بسمالله الرحمن الرحیم
وقتی یک کسی جانشین شما در یک جایی میشود آیت شما و آیینه شما و مظهر و تجلی تو میشود. اگر خداوند خالق است این نماینده و خلیفه او هم خالق است اگر او رازق است این انسان کامل هم رازق است منتهی خالقیت و رازقیت در او ذاتی و واجب است و در این انسان کامل عَرَضی است و برای خودش نیست و ممکن است واجب نیست به اذن الله و به خلق الهی است این است که یک مرتبه یک انسان (پیامبر الهی) یک مرده را زنده میکند در حالی که احیاء کار خداست بله «هُوَ المحیی – هوالمُمیت» بله فقط اوست که زنده میکند و میمیراند پس طور شد که یک پیامبر الهی مسیح(ع) به اذن خدا مرده زنده کرد؟ و یا پیامبر اکرم(ص) مرده زنده کرد؟ حضرت ابراهیم(ع) مرغها را تکه کرد در چهار ارتفاع گذاشت و صدا زد و پرندگان زنده میشوند. چطوری است که مرده زنده میشود؟ بله به دست ابراهیم(ع) و عیسی(ع) و پیامبر اکرم(ص) مرده زنده شد؟ اینها چون خلیفهالله هستند انسان کامل هستند آیه و مظهر او هستند این فعل، فعل او و فعل خداست، ذاتاً فعل اینها نیست عرَضاً و به اذنالله فعل اینها میشود بنابراین اگر جانشین مظهر آن است که این را به جای خود گمارده است و آینه باید آن صاحب اصلی را نشان بدهد خلیفه باید نماینده آن مستخلفعنه است باشد آیه و مظهر او باشد اگر خدا خالق است این جانشین او به اذن او، انسان کامل، انبیاء میتوانند خلق کنند و مرده را زنده کند در موجودات عالم میتواند تصرف کند چون خداوند اینها را برای این تسخیر کرده است و استعدادها و امکانات بالقوه عالم طبیعت، زمین در اقیانوس، زمین و آسمانها و همینطور امکانات و استعدادهای بالقوه و بینهایتی که در تک تک ما آدمهاست آنها را میتواند به فعلیت برساند. مرده زنده کردن در برابر او چیز مهمی نیست اینقدر استعداد و ظرفیت و امکانات در عالم و آدم هست که ما تا آخر نه میفهمیم و نه آنها را به فعلیت میرسانیم. پس این مقام خلیفهاللهی اولاً یک امانت است ثانیاً بر دوش همه انسانهاست بدون استثناء، انسان بماهو انسان، منتهی همه به یک اندازه نه این را میدانند نه این امکانات و بالقوهها را بالفعل میکنند و استعدادهایشان را نه درست میشناسند و نه در مسیر درست شکوفا میکنند و خلافت و ولایت تکوینی هست خلافت تشریعی نیست امانت را بسیاری بر دوش خود احساس میکنند این امانت بر دوش همه ما هست خیلی از ماها این امانت را احساس نمیکنیم و نمیپذیریم پس میزنیم! این مقام، این قدرت، این استعداد، این ظرفیت عظیم امانت است و به اراده صاحب امانت یعنی خداوند اگر از اینها استفاده بشود عدل و رشد و تکامل است و بهشت و سعادت است برخلاف صاحب امانت و اراده او، طبق میل خود ما از این امانت استفاده کنیم یعنی به ما یک چیزی داده و گفته باید با این اینطوری عمل کنید و اینطوری استفاده کنید نه آنطوری. اگر آنطوری که گفت کردید آثار الهی و سعادت ابدی دارد و میشود حسین(ع)، انسان کامل. اگر بر طبق میل خودمان عمل کردیم با این امانتی که خدا به ما داده، این خلافت، این علم، این قدرت، این عمل، این توان، در مسیر شیطان به کار رفت در واقع سر سفره دوست نشستیم و دشمن را آوردیم سر سفره دوست نشاندیم یعنی این امکانات و این قدرت و این خلافت را از خدا گرفتیم ولی داریم در راه شیطان مصرف میکنیم! پس این نکته مهمی که در نگاه قرآنی بر اساس این توضیحات از این آیه، همه بشریت بدون استثناء کافر و مؤمن و خوب و بد همهشان خلیفهالله هستند یعنی این امانت و این قدرت به همهشان داده شده است منتهی یک عدهای حق این امانت و قدرت را ادا میکنند و یک عده کمتر و یک عده بیشتر، یک عده بطور کامل همه شئون این خلافت را میشناسند و رعایت میکنند و همه وظایفی که تعیین کرده و اینها خلیفه او هستند عمل میکنند این میشود انسانهای کامل. ماها هم انسانهای ناقص هستیم بخشی از این حق را ادا میکنیم و بخشیاش را نمیکنیم هر اندازه بکنیم ما به همان اندازه تشریعاً هم خلیفهالله هستیم و به همان قدر انسان هستیم آن مقداری که نمیکنیم انساننما هستیم این که یک عدهای فکر کنند که یعنی چه؟ خلافتی که به انسان کامل داده شده، همین خلافت به انسانهای پست فاسد جنایتکار، به کفار داده شده است؟ پس فرق مؤمن و کافر، فرق انسان عادی و معصوم چیست؟ در واقع این به خاطر این که نظام تکوین و تشریع را خلط کردند یعنی یک وقت داریم از نظام تشریع، باید و نباید صحبت میکنیم آنجا که در حوزه آگاهی و در حوزه آزادی انسان است و تابع اراده و انتخاب انسان است آن نوع خلیفه بودن بسیار بسیار سخت است شرایط آسانی ندارد آن جهاد با نفس میخواهد، علم میخواهد، تلاش میخواهد، باید صغه و مورد اعتماد باشد، باید امانتدار باشد، باید طهارت داشته باشد و در سطوح بالای آن عصمت میخواهد. ولی وقتی در نظام تکوین نگاه میکنیم استخلاف، یعنی خلیفه بودن به معنای داشتن قدرت است، به معنای داشتن علم است و هرچه قدرت و علم، و هر جمال و کمال نسبی که در اختیار هرکسی باشد ولو یزید، اما آن تجلی خداست آن علم و قدرت تجلی اوست ولی در مسیر شیطان بکار میرود. همه موجودات صلاحیت دارند که مظهر اسماء حسنا باشند، همه موجودات عالم جزء اسماءالله هستند، همه جزو آیات الهی هستند اما در حدی است که صلاحیت دارد برای این که مظهر اسماء الحسنی باشد نه این که مظهر تجلی صفات کمالی الهی بشود منتهی وقتی فساد میکنیم، خون میریزیم، و تخریب میکنیم، نابود حرص و نسل را، نیروهای انسانی یک جامعه بشری را نابود میکنیم و امکانا معیشتی و اقتصادی و زندگی و تمدن را نابود میکنیم در واقع داریم علیه مقام خلافت عمل میکنیم داریم خیانت میکنیم به آن امانت و قدرت، خیانت به خلافت و خیانت به خدا که مستخلفعنه است این یعنی ما ناسپاس هستیم و نسبت به آن مقام عظیمی که به همه ما داده شد قدرناشناسی کردیم اما معنیاش این نیست که آن مقام به ما داده نشد، مقام به همه داده شد مثل امکان یک ماشینی را به هرکسی که رانندگی بلد است اگر این با ماشین درست رانندگی میکند به مقصد میرسد به کسی هم صدمه نمیزند اگر به روش نادرست عمل بکند با همین امکان و قدرت به این امانت خیانت کرده و با همین ماشین یک کسی را به قتل رسانده، سفک دم میکند یا فساد فیالارض میکند و دزدی میرود ولی این ماشین به هردو داده شده است این خلافت این قدرت به هر دو داده شده است پس خلافت تکوینی، اختصاصی به انسانهای خوب ندارد همه دارند حتی یک قدرت استکباری اگر یک جایی قدرت دارد علم یا از جمال و جذابیت برخوردار شده است آن قدرت و علم و جذابیت، همه اینها اسماءالله است و همه اینجا تجلی خدا است منتهی استفاده نادرست میکند و سنت خدا، سنت تکوینی و سنت تشریعی دارد. سنت تشریعیاش توسط نوع انسان از بین همه مخلوقات خداوند آشکار کرده است یعنی سنت تکوینی خلافت تکوینی نه به همه انواع حیوانات و موجودات داده شده است نه به جنّ یعنی موجودات نامرئی دیگری داده شده نه به فرشتگان داده شده است فقط به نوع انسان داده شده است، این تکویناً. یعنی یک امتیازهایی، یک کرامتی را «لقد کرّمنا بنیآدم» به همه انسانها و فقط به انسان داده است که این عصاره آنها میشود این که انسان جامع همه اسماء و صفات الهی هست منتهی در حد بشری نه در حد خدا و امکانی نه وجوبی. و عرضی نه ذاتی، برای خودش نیست از خداست. این برای آن حد بالا و برترش این در حد تکوین. به لحاظ تشریعی به همه انسانها داده نشد بلکه به انسانهای کامل داده شد کسانی که بالاترین خلافت بالفعل را دارند نه ردههای پایین و متوسط خلافت بالفعل را به انسانهای کامل نه انسانهای ناقص داده میشود. این هم نکتهای است که روشن شود که شیطان و نیروهای شیطانی، انسانهای تابع فساد و ظلم، هر کاری میکنند اگر قدرت و علم و تکنولوژی در اختیارشان است آن قدرت و علم و توان، الهی است اما مسیری که انتخاب کردند انتخاب آنها شیطانی است این پاسخ پرسشهای بسیار مهمی در حوزه ارزشگذاری و داوری اخلاقی بین قدرت و ضد قدرت در طول تاریخ است.
و نکته دیگری که باز از همین آیه استفاده میشود این است که انسان اگر خلیفهالله است و میتواند خلیفهالله باشد خلیفه همه موجودات دیگر هم هست و میتواند باشد چون در واقع، با تعبیر اسلامی آدم نسخة کامل آدم است همه کمالاتی که در عالم هست عصارهاش در آدم هست. از همه انواع موجودات و کائنات نمونهای در انسان هست و این تعبیری که در روایات ما هست که تو ای انسان فکر میکنی یک جِرم صغیری و یک جسم چند ده کیلویی هستی در حالی که عالم بزرگ، هستی بزرگ و همه عالم در تو چکیده شده است و تو در واقع قائم مقام همه موجودات عالم هستی اگر انسان قائم مقام خداست به همان معنایی که عرض کردیم به اذنالله قائم مقام همه موجودات عالم است و من یقین میدانم در هیچ نوع انسانشناسی و در هیچ یک از علوم انسانی یک چنین تکریم و ظرفیتهای عظیمی برای انسان تعریف نشده است این که انسان نماینده خدا و مسجود ملائک و برتر از همه موجودات، هم به لحاظ تکوینی هست و هم به لحاظ تشریعی میتواند باشد در کدام مکتب انسانشناسی و در مبانی کدامیک از رشتهها و مکاتب علوم انسانی یک چنین تقریر و تعریف و تکریمی از انسان شده است و تعارف نیست و تعارف نکرده و تملّق نکرده است واقعیت انسان اینقدر بزرگ دیده شده است.
بعضیها گفتند که شاید این «إنّی جاعلٌ فی الارض خلیفه» خدا نگفته که این خلیفه من است گفته خلیفه! شاید گفته خلیفه به جای نسلهای قبل از انسان بوده که قبلاً بودند انسانهای دیگری بودند که مثلاً انگار قیامت آنها رسیده باشد از این عالم رفتند موجوداتی که گاهی از آنها تعبیر به «نَسناس» شده است و روایاتی داریم که میگویند قبل از این عالم، قبل از آدم و حوا و غیر از این عالم، هزار هزار عالم و آدم دیگر بودند و آدم و حوا نخستین انسانها بطور مطلق نبودند بلکه در واقع اینها آغاز نسل کنونی انسان، این نسل و نژاد انسانهایی که ماها هستیم بودند نه این که نخستین انسانها بودند نه. مثلاًاین روایت هست که مفسّرین هم نقل کردند که از امام معصوم(ع) راجع به ما آدمها که الآن هستیم میپرسد که آیا غیر از ما که الآن هستیم موجودات دیگری یا آدمهای دیگری هم بودند یا هستند؟ امام(ع) میفرماید چطور نباشند؟ «لَعلّکَ تَرى أنَّ اللّه َ إنّما خَلقَ هذا العالَمَ الواحِدَ، وتَرى أنَّ اللّهَ لَم یَخْلُقْ بَشَرا غَیرَکُم!» نکند تو فکر کردی خداوند فقط این جهان و این یک عالم را آفریده است، فکر میکنی خداوند بشری غیر از ماها خلق نکرده است؟ بعد آنجا طبق این روایت میفرماید: «بَلی» چرا؛ «وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّینَ». به خدا سوگند خداوند خلق کرد – خیلی عجیب است – هزار هزار عالم و جهان است، یک میلیون جهان است و هزار هزار و یک میلیون عالم و انسانهای دیگری قبل از ما خلق شدند شاید غیر از اینجا. میفرماید: «أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ» شما الآن در حلقه اخیر این عوالم و جهانها و آدمها و انسانها بودید «وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّینَ». یعنی در این روایت میگوید سابقه بشر و این عوالم به میلیونها و هزاران سال پیش برمیگردد. و از همین نسلهای سابق انسان ممکن است اینها باشند که بعضی فسیلها و سنگوارهها و اسکلتها گاهی کشف میشود که باستانشناسان میگویند این مربوط به مثلاً چند صد هزار سال پیش است یا چند میلیون سال پیش است بسا که اینها درست باشد البته آنها یقینی نگفتند ولی احتمالش هست که باشد این هم منافاتی ندارد ما در روایاتمان داریم که الف الف عالم، ألف ألف آدم، میلیون میلیون آدم و عالم قبل از ما بودند شاید اینها مربوط به همان نسلهای قبلی انسان باشند که حتی قبل از آدم و حوا بودند و بعد از این عالم رفتند و از بین رفتند چون این انسانی که الآن هست و شروع آن به آدم و حوا میرسد طبق قرائن و دلایلی تاریخ این به میلیونها سال نیست ولی ممکن است آنها مربوط به آدمهای قبل بودند. پس این که میگویند خلیفه خدا نیست خلیفه آنها هستند جواب این داده شد.
یک بحث این است که خلیفه خداست و خداوند در واقع به انسان کرامت داده و به انسان کمال اعطاء کرده است منتهی این کرامت احتیاج به یک زمینه مناسبی دارد و آن زمینه علم به اسماء و حقایق الهی است که فرشتگان از آن محروم هستند و این وقتی معنا دارد که انسان خلیفه خدا باشد و قلمرو خلافت و تصرف آن هم فقط زمین نباشد زمین و همه آسمانها باشد این هم نکته بسیار مهمی است که طبق آن تفسیری که تا الآن داشتیم بحث میکردیم قبل از این نظریه اخیر، دوتا نکته فوقالعاده مهم باز در بحث انسانشناسی قرآنی نتیجه میشود. یکی این که علم اسماء و کرامت خاصی که در واقع کرامت علمی است یک نوع آگاهی بر حقیقت و حقایق عالم است این آگاهی در واقع، انسان را انسان میکند و مسجود ملائک میکند که فقط او این آگاهی را از طرف خداوند دارد. و نکته دومی که الآن اشاره کردیم این است که درست است که انسان در زمین خلیفه شد اما فقط خلیفه خدا در زمین نشد بلکه خلیفه خدا در زمین و آسمانهاست. این هم یک تعبیر مهمی است که این نظریه و این تفسیر از آیات به آن میرسد که محل استخلاف زمین بوده باشد اینجا خلیفه شد اما قلمروی خلافت و تصرف آن زمین و آسمانهاست یعنی انسان فقط قدرت تصرف در زمین به او داده نشده بلکه قدرت تصرف در آسمانها هم داده شده است. خلافت از انسانهای قبل یا مثلاً بعضیها گفتند خلافت از یک نسلی و یک موجود جنی بوده که قبل از عالم بودند و از بین رفتند حالا بگویند این انسان آدم و حوا خلیفه آنها هستند خب حالا اولاً که این خلافت یک کرامت خاصی نیست که احتیاج به علم اسماء داشته باشد و به مقام تسبیح و تقدیس مربوط باشد یا مثلاً فرشتهها تعجب بکنند سؤال بکنند که این چه موجود بزرگی است که قرار است خلیفه انسانهای قبل بشود خلافت از نسناس انسان قبلی، خلافت از موجودات نامرئی و جن که یک چیز خاصی نیست که فرشته تعجب کند که چرا من نشوم آنها بشوند؟ ضمن این که وقتی میفرماید «إنّی جاعلٌ فی الارض خلیفه» من در زمین، خلیفه قرار دهنده هستم ظاهر کلام این است که این خلیفه من است نه کس دیگری، مثل این که کسی بیاید بگوید من دارم اینجا جانشین میگذارم خب ظاهر معنی این است که جانشین خود من است نه این که من دارم برای یک کس دیگری جانشین میگذارم اگر آن باشد باید روشن بشود ضمن این که وقتی سجده مطرح میشود سجده برای آدم و برای خلیفه، خب معلوم میشود این خلیفه خداست نه خلیفه انسان و موجودات دیگری، چون سجده برای خدا مطرح است نه برای انسانها و موجودات دیگر، اگر میفرماید برای خلق این موجود و جعل خلافت برای او سجده از ما خواسته است خب معلوم است این خلیفه، خلیفه خداست سجده برای هیچ موجود جز خدا جایز نیست و خداوند فقط سجده برای خلیفه خودش خلیفه خدا را اجازه داده است که البته این هم مسجودله است یا مسجودعلیه است، قبلاً بحث کردیم که بعضیها گفتند این مسجودعلیه نیست که به سوی آدم سجده نکردند بلکه به احترام آدم و بر بزرگداشت او سجده کردند سجده برای آدم نبود برای خدا بود سجده به خدا بود نه سجده به آدم. سجده به آدم نبود سجده برای آدم به خدا بود. اما اگر طبق آن فرض بگیریم که نه سجده به آدم بود اما به فرمان خدا، آن وقت آن سجده، سجده عبادت نیست بلکه سجده احترام به بزرگداشت است و الا شرک است و خداوند فرمان به شرک نمیدهد این هم یک دلیل که آورده شد برای این که این خلافت خداست که همه انسانها به این معنا دارند و نکته دیگر این که اصلاً خلافت به معنای خلافت موجودی کسی غیر از الله باشد در طول تاریخ ازلی و همیشه موجوداتی بودند رفتند و موجودات دیگری آمدند و هر موجود بعدی خلیفه موجود قبلی بوده است ولی در آن موارد فرشتهها سؤال نکردند که چرا این خلیفه او شده است به عنوان خلیفه یاد نشده است چرا اینجا تعجب میکنند؟ شاید این برای بار اول است که صحبت از خلافت خداست در مورد فقط انسان این بحث مطرح میشود و الا خیلی موجودات آمدند و خلیفه خیلی از موجودات دیگری بودند و یک جریان طبیعی، تاریخی و اجتماعی بوده است این یک جریان خاصی بوده است.
نکته دیگری که باز مطرح شده است این است که آن کسی که انسان خلیفه او شده است، این خلیفه نسخه جامع عالم بوده است. خلافت کمال و کرامت بزرگی برای انسان است اما اگر قرار باشد انسان خلیفه یک نسخه ناقصی باشد این باز تعجب ندارد و یک کرامت بزرگ نیست. کرامت بزرگ همان «لقد کرّمنا بنیآدم» این است که خلیفه الله بشود نسخه جامع همه هستی بشود و باز استدلال دیگری که شده است این است که موجودات دیگر خلیفه نمیخواهند هر موجودی در مقام خودش است و کار خودش را میکند و وظیفه خودش را دارد انجام میدهد خلیفه ندارد و خلیفه نمیخواهد و خلافت به معنای جایگزینی بعدی برای پس از قبلی از این جهت هم مشکل دارد اما این کمال و جامعیتی که در انسان قرار داده شده میتواند منشأ خلافت خدا باشد برای این که انسان نسخه جامع هستی است و جهان هستی بزرگ، عالم اکبر در انسان به ودیعه گذشته و از تمام موجودات عالم و کائنات یک نمونه و کمالی در انسان هست و هیچ موجودی جز انسان این جامعیت را ندارد بنابراین این زمینه مناسب برای خلیفهالله انسان است و این جامعیت را چون دارد، چون این جامعیت در انسان است انسان کار همه موجودات عالم را میتواند بکند چون نسخه جامع همه موجودات است در واقع آدم کار عالم را میکند اما عالم کار آدم را نمیکند و این نکته بسیار مهمی است که قرآن و همین چندتا آیه اینها را به ما توجه میکنند از عالم کار آدم ساخته نیست اما از آدم کار عالم ساخته است لذا آدم میتواند به جای آدم بنشیند ولی کل عالم نمیتواند به جای آدم و به جای انسان بنشیند. چرا در روایات تصریح میکند به این که آدم خلیفهالله است و انسانهای کامل در ذریه آدم همه خلفاءالله بودند خلیفهالله هستند آدم و انسان کامل جانشین خداست پس جانشین کل عالم است اراده خلیفه، اراده مستخلفعنه میشود. یکی بطور مطابقی، ارادهاش خلافت خداست و یکی خلافت عالم است به التزام. یعنی بطور مستقیم و مطابقی انسان خلیفهالله است و به دلیل التزامی خلیفه کل عالم است. خلیفه خدا معنیاش این نیست که خدا یک کسی را به جای خدا میگذارد و میرود اصلاً خدا جایی ندارد و چیزی نیست که خداوند واجد آن مقام نباشد و حاضر در آن نباشد خداوند در تمام شئون محیط و حاضر است خداوند در همه امور مبسوطالید است خدا به همه چیز احاطه دارد هیچ چیز و هیچ کس و هیچ جا، مستقل از خدا خالی نیست. خدا هیچ جا غائب نیست که یک کسی بیاید در قالب خدا جانشین او بشود خداوند خلف ندارد تا خلیفه داشته باشد خدا خلف ندارد تا کسی از خلف خدا وارد صحنه هستی بشود پس چرا میگویند خلیفهالله؟ این هم پرسش بعدی که روشن بشود چون بعضیها میخواهند انسان را تکریم کنند خداوند را تصغیر و تضعیف میکنند! میخواهد بگوید انسان خلیفهالله است بعد خدا مثل این که از صحنه غائب میشود میگوید انسان مثل این که هست شما لازم نیست خدا باشد! دیدن انسان به مثابه ندیدن خداوند مطرح میشود در حالی که این تعبیر خلیفهالله نباید از این استفاده کرد این که انسان جایگزین خدا میشود یا یک مرحلهای و صحنهای یک ردهای از هستی از خداوند خالی میشود خداوند آنجا غایب میشود به جایش انسان هست! ابداً. بلکه خود خلافت یک حقیقتی است که مراتب مختلف دارد تشکیکی است مراحل عالی خلافت در انسان کامل است، از حضرت آدم(ع)، در انبیاء، در اولیاء، در اهل بیت(ع) و اوج آن در پیامبر اکرم(ص) است.مراحل پایینتر این خلافت، این کمالات، این انسانیت، این قدرت، در انسانهای صالح و مصلح، مؤمن، مجاهد و با تقواست. و همینطور این پایین میآید تا به مرحلهای میرسد که خلافت عادی تکوینی فقط هست دیگر این خلافت تشریعی، آن خلافت انتخابی نیست. قرآن کریم جایی در مورد همه مردم مؤمن و مسلمان، کلمه خلیفهالله را مفهوم آن را به کار نبرده است اما مصادیق آن را به کار برده است در یک مصادیقی اشاره میکند که اینجا این مصداق نیابت و خلافت خداست، این مظهر خداست، دست این دست خداست. چشم او چشم خداست. مثلاً در مورد مجاهدین فی سبیلالله که برای حق و عدل و توحید قیام میکنند جان و مال و علائقشان و همه چیزشان را در راه حق فدا میکنند و به شهادت میرسند و نمیرسند و جهاد میکنند خداوند در مورد آنها میفرماید که «لم تقتلوهم» دشمن را شما نزدید «ولکن الله قتلهم» خدا اینها را کشت و زد. میفرماید «قاتلوهم» با ظالمان و دشمنان حق و انسانیت نبرد کنید «قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللهُ بِأَیْدیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنینَ» (توبه/ 14)، خداوند آنها را عذاب میکند و به دست شما عذاب میکند یعنی دست شما دست خدا میشود یعنی شما خلیفهالله میشوید «وَ یُخْزِهِمْ» آنها را رسوا و نابود میکند «وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ» خداوند شما را علیه آنها نصرت میکند «وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنینَ» و آن ترس و یأس و کینههایی که در دل شما انبار و انباشته شد همه آنها جبران میشود و خداوند سینه مؤمنین را شفا میدهد.
خب الآن شما فعل یک انسان مؤمن مجاهد را نسبت به خودش میدهد و فعل تسبیبی خداست. همین یعنی خلیفهالله. این یعنی استخلاف و به نیابت از خداوند. بنابراین رده کامل خلافت الهی در انسان کامل است. ردههای پایین همینطور انسانهایی که کمتر کامل هستند ولی در حال تکامل هستند و به تعداد همه انسانهای وارسته و صالح در طول تاریخ، این خلافت مصادیق و مراتب دارد. آخرین نکتهای که اینجا عرض میکنیم این است که خلیفه خدا بودن یعنی تجلّی همه صفات خداوند بودن هریک در جای خود. این هم پاسخ یک نکته دیگری که خداوند رحمان و رحیم است و خب انسان صالح، خلیفهالله، انسان کامل، بنابراین اهل هیچ نوع درگیری و غضب و خشمی نباید باشد و باید کلاً تسلیم باشد. بله، جواب این است که تسلیم خدا باشد، تسلیم قضاء الهی باشد اما تسلیم در برابر ظلم و کفر انسانهای فاسد و مفسد که نباید باشد باید در برابر آنها قیام کند، نهی از منکر کند، جهاد کند، اگر خداوند رحمت دارد غضب هم دارد، خلیفه خدا هم انسان کامل هم، هم رحمت دارد و هم غضب. منتهی در مورد خداوند غضب خدا هم رحمانی است یعنی منشأ غضب خدا رحمت خداست، یعنی رحمت خدا سابق بر غضب اوست امام غضب اوست یعنی غضب پشت سر رحمت حرکت میکند یعنی رحمت خدا غضب خدا را رهبری میکند غضب خدا هم مصداق رحمت خداست همانطور که یک پزشک وقتی انگشت شما سیاه میشود و جراح انگشت شما را قطع میکند ظاهر این غضب است اما در واقع این رحمت است این غضب رحمانی است یعنی کل آن رحمت است، لذا حدود الهی، شلّاق، مجازات، قصاص و جهاد، نبرد، همه اینها رحمت الهی است حتی رحمت برای ظالمین هم هست رحمت برای مظلوم معلوم هست که هست ولی برای ظالم هم هست. چون هرچه زودتر جلوی او را بگیری و ظلم و فسق کمتری بکند عذاب خودش کمتر خواهد بود. خب اگر در خداوند رحمت خدا غضب خدا را مهندسی میکند و زعیم غضب او رحمت اوست یعنی غضب خدا هم رحمانی است خلیفهالله، خلیفه خدا و انسان کامل و خلائف خدا، خلفای خدا، انسانها در هر مرتبهای هستند همه آنها هم رحمت دارند و هم غضب دارند. اسلام رحمانی هم رحمت دارد و هم غضب، غضبش هم رحمانی است غضب علیه انسان نیست بلکه غضب علیه دشمنان انسان است. اگر غضب خلیفهالله رحمانی نباشد یعنی از سر رحمت نباشد جلاد باشد نه جراح، او دیگر خلیفه خدا نیست چون خشم خلیفه خدا هم تجلی لطف اوست.
پس خشم خلیفهالله، انسان مؤمن مجاهد، ولیّ خدا مآمور لطف اوست، لطف او تابع خشم او نیست. قهرش مقهور مهر اوست. مهر او تابع قهر او نیست یعنی قهرش هم مهربانانه است و خشمش هم از سر لطف است.
بنابراین خلیفه خدا هم اصالتاً رحمت برای خلق است و غضب او هم رحمانی است و تابع مهر اوست. از سر لطف به اوست. انسان خلیفه فرشته نیست چون فرشته زمینی نیست ولی جایگاه انسان زمین است. فرشته معصوم است در حالی که موجودات زمینی که تابع اقتضائات جسمانی باشند با شهوت و خشم هستند و آنها نمیتوانند معصوم باشند انسان عادی بدون موارد اذن الهی نمیتواند معصوم باشد. فرشتگان «عباد المکرمون» هستند بندگانی که در بندگی هستند و اکرام شده هستند. «... لایَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» (تحریم/ 6)؛ هرگز هیچ فرمان خدا را معصیت نمیکنند و جز به فرمان خدا عمل نمیکنند. پس فرشته نمیتواند زمینی باشد زمین محل تزاحم و اختلاف و حرکت و انواع موانع اطاعت خدا پیش میآید همه فرشتهها نمیتوانند زمینی باشد و کاملاً معصوم باشد. و لذا آیه دیگری در قرآن داریم که میفرماید «قُل لَّوْ کَانَ فِی الأَرْضِ مَلآئِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَکًا رَّسُولاً» (اسراء/ 95)؛ بگو اگر فرشتگانی بودند که میتوانستند بطور دائم مثل آدمها در زمین زندگی کنند اگر فرشتگان میتوانستند در زمین و در این طبیعت و عالم ماده یک استقراری مثل استقرار انسان داشته باشند که مطمئن در ارض زندگی کنند «لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَکًا رَّسُولاً» خب ما - قبلاً یا الآن - از آسمانها برای آنها پیامبر از جنس فرشته میفرستادیم. خب این یک اطلاع دیگری راجع به فرشتگان از یک آیه دیگر قرآن است که برمیآید که ظاهراً هیچ گونه از فرشتگان در زمین زندگی نمیکنند اینجا مقرّشان نیست اما در زمین حضور دارند و گاهی ظهور هم دارند. این هم یک استفاده که از این مطلب میشود کرد.
انسان خلیفه و قائم مقام فرشتهها هم نیست اگر این بود که لازم نبود فرشتهها به خداوند بگویند که خدایا ما داریم تو را حمد و تسبیح میکنیم خب ما خلیفه باشیم! اگر انسان قائم مقام فرشتگان میبود دیگر چه معنی داشت که فرشتگان بگویند «نحنُ نُسبّح بحمدک» خدایا ما داریم تو را تسبیح میکنیم ما به این مقام شایستهتر هستیم. دیگر جای آن نبود. چون آنها اصل بودند و انسان خلیفه آنها بود دیگر جای سؤال نبود چه برسد به اعتراض فرشتگان.
نکته دیگر این که اینجا از کلمه «أنا» مفسّرین استفاده کردند هم آنجا که میفرماید: «إنّی» با تأکید میفرماید که یقیناً اینطور است و من خودم قرار دهنده خلیفه هستم و این توجه و عنایت خاص الهی است که آنجا نمیفرماید ما. چون یک جاهایی خداوند در قرآن میفرماید ما این کار را کردیم یک جا میفرماید من کردم تفاوت این دوتا روشن باشد. مواردی که «من» میآید جایی است که هیچ واسطهای در کار نیست آنجا که میفرماید «ما» کردیم یعنی با وسائط، با اسباب و واسطههایی از جمله فرشتگان این کار را کردیم آنجا که میفرماید خود من یعنی بدون هیچ وساطتی، هیچ کس إلا الله، در این ماجرا نبوده است حتی فرشتگان. این که میفرماید «إنّی جاعلٌ فیالارض خلیفه» همانا قطعاً، اولاً تأکید میکند معلوم میشود اینجا جای احتمال تردید و مخالفت یا شک یا تحریف یا انکاری وجود دارد که آیا واقعاً خودِ خدا انسان را خلیفه خودش قرار داده است؟ میفرماید بله همینطور است. حتماً. بعد میفرماید «من» نمیفرماید «ما» یعنی واسطه نیست. ببینید در سوره قدر جایی که میفرماید ما قرآن و وحی را در شب قدر نازل کردیم، نمیفرماید «إنّی أنزلتُ»، بلکه میفرماید: «إنّا أنزلناه فی الیله القدر» ما این را در شب قدر نازل کردیم و این تعبیر به جمع میشود معلوم میشود در این عبارت، در واقع صحبت از فرشتگان است. یعنی خداوند به واسطه فرشتگان اینها در شب قدر بر قلب پیامبر(ص) نازل کرده است. «إنّا أنزلناه» یعنی به واسطه فرشتگان این کار را کرده است. یا وقتی که راجع به پدیدههای عالم باد و طوفان بحث میفرماید میفرماید «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ ...» (حجر/ 22)؛ ما بادها را تلقیح دهنده فرستادیم یعنی به واسطه فرشتگان علل ماوراء مادی و بعد آثار آنها در علل طبیعی و مادی ظاهر میشود پس یک واسطههایی خورده است و با واسطه این کار شده است نه این که خدا نمیتواند بدون واسطه انجام بدهد، نه؛ آن پدیده طوری است که بدون واسطه نمیتواند انجام بشود حکمت اقتضاء میکند با این وسائط باشد پس هم فرستادن فرشتگان در شب قدر به زمین و هم نزول دفعی وحی. و هم فرستادن بادهایی که باورکننده هستند «ریاح لوائح» بادهایی که بارور میکنند و انواع تولید موجودات و گیاهان را در زمین تأمین و پشتیبانی میکنند یا آنجایی که میفرماید: «... إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ» (اعراف/ 27)؛ میفرماید ما شیاطین را فرستادیم یا ما شیاطین را قرار دادیم برای فلان کار... خب پس این نشان میدهد که اصل جعل شیطان حتی ارسال شیطان کار خداست. یعنی شیطان یک موجودی نیست که بر خداوند غلبه کرده است جهان تقسیم نمیشود به دو منطق و دو قلمرو، قلمرو خدا و شیطان. کل هستی قلمرو خداست، شیطان هم تحت قلمروی خداست و خداوند اذن داده و این امکان را داده و اراده کرده که شیاطین بیایند و باشند و فرستاده میشوند شیطان یعنی موجود بدخواه. در رأس نوع جنّی آن ابلیس است انواع انسانی هم شیطان دارد موجودات مفسد و موذی که دنبال شرّ هستند و دعوت به شرّ میکنند اینها شیاطین میشوند. میفرماید ما شیاطین را فرستادیم هم آن شیاطین و هم این. یا در مورد این که حضرت داود(ع) قرآن میفرماید که او را خلیفه دادیم میفرماید: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ ...» (ص/ 26)؛ ما تو را خلیفه قرار دادیم که این «ما» یک جاهایی به معنای تعظیم و احترام است یعنی یک جاهایی خداوند میفرماید «ما» باز شاید موارد خاصی با قرائن خاصی ثابت میشود که آنجا واسطهای در کار نیست اما از باب تکریم و احترام است. شاید درباره همین حضرت داود(ع) از باب اکرام باشد شاید هم اشاره به واسطههای معنوی و مادی باشد که در عالم اتفاق میافتد که بعضیها میگویند اینها اتفاقی است! در حالی که اینها ارسال الهی است هیچی اتفاقی نیست.
ام در مورد انسان خلافت کامل، اینجا خداوند متعال گویی میخواهد تصریح بفرماید و به همن حالی کند که هیچ واسطهای از فرشتگان در خلافت انسان نبودند. مخصوصاً اگر فرشتهها همه مخاطب این فرمان خدا به سجده باشند اینجا مسئلهای کاملاً توحیدی است که هیچ نوع کثرت و واسطه در آن قابل تصور نیست مثل آنجا که خداوند در قرآن میفرماید: « إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» (طه/ 14)؛ همانا منم الله، «لااله الا أنا» آنجا صحبت از "من" است آنجا قله توحید است. و این جالب است که در مورد خلیفه قرار دادن انسان هم با این تعبیر «إنّی» من انسان را خلیفه قرار دهنده هستم هیچ واسطهای در کار نبوده است یعنی فرشتهها وساطت نکردهاند این مربوط به آن حقیقت خلیفهالله است آنجا اتفاقاً آدم پیامبر خدا برای فرشتگان است. یعنی خداوند به آدم(ع) میگوید به فرشتهها تعلیم میدهد و آدم معلم فرشتهها میشود چون یک حقایقی است که مستقیم از طرف خداست و ادراک آن برای فرشتگان مقدور نیست ولی برای آدم مقدور است آن فرشتهها نمیتوانند آنجا واسطه خدا و آدم باشند اینجا آدم واسطه خدا و فرشتگان است آنها نمیتوانند واسطه این فیض باشند آن فیض اصلی و حقیقت خلیفهالله، انسان و آدم از فرشتهها بالاتر است و از فرشتهها به خداوند نزدیکتر است – این خیلی تعبیر مهمی است – این که خدا به آدم تعلیم میدهد و معلم آدم است بعد آدم معلم فرشتهها میشود. اما این مربوط به آن حقیقت خلیفهاللهی است. اما مراحل نازلتر خلیفهالله در مراتب پایینتر، مخصوصاً آنجایی که به خلق جسم بشر و ابعاد مادی آن خلیفهالله یعنی انسان مربوط میشود آنجا چرا، فرشتهها واسطه هستند. لذا در مورد خلق انسان، آنجا تعبیر خلق کردن دارد، تعبیر خلق کردیم هم، آن بُعدی که به جسمانیت بشر مربوط میشود دارد.
بسیار خب اجمالاً ما در این جلسات، 18 نکته مهم از همین یکی دو آیه استفاده شد و استفاده مفسّرین بزرگ را در این مورد به دوستان یادآوری کردیم که در مورد شأن انسان، کرامت انسان و اهمیت آن.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی