علی بن موسی ع، مکتب ماست (خفاشهای کور، چشم بسته بر نور رضا ع)
میلاد مبارک حضرت امام رضا ع_ مشهد. ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر خواهران و برادران عزیز. درود میفرستیم بر امام و مولایمان علیبنموسی الرضا(ع). و قتی راجع به دیدگاههای اولیای خدا و بزرگانی که جامع علوم مادی و معنوی بودند و نگاه به فرد و جمع، دنیا و آخرت، حق و تکلیف و همه ابعاد انسان، هم زیستن و هم گفتن، ناظر به همه این ابعاد، سخن گفتن از مکتب و دیدگاه آنها راجع به مسئله خاص یا عام کار بسیار پیچیده و سختی است نه کار یکی دو نفر است نه کار زمان خاصی است شاید در هر دوره و عصری بشود نگاهی دوباره به سیره این بزرگان انداخت و استفادهةای جدیدتری با توجه به موضوعات و مسائل جدیدتر افکند و استفادههای بیشتری کرد. در عین حال گاهی راجع به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و اولیای خدا و امام رضا(ع) سخن میگوییم احتمال این که گاهی بیشتر دیدگاههای خودمان و برداشتهای خودمان را از آنها و به نام آنها ذکر کنیم این خطر بیشتر است تا مواردی که به جای آن که راجع به امام رضا(ع) سخن بگوییم از امام رضا(ع) یعنی کلمات و سیره خود ایشان را بیان کنیم اینجا یک مقدار مصونتر میشویم برای اینکه بتوانیم چند بُعدی و جامعتر به ایشان نظر بیفکنیم و استفاده کنیم یعنی به جای این که راجع به امام رضا(ع) سخن بگوییم سخنان امام رضا(ع) و نوع موضعگیریهای ایشان را به بحث بگذاریم
مقدمه دوم این که گاهی بعضی از روایات از قول و فعل پیامبر(ص) و امام رضا(ع) و اولیای خدا نقل میشود موضوع خاصی است ولی این پرسش مطرح میشود که آیا این را به همه مخاطبان و همه زمانها میشود تعمیم داد یا به اصطلاح یک شأن و منشأیی داشته و یک باعثی داشته که مخصص هست این مورد مخصص است یعنی تعبیری که ایشان کردند مخصوص همان شخص, همان زمان و حتی همان شرایط خاص بوده است این یک پرسش مهمی است که ما از هر دوگونه روایات در زمینههای مختلف داریم. مثلاً در زمینه پزشکی و طب روایاتی از اهل بیت(ع) از جمله امام رضا(ع) داریم. روایاتی در مسائل اخلاقی، که فلان کس آمده در ملأ عام او را نصیحت کن و یا یک جای دیگر میگویند نه نصیحت بکن. این که مورد چه موردی بوده و روایت اخلاقی و تربیتی، روایات طبی و پزشکی و روایات سیاسی. اگر این را دقت نکنیم که کدام مربوط به شخص خاص و شرایط خاص و مخاطب خاص است کدامها عام است و قاعده عمومی باید از آن استنباط کرد؟ کدامش خاص از آن استنباط میشود فقط برای موارد مشابه همان مورد؛ واقعاً این یک اجتهاد است و دقت فوقالعادهای میخواهد و یک اشراف عقلی و نقلی به مسئله میخواهد و بسا اگر کسانی بیدقت باشند دچار سوء برداشت بشوند و یک چیزهای بیخودی را به ائمه نسبت بدهند. اگر بخواهد بیدقت باشند دچار سوء برداشت میشوند و یک چیزهای بیخودی را به ائمه نسبت بدهند فرض کنید در روایت طبی شخص خاصی در شرایط خاصی در مورد بیماری خاصی آمده رجوع کرده در آن شرایط امام رضا(ع) به او این توصیه را میکنند میگوید مثلاً رنگم زرد شده و... میگویند برو این میوه را بخور و... بعد ما فکر میکنیم هرکس در هر شرایطی رنگش زرد شد باید برود این میوه را بخورد در حالی که این جزئیات و قیودی دارد شرایطی دارد اینها را که در روایت نیاوردند و ما هم متوجه نشدیم یک مورد هم هست نه، یکسری توصیههایی است که، حالا توصیههای پزشکی که نه واجب است و نه حرام است شرع نیست و توقیفی هم نیست یعنی فرمودند با عقل و تجربه بر آن بیفزایید توسعه بدهید اما یک مواردی هم هست که مخاطب آن همه هستند یک نوع بیماریهایی هست که هرکس داشته باشد با این نوع دارو حالش بهبود پیدا میکند این مسائلی که به نام طبالرضا یا طبالائمه یا طبالنبی و طبالصادق میگویند اینها را دقت کنید حالا ضمن این که یک تذکری هم بدهم که شیخ صدوق که خودش اولین راوی این مسائل است در سند بسیاری از روایات طبی و پزشکی محکم سخن نمیگوید و اظهار تردید میکند و این که قابل بحث است باید بحث شود ولی در عین حال میخواهم بگویم از روایت طبی اینطوری است یا اگر کسی میخواهد راجع به مکتب پزشکی ائمه کسی صحبت کند باید مواظب باشد که حالا هر روایتی با هر سندی که دیدید یا فرض کنید سند آن قطعی شد هر استفادهای از هر روایتی نه. کدام روایت با کدام شرایط خاص است برای همان مورد یا مواردی عیناً مثل اوست نه همه مواردی که یک چنین علائمی هست بعضیهایش نه عمومی است. در مسائل سیاسی هم همینطور. توصیههایی به همه در هر شرایطی دارند یک توصیههایی است که باید بدانیم در آنجا در آن جلسهای که امام(ع) بودند چه اتفاقی قبل و بعد آن افتاده است و اصلاً فضای جلسه، هندسه سیاسی چه بود که امام(ع) این جمله را میگویند چه آنجا برداشت میشود نه این صرف کلمه را بگیرید و معنای تحتاللفظی بکنید بسا عکس آن جواب بدهد چنان که ظاهراً عکس هم روایاتی از خود امام(ع) نقل شده است آن وقت فکر میکنیم اینها تناقض است و زود شروع میکنیم اصل عملی جاری میکنیم یا اصلاً خلاف آنچه منظور امام(ع) است ایفا میکنیم در مسائل سیاسی همینطور است در مسائل اخلاقی و تربیتی همینطور است. در یک جا میپرسند در ملأ عام تذکر بدهم؟ میفرمایند بله. یک جای دیگر میپرسند میفرماید نه، این نوع تذکر خشن است و اثر عکس میدهد! خب در مورد چه کسی و کجا اثر عکس میدهد؟ همه اینها شرایط دارد اجتهاد دقیق در شناخت یک مکتب خاص همینطور است در حوزه خاص مکاتب معنوی و کرامات، یا کرامات خود ائمه. – این را از بزرگان یادم آمد – یک وقتی میگفتند مرحوم آقای نخودکی اصفهانی که همه او را میشناسید عالم بزرگ اهل معنا و اهل ذکر و اهل کرامات بود که در همین مشهد است. یک وقتی ایشان به مرحوم حافظیان که ایشان هم اهل معنا وکرامات بودند یک مدتی پیش آقای نخودکی بود. همین آقای حافظیان را میشناسید همین انگشترها که ستاره و دعا دارد و اهل ریاضت بود، یک وقتی هم یک ضریح اسبق امام رضا(ع) کارهایش را ایشان کرده بود. ایشان میگوید برویم پیش حاج شیخ عباس قمی، مرحوم حاج شیخ عباس یک تذکری من باید به ایشان راجع به حواشی مفاتیح بدهم. دیدید در حواشی مفاتیح روایاتی نقل میشود مثلاً اگر تب دارید این ذکر را بگو خوب میشود اگر دندان درد داری این را بگو اگر دچار فقری یا بدهی داری این را بگو اینطوری میشود. بعد بعضیها عمل میکنند به نتیجه هم نمیرسند به خودشان میگویند بالاخره ما باید به امام و ائمه شک کنیم یا به شیخ عباس قمی و روایت شک کنیم؟ ما اصلاً نفهمیدیم چه گفت. حاج شیخ عباس بسیار انسان مخلص بود میدانید که حتی پدر ایشان نمیدانست بعضی از کتابهای ایشان که درآمده بود برای پسرش هست. من یک وقتی شنیدم که یک وقتی کتابی از ایشان دست پدر ایشان میرسد کتاب را ایشان تحسین میکند و خطاب به حاج شیخ عباس میگوید ببین اینها کار است! برو کار اینطوری بکن. کتاب «منتهیالآمال» بوده یا چیز دیگری، ایشان حتی به پدرش نمیگوید این اثر من است. و حتی من شنیدم بعضی از این اذکار و اورادی که در حواشی مفاتیح است ایشان بخشی را نمینویسد بعد از او میپرسند خب چرا اینها را نوشتی بقیه را ننوشتی؟ ایشان میگوید اینها را هنوز عمل نکردم! معنیاش این است که به همه اینها خودش عمل میکرده است و همین اخلاص هم باعث شد که در خانههای همه کنار قرآن یک مفاتیح هم هست اما در عین حال در حوزه مباحث معنوی آقای نخودکی و آقای حافظیان به ایشان پیغام میدهند که اینها که شما در حاشیه مفاتیح مینویسید اینها شرایطی هم دارد. اولاً این اذکار بعضیهایش بدون ریاضت عمل نمیکندقبل از آن باید یک ریاضتهای خاصی کشید و دوم این که اجازه استاد میخواهد شما ممکن است یک ریاضت بکشید ذکر هم بگویید بدون اجازه استادت این عمل نمیکند شما این روایت را مینویسید بخشی از سند آن که درست نیست آن بخشی هم که درست است این دوتا شرط دارد و این که ریاضتهایی باید کشید و اجازه استاد باید باشد بدون آن اثر نمیکند شما اینها را برای مردم معمولی میگذارید هی اینها را میخوانند بعد که میبینند عمل نکرد در اصل آن شک میکنند. یا یک وقت حاج شیخ میرزا قزوینی مدرس سطح در مشهد که اغلب بزرگانی که در حوزه مشهد بودند درس رسائل و مکاسب و کفایه پیش ایشان بودند یک وقت در جلسهای حاضر بودند ظاهراً حاج شیخ عباس روایتی را میخوانند که این روایت شرایطی دارد و مخاطب آن هم توده مردم نیستند خواص هستند بخشی از اینها جزو اسرار اهل بیت هستند. یک روایتی را در جمع میخوانند چند نفر نچ نچ میکنند که این چه دین و مذهبی است حالا ظرفیت فهم این روایت را ندارند. مرحوم حاج شیخ میرزا قزوینی میگوید به علما بگویید که هر روایتی را که سند آن ضعیف است یا روایاتی را که مخاطب قدرت فهم آن را ندارد در مجالس عمومی اینها را نگویید. میخواهم بگویم بخشی از روایات بطور خاص در این مورد است همینطور روایات حضرت رضا(ع). هم باید شرایط اینها را بدانیم و هم بدانیم که مخاطب آنها کیستند کدام روایت مخاطب عام دارد و کدام مخاطب خاص دارد کدام مطلق است و کدام شرایط خاص دارد اینطوری نیست که هر روایتی را در هر جمعی و با هر نتیجهگیری ذکر بکنید باید همه این را دقت کنید معمولاً این اشتباهات میشود.
یا بگوییم مخاطب مؤمن یا کافر، یا بگوییم مخاطب مؤمن به نحو عام با مخاطب مؤمن به نحو خاص، با اینها هم باید دو جور حرف زد. بعضی از روایات هست از اهل بیت(ع) و از اولیای خدا اینها را شما به هر کسی نباید بگویید و بخوانید یک مقدماتی دارد و باید آن مقدمات را اول بفهمد به آنها ایمان بیاورد و آنها سنگ بنا برای مطالب بعد بشود به کلاس اولی که نباید مطالب کلاس دکترا را به کلاس اول ابتدایی بگوییم! لذا بخشی از ادعاهایی که ما راجع به ائمه داریم مثلاً راجع به کرامات آنها. مثلاً طرف با شعبدهبازی حضرت رضا(ع) را دست انداخت و مسخره کرد حضرت رضا(ع) هم به تصویر شیری که در پرده بود اشاره کرد و به شیر واقعی تبدیل شد آمد این را درید. این یک بحثی باید راجع به سند این روایت بشود و یا این که آیا این را باید به هرکسی گفت؟ کسی که اصل خدا و آخرت و معجزه و فرشته را قبول ندارد قرآنش را قبول ندارد مگر باید این روایت را برای او خواند؟ اینها برای خواص مؤمنین است که به این مسائل عقیده دارد. کسی که قرآن را قبول دارد و میبیند که از دل سنگ و کوه شتر و ناقه صالح بیرون میآید دیگر تعجب نمیکند حالا شما بیا این را برای کسی که اهل دین و قرآن را قبول ندارد راجع به فلسفه سیاسی کلی صحبت کنید یا مسلمان است ولی شیعه نیست یا شیعه است ولی یک شیعهای است که با مراتب بالاتر معرفت سروکار ندارد خب اینها که بعد از این که از سند مطمئن شدیمباید چه چیزی را به چه کسی گفت و چه زمانی گفت؟ اینها مسائلی است که باید رعایت کرد.
فرض ما این است که وقتی ما داریم از مکتب سیاسی امام رضا(ع) داریم سخن میگوییم مخاطبمان را یک کسی میبینیم که به کرامات و معجزات اصلاً عقیده ندارد به عصمت امام هم عقیده ندارد به این که اینها نصب خاص الهی است و اوصیاء پیامبرند عقیده ندارد اصلاً شیعه نیست یا حتی اصلاً مسلمان نیست ما طوری بحث میکنیم که وجدان عام بشری امروز حتی سکولاریست باشد حتی مارکسیست باشد لیبرالیست باشد این در برابر این نگاه نتواند و احترام نگذارد و به احترام این مکتب سیاسی و روایات بلند شود ما با این مخاطب باید در درجه اول حرف بزنیم بعد از مخاطب عام به سمت مخاطب خاص میرود.
و آخرین مقدمه این که؛ بعضی از روایات چه سیره عملی و علمی، مستقیم به بحث ما مربوط است یعنی مستقیم روایاتی است در باب فلسفه سیاسی یا کلام سیاسی یا حقوق سیاسی. مسئله مشروعیت. مسئله حاکمیت. مسئله ولایت. بخش دیگری از روایات که آنها خیلی زیاد هستند و بیشتر هم هستند با یک واسطه به مکتب سیاسی مربوط میشوند مثلاً راجع به حقوق مردم، حقوق بشر، حقوق غنی و فقیر، حقوق بردگان، نحوه گفتگوی حاکمیت با مردم بحث میشود. یک جنبه اخلاق شخصی دارد و یک جنبه هم در حوزه حقوق سیاسی و فلسفه قدرت و حکومت که به هر دو بُعد آن باید توجه داشت در این طور بحثها ما بیشتر به بُعد دوم آن توجه میکنیم.
از روایت امام رضا(ع) نمیدانم چقدر آن را برسم بگویم این سنت اربعیننویسی را اربعین گویی کنیم. به استقبال میلاد مبارک ایشان میرویم که البته زحمت کشیدند این روایات را تقسیمبندی کردند استخراج کردند نگه داشتند تفسیر کردند و به دست ماها رسیده و ما طبیعتاً مدیون زحمات اینها هستیم.
من اول 5 حدیث را که مستقیم مربوط به فلسفه حاکمیت و مشروعیت هست عرض میکنم بعد وارد روایاتی میشویم که به حقوق سیاسی و اجتماعی، حقوق اقتصادی، حقوق متقابل مردم و حاکمیت مربوط میشودکه در واقع آن مکتب سیاسی و فلسفه سیاسی امام رضا(ع) اهل بیت یعنی اسلام و قرآن است و معیار تشیّع است و طبیعتاً مصادیق مکتب سیاسی امام(ع) است. اول راجع به اصل مبانی و بقیه روایات راجع به مصادیق است. چند روایت از امام رضا(ع) نقل میکنم که مستقیم راجع به مشروعیت و حاکمیت به نحو عام و حاکمیت خودشان یعنی ولایتعهدی تحمیلی خودشان بطور خاص اظهار نظر کردند. هر کدام از این جملات و روایات با این که چند کلمه بیشتر نیست مبنای دهها و صدها پایاننامه میتواند باشد در مباحث حقوق بشری به نحو عام و در مباحث حقوق سیاسی و مشروعیت و فلسفه علوم سیاسی به نحو خاص.
روایت و حدیث اول: حکومت حق کیست؟ حقوق مردم چه نقشی در مسئله مشروعیت حکومت دارد؟ این روایتی که عرض میکنم دستکم دو پیام مستقیم واضح دارد. 1) مشروعیت قابل هدیه نیست و 2) بیعت بدون قید و شرط نیست. بیعت باید عقلانی و اخلاقی باشد بیعت نباید نفسانی باشد بیعت از سر زور، زر، تطمیع و تهدید، فریب. این بیعتها به هیچ وجه مشروعیت نمیآورد حتی به مفهوم مقبولیت آن. امام رضا(ع) را تبعید محترمانه و بازداشت محترمانه کردند و از مدینه به مرو آوردند همان اول مأمون اول خلافت را پیشنهاد میکند که خودشان هم میدانند امام رضا(ع) این پیشنهاد تشریفاتی است و برای فریب افکار عمومی است به خطر افتادند اینها میترسند انقلاب عمومی در جریان است شما توجه داشته باشید به اتفاقاتی که همزمان افتاده تا بتوانید کار و نوع موضع سیاسی امام رضا(ع) را بهتر بشناسید. این دورهای است که در دهها جنبش مسلحانه در سراسر جهان اسلام از یمن، حجاز یعنی مکه، مدینه تا بصره، کوفه، عراق، تا شمال آفریقا و جاهای مختلف قیامهای مسلحانه علوی توسط عموزادگان و پسرعموهای امام رضا(ع) و عموهایشان و بعضی از برادرهای تنی و ناتنی ایشان و انواع و اقسام قیامهای علوی است که بخش مهمی از جهان اسلام را اینها آزاد کردند یعنی دست حکومت عباسی نیست حکومتهای پراکنده علوی تشکیل شده است. افکار عمومی به شدت با امام رضا(ع) و با اهل بیت(ع) است در این شرایط است که پدر مأمون هارون و موسیبنجعفر(ع) را سرکوب کرده زندان کرده، با تمام قدرت کوبیده، ولی نتیجه نگرفته است! حالا قدرت دست مأمون آمده، مأمون میبیند که اصل حاکمیت و امپراطوریشان در خطر است مگر این که یک طوری خودشان را به اهل بیت(ع) بچسبانند چون بنیعباس با شعار اهل بیتی و علوی سر کار آمدند چون شعارشان این بود و بعضی از نهضتهایی که کمک کرد اینها بیایند و برای اینها یارگیری کرد نهضتهایی بود که در نهضتهای پراکندهای که اولاد امام حسن(ع) سادات حسنی، سادات حسینی، اولاد جناب زید، همه اینها قیامهای مختلف کرده بودند و اینها بعد از کربلا کمر بنیامیه را شکسته بود و لذا در این شرایط بیشتر مأمون به امام رضا(ع) احتیاج داشت. قدرت حقیقی در اختیار اهل بیت(ع) و امام رضا(ع) بود قدرت مادی دست اینها بود. خب اول بازداشت محترمانه میکند که شنیدید امام رضا(ع) پیام میدهند که ما را آمدیم! یعنی ظاهرش این است که ما خودمان داریم مرو میآییم ولی در حقیقت "ما را آوردند" ما را آمدیم پیام را رساندند علویها را خواستند و فرمودند وقتی دارند سر قبر پیامبر(ص) میروند وداعی کردند که در آن بازگشت نخواهد بود و به همه فهماندند که ما را دارند میبرند و این احترام صوری و ظاهری است و حتی یک مجلس وداع با امام رضا(ع) توسط اهل بیت(ع) تبدیل به مجلس روضهخوانی برای شهید شد! یعنی متقلخوانی شد و همه پیام را گرفتند. حالا حضرت رضا(ع) آمدند این برای این که خودش را تطهیر کند سریع میگوید آقا من شما را آوردم که کل خلافت و امپراطوری را که حق شماست تقدیم شما کنم. خود امام رضا(ع) میدانند که دروغ میگوید و اینها بازی است و ایشان هم نمیپذیرد و ایشان حاضر نیستند در بدنه حکومت بنیعباس بیایند و عمل کنند چون اینها مبنا و جهت و هدفشان فرق میکند. برای فریب علویها و آرام کردن افکار عمومی آمد این تعبیر را به کار برد. امام رضا(ع) از اینها اعتراف میگیرد، توجه کنید موضوع مسئله مشروعیت و حاکمیت است. امام رضا(ع) از رأس این حکومت که آن موقعها بزرگترین ابرقدرت جهان بوده است تک قدرت حاکم بر جهان، یعنی آن موقع بنیعباس کدخدای جهان بوده است این جلوی اطرافیان و درباریان اعتراف میکند که شما فرزند رسولالله هستید به لحاظ فضیلت و برتری، به لحاظ علمتان، به لحاظ تقوا و پارساییتان، عبودیت شما و توانایی شماو شایستگی شما برای خلافت و رهبری امّت؛ شما از بنده شایستهترید و ما میخواهیم به شما تقدیم کنیم. امام رضا(ع) نمیگویند نه، اینهایی که گفتید من نیستم اینها را تأیید میکند – خیلی جالب است – فرمودند بله همینطور است که گفتید، منتهی یک ضربه متقابل به او میزنند اولاً میفرمایند که حاکمیت دو بُعد دارد یک بُعد معنوی و یک بُعد مادی دارد. به لحاظ بُعد معنوی امام رضا(ع) میفرمایند کل این حکومت که قویترین و ثروتمندترین حکومت جهان در آن موقع بود فرمودند کل این حکومت پیش من مستقلاً و اصالتاً هیچ ارزشی ندارد. این جواب امام رضا(ع) به ایشان است. (بحارالانوار، ج 49، ص 128) میفرمایند که بزرگترین افتخار من بندگی خدای متعال است. ریاست و حاکمیت هیچ افتخاری برای من نیست بلکه بزرگترین افتخار من بندگی است. بزرگترین موفقیت را در زهد در دنیا، وارستگی از طمع ثروت و قدرت دنیا میدانم و همه امید من نجات از شرّ تعلّق به مادیات است. یعنی بزرگترین هدف و امید من این است که از دنیا سالم و پاک عبور کنم برای من هیچی جز این اصالت ندارد. فرمودند بزرگترین هدف من، پرهیز از محرّمات است خط قرمزهای خداوند که خط قرمز انسانیت و تکامل الهی است رعایت کنم. من در این عالم برای خودم هیچ خط قرمزی جز خط قرمزهای خداوند نمیشناسم. بزرگترین هدف من پرهیز از گناه و ستم است و همه امید من به غنائم اخروی است و به رضایت خداوند است و روش من در زندگی فروتنی و تواضع نزد مردم برای خداست. این جواب اول امام رضا(ع) به مأمون جلوی بزرگان بنیعباس است. یعنی کل این خلافت را تحقیر کردند و کل حکومت یک چیز حقیری است همان حرفی که امیرالمؤمنین(ع) زده بودند فرموده بودند به خدا سوگند اگر همین الآن حاکمیت بر همه جهان و هفت اقلیم را همین الآن بگویند به تو میدهیم فقط به یک شرط، یک مورچهای دارد رد میشود یک دانه جویی و گندمی به دهان اوست همین دانه را از دهان این مورچه بگیر و به این صدمه نزن. این دانه را بگیر که برود یک دانه دیگری بردارد. حضرت امیر(ع) فرمود به خدا سوگند چنین معاملهای نخواهم کرد. خیلی چیز عجیبی است میفرماید دانهای از دهان مورچهای نمیگیرم که در ازای آن کل حکومت بر کل جهان و هفت اقلیم را به من بدهند.
مکتب سیاسی امام علیبنموسیالرضا(ع)؛ بُعد اول: اولاً؛ رد نمیکنند که بله ما افضل هستیم شما بیخود سر کار هستید راست گفتید اعتراف خوبی کردید. آن را رد نمیکنند. دوم؛ کل این حکومت از منظر مادی برای من پشیزی ارزش ندارد همه هدف من رضایت خدا و خدمت به خلق در این دنیاست. بعد مأمون میبیند که ایشان پیچوندند این خواست با این پیشنهاد فریب افکار عمومی بکند دوتا ضربه سنگین خورد این دفعه صریح مطرح میکند و میگوید من تعارف نمیکنم بنده اینطور صلاح میدانم که به تو بسپارم و خودم هم همینجا با تو بیعت میکنم. اینجا جواب امام رضا(ع) خیلی شکننده است. این جلمه دومی که عرض میکنم یک مبنا و رکن در فلسفه سیاسی شیعه است. اولاً تا اینجا امام فرمودند منطق مشروعیت پیش ما این نیست که تو گفتی، همان فضائل است که تو خودت اعتراف کردی نداری و ما داریم، دوم این که فرمودند به لحاظ شخصی هدف ما آخرت است و با این هدف نمیشود توی حکومت بنیعباس مشارکت کرد شما هدفتان خدا و آخرت نیست. اتفاقاً اگر کسی بگوید هدف بعثت انبیاء چیست ما هم میگوییم خدا و آخرت است منتهی وارد حکومت و سیاست و اقتصاد و تشکیل خانواده و فرهنگ و هنر و علم میشود همهاش با همان هدف خدا و آخرتا. بله هدف بعثت انبیاء خدا و آخرت است منتهی وسیلهاش چیست؟ وسیله، همین مجاهدتهای اجتماعی امر به معروف، نهی از منکر، اقامه قسط است مگر اینها میشود بدون دخالت در سیاست و حکومت و اقتصاد و مدیریت انجام بشود؟ شما چطور میتوانید اقامه قسط کنید «لیقوم الناس بالقسط» هدف انبیاء این است یکی از اهداف اصلی انبیاء است این هدف اقامه قسط، عدالت اجتماعی و اقتصادی، چطور میتوانیم تحقق ببخشیم به هر مقداری که میتوانیم بدون دخالت در مسائل سیاسی و اقتصادی حکومتی؟ چطور میشود امر به معروف و نهی از منکر ملّی و بینالمللی و جهانی کرد بدون مبارزه و انقلاب و بدون رسانه، بدون اعتراض؟ آن دفعه مأمون معیار را فضائل گفت اما اینجا گفت من میخواهم! من میخواهم شما خلیفه بشوید! من صلاح میدانم! من میگویم! این را که میگوید مضمون حرف امام(ع) این است که تو چه کاره هستی که چنین نسخهای مینویسی؟ البته محترمانه و هوشمندانه. عبارت امام رضا(ع) این است، این دفعه که مأمون میگوید صحبت از پیشنهاد و خواهش نیست من صلاح میبینم این کار بشود، البته همهاش بازی است میخواهد بقیه ببینند نمیخواهد اتفاق بیفتد. حالا ببینید امام رضا(ع) چه میکنند؟ این جمله دوم مبنای مهمی از مبانی مهم فلسفه سیاسی شیعه است یعنی فلسفه سیاسی قرآنی است. امام رضا(ع) میفرمایند که این خلافت شرعاً برای توست؟ اگر حق توست جنابعالی چطور این را به من پیشنهاد میکنی؟ اگر تو مشروعیت داری و حق حاکمیت داری چطور این را در سینی به بنده هدیه میکنی؟ و اما اگر تو صلاحیت نداری و این ولایت و حکومت حق تو نیست چطور در اختیار توست که باز میخواهی به من واگذار کنی؟ در هر دو صورت تو محکوم هستی. تو میگویی من میخواهم حکومت را به شما واگذار کنم. امام رضا(ع) میفرمایند این حکومت حق جنابعالی هست یا نیست؟ تو از طرف خدا اجازه داری حقوق مردم را رعایت میکنی؟ مردم راضی هستند؟ حکومت تو مشروع است؟ اگر حق حاکمیت برای توست چرا به من میخواهی پیشنهاد کنی؟ اگر حق حاکمیت نداری باز هم چرا به من پیشنهاد میکنی؟ چیزی که برای تو نیست چطور میخواهی به من منتقل کنی؟ دقیقاً امام رضا(ع) با این روایت مأمون را در منگنه میگذارند و کیش و مات! یعنی تو نمیتوانی بگویی حکومت حق من است، نمیتوانی بگویی حق من نیست؟ چرا در حکومت من به من میدهی؟ اگر برای تو نیست چرا تو به من میدهی؟ اگر برای تو هست حق توست باز هم چرا به من میدهی؟ در هر دو صورت مسئله این است که شماها چه کارهاید؟ قدرت و ثروت عمومی بیتالمال چرا دست شماهاست؟ مأمون جوابی نداشت، سکوت کرد، یک ضربه سنگین همان اول ورود به مرو به مسئله مشروعیت.
روایت بعدی در («بحارالانوار»، ج 49، ص 130) او میگوید خیلی خب حالا که خلافت را نمیپذیری جانشینی را بپذیرید، امام رضا(ع) میفرماید جانشینی هم فرقی با این ندارد من در این قضیه مشارکت نمیکنم. بعد که تهدید میکند که یا قتل و ترور و اعدام است یا این که این را بپذیرید که یک وقتی ایانبنصلت به امام رضا(ع) میگوید چطور جانشینی را پذیرفتید؟ فرمودند که همه فهمیدند که من نپذیرفتم، آن چیزی را هم که پذیرفتم مسئلهای نبود که بنده نتوانم بپذیرم، صریحاً به من حکومت اعلام کرد، این حکومتی که صدها هزار انسان را کشته و میکشد و من هم از مرگ نمیترسم، میترسم بعد از من با کشتن من بساط فرهنگ اهل بیت(ع) را اینها از ریشه بزنند. من نخواستم، من مخیّر شدم بین قطعاً کشته شدن و یا پذیرش این، با چند شرط پذیرفتم 1) به همه فهماندم که من اینها را مشروع و دینی نمیدانم این حکومت دینی نیست. 2) به همه فهماندم اینها صلاحیت حکومت ندارد حکومت (ولایت) حق ماست. 3) به همه فهماندم که اصلاً امام رضا(ع) شرط کردند وقتی پذیرفتند شرط کردند که به این شرط که در هیچ کار حکومتی شما مشارکت نکنم و نخواهم کرد. هیچ امضایی پای هیچ فرمان حکومتی نخواهم گذاشت، در هیچ کار اجرایی حکومتی دخالت نخواهم کرد و مأمون این شرطها را پذیرفت و مجبور شد بپذیرد و چندبار خواست زیر آن بزند امام(ع) نگذاشتند. امام به همه فهماندند که دست من با اینها یکی نیست ما اینها را قبول نداریم در عین حال، امام رضا(ع) از این فرصت هم میخواستند استفاده کنند. ببینید اگر امام رضا(ع) به این نتیجه میرسیدند که کل این قضیه به ضرر اسلام است و از ترس جانشان هم بیایند این که نبود، چون ایشان میدانستند که شهید میشوند چون حضرت رضا(ع) بارها فرمودند قتل من به دست اینها اتفاق میافتد این خبر از رسولالله(ع) پدر به فرزند رسید و پدرم به من گفتند که رسولالله این را فرمودند و خودِ امام رضا(ع) میدانستند به دلیل روایت دیگری که الآن عرض خواهم کرد. مأمون یک دانشمندانی را گفت با امام رضا(ع) مناظره کنند که مرجعیت علمی امام رضا(ع) را بشکنند و بگویند این آقایی که میگویید اهل بیت هستند و اینها از همه افضل هستند ببینید از پسِ مناظره با بعضی از آدمهای معمولی که ادعای پیامبری و امامت ندارند برنیامد حتی در بعضی از مناظرهها خود مأمون وارد مناظره میشد. امام رضا(ع) چندین جلسه همه اینها را که بزرگان مکاتب الحادی و بزرگان مکاتب ادیان دیگر بودند یعنی بزرگترین ایدئولوگهای مسیحی، زرتشتی، بودایی، همه میآمدند یا ملحد، زندیق، مثل مارکسیستهای زمان ما، کمونیست که اصل خدا و معنویت را قبول ندارند. بزرگان اینها از سطح جهان به مرکز قویترین حکومت جهان میآمدند که بحث علمی کنند و حضرت رضا(ع) در همه جلسات خیلی مؤدبانه، اخلاقی و آزاد، همه اینها را مهار میکرد و پاسخ میداد و وقتی از جلسه میآمد همه اقرار میکردند که چه کسی حرفش به کرسی نشست؟ حتی بعضی از اینها را امام رضا(ع) مسلمان کرد. این جلسه تمام میشود بیرون میآیند ببینید بازی هنرمندانه با گاز و ترمز، که این مصداق مکتب سیاسی امام و روش سیاسی امام هم هست در عین حال من اینجا به عنوان یک مبانی مکتب سیاسی به آن توجه میدهم جداگانه این را به عنوان یک مصداق مبارزه سیاسی هم به عنوان روش هم شما به آن توجه کنید مبارزه علمی – فرهنگی و دفاع از حق، با علم به کشته شدن. یعنی یکی از وظایف حاکمیت در مکتب سیاسی امام رضا(ع) مبارزه با باطل فکری است، مبارزه با مکاتب انحرافی، با شبهات، و در صحنه حاضر بودن، کرسیهای نقد و نظر و مناظره و پاسخ به اشکالات داشتن است این جزو وظایف حکومت دینی است که یکی از محورهایی است که من بعداً میخواستم اشاره کنم اینجا به این مناسبت اشاره کردم که ایشان وقتی مناظره تمام میشود و میآیند حسنبنجحم میآید خانه میگوید آقا عجب بحثهایی کردید این جلسه هم گُل کاشتید اینها بزرگان جان بودند شما دهان همهشان را بستید چقدر زیبا و عالی بود. بعد میگویند یابنرسولالله چه منزلتی خدا به شما داد حتی خلیفه (مأمون) به احترام شما بلند شد نشست شما را گرامی داشت اعتراف به علم شما کرد. امام رضا(ع) لبخند تلخی زدند و فرمودند که اینها بازی است فریب این احترامهای صوری را نخور، همین آدم من را با سم خواهد کشت! همین قاتل من است بر ما و بر دیگران ستم میکنند و این خبر از پدرانم از رسولالله رسید که این اتفاق خواهد افتاد ولی من تا من زندهام از قول من این را نقل نکن اینها من را خواهند کشت و شهید خواهند کرد بعد که شهید شدم این را نقل کن، ولی تا زندهام نه. خب این نگاه به این حاکمیت است که نوع به اصطلاح فلسفه سیاسی در این قضیه چطور است و جوابی که امام رضا(ع) به او میدهند.
روایت دیگر، این جوابی امام رضا(ع) در بخش دوم روایت دارند همین الآن شما به تمام کسانی که مدعّی حاکمیت و مشروعیت هستند همین سؤال را از آنها بکنید طرفداران لیبرال – دموکراسی، طرفداران فلسفه سیاسی مارکسیستی، سوسیال دموکراسی، طرفداران انواع و اقسام رژیمهای سکولار، طرفداران حکومتهای شاهنشاهی، پادشاهی، سلطنتی و دیکتاتوری، طرفدار حکومتهای خانوادگی و ارثی، به همه اینها این سؤال امام رضا(ع) را مطرح الان مطرح کنید. فلسفه سیاسی شیعه این است میپرسد میگوید چه کسی به شما حق حکومت داده است؟ امام رضا(ع) از همه اینها پرسیدند که چه کسی به شما اجازه داده که بر همه مردم حکومت کنید و برای مردم تعیین تکلیف کنید؟ خدا به تو اجازه داده؟ کی؟ کجا؟ مردم به تو اجازه دادند؟ کی و کجا؟ اختیارات مردم تا چه حد است؟ مشروعیت تو تا چه حد است؟ ما حق حاکمیت را به فلانی تفویض کردیم! شما بیجا کردی که تفویض کردی، تو اصلاً چنین حقی نداشتی که بخواهی تفویض کنی. اگر هم حق تو هست که حق نداری به کس دیگری تفویض کنی، اگر هم حق تو نیست چرا دست توست که تو تفویض کنی؟! این سؤال، سؤال بسیار مهمی است. یک پرسش فوقالعاده رادیکال و دقیق، خطاب به همه فیلسوفان سیاسی در شرق و غرب عالم است. از دیکتاتوری تا دموکراسی.
روایت دیگر این است که امام رضا(ع) عرض کردم در حضور جمع که یک عدهای بفهمند فرمودند، وقتی با آن شرط و شروط پذیرفتد، عرض کردم دیدند از این فرصت میشود استفاده کرد، امام رضا(ع) نمیخواستند که از این فرصت بخاطر ترس جان نبود، چون میدانستند که به دست مأمون شهید میشوند و بارها گفتند. میفرمودند من هر مناظرهای که میکنم بیرون میآیم یک موفقیتی حاصل میشود یک قدم به قتل خودم دارم نزدیک میشوم! هر ضربهای که به اینها میخورد من یک قدم به شهادت دارم نزدیک میشوم. پس چرا ایشان پذیرفت؟ کسی که خبر شهادتشان از رسولالله(ص) به ایشان رسیده است؟ فرمودند از این فرصت من بدون این که به اینها مشروعیت بدهم ضمن تراشیدن مشروعیت اینها به دست اینها کار خودم را میکنم یعنی از امکانات همین حکومت استفاده میکنم و حقانیّت مکتب اهل بیت(ع) و اسلام اصیل و قرآنی را معرفی میکنم. شما میدانید امام رضا(ع) از این فرصت کوتاه خیلی استفاده کردند اصلاً یک مرتبه علویها و اهل بیت(ع) و پیروان اهل بیت(ع) که همه تحت تعقیب بودند هزاران امامزاده در کوهها و بیابانها کشته شد اغلب اینها برای صدور انقلاب میآمدند، برای مبارزه، برای تشکیل حکومتها، برای قیامهای علیه حاکمیت، اغلب این امامزادههایی که این طرف و آن طرف هستند اغلب اینها کشته شدند امامزاده محروق را زنده سوزاندند، آن امامزاده را تکه تکه کردند، آن امامزاده را به درخت بستند ارهاش کردند، زید و یحییبنزید و همینطور تا دیگران، اغلب اینها میآمدند ائمه(ع) مستقیم نمیخواستند وارد نبرد مسلحانه بشوند بعد از سیدالشهداء(ع) شرایط آماده نبود ولی پشت پرده به اینها کمک میکردند حمایت میکردند به خانواده شهدایشان پول میرساندند خبط و ربط میدادند که کجا عمل کنید کجا نکنید، البته بعضی از اینها هم گاهی افراطیگری و تصمیمهای شخصی میگرفتند از جمله یکی دوتا از برادران خودِ امام رضا(ع) مثل زید. این زید غیر از آن زید است. این زیدبنموسیبن جعفر است غیر از آن زیدبنعلیبن حسین است که زیدیها پیرو او هستند. حتی بعضی از اینها کارهای افراطی و خودمحورانه مثل زید میکردند که امام رضا(ع) با اینها هم اصطکاک داشتند و میفرمودند من این روش شما را قبول ندارم. این هم پس یک نکته. امام رضا(ع) از این فرصت استفاده کردند و یک مرتبه علویها را که به قول امروزیها اپوزوسیون و تحت تعقیب و تحت سرکوب بودند همه جا اینها را گیر میآوردند میکشتند شکنجه میکردند زمان پدر مأمون، هارون، پیروان اهل بیت(ع) طرفداران جنبش علوی اعدام شدند شکنجه شدند این طرف و آن طرف جنازههای اینها را به دار و صلیب میکشیدند برنمیداشتند تا همینطور بپوسد اسکلت و استخوان بشود بماند مثل جنازه خود زید و یحییبنزید که تا سالها بر سر دار بود که همه ببینند و بترسند حالا ببینید شرایط چطور عوض شد که موسیبنجعفر(ع) پدر امام رضا(ع) در زندان اینهاست با آن وضعیت به شهادت میرسد. پسر موسیبنجعفر(ع) با پسر امام رضا(ع) مجبور میشود اینقدر راه بیاید که بگوید مردم ببینید من میخواهم خلافت را هم بدهم قبول نمیکنند! آقا اقلاً ولایتعهدی را بپذیرید. حالا امام رضا(ع) هم پذیرفتند هم نپذیرفتند. نپذیرفتند گفتند شما دینی نیستید این حق حاکمیت برای تو نیست که بخواهی به من بدهی. برای خود ماست شما غصب کردید. در عین حال از این فرصت استفاده کردند و به برکت امام رضا(ع) فضای باز ایجاد شد و یک مرتبه شیعهای که اینقدر تحت فشار بود قویترین جنبش آزاد شد یک جنبش عظیم فرهنگی، علمی، سیاسی، همه علنی، حتی آمدند در دستگاه خلافت، در مرو، این طرف و آن طرف پایگاههای علنی زدند یعنی یکی از مقاطعی که مکتب اهل بیت(ع) به شدت رشد کرد و علنی شد و گسترش پیدا کرد همین مدت کوتاهی بود که امام رضا(ع) به مرو در مقرّ حاکمیت آمدند و از این فرصت استفاده کردند که بعد مأمون و عباسیها پشیمان شدند گفتند عجب غلطی کردیم ما او را آوردیم که از او استفاده کنیم و مشروعیتمان را به رخ مردم بکشیم اینها از ما سواری گرفتند اینها آمدند بدون این که مشروعیت ما را قبول کنند علیبنموسیالرضا مشروعیت ما را زیر سؤال بردند و در عین حال از همه امکانات ما استفاده کرد یک مرتبه یک جنبش عظیمی دارند حکومت را میگیرند که یک نمونهاش آن نماز عید فطری بود که خودِ مأمون بگویید بروید نماز، خودش وسطهایش پشیمان شد آمدند به او گفتند اگر این نماز را بخواند کل حکومت رفته است تو خیال کردی میآید یک نماز عید معمولی میخواند؟ یعنی مدام امام رضا(ع) این پیام را میدهد، از امکانات حکومت به نفع جبهه حق استفاده میکردند خیلی امکانات آمد، قوی شدند، علنی شد، شیعه و پیروان اهل بیت(ع) یک آزادیهایی پیدا کرد، از آن طرف هم به اینها مشروعیت نمیدادند. امام رضا(ع) در جلوی جمع، دستشان را بالا کردند بعد از این که پذیرفته بودند گفتند خدایا تو میدانی که من را ناخواسته به این کار وادار کردند اصلاً این جمله را به همه فهماندند که اینها دینی و مشروع نیستند من اینها را حکومت مشروع نمیدانم بعد فرمودند خدایا همانگونه که بندهات و پیامبرت حضرت یوسف(ع) که به حاکمیت مصر رسید مؤاخذه نکردی، من را هم مؤاخذه مفرما. یعنی چه؟ یعنی ما اگر همین مقدارش را هم پذیرفتیم برای دفاع از عدالت و حقوق انسانهاست مشارکت در هر حاکمیتی مؤاخذه خواهد شد هرجا قدرت و ثروت دست توست تو مسئولی و مؤاخذه خواهی شد که با این قدرت و ثروت بیتالمال، با این امکانات و با این رسانه برای مردم چه کردی؟ برای گسترش قسط و توحید چه کردی؟ مگر فقط به دو شرط میتوانی کار کنی. 1) وظیفه باشد. 2) عذر داشته باشی. امام رضا(ع) میفرماید من هم مثل یوسف هستم مگر یوسف فرعون را قبول داشت؟ این به ظاهر آمدن از مدینه به مرو من، اولاً اجباری بود ثانیاً به همه فهماندند که برای چه من آمدم؟ برای چه و به چه معنا نیامدم؟ بعضی از مشارکتها را که به باطل و ظالم مشروعیت ندهد ولی حتیالامکان مانع ظلم بشود و خادم عدل بشود به همان اندازه و در آن شرایط معنیدار و مشروع میشود به شرطی که ضربه بزرگتری به باطل و ظلم وارد کند یعنی امام رضا(ع) ظاهراً توی دستگاه آمدند و ریشه این دستگاه را زدند همان کاری که یوسف(ع) کرد آمد با امکانات حکومت، توحید را گسترش داد نه این که شرک و ظلم و فرعون را به رسمیت بشناسد و تأیید کند. اگر اینقدر قوی هستی میتوانی بروی کار خودت را بکنی خب بسمالله برو! ولی اگر نه، میخواهی بروی آنجا نانخور حکومت بشوی و برای آنها مشروعیت درست کنی حق نداری بروی حرام است. همین امام رضا(ع) فرمودند دو نفر از یک جا در مرو، دیدن ایشان آمدند، پرسیدند نماز را شکسته بخوانیم یا تمام؟ امام رضا(ع) فرمودند برای چه آمدی؟ - خیلی جالب است گوش کنید – یکی گفت من آمدم خدمت شما برسم، فرمودند نمازت را شکسته بخوان. آن یکی گفت من یک کاری با حکومت و دستگاه داشتم، فرمودند جنابعالی نمازت را تمام بخوان. یعنی چه؟ یعنی سفر تو سفر طاعت است و سفر تو، سفر معصیت است. یعنی بلند شدی آمدی اینجا به دستگاه حکومت اینها متوسل بشوی که مشکل تو را حل کنند؟ اینها مشروع نیستند سفر تو، سفر معصیت است چون آمدی به طاغوت، به فاسد، به دیکتاتور مشروعیت دادی و آمدی اینها را به رسمیت شناختی. ولی جنابعالی نمازت شکسته است چون شما آمدی با من صحبت کنی. نیامدی با خلیفه صحبت کنی. این تفکیکی است که امام رضا(ع) کردند. دقت کنید چقدر هوشمندانه است.
و نمونه دیگر، که حالا کمکم وارد مصادیق بشوم که نمیدانم چقدر میتوانم وارد شوم، همین نماز عید فطر است. – دقت بفرمایید- ظاهراً نماز حکومتی بود اصلاً نماز عید در اسلام، نماز حکومتی است. نماز عید را پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) میخواندند. قبل از امیرالمؤمنین(ع) خلفا میخواندند. نماز عید را باید حاکم بخواند. یکی از جاهای دیگر مأمون اول ماه رمضان سال 201 هجری یعنی آغاز قرن 3 هجری، از مردم بیعت گرفت به عنوان این که بله ایشان خلافت را قبول نکردند ولی به عنوان جانشین تشریف دارند اول ماه رمضان، این قضیه اتفاق افتاد که امام رضا(ع) این پیامها را به مردم و به همه دادند ثبت شده، و بعد از هزار و چندصد سال به ما رسیده و داریم در محضر حضرت رضا(ع) میخوانیم که ایشان چه پیامها و چه سیگنالهایی دادند که اینها مشروع نیستند و من هم مجبورم در عین حال من از این شرایط دارم استفاده خودم را میکنم. و الا برای اینها مشروعیت قائل نیستم.
خب مأمون روز اول ماه رمضان این اتفاق افتاده، آخر ماه رمضان درست یک ماه بعد از این که این قضیه جا افتاده که گفته ببینید فرزند پیامبر و رهبر علویها را من آوردم ما در خدمت ایشان هستیم ما با هم مشکلی نداریم، دختر من باید با ایشان ازدواج کند، آن یکی باید با فرزند ایشان جناب امام جواد(ع) بعدها ازدواج کند، ما اصلاً با اینه قوم و خویش هستیم ما بنیعباس و بنیهاشم هستیم ما همه اهل بیت پیامبر حساب میشویم ما علیه بنیامیه با هم هستیم. بنیامیه این امویهای خبیث، ما خط معاویه و یزید را سرنگون کردیم ما پیروان اهل بیت هستیم حالا نمیگویند که پدرت با موسیبنجعفر(ع) چه کرد؟ شما با پیروان اینها چه کردید؟ در عین حال، اول ماه رمضان این اتفاق افتاده، آخر ماه رمضان عید فطر این میخواهد کاملاً جا بیندازد که ببینید ما مشروع هستیم نماز عید ما را هم که نماز حاکمیتی است امام رضا(ع) دارد میخواند، از این چه بالاتر؟ چه کسی در مشروعیت حکومت ما شک دارد که ما دینی هستیم؟ از این بالاتر که فرزند پیامبر بزرگ علویها میخواهد نماز عید بخواند. میخواهند معنویت را در خدمت حکومت نامشروع استخدام کند. این هم یک رکن دیگری در مکتب سیاسی امام رضا(ع) است. اجازه نمیدهند نماز و عبادت و معنویات مستمسکی برای توجیه حکومت نامشروع بشود. این هم یک رکن دیگری در مکتب سیاسی امام رضا(ع) است. همین نماز عید که نماز حکومتی است چه اتفاقی میافتد؟ مأمون به امام(ع) پیغام میدهد که این اولین نماز عیدی است که شما تشریف آوردید، این نماز عید را من خواهش میکنم به جای بنده شما بخوانید، ما میخواهیم شما به عنوان رهبر حقیقی بخوانید. امام رضا(ع) پیغام میدهند که مگر من با شما شرط نگذاشتم، مگر یکی از شرایط من برای این قضیه این نبود که من در هیچ امر حکومتی و رسمی هیچ دخالتی نکنم مگر این شرط من با شما نبود؟ من جزو حکومت نیستم، من با شما شرط کردم شما گفتید اسم تشریفاتیاش باشد که شما در ولایتعهدی کنار ما هستید همین کافی است. خیلی خب اگر تشریفاتی کافی است چرا به من میگویید من بروم نماز عید بخوانم؟ مگر من با شما شرط نکردم که من در هیچ کاری کنار شما نیستم؟ من هیچ کاری نمیکنم حتی نماز عید شما را نمیخوانم. مأمون جواب داد که درست است که شرط کردید ولی یک عدهای اینجا هستند هنوز شما را درست نشناختند اینها با ما هستند و طرفدار ما هستند یا مردم اینجا هستند ما میخواهیم شما شناخته بشوید و این سپاهیان و نظامیها و نیروهای امنیتی خودمان و چاکرمان، اینها با فضیلت شما ایمان بیاورند بعضیها هستند هنوز مخالف و دشمن شما هستند میخواهم اینها هم ببینند که ما شما را تا چه حدی قبول داریم و اینها به شما ایمان بیاورند و تسلیم شوند و اقرار کنند، بعضیها دشمن هستند توطئه میکنند میخواهیم دهان این توطئهگران را ببندیم نمیخواهم شما در کار حکومت مشارک کنید. امام رضا(ع) چند بار اینها را گفتند و دوباره محکم قرارداد را یادآوری کردند که من جزو حکومت شما نیستم مأمون گفت بله درست است چشم، ولی خواهش میکنم این نماز عید را تشریف ببرید ببینید این مسئله نماز عید حکومت و حاکم یک بُعد دیگری از مکتب سیاسی امام رضا(ع) است. امام که دیدند این همه اصرار و تقریباً باز تهدید هست فرمودند که من به یک شرط نماز عید را میخوانم، من نماز عید را به سبک شماها نمیخوانم من نماز عید را به سبک جدم پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) خواهم خواند. یعنی چی؟ احکام نماز عید که روشن است شما هم که میگویید قرار بود من واقعاً جزو حکومت نباشم چطوری میخواهد نماز عید بخواند که مثل ما نیست یک جور دیگر است! مگر نماز عید دو جور است؟ بالاخره احکام آن روشن است و خطبه آن روشن است رکعات آن مشخص است. دستگاه مأمون و تئورسینهای سیاسیاش حساب کردند که امام میآید این نماز را میخواند بعد همه جای جهان اسلام پخش میکنند که نماز عید را علیبنموسیالرضا خواند بنابراین اهل بیت این حکومت را قبول دارند. طرحشان این بود. مأمون نفهمید امام رضا(ع) چه میگویند، گفت البته، هر طور که مایل هستید و به هر شکلی که مایل هستید نماز را بخوانید. بعد هم دستور داد تمام ردههای بالا افسران و حکومت و مسئولین و وزرای آن، حکومتیها زودتر، اول صبح قبل از آفتاب بروند درِ خانه امام رضا که امام رضا(ع) را بدرقه کنند و کاملاً این یک نماز حکومتی و دولتی بشود، نماز بنیعباسی بشود مردم ببینند که سران حکومت، بزرگترین افسران، نزدیکترین آدمها به خلیفه همه آمدند دمِ درِ منزل ایشان و امام رضا(ع) دارد با اینها به نماز عید میرود. خب معلوم است که این نماز یعنی تأیید حکومت. جمعیت سحر قبل از آفتاب آمدند توی کوچه و خیابانها و اطراف، و جلوی خانه امام رضا(ع) مملو از جمعیت است و مردم بقیه در کوچهها در بام، نشستند و همه دارند نگاه میکنند هنوز هیچ کس نمیداند که چه اتفاقی میخواهد بیفتد فکر میکنند یک میتینگ جمعی است یک نمازجماعت معمولی است و قرار است که ایشان بیایند از طرفی هم خیلیها میخواهند ببینند پسر پیامبر کیست؟ از نزدیک او را ندیدند، پسر پیامبر را با حکومتیها ببینند که میخواهند نماز عید فطر را بخوانند. امام رضا(ع) غسل میکنند عمامه و دستار سفیدی را بر سر میگذارند بخشی از آن را بر سینه و بخشی را بر دو کتف، عطر میزنند، عصایی بر دست میگیرند، پابرهنه بیرون میآیند. اول در صحنه خانه میایستند سکوت میکنند به آسمان نگاه میکنند و چهار تکبیر میگویند. مأمون به افسران نظامیاش میگوید برای من گزارش لحظه به لحظه بیاورید که این وقتی گفت من به سبک پیامبر و علی نماز میخوانم نه به سبک حکومتها، منظورش چیست؟ یک وقت یک برنامهای نداشته باشد؟ گزارش لحظه به لحظه برای مأمون میبرند که ایشان این کار را کرد، ایشان را این گفت و... خبر میآورند که در صحن خانهاش 4 تا تکبیر گفت یک مرتبه همه زیر گریه زدند! اصلاً انگار زمین و آسمان و شهر دارد میلرزد! از درِ خانه بیرون آمده تا وارد کوچه شده، یک مرتبه سرش را بالا میگیرد و دوباره تکبیر میگوید همه ناخودآگاه دارند گریه میکنند بدنهایشان میلرزد و همصدا با علیبنموسیالرضا همه دارند تکبیر میگویند حتی کسانی که او را قبول ندارند.
گزارش بعدی آمد که امام رضا(ع) الله الله اکبر عَلی ما هَدانا، این را دارند میفرمایند، یک مرتبه مأمون در کاخ خود میبیند انگار یک راهپیمایی عظیم میلیونی است صدای الله اکبر عَلی ماهَدانا میآید جمعیت بلند شده و دیوارهای کاخش دارد میلرزد. به فرمانده اطلاعات امنیت خود میگوید چه خبر است؟ نماز است یا جنگ است؟ چه خبر است؟ اینطوری نماز نمیخوانند، چرا همه جمعیت در شهر دارند تکبیر میگویند؟ گفت آقا تکبیر که هیچی، همه دارند گریه میکنند و تکبیر میگویند!
خبر بعدی، گزارش سوم پیش مأمون آمد گفت آقا تمام این فرماندهان لشکرتان، افسران و این ساواکیهایی که فرستادید تا ایشان پابرهنه بیرون آمده، همه از روی اسبها پایین آمدند کفشها و پوتینهایشان را درمیآورند پابرهنه گریه میکنند و پشت سر امام رضا(ع) میروند. بعد جالب است گزارش این است همه سریع از اسبها پایین آمدند کفشهایشان را کَندند و به گوشهای پرتاب کردند حتی بعضی از افسران سرداران شما به اندازهای که بنشینند و بند کفششان را باز کنند صبر نکردند دشنه، کارد و سرنیزه را برداشتند و با سرنیزه دارند بند کفش یا کفششان را پاره کردند که از امام رضا(ع) و از جمع عقب نمانند اصلاً همه چیز بهم ریخته است. فرماندهان و افسران شما پابرهنه به دنبال امام رضا(ع) راه افتادند و تکبیر میگویند. همه گریه و تکبیر و جمعیت پشت سر ایشان راه افتاده است. امام(ع) آرام آرام هر ده قدم که میرفتند میایستادند 4 تکبیر میگفتند و دوباره حرکت میکردند. باز میایستادند دوباره 4 تکبیر میگفتند و حرکت میکردند فضلبنسهل وزیر مأمون میگوید آقا این گزارشهایی که دارد میرسد و این کاری که دارد اتفاق میافتد این نماز نیست این قیام است! هنوز نماز را نخوانده شهر پایتخت از کنترل ما خارج شد و مرو رفت! شهر دست ما نیست. مأمون میگوید چه کار کنم؟ میگوید اشتباه کردیم که به او گفتیم برویم نماز عید را بخواند. خودش هم گفت این یک برنامهای دارد. این با هر تکبیری که میگوید دارد پایههای حکومت ما و بزرگترین امپراطوری جهان را دارد میلرزاند، - این خیلی جالب است – دو، سهتا روایت است که ابعاد مختلف این را میگوید. فضل به مأمون میگوید یا امیرالمؤمنین! اگر علیبنموسی امروز به همین شیوه برود و نماز عید را بخواند چنان این مردم را شستشوی مغزی و فریبشان میدهد، همین الآن بر قلبهای مردم مسلّط شد، چنان بر مردم مسلّط خواهد شد که شما قدرت معنوی که هیچی، قدرت مادیات را هم از دست خواهی داد، چیزی از ما نمیماند. عین عبارتی که فضلبنسهل، تقریباً فرد شماره دو حکومت است به خلیفه میگوید این است میگوید ما بر خون خویش میترسیم! به خلیفه میگوید آقا جان خودِ من و شما هم در خطر است اگر این نماز تمام شود. دارد شورش میشود. مأمون میگوید خب چه کار کنم خودم گفتم که برود نماز بخواند. خود شماها مشورت دادید گفتید برود. گفت آقا جلوی او را بگیر. گفت چطوری؟ گفت به یک بهانهای. مأمون سریع گروه عالی را آنجا جلوی جمع خدمت امام رضا(ع) فرستاد که چرا هنوز نماز برگزار نشده است؟ گفت ببخشید خسته شدید، کاملاً از سروروی شما پیداست که خسته شدید و رنگتان پریده این راه طولانی است. خلیفه بر جان شما نگران است ایشان گفتند من نگران حال علیبنموسیالرضا هستم! یک وقت در فشار جمعیت حالشان بهم نخورد، یک اتفاقی نیفتد. ما عذرخواهی میکنیم شما را به زحمت انداختیم، برگردید و نماز عید هم به همان سبک قبل گفته بشود و خلیفه گفتند برگردید استراحت کنید، ما عذرخواهی میکنیم مزاحم شدیم. امام رضا(ع) که کارشان را کرده بودند، هم نماز حکومتی اینها را نخواندند که بگویند نماز حکومتی اینها را من خواندم و هم کارشان را کردند. غلبه معنوی بر روح شهر، پایتخت بنیعباس. امام رضا(ع) فهمیدند که چه میگویند، لبخندی زدند و گفتند خیلی خب کفشهای من را بیاورید من برگردم. چون تقریباً مأمون فهماند که ما نمیگذاریم این نماز را بخوانی. امام(ع) کفشهایشان را پوشیدند و برگشتند. این خودش باز یک ضربه دیگری به اینها بود. مردم میبینند که ایشان مدام تکبیر تکبیر میگویند و دارد به سمت نماز میرود حکومت هم تبلیغ کرده که فردا نماز را ایشان میخوانند، یک مرتبه از طرف حکومت یک چیزی درِ گوش ایشان گفتند، ایشان هم گفت خیلی خب، کفشهایش را پوشید و برگشت! خود این بیشتر مشکل درست کرد یک مرتبه پچپچ در تمام مردم پیچید که چه شد؟ چرا نگذاشتند ایشان نماز بخواند؟ چرا جلوی نماز را گرفتند؟ امام رضا(ع) این را هم میخواستند و جزو طرح ایشان بود. یعنی اینها هر تکی که میزدند امام رضا(ع) هم یک پاتکی ضد توطئه میزدند و سودش را به نفع اسلام میبردند و صدمهاش را به اینها میزدند. امام رضا(ع) جلوی جمعیت کفششان را پوشیدند و سمت خانه برگشتند مردم هم همینطور هاج و واج دارند نگاه میکنند، بعضیها اعتراض میکنند بعضیها میپرسند چه شد؟ بعضیها فحش به حکومت میدهند و نماز عیدشان را هم نخواند و حکومت، هم زیر سؤال رفت و معنویت حقیقی را هم امام رضا(ع) نشان داد. به مردم نشان داد نماز واقعی، نماز عید چه نمازی است؟ آن نمازی که تا بگویید الله اکبر، بدن همه میلرزد و اشک میریزند. بعد از آن این خاطره محو نمیشود همه میگویند در پایتخت یک نماز عیدی بود پسر پیامبر آمد خواند، اصلاً کامل هم نخواند، این هر تکبیری که میگفت همه گریه میکردند، نماز عید هم آن نماز بود که خوانده نشد، پس این نماز عیدهایی که شما میخوانید چیست؟ که اصلاً هیچ تأثیری روی ماها نمیگذارد. تغییری نمیکنیم. نماز حکومتی اقامه نشد، حکومت زیر سؤال رفت و معنویت حقیقی را هم نشان دادند. این مکتب سیاسی امام(ع) است به یک معنا کربلا خیلی پیچیده نبود چون اینقدر امام حسین(ع) زیبا آن مظلومیت را نشان دادند که دیگر هیچ کس جرأت نکرد بعد از آن قضایا از یزید دفاع کند کاملاً حق و باطل با یک خط سرخ خونین جدا شد. ولی کاری که امام رضا(ع) کردند به یک معنا در مورد هیچ یک از اهل بیت(ع) این اتفاق نیفتاد. قضیه اینقدر پیچیده است که شما باید بروید در دل قدرتی که بزرگترین قدرت جهان است و خشن و وحشی است او میخواهد از تو مشروعیت کسب کند به او مشروعیت ندهی و از قدرت او علیه خودش استفاده کنی! این کار بزرگ امام علیبنموسیالرضا(ع) است. این شرایط را هیچ یک از اهل بیت(ع) نداشتند خیلی شرایط سختی بود خیلی پیچیده بود باید هم تقیه میکردی و هم ضربه میزدی. هم کمکشان نمیکردی و هم از آنها استفاده میکردی. به دست خودشان باید خودشان را زمین بزنی و ایشان این کار را کرد. به زیارت امام رضا(ع) میروید به اینها توجه کنید. همه به زیارت سنگ و دیوار و ضریح و آهن میروند، به زیارت امام رضا(ع) کاری ندارند. امام رضا(ع) را درست بشناسید. امام رضا(ع) را زیارت کنیم که همهاش معنویت است. این همه پیچیدگی و هوشمندی سیاسی ولی همهاش معنویت و تقوا، همه برای خدا.
مورد دیگر که شبیه همین است این است که، اینها خیلی جنایت میکردند برای این که بمانند حتی کسانی که به اینها تمام عمر خدمت کردند جایی که لازم میشد قربانیشان میکردند مثل همین فضلبنسهل. کمکم بین بنیعباس مأمون در مرو و شاخه بنیعباس در بغداد اختلاف و شکاف افتاد بخصوص این که مأمون برادرش امین را کشت و حکومت را از او گرفت، مادر مأمون هم ایرانی بود خودش هم به لحاظ فکری معتزلی و عقلگرا بود برخلاف بعد از او که دیگران متوکل آمد اینها همه اشعری بودند و ذهنهای همه بسته بود و کینه اهل بیت(ع) داشتند. مأمون از همه اینها به یک معنا بهتر بود شاید واقعاً مأمون در بنیعباس یکی مأمون و در بنیامیه یکی دوتا چهرههایی هستند که اینها نسبت به بقیه خیلی متفاوت بودند گرچه دست اینها هم به خون آلوده شد و جنایت کردند ولی در عین حال مأمون یک آدم روشنفکر عقلگراست یک آدمی است که خیلی جاها از علیبنابیطالب(ع) و خط علوی دفاع کرده، خودش را طرفدار اهل بیت(ع) میداند و امکانات زیادی در زمان حکومت او به نفع شیعه اهل بیت(ع) ایجاد شد منتهی با توجه به روایت امام رضا(ع) که ایشان این خط را دادند تا امروز ما بفهمیم که اینها بازی بود. اگر بعضی حرفها و روایات امام رضا(ع) نبود ما همین الآن هم ممکن بود قضیه را نفهمیم چنان که بعضی از بزرگان هنوز هم فکر میکنند که مأمون شیعه اهل بیت بوده است منتهی آن اواخر دچار نفسانیت شده و الا شیعه بوده است. خب این روایت امام رضا(ع) نشان میدهد که چطور اینها را افشا کردند. درست است که مأمون از خیلی از خلفای بنیعباس ظاهراً بهتر بود، حرفهایش به این مکتب نزدیکتر بود، خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی داشت ولی یک آدم دیکتاتور و طاغوت بود و برای دنیایش این کارها را میکرد و لذا خیلی راحت تغییر جهت میدادند همین فضل بن سهل که ایرانی و خراسانی بود، شاخه بنیعباس در بغداد پیغام دادند که این دارد فتنه میکند این خطی که علیبنموسیالرضا را سر کار بیاورید این توی کاسه تو کرد و گذاشت! این بین ما و تو جدایی انداخته است اگر میخواهی ما هوای تو را داشته باشیم باید این را حذف کنی. خب مأمون داد فضلبنسهل که صدر اعظم او و نفر دوم حکومت و فرمانده کل قوایش بود این را کشتند. بعد فشار در داخل روی او زیاد شد، دید هم توی مرو دارد شورش میشود و هم آنجا، که بعد از شهید کردن ا امام رضا(ع) که خودش هم آمد بزرگترین عزاداری را برای حضرت رضا(ع) برگزار کرد و خودش گریه کرد و گفت امام رضا(ع) را کنار پدرم هارون دفن کنیم، بزرگترین عزاداریها را مأمون کرد و جلوی جمعیت اینقدر برای امام رضا(ع) گریه کرد که ایشان از دنیا رفتند، نعمت بزرگی از دست بشریت رفت، قلب ما رفت، روح ما رفت. حالا خودش کشته! و بعد از این هم پایتخت را به عراق بغداد برد و به آن مرکز رفت. گفتند تو کنار مرز ایستادی، مرکز حکومت بنیعباس و اسلام اینجاست، بلند شو اینجا بیا که بعد آنجا رفت. مأمون بعد از کشتن فضلبنسهل دارد کنترل شهر و مرو را دارد از دست میدهد چون آنجا فضلبنسهل طرفدار دارد و بعد هم این همه به مأمون خدمت کرده است. با این که خود او هم اهل دنیاست برای دنیاست نه برای خدا. فضلبنسهل را کشته که بقیه بنیعباس از او راضی بشوند و حکومت او قویتر بشود ولی اینقدر فشار در داخل در همین خراسان شروع میشود که یک وقت مأمون کنترل خودش را از دست داده و به حالت گریه پیش امام رضا(ع) میآید و میگوید آقا شما گفتید با حکومت همکاری نمیکنید ولی من دیگر در هچل افتادم و این بنبست را فقط آبروی شما میتواند باز کند من خواهش میکنم به شما احتیاج دارم حکومت من را کمک کنید. امام رضا(ع) فرمودند من از اول گفتم الآن هم میگویم مسئولیت کارهای شما را به عهده نمیگیرم مشکلات حکومت شما را حل نمیکنم من جزو حکومت شما نیستم یعنی همراهی و همدردی با طاغوت هرگز. گفت آقا یک کمکی به من بکنید. امام رضا(ع) گفتند میدانید که کاری از من برنمیآید من دعا میکنم. برای صلاح امور مسلمین دعا میکنم و الا کار دیگری از من برنمیآید خودت که میدانی.
این چندتا روایت را که من عرض کردم – فرصت من تمام شد – من از چهل حدیث هم به همین 4- 5تا فعلاً اکتفا میکنم. این احادیث نوع نگاه امام رضا(ع) را به مبدأ مبادی و مبانی اصل حاکمیت و مشروعیت نشان میدهد که ایشان چگونه با مقوله مشروعیت و حاکمیت مواجه شدند این 5-6 روایتی که خدمت شما خواندم هم تاکتیک سیاسی – مبارزاتی امام رضا(ع) در این شرایط خاصی که هیچ کس به این زیبایی در این شرایط این مأموریت را ایفا نکرده است همه هم، هم به لحاظ مبناست و هم به لحاظ تکنیک و تاکتیک است که چگونه عمل کردند.
اینها که عرض کردم بخشی از مکتب سیاسی امام رضا(ع) است. اگر فرصتی و عمری و توفیقی بود و جلسه ادامه پیدا کرد انشاءالله من بخش دیگری از این روایات را که به شیوهها و سبک حکومت، نحوه حقوق سیاسی اجتماعی، مصادیق مکتب سیاسی امام(ع) و اهل بیت(ع) است به آن اشاره خواهم کرد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی