همه مسلمانیم (حق تکفیر؟!)
جمعی از دانشجویان سنی و شیعه سیستان و بلوچستان نشست (وحدت، امنیت، عزت) _۱۴۰۱
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران عزیز. مناسبت بحث وحدت است مخاطب که شما عزیزان باشید دانشجویان دانشگاه فرهنگیان، با رسالت مهم در حوزه تعلیم و تربیت. یک معلم مسلمان که بر اساس سیره بزرگترین معلم بشر پیامبر اکرم(ص) بخواهد شاگردان خود را تعلیم و تربیت کند از جمله به چه الگوهایی پایبند باشد؟ برادران و خواهران، شیعه و سنیهای ما. در خدمت دوستان هستیم اگر فرمایشی، نکتهای، سؤالی، نظری، هرچه دارند بشنویم و استفاده کنیم. یک فرمول رسمی هست و همه میگویند وحدت از این جهت نمیخواهم حرفهای کلیشهای را تکرار کنم. ولی همه ما و شما شاهدیم و داریم میبینیم که به کوچکترین بهانهای با رسانههایی که سازماندهی کرده و با افرادی که سازماندهی کرده از کوچکترین نقطهضعفها، خطاها، شایعات و سوء تفاهمها استفاده میکنند وسریع درگیری کف خیابان راه میاندازند. هرجا شیعه و سنی باشد یک جور، یک جا تُرک و کُرد، یک جا فارس و عرب، یک جا عرب و بلوچ، اینها به شکلهای مختلف این خط را تعقیب میکنند. یک نمونه آن را همین روزها شاهد هستیم شما دارید میبینید یک مرتبه سر یک قضیهای که هنوز روشن و اثبات نشده بود، تحقیقی نشده بود یک مرتبه انواع و اقسام شایعات و اتهامات و فضای مجازی و همینطور رگبار دروغ، باز یک عدهای کشته و شهید و مجروح، باز میلیاردها خسارت و سوزاندن. در تهران به یک بهانه، در زاهدان و سیستان و بلوچستان به یک بهانه و... این نشان میدهد که دشمنان اسلام و ایران و دشمنان ما در این قضایا برنامهریزی درازمدت دارند وسازماندهی کردند و به این آسانیها رها نمیکنند. ما میخواهیم ببینیم که آن انسان استثنایی که وقتی آمد از یک جامعه مشرک وحشی که دخترانشان را زندهبگور میکردند قبیله با قبیله سر کوچکترین مسئله با هم سر جنگ بودند. میمون یک قبیلهای رفته بود توی خانههای آن قبیله به دست یکی از اعضای آن قبیله میمون اینها را زده بودند کشته بودند. این دو قبیله مدتها سر یک میمون از همدیگر میکشتند. یک مورد دیگر این که یک کسی سر راه نشسته بود پایش را دراز کرده بود او قبیله دیگر آمد رد بشود به او گفت که پایت را جمع کن میخواهم رد شوم! گفت از آن طرف برو. گفت تو وسط را نشستی. گفت من پایم را از جلوی کسی جمع نمیکنم هرکسی میخواهد باید از آن طرف برود! او هم گفت ما راهمان را عوض نمیکنیم پایی که جلوی ما جمع نشود آن را قطع میکنیم همینطور شوخی شوخی به همدیگر رجزخوانی کردند و شمشیرش را درآورد و زد پای طرف را قطع کرد گفت حالا پایت را قطع میکنم و رد میشوم. در مدینه اوس و خزرج با هم دائم دهها سال سابقه درگیری داشتند مکه و مدینه با هم درگیر بودند همدیگر را قبول نداشتند. داخل مکه قبائل با هم، داخل مدینه با هم. از طرف خدا انسانی آمد که چنان تألیف قلوب کرد که نه با میلیاردها پول و نه با زور و نه با تطمیع و تهدید امکان نداشت آدمها به آن سوابق اختلافات و نژادپرستیها و اختلافات و قبیلهپرستیها که همدیگر را تحمل نمیکردند میگفت بد قبیله ما خوب است. خوب قبیله شما بد است. این تعصبات را چه کسی به آن فضا تبدیل کرد که قران کریم میفرماید شما همه با هم دشمن بودید هرکسی فقط به فکر خودش بود هر خانوادهای، هر طبقهای، هر قبیلهای، خودتان را مرکز میدانستید بقیه را آدم نمیدانستید بین شما کینه و خشونت بود چه شد یک مرتبه «ألَّف بین قلوبکم» قلبهایتان را به هم گره زد و همه خواهر و برادر هم شدید، چه کسی بود این کار را کرد؟ محمد. این که پیامبر اکرم(ص)با دست خالی، بدون پول و بدون زور، با منطق و اخلاق و با دعوت به توحید چطوری یک جامعه وحشی را به یکی از فداکارترین و اخلاقیترین و متحدترین جوامع بشری تبدیل کرد که توانستند ظرف نیم قرن بر جزیرهالعرب مسلط بشوند و میدانید که نه مکه و نه مدینه، هیچ کدام با جنگ فتح نشد و کل جنگهای پیامبر که جزیرهالعرب فتح شد، همه این جنگها را شروع میکردند یا به پیامبر(ص) تحمیل میکردند. پیامبر(ص) میگفت ما حرف میزنیم دعوت به توحید و عدالت میکنیم. اگر خشونت به خرج ندهید ما حرف میزنیم و اهل دعوا نیستیم. اگر به خشونت شروع کنید و با ما درگیر شوید ما از خودمان دفاع میکنیم. و لذا نمایندگان و سخنگویان و مبلّغینی را به قبایل میفرستادند که شما نه آنجا توهین کنید و نه به بتهایشان فحش بدهید، نه درگیر شوید، حرف حق را بگویید، آنها را به توحید و عدالت دعوت کنید، آنها را دعوت کنید به این که به هم خیانت نکنند، دروغ نگویند، ظلم نکنند. بعضی از مبلّغین پیامبر(ص) را اینها میکشتند و اذیت میکردند. اینها خود پیامبر(ص) را چقدر توهین کردند و زدند. خب اینها قبلش در مکه فقط 13 سال کتک خوردند و نزدند. در مدینه هم بدون جنگ فتح شد حتی پیامبر(ص) گفت یهودیان و غیر مسلمانانی که آنجا هستند حقوق همهشان محترم است ما با کسی درگیر نمیشویم به شرط این که خیانت نکنند و با دشمنان همدست نشوند که خب این کار را کردند. یهودیان با مشرکین مکه همدست شدند و خیانت کردند.
آن معجزهای که بعد پیامبر(ص) فرمود و اوس و خزرج را با هم برادر کرد و با هم پیمان برادری بستند. مکه و مدینه را با هم برادر کرد. مهاجرین که از مکه به مدینه آمده بودند زندگیشان را ول کرده بودند آمده بودند پیامبر(ص) فرمود هریک از مهاجرین با یکی از انصار، هر مکی با یک مدنی، همدیگر را در آغوش بگیریم و پیمان برادری و عقد اخوت ببندید. اخوت هم این نیست که به هم خواهر و برادر بگوییم تمام بشود اموالتان را با هم تقسیم کنید. اگر 4تا اتاق دارید یکی را به آنها بدهید. اگر 3- 4تا اسب و شتر دارید یکیاش را به آنها بدهید. برادری اینطوری نیست بگویید برادر، خواهر، از گرسنگی مردیم! ما هم بگوییم خب بمیر ما هم میآییم برایت فاتحه میخوانیم! وقتی حضرت رضا(ع) به بعضی از کسانی که آمدند ادعا کردند که ما شیعه و مسلمانیم. فرمودند که اولاً شما آن طوری هست که اگر چند دست لباس در شهرتان دارید و یک خانوادهای هست که لباس مناسب ندارد در منزل آنها بروید و با احترام لباسهایتان را با او تقسیم کنی؟ آیا خانهای در شهر شما هست که گرسنه بخوابد و شب شما بیخبر باشی؟ گفت ما اگر کسی کمکی از ما بخواهد میکنیم اما این که شما میگویید ما باید همه از هم خبر داشته باشیم اینطوری نیستیم. فرمودند خب شما شیعه ما نیستید دروغ میگویید. شما بگویید طرفدار مایید عیبی ندارد شما ما را دوست دارید ما هم شما را دوست داریم. پیامبر(ص) فرمود هرکس شب سیر بخوابد و نگران گرسنگانی و خانوادههایی در شهرش نباشد که آیا اینها امشب سیر هستند یا گرسنه؟ پیامبر(ص) فرمودند «فلیس منّی» یعنی من شما را مسلمان نمیدانم مسلمان نمیدانم. برادر اینطوری.
بعد بین مهاجرین و انصار فرمودند همه با هم پیمان اخوت ببندید هریک از مهاجرین که مکه است با یکی از انصار که مدینه است همدیگر را در آغوش بگیرید از این به بعد برادرید تا مرگ. و خودشان هم علیبنابیطالب(ع) را که هر دو از مکه آمده بودند و مهاجر بودن ایشان را در آغوش گرفت و گفت من و علی و هم با هم پیمان اخوّت بستیم. همه را با هم برادر کردن. این هنر اسلام است. ما الآن کسانی در مذاهب مختلف و قومیتها داریم، از یک طرف یک کسانی ایرانیزم و ایران باستان و پارس هستند یعنی بقیه قومیتها انسان نیستند. نژادپرستی ایرانی. بقیه آدم نیستند. از آن طرف در ترکها، بقیه آدم نیستند. پانعربیسم، هرکس عرب است او آدم است بقیه عجم و موجودات درجه 2 و 3 هستند. همینطور داخل کشور، او کُرد است ما ترک هستیم. او بگوید او بلوچ است ما ترک هستیم. او بگوید او بلوچ است ما ترکمن هستیم. او بگوید او کُرد است ما فارسیم! همه اینها حرکت پشت به پیامبر و پشت به توحید است. انسان را به جان هم انداختن بر سر توهمات و بر سر تکبّر که من از تو بهترم. برای چه تو از من بهتری؟ تو از من بهتری؟ نه تو هم بهتر نیستی. پیامبر(ص) فرمود: «لافَضلَ لِعَرَبِیٍ عَلى عَجَمِیٍّ و لاعَجَمِیٍّ عَلى عَرَبِیٍّ و لا أحَمَرَ عَلى أسوَدَ و لا أسوَدَ عَلى أحَمَرَ إلاّ بِالتَّقوى» هیچ نژاد و قومیتی از هیچ نژاد و قومیت دیگری نه برتر و بالاتر است نه فروتر و پستتر است همهتان انسان و خواهر و برادرید و بندگان خدا هستید. «إنّ أکرمکم عندالله اتقاکم»هرکس انسانتر است تقوا دارد یعنی رفتار و زندگی خودش را کنترل و مدیریت میکند. تقوا یعنی خودت را مدیریت کن. هرچه میخواهی بگویی یا نگویی، هر کاری میخواهی بکنی یا نکنی اول ببین این با معیارهای الهی و توحیدی بسنج ببین این مسیر درست است یا نادرست است متقی و باتقوا کسی است که حساب شده و بامعیار زندگی بکند عقلش بر نفسش حاکم است. اول هوس نمیکند بعد بگوید از عقلم برای تأمین هوسم استفاده کنم مثلاً خشمگین شدم میخواهم انتقام بگیرم یا شهوت مال، شهوت جنسی، شهوت قدرت، شهوت شهرت پیدا کردم میخواهم این را ارضاع کنم و از عقلم به عنوان ابزار استفاده کنم! نه. از عقل باید همان اول و آخر استفاده کنیم. اول با عقل باید اهداف را بسنجیم این هدف معقول است یا نیست؟ درست است یا نه؟ اگر هدف معقول بود حالا دنبال ابزار معقول هم بگردیم. هم هدف باید معقول و مشروع باشد و هم ابزار آن. خب این نکته مهمی است که دشمن از جمله روی این قضیه دست گذاشته است و جهان اسلام را دویست سال است دو قرن و نیم است که اینها همینجوری بر ما مسلط شدند. هرجا نگاه کردند یا دعوای قومی راه انداختند، دعوای نژادی، زبانی، یا مذهبی، این مذهبش این است آن مذهبش آن است، داخل شیعه باز دو – سه جور شیعه اینها آنها را متهم کنند، اینها داخل سنی این بگوید مالکی منحرف است او بگوید شافعی مشرک است او بگوید حنفی فلان است و... و همینطور به شکلهای مختلف، تا رسید به کسانی مثل محمدبنعبدالوهاب رهبر وهابیها که ایشان گفت کل سنیها چه شافعی، حنبلی، مالکی، حنفی همه اینها مشرک هستند و فقط کسانی که توحیدی را که ما میگوییم من میگویم قبول کنند آنها موحد هستند! یعنی این جریانهای وهابی نه فقط شیعه را بلکه اهل سنت را هم کلاً کافر و منحرف میدانند. ما کسانی را بین شیعیان داریم که هرکس شیعه نیست کلاً میگوید همه اینها جهنمی هستند. حتی اهل سنتی که محب اهل بیت(ع) هستند و در روایات منابع اهل سنت، حبّ علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) به روایات متواتر به عنوان یک معیار شناخته شده که در روایات و منابع سنیهای ما مکرر هست که هرکس دشمن آل کساء باشد علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) ما آن را مسلمان نمیدانیم. درباره حبّ اهل بیت(ع) همه بزرگان، بعضیها فکر میکنند که وهابیها سخنگوی اهل سنت هستند! اصلاً اینطور نیست. وهابیت اهل سنت را قبول ندارند و بزرگان اهل سنت هم وهابیت را قبول ندارند. میدانید که محمدبنعبدالوهاب حتی پدر خودش را که یک عالم سنی حنبلی بود، قاضی بود، پدر خودش را هم مشرک میدانست به کسانی که آمده بودند طلبههای سنی که آمده بودند حنبلی بودند میگفت همهتان مشرک هستید، یکی از شاگردانش را که به او عقاید خودش را آموخت طرف قبلاً هم شیخ و عالم بود به او آموزش داد بعد که آموزش داد گفت حالا شهادتین خود را بگو. گفت چی؟ گفت شهادتین را بگو حالا مسلمان شو! گفت مگر من مسلمان نیستم؟ من 15- 20 سال است دارم درس میخوانم دو- سه ماه است خدمت شما آمدم، مسلمان نبودم؟ گفت نه! آنچه قبل از من آموختی همه اینها شرک بود! حالا از اول اشهد أن لا اله الا الله بگو، و اینها را برو به نزدیکان و پدر و برادران و فامیلهایت بیاموز اگر پذیرفتند موحد و مسلمان هستند اگر نپذیرفتند آنها هم مرتد و مشرک هستند. یک چنین نگاهی داشت. برادر محمدبنعبدالوهاب اولین کسی است که علیه او کتاب نوشت، میگفت این منحرف است. پدرش علیه او نوشت و قضات و علمای سنی حجاز او را تکفیر کردند و گفتند این خودش کافر و مشرک و منحرف است و او را بازداشت هم کردند. ابنتیمیه هم که خیلی قبلاتر همین حرفها را زده بود او هم علمای سنی شافعی و مالکی در شام تکفیرش کردند و گفتند این منحرف است. چون میگفت هرکس برای زیارت پیامبر سفر کند و به قصد زیارت برود مشرک است. میگفتند این خلاف تمام روایت اهل سنت است آنجا این حرفها نیست. حتی آنجا او را زندان انداختند و تکفیر کردند و ابنتیمیه در زندان حکومت سنی و فتوای علمای اهل سنت زندانی شد و در زندان هم مُرد. این یکی دوتا پدران این جریان تکفیری هستند که هرکسی مثل ما نیست کافر است. شما جریانهای مثل داعشیها را دیدید که اینها علمای سنی را در سوریه و عراق بیشتر کشتند تا شیعه را، مسجدهای سنی را بیشتر خراب کردند. حالا یک عده بچه هستند بازی میخورند بلد نیستند و اطلاع ندارند و فکر میکنند وهابیت همان اهل سنت است. بنیانگذار وهابیت که محمدبنعبدالوهاب است یک نامهای به عبدالوهاب بن عبدالله بن عیسی دارد و آنجا به او میگوید تمام این فقهایی که میگویند ما شافعی هستیم حنفی هستیم مالکی هستیم و حنبلی هستیم همه اینها مشرک هستند. من یک روایت او را اینجا عرض کنم. میگوید این آیهای که قرآن میگوید آخوندهایشان را رب گرفتهاند رسولالله و رهبران پس از او تفسیر کردند به آنچه که شما اسم آن را فقه گذاشتهاید که میگویید فقه شافعی و فقه حنفی. این ادعا را میکند و بعد میگوید این همان فقه است که خداوند آن را شرک نامیده است این که ما تابع کدام مذهب فقه هستیم؟ مذهب حنفی؟ شافعی؟ محمدبنعبدالوهاب میگوید این شرک است و دنبال کردن صاحبان این مذاهب همان دنبال کردن ارباب من دونالله است. میگوید این مکاتب فقهی که برای شما آوردند و شما خوشحال هستید فکر میکنید که اینها حکم خداست و بر عامه مردم اهل سنت قرائت کردید از نزد کسانی که آنها را عالِم پنداشتهاید میگوید اینها مصداق آن آیه دیگر هستند که «کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا...» ما برای هر پیامبری در هر امّتی دشمنی قرار دادیم و اجازه دادیم باشد. «شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِ شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا...» (انعام/ 112)؛ شیاطینی از جنس جن و انس که اینها با همدیگر حرفهای مفت الهام میکنند (زخرف القول). ایشان میگوید یک مصداق این شیاطین همین صاحبان مذاهب فقهی، و حرفهای بیاساس و بیپایه به هم میگویند و همه را به خدا نسبت میدهند و کسانی که منکر قیامت هستند به اینها «وَ لِتَصْغى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ...» (انعام/ 113)؛ کسانی که دنبال اینها راه میافتند اینها قلبهایشان یقین به آخرت ندارد یعنی پیروان اینها هم میگویند اینها مشکل دینی دارند. ائمه فقهی مذاهب اربعه میگوید اینها شیاطین از انس هستند. اینها آدم هستند و در واقع شیطان هستند و اطاعت آنها پیروی از خدایان غیر الله است. خب این تفکری است که انگلیسها این تفکر را در حجاز حاکم کردند و تقویت کردند و این آل سعود را حدود 100 سال پیش بطور کامل بر منطقه مسلط کردند، نفت هم داشت و از طریق اینها در کل جهان اسلام این اسلام را مطرح کرد الآن هم اگر مسجدالحرام و مسجدالنبی بروید درس فقه و کلام هم میدهند هیچ جا اجازه نمیدهند که فقه حنفی، فقه شافعی تدریس بشود، و کلام هم عقاید وهابی است نه عقایدی که بزرگان اهل سنت که اینها قبولش نداشته باشند که وهابی نباشد، اجازه نمیدادند که اینها را درس بدهد. مقصود این که، یک چنین چیزی است که میگوید بعضی از بزرگان سنی همان موقع به او نامه نوشتند که این چه طرز فکری است چرا بزرگان اسلام را از جمله اهل سنت را به شرکت متهم میکنی؟ این میگوید که شرک تقلید است و شما همه از ابوحنیفه و شافعی و... دارید تقلید میکنید و این تقلید روش کفّار است. حالا جالب است بعد میگوید همه بیایند از من تقلید کنند. خب اگر تقلید بد است اگر تقلید از ابوحنیفه و شافعی بد است چرا تقلید از تو خوب است؟ مثل این لیبرال مسلکها را دیدید میگوید ایدئولوژی را با سینما و هنر قاطی نکنید! ایدئولوژی را با سیاست قاطی نکنید و... بعد خودشان که به حوزه سینما و هنر میآیند ایدئولوژی خودشان را میآورند! اگر ایدئولوژی نباید با هنر و سینما و سیاست قاطی بشود چرا همه اینها را خودتان سیاسی کردید؟ مثل الآن میگویند که ورزش را سیاسی نکنید، ورزش سیاسی نباشد، تفکیک ورزش از سیاست! خودشان از همه بیشتر ورزش را سیاسی کردند. اینها میگویند علیه ما نکنید! وگرنه خودمان میکنیم! الآن سر قضیه اوکراین، سر قضیه اسرائیل، سر مسائل مختلف، خیلی راحت و صریح میگویند ما این کشورها را تحریم میکنیم اینها حق ندارند بیایند او حق ندارد اینطوری باشد، و... و چه کسی باید باشد، کجا باید باشد، مثلاً زنها نباید با حجاب بیایند اینها اگر میخواهند بیایند باید حجابشان را کنار بگذارند و الا حق ندارند بیایند! خب مگر شما نمیگویید لیبرال، آزادی لباس، هر لباسی هرکس میخواهد بپوشد! ما که مسلمان هستیم نمیگوییم هر لباسی! شما که لیبرال هستید میگویید هر لباس، چرا نمیگذارید محجبه باشند؟ چرا مجبورشان به یک کاری میکنید؟ یعنی خودشان هم با مبانی اعتقادی خودشان که ضد دینی و ضد توحیدی است و هم با سیاست قاطیاش میکنند و هم ورزش را و هم هنر و سینما را. شما الآن سینمای هالیوود و آمریکا، سینمای ایدئولوژیک است یا غیر ایدئولوژیک؟ یعنی یک ایدئولوژیای دارد یا نه؟ یک چیزهایی ر ا سفید میکند و یک چیزهایی را سیاه. موضع دارد، اصلاً هنر بدون موضعی وجود ندارد هرکس هر کار هنری میکند یک منظوری دارد یک هدفی پشت آن است حالا یا هدف خوب یا بد؟ یا به نفع جامعه است یا به ضرر، انسان نمیتواند کار بدون هدف بکند، اگر ورزش را نباید با سیاست مخلوط کرد چرا میکنید؟ اگر باید مخلوط و ترکیب کرد چرا بقیه نکنند و ما نکنیم؟ حالا نگاه اسلامی این است که ورزش از ارزش نباید تفکیک بشود کل زندگی انسان هر عمل انسانی چه ورزشی چه هنری، چه کاسبی، چه اقتصادی، چه علمی، همه اینها مربوط هستند به انسان بودن انسان و همه اینها ارتباط دارد با جهانبینی و نوع عقاید تو، با توحید و شرک نسبت دارد با مسلمانی و نامسلمانی نسبت دارد با عدالت و ظلم نسبت دارد ما که معتقدیم هیچ چیز را از ارزشهای الهی و انسانی نباید تفکیک کرد حتی خواب و خوراکتان را. اگر کسی دارد نان حلال برای خانوادهاش درمیآورد در بازار سر کارگاه، مزرعه، کارخانه یا هر جایی، مسافرکشی یا هر کسی هر کاری که میکند همان عرقی که میریزی مقدس است، دارد کار میکند این عبادت خداست مردی که به خانم و بچههایش خدمت میکند به پدر و مادرش خدمت میکند این مشغول عبادت و جهاد است اگر سر کار بیفتد بمیرد شهید است خدا باید قبول کند. کارگری رفته بالای ساختمان دارد کار میکند میخواهد زحمت بکشد و نان حلال مشروع برای خانوادهاش ببرد و مشکل خانوادهاش را تأمین کند از بالا میافتد میمیرد، فرمودند این شهید راه خداست و این بهشتی است. مادری که هنگام تولد فرزندش میمیرد، شهید است. اهل بهشت است. هرکس دارد در مسیر درست و سبک زندگی درستی دارد این در حال عبادت است. از پیامبر(ص) نقل شده که سهتا قطره مقدس در این عالم به شما میگویم یکی قطره خون شهید است کسی همه چیزش را برای نجات بشر و جامعهاش فدا میکند، برای رضای خداوند و برای تکاملش. دوم قطره اشک کسی است که نیمه شب در محضر خدا اشک میریزد و استغفار میکند و از خداوند برای خطاهای آن روزش معذرتخواهی میکند و سوم هم قطره عرق کارگر، کسی که دارد تلاش میکند زندگی خانوادهاش را به سختی تأمین کند آن قطره عرقش مقدس است. مثل خون شهید است.خب یک زندگی منطقی متعادل مفید.
حالا منظورم این بود که موانع وحدت مسلمین، یکی جریانهای دشمن هستند که از بیرون تحریک میکنند، تبلیغ میکنند، فضاسازی رسانهای میکنند، شستشوی مغزی میدهند، دروغ میگویند، شایعهپراکنی میکنند، مثلاً در ایران میگویند آی همه پولهایتان را بردند دادند به عراق و سوریه! در عراق میگویند که ایرانیها همه جایتان را گرفتند و دارند عراق را غارت میکنند و مشکلات ما، برق ما قطع شده ایرانیها دارند میبرند! توی سوریه میگوید فلان و... در سوریه رسانههای دشمن میگوید مردم سوریه میدانید چرا سوریه را اینقدر زدند؟ ما فدای ایران شدیم! به خاطر این که ما با ایران بودیم ما را لت و پار کردند! در ایران میگویند سوریه را رها کن، همه پولهای ما را سوریه بردید و بیچارهمان کردید! ببینید اینطوری است. برقهای بصره قطع شده بود تبلیغات کرده بودند که برقهایتان را خوزستان ایران بردند برای همین شما برق ندارید. یک وقتی برق چندتا از شهرهای خوزستان قطع شده بود گفتند همه برقهایتان را به بصره و عراق دادند برای همین شماها برق ندارید! خلاصه برنامههای مختلف، تا چند وقت اینطوری بود. این یکی دشمن خارجی است و یکی هم احمقهای داخل خود ما، چه به اسم شیعه، چه به اسم سنی، چه هر اسم دیگری، احمق، احمق است مذهب او مهم نیست. از این طرف شروع میکند تحریک علیه اهل سنیها. میگوید ما با آمریکا و اسرائیل و آل سعود و استکبار ما مشکلی نداریم! مشکل ما سنیها هستند. وقتی حماس و جهاد اسلامی با اسرائیل میجنگیدند یک عدهای اینجا میگفتند برای چی از آنها حمایت میکنید؟ اینها سنی هستند، بگذارید یهودیها و سنیها همدیگر را بکشند به ما چه؟! وقتی که حزبالله داشت با اسرائیل میجنگید یک عده آخوندهای وهابی اعلام کردند که بگذارید شیعه و یهود همدیگر را بکشند، شیعه از یهود بدتر است، این از آن بدتر است! به ما چه؟ ببینید این دیدگاه استعماری است، این طرف چه بود؟ این طرف حزبالله شیعه، جهاد اسلامی، حماس سنی، با کمک هم جنگیدند خونشان با هم مخلوط شد و اینها با هم که بودند توانستند اسرائیل را چند بار شکست بدهند. اگر این جهادها نبود آمریکا از عراق و افغانستان بیرون نمیرفت. بین شیعه این جریانهایی که ما به آنها شیعه لندنی و شیعه انگلیسی میگوییم که اینها اصل امام و انقلاب را هم قبول ندارند. یکیشان گفته بود که بله ما مکاشفه کردیم که آقای خمینی الآن توی برزخ دارد عذاب میکشد برای این که او گفته بود وحدت شیعه و سنی! مگر شیعه با سنی وحدت میکند؟! به خود من گفت خمینی الآن دارد توی جهنم عذاب میکشد! به او گفتم شما الآن از جهنم آمدید که خبر دارید؟! از آن طرف هم که شیعهها قرآن را قبول ندارند شیعهها دشمن کل اصحاب هستند، شیعه وقتی در نماز دارد سلام میگوید السلام علیکم و رحمه الله، میگوید خان امیر، خان امین، یعنی جبرئیل امین خیانت کرد به جای علی به پیامبر وحی کرد! علی باید پیغمبر میبود نه او. همین روزها یک کلیپی دیدم یک آخوند مشهور خیلی هم رنگ به رنگ میشود وقتی داعش بود طرفدار داعش بود، وقتی که داعش رفتند حالا دارد به داعش فحش میدهد! دنبال نان خودش است. بعد آن روز میگوید که میدانید چرا ایرانیها میگویند خلیج فارس نه خلیج عربی؟ برای این که اینها میگویند اصل قرآن به فارسی نازل شده بوده نه به عربی! الآن من کلیپ آن را دارم، در تلویزیون رسماً برای مردم این را میگویند! اینها میگویند اصل قرآن فارسی بوده نه عربی، بنابراین خلیج هم خلیج فارس است نه عربی. اینطور دروغها. از آن طرف هم راجع به اهل سنت که سنیها دشمن اهل بیت هستند! سنیها قاتل حضرت فاطمه(س) هستند. شیخ محمد عبده که از بزرگان اهل سنت مصر است، کتابی نوشت به نام «الاسلام والنصرانیه» اسلام و مسیحیت، آنجا به قضیه وهابیت که آن موقع داشته به کمک انگلیسیها و غربیها حاکم میشده اشاره میکند میگوید عدهای فکر میکنند خودشان ضد تقلید هستند اهل تدبّر در قرآن و حدیث هستند بقیه همه مقلّد هستند و هیچ چیز از قرآن و سنت، قرآن و حدیث سرشان نمیشود در حالی که تنگنظرترین کسان خود اینها هستند و بیش از همه دارند همه را دعوت میکنند برای این که از خود اینها تبلیغ کنند. همه علمای اهل سنت، علمای اسلام در طول تاریخ، همه باطل هستند بیایند از اینها تقلید بکنند. شعارشان این است که تقلید نکنید، منظورشان این است که بیایید از ما تقلید کنید. اینها میگویند که ظاهر الفاظ کافی است، خدا بر تخت نشست مراد همین تخت است یعنی واقعاً خدا روی تخت نشسته است. اگر میگوید یدالله، یعنی خدا واقعاً دست دارد، جسم است دست دارد. اگر میگوید که خدا را میبینی یعنی خدا را با همین چشم مادی میبینی، یعنی خدا باید جسم باشد که بشود آن را ببینی! ایشان که عالم بزرگ اهل سنت است میگوید اینها میگویند هرجا ظاهر لفظ بود بگویید، بقیه آیات به توضیحات پیامبر توجه نکن، عقلت را هم تعطیل کند. توجهی به توضیحات خود پیامبر اکرم هم ندارند خودشان را در عرض همه میدانند حتی در مواردی که پیامبر(ص) یک آیهای را خودشان تفسیر کردند که منظور از آیه این است، اینها میآیند میگویند که این هم یک قرائت است ولی قرائت و نظر ما این است، نظر شما چیست؟ نظر پیامبر با نظر شما که در عرض هم نیست. بعد اشاره میکنند که اینها روح تکفیری دارند. بعضی از بزرگان اهل سنت میگویند که روایات متعددی از «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» نقل میکند به عنوان نمونه از عبداللهبنعمر، پسر خلیفه دوم که میگوید ما بارها شنیدیم و ازجمله این که پیامبر(ص) فرمودند اگر کسی لاالهالاالله گفت و شهادت به رسالت من داد اگر نماز و حج و روزه را قبول داشت و زکات را قبول کرد مسلمان است و به هیچ وجه حق ندارید او را تکفیر کنید. هیچ کس حق ندارد به کسی که میگوید من مسلمان هستم و میگوید من نماز و روزه و زکات و حج را قبول دارم، صحیح مسلم و صحیح بخاری، صریح میگوید که حق تکفیر ندارید.
باز در صحیح بخاری و صحیح مسلم از جناب مقداد بن اسود صحابی بزرگ نقل میکند که میگوید یا رسولالله من در جنگ، در درگیری با مشرکین با یکی از آنها درگیر شدم این در درگیری زد دست من را آش و لاش کرد! بعد من هم به او حمله کردم و او را زدم شمشیرش افتاد، بعد در جنگ ما را جانباز و معلول کرد، آمدم او را بزنم، پیامبر فرمود وقتی گفت اشهد ان لا اله الا الله، وقتی تسلیم شد دیگر نباید او را بزنی.
نمونه دیگر، اسامه- باز در «صحیح بخاری» حدیث 4019؛ «صحیح مسلم» حدیث 95- اسامه میگوید ما در یکی از این جنگها با یکی از این مشرکین درگیر بودم یکی از اینها وسط جنگ دید الآن کشته میشود وسط مشرکینگفت لاالهالاالله، ولی من گفتم این از ترس میگوید دروغ میگوید حالا که دیده گیر افتاد دارد میگوید، اسامه میگوید من زدم او را کشتم! پیامبر(ص) به اسامه میفرماید روز قیامت از تو خواهد پرسید که من که تسلیم شدم چرا من را کشتی؟ چه جوابی خواهی داد؟ میگوید یا رسولالله این از ترس گفت، واقعی نبود که، فیلم بازی کرد. جنگ دارد راستی راستی ما را میزند حالا که دارد شکست میخورد گفت! پیامبر(ص) فرمود تو از درون قلبش خبر داشتی که این واقعی گفت یا منافقانه گفت؟! در هر صورت تسلیم شد. وقتی کسی تسلیم میشود و اسیر است و ادعا میکند یک احتمال هم این است که راست میگوید چرا آن احتمال دیگر را شما گرفتید؟ دوباره از او پرسیدند که اسامه در قیامت با این لاالهالاالله گویی که او را کشتی چه خواهی گفت؟ علیه این خوبی که گفتی چه جوابی میدهی؟ میگوید پیامبر(ص) دو – سه بار این را گفتند به حدی که من این قدر خجالت کشیدم و آرزو کردم که اصلاً نیامده بودم و کاش به دنیا نیامده بودم که ما رفتیم در راه توحید جهاد کنیم حالا اصل خودمان هم زیر سؤال رفت که من مجاهد بودم قاتل شدم. این حدیث در «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» از اسامه نقل شده است. میگوید پیامبر(ص) ما را فرستادند برای درگیری با یکی از قبایل مشرک. ما شب حرکت کردیم و صبح به آنها رسیدیم آنجا اولین نفری که او را گرفتیم از نیروهای دشمن بود که این خیلی قبلاً به ما صدمه زده بود ولی تا او را گرفتیم گفت من تسلیم هستم و با شما هستم. این شخص مرد انصاری گفتم این تسلیم شد دیگر کاریاش نداشتم. آمد این طرف یکی از رزمندهها با نیزه او را زد کشت. به من گفت برای چی این را نکشتی وقتی از نیروهای ما را قبلاً زده کشته؟ میگوید مگر نشنیدی که پیامبر(ص) گفتندوقتی کسی تسلیم شد و لاالهالاالله گفت نباید او را بکشیم. گفت همین حرف را از من پرسید و گفت معلوم است که این از ترس گفت. اگر همین الان محاصره واسیر نشده بود که این حرف را نمیزد. ایشان میگوید ما هم همین را گفتیم ولی پیامبر فرمودند تو از توی قلبش خبر داری؟ آیا از درون قلب آدمها خبر دارید که اینها منافق هستند یا قبول ندارند؟ گفت هرگز کسی که لاالهالاالله بگوید و بگوید که من مسلمان هستم نمیگوییم تو دروغ میگویی و کافری؛ مگر این خودش سلاح بردارد و با ما وارد جنگ بشود. آنجا چه بگوید مسلمانم چه بگوید مسلمان نیستم وقتی میجنگی، تجاوز میکنی، آتش میزنی، حمله میکنی، وظیفهمان دفاع است و با تو میجنگیم ولی کسی را در تسلیم نمیکشیم. میگوید سعدبنمالک گفت به خدا قسم دیگر هرگز کسی را که لاالهالاالله بگوید نخواهم کشت ولو مطمئن باشم دروغ میگوید. خب ببینید اینها خط قرمزهایی است که پیامبر مشخص کردند. اینها در صحیح بخاری و در صحیح مسلم آمده است. یا احمدبنحنبل در «مسند حنبل» و «صحیح بخاری» نقل میکنند که طرف یکی از اصحاب میگوید پیامبر(ص) خالدبنولید را فرستادند به یک قبیلهای که اینها را دعوت کند به این که شمشیرتان را بگذارید و درگیر نشوید، نجنگید و تسلیم بشوید رفته آنجا بعد رئیس آن قبیله قبول کردند منتهی به جای این که بگوید اسلمنا؛ یعنی ما تسلیم هستیم نتوانست درست تلفظ کند یک کلمهای گفت حَیَّئنا؛ منظورش این بود که ما مسیر گذشته را ادامه نمیدهیم ما خطمان را عوض کردیم منظورش همین بود که ما تسلیم هستیم و دیگر با شما جنگی نداریم. ولی خالد گفت که صریح که نگفت تسلیم هستیم و ما درست نشنیدیم درست چه گفت! تا کاملاً واضح نگفتند فعلاً آنها را بزنید و زدند و از جمله همان شخص را کشتند و یک عده را اسیر گرفتند. بعد میگوید ما رفتیم پیش پیامبر اکرم(ص) تا این قضیه را گفتیم پیامبر(ص) خیلی عصبانی شدند و توبیخ کردند فرمودند مگر ما تشنه خون و جنگ هستیم؟! ما را تا مجبور به جنگ نکنند ما نمیجنگیم هدف ما جنگیدن نیست هدف ما برداشتن سایه زور از سر مردمی که صدای ما را بشنوند و بتوانند آزادانه تصمیم بگیرند میخواهند مسلمان شوند یا نشوند. ما با شمشیر کسی را مسلمان نمیکنیم اما با شمشیر کسانی را که علیه ما شمشیر میکشند و میجنگند با شمشیر آنها را میزنیم. او هم اگر تسلیم شد ولو گفت که ما تسلیم هستیم «اسلمنا» ما تسلیم شدیم ولو احتمال بدهیم که این دروغ میگوید ولی حاضر است تسلیم شده و دارد سلاحش را زمین میگذارد فرمودند ما با آنها نمیجنگیم حق ندارید بجنگید. پیامبر فرمودند اگر یک جایی یک قبیلهای جایی رفتید دیدید یک صدای کوچک اذانی هم آمد بگویید همه اینها مسلمان هستند ما دنبال بهانه برای نجنگیدن میگردیم نه برای جنگیدن و کشتن.
یک نکتهای که حالا خواستم عرض کنم به روایت مشهور برادران اهل سنت 12 ربیع ولادت ایشان است و به روایت مشهور منابع شیعه 7 ربیع است. این فاصله خودش میتوانست هر دو به یک نقطه اختلاف تبدیل بشود. البته هر دو روایت در منابع هر دو هست یعنی در منابع شیعه 12 ربیع هست و در منابع سنی هم 17 ربیع هست ولی قوی او میگوید 12 این میگوید 17. همینبه جای این که بگوید ما اختلاف داریم ما سر تاریخ تولد پیامبر(ص) هم با هم اختلاف داریم. نه. همین را گفتند هفته وحدت. همین فاصله چند روزه یک بهانهای برای وحدتمیشود.
چون خواهران و برادران اینجا شیعه و سنی تشریف دارید از سیستان و بلوچستان، یک نکتهای که باز شما شاید نشنیده باشید یعنی خیلیها نشنیدند فکر میکنند که امام رضا(ع) فقط محبوب شیعیان است در حالی که من فقط به دو – سه نمونه اشاره کنم که بزرگان اهل سنت نگاهشان به علیبنموسیالرضا(ع) و به کل اهل بیت(ع) چه نگاهی است. بزرگان اهل سنت در زندگیشان زیارت امام رضا(ع) مشهد، طوس، زیارت امیرالمؤمنین(ع) در نجف، زیارت سیدالشهداء(ع) در کربلا را به عنوان یک امر مستحب قبول داشتند حتی آنهایی که شیعه را قبول نداشتند ولی ائمه و رهبران شیعه را قبول دارند اما نه به عنوان خلیفه یا معصوم اما به عنوان بزرگترین علما و محبوبترین و پاکترین افراد.
حالا چون دوستان دانشجوی تربیت معلم و فرهنگیان هستند خواستم از این کتاب «مهجةالبیضاء» فیض کاشانی که در «شرح احیاءالعلوم» نوشته شده است که احیاءالعلوم برای امام ابوحامد محمد غزالی است. غزالی از علمای درجه یک جهان اسلام است و از بزرگان اهل سنت است. شافعی اشعری است. اهل همین طوس و خراسان است. یک کسی است که خواجه نظامالملک در بغداد که نظامیها را ساختند دانشگاههای زنجیرهای در جهان اسلام که اشعری و شافعی بودند این را حاکمیت سلوجی خواجه نظامالملک دعوتش کردند از خراسان به بغداد آمد و 4 سال آنجا استاد درجه یک بود کتاب «نقد فلسفه و فیلوسفان» را نوشته و آدم نابغه و بزرگی است یک مدتی هم مسئلهدار شد که خودش گفت به اصل خدا و همه چیز شک کردم. ولی ولش نکردم! اینقدر فکر کردم و پرسیدم و مطالعه کردم من شبها خوابم نمیبرد و بارها تب میکردم از این که نمیتوانستم اثبات کنم که خدا هست نمیتوانستم انکار کنم که خدا هست. و میگفتم وقتی من سر اصل خدا اینطوری ماندم من چطوری... حالا میگویند قبلش استاد دانشگاه بوده و یک عالمه طلبه را تربیت میکرد و میگوید من احساس کردم همینطور طوطیوار دارم میگویم خودم بفهمم قضیه چیست. و مدتی شکاک بود و این کتاب «المنقذ من الضلال» خاطرات خودنوشت ایشان است که میگوید من چطوری تا مرز جهنم رفتم و دوباره برگشتم ولی این بار با حجّت برگشتم. البته تا آخر هم ضد فلسفه و فیلسوفان بود. میخواهم ایشان را بگویم این آدمی که اینقدر هم بزرگ بود که در حکومت هم بود یک مرتبه همه چیز را کنار گذاشت و به بهانه حج رفت، حج را انجام داد و دیگر به مرکز حکومت برنگشت. با اسم مستعار رفت طرف قدس و شام و مدتی هم مسجدالاقصی رفت خادم آنجا شد گمنام و جالب است میگوید یک روز داشتم مسجد را جارو میکردم همه به من به عنوان خادم نگاه میکردند دیدم نظریات من که در خراسان و بغداد بودم دارند نظریات من را طلبهها و دانشجویان بحث میکنند میگویند قال غزالی فلان, آن یکی میگوید غزالی چنین گفت و... نمیدانستند که غزالی منم. اسمم را که باز شنیدم از آنجا هم رفتم. گفتم نمیخواهم کسی اسمم را بگوید. باز به شهر خودشان برمیگردد. حالا جالب است ایشان میگوید – که شیعه را قبول ندارد – جالب است ایشان میگوید که یکی آن وقتی که سر اصل عقایدم متزلزل شده بودم و یکی وقتی که میخواستم گمنام بشوم و هیچ کس را نشناسم و کسی من را نشناسد و رفتم حرم علیبنموسیالرضا به ایشان متوسل شدم – همین غزالی – میگوید رفتم حرم پسر پیامبر در طوس که شهر خودش بوده، خودش اهل طوس بوده، و رفتم به مزار علیبنموسی، و اشک ریختم از ایشان خواستم که از خدا بخواهد من را از این وضع نجات بدهد. یعنی متوسل شدم که امام رضا(ع) من را کمک کند. اینها نگاهشان این است.
باز چند نمونه عرض کنم که تمام بزرگان اهل سنت زیارت امام رضا(ع) را به عنوان یک امر مستحب و به عنوان یک عبادت تلقی میکردند و بسیاری از اهل بیت(ع) را. من فقط چند نمونه را خدمت شما بگویم. مثلاً قرن 6 هجری "سمعانی" که از بزرگان علمای شافعی است و جناب "غیاثالدین"- اینهایی که میگویم همه از قول این بزرگان است و اینها همه علمای درجه یک حنفی و شافعی هستند- تعابیرشان راجع به امام رضا(ع) میگوید آن سومین علی از فرزندان رسولالله بود. بعد از علیبنابیطالب و علیبنالحسین امام سجاد(ع) و بعد توصیف میکند که این چه شخصیتی دارد. ابنابینصر بزنطی، میگوید بعضیها گفتهاندا که این که به ایشان لقب رضا دادند و ایشان رضاست این را مأمون این لقب را داده است ایشان رضاست یعنی ایشان راضی به حکومت ما یعنی بنیعباس است یعنی با ما همکار است از ما راضی است. این علمای سنی، شافعی و حنفی میگوید اینطور نیست. از قول پسر ایشان امام جواد(ع) نقل میکنند یک وقتی از قول بنینصر بزنطی پیش امام جواد(ع) آمد و گفت آقا حکومت شایعه کرده که لقب رضا را مأمون به ایشان داده که چون ایشان راضی به همکاری با حکومت شدند امام(ع) فرمودند به خدا سوگند دروغ است این لقب رضا لقبی است که خدا به او داد چون طوری رفتار کرد که حتی کسانی که ایشان را به عنوان رهبر دینی و مذهبی خودشان قبول نداشتند حتی آنها هم از ایشان راضی، مرید ایشان و قبولشان داشتند. یعنی امام رضا(ع) علیبنموسی طوری رفتار کرد که همه مذاهب او را قبول داشتند حالا بعضی به عنوان امام معصوم(ع) و خلیفه بر حق، بعضیها هم به عنوان عالم بزرگ. – حالا یک نمونه دیگر از صفات- صفاتی که برای ایشان نقل میکنند بزرگان اهل سنت میگوید تقیَ, یعنی علیبنموسی(ع) الگوی تقوا بود. راضی؛ الگوی رضایت از الله بود، قانع بود. عالِم؛ قله علم و آگاهی بود، متواضع بود یعنی تمام خصلتهای درجه یک اخلاقی را بزرگان اهل سنت در زمان خود ایشان به ایشان نسبت میدهند و بعد از آن. از جمله جناب عبدالرحمن جامی که در همین تربت جام هست که ایشان هم یک آدم در حوزه عرفان و قرآن که انسان بسیار دانشمند و بزرگی است. خب ایشان هم اهل سنت است شیعه نیست ولی تعابیر و اشعاری که سروده است راجع به امام رضا(ع) و راجع به سیدالشهداء(ع) و راجع به امیرالمؤمنین(ع) وراجع به استحباب زیارت اینها و این که میگوید علیبنموسی رضاست و زیارت مزار ایشان عبادت است و رضاست چون که خدا از او راضی بود و مردم همه از او راضی بودند هیچ کس هیچ لکه سیاه و نقطه ضعفی در پرونده علیبنموسی نتوانست حتی بسازد. یا آن عالم و شاعر بزرگ خراسانی که اهل سنت است میگوید که امام علی نام عالینسب، پناه عجم، مقتدای عرب، از او بود راضی جهانآفرین. این که رضاست برای این است که خدا از او راضی بود نه مأمون. از آن رو رضا گشت او را لقب. خب اینها که دارم عرض میکنم هیچ کدام از اینها شیعه نیستند به عنوان شیعه رسمی.
نمونه دیگر جناب محمد خواجه بخاری حنفی راجع به علیبنموسی الرضا بحث میکند. اولاً راجع به مادر ایشان میگوید مادر علیبنموسی «کانت امّه من اشراف العجم» عرب نبود ولی از زنان بسیار استثنایی بود «و کان من افضل نساء فی دینها و عقلها» میگوید مادر علیبنموسی از برترین زنان بود هم به لحاظ عقل و عقلانیت بسیار خانم چیز فهم عمیقی بود و هم به لحاظ دیانت و تقوا و عبادت. مادر علیبنموسی(ع) همسر موسیبنجعفر.
باز در منبع دیگر اهل سنت، مثلاً ابنصباغ مالکی؛ ایشان خیلی مفصل راجع به این که علیبنموسی رهبر پیروان اهل بیت بود و همه مسلمین و همه علما ایشان را قبول داشتند میگوید اهل علم و دین، مثلاً ابنکثی، داودبنکثیر نقل میکند میگوید به موسیبنجعفر گفتم فدایت شوم سن من زیاد شده، پیرم ممکن است بمیرم در این لحظات آخر میخواهم بدانم اگر بعد از شما ماندم چون شما تحت تعقیب هستی و آخرش هم شما را حکومت میکشد ولی بعد از شما چه کسی؟ میگوید «اشاره علی ابنه ابیالحسن رضا» اشاره به فرزندش کرد و گفت «هذا صاحبکم مهدی» بعد از من رفیق شما ایشان است با ایشان حرکت کنید. بعد ابن صباغ مالکی که از بزرگان اهل سنت است میگوید بزرگان علمای همان دوران که شیعه نبودند ولی با بنیعباس درگیر بودند و میگفتند حکومت حق اهل بیت(ع) است اینها به علیبنموسی و پدرش کاملاً ارادت داشتند. رهبران 4 مذهب فقه اهل سنت، میدانید شاگردان امام صادق(ع) بودند. جناب ابوحنیفه میگوید اگر ایشان نبود احکام حج را مسلمین فراموش کرده بودند چون بنیامیه در همان حدود 90- 100 سال خیلی دین را تغییر دادند حتی احکام حج را. ما دوباره از طریق ایشان فهمیدیم. بعد شافعی که قائل به حکومت اهل بیت بود و به همین دلیل ایشان را گرفتند، ایشان طرفدار زید بود و همین شیعیان زیدی یمن، با اینها بود و درگیر شد، در یمن قاضی بود با اینها درگیر شد اینها را گرفتند و زمان هارون به پایتخت آوردند که شافعی را اعدامش کنند و بقیه هم همینطور.
و یکی از این بزرگان میگوید که زیارت قبر موسیبنجعفر(ع) تریاق یعنی داروست که دیوانه را شفا میدهد. خب اینها بزرگان 4 مذهب فقهی هستند یعنی تمام اهل سنت تابع یکی از این چهار مذهب هستند و اینها رهبرانشان نگاهشان به اهل بیت(ع) یک چنین نگاهی بوده است و اکثر اینها با حکومتها مشکل داشتند و با اهل بیت(ع) موافق بودند منابع خبری حکومتی میگفتند که امام رضا(ع) از بس انگور خورد مُرد! پرخوری کرد سکته کرد! یکی گفت که این فلان، اما تاریخنویسان حکومتی بودند که حکومتها دستور میدادند اینطوری بنویسید. اما بعضی از مورخین بزرگ اهل سنت، مثلاً محمدبنعلی حلبی، ابن حبّان بُستی، شافعی، سمعانی، سفتی، ابوالفرج اصفهانی، حاکم نیشابوری صاحب «مسند حاکم»، ابن صباغ، شبلنجی شافعی، میرمحمدبن سیدبرهان الدین شافعی، فلان حنفی، و فلان مالکی و... اینها صریح میگویند که مأمون «مات علی بن موسی بطوس من شربة سقاها إیّاها المأمون فمات من ساعة» مأمون و حکومت او را مسموم کرد. من شربت سقاها، شربتی به او نوشاندند و او را مسموم کردند. بعد میگویند زیارت قبر علیبنموسی چقدر ثواب دارد.
حدیثی در منابع اهل سنت هست – دقت کنید – این حدیث را از پیامبر(ص) شنیدید که هرکس فرزندم را علیبنموسی را در طوس زیارت کند به اندازه چندین حج ثواب دارد این حدیث از راوی آن عایشه است. رُوِیَ عن عایشه: «قال رسول الله(ص) من زار ولدی بطوس،» حالا آن موقع امام رضایی نبوده و مردم آنجا هم طوس را نمیدانستند کجاست؟ طوس آن طرف دنیا بود. اصلاً طوس آن موقع مسلمان نبودند. «مَن زارَ ولدی بطوس» هرکس فرزند من را در طوس زیارت کند مساوی با حج است. عایشه میگوید مرّهَ یک حج، و مرّتین دوتا حج. این میگوید قالت مرتین، پیامبر(ص) میفرمایند که ثلاث مرّات، سهتا حج. پیامبر میفرماید اگر ادامه میدادی تا 70 حج میگفتم. علیبنموسی به این اندازه است. خب راوی این حدیث جناب عایشه است. چه زمانی که وقتی طوس دست مسلمین نبوده است، ایران نبوده چه برسد به طوس که آن طرف ایران باشد که همینجا (مشهد) باشد. علیبنموسیالرضایی به کار نبوده است.
خواستم سهتا نکته را عرض کنم مذاهب اسلامی در کلیات و مبانی، آن چیزی که پیامبر فرمود گفت شهادت به توحید، رسالت، حج، نماز، روزه، زکات. پیامبر(ص) فرمود هرکس اینها را میگوید قبول دارم مسلمان است حق ندارید بگویید تو کافری و تکفیر کنی. یا دیگر مسلمان نیستی. و یا حتی احتمال میدهید که کسی دارد به خاطر ترس دروغ میگوید یا حتی منافق است، ولی به ظاهر میگوید من مسلمانم، هوشیار باش که کلاهت را برندارد، مراقب او باش، اما حق نداری که بگویی تو دروغ میگویی! هرکس گفت مسلمانم باید بگویی مسلمان است مگر شروع کند علیه اسلام و مسلمین توطئه و فعالیت بکند اگر هم بدعت میگذارد و میخواهد تحریف کند و دین را طور دیگری تعریف کند، پیامبر فرمود اینجا جلوی او بایستید و افشایش کنید. اگر کسی میآید و دارد دین را تغییر میدهد و دین جدیدی به اسم اسلام درست میکند چه وهابیت، چه شیعه لندنی در شیعه، چه در سنی، چه به اسم روشنفکری و روشنفکربازی که اینها قرائت نواندیشی است و شروع میکند اصل نبوت و وحی و قرآن همه را بزند، پیامبر(ص) فرمود اگر در برابر این انحرافات و بدعتها سکوت کنید جهنمی هستید حتماً باید افشا کنید و مرزهای فکری را روشن کنید اما حق ندارید کسی را تکفیر کنید چون کسی مذهب من را ندارد بگوییم فلان.
و جریان استعمار ضد اسلام از بیرون روی این قضایا بین مذاهب و قومیتها دارد کار میکند و این تصور را که در شیعهها رایج کردند که شیعهها دشمن اهل بیت هستند، در سنیها رایج کردند که اهل بیت به ما ربطی ندارند، این هردویش اشتباه و دروغ است این نگاه علمای بزرگ اهل سنت راجع به اهل بیت(ع) است از جمله راجع به علیبنموسیالرضا(ع) که چون اینجا در محضر ایشان هستیم به اینها اشاره کردیم.
خب من در محضر رفا هستم اگر نکتهای دارند بفرمایند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی