مذهب انقلاب، مذهب تحجر
نشست ( "تعارض دو گفتمان مذهبی" از ۱۵ خرداد۴۲ تا انقلاب ) _ مشهد_ ۱۳۹۳
بسمالله الرحمن الرحیم
ما یک نگاه منسجم مسلکی به دین داشتیم که در جامعه طرفدار و معتقد نداشت ببینید آن موقع و همین الآن یک برداشتی از دین بود حالا آن موقع دوران مبارزه و انقلاب بوده الان دوران حکومت است الآن به یک شکل دیگری همان بحث ها هست. آن زمان یک تعریف ذهنی فردی منجمد بی حرکت انتزاعی از مذهب میشد این تعریفی بود که بسیاری از روحانیون ما، از دین و مذهب داشتند همین تعریف تعریفی بود که کمونیستها و مارکسیستها از مذهب داشتند همین تعریفی بود که جریان لیبرال غربزده از مذهب داشتند همین تعریفی بود که شاه از مذهب داشت همین تعریفی بود که متحجرین از مذهب داشتند همهشان در این جهت مشترک بودند این خیلی جالب است – دقت کنید- که دین عبارت است از یکسری محفوظات فردی که اصول دین چندتاست؟ 5 تاست. اولش چیست؟ آخرش چیست؟ امامان چندتا هستند؟ 12تا از اول بشمار, امام علی، امام حسن، امام حسین و... خب حالا از آخر به اول بشمار از پایین به بالا بیا ببینیم شیعهای؟ یک مذهب اینطوری که 4 – 5 تا نماد داشت نیمه شعبان چراغانی و آقا بیا آقا بیا و عاشورا هم لباس سیاه بپوشیم ببینیم چه کسی لباسش سیاهتر است یا کدام هیئت چیزهایی که بلند میکنند سنگینتر است؟ کدامها بیشتر قَمه و تیغ میزنند! کدام هیئت بیشتر از میدان شهدا تا حرم سینهخیز بیاید تا حرم هو هو کند! این مذهبیتر است. حالا در بازارش چطور است؟ کلاه هم راچقدر برمیدارند؟ آنها به مذهب ربطی ندارد! مسائل را قاطی نکن! خب آقا امام حسین(ع) عدالت و اسلام چی؟ آقا امام حسین را جان ما سیاسیاش نکنید! بگذارید امام حسین برای ما مَشتیها باشد ما یک شب عاشورا و یک امام حسین داریم بگذارید ما با این امام حسین حال کنیم! یک امام حسین داشتیم برای حال کردن! امام مهدی هم برای حال کردن بود! دو- سهتا عشق و حال داشتیم که این مخصوص همین شبها بود. یک روز بعدش و یک روز قبلش، بیرون از مسجد و حسینیه، توی بازار، در عالم سیاست، توی پارلمان، توی دانشگاه و توی رسانهها چه اتفاقی دارد میافتد؟ این مهم نیست. همین میدان تقیآباد سه – چهارتا عرقخوری بود میدان ارگ هم سه – چهارتا عرقخوری بود. مشهد فاصله فاحشهخانهها تا حرم پیاده به نظرم – حالا ما متر نکردیم – ولی آن زمانها سنی نداشتم من زمان انقلاب 14- 15 ساله بودم فرصت نشد مثل بعضی از آقایانی که اجازه میدهد... برای ما اینطوری نبود ولی یادم هست که وقتی میرفتیم میگفتیم این خیابان فاحشهها و فساد و عرقخوری است. از همانجا تا حرم به نظرم پیاده یک ربع نبود اینها عیبی نداشت. بعضی از همین متحجرها زمان شاه احتیاط میکردند هیچی نگویند همینهایی که بعد از انقلاب جلوی امام احتیاط نکردند با شاه تقیه کردند با خمینی تقیه هم نکردند گفتند انقلابت حرام است جنگت حرام است شهدای جبههات شهید نیستند بعد امام(ره) گفت شما اول بروید این اشکال را به پیامبر بکنید و بگویید تو چطور پیامبری هستی که 70- 80تا جنگ داشتی بعد به امیرالمؤمنین اشکال کنید که چطوری در حکومت 5 سالهات سهتا جنگ به تو تحمیل میشود و دهها هزار مسلمان از دو طرف کشته میشوند؟ بعد بیا به امام حسن اشکال کن بعد بیا به امام حسین اشکال کن بعد بزرگترین اشکال را به حضرت حجت را بکن که او فردا میخواهد کل دنیا را بهم بریزد. یک کسی به ایشان اول استیضاح کند بگوید جناب حجت شما قرار است چه کار کنید؟! هیچی آقا ما قرار است تمام حکومتهای عالم را سرنگون کنیم! تمام رژیمها و نظام سرمایهداری و اقتصاد ربوی را در کل جهان را قرار است بهم بریزیم ما قرار است کل سرمایهدارها را پایین بکشیم و فقرا را بالا ببریم ما قرار است عدالت جهانی را اجرا کنیم و... خب اینها هزینه دارد یا نه؟ بعضیها آمدند پیش امام گفتند آقا ما شنیدیم آقا که تشریف میآورند اینقدر مهربان هستند که به اندازهای این که یک دماغ خون بیاید یا به اندازه یک حجامت خون ریخته میشود. امام فرمودند جالب است از کجا شنیدی؟ فرمودند خب اگر قرار بود این کار بشود زمان جدش پیامبر این کار میشد. پیامبر میخواست همین کار را بکند در جزیرهالعرب خواست این کار را بکند که دهها جنگ به او تحمیل کردند ایشان که در کل جهان قرار است این کار را بکند. بعد امام(ع) فرمودند نمیتوانیم در جهان عدالت و برابری و برادری و صلح را حاکم کنیم الا این که تا یک مدتی در آن انقلاب جهانی و در نبرد جهانی در خون و عرق دست و پا بزنیم. علق و عرق. این عین عبارت امام(ع) است. ما در خون خودمان و در عرقمان باید شنا کنیم تا بتوانیم عدالت جهانی را پیاده کنیم. عرق یعنی تلاش و کار و خون یعنی هزینه دادن و شهید شدن. مگر این ستمگران دنیا میگذارند مجانی عدالت اجرا بشود؟ اینها دارند چند هزار سال است میخورند از یک تخت چند هزار ساله میخواهی اینها را پایین بکشید و بگویید آقا شما دارد موعظه میفرمایید لطفاً بیایید پایین بقیه هم بروند موعظه کنند! او هم میگوید چشم چون شما گفتید بنده میآییم پایین! مگر اینطوری است؟ امام جواب اینها را داد گفت پیامبر(ص) آمده و پایه سیاست را در دیانت گذاشته و حتی به بعضی از این خدمتگزاران قرآن نمیشود حالی کرد که شما قرآن را نمیفهمید چیست شما یک صفحه از قرآن یک جزء از قرآن بیاورید که توی آن دهها حکم سیاسی و حکم اقتصادی و حکم عدالت در مسائل بشر، حکم نظام خانواده و نظام اجتماعی نباشد بعد امام میگوید کاری کردند که اینها برای اسلام عیب شده است نخیر آقا. اسلام حکومت دارد، امامت دارد، خلافت دارد، دادگاه دارد، لشکر دارد، امیرالمؤمنین این کارها را کرده، پیامبر جنگیده و فرمانده جبهه بوده، بعد اینها یک کاری کردند که اگر یک آخوندی اسم جهاد و مبارزه را بیاورد میگویند این از عدالت ساقط شد عدالت و مروت را در حوزه ما یک جوری تعریف کرده بودند که آخوندی که لباس جندی یعنی لباس رزم و جهاد بپوشد میگفتند این خلاف مروت است این از صلاحیت آخوندی سقوط کرده است! بعد امام میگفت چطوری بود که پیامبر و امیرالمؤمنین و سیدالشهدا لباس جندی از تنشان بیرون نمیآمده اینها که همیشه رزمنده بودند قرآن و نهجالبلاغه و دین، به شکل نظامساز، اجتماعی، انقلابی، امروزی و انسانی و در عین حال اصیل، نه روشنفکرزده چپ زده آلوده به مارکسیزم و لیبرالیزم، اصیل با پایههای قرآنی مطرح میشده اینها بوده است. این دوران، دورانی است که امام با این ادبیات دارد حرف میزند اما میگوید که اینها طوری برخورد میکنند مثل این که الان باید رسولالله و خلفای صدر اسلام اینها بیایند جواب پس بدهند که مثل این که آنها اشتباه کردند ما باید برویم اسلام را به پیامبر یاد بدهیم مثل این که پیامبر متوجه نیست که اسلام چیست؟ ما باید برویم به امیرالمؤمنین یاد بدهیم که این کارهایی که کردی اسلامی نبوده است چنان که در روایات داریم وقتی حضرت ظهور کنند یک عدهای به حضرت میگویند آقاجان بنشین به شما اسلام یاد بدهیم! اینها در روایات ما هست که «کلهم یتوّلون علیه بالقرآن» یک عده قرآن دستشان میگیرند و میخواهند به امام زمان قرآن یاد بدهند اینها در روایات ماست که آقا شما قرآن را نمیفهمید و اسلام را دارید تحریف میکنید! در طول تاریخ اینقدر حرفهای اسلام دستکاری میشود و شده که در روایت داریم وقتی که امام زمان تشریف بیاورند بخش مهمی از مسلمانها میگویند «یأتی به کتاب جدید» این یک دین و قرآن جدیدی است اصلاً این حرفها چه ربطی به قرآن دارد؟ اینقدر منحرف شدیم و میشویم. اینقدر دین را سروته میکنیم و کردیم که پیامبر به این جامعه بیاید ما را نمیشناسد به او بگویند اینها پیروان تو هستند میگویند چطوری؟ بجا نمیآورد و امام زمان که بیاید مردم به او میگویند که آقا بنشین یک مقدار قرآن یاد بگیر بعداً ادعای قرآنی بکن! اینجوری میشود و مقدار زیادی شده است! الآن چقدر ارزشهای اسلامی هست که کسی جرأت نمیکند بگوید یعنی آنهایی که به آنها عمل میکنند مسخره میشوند و چقدر ضد ارزشهایی هست که در جامعههای اسلامی در سطح جهان رایج شده است که هیچ ریشهای در قرآن و سنت و در اسلام ندارد بلکه علیه آن ما آیه و حدیث داریم ولی همه خیال میکنند اینها رفتار دینی است. روی دوتا چیز تأکید میکنیم یکی این که، اصل اسلام را از روی منابعش بگوییم نه از روی آنچه که مشهور شده و چرندیاتی که به اسم دین و مذهب در جامعه میگویند. دوم این یک مکتب منسجم است پخش و پلا نیست همینطور از هر طرف یک آیه و حدیث بخوان بیربط به آن یکی دیگر! این یک کلاس است یک سیستم و یک نظام فکری است همهاش به هم مربوط است یعنی اخلاقش با اقتصادش مربوط است شما نمیتوانید یک جا اقتصاد اسلامی درست کنید بدون اخلاق اسلامی. چنان که اگر کسی فکر کند میتواند اخلاق اسلامی در جامعه رایج کند ولی بگوید بازار و بانک و نظام واردات و صادرات و گمرک و بیمه اینها اگر اسلامی هم نبود، نبود ولی مردم اخلاقتان اسلامی باشد! خب این اشتباه است. ایشان در این بحثها میگوید شما اصلاً نمیتوانید بگویید اخلاق اسلام جداست، اقتصادش جداست، سیاستش جداست، تعلیم و تربیتش جداست، نظام خانوادهاش جداست، اصلاً اینها جدا جدا معنی ندارد و گاهی هم معنی عکس میدهد ضمن این که جدا جدا قابل اجرا نیست شما باید همه اینها را یک کاسه بفهمی و برای اجرای همهاش یک کاسه تلاش کنی حالا چقدر موفق بشوی یا نشوی آن بحث دیگری است. ولی باید به لحاظ نظری و عملی اینطوری هدفگیری کنید. امام(ره) در برابر یک بخشی بود روشنفکران با گرایش چپ و راست و التقاطی و لامذهبیاش یک طرف، سیستم دستگاه تبلیغی ضد مذهب شاه، آموزش و پرورش و دانشگاه ضد مذهب شاه یک طرف، آغاز هجوم رسانهای و سینمایی غرب در سبک زندگی هم یک طرف. در دهه 50 سریعترین دورهای است که سبک زندگی در جامعه ما دارد غربی و آمریکایی میشود. یعنی بیحجابی، فحشا، فساد دارد ارزش میشود ما در دبیرستان بودیم – من یادم میآید یک خاطره به شما بگویم – ما معلم داشتیم هفتهای یک بار میآمد توی کلاس به بچهها میگفت گزارش بدهید که با دوست دخترانتان توی این هفته کجاها رفتید؟ حالا دوست دختر هم نداشتیم نمیدانستیم الآن باید سر کلاس چه بگوییم؟ ما که دوست دختر نداشتیم میگفتند اینها امل و مذهبی هستند. یک پسر ارمنی بود دوست دختر داشت او میآمد صادقانه گزارش میداد. اینها که میگویم سر کلاس بود ببینید فضای شهر چطوری بود. سر کلاس معلم میآمد ماها را مینشاند و میگفت اولین باری که یک دختر را بوسیدید بیایید بگویید چطوری بود؟ بعد نصف بچههای کلاس میآمدند دروغ میگفتند! چون معلم خوشش میآمد همین طور میگفتند سه – چهارتا هم روی آن میگذاشتند همین بچههای لات و... دو – سه نفر راست میگفتند، نصفیها الکی میگفتند معلم هم میفهمید ولی تشویق میکرد. یک عده هم مثل ما تحقیر میشدیم و محروم بودیم! حرص میخوردیم که ما چیزی نداریم گزارش بدهیم ما کم آوردیم! معلم سر کلاس میآمد این حرفها را میزد. شما ببینید آموزش و پرورش ما چطوری بود. این معلمی که بعد از انقلاب این معلم پرورشیها آمدند یکی بود اسمش آقای جعفری بود عضو حزب رستاخیز بود و میآمد قشنگ از ما توضیح میخواست. بعد دو جلسه از ما پرسید که چرا نمیآیی بگویی؟ گفتم آقا ما توی این کارها وارد نیستیم بعد میگفت جلسه آینده باید بیایی و توضیح بدهی. حالا شما ببین آدم مجبور بود احساس تکلیف کند تا جلسه بعد. خب من دارم اینها را برای شما میگویم که بدانید فضا چطوری بود ما دبیرستان بالاشهری بودیم بچههای کلاس ما عرق میخوردند یعنی میآمدند توی کلاس میگفتند که عرق میخوردند. اگر کسی میگفت دوست دختر ندارم مسخره میشد و باور نمیکردند معلم زن برای پسرهایی که بالغ شدند! معلم حزب رستاخیز بیاید یعنی ببینید دوران سالهای دهه 50 دورانی است که دارند در آموزش و پرورش بچههای دبستانی را دارند تربیت میکنند و با خودشان گفتند این نسل که بزرگ بشود بیاید دیگر ما در این نسل آدم نمازخوان نخواهیم داشت دیگر مثل دوره رضاخان مجبور نیستند به زور چادر از سرش بردارند خودش لخت بیرون میآید تازه یک کسی باید به او بگوید یک کمی خودت را بپوشان، خودشان اینطوری میشوند. اینها داشتند روی نسل اینطوری کار میکردند.
یکی از حضار: آن موقع وزیر آموزش و پرورش زن بود
جواب استاد: زن بودنش مهم نیست که وزیر آموزش و پرورش زن بود مسئله این بود که او چه زنی بود؟ او جانور بود نه زن بود! اینها حیواناتی بودند که ... اصلاً برنامه انگلیسی صهیونیستی بالای سر اینها بود که چطور نسل جدید را از توی مدارس اینطوری تربیت کنند حالا شما ببین جامعهای که مشروبفروشی و فاحشهخانه در شهر مذهبی مشهد بود معلم سر کلاس میگوید گزارش این را که اولین بار چطوری دوست دختران را پیدا کردید و بوسیدید بیایید توی کلاس بگویید! میخواهی راست بگو میخواهی دروغ بگو. نمره میداد و رسماً از کلاس بیرون میکرد. این وضعیت مدارس ما.
در حوزه، اکثر روحانیت ما آگاهی سیاسی نداشتند در حوزه مشهد، قم، مشهد و اصفهان اصلاً سیاسی نبودند اغلب ناآگاه بودند ترس دوران مشروطه را داشتند اطلاعات سیاسی نداشتند یکی از علمای مشهد آدم فوقالعاده شریف – خداوند رحمتشان کند من اسم ایشان را نمیبرم – پدرم میگفت وقتی امام تبعید شد مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی به ما گفت بروید به آقایان بگویید که به عنوان اعتراض که آقا را تبعید کردند نمازجماعتها تعطیل شود ایشان میگفت من راه افتادم پیش خیلی از آقایان رفتم که حاج شیخ این را گفتند. بعد پیش یکی از آقایان رفتم و گفتم که آقا حاج شیخ گفتند چون آقای خمینی را تبعید کردند نماز نخوانید! بعد ایشان مدام گوشت کرد و گفت حاج شیخ گفتند نماز نخوانید؟ گفتم بله ایشان گفتند به عنوان اعتراض نماز نخوانید. گفت خود ایشان گفتند که ما نماز نخوانیم؟ ایشان متوجه نمیشده، او میگفته نماز جماعت، این فکر میکرده گفته اصلاً نماز نخوانید! بعد میگوید تا آخر یک عالمه زور زدیم تا ایشان متوجه بشود قضیه چیست. یا میگوید یکی از این بزرگان شهر که بسیار آدم شریف و صالحی بود ولی بیاطلاع بود میگوید یک وقتی ایشان پرسید که این انگلیس که میگویند همان روس سابق است؟ یک بخشی از روحانیون ما اینطوری بودند اصلاً نمیدانستند مسائل چیست آدمهای بسیار شریف هم بودند دلسوز بودند میگفتند اگر ما علیه شاه شروع کنیم بالاخره در دنیا یک ملت شیعه است یک شاه شیعه داریم ولو عرق میخورد و فاسد و ملحد است و نوکر اسرائیل است ولی بالاخره توی شناسنامهاش شیعه است و یک بار هم خودمان دیدیم حرم آمده! این برایشان کافی بود. بعد میگفتند آقای خمینی چه کار میکند؟ میخواهم بگویم اطلاعات قشر مذهبی اینقدر پایین بود. یکی از نزدیکان ما که ایشان هم مرحوم شدند – خدا رحمتشان کند – یادم میآید قبل از انقلاب همین جلسات سیاسی منزل ابوی ما بود که گاهی دو – سه صبح طول میکشید مثلاً گاهی اوقات مرحوم دکتر شریعتی تا اذان صبح میآمد صحبت میکرد مثلاً 7- 8 ساعت صحبت میکرد. بعد یادم میآید یک وقتی آنها آن اتاق آمدند ایشان هم انجا بود گفت همه آن اتاق چه میگویند نشستند حرف میزند من گفتم هیچی من برای اینها چایی میبرم. گفت تا نصفه شب چی میگویند؟ گفتم دارند علیه شاه حرف میزنند میگویند شاه بد است! گفت این درست است که نصفه شب مینشینید غیبت شاه را میکنید؟ گفت مثلاً چیها میگویند؟ گفتم میگویند توی زندانها اینطوری کرده، به کشور خیانت کرده، وابستگی ایجاد کرده با نفت فلان کرده و... گفت خب اینها را با چشم خودت دیدی که دارید این حرفها را میزنید؟ اینطوری بودند. خب این قشر مذهبی و بخش مهمی از روحانیون ما بودند. آن دانشگاهیهای ما بودند، آن مدارس ما بوده، و بقیه جامعه هم، مثل بازار و... همه پز بود که چند متر زمین گرفتی؟ چند متر ویلا گرفتی؟ که الآن هم همه این چیزها هست. حالا آن زمان غیر اینها طبیعی بود و اینها کاملاً طبیعی بود.
در این شرایط، امام آمده و اولین علامت سؤال را روی خودِ شخص شاه میگذارد علیه اسرائیل حرف میزند. میدانید امام را گرفتند بعد ول کردند، امام گفت که به من چه گفتند. گفت به من گفتند شما را کاری نداریم فقط به شرط این که 1) علیه آمریکا هیچی نگویی، 2) علیه شاه چیزی نگویی 3) علیه اسرائیل حرفی نزنی. امام(ره) هم گفته بود من اتفاقاً میخواهم همین سه تا را بگویم غیر از این سهتا حرف دیگری ندارم؛ که بعد آمد همین سخنرانی را کرد و ایشان را گرفتند و تبعید کردند و قضایای 15 خرداد پیش آمد.
یک خطاب هم امام(ره) به روشنفکران دارد که میگوید از این مسیر لیبرالیزم و کمونیزم خدمت به این جامعه نمیکنید بیشتر مصیبت درست میکنید. یک خطاب هم به بعضی از آخوندهای درباری کرد. امام(ره) میگوید این تیپ آخوندهای اینجوری باید کل پیامبر را و میرالمؤمنین و اهل بیت و خلفای صدر اسلام را همه را نفی و محکوم کنند چون خودشان نوکرمآب هستند باید پیامبر را طرد کنند و بگویند یا پیامبر مسلمان نبوده یا خود اینها مسلمان نیستند چون اگر اسلام این که شما میگویید به شاه و اسرائیل کاری ندارد پس چطور پیامبر با همه اینها کار داشته اگر کار نداشته پس برای چی اینقدر علیه او جنگ تحمیل شده است و برای چه این همه اسلام شهید داده است؟ اگر فقط موعظه بوده که مردم خوب باشید مهربان باشید جان ما گناه نکنید اگر میشود غیبت نکنید اگر نمیشود هم یک کمی بکنید ولی خب اگر نکنید بهتر است! اگر میشود کلاه همدیگر را برندارید. شما فکر میکنید اگر این حرفها را میزدند کسی میآمد اینها را زندان میانداخت و تبعید میکرد و میکشت؟ از حضرت یحیی و زکریا را کشتند تا امام حسین(ع) اینها را اره میکردند پیامبران را به درخت میبستند با درخت اره میکردند! برای چی؟ اینها فقط مسئله احکام شرعی میگفتند طهارت و نجاست میگفتند؟ کسی را برای طهارت و نجاست اعدام میکنند؟ امام(ره) میگوید اگر فقط امام حسین(ع) احکام میگفت و موعظه میکرد یزید او را نمیکشت بلکه مجلس میگرفت تبلیغ هم برای مجلس امام حسین میکرد که بدوید موعظه و احکام دارند میگویند. لذا میگوید این «لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ» تمام احکام، نماز، روزه، حج، همه اینها یک طرف ولایت یک طرف. بدون ولایت همه اینها بر باد است برای این که شما تنها تنها نماز و روزه انجام میدهید ولی کفر بر سرنوشت اسلام و مسلمین حاکم است این که چرا پیامبران سلوک میکردند بعد وارد سیاست میشدند؟ میگوید رسول خدا که سالهای طولانی تمام عمرش در سلوک معنوی بود به محض این که توانست برای عدالت حکومت سیاسی تشکیل داد چرا؟ چون عدالت که میآید فرصت رشد معنوی و اخلاقی و تربیتی برای همه پیدا میشود اخلاق هم میآید معنویت هم میآید رشد علمی هم میآید. محیطی ایجاد میشود که هر کسی هر چیزی دارد بیاورد و در این بازار عرضه کند. اما وقتی عدالت نیست حاکمان فاسد هستند رسانه فاسد است دانشگاه فاسد است مدرسه فاسد است، خیابان فاسد است، سینما فاسد است، همه جا ظلم است، شما شخصاً نمازشب خوان و اهل ذکر و عبادت باش، شما در این فضای آشفته هیچ کاری نمیتوانید بکنید. اهل عرفان نمیتوانند عرفانشان را عرضه کنند اهل فلسفه نمیتوانند فلسفهشان را عرضه کنند اهل علم علمشان را عرضه کنند اهل فقه، فقهشان را. باید اول حکومت را درست کنید. بگیری و سعی کنی درستش کنی وقتی این کار شد محیط آرامتر میشود و فرصتطلبها را حذف میکنی و در محیط آرام امکان رشد همه علوم و معنویتهای شخصی هست میگوید این را اینقدر به ما تزریق کردند که ما آخوندها هم باور کردیم دین از سیاست جداست هرکس میآمد امام حسین(ع) را میخواست تفسیر سیاسی بکند میگفت آی امام حسین را خراب نکنید! دیگر امام حسین را از ما نگیرید! دیگر این شب عاشورا را بگذارید ما حال کنیم! شُله را توی رگ زدیم و بعد هم مشتی میخواهیم امشب سینه بزنیم و صبح هم انشاءالله میخواهد هیئت ما راه بیفتد و آن هیئت دیگر هم سر آن چهارراه بکنیم یک عَلَمی برداشتیم که به گور بابای همه هئیتها خندیدند اگر بتوانند عَلَمی مثل ما عَلَم ما بیاورند! ما این عَلَم را پارسال آوردیم 5 نفر باد فخ گرفتند! این سمبل مذهبش است و اینها نشان میدهد که اینها خیلی مذهبیاند!
گفتند در تبریز زمان مشروطه، عالم مجاهد شهر مرحوم ثقهالاسلام، عالم مجاهد مشروطهخواه ضد استبداد و ضد روسها، روسها شهر را گرفته بودند روز عاشورا آوردند وسط میدان تبریز این عالم را به دار بکشند! همان روز چند هزار نفر، مردم و هیئتها داشتند چندتا خیابان آنطرفتر قَمه میزدهد! بعد چندتا از این مجاهدین رفتند آنجا گفتند آقا قمه دارید توی سرتان میزنید خب بیایید سمت میدان اعدام دارند این شیخ را اعدام میکنند. هیئتها به این چه گفتند؟ گفتند نگاه کن این جا خط قرمز است! امام حسین را دیگر وسط این کارها نکشید! امروز برای امام حسین است امروز دیگر ماییم و امام حسین! امروز دیگر برای علی اصغر است! پای سیاست و مشروطه و این کارها را وسط نکشید اینجا را نجس نکنید. ما امروز آمدیم برای امام حسین(ع) قمه بزنیم. اینها را در تاریخ بروید ببینید اینها گریهدار است خندهدار نیست ظهر عاشورادر خیابانهای تبریز چند هزار نفر به خودشان قمه زدند و خون ریختند چندتا خیابان آنطرفتر عالم مجاهد شهر را در ظهر عاشورا به دار کشیدند! و این تنها الله اکبر گفت و حلقه دار را به گردنش زدند. بعد طرف گفت اگر این قمهزنها همین هیئتها راه میافتاد و سمت میدان اعدام میآمد کل ارتش روس درمیرفت یعنی یک مرتبه میدیدند چند هزار قمهزن دارند میآیند همه درمیرفتند ولی آنها را نزدند خودشان را زدند! این مذهب ما بوده، آن آموزش و پرورش ما بوده، آن سینمای ما بوده، آن روشنفکر ما، آن چریکهای ما بودند، بخشی مهمی از روحانی حوزه ما آن طور بوده. امام(ره) میگوید در حوزه و روحانیت چنان تزریق کردند که ما هم باورمان آمد که تو چه کار داری در دنیا چه میگذرد؟ تو مشغول فقه و عرفانت باش ذکرت را بگو و ایشان میگوید یکی از رفقای بسیار خوب ما، مرد بسیار صالح وقتی من قضیه سیاسی را با او طرح کردم که در این قضیه چه کار کنیم؟ دیدم چهرهاش و از من یک جوری ناراحت شد که یعنی شما هم بله؟ شما هم خراب شدی؟ و به من گفت این کارها چه ربطی به ما دارد؟ من جرأت نکردم به او بگویم که پیامبر هم میگفت اینها ربطی به ما ندارد؟ اقتصاد چه ربطی دارد؟ سیاست چه ربطی دارد یا این همه ارتش و جیش راه انداختند همه اینها برای چه بود؟ خب این دین، با تعریف ذهنی فردی، شاه تعریفش از دین همین بود میگفت هم مسجد و حرم باشد هم عرقفروشی و فاحشهخانه باشد و هم با اسرائیل و آمریکا رابطه داریم هم مثل پدرم به زور آخوندها را خلع لباس نمیکنم. فقط تحقیرشان کنیم. متحجرین در حوزه و غیر حوزه نگاهشان به مذهب همین بود. گفتم کمونیست، لیبرالیزم، روشنفکر لائیک، روشنفکر التفاطی چپ و راست، در شرایط دهه 50 یک چنین نگاهی بوده است. نگاه به دین به عنوان مبنای حکومت دینی، اقتصاد دینی، سیاست دینی، تمدن دینی، دانشگاه دینی، رسانه دینی، این حرفها که هیچی. دین شخصی هم بد تعریف میشد. نحوه تبیین اسلام که ایدئولوژی انقلاب اسلامی را برای جوانان دهه 50 ساخت که بعد در آخر دهه 50 انقلاب کردند و بعد در دهه 60 نظامسازی شد حالا در دهه 90 این انقلاب جهانی شده است و این شعارها و این حرفها در کل جهان پخش شده است. ایشان میگوید ما به تبعیت حرکت امام و خط امام، سعی کردیم... ما نگاه مسلکی و منسجم به مذهب، نه نگاه غیر مکتبی و نگاه غیر مسلکی داشته باشیم یعنی اسلام را به عنوان یک مکتب و یک مسلک نه اسلام به عنوان موعظهها و نکتههای پراکنده جدا جدا و بیربط، همه چیز باید به هم مربوط باشد یعنی باید یک سبک زندگی از توی آن دربیاید. یک سبک تفکر، سبک خانواده، یک سبک سیاسی، سبک اقتصادی، یعنی وقتی از ما میپرسند بازار اسلام چطوری است باید بگوییم بازارش اینگونه است. بعد میپرسند خانواده چطوری است باید بگویم خانوادهاش اینطور است بعد بگویند روابط بینالملل آن چطوری است؟ باید بگویم اینطور است. بعد بگویند رابطه مسائل جنسی و زن و شوهر چطوری است؟ باید بتوانیم بگوییم که اینطور است. سیاست آن چطور است؟ بگویم. تعلیم و تربیتش؟ این میشود نگاه مسلکی به اسلام.
نگاه غیر مسلکی هم این است که هر وقت دست بکن توی آیات و روایات یک آیهای و حدیثی دربیاور همان را توضیح بده و برو! خب ما الآن نمیفهمیم این الآن کجای هندسه زندگی است؟ ارتباط آن با آن یکی دیگر چیست؟ این آیه با آن گزاره عقلی چیست؟ اینجا نقل چه میگوید؟ عقل چه میگوید؟ تجربه چه میگوید؟ خب پس این صورت مسلکی اجتماعی، اصول منسجم، هماهنگ، ناظر به زندگی واقعی اجتماعی مردم نه توی خواب حرف بزنی. نگاه کن توی جامعهات چه خبر است؟ به سوالهای واقعی جواب بده نه به سؤالات فرضی.
آقا مسئلهٌ! خب چی؟ اگر چطوری بشود اینجوری بعد آنجوری بشود و بعد اینجوری بشود که این 7-8تا در طول تاریخ هیچ وقت این اتفاقات با هم نیفتاده است. حالادرست است نیفتاده حالا اگر اینطوری بشود حکم شرعی آن چیست؟ خیلی خب یک وقت داریم تمرین ریاضیات فقهی میکنی خوب است یک وقت شما میگویی من میخواهم جامعهسازی کنم این خیلی بد است. بعد هزارتا سؤال واقعی و مشکل واقعی که همین الآن خانواده گرفتار آن است، هیچی از آن رد شو! صدتا مسئله شرعی الآن من مطرح میکنم که جواب آن در هیچ رسالهای نیامده در حالی که الآن اغلب مردم گرفتار آن هستند. یعنی واقعاً هر روز با این شرایط جدیدی که پیش آمده گرفتار این مسائل هستند. بعد میروید در بعضی از رسالهها میبینید که طرف نوشته... که معلوم نیست چه زمانی برای کی اتفاق افتاده در یک شرایط خاصی اتفاق افتاده، خب بله اگر اتفاق افتاد باید حکم آن را بداند ولی این مسئله عموم مردم ما نیست دویست سؤال دیگر که هر روز صبح تا شب گرفتار آن هستیم سوال فقهی شرعی است و باید بگوییم که قرآن و روایات ما در این باب چه میگوید، هیچی! یا طرف آمده میگوید آقا یک سؤالی است که هر روز ما دختر و پسرهای جوان الآن در این ارتباطات و مسائل گرفتار آن هستیم ولی به هرکسی می گوییم یک جوری جواب میدهد. گیج شدیم. آخرش نفهمیدم من الآن باید چه کار کنم. آقا مذهب یک مسلک زندگی است، مسلک اجتماعی و سبک زندگی است یک دستورالعمل است یا نه یک چیزهای پراکنده و شخصی است؟ آیا باید هماهنگ باشد یا توی آن تضاد هم بود بود؟ یعنی شما یک توصیه مذهبی در بازار میکنید و یک توصیه هم در ازدواج و طلاق میکنید یک توصیه هم توی امور بانکی میکنید این سهتا جدا جدا خوب است با هم نمیسازد. یعنی شما وقتی میخواهید در زندگی واقعی این سه تا را با هم اجرا کنید نمیشود امتحان کن ببین میشد یا نمیشود؟ روی کاغذ میشود توی خیالات میشود، توی واقعیت نمی شود خودت برای این که امتحان نکردی میگویی یک بار امتحان کن. در دهه 50 این خلأ بزرگی است مخاطب ما گیج شده است میگوید بالاخره ما نمیفهمیم سروته این مذهب با هم سازگار نیست! اخلاق مذهبی اینجا این را میگوید اخلاق مذهبی آنجا آن را میگوید چطوری این دوتا با هم قبل جمع است؟ من اگر بخواهم آنطوری باشم چطوری اینطوری باشم؟ یک حکم فقهی این را بگوید و یک حکم فقهی از همان فرد یک چیز دیگر بگوید من چطوری اینها را با هم جمع کنم؟ تحقیقات اسلامی تا پیش از این که این جریانها شروع بشود و بطور غالب فاقد دو ویژگی بسیار مهم بود. یک حدیث میگوییم که آقا دنیا را سه طلاقه کن گور بابای دنیا ولش کن برو. یک حدیث دیگر میگوید کار کن، تلاش کن، منظم کن. مخاطب ما ارتباط این دوتا را با هم نمیفهمد که بالاخره من باید در کار دنیا جدی باشم یا ولش کنم؟ باید درست تبیین کنید که این دوتا با هم تناقض ندارد باید اینها درست معنی شود اتفاقاً اگر دنیا را سه طلاقه کنی بیشتر کار میکنی و اهل دنیا باشی مفتخورتری و کمتر کار میکنی و بیشتر می خوری. اینها را باید منسجم بحث کنیم.
دوم؛ مکاتب دیگر، مکاتب غیر دینی کمونیستها، چپ، راست، اگزیستانسیالیست، لیبرالیزم، فاشیزم، همینطور مکاتب دارد میآید در عرصههای مختلف ترجمه میشود و جوان مذهبی ما ارتباط مذهب با اینها را هم نمیفهمد و معیاری ندارد که بتواند اینها را با هم مقایسه کند و داوری کند یعنی میبیند مارکسیزم دارد فلسفه تاریخ میگوید از اقتصاد می گوید، از جبر اقتصاد و دترمیزنیم تاریخی و... میگوید در اسلام نگاه میکند که خدایا آیات و روایاتی ما راجع به این مسئله داریم؟ کو کجاست؟ ارتباط آن با هم چیست؟ بعد ارتباط آن با خدا چیست؟ با آخرت چیست؟ با تقوا چیست؟ اینها تا دهه 40 و 50 پخش و پلا بود! یعنی بچه مسلمان ما میخواست بفهمد که اسلام چیست؟ و بعد بتواند با این واردات غرب و مارکسیزم مقایسه کند نه میفهمید که سر و ته اسلام کجاست؟ نه میفهمید نسبت آن با این مکاتب رقیب چیست؟ این دوتا را نمیفهمید. و یک جریانی احساس کرد که باید این دوتا مشکل را حل کند. این جریان از امثال علامه طباطبایی و حلقه شاگردان علامه، شهید مطهری، شهید بهشتی، ودیگران، آقای مصباح، آقای مکارم، همه آقایانی که در دوره شاه شروع کردند نوشتن مطالب حوزه ای به روز، نسبت اسلام با مارکسیزم، نسبت اسلام با لیبرالیزم، نسبت اسلام در باب حقوق زن، اسلام در باب تاریخ و... تا جریانهای روشنفکر مذهبی امثال دکتر شریعتی و دیگران تا جریانهایی مثل رهبری بخصوص در همین مشهد، اینها یک خاکریزهایی بود که کمکم به همدیگر وصل شد البته من نمیخواهم بگویم همه اینها مثل هم است و از یک سنخ است تفاوتهایی هم داشتند اختلاف نظرهایی هم بوده است بعضیها اسلامیتر بوده، اسلامیت بعضیها ضعیفتر بوده و بعضیها قویتر بوده، بعضیها خامتر بوده، بعضیها پختهتر بوده، تفاوتهایی هم با هم داشته است ولی جهتگیری و روح ایدئولوژیک آن یکی بوده است و آن این که 1) اسلام یک مکتب است، یک مسلک است، یک سبک زندگی و تفکر است، منسجم است و بهم مربوط است. 2) معیار داریم برای مقایسه با سایر مکاتب و «والاسلام یعلوا ولا یُعلی علیه» اسلام برترین مکتب است و هیچ مکتبی از اسلام بالاتر نیست ما این را تا بخواهیم به مخاطبمان منتقل کنیم باید دوتا چیز را بتوانیم حالی کنیم 1) اصلاً اسلام چی هست که «یعلوا علیه و لایعلی علیه»؟ 2) به چه دلیل اسلام لایُعلی علیه؟ چون لایُعلی علیه یعنی مقایسه، یعنی اسلام با همه مکاتب مقایسه میکنیم لایُعلی علیه، از همه برتر است خب حالا مخاطب ما از کجا بفهمد که چرا اسلام از آنها برتر است؟ باید بتواند مقایسه کند ایشان میگوید این جریان و از جمله ما سعی کردیم این دوتا مشکل را حل کنیم و تا حدودی موفق شدیم که مخاطب ما نمیتوانست به یک نتیجة ثمربخش و قضاوت قاطعی برسد چون هیچ طرح و نقشه متحدالاجزایی جلوی چشم او نبود تا بعد بتواند با مکاتب دیگر مقایسه بکند وقتی این دوتا مشکل را حل کردیم سه – چهارتا فایده هم داشت ما در این مسیر سه – چهارتا توجه داشتیم. 1) بُعد جامعهسازی اسلام. اسلام فقط دینی فردی نیست بلکه دین اجتماعی است. تمدنساز است یعنی شکل و قوارة جامعه را ترسیم کرده است یک هندسهای برای تعهد و تکلیف دارد و نظریه روشنی برای یک جامعه و تمدن اسلامی قرن بیستمی داده است نه اسلامی قرن 4 هجری! اسلام قرن 15 هجری. 2) فایده بعدی، میگوید ما احساس کردیم تمام جلسات مذهبی ما قرآن کلیه به حاشیه رفته است تعمّق عقلی در قرآن، در مساجد شیعه و در محافل مذهبی ما تعطیل شده بود. یک آیهای از اول قرآن میخواندند به عنوان تبرّک، ترجمهاش هم نمیکردند مخاطب هم نمیفهمید معنی آیه چیست؟ اصلاً رسم بود که خیلی از خطباء ما اول خطبه 5 دقیقه عربی حرف میزدند! برای ثوابش! هیچ کس هم نمیفهمید چه میگویند میگفتند حتماً اینها چیزهای مقدس و خوبی است. تعمّقات شبه عقلی و روایات ظنّی و ضعیف میداندار شده بود یکسری عوامی که به اسم مذهب این طرف و آن طرف سخنرانی میکردند در مساجد و جلسات زنانه و مردانه، مذهبهای مندرآوردی! نه عقل پشت آن بود نه نقل و روایت قوی بود نه آیه قرآن بود همینطور میبافتند! و ایشان میگوید بزرگترین مشکل ما این بود که باید شبهاتی که جلسات مذهبی درست کرده اینها را جواب بدهیم نه شبهاتی که کمونیستها و بیدینها درست میکنند چون آنها را راحت میشد جواب داد این شبهاتی که در جلسات و خانوادههای مذهبی درست میشد و توی ذهن این بچهها میرفت بچهها هم فکر میکردند آنها مذهب است بزرگترین مشکل ما این شبهات بود شبهاتی که مذهبیها درست میکردند نه ضد مذهبیها! یک مصیبتی داشتیم. یک مذهب ساختگی کلهپایی توی ذهن اینها میشد از اول تا آخرش این مذهب با اخلاق اصطکاک داشت، با عقل اصطکاک داشت، با تجربه اصطکاک داشت، با واقعیتهای زندگی اصطکاک داشت، خودش با خودش اصطکاک داشت و ما باید زحمت میکشیدیم که اینها را توی ذهن اینها حل کنیم. تفکرات اعتقادی جدا از قرآن و بیاعتنا به قران شکل گرفته است و رشد و نمو یافته است. هنوز هم محافلی داریم که همینطور دارند اسلام را عرضه میکنند انسجام ندارد قابل مقایسه و داوری با دیگران که «الاسلام یعلوا و لایُعلی علیه» نیست قرآن در حاشیه آن است اصلاً مبنای تفکر آن قرآنی نیست و در سند روایات دقت نمیشود همینطور دست میکند از توی احادیث میآورد! حدیث جعلی! حدیث متناقض! حدیث ضعیف! مرسل! مسند! قوی! همه را قاطی پاطی میکند هر حدیثی را هر کس هر طوری دلش میخواهد میخواند و هر طور دلش بخواهد معنا میکند! خب الآن هم ما همین مشکل را به یک شکل دیگر داریم. ایشان میگوید این بیاعتنایی و یا احساس بینیازی و ناامیدی از امکان استفاده صحیح در قرآن و تدبّر در آیات قرآن، که این قرآن میخواهد تمدن بسازد، سبک زندگی بسازد، اخلاق فردی بسازد، سیستم اجتماعی بسازد، ایشان میگوید اصلاً کسی به قرآن اینطوری نگاه نمیکرد ایشان میگوید در دهه 50 در جامعه ما بین روشنکر و روحانی ما، چه برسد به عوام ما و مردم کوچه و بازار ما اصلاً کسی به قرآن اینطوری نگاه نمیکرد یک اقلیتی قرآن را مبنای معرفت میدانستند اصلاً قرآن مطرح نبود- گوش کنید، هنوز هم از انواع اینها هست – میگوید تدبّر در قرآن جای خود را به قرائت سطحی و تلاوت سرسری، فاقد نتیجه و ثواب دنیوی و فقط برای ثواب اخروی قرآن خوانده میشد و کتاب خدا دستمایه عوام و عوامفریبان بود الآنش هم هست باز به یک شکل دیگری در سطح دیگری. قرآن را بخوانیم روی آن تعمّق کنیم ببینیم سیاست قرآن، اقتصاد قران، خانواده قرآنی این ها چیه؟ میگفتند با قرآن بازی نکنید قرآن را دستمالی نکنید قرآن را فقط برای خدا بخوانید. قرآن را به دنیا و سیاست گره نزن! خب نادان قرآن را بخاطر خدا میخواهیم بخوانیم خداوند قرآن را برای چه فرستاده؟ ایشان میگوید وقتی ما جلسات تفسیر قرآن را شروع کنیم یا قرآن در جلسات یا نبود یا اگر بود در مجلس میّت بود یا اول یک جلسهای یک آدمی که خوش صدا بود برای ثوابش میخواند! دیگر هیچ کس ارتباط این آیات را با زندگی واقعی مردم اصلاً بیان نمیکرد و شروع کردیم در سطح مجالس مذهبی ارتباط را تبیین کردن که این قرآن کتاب زندگی است نه کتاب قبرستان! این کتاب برای مُردهها نیامده برای زندهها آمده! سر قبرها بیشتر قرآن باز میشود تا توی خانهها یا توی دانشگاهها. توی دانشگاهها که اصلاً باز نمیشد الآنش هم صوری و تعارفی است مگر در بخش کوچکی از اینها. 5) خصوصیت پنجم. سؤال را گوش کنید، این نکته ماقبل آخر است که عرض میکنم میگوید که – این سؤال، سؤال خطرناکی است – ما یک اخلاق بدی داریم حرفهایی که دیگران با زرنگی میزنند من همینطور عوامانه و رک میگویم برای من دردسر درست میشود مثلاً شهید مطهری یک بحثی دارد ایشان بحثهای مفصلی راجع به تحجر دارد یک جایی ایشان گفته است که یک عده از جامعه ما جزو قالتاقترین آدمها هستند. حالا ایشان خیلی تندتر از این حرفها زده، من حرفهای ایشان را سانسور کردم باور کنید بعضی از حرفهایی که مطهری و بهشتی زدند من جرأت نمیکنم جایی بگویم چون اصلاً گوش نمیکنند که میخواهم بگویم این حرف فلانی است! فوری مارک، برچسب، تهمت میزنند! من دهتا جمله آقای مطهری را خودسانسوری کردم دو – سهتا جملهاش را گفتم آن هم با تغییرات خودم. مثلاً ایشان میگوید – الآن هم میترسم بگویم – میگوید قالتاقترین مردم هستیم برای این که در بازار ما هممه کار میکنند ربا میخورند، دروغ میگویند، کلاه هم را برمیدارند، حسد، کینه، خسیس بودن، همه کارهایی که اسلام و قرآن و پیامبر و شیعه گفته نکن میکنند بعد هم اینقدر از خودشان خاطرجمع هستند که بهشتی هستند برای همه دنیا غصه میخورند! ای بابا که ما کجا اینها کجا! این ما را کشته! که همه کارهایی که کفار میکنند اینها هم میکنند در بازار ربا میخورند دروغ میخورند، گران میفروشند، توی چشم هم نگاه میکنند زن و شوهر به هم دروغ میگویند همسایه با همسایه، همه کارهایی که اهل بیت(ع) گفتند نکن همهاش را انجام میدهند کارهایی که گفتند بکن نمیکنند بعد هم مطمئن هستند که بهشتیاند! یک چیزی هم شنیدند شفاعت، توسل، زیارت، همه اینها مشکلات را حل میکند گریه برای امام حسین(ع) تضمین است گارانتی یک سال گناه است از این تندتر گفته است! من یک دهم این حرف را در یک جمعی گفتم چه قشقرقی راه انداختند که اقا شیعه تضعیف شد آسمان به زمین آمد! گفتم آقا بیا متن این را بخوان ببین چه میگوید بعد هم درست میگوید! این حرفی که رهبری گفته و اجازه داده که چاپ شود معنیاش این است که ایشان این حرف را قبول دارد! الآن هم به شکلهای دیگری همان حرفها را دارند میزنند. عرض کردم بین ردههای کادرهای انقلاب و شاگردان امام(ره) که خیلی مؤثر هستند من هیچ کس را ندیدم به اندازه ایشان به همان اصول دهه 40 و 50 قبل از انقلاب و دهه 60 اول انقلاب، حرفهایش هنوز همان حرفها باشد. بقیه خیلی حرفهایشان عوض شده است. روزنامههای سال دهه 60 را بردار با حرفهای الآنشان کنار هم بگذارید اصلاً باور نمیکنید این دو نفر یکی هستند درست حرفهایی که در دهه 60 خود اینها مخالف آن بودند حالا همان حرفها را تندتر و بدتر میزنند. ولی وظیفهاش را در حد توانش دارد انجام میدهد و ادعای بیش از این ندارد بین این ردههای انقلاب ندیدم شما هم بروید پیدا نمیکنید که هنوز حرفها و اصولش همان حرفهایی باشد که در دهه 50 در همین مسجد امام حسن کرامت گفته است و توی دهه 60 اول انقلاب میگفته است هنوز دارد همان حرفها را میزند و برای همین برای ما ارزش دارد. برای این که هنوز همان حرفهای امام را دارد میزند حرفهایش را پس نگرفته است. یک زمانی یک کسانی در دهه 60 سوپر انقلابی بودند الآن دست لیبرالها را از پشت بستند! لیبرالها میگویند ما اینقدر هم نگفتیم اینها میگویند باشد باید احتیاط کرد! اینجوریاند.
جریان فکری ما یک سؤالی مطرح کرد که تا آن موقع توی مجالس مذهبی مطرح نمیشد و آن این بود همه میآمدند میگفتند که ثابت کن خدا هست یا نیست؟ بله هست. یکی میگوید هست یکی میگوید نیست. خب دلیلتان چیست؟ شروع میکردند که خدا هست! خب الحمدلله که اثبات شد خدا هست و الا اگر اثبات نمیشد خدا کجا میخواست برود؟! جایی نداشت اقلاً اثبات شد یک جایی برای خدا پیدا کردیم و الا خدا مشکل پیدا میکرد! خب خدا را اثبات کردیم. خب بعدش چی؟ هیچی دیگه خدا اثبات شد برویم سر کار و زندگیمان. بعد زور میزدیم که پیامبر و نبوت عامه را اثبات کن بعد زور بزن نبوت خاصه را اثبات کن باز سر غدیر بیاییم با سنیها بحث کنیم که غذیر بوده یا نبوده؟ میگوید همه این کارها را میکردند به حساب بحث تخصصی خواص میکردند، عوام که به این چیزها اصلاً کاری نداشت خواص همه بحثها را میکردند بعد به آنها میگفتند خب حالا چی؟ میگفت هیچی دیگر تمام شد! ما تا همینجا میخواستیم ثابت کنیم. ثابت شد که علیبنابیطالب حق است. ولایت علی حق است. خب الحمدلله رب العالمین! خب که چی؟ این الآن به چه درد ما میخورد؟ خب آقا شما ثابت کردید که پیامبر اسلام خاتمالانبیاء است جواب مسیحی و یهودی و بهایی و کمونیست را دادید استدلال قوی کردید از نظر کلامی همه چیز اثبات و تمام شد خب بعد چی؟ حالا چه فایدهای برای ما دارد؟ کجای زندگی ما ارتباط پیدا میکند؟ هیچی! این هم حرف خیلی مهمی است.
ایشان میگوید ما و همفکران ما سعی کردیم در دهه 40 و 50 به این سؤال جواب بدهیم که اگر توحید اثبات بشود زندگی ما زیر و رو میشود. توحید فقط در ذهن ما برای حفظ کردن نیست اصول دین اگر واقعی و درست است جهت زندگی و هویت تو را تغییر میدهد یعنی بازار تو را زیر و رو میکند خانوادهات را زیر و رو میکند زندگیات را زیر و رو میکند. یک وقت شما توی ماشین نشستید دو – سه نفری دارید تختهگاز توی جاده میروید بعد همینطوری که دارید میروید ممکن است راجع به مسائل مختلف بحث کنید مثلاً یکی بگوید آقا چیزهای خوبی دوروبر جاده است آن یکی بگوید نه زمینهای خوبی نیست آب درستی ندارد یکی بگوید نه بدون آب هم میشود چی کاشت و... همینطور با همدیگر حرف میزنند ولی ماشین هم دارد تختهگاز میرود یعنی هیچ ربطی به عملشان ندارد یعنی هر نتیجهای در این بحث بگیرند توی عمل اتفاقی نمیافتد ماشین دارد با سرعت 120 در مسیر خودش میرود. این بحث بحثی است که اگر درست هم باشد فایدهای ندارد خب به ما چه؟ حالا بشود در این زمین کشت کرد یا نکرد. مثلاً اگر ثابت بشود کشت کرد من چه کار میکنم اینجا میایستم کشت میکنم؟ اگر ثابت بشود نمیشود کشت کرد تندتر میروم؟ نخیر آقا. ما داریم راه خودمان را میرویم راجع به این هم حالا یک چیزی گفتیم یک بحثی کردیم. اما یک جور دیگر. بحث مفید، بحث اعتقاداتی که توحیدی که از توی ذهن به عالم عین و واقعی میآید آن وقت میبینید سیاست و اقتصادتان و خانوادهتان همه چیزتان تغییر میکند.
یک نوع دیگر بحث داریم داریم توی جاده میرویم با همان سرعت توی همان جاده. یک مرتبه یک نفر این سؤال را میپرسد که آقا مسیر را داریم درست میرویم؟ ما داشتیم میرفتیم طرف طرقبه یا طرف تایبات این دارد طرف طرقبه میرود یا تایبات؟ اصلاً ما داریم مسیر را درست میرویم؟ این سؤال اثر دارد راننده یک مرتبه پایش را روی ترمز میگذارد چون راننده میگوید نکند داریم خلاف جهت حرکت میکنیم. این بحثی که دو نفر میکنند یکی میگوید ما داریم به سمت مقصد میرویم یکی هم میگوید نه ما داریم اشتباه میرویم این بحث اینقدر در سرنوشت واقعی اثر دارد که ما یکیمان میگوید اگر حرف من درست باشد باید سروته کنیم برگردیم اگر حرف تو درست باشد باید همین را تندتر برویم یعنی در سرنوشت ما دخالت دارد. شوفر ماشین راننده هم وقتی میبیند ما داریم با هم بحث میکنیم او سرعت 120 را یک مرتبه به 40 میرساند برای این که تردید کرده که باید برود یا باید برگردد؟
سؤالات دینی دو جور مطرح میشود یک وقت دارید زندگیتان را مثل کفار میکنید ظلم میکنید ربا میخورید دروغ میگویید خیانت میکنید ذلت، وابستگی، همه این کارهایی که گفتند نکنید دارید میکنید به جای صدق و صداقت، کذب. به جای اخلاص، ریا. به جای تولید ثروت و تولید کار و تولید کشاورزی و صنعتی، رباخوری و دلالبازی و کلاهبرداری. به جای صادرات بیشتر، واردات بیشتر، به جای زندگی ساده متوسط شرافتمندانه اشرافیگری و مصرفزدگی، به جای تولید علم، ترجمهزدگی. به جای محبت و صفا کدورت و کینه، به جای غبطه، حسد. به جای غم و شادیهای الهی، غم و شادیهای حیوانی و... همه این کارها را دارید می کنید جداگانه دارید بحث مذهبی هم میکنید. مثلاً نشسته میگوید آقا تو به چند دلیل ثابت کردی خدا هست می گوید دوتا. میگوید عجب ما با سهتا دلیل ثابت کردی. خب کردی که کردی الآن با دلایل تو و خودت چه کار کنم؟ اصلاً خدا اثبات شد ثمّ ماذا؟ به ما چه که خدا هست یا نیست. الآن شما که اثبات کردی خدا هست چه اتفاقی میافتد؟ آنها که اثبات کردند خدا نیست چه اتفاقی میافتد؟ هیچی اقا ما در هر دو صورت داریم یک جور زندگی میکنیم! بازارمان فرقی نمیکند، خانوادهمان هم فرقی نمیکند، مرگ و زندگیمان هم همان است فقط یک تفاوتهای کوچکی در مناسک میکند آن هم همه جای دنیا یک مناسک دارند شماها خیال نکنید فقط شماها یک مناسک دارید. این بتپرستها در هند به اندازه و ما شما میروند بتخانه توسل و زیارت و اشک میریزند. دلشان هم این قدر برای ما میسوزد. یک وقت رفته بودم بتخانه – نایبالزیاره شماها بودم – این بتتراشه رئیس آن بتخانه اینقدر دلش میخواست من را هدایت کند همینجور که ما دلمان میخواست یک کسی را میبینیم هدایتش کنیم او هم میخواست من را هدایت کند. طفلک واقعاً برایش غصه خوردم حرص میزد که یک آدم گمراه را نگاه کن اصلاً این نمی فهمد این بتها چی هستند؟ همانجا نشست نیم ساعت برای ما حرف زد ما هم خسته شدیم سرم کج شد این خیالش فکر کرد ما داریم کمکم تحت تأثیر قرار می گیریم نمیدانست از خستگی گردنم افتاده! خیلی خوشحال شده بود خب این همه جا هست. یکی میرود کلیسا، یکی میرود مسجد، یکی میرود بتخانه، شما فکر نکنید صرف نماز و روزه سبک زندگی اسلامی میشود آنها لازم است اما کای نیست.
سؤالی که ایشان دهه 50 مطرح کرده میگوید ما با این سؤال وارد تفسیر قرآن شدم که ما از این به بعد نمیخواهیم یک جوری قرآن بخوانیم مثل آن دو نفری که جواب سؤال هرچه شد تأثیری در مسیرتان نداشته باشد ما میخواهیم یک جوری در این جلسات قرآن بخوانیم که اگر این قرآن را خواندیم و فهمیدیم و باور کردیم یک مرتبه ترمز کنید سروته کنید و سبک زندگیتان تغییر کند برای این که از ما میپرسند این دینی که شما ثابت کردید حق است خب حق است، فایده آن چیست؟ اگر من به این دین معتقد بشوم چه اتفاقی میافتد که الآن نمیافتم. من این سؤال را گفتم که با اضطراب را طرح میکنم برای این که یک کسانی همین سؤال را مطرح کردند منتهی با گرایشهای پراگماتیستی و عملزدگی. گفتند ما به حق و باطل کاری نداریم ما به فایده عمل کار داریم. اصل این حرف درست بود ولی مبنای و نتیجهگیری و متد بحث آن غلط بود. این حرفی که ایشان اینجا زده است ممکن است کسانی فکر کنند همان حرف است که ایشان میگوید بالاخره اسلام از تجرّد و ذهنیت محض بیرون بیاید فایدهای این اعتقادات در زندگی ما و در همین دنیا دارد یا نه؟ میگفتند قرآن را برای ثواب آخرت بخوانید به ثواب دنیوی آن کاری نداشته باشید یعنی تأثیر قرآن در دنیا اصلاً حرفش را نزن. چون میگوید یک انحرافی بود که در اغلب مجالس دینی و مذهبی ما حاکم بود اصلاً مجلس قرائت قرآن میگیرند به معنای آن کاری ندارند این هم که یک کسی قشنگ میخواند همه با هم میگویند اعد اعد! خیال میکنید که قران را میگوید اعد؟ نه آقا از این صدایت کیف کردیم اعد! دوباره صدایت را تکرار کن. لذا با همان صوت اگر یک آیه دیگر را بخواند غلط هم بخواند معنیاش را هم نفهمد خیلیها متوجه نمیشوند. اعد آن صدا را نه اعد آن معنا را. که آقا اینقدر این معنی قرآن تکان دهنده بود یک مرتبه بخوان. دزد میرفت روی پشت بام، یک مرتبه یک آیه از این قرآن شنید، همان که ما روزی هزار بار میشنویم تکان نمیخوریم. یک آیه قرآن این مرتیکه دزد شنید برای اولین بار شنید درست شنید نقل شده این روی پشت بام آمده بود دزدی کند یک مرتبه میخکوب شد. آیه این بود که آیا وقت آن نرسیده که قلبهای شما در برابر ایمان به خدا خاشع بشود. خداوند از بشر از میلیاردها انسان سؤال کرده است هیچ کس نشنیده! به این سؤال جواب نداده است اما این دزد جواب داد! نقل شده ایشان یک مرتبه میخکوب شد گفت این سؤال چه بود؟ از چه کسی دارد میپرسد؟ چه کسی دارد میپرسد؟ از کی میپرسد؟ من به نوبه خودم مخاطب این سؤال هستم آیا وقت آن نرسیده که قلب شما در برابر حق خاشع بشود؟ یک لحظه سکوت می:ند و میگوید چرا وقتش است. کل مسیر زندگیاش را سروته میکند برمیگردد یک آدم جدید، یک زندگی جدید و یک ماهیت جدید. پابرهنه. قضیهاش این است یک آدم سرمایهداری بود جشن حسابی گرفته بود بزن و بخور و امام(ع) داشتند از کوچه رد میشدند دیدند خیلی بزن و بکوب است کنیز اینها از خانه بیرون آمد که آشغالهای مهمانی را بیرون بریزد امام(ع) از او پرسیدند که صاحب این خانه آزاد است یا بنده است؟ او فکر کرد که منظور امام این است که آزاد است یا برده؟ چون عبد به معنی هم بنده هم برده است. گفت نه آقا بنده چیه؟ ایشان آزاد است یعنی خودش یک کسی است. امام(ع) فرمودند بله معلوم است که این آزاد است یعنی این بنده نیست. این را گفتند رفتند. این کنیز خدمتکار رفت داخل، صاحبخانه به او گفت چقدر دیر آمدی گفت قضیه این بود یک کسی این سؤال را کرد. گفت ایشان چه گفت؟ گفت، گفت معلوم است که این بنده نیست آزاد است. این همین جمله را هزار به من بگویند تکان نمیخوریم میگوییم چقدر جمله قشنگی بود، خب حالا به بقیه کارهایمان برسیم! این یک مرتبه تکان میخورد میگوید عجب یعنی من بنده نیستم آزاد هستم؟ آزاد از قید حق و خدا و حالت. گریه میکند میگوید من میخواهم بنده باشم. امام(ع) میگوید تمام مالی که از اموال مردم خوردی تا یک چنین زندگیای درست کردی با توبه زبانی نیست همه را باید برگردانی. این گوشتهایی که از مال حرام درآوردی باید آب بشود به همه کسانی که ستم کردی باید از خودت راضی کنی و عذرخواهی کنی. نقل شده ایشان پابرهنه، اموال و املاکش را همه را داد رفت. و حتی کفش پا این آدم ندارد پابرهنه راه میرفت. دوتا نقل در مورد ایشان است که محتوایی نهایی هر دو همین است. اینها کسانی هستند که آیه و حدیث میشنوند ولی فایده دارد یعنی فایدهگرایانه به آن نگاه کرده میشود نه به معنای پراگماتیستی.
آخرین جمله: ایشان میگوید ایدئولوژی کامل بیابهام با ابعاد متناسب با زندگی چندبُعدی انسان که همه ابعاد زندگی انسان را ببیند ما دیدیم اسلام و قرآن را باید اینطور که واقعاً هم اینطور هست تفسیر کنیم و یک دین زنده نه دین مرده، قرآن زنده نه قرآن مرده. شریعت زنده، نه مرده. فقه زنده نه فقه مرده. موعظه اخلاقی زنده نه نوع مرده آن. ما دیدیم این تغییر باید بشود و بر اساس این جلسات را انجام دادیم.
امیدوارم که انشاءالله دوستان موفق باشند. تشکر میکنم از دوستانی که این جلسه را تدارک دیدند. اصول حاکم بر این بحث را عرض کردم. ایشان در این کتاب بحث "جامعه بیطبقه توحیدی " را کرده است که این شعاری بود بعداً کسان دیگری با معنای انحرافی به کار بردند. این جامعه بیطبقه توحیدی ایشان هم احتیاج به توضیح دارد که انشاءالله اگر فرصتی بود بعداً عرض خواهم کرد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی