شبکه چهار - 20 آبان 1401

مستشرقان، نگران آینده ای که رسید (تمدن نواسلامی، ققنوس زیر خاکستر)

نشست (کدام تفکر میتواند تمدن بسازد؟)-1391

بسم‌الله الرحمن الرحیم

من یکی دوتا سند از مستشرقین غربی در همین حوزه بخوانم که امروز انقلاب اسلامی در این باب چه وظیفه‌ای دارد؟ شرق‌شناسان غربی و حاکمیت‌هایی، که برای تزریق بعضی از نیت‌ها و انگیزه‌ها از آن طرف اثرپذیری و انعطاف ملت‌های شرقی که یک مقداری عاطفی‌تر و خوشبین بودند و از این‌ها استقبال کردند و این‌ها ناجوانمردی کردند. این متنی که خدمت شما می‌گویم یک عبارتی است در 1925، پروفسور سیلویان لیوی، رئیس انجمن آسیایی در اروپا و پروفسور زبان سانسکریت در نیمه اول قرن بیستم راجع به روابط غرب و شرق بحث می‌کند و می‌گوید ما پزشکانی که فرستادیم در کشورهای اسلامی – ایرانی کار کردند ما از این‌ها گزارش سیاسی – فرهنگی هم می‌خواهیم. این‌ها آن‌جا که می‌روند کار کنند ما پول می‌دهیم و جزو مأموریت‌شان است که مثل یک جاسوس، گزارش فرهنگی و سیاسی و اقتصادی از آن منطقه و این که چه کسانی را می‌شناسندو چه کسانی را نمی‌شناسند نقاط قوت و ضعف آن منطقه را به ما بگویند، از آن موقع یعنی 100 سال پیش، پیش‌بینی می‌کند خیزش دوباره کشورهای اسلامی، خیزش شرق و همین بیداری اسلامی را. می‌گوید بعضی‌ها می‌گویند ما تمدن اسلامی را در پایان قرن 19 و آغاز قرن 20 از بین بردیم یعنی حدود صد و ده سال پیش، اما من از گسترش دوباره تمدن اسلامی جدی می‌بینم علت آن هم جهانشمولی و زنده بودن فرهنگ و ارزش‌های اسلامی حتی در غرب است. ما یک راه بیشتر نداریم. - من دارم خلاصه این گزارش را عرض می‌کنم چون خودش طولانی است حالا یکی دوتا پاراگراف آن را برایتان می‌خوانم- ما یک راه بیشتر نداریم و آن این که به لحاظ ذهنی و فرهنگی نسل‌های بعد این‌ها را آماده کنیم که سلطه ما را خودشان بپذیرند و خودشان مطالبه کنند دیگر لازم نباشد ما بر آن‌ها تحمیل کنیم مثل یک مرید و مثل یک عاشق دنبال ما راه بیفتند نه مثل یک برده آن‌ها را بکشانیم. به این روش فعلی برده‌داری ما نمی‌توانیم ادامه بدهیم هزینه آن بالاست باید کاری کنیم که بچه‌های این برده‌های ما که امروز اسیر ما شدند بچه‌ها و نوه‌های این‌ها خودشان بیایند. گفت رشته‌ای افکنده دوست، هرجا که خاطرخواه اوست ما را می‌برد، این رشته از این به بعد نامرئی باشد نه مرئی. اگر عزم نبرد با تمدن اسلامی داریم درست است که ما در قالب کمک وارد شدیم به این عنوان که ما می‌خواهیم شما را متمدن کنیم اما عملاً جبهه‌های نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی گشوده شده است. خاورشناسان تیزهوش می‌دانند که فرهنگ اسلامی، ببینید این‌ها را دشمن دارد می‌گوید نقاط قوت آن است که دشمن‌تان دارد می‌گوید، می‌گوید در بن‌مایه این فرهنگ اسلامی، ارزش‌های انسانی، عدالت و معنویت و فطرت نابودنشدنی است و این جاذبه هیچ وقت از دست نمی‌رود ما باید یک چیزی به جایش ایجاد کنیم که ذهن‌ها متوجه این آموزه‌ها نشود و بتوانیم به فرهنگ خودمان استمرار تاریخی بدهیم یعنی در نسل‌های بعد فرهنگ‌سازی کنیم و الا این‌ها کاملاً مؤمن و وفادار به اسلام و تمدن اسلامی همچنان هستند تحقیر شدند در این چند دهه تحقیرشان کردیم ولی نابود نشد و این ریشه باقی است، بذر زنده است به دولتمردان غرب هشدار می‌دهد که این مبارزه فعلی پرهزینه و بی‌نتیجه است این که مدام بخواهیم با لشکرکشی و پول و... کار را انجام دهیم نمی‌شود ادامه داد باید روش‌مان را تغییر بدهیم و تلطیف بکنیم. به جای نبرد تمدنها و سرکوب آن‌ها و به جای تحمیل خودمان بر آن‌ها کاری کنیم که به نظر برسد ما داریم خودمان را فقط عرضه می‌کنیم نه تحمیل! داریم گفتگو می‌کنیم و خود شما دارید دنبال ما می‌آیید! وظیفه ما حتی اگر به فکر منافع‌مان هستیم این است که فرهنگ مشرق‌زمین و بخصوص مسلمانان را به درستی بفهمیم. در این‌جا یک سطح فکری از مسائل انسانی که در پسِ آن کوشش عقلانی فوق‌العاده‌ای با ریشه‌های تاریخی وجود دارد و دلسوزانه باید سعی کنیم اگر دل‌مان به حال خودمان هم می‌سوزد این تمدن را بفهمیم چه در شکل گذشته آن، چه در شکل‌های احتمالی آینده آن، که یک خطر بالفعلی متوجه ماست، بخصوص برای ما اروپاییان با ملاحظه مستعمرات بزرگ آسیایی و آفریقایی‌مان. اگر هم انسانی نمی‌خواهید فکر کنید مستعمرات‌تان را بخواهید حفظ کنید این‌ها در خطر موج جوانان اسلامی در غرب، در دهه‌های آینده است یعنی وضعیت امروز را دارد پیش‌بینی می‌کند. سیلویَن لِوی رئیس انجمن آسیایی اروپا و پروفسور زبان سانسکریت 1925 می‌گوید ما با مردم و ملتی روبرو هستیم که یک سنت طولانی از تاریخ و هنر، دین، فضیلت و شجاعت دارند. احساس مربوط به آن‌ها را هنوز بطور کامل از دست نداده‌اند. ما سرکوب‌شان کردیم در جنگ جهانی اول و دوم بر جهان اسلام مسلط شدیم اما این ریشه زنده است ما بر خود فرض دانسته‌ایم که در جریان رشد و تکامل آن‌ها مانع ایجاد کنیم بدون پرسیدن نظر خود آن‌ها. و البته در مواردی هم در پاسخ به درخواست بعضی از آن‌ها. ما به غلط یا درست ادعا می‌کنیم که تمدن برتر داریم اما از خود نمی‌پرسیم و اجازه نمی‌دهیم که آنان بپرسند این از کجا آمد؟! واقعیت این است که تمدن اروپا بر خرابه‌های تمدن مسلمین بنا شد! یعنی پایه‌ها و شالوده‌های تمدن ما، پایه‌ها و شالوده‌های مسلمین بود. ما علم جدید را از این‌ها گفتیم بنیادهای تکنیک و صنعت را از این‌ها آموختیم. بیمارستان مدرن و دانشگاه مدرن را ما از مسلمان‌ها آموختیم اما امروز نسل‌های جدید این‌ها این چیزها را خبر ندارند. تاریخ و شناسنامه علم و تکنولوژی را ما تغییر دادیم این‌ها فکر می‌کنند تمام این علوم در قرن 17، 18، 19 در اروپا ایجاد شده است و نمی‌فهمند که همه این‌ها بعد از این بود که ما 5- 6 قرن سر سفره پدران این‌ها نشستیم و از این‌ها چیز یاد گرفتیم و 600 سال از عربی و فارسی به زبان‌های اروپایی ترجمه کردیم! این را این‌ها نمی‌دانند و بهتر است که ندانند تا جای شبهه و معارضه‌ای برای آن‌ها باقی نماند هرجا ما دخالت کردیم کاری کردیم که احساس سرخوردگی و ناامیدی در آنها بوجود بیاید احساسی بسیار تند و سخت. آنان احساس کردند که مداخلات ما چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ روحی و اخلاقی آنان را عقب رانده است ما با شعار پیشرفت وارد کشورهای این‌ها شده‌ایم گفتیم ما پیشرفت کردیم می‌خواهیم شما هم پیشرفت کنید و شما را هم متمدن کنیم ما با این شعار آمدیم! اما همه‌شان دارند می‌بینند بعد از این که 40- 50 سال زیر سلطه ما بودند هم عقب ماندند و هم به لحاظ معنوی و فرهنگی عزت‌شان را از دست دادند ما فقط برای بعضی از این‌ها که منافع‌مان اقتضاء می‌کرد یک مقدار خیابان‌های شیک و ساختمان‌های شیک ساختیم! یعنی برای آن‌هایی که عقل‌شان به چشم‌شان است! مثلاً می‌رود دبی فکر می‌کند این توسعه است! نمی‌فهمد که پول نفت دارد کجا می‌رود! حتی این‌ها آن ساختمان را هم بلد نیستند بسازند آن پاساژ و هتل و همه را کمپانی‌های غربی باید بیاید برایش بسازد جنسش هم از آن‌جا باید بیاید و مدیریتش را هم آن‌ها باید بکنند. این‌ها چیزی نیستند به جز یک مُشت شکم و نفت! این کشورهای عربی به اصطلاح توسعه یافته نفتی را شما فقط یک هفته این‌ها را روابط و تجارت خارجه قطع بشود این‌ها از گرسنگی می‌میرند اسم این آن وقت می‌شود توسعه یافتگی! می‌گوید ما یک ویترینی از توسعه در بعضی از کشورها باید ایجاد کنیم مثل کاری که غربی‌ها در برابر کمونیست‌ها دو جا کردند، - یادتان است کجا بود؟- یکی آلمان غربی در برابر آلمان شرقی، رئیس جمهور آمریکا گفت هرچه پول داریم باید بریزیم و آلمان غربی را آباد کنیم که دنیا ببیند که حالا که بین کمونیزم و سوسیالیزم و سرمایه‌داری می‌خواهد انتخاب کند خب خیلی راحت دو طرف دیوار برلین را با هم مقایسه کند آلمان غربی و آلمان شرقی را. و یکی هم در شرق آسیا، ژاپن، کره جنوبی را در برابر کره شمالی. چون کره شمالی شعار انقلابی و مردمی و ضد امپریالیستی و استقلال می‌داد کره جنوبی هم می‌گفت این حرف‌ها چیه مگر نوکری چه شده که آدم این کارها را بکند! سرمایه‌داری آمریکا گفت هرچه پول دارید آن‌جا بریزید، اصلاً می‌خواهید کارخانه بزنید بروید آن‌جا بزنید، یک آتوریته‌ای درست می‌کنید و تمام دنیا به این‌جا نگاه می‌کنند و می‌گویند این شرق است این هم غرب است این سرمایه‌داری است این هم کمونیزم است! کدامش خوب است؟ خب معلوم است چشم‌هایت را باز کن! عقل هم نمی‌خواهد فقط چشم. نگاه کن ببین چقدر خیابان‌هایش قشنگ است ولی آن نیست، این ماشین‌هایش چقدر قشنگ است و آن قراضه است، این کارخانه‌اش این‌طوری است و آن هم کارخانه‌اش آن طوری است، این هم جنسش این طوری است و آن جنسش آن‌طوری است! تمام! خب این یک بحثی بود که ما در جهان اسلام هم باید ویترین بسازیم که بگویند آقا ببین امارات، قطر، این‌ها که نوکرهای آمریکا و انگلیس هستند و هفت نسل این‌ها در آب نمک برای این کارها آدم ساختند، ببینید خیابان‌ها قشنگ، پاساژ، دهات خودت را هم مثلاً ببین! این‌طور بحث می‌کند. حالا ایشان در آغاز این پروژه این حرف‌ها را زده است این پروژه بعد از این حرف‌ها اجرا می‌شود نمی‌خواهم بگویم در اثر حرف‌های او بوده، می‌گوید یک خیمه‌ای با ستون‌های طلایی باید جلوی چشم مسلمانان ایجاد کرد با زرق و برق پوشالی! که آن‌ها وضعیت خودشان را با آن ویترین مقایسه کنند بگویند خب معلوم است که راه توسعه و پیشرفت کدام است چرا سؤال می‌کنید؟ و دیگر نپرسند که مبانی و غایات و اهداف و روش آن و اصلاً نپرسند که این چطوری بوجود آمد و با هزینه غارت چند ملت؟ از این گوشه تا آن گوشه مشرق زمین ما ناامیدی و سرخوردگی ایجاد کردیم. - حالا این آقای مستشرق در حدود 100 سال پیش، وضع امروز را پیش‌بینی می‌کند- می‌گوید دارم می‌بینم که این سرخوردگی تبدیل به کینه خواهد شد و کینه به شکل تنفر فوران خواهد کرد این تنفر منتظر فرصت مناسبی است که فوران کند چنانچه که اروپا، غرب، از روی تنبلی و یا عدم درک درست دست به اقدامی که منافع آن در آینده در جهان اسلام تأمین کند نزند داستان غم‌انگیز درام آسیایی و آفریقایی تحقق خواهد یافت. می‌گوید من دارم می‌بینم نوه‌های این‌ها علیه ما شورش می‌کنند حالا ما این‌ها را ترساندیم ولی آن‌ها مقایسه می‌کنند. – باز این‌جا دانشگاه – آن علم و تکنولوژی که شکلی از حیات و ابزاری در خدمت سیاست و منافع سیاسی و اقتصادی ماست به نحوی باید این علم و تکنولوژی را در سطح جهان مدیریت کرد که در عالم سیاست هر کجا منافع ما در خطر قرار می‌گیرد موظف شود از نزدیک موضع سلبی یا ایجابی بگیرد تا همچنان بر تمدن و حیات شرقیان مسلط باشیم. این عبارت یعنی چه؟ یعنی همین کاری که الآن دارند می‌کنند. سر قضیه فیزیک هسته‌ای تحریم می‌کند چه علمی و چه تکنولوژی را، چه زمانی به چه کسانی بدهد و چه چیزهایی را به چه کسانی ندهد! این یعنی همین حرفی که حدود 100 سال پیش می‌گوید باید همین کار را بکنیم. می‌گوید مدیریت علم، ما باید یک نوع انحصار در علم و تکنولوژی ایجاد کنیم و نگذاریم این‌ها وارد اتاق فرمان علم بشوند اگر این‌ها بیایند یاد بگیرند کارهایی که ما در پزشکی و مهندسی و فضاشناسی و زمین‌شناسی و... می‌کنیم این‌ها ریخت ما را بهم می‌ریزد، این تحقیر هم که ادامه دارد بعد آن آگاهی و آن نفرت و این تخصص که بیاید این‌ها بر ما می‌شورند و ما کل آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین را از دست خواهیم داد. به دنبال شناخت ارزش‌های بنیادین آنان باشیم عوض آن که زندگی آنان را با تهدیدهای صریح غیر منطقی و تحریک آمیز از ناحیه تمدن غربی مواجه کنیم باید کاری کنیم که آنان گمان کنند که ما برتری خود را بر آنان عرضه می‌کنیم نه تحمیل. گمان کنند، و خودشان احساس کنند که از ما عقب‌مانده‌ترند! – من خواهش می‌کنم این را دقت کنید که این نقطه ضعف بزرگ ملت‌های ما در این صد سال بوده است و مهمترین وظیفه و نقطه قوت ما این است که این را روشن کنیم – خلاصه این حرف این بود که کاری کنیم این‌ها احساس حماقت کنند کاری کنیم که احساس کنند احمق هستند و هیچ راهی ندارند جز این که دنبال ما بیایند، این موفق می‌شود خودشان می‌آیند. ولی اگر بخواهید بنشانید و با ارتش و کتک و تهدید تا چه زمانی؟ بالاخره این‌ها می‌شورند. استشراق سیاسی، شرق‌شناسی توپخانه‌ای است که ظاهر کار‌ آن معرفتی و علمی است اما به هرحال یک توپخانه سیاسی است تلاش‌های علمی و فرهنگی ما در جهان اسلام مثل توپخانه‌های دوربُردی است که مسیر پیش روی لشکر پیاده اقتصادی و سیاسی را پاکسازی می‌کنند. راه‌های ذهنی جوامع اسلامی را بشناسید از راه‌های جغرافیایی مهم‌تر است راه ورود به ذهن‌شان را، این مهمتر از راه ورود به سرزمین‌شان است. چون وقتی ذهن‌شان را اشغال کردید احتیاجی به اشغال سرزمین‌شان نیست خودشان تقدیم می‌کنند! خودش می‌گوید آقا بیایید! شما می‌دانید این انقلاب‌هایی ما داشتیم که یکی از خطرات انقلاب ما هم هست، می‌دانید انقلابی داشتیم انقلابیونی که جدی با استعمار انگلیس و آمریکا و فرانسه مبارزه کردند و بعد از پیروزی و هزینه دادن قربانی آن‌ها گفتند خب دیگه حالا شما بیزحمت بیایید کشور را اداره کنید. "جواهر نعل نهرو"، یک انقلابی است علیه انگلیس‌ها مبارزه می‌کند بعد که "گاندی" ترور می‌شود و ایشان سر کار می‌آید انگلیسی‌ها را بیرون کردند خودِ این‌ها دولت بعد از خروج اشغالگر از هند خودشان دنبال انگلیس‌ها راه افتادند خواهش می‌کنیم اگر می‌شود این مدارس و بیمارستان را اداره کنید ما بلد نیستیم! این قضیه این در الجزایر اتفاق افتاد. شما می‌دانید انقلاب الجزایر بیش از صدوپنجاه سال هزینه داد کشته و شهید داد. اصلاً این‌ها شمال آفریقا را یعنی الجزایر و تونس و مراکش را جزو خاک فرانسه اعلام کردند، همین بعد از انقلاب فرانسه نه قبل از انقلاب فرانسه. فرانسه به اصطلاح حقوق بشری، فرانسه‌ای که اولین میثاق‌نامه حقوق بشر را نوشت و در قانون اساسی‌اش وارد کرد و الهام‌بخش مباحث حقوق بشری شد. بعد از انقلاب، کثیف‌ترین امپریالیزم را ایجاد کرد. اول ناپلئون، و بعد هم بقیه‌شان همین‌طور تا الآن ادامه دادند. این مالی که می‌بینید الآن فرانسه می‌رود برای این که این‌ها را مِلک خودش می‌داند این‌ها مِلک پدرجدشان است. از لبنان، سوریه، بگیرید تا الجزایر، مراکش، تونس، مالی این‌ها همه برای فرانسه است بقیه‌اش سودان و... شبه جزیره حجاز، این‌ها همه برای انگلیس است، لذا آن‌جاها زبان انگلیسی اجباری می‌شد آن‌جاها زبان فرانسه اجباری شد. کشور ما هم چون از املاک انگلیس بوده، الآن هنوز هم بعد از انقلاب زبان انگلیسی اجباری است در حالی که باید باز بگذارید بگویید 5- 6تا زبان است همه را یاد بگیرید و ببینید منافع اقتصاد و سیاست کشور در چیست الآن شاید باید ده تا زبان آموزش بدهید نه فقط انگلیسی. مستعمرات انگلیس، نوکرهای انگلیس، همچنان انگلیسی اجباری است ولو که بیرون‌شان کردیم ولی باز هستند. بعضی از کشورها را هم الآن شما در آفریقا و آسیا برو زبان فرانسه اجباری است چون مستعمره فرانسه بودند. تمام کشورهای آمریکای لاتین زبان اسپانیولی است چون اسپانیا آن‌جا را اشغال کرد بعد برزیل بروید زبان پرتغالی است با این که برزیل وسط آن کشور، یک کشور همه مردم پرتغالی صحبت می‌کنند! آن‌ها همه اسپانیولی حرف می‌زنند ولی این کشور چون مستعمره پرتغال است. ایران و عراق و اردن و حجاز و امارات و قطر و هند و پاکستان و افغانستان، این‌ها مستعمره انگلیس بودند همه این‌جاها زبان انگلیسی اجباری است تا همین الآن. الآن در مدارس ما فقط زبان انگلیسی اجباری است! بعد از هر کس می‌پرسیم که چرا این‌طوری است؟ می‌گویند زبان علم و زبان تمدن است! چطور در کشورهای مستعمره فرانسه زبان علم و تمدن زبان فرانسه است؟! مستعمرات روسیه هم که می‌روید کشورهای آسیای میانه، همه روسی حرف می‌زنند و خط‌شان هم خط لاتین روسی است! حتی تاجیک‌ها که فارسی زبان هستند. این‌ها یعنی سلطه، یعنی تحقیر. می‌دانید در ایران هم بعد از مشروطه می‌خواستند زبان خط ما را عوض کنند و لاتین کنند همین روشنفکران غربزده و رژیم شاه. جلویشان مقاومت شد. این پس نقش علم در استعمار و نقش علم در ضد استعمار است، نقش تکنولوژی، علم، پزشکی در سلطه بیگانه و نقش همین‌ها در ضد سلطه است. می‌گوید ما با علم و تکنیک می‌توانیم و باید و با پژوهش می‌توانیم بر این‌ه مسلط بمانیم کاری کنیم که آن‌ها آرزو کنند لباس ما را بپوشند و به زبان ما حرف بزنند و دنبال ما راه بیفتد مجبور نباشیم که توی سرشان بزنیم! و علت این که اصلاً ما در سفارت‌خانه‌هایمان در تمام جهان، در کشورهای اسلامی گفتیم باید حتماً یک وابسته فرهنگی هم داشته باشیم این بود، که باید حالا بقیه هم طوطی‌وار تکرار کردند ولی آن استفاده را نمی‌کنند ولی ما کردیم، چون در هر سفارتخانه کسانی را گماشتیم که در کنار سفارت سیاسی و آتوریته حاکمیت‌های ما سفارت وابسته‌های فرهنگی داشته باشند تا زبان و فرهنگ آن مردم را به خوبی بشناسند و از عهده چند مأموریت برآیند! این‌ها جزو اسناد مستشرقین است این‌ها که می‌گویم برای سندهای وزارت خارجه انگلیس است که یک زمانی وزارت مستعمرات انگلیس بود که می‌دانید این‌ها هر نیم قرن یک بار بخشی از این‌ها را منتشر می‌کنند وابسته‌های فرهنگی ما باید این کارها را بکنند: 1) شخصیت‌های فکری، روزنامه‌نگاران اثرگذار و رجال تصمیم‌گیر سیاسی هر کشور و نخبگان آن را شناسایی کند، گرایشات و اندیشه‌های آنان را، و نقاط قوت و نقاط ضعف آن‌ها را بشناسیم. 2) با آنان ارتباط برقرار کنید. 3) ایده‌هایی مطابق با منافع خود به آن نخبگان القاء کنید! یعنی طرف ظاهراً استاد دانشگاه است، ظاهراً نویسنده است، ظاهراً سینماگر و هنرمند است، اما در واقع، دارد در آن پروژه کار می‌کند بداند یا نداند. 4) راه‌های تفرقه بین ملت‌های مسلمان را شناسایی و آنان را به یکدیگر بدبین کنیم چون این‌ها اگر با همدیگر متحد بشوند ریشه ما را می‌زنند. 5) گرایش‌ها و آرمان‌های خطرناک در هر ملت را که علیه ما در حال نطفه‌بندی است به موقع شناسایی و پیش از فعال شدن خنثی کنیم. از هر طریقی که می‌شود. این‌ها حرف‌های 150 سال پیش سفارت انگلیس است. نمونه‌های جدیدتر آن اسناد لانه جاسوسی است. نمی‌دانم دوستان اسناد لانه جاسوسی را اصلاً دیدند یا نه؟ بروید ببینید که این‌ها چطور در تک تک دانشگاه‌های بزرگ ما آدم داشتند. من یک وقتی این اسناد را نگاه کردم، در حوزه آدم داشتند! یعنی در حوزه قم و مشهد به طلبه و آدم معمم آموزش می‌دادند که باید هر هفته و هر چند روز یک بار باید گزارش می‌داد که در این حوزه شخصیت‌ها چه کسانی هستند؟ اساتید چه کسانی هستند؟ مدرسه‌های فعال کجاها هستند؟ چه کسی چه می‌گوید؟ و در هر دانشگاه، یعنی دانشگاه شهید بهشتی دانشگاه ملی آدم داشتند. بروید در اسناد لانه جاسوسی بخوانید در دانشگاه تهران چند نفر آدم داشتند. طرف استاد دانشگاه است و وابسته است و هر روز دارد از داخل دانشگاه به لانه جاسوسی گزارش می‌دهد! امروز این جلسه برگزار شد چه کسانی بودند این جریان بودند برنامه‌شان این است و... در قم یک طلبه را گرفتند که هر روز باید داخل بیوت می‌رفت و گزارش می‌آورد! این‌ها تازه برای صد سال پیش است و کارهای لانه جاسوسی برای 30 سال – 50 سال پیش است الآن فکر می‌کنید دارند چه کار می‌کنند؟

دوستان حتماً اسم "مونتگومری‌وات" را شنیدند. این هم یک آدمی است که هم روی اسلام و هم روی شرق خیلی مطالعه کرده و کتاب‌هایی نوشته است آن کتاب‌هایی که ترجمه شده و در بازار بوده من اغلب آن‌ها را خواندم و نکات بسیار خوبی در کتاب‌هایش هست ضمن این که آدم بسیار کینه‌توزی به اسلام هست که هم خیانت می‌کند و هم خبط و ربط ضربه زدن به اسلام را می‌گوید اما یک جاهایی کشفیات زیبایی دارد که من ندیدم یک نویسنده و متفکر مسلمان رفته باشد این‌ها را درآورده باشد آخرش هم باید آدم از زبان این بخواند. ایشان – ویلیام مونتگو مری‌وات – می‌گوید رابطه پیچیده‌ای است بین شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی در مفهوم وسیع آن به سبک دانشگاهی و وزارت مستعمرات انگلیس و فرانسه. اصلاً شروع شرق‌شناسی در دانشگاه‌‌های غرب نبود در وزارت مستعمرات‌شان بود، شروع اسلام‌شناسی و شرق‌شناسی. منتهی الآن یک پروژه و طرح جامع تعریف می‌کند که هر تیکه‌اش را ممکن است به من و شما همین‌جا در ایران بدهد تحت عنوان همکاری پژوهشی!

اخیراً دوستان یک آماری آوردند اغلب بچه‌هایی که به انگلیس رفتند در دانشگاه‌های علوم سیاسی و علوم انسانی و اجتماعی، پروژه‌هایی که برای دکتری به این‌ها دادند تقریباً همه این‌ها در جهت همین کشف هرچه دقیق‌تر اتفاقاتی است که این‌جا دارد برای آن‌ها می‌افتد! تا در شهرستان و روستاها. البته عنوان و تیتر آن جامعه‌شناسی، اقتصاد، سیاست و روانشناسی است، تیتر ظاهراً علمی دارد اما بنیاد آن همین است که این کارها را بکنند.

ما در این مطالعات صد ساله در جهان اسلام، اطلاعات بیشتری نسبت به فرهنگ‌های مورد مطالعه روی هم انباشتیم، این‌ها را سازماندهی کردیم، و استعمار غرب پی برد که از طریق این اطلاعات و به کمک نخبگان خود آن ملت‌ها می‌تواند آن ملت‌ها را بیشتر بشناسد، نقاط ضعف و قوت آن‌ها را بشناسد و بر آن‌ها مسلط بشود و به تدریج شروع به استخدام پژوهشگران بومی کردیم! یعنی در ایران دیگر لازم نیست که طرف جاسوس باشد یا جاسوس انگلیسی باشد، و بیاید پول بگیرد. می‌گوید ما شروع کردیم به استخدام مدیریت شده پژوهشگران بومی و در زمینه مسائلی که می‌توانست مورد علاقه آن‌ها هم باشد.

من آخرین محور را عرض کنم چون چندتا محور دیگر هم بود، اما یک محور دیگر من عرض کنم، این هم نکته مهمی است و بعد به سؤالات شما جواب بدهم. این هم نکته مهمی است در باب یکی دیگر از نقاط قوت انقلاب اسلامی است که مخالفین گفته‌اند. روی جهان اسلام ارزیابی کردند می‌دانید که خیلی مباحث کلامی، فقهی، تاریخ، احادیث، جغرافیای سیاسی جهان اسلام همه این‌ها را 150 سال است که دارند کار می‌کنند پژوهشگر بومی هم دارند و همه چیز را خیلی دقیق و جزئی دارند بررسی می‌کنند.

یک جمع‌بندی داشتند که شنیدن آن برای ما و شما خیلی مفید است، از نقطه قوت انقلاب اسلامی در ایران و یک تفاوتی که دارد با این بیداری‌های اسلامی در جهان اسلام. من جنبه سلبی آن را نمی‌گویم، جنبه ایجابی آن را دارم می‌گویم که به نقاط قوت ما دارد اشاره می‌کند که خودمان هم گاهی توجه نداریم. اشاره می‌کند به فقه سیاسی. می‌گوید یک خصلتی در اندیشه سیاسی شیعه هست که خمینی آمد از این خصلت بهترین استفاده را کرد و آن خصلت تجمیع آرمان‌گرایی و عقلانیت است این حرف مهمی از دهان دشمن است. آن هم دشمن متفکّر، نه دشمن عامی رجاله. می‌گوید اهل سنت با الگو گرفتن از خلافت و بطور خاص از اموی و عباسی باید الهام بگیرند و زندگی سیاسی مسلمین را تنظیم بکنند و استناد گزاره‌ها به کتاب و سنت هم در اندیشه سیاسی در حد کلیات، علت آن این است که عملاً از ابتدای اسلام بعد از پیامبر(ص) به یک نحوی به یک معنا به تفکیک دین از دولت تن دادند نه این سکولار بودند اما بذر سکولاریزم بود با این استدلال اهل بیت کنار گذاشته شدند که نمی‌شود هم نبوت در شما باشد و هم خلافت. خداوند هیچ کسی را برای امامت و رهبری مسلمین تعیین نکرده است که ما نصب الهی و ولایت الهی نداریم، پیامبر رفت و بعد از آن ما خودمان هستیم. اندیشه سیاسی شیعه چون معتقد است به ضرورت استمرار مشروعیت دینی برای تمدن‌سازی و نظام سازی است و از آن طرف یک سنتی دارد 250 ساله، در برابر خودش، 250 سال الگو دارد الگویی دینی برای سبک زندگی و موضع‌گیری اندیشه سیاسی اجتماعی، چون اهل بیت(ع) تا نیمه قرن سوم هستند غیبت در نیمه قرن سوم اتفاق می‌افتد در واقع انگار یک انسان 250 ساله دارند، این‌ها یک رهبر 250 ساله داشتند. اولاً آرمان‌گرایی. ثانیاً یک سنت عقلانی در فلسفه سیاسی است که انقلاب اسلامی محصول تلفیق این آرمان‌گرایی و عقلانیت است و اهل سنت از تاریخ واقعی جهان اسلام به رسمیت می‌شناسند، تشیّع واقعیات شکل گرفته در تاریخ خلافت جهان اسلام را به رسمیت نشناخته است نه این که هیچ خبری از اسلام نبوده، چرا، اما اساس حاکمیت‌ها مشکل دارد. بعد نتیجه می‌گیرد – این تحقیق در انیستیتوی اسلام‌شناسی و شیعه‌شناسی در ایالات متحده و شعبه آن در رژیم صهیونیستی اسرائیل شکل گرفته است – و خودشان می‌گویند این تحقیق محصول ده سال کار دسته‌جمعی بیش از 120 نفر از کارشناسان علوم سیاسی است که با کلام و فقه و تاریخ اسلام هم همه آشنا هستند و بعد از انقلاب ما این حرف‌ها مطرح می‌شود. به عبارت دیگر می‌گوید فقه سیاسی اهل سنت دانش پسینی، یعنی روش‌شناسی و استدلالات به سبکی است که برای حوادث شکل گرفته در تاریخ مشروعیت تراشیده است این تعبیر آن‌هاست، تعبیر بنده نیست یعنی از آن چیزی که در تاریخ اتفاق افتاده است آن را توجیه کند و بعد از آن الگو می‌گیریم. نوگراها سکولار هستند، فقه سیاسی شیعه الگوی امامت را، امامتی که عملاً در قدرت نبوده جز در یک دوره کوتاهی. بنابراین در کنار استدلال و کتاب و سنت پیامبر، یک الگویی به نام امامت داردو از تک تک عبارات و روش‌های فرزندان پیامبر می‌خواهد درس سیاسی بگیرد و الگوهای آرمانی استخراج می‌کند و فهم علمای پیشین شیعه را در قالب اجماع، استخدام می‌کند برای فهم این الگوی آرمانی. این باعث شده که این‌ها یک خصلت آرمان‌گرایانه به اندیشه سیاسی این‌ها داده شود که خسته نمی‌شوند منتظر مهدی هستند. هزار سال است لباس خونین حسین‌بن‌علی را دست‌شان می‌گیرند ول‌کن نیستند. آرمان‌گرا بودن اندیشه سیاسی است و از یک طرف الگوی آرمانی امامت را بعد از پیامبر اسلام دارد به گذشته، یعنی یک الگوهای آرمانی در گذشته دارد و از یک طرف یک الگوی آرمانی در آینده به نام مهدویت دارد یعنی سر و ته تاریخ، یعنی اول و آخر تاریخ برای ماست این وسط هم مقاومت می‌کنید یا همین را درست می‌کنید. می‌گوید این باعث شده که روح تسلیم حاکم نیست و ذات آن انقلابی است. ذات آن شورشی است ممکن است شما بگویید این آرمان‌گرا است ولی محاسبه نمی‌کند، می‌گوید نکته دوم عنصر عقلانیت است در بُن اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی، چون به لحاظ فقهی به مقوله‌ای به نام اجتهاد معتقد است و آن را جزو ضروریات می‌بیند، و توجه نکردن آن به واقعیت‌های زندگی سیاسی پیش نمی‌آید یعنی به عنوان آرمان‌گرا بودن باعث نمی‌شود که به واقعیت‌های اجتماعی بی‌توجهی کند بلکه آرمان‌گراست در تنظیم زندگی اجتماعی و سیاسی، با توجه به واقعیت، و آن برمی‌گردد به نگاه این‌ها به مقوله عقل. بعد می‌گوید در این‌جا اشعری‌گری یعنی شما سلاح عقلانیت را برای تحلیل امور همه جا در دست‌تان نیست و بهترین بستر برای سکولاریزم است. چرا؟ چون وقتی عقلانیت اسلامی فتیله‌اش پایین می‌آید شما که بدون عقلانیت که نمی‌توانید زندگی کنید و تمدن بسازید و نظام‌سازی کنید طبیعی است که به جای آن عقلانیت سکولار می‌نشیند می‌گوید این تفکر اشعری به نفع ما و به نفع غرب است برای این که این‌ها شعار میدهند و توی صحنه می‌آیند بعد دست‌شان خالی می‌ماند. انقلاب الجزایر بعد از صدوخورده‌ای مبارزه کشته دادند و این‌ها خیلی مصیبت کشیدند. بعد که فرانسوی‌ها را شکست دادند و فرانسه عقب رفت، بخاطر ضعیف شدن آن نه به خاطر حقوق بشر، بعد می‌دانید چه کار کردند؟ انقلابیون الجزایر پیش فرانسه دست دراز کردند گفتند ببخشید ما نگفتیم که کلاً بروید! یک تعارفی زدیم! بیزحمت برگردید! بالاخره این دانشگاه‌های ما، کارخانه‌های ما، رسانه‌های ما این‌ها را چه کار کنیم؟ ما نمی‌توانیم خودمان اداره کنیم! ما نمی‌توانیم! شما می‌توانید! این‌ها می‌گویند که زمینه تفکر اشعری باعث می‌شود این تمدن‌سازی عقیم بماند یا به سمت سلفی‌گری‌های افراطی بروند یا دوباره در آغوش سکولاریسم و غرب برگردند که غالباً کار دوم را خواهند کرد چون نسل جدیدشان در دانشگاه‌های ما تربیت شدند و با فرهنگ ما دارند بار می‌آیند بخصوص آن‌هایی که در غرب مدتی به اروپا آمدند و زندگی کردند این‌ها سبک زندگی ما را بلدند و جوان مراکشی و الجزایری و تونسی را که نمی‌شود گفت بیا اسلام‌گرایی کن آن هم از نوع اشعری‌اش! این روشن است که سرباز ماست ولو علیه سلطه ما شعار بدهد! همین الآن در تونس و این طرف و آن طرف چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ ظاهراً اسلام‌گراها آمدند اما هیچ اتفاق دیگری نیفتاده و معلوم هم نیست بیفتد. فقط آن بالا پرچم مذهب است! قیاس، نوعی تفکر عقلانی است. شیعه می‌گوید تفکر عقلانی باید یک منطق منسجم مستحکم و برهانی داشته باشد قیاس عقلانیت سیّال بدون برهان است. دقیق دارند کار می‌کنند. بدانیم نقاط قوت و ضعف ما کجاست کجا را باید سریع تقویت کنیم و کجا باید نقطه ضعف را اصلاح کنیم. می‌گوید در بخش دیگر، مشکلات دیگری به لحاظ تاریخی دارند تراکم ثروت و قدرت و علم نیست. مثال به همین افغانستان و پاکستان و هند و آسیای میانه می‌زند که این‌ها اشعری نیستند ماتریدی هستند برخلاف جریان اهل حدیث و حنبلی‌ها و وهابی‌ها که اهل تفکر عقلانی نیستند می‌گوید کلام شیعه معتقدند به آموزه عدم تعارض عقل و وحی. کسی که معتقد است عقل و وحی با هم تعارض ندارند معنی‌اش این است که تمدن عقلانی دینی می‌شود ساخت و باید ساخت، کسی که قائل به تعارض است می‌گوید یا از سبک زندگی دینی سخن بگو یا از سبک زندگی متمدنانه، دیگر نمی‌توانی هم متمدن باشی هم متدیّن باشی. اما می‌گوید در بنیاد تفکر انقلاب اسلامی تمدن متدینانه و تدین متمدنانه امکان‌پذیر است چون عقلانیت هم در کنار آن آرمان‌گرایی وجود دارد. حقّانیت عقل را شیعه یکی از منابع نظریه‌پردازی فقهی می‌داند بنابراین با استناد به عقل، به محصولات عقل وصف حجیّت می‌دهد، حجّت شرعی می‌داند. دیدگاه اشاعره، مبنا و نقطه شروع تعارض عقل و وحی است و این دقیقاً همان مسئله‌ای است که غرب را به بن‌بست تعارض علم و دین کشاند یعنی اشعری‌ها در همان بن‌بستی گیر می‌افتند که کل غرب گیر افتاد منتهی غرب بین دین خودش و با عقل و علم انتخاب کرد و گفت ما دین نمی‌خواهیم دین به حاشیه می‌رود و دوران قرون وسطا گذشت ما همین عقل و علم را می‌خواهیم. می‌گوید در جهان اسلام اشعری‌گری‌ها در این 100- 150 سال این‌ها جنبه و جانب دین را گرفتند و عقل و علم را کنار گذاشتند الآن اگر بخواهید انقلاب و تمدن‌سازی و این کارها را بکنند دوباره به آن معضل برمی‌گردند با تکیه بر اصل تعارض عقل و وحی، و تقدم ضرورت عقل بر وحی، و عقل را از منابع استنباط نمی‌داند البته ما هم قائل به تقدم وحی بر عقل هستیم منتهی این تقدم خودش عقلانی است فرق می‌کند با آن تقدم از نوعی که ظاهرگرایی و اخباری‌گری است. می‌گوید شیعه معتقد است که عقل به مفهوم بدیهیات عقلی و مستقلات عقلیه نسبت ناگسستنی با شریعت دارد. قاعده ملازمه عقل و شرع جزو مبانی اصول استنباط اندیشه سیاسی و اجتماعی است و نقش مهمی در تمدن‌سازی دارد و حکم قطعی و یقینی با برهان عقلی اثبات می‌کند و بعد نتیجه شرعی از آن می‌گیرد و آن را خلاف شرع نمی‌داند شیعه عقل را منطقه سکولار نمی‌داند. عقل سکولار و غیر دینی نیست و حتی در مکاسب «شیخ انصاری» ببینید این‌ها تا کجا کار کردند؟ آمریکا دانشکده حقوق رفتم لس‌آنجلس که ببینم کتابخانه این‌ها چیست؟ بخش فقه شیعه رفتم، دیدم مکاسب با تمام حواشی‌اش آن‌جا بود. رسائل، مکاسب، کفایه، با حاشیه‌هایی که زدند، به شیخ انصاری اشاره می‌کند که حجیّت حکم قطعی به دست آمده از عقل چگونه در مبنای فقه شیعه به رسمیت شناخته شده است و این خیلی مهم است می‌گوید ما در اندیشه کلیسا این را نداشتیم و دعوای علم و دین، و عقل و دین شد. اشاعره هم این را ندارند. می‌گوید شیخ انصاری در روش استنباط شیعی احکام، می‌گوید هیچ اشکالی از منظر ما در وجوب شرعی پیروی از قطع عقلی و عمل به برهان عقلی تا زمانی که وجود دارد نیست. زیرا قطع عقلی به خودی خود راهی به سوی واقعیت است و عقل حجیّت ذاتی دارد خودش شرعاً حجّت است و طریقیت عقل قابل جعل شرعی نیست نه اثباتاً و نه نفیاً. یعنی می‌گوید این‌ها معتقدند که روش استنباط شریعت را این‌طوری می‌دانند که عقل و وحی هر دو حجت الهی و شرعی هستند و عقل حجّت ذاتی دارد اگر چیزی را یقین آورد. بنابراین هرگاه قطع از دلیل عقلی حاصل بشود امکان ندارد با دلیل عقلی تعارض پیدا کند و لذا قدرت تمدن‌سازی دینی دارد در بنیاد این تفکر، یک مبنا و پیشفرض محکم این است که محال است دلیل عقلی قطعی با دلیل نقلی قطعی تعارض کند یعنی دعوای عقل و دین محال است و عقل جزئی از دین است و اگر تعارض ظاهری پیش آمد باید دلیل نقلی را اگر با دلیل قطعی عقلی تعارض دارد یا تأویل کرد و یا کنار زد! و این عمل را سکولاریزاسیون جامعه نمی‌داند بلکه شرعی می‌داند. بنابراین مقصود از عقل در این تفکّر حکم قطعی عقلی در مستقلات عقلیه است و بعد قاعده ملازمه را دارند که عقل یک منبع مستقل می‌شود برای فقه سیاسی و بعد نتیجه می‌گیرد که این‌ها قدرت تمدن‌سازی دارند و بحث عقل از چه زمانی وارد اصول فقه و فقه این‌ها شده است؟ از همان اول. می‌گوید از خود قرآن و احادیث و اخبار اهل بیت است که این‌ها قبول‌شان دارند هست و لذا نخستین فقها و اصولیین در عصر غیبت در آثارشان، "شیخ مفید" و قبل از ایشان و همزمان ایشان صریحاً از عقل در اصول فقه سخن گفتند این عقلانیت تحت تأثیر شعارهای مدرنیته نیست می‌گوید این‌ها هزار و چند صد سال پیش در اولین آثار روش استنباط شریعت یعنی اصول فقه آوردند. در «تذکره» مفید، می‌گوید ببینید چقدر محکم از عقل حرف می‌زند، بیش از هزار سال قبل، اصول احکام شرع، کتاب و سنت است راه رسیدن به این منبع را عقل می‌دانند که حجیّت قرآن را هم با عقل اثبات می‌کنند نبوّت پیامبر را هم با عقل اثبات می‌کنند بدون عقل قرآن و سنت هم حجّت نیست. در روش استنباط از قرآن و سنت را هم عقل را دخالت می‌دهند یا "شیخ طوسی" که معلومات را به ضروری و کسبی تقسیم می‌کند کسبیات را به عقلی و سمعی، عقلیات را به دو دوسته، یکی آن‌ها که فقط عقلی است و راه فهم‌شان جز عقل نیست که اگر شرع بگوید شرع هم ناظر به عقل و مؤید عقل است یک دسته هم، هم عقلی است و هم سمعی یعنی وحیانی و شرعی است. و این بحث مفصل است که از ایشان نقل کردند که من دیگر نمی‌کنم در «العده فی اصول الفقه» است که راجع به حیاتی بودن ادراکات عقلی در شریعت از منظر شیعه، و تصریح می‌کند ما بعضی از ادله را با درک عقلی که می‌گویند می‌فهمیم، باید به عقل اعتماد کنیم گرچه در آن مورد دلیل شرعی نداشته باشیم ولی آن استنباط شرعی است تا "ابن ادریس" که عقل می‌آید در عرض کتاب و سنت در «سرائر» به عنوان منبع مستقل قرار می‌گیرد.

این بخشی از نقاط قوتی بود که مخالفین اسلام و انقلاب اسلامی به لحاظ نظری در عرصه تمدن‌سازی و تفکر و معرفت‌شناسی گفتند این‌ها حرف‌های موافقین نبود، حرف‌های مخالفین بود. حوزه و دانشگاه باید به این نکات توجه کند. عرض کردم بزرگترین نقطه ضعف این است که نقاط قوت خودمان را نشناسیم، علمی که مبتنی بر تجربه است و مبتنی بر برهان عقلی است به اندازه اعتبار عقل و تجربه، به اندازه اعتبار معرفت‌شناختی و اپیستومولوژیک آن‌ها اعتبار شرعی دارد دینی است از نظر ما تجربه و عقل سکولار نیستند اما نکته بعدی در علوم بخصوص علوم انسانی، همه گزاره‌ها عقلی یا تجربی نیست بخش مهمی از گزاره‌ها نه عقلی و نه تجربی است یعنی نه برهان دارد و نه تأیید تجربی. ضمن این که میزان اعتبار تجربه هرچقدر است علم تجربه هم به همان اندازه اعتبار دارد نه بیشتر. بنابراین علوم انسانی و اسلامی، یا حتی کلاً علوم اسلامی بطور عام به این معناست که مبادی معرفتی علم، غایات و اهداف علم، روش‌شناسی معرفتی یا با معرفت‌شناسی اسلامی که ترکیبی از وحی و عقل و تجربه و شهود است می‌سازد یا نمی‌سازد. طبیعی است نگاه پوزیتویستی بخشی از علم را پوشش می‌دهد نه همه آن را. نگاه اگزیستانسیالیستی بخشی از آن را پوشش می‌دهد نه همه آن را. نگاه هرمنوتیک به مباحث معرفتی بخشی را پوشش می‌دهد نه همه را. معرفت‌شناسی اسلامی همه این‌ها را روی هم و در ذیل وحی و معرفت وحیانی و با رعایت حدود و خطوط تماس انواع معرفت به رسمیت می‌شناسد. بنابراین اگر کسی گفت علوم انسانی اسلامی، معنی‌اش این نیست که این علوم انسانی موجود همه‌اش سکولار است باید بریزیم دور. نه، تفکیک می‌کنیم گزاره‌های عقلی و تجربی، اسلامی است و غیر اسلامی ندارد مبانی غایات و گزاره‌های بسیاری ایدئولوژیک سکولاری وجود دارد که برهانی هم نیست. علم اسلامی یعنی عقل آری، تجربه آری و وحی آری. علم غیر اسلامی یعنی تجربه و عقل آری، وحی نه. شبه علم غیر اسلامی که بیشتر ما با این سومی درگیر هستیم یعنی گزاره‌های عقلی، تجربی و بسیاری از گزاره‌های غیر عقلانی آری، و وحی نه. با این مخالف هستیم.

سؤال: فرمودند فکر باید تراوش کند به زور که نمی‌شود علوم اسلامی تولید کرد.

جواب استاد: بله همین‌طور است. این‌ها به زور نیست منتهی باید زور بزنیم! این مادرانی که فرزند به دنیا می‌آورند یک کم زور هم می‌زنند یک کم نه، خیلی زیاد زور می‌زنند درد می‌کشند. بالاخره این درد زایمان را حوزه و دانشگاه باید به آن تن بدهد. مدام که نمی‌شود سقط جنین کرد!

سؤال: نظر شما در مورد گفته شهید بهشتی مبنی بر این که درآمد حداکثری نباید سه برابر بیشتر از حداقل درآمد باشد چیست؟

جواب استاد: من باید ببینم ایشان دقیقاً بر چه اساسی استدلال کردند آیا اگر استدلال اقتصادی است یا یک استدلال فقهی یا حقوقی است؟ اما اصل این که فاصله‌های طبقاتی در جامعه و سبک زندگی اسلامی پذیرفتنی نیست این حرف صددرصد درست است. این که همه هم‌ردیف باشند مثل چمن‌زنی که رد می‌شود همه هم‌قد، آن برابری مکانیکی نه ممکن است نه مفید است، عادلانه هم نیست. بالاخره استعداد و توانایی و ظرفیت افراد، انگیزه‌های افراد با هم فرق می‌کند. چه کسی گفته یک آدم باعرضه و بی‌عرضه باید عین هم باشند؟ چه کسی گفته آن کس که روزی 10- 12 ساعت کار می‌کند با آن کس که تنبل و مفت‌خور است باید به یک اندازه زندگی کنند؟ چه کسی گفته آن که قدرت مدیریت در تیزهوشی و ابتکار دارد با آن که ندارد این‌ها حتماً باید به یک اندازه یک چیز بگویند! بله از نظر اخلاقی خوب است اما اجبار در نظام‌سازی نباید کرد. نه مساوات مکانیکی محض، نه فاصله‌های طبقاتی که الآن هم در دنیا و هم به یک شکلی در ایران وجود دارد. بله این سه برابر را من به عنوان یک مرز منطقی عرفی خوب می‌پذیرم، اما این که دقیقاً چرا سه برابر؟ باید این را دقیقاً بررسی کرد. فرض کنید اگر در جامعه ما فاصله‌ها 1 به 3 بیشتر نشود خیلی از مشکلات حل می‌شود. این در واقع یک نوع برابری نسبی است.

سؤال: فرمودند وظیفه من که پزشکی می‌خوانم در برابر جهانی شدن انقلاب چیست؟ چرا قوت‌های انقلاب در بحث جنگ سخت و ایجاد تحول نسبت به ضعف‌های آن قابل ملاحظه‌تر بود اما در جنگ نرم، چنین نیست؟

جواب استاد: اولاً جنگ سخت بدون جنگ نرم هیچ وقت پیروز نمی‌شود. شما این را بدانید در این جنگ 8 ساله که به آن جنگ سخت می‌گویند آن‌جا در واقع جنگ نرم را اگر نمی‌بردیم نمی‌توانستیم 8 سال مقاومت کنیم. چون جنگ نرم یعنی نوع ایمان و اعتقادات و آمادگی برای فداکاری و آگاهی. اگر این‌ها نباشد مگر می‌توانید جنگ سخت بکنید؟ اما این که جنگ سخت راحت‌تر است برای این که به عضلات مربوط است، با عضلات و فلز انجام می‌شود ولی پشت آن جنگ نرم است. جنگ نرم پیچیده‌تر است، مستمر است، بی‌سروصداست، جنگ نرم مثل بمب شیمیایی بی‌صداست هیچ کس متوجه نمی‌شود که یک بمبی منفجر شد آن لحظه هم شما چیزی متوجه نمی‌شوید بعد از 10- 15 سال به شما می‌گویند ریه‌تان از بین رفته است! این مثل یک نوع جنگ شیمیایی است، ولو این که کار تأثیرگذار است روی افکار، اخلاق، آگاهی‌ها، این‌ها پیچیده‌تر است.

سؤال: آیا با رفتن استعمار از مثلاً آفریقا فقر و تهیدستی بیشتر نشد؟

جواب استاد: ببینید استعمار از آفریقا نرفته، استعمار و ارتش‌های استعماری چون نمی‌توانستند طاعون بقای پادگانی را داشته باشند جنگ جهانی اول و دوم بین خودشان شد و خودشان هم زدند همدیگر را لت و پار کردند ضعیف شدند دیگر نتوانستند ارتش‌هایشان را مستقیم بالای سر ملت‌ها نگه دارند. مجبور به عقب‌نشینی شدند اما معنی‌اش این نیست که استعمار غرب تمام شد، استعمار ادامه دارد پیچیده‌تر شده است الآن می‌دانید که ارتش‌هایشان فعال است و همچنان دارند حمله می‌کنند. نهادهای اقتصادی و اجتماعی و علمی و فرهنگی آفریقا منهدم شد شما می‌دانید آفریقا از قرن 15 تا قرن 18 میلادی ده‌ها میلیون نیروی جوان آفریقا را اروپایی‌ها را آوردند و این‌ها را به قاره آمریکای شمالی، مرکزی و جنوبی، بردند دویست میلیون سرخپوست، بومیان مردمان واقعی آمریکا را به طرُق مختلف، ظرف 150 سال نابود کردند، آنجا صد میلیون سرخپوست بوده، الآن کل سرخپوستان در قاره آمریکا کل جمعیت‌شان غالباً فقیر هستند. منابع این‌ها غارت شد، 400 سال آفریقا غارت شده است. همین الآن هم دارد غارت می‌شود. می‌دانید کشور سیرالئون معدن الماس جهان است در بخش‌هایی از سیرالئون در آفریقا و بخشی از آفریقای مرکزی، لازم نبود که کار کنی و الماس پیدا کنی، یک جاهایی به تعبیر آن‌ها لازم بود که خاک را آن طرف بزنی و الماس را برداری. ملت سیرالئون فقیرترین ملت هستند. گرسنه هستند از گرسنگی دارند می‌میرند و زیر پایشان هم الماس است! تمام این‌ها مستقیم دست بانکداران و سرمایه‌داران آمریکایی و اروپایی و انگلیسی است، کجا استعمار از آفریقا رفته است؟

سؤال: فرمودند آیا مردانی که زنان و فرزندان خود را رها می‌کنند آیا توبیخ می‌شوند و جریمه می‌شوند؟

جواب استاد: این‌جا ما یک بحث حقوقی و یک بحث اجتماعی داریم. بحث حقوقی حق حضانت یعنی بچه بیخ ریش پدرش هست نگذاری بابا در برود، چون پدر که بند بچه نیست! مادر را با بچه می‌گذارد و می‌رود و در اکثر دنیا این اتفاق افتاده است در اکثر دنیا بچه‌ها تک والده هستند، یعنی یکی از والدین‌شان هست 90درصد مادران‌شان هستند نه پدران‌شان. پدر پی کار خودش رفته! یک خانمی بود دیدم که 4- 5تا بچه با او می‌آید یکی سیاه است، یکی مثل مکزیکی‌هاست یکی سفید و چشم سبز است من فکر کردم این پول می‌گیرد و پرستار بچه است! بعد به او گفتم شما هر روز این بچه‌ها را بیرون می‌آوری چقدر برای این‌ها پول می‌گیری؟ گفت این‌ها بچه‌های خودم هستند هر کدام‌شان از یک پدر! گفتم پدران‌شان کجا هستند؟ گفت من نمی‌دانم. این بیچاره را با چهارتا بچه گذاشته بود رفته بود. باور کنید یکی سیاه، یکی مکزیکی، یکی قیافه اروپایی هرکسی یک تیپی گرفته بود! باباهای این‌ها نبودند، خب این مظلومیت این زن است. اسم و فامیل پدر را چرا روی فرزند می‌گذارند و فامیل مادر را نمی‌گذارند؟ مادر زحمت می‌کشد و بچه را به دنیا می‌آورد. همه این مسائل را ناقص و ضعیف و از پایین می‌بینند. اصلاً توجه ندارند که معنی فامیل چیست؟ همین الآن در غرب، زن فامیلی‌اش در بسیاری از کشورها به فامیلی شوهرش هست یعنی زنان فامیلی خودشان را ندارند. شما رسمی می‌گویید! مثلاً الآن می‌گویند خانم کلینتون، آقای کلینتون، آقای اوباما، خانم اوباما، خودشان فامیل ندارند. مادر کسی که گم نمی‌شود معلوم است کی را چه کسی به دنیا آورده است. کسی در این که مادرش کیست که اشتباه نمی‌کند همه می‌دانند که چه کسی کی را به دنیا آورده است، پدر است که معلوم نیست کیست؟ چون پدر که در قضیه تولید فرزند خیلی سهمی ندارد هزینه‌ای نمی‌گذارد، وقتی نمی‌گذارد، مادر است که 9 ماه این بچه را تحمل می‌کند و از وجود او بیرون می‌آید. این که فامیل پدر را روی بچه در شناسنامه می‌گذارند برای این که معلوم باشد این بچه مسئولیت حقوقی‌اش و مسئولیت زندگی‌اش با توست تو حق نداری او را بگذاری و بروی. در زبان عرب هم به نام مادر نمی‌گویند به نام پدر است، ولی روشن است برای این که این مسئله حقوقی است و مسئولیت اقتصادی است و شبکه‌ای ایجاد کنیم که این پدر در نرود یا گم نشود. چون پدر که زود گم می‌شود مادر است که گم نمی‌شود. البته مسائل زیادی در این قضایا وجود دارد اما این که در کشور ما دارد چه اتفاقی می‌افتد؟ خیلی غلط‌های زیادی دارد اتفاق می‌افتد باید با آن‌ها مبارزه کرد. یک وقت است که ما داریم در نظام حقوقی اسلام صحبت می‌کنیم یک وقت هم داریم راجع به خودمان صحبت می‌کنیم. وقتی راجع به اسلام صحبت می‌کنیم می‌گوییم یعنی نظم. وقتی راجع به خودمان صحبت می‌کنیم یعنی بی‌نظمی. راجع به اسلام حرف می‌زنیم یعنی مدارا، راجع به خودمان حرف می‌زنیم یعنی استرس و اضطراب و اهانت و خشونت، راجع به اسلام حرف می‌زنیم یعنی انفاق، راجع به خودمان که حرف می‌زنیم یعنی کلاهبرداری. این‌ها روشن بشود و با هم قاطی نشود.

سؤال: آیا به نظر شما برخورد تمدن اسلامی با غرب اجتناب ناگزیر و نهایتاً به نوعی آرماگدون منجر می‌شود؟

جواب استاد: من عقیده ندارم اسلام‌گرایی به مفهوم غرب‌ستیزی، شرق‌ستیزی و دیگرستیزی است اصلاً این‌ها جزو اهداف ما نیست. اسلام به نجات بشر می‌اندیشد. من یک چیزی را تجربه کردم و شما هم اگر در ملت‌های مختلف بودید دیدید آن‌ها هم عین ملت ما هستند مردم در دنیا همه جا مثل هم هستند، هیچ جا ندیدند ملت‌ها و مردم، دانشگاهی، بازاری، در کوچه و خیابان این‌ها نفرت از حق و حقیقت داشته باشند. الآن شما در هرجای دنیا بروید از حق و اخلاق و عدالت و محبت بگویید من ندیدم کسی مخالفت کند، برای این که همه فطرت الهی دارند. فطرت الله، التی فطرالناس علیها؛ فطرت‌شان الهی است. مشکل ما، ملت‌ها نیستند. به یک معنا به آن معنا که ملت‌ها هستند ملت خودمان هم مشکل دارد، مشکل ما قدرت‌ها هستند. امام زمان(عج) هم که تشریف بیاورند ملت‌ها سرمایه امام زمان هستند این قدرت‌ها هستند که دشمن ایشان هستند. من معتقد نیستم که باید به سمت درگیری جهانی شرق و غرب برویم! اما منکر هم نیستم که این اتفاق بیفتد یا ممکن است بیفتد. خب الآن تمام جنگ‌ها تحمیلی است.

سؤال: افزایش پدیده‌هایی مثل ماهواره، حتی در بخشی از اقشار فقیر، دسیسه فرهنگ غربی است.

جواب استاد: دسیسه همیشه هست اما زمینه هم باید باشد. گفت که امان از رفیق بد، اما ذغال خوب هم بی‌تأثیر نیست!

سؤال: آیا بعضی از نهضت‌های اسلامی مثل اخوان‌المسلمین محصول غربی هستند برای مقابله با رشد واقعی تمدن اسلامی؟

جواب استاد: اصل جریان‌هایی مثل اخوان‌المسلمین نه، این‌ها ریشه‌های تاریخی دارند. این‌ها حتی قبل از ما و انقلاب ما این مفاهیم اسلام‌گرایی در مصر بود "حسن‌البناء"، "سیدقطب"، همه این‌ها بودند. در ضمن بدانید این‌ها جزو تعالیم و آثار و برکات "سیدجمال‌الدین اسدآبادی" بود. سیدجمال(رضوان‌الله تعالی علیه) یک مظلوم بزرگ است. این آدم در صد و چند سال پیش، همین حرف‌هایی که داریم می‌گویید این آدم آن موقع هست یک طلبه روحانی که با امکانات آن موقع که جهان اسلام در اوج قدرت دست انگلیس‌ها و فرانسوی‌ها و روس‌ها بود، راه افتاد از ایران، در حوزه نجف ایشان درس می‌خواند و شاگرد میرزای شیرازی بود، شاگرد ملاحسین همدانی بود. فقه خوانده، اخلاق خوانده، اهل ذکر بود و یک نبوغی داشت ایشان در سن زیر 20 سال، شیخ انصاری(ره) ایشان را به هند فرستاد که برود آن‌جا کار فرهنگی – دینی بکند و ایشان از هند و افغانستان کابل، تا عثمانی‌ و ترکیه، تا ایران و مصر، و بعد خود اروپا، انواع و اقسام، هرجا هم رفته خودش را معرفی نمی‌کرده است، یک جا می‌رفته می‌دیده مردم سنی هستند می‌گوید من سنی‌ام! حنفی بودند می‌گفته من حنفی‌ام! مالکی بودند می‌گفته مالکی‌ام! شیعه بودند می‌گفته من شیعه هستم. یک جا تیپ روحانیون شیعه بوده، یک جا خودش را به تیپ علمای سنی درآورده، یک جا تیپ روشنفکری درآورده! حتی زمانی که فراماسونرها عضوگیری می‌کردند کادرسازی می‌کردند نقل شده که ایشان در مصر یک مدتی وارد لژ فرانسوی می‌شود آن موقع باشگاه‌های روشنفکری بوده، کادرسازی می‌کردند بعداً روشن شد که چقدر استعماری بوده، حتی ایشان چندین جلسه به این جلسات می‌رود که ببیند آن‌جا چه می‌گویند بعد بحث می‌کند و بیرونش می‌کنند اخراجش می‌کنند و می‌گویند تو آمدی این‌جا فتنه کنی! حزب اسلامی تشکیل داده است. اولین کسی که در جهان اسلام راه افتاده و از وحدت اسلامی حرف زده، از اتحاد مسلمین، همه مذاهب در کنار هم، برای تمدن‌سازی، مبارزه با استعمار ایشان است. حالا ایشان در شمال آفریقا در مصر، شاگردانی تربیت کرد و در الازهر تأثیراتی گذاشت که بعدها از دل آن حرف‌ها جریان‌های مختلف هم روشنفکری اسلامی در مصر و در شمال آفریقا متولد شد و به کشورهای دیگر سنی و عرب رفت و حتی سنی غیر عرب، و هم جریان‌های اسلام‌گرا مثل اخوان، چون مثلاً حسن‌البناء مؤسس اخوان، شاگرد عبده است. محمد عبده شاگرد سیدجمال است. بنابراین ریشه این‌ها نه، ریشه‌های قوی خوبی دارند این که الآن چه تیپی دارند تیپ‌های مختلف هستند. مثل انقلاب خود ماست، وقتی انقلاب ما پیروز شد چه کسانی اول سر کار آمدند؟ گروه‌های مختلف این‌طوری بودند یعنی جریان‌های غرب‌گرای لیبرال مسلک مذهبی و گرایش به غرب داشتند آن‌جا هم همین تیپ‌ها هستند بین‌شان این تیپ‌های سلفی متحجر هست بین اخوانی‌ها و جریان‌های اسلام‌گرای بیداری اسلامی فعلی، جریان‌های تکفیری تروریستی هست، جریان‌های روشنفکر سکولار لیبرال غربزده که می‌خواهند الآن که آمریکا می‌خواهد برود می‌گویند ما یک چیزی گفتیم که بروید ولی نگفتیم که واقعاً‌ بروید! برگردید. مصر و تونس در اختیارتان است! این‌ها هم در آن‌ها هستند. جریان‌های اسلام‌گرای ضد استعمار معتدل هم هست.

دیگر بس است! خیلی ممنون و متشکر، انشاءالله موفق و مؤید باشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha