شبکه یک - 31 فروردین 1401

روز ازل چه اتفاق افتاد؟ (16) (قرآن، انسان، خلقت، خلافت، هبوط)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یکی از حضار: ببشخید استاد، پس اگر خداوند خبر داشته که تهش این می‌شود که این‌ها وارد زمین می‌شوند یک بحث جبری نیست؟

جواب استاد: نه. مگر خداوند الآن خبر ندارد که ته من و شما چه می‌شود؟

همان: چرا خبر دارد، ولی این به اختیار و انتخاب خودمان است که مثلاً من تعیین می‌کنم معلم شوم یا تعیین می‌کنم که دزد شوم؟ خودم راه را می‌روم. ولی برای حضرت آدم و حوا گفته که به هرحال وارد زمین بشوند.

جواب استاد: نه، ببینید این که خداوند می‌داند این‌ها با اختیار خودشان وارد زمین می‌شوند معنی‌اش این نیست که این‌ها مجبور بودند. معنی‌اش این نیست که آدم و حوا مجبور بودند که باید بخورند حتماً باید می‌خوردند! نه. این یک بحث مهمی است که مربوط به آدم و حواست! نه،‌ فقط مربوط به آدم و حوا نیست در مورد همه ماها هم هست. سؤال این است که علم الهی چگونه با اختیار و آزادی انسان قابل جمع است؟ شما از یک طرف می‌گویید خدا همه چیز را می‌داند حتی اتفاقاتی که بعداً خواهد افتاد، خدا می‌داند که من و تو چطوری زندگی می‌کنیم چطوریی می‌بریم؟ بهشتی هستیم یا جهنمی؟ در عین حال در اختیار خود ماست. بعضی‌ها چون این دوتا را درست متوجه نمی‌شود در اغلب ادیان و مکاتب هم متوجه نمی‌شوند این را قرآن و تفسیر اهل بیت(ع) آن را حل می‌کند این که ما در چه چیزی مجبور هستیم و در چه چیزی مختار هستیم و آنچه که سرنوشت ما را تعیین می‌کند آن بخش جبری ما نیست، آن بخش اختیاری ماست. ببینید من و شما انتخاب نکردیم که در چه زمانی به دنیا بیاییم؟ در کدام کشور و در کدام خانواده؟ ما انتخاب نکردیم که زن به دنیا بیاییم یا مرد به دنیا بیاییم؟ ما نژادمان را انتخاب نکردیم، ما پدر و مادرهایمان را انتخاب نکردیم تازه آن‌ها هم ما را انتخاب نکردند در این‌ها قانون و سنت الهی است و در این‌ها حکمت است عدالت هم رعایت شده است. آن یک بحث دیگری است. جبر هم در واقع یعنی قانون و حکمت الهی. اما من و شما آن بخشی که دست خودمان است از همان بچگی همان چیزی که دست خودمان است و ما انتخاب می‌کنیم. تا قبل از بلوغ آثار دنیوی آن را می‌بینیم ولو آثار اخروی نداشته باشد. قطعاً از بلوغ به بعد که ما آگاه و آزاد هستیم و مسئول تک‌تک اعمال‌مان هستیم آن بخش انتخابی زندگی ما سرنوشت ما را آن می‌سازد بنابراین در این که ما بعداً اهل سعادت یا شقاوت باشیم، بهشتی یا جهنمی باشیم آن بخشی که دست ما نبوده هیچ سهمی در آن ندارد یعنی این که شما مرد بودی یا زن بودی؟ ایرانی بودی یا فلان کشور بودی؟ شیعه به دنیا آمدی یا سنی یا مسیحی به دنیا آمدی، الآن یا دو قرن پیش یا صد قرن به دنیا آمدی. این‌ها هیچ تأثیری در سعادت و شقاوت ما ندارد. حتی این که سالم به دنیا آمدی یا فلج به دنیا آمدی؟ چون این‌ها دست تو نیست آن چیزی که تو انتخاب می‌کنی آن نتیجه توست و عاقبت و ابدیت ما را همان انتخاب‌های ما تعیین می‌کند. آن‌جا که آزادانه و آگاهانه ما تصمیم می‌گیریم لذا بله خیلی چیزها هست که دست ما نیست به این‌ها جبر می‌گویید بگویید، ولی این‌ها جبر الهی است و جبر ظالمانه نیست جبر حکیمانه و عادلانه است. این‌ها قانون عالم است. مثل این که بگویید من این را از اینجا ببرم یا از این‌جا ولش کنم خب این زمین می‌خورد و می‌افتد! بگوییم آقا این جبر است! بله خب این قانون این است و جبر است. منتهی این جبر حکیمانه و عادلانه است. اگر این نیفتد غیر حکیمانه و غیر عادلانه است. اما این که من چرا الآن این را بلند کردم منظور من چه بود؟ انگیزه‌ام چه بود و با این چه آثاری روی زندگی خودم و بقیه می‌گذارم؟ این دخالت دارد. بنابراین بله خدا می‌دانست که آدم و حوا باید به بهشت بروند و می‌دانست که میوه ممنوعه را می‌خورند و می‌دانست زمین می‌روند اتفاقاً زمینه‌ای برای تکامل آن‌ها می‌شود اما در عین حال معنی‌اش این نیست که خداوند آدم و حوا را به این کار مجبور کرد. اولاً نهی می‌کند و آگاهی می‌دهد. وقتی آگاهی و آزادی است دیگر جبر نیست، جبر به این معنایی که شما گفتید نیست.

آخرین نکته‌ای که به آن اشاره می‌کنند این است که اگر توبه به معنی توبه از یک گناه و معصیت به همین معنایی که در ذهن ما هست بود، خب وقتی که توبه می‌کنیم گناه را خدا می‌بخشد اگر گناه به آن معنا بوده که ببخشد خب آثار آن باید برطرف شود چون بخشیده. نمی‌شود هم ببخشی و هم بزنی! اگر می‌گوید خدایا ما را ببخش خطا کردیم، خدا می‌گوید بخشیدم، شما توبه کردید. توبه یعنی برگشت، شما به طرف خداوند برگشتید و خداوند هم توبه‌پذیر و تواب است شما تواب هستید و خداوند هم تواب است. تو توبه می‌کنی و خدا هم توبه می‌کند توبه می‌کند یعنی چه؟ یعنی تو به سمت خدا برمی‌گردی خدا هم به سمت تو برمی‌گردد. توبه‌پذیر است. خیلی خب خدا پذیرفت. خب اگر پذیرفت که دوباره ما به بهشت برگردیم همان‌جا بهتر بود. می‌فرماید نه، این مجازات نیست که اگر گناه تو را بخشیدیم بگوییم پس تو را مجازات نکنیم. این مقدمه و زمینه برای تکامل توست، یعنی زندگی در عالم دنیا به عنوان یک بدبختی، بیچارگی، یک جبر، یک مجازات، یک شکنجه‌گاه نگاه نکنید درست است سخت است و مشکلات دارد، یک معنای دیگری که باز از این آیه استفاده می‌شود این است که نگاه‌تان را به دنیا و زندگی در این عالم درست کنید. این نردبانی برای بالا رفتن و بازگشت به ملکوت خداست. زندگی در دنیا و زمین در این 50- 60 سال سخت است اما این را به عنوان مجازات خودتان تلقی نکنید. این را مسیر بازگشت به سمت ملکوت عالم و ملکوت خداوند بدانید. مثل این که می‌گویند می‌خواهی به یک بهشت و باغ زیبا و سرسبزی بروی که دریا و یک جای زیبایی هست؟ می‌گوییم بله. می‌گویند باید از این کوه و بیابان عبور کنید. عبور کنید به ملکوت اعلی می‌روید آن وقت این بهشتی بعدی با این بهشت که قبلاً آدم و حوا بودند فرق می‌کند آن یک بهشت دیگری است که خداوند توصیف می‌کند. بنابراین این‌ها علت هبوط آدم و حوا از بهشت و زمینی شدن آن‌ها آن خطا نبود یعنی خوردن میوه ممنوعه علت اخراج این‌ها از بهشت نبوده است در حالی که همه این را می‌گویند و فکر می‌کنند این‌طوری بوده است. از این آیه این‌طوری برداشت نمی‌شود. برداشت می‌شود که علت این بود که به خاطر آن عمل ممنوع عیب‌تان ظاهر شد وقتی عیب‌تان ظاهر شد دیگر نمی‌توانید آن‌جا زندگی کنید. وارد یک فاز دیگری شدید باید این‌جا بیایید و این‌طوری زندگی کنید ولی این راهی است که دوباره به ملکوت اعلی برگردید. پس این هم یک نکته که علت بیرون شدن آدم و حوا از بهشت برخلاف تصور عمومی، خوردن میوه ممنوعه نبوده بلکه اثر خوردن میوه ممنوعه بود اثر آن این بود که عیب‌هایتان آشکار شد وقتی آن عیب و ضعف آشکار شد بخاطر این که به وسوسه شیطان توجه کردید و به توصیه خداوند عمل نکردید دیگر آن‌جا نمی‌توانید ادامه بدهید و بمانید. مثل این که بگویند برو زیر آب نفس بکش! نمی‌شود. اگر شُش داری دیگر نمی‌توانی زیر آب باشی باید بیرون بیایی نفس بکشی. یک اتفاقی افتاد که دیگر در آن وضع نمی‌شد ادامه زندگی بدهی. باید این‌جا می‌آمدی.

آن نکته آخری که می‌خواستم عرض کنم آن عهدی که می‌گویند خدا با آدم بست که آن چه بود که خداوند در آن قصه سوره طه، که خداوند خروج آدم و حوا را از بهشت می‌گوید، آن‌جا می‌فرماید: «لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدم مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/ 115)؛ ما یک عهد و پیمانی از قبل با شما بستیم، «فَنَسِیَ» یادشان رفت، جدی نگرفتند «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» ما در آدم عزم کافی ندیدیم! یعنی چه؟ یعنی ما با او قرار گذاشتیم مطلع شد اهمیت آن را هم فهمید اما یادش رفت. یعنی چه یادش رفت؟ «لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» آن عزم و اراده کافی و آن توجه کاملی که باید به قضیه می‌کرد نکرد، حواسش پرت شد و این هم معصیت و عصیان به این معنای گناه و ظلم و خیانت نیست. از این جهت مثل همان بچه‌ای که به او گفتیم به آتش دست نزن، یادش رفت، جدی نگرفت. ما قبلاً عهدی بسته بودیم فراموش کرد مثل این که خیلی به یادش نسپارد، جلوی چشمش قرار نداد، جدی نگرفت گفت بله حالا آن هم بود! آن عهد چه بود؟ راجع به این که آن عهد چه بوده، مفسّرین چندتا نظریه دادند که من وارد تفسیر بحث آن نمی‌شوم فقط اجمالاً اشاره می‌کنم که چه نظریاتی گفته شده است؟ بعضی‌ها گفتند آن عهدی که کردیم که فراموش کرد و جدی نگرفت همین بود که به درخت نزدیک نشوید «لاتقربا هذه الشجره» آدم و حوا، شما دوتا نزدیک این درخت نشوید. این همه امکانات و نعمت است برو جاهای دیگر، به این‌جا پیله کردید؟! مثل این که به ما بگویند همه این‌ها در اختیارتان است ولی آن‌جا یک گوشه خیلی کوچکی است ولی خواهش می‌کنیم آن‌جا نروید همه را ول می‌کنیم می‌رویم همان‌جا ببینیم چیست؟ این‌ها همین کار را کردند. بعد آن‌جا می‌گوید به درخت نزدیک نشوید اگر نزدیک شوید «فتکونا من الظالمین» ظلم کردید. کسی غیر از خودشان نبوده، به چه کسی ظلم کردند؟ وقتی می‌گوید اگر به این درخت میوه ممنوعه نزدیک شدید شما جزو ظالمین خواهید بود به چه کسی ظلم کردند؟ به خودشان. یعنی شما حق خودتان و راحتی خودتان را و اوضاع خودتان را زیرا پا می‌گذارید به این درخت نزدیک نشوید جزو ظالمین می‌شوید. بعضی‌ها می‌گویند این اشاره به همین عهد است که گفته به درخت نزدیک نشوید. می‌گویند ظاهراً این نمی‌تواند باشد چون این عهد را فراموش کرد. در حالی که آن لحظه‌ای که این‌ها دارند از آن میوه ممنوعه استفاده می‌کنند فراموش نکرده بودند که خدا فرموده به این درخت نزدیک نشوید آن یادش بود حتی شیطان هم به آن‌ها می‌گوید. می‌گوید می‌دانید چرا خدا گفت به این نزدیک نشوید؟ پس می‌دانستند که خداوند خواسته به این نزدیک نشوید، آدم و حوا در آن لحظه این را می‌دانستند. شیطان آمد توجیه کرد گفت من که نمی‌خواهم شما خلاف کاری کنید من که دشمن خدا نیستم من دشمن شما هم نیستم من می‌خواهم بگویم که یک امکانات ویژه‌ای در این درخت است که شاید خدا نمی‌خواهد شما آن‌ها را داشته باشید اگر این را بخورید شما تا ابد اینجا هستید! این همه آسایش و آرامش این‌جاست و بعد هم فرشته‌ها این‌جا هستند تا آخر دمخور فرشته‌ها خواهید بود. مثل این که خدا برای شما یک برنامه‌ای ریخته است انگار نمی‌خواهد شما تا همیشه این‌جا باشید و با فرشته‌ها باشید نمی‌خواهد شما «تکونا ملکین» شما هم فرشته باشید و زندگی فرشته‌ای داشته باشید. کار فرشته چیست؟ عبادت محض خدا بدون خطا. و نمی‌خواهد این‌جا جاودانه باشید پس آدم و حوا آن لحظه‌ای که به این درخت ممنوعه نزدیک شدند پیمان خدا را فراموش نکرده بودند پس این نمی‌تواند آن عهدالله باشد خدا با شما عهدی بست، یادتان رفت، اراده کافی نشان ندادید، محکم نبودید، آن عهد چیست؟ آن این نبود که به تو کردیم به درخت نزدیک نشو! این نبوده، چون خودش می‌دانست این عهد هست حتی خود شیطان آن‌جا می‌گوید: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ، شیطان این دوتا را وسوسه کرد، لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا پرروردگار شما، شما دوتا را نهی نکرده است عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ، از این درخت، جز به دو علت، و آ‌ن این است که: إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ، می‌خواهد شما جزو فرشتگان نباشید و زندگی فرشته‌ای نداشته باشید، أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ و این‌جا جاودانه نباشید.» (اعراف/ 20)؛ اصلاً خود شیطان این‌جا به این دوتا یادآوری کرده است که خدا این را نخواسته، ولی می‌دانید که چرا خدا نخواسته؟ این کاری نیست که خدا عصبانی بشود این یک پوئن ویژه‌ای برای شما دوتاست، یعنی نزدیک هم شدید شدید! آدم و حوا هم بازی خوردند قصد نافرمانی خدا را عدناً و علناً نداشتند گفتند حالا دوتا امتیاز هم این‌جا داشته باشیم این همه داریم این‌ها هم روش! بنابراین آن عهده نمی‌تواند این عهد نزدیک درخت نشوید این نبوده و نمی‌تواند باشد چون آن‌ها می‌دانستند چون می‌گوید «نَسِی» درحالی که در آن لحظه فراموش نکرده بود و می‌فهمید دارد چه کار می‌کند ولی قصد گناه نداشتند قصد یک سوء استفاده و حُسن استفاده اضافی داشتند به تعبیر بنده می‌خواستند زرنگ‌بازی دربیاورند، آدم و حوا نمی‌خواستند گناه کنند و با خدا دربیفتند، بلکه در واقع می‌خواستند به تعبیر بنده زرنگ‌بازی کنند.

پس آن عهد چیست؟ بعضی‌ها گفتند آن عهد، عهد دیگری است که خداوند می‌فرماید به شما نگفتم شیطان دشمن شماست؟ با شما عهد نبستیم که «فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَىٰ» (طه/ 117)؛ این ابلیس دشمن تو و همسر توست. دشمن شما دوتاست. این را به شما نگفتیم؟ یک عهد این است که این را دشمن بدان. این احتمالش هست که ما از همان اول که این سجده نکرد و با تو درافتاد و خودش را از تو بالاتر دانست با هم یک قراری گذاشتیم که تو به حرف این نباید گوش کنی چرا کردی؟ یک احتمال این است که «نَسِی» یادش رفت، قضیه دشمنی ابلیس را جدی نگرفت. بعضی‌ها می‌گویند احتمال این هست اما یک احتمال هم که بعضی‌ها بیشتر ترجیح دادند آن میثاق عمومی که خداوند در یک آیه دیگر می‌گوید آن میثاقی که از همه انبیاء و اولیا به طور خاص گرفتیم بلکه از همه انسان‌ها ما یک میثاقی گرفتیم. ما یک تعهدی از همه بشریت گرفتیم قبل از این که به دنیا بیایند که پای آن بایستند خیلی از انبیاء و اولیا و انسان‌های کامل آ‌ن میثاق را غلیظ‌تر و محکم‌تر گرفتیم ولی از همه شما این میثاق گرفته شد همه هم قبول کردید. آن چه بود؟ قرآن می‌فرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى» (طه/ 123)؛ شما دیگر از بهشت بیرون می‌روید و وارد عالم طبیعت می‌شوید من آن‌جا شما را تنها نمی‌گذارم از طرف من پیام خواهد رسید، هدایت خواهید شد. بعضی از مفسّرین می‌گویند آن عهد این است – این بهتر به عهد می‌خورد - «فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ» هر کدام‌تان آن پیامی را که به شما رسید و قبول کردید و دنبال آن راه افتادید و آن را جدی گرفتید و این خطایی که در بهشت کردید آن‌جا دیگر گناه می‌شود آن‌هایی که آن کار را آن‌جا نکنید «فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى» من به شما قول می‌دهم که آن مدتی که در دنیا هستید اولاً گم نشوید (ضلالت) راه را گم نمی‌کنید گیچ نشوید مثل آدم‌های گیچ زندگی نکنید. این یک قول. بفهمید که کجا می‌روید و چه کار می‌کنید؟ به شرط این که تبعیت کنید. دوم؛ «ولایشقی» در زحمت اساسی نمی‌افتید. شقاوت یعنی رنج. بدبختی که می‌گویند یعنی رنج. سعادت یعنی خوشی. شقاوت یعنی سختی و بدی و رنج بردن. اگر آن‌جا می‌روید وقتی پیام من به شما از طریق انبیاء و دین و از طریق عقل و فطرت‌تان به شما گفتیم وقتی گفتیم قبول کنید آن‌جا یادتان نرود، فراموش‌کاری نکنید، سستی نکنید، لجبازی هم نکنید، اگر این کار را نکنید «فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى» شما و فرزندان شما در زمین، نه راه را گم می‌کنند، و در زندگی گیج می‌شوند که این‌جا کجاست چه کار کنیم؟ بالاخره که چی؟ این حرف‌ها را نمی‌زنند و می‌فهمند که چیست. با چشم باز زندگی می‌کنند، عاقلانه زندگی می‌کنند و دوم) «ولایشقی» گرفتار شقاوت و بیچارگی نمی‌شوند یعنی زندگی در همان دنیا به آن‌ها آرام خواهد گذشت، سخت نخواهد گذشت. البته مشکلات جسمانی و مادی ممکن است داشته باشند تحریم بشود، گرفتاری، تهدید بشود، کتک بخورد، همه این‌ها ممکن است ولی همه این‌ها را چون می‌فهمد در چه مسیری است آن انسانیت و کرامت و آرامش خودش را باز خواهد داشت.

شما دیدید امام(ره) در وصیت‌نامه‌شان چه نوشتند؟ شما می‌دانید امام(ره) در تمام زندگی‌اش اهل عیش و کیف نبوده است تمام عمرش در نجف، در خانه کوچک فقیرانه که الآن بروید نجف هست که هیچ کدام از ما حاضر نیستیم در آن خانه زندگی کنیم در آن گرما و آن وضعیت، مصطفی پسر امام(ره) یک پنکه در گرمای 60 درجه نجف گرفته بود، یک پنکه معمولی آورده بود امام(ره) گفته بود می‌خواهی من را جهنمی کنی؟ گفت آقا پنکه است جهنمی چیست؟ از پول وجوهات نبوده، بعضی‌ها شما را دوست داشتند مؤمنین نذری هدیه‌ای بوده دادند. امام(ره) گفت همه طلبه‌ها پنکه دارند؟ مردم نجف همه پنکه دارند؟ یعنی می‌گفت اگر آن‌ها ندارند و من به عنوان رهبر دینی‌شان این‌ها را داشته باشم من جهنمی هستم! من باید مثل همه مشکلات همه را داشته باشم. خب زندگی‌اش که پر از مشکل شد، ایران هم که آمد رهبر شد و حاکم شد و میلیاردها میلیاردها پول بیت‌المال دست اوست، کل زندگی‌اش در همان جماران توی دوتا اتاق بوده و کل زندگی‌اش یک چمدان هم پر نکرده است! نصف چمدان بوده است. در عین حال وقتی از دنیا می‌رود در وصیت‌نامه‌شان می‌گوید با قلبی آرام و ضمیری شاد و دلی امیدوار از خدمت شما مرخص می‌شوم مرگ را هم انگار مرخص می‌کند! مثل این که می‌گوییم آقا ما از خدمت شما مرخص شدیم رفتیم! ما جای دیگر کار داریم! خب این آدم خیلی آرامش دارد. ما در زندگی علامه طباطبایی(ره)، امام(ره) امثال این‌ها که زندگی‌شان الهی گذشت و خیلی‌های دیگر، و حتی آدم‌هایی که عالم دین هم نبودند ولی ما در زمان جنگ این بچه‌ها را دیدیم مدرک حوزه و دانشگاه هم نداشتند ولی خیلی شاد و آرام بودند با این که خیلی زندگی‌شان سخت بود فقیر بودند، در جبهه مدام مشکل داشتند، درگیر بود، شیمیایی بود، ‌پایش قطع شده بود ولی آرام بود. همین قاسم سلیمانی را شما ببینید چقدر همیشه چهره‌اش شاد و ‌آرام و مهربان است با این که تمام زندگی‌اش همه‌اش مشکل بوده است یعنی اصلاً یک لحظه آرامش نداشته است نه زندگی، نه آرامش، نه خواب، همه‌اش درد، تهدید، خطر، جنگ، کتک، ترکش، خون، ولی چقدر آرام است؟ این همین است که قرآن این‌جا می‌فرماید شما و بچه‌هایتان تا ابد در دنیا پیام من رسید اگر جدی گرفتید «لایضلّ و لایشقی» نه راه را گم می‌کنید و نه عذاب می‌برید و نه زندگی‌تان در دنیا پر از عذاب می‌شود اما «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی» اما هر کدام‌تان من را از زندگی‌تان کنار بگذارید ذکر من و یاد من را پشت سر بیندازید و از ذکر من اعراض کنید و بخواهید بدون خدا و بدون نماز و بدون توجه واقعی به خدا زندگی کنید، اگر من را از زندگی‌تان حذف کنید «فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى» (طه/ 124)؛ همان چند وقتی که در دنیا هستید زندگی‌تان سراسر تنگی و سختی و رنج خواهد بود نه رنج مادی، بلکه رنج درونی. پول‌دار هستید باز هم رنج می‌برید، 6تا خانه داری،‌ میلیاردری باز هم آرامش نداری و مدام رنج می‌بری، فقیری باز هم رنج می‌بری. سالمی همه‌اش احساس گمشدگی و ضلالت می‌کنی که حالا که چی؟ باید چه کار کنم؟ نمی‌دانی! گم شدی. هم ضلالت است و هم شقاوت، همه‌اش رنج می‌بری. پولدارها برای چه بیشتر از فقرا قرص اعصاب می‌خورند؟ برای چه مرفهین عالم بیشتر خودکشی می‌کنند؟ برای چه عیاش‌ها بیشتر دچار افسردگی می‌شوند؟ شما بروید در آفریقا ببینید چقدر خودکشی می‌بینید؟ توی سوئد چقدر خودکشی می‌بینید؟ با این که به لحاظ مادی آن رفاه دارد ولی دارد رنج می‌برد! حالا نه این که او رنج نمی‌برد ولی مقصود این است که می‌خواهم این مشقّتی که قرآن می‌گوید تعریف کنم. می‌گوید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی» هرکس یاد من را پشت سر بیندازد و زیر پا بگذارد و من را حذف کند و بدون یاد من بخواهید در دنیا زندگی کنید و بخواهید بدون یاد من در این عالم طبیعت بمانید فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا» دنیای پررنجی خواهید داشت و زندگی به شما سخت می‌گذرد چون اصلاً نمی‌فهمید سر و ته آن برای چیست! همه چیز علیه توست و علیه خودت تفسیر می‌کنی. و ضنک، یعنی تنگ و تُرُشت، مدام احساس خفگی خواهید کرد. می‌گوید اگر من را حذف کنید مدام در دنیا احساس خفگی خواهید کرد. بعد هم که می‌میرید و وارد عالم بعد می‌شوید «وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى» در قیامت هم که محشور می‌شوید و دوباره زنده می‌شوید هیچ جا و هیچ چیز را نمی‌بینید کور محشور می‌شوید. بعد می‌پرسید که «قَد کُنت بصیرا» من که در دنیا می‌دیدم و چشم داشتم چطور این‌جا هیچی نمی‌بینم؟ در حالی که حالا عالم حقیقت است، همه چیز این‌جا معلوم می‌شود من که چیزی را نمی‌بینم می‌فرماید آن‌جا که به تو چشم دادیم درست نگاه نکردی، چشم باطن. به تو هدایت دادیم محل نگذاشتی، وقتی که آن مسیر را نروی در دنیا زجر کشیدی حالا هم که مردی این‌جا نابینا محشور می‌شوی. «نحشرهْ أعمی» یعنی ما آن‌ها را کور محشور می‌کنیم در عوالم بعد هیچی نمی‌بینند و نمی‌فهمد چه اتفاقاتی دارد می‌افتد و از کجا داری می‌خوری؟ و این بزرگترین رنج است. آن وقت این آیات را اگر کنار آن بگذارید این که می‌گوید هرکس از یاد من، من را حذف کند زندگی تنگ و سختی در دنیا خواهد داشت و آخرتش هم تنگ و نابینا خواهد بود با آن که «نَسِیَ» آن عهد را فراموش کرد این دوتا به هم می‌خورد. پس آن عهدی که فراموش شده، آن عهد و میثاق همین ربوبیت خدا و ذکر خداست ما به شما گفتیم یاد خدا باشید. می‌گوید ما با شما پیمان نبستیم که وقتی از بهشت داشتید می‌رفتید ما گفتیم شما را تنها نمی‌گذاریم، پیام می‌فرستیم، پیام را بگیرید، جدی باشید، اگر بگیرید نه ضلالت، نه گم می‌شوید و در نه در دنیا رنج روحی می‌برید اما اگر نکنید هم در دنیا زندگی تنگ و سختی خواهید داشت و بی‌سروته است و بعد هم نابینا خواهید بود. آن عهد همین است. می‌گوید ما با شما این را عهد نکردیم که اگر پیام رسید به پیام توجه کنید و به آن عمل کنید؟ آن میثاق همین است. آن وقت این‌جا آن که ابلیس مدام نهی می‌کند که گفتم ابلیس دشمن شماست ابلیس این‌جا نهی می‌کند چون می‌خواهد ما را مدام از خدا منصرف کند! ابلیس مدام دارد می‌گوید که خدا جدی نیست فقط یک اسم است ولش کن، بگو خدا ولی برو کار خودت را بکن! خدا را مرکز زندگی‌ات و هدف زندگی‌ات در خانواده، در سیاست، در علم، در اقتصاد، در کار، قرار نده. می‌گوید شما باز سستی می‌کنید به حرف او می‌کنید اعراض از یاد خدا و پیروی از ابلیس یک بحث است ولی اصل مسئله آن میثاق ربوبیت است که پیروزی از ابلیس جزو تبعات آن فراموش کردن میثاق است پس آن پیمانی که ما با شما عهد بستیم آن عهد این است که میثاق بر ربوبیت با شما بستیم یعنی با شما یک قراری گذاشتیم، قرار گذاشتیم که به دنیا می‌روید و یک مدتی در عالم طبیعت هستید فراموش نکنید که شما ربّ دارید «ربّ العالمین» عرض کردیم که این نماز هم برای یادآوری این میثاق است. با هم قرار بر این گذاشتیم که شما یادتان نرود که شما مالک دارید، مالک یوم‌الدین است، رب دارید، مدبر دارید، شما مملوک خدا هستید، شما برای خدا هستید «إنّا لله» هستید شما مالک خودتان نیستید مالک هیچی در این عالم نیستید این‌ها امانت است تو مملوکی. تو برای مایی. این آن عهد است که نباید یادت برود. تو مالک هیچ چیز برای خودت نیستی نفع و ضرر خودت هم برای خودت نیست تو گاهی تلاش می‌کنی و فکر می‌کنی که نفع تو برای این است که مشهور بشوی! مشهور می‌شوی می‌بینی هزارتا مشکل می‌آید بدبخت می‌شوی. خدا را از یاد می‌بری. فکر می‌کنی نفع تو در این است که سوپر میلیاردر خر میلیارد می‌شوی، هزارتا دشمن، مشکل، دغدغه، گرفتاری، جنگ اعصاب، دنیا برایت سخت می‌شود چون می‌خواهی بدون خدا زندگی کنی بعد هم به خودت صدمه می‌زنی. مرفه می‌شوی و می‌بینی چهارتا بچه‌ات معتاد می‌شود! زنت به تو خیانت می‌کند یا تو به زنت خیانت می‌کنی! پولدار شدی امکاناتت بیشتر است هوس‌هایت هم بیشتر می‌شود. می‌فرماید شما قرار بود بفهمید که حتی نفع و ضرر خودتان هم دست خداست نه دست خودتان. گاهی برای یک هدفی تلاش می‌کنید فکر می‌کنید به نفع‌تان است وقتی به آن می‌رسید بعد از 20 سال می‌فهمید که چقدر به ضررتان بود گاهی یک کار دیگری می‌خواهید بکنید نمی‌شود یک کار دیگری می‌شود خدا یک کار دیگری می‌کند بعد می‌بینی این کار به نفع توست! اگر آن کار می‌شد چقدر بد بود نمی‌دانیم. خداوند می‌گوید ما به شما گفتیم که شما همه چیز را نمی‌دانید گم می‌شوید فراموش بکنید به رنج می‌افتید شما خودتان جان‌تان، زندگی‌تان و مرگ‌تان به دست ماست، نفع و ضررتان به دست ماست، هرچه دارید برای ماست. امانت در دست شماست نه ذات‌تان، نه وصف‌تان، نه فعل‌تان، مستقل از ما برای شما نیست. کارهایی که می‌کنید همین الآن شما نشستید دارید چیزی می‌نویسید این کار شما نیست کار خداست اما نه این که شما نقشی در آن ندارید ولی آن نقش را هم خدا به تو داده است. می‌گوید این است. وصف و ذات و فعل‌تان، آن خطایی که این میثاق را نابود می‌کند این است که ما برخلاف آن میثاقی که بست گفت شما می‌روید در عالم طبیعت یادتان نرود ارتباط‌تان برقرار باشد پیام‌ها را بگیرید و عمل کنید دنبال ابلیس راه نیفتید آن چیزی که در برابر این میثاق است این است که از مقام خدا و پروردگار و نسبت خودت در این عالم یادت برود و ما معمولاً یادمان می‌رود و این نماز و روزه و ذکر و قرآن و دعا برای این که یادمان نرود. ذکر یعنی چی؟ کلمه ذکر به فارسی یعنی یادآوری. می‌گویند ذکر بگو، به یاد بیاور، به یاد کی؟ به یاد خودت بیاور. مدام به خودت بگو یادم تو را فراموش! آن یادی مقدسی که به من گفتند فراموشم نشود من برای چه این‌جا آمدم؟ این‌جا کجاست؟ من کجا هستم؟ من در محضر خدا هستم، عالم محضر خداست اینجا موقت است، چه باید و چه نباید،‌ خدا که گفت من با شما حرف می‌زنم و پیام را می‌رسانم پیام به من رسیده است. آن پیام این است حالا چه کار کنم؟ دوباره آن نسیان آدم و حوا این‌جا سراغ من نیاید که تبدیل به عصیان شود اگر این کار بشود چه بلایی سر چه کسی می‌آید؟ یا ضلالت گم می‌شوی و شقاوت رنج می‌بری سر خودت می‌آید، معیشت ضنک پیدا می‌کنی، یک عمر زندگی می‌کنی و همیشه هم ناراضی هستی. در خوشی‌اش هم ناخوشی است. بعد هم از عوالم بعد که می‌روی هیچی نمی‌بینی، حقایق عالم را نمی‌بینی، نادان و نابینا می‌مانی. اگر هم بیایی، نه. آن میثاقی که با شما بستیم این است می‌روید در دنیا شهوت هست، غضب هست، نعمت‌های دنیا هست، لذت‌های طبیعی هست، این‌ها وسیله است نه هدف. این‌ها را به شما دادیم که 60- 70 سال بتوانید در دنیا دوام بیاورید اگر این لذت‌ها نبود شما یک ثانیه هم این‌جا در دنیا نمی‌ماندید. اگر لذت غذا نبود شما یک لقمه هم غذا نمی‌خوردید و می‌‌مردید حتی در اخراج دفع زباله غذا، دستشویی می‌روید در آن هم یک لذتی گذاشته و الا نمی‌رفتید و همان‌جا در خودتان خرابکاری می‌کردید! اگر شهوت نبود هرگز تشکیل خانواده نمی‌دادید ازدواج نمی‌کردید سختی‌های زندگی خانوادگی و مشکلات آن را تحمل نمی‌کردید. خداوند می‌گوید این لذت‌هایی که در شما گذاشتم لذت خوردن، خوابیدن، تفریح، این لذت‌ها را دادیم برای این که شما در دنیا 60- 70 سال بتوانید دوام بیاورید اگر این لذت‌ها نبود شما در عالم طبیعت یک ثانیه هم نمی‌مانید جای ماندن نیست. بعد اگر این لذت‌ها وسیله است اگر لذت را هدف گرفتید یعنی می‌گویید من غذا می‌خورم نه برای نیاز که لذت هم ببرم بلکه می‌خواهم فقط برای لذت غذا بخورم ما غذا می‌خوریم برای لذت. می‌خوابیم آن مقدار که بدن‌مان نیاز دارد برایمان لذت گذاشتند که بخوابیم در خوابیدن یک لذتی هست. بعد نیازتان به خواب همان‌قدر است بعد باید بلند شویم کار کنیم بعد یک عده‌ای بیشتر می‌خوابند که بیشتر لذت ببرد یعنی خود لذت، هدف او می‌شود. لذت شهوت را گذاشتند برای این که تشکیل خانواده بدهید بچه به دنیا بیاید بعد یکی به آن اصل هدف، کاری ندارد فقط دنبال لذت شهوت است می‌رود دنبال انواع و اقسام تجربه‌های حرام جنسی. آن وسیله است. می‌گوید آن عهد ما این بود که وسیله را هدف نگیرید، هدف را وسیله نگیرید این‌جا قرار نیست بمانید پیام ما به شما رسید جدی گوش کنید چیزی این‌جا شما را به خودش سرگرم نکند، خودتان هم به خودتان سرگرم نشوید، این بدن را به عنوان وسیله سالم نگه دارید و با آن عمل صالح کنید روح‌تان رشد کند این بدن، اسب روح است از آن سواری بگیرید روح‌تان نشود الاغ بدن‌تان! که مدام ما با بدن بخواهیم انواع لذت‌های بدنی را ببریم روح این وسط، نوکر بدن بشود و فدا بشود و فرصت از دست برود این‌جا فرصت رشد است این‌ها می‌پوسد، این‌ها فانی است، این‌ها نابود می‌شود خداوند دارد به ما می‌گوید «کلّ من علیه فان» می‌گوید شما فکر می‌کنید که انگار قرار است همه این‌ها بماند شما تا ابد هستید این‌ها هم همیشه هست! «کلّ من علیه فان» هرچه روی زمین است و هرچه در عالم طبیعت است نابود خواهد شد همه این‌ها موقت است فقط خدا، فقط او باقی است هر کاری که برای خدا بکنی و رو به خدا بکنی باقی است هر کاری که بدون ارتباط با خدا و بدون نیت الهی و پشت به خدا و بی‌ربط با خدا بکنی فانی است و از بین می‌رود و هیچی نمی‌ماند. غذایی که می‌خوریم فانی است و به مدفوع تبدیل می‌شود اما غذایی که برای خدا به فقیر می‌خورانی آن باقی است، حتی غذایی هم که برای حفظ بدن و سلامت می‌خوری از باب این که باید غذا بخوری و الا می‌میری، این هم باقی است یعنی هر کاری که به عالم بقا و به عالم معنا ربط پیدا کند برایت می‌ماند. ذخیره آخرت که می‌گویند معنایش همین است. از عالم طبیعت و ماده چیزی ذخیره آخرت نیست همه این‌ها از بین می‌رود لباس‌های ما، اداهای ما، عنوان ما،‌خانم دکتر،‌ آقای مهندس، آیت‌الله، رئیس کل، همه این‌ها بازی است تمام می‌شود، خانه‌ها، ماشین‌ها، کاخ‌ها عنوان‌ها، اسم‌ها، محفوظات، مدرک تحصیلی، این دانش‌هایی که به درد کارهای دنیا می‌خورد همه این‌ها ابزار است و همه تمام می‌شود من و تو می‌رویم حتی این را هم با خودمان نمی‌بریم. ما این را با خودمان اشتباه می‌گیریم من همیشه خیال می‌کنم من اینم! نزدیک‌ترین کس به من این بدن من است که من خودم را با این اشتباه می‌گیرم مدام فکر می‌کنم من اینم! این را هم می‌گذاری و می‌روی هیچی نیستی. با چه می‌روی؟ قرآن می‌گوید با عقایدت، یعنی چقدر آگاهی درست و اعتقادات درست داری؟ خداشناسی،‌ هستی‌شناسی، ‌خودشناسی، دوم) اخلاقت یعنی شخصیتی که برای خودت ساختی، حریصی؟ حسودی؟ کینه‌توزی؟ یا بزرگواری؟ بخشنده‌ای؟ مهربانی؟ تابع نفس هستی؟ اراده‌ات چقدر قوی است؟ آگاهی‌تان چطور است؟ و سوم) اعمالی که انجام دادی. بعضی‌ها فکر می‌کنند خود اعمال نمی‌رود و اعمال در همین دنیا می‌ماند! الآن همین زمانی که ما با هم گذاشتیم، این زمان، این مکان، این حرف‌ها، صوت، این یادداشت‌ها همه از بین می‌رود هیچ کدام این‌جا نمی‌ماند فقط می‌دانید چه می‌داند؟ اگر آگاهی این وسط انتقال پیدا کرد با نیت درست، یعنی من با نیت الهی گفتم و تو با نیت الهی شنیدی، تو با نیت الهی پرسیدی و من با نیت الهی گفتم این‌ها برای من و شما می‌ماند و الا همه این‌ها نابود می‌شود می‌گوید ما این پیام را به شما دادیم آن قراری که با شما گذاشتیم این بود من را فراموش نکنید، به هیچ چیز در این عالم حواس‌تان پرت نشود و اکثر شما این را فراموش می‌کنید و این‌جا هم رنج می‌برید، معیشت ضنک خواهید داشت هم راه را گم می‌کنید و گیج می‌شوید هم مشقت و هم ضلالت، هم این‌جا می‌آیید یک عالمه حقایق نورانی، زیبایی‌هایی است که دیگر نمی‌بینید کور محشور می‌شوید آن همه جمال و زیبایی را نمی‌بینید.

یکی از حضار: یک سوآل این که در کنار این هم لذت‌ها خب سختی‌هایی هم هست مثلاً به عنوان مثال یک خانواده بچه‌شان در سن کم سرطان می‌گیرد وهیچ کاری از دست‌شان برنمی‌آید آیا می‌توانیم روی این اتفاق و سختی‌ها با اتفاق و وقایع کربلا یک ارتباط برقرار کنیم و بگوییم این اتفاق‌ها می‌افتد که مثلاً درس‌هایی از آن‌ها بشود،‌ آیا ‌یک چنین ارتباطی هست؟

جواب استاد: ببینید هر اتفاقی که در زندگی می‌افتد طبق این آیات قرآن ما نباید بگوییم اتفاق بوده است هیچ چیز اتفاقی نیست اتفاق یعنی این که حالا همین‌طوری شد! می‌توانست نشود! شانسی است معنی خاصی ندارد! اتفاقی یعنی این. همه چیز در این عالم معنادار است. در روایت می‌فرماید خاری که به پای شما می‌رود دارید در خیابان می‌روید یک خاری به پای‌تان می‌رود مجروح می‌شوید، تب می‌کنید و مریض می‌شوید این‌ها معنا دارد این‌ها با کمال تو ارتباط دارد منتهی با همین مشکلات کافر یک جور روبرو می‌شود و مؤمن یک جور. بعضی‌ها می‌گویند آقا شما چرا مشکلات بوجود می‌آید برای مؤمنین می‌گویید این‌ها امتحان است و پاداش الهی دارد و برای بعضی‌ها می‌گویید این‌ها مجازات است؟ مثلاً می‌گویید اگر زلزله این‌جا می‌شود مثلاً‌می‌گویید امتحان الهی است آن‌جا می‌شود می‌گویید این‌ها مجازات الهی است؟ یعنی چه دو دوزه بازی می‌کنید؟ جواب این است که نه،‌ اصلاً فرق امتحان و مجازات تفاوت آن در آن پدیده بیرونی نیست بلکه در اثری است که روی آن فرد یا جامه می‌گذارد هست. واقعاً وقتی خار به پای کسی می‌رود در روایت می‌گوید مؤمن تب که می‌کند بخاطر رنج تب، گناهان او بخشیده می‌شود کارگری که دارد کار می‌کند و عرق می‌ریزد دو شیفت زحمت می‌کشد و مشکلات زندگی دارند این پاداش الهی دارد و گناهان او بخشیده می‌شود کسی که مریضی سرطان دارد که شما می‌گویید، روایت داریم کسی که مریض است خانواده‌هایی هستند که طفلک‌ها خیلی زجر می‌کشند مثلاً 30- 40 سال است یکی دو نفر در خانه مریض‌های صعب‌العلاج هستند خانواده یکسره گرفتار این‌هاست و خودشان هم یکسره رنج می‌برند خب یک کسی بگوید این الآن چیست؟ این امتحان الهی است؟ پاداش الهی است؟ عذاب است؟ مجازات است؟ مگر من چه گناهی کردم؟ چرا من؟ می‌گویند اگر نگاه‌تان را درست و توحیدی کنید و این آیه یادتان باشد خواهید فهمید که نه راه را گم می‌کنید و نه این سؤال‌ها را مطرح می‌کنی و نه گیچ می‌شوی و تحمل این گرفتاری و مشکلات هم برای تو آسان می‌شود اما اگر نفهمی، ایمان نداشته باشی، این‌ها را باور نکنی، این‌طوری نگاه نکنی از تک تک این مسائل هم رنج می‌بری، هم گم می‌شوی، ضلالت، که آخرش هم نمی‌فهمی خب برای چی؟ که چی؟ هم مشقت روحی داری و سختی‌های جسمی‌ات را نمی‌توانی تحمل کنی چون توجیهی برای آن نداری. ببینید شما وقتی می‌توانید مشکلات را راحت تحمل کنید که بدانید پشت آن یک چیزی هست شما گرسنگی و تشنگی را برای روزه تحمل می‌کنید برای این که می‌گویید برای من یک آثار و برکاتی دارد شما در چله تابستان حجاب می‌پوشی، گرما می‌خوری، خب دوست داری موهایت را رها کنی باد بخورد و تو هم عرق نکنی. ولی این کار را می‌کنی؟ چرا رنج جسمانی را تحمل می‌کنی؟ برای این که فلسفه این کار را می‌دانی، می‌دانی چه برکاتی برای تو و دیگران و جامعه‌ات در دنیا و آخرت خواهد داشت. تو داری یک جهاد مقدس انجام می‌دهی. حالا آن کسی که این باور را ندارد واقعاً انگار می‌خواهی او را خفه کنی. یعنی وقتی به او می‌گویی حجابت را رعایت کن انگار که می‌خواهی او را خفه کنی بکشی و او را شکنجه بدهی. حالا جواب، برای این که مؤمنی که مریض شده و دارد رنج می‌برد تفسیری که از او می‌کند و واکنشی که به بیماری نشان می‌دهد غیر از این تفسیر و واکنشی است که کافر نشان می‌دهد. کافر وقتی این بیماری و این رنج و این عذاب و گرفتاری مثلاً زلزله می‌آید فقط رنج آن را می‌برد خب برای او عذاب است واقعاً هم برای او عذاب است چون کافر برای این‌ها معنایی قائل نیست و پشت این‌ها چیزی نمی‌بیند توقع پاداش الهی ندارد حتماً رنج می‌برد. واقعاً همین زلزله، همین بیماری برای او عذاب است. همین کرونا برای او عذاب است مجازات است. این مجازات کفر است چون گفت وقتی من را یادتان برود «معیشتاً ضنکا» این‌جا به شما سخت می‌گذرد. خب کافر خدا را کنار گذاشته و ندیده گرفته یا اصلاً از اول نپذیرفته، تمام این مسائل برایش بی‌معنی است و رنج می‌برد واقعاً عذاب است مجازات است برای آن‌ها کل زندگی مجازات است اما برای مؤمن چیست؟ مؤمن چون آن یاد را یادش هست آن عهد را یادش هست و می‌داند ابد در پیش است و همه این‌ها فلسفه دارد و می‌داند یوم‌الدین هست، مالک یوم‌الدین هست، رحمن و رحیم هست، حمد لله هست، رب العالمین است، ربوبیت است، همه این ها را می‌داند معلوم است که این‌ها برای تو عذاب نیست این‌ها برای تو رشد و امتحان است. امتحان است یعنی چه؟ یعنی تو با این نگاه این مشکلات را تحمل بکن و واکنش درست نشان بده، تو رشد می‌کنی بله واقعاً برای تو کمال است. پس یک پدیده برای یکی کمال می‌شود تفضّل الهی، لطف خدا می‌شود و برای یکی شد عذاب و مجازات.

پس این حرف که خار به پایت می‌رود یا تب می‌کنی برای مؤمن پاداش است، می‌گویند کافر تب کرده می‌گویند مجازات است یعنی چی؟ یعنی همین. واقعاً مشکلات دنیا برای کافر عذاب است و فقط عذاب آن را می‌فهمد ولی برای مؤمن چون باطن آن را می‌بیند و عاقبت آن را می‌بیند، پشت این پرده را می‌بیند غیب این عالم را می‌بیند، او فقط شهود و ظواهر را مشاهده می‌کند و غیب و باطن عالم را نمی‌بیند اما این غیب آن را هم می‌بیند. غیب یعنی آن چیزی که هست ولی محسوس نیست معقول است غیب معقول است غیب مشهود به شهود باطنی است غیب محسوس نیست که با این چشم ببینی. کافر فقط محسوسات را قبول دارد. مؤمن محسوسات را قبول دارد در ذیل معقولات و آن مشهودات باطنی. لذا شما می‌گویید که درسی برای دیگران. حتماً هر اتفاقی، اتفاق که نه، بلکه هر مشکلی که برای ما پیش بیاید هم در آن درس هست هم عبرت است. صدتا پیام دارد. اولاً به تو می‌گوید قدر سلامتی که داشتی و الآن نداری بدان. قدر سلامتی‌های دیگری که الآن خودت داری بدان. به دیگران می‌گوید ببینید شما درد نمی‌کشید دارید زندگی می‌کنید و اصلاً به چشم‌تان نمی‌آید خیال می‌کنید هیچی ندارید. همین‌ها هزاران نعمت داری که حواست به آن‌ها نیست. درد را ببین بعد ببین چه داری؟ این در آن هست. عبرت برای بقیه هست. درس برای بقیه هست. برای خودش چه؟ حتماً برای خودش هم هست. در روایات متعددی دیدم که این‌هایی که بیماری‌های رنج‌آور طولانی دارند یا مریض‌دار هستند بیمار دارند نگهداری می‌کنند پیامبر اکرم(ص) فرمودند این‌ها بهشتی‌اند. و این‌ها در قیامت محاسبه و محاکمه سخت طولانی ندارد حتی تعبیر پیامبر(ص) این است که خداوند می‌فرماید من شرم می‌کنم – مثال برای این که ما بفهمیم – شرم می‌کنم کسی را که 50 سال در دنیا بود 40 سال آن را زجر کشید، باز این‌جا بخواهد حساب و کتاب بشود. لذا این‌هایی که در دنیا رنج و سختی بیشتری می‌برند حساب و کتاب‌شان آن طرف آسان‌تر است. می‌فرماید عرقی کارگر می‌ریزد و رنج می‌برد، مثل خون شهید است گناهانش بخشیده می‌شود. یک کسی از اهل بیت(ع) پرسید من یک کارگری هستم نه سواد دارم نه فرصت دارم بروم درس دین بخوانم یا درس دیگری، باید صبح تا شب کار کنم، شب خسته خانه می‌آیم می‌افتم. آن وقت آن کسی که مرفه است کلاس معارف هم می‌رود و مطالعه هم می‌کند و... خب این عادلانه است که او به پاداش الهی برسد من نرسم؟ پیامبر(ص) فرمود نه،‌ این‌طوری نیست. کسی که مجبور است برای تأمین معاش حلال و مشروع برای زندگی خودش و خانواده‌اش کار کند و شب خسته به خانه می‌آید و می‌افتد تمام آن رنج و سختی‌ها و خستگی‌هایی که روز کشیده به ازای همه آن، گناهان او بخشیده می‌شود. یعنی این زحمت‌کشی‌ها و حمالی‌هایی که می‌کنی، این عرقی که می‌ریزی و این رنجی که می‌بری، چهارتا گناهی هم که آن روز کردی همین‌ها آن را پاک می‌کند. خدا عادل است. این‌ها را جبران می‌کند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha