بسمالله الرحمن الرحیم
از جمله رسالت و کارکردهای عبادات و دعا، فایده و بلکه ضرورت آن، فرمودند تبیین و اصلاح نسبت ما با خداوند، با مبدأ و با خالق و با معاد و با هدف هستی است. درست شناختن فلسفه زندگی و جایگاه خودمان در این عالم و این که رو به چه کسی و به چه چیزی ایستادهایم و سمت و سوی خودمان را در این زندگی بدانیم. وضعیت و موقعیت خودمان را در یک کل بزرگتر، در کل هستی و حیات کشف کنیم عبادات و دعا فرمودند برای این است که ما خودمان را در موقعیت درست، آنگونه که هستیم و باید بشناسیم و ببینیم، ببینیم و بشناسیم. ما در دعا و عبادت و نماز باید خودمان را کشف کنیم که این نشان میدهد که اولاً امکان چنین کشفی وجود دارد یعنی ما میتوانیم و انسان میتواند در همین عالم، از مرز طبیعت عبور کند در حالی که بدنش اینجاست خودش سقف عالم ماده را بشکافد و از این مرز عبور کند ولو دقایقی از شبانه روز را. و نه تنها این امکان را دارد و خداوند این امکان را به او داده است که با خدا مستقیم خطاب کند و با او سخن بگوید، به او عشق بورزد و از او عذرخواهی کند، از او خواهش کند او را بخواهد و بخواند در برابر او اظهار عجز و عشق کند هم این امکان را خداوند به انسان داد و هم این میل و تمایل فطری را، عشق به یک افقی بالاتر از این عالم، عشق و ایمان به ساحتی بالاتر از اینجا. بنابراین این عشق و آن امکان و آن استعداد و قدرت برای فراتر رفتن از عالم ماده و برقرار کردن یک ارتباط عمیق معرفتی و معنوی و عاطفی، با باطن هستی، حقیقت هستی، مبدأ و معاد عالم، اینها جزو مختصات انسان است شاید هیچ موجودی به اندازه و به شیوه از نوع انسان نتواند و این استعداد را نداشته باشد که چنین رابطهای را از سر عقل و عشق برقرار کند نه این که همه این انسانها این رابطه را برقرار میکنند و ما میکنیم و نه این که جز به این شیوه امکان ارتباط برقرار کردن نباشد هست، اما این نوع خاص از ارتباط و توجه یک ظرفیتی است که انحصاراً به انسان داده شده است این توان و این تمایل. و روح همه عبادات، نماز و دعا، توحید است و هدف همه خداست هر پیام و آموزه دیگری متصل و مرتبط با این پیام اصلی است و اگر نباشد مشکل دارد و سرلوحه و سرفصل رسالت همه پیامآوران از ناحیه خداوند همین بود، توجه دادن ما و تربیت کردن ما و تعلیم دادن ما به این نقطه اصلی هدف. دعا و عبادات به بشر میآموزاند که کجا را هدف بگیریم و اهداف درست و غلط را، آب و سراب را با هم اشتباه نگیریم، هدف را فراموش نکنیم دائم با این اذکار و عبادات و دعا و نماز، به یاد خودمان بیاوریم که اینجا کجاست؟ من تا چه وقت اینجا هستم؟ بعد از اینجا کجا میروم؟ چرا آمدم و کجا میروم؟ خالق دارم؟ این حیات معنادار است؟ و از این قبیل. و قرآن کریم این مسئله را به عنوان یک مسئلهای که برای هر انسان منصف و با وجدانی که به عقل و فطرت خودش رجوع کند برایش روشن است تلقی میکند. قرآن کریم بنا را بر این نمیگذارد که انسان اصلاً نمیداند خدا کیست و چیست، و بیاید شروع کند از الفبای بحث را شروع کند که مردم شما باید عبادت کنید! یعنی خودتان نمیفهمید که معبود دارید و باید عبادت کنید و بعد هم آن که عبادت میکنید باید این خدا باشد. قرآن کریم و دعاهایی که از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) رسیده است تقریباً بوضوح در آن دیده میشود که انسان بطور ذاتی عابد است و اهل عبادت است. همه انسانها بخواهند یا نخواهند، بدانند یا ندانند همه مشغول عبادت هستند و انسانی که به هیچ وجه هیچ کسی را پرستش نکند حتی نیایش نکند وجود خارجی ندارد و نمیتواند باشد یعنی این یک غریزه ذاتی و فطری است که خداوند در همه انسانها و حالا خواهیم گفت در همه موجودات به حسب خودشان گذاشته است. بنابراین انسان بماهو انسان بداند یا نداند، یعنی دانش حصولی و دانش تفصیلی داشته باشد یا نه، همه فطرتاً چیزهایی را تقدیس میکنند و مقدس میشمارند و آنهار ا مطلق میکنند، منزه میدانند و آن را هدف میگیرند و مدام میخواهند به او برسند و به او نزدیک بشوند. پس همه مشغول عبادت هستند اما معبودها باید بررسی بشود که آیا معبود چه کسانی چه چیزی است و آیا او شایسته عبادت هست یا نیست؟ انبیاء آمدند این را به ما توضیح بدهند که شما همه بطور ذاتی مشغول عبادت و تقدیس و مطلق کردن و دیدن یک مطلق هستید، همه عاشق هستید، همه سمت و سو و هدف دارید، همه ایدئولوژی دارید و بدون او بدون جهانبینی نمیشود زندگی کرد همهتان جهانبینی دارید، اینها دستوری نیست و نیازی به دستور ندارد اصلاً شما بدون یک تفسیر درست یا غلط از هستی حتی نمیتوانید یک لحظه زندگی کنید. بنابراین شما همهتان عملاً مشغول عبادت و پرستش هستید. مادی و ماتریالیست یک ملحد و کافر هم مشغول عبادت و پرستش است. فیلسوفان بزرگ الحاد و ماتریالیست هم صریح به بشر و مخاطبانشان گفتند که ما خدا را قبول نداریم میخواهیم شما خدا را نپرستید اما میخواهیم به جای آن چه چیزی را بپرستید حالا گاهی تصریح میکنند و گاهی در لفافه میگویند اما در واقع جای یک معبود را با معبود دیگری میخواهند عوض کنند. اگر اومانیست هست میگوید خدا را نپرست اما نمیگوید هیچی را نپرست، چون نمیشود کسی را و چیزی را نپرستید! به جایش میگوید انسان خودش را بپرستد خودتان را بپرستید. شما عدالت و اخلاق و توحید را قبول نکنید معنیاش این نیست که هیچی را قبول ندارید نه، ضد اینها را قبول میکنید کسی که خدا را هدف نگیرد منظورش این نیست که هدف ندارد این خودش را و پیش پای خودش را هدف میگیرد. بنابراین همه ما هدف داریم و همه مشغول پرستش هستیم و همه هم عابدیم و معبود داریم گاهی معبود ما خودمان هستیم، شهوتمان، شکممان، ریاست، ایدئولوژیمان همینهاست هدف و معبودمان اینهاست اما امکان ندارد که ما چیزی را عبادت نکنیم. پس همه مشغول عبادت هستند. بحث این است که انبیاء آمدند به ما بیاموزند و این سؤال را مطرح کنند که ما درست تصمیم بگیریم و بدانیم و درست انتخاب کنیم که شما که در هر حال کسی یا چیزی را به عنوان ربّ خودتان و معبود خودتان میپذیرید آب را با سراب اشتباه نگیرید. آمدند همین را به ما بگویند قرآن سراسر آمده همین را به ما بگوید. شما که پرستندهاید منطقاً چه کسی را باید بپرستید؟ آیا ربّ و پروردگارتان یا غیر او؟ خالقتان یا غیر او؟ صاحب اختیارتان یا غیر او؟ آن کسی که همه هستی به اراده او وابسته است هستی شما و هستی همه هستها به او وابسته است او باید معبود باشد یا نه؟ این سؤال را انبیاء مطرح کردند و الا نگفتند ای انسانها بیایید عبادت کنید همه شما مشغول عبادت هستید یکی پول را عبادت میکند یکی زور را عبادت میکند. بنابراین این نکته اولی هست که متفکران اسلامی و الهی و مکتب اهل بیت(ع) توضیح دادند که عبادت و دعا و پرستش و ستایش و نیایش از انسان قابل تفکیک نیست مهم این که هدفهایتان را اشتباه نگیرید. نکته دومی که باز آموزش دادند این است که پرستش بدون شناخت امکان ندارد. شناخت به این معنا که خداوند را بشناسیم. خداوند یک کلمه نیست، یک موجود فرضی نیست خداوند قرارداد نیست، خداوند حقیقی است بلکه حقیقت است، بلکه حق مطلق است، خداوند کاملترین ذات با کاملترین صفات است و هیچ نقص و کمبود و ضعفی در او امکان ندارد باشد. رابطه او با کل هستی و جهان چیست؟ رابطهاش با عالم طبیعت و ماده چیست؟ رابطهاش با ما چیست؟ آیا ما میتوانیم آفریده نباشیم؟ این آفرینش و آفرینندگی چیست؟ این نگهداری و ربوبیت چیست؟ این فیض دائم الهی که به هستی میرسد و همه هستها هر لحظه و هر آن از اوست و این که او رحمان و رحیم است، و الرحمن الراحمین است، عطوفت تام و لطف تمام. خب اول اینها را بدانیم یا ندانیم؟ اگر اینها را بدانیم آن وقت چطور میشود هیچ عکسالعمل عاطفی و رفتاری در ما ایجاد نشود؟ اگر این شناخت درست از هستی، باطن و ظاهر هستی به دست آمد آن وقت بطور قطعی و منطقی ما او را میپرستیم آن وقت میفهمیم که جز او شایسته پرستش نیست و این معنی «لااله الا الله» جز او هیچ چیز و هیچ کسی شایسته عشقورزی مستقل و ذاتی و هدفگیری مطلق نیست خب این پرستش محصول چنین دانشی است و چنین آگاهی از خداوند است و نسبت ما از هستی با او. در این رابطه یک خضوع، کرنش و خشوعی هست ستایش هست، نیایش و خواهش هست و سپاس گفتن. دعا و نماز و عبادت، برای این است که ما دائم به خداوند توجه کنیم و رابطهای که او با همه ما دارد بدانیم یا ندانیم از این طرف هم ما این رابطه را آگاهانه برقرار کنیم و با او در ارتباط باشیم او را نه تنها بطور ذهنی تصور یا تصدیق کنیم بلکه قلباً به او ایمان و باور داشته باشیم یقین کنیم که او هست و نمیتواند نباشد و با این صفات هست و این صفات فقط مختص اوست، و جز در او نیست و اگر هرچه هست تجلّی ذات و صفات اوست. بنابراین این رابطه عبادت و پرستش بطور منطقی، و این دعا، جز با خداوند نمیتواند و نباید منطقاً برقرار بشود فقط در مورد او صدق میکند. در مورد غیر خداوند به این صفات، هیچ موجود دیگری پرستش و دعا در رابطه با او نه منطقاً صدق میکند، منطقاً صادق نیست و نه اخلاقاً جائز و درست است چه حقیقتی را باید پرستید و در برابر او به خاک افتاد و سجده کرد و از او خواست؟ اویی که تنها مبدأ کل هستی است. اویی که تنها صاحب اختیار و خداوندگار همه چیز و همه کس است که اغلب این چیزها و کسها را ما اساساً نمیدانیم و نمیشناسیم. این معنیاش این است که هیچ کس را در ردیف خداوند ندانیم و نخوانیم. این مفهوم دعا از جمله دعای عرفه است که از جمله دائم دارد این پیام را میدهد. هیچ کس را در کنار او در عرض او نباید پرستید و عبادت مخصوص خداوند است و بالاترین خطای وجودی و گناه و سقوط نظری و سپس عملی همین شرک است. شرک یعنی برای خداوند شریک شمردن، شریک قائل شدن و در کنار خداوند کسانی یا چیزهایی را در عرض او نشاندن. چرا ما این رابطه پرستش را جز با او با هیچ موجود دیگری نباید برقرار کنیم و این چه نوع رابطهای است؟ نباید برقرار کنیم چون اساساً نمیتوانیم برقرار کنیم و منطقی نیست و این که خود این رابطه اساساً به چه معناست و پرستش دقیقاً یعنی چه؟ پرستش را چه از نوع عملی و فعلی، چه از نوع قولی، پرستش زبانی همین دعا و نماز و اذکار و ذکرهایی است که میگوییم. پرستش عملی آن بخشی از اعمالی است که هدف معنوی و الهی و توحیدی دارد یعنی آن بخش از اعمال فیزیکی فعل سیاسی، فعل اقتصادی، فعل خانوادگی، فعل جنسی، فعل اداری، فعل مربوط به فیزیک بدن، خوردن و خوابیدن، استراحت، تفریح، کار، تمام آن اعمالی که فراتر از اثر مادی دنیویشان یک منظور متعالی دارند یعنی خود آن فعل مادی علامت است برای یک معنای برتری و سمبل و اشارهای است برای ابراز یک ادراک، یک اعتراف، یک اقرار، و بیان یک ایمان است آگاهی و تسلیم در برابر یک حقیقت. یعنی علامتی است برای یک مقصودی فراتر از خودش. نوعی از ادراک و احساس را داری با او بیان میکنی و یک نوع تصدیق و اقرار است یک وقت شما از جایتان بلند میشوید و مینشینید برای این که کمرتان درد گرفته یک لحظه بلند میشوید و مینشینید خب این یک فعل طبیعی است اما یک وقتی یک کسی پدر، مادر، بزرگتری یک کسی میآید به احترام او بلند میشوید و مینشینید اینجا این بلند شدن و نشستن با آن قبلی فرق کرد، اینجا یک معنایی فراتر از خودش پیدا کرد این علامت خضوع و فروتنی و اظهار ادب شد به معنای تعظیم و بزرگداشت، یک معنایی فراتر از خودش پیدا کرد. عبادت عملی همه آن اعمالی است که ظاهراً فیزیکی است اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، ورزشی، علمی و... است اما در واقع مثل خم شدن پیش یک صاحب حقی بر شماست این یک معنایی فراتر از خودش دارد و داری با وجودت عملاً به یک حقیقتی اقرار میکنی. اقدام میکنی برای تقرّب به او. یک مقصودی را داری ابراز میکنی. این احساس وجودی را داری ابراز میکنی و نشان میدهی. انگار این اعمال عبادی، عبادت به معنای عام که نماز و ذکر و سجده و رکوع نیست همین رفتار عادی زندگی است اما در پسِ او نیّت، نیّت یعنی انگیزه و هدفگیری، همانطور که کلمه دلالت بر یک معنا میکند این عمل دلالت میکند بر افادة یک منظوری غیر خودش و غیر از این ظاهر مادیاش. دارد یک هدفگیری را معلوم میکند. دارد یک پیامی به خودش و به خداوند و در مواردی به دیگران میدهد. بنابراین پرستش یک فعل معنادار است. این توصیفی است که از پرستش کردند فعلی است که معنادار است و معنای آن هدفگیری و حرکت به سوی خداوند است. حرکت روحانی، عقلانی، معنوی، اخلاقی. وقتی که دعا میخوانیم و عبادت میکنیم، نماز میخوانیم ما داریم حقیقت و حقایق الهی و توحیدی را با کلماتی بیان میکنیم وقتی داریم رکوع و سجده میکنیم، طواف میکنیم، روزه میگیریم و از این قبیل، آنجا هم داریم با اعمالمان کارهایی را میکنیم که با همان اذکار کردیم یعنی این هم تجلّی عملی همان میشود. آن وقت ما در پرستش چه میکنیم؟ دعای عرفه و همه دعاها و دعاهایی دیگری که رسیده، اگر ملاحظه بفرمایید از چه جهتی دارد ذهنیات و روحیات ما را اصلاح میکند و ارتقاء میبخشد. اولاً این دعاها و عبادات دائم به ما یادآوری میکند که یک صفات و اوصافی فقط مخصوص خداوند است و فقط او مطلق است، علم مطلق، کمال مطلق، قدرت مطلق، اراده مطلق، مطلق یعنی محدود و مشروط به هیچ چیز نیست و او غنی مطلق است به هیچ کس و به هیچ چیز و به هیچ کاری نیاز ندارد و همه چیز نیازمند او بلکه عین نیاز به اوست. خب خود همین را در دعاها تکرار کنیم و بفهمیم و باور کنیم اساساً روحیه و انگیزه ما در زندگی، روحیات ما و اهداف ما، معنا و سطحش عوض میشود و تغییر میکند. خیلی بزرگ میشویم و رشد میکنیم قوی میشویم. پیام دیگری که در این دعاها از جمله دعای عرفه هست این منزه دانستن خداوند است از این تخیّلات و وهمیات غلط و تصورات نادرستی که ما در مورد خداوند داریم. خدا را گاهی ضعیف تلقی میکنیم، خدا را نادان میبینیم، خدا را بیرحم میبینیم، خداوند را محدود تصور میکنیم فکر میکنیم خداوند یک کارهایی را میخواهد بشود ولی زورش نمیرسد و ناتوان است خداوند – العیاذبالله – ستم میکند عادل نیست، خداوند ضعیف است، خداوند بخیل است و نمیخواهد بدهد و از این قبیل. یک بخشی از دعاها این توهماتی که ما راجع به خداوند داریم اینها را افشاء میکند و روی همه اینها قلم قرمز میکشد که خدا این نیست که در ذهن توست از آن طرف ستایش به آن صفات است که خدا اینهاست و تو به آن توجه نداری. در یک بخشی از دعای عرفه میگوید خدا این است و یک بخش هم میگوید خدا این نیست، او میشود پرستش و نیایش و ستایش، و این هم میشود تسبیح و تنزیه. آن میشود تقدیس، این میشود تسبیح.
پیام سومی که دعای عرفه و این دعاها برای ما دارد که حالا امثال بنده خیلی به آن توجهی نداریم و آنهایی که از این دعاها لذت میبرند و غرق میشوند خوشا به حال آنها ما فقط داریم از دور راجع به کلمات و اصطلاحات صحبت میکنیم. ما میگوییم آنها یک عدهای میبینند و واجد آن هستند وجدان کردن یک چیز، دریافتن و شهود آن غیر از گفتن و وصف کردن است ما گرفتار این سطح دوم هستیم و حسرت و غبطه میخوریم به آنهایی که در سطح اول هستند. آموزش سومی که در دعای عرفه و این دعاها هست توجه دادن ما به این است که هر خیر و نعمتی و خوبی و زیبایی که در این عالم میبینید منشأ همه آنها خداست و جز خدا نیست و قبل و حین و بعد از هر تشکری باید از او شاکر بود و او را سپاس گفت چون هرچه در این عالم هست و به ما میرسد همه اینها وسیله است. هیچ کدام از این نعمات و امکاناتی که در اختیار ماست هیچ کدام نه ذاتاً و مستقلاً برای خود ماست و نه ذاتاً برای خدا و مستقلاً برای آن کسانی است که به واسطه آنها به ما رسیده، حالا ما از او تشکر میکنیم و باید هم بکنیم اما هیچ وقت نباید فراموش کنیم که هم او و هم ما، هم من و هم شما، هم چیزی که از شما به من و از شما به من میرسد همه ما از اوییم، و هرکس و هر چیز منشأش اوست بنابراین شاکر بودن از او، و عاشق بودن به او، تسلیم بودن به او و امید داشتن به او، درست شناختن او، بد نشناختن او، همه اینها آموزشهایی است که از جمله در دعای عرفه هست، و همینطور این دعا به ما میآموزاند که ما چگونه در برابر آن نور مطلق به خاک بیفتیم و تسلیم محض باشیم و اطاعت کنیم یاد بگیریم به خداوند بگوییم چشم، هرچه تو بگویی، و اقرار کنیم که بدون هیچ قید و شرطی تو حق داری به من فرمان بدهی و ما وظیفه داریم از تو فرمان ببریم چون تو شایسته فرمان دادنی و فقط تو. و ما شایسته فرمان بردن هستیم و این نسبتی است بین مخلوق و خالق، و بین بنده و خدا. همینطور در دعای عرفه به ما آموزش میدهند هیچ کس در هیچ یک از این صفاتی که عرض شد در عرض خداوند نیست، رقیب او و شریک او نیست. فقط او کامل مطلق است، فقط اوست که بینقص است غیر او، همه چیز و همه کس ناقصاند فقط اوست که منشأ اصلی همه نعمتهاست، بنابراین مقصد اصلی همه سپاسها باید باشد. اوست که بطور مطلق این استحقاق و شایستگی را دارد که اطاعت کنیم و تسلیم باشیم و در برابر او به خاک بیفتیم. به او ایمان بیاوریم و به او عشق بورزیم. اطاعت مطلق فقط برای اوست اگر از کس دیگری اطاعت بکنیم فقط کسانی و به شرطی که آنها اطاعت از خداوند تلقّی بشود اگر از پیامبر(ص) و از امام معصوم(ع) اطاعت میکنیم اگر در عصر غیبت از عالم صالح و حاکم شرعی اطاعت میکنیم اگر از پدر و مادرمان اطاعت بکنیم اگر از استاد و معلم اطاعت کنیم اگر قوانین را اطاعت کنیم همه اینها باید یک توجیه توحیدی داشته باشد یعنی همه اینها باید در راستای رضایت خداوند قرار بگیرد و الا اطاعت هرکسی، اطاعت خودم از خودم، نفسانیتهای خودم، از نفس و شهوت خودم، اطاعت من از تو، تو از من، اگر در راستای اطاعت از خدا نباشد همه اینها حرام است شرک است و تنها عکسالعمل درست و منطقی در برابر خداوند که شایسته است منطقی است، اخلاقی است، قابل دفاع است، اطاعت مطلق انسان از خداوند است و جز در مورد خدا این اطاعت مطلق را نداریم. اطاعت دیگران، اطاعت به شرط این است که در راستای اطاعت از خداوند یعنی در مسیر توحید و عدالت باشد.
نکته دیگری که از این دعاها به ما یادآوری میشود این است که ما چون در عالم طبعیت و ماده و فیزیک با این بدن قرار گرفتیم و معمولاً عقل ما به چشممان است توجه اصلی ما به همین قوانین فیزیک و طبیعت و به بُعد مادی خودمان و جهان و اطرافمان و بُعد جسمانی خودمان داریم، ما غرق در توجه به جسممان هستیم این دعاها به ما میآموزاند که هستی بخش بسیار کوچک و سطحی آن مربوط به عالم طبیعت است این چیزی که میبینید یک قطعه بسیار کوچکی است از یخی که در اصل این یخ در زیر اقیانوس است و شما نمیبینید. یک بخش اندکی از آن جزو محسوسات است. شعور ما و آگاهیهای ما معمولاً به همین بخش اندکی است که آشکار است توجه ما بیشتر به محسوسات است اما اصل حقیقت این عالم، اصل وجود آن بخش غیر مادیاش است که آن طبیعتاً محسوس نیست بلکه معقول و مشهود است به شهود باطنی است و آنها به آموزش انبیاء احتیاج دارد و به تعلیم و تربیت و تهذیب ما. این هم یک درس دیگری است که این دعاها از جمله دعای عرفه دائم به ما یادآوری میکنند که این عالم شهود در برابر عالم غیب هیچی نیست عالم شهود یعنی همین عالم مشهود و عالم طبیعت و ماده. عالم غیب عوالم و جهانها و هستیهای نامحسوس و غیر مادی است و نامادی است و بخش اندکی از هستی اینهایی است که ما داریم میبینیم. اصل هستی اینها نیست، تازه ما که همین اطراف خودمان دو متر در سه متر اطراف خودمان، کل واقعیت و مرکز هستی و تنها هستی گاهی میشماریم! این همه کهکشانها، هزاران میلیارد کهکشانها، منظومهها، ستارهها که اصلاً نمیدانیم ته اینها کجاست؟ آیا واقعاً ته دارد یا لایتنهی است و ته ندارد و این عالمین که میفرماید خداوند ربّ العالمین است و همه جهان را دارد ربوبیّت میفرماید ما چندتا عالم داریم که این عالم طبیعت کجاست و کجای آن قرار میگیرد و چقدر است؟ تازه کل عالم طبیعت سروتهش معلوم نیست هیچی از آن نمیدانیم. بعد عالم فراطبیعی و ماوراء طبیعی کجاست که آن عالم بر این عالم احاطه دارد؟ که کل این منظومهها و عوالم و این هزاران میلیارد کهکشانها که طول و عرض آسمانها اصلاً معلوم نیست و نمیدانیم تا کی و چیست؟ همه اینها در برابر عوالم غیر مادی باز هیچ است. آن بقیه عالمین، عالمهایی که خداوند ربوبیت میفرماید و در حدیث میفرماید که کل این منظومهها و هستی مادی شما در برابر کل هستی که غیر مادی است مثل یک حلقه کوچکی وسط یک صحرا و کویر گم شده باشد. هیچ است. یعنی زمین ما، ما در بخشی از این زمین هستیم، کل زمین ما در برابر این منظومه هیچ است، این منظومه در برابر کهکشان هیچ است، این کهکشان بین هزاران و میلیاردها کهکشان هیچ است کل آن عوالم مادی در برابر عالم فراماده و غیر ماده هیچ است. حالا در دعای عرفه خداوند این زمینه و فرصت را برای ما ایجاد کرده که با این خداوند صحبت کنیم در برابر او به خاک بیفتیم، نماز بخوانیم، دعا کنیم، با او حرف بزنیم. عالم طبیعت، عالم شهادت در برابر او عالم و عوالم هیچی نیست. و بعد در دعاها میفرماید که شما فکر نکنید توجه به آن خداوند چون توجه تفصیلی و ارادی ندارید توجه ذاتی و باطنی هم ندارید. چرا همه شما، حتی آن کسی که میگوید من کافرم و اصلاً خدا را قبول ندارم، همان هم بطور ذاتی و فطری، بطور ناخودآگاه و بیتوجه امکان ندارد که خودتان را مستقل بدانید خودتان میفهمید که مستقل نیستید. نه شما با تصمیم خودتان آمدید و نه با تصمیم خودتان میروید. خودتان میدانید که این بدن به فرمان شما کار نمیکند، چشم من به فرمان من نمیبیند. خون در رگهای من به فرمان من حرکت نمیکند. این قلب من به فرمان من و با اجازه من نمیزند. در دعاها میآموزانند که شما خودتان توجه ندارید، در همین دعای عرفه سیدالشهدا(ع) عرض میکنیم که خدایا تک تک سلولهایم با این ضربان قلب و نبضم، با این خونی که در رگهایم حرکت میکند با این حدقه چشمم، با این غضروف گوش، با این پردههای قلبم همه دارد به تو شهادت میدهد. حالا ولو ما همه با زبان انکار کنیم و به لحاظ ذهنی هم گیج باشیم تمرکز و توجه نداشته باشیم ولی همه وجداناً میدانیم که ما مستقل نیستیم ما وابستهایم. معنیاش این است که ناخودآگاه خدا را قبول داری و پرستش هم میکنی. پرستش ناآگاهانه. مگر میشود ما حواسمان نباشد ولی داریم خدا را پرستش میکنیم؟ بله میشود. ما الآن خدا را کنار میگذاریم همین الآن من و شما در طول 24 ساعت خیلی کارها میکنیم خودمان خبر نداریم ما خودمان را نمیشناسیم. من خودم را و شما خودت را نمیشناسی، چه برسد به این که من شما و شما من را بشناسید. ما بدن خودمان را نمیشناسیم چه برسد به روح خودمان. ما نمیدانیم در این بدن، همین لحظه میلیاردها اتفاق منسجم و منظم دارد میافتد که بنده اینجا بنشینم شما آنجا، با هم گفتگو کنیم همه اینها هم با هم منسجم و مرتبط است. آن وقت از جسم خیلی عمیقتر و بینهایت مسئله روح انسان است وقتی از این بدن جدا میشود و این بدن دیگر نه حرکت دارد و نه ادراک دارد و نه هیچی، میپوسد و نابود میشود ولی آن حقیقت من هست. اصلاً من و شما کداممان باور میکنیم که ما از بین میرویم؟ من به هیچ وجه نمیتوانم باور کنم که نابود میشویم! شما هم نمیتوانید به روی خودتان نمیآورید. مگر میشود این ادراک، این احساس، این اراده، این توجهات همه اینها یک مرتبه محو بشود و به طور کامل نابود بشود؟ اصلاً امکان دارد؟ در عالم ماده میگویید هیچ مادهای نابود نمیشود ماده به انرژی، انرژی به ماده، ماده به آن ماده و انرژی به آن انرژی تبدیل میشود. آن وقت چطور میشود از روح صحبت از نابودی کرد؟ که تابع قواعد ماده نیست. ما گاهی یک عکسالعملهایی گاهی از خودمان بروز میدهیم که قبلاً پیشبینی نمیکردیم. مثلاً من الآن پیشبینی نمیکنم که اگر در فلان موقعیت قرار بگیرم چه کار میکنم؟ بعد که این کار را میکنم خودم تعجب میکنم عجب! باور نمیکردم این کار را بکنم چه کار مثبت و چه کار منفی! باور نمیکنید خودت اینقدر ترسو باشی، باور نمیکنی اینقدر شجاع باشی. باور نمیکنی که در یک لحظه خاص چه عکسالعملهایی ممکن است نشان بدهی، باور نمیکنی چه استعدادهای نهفتهای داری، باور نمیکنی بعضی از نقاط ضعفی که الآن داری و فکر میکنی نداری. بنابراین خیلی چیزها هست که ما میتوانیم انجام بدهیم و انجام هم میدهیم ولی خودمان نمیدانیم که اینها را داریم انجام میدهیم. یکیاش همین مسئله خداباوری و پرستش خداست. خداآگاهی، و حتی خداخواهی که البته لازم است این مقدار فطری، اما کافی نیست و باید با تعلیم و تربیت رشد کند و از ناخودآگاه به خودآگاه بیاید. اصلاً شما یکسری کارهایی که همه دنیا، کافر و مؤمن، غرب و شرق، قدیم و جدید، یکسری کارها را همه میپسندند و دوست دارند فعل اخلاقی را، یک کارهایی را وقتی از کسی سر میزند همه میگویند این انسان شریف است این عمل شرافتمندانه است همه از آدم شجاع خوششان میآید، از آدم بخشنده و بزرگوار خوششان میآید همه ما از انسانی که گذشت میکند و در اوج قدرت میبخشد اینها را دوست داریم. از خودگذشتگی، فداکاری، همه به اینها احترام میگذارند برای همه اینها قهرمان میشوند لذا همه جریانها وقتی میخواهند تبلیغ کنند یا کسانی را به خودشان دعوت کنند خودشان را قهرمان، باگذشت، فداکار، شجاع، قوی، باهوش، زیبا، عاقل و خردمند، اینطوری نشان میدهند. به طرف مقابلشان را درست صفات ضد اینها را نسبت میدهد. چه مؤمن، چه کافر، چه جبهه حق و چه جبهه باطل. معنیاش این است که این افعال معنوی بطور فطری خداوند انسان را معطوف به اینها آفریده و خیلی از این کارها با منطق مادی و طبیعی سازگار نیست ظاهراً خلاف اقتضای عقل عملی است. مثل فداکاری و در عین حال همه دوست دارند. تمام فیلمهایی را که چپ و راست میسازند میخواهند بگویند ما از خود گذشتهایم، طرف مقابل ما ترسو است ما شریف هستیم او پست است. این معنیاش این است که خود این عناوین اخلاقی و فعل اخلاقی، ولو این که فراتر از خودبینی و خودخواهی مادی است اصلاً برخلاف آن است یعنی به لحاظ منطق مادی و حتی عقل عملی نرمال میگوید شما باید منافع خودت را حفظ کنی نباید که خودت را فدای بقیه بکنی، ولی بقیه فدای تو بشوند اشکالی ندارد. ولی همه ما در فیلم، در رمان، در خاطره گفتن در قضاوت دیگران، کسی را که اینگونه عمل میکند تحسین نمیکنیم آن کسی که بر منافع خودش فدای یک ارزش معنوی و فراتری میکند او را همه تحسین میکنیم. این کار را انجام میدهد، آن شرافت، آن عظمت، آن بزرگواری، آنها مفاهیم معنوی و مادی و غریزی نیست آنها مربوط به فطرت الهی است با این کسی که ایثار میکند همه به او احترام میگذارند. آن کسی که انصاف دارد و منصف است همه او را دوست دارد میخواهند بگویند مخالف ما بیانصاف است ما منصف هستیم. همه میخواهند بگویند ما عادلیم طرف مقابل ما ظالم است.و میگویند دزدها هم که میدزدند بعد میخواهند بین خودشان تقسیم کنند همهشان طرفدار عدالت هستند یک کسی که از بین آنها عادل است آن را رئیس انتخاب میکنند که اموال دزدی را عادلانه بین خودشان تقسیم کند. آنها هم میفهمند که این عدل است. ما هر کار غیر اخلاقی که میکنیم روی آن یک اسم اخلاقی میگذاریم و بعد انجام میدهیم. نمیگوییم این عمل بد است و من انجام میدهم میگوییم نه این عمل بد نیست و در این شرایط خاص بد نیست لذا من این کار را که بد نیست و خوب است من انجام میدهم مدام برچسب و اسم بد روی طرف مقابل میگذاریم. معنی همه اینها این است که خداوند در عمق روح و فطرت ما یک شامّه و یک ذائقهای گذاشته، یک نوع احساس و گرایشی که ما ولو ناآگاهانه و بیتوجه آن کمال مطلق را دوست داریم. ما زیبایی مطلق را دوست داریم. علم را دوست داریم نه جهل را. علم مطلق، قدرت را دوست داریم نه ضعف را، قدرت مطلق. خب همه اینها خداست یعنی خداوند؛ ولی ما ناآگاهانه خداوند را میشناسیم و میپرستیم بدون توجه. ما بطور فطری بیتوجه کافر و مؤمن این سنت الهی را نمیتوانند از آن عبور کنند و در ذیل این سنت خداوند دارند عمل میکند منتهی فرق مؤمن و کافر این است که در هدفگیری، در مفاهیم و بخصوص در مصادیق اشتباه میکنی یا اشتباه نمیکنی. انبیاء آمدند به ما یادآوری کنند که اشتباه نکنید و مسیر را درست بروید. و لذا نظر بعضی از بزرگان این است که اخلاق از سنخ عبادت است. یعنی در راستای پرستش است اخلاق جهتگیری وجودی است، جهتگیری وجدانی است و این جهتگیری عملاً در مسیر حرکت به سوی خداوند و تقدیس و پرستش اوست ولو ناآگاهانه. حتی امثال بنده که خیلی اهل مستحبات و دعاها نیستیم و همین نماز و در حد واجبات که انجام میدهیم توجه باطنی نداریم ولی در شعور ناخودآگاه و ناآگاه ما وقتی اینها تکرار بشود ولو اندک توجهی پیش آن بیاید تبدیل به یک شعور آگاه و بیدار و زنده میشود. انبیاء پیامآوران خداوند، قرآن و این دعاهایی که به ما آموزش میدهند آمدند برای این که آن ناخودآگاه را برای ما به خودآگاه ارادی تبدیل کند و ما را به فطرتمان توجه بدهد و این که تو این هستی، جهان این است، درست جهتگیری کن، درست هدفگیری کن، فرصتت هم محدود است. آن وقت اگر این توجه پیدا شد که با امثال این دعای عرفه این توجه پیدا یمشود آن وقت همه کارهای ما اخلاقی و عبادی میشود چون همه در این جهت قرار میگیرد و خود نماز و روزه نیست در این مسیر که قرار گرفتی، خوابیدنت هم عبادت میشود، غذا خوردنت هم عبادت میشود در مورد روزهدار میگویند خوابش هم عبادت است در مورد عالم میگویند خوابش هم عبادت است یعنی خوابیدن تو هم معنای معنوی و اخلاقی پیدا میکند. معنوی – مادی است. آمیزش زن و شوهر هم جنبه معنوی پیدا میکند، و تفریحتان و راه رفتنتان و درس خواندنتان و جنگیدنتان، در آزمایشگاه و کارخانه کار کردنتان، زندگیتان و مرگتان همه اینها معنوی و اخلاقی میشود و هر لحظه باعث تقرّب به خداوند یعنی کاملتر شدن، رشد کردن، صفات الهی را در خودمان بیشتر به وجود آوردن میشود. همه زندگی مقدس میشود. و از جمله این دعایی که در قرآن اشاره میشود که خدایا کاری بشود که مثل انبیاء تشبّه به آنها پیدا کنیم، شبیه آنهاب شویم که گفتند «صلاتی و نسکی» نه فقط نماز من، و مناسک و عبادات من، بلکه «و محیایَ و مَماتی» زندگی و مرگ من هم لله ربّ العالمین، برای خدا که پروردگار همه عالمها و جهانها وجهانیان است باشد. خب حیات «مِن الله» روشن است اما حیات «لله» که اینجا میفرماید: «محیای و مماتی لله» برای خدا زندگی کنم و برای خدا بمیرم یعنی برای آن کمال مطلق، جمال و زیبایی مطلق، و... .
هشتگهای موضوعی