بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر برادران عزیز. آرزوی توفیق صوم و صلات و عبادات دوستان و از همه شما التماس دعا داریم. و خدمت شما میلاد حسنبنعلی(ع) شهید بزرگ جهل و خیانت را خدمت شما تبریک عرض میکنم و اگر از من بپرسند میگویم مظلومترین در میان اهل بیت(ع) است.
عنوانی که به من دادند دوتا عنوان بود یعنی برنامهریزی دوستان این بود که ما دوتا جلسه داشته باشیم یکی در باب حوزه کارآمد و یکی هم به مناسبت میلاد امام حسن(ع) و بحثهایی که سوء تعبیرها، تفسیر بهرأیها که در مورد صلاح امام حسن(ع) که در واقع صلحی نیست یک آتشبس بود نه صلح؛ تحمیلی بود نه انتخابی؛ و تنها راه بود نه یکی از چند راه؛ در این دو مورد بحث بشود که ما نیمه ماه رمضان است برای امام حسن(ع) جشن بگیریم و همیشه هم ته دلمان به مظلومیت ایشان، صلح تحمیلی، مسموم شدن ایشان، غربت ایشان که حتی نگذاشتند کنار جدشان ایشان را دفن کنند، به تابوتشان هم تیراندازی کردند، بیش از 20 بار ایشان را مسموم کردند و حداقل بار بیستم نتیجه داده است! میدانید مسمومیت راحتترین روش ترور است. همین الآن بعضیها که دارند از دنیا میروند کاملاً مشکوک به این است که این ترور شیمیایی شده است یک نوع مسمومیت است مخصوصاً با ابزار فعلی. مسمومیت هم یکی چیزی است که شما روزی دو – سه بار باید یک چیزی بخوری، لباسی، آبی، لباس پوشیدنی و تماس پوستی داری. ویروس کرونا الآن چطوری است؟ شما هیچ امنیتی ندارید همین الآن ممکن است من از این اخوی یا اینها از من کرونا گرفته باشند. مسمومیت اینطوری است معلوم نمیشود که مسمومیت چطوری است که بگویند شما که میدانستید مسمومتان میکنند خب یک فکری میکردید! مگر میشود فکری برداشت؟ بعد هم معمولاً نفوذی اطراف آدم این طرف و آن طرف هست از زمان امام حسن(ع) تا همین الآن. مقصود این که در این ایام که میرسد اظهار محبت و عشق و ارادت و اشک، و میخواهیم نتیجه بگیریم که مظلوم بودند، خب مظلوم بودند ولی مظلوم برای امام بودن کافی نیست خیلیهای دیگر هم مظلوم هستند! مظلوم بودن بله جزئی از عواقب امام بودن و امامت و رهبری اینها بود اما ما برای مظلومیت اینها توجه خاص به آنها نداریم این توجه اصلی ما برای امامتشان است. ولایت، امامت، رهبری، الگو. البته مظلومیتشان فوقالعاده مهم است هر سال اشک میریزیم تولدشان را جشن میگیریم و نمیگذاریم این نامها و این خونها و این خیانتها و لکههای خیانت و جنایت را بشورند و پی کارش برود! اینقدر شیعه بعد از 1400 سال سروصدا میکند که تمام دنیا برمیگردد میگویند شما چه میگویید این همه سروصدا میکنید میگوییم این سروصداها برای همین بود که این سؤالها را از ما بپرسید حالا بنشینید تا به شما بگوییم برای چیست. مخالفین اهل بیت(ع) را ببینید تمامشان 30تا حرف درست زدند حرفهایی که اسلامی است و خود اهل بین قبول دارند لابلایش 5تا حرف مفت میزنند هیچ کس سیاه به میدان نمیآید! کل تاریخ خاکستری است منتهی خاکستری متمایل به سیاه و متمایل به سفید. کسانی باید باشند که بتوانند در این خاکستری سیاه و سفید را از هم جدا کنند بگویند این حرفتان درست است کلمهتان حق است اما «یُرادُ بها» این حرفتان درست است ولی تو خودت آدم درستی نیستی. این تفکیکها خیلی مهم است. این تفکیکها را افکار عمومی و مردم و حتی خواص در زمان امام حسن مجتبی(ع) نتوانستند بکنند. فکر میکنند معاویه و یزید، پدر و پسر هستند یک خط هستند. شخصیت معاویه و یزید نمیگویم 180 درجه اقلاً 80 درجه تا صد درجه متفاوت بود لذا معاویه 40 سال حکومت کرده است، 20 سال زمان خلفا و 20 سال هم خودش خلیفه شده است تا همین الآن هم طرفدار دارد معاویه که هیچ کس علیه اسلام حرف نزده است. یزید هم بعد از پدرش دو – سه سال بیشتر نماند یک گندی هم زد که هیچ کس در کل جهان اسلام نمیتواند از او دفاع بکند حمله به مدینه و قتل عام مدینه، دستور حمله به کعبه منجنیق بستن به کعبه، کربلا، سیدالشهداء(ع)، در همین دو سه سال یک گندهایی زد! خب این معلوم است خریت یزید و پیچیدگی معاویه. و روشن میشود که کار امام حسین(ع) به لحاظ تفکیک و مرزها آسان است کار امام حسن(ع) خیلی سخت است. حوزه کارآمد حوزهای است که نگاهش به قرآن و سنت کارآمد باشد یعنی الآن مشکلات ما را حل کند مشکلات اعتقادی ما، مشکلات اخلاقی ما، مشکلات سلوکی و سبک زندگی ما، مشکلات مادی و معنوی ما، همانطور که در قرآن و سنت آمده است و فقهای بزرگی ما در طول تاریخ داشتیم که واقعاً این کار را در عصر خودشان کردند. حوزه کارآمد، حوزهای است که در عصر خودش این کار را بکند نگذارد ناخواسته سکولاریزم بر جامعه و حکومتی که به اسلام تشکیل شده و چند صد هزار مردم برای حکومت اسلامی خون دادند هزینهاش را مؤمنین بدهند تصمیمگیریهایش را کافرین بکنند! حالا کافر لغوی را میگویم نمیخواهم کسی را تکفیر فقهی بکنم. البته یک بحثی هم اینجا پیش میآید که باید مراقب باشیم. بعضیها میگویند این که برمیدارید آیات و روایات و سیره ائمه را به هرکسی دلتان بخواهد تطبیق میدهید در واقع سوء استفاده سیاسی و جناحی میکنید این تحریف، این تقطیع، تفسیر بهرأی است. هرکسی برمیدارد و میگوید بله ما، الآن حسین زمان هستیم و طرف مقابل ما یزید است ما حسن هستیم تو معاویهای. هر کدام هم میگردند یک قطعهای چیزی پیدا میکنند در کل ماجراها، آیه و حدیث پیدا میشود که شبیه یکی از حادثههای الآن باشد بگویند ببینید اینجوری! ما این هستیم شما هستید! لذا بعضیها میگویند آقا دست از سر قرآن و سنت و اهل بیت بردارید بگذارید مقدسات مقدس بمانند اینها را به مطامع جناحی و روز و دعواهای خودمان آلوده نکنیم و قاطی دعواهای خودمان نکنیم. این نظر، طرفدارانی داشت همین که میگفتند اسلام را سیاسی نکنید آخوندها هم صحبت از حکومت اسلامی نکنند و محترماً در حاشیه باشند و... همهاش همینها بوده الآن هم به شکل دیگر. این یک موضع. یک حرف درست توش هست یک حرف غلط. به این میگویند مغالطه. طرف مقابل آن که ظاهرگرایانه و قشری که سراغ هر آیه و حدیثی بروند زود بردارد به هرچه که دلش میخواهد یا شبیه ظاهراً جمود بر لفظ داشته باشد و زود تطبیق مصداق کند که ته آن پیش ماها خوبها یا هرکس با ما نیست بد است و جهنمی است. چرا؟ چون میگوید که شما که میگویید وارد اینها نشو، تو در واقع داری رابطه ما را با اینها قطع میکنی اصلاً حجیت اعتبار کتاب و سنت برای چیست این اعتبار بود و نبودش فرقش در چیست؟ فرقش در این است که وقتی معتبر است شما باید به آن عمل کنید. وقتی معتبر نیست عمل نمیکنید. شما میگویید چه معتبر باشد چه معتبر نباشد فرقی نمیکند در هر صورت به ما ربطی ندارد. ما اینها را به عنوان یک گزارش گذشته باید بخوانیم اشکی بریزیم و ثوابی بکنیم شما دارید اینها را دور میریزید. این تفکر هم افراط از این طرف است و مغالطه در آن هست. یک نکته درست و یک نکته غلط در آن هست.
نکته غلط این است که آنهایی که میگویند اینها را کنار بگذاریم و ناظر به مسائل روز نگوییم اینها در واقع رابطه امام و مأمورم را قطع کردند معنیاش این است که دین، مکتب نیست و به درد اداره زندگی نمیخورد و یک نسخه راهنما نیست بلکه یک نوستالژی و یک خاطرات مذهبی است! یک مقدساتی همه دارند هندوها، بوداییهاع مسیحیها، شیطانپرستها، خب همه مقدسات دارند این هم مقدسات ماست گاهی بگذارید با آن یک حالی بکنیم یک تخلیه اعصابی بکنیم یک آرامش اعصابی، یک اشکی بریزم، دلمان خوش باشد گناهانمان بخشیده شد! آنها این را میگویند. این حرف غلط است. سؤال من این است که این قصص انبیاء در قرآن برای چه آمده است؟ قصه گفتند که ما بخوابیم؟ قصههای قرآن لالایی نیست قصه قرآن برای خواباندن نیست برای بیدار کردن است. قصص قرآن میخواهد بیدار کند نمیخواهد بخواباند. بعد این قصهها به عنوان داستان نیست بلکه واقعیت است این اتفاقات افتاده است و دارد میگوید از زاویه درست به آن نگاه کنید. چرا بعد از قصص انبیاء نکاتی که از گذشتگان ذکر میشود در قرآن بعدش میفرماید «فأعتبروا یا أولی الالباب.» «فأعتبروا» یعنی چه؟ اعتبار یعنی چه؟ تو داری میگویی اینها را بگو گوش کن شادی هم بکن، نیمه رمضان جشن هم بگیر، اما «لاتأعتبروا»! چون عبرت یعنی بگو آقا برای امروز من چه داری؟ با این نگاه شما برای تک تک آیات قرآن و تک روایات و سیره پیامبر و اهل بیت(ع) از هر حدیث آن باید ببینید برای امروز ما چه دارند؟ یا در حوزه عقاید، یا اخلاق، یا سبک زندگی، اعمال. این حوزه کارآمد میشود نه فقط حفظ میراث. «فأعتبروا» ریشه اعتبار هم میگویند عبرت است و عبرت یعنی عبور از ظاهر به باطن. ما این آیات و روایات را بخوانیم و در ظاهر توقف کنیم و یک برداشت شخصی تاریخی بر اساس حب اهل بیت(ع) و بغض دشمنان اهل بیت(ع) این خوب است و لازم هم هست، ولی اصلاً برای شیعه بودن کافی نیست چون «فأعتبروا» اینجا کو؟ حوزه کارآمد، حوزهای است که از کل قرآن و سنت بتواند مصداق «فاعتبروا» را نشان بدهد که این را ببینید الآن اینطوری میشود. عبور از ظواهر به باطن. تمام آیات قرآن باطنی دارد. هرجا میگوید «فأعتبروا» یعنی از ظاهر این ماجرایی که برایتان تعریف کردیم، ما که نخواستیم برای شما تاریخ بگوییم، قرآن که کتاب تاریخ نیست. اصلاً هزاران انبیاء، چرا به این تعداد محدود اسم انبیاء آمده است؟ خود قرآن میفرماید ما قصه بعضی از انبیاء را برای شما گفتیم و بسیاری از آنها را برای شما نقل نکردیم. اسمشان را هم به شما نگفتیم. ضرورتی نداشته، همین مقداری که به شما گفتیم کل انبیاء همین خط را رفتند و جالب است که از همه بیشتر راجع به حضرت موسی(ع) است. من گا هی حدس میزدم شاید ایشان اولین پیامبری است که هجرت و تمدنسازی کرد، هجرت اجتماعی و تمدنسازی. گرچه خود ایشان در نهایت، نتیجه کارش را ندید ولی این اولین پیامبری بود که به این سبک توانست یک جامعه را بسازد و جامعهسازی کند. ما به دو طرف این ماجرا از یک جهت حق میدهیم و از یک جهت حق نمیدهیم و آن طرفی که میگوید شما استفادههای شخصی و باندی و جناحی از سیره پیامبر و اهل بیت(ع) بکنید در مواردی میگوییم بله، و در مواردی این کار شده و میشود. این تفسیر بهرأی و تحریف است اما راه حل آن چیست؟ راه حل آن این است که بگویید اصلاً قرآن و حدیث و امام حسن(ع) و اهل بیت را به مسائل روز ربط نده؟ راه حلش این است؟ نه، بلکه راه حل آن این است که شیوه درست استنتاج و استنباط را ترویج کنیم و جلوی انحراف و تحریف و تفسیر بهرأی را بگیریم و بگوییم این اصل استناد به سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) درست است بلکه واجب است. اصلاً دین یعنی همین. اما این وسط تحریف میشود، تفسیر برأی میشود و چقدر جعل حدیث شده است و آیات چقدر بد تفسیر شدند و بد تفسیر میشوند. خب باید راه جلوگیری از خطا و اصلاح را بگویید، این حوزه کارآمد میشود نه این که باب اعتبار و استناد را ببند. چون بعضیها سوء استفاده میکنند اینها را تطبیق ندهید و از آن نتیجه مناسب روز نگیرید. این مثل این است که کسی بگوید چون بعضیها سوار ماشین میشوند و تصادف میکنند کلاً ماشینها را جمع کنیم هیچ کس حق ندارد سوار ماشین بشود. چرا؟ چون بعضیها تصادف کردند بیاحتیاط هستند. جلوی بیاحتیاطها را باید بگیرید نه این که دین را از حَیّز انتفاع بیندازید. به این طرف هم باید گفت آقا استناد بکنید اما استناداتان عوامانه و مقطعی، متعصانه، پیشداورانه، بیسوادانه نباید باشد. باید خیلی زحمت بکشید و بخوانید و بعد بفهمید اصل ماجرا چیست؟ لذا این دوتا مسئله کاملاً به هم مربوط هستند.
سؤال: عبرت از مظلومیت امام مجتبی(ع) و توطئههای معاویه با توجه به مسائل روز.
جواب استاد: همین که بخواهید با توجه به مسائل روز بگویید مؤلفههای حوزه کارآمد، کارآمد یعنی به درد مردم بخورد و دین را درست تبیین کنید. دین برای چه کاری آمده است که ما بگوییم کارآمد هست یا نیست؟ دین را باید طوری معرفی و تبیین کنیم که برای همان کار آمده است. این تبیین کارآمد از دین میشود. مردم و ماها بفهمیم در این شرایط، الآن با همین وضعیت واقعی جامعه ما، الآن چطوری میشود با تقوا باشیم؟ در بازار چطوری میتوانیم متدین باشیم؟ دروغ نگوییم؟ رشوه نگیریم؟ چانه نزنیم؟ کلاهبرداری کنیم؟ احتکار نکنیم و در عین حال زندگی بکنیم؟ به سیاسیون یاد بدهد و الگو داشته باشند که چطوری در انتخابات شرکت کنید که بشود گفت شما شیعه امام حسن(ع) هستید و پیرو کتاب و سنت هستید؟ چطوری شرکت نکن که بگویند نیستی. این مسئله ازدواج و طلاق، این مسئله اعتیاد، مسئله بیکاری، فقر، مسئله گرفتارها، مسئه مناقشات و گاهی خشونتها و... بدبینیها، بداخلاقیها، اسرافها، اینها همه این روایات امام حسن مجتبی(ع) مقدار زیادیاش هم سانسور شده است اینها را میخوانیم فکر میکنیم باید به افراد تک به تک بگوییم شما برو اینطوری باش! یک بُعد آن این است حتماً هم واجب است. اما حوزه کارآمد باید بداند و فکر کند اگر الآن امام حسن مجتبی(ع) بودند همین الآن، در جهت مبارزه با حرص و حسد و کینه چه کار میکردند؟ ما الآن باید آن کار را بکنیم. باید فکر کنیم. درس نمیخوانیم برای این که درس خوانده باشیم که! ملا بشویم برای این که مُلا بشویم! نه آقا. قرآن میفرماید درس میخوانید تا وقتی که تفقّه فیالدین کردی «رجعت بقومهم» باید به دل جامعه برگردی و به دل مردم برگردی ببینی مشکلات آنها چیست؟ «یُنذر» انذار کنی. انذار یعنی چه؟ یعنی یک خطراتی وجود دارد باید بفهمد که در جامعه چه خطراتی وجود دارد؟ خطرات برای دنیایش، برای آخرت، تهدید عدالت، تهدید معنویت، تهدید عقلانیت، تهدید خانواده، تهدید آخرت، تهدید شکافهای طبقاتی. انبیاء الآن اگر بودند چه کار میکردند و چه میکردند؟ حوزه کارآمد، حوزهای است که همانها را بگوید و همان کارها را بکند در حد وسع خودش. شما ببینید من چند نمونه از این ماجراها را از خود امام حسن(ع) عرض میکنم. من یک بخشی از روایات و اسناد تاریخی از منابع شیعه سنی آورده بودم راجع به این جنبش خطرناک جعل حدیث که بخصوص از زمان معاویه شروع که چقدر حدیث جعل کرد. شما فکر نکنید که مردم جهان اسلام حتی مردم شام، چون شام میدانید که اردون و این منطقه غرب امپراطوری و جهان اسلام، اینها مردم ضد دینی بودند، اینها از اول که مسلمان شدند بالا سرشان وجلوی چشمشان امویها بودند اصلاً بخشی از اینجا را امویها رفتند برای جهان اسلام فتح کردند. از اول اینطوری بودند اینها نمیدانستند که علی و اهل بیت(ع) کی هستند و چه میگویند؟ اینقدر رسانهها قوی بود و این قدر جعل حدیث کردند. این که شنیدید میگویند وقتی امیرالمؤمنین ترور شد مردم غرب جهان اسلام گفتند مگر در مسجد بوده؟ مگر نماز میخوانده؟ اینها واقعاً فکر میکردند که علی نماز نمیخوانده و معاویه مظهر دین است. میدانید اینها فکر میکردند پیامبر(ص) که میگوید اهل بیت، منظور معاویه است؟ چون معاویه برادرزن پیامبر است. وقتی بنیعباس پیروز شدند و بنیامیه شکست خوردند بنیعباس رفتند و شام را هم گرفتند بزرگان قبایل شام آمدند دست گذاشتند روی قرآن و گفتند به خدا سوگند ما فکر میکردیم که پیامبر اکرم(ص) به جز معاویه و یزید، اهل بیتی ندارد! ما نمیدانستیم شماها اهل بیت هستید؟ به بنیعباس میگفتند ما فکر میکردیم این روایاتی که میگوید حبّ اهل بیت واجب است عشق اهل بیت واجب است منظور معاویه را دارند میگویند! بسیاری میگویند ما اسم حسن و حسین را نمیدانستیم اینها کی هستند؟ همین الآنش چند وقت پیش در بالکان، بوسنی، بسیار مسلمانهای گل و شریف، سنی هستند ولی محبّ اهل بیت و محبّ اهل بیت هستند و خیلی طرفدار ایران هستند چون میگفتند فقط ایران آمد به ما کمک کرد بقیه هیچ کس نیامد. داشتیم صحبت میکردیم به زبان خودشان جوک گفتیم خَسَ و خسو، فلان خندیدند. مثلاً ما میگوییم ملانصرالدین فلان، اصلاً همین که یک ملایی را مسخره کنیم ریشهای از کجاست؟ آنجا چون منطقه از ابتدا حکومتهای اینها بودند این که ارادت به اهل بیت دارند و طرفدار ایران هم بودند دیدم در جوکها میگویند خسه و خسو، گفتم خسه و خسو چیست؟ بعد فهمیدم حسن و حسین است. بعد پرسیدم این حسن و حسین از چه زمانی آمده است؟ گفتند این در کتابها و تاریخهای ما هست. ببینید معاویه و بنیامیه چطوری کار میکردند؟ اینطوری کار میکردند اینطوری نبوده که این طرف معاویه بگوید ما ضد اهل بیت هستیم، ضد دین هستیم! امام حسن(ع) میگفته نه ما طرفدار دین هستیم! بعد مردم بگویند که ما طرف معاویه میرویم! نه، اصلاً اینطوری نبوده، شعارهای معاویه... میدانید معاویه هرجا حمله میکرد شعار صلح میداد! میآمد جلو هی میگفت صلح! آن سالی که حکومت امام حسن(ع) سقوط کرد، در ظاهر اعلام کرد عامالجماعه! یعنی چه؟ یعنی سال وحدت! یعنی آشتی ملی! از این به بعد همه با هم برادر هستیم صلح باشد وحدت باشد. شعار معاویه صلح و وحدت بود و اولش هم انتقام خلیفه بود. خلیفه روزه داشته، داشته قرآن میخوانده، با زبان روزه مشغول قرائت قرآن بوده است. شما الآن موقعیت را یک کمی توضیح بدهیم بعد متوجه میشوید که چطوری میشد شستشوی مغزی و افکار عمومی را انجام داد. معاویه میگوید منم برادر خانم پیامبر، من که از تو مسنترم شما که نسبت به من سنتان کمتر است من باید خلیفه باشم یا تو؟ علی(ع) را متهم کرد. حالا قضیه چیست؟ حضرت امیر(ع) فرمودند من بارها حسن و حسین را فرستادم که مراقب باشند جمعیت داخل نریزند. حضرت امیر(ع) فرمود انتقادات مردم وارد بود اکثر این خلاف شرعها در حکومت دارد انجام میشود یک پنجم خمس غنائم آفریقا را ایشان به دامادش داده است! میگویند چرا دادی؟ میگوید از باب تألیف قلوب! حضرت امیر(ع) فرمود این چطور تألیف قلوب است؟ از کیسه ملت آدم به دامادش به اسم تألیف قلوب چیز میدهد؟ خب یک مسائلی کمکم اتفاق افتاد. بله حضرت امیر(ع) معترض بود اما حضرت امیر(ع) با خشونت مخالف بود به آنهایی که آنجا بودند گفت مراقب باشید این کار را نکنید این جنایت است که بریزید توی جامعه، ایشان باید اصلاح بشود و اصلاح هم بکند رانتخواری به اسم حکومت اسلامی بیعدالتی است. این که میگویم فقه سیاسی برای این که ببینید چه آفتهایی آن زمانها بود الآن دوباره پیش نیاید یک عده هم بعضی از بنیامیه حتی نقل شده که بعضی از بنیامیه، چون بنیامیه چندتا تیره بودند که با هم دشمن هم بودند که نمیخواهم وارد آن قضایا بشوم. بعد آمده میگوید که حالا امیرالمؤمنین ترور شده رفته، در جلسه خصوصی خبر شهادت علی(ع) میآید معاویه بشگن میزند! شیرینی پخش میکند، بیرون در حضور بعضی از علما و مردمی که از مدینه این طرف و آن طرف آمدند سرش را خم میکند میگوید رضیالله عنه، خدا علی را بیامرزد آدم خوبی بود ولی خیلی کارهای غلط داشت، اشتباهات بزرگ خیلی داشت ولی نیت او بد نبود! حالا شما ببینید. با امام حسن(ع) چه؟ نمیدانم ما اگر آن زمان بودیم جزو کدام جریان بودیم؟ این خواجه ربیع مشهد که بعضیها میگویند ایشان همان خواجه ربیع است بعضیها میگویند نه یک خواجه ربیع دیگر است میگویند جزو زهّاد ثمانیه است! 8 زاهد بزرگ جهان اسلام، زمان امیرالمؤمنین(ع) است از اصحاب پیامبر(ص) هم بوده است، در حکومت خلفا هست، در حکومت علی(ع) هست، جنگ جمل و صفین راه میافتد میآید پیش امیرالمؤمنین(ع) میگوید آقا من جانم را فدای شما میکنم هرچه که شما بگویید فقط من را وارد این درگیریهای داخلی نکن من در جنگ مسلمان با مسلمان، اصحاب با اصحاب نمیتوانم شرکت کنم، ما آمدیم برای خدا بجنگیم نیامدیم برای دعوای قدرت! جنگ قدرت! من میخواهم در راه خدا شهید شوم اما نمیخواهم در جنگ مسلمان با مسلمان شهید شوم من از شما یک خواهشی دارم من را بفرست جایی که با کفار بجنگم و شهید شوم میخواهم بهشتم گارانتی باشد توی آن حرفی نباشد! بهشت خالص بدون چربی و استخوان! معاویه دایی مؤمنین است قبلش هم که جنگ با امالمؤمنین است! این جنگها شبهه شرعی دارد! امیرالمؤمنین(ع) فرمود از کسی که جنگ را راه میاندازد باید بپرسند چرا جنگ راه انداختی نه کسی که دارد دفاع میکند. میخواهد براندازی کنند مشکل بیعت با من چه بود؟ به چه حقی میتوانند براندازی کنند؟ تو باید نصیحت کنی اما اشتباهی آمدی داری یک طرف دیگر را نصیحت کنی. یک کس دیگر دارد یکی دیگر را میزند آن کسی که دارد کتک میخورد میآیی او را نصیحت میکنی سوراخ دعا را گم کردی جناب خواجه! گفت آقا در هر صورت من از شما یک خواهشی دارم میخواهم مو لای درز عباداتم نرود حضرت امیر(ع) فرمود خیلی خب یک دین آسان و یک بهشت آسان میخواهی برو. گفت من را به دورترین مرز اسلام بفرستید که طرف من فقط کفار باشد. گفت بروید طرف خراسان. آن وقت اینجا ریگ توی دهانش گذاشته بود و دائمالذکر بود، بیشتر وقتها روزه بود. ریگ در دهانش گذاشته بود که اگر خواست حرفی بزند این ریگ لای دندانهایش بیاید که یعنی خفه شو حرفی نزن! میگفت من فقط ذکر و آیات قرآن؛ هیچ چیز دیگر من نمیگویم چون برای تکتک کلمات باید در قیامت به خداوند حساب پس بدهم من تحمل عذاب خداوند را ندارم. احتیاط شرعی! فقط ذکر و روزه! (25:00) برای خودش قبر کَنده بود توی قبر میرفت و نمازشب میخواند و استغفار میکرد. نقل شده که ایشان یک وقت داشت از همان مناطق رد میشد یک کسی را دید پرسید از پدرت چه خبر؟ همین. طرف گفت پدرم مُرده. میگویند مدتی گریه میکرد و استغفار میکرد که چرا غیر از ذکر چیز دیگری گفتم! حالا ببینید ولی این آدم شعور این را که نمیتواند بین علی(ع) و معاویه را تشخیص بدهد و احتیاط شرعی میکند این را نمیفهمد. خیلیها اینطوری بودند. به شما بگویم الآن اگر وضعیت امام حسن(ع) و معاویه بود معلوم نبود کی در صف چه کسی است؟ حالا اتهاماتی که به ایشان زدند، حرفهایی که میزنند. من فقط چند حدیث برای شما بخوانم باید در تک تک این کلمات، باید فقیهانه نظر کرد. فقه سیاسی – اجتماعی، در حوزه فقهالاجتماع، فقه تمدنی، همانهایی که گفتند از کجا وضو بگیر و چطوری تطهیر کن، چطوری طهارت و نجاست انجام بدین، چطوری طواف کنید، غسل چه زمانی واجب میشود، همانها هم این حرفها را بزن نه این که آن عده یک کسانی دیگر بودند اینها یک کسان دیگرند! من خواهش میکنم به این روایت دقت کنید اینهایی که میگویند صلح حسن(ع) چه بوده و چگونه بوده؟ گفته بابا ولش کن این حرفها چیه؟ همان زمان معاویه گفتند، یک شعری نقل شده که از لالاییهای حضرت زهرا(س) برای حسن و حسین(ع)، یک صحنهای که اینها با هم کُشتی میگرفتند یک چیزی از حضرت زهرا(س) راجع به حسن و حسین(ع) نقل شده که حسین(ع) شبیه پدرش علی(ع) است و حسن(ع) شبیه جدش پیامبر(ص) است، حالا تیپ چهرهشان، قیافهشان، رفتارشان یا هر چه. از پیامبر(ص) هم نقل شده که حسین به پدرش علی رفته، حسن به من. خب حالا من نمیخواهم بگویم این بوده یا نبوده؟ ولی حتی اگر هم بوده که عیب هم ندارد از همین برداشتند یک چیز دیگری جعل کردند، یک تفسیر سیاسی، ببینید معاویه و تشکیلات معاویه چقدر پیچیده عمل میکردند. گفت بله اینها خودشان هم میگفتند که اصلاً خط علی از پیامبر جداست! این حسن که صلح کرد برای این که به جدش رفته به پیامبر رفته است این خط پیامبر است! ولی علی نه، بعداً که امام حسین(ع) کشته شد گفتند این حسین هم به علی رفته! این ذاتش به پدرش رفته نه به جدش. حالا ببینید آن روایت چیست؟ تک تک این آیات و روایات در یک فضای واقعی سیاسی اجتماعی صادر شده است و در یک فضای دیگری همینها تفسیر به رأی شده و معنایش عوض شده به ضد خودش تبدیل کردند معاویه رایج کرده بود که حسن صلح کرد! اگر حرام بود اگر من باطل و کافر بودم چطور بالاخره حکومت دست ما افتاد و اینها برگشتند رفتند مدینه. اولین کسی که گفت امام حسن(ع) با معاویه سازش و صلح کرده و حکومت را تحویل داده، معاویه بود. حدیث جعل کردند و این طرف و آن طرف پخش کردند که امام حسن(ع) 300تا زن گرفته و مِطلاق بود و کثیرالطلاق بود زن میگرفت طلاق میداد. بعد یک عده خر از این طرف نتیجه گرفتند که مشروع است! ما میتوانیم 300تا زن دائم یا موقت بگیریم و تند تند هم آنها را طلاق بدهیم! اصلاً شعور ندارند که این حدیث از کجا آمد؟ کی این حدیث آمد؟ با این چه میخواستند بگویند؟ حالا واقعیت قضیه چه بوده است؟ من سه تا نُطق از امام حسن(ع) برای شما نقل میکنم. حوزه کارآمد حوزهای است که به این نطقها فقیهانه نگاه کند نه به شکل قصّاصین، قصه بگوییم رد بشویم، روضهای بخوانیم و تجدید ارادتی و اظهار محبتی بکنیم و رد شویم. نه آقا، اینها مبنای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی است. قضیه چه بوده است؟ شما از این سه بخش سخنرانی کوچک ایشان بفهم که جو چه بود؟ صلح بود یا سقوط حکومت بود. "من خطبه فی تسمع من المنافقین حسنبنعلی قام به امرالله جل و علی، و تبعه المؤمنون"
21 ماه رمضان – که چند روز دیگر سالگرد شهادت ایشان است – امیرالمؤمنین(ع) شهید شدند. مردم همیشه برای نماز صبح منتظر علی بودند. امام حسن(ع) میآیند خطبه و آن سخنرانی عجیب را که قلبها داشت از جا کَنده میشد. مردم، دیشب دوباره مسیح به آسمان رفت. دیشب خلیفهای به محضر خدا رفت که جیبش خالی بود. بزرگترین ابرقدرت جهان، تنها حاکم در جهان که وقتی رفت جیبش خالی بود، آجر روی آجر برای خودش نگذاشت. شما میدانید که اصحاب بعد از پیامبر(ص) سه تیپ شدند. یک تیپ بعد از چند سال یک مدت، 10- 20 سال بعد عوض شدند رفتند دنبال کاخ و دنیا، گفتند این همه زحمت کشیدیم حالا باید سهممان را برداریم، سابقه انقلاب داریم، شکنجه شدیم در حکومت زحمت کشیدیم جبهه بودیم بقیه کجا بودند مفت میخوردند؟ آن موقعی که ما در زندان پدرمان درآمده بود، تبعید بودیم، توی جبهه، عقب ماندیم، حالا نوبت ماست. زدند جلو و میلیاردر شدند وقتی مردند سوپرمیلیارد بودند با سابقههای خوب. طلاهایشان را با تبر باید میشکستند که بین ورثهشان تقسیم کنند صحبت از این که هزار کنیز دارد. 20تا خانه و ویلا در 5تا شهر دارد. کنار دریا دارد و... یک دسته از اصحاب اصلاً سیاست و همه چیز را ول کردند رفتند دنبال مسائل زندگی شخصیشان یا عبادت، سیاست را کنار گذاشتند و گفتند بعد از پیامبر(ص) هیچی ارزش ندارد ولی آن زمان خیلی همه چیز زیبا بود الان دیگر به درد نمیخورد. بعد بعضیهایشان ترسیدند و تسلیم حکومتهای فاسد شدند. هر کدام یک جور. دسته سوم، کسانی مثل سلمان و ابوذر و عمار و مقداد، جابربنعبدالله انصاری، اینها تا آخر انقلابی و پاک ماندند تا آخر مثل دوره جوانیشان که در بدر و احد جوانان بیست و چند سالهای بودند فداکار بود. دهه شصتیهای ما مثل آنها بودند تا آخر پیر هم شدند مثل همان وقتها ماندند مثل قاسم سیلمانی ما و شهید ابومهدی و...، تا آخر عمرشان اینها همانطور که جوانی بودند ماندند. اینها کسانی بودند که دور علی جمع شدند دو – سه دسته شدند بعضیهایشان ول کردند و به دورترین نقاط رفتند گفتند ما تنها در غربت باشیم. بعضیها هم مثل ابوذر درگیر شدند ابوذر تبعید شد عمار اعتراض کرد که فساد اقتصادی است او را کتک کردند دندههایش را شکستند. ابنمسعود اعتراض کرد زدند خورد و خمیرش کردند. مسئول بیتالمال بود حاکم کوفه گفت بده به فلانی و فلانی، گفت تو کی هستی که میگویی اینها را به کی بدهم اینها بیتالمال مسلمین است تو کی هستی که میگویی به فامیلها و آشناها و فامیلهایت بدهم؟ به خلیفه شکایت کرد. خلیفه عبداللهبنمسعود را احضار کرد و به او گفت تو آنجا چه میگویی؟ - حالا اختلافات داخلی هم بود – همین عبداللهبنمسعود با عمار با هم اختلاف داشتند. انگار نکات عجیب در روایات و تاریخ هست که البته گاهی تعارض است که کار خیلی پیچیدهای است بعضی جاها هم انسان به قطع نمیرسد ولی اجمالاً یک خط کلی به دست میآورد باید نظر به قرآن و روایت قطعی داشت. عبداللهبنمسعود آمده میگوید چرا وقتی من به تو میگویم از بیتالمال به فلانی و فلانی بده چرا نمیدهی؟ گفت برای این که من فکر میکردم اینها بیتالمال مسلمین است نمیدانستم بیتالمال جنابعالی است. گفت: «المال مالالله و أنا خلیفهالله و خلیفهالرسولالله»! چرا تو حرف مفت میزنی؟ من حاکم و امام مسلمین هستم من میفهمم مصلحت جامعه چیست؟ تو چه کارهای؟ من خلیفه خدا و پیغمبر خدا هستم اینها هم بیتالمال، مالالله است من باید بگویم کجا مصرف بشود. تو خلیفهای یا من؟ گفت تو خلیفهای اما اینها خلاف حرفهای پیامبر است او را زدند. ابوذر سخنرانی کرد، آن گفت «المال، مالالله» گفت نخیر «المال مالالناس» چون تو میگویی «المال ما الله» مال برای خداست بعد هم میگویی «أنا خلیفهالله»! بعد هم هر کاری میخواهی میکنی. پس مال برای خودتان است! شما خلیفه خدایی و هم اینها مال خدایند هر کاری میخواهی میکنید! نخیر. ابوذر گفت بیتالمال «المال للناس» یکی کنار ابوذر بود گفت مگر تو قبل از اسلام راهزن نبودی؟ تو که در همین بیابانها راهزنی میکردی؟ تو جندببنجنادبی! میگویند ابوذر قبل از اسلام مثل رابینهود بوده است سر راه کاروانها پولهای آنها را میگرفته و میبرده به فقیر فقرا میداده! از قبل از اسلام ابوذر بوده است پیامبر(ص) او را تربیت کرد و آخرش هم گفت این ابوذر تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود. او را به ربذه تبعید کردند گفت هیچ کس حق ندارد به بدرقه او برود، هرکس بدرقه او برود با او برخورد میشود. حضرت امیر(ع) با امام حسن و امام حسین(ع)، عمار بدرقه او رفتند. نیروهای خالد، گشت حکومت آمد گفتند مگر خلیفه نگفته که کسی نباید ابوذر را بدرقه کند؟ این مجرم است تضعیف نظام کرده است،این مجرم است به چه حقی آمدید؟ حضرت امیر(ع) دست کرد و یقه خالد را گرفت و از بالای اسب او را پایین کشید و به زمین کوبید! یکی به او زد و به او گفت که برو بگو چه دیدی؟ حضرت امیر(ع) میگوید حرف میزنم نقد میکنم میگوید تو میخواهی مردم را علیه من تحریک کنی! چند بار گفت من اصلاً نمیخواهم در مدینه باشی. به حالت تبعید گفت برو سر زمینت بیرون شهر. باز به یک مشکلی برخورد میکرد میفرستاد دنبال علی که علی بیا کمک کن! میگوید من نمیدانم با تو باید چه کار کنم؟ حرف میزنم تحمل نداری، میگویی برو. میروم توی مشکلات گیر میکنی میگویی بیا. وقتی هم که شورش شد به حضرت امیر گفت مردم تو را قبول دارند به مردم بگو بروند من درستش میکنم! حضرت امیر(ع) گفت اولاً اینها قبول ندارم من به آنها میگویم بروید نمیروند. و اما اگر میخواهی حرف تو را گوش کنند این اشکالاتی که مردم میگویند فلان جا فساد است فلانجا دزدی است چرا میگویی بعداً درست میکنم؟ بعضیهایش را الآن میتوانی درست کنی خب همین الآن درست کن، همین الآن حکم عزل فلانی را بنویس، چرا بعداً؟ بعضیهایش هم که الآن نمیتوانی انجام بدهی حکم آن را الآن بنویس که من بروم بیرون بگویم این چیزهایی که حق شماست درست هم میگویید حکم آن را الآن داد حالا ممکن است اجرای آن دو ماه طول بکشد ولی حکم و دستور آن را داد. آنهایی هم که اجرایی است همین الآن اجرا کن چرا بروند فردا بیایند؟ من الآن بروم بگویم بروید مگر این جمعیت میروند؟ اینها آمدند دیگر ول نمیکنند. از همه جا از شهرهای مختلف بلند شدند آمدند میگویند این حکومتها به اسم اسلام میآیند باندبازی میکنند اموال بیتالمال را میخورند خب جواب اینها را بدهید. دیگر تحمل نکردند. حضرت امیر(ع) فرمودند حرف درستی زدید ولی کار غلطی کردید. حرفهایتان درست بود کارتان بسیار غلط بود. شما میدانید از این خلفای راشدین، چهار یا پنج خلیفه اول همهشان به جز ابوبکر کشته شدند. یعنی خلیفه دوم آمد ترور شد، خلیفه سوم عثمان در شورش کشته شده، خلیفه چهارم امیرالمؤمنین(ع) کشته شده، خلیفه پنجم امام حسن(ع) هم مسموم شده، هر کدام هم به یک شکل سر کار آمدند. هر خلیفه به یک شکل آمدند. ا مام حسن(ع) با اقبال وسیع مردمی آمدند ولی بعد همانها... حالا شما نگاه کنید من سخنرانی امام حسن(ع) را یک نمونه عرض کنم «عطاء الناس...» بعد از این نطقی که امام حسن(ع) کردند صبح روز 21 ماه رمضان بعد از نماز صبح، فرمودند که میدانید دیشب همان شبی بود که مسیح به آسمان رفت؟ دیشب همان شبی بود که یوشع چه شد؟ خلیفهای به آسمان رفت که جیبش خالی بود و آجر روی آجر برای خودش نگذاشت و همهتان او را میشناختید و همه شما با او بیعت کردید. همهتان تنهایش گذاشتید. یک چیزی به شما بگویم که امام علی(ع) و زمان حضرت امیر(ع) حکومت، محکم مستقر بوده، بعد که نوبت امام حسن(ع) رسیده آن موقع ظرف چند ماه ازهم پاشیده است! نخیر اینطور نیست اول این که اینها که میگویند صلح حسن با معاویه، قبل از آن صلح علی با معاویه بوده است! قضیه حکمیت چه بود؟ قبل از آن معاویه این قدر هم خودش شیطنت و پیچیدگی داشت و با انواع راههای حلال و حرام و خیانت و رشوه و جاسوسی و شایعهپراکنی و ترور و نفوذ که توانست پشت جبهه امیرالمؤمنین را با قرآن سر نی بردن از هم پاشید و خودشان را به جان خودشان و امیرالمؤمنین(ع) انداخت. این رسانهها الآن میگویند ماهواره، اینترنت، فضای مجازی، آن موقع که نبوده، من اتفاقاً میگویم این علامتی است که ببینید چقدر قوی کار میکردند. آن زمان بدون هیچی که تنها ابزار شفاهی بوده، چهره به چهره بوده، آن زمان میتوانستند افکار عمومی را چقدر قوی دوطرف کار میکردند. الآن هم اگر معاویه نباشند همین الآن با این فضای مجازی و ماهواره و اینترنت عین همان موقع، چون هم ابزار ان طرف زیاد شده هم ابزار این طرف. من الآن از شما سؤال میکنم الآن دیدید فضای مجازی با چه سرعتی یک شایعه را پخش میکنند ظرف 48 ساعت؟ و خیلیها هم باور میکنند. آدمها را توی خیابانها میریزند 6تا راست، 6تا دروغ میگویند توی خیابانها میریزند و... الآن چطوری است؟ آن زمان همینطور بود. در کوفه بعد از ترور و شهادت امیرالمؤمنین(ع) که جمعیت آمده وسیع با امام حسن(ع) بیعت کردند همینطور بود. چند دسته در کوفه بودند مگر همه کوفه با امام علی(ع) و امام حسن(ع) بودند؟ کثیفترین آدمها و پاکترین آدمها در کوفه بودند کوفه که یکدست نبودند. شایعات اینقدر پیچیده بود. چندتا از شبکههای جاسوسی معاویه را امام حسن(ع) در همان دو- سه ماه، در بصره، کوفه، مدینه، در شهرهای مختلف اینها را پیدا میکردند تیمها و نیروهای امام حسن جاسوسها را پیدا میکردند، امام حسن(ع) فرمودند هر تیمی را که پیدا کردید سریع اعدامشان کنید چون اینها محارب هستند. این شروع جنگ است مردم را به جان هم میاندازند، چندتا از این تیمهای جاسوسی اینها را گرفتند و سریع محاکمه کردند که معلوم میشود بوده، اثبات که شد سریع اعدام میکردند ولی اینها کار خودشان را میکردند. شما در کوفه 5تا جناح میبینید مردم که یکپارچه نبودند. در کوفه خوارج بودند همانهایی که با علی جنگیدند، امویها در کوفه بودند. گروههای فاسق و فاجر بودند، سرمایهداران بزرگ که حزب باد بودند و معمولاً هم طرف معاویه بودند با علی مخالف بودند بودند، شیعههای خالص بودند، شیعههای احمق هم بودند. و تودهای که سرش کلاه میرود. هم از این طرف برای علی گریه میکند و هم از آن طرف با معاویه بیعت میکند. شما خیال میکنید الآن دنیا و افکار عمومی اینطوری نیست؟ الآن یک ادمهایی هم هستند مثلاً قاسم سلیمانی شهید میشود میآیند و برایش گریه میکنند. چهارتا رسانه بیایند راجع به همان کارهایی که قاسم سلیمانی میکرده در عراق، سوریه، فلسطین، یمن، لبنان، و افغانستان به سمپاشی و شایعه و دروغ بپردازند همانها میگویند عجب! خیلی آدم بدی بوده و خیلی کارهای بدی کرده است! خب اطلاعات ندارد عمق ندارد، یک بخش مهمی از کوفه همینطور بودند.
هشتگهای موضوعی