شبکه یک - 31 تیر 1401

امام موسی بن جعفر ع؛ زندگی با کدام سبک؟ (چگونه زندگی نکنیم)

میلاد مبارک امام کاظم ع _ مشهدالرضا ع _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شرایط موسی‌بن‌جعفر(ع) چقدر سخت بود و چقدر پیچیده بود از جهاتی می‌شود موقعیت سیاسی عصر موسی‌بن‌جعفر(ع) در زمان بنی‌عباس را با موقعیت بسیار سخت و پیچیده امام سجاد(ع) در عصر بنی‌امیه بعد از کربلا مقایسه کرد و از جمله این دو امام بزرگ از این جهت مظلوم هستند که ابعاد معرفتی، اخلاقی، و تربیتی آموزه‌ها و تعالیم‌شان درست شناخته نشده است. همان مقدار روایت نه چندان زیادی که از این دو بزرگوار مانده است به درستی در جامعه شیعه مورد تعمق و تأمل قرار نگرفته است. جلسه را به بعضی از فرمایشات موسی‌بن‌جعفر(ص) درباره سبک زندگی و نظامات اجتماعی اختصاص می‌دهیم. امام موسی‌بن‌جعفر(ع) که بخش متنابهی از زندگی‌شان را در زندان‌ها گذراندند از این زندان به آن زندان و از این تبعیدگاه به آن تبعیدگاه و سال‌ها و چند سال تحت تعقیب بودند و زندگی مخفی داشتند یعنی از این کوه به آن کوه و از آن روستا به آن روستا و از آن شهر به آن شهر، تا غرب ایران و جهان اسلام رد پای ایشان هست که تحت تعقیب سیستم اطلاعاتی حکومت بودند تا شام منطقه سوریه و لبنان و فلسطین تا اردن، از این طرف طبق بعضی از روایات تا بخشی از ایران تحت تعقیب بودند در حجاز و در عراق تشکیلات بین‌المللی قرارگاه مخفی که هم کار فرهنگی و هم کار سیاسی و هم کار نظامی می‌کرد، که آن هم چهار – پنج قرارگاه از شمال آفریقا تا مرزهای هند و چین، موسی‌بن‌جعفر(ع) این‌ها را مخفیانه رهبری می‌کردند. بخشی از آموزش‌های موسی‌بن‌جعفر(ع) در باب نظام‌سازی هست از نظام خانواده، اقتصاد خانواده، نظام اقتصاد اجتماعی، تعریف توسعه و پیشرفت، و مسائلی که کاملاً امروزی و کاملاً جهانی است در عین حال که موسی‌بن‌جعفر(ع) را باید رهبر یک نهضت چریکی و مخفی در کل جهان اسلام دانست بعضی از برادران و عموهای ایشان و بخصوص فرزندان موسی‌بن‌جعفر(ع) یکی از بزرگترین نهضت‌های انقلابی و جهادی را در تاریخ اسلام و شیعه ایجاد کردند یعنی ما در ایران از آفریقا تا این‌جا تا مناطق مختلف تا افغانستان، تا آسیای میانه فرزندان موسی‌بن‌جعفر(ع)، فرزندان باواسطه یا بی‌واسطه ایشان همه جا حضور دارند و هر کدام پرچم یک مبارزه را بالا بردند البته بین آن‌ها مبارزینی که هدف‌شان فقط خدا هم نبود از این امامزاده‌هایی که خدا و خرما را قاطی می‌کردند مثل زید، برادر امام رضا(ع) و پسر موسی‌بن‌جعفر(ع) هم هست که این‌ها انقلابی بودند حتی یک جاهایی هم حکومتی تشکیل دادند اهداف شخصی داشتند در مشاجره‌ای بین امام رضا(ع) و برادرشان زید که انقلابی است غیر از این زیدی که فرزند امام سجاد(ع) بودند. اتفاقاً خود حضرت رضا(ع) بین این دو زید مقایسه می‌کنند و می‌گویند این اخوی ما این زید با آن زید یکی نیست او برای خدا بود و این یک چیزهای دیگری هم قاطی‌اش هست. در ضمن این بحث موسی‌بن‌جعفر(ع) یک مقداری دارد ما را آشنا می‌کند با زمینه‌ای که حضرت رضا(ع) در چه وضعیتی وارد صحنه شدند و فعالیت‌های موسی‌بن‌جعفر(ع) و فعالیت‌های امام رضا(ع) در مدینه کاری کرد که به کلی ورق برگشت و وقتی پدر، یعنی هارون، پدر یعنی امام موسی‌بن‌جعفر(ع) را زندان و تبعید و شکنجه کرد و بالاخره به شهادت رساند چطور که شد که پسر یعنی مأمون، مجبور شد کل حکومت را به پسر یعنی علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) ولو به ظاهر هدیه و تقدیم کند و بگوید این برای شماست ما بیخود کردیم. البته با تاکتیک بود که حالا بعد اشاره می‌کنیم که حضرت رضا(ع) با چند ضد تاکتیک به کلی این تاکتیک را دود هوا کردند و همه چیز به ضرر آن‌ها شد به حدی که پسر مجبور شد پسر را شهید کند و از سر راه بردارد. موسی‌بن‌جعفر(ع) در همان شرایط البته این فقط مخصوص ایشان نیست همه اهل بیت(ع) همین‌طور هستند در سخت‌ترین شرایط هم راجع به ساده‌ترین و معمولی‌ترین مسائل زندگی حتی خانوادگی با مسلمین و با مردم و با شیعه صحبت می‌کردند که در سبک زندگی ارزش‌هایی که باید معیار باشد مبانی فکری شما غایات اخلاقی شما، نظام حقوقی شما، و همین‌طور مسئله تعریف دنیا و تفکیک دنیاباوری و دنیاپرستی و دنیاگرایی با دنیاداری با هم تفاوت دارند تفاوت این‌ها را روشن می‌کردند بین دو خط افراط و تفریط که یکی‌اش سبک زندگی به نام زهد اما در واقع فراموش کردن ابعاد جسمانی و دنیوی انسان به اسم معنویت و عرفان، و از آن طرف افراط دنیاپرستی، اصالت لذت، اصالت سود، به اسم پیشرفت، و فراموش کردن آخرت و معنویت و خدا و عدالت و حقیقت، در برابر هر دوی این‌ها چطور صف‌بندی کردند، از جمله تلاش‌هایی که آموزه‌های معرفتی که اهل بیت(ع) به تبع رسول‌الله(ص) و قرآن شریف به مردم منتقل می‌کردند و روایاتی که از موسی‌بن‌جعفر(ع) در این جلسه عرض خواهیم کرد که در راستای همین تبیین است مدام توجه می‌دادند که فرق مؤمن با کافر این است که ذکرالله را با انتشار فی‌الارض که دوتا تعبیر قرآنی است با هم جمع می‌کند. مثلاً می‌فرماید که جمعه که ندای نماز داده می‌شود برای نماز بشتابید و رابطه‌تان را با خداوند درست برقرار کنید و وقتی که تمام شد «فانتشروا فی‌الارض» در زمین، در عالم طبیعت، در بازار، اقتصاد، سیاست، همه جا منتشر بشوید و فعال بشوید «فی مناکب الارض» در روایت هم ذکر می‌کند که روی شانه‌های زمین حرکت کنید راه بروید زمین را استخراج کنید آباد کنید، سهم خودت، سهم خانواده‌ات، سهم بشریت را از زمین به روش عادلانه و درست بگیرید. دیگر این که در تمام مدتی که دارید تلاش اقتصادی می‌کنید دو چیز را بفهمید. حالا روایات موسی‌بن‌جعفر(ع) در این باب عرض می‌کنم همه اهل بیت(ع) در این باب روایاتی دارند امشب انشاءالله بعضی از تعالیم و فرمایشات ایشان را عرض می‌کنم این که استمداد از خداوند و این که هرچه داری متعلق به او بدانی و خودت را مالک واقعی در این عالم ندانی. موسی‌بن‌جعفر(ع) ما حقیقتاً مالک هیچ چیز در این عالم نیستیم همه چیز امانت است بدن تو دست تو امانت است چه برسد به بقیه چیزها. هیچ چیز حقیقتاً برای ما نیست. این‌ها همه امانت و عاریه است، همه موقت است همه هم نسخه و دستورالعمل کنار آن است که این را به تو دادیم با آن چه بکن و چه نکن. و در عین حال عمل کنید اما با اکثار ذکرالله یعنی زیاد به فکر خداوند و آخرت بودن.

یا این فرمایشات موسی‌بن‌جعفر(ع) که هیچ کار مدیریتی و اقتصادی را دست افراد غیر متخصص به تعبیر عرب «غیر الاخصایین» ندهید هرجا سفهاء هستند علم آن رشته نیست مسئولیت اقتصادی و مدیریتی را دست آن اشخاص ندهید حرام است و برای همه چیز باید برنامه داشته باشید اوج توکل به خداوند و در عین حال اوج برنامه‌ریزی و نظم، تقسیم کار، پاسخگویی، و این که قدرت و ثروت به هر شیوه نباید به دست بیاید مشروع و نامشروع داریم. ثروت و قدرتی که با له کردن انسان دیگری یا جامعه دیگری یا خانواده دیگری به دست بیاید ممنوع و حرام است توسعه و پیشرفت حرام است. اموال باعث قوام و قیام جامعه و مردم و ملت و بشریت باید باشد مال و ثروت نباید به سلاحی علیه بشر تبدیل بشود باید در خدمت بشر باشد. ثروت و قدرتی که علیه بشر است موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرمایند این خیانت به بشر است، خیانت به خدا و خلق است ثروت و قدرت باید در خدمت بشر باشد. دیگر این که «اموال الناس» اموال دیگران را به باطل نخورید به شیوه‌های نادرست و به شیوه‌های غیر اخلاقی، کلاهبرداری،‌ دروغ، ظلم، طرف این قدر کار کرده این‌قدر به او می‌دهید یا به تو این‌قدر پول داده تو یک کالا و جنس دیگری به او می‌دهی. موسی‌بن‌جعفر(ع) راجع به تک تک این‌ها زیر این‌ها خط قرمز می‌کشند و این که اجازه ندهید رشوه و اختلاس بر مناسبات اجتماعی‌تان حاکم بشود فرمودند ما این حکومت را قبول نداریم چون مدام به حکّام و طواغیت و حتی روحانیان‌شان روحانی اهل دنیا هستند و «و إدلال االاموال إلی الحکام و العلماء الماعلین الی الدنیا» دیگر این که جامعه‌ای که مراقب یتیم، حقوق کودک بخصوص کودک بی‌سرپرست و مساکین، خانواده‌های زمین‌گیری که نان شب‌شان را نمی‌توانند تأمین کنند و ابتدائیات زندگی‌شان فلج است «و ابناء السبیل» کسانی که در مسیر زندگی و در راه مانده‌اند فراموش کنند آن اقتصاد اسلامی نیست و فرمودند ما آن مناسبات را نامشروع می‌دانیم. این را که می‌گویم همه‌اش از همه اهل بیت(ع) است اما چون موضوع بحث ما حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) است راجع به ایشان عرض می‌کنیم. فرمودند که مراقب باشید ثروت دست یک اقلیت خاصی دست به دست نشود که اکثریت گرسنه باشند چندتا اقلیت هستند که پول‌ها را با همدیگر دست به دست می‌کنند. در فلان بانک، فلان مؤسسه اعتباری، فلان تشکیلات، ارتباط با فلان بخش، در فلان اداره حکومتی،‌ نفوذ در اداره مالیات، گمرک، یک مرتبه می‌بینید کل ثروت هزار هزار میلیارد دست چند صد نفر بیشتر نیست. این را موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند مراقب باشید نظارت، دقت، پیشگیری، به «دوله بین الاغنیاء» تبدیل شود. این هم تعبیر قرآنی است، اغنیاء یعنی سرمایه‌داران پول‌هارا با همدیگر دست به دست نکنند و مثل خون در بدن است که اگر یک جا جمع بشود و به بقیه بدن خون نرسد این می‌میرد و سکته می‌کند این خون باید به همه جا به همین مقداری که نیاز دارند برسد.

دیگر این که هم زکات و هم صلوات- تعابیر موسی‌بن‌جعفر(ع) – فرمودند زکات و صلوات را نگذارید از هم جدا شود. صلات یعنی دعا و نماز، رابطه با خداوند، رابطه انسان با خدا، زکات، یعنی رابطه انسان با انسان. زکات یعنی آنچه که داریم مازاد بر نیازتان را باید به انسان‌های دیگر بدهید که ندادند. صلات یعنی رابطه‌ات را با خداوند همیشه باید حفظ کنی و برقرار نگه داری دیگر این که فرمودند از هر چه به دست می‌آورید و عرق می‌ریزید سهم فقرا را باید از آن جدا کنید مصرف نکنید هرچه به دست می‌آورید سریع سهم فقرا، مستضعفین، محرومین، محتاجین را باید از آن جدا کنید. علیه بخل، موضع محکم دارند. – این روایات را دقت کنید این‌ها خیلی عجیب است ما همین‌طور این‌ها را می‌شنویم فکر می‌کنیم این‌ها مستحب است – امام(ع) می‌فرمایند بخیل به بهشت نمی‌رود. هرکس بخیل است ولو زیارت و همه کارهایش را بکند، بخیل جهنمی است. بخیل یعنی کسی که نمی‌گذارد و نمی‌خواهد از اموالش چیزی خارج بشود و به دیگران برسد فرمودند بخیل جهنمی است چون خداپرست نیست پول‌پرست است هرچه را بپرستید با همان مشهور می‌شوید. این روایت حضرت رضا(ع) هم هست که امام رضا(ع) فرزند موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند که هرکس با هرچه عشق می‌ورزد در قیامت با همان محشور می‌شود ولو عاشق یک تیکه سنگ باشید با همان سنگ محشور می‌شوید. عاشقان پول، عاشقان دلار و سکه و حساب بانکی در قیامت با همین‌ها محشور می‌شوند با مؤمنین خداپرست محشور نمی‌شود. موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرمودند با بخل مبارزه کنید. شهر بخیل و مردم بخیل، بازار بخیل، دین ندارند نگذارید روح بُخَلاء در بین شما گسترش پیدا کند. فرمودند ما آن کسانی، آن خانواده و بازاری را مسلمان و شیعه می‌دانیم که مدام دست بده دارند نه دست بگیر! از این طرف می‌آید و از آن طرف رد می‌کنند به همسایه، به فامیل، به کارگرش، به محرومین، به بیماران، گرفتاران، خانواده‌های بی‌سرپرست، و بعد فرمودند این که دست شما می‌آید اصلاً برای شما نیست می‌دانید چرا بخیل هستید؟ چون فکر می‌کنید این‌ها برای توست در حالی که شما مالک حقیقی نیستید «لایمسکون مال انفسهم» برای خودتان نیست که آن را نگه می‌دارید «یمسکون ما آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ» این فضل خدایی است خداوند به تو داده تو فکر کردی به تو داده و آن را نگه می‌داری خدا به تو داده که نیازت را برطرف کنی و باقی آن را رد کنی. این خیلی مهم است ما در روایات متعددی از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) داریم این‌هایی که ممسک هستند و به محرومین چیزی نمی‌دهند مگر از سر ریا و سروصدا و خودنمایی که به او بگویند ایشان خیّر است، این‌هایی که نمی‌دهند صریح فرمودند که این‌ها «فی عداد الکافرین» این‌ها در قیامت جزو کفّار محشور می‌شوند. مسلمانانی که به محرومین کمک نمی‌کنند دارند و نمی‌دهند در قیامت جزو کفّار محشور می‌شوند مسلمان نیستند بعد فرمودند حتی بالاتر از همین زکات ظاهری، مالیات و خمس و زکات حداقلی، بالاتر از آن، اگر بیشتر از آن داری و می‌بینی که یک خانواده‌ای هست نیازهای اولیه‌اش تأمین نیست بیمار است دارد درد می‌کشد نمی‌تواند برود جراحی کند، دخترش دارد به فساد کشیده می‌شود نمی‌تواند عروس کند و... فرمودند اگر داری بگویی من دادم، خب باریک‌الله، ولی باز هم یک عالمه داری و نیازی نداری و باز می‌بینی ده‌تا خانواده کنار تو هستند و این‌ها دارند بیچاره می‌شوند و به گناه و بدبختی می‌افتند می‌رود سراغ مواد مخدر، اگر ندهی باز نگاه کنی و رد شوی در واقع زکات اصلی را فرمودند «زکات باطنه» زکات باطنه و حق معلوم را ندادی. چون قرآن یک جا می‌فرماید: «حَقٌّ مَّعْلُومٌ × لِّلسَّائِلِ وَالْمحْرُومِ» (معارج/ 24)؛ بحث می‌شود که این آیا همین خمس و زکات است یا مازاد بر آن است؟ روایت توضیح می‌دهد که فقط این نیست که شما بگویید من اصلاً دزدی نکردم هزار میلیارد ثروت دارم، قیمت‌ها گران شد ده‌تا زمین بوده گران شده، خمس حداقلی مازاد درآمد سالانه‌ام را هم دادم این همه ثروت دارم نیازی هم ندارم، ویلا، ساختمان، ده‌تا ماشین، سالی ده‌تا سفر خارج می‌روم بعد کنارتان ده‌تا خانواده دارند نابود می‌شوند و بچه‌های یتیم امکاناتی ندارند. امام(ع) فرمودند تو فکر نکن زکات ظاهری را دادی کافی است زکات باطنه مانده است. ممکن است بگویید مستحب است واجب نیست بعد یک سؤالی مطرح می‌شود اگر ببینی یک شخص یا خانواده‌ای دارد نابود می‌شود و تو نیاز نداری، کمک به او مستحب است یا واجب؟ یک کسی دارد در دریا غرق می‌شود نجات غریق هم هست ولی او نمی‌تواند کمکش کند شما بگویید من که نجات غریق نیستم، بر تو واجب است که او را کمک کنی یا مستحب است؟ اصلاً نوع نگاه به مسائل، اقتصاد، زندگی، همه چیز عوض می‌شود. نگاه همسایه به همسایه، همکار به همکار، مشتری و خریدار، مالک و مستأجر، کارفرما و کارگر، کلاً رابطه‌ها با این روایات عوض می‌شود. این‌ها تعابیر مهمی است. فرمودند انفاق در واقع یک عمل نیابی و نیابتی است استخلافی است چیزی که شما ثروتمند به فقیر می‌دهید بدون تحقیر و بدون منّت، چون قرآن می‌فرماید اگر منت بگذارید و بخواهید او را مدیون خودت بکنی یا اذیت و تحقیرش کنی فرمودند او هیچ ارزش معنوی ندارد ولو یک میلیارد به یک نفر بدهی! ثواب نمی‌بری. مشکل او ممکن است حل شود و خانه‌دار شود تو پاداش الهی نخواهی داشت. اگر منّت بگذاری یعنی تحقیرش کنی و یک کاری کنی بگویی تو مدیون من هستی که هر وقت تو را نگاه می‌کند سرش را پایین بیندازد و شرمنده بشود یا «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ...» (بقره/ 264)؛ این صدقاتی که می‌دهید با منّت گذاشتن و اذیت کردن باطل نکنید،‌ هر نوع اذیت و آزار روحی، ولو این که هر وقت طرف را ببینی خجالت بکشد شرمنده بشود فرمود باطل می‌شود و این دیگر ارزش معنوی ندارد. ببینید اهل بیت(ع) این‌ها هستند ما هم این‌هاییم! ما مثلاً شیعه این‌ها هستیم.

فرمودند انفاق در ردیف ایمان به الله تعالی است. ایمان بدون انفاق قبول نیست چنانچه انفاق بدون ایمان هم ارزش معنوی ندارد ولی ارزش مادی دارد. فرمودند تزکیه نفس بدون انفاق نمی‌شود. اگر کسی گفت من مشغول تهذیب نفس هستم، تربیت معنوی می‌کنم و دارم عارف می‌شوم ولی تا حالا اصلاً انفاق نکردم و نمی‌کنم فرمودند امکان ندارد، وقتی نفس تو مهذّب است که تعلّق به دنیا نداشته باشی. وقتی که داری و نمی‌دهی تو به دنیا تعلّق داری و وابسته پول هستی. کسی که وابسته به املاک خود است مالک نیست مملوک است. تو مالک آن زمین و حساب بانکی نیستی، تو مالک زمین نیستی تو مملوکی، آن مالک توست، تو عبد اویی، عبدالله نیستی. خب این‌ها تعابیر روایات ماست. و این که فرمودند مال بماهو مال، مال فی حدّ نفسه فتنه است. یک آزمایش و امتحان است. هرکس پول دارد معنی‌اش نیست که این پیش خداوند محترم‌تر است و هرکس فقیر است پیش خدا نامحترم است اشتباه نکنید، فرمودند هرجا پول و قدرت و ثروت و فتنه هست یک آزمایش بزرگی شروع شده است. بنابراین نباید پول را هدف گرفت. – این جمله را از روایات موسی‌بن‌جعفر(ع) دقت کنید خیلی جمله زیبایی است – این مضمون استفاده می‌شود – این را همه یادداشت کنید – دنیا بهترین وسیله و بدترین هدف است. خیلی جمله قشنگی است. دنیا بدترین و بهترین وسیله است. وسیله‌ای بهتر از دنیا برای رشد نیست. همین ثروت و قدرت و شهرت و ریاست، بهترین وسیله و بدترین هدف هستند اگر هدف بگیرید نابودتان می‌کند اگر این‌ها را وسیله بدانید برای هدف که خداست هم خودت را نجات می‌دهی و هم بقیه را. کسی که موحد است التزام دینی دارد محال است که برایش قدرت و ثروت هدف بشود چون نمی‌توانی هم خداپرست باشی هم پول پرست و هم ریاست پرست. یکی را می‌پرستند! نمی‌توانی بگویی هم خدا را می‌پرستم و هم پول را. خب وقتی می‌خواهی بین خدا و پول انتخاب کنی کدام را می‌پرستی؟ ببینید اکثر ماها کافر نیستیم مشرک هستیم. کافر کسی است که بگوید من اصلاً خدا را قبول ندارم ما کافر که نیستیم، اکثر بشریت اغلب‌شان به معنای ملحد کافر نیستند ولی مشرک هستیم مشرک یعنی می‌گوییم ما خدا را قبول داریم ولی خب پول و قدرت و ثروت و ریاست را هم قبول داریم یعنی کنار خدا چیزهای دیگری را هم قبول داریم. این شرک می‌شود. تقریباً همه ما مشرک هستیم حالا ضریب و غلظت شرک‌مان کم و زیاد دارد ولی تقریباً اکثر ماها وقتی بنا باشد... یعنی می‌گوییم هم خدا هم پول، نمی‌گوییم پول برای خدا، یک عده هستند که می‌گویند خدا برای پول! این‌قدر مشرک هستند. یک عده‌ای می‌گویند پول و خدا با هم، ریاست و خدا با هم. که ما اغلب گرفتار آن هستیم که شرک است. امام(ع) می‌فرماید موحد کسی است که می‌گوید قدرت، ثروت، همه چیز بله، نعمت خداست اما برای خدا، مشروط به فرمان خدا، در مسیر خداوند، تابع احکام خدا، و فرمودند که تکاثر مدام زیاده‌طلبی، این کم است باز هم می‌خواهم و... فرمودند این علامت بی‌ایمانی به خداوند است نه خداوند را رازق می‌دانی ضمن این که نه آخرت را باور داری! فکر کردی تا ابد در دنیا هستی.

دیگر این که فرمودند اگر از مال‌تان درست استفاده کنید برای شما کمک است. اگر از آن بد استفاده کنید همان و مال و ثروت شما را نابود می‌کند و خانواده‌تان را متلاشی می‌کند. دیدید بعضی از خانواده‌ها با فقر متلاشی می‌شوند و بعضی از خانواده‌ها با پول متلاشی می‌شوند یعنی از بس پول دارند و تا خرخره می‌خورند متلاشی می‌شوند. پس معلوم می‌شود علت اصلی فروپاشی‌ها علت اصلی‌اش و ذاتی‌اش نه فقر است نه ثروت. ولی هر دو مؤثر است. فرمودند کسانی که به پول روی پول می‌اندیشند و کاری ندارند که وظایف‌شان چیست، حدود و حقوق‌شان چیست این‌ها در واقع از ذکرالله غافل شده‌اند و این لهو و لعب است آن ثروت و قدرت «مُلهِیَ عن ذکرالله تعالی» می‌شود. حبّ المال یعنی عشق پول، عشق قدرت، مانع توحید است. اما داشتن پول و قدرت مانع توحید نیست. داشتن آن عیبی ندارد اما عشق به آن‌هاست که آدم را نابود می‌کند. امام(ره) یک وقتی در تعریف‌شان می‌گفتند که معنی «زهد»، "نداشتن" نیست بلکه "نخواستن" است. زهد؛ یعنی وارستگی. ضد وابستگی. فرمودند یک کسی ممکن است یک باغ دارد ولی زاهد باشد باغ‌پرست نیست از راه مشروع به دست آورده، هم خودش مصرف می‌کند و هم به فامیلش و به دیگران می‌گوید فلان یتیم‌خانه بچه‌ها را به باغ ما بیاورید، مسافر و... این باغ دارد ولی باغ‌پرست نیست همین فردا به او بگویند باغت آتش گرفت می‌گوید خب گرفت که گرفت، روحش بزرگ است این با زهد منافات دارد. اما ممکن است یک کسی در دنیا هیچی ندارد فقط یک تسبیح دارد به آن تسبیح دل بسته است این زاهد نیست – این را دقت کردید؟ خیلی این تعبیر قشنگ است من این را از امام(ره) شنیدم – ممکن است هیچی نداری فقط یک تسبیح داری که با آن ذکر می‌گویی ولی به آن تسبیح ذکر بستی. امام(ره) می‌گفت که این زاهد نیست.

و دیگر این که در روایات هست که اگر می‌خواهید نابود نشوید انفاق کنید. این‌هایی که مُشت‌هایشان را بستند و به هیچ کس چیزی نمی‌دهند در واقع دارند به خودشان نمی‌دهند چون آنچه که تو به دیگران می‌دهی در واقع داری به خودت می‌دهی. هرچه به دیگران می‌دهی در واقع به تو می‌رسد اتفاقاً آن چیزی را که خودت مصرف می‌کنی از بین رفته است. امام(ع) در روایت می‌فرماید یک اشتباه شماها این است که فکر می‌کنید آن‌هایی که خودتان مصرف می‌کنید به شما رسیده، اما آن‌هایی که به دیگران می‌دهید از بین رفته است در حالی که عکس قضیه است. هرچه به دیگران می‌دهید تا ابد برای شما می‌ماند اما آنچه که خودتان می‌خورید و مصرف می‌کنید نابود می‌شود چون فردا می‌روی دستشویی همان‌ها را تخلیه می‌کنی و تمام می‌شود بهترین غذا را خوردی و... همه‌اش تمام می‌شود. بهترین تفریح را که می‌کنی همان ساعاتی که داری تفریح می‌کنی بلافاصله تمام می‌شود تازه اگر وسط‌هایش هزارتا غم و غصه به وجود نیاید. همان لحظه که تمام می‌شود کل آن تمام شده و از بین رفته است. فرمودند ثروت‌تان را ابدی کنید کاری کنید که تا ابد با شما باشد قدرت‌تان، ثروت‌تان، شهرت‌تان، علم‌تان، این‌ها را برای منافع خودتان صرف نکنید در مسیر حق مصرف کنید. این‌هایی که به قدرت و ثروت می‌رسند معمولاً طغیان می‌کنند. قرآن هم می‌فرماید که: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‌ × أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/ 6-7)؛ خداوند فرمود انسان این‌طوری است که طغیان می‌کند و تمام خطوط قرمز را زیر پا می‌گذارد. اخلاق، حقوق، همه چیز را زیر پا می‌گذارد همین که یک مقدار احساس کند من دیگر وضعم خوب است، من رئیس شدم، من پولدار شدم، من مشهور شدم، دیگر دور او را برمی‌دارد! همین که خودش را بی‌نیاز ببیند طغیان می‌کند و طاغوت می‌شود هرکسی در وسع خودش. بعد طاغوت مالی، یک طاغوت هم طاغوت مالی است یعنی ثروتمند می‌شود میلیاردر می‌شود یک مرتبه همه حرف‌های خوب یادش می‌رود می‌گوید همه‌اش بیخود است! مال خودم هست، کار خودم هست، هر کاری خودم بخواهم می‌کنم! خب حلال، حرام، حق‌الناس، حق‌الله، ما با این‌ها هیچ کاری نداریم طاغوت می‌شویم ما خیلی از آدم‌ها را دیدیم - که خدا نکند خودمان هم جزو آن‌ها بشویم – طرف وقتی که فقیر است آدم متدینی است پولدار که می‌شود فاسد می‌شود از این‌طور افراد ندیدید؟ 20- 30 سال پیش محروم بوده خیلی متدین بوده، 30 سال گذشته یک مرتبه میلیارد شده، دیگر دین و شرف ندارد توی چشمانت نگاه می‌کند دروغ می‌گوید، حق یتیم و مال یتیم را مثل آب خوردن می‌خورد. بعضی‌ها هم برعکس هستند وقتی مرفه هستند متدیّن هستند نه خیلی مرفّه. وقتی که فقیر و ورشکست می‌شود بی‌دین می‌شود. یعنی همه کار حاضر است بکند که دوباره به رفاه برگردد. این تعابیر در روایات آمده است. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند که مراقب باشید طغیان در ثروت و قدرت نکنید. طرف هیچ کاره بوده به همه احترام می‌گذارد رفته رئیس شده یک مرتبه خیال می‌کند که بقیه آدم نیستند طرز حرف زدنش با مردم عوض می‌شود طرز روابط او عوض می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که مؤمن کسی است که هرچه مقامش بالاتر می‌رود متواضع‌تر، مؤدب‌تر و آدم‌تر می‌شود نه وحشی‌تر و دیکتاتورتر. این فرق مؤمن با بقیه است. و کسانی که اموال‌شان را در راه حق و توحید مصرف می‌کنند مجاهد فی‌سبیل‌الله هستند و مقامات عالی دارند و خداوند از شما این ثروت را می‌خرد آن چیزی که دارید در راه حق خرج می‌کنید دارید مستقیماً به خداوند می‌فروشید و با خداوند معامله می‌کنید. و فرمودند حتی اگر ثروتمند هستید زندگی‌هایتان را اشرافی نکنید، حالا امکانات رفاهی‌تان یک مقدار بیشتر بشود مثلاً پولدار شدید خانه‌تان کوچک بوده یک مقدار بزرگتر بشود خانواده‌ات راحت‌تر باشند این عیبی ندارد، ماشین‌تان یک ماشین ساده‌ای بوده زود خراب می‌شده یک ماشین بهتری به لحاظ امنیت و سلامت بخری این عیبی ندارد یا قبلاً خانواده‌ات را نمی‌توانستی تفریح ببری حالا مرفّه شدی خب باید آن‌ها را به تفریح و مسافرت ببری، این اشکالی ندارد، این‌ها که دنیا نیست این‌ها آخرت است. تفریح، مسافرت، میهمانی دادن، قبلاً نمی‌توانستی میهمانی بدهی حالا پولدار شدی می‌توانی فامیل و رفقایت را دعوت کنی سال 4- 5 بار، ده بار میهمانی بدهی، این خوب است این که دنیا نیست این آخرت است. اما این که شروع کنی و توی خط عیاشی‌هایی بزنی که واقعاً نیازی نیست، یک وقت عیش است یک وقت عیاشی است این را فرمودند که مراقب باشید دارید به خودتان و به نسل‌تان و به جامعه‌تان خیانت می‌کنید، خودتان را نابود می‌کنید. خب این‌ها بخشی از مضامین است که در روایات موسی‌بن‌جعفر(ع) هست که من بعضی از روایات ایشان را خدمت شما عرض کنم. روایات موسی‌بن‌جعفر(ع) در اوج آن مراقبت‌ها و تحت تعقیب بودن‌ها، زندان، شکنجه، شبکه‌سازی‌هات و فعالیت‌ها که آدم می‌گوید آقا شما دیگر در آن مقام و گرفتاری و زندان دیگر شما به این چیزها توجه می‌کنید؟! بله، به جزئی‌ترین مسائل حقوقی و اخلاقی در زندگی دارند توجه می‌دهند. یکی از شیعیان اهل بیت(ع) خدمت موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌آیند می‌گوید یک نصاری یا یهودی «رجلا یهودیا او نصاری کانت له عندی اربعه» یک غیر مسلمانی است که ما در بازار با هم یک تجارتی داشتیم یا یهودی یا مسیحی بوده، این 4 هزار درهم پیش من پول دارد و خبر رسیده که او مُرده است «فمات الی ورثه» حالا من مانده‌ام و ورثه‌اش «لا أعلمکم کن کان» این بچه‌هایش نمی‌دانند که پدرشان از من چهار هزار سکه طلب دارد می‌دانند که یک طلبی دارد ولی نمی‌دانند که چقدر است؟ مسلمان نیستند لازم است که من بگویم چقدر طلب دارد یا از آن‌ها بپرسم ببینم آن‌ها چه می‌گویند اگر آن‌ها کمتر می‌گویند همان‌قدر بدهم؟ مسلمان که نیستند. موسی‌بن‌جعفر(ع) ناراحت شدند و فرمودند این چه طرز فکری است؟ که چون نمی‌دانند و چون مسلمان نیستند حق آن‌ها را بخوری؟ فرمودند «لایجوز حتی تخبرهم» حرام است حق نداری، باید به آن‌ها اطلاع بدهی باید به بچه‌ها و ورثه‌اش بگویی که من به پدر شما 4 هزار سکه بدهکارم. گفت آقا از من اصلاً مدرک ندارند حتی خبر هم ندارند، فرمود که نداشته باشند شما باید مدرک بدهی که من چهار هزار بدهکارم. ببینید این یک روایت از موسی‌بن‌جعفر(ع) است. حالا ما که بعضی‌هایمان با مسلمان‌ها همین کارها را می‌کنیم یعنی طرف مسلمان است، فامیل است، همکار است، شریک است، هم‌صنف است، طرف معامله‌مان است، همسایه‌مان است بچه‌هایش می‌دانند که چقدر بدهکاری ولی مدرک ندارند، می‌گوید برو دادگاه شکایت کن شما مدرک نداری. موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرماید غیر مسلمانی که خبر ندارد و مدرک هم ندارد تو باید بروی بگویی من این‌قدر بدهکارم! و بدهی. این یک روایت است. بازار اسلامی و سبک زندگی اسلامی.

روایت دیگر؛ موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند: «إِنَّ أَهْلَ اَلْأَرْضِ لَمَرْحُومُونَ مَا تَحَابُّوا وَ أَدَّوُا اَلْأَمَانَةَ وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ.» تمام بشریت که روی زمین دارند زندگی می‌کنند از ازل تا ابد، میلیاردها انسان، مسلمان و غیر مسلمان اگر سه چیز را رعایت کنند خوشبخت هستند و تحت رحمت الهی در دنیا دارند زندگی می‌کنند. 1) مَا تَحَابُّوا؛ همه همدیگر را دوست داشته باشند و نسبت به هم بی‌احساس و بی‌عاطفه نباشند. سنگ و سنگدل نباشند. ماتحابَّوا؛ یعنی تا وقتی که مردم، بشریت، در جامعه، در بازار، همه همدیگر را دوست داشته باشند فروشنده خریدار را، خریدار فروشنده را، کارگر کارفرما را، کارفرما کارگر را، استاد شاگرد را، شاگرد استاد را، زن شوهر را و شوهر زن را، والدین بچه‌ها را و بچه‌ها پدر و مادر را، همسایه‌ها همدیگر را، موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند من تضمین می‌کنم اگر تلاش کنید همه عاشق هم باشید کینه به هم نداشته باشید و همدیگر را بیگانه ندانید نگو من این را نمی‌شناسم هر بلایی سرش آمد به من چه! نه؛ بلکه بگو این خواهر من است این برادر من است من دوستش دارم، با گریه تو من هم اشک می‌ریزم و با شادی تو من هم شاد می‌شوم، با شادی تو من غمگین نمی‌شوم، با غم تو من شاد نمی‌شوم، تو مشکل داری، مشکل تو مشکل من هم هست. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند اگر توانستید کاری کنید که بگویید مشکل یک نفر، مشکل همه ماست، همه ما باید کمک کنیم تا مشکل او حل شود و شادی یک نفر، شادی همه ماست، فرمودند من تضمین می‌کنم که مشمول رحمت خداوند باشید. پس «إِنَّ أَهْلَ اَلْأَرْضِ لَمَرْحُومُونَ...؛ همه بشریت، میلیاردها انسان که دارند روی زمین زندگی می‌کنند و مورد رحمت خداوند هستند، 1) مَا تَحَابُّوا؛ مادام که یکدیگر را دوست داشته باشند سود خودش را در ضرر دیگری نبیند؛ 2) وَ أَدَّوُا اَلْأَمَانَةَ؛ امانتدار باشد در هیچ امانتی خیانت نکند، به اعتماد همدیگر خیانت نکنند، اگر او به تو اعتماد کرده و یک چیزی را پیش تو گذاشته، یا به تو گفته، باید خاطرش جمع باشد که تو خیانت نمی‌کنی، مالی، جنسی، پولی، سرّی، رازی پیش تو گذاشته است، و 3) وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ.» هرکس هر چیزی را فهمید حق است به آن عمل کند نگوید آقا حق است اما... ما همیشه همین‌طوری هستیم خود من هم همین‌طوری‌ام یک چیزی را به من می‌گویند حق است اگر به نفع من است می‌گویم بله درست است، ولی اگر ببینم به ضرر من است می‌گویم ببین آقا این درست است حق است اما... همین اما... اما چرا؟ اگر حق است ما تسلیم هستیم - گاهی من این‌طوری هستم گاهی نیستم – فرمودند آن خانواده‌ای، آن شخصی، آن بازاری، آن جامعه‌ای، بلکه کل بشریت، مشمول رحمت خداوند هستند اگر این سه‌تا را رعایت کنند. دشمن هم نباشید همه عاشق هم باشیم از کنار هم که رد می‌شوید همه به هم سلام کنید، فرمودند به هم سلام بدهید چرا بی‌تفاوت هستید، فرمودند مسلمان از کنار هیچ کس رد نمی‌شود که سلام نکند، توی تاکسی، اتوبوس می‌آیید سلام کنید. ما الآن توی یک آپارتمان هستیم توی آسانسور می‌آییم همه برای یک ساختمان هستیم گاهی می‌بینیم که به هم سلام نمی‌کنند! گاهی نگاه توی چشم هم نمی‌کنند که مجبور نشوند سلام کنند! ولی بعضی‌ها نه، بعضی از همان اهالی توی آسانسور که می‌آیند یکی یکی به همه سلام می‌کنند کجایید چه کار می‌کنید؟ الکی توی همان 30 ثانیه با همه رفیق می‌شود کجایی، احوال‌تان چطور است و... آدم‌ها دو تیپ هستند. مسلمان قلّابی داریم، مسلمان واقعی داریم. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند اگر همدیگر را دوست داشته باشید و از کنار یکدیگر بی‌تفاوت رد نشوید وقتی می‌بینید یکی غمگین است بروید احوال او را بپرسید و بگویید چه شده، مشکلت چیست؟ حضرت رسول(ص) وقتی رد می‌شدند با یکی یکی مردم سلام و مسافحه می‌کردند و می‌بوسیدند. بعد می‌دیدند یک کسی یک مقدار دَمَق است، سنت رسول الله(ص) این بود که هرگز از کنار یک کسی که دمق بود رد نمی‌شدند می‌آمدند جلو، احوالپرسی می‌کردند، صحبت می‌کردند بغلش می‌کردند، روایتی دیدم که اگر می‌دیدند این باز نمی‌شود با او شوخی می‌کردند. پیامبر شوخی می‌کردند حتی یک جایی دیدم از پشت آمدند دست‌هایشان را روی چشم طرف گذاشتند که یعنی بگو من کی هستم؟ حالا یک آدم خیلی مهم از این کارها بکند می‌گویند آقا خلاف شأن‌تان است! موسی‌بن‌جعفر(ع) گفت از کنار هیچ انسان غمگینی بی‌تفاوت عبور نکنید نگو به من چه، به من ربطی ندارد،‌ نه، به تو مربوط است. مشکلات همه به همه مربوط است. شیعه این است. فرمودند وقتی خبر می‌رسد یک کسی ورشکست شد کسی خوشحال بشود دین ندارد بعد اگر ناراحت شوی باز هم کمک او نروی باز هم دین نداری. باید تلفن را برداری زنگ بزنی آقا شنیدم وضعت خراب است مشکلی پیدا شده من این‌قدر می‌توانم به تو کمک کنم. بعد فرمودند اگر به او کمک کنی و بروی به بقیه بگویی که به او کمک کردم باز هم دین نداری. هیچ کس نباید بفهمد. بعد فرمودند اگر هیچ کس نفهمد ولی سر او منّت بگذاری 20 روز بعد بگویی که یادت هست که؟ فرمودند باز هم دین نداری. این موسی‌بن‌جعفر(ع) است. فرمودند اگر یک جایی می‌بینید که دارند علیه یک نفر صحبت می‌کنند اگر از او دفاع نکنید دین ندارید باید از او دفاع کنید، یا باید جلوی جلسه را بگیرید و بگویید باید باشد از خودش دفاع کند. ماها این‌طوری هستیم. من هم مثل اغلب شماها تا در روز پشت ده نفر حرف نزنیم، اسمش را تحلیل سیاسی می‌گذاریم و... اصلاً آن روز شب نمی‌شود و امانت. جامعه‌ای که به هم اعتماد نکنیم موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند این جامعه، دینی نیست. همه به هم شک داشته باشیم آقا فلانی نفهمد می‌رود آبروی من را می‌برد، به فلانی نگویی می‌رود پدر من را درمی‌آورد! فلانی یک عکسی از ما دارد یک جایی در جلسه‌ای بوده یک چیزی گفتم! فلانی در حریم خصوصی تو تجسس می‌کند که یک چیزی پیدا کند یک چیزی دربیاورد! موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند کسی که این کار را می‌کند کافر است، کسی که می‌رود توی حریم خصوصی کسی جاسوسی می‌کند برای این که پرونده دربیاورد و بعد او را تهدید کند و آبرویش را ببرد موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند جهنم او تضمین است! جهنم او تضمین است کسی که می‌خواهد آبروی کسی را ببرد. البته یک استثناء داریم کسانی که خودشان آگاهانه ظلم می‌کنند،‌ علنی فساد می‌کنند، آن‌ها غیبت ندارند آن‌ها را باید افشا کرد، البته اول باید نهی از منکر و صحبت کرد بعد اگر دیدید جامعه را دارد به گند می‌کشاند باید افشا کرد. یکی هم کسانی که قرآن می‌فرماید ظلم کردند. ملاحظه فرمودید خداوند می‌فرماید که مدام صدایتان را علیه همدیگر بلند نکنید، جامعه‌ای که همه بلند بلند حرف می‌زنند داد می‌زنند با همدیگر نعره می‌زنند این جامعه خوبی نیست. این تعبیر قرآن است. فرمود این قدر صداهایتان را بالا نبرید، آرام صحبت کنید، صداهایتان را پایین بیاورید. با هم آرام صحبت کنید به هم استرس و فشار وارد نکنید الا یک جا «إلا مَن ظُلِمْ» فقط اما جایی که ظلم شده حق‌الناس است، حق‌الله است، دزدی بیت‌المال است، خیانت است، انحراف در حکومت و جامعه است، آن‌جا مراتب نهی از منکر طی می‌شود و بعد باید به جایی برسد که بیایید داد بزنید و نعره بکشید و افشاگری کنید منتهی افشاگری آداب اخلاقی و حقوقی دارد همین‌طوری بی‌سند آبروی افراد را بردن نه، اما با سند، بعد از تذکر، دیدید فایده‌ای ندارد آن موقع افشاگری کنید اتفاقاً آن می‌شود جهاد مقدس که امام(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل کردند فرمودند بالاترین جهاد این است که در چشم صاحبان قدرت و ثروت بایستی و علنی نهی از منکرشان کنید. آن بالاترین جهاد مقدس است. اما غیر از بحث آبروریزی و دروغ گفتن و تهمت زدن. واقعاً ما چقدر امامان خوبی داریم، آبرویشان را در دنیا بردیم.

روایت دیگر از موسی‌بن‌جعفر(ع) به هشام، باز سبک زندگی بازار اسلامی، اقتصاد و توسعه در نگاه شیعه؛ هشام‌بن‌حکم که شاگرد امام صادق(ع) از شاگردان پدر موسی‌بن‌جعفر(ع) است آدم بسیار قوی است هشام یک ایدئولوگ بزرگ است که در بسیاری از مناظره‌ها و بحث‌ها شرکت می‌کرد حتی گاهی از این شهر به ان شهر می‌رفت حلقه‌های فکری مخالف، یا رقیب یا منحرف را با بحث استادش ایشان متلاشی می‌کرد یک چنین انسانی بود. در عین حال زندگی‌اش از طریق فعالیت اقتصادی تأمین می‌شد کار می‌کرد. امام کاظم(ع) به هشام فرمودند که – می‌دانید که چرا به ایشان کاظم می‌گویند؟ یعنی کظم غیض، کنترل خشم. همه اهل بیت(ع) این‌طور هستند ولی روی هریک از ائمه یک لقب خاصی مشهور می‌شود و الا همه اهل بیت(ع) اهل کظم غیض هستند این هم روشن باشد که موسی‌بن‌جعفر(ع) که هدف هزاران خشونت و ناجوانمردی و خیانت بود در جامعه بین دوست و دشمن مشهور بود که ایشان اهل خشونت نیست، خشونت شخصی، جهاد و مبارزه یک بحث دیگر است. اهل خشونت نیست و آرام است و توی چشم ایشان یک آدم احمق نادان می‌ایستد و ظلم می‌کند و ایشان آرام است و خودش را کنترل می‌کند و مسلط است و با محبت طرف را مهار و ادب می‌کند وحشی را با اخلاق و ادب رام می‌کند. موسی‌بن‌جعفر(ع) الگوی اخلاق و کنترل خشم است. الگوی محبّت و تحمل بالا است تا یک نقدی، سؤالی... شما دیدید بعضی از ماها این‌طوری هستیم تا یک کسی یک انتقادی می‌کند هرچه تهمت به زبانش می‌آید می‌گوید، ضد دین، ضد اسلام، ضد خدا، ضد حوزه، خب مگر دنیا این‌طوری است؟ خب گوش کنید ببینید چه می‌گویند چرا می‌گوید؟ حرفش چیست؟ موسی‌بن‌جعفر(ع) استاد و الگو و آموزگار کنترل خشم و ضدیّت با خشونت است لذا به ایشان کاظم می‌گویند. کا ظم یعنی کنترل کننده خشم، یعنی آرامش همیشه در همه حال حفظ می‌شود. خب موسی‌بن‌جعفر(ع) به هشام فرمودند: «یا هِشامُ! مَن أرادَ الغِنى بلا مالٍ، و راحَةَ القَلبِ مِن الحَسَدِ، و السَّلامَةَ فی الدِّینِ؛ فلْیَتَضَرَّعْ إلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ فی مَسألَتِهِ بأن یُکَمِّلَ عَقلَهُ...،» خیلی قشنگ است، فرمودند بخش مهمی از بشریت مشکل عقلی دارند اگر می‌خواهید چندتا چیز را، یکی غنا؛ شخصیت‌تان گداصفت نباشد حتی اگر پول ندارید مثل یک انسان ثروتمند غنی باشید چون در روایت داریم و موسی‌بن‌جعفر(ع) و اهل بیت(ع) فرمودند که غنای واقعی غنای درون است نه غنای بیرون. غنای بیرون یعنی حساب بانکی‌ات پر از پول است اما حساب قلبی‌ات خالی است یعنی میلیاردری ولی گداصفتی. هزار میلیارد و صدها میلیارد پول داری ولی باز هم مثل یک آدم گرسنه حریص و خسیس هستی و تشنه پول بیشتری! انگار یک گدایی و هیچی نداری. اما یک کسانی هستند حتی فقیر است ثروتمند نیست ولی روحش بزرگ است. یک خانمی را من می‌شناسم که سن ایشان بالاست، چشم‌هایش درست نمی‌بیند فقیر در حدی که گاهی شام شب نداشته است و توی خانه‌ها این طرف و آن طرف کار می‌کرد و کار می‌کند که حالا بنده خدا تقریباً از کار افتاده است، یک کسی اگر اضافه بر دستمزدش چیزی می‌داد این فوراً تقسیم بر سه و چهار می‌کرد، هرچه بود، توی همسایه‌هایش توی همین شهر مشهد، سریع سهم آن چندتا همسایه‌اش را جدا می‌کرد و گاهی به آن‌ها می‌داد خودش برنمی‌داشت! میلیاردر واقعی این است. امام موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند هرکس غنای بدون مال می‌خواهد یعنی می‌خواهد حتی اگر حساب بانکی‌ات پر نیست اما غنی باشی و روح تو بزرگ باشد، و راحَةَ القَلبِ مِن الحَسَدِ، قلبت آرام باشد این‌قدر به این و آن نگاه نکنی که او چه دارد من ندارم، ‌او کجاست من نیستم، این بیماری‌های خودکشانه و این زجری که ما خودمان به خودمان می‌دهیم. ما بیشتر این اعصاب خرابی‌هایمان مشکلاتی است که خودمان برای خودمان درست می‌کنیم و فشارهایی است که خودمان روی خودمان می‌آوریم. چون حرص و حسد یعنی خودمان خودکشی می‌کنیم اصلاً طرف نمی‌داند که ما داریم به او حسودی می‌کنیم! مدام می‌گوییم چرا او دارد من ندارم؟ چرا او این‌طوری است ما این‌طوری نیستیم چرا به او این را گفتند به من نگفتند، موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند اگر می‌خواهید از این بیماری‌های روحی و اخلاقی رها بشوید عقلانیت، عقل‌تان را تقویت کنید شما مشکل عقلی دارید. این‌هایی که مدام حرص پول می‌زند ولی پول هم دارد این مشکل عقلی دارد، عقلش درست کار نمی‌کند، تو چقدر پول داری؟ چقدر نیاز داری؟ چقدر عمر می‌کنی؟ اصلاً برای چه می‌خواهی و 3) این که و السَّلامَةَ فی الدِّینِ؛ فکر نکنید اگر عقل درستی نداشته باشید دین‌دار خوبی هستید فرمودند کسی که عقل ندارد دینش دین درستی نیست چون این دین فقط ایمان بدون فهم نیست، وقتی شعور نداری دین درستی نداری، آدم بی‌شعور دینش درست نیست. سلامت در دین می‌خواهید؟ روح بزرگ غنی که حتی اگر ثروت‌تان زیاد نیست ولی گداصفت نباشید می‌خواهید؟ می‌خواهید آرامش داشته باشید و قلب‌تان آرام باشد و مدام به این طرف و آن طرف نگاه نکنید و چشم و همچشمی که من عقب ماندم او جلو رفت، زندگی‌تان را نابود نکنید فلْیَتَضَرَّعْ إلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ فی مَسألَتِهِ بأن یُکَمِّلَ عَقلَهُ...،» در محضر خداوند گریه و تضرّع کن که خدا عقل تو را کامل کند. از خدا عقل بخواه. همین الآن داشتم تلویزیون نگاه می‌کردم داشتند با مردم مصاحبه می‌کردند این‌هایی که دماغ و گوش و چشم را الکی عمل می‌کنند مدل گوش الاغی و چشم سگی دارند عمل می‌کنند خب خودت الاغ هستی بازدوباره می‌خواهی گوشت را هم شکل الاغ کنی، الاغ دوضربه! خیلی جالب است با آدم‌های خوب و معمولی مصاحبه می‌کرد به چند نفر گفت، یک خانمی گفت من تا حالا 4 بار دماغم را عمل کردم، پرسید برای چی؟ گفت برای این که دیدم بقیه عمل می‌کنند من هم عمل کردم! بعد دماغش از بین رفته بود همین‌طوری حرف می‌زد تا ته دماغش تا مغزش را می‌دیدی! با یک آقایی مصاحبه کرد گفت من می‌خواهم دماغم را عمل کنم از او پرسید مشکل دماغت چیست؟ گفت یکی از دوستانم گفته این طرفش یک کم این‌طوری است، پرسید خودت هرچه توی آیینه نگاه می‌کنی نمی‌فهمی؟ گفت نه. ولی می‌خواهم عمل کنم. شماها مشکل مغزی دارید عقل‌تان را باید عمل کنید! روح‌تان را باید عمل کنید. بعد خود این آقا گفت یکی از دوستانم زیر عمل زیبایی مرده است شهید راه دماغ! موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرماید مشکل عقلی دارید وقتی عقل‌تان درست کار نمی‌کند، دین دارید اما السلامه فی‌الدین ندارید، دین‌تان سالم نیست دین‌تان معیوب است و مشکل دارد. متدینی هستی که تصمیمات تو غیر دینی است خودت هم خیال می‌کنی خیلی دینی هستی! معیارهایت الهی نیست معیارهایت من‌درآوردی گاهی مقدس‌مآب و گزینشی است. فرمودند از خدا بخواهید، ضمن این که این‌جا می‌فرماید عقل هم با مدرک نیست این عقلی که ما می‌گوییم ممکن است شما پروفسور بی‌عقل باشید. این عقلی که ما می‌گوییم فلْیَتَضَرَّعْ إلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ فی مَسألَتِهِ بأن یُکَمِّلَ عَقلَهُ...، از خدا تضرّع کنید بخواهید که این شعور را خداوند به شما بدهد که هم دین‌تان درست باشد و هم دنیایتان درست باشد و هم اعصاب‌تان آرام باشد. اکثر این‌هایی که قرص اعصاب می‌خورند شب خوابشان نمی‌رود، گرفتارند،‌ همه‌اش دعوا، همه‌اش غم، همه‌اش غصه، با این که خانه داری، زندگی داری، شغل داری، همسر داری، بچه داری، چه مرگت هست؟ از همه چیز ناراضی هستی با هم دعوا داری؟ این‌ها بیماری‌های روحی اخلاقی شخصی است این‌ها کم عقلی و بی‌عقلی است. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند عقلانیت هم دین‌تان را سالم می‌کند هم این بیماری‌های روحی و روانی و استرس‌هایی که به خودتان حسودانه وارد می‌کنید مدام خودتان را با این و آن مقایسه می‌کنید که چرا این بهتر است من نیستم، دشمن مردم هستی و رنج می‌بری، از امکانات و رشد دیگران رنج می‌بری عوض این که خوشحال بشوی، او دارد کیف خودش را می‌برد تو داری رنج آن را می‌بری، یا این که حساب بانکی‌ات هم پر است مشکل مالی نداری ولی درست از هر گدایی گداتری! موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند همه این‌ها بخاطر مشکل عقلی است. تربیت فرهنگی نشدی، شعور زندگی و شعور دینی ندارید.

تعبیر دیگران‌شان فرمودند: «فمَن عَقَلَ قَنَعَ بما یَکفیهِ،» اگر عقل اقتصادی و عقل زندگی داشته باشید وقتی در زندگی می‌بینید نیازهایتان اولیه و نیازهای ثانویه‌تان برطرف شده است یعنی مشکل تغذیه، مسکن، ازدواج، شغل، بهداشت و تفریح در حد متعادل، این‌ها را ندارید می‌توانید این کارها را بکنید و به یک حد متوسط خوبی از زندگی رسیدید فرمودند که اگر عقل دارید دیگر حرص زدن برای این که یکی را بکنم دوتا و دوتا را بکنم صدتا این نشان می‌دهد عقل‌تان مشکل دارد مگر این که این‌ها را تولید ثروت کنی و به دیگران بدهی، ده‌تا خانواده دیگران را نجات بدهی آن‌جا باز عقل داری. اما وقتی یک خانه‌ای متوسط داری نه تنگ است، چون ممکن است بگویی آقا ما یک اتاق بیشتر نداریم دوتا اتاق کوچک است 5تا بچه دارم خب این را اگر می‌توانی از راه مشروع بزرگترش کنی بکن. خب حالا اگر یک کسی یک خانه‌ای دارد چهارتا اتاق دارد امکانات دارد باز برای چه دنبال 8 اتاقه و ده برابر کردن آن هستی. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند هرکس را می‌بینید این‌طوری می‌شود از این به بعد معلوم می‌شود این عقل ندارد نه عقل دینی دارد نه عقل اقتصادی. «مَن عَقَلَ» هرکس شعورش کار می‌کند و مَن قَنَعَ بما یَکفیهِ استَغنى، وقتی می‌بیند دیگر کفایت کرد و زندگی متوسط دارد دیگر قانع است هر وقت خودت فهمیدی، از این به بعد می‌خواهی عیاشی و جاه‌طلبی کنی دیگر مریض شدی و بیماری روحی است این را بدان تو هیچ وقت سیر نمی‌شوی کسی که از این حد می‌گذرد و باز هم حلال و حرام سرش نمی‌شود موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند یادت باشد تو هرگز بی‌نیاز نخواهی شد «و مَن قَنَعَ بما یَکفیهِ استَغنى،» کسی که مشکلات زندگی‌اش حل شده باز قانع نیست «لَم یَقنَعْ بما یَکفیهِ لَم یُدرِکِ الغِنى أبد» هرگز تا ابد گدا هست و باز هم احساس فقر می‌کند و باز هم کم دارد و به آرامش نمی‌رسد آن مقداری که نیازهایت برطرف شد مابقی‌اش را صرف کارهای دیگر بکن، کارهای رشد معنوی، خودت و بچه‌هایت. باز بیشتر داری برای دیگران کار و شغل تولید کن، دیگران را خانه‌دار کن. ازدواج راه بینداز. «اَنکِحوا» قرآن هم «اَنکِحوا» دارد هم «اِنکَحوا». «اِنکَحوا» یعنی ازدواج کنید؛ «اَنکِحوا» یعنی ازدواج بدهید. یعنی دختر و پسرها را بهم برسانید. توان آن را دارید «اَنکِحوا» بروید خانواده‌های این‌ها را بهم برسانید. این هم یک تعبیر دیگر که باز عقلانیت، اقتصاد، اخلاق. ارتباط این سه‌تا را با همدیگر در این فرمایش موسی‌بن‌جعفر(ع) ببینید.

روایت دیگری فرمودند هر وقت می‌بینید که داری با بقیه وارد جنگ و دعوا می‌شوی و می‌خواهی رشوه بگیری، خیانت کنی، اختلاس کنی، بی‌ناموسی کنی، هر کاری می‌خواهی بکنی یک سری به گورستان بزن، وقتی خیلی مأیوس هستی، وقتی خیلی عصبانی هستی، وقتی خیلی شهوتی هستی که به همسر خودت قانع نیستی بروید بالای سر قبرها بایستید. «مِن کلام له عِنْدَ قَبْرٍ حَضَرَهُ...» سر قبری خطاب کردند به آن چند نفری که همراه ایشان بودند «إِنَّ شَیْئاً هَذَا آخِرُهُ» آن چیزی که آخرش این جاست «لَحَقِیقٌ أَنْ یُزْهَدَ فِی أَوَّلِهِ» سزاوار است که از همان اولش هم به آن دل نبندیم. آن خطی که آخرش این جاست و همه تان چند هفته یا چند ماه یا چند سال دیگر این‌جا می‌آیید ارزش آن را ندارید که این‌طور تخته گاز، تک بُعدی و به هر قیمتی دنبال آن بروید. فرمودند دنیا را جدی بگیرید اما هدف نگیرید منتهی من عصبانی می‌شوم تا بخواهم بروم به قبرستان برسم دیگر فحش‌هایم را دادم و دعواهایم را توی راه کردم گفتم وقتی دیدی که خیلی می‌خواهی به دیگران و به خودت صدمه بزنی وقتی شهوتی هستی می‌گویی همسرم کافی نیست وقتی قدرت طلبی می‌گویی من می‌خواهم رئیس کل بشوم، وقتی پول‌پرستی می‌گویی می‌خواهم کلاهبرداری کنم خودت را به یک قبرستان برسان و ببینید «إِنَّ شَیْئاً هَذَا آخِرُهُ» آن چیزی که تهش این‌جاست «لَحَقِیقٌ أَنْ یُزْهَدَ فِی أَوَّلِهِ وَ إِنَّ شَیْئاً هَذَا أَوَّلُهُ...» سزاوار است که از همان اولش اجتناب کنی. یعنی دنبال سراب هستی تهش هیچی نیست اگر این‌جا را هدف بگیری باختی. تهش این‌جاست داخل قبر است. فرمودند آغاز همه شما با مایع بدبوست و پایان همه شما مردار و کِرم و پوسیدن است. این کل دنیاست. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند اگر کل قصه دنیا را بخواهم برای شما بگویم شروع آن با بوی بد است و آخرش هم با بوی گند است. این ته ماجراست. هدف جای دیگری است. موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرمایند اگر عقل‌تان را بکار بیندازید می‌بینید این‌جا ارزشی که یک عده‌ای را نابود کنید خیانت کنید ظلم کنید بی‌ناموس کنید اصلاً ارزش آن را ندارد مثل یک کسی که مثل یک کاروانی است در یک مسیری دارد رد می‌شود مثل این که شما سوار قطاری شدی در یک ایستگاه می‌ایستید که یک توقف دو دقیقه‌ای داشته باشید بعد شروع کنید برای آن دو دقیقه یک برنامه ابدی بریزید! بعد توی آن دو دقیقه بگویی جیب فلانی را بزنیم! کلاه فلانی را برداریم! بابا دو دقیقه بیشتر این‌جا نیستی الآن راه می‌افتید. گفتند اگر عقل درستی داشتید می‌فهمیدید که این‌جا ارزش کلاهبرداری ندارد. یک تجارتی بکن که ارزش داشته باشد، ارزش آن را ندارد شما تا بجنبید تمام شده است!‌ نمی‌بینید نزدیک‌ترین دوستان و فامیل‌ها و همکاران‌تان بین شما هستند بعد دیگر نیستند؟ این‌ها کجا رفتند؟ آیا کسی که این سؤال را از خودش نکند عقل دارد؟ شما عقل داری که اصلاً این سؤال را نمی‌کنید؟ فامیل‌هایتان 7، 8- 10 سال پیش در میهمانی‌ها بودند الآن دیگر نیستند. این‌ها کجا رفتند؟ موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند از خودتان نمی‌پرسید که این‌ها کجا می‌روند؟‌ و نمی‌پرسید چند سال دیگر خودتان کجا می‌روید؟ اگر نمی‌پرسید مشکل عقلی دارید نه این که مشکل دینی دارید بلکه مشکل عقلی دارید. موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌پرسند که خوابتان برده است؟



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha