شبکه افق - 24 فروردین 1401

دین و کاریکاتورهایش (1)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

نگاه‌مان را درست کنیم این که یک زندگی به قطعات مختلف و متقایس تبدیل می‌شود. قطعات زندگی را تفکیک کنیم ابعاد زندگی خودمان را تفکیک بکنیم فرد را از جامعه کاملاً منفک کنیم، درون را از بیرون منفک کنیم، عبادت را از فرهنگ و سیاست و اقتصاد تفکیک کنیم همه این تفکیک‌ها تفکیک‌های نادرست است این‌ها از یک طرف مثله کردن شخصیت انسان است و از طرف دیگر مثله کردن حقیقت است نهادهای اجتماعی را هم که تقسیم می‌کنید یک وقت دارید تقسیم می‌کنید به لحاظ این که توزیع کار و تقسیم کار بکنید و تخصصی عمل کنید تخصص خوب است اما تشتت بد است. یک وقت همه متشتت نگاه می‌کنید و همه ابعاد را با هم نمی‌بینید و این را با آن بی‌ربط می‌بینید مثلاً فکر می‌کنید می‌توانید مثلاً یک نهاد بازار داریم، یک نهاد سیاست داریم، یک نهاد تربیت دارد یک نهاد رسانه داریم و یکی هم کنار آن نهاد دین است! بعد بگوییم خب دست‌مان به آن نهادها که نمی‌رسد همین نهاد دین را درست کنیم. اصلاً این‌ها در تفکر دینی معنی ندارد برای این که دین ما و شما به درون و بیرون با هم نگاه کرده است، به فرد و جامعه نگاه کرده است به دنیا و آخرت نگاه کرده، به ماده و معنا نگاه کرده و همه این‌ها را با هم دیده است و اصلاً انسان ترکیبی از همه این‌ها است یک منشور چند بُعدی است که از یک طرف نگاه می‌کنید می‌شود اقتصاد، از یک طرف نگاه می‌کنید می‌شود سیاست، از یک طرف نگاه می‌کنید می‌شود عبادت، یعنی عمل ما در آنِ واحد چند بُعد و چند معنا دارد این را از این جهت عرض کردم که یک جریان در مخالفت با مذهب در تلاش با حذف مذهب از ارزش‌های زندگی و جامعه و سکولاریزه کردن عریان جامعه این تفکیک‌ها را صورت می‌دهد و میگوید مسائل معنوی و اخلاقی و عدالت را با کار فرهنگی قاطی نکنید کار فرهنگی یک کار تخصصی است تخصصی هست اما تشتت غیر تخصص است حتماً کسی که کار فرهنگی می‌کند باید تخصص هم داشته باشد اما این که بگوییم عرصه فرهنگ داریم، عرصه اقتصاد داریم، سیاست داریم، دین داریم واقعیت هم ندارد شما در زندگی‌تان مگر چند بُعد داریم مگر ابعاد شما با هم کاری ندارد؟ همان لحظه‌ای که دارید فعالیت اقتصادی می‌کنید فعالیت اخلاقی هم دارید می‌کنید لذا اخلاق اقتصادی، حقوق اقتصادی مطرح است در بازار نمی‌توانید بگویید این ده ساعتی که من سر کار هستم دارم فعالیت اقتصادی می‌کنم این‌جا به کار فرهنگی و دینی کاری ندارم این‌جا اقتصادی است. خب یعنی چه؟ داری از موضع دفاع از مذهب این کار را می‌کنند می‌گویند مذهب را آلوده نکنید، سیاسی‌اش را نکنید خرابش نکنید دیگر امام حسین را برای ما بگذارید این‌ ها را قاطی سیاست نکنید این اصلاً توجه ندارد که خود امام حسین سیاسی است امام حسین اگر سیاسی نبود در کربلا کشته نمی‌شد کربلا سیاسی است امام رضا(ع) سیاسی است اگر سیاست نبود امام رضا(ع) را از مدینه به مرو نمی‌آوردند و بعد شهیدش نمی‌کردند منتهی سیاستی است که پدر و مادر دارد نه آن سیاستی که پدر و مادر ندارد این سیاست با پدر و مادر است مبنا دارد، نه بی‌پدر و مادر. هدف آن منافع خود، شهرت، قدرت، ریاست و ثروت نیست هدف آن عبادت است هدف آن عدالت و خدمت به خلق برای خداست یک وقت اگر امکانش هست با تشکیل حکومت این کارها می‌شود اگر امکان آن نیست با جنگیدن و کشته شده است. هیچ کدام از این‌ها به آن هدف نمی‌رسد با سکوت، تقیه و مبارزه پنهان و مخفی و کادرسازی و فعالیت فرهنگی به معنای خاص. لذا این‌هایی هم که از موضع مذهبی نمایی برایشان اسب حضرت ابوالفضل مهم‌تر از کل دین است! مثلاً استعمار می‌آید کشورهای اسلامی را همه را نابود می‌کند غارت می‌کند می‌کشد به ناموس مسلمین تجاوز می‌کند عزت مسلمین را از بین می‌برد کشورهای اسلامی شیعه و غیر شیعه، اشغال می‌کنند در سطح جهان به اسلام اهانت می‌کنند این‌ها احساس تکلیف نمی‌کنند وقتی به آن‌ها می‌گوییم یک چیزی بگویید یک کاری بکنید با استعمار و استثمار مبارزه کنیم می‌گویند آقا ما را وارد این مسائل نکن من را آلوده به سیاست نکن، کربلا را می‌گوید امام حسین را سیاسی نکنید دیگر بگذارید امام حسین برای ما بماند انگار امام حسین را برای آش نذری گذاشتن و کربلا را خدا درست کرده برای آش نذری و مواد مورد نیاز آش نذری است آش نذری موادی که می‌خواهد این‌هاست نخود، لوبیا، و... یکی هم امام حسین می‌خواهد! امام رضا هم برای همین. آقا بگذارید امام رضا را آلوده به این مسائل نکنید بگذارید برای ما بماند! کدام مسائل؟ آن مسائلی که تو می‌گویی العیاذبالله امام رضا(ع) آلوده به آن‌ها بود آن‌ها آلودگی نیست آن‌ها جهاد در راه خداست آن‌ها دفاع از ناموس و حقوق خلق است،‌دفاع از شریعت خداست آن‌ها آلودگی نیست شما آلوده هستید. – حالا شما چون در آستان قدس کار می‌کنید این را بدانید - دوتا امام رضا(ع) داریم. یک امام رضا سلطان خراسان است و از طریق بوسیدن گرز و عصا به آن تقرب پیدا می‌کنند سلام که می‌دهند به گنبد ایشان سلام می‌دهند نه به خودش! السلام علیک یا گنبد طلا، اصلاً‌ وقتی می‌خواهند امام رضا را تصور کنند گنبد را تصور می‌کنند خود امام رضا نیست هرچه دنبال او می‌گردید نیست کبوترهای حرمش و یکی هم گنبد طلا و یکی هم غذای حضرت! اگر این سه‌تا نبود ما ارتباط دیگری با امام رضا نداشتیم همین سه تا را از امام رضا کنار بگذارید از امام رضا در ذهن شما چه می‌ماند؟ مداحی بکن نوحه بخوان اما نیم ساعت هم باید بتوانی بگویی امام رضا(ع) راجع به مناسبات اقتصادی در جامعه اسلامی چه می‌گوید؟ نیم ساعت باید بگویی امام رضا(ع) دیدگاه‌شان راجع به خانواده چیست؟ راجع به حقوق سیاسی و مفهوم مشروعیت سیاسی دیدگاهش چیست؟ آن وقت این‌ها زیارت امام رضا می‌شود آن وقت وقتی طرف حرم می‌روی دیگر طرف گنبد و کبوتر و غذا نمی‌روی، بلکه طرف خود امام رضا می‌روی.

این جریان متحجر هم حواس‌تان باشد ما یک جریان سکولار رسمی غرب‌گرای روشنفکرنمای ضد مذهب داریم که نهادها را تفکیک می‌کند فرهنگ از دین جداست، دین یک نهاد اجتماعی است یک تفکر متحجر مذهبی‌نما داریم که جهان اسلام نابود بشود این‌ها مسئولیت سیاسی احساس نمی‌کنند زمان شاه، زمان صدام، الآن زمان آمریکا، اسرائیل، به ما چه؟ بعد یک جایی می‌گویند یک کسی گفته سُم اسب حضرت عباس در کربلا یک جا تاب خورده وقتی می‌دویده، یک فیلمی ساختند که می‌خواستند اسب حضرت عباس را نشان بدهند این‌ها می‌خواستند حکم جهاد بدهند! نگاه‌ها این‌طوری است. این‌ها نگران اسب حضرت عباس هستند، نگران آن هدفی که خود حضرت عباس برای آن شهید شد و صدتا حضرت عباس برای آن شهید می‌شد نگران آن نیستند که یک هدف مقدسی است که امام حسین هم پیش آن چیزی نیست و الا اگر امام حسین(ع) از آن مهم‌تر بود چرا امام حسین(ع) فدای آن هدف بشود خب آن هدف فدای امام حسین بشود! آن مبانی که امام حسین و امام رضا(ع) هدف آن‌ها فدای آن هدف شدند که آن توحید و عدالت بود آنها را کاری ندارند. پس دوتا امام رضا(ع) داریم، دوتا مذهب داریم دو نوع فعالیت فرهنگی داریم. و لذا وقتی می‌گوید عقلانی یا معنوی، مراقب باشید در ذهن شما آن چیزی که عرض کردم نباشد آن یکی دیگر باشد اما مراقب باشید پسِ ذهن‌تان یک وقت فکر نکنید که می‌شود اسلام طرفدار فعالیت فرهنگی باشد بدون توجه به معنویت یا طرفدار فرهنگ معنوی باشد بدون توجه به عقلانیت، یا عقلانی باشد بدون توجه به معنویت اصلاً عقلانیت و معنویت در فرهنگ اسلام و امام رضا(ع) از هم تفکیک نمی‌شوند. این دوگانگی بین معنویت و عقلانیت و حتی تقابل بین معنویت و عقلانیت، این دوگانگی و تقابل هم یک دوگانگی سکولاریستی است. و در غرب همین‌طوری جا افتاد. می‌گویند آقا اگر بحث‌های عقلانی می‌خواهی بکنی به دین کاری نداشته باش به معنویت کاری نداشته باش بیا قشنگ بحث‌های عقلانی بکن. مراد فقط عقل ابزاری، فقط عقل به مفهوم پوزیتیوستی، مادی و فقط تجربه‌گرا. اگر هم می‌خواهید بحث‌های معنوی کنید دیگر پای معرفت و استدلال و عقل را پیش نکش. چون اگر عقل آمد معنویت می‌رود. این دعوای عقل و معنویت که یک شکل آن را این‌جا درست کردند که دعوای عقل و عشق، این نزاع، نزاع اسلامی نیست این که بعضی‌ها خوش‌شون می‌آید می‌گویند بله کربلا جای عقل نبود، کربلا معرکه عشق بود! در یک عبارت حضرت سیدالشهداء(ع) چنین جمله‌ای نیست. یک روایت از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیست که این‌جا جای عقل نیست جای عشق است. اگر مرادت از عقل چرتکه‌اندازی خودخواهانه مادی است این عقلانیت نیست این نفسانیت است، و الا معنویت اوج عقلانیت است، چون عقل یعنی چه؟ شما بگو عقل سودانگار و سودمحور، عقل یعنی چرتکه انداختن، خیلی خب چرتکه بینداز. اگر چرتکه بیندازی یک طرف خدا و ابدیت و آخرت و سعادت را بگذار و یک طرف این که 7- 8 سال بیشتر در دنیا بمانی. یک چند کیسه بیشتر برنج و نخود و لوبیا مصرف بکنی. خب این‌ها را در دوتا کفه بگذار. کدام سودش بیشتر است. اصلاً خودخواهانه فکر کن، منتهی خودت را درست بشناس. بعد خودخواهی کن. کجا عقل با عشق تناقض و تعارض دارد؟ این که عقلانیت یک طرف است، معنویت یک طرف است انتخاب کن ما هیچ وقت چنین انتخاب نمی‌کنیم. عقلانیت در معنویت است، معنویت با عقلانیت است منتهی عقلانیت عقل را درست معنی کن و معنا و معنویت را درست معنا کن. این‌ها جاهایی که کلاه خیلی‌ها را دارند برمی‌دارند. اصلاً این‌ها در بحث‌هی رسمی آکادمیک جامعه‌شناسی دین و جامعه‌شناسی سیاست مرسوم است دانشگاه‌های ما دارالترجمه است کار دیگری که معمولاً غیر از ترجمه نمی‌کنند حوزه هم دارالحفظ است کتاب حفظ می‌کنند دارالاجتهاد و عقلانیت دینی ضعیف است، دوتا کارخانه فعال مدرک‌سازی داریم مدرک مذهبی و مدرک مدرن، دو جور مدرک می‌دهند کسانی که بروند سراغ حق و حقیقت باطن قرآن و سنت، با عقل سراغ قرآن و سنت بروند نه بی‌عقل و با درد سراغ کتاب و سنت بروند نه بی‌درد، درد مدرک و خود نداشته باشند بلکه درد دین و خدا و خلق داشته باشند این‌ها تعدادشان زیاد نیست اگر این‌ها اعلام بکنند که ما به هیچ کس هیچ مدرکی نمی‌دهیم مشهور هم نمی‌شوید دنیایتان هم تأمین نمی‌شود اصلاً حوزه و دانشگاه هیچ ربطی ندارد ببینید چند نفر در حوزه و دانشگاه می‌مانند! بگویند نه مشکلات دنیایتان نه شهرت، نه اشتغال، نه آبرو که به تو بگویند آقای دکتر، خانم مهندس، آقای حجت‌الله و آیت‌الله و... این چیزها خبری نیست فحش‌تان می‌دهند مسخره‌تان می‌کنند دنیا هم ندارید، خب آن‌ها باید ببینید که چه کسی چه می‌خواند و چرا می‌خواند. مراقب باشیم که هدف، مبنا، غایت، این‌ها مهم هستند و در روش تأثیر می‌گذارند فعالیت فرهنگی یک شغل نیست که شما می‌گویید پسرعمو و دختر دایی‌تان به شما می‌گوید کجایید، مثلاً می‌گوید من در بانک کارمند هستم تو کجایی، او هم مثلاً می‌گوید من سبزی‌فروش هستم یا مثلاً من مهندس هستم، او بگوید تو کجایی؟ بگویی من دارم فعالیت فرهنگی انجام می‌دهم! فعالیت فرهنگی شغل نیست که با آن ادا بیاورید یا یک جایی پز بدهید و ببینید چقدر امکانات دارد؟ من نمی‌گویم کسی که فعالیت فرهنگی می‌کند نباید به زندگی‌اش برسد حتماً باید رسید اما تو با این هوا نباید وارد این کارها بشوی. اگر آن فعالیت فرهنگی نیست با همین تقسیم‌بندی‌های غربی آن فعالیت اقتصادی است نه فرهنگی! داری به نان آن فکر می‌کنی! این تقسیم‌بندی‌ها هست مثلاً می‌گویند عرفی شدن، سکولاری شدن، غیر دینی شدن یک جامعه، آیا به معنای افول دین در آن جامعه است؟ این یک بحثی در حوزه جامعه شناسی دین و نهادهای دینی و فرهنگی است جامعه‌شناسی فرهنگ، این‌ها با مبانی خودشان می‌کنند بعد می‌گویند سطح تحلیل را تعریف کن بعد ابعاد دین را،‌ بعد بحث می‌کنند تفکیک می‌کنند بعد یکسری هم مدعاهای تاریخی را به چالش می‌کشانند و به بحث می‌کشند و از همه این‌ها نهایتاً نتیجه گرفتند که دین دارد کلاً رو به افول و تحلیل می‌رود در قرن 18 گفتند تا آخر قرن 20 دیگر خبری از دین در عرصه عمومی قطعاً نخواهد بود در عرصه خصوصی هم خیلی رقیق خواهد بود خب الآن قرن 21 شروع شده، درست عکس حرف‌های آن‌ها شده است. نه این که دین در صحنه عمومی است بنیادگرایی دینی در صحنه است که از یک دین سه قبضه سه آتیشه است فقط هم اسلامی‌اش نیست فقط هم شیعی‌اش نیست، دنیا هیچ وقت به اندازه امروز آتشفشان درگیری‌های با پرچم‌های دینی و مذهبی نبوده است همه جای دنیا الآن همین وضع است، سطح تحلیل را یک جوری تقسیم می‌کنند که ما وقتی می‌گوییم دین، مثلاً فقط مرادمان ظهورات و گفتمان فردی دین است، بیان فردی دین است، دین را فقط مساوی با این بُعد می‌دانند. یک عده بگویند مراد گفتمان اجتماعی و گروهی دین است، و این‌ها با همدیگر ملازمه ندارند، یک وقت یک کسی بگوید ظهور اجتماعی دین کمرنگ شده است منتهی افراد دنبال تجربه فردی دینی هستند بیشتر از قبل هم شدند. یک وقت معیار را روی نهادهای دینی با تعریف آن‌ها می‌گذارد که نهادهای دینی قوی‌تر شدند و دغدغه‌های فردی دینی کمرنگ شده است منتهی چون سه – چهارتا شاخص می‌گذارند به تناقض هم برمی‌خورند می‌گویند نگاه کنیم اگر به لحاظ مسائل تجربیات فردی باید بگوییم فلان جامعه دینی‌تر شده است اگر بگوییم نهادهای اجتماعی دینی را نگاه کنیم باید بگوییم غیر دینی‌تر شده است در جامعه دیگر باید بگوییم برعکس است لذا یک کلافی ایجاد می‌شود علت آن این است که گوهر اصلی دین شناخته نمی‌شود و این ابعاد از هم تفکیک می‌شوند یا این تقسیم که سه جور دین داریم، یکی دین سنتی، یکی دین متجدد و مدرن، یکی هم دین بنیادگرا، یا فرض بفرمایید دین سیاسی داریم، دین سنتی داریم دین تجددگرا داریم. این‌ها به دلیل این که در مورد اسلام صدق نمی‌کند برای این که این‌ها محصول اسلام‌شناسی نیست بلکه این‌ها محصول اسلام‌نشناسی است! ما دین اسلام سیاسی جداگانه بگوییم یک اسلام سیاسی داریم یک اسلام سنتی داریم و یک اسلام تجددطلب داریم یا بگوییم اسلام و دین عقلانی داریم، دین قلبی و اشراقی داریم دین فلان داریم! همه این تقسیمات غلط است یا به یک شکلی با زمان خودمانی‌تر که مرادتان کدام دین است؟ دین فقهی؟ یا دین اخلاقی؟ یا دین عرفانی؟ یعنی چه؟! یک دین است با چند بُعد. نه چند دین تک بُعدی. دین و اسلام یک بُعدش حتماً اخلاق است، یک بُعدش عرفان است، یک بُعدش عقاید است، یک بُعدش عقاید و فقه است، هرکس این ابعاد را از هم تجزیه کند و در برابر هم معنا بکند این اسلام را تحریف کرده است اسلام را مثله و تکه تکه کرده است و قبل از آن انسان را مثله کرده است بنابراین فقه، عرفان، اخلاق اسم‌هایی است که می‌گذارند و الا خود خداوند در قرآن نگفته که این آیات فقهی است این آیات اخلاقی است و این آیات عرفانی است ما اصلاً چنین تقسیمی نداریم ضمن این که همان فقهی‌ترین آیه عرفانی و اخلاقی است، اخلاقی‌ترین آیه التزامات عملی، رفتاری و فقهی دارد التزامات حقوقی دارد، الزامات حقوقی دارد این تفکیک‌ها را می‌کنند برای این که روی کاغذ تفکیک می‌کنند که بشود بحث‌ها را پیش برد بعضی‌ها فکر می‌کنند می‌شود فقط به فقه چسبید اخلاق و عرفان و... مسائل مستحبات اسلام است! فقه هم در فقه عبادی فردی زوم کنیم و بگوییم بقیه آن‌ها دیگر ضروریات نیست اگر وقت کردیم می‌رویم و الا اصل اسلام همین است که فقط احکام طهارت نجاست و وضو و نماز و روزه را بدانیم همین اصل اسلام است یکی هم از آن طرف دیوار می‌افتد می‌گوید که اصل انبیاء برای چه آمدند؟ برای عرفان و معنویت آمدند. عرفانی باش! بعد می‌گوید خیلی خب عرفانی هستیم حالا نمازمان را چطوری بخوانیم؟ آقا مهم نیست که نمازت را چطوری بخوانی؟ مهم نیست چه می‌گویی و چه کار می‌کنی؟ مهم نیست که طواف بکنی یا نکنی؟ اصلاً حج، زکات، فقه، این‌ها مهم نیست. خب این‌ها غلط است نه آن فقه اسلام است نه این عرفان آن است. فقه اسلام عرفانی است عرفان اسلام فقهی است، سیاست اسلام اخلاقی است و اخلاق آن سیاسی است یعنی توجه به سیاست دارد. آب خوردن ما هم سیاسی است می‌گویند آب هم که می‌خوری بگو سلام بر حسین، لعنت بر یزید یعنی سیاسی‌اش کن. آب هم که می‌خورید همین را بگو. بنابراین در بحث‌های فرهنگی توجه داشته باشیم این را به ذهن‌تان حاکم نکنند که دین‌داری را شریعت می‌دانید یا اخلاق و عرفان می‌دانید؟ دین ما هم شریعت دارد هم اخلاق و عرفان دارد. اگر می‌گوید دین‌داری را شریعت می‌دانید مقدار اعمال و مناسک در جامعه، علامت زوال و قدرت و دین می‌شود به این معنا که مثلاً جامعه مذهبی است بعد می‌روی در بازار آن می‌بینید دروغ می‌گویند! شما می‌توانید بگویید اسلامی و رضوی؟ می‌توانی شریعت را از اخلاق جدا کنید؟ عکس آن، بگویی آقا ما یک جامعه‌ای رفتیم مردم خدا و پیامبر را قبول ندارند ولی یک شهری در ایران رفتیم یک منطقه‌ای از یک شهری، مردم خیلی مودب و مهربان هستند و همه به هم کمک می‌کنند اما نه کسی نماز می‌خواند، نه روزه می‌گیرد، کنار آن عرق هم می‌خورند، ربا هم می‌خورند، قمار هم می‌زنند! این هم جامعه دینی نیست شما نمی‌توانید بگویید شاخص ما شریعت است یا شاخص ما اخلاق است یا شاخص ما فلان است! اصلاً نباید شاخص‌ها را از هم تفکیک کنید. اگر دیدید در یک جامعه‌ای در نظر، روی کاغذ دارند شاخص‌ها را از هم تفکیک می‌کنند آن منظر دینی نیست اگر در عمل هم یک مردمی مثل ما گاهی تفکیک کردیم آن هم دینی نیست. ممکن است یک خانواده‌ای که عاشورا و تاسوعا چهارتا مراسم روضه می‌رود یعنی روز می‌رود روضه اول بعد می‌رود روضه دوم، تا ظهر چهارتا روضه می‌رود بعد این خانواده نماد خانواده مذهبی بشود، بعد می‌بینید پدر و مادر، زن و شوهر، با بچه‌ها، عروس،‌ داماد، با همسایه‌ها و... بعد می‌بینید نه حرمت همدیگر را رعایت می‌کنند نه حقوق همدیگر را رعایت می‌کنند. از یک کسی قرض گرفته 6 ماه است می‌تواند پس بدهد اما نمی‌دهد یا یک کسی به او مقروض است و این می‌داند که او نمی‌تواند قرض تو را به تو پس بدهد نه این که نخواهد و این پیله می‌کند هر روز مدام زنگ و دعوا، از نظر ما ممکن است مذهبی بودن این خانواده لک بر ندارد! می‌گوییم مذهبی است مگر ندیدید که مکه می‌رود! خیلی خب این مکه و کربلا و روضه، یک بُعد است درست است این کربلا و مکه و روضه یک بخشی است این که همه دین نیست اتفاقاً این‌ها آسان‌ترین‌هایش هست هم سیاحت است هم زیارت است آن بخش‌های سخت که باید جای جای آن از مالت بگذری از مال مفت بگذری، راست بگویی ولو علیه توست آن‌جاها معلوم می‌شود که چه کسی واقعاً مذهبی است و چه کسی نیست؟ این‌ها برای ما روشن بشود.

امام رضا(ع) همیشه هم خوشبو و معطر و هم تمیز بودند مثلاً یک کسی این را اصلاً جزو زندگی دینی و علائم مذهب حساب نکند. دروغ نگفتن، از امام(ع) پرسیدند چه کسی مذهبی است؟ گفتند فلان کس خیلی نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد و... امام(ع) فرمودند این‌ها خوب است ولی این‌ها ملاک نیست. گفتند چرا نماز و عبادت کافی نیست؟ فرمودند برای این که بعضی‌ها عادت کردند اگر یک روز نمازش را نخواند وحشت می‌کند از بچه‌گی این کار را کرده، یک روز این کار را نکند خودش می‌ترسد و الا این نماز در او اثر معنوی ندارد و الا اگر اثر معنوی دارد پس چرا هم نماز می‌خواند هم اهل فحشا است؟ هم اهل خیانت است، هم اهل کلاهبرداری است و الا قرآن که می‌فرماید «الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر» اگر هم اهل منکر هستی فحشا هستی، اهل دروغ و خیانت و نامردی هستی هم نماز می‌خوانی، خب معلوم است این نماز نیست. بعد از امام(ع) پرسیدند پس از کجا بفهمیم این مذهبی است؟ فرمودند چندجا او را امتحان کنید مثلاً یکی را فرمودند ببینید امانتدار هستند یا نیستند؟ مردم جامعه به این می‌توانند اعتماد کنند یا نه؟ دیگران قبولش دارند یا نه؟ فرمودند ببینید دروغ می‌گوید یا نمی‌گوید؟ فرمودند ببینید اگر یک جایی علیه منافع خودش هست آن‌جا هم راست می‌گوید؟ علیه منافع خودش حاضر است شهادت بدهد. مثلاً یک معامله‌ای کرده شیرین بوده ولی می‌گوید اگر الآن طبق چیز عمل کند به ضررش تمام می‌شود و یک مرتبه 50 میلیون ضرر کند آیا حاضر است به راحتی 50 میلیون ضرر را بکند یا نه؟ فرمودند این‌جا بفهم که این شیعه ما هست یا نیست؟ خب باید به این‌ها توجه کنیم ما از این‌ها غافل هستیم.

یا بگوییم دین‌داری رعایت اخلاق است اخلاق عمومی که ضعیف شد دین ضعیف شده است اما اخلاق را از شریعت نباید تفکیک کنیم. این‌طور نیست که کل زندگی همه یک جور است به هر سبکی که بخواهید در همه ابعادش عمل می‌کنید کنار آن هم یک بخشی را باز کردید که فعالیت فرهنگی داریم می‌فرماییم! این‌جا روی مخاطب‌تان اثری هم نمی‌گذارد. مخاطب شما دارد به من و شما نگاه می‌کند. شیک‌ترین حرف‌ها را بزن، جذاب‌ترین ادبیات و اداهای فرهنگی را دربیاور تبلیغات کن، آخرش متخصص تبلیغات‌چی می‌شوی. الآن یک شرکت‌هایی در غرب هست که از من و شما خیلی متخصص‌ترند! متخصص تبلیغات و جذب افکار عمومی هستند اصلاً روی جزئیات آن فکر می‌کنند رنگ‌ها، اداها، صداها، نور. همین چیزهایی که ما از کنار آن رد می‌شویم روی جزئیاتش آن‌ها فکر می‌کنند برنامه و تکنیک دارند. ولی تبلیغات‌چی است ما و شما تبلیغات‌چی نیستیم.

طبق این تقسیم، در یک دوره‌هایی در همین جامعه خود ما شعائر دینی رعایت آن ضعیف شده بود و می‌گفتند این دوره زوال دین است ولی یک نوع دین‌داری می‌گفتند دارد تقویت می‌شود و از یک طرف می‌گفتند دارد قوی می‌شود و از یک جا می‌گفتند دارد ضعیف می‌شود. وقتی می‌گفتند دارد قوی می‌شود به یک بُعد توجه داشتند به بُعد دین سیاسی توجه داشتند می‌گفتند ضعیف شده است به بُعد شعائر آن توجه داشتند یا فرض بفرمایید در دهه 50 و 60 می‌گفتند دین سیاسی قوی شد، دوره اقتدار دین است نه بحث دین مناسکی، دین اجتماعی و اقتدار اجتماعی و سیاسی دین قوی می‌شود! دین عرفانی ضعف می‌شد! یعنی چه؟ مثلاً کسانی که جبهه را می‌بینند می‌گویند در جبهه دین سیاسی بود دین عرفانی نبود چون جنگ اوج سیاست است! در حالی که اوج دین عرفانی ما در جبهه بود. بچه‌های ما جنگجوی حرفه‌ای نبودند.

لذا این که فعالیت فرهنگی چیست؟ فرهنگی دینی چیست؟ غیر دینی چیست؟ عرفی شدن به چه معناست؟ این‌ها را باید دقت کنیم معیارهای ارزیابی غیر اسلامی چه نوع از متحجرانه به نام مذهب، چه از نوع سکولار و غربی، که آن‌ها هم احترام به مذهب دارند کمونیست نیستند که بگویند مذهب باید از بین برود، لیبرال هستند می‌گویند مذهب خوب است منتهی یک شرط و شروط‌هایی می‌گذارند که مذهب خفه شود. مذهب خوب است ولی باید در حاشیه باشد، مذهب یک امر خصوصی است، مذهب خوب است ولی در نظام اجتماعی حق و تکلیف نباید دخالت کند مذهب خوب است اما فلان و... آخرش می‌بینید تهش چیزی نمی‌ماند جز این که بگویید من مذهبی‌ام! یکی هم بگوید من لامذهب هستم تو هم بگویی من مذهبی‌ام! این تهش می‌ماند. اگر مادی شدن و غیر دینی شدن به معنای افول دین هم نباشد به این معنایی که این‌هایی تعقیب می‌کنند یا دین را تغییر می‌دهند یعنی ممکن است به طور کامل نفی و حذف و محو نکنند و نمی‌کنند چون می‌دانند اثر هم ندارد. دین، بطور کامل محوشدنی نیست لذا از درِ دیگری وارد می‌شوند تغییر در دین، تغییر مرزهای دین. تغییر تفسیر دین. تغییر ساختار نهادهای دینی، تغییر عملکرد نهادهای دین، از این مسیرها جلو می‌آیند. تغییر نسبت بین آنچه که آن‌ها می‌گویند نهاد دینی و نهاد غیر دینی، بیش از اندازه پررنگ کردن بعضی از ابعاد دین، و کمرنگ کردن بعضی از ابعاد دین، یعنی یک دین کاریکاتوری ساختن! دین است ولی ابعاد آن، ابعادی نیست که داشت و باید داشته باشد. دین است همه چیز دین در آن هست اما ابعاد عقلانی و وحیانی و قرآنی ندارد. یک چیزیش بزرگ است! کاریکاتور چطوری است؟ وقتی نگاه می‌کنی می‌فهمید این عکس کیست ولی مسخره است. چرا؟ دماغش را سه برابر کشیده، چشمش را یک سوم کوچک کرده است! همان است ولی خنده‌دار است. این‌ها کاریکاتور دین مطرح می‌شود. مراقب کاریکاتور دین به جای خود دین باشید! کاریکاتورهای متحجرانه و قشری از دین و کاریکاتورهای غرب‌گرایانه و سکولاریستی و مادی از این به اسم نواندیشی و روشنفکری. بعضی از ابعاد دین را بیش از اندازه پررنگ کردن،‌ بعضی‌ها را کمرنگ‌تر کردن، الگوهای تازه غلط، الگوهای غلط برای فهم دین ساختن، ارائه کردن و اِعمال کردن و یک تصورات نادرستی از دین منتشر کردن.

یکی از حضار: چگونه متوجه بشویم که وارد کاریکاتور دین نشدیم. ملاک‌های آن چیست؟

جواب استاد: ملاک‌های آن عقل و وحی است. یعنی اولاً بایستی با معارف دین آشنا باشید باید مطالعات عقلی اسلامی داشته باشید. پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) راجع به مسائل مختلف چه می‌گویند؟ در بعضی از منابع ما هست که روایات مخلوط است و سندهای ضعیف و قوی حتی حدیث جعلی هست یک احادیث که توضیح می‌خواهد و آن‌هایی هم که بدون توضیح باشد همه این‌ها مخلوط است رجوع به آن‌ها کار تخصصی است مثلاً کل روایاتی که در «بحارالانوار» است این‌ها روایات درست نیست، هر روایتی که در «اصول کافی» است قطعاً روایت درست نیست بعضی از این روایات سندش ضعیف است آن‌هایی که سند دارد بعضی‌هایش احتیاج دارد که درست معنا و تفسیر بشود. چون این روایت را می‌بینید گاهی برای فهم این روایت، باید آن آیه قرآن و روایت دیگر را دیده باشید که بفهمید این به چه معناست؟ وگرنه دچار سوء برداشت و سوء فهم می‌شویم بنابراین این مطالعات را باید داشته باشید بعد برای این که بینش تاریخی اجتماعی پیدا کنید باید تاریخ بخوانید، تاریخ ایران، تاریخ جهان، تاریخ اسلام. تاریخ ایران از مشروطه تا امروز، بعد از انقلاب، وضعیت جهان را، یعنی باید این ذهن ابعاد پیدا کند باید چندتا چشم داشته باشید کلاه سرتان نرود یک وقت ممکن است شما در اوج یک فعالیت مذهبی هستید در حالی که این یک بازی فرعی است. مثلاً زمان قبل از انقلاب، زمان بعد از کودتای 28 مرداد و یا بعد از قیام امام، خب یک عده‌ای بودند که به اصطلاح خودشان فعالیت‌های مذهبی می‌کردند اما چون داشتند در جدول دستگاه شاه عمل می‌کردند نیت شخصی‌شان مذهبی بود نتیجه عملش در خدمت ضد مذهب بود توجه نداشتند یعنی داشت در میدان دیگران بازی می‌کرد یعنی مثال می‌زنم به انجمن حجتیه سال‌های 42 و 43 به بعد، حالا انجمن حجتیه سال بعد از کودتای 28 مرداد با یک هدف تشکیل شد و یک کارکردی داشت بعد از 15 خرداد باز یک کارکرد دیگری پیدا کرد بعد از انقلاب باز یک طور دیگری بودند و این بحث گروه و اشخاص خاص نیست منظور یک تفکری است و الا ما این سبک تفکر را در خیلی‌ها داشتیم هنوز هم داریم. هیچ وقت هم عضو یک انجمن خاصی نبودند ولی می‌خواهم بگویم مثلاً آن زمان که امام دعوای اصلی دعوای امام شاه و امام آمریکاست و انقلاب اسلامی است یک مرتبه همه این‌ها را ول کنیم برویم یک بچه‌ای را توی کوچه پیدا کنید که بهایی است بخواهید آن را مسلمان کنید! این ممکن است شخصاً شما ثواب ببرید ولی وقتی ناآگاه هستید در میدان او دارید بازی می‌کنید. شما ببینید زمان سیدالشهداء(ع) به کربلا که می‌رفتند چرا هفتاد و خورده‌ای می‌آیند؟ یعنی بقیه همه بی‌دین بودند؟ نخیر، صدها هزار محبّ اهل بیت بودند و عاشق امام حسین(ع) بودند منتهی در آن لحظه شعور نداشتند که الآن رفتن به کربلا در کنار این که مثلاً می‌خواهند طواف انجام بدهند خب سیدالشهداء(ع) تبدیل به عمره مفرده کردند و از منی که دعای عرفه را خواندند از آن‌جا به سمت کربلا رفتند. یک تصویری بود که قبل از انقلاب بود و این تصویر پخش می‌شد که خانه خدا را این‌جا بگذار تمام این فلش‌های سیاه دارد می‌چرخد و طواف شرعی دارد می‌کند یک فلش سرخ به عکس همه این‌ها دارد معکوس حرکت می‌کند که به لحاظ ظاهر فقهی و مناسکی حج او باطل است و این کار غلط است. عجب شما ثواب طواف خانه خدا را گذاشتی رفتی کربلا کارهای سیاسی بکنی؟! این‌قدر آدم بی‌معرفت می‌شود؟ خب این معلوم است خدازدگی است. این‌ها می‌گفتند این خدازدگی است! وقتی انسان از چشم خدا می‌افتد سعادت این که حجش را درست انجام بدهد ندارد این است از وسط مناسک حج دنبال کار سیاسی می‌رود. این‌ها شعور نداشتند که در آن لحظه تو نباید به عنوان اولی نگاه کنی، در آن لحظه کوفه و کربلا یک شهر نیست که با مکه مقایسه‌اش کنی. در آن لحظه کوفه و کربلا تمامیت اسلام است تمام اسلام دارد به صحنه کفر می‌رود. این شعور می‌خواهد. اولاً باید درد دین داشته باشیم نه درد خودمان و منافع خودمان. باید مطالعات وسیع داشته باشیم بچه مسلمان بیسواد شکار می‌شود. بچه مسلمانی که عقل او درست کار نمی‌کند طعمه دیگران می‌شود. این را بدانید. و ما اتفاقاً از این تیپ بچه مسلمان‌های ظاهراً بچه مسلمان‌های احمق در طول تاریخ بیشتر ضربه خوردیم تا از دست کفار. امیرالمؤمنین را چه کسی کُشت؟ یکی از همین به اصطلاح بچه مسلمان‌های احمق. چون ابن ملجم که کافر نبود،‌ مشرک نبود نیروی معاویه هم نبود، نیروی دشمن هم نبود. ابن ملجم سرباز علی بود، رزمنده بود، در رکاب علی آمد به جبهه آمد و این می‌آید علی را می‌کشد. نه کافر و مشرک. زمان انقلاب این‌هایی که ترور می‌کردند چه کسانی بودند همین‌هایی که مطهری را زدند، هاشمی‌نژاد را زدند و... مگر این‌ها چه کسانی بودند؟ مگر این‌ها بچه کافر بودند؟ همه‌شان بچه مسلمان بودند منافقین تمام از بین بچه مذهبی‌ها بچه‌ها را تور زد و برد. این کسانی که از گروه فرقان مفتح و مطهری را زدند و ضربات سنگین زدند به خیال‌تان این‌ها چه کسانی بودند؟ بچه مسلمان‌های مسجدی که شعور نداشتند رئیس‌شان هم یک طلبه بیسواد عقده‌ای بود. این‌ها مطهری را زدند کفار نزدند، تازه این‌ها شجاع هستند وارد صحنه شدند عمل کردند آن کسی که هاشمی‌نژاد را زد انتحاری عمل کرد نارنجک دست خودش گرفت، تازه این‌ها آن‌هایی هستند که جرأت دارند و الا اکثر بچه‌ها که آدم‌های با جرأتی نیستند دنبال زندگی‌شان هستند تا فضا برگردد باد از این طرف بوزد می‌بینید این باد یک بخش اعظمی را با خودش برد! باد از این طرف می‌آید مذهبی می‌شود از آن طرف می‌آید غیر مذهبی می‌شود اکثریت این‌طوری هستند خیلی نباید رویشان حساب باز کرد. خیلی‌ها این‌طوری هستند توی فضا که قرار می‌گیرند تابع آن فضا می‌شوند مثلاً یک جایی می‌بیند همه سینه می‌زنند سینه می‌زند، دو ماه بعد می‌بیند دارند می‌روند دیسکو، رقص دوست دختر و دوست پسر است این هم جلوتر از همه راه می‌رود. از این آدم‌ها در این سی سال دیدیم. برعکس آن هم بود، بعضی از این بچه‌هایی که جبهه می‌آمدند شما خیال نکنید این‌ها از آسمان می‌افتادند، اکثر بچه‌های جبهه مثل مردم معمولی بودند مثل ما و شما بودند کسی نبودند حالا همچین می‌گویند شهید، انگار شهید از کجا آمده؟ شهید همین بچه‌های معمولی مردم بودند بعضی از این‌ها به جبهه که می‌آمدند عوض می‌شدند. امام(ره) گفت خدا کاری کرد که یک زمانی عرق‌فروشی‌ها از مسجدها شلوغ‌تر بود خدا این‌ها را متحول کرد همین بچه آمد جبهه نمازشب خواند و فداکاری می‌کرد انسان‌ها تغییر می‌کنند و می‌خواهم عرض کنم این ملاک که ما یک جامعه... آن‌ها این‌طوری تقسیم می‌کنند می‌گویند در سیر تاریخ، یک جامعه‌ای جامعه ساده بوده، جامعه‌های ساده مذهبی بودند بعد جامعه هیچ پیچیده‌تر شده بطور طبیعی غیر مذهبی و سکولار شده است جامعه سنتی مدرن شده است جامعه‌های بدوی بودند حالا علمی شدند، علمی شدند یعنی سکولار می‌شوند! این تقسیم‌بندی‌ها که ابتدا زندگی‌ها و جوامع دین‌محوری بوده، بعد دین یک نهاد اجتماعی شده در کنار بقیه نهادها در عرض آن‌ها، بعد کم‌کم دین شده فردی و فرعی، و همه نهادها غیر دینی شدند بعد هم کم‌کم حذف شده است!‌ یک زمانی از حکومت دینی حرف می‌زدند در دوران سنت بود که می‌شد همه چیز را و حکومت را به رنگ دین درآورد و اهداف دینی را تعقیب کرد اما کم‌کم حکومت دینی به حکومت خصوصی و سیال و موقت و نسبی تبدیل شد یک وقتی از حق و باطل صحبت می‌شد عقیده حق، عقیده باطل، حالا دوران پلورالیزم است که ما نه حق مطلقی داریم نه باطل مطلقی داریم، هر حقی کمی حق است، کمی باطل است، از نظر تو حق است از نظر من باطل است. بنابراین ما اصلاً باطلی نداریم همه حق است هرکسی حق خودش را، سهمی از حق دارد، این‌ها تحت عنوان کهنه به نو، این‌جوری بوده و این مسیر غیر قابل تردید است بله یک زمانی از اخلاق فاضله می‌گفتند اخلاق قطعی ثابت، خوب و بد معنا داشت، اما حالا به سمت اباحه‌گری آمدیم اخلاق هم نسبی است، ارزش‌ها هم فردی‌اند تو ارزش‌های خودت را داری من ارزش‌های خودم را دارم، هر جامعه‌ای ارزش‌های خودش را دارد، ارزش‌های هرکسی برای خودش محترم است، یک زمانی از شریعت می‌گفتند، قانون و نظام حق‌التکلیف را هم دینی معنی می‌کردند امروز دیگر، قانون صرفاً قراردادی است هرچه که ما خودمان با همدیگر توافق کنیم همان قانون می‌شود ما می‌گوییم بعد آن قانون می‌شود نه این که ما باید خودمان را با قانون وفق بدهیم قانون را خودمان جعل می‌کنیم و آن باید خودش را با ما وفق بدهد. الآن مگر نمی‌بینید در بعضی از جوامع دارند ازدواج همجنس با همجنس را قانونی می‌کنند! می‌گویند قانون باید خودش را با ما وفق بدهد بیرون از ما چیزی و اصولی وجود ندارد که ما بخواهیم خودمان را با آن‌ها وفق بدهیم. توجه داشته باشیم که با یک ادبیات‌های شبه‌روشنفکری و ظاهراً علمی و شبه‌علمی حرف می‌زنند برای این که عملاً به ما و شما بگویند که دوران دین‌داری و زندگی توحیدی گذشته است و هیچی به هیچی مربوط نیست و یک دوران، دوران عقیده‌محوری بود که وقتی به یک کسی می‌رسیدی باید می‌فهمیدی این عقیده‌اش چیست تو بالاخره مؤمنی یا کافری؟ این‌ها مهم بود. امروز نه، عقیده یک امر خصوصی است، عقیده یک سلیقه است. تو سلیقه‌ات این است که این‌طوری باشی و اون عقیده‌اش این است که این‌طوری باشد عقیده هم یک نوع سلیقه شد و ربطی هم نه حقوق مدنی و نه به سعادت و شقاوت ندارد می‌گوید چیست که این‌قدر حساسیت نشان می‌دهید که چه کسی مؤمن است؟ چه کسی ملحد است؟ چه کسی مشرک است؟ چه فرقی دارد؟ انسان است. بله از نظر حقوق اگر دارید می‌گویید بله همه انسان هستند و دارند حقوق‌شان را می‌گویند شما حق نداری مزاحم جان و مال و آبروی یک کس دیگری باشی به جرم این که طرف شیعه اثنی عشری نیست اصلاً چنین حقی را نداری اما یک وقتی می‌گویی که همه عقاید با هم مساوی است این‌ها بازی است مثل این که شما رنگ لباس‌تان چیست خب دین و مذهب‌تان هم همین‌طوری این‌ها خیلی مهم نیست مگر شما الآن با یک کسی روبرو می‌شوید از او می‌پرسید ببخشید شما آبگوشت دوست دارید یا پیتزا؟ بعد بگوید ببینم حالا باید با دوست باشم یا دشمن؟ یک چنین چیزی می‌گویید؟ مسخره است یک دیوانه این‌طوری با کسی حرف می‌زند. همین‌طور هم هست می‌گوید اگر بگویید مسلمانی یا کافر؟ مشرکی یا موحد؟ بعد تنظیم‌ بکنی. این‌ها می‌گویند آن هم همین‌قدر احمقانه است در حالی که این‌طور نیست. برای این که توحید و شرک نوع نگاه فرد را به زندگی، به آدم و عالم، به حق و تکلیف می‌سازد. شرک منشأ رفتار مشرکانه است. توحید منشأ رفتار توحیدی است. حتماً مؤثر است تو وقتی می‌خواهی با یک فرد یا جامعه‌ای نسبت برقرار کنی حتماً باید بدانی که آیا این نگاهش به مسئله و به جهان نگاه توحیدی است یا مشرکانه؟ البته نه این که اگر مشرک بود حقوق و جانش محترم نیست، به او ظلم بکنیم نخیر. ظلم هم نمی‌کنیم همین‌طور که به مؤمن نباید ظلم کرد به کافر هم نباید ظلم کرد. کسی ظلم نکند که می‌شود به کافر ظلم کرد چون کافر را قبول نداریم چون کفر بد است پس به کافر ظلم کنیم چنین چیزی را شرعاً حق نداریم به کافر هم حق نداریم ظلم کنیم با کافر هم باید عادلانه برخورد کنیم. حقوق کافر هم باید رعایت بکنید. اما دوستی به معنای دل دادن و قلوه کردن با کافر جامعه کافر، حکومت کافر، این یعنی اجازه دادی او در سبک زندگی تو دخالت کند. بله حب و بغض‌تان، دوستی و دشمنی‌تان، موضع‌گیری‌هایتان حتماً در ایمان و اعتقادات خودت و طرفت دخالت دارد اما حقوقش که مثلاً این اگر کافر بود بگوییم بگذار این از بین برود! مثلاً شما اگر دارید از یک جایی رد می‌شوید یک کسی دارد در آتش می‌سوزد داد می‌زند شما شرعاً باید بگویی که اول بگو مذهب تو چیست تا نجاتت بدهم؟ هرگز این‌طور نیست شما باید نجاتش بدهی. یک کسی کنار خیابان افتاده دارد از گرسنگی می‌میرد، شما می‌روی می‌گویی شهادت بده اسم 12 امام و 14 معصوم را یک بار از اول تا آخر و یک بار از آخر تا اول بگو ببینم واقعاً شیعه اثنی عشری هستی تا به تو نان بدهم؟ یک چنین چیزی است؟ شما شرعاً هرکس دارد از گرسنگی می‌میرد باید به او کمک کنید. بله مگر یک فرد محرورالدمی است یک کاری کرده، یک چیزی است که حکم او اعدام است تازه آن‌جا هم معلوم نیست که شما در آن لحظه حق داشته باشی به او بدهی یا ندهی؟ آن باز بحث دیگری است بنابراین این‌ها با هم فرق می‌کند این که بگوییم یک دورانی عقیده محوری است سلیقه محوری است، عقیده همان سلیقه است این مهم نیست، مسئله خصوصی است. این حرف‌ها نیست. چرا می‌گویند ارتداد، ببینید یک وقتی از یک منظر صحبت از حرمت ارتداد است در یک منظر صحبت از حق ارتداد می‌شود، حرمت ارتداد یا حق ارتداد؟ این‌ها دو نوع نگاه به ایمان است البته ارتداد به معنای شک کردن یا سؤال کردن نیست ک هرکس شک کرد که خدا هست یا نیست؟ پیامبر هست یا نیست؟ بگویید وای مرتد شدی! برای این که اکثر یقین‌های ما و شما هم یقین‌های درست و حسابی نیست به این معنا اگر بخواهیم بگوییم 95 درصد مسلمان‌ها همین‌طوری مرتد هستند اگر بخواهید ببینید چه کسی واقعاً عقایدش درست است؟ چه کسی واقعاً عقایدش توحیدی، اسلامی و شیعی است؟ آن را ملاک نگرفتند این حداقلی را ملاک می‌گیرند همین که به زبان بگویی ولو منافقانه، ولو بدون هیچ اطلاعی بگویی من خدا و رسول و معاد را قبول دارم،‌ شما شرعاً مسلمان هستی کسی حق ندارد در عقیده تو تفتیش کند که ببیند تو واقعاً راست می‌گویی یا دروغ؟ آ‌گاه هستی یا ناآگاه؟ حق ندارد حرام است. تلاش برای کافریابی، کمیته کافریابی ما در اسلام نداریم! اصل حمل بر صحت است هرکس می‌گوید مسلمانم باید بگویی بله مسلمان است. مگر این که دست به توطئه بزند. آن ارتدادی که در قرآن و روایات و در فقه با آن برخورد می‌کنند کسی است که آگاهانه روی لجبازی، اعلام می‌کند من از دین برگشتم چون این‌جا که دین مسئله تو نیست، دین سینما نیست که هر وقت بخواهی از یک درش بیایی و هر وقت بخواهی وسط فیلم از در دیگرش بیرون بروی، یا شلواری باشد بگویی پوشیدم حالا دلم می‌خواهد این شلوار را دربیاورم یک شلوار دیگر بپوشم! دین، شلوار نیست. دین معیار دارد، ملاک دارد، اگر ملاک‌هایش را نمی‌دانی تو ناآگاه هستی مرتد نیستی باید آگاه شوی. اگر می‌دانی لج می‌کنی امکان ندارد که شما حق را ببینی و خورشید را ببینی و بگویی تاریک است. اما ارتدادی که با آن برخورد می‌شود آن است که کسی به او می‌گویند این سؤالات و این پاسخ‌هاست می‌گوید من به پاسخ کاری ندارم و بعد اعلام می‌کند و تبلیغ می‌کند که ما کافر شدیم. قرآن می‌گوید بعضی‌ها می‌آمدند صبح مسلمان می‌شدند عصر دوباره برمی‌گشتند کافر می‌شدند برای چه؟ برای این که به جامعه پیام بدهند که چیست که هی می‌گویید دین حق است و حرف‌هایش جاذبه دارد! ما رفتیم دیدیم خبری نبود دروغ بود. این توطئه علیه دین است. این مثل این که نفوذی و خائنانه وارد یک نهاد یا ساختمانی و یک جامعه‌ای می‌شودو آنجا می‌خواهد بمب‌گذاری کند و از درون تخریب کند بیرون بیاید این توطئه است،‌ این مبارزه علنی با دین است این خیانت است. به این دلیل با ارتداد مبارزه می‌شود نه ای که اگر یک کسی سؤال کرد شک کرد یا به یک جوابی نرسید توی دلش گفت من قبول ندارم یا از روی عصبانیت یک چیزی را گفت یا جوگیر شد فلان شد زود این‌ها مرتد می‌شوند. نه. ارتداد جهل نیست. بسیاری از این‌هایی که ممکن است در ذهن ما مرتد باشند این‌ها مستضعف فکری‌اند نادان هستند. ارتداد وقتی است که حق را ببینی و انکار کنی. اغلب این‌ها اصلاً حق را ندیدند که بخواهند بعد آن را انکار کنند یک چیز دیگری را دارند انکار می‌کنند فکر می‌کنند آن دین است، آن خداست، یک چیز دیگری را دارد انکار می‌کند. همان چیزی که مثلاً مادربزرگش به او گفته، یا معلمش به او گفته این همان را خیال می‌کند دین است به او کافر می‌شود خب آن که ارتداد نیست آن که خدا نبود، حقیقت نبود، آن ذهنیات خودش بود، تو به آن کافر شدی باید هم کافر می‌شدی. مثلاً الآن در تفکر کلیسا اگر یک کسی به تثلیث کافر بشود از نظر این‌ها مرتد است. در حالی که از نظر ما مرتد نیست بلکه موحد است چون خود تثلیث کفر و شرک است.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha