بسمالله الرحمن الرحیم
ما همچنان راجع به شأن انسان، انسانشناسی در آغاز خلقت در ماجرای خلافت آدم(ع) گفتگو میکنیم و در حاشیه یکی دو آیه و تا حالا شاید 20 نکته مهم در حوزه انسانشناسی و تعریف انسان و کرامت انسان با ریشههای توحیدی و قرآنی بحث کردیم که هر کدام از آنها میتواند خط فاصلهای باشد بین انسان در قرآن، انسان در اسلام، با انسان در مکاتب و ایدئولوژیهای قدیم و جدید دیگر و همچنین ادیان الهی منسوخ شده. امروز به چند نکته دیگر توجه میدهیم که باز از همین یکی دو آیه دانسته میشود.
اولاً این مقایسه بین انسان و فرشته و این که کجا انسان کم میآورد و در کجا فرشته در قیاس با انسان، آن هم کدام انسانی؟ چه انسانی؟ با چه صفاتی؟ چه اخلاقی؟ چه افعالی کم میآورد نکات مهمی گفته شد بخشی از اینها ممکن است کسانی سمبلیک و نمادین تعریف کنند و بخشیاش را واقعی و عینی اما آن هم که سمبلیک است در واقع عینی است و ریشههای عینی دارد ولی در هر صورت که ما اشاره کردیم که سمبل و نماد به چه معنا آری و به چه معنا در قرآن نیست. در هر صورت این مقایسهای بین این دو موجود برتر در عالم امکان و بویژه در این عالم مقایسه بسیار معنیداری است و هم در فرشتهشناسی و هم بویژه در انسانشناسی بسیار راهگشاست. اولاً وقتی که فرشتگان در حوزه آگاهی یکسری آگاهیهایی به حقیقت آدم و عالم کم میآورند و محتاج به تعلیم هستند خب انسان به طریق اولی یک چنین نیازی دارد چون انسان قبل از آن تعلیم الهی و تعلیم اسماء از فرشته پایینتر است چیزی بیش از فرشته نیست کمتر هم هست اگر نیازی در فرشته باشد از جمله نیاز به یک آگاهیهای خاصی این نیاز در انسان به مراتب بیشتر است. نکته دیگری که در همین آیه مفهوم است این است که این توقعی که ما بعضیها از خودمان یا از دیگران داریم که چرا خطا میکنند؟ چرا انکار میکنند؟ چرا لجاجت میشود؟ توقع درستی نیست. بنابراین وقتی که در عالم فرشتگان با آن همه نزاهت و طهارت و با آن قداست و عبودیت مشکل سؤال و استفهام پیش میآید قرآن کریم تعبیر به اعتراض نمیکند بلکه تعبیر به سؤال میکند. و این که چرا در روابط انسانی و اجتماعی مدام سؤال میکنند و استفهام پیش میآید حتی اعتراض و حتی لجبازی پیش میآید دیگر نباید تعجب کرد. بنابراین یک استفاده دیگری و یک برداشت دیگری که از همین آیه میشود این است که باید در انسانشناسی قرآنی باید واقعبین بود باید احتمال انکار حتی فساد، لجاجت، در انسانها در جامعه بشری به رسمیت شناخت نه این که نمیگویم درست دانست اما یک امر واقعی و طبیعی است یعنی طبیعت بشر چنین است هر موجودی هم که قدرت اندیشیدن و حق انتخاب و امکان انتخاب دارد همینطور است وقتی فکر و اختیار آمد هر موجودی که فکر و اختیار دارد آزادی و آگاهی دارد در مورد او امکان نه تنها سؤال و استفهام و نیاز به استدلال و توضیح، بلکه امکان اعتراض و حتی لجاجت و افساد وجود دارد این یعنی که در مبارزات اجتماعی و در مقوله تعلیم و تربیت خسته شدن به سطوح آمدن، مأیوس شدن، توقعات بیش از ظرفیت عموم انسانها داشتن کار درستی نیست و شاید به همین دلیل است که انبیاء و از جمله پیامبر اکرم(ص) در برابر همه مردم حتی بدترین انسانها ظرفقیت و قدرت تحمل بالا داشتند اهل مدارا و اهل توضیح بودند همه چیز را برای همه کس در حد فهم او توضیح میدادند این کاری است که از جمله در همین آیه خدای متعال با فرشتگان میکند با این که آنها فرشتهاند ولی بالاخره به این استفهامی که در مورد جعل خلافت برای انسان و سجده برای او پرسیدند و استفهامی که کردند نشان میدهد که در حوزه آگاهیها و در حوزه انسانشناسی یک چیزی کم آوردند و در واقع همینجا نشان دادند که استعداد برای آن خلافت خاص الهی را ندارند. خلافت عام الهی بحثش جداست. آن خلافت خاص الهی یک استعداد و یک آگاهی خاصی میخواهد که آن را ندارند. خب وقتی در ساحت الهی و ربوبی، آن هم موجوداتی مثل فرشتگان سؤال میکنند و توضیح میخواهند و خداوند برای آنها توضیح میدهد طبیعی است که ما و شما در روابط و مناسبات انسانی در تعلیم و تربیت، در اصلاحات اجتماعی نباید از ناآگاهیها اعتراضات، پرسشها تعجب کنیم یا ناراحت بشویم و در واقع خدای متعال در این آیه به پیامبر اکرم ابتدا و به بعد به همه ما و شما دارد میفرماید که تعجب نکنید و نرنجید وقتی در مناسبات اجتماعی، سیاسی، تربیتی، اقتصادی کسانی را میبینید که مثل شیطان بعد از هزاران سال عبادت انکار میکند، لجاجت میکند یا مثل فرشتگان دستکم سؤال میکند و توضیح میخواهد نه جای تعجب است نه جای رنجیدن وقتی فرشته از خدا سؤال میکند و میپرسد چرا این کار را دارید میکنید سؤال فرشته از خداوند، دیگر وضع ما و شما روشن است! به تعبیر قرآن انسانی که ظلوم است و جهول است زیادی نادان است و زیادی حد و حدود را زیر پا میگذارد طبیعی است که امکان اعتراض و افساد در زمین از طرف بشر، انسانها عادیتر و رایجتر است. بنابراین این که از یک طرف آیه میفرماید که انسان چه ظرفیت و استعداد عظیمی دارد و از یک طرف میفرماید همین انسان چقدر آسیبپذیر است در مسئله هبوط و تنزل، این مسئله آسیبپذیری انسان، هبوط از زمین و بهشت به زمین و عالم طبیعت و آسیبپذیریاش را نشان میدهد آن استعداد خاص و استثنایی انسان را در شناخت حقایق بسیار لطیف و عالی و متعالی که احتیاج به شکوفایی نظراً و عملاً در ما آدمهای عای دارد ولی در حدی این استعداد است که انسان را از فرشته برتر میکند یعنی مظهر همه صفات جمال و جلال الهی و همه اسماء حسنی خداوند و حق، و قدرت تسخیر زمین و آسمانها از طریق این آگاهی و عنایت خاص خداوند به انسان داده شده است از یک طرف یک چنین استعداد و توانایی دارد و از این طرف آسیبپذیر و وسوسهپذیر است نادانیهای بسیاری هم انسان دارد و همواره در خطر نزول و سقوط است و از آن طرف نکته سومی که باز در همین آیات همین چند آیه تفهیم میشود این است که حتی بعد از آن هبوط و تنزل، بعد از خطا، باز امکان بازگشت، تدارک، امکان توبه یعنی برگشتن به همان مقام قرب برای انسان وجود دارد یعنی راه برگشت باز است و هیچ جاده یکطرفهای جلوی انسان نیست در بهترین حالت میتواند سر و ته کند و به بدترین موجود تبدیل شود و در بدترین حالت میتواند سر و ته کند و به بهترین موجود تبدیل بشود این هم از آموزههایی است که از این آیه و آیات دانسته میشود آن استعداد خاصی که خداوند حتی به فرشتگان نداد و به انسان داد و فرمود «سخر لکم ما فی السموات و ما فیالارض» این خیلی تعبیر مهم و عجیبی است یعنی همه آنچه که در زمین و آسمانهاست یعنی منظومهها و کهکشانهاست خداوند در معرض تسخیر خدا شما قرار داده است و این پاسخ چند پرسش بسیار بسیار مهم است اولاً این که آیا در الهیات قرآن امکان نفوذ در آسمانها، کهکشانها و منظومهها هست؟ بله هست. دوم این که آیا اگر چنین نفوذ و تسخیری صورت بگیرد تصرفی صورت بگیرد، تسلط بشود یعنی فرض کنید 500 سال دیگر، انسان بتواند به کهکشانهای دیگر برود و آنجاها زندگی کند زراعت کند، یک چیزهایی را تولید کند اقامت کند، همه اینها در قرآن پذیرفتنی است از جمله در همین آیه که میفرماید که اولاً همه آنچه که در زمین و آسمانهاست «لکُم» به نفع شما و برای شما آفریده شده است و چیزی علیه شما نیست و این که در دسترس شما قرار داده شد و خداوند قدرت تسخیر زمین و آسمانها و آنچه در زمین و آسمانهاست به شما داد البته این قدرت بینهایت نیست ولی هست یعنی این تفکر مادی که تا یک اختراع و پیشرفتی در حوزه علم و تکنولوژی اتفاق میافتد معمولاً در شرق و غرب عالم این را یک پوئنی به نفع علم و انسان و علیه الهیات و خدا مثلاً تفسیر میکنند! قرآن کریم در هزار و چندصد سال قبل دارد میفرماید که انسان این قدرت را دارد که در آسمانها و زمین و همه چیز و خیلی چیزها را تسخیر کند، مدیریت کند، تصرف کند و در خدمت خودش بگیرد و دوم این که بسیار مهم است این قدرت را خدا به انسان داد این قدرت الهی است بنابراین آن علم و تکنولوژی که به بشر این قدرت را بدهد که بتواند در آسمانها فعل و انفعالاتی انجام بدهد و پیشرفت کند و مستقر بشود و مسلطتر از این که هست خیلی مسلطتر بشود این قدرت آن علم و تکنولوژی یک قدرت الهی است این تسخیر الهی است نه تکویناً و واقعاً خارج از قدرت خدا و خروج از ربوبیت خداست نه تشریعاً و به لحاظ شرعی و حقوقی کاری خلاف دین و خلاف شرع است چون بعضیها هم هستند که با ادعاهای الهی با نگاههای الهیاتی ادعا میکنند که هر نوع تصرف در طبیعت، در زمین، منابع زیرزمینی، دریاها و اقیانوسها و در آسمانه تمام اینها خلاف وضع الهی و خلق الهی است و بدعت است حرام است علاوه بر این که اگر عملاً ممکن هم باشد اما اخلاقاً مثلاً ممنوع است و خلاف مشیت خدا و خواست خدا حرکت کرده است در حالی که قرآن کریم صریح میفرماید آسمانها و زمین را خود ما تسخیر کردیم و در خدمت شما قرار دادیم که شما از آن بهرهبرداری کنید. تفاوت نگاه دینی در حوزه تکنولوژی و تسخیر عالم، و تصرف در آن، با نگاه مادی و الحادی در این نیست که میشود تسخیر کرد یا نمیشود؟ باید کرد یا نباید کرد؟ نه. قرآن میفرماید هم میشود کرد امکاناً و هم میتوان کرد اخلاقاً. میتوانید بکنید و این کار را انجام بدهید. خداوند اراده کرده، اجازه داده و امکان آن را هم داده است. هم اجازه تکوینی و هم اجازه تشریعی داده است پس تفاوت در چیست؟ تفاوت در نوع و کم و کیف تصرف است آن چیزی که قرآن با آن مخالفت میفرمایت آن چیزی است که قرآن میفرماید منافات دارد با خلافت الهی انسان، با کرامت انسان. یعنی تصرفی که از سر شرک باشد از سر کفر باشد. رابطه اینها را با خداوند نبیند و انکار کند نگاه توحیدی و الهی به عالم طبیعت، به آسمان و زمین مطلقاً نداشته باشد و فقط نگاه طبیعی باشد شهود عالم را ببیند و غیب عالم را باور نکند با این مشکل دارد. همینطور این که تصرف و تسخیر در طبیعت ظالمانه نباشد عادلانه باشد و اسرافگرانه نباشد اسراف و تبذیر نباشد شاکرانه باشد عادلانه باشد، تفاوت این است. حالا ادیان دیگر ممکن است آیینهای دیگر معنوی و فلسفههای طبیعتگریز و تکنولوژیستیز به طور ذاتی، با ذات تکنولوژی مشکل دارند وجود داشته باشند و دارند که اینها اساساً با هر نوع تصرف در زمین و آسمان مخالف هستندو این تصرفا را به معنای مادیگری و خداگریزی و عدم تمکین و تسلیم در برابر مشیت الهی تلقی کنند یک طرف افراطی هم از این طرف، تفکر سرمایهداری و مادی است که نگاه لیبرال و مادی و خودخواهانه به همه چیز، به جامعه، به طبیعت، هستی، زمین، آسمان، منابع، روزمینی و زیرزمینی این تفکر سرمایهداری اساساً قائل به اصالت تصرف است بدون هیچ حد و حدود عملی و بدون هیچ شرط و پیچ شرط نظری. یعنی عالم طبیعت را میبیند و کاری به خدا و معنویت و باطن و ملکوت عالم هم ندارد قائل نیست یا برایش مهم نیست و در نوع تصرف هم تابع هیچ ضابطه الهی و عقلی و اخلاقی و شرعی نیست این که چقدر مصرف میکنیم؟ مگر همهاش برای توست؟ بقیه بشریت چه میشوند؟ بقیه نسلها چه میشوند؟ همه چیز که برای تو نیست حالا برای تو هم باشد مگر هر نوع تصرفی در آن مشروع است؟ اسراف، تبذیر، کفران نعمت، سوء استفاده از این تسخیر و امکانات نباید بشود این مرز تکنولوژی حرام و حلال است مشروع و نامشروع است تکنولوژی در خدمت انسان یا علیه انسان. صعود به آسمانها به روش شرعی و اخلاقی و با هدف درست یا با هدف نادرست؟ پس تفاوت در این است، در کم و کیف مسئله است و در هدفگذاری و رعایت ضوابط عدالت و نگاه معنوی داشتن یا نداشتن ولی اصل تسخیر را قبول داریم و لذا تعبیر به این میفرماید که «سَخَّرَ لَکُم» یعنی خداوند آسمان و زمین و آنچه نعمات و استعدادهایی که در این عالم هست او اینها را به تسخیر شما درآورد. این یعنی این که تدبیر جهان از اختیار و اراده خداوند خارج نمیشود حتی آن وقتی که این امکان را به ما و به انسان داده است که در آسمان و زمین تصرف کند همان لحظه هم، هم در زمین و آسمانها، و هم انسان در اختیار و کنترل خداوند است و خداوند اینها را برای انسان تسخیر کرده است و این تسخیر غیر از تفویض است تفویض یعنی خدا واگذاشته و رفته، یعنی خداوند دیگر دخالتی ندارد این جهان را طبق یک قوانین صرفاً مکانیکی آفریده و دنبال کارش رفته است و انسان را هم آفریده و بعد هم انسان را به جان طبیعت انداخته و زمین و آسمان و دریا و سیارات و... و این که من رفتم دیگر کارهای نیستم و از این به بعد همه چیز در اختیار مطلق توست! نه این نیست. قرآن میفرماید اگر چیزی میتوانید منابع زیرزمینی را استخراج کنید و انواع انرژیها و امکانات را در زمین فعال بکنید در حوزه تکنولوژی انواع و اقسام ابداعات و اختراعات را انجام بدهید و سفینه به کرات دیگر بفرستید و بروید در همه این لحظات، در همه این شرایط، همه خودتان و هم ابزاری که ساختید و هم آسمان و زمین و هرآنچه در آنهاست که همه خلق آنهاست و در تدبیر و تحت ربوبیت آن است و خود شما تحت ربوبیت آن هستید خداوند این را در اختیار تو گذاشت و به تو این امکان را داد که انواع کارها را با این عالم بکند کار دست و کار نادرست. هر دویش را. آگاهی و آزادی را به تو داد. این هم فقط در همین کلمه «سخر لکم» و «خلق لکم» کاملاً در این چند آیه میشود استفاده کرد که پاسخ سه پرسش بسیار مهم بود که مکاتب مختلف در این باب، نظریات مختلف بوجود آمد. شما میدانید یکی از شاخصهای مهمی که در غرب میشمارند مرز سنت و مدرنیته این است که در تفکر سنتی، تصرف در عالم اساساً ممنوع است و نامقدور دانسته میشود دست به ترکیب عالم نباید بزنیم اما در تعریف جدید و علم جدید مدرنیته، نگاه سکولار به طبیعت و به عالم و به انسان و این که انسان میتواند هم تکویناً و هم تشریعاً یعنی هم امکان و قدرت آن را دارد و هم اجازه و حق آن را دارد که تصرف کند هر تصرفی در هر جایی. این دوقطبی را میسازند و میگویند علت پیشرفت و توسعه علم و تکنولوژی و تمدنسازی این بود که از آن نگاه سنتی و دینی مذهبی که عالم را مقدس میداند و میگوید به طبیعت دست نزن وارد این گفتمان شد که نه هیچی مقدس نیست جهان هم همینطور به هر جا هم دلم بخواهد دست میزنم این دوقطبی در قرآن هر دو طرفش نفی شده است. این نکته مهمی است. همین تعبیر «سخر لکم ما فی السموات و ما فیالارض» پاسخ به هر دوتای اینهاست. پاسخ به آنهاست که چه کسی گفته در نگاه الهیاتی و الهی تصرف در زمین و آسمانها و آنچه در آنهاست خلاف مشیت آنهاست چنین چیزی وجود ندارد این مشیت خداست خداوند به انسان داده و خداوند خواسته که تصرف کند، تسخیر کند، خدا این عالم را به تسخیر انسان درآورد و جواب به آن نگاه مادی ماتریالیستی پس از رنسانس است که میگوید برای تصرف در جهان و پیشرفت صنعتی علمی و تکنولوژی با نگاه سنتی و دینی نمیشود پیش رفت، چون در آن نگاه، همه چیز از جمله طبیعت، جهان، آسمان همه مقدس هستند و به چیزهای مقدس نمیشود دست زد بنابراین ما از همه اینها باید قداستزدایی بکنیم و تقدسزدایی بکنیم یعنی اینها را سکولاریزه بکنیم تا بشود به آن دست زد و ما از وقتی که گفتیم ما کاری به خدا نداریم و خدا هم کاری به ما ندارد و این عالم اگر در ابتدا و در خلقش هم محتاج خدا بوده الآن دیگر ربطی و کاری به خدا ندارد و ما هر نوع تصرفی که دلمان بخواهد با هر کمّ و کیفی و با هر شیوه و هدفی میتوانیم انجام بدهیم و انجام میدهیم امر مقدسی وجود ندارد این تکنولوژی ضد بشر که از درون آن انواع سلاحها و تجهیزات ضد انسانی بیرون میآید اما نگاه قرآن نفی هر دوی این نگاهها، یعنی سنت و مدرنیته غربی شد فقط با همین یک آیه. اگر فرض کنیم هیچ آیه دیگری در قرآن نبود «سَخَّرَ لکم ما فی السموات و ما فیالارض» زمین و آسمانها و هرچه در آنهاست خداوند امکان تغییر و تصرف در آنها را به شما انسانها داده است. و در عین حال از این عالم کنار نکشیده، خداوند استعفا نداده است و چیزی را به ما و شما تفویض نکرده است و شما در جهان هر دو در تملّک و تحت ربوبیت خداوند هستید به شما گفته و این قدرت را داده که انواع تصرفات را در زمین و آسمانها بکنید اما از شما خواسته و به شما توضیح داده که چه نوع تصرفاتی را به چه شیوههایی نکنید و چه تصرفاتی را بکنید. - از بین این چهار نگاه- تصرف با نگاه توحیدی و موحدانه؛ نه مشرکانه، نه ملحدانه و نه شکاکانه، این به نفعتان است پیش بروید رشد میکنید آن سهتا نگاه به ضرر خودتان عمل خواهید کرد اگر با نگاه الحادی یا شرکآمیز یا شکاکانه با هر کدام از این سهتا سراغ عالم طبیعت بروید صدمهاش بیشتر از منفعت آن خواهد بود. صدمات آن از خدمات آن برای خودتان بیشتر خواهد شد با نگاه توحیدی و الهیاتی بیایید که اینها از اوست علائم اوست کار اوست، زمین و آسمانها و همه این امکانات و این قدرتی که در خود انسان است این قدرت را خدا به شما داد و نوع تصرف هم مالکانه نباشد ما مالک این عالم نیستیم ما مالک خودمان و بدن خودمان هم نیستیم بلکه امینانه باشد یعنی ما امانتدار هستیم با این نگاه امانت دیده بشود عادلانه تصرف کنیم نه ظالمانه، حقوق رعایت بشود، حقوق انسانها، حقوق حیوانات، حقوق گیاهان، حقوق حق حیات، حقوق نسلهای بعد، حق ملتهای دیگر غیر از ما، همه حقوق دیده بشود عادلانه باشد نه ظالمانه، و شاکرانه باشد نه مسرفانه! اسراف و تبذیر نباشد چیزی که نیاز ندارید نباید تخریب کنید و نباید بیش از نیازتان مصرف کنید نباید تبذیر صورت بگیرد و ریخت و پاش بشود از غذای سر سفرهمان در خانهمان تا تصرف در مریخ و کرات دیگر و حتی قرنهای بعد در منظومههای دیگر، این هم نکته بسیار مهمی است که از این قضیه استفاده میشود.
یک سؤالی هم گاهی پرسیده میشود راجع به فرشتگان که چه نوع موجوداتی هستند و چه نسبتی با انسان دارند و این همه ما تعریف از فرشتگان شنیدیم که موجوداتی هستند فانی در خدا، مستغرق در خدا، دائم در تسبیح هستند، در سجده و در رکوع هستند این فرشتهها اصلاً خودشان را نمیبینند که بخواهند بیایند خودشان را مثل شیطان مقایسه بکنند که چرا ما خلیفه نشدیم اینها شدند این پرسش بنابراین منشأ آن نمیتواند یک منشأ شیطانی از نوع پرسش شیطان باشد یک منشأ دیگری باید داشته باشد آیا همه فرشتگان بودند که مأمور شدند برای انسان سجده کنند؟ این گفتگو و شنودی که شده، راجع به همه فرشتههاست اینجا بحثی بین مفسرین وجود دارد و یک نگاه این است که میفرماید: «سَجَدَ الملائکه» همه ملائکه سجده کردند «کُلُّهُم أجمعون» در یک جا «کلّهم» در یک جا «اجمعون» میفرماید این بحث سجده که پیش میآید بله همه فرشتگان سجده کردند چون تعبیر کلّهم و اجمعون هم دارد. همه فرشتگان به احترام انسان و این خلق ویژه و این خلافتی که به انسان داده شد سجده کردند. وقتی که فرشتهها سجده میکنند یعنی کل عالم سجده کرده است چون فرشتگان مدبّرات امر الهی هستند و همه عالم به امر خداوند در اختیار و کنترل آنهاست وقتی آنها سجده میکنند، وقتی فرشته سجده میکند حیوانات و گیاهان و اشیاء و کرات و این منظومهها، انفجارات، گازها، بخارها، و آتش و دود همه چیز تکلیفشان روشن است اما این که آیا این فرشتگانی که سؤال کردند و نفهمیدند قضیه چه بود که پرسیدند که آیا این موجود قرار است خلیفه خدا بشود با این که هم خشونت از او سر میزند و هم فساد؟ این چگونه میشود که خلیفه و نمایشگر خداوند، تجلّی خدا در زمین باشد این چه سنخیتی با خداوند دارد که این آینه خداوند بشود نماینده و نمایشگر خداوند بشود اینجا بحث شده است که این پرسش سؤال همه فرشتگان نبوده است. این پرسش گروهی از فرشتگان بوده است که مثلاً در زمین ساکن بودند و مأمور زمین بودند روایتی هم در این باب هست. پس آنجا که میفرماید «کلُهم اجمعون» آنجا صحبت از سجده است و سجده شامل همه فرشتگان بوده است اما آنجایی که بحث سؤال و گفتگوست و نشانه یک نوع کم آوردن به لحاظ آگاهی است این برای همه فرشتهها نبود آنجا تعبیر «کلهم اجمعون» نیست بلکه آنجا یک بخشی از فرشتهها این سؤال را کردند نه همهشان.
یک توضیح مختصری هم فقط راجع به فرشتگان داده شود، حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه راجع به آفرینش آسمان و جهان و خلق انسان یک بحثی میفرمایند و در همان خطبه اول نهجالبلاغه راجع به این که موجودات آسمانی موجوداتی الهی و متعلّق به عوالم بالا و فرامادی وجود دارند و آفریده شدند اینها چند قِسم دارند همه یک جور نیستند. آنجا حضرت امیر(ع) میفرمایند ما چهار گروه فرشتگان هستند یک عده از فرشتهها صرفاً و فقط عبادت است هیچ کاری جز عبادت ندارند و مستغرق در خداوند و نور خدا هستند که خود این فرشتگانی که کارشان عبادت است چهار دستهاند. این گروه چهار دستهاند نه کل فرشتهها، این گروهی که کارشان عبادت است چهار گروه میشوند. یک عده میفرمایند که «مِنهم سُجودٌ لا یَرکَعونَ» یک عدهشان از ازل تا ابد اینها در سجده هستند حتی در رکوع نیستند رکوع نمیکنند. یک عده «و رُکوعٌ لا یَنتَصِبونَ» دائم در رکوع هستند و قیام نمیکنند «و صافُّونَ لا یَتَزایَلونَ،» یک عده دائم در قیام هستند و ایستادهاند و هرگز از این حالت ایستادن و خضوع در محضر الهی بازنمیایستند و یک دسته چهارمی که «و مُسَبِّحونَ لا یَسأمونَ» و یک عده که دائم در تسبیح خداوند هستند و هرگز خسته نمیشوند. البته این نشستن و ایستادن، تعبیری است که فرشتهها مثل ما بدن به این شکل ندارند که با ایستادن و نشستن و قیام و قعود انسانها مقایسه کنیم ولی خب این حالتی که ایستادن، رکوع، سجده، مرحله و سه سنخ از عبادت و خضوع در محضر الهی است اینجا طبیعاً یک تشبیهی صورت گرفته است برای این که ما بهتر بفهمیم و این که انسان بداند که اگر میگویند ما تو را برای عبادت خدا آفریدیم معنیاش این نیست که حالا خداوند و عبادت خداوند معطل ما بوده است و اگر همه بشریت کافر به خداوند بشوند آن وقت فلسفه خلقت لک برمیدارد و مشکل پیدا میکند! خیر؛ موجودات بسیار عالی و متعالی و قدّیس در این عالم هستند که حتی ما تصوّر درستی از آنها نداریم. نه محدودیتها و نه نیازهای ما را به این شکل ندارند و دائم در حال نماز هستند و عبادت کردن یا نکردن ما تأثیری در کبریایی خداوند ندارد چنان که خداوند در قرآن میفرماید: «إنْ تَکْفُروا» اگر همه بشر همهتان با هم یکجا خداوند را انکار کنید و کفر بورزید و این حقیقت را نادیده بگیرید «فأن الله لَغنیّ حمید» خداوند اصلاً منتظر شما نیست خداوند نیازی به شما ندارد بطور مطلق نیازها یکطرفه است نیاز شما به هستی و خداوند است نه نیاز خدا به هستی و به شما. آن وقت حضرت امیر(ع) اینها را توصیف میکنند که «لا یَغشاهُم نَومُ العُیونِ، و لا سَهوُ العُقولِ، و لا فَترَةُ الأبدانِ، و لا غَفلَةُ النِّسیانِ،» این فرشتهها مثل شما آدمها نیستند اینها اولاً چرت نمیزنند، خواب آنها را نمیگیرد مثل ماها که نماز میخواهیم بخوانیم گاهی وسط آن چرت میزنیم، این فرشتگان خواب ندارند خسته نمیشوند نیاز ندارند و ساختارشان مثل ساختار شماها نیست عقلشان دچار خطا نمیشود شما خطا میکنید آنها خطا نمیکنند سهو العقول ندارند، شما بدنهایتان سست میشود، ضعیف میشود، بیمار میشوید، خسته میشوید، گرسنه و تشنه میشوید آنها این نیازها را ندارند این نیازهای بدنی را ندارند شما فراموش میکنید یک چیزی که کاملاً برایتان واضح شده یک مدت بعد یادتان میرود اما فرشتهها چیزی به نام غفلت ندارند نسیان و فراموشی ندارند چنانچه عصیان هم ندارند سرکشی نمیکنند و اساساً نوع آگاهی و آزادی که آنها دارند با نوع آزادی و آگاهی شما تفاوتهایی دارد. شما گرفتار عادت میشوید، شما خوابزده میشوید، شما شُل و سست میشوید، شما فراموش میکنید، خطا میکنید، لجبازی میکنید. انسان این ظرفیت را دارد هیچ کدام از اینها را فرشتگان ندارند. راجع به دسته اول این را میفرماید.
راجع به دسته دوم فرشتهها میفرماید که: «و مِنهُم اُمَناءُ على وَحیهِ،» یک دسته از فرشتگان هستند که امین و امانتدار خداوند هستند در انتقال وحی، یعنی آگاهیهای انبیایی، آن نبأ و نبوّت. «و ألسِنَةٌ إلى رُسُلِهِ،» این دسته دوم از فرشتهها آنهایی هستند که زبانهای خداوند هستند به سوی رسولان خدا. پیام خداوند را به رسولانش میرساند. «و مُختَلِفونَ (مُتَرَدِّدونَ) بِقَضائهِ و أمرِهِ،» - این هم تعبیر دیگر حضرت امیر(ع) است - که اینها مدام در رفت و آمد هستند یبین عالم ما، اینجا زمین و عوالم دیگر. فرشتگانی هستند که رفت و آمد هستند و حکم خداوند، فرمان الهی را به رسولان خدا میرسانند که در واقع واسطه بین خدا و رسولان و انبیاء هستند و در سطوح پایینتر از وحی آن الهامات و اشراقات و مشاهدات باطنی برای اهل معنا و اولیای خدا. اینجا هم در ضمن تعبیر جمع به کار رفته است که معلوم میشود فقط جناب جبرئیل نیست که پیام وحی میآورد بلکه ایشان در واقع به یک معنا فرشته معرفت در عالیترین سطح آن است یعنی رئیس کل است. آگاهیهای خاص برای اشخاص خاص. اما بسیاری از سفرای الهی وجود دارند یعنی همین الهامات الهی که به انسانها میشود در واقع باید گفت که همان طور که آن وسوسهها صدای شیطان و ابلیس و شیاطین و عوامل ابلیس است که ما را به بدی و پستی و ظلم و گناه مدام فرا میخوانند و وسوسه میکنند این صدایی هم که مدام در دل و ذهن و قلب همه ما هست که از آن تعبیر به وجدان میکنیم از این قبیل صدای همان فرشتگانی است که سفرای الهی هستند و الهامات ربّانی و نورانی، الهامات مثبت به ما میکنند و در واقع روح و قلب انسان، ذهن انسان به تعبیر این حدیث هم به یک معنا «مختلف الملائکه» است و هم «مُختَلَف الشیاطین» است. «مُخْتَلَف» یعنی محل رفت و آمد. هم فرشتگانی مدام به تک تک ما خبر میآورند و الهاماتی دارند توصیههایی میکنند تذکراتی میدهند که ما با قلبمان در درون خودمان آنها را میشنویم همه میشنوند و میبینند و از آن طرف هم شیاطین و عوامل ابلیس هستند اینها نیروها وعوامل جبرئیل هستند آنها عوامل ابلیس هستند آنها هم در درون با همه ما مدام دارند حرف میزنند، وسوسه میکنند، تحریف میکنند و فریب میدهند.
بنابراین خواستم یک مقداری بفهمیم که فرشتگان چه کسانی هستند که وقتی گفته میشود به احترام انسان سجده میکنند اینها چه کسانی هستند و انسان نسبت به فرشتهها درحالت عادی خیلی ضعیف است و خیلی کم دارد آن چیست که اگر او بود، آن وقت اینها هم باید سجده کنند. میخواهم اهمیت آن سجده را و اهمیت انسان و بشر را اینجا یادآوری کنم. خداوند راجع به همین گروه که وحی میآورند (فرشتهها) میفرماید که بگو: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ...» (نحل/ 102)؛ بگو این آیات را، قرآن را، وحی را روحالقدس نازل کرده و از عوالم بالا و از طرف خداوند پایین آورده و اینها را به حق آورده است درست آورده و کامل آورده است و به کمک حق آورده است. یا این که میفرماید کسانی که دشمن جبرئیل است فکر میکند میخواهد مسئله را یک جوری با فرشتهها حل کند و ببندد به او بگو که جبرئیل مستقلاً کارهای نیست به فرمان خداوند اینها را بر قلب تو نازل کرده است «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ...» (بقره/ 97)؛ اینها را او به قلب تو نازل کرده با اجازه و فرمان خداوند. این تعبیر «نزول» هم روشن بشود که آن چه که در قرآن است اینها از بالا به پایین آمده است بالا و پایین مکانی و مادی نه، بالا و پایین مراتب هستی و حقایق عالم. اینها مطالب بسیار عالی است و باید پایین میآمد، پایین میآمد و سطح آن پایینتر میآمد که بتواند به ما برسد و اینجا فرودگاهی داشته باشد و ما بتوانیم اینها را بفهمیم و بگیریم. همانطور که یک جاهایی هم قرآن میفرماید که: «یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبادِه» (نحل/ 2)؛ خداوند فرشتگان را همراه روح الهی خود به فرمان خودش با روح الهی به زمین و به عالم طبیعت نازل میکند و به هر کسی که خداوند اراده کرده و اراده کند و بخواهد و هرکسی را نمیخواهد. کسانی را با یک شایستگیها و توانمندیها و ظرفیتهای خاص نظری، روحی و عملی هستند.
بعد حضرت امیر(ع) یک دسته دیگر از فرشتگان را میشمارند و میفرمایند: «و مِنهُمُ الحَفَظَةُ لعِبادِهِ، و السَّدَنَةُ لأبوابِ جِنانِهِ،» یک دسته از فرشتهها هم هستند - گروه چهارم – اینها حاملان عرش الهی هستند و بعضیهایشان آنقدر بزرگ هستند که حالا راجع به همین بخش که عرض کردم این دسته سوم از فرشتهها قبل از این که وارد دسته چهارم بشوم حضرت امیر(ع) میفرمایند یک دسته از فرشتگان هستند که «مِنهُمُ الحَفَظَةُ لعِبادِهِ،» محافظ بندگان خداوند در زمین هستند یعنی همه ما با هم و تک تک ما فرشتگانی نداریم که از من و شما دارند محافظت میکنند که رزق ما برسد، حیات ما تا چه زمانی تضمین باشد، چه زمانی وقت مرگ و رفتن ما از این عالم است، و انواع رزق مادی و معنوی، همه چیز. این نکته مهمی است که یک دسته چهارم از فرشتگان هستند که اینها مأمور انسان هستند و در واقع خادم بشر هستند و دارند خدمت میکنند و بندگان خدا را حفظ میکنند «و السَّدَنَةُ لأبوابِ جِنانِهِ،» و دربانان بهشت هستند یعنی در واقع اینها آمدند کمک کنند که من و شما اهل بهشت باشیم و در این عالم و بعد از این عالم به سعادت برسیم. در واقع ما اعمال ما ثبت میشود، جان ما را حفظ میکنند تا لحظهای که باید برویم و این خیلی مهم است که همان فرشتگانی که حافظ انسانها هستند همانها دربانان بهشتهای خداوند هستند ضمن این که نمیفرماید بهشت، بلکه میفرماید جِنانِه؛ بهشتها، چون بهشت افراد مساوی نیست بهشت هر کسی مناسب خود اوست کوچکترین تعابیر چه استفادههای مهمی میشود کرد در هستیشناسی و انسانشناسی، خداشناسی، طبیعتشناسی، فرشتهشناسی و از این قبیل.
آن دسته چهارم فرشتگانی هستند که یک) محافظ ماها هستند و همه اعمال و اخلاق و افکار ما ثبت و حفظ میکنند و دو) همانها نگهبانان و دربانان بهشت هستند در ورودی بهشت و عالم سعادت، آنها به افراد خوشآمد میگویند. آن وقت یک مجموعه چهارمی از فرشتگان هستند فرشتگان بزرگ و مهم، که حضرت امیر(ع) میگویند اینها حاملان عرش الهی هستند.
هشتگهای موضوعی