از غربزدگی تا خودآگاهی (دانش خوب، بینش بد؟)
نشست ( "خودفروشان" بی نشان ، خطر "آگاهی" بدون "خودآگاهی" ) _ ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
این نوع نشستها را باید آغازی برای یک سلسله مطالعات بدانیم نه پایانی برای آنها. یعنی اختتامیه یک سلسله نشست را اختتامیه مطالعالت و فعالیتها و کارهای خودتان قرار ندهید و ندانید. در واقع این اختتامیه یک افتتاحیه برای فعالیتهای آموزشی، علمی در سطح دانشکده و فراتر از آن است و البته شرط اصلی آن داشتن انگیزه و اندیشه است. انگیزه و اندیشه هر دو لازم هستند بدون این دو هیچ کاری به نتیجه معرفتی نمیرسد. این دو هم بدون یکدیگر خیلی به نتیجه نمیرسند یعنی اگر اندیشه باشد انگیزه نباشد یا انگیزه باشد و اندیشه نباشد در هر دو صورت یک عمل ناقص است گاهی ممکن است صدمات و هزینه آن از برکات و فایده آن بیشتر باشد. بنابراین ما به انگیزه و اندیشه احتیاج داریم. بنابراین دائم به مطالعه و تفکر و گفتگو نیازمندیم بیش از آن که مخاطبان ما نیازمند باشند خودمان نیازمندیم. در حین گفتگوست که اندیشه و انگیزه هر دو بیدار میشوند و گاهی بیدار میشوند. دلمان به چه مفاهیمی گرم است و پشتمان به مبانیای محکم است خیلی در عمق آن اندیشه و انگیزه تأثیر دارد. یک وقتی کسی خودش را متعلق به یک فرهنگی میداند که ریشه تاریخی ندارد عمق نظری ندارد استدلالهای قوی پشت آن نیست و اساساً ادعای بزرگی ندارد طبیعتاً دایره هم انگیزهها و هم اندیشهها محدود میشود. یک وقت ما به نام مکتب و مذهبی سخن میگوییم و کار میکنیم هرکسی در هر حوزه و محدودهای که هست که آخرین دین خداست فراتر از زمان و مکان است و در یک چنین فضایی، در یک چنین گفتمانی ما باید بندیشیم و عمل کنیم آن وقت نگاهها عوض میشود و قدرت هدفگیری، بُرد برنامهریزی و استحکام اندیشهها همه متفاوت میشود. ما متعلق به یک اردوگاه فکری، اخلاقی و انقلابی و معنوی هستیم که خداوند به زبانهای مختلف در همه کتابهای آسمانیاش و در آخرین و محکمترین این کتابها یعنی قرآن شریف صریحاً ذکر میکند که زمین متعلق به بندگان صالح من است و نهایتاً به آنها خواهد رسید و معنای آن این است که تمام قدرتها، ثروتها، رسانهها، همه مؤلفههای حاکمیتی در جهان بعد از همه این فراز و نشیبها و درگیریها و گرفتاریها و مشکلات به دست انسانهای صالح، مردان و زنان پاک خواهد افتاد این که خداوند میفرماید: «و لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» (انبیاء 105)؛ ما در زبور، کتاب مقدس جناب داود(ع) پس از ذکر، پس از این که در کتابهای آسمانی قبلاً از جمله تورات گفتیم و عاقبت در قرآن این وعده را به همه بشریت میدهیم که أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ که سراسر این زمین عاقبت میراث بندگان صالح من خواهد بود. یعنی همه قدرتهای فاسد، همه رژیمهای استکباری، استبدادی، ستمپیشه، همه اینها اصلاح میشوند و سرنگون میشوند. این یک چشمانداز بسیار مهمی است یعنی دارد به جبهه مؤمنین میگوید شما فقط به پیروزی بیندیشید شما در سراسر زمین پیروز خواهید شد با همه تنوعات و تحولات عاقبت این کار با شماست و به نفع شما و به سوی شماست این در آیه 105 سوره انیاء است و در زبور هم باب 37 آیه 29 تحت عنوان سرودها آنجا آمده است. همان سرودها یا مضامیر حضرت داود(ع)، آنجا صریح میگوید که صالحان وارث زمین خواهند بود یعنی ما اجازه نمیدهیم بشریت تحت سلطه و برنامه قدرتهای وحشی و فاسد تا ابد بمانند شما در این آزمون شرکت میکنید و نهایتاً همانطور که پیروزی معنوی با جبهه توحید و حق است پیروزی مادی در عرصه قدرت و ثروت و حاکمیت و تعلیم و تربیت هم در همین جبهه است. یا آیه 9 سوره صف میفرماید که: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ؛ اوست که فرستاده خود را فرستاد با پیام خاص و با مأموریت ویژه برای هدایت بشر. این معنیاش حداقل تا اینجا: 1) این پیامبران الهی خودانگیختگان، متنبیان یا کسانی که دچار توهم برانگیخته شدن باشند نبودند اینها به راستی و واقعاً برانگیخته شدند از طرف خداوند مورد خطاب خاص قرار داشتند و از طریق آنها کل بشر مورد خطاب قرار گرفته است و مأموریت خاص تربیتی و اجتماعی و حکومتی پیدا کردند. رسالت است نه توهم رسالت. 2) بحث هدایت است یعنی قرار نیست بشریت به زور و بدون هدایت به فلاح و رستگاری برسد رستگاری زورکی منهای هدایتی وجود ندارد این پیروزی بزرگ از طریق هدایت بشر اتفاق میافتد. هدایت یعنی تعلیم و تربیت، یعنی آگاهی، یعنی آزادی، یعنی شناخت، یعنی انگیزه، یعنی اندیشه. بعد میفرماید که: وَدِینِ الْحَقِّ؛ این هم در برابر کسانی که میگویند ما دین حق و دین باطلی نداریم امکان داوری بین حق و باطل وجود ندارد. همه حق هستند و هرکسی سهمی از حق است و علیرغم این که تناقض باشد، توحید، شرک، کفر، شکاکیت، همه مساوی است! عدل، ظلم، همه حق است! اصلاً عدل و ظلمی نداریم یا امکان داوری وجود ندارد و از این قبیل مباحثی که از طریق نسبیگرایی افراطی و شکاکیت و این که هرکسی یک قرائتی دارد و حق و باطل معلوم نیست و هرکسی حق خودش هست و هرکسی اندیشهاش محترم است همه محترم است! درست و نادرست نداریم! خیر و شری معنا ندارد عدل و ظلمی نیست! نور و ظلماتی نیست! پاسخ مستقیم خداوند این است که چرا، دین حق نداریم و سایر ادیان و مذاهب گرچه خرده حقهایی در بین آموزشهایشان هست اما تماماً حق نمیتوانند باشند و دو امر متناقض نمیتوانند تماماً حق باشند. بنابراین یک ملاک دیگر اینجا دست ما میآید که دین حق داریم و دین یا ادیان باطل. یعنی همه سبکهای زندگی درست نیست. همه سبکهای اندیشه و هر نوع تفسیری از این عالم، از زندگی و مرگ، از انسان و خدا درست نیست این دیدگاهها درست و نادرست هستند و این که دین حق وجود دارد، شاخص دارد و امکان داوری هست لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ؛ این پیامبر آخر را فرستادیم تا دین حق بر همه ادیان و مکاتب و مذاهب و آیینها و ایدئولوژیها غلبه کند. اینجا صحبت از اظهار است، ظهور است، صحبت از برتر بودن است این هم پاسخ کسانی است که میگویند همه ادیان و همه دیدگاهها و همه افکار مساوی هستند و علیالسویه هستند! و هرکسی یک قرائتی دارد همه قرائتها درست است! یا این که اساساً بین دیدگاهها هیچ نوع تضادی نیست، خب اگر تضاد و رقابتی نیست، چرا صحبت از اظهار و «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» است؟ اگر رقابتی نیست، اگر خصومتی نیست، اگر خصومت و تعارض ین مکاتب و مذاهب و ادیان و ایدئولوژیها این صحبت صریح از این که «لیظهر الدین، دین الحق، علی الدین کله» یعنی دین حق بر همه ادیان دیگر غلبه خواهد کرد و پیروز خواهد بود و برتر خواهد شد. این یعنی چه؟ یعنی رقابت هست، خصومت هست و همه چیز یک دست و مشابه نیست همه اینها قرائتهای مختلف از یک چیز نیست گرچه شباهتها و اشتراکاتی وجود دارد و بعد این عاقبت دارد یعنی همه اینها تا آخر اینطوری نمیمانند این بازار سیاه اندیشههای حق و باطل اینطوری نمیماند. دین حق، دین خدا غلبه خواهد کرد، جهانی خواهد شد، « وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» در این بند هم لااقل دوتا پیام دیگر است که ما بفهمیم در کار فرهنگی و دینی یک جبههای وجود دارد که هر وقت کلمه حق جلو میرود اینها ناراحت میشوند. «کَرِهَ» اینها کراهت دارند، خوششان نمیآید. اینطوری نیست که شعار آزادی اندیشه میدهند واقعاً پایبند هم هستند هرجا ببینند حرف شما حرف حق، مکتب توحید دارد درست پیش میرود و موفق میشود و مخاطبان بیشتری پیدا میکند اینها نه بیطرف هستند نه خوشحال میشوند چون نگرانی و دغدغهشان حق و حقانیت و حقیقت نیست. ناراحت میشوند که چرا این پرچم دارد بالاتر میرود و پیام دوم در اینجا این است که صحبت از مشرکین است. مشرک منکر خدا نیست نمیگوید خدایی در کار نیست و قیامتی نیست. میگوید هست خدا هم یکی از واقعیاتهاست اصل نیست که بقیه فرع باشند خدا متن نیست که بقیه حاشیه باشند. «هوالحق» نیست که بقیه یا باطل هستند یا تجلی آن حق هستند اگر بهرهای از حق بردند. مشرک، یعنی کسی که میگوید خیلی خب شما هم باش این هم باشد آن هم باشد! خدا، شیطان، خدایان، همه هستند همه باشند! فرمود اینها از دست شما ناراحت میشوند فقط بحث الحاد نیست خب به یک چنین اردوگاهی میاندیشیم باید اینها پشتوانه انگیزه و اندیشه ما باشد. یا این تعبیر در آیه 79 سوره نساء که: «ارسلناک للناس رسولا» ما به تو رسالت و مأموریت دادیم همینطوری نیست یک مأموریت کاملاً ویژه و مشخص است و آن هم «للناس» برای همه بشریت است نه برای عرب 1400 سال پیش. برای همه بشریت در همه تاریخ. پس باز شما متعلق به یک اردوگاه فکری هستید که جهانی است ابدی است، محدودیت زمانی و مکانی ندارد. یا در آیه 107 سوره انبیاء میفرماید که: «ما ارسلناک رحمه للعالمین» این مأموریتی که ما به تو دادیم هیچ وجهی نداشته الا این: 1) رحمت 2) للعالمین. یعنی هر تفسیری غیر از رحمت و مهربانی خداوند از رسالت پیامبر(ص) تفسیر نادرستی است ما تو را به عنوان رحمت برای عالمین، کل جهانیان وجهان، همه بشریت و همه موجودات فرستادیم. یعنی هسته اول این مکتب، رحمت است ما تو را نفرستادیم الا از سر رحمت برای همه موجودات. پس صحبت از رحمت است نه غضب. همه آموزههای اسلامی رحمت است که حکم جهاد یا حکم مجازات ظالم و ستمگر میدهد از سر رحمت است. این یعنی هیچ برداشتی از رحمت و غیر رحیمانه از هیچ یک از آموزههای نظری و عملی و اخلاقی اسلامی نباید داشته باشیم غلط و نادرست است چون خداوند میفرماید ما جز برای رحمت تو را نفرستادیم فقط عشق و رحمت و محبت هدف بوده است. آن هم نه برای عده خاص، نه برای فقط مسلمانها که ایمان میآورند بلکه للعالمین، برای همه جهانیان و همه موجودات این رحمت است. مأموریت اصلی رحمت است. هدف، رحمت و مهربانی و عشق و محبّت خداوند به خلق و محبّت خلق به خلق است. همه واجب و حرامها از سر محبّت است. هیچ کدام از سر تحقیر اذیت و ایذاء و آزار، رنج دادن نیست فلسفهاش رحمت است هیچ فلسفه دیگری ندارد میفرماید: «ما ارسلناک الا» نفرستادیم مگر برای این. یعنی هیچ فلسفه دیگری ندارد اینقدر پیامبر(ص) با مردم صمیمی و رفیق بود یکی از آنها بود و اهل مدارا بود بعضیها پررو طوری رفتار میکردند و حرف میزدند که انگار با یک کس معمولی دارند بحث میکنند. آیه 40 سوره احزاب نازل شد که: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ...» (احزاب/ 40) محمد اینقدر با شما صمیمی است و در خدمت شماست متواضع است مهربان و با محبت است که فکر کردید یکی از خودتان است مثل این که تفاوتی قائل نیستید محمد یک آدم معمولی نیست او دارد با شما متواضعانه برخورد میکند «وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ...» از طرف خداوند مأموریت ویژه دارد انتخاب شده خداوند است «وَ خاتَمَ النَّبِیینَ» و ختم همه پیامبران و ختم همه آگاهیهای آنها و برترین آنهاست و الا خصوصیتی و یا قوم و خویشی و نسبت خاصی با یکی از شما داشته باشد و با دیگران ن داشته باشد اینطور نیست. مأموریتی از طرف خداوند برای همه شما دارد و این که قرآن میفرماید خود پیامبر(ص) بگوید و گفت که: «... أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ...» (انعام/ 19)؛ این قرآن به من وحی شده است. اینها تراوشات ذهن من نیست اینها خلاقیّت ناخودآگاه من نیست اینها از نوع شاعری و کشف و شهود عارفانه بشری نیست. «آوحی الیَّ» پیام خاص خداوند به من است. برای چی؟ «لِأُنْذِرَکُمْ» من باید اخطار کنم. خبرهای خوب هست اما خبرهای بدی هم هست. من باید اخطار کنم به من وحی شده تا شما را بیدار کنم و تکانتان بدهم. بعضیهایتان سختتان است که از خواب بیدار بشوید ولی من باید بیدارتان کنم، انذار و اخطار کنم شما را بلکه «وَ مَنْ بَلَغَ» نه فقط مردم حجاز آن موقع، بلکه هرکسی که این صدا به او برسد تا ابد. یعنی همه بشریت در 5 قاره عالم تا ابد. خب این آموزههای این دینی است که شما جزو این اردوگاه خودتان را تفسیر میکنید و میخواهید به این فرهنگ بپردازید منشأ همه انگیزهها و اندیشهةا اینجاست اگر این ابلاغ درست صورت بگیرد، وظیفه دارید اینها را درست منتقل کنید ولو به یک نفر دیگر، ولو به دو نفر دیگر. پیامبر(ص) در غدیر فرمودند: «فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» هرکسی اینجا هست به هرکس که اینجا نیست پیام من را برساند. اگر آن تبلیغ درست صورت گرفته بود پیش نمیآمد که کمکم قدرت به یزید برسد آن وقت حسین و زینب(س) کشتار بشوند. ابلاغ درست صورت نگرفت. اگر تبلیغ درست صورت میگرفت یعنی مطلب را به دیگران میرساندند این اتفاق پیش نمیآمد. این جملهای که از پیامبر(ص) نقل شده که: «مَن حَفِظَ عَلَی اُمَّتِی اَربَعِینَ حَدیثاً، بَعَثَهُ اللهُ عزّ و جلّ یَومَ القِیامَةِ فَقِیهاً عَالِماً» هرکسی از این امّت، چهل جمله و چهل حدیث را از من را حفظ کند و به دیگران منتقل کند روز قیامت فقیه و عالم برانگیخته خواهد شد. منتهی یک قیدی هم دارد احادیثی که «مِمّا یَحتَاجُونَ اِلَیهِ فِی امرِ دینِهِم» حدیثی که مردم در سبک زندگی و دینداریشان به تناسب زمان و مکان به آن احتیاج دارند نه این که دست کنید هر حدیثی حالا با هر سندی، با هر معنایی، بیربط و با ربط با هر مخاطبی بگویید. الآن که دیگر کتاب چاپ میکنید و ممکن است دیگر نیازی به حفظ و نقل به آن اندازه نباشد، نه. این معنی خاصی دارد یعنی اگر هر کدامتان 40 نکته درست، متناسب، حساب شده، عاقلانه «مِمّا یَحتَاجُونَ اِلَیهِ فِی امرِ دینِهِم» از آنچه که مخاطبتان به آن احتیاج دارد یعنی یک مشکل عملی و یک پرسش نظری آن را حل کند آن را از یک مسیر نادرست برگرداند 40تا حدیث را نقل بکند خداوند در قیامت شما را عالم و فقیه برخواهد انگیخت. ضمناً یک معنای دیگری هم دارد و آن این که بعضیها ممکن است اینجا عالم و فقیه باشند اما در آخرت عالم و فقیه برانگیخته نشوند. یعنی اینجا فقط محفوظات و یکسری دگمهای ذهنی و این حرفها برایش یک شغلی باشد و واقعاً وجودی و درونی نشده باشد. این بحث اربعینیات که در فرهنگ اسلامی سنّت شد یک نکته مهم و ریشهاش اینجاست.
نکته دوم این است که جدا از دانش، ما یک مسئله مهمتری به نام بینش داریم. ببینید یک کسی ممکن است که دانش زیادی داشته باشد اطلاعات خوبی داشته باشد راجع به هم دین و هم مسائل و مباحث دیگر. اما بینش درستی ندارد ممکن است مُلا، پروفسور و با سواد باشد اما احمق باشد، عقل درستی ندارد قدرت تشخیص ندارد قدرت استفاده از آن محفوظات را در زندگی، در عالم سیاست، در خانواده، در حوزه تعلیم و تربیت ندارد. امتحان میدهد 20 میگیرد اما همان مسئله در زندگی پیش میآید نمیتواند حل کند در سادهترین و ابتداییترین مباحث میماند. در یک رشته دانشگاهی و حوزوی تخصص پیدا میکند اما دشمن میآید کلاهت را برمیدارد در پروژه او قرار میگیری پشت به هدف شنا میکنی و حرکت میکنی هرچه سرعتتان بیشتر بشود به جای این که نزدیکتر بشوید دورتر میشوید با این که اطلاعات خام اولیه را داشتید. یکی از اتفاقاتی که همیشه دشمنان جوامع بشری از جمله این جامعه طراحی کردند الآن هم دارند پیگیری میکنند سلب این شعور دینی و اجتماعی و سیاسی از نسل جدید و از شماهاست یک راه آن هم این است که اجازه ندهند خودآگاهی، چه خودآگاهی فردی و چه خودآگاهی اجتماعی در شما و نسل شما بوجود بیاید. ببینید آگاهی یک چیز است و خودآگاهی یک چیز دیگر است. آگاهی همین درسهایی که میخوانید، هرکسی در هر رشتهای یک تخصصی، یک مدرکی میگیرد. شما یک آگاهیهایی پیدا کردید در فیزیک، شیمی، یک رشتهای از علوم انسانی یا هر چیز دیگری. آن آگاهی خوب است برای مهارتی در تأمین معاش و زندگیتان. اما این آگاهی جای شعور را نمیگیرد. متخصص احتیاج به شعور دارد، شعور انسانی، شعور وجودی، شعور دینی، شعور سیاسی، علم لزوماً عقل نیست ممکن است عالم جاهل، یعنی عالم فاقد عقلانیت داشته باشیم نه این که ممکن است بلکه داشتیم و در داریم. در عاشورا اصلیترین زمینه را ناآگاهی به مفهوم جهل علمی نبود که بوجود آورد، همه میدانستند که یزید کیست و حسین کیست اغلب میدانستند که اینها قابل مقایسه نیستند. اما چرا این طرف 72 نفر میمانند؟ چرا اکثر شیعیان هم نمیآیند؟ شعور دینی و سیاسی نیست درک درستی از صحنه ندارند نمیفهمند خطر چقدر بزرگ است که حسین(ع) میگوید در آستانه این خطر خدا میخواهد من را کشته ببیند و دختران و خانواده ما و دختران پیامبر را در زنجیر و زیر شلاق ببیند میآرزد. یک چیز بزرگی دارد از دست میرود و اینها شعور ندارند. بعضیها که شعور دارند شرف ندارند میفهمند چه خطری است و چه اتفاقی داردم میافتد؟ میگویند حالا بقیه بروند ما زندگیمان را بکنیم چند ماه و چند سال دیگر، خطرناک است. این قضیه برای آن دوران نیست الآن هم هست. همین الآن هم دستهایی در کار هستند که خودآگاهی را از شما و نسل شما بگیرند ولو آگاهی داشته باشید تخصص داشته باش، شعور دینی و اجتماعی و سیاسی نداشته باش. اتفاق بیفتد که دوباره حسین را بکشند و شما نفهمید یا اهمیت آن را نفهمید و یا مسئولیت خودتان را در این عرصه نفهمید. آن زمان عاشورا و کربلا که اینطوری نبود که مردم همه بیدین شده باشند، نماز میخواندند، حج رفتند، همه را رعایت میکردند اصل مسئله را نفهمیدند الآن هم این خطر هست. مذهب خودآگاهی، قدرتبخش، مذهب شورش، کاری که الآن دارند با نسل شما میکنند و دوباره امتحان میکنند این است ایمان به خود و ایمان به این مکتب را و ایمان به آینده را از شما بگیرند. شما را از خود، از خلقتان و از خدا مأیوس کنند این پروژه اصلی آنهاست. عوامل مختلفی است. آنچه که ایمان به خود را ما میتوانیم را در یک نسلی فراهم میکند و تقویت میکند همان چیزی است که به آن خودآگاهی گفتیم. خودآگاهی یعنی شما بفهمید که متعلق به کجا هستید؟ از کجا آمدید «مِن أینَ؟» کجایید و در چه موقعیتی هستی؟ «فی أین؟» کجا قرار است بروی «إلی أین؟» خودآگاهی یعنی این که متعلق به چه فرهنگی، چه مکتبی و چه جامعهای هستی؟ چه تاریخی و چه زمانی، چه گذشتهای و چه امروزی و چه آیندهای و چه افتخاراتی و چه ارزشهایی؟ و همینطور چه ضعفها و نقصهایی؟ خودآگاهی فکری و نظری و از آن مهمتر گفتند خودآگاهی وجودی، به این معنا که شما به عنوان یک انسان خودت را در اوج خدایی، انسان با تفسیر توحیدی تفسیر کنی نه یک موجود حیوان دوپا. خودت را اینطور بشناسی و با خودت انس بگیری و به خودت توجه کنی، خودت را کشف کنی آن وقت میفهمی که به هیچ چیز نباید خودت را بفروشی. خودفروشی چند نوع است. یک خودفروشی هست که افراد خودفروش این کار را انجام میدهند افراد محدود و کمی هستند. یک خودفروشی بزرگتری است که 95 درصد بشریت مشغول خودفروشی هستند یعنی حقیقت انسانی خودمان را بفروشیم به چیزهایی که از ما ارزانتر هستند و به ما نمیارزند و ما از آنها گرانتریم. به این میگویند خودآگاهی وجودی که اگر کسی این را بفهمد که «من» کیستم؟ منِ خودش کیست؟ دیگر خودش را به سادگی به قدرت و ثروت و هر چیز دیگری نمیفروشد خودش را کشف میکند و میبیند خودش به عظمت همه آفرینش است به او گفتند و خبر دادند که فرشتگان عالم در آستانه تو سجده کردند، تو هدف خلقت هستی اگر طبق فلسفه زندگی درست پیش بروی و اجازه ندهی دشمنان ما و شما شخصیتهای ما و گذشته ما را، همه چیز و گذشته ما را، فرهنگ ما را، لباس ما را، تاریخ ما را، زبانمان را تحقیر و تمسخر کنند و اینها این کار را اینقدر کردند مخصوصاً غرب در این 200 سال این کار را کرده که در خیلی از جوامع متأسفانه برای این که بچهها و نسلها از سر راه تهمتها و اتهام و تحقیر و توهینهای اینها کنار بروند و فرار کنند به دامن خود آنها پناه بردند. دیدید بعضیها وقتی در یک بنبستی گیر میکنند و راه نجات ندارد همان کسی که دارد او را میزند و او را اذیت میکند و به او توهین میکند این از فرط عجز به خود او پناه میبرد و توی آغوش خود او میرود که یعنی به من رحم کن! من هرچه تو بگویی هستم! من تو هستم از نوع دستِدوم و دستِسوم خودت هستم! غربزدگی معنیاش این است. غرب اینقدر در رسانهها به اشکال مختلف، در این 200- سال ملتهای شرق را تحقیر کرده است بخصوص در آسیا، در آمریکای لاتین، در آفریقا، حتی در شرق اروپا، چنان تحقیر کرده که باورشان آمده آنها نمیتوانند اما اینها میتوانند.! ما نمیتوانیم آنها میتوانند! این را به همه باوراندند و کاری میکنند که اگر بخواهی فرار کنی به دامن خودشان پناه ببری! خودت را به شکل آنها دربیاوری که در مسیر اتهامات و فحشها و تحقیرهای او نباشی. دیدید این آفریقاییها موهایشان را زرد میکنند؟ یعنی چی؟ اصلاً برایش مهم نیست که به او میآید یا نیاید؟ او میخواهد از سر راه آن تحقیر کنار برود و بگوید که درست است که من متأسفانه اروپایی، آمریکایی و غربی نیستم! عذر میخواهم! خاک بر سر پدر و مادر و اجداد من. ما بدشناسی آوردیم آنجا متولد نشدیم! ما آسیایی هستیم! آفریقایی و شرقی و آمریکای لاتینی هستیم! ولی ببین موهایم را زرد کردم! یک کمی شبیه تو نشدم؟ ببین لباسهای شما را میپوشیم؟ ببین به زبان شما چقدر خوب صحبت میکنم حتی از زبان مادریام بهتر! ببین چه قشنگ ادای تو را درمیآورم؟ یعنی آرزو دارند آنها را به عنوان یک میمون بپذیرند که این ملتها میمون ما هستند ما به شما میگوییم جای دوست و دشمن کجاست نشان بدهید! ادای من را دربیاور تا کمتر به تو توهین کنم. من را سرگرم کن، نظام سرمایهداری غرب را سرگرم کن. یاد بگیرید همباشید به سبک غرب به جای ازدواج را! یاد بگیر توهین کردن به پدر و مادر و استاد، به جای احترام به سبک ما را! دانشآموز با اسلحه میآید معلمش را به رگبار میبندد به معلم هم گفتند شما هم با اسلحه و نارنجک و آرپیجی برو و از خودت دفاع کن! آن فرهنگ استاد و شاگرد آنجاست. هرچه نگاه میکنیم میبینیم سبک زندگیاش وحشیتر از همه سبکهای زندگی که دیدیم و شنیدیم. بیشترین خشونت، بیشترین خودکشی و افسردگی، بیشترین تجاوز جنسی، بیشترین فاصلههای طبقاتی، ولی باز الگو. چرا؟ چون ثروت و قدرت دارند و تو باز باید خودت را به شکل او دربیاوری! ادای او را دربیاوری! برای او دُم بجنبانی! بعد جالب است بعضی چیزها برای خود آنها یک کالای مصرفی عادی است اما برای یک نسل جاهای دیگر یک ارزش ذاتی و یک چیز سمبلیک نمادین میشود! به تعبیر بعضی از متفکرین اسلامی که از قبل از انقلاب این آگاهی و هشدار را به نسلی که بعداً انقلاب کردند دادند. مثلاً یک وقتی نظرسنجی در آمریکا کرده بودند که کلاً حداکثر 10- 15 درصد از سمفونی کلاسیک لذت میبردند همان موقع میگفتند ایرانیها همهشان صددرصد از سمفونی کلاسیک لذت میبرند یعنی خودشان گفتند. در آن نظرسنجی که قبل از انقلاب شده بود از هر ایرانی که پرسیده بودند گفته بودند بله خیلی عالی است! همه گفته بودند ما لذت میبریم! خب چه کسی جرأت دارد لذت نبرد؟ اگر کسی میگفت من لذت نمیبرم معنیاش این است که مدرن نیستی، امّل و عقبماندهای! ایرانیها همهشان گفتند لذت میبریم برای این که صحبت از ذائقه نبود صحبت سمبل بود! اگر ذائقه باشد هرکس خوشش بیاید میگوید خوشم میآید و هرکس بدش بیاید میگوید بدم میآید! ولی وقتی که ذائقه نیست تحقیر و حقارت است تقلید است، انفعال است، همه باید بگویند خوشمان میآید چون احساس میکردند که ما میخواهیم مدرن باشیم باید بگوییم خوشمان میآید حتماً هرکس خوشش میآید مدرن است، حالا ممکن است گوش هم نکند و لذتی هم نبرد. جالب است در خود اروپا یک فرنگی خیلی راحت خوشش نمیآید و میگوید آقا خفهاش کن این قیل و قال را، سرم درد آمد! خوشش نمیآید میگوید. اما در شرق هیچ کس جرأت نداشته و ندارد که بگوید که من از این آقا بدم میآید که مثلاً این چه موسیقیای است؟ - حالا اگر بد هست دارم مثال میزنم – یک شرقی تا آخر گوش میکند و تا آخر هم باید بهبه بگوید و لذت هم ببرد اگر لذت نبرد خودش باید خجالت بکشد برای این که فرضش این است که آنها آنجا از این لذت میبرند. پس اینجا من هم باید از آن لذت ببرم! اینجا سمبل است! نشانه یک برتری و یک برتر است. الآن مد لباس چطوری است؟ از کجا میفهمیم چه زمانی چه رنگی مد است؟ چه کسی میگوید؟ آنها میگویند چون توی چندتا سایت و رسانه بقیه همه میفهمند که این مد است مثل این که یک اتفاقی در بطن عالم افتاده، آنها کشف کردند ما که نمیتوانیم کشف کنیم اصلاً این که چه چیزی مد است اینها قراردادی و اعتباری است، کشف نیست، ادعاست، ولی وقتی میفهمد وقتی او بگوید چه رنگی، چه لباسی و چه مدل آرایشی الآن مد است؟ یعنی من میگویم که چه مد است، چون دیده که دهها میلیون نفر در دنیا گاهی صدها میلیون نفر مثل بز دنبال او میدوند! چون میداند که با این حرف میتواند جنسهایش را به فروش برساند این را میگوید. حالا مثلاً زمان نوجوانی ما، زمان قبل از انقلاب من یادم هست که پاچه گشاد مد بود، اینهایی که دنبال مد بود این بالا شلوارشان به کل بدنشان چسبیده بود و پایین که رفته بود مثل یک قیف و مثل یک بشکه آن پایین باز بود که وقتی راه میرفت پاچهها توی همدیگر گیر میکرد. ما تا وقتی که نفهمیده بودیم مد است وقتی چند نفر را دیدیم فکر کردیم اینها دیوانه هستند که اینطوری لباس میپوشند گفتیم عجب زشت است و هم ناراحت است بعد فهمیدم که اینها مد شده است! بعد یاد گرفتیم که باید بگوییم نه، اینها خیلی هم خوب است! بد نیست. الآن گاهی دارم میبینم که عکس آن است یعنی پاچه تنگ است یعنی این بالا گشاد است این پایین چسبیده است که نمیدانم چطوری از پایشان درمیآورند؟ اصلاً به جای این که من تعیین کنم خودت تعیین کنی که من از این لباس خوشم میآید یا این قشنگتر است، ارزانتر است، مناسب با من است و... نگاه میکنیم که او آنجا چه میگوید؟ طرز آرایش مو. این طرزی که الآن مد شده که این اطراف سر را کلاً میتراشند و این بالا میگذارند ما که بچه بودیم قبل از انقلاب، یادمان هست این خانوادههایی که بندههای خدا در بعضی از روستاها خیلی فقیر بودند سلمونی نبود پدرشان یک کاسه روی سر او میگذاشت دورش را تیغ میزد بالایش مو بود برای این که مجانی دربیاید! حالا میگفتند زشت است خوب نیست میگفت خب چه کار کنم پول سلمونی ندارم! الان میبینم که سلمونی میروند چه مبلغ کلانی میدهند که اینطوری آنها را دربیاورند! چرا؟ برای این که توی یک سایتی اینها را دیده! او گفته! توهم. اصلاً کاری ندارد که این زیباست یا زشت است؟ معیار نیست، نه زیباییشناسی من معیار است نه مخاطب من، او گفته! این یعنی حقارت، یعنی مخاطب حقیر، مخاطب پوک که خودش نمیداند چه باید بکند و چه نباید بکند! چه نوع لباسی؟ چه نوع رفتاری؟ طرز گویش زن و شوهر باید در خانه چطوری باشد؟ طرز صحبت پدر و مادر فرزندان باید چگونه باشد؟ یک مرتبه تبدیل یک نسلی هدفدار انقلابی به یک نسل بیهدف و بیهویت، چطوری یک ماده پلاستیکی را چند تُن وارد میکنند بعد میگویند هرچه بخواهید برایتان میسازیم، قندان و قوری و آشغالدان و هرچه چیزی بخواهی به هر شکلی درمیآوریم برایتان میسازیم قالبش را میریزیم درست میشود و توی بازار میآوریم! همینطوری دارند نسل درست میکنند. یعنی روانشناس استخدام میکند، جامعهشناس، روانشناس اجتماعی، انسانشناس، مورخ، متخصص تعلیم و تربیت، متخصص رسانه، فضای مجازی، هنر، سینما، اینها را دور هم مینشاند و سرمایه هست، زور هست، میگوید طرح بدهید! آنها میگویند چشم ما درس خواندیم برای این که طرح بدهیم! منتهی شما بفرمایید چه میخواهید؟ سفارش بدهید تا ما طرح بدهیم. میگوید من در جامعه آفریقایی، آسیایی، آمریکای لاتین، یک نسلی میخواهم که به خودش بگوید که من نمیخواهم امّل و قدیمی باشم من میخواهم مدرن باشم، اینجایش را به او بفهمانیم بعد اما این که چه چیزی امّلی است و چه درست است و چه غلط است اینها را با هم قاطی کند، چه خودی و چه غیر خودی است اینها اصلاً مهم نیست بعد به او آموزش میدذهیم و مصادیق آن را به او میگوییم. مثلاً یک نمونه دقت کنید یهودی انگلیسی به ایران آمد تازه داشتند رنگهایی میساختند برای مو و زینت و آرایش – نزدیک 150 سال پیش – میآید میبیند ایران رنگهای طبیعی هست و انواع و اقسام هم هست و قشنگ هم هست. میگفت ما که حنا نداریم اینها دارند این مواد گیاهی که اینها به احتیاج دارند چه! این را مسخره کنیم که کل اینها را کنار بگذارند بعد همان رنگ حنا را با یک ماده مصنوعی، لوازم زینتی که با پی خوک، دیدید حتی همین اواخر گفتند که بعضی از این لوازم آرایش را با جنین مرده آدمها و حیوانات و با هر آشغالی، اینها را روی هم میریزند و مواد آرایشی درست میکنند که هم به لحاظ بهداشتی و... درست نیست تازه آنها که استاندارد است ببینید اینها چطوری درست میشود! گفت ما همین را میآوریم اول این را رنگهای طبیعی که خودشان درست میکنند و ضرر هم ندارد و همه رنگها هم در آن هست مسخره میکنیم که اینها امّلی و قدیمی است! چون ما که آنها را نداریم ما میخواهیم لوازم آرایشمان را بفروشیم. بعد همان رنگ را منتهی با ضرر با پول بیشتر و با ماده مضرّ درست میکنیم و با چندین برابر قیمت میفروشیم تا اینها لوازم ما را مصرف کنند یک نسل خوشگل خوش تیپ تمیزی استاندارد طبق میل ما دربیاید که همه چیز داشته باشد الا شعور. گفت یک چنین چیزی برای ما سفارش بده و یک چنین نسلی برای ما درست کن، کارخانههای ما باید فروش برود. گفت خیلی خب چند سال دیگر تحویلتان میدهیم! ظرف ده سال فقط در تهران لوازم آرایشی – اروپایی و مؤسسات زیبایی، 500 برابر شد و 500 برابر پیشرفت کردند مثل عملهای دماغ الآن. من نمیدانم شنیدم کمتر جایی در دنیا این همه دماغ عمل میکنند! فکر میکنند مشکل مربوط به دماغ است. مشکل مربوط به دِماغ است یعنی مغزتان، نه دَماغ. شروع کردن الگوسازی که زن موفق زن خوشگل است و زن خوشگل هم این است! چشمهایش سبز، موهایش زرد و هیکلش اینطوری است و بعد برای این که اینطوری باشد باید این قرصها را بخورد و این آمپولها را بزند دماغش را باید عمل کند و... بعد یک چنین زنی نه اهل خانواده است نه کودک، نه همسر، نه خودش اهل رشد و پیشرفت علمی است نه اهل سیاست است نه اهل اقتصاد و کار است نه مجاهد است، هیچی. فقط نمایش است. این فقط باید دغدغه اصلیاش این باشد که با بقیه دخترها و زنان در تشبّه به این الگویی که ما برایش ساختیم رقابت کند باید رقابت کنند که چطوری در چشم مردها جذابتر به نظر بیایند؟ این میشود ارزش زن. ارزش زن در واقع به مرد سالاری است. اینهایی که در بین زنان مسابقه میگذارند که در عرصه عمومی نه خصوصی، آرایش کن، خوب بپوش، بیحجاب و بدحجاب بیرون بیا اینها تماماً مردسالار هستند چون مردان از یک چنین زنی در خیابان خوششان میآید. این عین مردسالاری است که بگویی زن در عرصه عمومی، پوشش بدون جذابیت جنسی، به عنوان یک انسان بیرون بیاید. چه کسانی میخواهند که اینطوری بیرون بیاید؟ یکی مردان هرزه. شما نظرسنجی کنید اغلب مردان دنیا میگویند حجاب بد است خانمها باید بیحجاب بیرون بیایند و آزاد باشند این به نفع مردان است این جزو حقوق زن نیست بلکه جزو اضافه حقوق مردان است که زنها برهنه و آرایش کرده بیرون بیایند مردها از این خوششان میآید میخواهند مجانی لذت ببرند دید بزنند استفاده و سوء استفاده کنند برایشان کرامت زن، حقوق زن و شخصیت زن مهم نیست بلکه بدن زن مهم است که او لذت ببرد. زیبایی مهم است یک زیبایی و شکوه انسانی داریم نه جنسی. همه باید زیبا از خانه بیرون بیایند یعنی هچلهفت و ژولید و بوی بد نباید باشد همه باید تمیز و مرتب باشند ام یک زیبایی شماره دو داریم که زیبایی جنسی و جذابیت جنسی است آن برای حریم خصوصی است مرد برای زنش و زن برای شوهرش. نه برای مردان و زنان دیگر. او میگوید یک نسلی را برای ما تربیت کن که مشتری ما بشود و من بتوانم برای آن مد بسازم و بتوانم روی آن اثر بگذارم لازم نباشد بروم کشورش را با ارتش فتح کنم بلکه ذهن و قلب و سبک زندگیاش فتح کنم. یک نسلی میخواهیم که از آن شکل سبک زندگی متنفر باشد، عُقش بگیرد و حالش بهم بخورد به اصطلاح مدرن و روشنفکر بشود منتهی در همین حدی که کالاهای ما را مصرف کند و دماغ عمل کند! دماغ روی دماغ عمل کند! لب و چشم و پایش را و همه جایش را عمل کند. طرف توی آن فیلم کمدی میگفت توی استخر بیندازیش نصفش روی آب میآید! پروتز است همهاش روی آب میآید و معلوم نمیشود چه کسی واقعی و چه کسی غیر واقعی است! چرا؟ چون همه چیز نمایش شده است نمایش زن بخاطر مرد و مردسالاری. ارزش زن به خودش نیست بلکه ارزش زن به این است که بیحجاب، بدحجاب، آرایش کرده، دماغ عمل کرده، چشم فلانطور، توی خیابان برای همه باشد. تو خودت مستقلاً هدف نیستی تو وسیلهای برای مردان دیگر. باید روشنفکر بشود تا اینها را بگوید منتهی تا همین حد اگر بیشتر روشنفکر بشود که برود کتاب بخواند و مطالعه کند آن وقت ممکن است که شعورش هم بیدار بشود جلوی ما بایستد؛ روشنفکر در همین حدی که بشود روی آن کار کرد به عنوان مدل، به عنوان موضوع، به عنوان مشتری، این که عرض کردیم شعور خودآگاهی از آگاهی مهمتر است. عقل از علم مهمتر است. عقل از تخصص علمی مهمتر است چه دانشگاهی چه حوزوی، بفهمی که چه کسی هستی و به چه چیزی میارزی، چه چیزی به تو نمیارزد تو که هستی؟ زنانگی زن، کرامت زن به چه چیزهایی است؟ ببین زیبایی و آرایش و مد همه در حریم خصوصی برای آن کسی که با آن پیمان بستیم که او به فکر تو هست حقوق تو را رعایت میکند همسر توست تعهد داده که تو را به لحاظ اخلاقی، عاطفی، اقتصادی، امنیت حمایت کند در کنار تو باشد شریک تو باشد، در حریم خصوصی مرد و زن هرچه برای هم آرایش کنند و یکدیگر را تحریک کنند نه تنها عیب ندارد بلکه پاداش الهی دارد و ثواب دارد. همین چیزی که در عرصه عمومی گناه است در عرصه خصوصی رشد و ثواب و تقرّب به خداست. امام(ع) فرمودند زن و شوهر برای همدیگر همیشه مرتب، خوشپوش و آرایش کنند حقوق چشم یکدیگر را رعایت کنند چون همه میخواهند زیبا ببینند که ذهن مرد و زن سراغ مردان و زنان دیگر نرود. این مردهایی که توی خیابانها خیلی چشمچرانی میکنند یا خانمهایی که خیلی خودشان را عرضه میکنند اغلب اینها برای این که یک کمبود به لحاظ جنسی یک کمبود و مشکلی دارند و الا کسی که درون خانه با همسرش به لحاظ عاطفی و به لحاظ جنسی ارضاع میشود این دیگر بیرون نمیآید که مدام کِرم بریزد نه مرد نه زن بیرون نمیآیند رفتار جنسی کنند و به همدیگر سیگنال جنسی بدهند عقده جنسی یعنی نیاز جنسیاش سرکوب شده و درست ارضاع نشده یعنی رابطه زناشویی به لحاظ جنسی و عاطفی در خانه وقتی درست ارضاع نمیشود بیرون خانه سر باز میکند. پوشش, عفّت, حیا، نیاز جنسی، نیاز شهوت و سکس، نیاز عاطفی، اینها را باید تإمین کنیم منتهی از راه انسانی و مشروع و اخلاقی با کسی که با او با هم پیمان بستید آن وقت عبادت است. همان روابط زن و مرد عبادت است هم لذت میبرید و هم پاداش میبرید. اما در عرصه عمومی کاربرد این سگینالهای جنسی، کلمات جنسی کارکردش در عرصه عمومی عوض میشود اصلاً معکوس میشود آنجا کارکردش انسانی است و در جهت رشد آرامش است اینجا در جهت ضد رشد است ناآرام میکند رابطهها را مخدوش میکند، خیانت جنسی میکند، خانوادهها را متلاشی میکند، کارکردش درست معکوس میشود لذا حکم آن معکوس میشود – دقت کنید – اما در عین حال زن و مرد در عرصه عمومی نه زن هستند نه مرد هستند انسان هستند حجاب و پوشش، ببینید انسان هرچه برهنهتر بشود جنسیت آن برجستهتر و دیدهتر میشود. مردانگی و زنانگی بیشتر به چشم میآید. جنسیت مقدم میشود اما وقتی که در حریم عمومی پوشیده باشند که همه پوشیده هستند هرچه پوشیدهتر، جنسیت تحتالشعاع انسانیت قرار میگیرد ما در خیابان و دانشگاه و سیاست و پارک و سینما ما انسان هستیم ما مذکر و مؤنث، نر و ماده نیستیم همهمان انسان هستیم خواهر و برادریم. این یکی از کارکردهای مهم حجاب است که در هرجا هستی به همان کارت برس، در دانشگاه هستی به کار علمیات برس نه کار جنسی! در هنر همینطور. در سیاست هستی آنجا دیگر جای مناسبات جنسی نیست بلکه جای مناسبات انسانی است. سؤال: پس نیازهای جنسی چه میشود؟ آن در جای خودش با شخصی که با هم در این رابطه پیمان و قرارداد بستید و تعهد متقابل دارید یعنی همسرت. نباید تا زن میگویند اول به فکر زنانگی او بیفتی!
هشتگهای موضوعی