شبکه افق - 10 شهریور 1401

"دولتمردی"، ضرورت "عقلانیت انقلابی" و آنگاه، "پاسخگویی"

"هم اندیشی" هیئت علمی دانشگاهها _ "هفته دولت " _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در استقبال این نشست بحث استقبال از دهه بسیار مهم و سرنوشت‌ساز در عرصه تمدن‌سازی دینی و انتقال از نسل اول انقلاب به نسل دوم در حاکمیت آمده و بنده شخصاً به دهه پنجم انقلاب که در آغاز آن هستیم دهه پنجم جمهوری اسلامی به چشم یک دهه نگاه نمی‌کنم به چشم در ورودی و آستانه تمدن‌سازی دینی معاصر نگاه می‌کنم. چون این 40 سال گذشته، بیشتر صرف تخریب و براندازی، بعد صرف تأسیس و نظام‌سازی و صرف دفاع از خود شده است ما به تعامل حوزه و دانشگاه در نخستین مرحله تمدن‌سازی ایجابی به شدت محتاج هستیم. نهادهای حکومتی کشور همه احتیاج به بازسازی دارند ساختارهای مدیریتی کشور از قبل از انقلاب به طور جدی دست نخوردند ما در این دهه باید به این‌ها دست بزنیم. ساختارها و نهادها از حوزه گمرک و مالیات و نظام دستمزدها و واردات و صادرات و تا نظام رسانه‌ای، نظام تعلیم و تربیت، نظام نظارت در این کشور، در حوزه‌های مختلف سخت‌افزاری و نرم‌افزاری و بعد بطور خاص هم در حوزه فرهنگ و تعلیم و تربیت و رسانه آن هم با وضعیت فضای مجازی که به کلی زندگی را زیر و رو کرده و به نظر من اگر بر طبق مرسوم می‌گویند صنعت چاپ، انقلاب بود و چی انقلاب بود این وضعیت فضای مجازی بخصوص با این موبایل‌های هوشمند خودش به تنهایی با همه انقلاب‌های رسانه‌ای قبلی برابری می‌کند یعنی بطور کامل هنوز دو دهه نشده سبک زندگی را در سراسر جهان تغییر داده است و بیش از این هم تغییر خواهد داد. بنابراین ما با سرعت عادی حرکت کنیم عقب می‌مانیم بعضی‌ها خیال می‌کنند اگر یک نقدی به خودمان، به دانشگاه، به حوزه، به شورای عالی انقلاب فرهنگی به نظام حاکمیتی، به سه قوه وارد می‌شود معنی‌اش این است که این‌ها هیچ کاری نکردند.

یک وقتی مسئولین که پیش رهبری جمع می‌شوند گفتم اگر همین درها را قفل نکنند دیگر نگذارند کسی بیرون نرود من تضمین می‌کنم 6 ماه دیگر خیلی از مشکلات کشور حل می‌شود در را قفل کنند نگذارند کسی بیرون برود حالا شما هم همین‌طور.

وقتی عرض می‌کنیم ما مشکلاتی داریم و این‌ها باید گفته بشود و بعد بعضی‌ها که با الفبای فرهنگ اسلامی در نقد و نقدپذیری و امر به معروف و نهی از منکر آشنا نیستند عصبانی می‌شوند و یکی می‌گوید به دانشگاه توهین کردی یکی می‌گوید به حوزه توهین کردی یکی می‌گوید نظام را تضعیف کردی، این‌ها معنی‌اش این است که این‌ها را نگوییم بگوییم این زخم‌ها عفونت کند بگذاریم کرم بیفتد بعد باید کل دست و پا را قطع کنیم و الا به سمت مرگ می‌رویم. ما در مقایسه با گذشته خودمان در حوزه و دانشگاه و نظام مدیریتی‌مان خیلی اصلاح شده شکی نیست ما که نباید خودمان را مدام با 40 سال پیش مقایسه کنیم با رقبا و امثال خودمان هم پیشرفت خیلی زیادی داشتیم هم دانشگاه و هم حوزه. فوق‌العاده است. کدام دانشگاه در جهان هزاران استاد و دانشجو برای اعتکاف صف می‌کشند؟ هیچ دانشگاهی در جهان. این همه استاد و دانشجوی متدین. کدام حوزه در جهان این همه مجلات علمی، دقت‌ها، بحث‌ها در مسائل مختلف دارد؟ هیچ حوزه‌ای در شیعه در جهان و به نظر من هیچ حوزه اسلامی به این حد به‌روز و قوی درجهان نیست. اما یک وقت داریم با موقعیت، با تهدیدها، با خطرها،‌ با نفوذها، با دشمنی‌ها مقایسه می‌کنیم از این زاویه که نگاه می‌کنیم دانشگاه و حوزه عقب افتادند جامعه رفت و شما عقب ماندید ما عقب ماندیم از این زاویه باید استقبال کنیم با فحش و تهمت که کار درست نمی‌شود دشمن را دارید تقویت می‌کنید. مثل این که کسی در جبهه خودی بگوید این‌جاها خاکریزها خراب است سوراخ است این‌جا دشمن ممکن است نفوذ کند برگردید بگویید تو علیه مایی! نخیر، تو داری به دشمن خدمت می‌کنی. من دارم به تو خدمت می‌کنم تو داری به دشمن خدمت می‌کنی تو می‌گویی این رخنه‌ها و سوراخ‌ها و شکاف‌ها را نبینید بگذارید وقتی وارد شدند و فروپاشیدید بعد بفهمید. با چه مقایسه می‌کنید با چه معیاری تا بگوییم موفق هستید یا موفق نیستید؟ اصلاً کارآمدی حوزه و خروجی حوزه و کارآمدی دانشگاه‌های ما کارآمدی بوروکراسی دیوان‌سالاری حاکمیت در سه قوه، چطوری قابل داوری است؟ مگر مطلق می‌شود گفت یک چیزی کارآمد یا ناکارآمد است. کارآمدی یک مقوله نسبی است چه امکاناتی در اختیارتان هست؟ چه تهدیدهایی وجود دارد و تو چه کردی؟ این سه‌تا را جواب بده تا بگوییم کارآمد بودی یا نه؟ اصلاً نظام و سیستم کلاً کارآمد یا کلاً ناکارآمد وجود خارجی ندارد ما سیستم صفر نداریم سیستم صد هم نداریم ولی صفر تا صد داریم. یک نصابی داریم بعد از 40 سال حوزه ما این‌طوری که هست باید باشد و در یک جهاتی نباید باشد. مکرر طلاب و فضلا به خود من رجوع می‌کنند که برنامه و کاری برای ما ندارند ما نمی‌دانیم باید چه کار کنیم؟ دانشجوی مسلمان دکترایش را دارد می‌خواند مکرر می‌آید می‌گوید من می‌خواهم تحقیق کنم برای پایان‌نامه‌ام یا غیر پایان‌نامه‌ام و می‌خواهم یک خدمتی به این تمدن اسلامی بکنیم که دارد ساخته می‌شود چه کار باید بکنیم؟ کجا باید برویم؟ ما هزاران دانشجو و طلبه سرگردان داریم می‌خواهند کار کنند و در این تمدن‌سازی مشارکت کنند استعدادش را هم دارند هوش آن را هم دارد اراده‌اش را هم دارد ولی آن‌ها را درست نمی‌توانند سرپرستی و مدیریت کنند این‌طوری دارد هدر می‌رود. هزاران دانشجو از بهترین دانشگاه‌های کشور در این دهه گذشته به حوزه رفتند. از دانشگاه شریف، دانشگاه تهران، دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه فردوسی، شیراز، تبریز، مشهد. هزاران نفر، اکثر این بچه‌ها با اخلاص هم رفتند درس هم دارند می‌خوانند اصلاً ما را به عنوان یک پروژه تعریف نکردند و نمی‌دانند چیست؟ حالا همچین نیرویی هرجای جهان فعال می‌شد هزارتا هم اگر بود ببینید این دشمنان ما با آن‌ها چه کار می‌کردند؟ این همه طلبه‌های خالص، پاک، فداکار، این همه دانشجویان خوب، ما در حوزه مدیریت آموزش و پژوهش در حوزه و دانشگاه مشکل داریم. این وضع مناسب با تمدن‌سازی اسلامی نیست و از توی آن تمدن‌سازی بیرون نمی‌آید و شعار کافی نیست و این حرف‌ها را باید بگوییم و بشنویم تا یک تکانی باید بخوریم ما هم احساس کردیم وضع عادی و درست است و هر کسی هر جا هست باید همان‌جا تا آخر عمرش باشد توی آن تشکیلاتی که هم هست تا آخر همین‌طوری باشد. 25 سال توی آن بودی 250 سال دیگر هم باش! بابا صحبت از انقلاب است، صحبت از تمدن‌سازی است این به عنوان اشتغال به آن نگاه می‌کند. ما دهه پنجم دوباره همان مشکل دهه اول را داریم منتهی در یک سطوح دیگری. یک تعبیری شهید بهشتی دارد، هرچه از این دهه شصت این طرف‌تر می‌آییم داغ امثال بهشتی و مطهری بیشتر می‌شود عوض این که کمتر بشود حرف‌هایی که این بهشتی و مطهری می‌گفتند الآن جرأت نمی‌کنی بگویی نه در حوزه نه در دانشگاه. این چیزهایی که بنده درباره حوزه در فیضیه یا در نمازجمعه گفتم یک دهم حرف‌هایی که امام گفته است نمی‌شود. حرف‌های امام(ره) را جرأت نمی‌کنیم بگوییم همین الآن. نگو امام است که می‌گویند این‌ها افراطی‌گری و ضد نظام است. بعد که می‌گویی امام است می‌گویند خب خدا رحمت‌شان کند اموات شما را هم خدا بیامرزد، ایشان برای آن زمان گفته! نه آقا، آن مشکل هنوز هم هست برای کدام زمان گفته است؟ این حرفی که الآن به ذهنم آمد از شهید بهشتی برایتان نقل کنم، یک دعوایی بهشتی و بازرگان همان اوایل انقلاب لیبرال‌های مذهبی که می‌خواستند همه چیز رسمی، قانونی، انقلاب تمام شد شاه رفت، مردم دیگر انقلاب را تحویل بدهید رسید می‌دهیم به خانه‌هایتان بروید! تمام شد! این تفکر همین الآن هم هست. در حوزه و دانشگاه درعالی‌ترین سطوح است. بهشتی می‌گوید آن موقع اختلاف من با بازرگان سر این بود که نزاع ما این دوتا جریان داخل حکومت سر این بود که ما معتقد بودیم بعد از انقلاب خارج از فرم بوروکراتیک باید عمل کرد آقای بازرگان تکیه صددرصد داشت که تمام کارها باید فقط در کانال بوروکراتیک و با همین روش صورت بگیرد. شهید بهشتی می‌گوید ما خیلی در آن ماه‌های اول خیلی ضربه خوردیم. چون ماه‌های اول پس از پیروزی کارهای مهمی می‌شود کرد که بعداً ده سال- بیست سال- پنجاه سال بعد هم نمی‌شود آن کارها را کرد. سیستمی که فروپاشیده و سیستم بعدی دارد می‌آید این به حالت مذاب درآمده تا سرد نشده باید سریع به آن شکل جدید بدهید. بعد این می‌خواست با بوروکراسی و قوانین و وزارتخانه‌های شاه نهادینه کند شما اصلاً انقلاب سرتان نمی‌شد. مشکل این بود که ما باور کرده بودیم انقلاب شده این‌ها باور نکرده بودند فکر کردند شاه رفته این‌ها به جایش آمدند! آدم‌ها عوض شدند. دوتا نگاه داشتیم، آدم‌ها در رأس حکومت عوض شدند یا سیستم باید عوض شود؟ این‌ها در مسیر بوروکراتیک فقط می‌گفتند عمل کنید انقلاب تمام شده است می‌گفت من در همین یکی دو هفته‌ای که رفتم جهاد سازندگی دست این‌ها افتاده کلاً آن را تبدیل کردند به یک نهاد بوروکراتیک کارمندی اخته! یعنی انقلابی‌ترین بچه‌ها را گچ و سیمان گرفتند! ما رفتیم این سیمان‌ها را شکستیم گفتیم بله درست، در مسیر باید حساب شده و منظم عمل کنید اما انقلابی، انقلابی یعنی این که خیلی از چیزها باید تغییر کند خیلی ذهنیت‌ها، خیلی عینیت‌ها باید تغییر کند. می‌گوید من در همان چند هفته یک سامان جدیدی دادم تحرک پیدا کرد در حالی که داشت به یک شیء نیم مرده تبدیل می‌شد و بلکه اگر ادامه پیدا می‌کرد مرده. خب بعضی از نهادهای انقلابی ما دیگر انقلابی نیست بعضی از ساخت‌هایی که شکل گرفت شغل است. مسابقه مدرک گرفتن، کل ملت دکتر شدند، الان هر ایرانی یک دکترا دارد تا چند سال دیگر. خب الآن همه دکتر شدیم ما الآن این همه خانم دکتر و آقای دکتر داریم چه کار کنیم؟ در حوزه هم چندصدتا رساله آمد، ما مشکل‌مان این نبود که رساله‌ها با اسم یکی دیگر کپی بخورد و بیرون بیاید. این‌ها تعابیر تخفیف‌یافته امام(ره) است. جرأت نمی‌کنیم حرف‌های مطهری و امام را در حوزه بزنیم اصلاً ‌الگوی ما شماها نبودید الگوی ما خمینی بود. مگر ملت دنبال هر آخوندی راه می‌افتاد؟ ما دنبال خمینی راه افتادیم ما او را قبول داریم ما شماها را قبول نداریم. ما آن خط فکری را قبول داریم او که گفت بروید جبهه ما رفتیم 8 سال جنگیدیم ما که دنبال شما راه نمی‌افتیم شما که برای دین سیلی نخوردید شما هزینه‌ای برای اسلام و انقلاب و تشیّع و مکتب اهل بیت ندادید فقط حرف زدید. ما دانشگاه داریم، ما وزارتخانه داریم یک عده فکر کردند این‌ها شغل آن‌هاست به مقامات رسیدند! فکر کردند این‌ها مقامات است مقامات‌مان را حفظ کنید فرق بهشتی و بازرگانی این بود هر روز هم به بهشتی فحش می‌دادند من یادم هست هر روز صبح که روزنامه‌ها می‌آمد تیتر اول فحش به بهشتی بود! تئورسین‌های چماق‌داری! ایدئولوگ فاشیزم! راست افراطی! آن هم به آدمی که منطقی‌ترین و اخلاقی‌ترین با سعه‌صدرترین و روشنفکرترین آخوند بود آن وقت به این متحجر می‌گفتند آن وقت آخوند متحجّر و روشنفکر لامذهب یا التقاطی آن‌ها به عنوان دانشگاه خرده فرمایشات می‌فرمودند حوزه‌ای که خمینی را نپسندد و جا نگیرد ما آن حوزه را قبول نداریم ما دانشگاهی که بهشتی و مطهری را تحمل نکند و بگوید این‌ها دیدگاه‌های ایدئولوژیکی و فاشیستی است ما آن دانشگاه را قبول نداریم این‌ها قبل از انقلاب هم بود کشورهای دیگر هم هست. هزینه نمی‌خواست که 300 هزار شهید بدهیم ما اسلام‌سالاریم، حوزه وسیله است. اسلام هدف است. کل دانشگاه وسیله است و اگر این وسیله به درد ساختن تمدن اسلامی و حل مشکلات این جامعه و اصلاح ساختارهای نظام جمهوری اسلامی نخورد این دانشگاه پشیزی نمی‌ارزد همه ما نان‌خور این ملت هستیم. بهشتی می‌گوید بحث اول انقلاب ما این بود که بنی‌صدر و بازرگان و یک عده روحانیون که با آن‌ها بودند بحث ما این بود که ما معتقدیم این ملت در این مقطع تاریخی به کارهای ضربتی و بنیادی احتیاج دارد. و این‌هایی که در حکومت می‌آیند باید خودشان را مدیون و مسئول بدانند و دنبال سور و بساط خودشان نباید باشند که مدام به نفع خودتان قانون تصویب کنید، حقوق‌مان را بالا ببریم، شغل‌مان را بالا ببریم، مدرک مفتکی بدهیم مدام امکانات برای خودمان درست کنیم ما باید نوکر مردم باشیم نه این که مردم نوکر ما باشند. بخدا اگر در چارچوب این ایدئولوژی حرکت می‌کردیم این مشکلات پیش نمی‌آمد نه در سیاست خارجی در مدیریت اقتصاد نه حتی در اعتراضات جزئی. خصوصی‌سازی بدون نظارت و بدون مسئولیت‌پذیری. طرف دزدی می‌کند و خارج از کشور در رفته او که خورده به انقلاب فحش می‌دهد و او هم که حقش را خوردند را مجبور می‌کند به این انقلاب فحش بدهد حالا هم چوب را بخور هم پیاز را. نانش را که خورد؟ دزد! مسئول آن که بود؟ خود ما. چطور آن‌جا نظارت نمی‌کنی و وظیفه حکومتی‌ات را درست اجرا نمی‌کنی؟ بعد که کار به درگیری می‌رسد بعد ضد انقلاب دخالت می‌کند این طرف کارگر است حقوق او را ندادی بعد برای خودت 70 میلیون حقوق نوشتی، الاغ! بعد به تو می‌گویند چرا این کار را می‌کنی؟ می‌گویی تضعیف نظام اسلامی. آن چیزی که مظهرش تو باشی باید تضعیف بشود باید اصلاح بشود آن که تو مسئول آن هستی باید اصلاح بشود. حرف این است که ما با یک تفکری مواجه هستیم که می‌خواهند ملت را معطل خودشان کنند. سؤال می‌کند که چرا حوزه نسبت به اقتضائات و نیازها ضعیف عمل می‌کند؟ ده‌ها هزار طلبه را درست مدیریت و تربیت نمی‌کنید که تمام عمرشان را گذاشته‌اند بعد می‌گوید دارید حوزه را تضعیف می‌کنید. شما را داریم نقل می‌کنیم حوزه را می‌خواهیم تقویت می‌کنیم جنابعالی را می‌خواهیم نقد کنیم در دانشگاه هم همین‌طور است در نظام هم همین‌طور است توهین به دانشگاهیان! می‌گوید مراقب باش در فضای هنرمندان سوء استفاده نشود چندین از این خانم‌ها آمدند گفتند به ما می‌گویند اگر می‌خواهی سلبریتی بشوی مشهور بشوی باید به ما سرویس بدهی، ما این را می‌گوییم که رسیدگی کنید که این‌ها راست می‌گویند یا دروغ می‌گویند؟ - خیلی جالب است – تضعیف شما ممکن است باشد اما این‌ها تقویت حوزه و دانشگاه است. تقویت نظام است.

ایشان می‌گوید دولت آقای بازرگان و شخص ایشان راهی را رفتند و می‌خواستند بروند که به هیچ عنوان با مقتضیات جامعه اسلامی هماهنگی نداشت و هر وقت ما از ایشان نقد می‌کردیم یا پیشنهاد می‌کردیم، ایراد می‌گرفتیم ایشان فوراً می‌گفت من الآن استعفا می‌دهم. چند بار هم امام استعفا داد امام تحمل کرد دفعه آخر که لانه جاسوسی را گرفتند و استعفا داد فکر کرد این بار هم امام مخالفت می‌کند ولی امام گفت خیلی خب زودتر برو راه را باز کن. ببینید منظور توهین به کارمندی نیست خود ما هم همه‌مان کارمند هستیم اما هرکس حقوق‌بگیر دولت است کارمند است اما روحیه کارمندی. این درست در مقابل نقطه روحیه انقلابی است چون روحیه کارمندی دنبال تغییر، دنبال اصلاح، دنبال تکامل نیست دنبال گذران زندگی است. و چشمش به دست رئیس‌هایش هست. و خودش را مدام منطبق می‌کند روحیه کارمندی روحیه اصلاح و انقلاب نیست. بهشتی می‌گفت دولت، وزرا کار می‌کنند بازرگان می‌خواهد کار کند کار هم می‌کند اما روح این کابینه و دولت،‌ طرز فکرش کار می‌کند این دولت، دولت کارمندی است دولت انقلابی نیست. خب الآن ما در مجلس‌مان در دولت‌مان در دستگاه قضایی‌مان در مدیریت‌های فرهنگی‌مان همه جا این مشکل را داریم. من به جناح‌ها کاری ندارم به نهادها کاری ندارم حتی نهادهایی که رهبری مسئول آن‌ها هست و نصب می‌کند ما در همان نهادها هم همین مشکل را داریم حالا یک جا کمتر یک جا بیشتر. بهشتی می‌گفت انقلاب شده کارهای ضربتی و بنیادی باید هماهنگ انجام بشود این دوقطبی انقلاب و نظام که انقلاب یا نظام؟ اگر انقلاب است دیگر نظام نیست اگر نظام ساختید دیگر انقلاب تمام شد نظام ساختید. نه آقا، نظام انقلابی است. این رئیس امارات بود یا عربستان بود، وزیر امورخارجه آل سعود بود چند وقت پیش یک صحبتی کرد گفت ایران با تکلیفش را روشن کند شما بالاخره انقلاب هستید یا نظام هستید؟ اگر انقلاب هستید که خب دیگر ادعا نکنید یک نظام رسمی قانونی بین‌المللی هستید اگر نظام هستید بعضی وقت‌ها بعضی‌هایتان شعارهای انقلابی می‌دهید پس برای چیست؟ فلسطین و جهان عرب به شما مربوط است، به داخل به حوزه بگویند به تو چه؟ به دانشگاه بگویند به تو چه؟ فلان‌جا به توچه؟ یعنی چه به تو چه؟ همه چیز به همه مربوط است مگر ما این‌جا 4 نفر گذاشتند یک جایی که تو همه کاره هستی و باید هر کاری خواستید بکنید؟ مگر دانشگاه مِلک تِلق شماست؟ مگر حوزه مِلک شماست؟ مگر نهادهای حکومتی در حوزه مِلک کسی است؟ شما آن‌جا مسئول هستید امانتدار هستید باید جواب بدهید الآن به خلق، بعداً به خدا. ما برای این حکومت قیام کردیم برای این حکومت جبهه رفتم، برای این حکومت شهید دادم، برای این حکومت ترکش خودم، پای این حکومت ایستادیم نه آن حکومت. تمدن‌سازی با نگرش کارمندی نمی‌شود. این مسئله است از اول هم دعوا سر همین بود. این وزیر خارجه عربستان گفت شما بگویید انقلاب هستید یا نظام هستید؟ هیچ کس هم این‌جا جواب او را نداد که بگویند اولاً معیار تو سؤال کننده نیستی تو باید جواب بدهی. تو چه زهر ماری هستید؟ شماها کی هستید؟ اما ما کی هستیم؟ ما نظام انقلابی هستیم. این نظام اگر انقلابی یعنی نظام جمهوری اسلامی نباشد ارزش دفاع کردن نخواهد داشت چه برسد به ارزش شهید دادن که چی شهید بدهیم یک عده دیگر به جای یک دیگر سرکار بیایند باز همان کارها را بکنند اصلاً چنین تکلیف شرعی نداریم که کسی فداکاری کند. سوال می‌کنند باید جواب بدهی یا برو کنار یا جواب بده. شماها سد راه پیشرفت دانشگاه و حوزه و نهادهای حکومتی هستید شما سدّ سبیل‌الله کردید. شغلت را آن‌جا چسبیدی و می‌خواهی تا آخر آن‌جا آقایی کنی. بعد هم خودمان با همدیگر دست به دست می‌کنیم بعد هم می‌بینیم این جناح و آن جناح با هم باجناق هستند! توی میهمانی خصوصی با همدیگر می‌گویند و می‌خندند بیرون جلوی ماها با هم دعوا می‌کنند. اسلام معیار است، انقلاب معیار است، حرف‌هایی که امام گفت، مواضعی که رهبری می‌گیرد، ما به امثال بهشتی و مطهری و حرف‌های شهید صدر ما اعتماد کردیم که وارد فضا شدیم ما یعنی نسل ما یعنی خود شماها. ما و شما این‌طوری بود. بعضی از حرف‌هایی که الآن می‌زنند اگر آن موقع می‌زدند که ما با این‌ها راه نمی‌افتادیم ما با شما نمی‌آییم با آن‌ها آمدیم الآن هم اگر این مسیر بخواهد جدا بشود با شما نیستیم. یک عده‌ای فداکاری می‌کنند پرچم اسلام و توحید و تشیّع بالا برود و یک عده دیگر نان آن را بخورند بعد هم به دیگران بگویند به شماها چه مربوط است دخالت نکنید! به خود شما چه مربوط است؟ چه کسی تو را آن‌جا گذاشته؟ خدا تو را گذاشته آن‌جا؟ باید جواب بدهیم. دهه پنجم انقلاب وظیفه شما و ما این است که باید جواب بدهند هرکس هرجا هست باید جواب بدهد که دارد چه کار می‌کند و چرا و به چه حقی؟ و چه کار نمی‌کند و به چه حقی و چرا؟ قرار نبود که بیاییم شغل‌ها را بین خودمان تقسیم کنیم و همان روال و همان کارها را ادامه بدهیم. شغل‌ها تقسیم می‌شود و آدم‌ها عوض می‌شوند. روش کارها باید عوض بشود. بحث بهشتی و بازرگان از اول همین بود همین الآن هم در حکومت جمهوری اسلامی همین دوتا تفکر وجود دارد الآن هم دعوا همین است یک عده می‌گویند انقلاب تمام شده، کدخدا دایم باید زیر سایه کدخدا برویم جفتک نیندازیم! قشنگ سواری بدهیم. سواری بدهید آن هم علف جلوی شما می‌ریزد گرسنه نمی‌مانید. بالاخره صاحب الاغ،‌ الاغش را آب و علف که می‌دهد و الا از تشنگی می‌میرد. بالاخره یک آب و علفی به شما می‌رسد سواری بدهید. این یک خط است شما می‌بینید هرچه هم سواری می‌دهند بیشتر شلاق می‌خورند و فحش می‌شنوند. سیرشان هم آن‌ها نمی‌کنند. یک دیدگاه هم این است که این انقلاب قرار است انقلاب بماند یا انقلاب تمام شده است؟ موقع جنگ و انقلاب نمی‌توانید به مردم بگویید بخاطر انقلاب روی مین بروید و یک خانواده 5تا شهید بدهد بعد که موقع مدیریت است بگویید خیلی خب بروید دنبال کارتان ما هستیم. موقع فدا شدن مشارکت کنید موقعی که ما داریم حکومت می‌کنیم مشارکت نکنید. از آقای جوادی نقل می‌کنند که گفته بود ما با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم می‌خواهند با توضیح‌المسائل حکومت کنیم! خب نمی‌شود. توضیح‌المسائل به جای خودش محترم؛ توضیح‌المسائل مگر باید جای نهج‌البلاغه را بگیرد؟

ایشان همان موقع می‌گوی باید تغییر نظام را بررسی کنیم که به وسیله انقلاب چگونه عملی می‌شود؟ نظام یک کلیتی است که در مجموع معنا و مفهوم پیدا می‌کند و الا به شکل جزئی برای تأسیس نظام جدید نیازمند اجزاء جدید هستیم نیازمند اصلاح اجزاء قدیم هستیم اما یکسری از اجزاء باید دچار استحاله بشوند. یکسری شعارها و روش‌ها کلاً باید کنار گذاشته بشوند. آن وقت ایشان رفته توی قوه قضائیه ببینید راجع به قوه قضائیه چه می‌گوید؟ می‌گوید در دستگاه قضایی در نظام قضایی آن آخرهایش که تازه تغییراتی در دستگاه قضایی شد ایشان آن تغییرات را داد که اگر بود من مطمئن هستم اگر شهید بهشتی بود تا حالا نظام قضایی را ده بار زیر و رو کرده بود صدتا اجتهاد کرده بود. بوروکراسی آن را تغییر داده بود حالا همان مقدار که بود و کرد تمام شد. 90درصد همان‌طور مانده است.

شهید بهشتی می‌گوید ما داریم نظام جدیدی را می‌سازیم. نظام چیزی نیست – خواهش می‌کنم به این عبارت دقت کنید – اگر من الآن نگویم این‌ها حرف‌های بهشتی است بگویم خودم گفتم می‌گویند این‌ها افراطی گری است! نظام و نظامات مثل نظام قضایی و نظام‌های دیگر چیزی نیست که بتوان آن را خرده خرده عوض کرد باید کلی عوض شود. ما داریم نظام جدید بوجود می‌آوریم برای بوجود آوردن نظام جدید باید نظام قدیم منحل شود. عناصر صالح نظام قدیم البته در نظام جدید جذب شود. یعنی آن سیستم را باید بپاشونید ولی اجزای خوبی در آن بوده باید در نظام جدید بیاورید ولی سیستم را باید منحل کنید.

خواهران و برادران ببینید دهه پنجم ما باید بیندیشیم که آن شعارها را چه کسی می‌خواهد به پروژه تبدیل کند؟ اسناد بالادستی این‌قدر نوشتیم داریم زیر آن‌ها خفه می‌شویم. ماها متخصص سندنویسی هستیم. همین الآن می‌خواهید ده تا سند برایتان بنویسم؟ ماها متخصص سندنویسی هستیم. خب این سندها کجا می‌رود؟ یک بایگانی مفصلی از اسناد بالادستی داریم که بهترین اسناد بالادستی تاریخ بشر است! جدی می‌گویم قصد مزاح ندارم واقعاً بهترین اسناد است. این‌قدر جملات خوب، اهداف خوب، پایین دست کیست؟ کسانی که اصلاً به سندبالادستی نه عقیده دارند نه علاقه دارند نه می‌خوانند ولی می‌گویند به‌به! اسناد بالادستی. الآن در هر جلسه‌ای شرکت می‌کنیم می‌گویند با توجه به اسناد بالادستی جمهوری اسلامی!‌ من تا این جمله را می‌گوید می‌فهمم می‌خواهد کلاه بردارد! ضمن ادای احترام به اسناد بالادستی! خب چی؟ برویم کار خودمان را بکنیم! خب این که چه اسناد بالادستی است؟ بالاترین سند بالادستی قانون اساسی است از آن بالاتر قرآن و سنت است. کجا ما ابهام داریم؟ به نظر من، ما الآن در اهداف ابهام نظری نداریم. در جهت‌گیری‌ها، هیچی، همه چیز را همه می‌دانیم این‌قدر ما صحبت کردیم و صحبت شنیدیم که کل ملت در این جهات پروفسور هستند! یک وقت نانوایی بودم دیدم شاطر که دارد نان را در تنور می‌‌گذارد یک پیرزن هم ایستاده دارند راجع به مسائل خاورمیانه با هم تحلیل می‌کنند و خیلی گوش کردم دیدم حرف‌هایشان هم واقعاً حساب است یعنی خیلی حرف‌های خوبی دارند می‌زنند یعنی معلوم شد هم آن پیرزن و هم این شاطر کل اخبارهای خاورمیانه را دارند تعقیب می‌کنند و تحلیل می‌کرد خب یک چنین ملتی و یک چنین رشدی است حالا چرت و پرت هم وسط‌های آن می‌گویند و می‌شنوند ولی بالاخره یک چنین آگاهی‌هایی بوجود آمده است این‌ها در انتخابات خیال می‌کنند دارند به مردم جهت می‌دهند! من این را مدت‌ها طول کشید که فهمیدم که مردم شما را می‌شناسند که چه کسی چه زمانی بیاید؟ شما دیدید اکثر مردم در انتخاب‌ها به جریان‌های متضاد رأی می‌دهند آدم‌هایش که عوض نشدند از آسمان هم که نمی‌آیند همان‌هایی که 20و چند میلیون به الف رأی می‌دهند باز 20 و چند میلیون به ضد الف به ب رأی می‌دهند یعنی مردم احساس می‌کنند همان‌قدر که توان آن را دارند باید شماها را کنترل کنند. یک وقت از این طرف توی خاکی می‌روید یک وقت از آن طرف می‌روید توی خاکی. باید یک وقت از این طرف شما را بکشانند یک وقت هم از آن طرف. الآن که بچه‌های کوچک با این موبایل‌ها با این انترنت همه چیز می‌فهمند. بچه‌های کوچک ما الآن همه‌شان آدم‌های بزرگی هستند فقط قدشان کوچک و کوتوله است. خب مسائل را می‌فهمند و تشخیص می‌دهند که این حرف مفت می‌زند این درست می‌گوید؟ این صادق است؟ این دروغگو است؟ قشنگ می‌فهمند با یک چنین شرایطی. دشمن وسط صحنه است. یک عده نادان هم بازی این‌ها را می‌خورند. ما باور بکنیم یا باور نکنیم بالاخره یک طرف صحبت از نظم و ثبات است که مهم است باید باشد یک طرف صحبت از انقلابی‌گری و نگاه جنبشی و تحول است این هم درست است. جمع این دوتا با هم کار بزرگی است که در دهه پنجم باید انجام بشود. شما می‌دانید 60- 70 درصد ملت ایران که اول انقلاب بودن مردند تمام شد رفت! ما و شما جزو آن 30 درصد هستیم که تا چند سال دیگر می‌میریم. نه انقلاب را دیده نه شاه را نه امام و نه هیچی. همه این‌ها برایش خاطره است و کتاب تاریخ است همان‌طور که ما به زمان قاجار و صفویه نگاه می‌کنیم این‌ها هم این‌طوری نگاه می‌کنند بطور طبیعی از صفر شروع می‌کنند. من فکر می‌کنم بچه من، تا این‌جایش را من آمدم از این‌جا به بعد را پسر من یا دختر من ادامه‌اش را می‌رود. او اصلاً یک آدم دیگری است به تو احترام می‌گذارد ولی از اساس آن سوالاتی که برای تو جوابش بدیهی است برای او بدیهی نیست باید ببینیم چرا این‌طوری است؟ چرا ما بهتریم آن‌ها بدتر؟ چه کسی بهتر است؟ چه کسی بدتر است؟ چرا؟ اصلاً ‌این مسیر درست است یا درست نیست؟ بعد بیشتر از این که به بحث‌های فکری توجه کنند یا به جواب‌ها حتی گوش کنند دارند بیرون را نگاه می‌کنند که چه خبر است؟ خیابان را می‌بیند، حکومت را می‌بیند، می‌رود خارج سالی 10- 15 میلیون، 20 میلیون نفر سفر خارج می‌رود قبلاً که این چیزها نبوده،‌ خارج هم که هرکس می‌رود واقعیت آن جامعه را که نمی‌بیند می‌روند خیابان‌های توریستی و قشنگ‌ترین خیابان‌هایش را می‌بیند نمی‌رود خرابه‌ها و مشکلات آن‌ها را ببیند چندتا پاساژ و پارک و جاهای دیدنی آن‌ها را می‌بیند بعد سریع مقایسه می‌کند. بعد محله خودش را در شهرستان و روستا را با آن خیابان توریستی مقایسه می‌کند. خبرهای سیاه هم که دارد می‌آید که راست و دروغ آن هم معلوم نیست.

خواهران و برادران، ما در دهه پنجم وظایفی داریم به عنوان حوزه و امثال بنده به عنوان طلبه حوزه و شما به عنوان دانشگاه و استاد دانشگاه کار فوق‌العاده مهمی دارید به این که آن هدف واحدی که حوزه و دانشگاه باید تعقیب کنند چه بود؟ و چگونه تقسیم کار کنیم و این مسیر چطوری پیش برود تا به مسائل تخصصی رسید ترمز کنید. در بحث‌های عمومی همه فهمیدند چه می‌گویند و گفتند. اصل مسئله که یک پروژه واحدی است و این پروژه واحد را باید پیش ببرند تمدن‌سازی در عصر جدید است و این که چطوری تقسیم کار کنیم اما تقسیم هدف نه. هدف تقسیم نشود. خیلی پیشرفت شده است این همه مجلات علمی، این همه آدم‌های محقق در حوزه، در دانشگاه، این همه استاد مسلمانی که در دانشگاه‌های ماست در هیچ دانشگاهی نیست. همه جا سکولار از ما بیشتر دارد ما سکولار داریم منتهی همین مذهبی‌هایمان بعضی‌هایشان سکولار هستند یعنی هم ممکن است اعتکاف برود نمازجماعت بخواند، شخصاً مسلمان است اما فکراً مسلمان نیست. اطلاع ندارد. ما استاد نمازخوان پوزیتویست داریم توجه هم ندارد بین پوزیتویزم و مسلمانی چه نسبتی است؟ اصلاً اگر تو پوزیتیویسم باشی دیگر نمی‌توانی مسلمان باشی. اگر یک پوزیتوییست صادق خالص بی‌ریا باشی. مگر یک پوزیتویست کامل هم نباشی. قبلاً مسلمان مارکسیست داشتیم الآن مسلمان لیبرال در حکومت داریم آخوند، غیر آخوند. لیبرال محض. ما رئیس جمهور روحانی داشتیم که بنده خودم قبلاً از او شنیدم که ایشان گفت اسلام و تمدن اسلامی باید باشد آن را امام زمان خودش می‌داند ما نمی‌دانیم چیست! الآن بهترین نظام در دنیا نظام لیبرال- سرمایه‌داری است. نظام لیبرال دموکرات است. تنها مشکل آن این است که یک مقدار فساد اخلاقی است باید یک مقدار فساد آن را کم کنیم. فساد آن را یک مقدار کم کنیم درست می‌شود. آخوند، مسلمان، دیدگاه‌ها این‌طوری است. در برنامه‌ریزی علمی چطوری تقسیم کار کنیم؟ بنیادهای مباحث دانشگاهی‌مان چطور پیش برود؟ دستاوردهای این دو سیستم به دو شکل خط موازی با هم تلاقی می‌کند چگونه کارها را تقسیم کنند و همکاری‌ها قوی بشود به هم کمک کنند و نیازهای همدیگر را برطرف کنند مهارت‌هایی که هر کدام دارند این‌ها با هم ترکیب بشود و یک پروژه از توی آن بیرون بیاید. مثل جبهه است. شما در جبهه یک بخشی‌اش توپخانه است یک بخشی از آن نیروی پیاده است یک بخشی از آن فرماندهی است یک بخشی از آن تدارکات است. کارهایشان اصلاً مثل هم نیست یک پروژه است اگر این نباشد او نمی‌تواند کارش را درست انجام بدهد او هم نباشد این نمی‌تواند کارش را درست انجام بدهد این‌ها روی هم یک پروژه است. حکومت‌ خروجی‌های همین حوزه و دانشگاه است. هرکس در حکومت است همین‌ها هستند که از توی حوزه و دانشگاه بیرون آمدند. وحدت حوزه و دانشگاه با ملت نه این که مردم مشکلات خودشان را دارند و حوزه و دانشگاه هم برای خودشان دارند کار می‌کنند! ما داریم بحث‌های علمی می‌کنیم شما هم زندگی‌تان را بکنید. چند بار عرض کردم که پدر ما در حوزه مشهد، استاد سطح آن‌ها مرحوم حاج شیخ‌هاشم قزوینی – رحمت‌الله علیه – بودند استاد مکاسب و کفایه بودند، ایشان می‌گفت که یک جوری شده ما مکاسب می‌گوییم مردم هم جداگانه مکاسب می‌کنند! هر کسی کار خودش را می‌کند. ما این‌جا برای خودمان مکاسب می‌گوییم که کسب و حلال و حرام چطوری است مراقب باشید احکام تجارت را می‌گوییم آن‌ها هم برای خودشان مکاسب و تجارت می‌کنند. نه او می‌آید از من سؤال کند نه من می‌روم ببینم مشکل او چیست؟ دارد سؤالات فرضی جواب می‌دهی دوتا سؤالات واقعی هم جواب بده. او دارد می‌گوید من الآن نمی‌خواهم ربا بخورم ولی نمی‌فهمم این کاری که دارم می‌کنم این معامله ربا هست یا نیست؟

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha