شبکه یک - 30 فروردین 1401

روز ازل چه اتفاق افتاد؟ (15) (قرآن، انسان، خلقت، خلافت، هبوط)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

وقتی که می‌گوییم «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این صراط مستقیم اگر گفتید ارتباط آن با آیات سوره بقره چیست؟ صراط مستقیم چه صراطی است؟ صراطی است که راه درست رجعت به آن عالم را به ما نشان بدهد مگر نمی‌گوییم ما داریم به سوی خدا برمی‌گردیم؟ وقتی می‌گوییم صراط المستقیم معلوم می‌شود که انواع راه‌ها وجود دارد. راه‌های متعدد و سبک‌های مختلفی برای زندگی کردن وجود دارد و تو به این آگاهی داری و انتخاب‌های بسیاری پیش پای توست. آزادی داری و به این انتخاب‌ها آگاهی داری. منتهی داری روزی چند بار به خودت یادآوری می‌کنی این انتخاب‌ها همه با هم مساوی نیست زندگی با نماز و بی‌نماز، با حجاب و بی‌حجاب، زندگی بادروغ و بی‌دروغ، زندگی با شراب و بی‌شراب مساوی نیست. وقتی شراب می‌خوریم مست می‌شویم شعور انسانی دیگر نداریم، شعور اخلاقی دیگر نداریم و با خودمان و با دیگران و با آبروی خودمان و کرامت خودمان و با حقوق دیگران اصلاً نمی‌فهمیم که داریم چه کار می‌کنیم. وحشی می‌شویم آدم می‌کشیم مست نمی‌فهمد. آدم مست جان و مال و آبروی دیگران را به خطر می‌اندازد ولی نمی‌فهمد. مستی و شراب چرا حرام است؟ یک علت این است که وقتی مست می‌شود و شراب می‌خورد و یا مواد مخدر مصرف می‌کند آن آگاهی و آن آزادی‌اش را قربانی می‌کند راه خلیفه‌الله شدن را بر خودمان می‌بندیم. پس همان هم که می‌گویند چه حرام است و چه واجب است برای کرامت ماست. وقتی که می‌گوید «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»، باز داریم به چهارتا شبهه جواب می‌دهیم به چهارتا تصور غلط داریم در این جمله جواب می‌دهیم. یکی این که خدا ما را به دنیا آورده یا طبیعت ما را به دنیا آورده است؟ خانم طبیعت، آقای طبیعت! این حرف‌ها چیست! بعد هم ما را رها کردند. نه؛ 1) خدا ما را آورد. 2) خدا راه گفتگو با خودش را نبسته و با خود خدا هرکسی هستی در همین عالم حرف بزن. از همین «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» چه معانی مهم الهیاتی، انسان‌شناختی، هستی‌شناسی، خداشناسی برداشت می‌شود و چقدر باور کردن زندگی ما را زیر و رو می‌کند. وقتی روزی چند بار «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» می‌گوییم 1) یعنی نیاز به هدایت داریم و باید راه را به ما نشان بدهند یک وقت‌هایی گیج نمی‌شویم نمی‌فهمیم کدام کار درست است و کدام کار به نفع من است. احتیاج به آن داریم. وقتی می‌گوییم إهْدنا، هدایت، یعنی ضلالت و خطر گم شدن هست. ضلالت یعنی گم شدن. ضالّین؛ یعنی گم‌شده‌ها این‌ها که راه را گم کرده‌اند. می‌گوید هدایت هست. 2) خدا این‌جا ما را رها نکرده است خدا با ما ست و 3) به من امکان داده و به من گفته روزی چند بار با من بایست و حرف بزن و این‌ها را بگو. می‌گویند دعا، قرآن صاعد است یعنی قرآنی است که از پایین به بالا می‌رود. قرآن از بالا به پایین آمده است دعا جواب قرآن است. دعا ما با خدا حرف می‌زنیم قرآن خدا با ما حرف زده است. قرآن خدا با ما حرف می‌زند اما در دعا، مثل دعای کمیل، دعاهای صحیفه سجادیه و... در این دعاها ما داریم با خدا حرف می‌زنیم در واقع دارند به تو می‌گویند که راه گفتگوی تک تک شما با خدا باز است. همه‌تان با خداوند می‌توانید حرف بزنید، حرف‌های خدا را بشنوید و با خدا حرف بزنید. پس این هم هست بنشین و با من حرف بزن، من دارم با تو حرف می‌زنم تو هم با من حرف بزن. راه‌های مختلفی هست، انتخاب‌های متعددی هست احتیاجی به راهنمایی‌های متعددی داری. من هستم از من کمک بخواه من تو را کمک می‌کنم. خدایی که می‌گوید بگود «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» بعد می‌تواند بگوید تو بگو ولی من تو را هدایت نمی‌کنم! مثل این که شما کسی را دعوت کنید که بیا فلان‌جا پلاک فلان، بعد بیاید هر چه زنگ بزند در را برای او باز نکنید. این خلاف عدالت نیست؟ خلاف حکمت نیست؟ خلاف رحمت نیست؟ وقتی خداوند می‌گوید روزی چند بار به من بگو «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» یعنی من جواب تو را می‌دهم و اگر راست می‌گویی صادق هستی راه را به تو نشان می‌دهم نمی‌گذارم گیج بمانی. من هدایت می‌کنم، من حرف می‌زنم، از من هدایت بخواه، من این کار را می‌کنم بعد هم صراط مستقیم یعنی صراط‌های غیر مستقیم هم هست همه صراط‌ها مستقیم نیست. و دیگر این که می‌گوید صراط است، صراط یعنی راه، راه یعنی چه؟ یعنی مدام حرکت، رفتن و نزدیک‌تر شدن. یعنی دنیا جای توقف نیست. شما در راه هستید مسافر هستید ما یک وقت‌هایی که این‌جا مشکل داریم و فکر می‌کنیم بدبخت هستیم برای این که فکر می‌کنیم این‌جا خانه ابدی ماست می‌گوییم این چه شد که چی؟ می‌گوید شما این‌جا مسافر هستید و دارید از این عالم رد می‌شوید شما یک چند ده سال بیشتر این‌جا نیستید بعد ابد است. شما موجود ابدی هستید شما تا همیشه هستید نابود نمی‌شوید یک مدت کوتاهی این‌جا هستید این‌جا صراط و راه است راه برای رفتن و حرکت است نه نشستن و نگاه کردن. و دیگر این که همه راه‌ها و همه صراط‌ها مستقیم نیست بعد باز توضیح می‌دهد که صراط مستقیم چیست؟ می‌گوید همه انسان‌ها سه دسته می‌شوید صراط الّذین 1) أنْعمتَ علیهم؛ یکی آن‌هایی که خدا به آن‌ها نعمت هدایت و آزادی و آگاهی داد و این‌ها این نعمت را گرفتند و از آن درست استفاده کردند تمیز زندگی کردند ولو سخت. و زیبا زندگی کردند و زیبا رفتند. می‌گوید ما جزو اینها باشیم نه جزو دو گروه دیگر. آن دو گروه چه کسانی هستند؟ غیر مغضوب علیهم و الضالّین. پس دوتا گروه انسانی دیگر هم هستند یک عده مغضوب علیهم هستند یعنی کسانی که مورد غضب و خشم خدا هستند و یک عده ضالّین هستند، ضالّ یعنی کسانی که راه را گم کرده‌اند در ضمن این‌جا معلوم می‌شود ضالّین لزوماً مغضوب علیهم نیستند ضالّین چه کسانی هستند؟ کسانی که دنبال بدی نیستند ولی هزینه‌اش را نپرداخته‌اند راه را گم کرده‌اند. بیشتر خطا می‌کنند تا خیانت. مغضوب علیهم آن‌هایی هستند که خیانت می‌کنند یعنی می‌فهمد که یک کاری غلط است ولی می‌کند. می‌فهمد این فساد فی‌الارض است یا قتل نفس است یا جنایت است و گناه است می‌فهمد ولی می‌کند، می‌گوید می‌خواهم این کار را انجام بدهم! اینها مغضوب علیهم هستند یعنی مورد غضب قرار گرفتند و می‌گیرند چون خلاف مسیر تکامل خودشان حرکت کردند. این‌ها خودشان را نابود کردند و جهنمی محض هستند من حتماً جزو این‌ها نیستم. جزو آن دسته سومی هم که خیلی لزوماً عناد و لجبازی با حق ندارند ولی گم شدند در بیابان راه را گم کردند به او گفتند که راه و صراط مستقیم این است. انعمت علیهم، آن‌هایی هستند که وقتی به او می‌گویند راه این است می‌رود می‌فهمد چه کاری درست همان کار را می‌کند و می‌فهمد چه کاری غلط است آن کار را نمی‌کند. مغضوب علیهم کسی است که به او راه درست را می‌گویند ولی می‌گوید نمی‌خواهم بیایم می‌خواهم خوش بگذرد و هر کاری دلم می‌خواهد می‌کنم! به او می‌گویند راه این طرفی است، می‌گوید به توچه می‌خواهم از این طرفی بروم! خب برو. اما ضالّین چه کسانی هستند؟ وقتی به ضالّین می‌گویند راه این طرف است نمی‌گوید نه نمی‌خواهم و... اما در عمل رعایت نمی‌کند ماها اغلب خیلی‌هایمان جزو ضالّین هستیم. آن وقت‌هایی که عمداً گناه می‌کنیم مغضوب علیهم هستیم آن وقت‌هایی که عمداً عمل صالح انجام می‌دهیم جزو انعمت علیهم می‌شویم خیلی وقت‌ها که خیلی کاری به این چیزها نداریم و داریم زندگی‌مان را می‌کنیم و لجبازی هم با خدا نداریم ولی خیلی هم برایمان این حرف‌ها مهم نیست و دنبال منافع شخصی خودمان هستیم می‌خواهیم توی راه بیاییم ولی پیدایش نمی‌کنیم گم می‌شویم وسط بیابان می‌گویی من می‌خواهم چه کار کنم؟ این‌جا کجاست؟ من کجایم؟ مدام گرفتار شک، ‌گرفتار رنج، احساس تنهایی،‌احساس بدبختی. خب خود همین هم که می‌گوید روزی چند بار «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» بگو، سه‌تا راه است، سه‌تا مسیر است، سه‌تا سبک زندگی است. باز دارد اشاره به همان مسئله رجوع و هبوط می‌کند و همین‌طور بقیه نماز. رکوع آن به چه معنا؟ سجده به چه معنا؟ که ما فقط بخش بسیار به بخش کوچکی از ظاهر آن توجه داریم.

- خب یک اشاره‌ای کردیم که بعد توی مسیر سوره حمد افتادیم – قبل از آن داشتیم این را عرض می‌کردم از ابتدا قرار بود انسان به زمین بیاید، در زمین زندگی کند و در زمین بمیرد. از اول صحبت از زمین و زندگی در عالم طبیعت بود نه این که این‌ها قرار نبود باشد بعد به خاطر یک معصیت و گناه اولیه این اتفاق افتاد. نه قرار بود باشد. اگر خداوند آدم و حوا را یک مدت موقت و کوتاهی، چند روزی در بهشت، آن بهشت اولیه که عرض کردیم غیر از آن بهشتی است که بعداً خواهیم رفت ولی شباهت‌هایی به آن دارد منزل داد آن خودِ آن رفتن به بهشت و بعد از بهشت هبوط کردن و بیرون آمدن به زمین، خود همه این‌ها جزو پروژه الهی بود همه‌اش از قبل جزو همین پروژه بود و تک تک این اتفاقات باید می‌افتاد تا انسان، انسان شود و وارد عالم اختیار بشود و آزادی و آگاهی و رجوع الی‌الله و تکامل دوباره معنادار بشود باید به بهشت می‌رفت باید آن‌جا امتحان خودش را پس می‌داد و نافرمانی که می‌کرد بعد از نافرمانی آن عیب بشر هویدا می‌شود عورت‌شان را ببیند، خودشان باید ببنند که بفهمند این زندگی که تا به حال داشتی یک جور دیگری بود و این زندگی یک جور دیگری است. آن بهشت هم از اول موقت و کوتاه بود. نافرمانی بشود، عورتش هویدا بشود، اگر این کارها نمی‌شد به راحتی هبوط به زمین نمی‌شد آن کارها باید می‌شد تا آدم و حوا برای زندگی این‌جا به این سبک آماده بشوند. مثل این که یک دوره انتقالی بوده که باید طی می‌شده است. ببینید انسان که به دنیا می‌آید – البته نمی‌خواهم کامل تشبیه کنم- بچه، انسان اگر در شکم مادرش بدون آن 9 ماه یک نوع زندگی طبیعی را تجربه نکند اصلاً در این عالم نمی‌تواند بیاید و زندگی کند. بچه در شکم مادر شُش نیست، در آب و خون و مایعات است که دارد تنفس می‌کند بدنش دارد تغذیه می‌کند ولی نه از راه دهان به این سبکی که این‌جا می‌کند ولی یک نمونه‌ای که بعد از تولد در عالم طبیعت برای انسان خواهد افتاد در بدن مادرش باید تجربه کند. آن‌جا اعضای بدنش آماده برای زندگی در این‌جا می‌شود. در شکم مادر نوع تنفس و تغذیه عین این‌جا نیست، اما مقدمه این تنفس و تغذیه است یعنی باید قوای استشمام و قوای مزه کردن، چشیدن، خوابیدن، بیدار شدن، همه این‌ها باید به یک شکل دیگری در آن محیط کوچک در شکم مادر که محل خلقت الهی است خداوند انسان‌ها را در بدن مادر خلق می‌کند. شما حواس‌تان باشد که از این جهت، زن بودن یک کرامت خاص است. خداوند از طریق زن، انسان خلق می‌کند. در بدن زن، بدن مادر. روایت هم داریم که حق پدر و مادر بسیار زیاد است. یک کسی به پیامبر(ص) گفت آقا من به چه کسی خدمت کنم خداوند سریع‌الرضاست زود راضی می‌شود؟ پیامبر(ص) فرمودند مادر. پرسید خب بعد از مادر؟ دوباره پیامبر(ص) فرمودند أمَّک، مادر. گفت بله متوجه شدم بعد از مادر؟ پیامبر(ص) برای بار سوم فرمودند امّک، مادرت. سه بار مادر. گفت خب غیر از مادر دیگر چه کسی؟ بعد فرمودند ثمّ أباک. بعد پدرت. با این که پدر خیلی تمام عمرش را فدای بچه‌هایش می‌کند اما باز مادر با پدر فرق می‌کند و این که حجاب و پوشش بدن مادر، و این که حیا در زن و مادر بیشتر از پدر و مرد لازم است بخاطر این نقش جنسی که زن ایفاء می‌کند باردار می‌شود و مرد نقشی که در خلقت انسان دارد. بدن همه ما از بدن مادران‌مان درست شده است گوشت و پوست و خون‌مان از مادران‌مان درست شده است. حالا این مرحله‌ای که بچه در شکم مادر طی می‌کند باید باشد تا بتواند در این دنیا بیاید. ما بتوانیم این‌جا بیاییم و بتوانیم این‌جا نفس بکشیم. بچه اول که به دنیا می‌آید، می‌دانید آن گریه‌ای که می‌کند یک معنای سمبلیک برای آن می‌گویند که تولد در این دنیا با گریه شروع می‌شود وقتی هم می‌میری با گریه تمام می‌شود. یک وجه طبیعی آن این است که نحوه تنفس بچه در شکم مادر مایعات بود خون و آب بود حالا باید با هوا به شکل شُش تنفس کند آن گریه اگر نشود بچه می‌میرد و خفه می‌شود. آن گریه لازم است. آنگاری آمدن به این زمین یک گریه‌ای است که آدم باید بکند و آن مشکلات است، آدم‌ها از اول که به دنیا می‌آیند تا بمیرند موانع هست، این‌جا جای عبور از موانع است جای خوشگذرانی نیست. می‌گوید آن قضیه میوه ممنوعه آشکار شدن عیب و عورت‌شان که بعد آن‌جا فهمیدند یک چیزی از آن‌ها پوشیده شده بود «وُرِیَ عَنْهُما» از آن‌ها پوشیده شده بود منتهی قرار نبود که همیشه پوشیده بماند بعد از این که به آن درخت نزدیک شدند آن درخت هم گفتیم میوه ممنوعه در قرآن چه بود؟ یادتان هست؟

یکی از حضار: گندم یا سیب گفتند.

جواب استاد: نه،‌ من کاری به گندم و سیب ندارم ممکن است گاهی این‌ها استعاره باشد. من آیه آن را برای شما خواندم و راجع به آن بحث کردیم که شیطان به آدم و حوا گفت خداوند گفته به این درخت نزدیک نشوید که چه نشود؟

یکی از حضار: یک کمالی در آن هست.

جواب استاد: خب آن کمال چه بود؟

یکی از حضار: علم و آگاهی بود و این که به خودتان ظلم نکنید.

جواب استاد: نه، ‌یادتان رفته! گفت خداوند نمی‌خواهد شما فرشته باشید «تکونا مَلَکین أو خالدین» اگر این میوه را بخورید تا ابد جاودانه در بهشت می‌مانید این‌جا زندگی خیلی راحت و خوب است خدا نمی‌خواهد شما ابدی باشید و تا ابد در بهشت بمانید و نمی‌خواهد شما فرشته شوید و اتفاقاً چون آدم و حوا می‌خواستند جاودانه باشند و می‌خواستند مثل فرشته‌ها باشند. مگر فرشته چیست؟ مگر فرشته مشغول عیش و نوش است؟ فرشته، دائم مشغول تسبیح خداست. آدم و حوا می‌خواستند فرشته‌وار زندگی کنند و تا ابد در بهشت الهی بمانند. شیطان گفت قضیه این است خدا که با شما دشمن نیست این معصیت نیست عیبی ندارد اگر این را بخورید این‌طوری می‌شود! خب این‌ها دنبال فرشته بودن بودند. ما خودمان عرض کردیم که مگر می‌شد گوش آدم را گرفت که مگر تو ندیدی به فرشته‌ها گفتند برای تو سجده کند، چطوری باز می‌خواهی فرشته بمانی؟ تو اصلاً قرار نیست فرشته باشی. شما یک موجود دیگری غیر از فرشته‌ها هستید. یک نقاط ضعفی نسبت به فرشته‌ها دارید اما یک نقاط قوتی هم نسبت به این‌ها دارید. شما به این درخت نزدیک نشوید یعنی قرار نیست شما فرشته باشید قرار نیست شما تا ابد در آن زندگی باشید به این درخت نزدیک نشوید. شدن، بعد می‌گوید عورت‌شان بر آن‌ها آشکار شد و عیب‌هایشان را دیدند و این هم که اشاره به عورت ابزار تناسلی است که بگوید آن‌ها را با برگ بهشتی پوشاندند، بعضی‌ها گفتند برای این که سمبل تمام نیازهای مادی بشر است یعنی احتیاج به غذا، به آب، به غذا، به مسکن، در همه این‌ها قضیه تناسل هست، این سمبل کل ابعاد مادی زندگی و ابزار مادی زندگی بود و این یک عیب و نقصانی بود برای آدم و حوا نسبت به آن حیاتی که قبل از آن داشتند. این نیاز، این عیب، «وُرِیَ عَنُهُما» از آن‌ها پوشیده بود ولی قرار نبود که تا ابد پوشیده بماند نمی‌گوید «کانَ وُرِیَ عَنْهما»‌ که مثلاً استمرار داشته و مدت طولانی باید می‌بوده، نه،‌ می‌گوید پوشیده شده بود شاید منظورش این است که موقتاً پوشیده شده بود و قرار نبود تا ابد پوشیده بماند چون این‌ها اگر می‌خواستند وارد عالم طبیعت و زمین بشوند و زندگی عالم مادی، حتماً این را می‌فهمیدند که این‌جا اون‌جوری نیست نه آفرینش اون‌جوری است نه زندگی اون‌جوری است یک تفاوت‌هایی می‌کند این‌ها پس حتماً باید می‌فهمیدند ولی خداوند نمی‌گذارد این‌ها به کره زمین بیایند وارد بشوند بعداً بفهمند. در همان بهشت باید این را بفهمند. فهمیدن این نیاز، این نقص، این نقطه ضعف که مربوط به عالم طبیعت است نه که بد است ولی یک نیاز و یک ضعف است احتیاجی به یک مقدماتی مادی دارد. این را باید در بهشت بفهمند آن نافرمانی اتفاق بیفتد، آن نهی بشود، آن اراده جاودانگی و خلود و اراده فرشته بودن در آن باشد بعد بفهمد که آن دوتا به آن شکل امکان ندارد اصلاً آن‌ها هدف تو نیست قرار نیست که... تو از این‌ها بالاتری و تو مأموریت بالاتری داری. و بعد در همان بهشت برای او آشکار شود و بعد به او بگویند که تو با این کارت، خودت را وارد یک مرحله دیگری از حیات کردی که «تَشقی»، معنی تشقی این نیست که جهنمی می‌شوی و بدبخت می‌شوی. تَشقی یعنی مشقت است، گرفتار می‌شوی و خودت را در بیچارگی و بدبختی و گرفتاری دنیا می‌اندازی. ولی معنی‌اش این نیست که این‌ها بد است نباید می‌بود. این هزینه‌ای است که تو باید برای رجوع الی الله و برای تکامل بپردازی. آن آیه‌ای هم که در سوره طه بود که دفعه پیش به آن اشاره کردیم که ساکن بشوید در بهشت، که داستان بهشت را وصل می‌کند در آن آیه سوره طه به داستان سجده ملائکه. آن‌جا این دوتا با هم آمده و این دوتا به هم متصل بوده است. این جواب آن شبهه‌ای که اول عرایضم به آن اشاره کردم که هم یک دین‌شناسی و انسان‌شناسی غلط است و هم یک حمله نادرست به اصل دینی و انسان‌شناسی دینی است همین الآن هم شما می‌بینید تفکر کلیسا همه آدم‌ها گناهکار به دنیا می‌آیند، بچه گناهکار به دنیا می‌آید، همه بخاطر آن گناهی که آن‌ها کردند همه گناهکار به دنیا می‌آید، انسان گناهکار به دنیا می‌آید. این غسلی که می‌گویند تعمید، در واقع غسل توبه است که همه باید بچه کوچک را غسل بدهند که از آن گناه بیرون بیاید باز هم گناه جبران نمی‌شود عیسی مسیح پسر خدا به زمین آمد و به صلیب رفت تا این رنج ما را به دوش بکشد و همه این گناه آدم و حوا و رنج‌ها را مسیح خرید! خب این نگاه قرآنی نیست. نه مسیح این مسیح است و فلسفه مسیح این است، نه تصلیبی بوده ولی آ‌ن معجزات الهی هست و اما گناه اولیه هم این‌طوری نیست. از آن آیه سوره طه هم کاملاً همین معنا برداشت می‌شود که راه زمینی شدن آدم همین بوده که به بهشت برود و آن اتفاق بیفتد، میوه ممنوعه باشد آن تبعید از ان بهشت اتفاق بیفتد. اول باید به بهشت برود، قبل از آن باید برتری انسان بر فرشتگان اثبات بشود. هم خود انسان این را بداند و هم آن فرشته‌ها چون آن فرشته‌ها در دنیا با انسان سروکار خواهند داشت باید آن‌ها هم بدانند. اصلاً چرا خداوند به فرشته‌ها خبر داد که می‌خواهم چنین کاری را بکنم؟ برای چی؟ به آن‌ها چه؟ آن‌ها فرشته‌هایی هستند که دائم با فرشته‌ها سروکار خواهند داشت آن‌ها باید بدانند که این انسان کیست؟ چیست و برای چه آمده است؟ باید آن اتفاقاتی که قرآن در این آیات سوره بقره اشاره کرده باید می‌افتاد و لیاقت آن برای خلافت باید اثبات می‌شد امکان برتری‌اش باید روشن می‌شد مأمور به سجده می‌شدند بعد به بهشت می‌آمد، بعد باید از این درخت نهی می‌شد از این که شیطان می‌گوید این جاودانگی و زندگی فرشته‌آسات و بعد باید به تحریک شیطان بخورد اولین وسوسه را باید تجربه کند اگر آدم و حوا آن‌جا این وسوسه را – گوش کنید – این وسوسه و نتیجه آن وسوسه را تجربه نمی‌کردند نمی‌توانستند بفهمند که کلاً در این دنیا با این وسوسه‌ها سروکار داریم. آن وسوسه، مفهوم منع، این کار را نکن. همه کارها را بکن این کار را نکن. مفهوم منع و مفهوم وسوسه، مفهوم فریب خوردن و فریب نخوردن، آثار تسلیم شدن به وسوسه. همه این‌ها را باید در بهشت در همان اول، انسان تجربه می‌کرد. چون بعد در این عالم که می‌آید کلاً با همین‌ها سروکار دارد ما صبح و شب با وسوسه سروکار داریم پس همان اول باید یک نمونه‌ای از این دیده می‌شد بعد عورت خودش و همسرش ظاهر می‌شد عیبی که در آن بود یا نیاز و نقصی بود یعنی چیزی که باعث شرمندگی‌شان می‌شد تا آن موقع که آدم و حوا اصلاً شرمنده نبودند آن اتفاق باید می‌افتاد یک مرتبه احساس کردند یک چیزی که نباید آشکار باشد آشکار شد یک نیازی، یک چیزی. و این مفهوم شرم و حیا، این هم یک مفهومی که از ازل با انسان بوده است این را هم به شما بگویم الآن هم حجاب و برهنگی، انسان وقتی که برهنه می‌شود شرم می‌کند باید شرم کند اگر کسی از برهنگی شرم نمی‌کند از انسانیت فاصله گرفته است! لباس فقط برای گرما و سرما نیست لباس اصلاً برای تفاخر و پز نیست که برای من گران‌تر است! فقط برای گرما و سرما هم نیست، یک بُعد لباس، بُعد حیا و عفّت و کرامت انسان است. برهنگی نزد دیگران، خود این بی‌حجابی و برهنگی شرم‌آور برای انسان است. و این جالب است که می‌گوید در بهشت اولیه قبل از این که وارد این عالم بشوند شرم برهنگی برای آدم و حوا آشکار شد که بدن نباید کامل برهنه باشد با این که قبل از آدم و حوا موجود دیگری که آن‌جا نبوده است، ولی مفهوم شرم و پوشش از همان اول در ذات انسان هست و باید باشد. انسانیت انسان به آن مربوط است که عورت او و بدن او پیدا باشد یا نباشد؟ برهنه باشد یا نباشد؟ الآن هم انسانیت انسان به پوشش او مربوط است. به کرامت او مربوط است. الآن در این فیلم‌ها و در این زندان‌های غربی‌ها می‌بینید که به عنوان شکنجه زندانی را که می‌آورند اول لختش می‌کنند برهنه کامل، ‌لخت مادرزاد. یعنی از همان اول تحقیر. یعنی برهنگی تحقیر است. یعنی حمله به شرم و حیا، حمله به کرامت و ارزش انسانی انسان. این هم یک رابطه‌ای بین برهنگی، پوشش، حجاب، لباس با مقوله حیا و انسانیت انسان. خب این اتفاقات بشود، عیب‌ها ظاهر شود و حالا همه زمین بیایند یعنی یک زنجیره‌ای از علت‌ها هست که همه این‌ها با هم مربوط است آن حلقه آخرش چیست؟ میوه ممنوعه است و آشکار شدن عورت‌ و عیب‌شان. آن حلقه آخر از این پروژه است ولی جزو همین پروژه است همه این‌ها باید می‌شد بعد به زمین بیاید. تجربه وسوسه، تجربه منع، تجربه برهنگی، تجربه شرم، تجربه نیاز به غذا، آب، سختی گرما و سرما نباشد چطور است؟ باشد چطور است؟ این‌ها همه مسائل ماهوی و ذاتی انسان را دارد بیان می‌کند آخرین حلقه زنجیر علت‌هایی که باعث می‌شود انسان زمینی بشود این ظهور عیب‌شان است این عیب‌شان هم همین عورت است چون قرآن می‌فرماید که یک لحظه دیدند چیزهایی که تا حالا ندیده بودند و نمی‌دانستند این‌ها چیست ولی فهمیدند که این‌ها نباید آشکار باشد. یعنی بطور فطری شرم و حیا در انسان بود بعد قرآن می‌فرماید که از برگ‌های بهشت عورت خودشان و بدن‌شان را پوشاندند با این که غیر از آن‌ها کسی هم نبود.

این‌جا یک نکته‌ای که عرض کردم این دو عضوی که در مرد و زن است فقط مسئله جنسیت و تولید مثل نیست این آرم و نماد تمام نیازهای دنیوی بشر است. در واقع شاید می‌خواهد این را بگوید که آن عیب و آن عورت، نیازها و بیچارگی بشر است، نیازش به مقدمات مادی، نیازش به غذا، نیازش به آب، نیازش به مسکن، نیازش به ازدواج، در واقع این عورت به آدم و حوا نشان داد که شما چقدر بیچاره هستید و چقدر نیازمندید. شما دیگر از این به بعد بهشت نخواهد بود که هیچ نیازی ندارید الا این که خودش تأمین بشود از این به بعد نیازهایتان را باید تلاش کنید تا تأمین کنید و این یک ضعف است و جزئی از هبوط است یعنی در واقع به احتیاجات خودشان پی بردند آن عورت خودشان را که دیدند به احتیاجات خودشان پی بردند فرمودند دیگر نوع زندگی عوض شد و یک جور دیگری شد. بعضی چیزها پوشاندنی است عریانی یک معنای دیگری پیدا کرد این همه تمایلات حیوانی و طبیعی بشر همه تمایلات غریزی بشر، در این مسئله عورت است چون مستلزم غذا خوردن هست نمو هست، تولیدمثل هست، همه چیز از همین جا شروع می‌شود، انسان از همین جا شروع می‌شود. خلقت انسان در دنیا از تولید مثل شروع می‌شود در واقع این عورت آغاز زندگی جدید شماهاست با همه نیازها و عیب‌ها و گرفتاری‌هایش. با شرایط جدید. خب ابلیس هم از این آیه ابلیس هم یک هدف اصلی داشته است که کاری کند عیب آدم و حوا ظاهر بشود. برای همین هم گفت از این میوه بخورید. شیطان می‌دانست چه اتفاقی می‌افتد آن‌ها نمی‌دانستند ابلیس یک هدف دارد و آن این که عیب آدم و حوا و عیب انسان باید ظاهر بشود، خلقت زمینی آدم و حوا تمام شده بود تکمیل بود یک اتفاق دیگر هم باید می‌افتاد آن حلقه آخر، اینها باید مفهوم تخلف، وسوسه و ظهور عیب را باید بینند این ظهور عیب مرحله آخر است که بعد از این خدا بعد از این که خلقت کامل انسان تمام شد و وارد بهشت کرد مستقیم وارد زمین و زندگی طبیعی نکرد مدت کوتاهی فاصله نشد خیلی مهلت نداد و قرار نبود این‌ها خیلی در بهشت بمانند کاملاً موقت بود و باید آماده می‌شدند برای ورود به این عالم. یک دوره انتقال و آمادگی بوده است. وقتی این‌ها وارد بهشت شدند هنوز انسان، آدم و حوا در آن عالم قبل از بهشت حتی، که یک سهمی از ماده و زمینی بودن در آن بود، خوراک بود، اکل بود، خوردن بود، غذا و آرامش، این‌ها که در عالم معنا نیست در عوالم قبل انسان فقط انسان به آن روح ملکوتی‌اش معنای محض است معنای عقلی و حقیقت عقلی است آدم و حوا قبل از این که به بهشت زمینی بیایند و بعد به زمین بیایند و وارد خود زمین بشوند، یک ادراکی داشتند یک مرحله‌ای از ادراکات در عالم ارواح داشتند در آن عالم فرشتگان جایی که فرشتگان هستند این‌ها آن‌جا بودند یک ادراکاتی داشتند به آن نگاه و ادراکات اگر یک مرتبه به زمین می‌آمدند اصلاً نمی‌توانستند خودشان را تطبیق بدهند اصلاً درک زندگی مادی و طبیعی برای آدم و حوا قبل از بهشت ابتدایی امکان نداشت یک وجود محض نورانی و ملکوتی است یک مرتبه در عالم ظلمانی طبیعت بیفتد. این فلسفه‌اش است. این نیست که یک اشتباهی در پروژه خدا شده است و چهارتا اشتباه صورت گرفته و قرا رنبوده این‌طوری بشود و شده، نه. آدم و حوا هنوز به زندگی دنیا و به عالم طبیعت آلوده و گرفتار نشده بودند مستقیم نمی‌توانستند از عالم فرشتگان وارد عالم زمین بشوند باید یک مرحله واسطه طی می‌کردند در عالم ارواح خلقت‌شان تکمیل شد زمینی شدند اما باید این دوره را طی می‌کردند یک برزخی بین عالم فرشتگان، با عالم ارواح و طبیعت باید طی می‌شد آن برزخ، بهشت زمینی بود. مثل این که اول باید میوه را در یک گرمخانه‌ای بگذارند که آماده بشود بعد ببرند فلان یا هر چیز دیگری را، آن‌جا هم همین‌طور، لذا بعضی از مفسرین استدلال کردند که این‌جا که می‌گوید «لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما» برای این که ظاهر شود برای خود آدم و حوا آنچه از آدم و حوا پوشانده شده بود یعنی این‌ها به یک معنا بود ولی تو خبر نداشتی که این مرحله جدید زندگی با همین نیازهای مادی‌ات هست از آن‌ها پوشیده شده بود اما نمی‌گوید که «لِیُبْدِیَ لَهُما ما کانَ وُورِیَ عَنْهُما»، کانَ یعنی استمرار؛ یعنی این‌طوری نیست که مدت طولانی از این‌ها پوشیده بود یا قرار بود پوشانده بماند نه. یک مدتی پوشیده بود ولی قرار بود آشکار شود و شد و خودشان زمینه این آشکاری را ایجاد کردند با رفتن به طرف درخت ممنوعه. بنابراین پوشیدگی موقت بود، یک دفعه صورت گرفت، در زندگی زمین برای مدت طولانی این زندگی امکان نداشت زندگی زمینی باید با آشکار شدن آن عورت و عیب‌ها و نیازها اتفاق می‌افتاد و آن شرم باید به سراغش می‌آمد. آن شرم یک موتوری برای حرکت به سمت رجعت الی‌الله است. خیلی شرم مهم است یعنی اگر حیا نباشد حیا و شرم فقط در مسائل جنسی نیست شرم سیاسی، شرم سیاسی یعنی کلاه مردم را برندار، به مردم دروغ نگو، وعده دروغ نده، تقلب نکن. شرم اقتصادی،‌ یعنی در بازار گرانفروشی نکن، کلاهبرداری نکن، این مقوله حیا که می‌گویند کسی که حیا ندارد ایمان ندارد این فقط حیای اخلاقی به معنای حیای جنسی نیست یک بخشی‌اش آن است یک کسی که در مسائل جنسی شرم ندارد در واقع ایمان ندارد و ضعیف است ماها ایمان‌مان ضعیف است به همان اندازه بی‌شرم و بی‌حیا هستیم ولی شرم و حیا فقط در مسائل جنسی نیست حیای اقتصادی،‌ حیای سیاسی، حیا در عالم ورزش، یعنی چه؟ یعنی مواد نزنی. تقلب در مسابقه نکنی. یعنی انسان شرمنده باشد در برابر هرچه که با انسانیت او منافات دارد می‌گوید این هم باید در بهشت می‌بود و اتفاق می‌افتد و بعد علت بیرون شدن از بهشت این بود که عیب‌شان از طریق خوردن میوه آن درخت ظاهر بشود این هم جزو قضایای حتمی الهی بود این که از آن میوه ممنوعه آن‌ها باید می‌خوردند خداوند می‌دانست که می‌خورند گفت نخورید ولی می‌دانست این‌ها می‌خورند و باید بخورند تا بتوانند زمین بیایند و این مرحله طی بشود. و لذا این‌ها گناه به این معنا که ما الآن گناه می‌کنیم نیست. درست است قرآن هم می‌فرماید «عَصی آدم» آدم عصیان کرد اما این عصیان به معنی این گناه نیست چون آدم در عالم معنا و ملکوتی هنوز شریعت به این شکل عالم زمینی نبوده، گناه به این معنا نیست و آنجا هم عرض کردیم که این نهی ارشادی است نه مولوی. فرق ارشادی و مولوی چه بود؟

یکی از حضار: نهی ارشادی نهی‌ای بود که اگر خطایی که به ما گفته شده انجام بدهیم نه به واسطه خشم و غضب آن آدم بلکه به واسطه نتیجه عمل کار خودمان است.

بله، ارشادی یعنی وقتی که پزشک به من می‌گوید این کار را نکن می‌روم انجام می‌دهم چوبش را می‌خورم یعنی مریض می‌شوم و درد می‌کشم نه این که بگویند حالا این درد که کشیدی هیچی، بعد هم باید به دادگاه بیایی محاکمه‌ات می‌کنیم و 6 ماه هم باید زندان بروی. نه دیگر احتیاجی به آن زندان نیست این امر و نهی ارشادی می‌شود. خداوند به آدم و حوا گفت به این درخت نزدیک نشوید می‌گوید امر و نهی مولوی نبود ارشادی بود مثل پزشک به مریض است. این کار را نکن. لذا می‌گویند اگر این کار با کنید «تشقی» به زحمت می‌افتد ولی خدا می‌دانست که می‌کند باید هم می‌شد برای این که این مراحل طی بشود لذا این نمی‌تواند آن نهی مولوی باشد چون نهی مولوی نمی‌تواند خداوند یک کاری را حتماً باید بشود و در عین حال بگوید حتماً نباید بکنی! ولی با آن سازگار است مثل پدر و مادری که می‌خواهند بچه را تربیت کنند به او می‌گویند این کار را نکن می‌دانند می‌کند همان مثالی که زدیم، بچه‌ای که دست به آتش می‌زند نمی‌گذارند در آتش بسوزد ده بار به او می‌گویند که به این هرچه بگویی فایده ندارد این باید تجربه کند بعد پدر و مادر به بچه می‌گویند که پسرم دست به این نزن می‌سوزی ولی می‌دانند که می سوزد دست که می‌زند دستش می‌سوزد دوباره که پسِ کله‌اش نمی‌زنند که یک کتک هم آن‌ها بزنند می‌گویند که دست نزن توی زحمت می‌افتی و می‌سوزد. این دست می‌زند و می‌سوزد ولی این دست زدن و سوختن اگر گفتید چرا لازم است؟ برای این که این تجربه را این باید بکند و بعد از این در صد مورد دیگر که به او می‌گویند دست نزن، این می‌فهمد که برای خودش دارند می‌گویند دست نزن. در واقع من می‌خواهم به این معنا عرض کنم که تمام امر و نهی‌های الهی ارشادی است. یعنی ارشاد به نتایج واقعی است. مولوی همه‌اش هست اما مولوی به این معنا که غیر از این که به خودت صدمه می‌زنی باز من هم می‌خواهم حساب تو را برسم تو هر کاری می‌کنی خودت داری با خودت می‌کنی! به این معنا باید گفت که تمام امر و نهی‌های الهی هم ارشادی است. به یک معنا مولوی است، اما به این معنای که عرض کردم همه‌اش ارشادی است. باید این خطا اتفاق می‌افتاد باید عورت این‌ها آشکار می‌شد باید گفته می‌شد که ابلیس می‌خواهد شما را از بهشت بیرون‌تان کند و خداوند هم به آن‌ها گفت که این می‌خواهد شما را بیرون کند این نمی‌خواهد شما این‌جا به این وضع بمانید در حالی که خداوند هم نمی‌خواهد یعنی قرار هم نبوده بمانند ولی نخواستن ابلیس دشمنانه است! نخواستن الهی تکوینی و حکیمانه است ولی با اراده انسان باید صورت بگیرد – این را دقت کنید – آدم و حوا باید وارد عالم طبیعت می‌شدند اما به اراده خودشان. این هم یک استفاده دیگر از این آیه. خب خداوند می‌توانست بگوید که بدون امتحان. شما برای این کار هستید بفرمایید بروید بهشت، یک مدتی آن‌جا هستید حالا هم به زمین بروید چرا این قضیه را به یک انتخاب خود آدم و حوا گره زد؟ تو باید تشخیص بدهی و تو باید انتخاب کنی تو باید نتیجه آن را ببینی. بنابراین حتی آمدن به این عالم گرچه جزء عالم ماده و طبیعت، جزو پروژه الهی بوده و هست اما باید به انتخاب خود انسان صورت بگیرد یعنی آدم و حوا خودشان انتخاب کردند، عمل آگاهانه کردند، نتیجه عمل خودشان را دیدند. این هم از همان اول نشان می‌دهد که هم به شما آگاهی دادیم به شما گفتیم این آثاری ندارد نزدیک نشوید این دشمن شماست، آگاهی بود و هم آزادی دادیم. با انتخاب خودتان زمین می‌روید کاری که خودتان با خودتان کردید ولی راه برگشت هست، زمین زندان مجازات شما نیست البته مشقت و سختی هست، لذا این‌ها توبه هم می‌کنند خداوند می‌گوید توبه‌شان را پذیرفتیم. توبه کرد گفت من اشتباه کردم نباید این کار را می‌کردم خداوند فرمود بله،‌ بخشیده شدی، مشکلی نیست اما دیگر برگشتن به بهشت محال است چون عیب‌تان آشکار شد و از یک مرحله‌ای عبور کردید و دیگر به آن زندگی نمی‌توانید برگردید مثل یک بچه‌ای که به دنیا می‌آید و بگوید که من دوباره می‌خواهم به شکم مادرم برگردم! دوباره بخواهد به شکم مادرش برگردد دیگر نمی‌شود از آن مرحله گذشت! البته این مثال از هر جهت نیست از این جهت که از یک مرحله گذشته است مثل کسی که می‌میرد از این عالم می‌رود دوباره که قرار نیست برگردد. قرآن می‌فرماید که از این عالم که می‌روید بعد می‌گویید خدایا الآن متوجه شدم، شوخی گرفته بودم من را برگردان، قرآن در آیاتی می‌فرماید همه‌تان وقتی می‌روید می‌گویید خدایا من را برگردان، این دفعه درست زندگی می‌کنیم! «لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا» این دفعه من عمل صالح می‌کنم و این دفعه من هر روز، روزی 50تا عمل صالح می‌کنم، این دفعه درست زندگی می‌کنم بعد می‌فرماید امکان ندارد،‌ این مسیری نیست که دوباره دنده عقب برگردید! آن‌جا در واقع به آدم و حوا گفت که تمام شد! شما بخشیده شدید و مورد غضب من نیستید اما دیگر دنده عقب نمی‌توانید برگردید، خارج شدید و عیبی آشکار شد. برگشتن به بهشت محال بود حتی بعد از توبه. و الا اگر ممکن بود چرا وقتی او توبه می‌کند و می‌گوید معذرت می‌خواهم و خداوند هم می‌پذیرد خداوند بگوید خیلی خب پس توی بهشت باشید! دیگر بخشیده شدید مشکلی نیست اما دست‌تان سوخت! دست‌تان را به آتش زدید سوختید حالا می‌خواهید چه کار کنید؟ من مجازات‌تان نمی‌کنم اما دست‌تان سوخت باید تحمل کنید.

یکی از حضار: ببخشید بعضی‌ها می‌گویند حوا بیشتر در این زمینه خطاکار بوده است، می‌شود راجع به این یک توضیحی بدهید و این را یک مصداق برای خطاکار بودن زنان نسبت به مردان در زمین می‌دانند!

جواب استاد: کدام قسمت؟

همان: همین قسمت که بر اساس گفته حوا این اتفاق افتاده است که میوه ممنوعه را خوردند!

جواب استاد: این در قرآن نیست. این تفسیر تورات و انجیل است. آن‌ها می‌گویند شیطان اول با حوا ساخت، حوا و شیطان را با هم آمدند آدم را احساسی کردند! این در تورات و انجیل است این عقیده مسیحی‌ها و یهودیان است اما در قرآن مطلقاً چنین چیزی نیست. آن‌ها در واقع می‌گویند زن، همدست شیطان است! در قرآن چنین حرفی نیست. قرآن می‌فرماید شیطان، آدم و حوا را احساسی کرد. بنابراین این حرف این‌جا نیست آن حرف معنی‌اش این است که حوا مقصرتر است نه این که فداکارتر است، یعنی همه آتش‌ها زیر سر حواست!‍ او آدم را بدبخت کرد! این‌جا اولاً بحث بدبختی نیست، بحث انتخاب است و هر دویشان هم هستند.

بینید زن و مرد در منطق قرآن، در آن مباحث انسانی، آنچه که به انسانیت آن‌ها، به خلافت‌شان، به ولایت‌شان، به سعادت‌شان مربوط می‌شود هیچ مسئله جنسیت مطرح نیست، هیچ. مطلقاً. این‌ها در بهشت با هم بودند، اینها با هم خلق شدند، این‌ها با هم به بهشت آمدند، با هم از بهشت عبور کردند، هر دو تابع وسوسه او بودند با هم هم از این عالم برمی‌گردند در رجعت الی‌الله هم مطلقاً بحث مردانگی و زنانگی نیست اما در مسئله خانواده،‌ زن و مرد یک جاهایی کارکردشان هم به لحاظ طبیعی و بدنی، و هم به لحاظ اجتماعی، متفاوت است یک نقاط قوتی در زن است که نقاط ضعف مرد است و یک نقاط قوتی در مرد است که نقاط ضعف زن است. این دوتا به هم نیاز دارند و آن‌جا یک تقسیم کاری شده است. تفاوت‌هایی که بین زن و مرد هست در بعضی از رفتارهای اجتماعی و خانوادگی است و این تفاوت اصلاً ارزشی نیست که آن ارزشش بیشتر است یا این؟ اصلاً ربطی به ارزش ندارد. آن تفاوت مربوط به کارکرد برای تنظیم امور خانواده و تنظیم امور مدنی به لحاظ تفاوت‌هایی که در جسم و اعصاب و روان زن و مرد یک جاهایی وجود دارد زنان و مردان تفاوت‌هایی با هم دارند لذا یک کارهایی از او بیشتر برمی‌آید و یک کارهایی هم بیشتر از این.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha