شبکه یک - 29 فروردین 1401

روز ازل چه اتفاق افتاد؟ (14) (قرآن، انسان، خلقت، خلافت، هبوط)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

«أَلحَمْدلله» الحمد، یعنی کل حمدها. یعنی هر کس هر چیزی را دارد ستایش می‌کند میگوید عجب چیزی ست، چقدر جالب است، چقدر خوب است، در واقع همه این‌ها را داری خدا را ستایش می‌کنید. حتی اگر یک منظره زیبا می‌بینید یک تابلوی زیبایی را یک آدمی کشیده است همان را هم باید بگویید «الحمدلله» آن را ستایش می‌کنید اما این خودش مستقل نیست. این آیه دارد می‌گوید «الحمد» یعنی همه حمدها،‌یعنی هر چیزی را که خوش‌تان می‌آید و برای آن عظمت در این عالم قائل هستید همه‌اش مربوط به اوست تجلی خداست و از اوست. الحمد، کل حمد. هرکس هر چیزی را حمد می‌کند و هر کس هر چیزی را زیبایی، عظمتی و یک چیز دوست داشتنی می‌بیند همه این‌ها را می‌گویید «لله» همه‌اش برای خداست (الحمدلله) ولو این که شما اشتباهی آن‌ها را به این و آن نسبت بدهید چون همه‌تان قدرت می‌خواهید، جمال و زیبایی می‌کنید علم و آگاهی می‌خواهید و همه‌تان هم بی‌نهایت آن را می‌خواهید و بی‌نهایت همه این‌ها فقط خداست. الآن شما آمدید اینجا برای این که یک چیزهایی را بدانید و از دانستن یک چیزهای جدیدی شما سپاسگزار می‌شوید نه از بنده بلکه از قرآن؛ یعنی شما دنبال یک کمالی هستید که آن کمال دانستن است. آن شما را به این‌جا کشانده است و هرچه بدانید باز می‌گویید یک چیزهای دیگری هم هست که خوب است آن‌ها را هم بدانم یعنی دنبال بی‌نهایت آن هستید بعد می‌گویید علم بی‌نهایت خداست. بنابراین شما چه بدانید و چه ندانید شما این‌جا آمدید دنبال خدا بودید اینجا آمدید. شما که هیچی، حتی کافر؛ کافری که دنبال دانستن یک چیز است دنبال لذت بردن از یک زیبایی است حتی کافر، او هم نمی‌داند که دنبال زیبایی و دنبال علم است و آن جمال و علم بی‌نهایت می‌خواهد به هر حدش که برسد کافی نیست بیشتر می‌خواهد به هر حدی که برسد می‌گوید آن را هم می‌خواهم و خداوند این میل و قدرت را در انسان گذاشته است. این انرژی و طلب را. و آن کافر کسی است که نمی‌داند آن چیزی که تو دنبال آن هستی و بی‌نهایت است آن خداست تو اشتباه گرفته‌ای. امام(ره) همان زمان می‌گفت همین صدام جنایتکار و همین کارتر هم دنبال کمال هستند! منتهی فکر می‌کنند کمال در قدرت و غلبه مادی است و راه آن هم کشتن بقیه و ظلم به بقیه است. و الا این هم فطرت انسان است و آدم است همین هم یک کاری کرده که دنبال یک قدرتی است این می‌فهمد که قدرت، یک کمال است. می‌فهمد عزت، عزیز بودن یک کمال است منتهی کفر و فساد آن در این است که هم مصداق و مفهوم کمال را نفهمیده و فکر کرده که مفهوم کمال صرف قدرت مادی در این عالم به هر قیمتی است! هم در مصداق آن و راه رسیدن به آن راه خطایی را دارد می‌رود و الا همه دنبال کمال هستند. حتی جنایتکاران، یزید هم دنبال کمال است که وقتی با امام حسین(ع) آن کار را می‌کند! خب او کمال را اشتباهی می‌رود فکر می‌کند کمال در لذت دنیوی است، فکر می‌کند کمال؛ قدرت بر و حکومت بر دیگران است و راه آن هم کشتن حسین(ع) است. بعد می‌فرماید در قیامت دیگر هیچ چیز پنهان نیست آن‌جا همه می‌فهمند که کمال چه بود و ما دنبال چه بودیم! یکی از رنج‌های بزرگ جهنم و قیامت به بعد، در دانستن چیزهایی است که بفهمید این‌جا چه خطاهایی کردید به خودتان خیانت کردید. لذا قرآن می‌فرماید یکی از اسم‌های روز قیامت یوم‌الحسرت است. حسرت میخوریم یکی از عذاب‌های بزرگ قیامت حسرت است، حسرت یعنی چه؟ حرص می‌خوری از این که عجب چه امکانی در اختیار من بود و با آن چه کارهایی می‌توانستم بکنم و به کجاها برسم ولی با آن چه کردم، با عمرم، با زندگی‌ام و... همین‌طور کل نماز را شما بروید همه‌اش یادآوری این است، همه زیبایی‌ها برای اوست، کمالات برای اوست، هر کس هرکسی را دارد حمد می‌کند شما می‌روید یک گالری یک خط زیبایی را می‌بینید می‌گویید عجب خطاطی است، حواستان نیست ولی شما دارید خدا را حمد می‌کنید چون این زیبایی خطی که شما می‌بینید یک سهم کوچکی از زیبایی است تو دنبال این خط که نیستی تو دنبال زیبایی هستی. و بی‌نهایت آن را می‌خواهی. عشق به زیبایی بی‌نهایت تو را به طبیعت و به این گالری و به این سالن سینما و به خانه بستگانت تو را کشاند، عشق به آن یک کمال بی‌نهایت است حالا یا زیبایی جمال است یا قدرت است یا علم است، کمال عزت و محبوب بودن است، دوست داری دوستت داشته باشند. آن وقت قرآن می‌فرماید هو الحبیب. معشوق واقعی اوست. لذا حتی وقتی می‌خواهید تو را دوست داشته باشند همان لحظه هم حواست نیست تو خدا را می‌خواهی. لذا هم قرآن و هم روایت می‌گوید انسان به هر چیزی برسد آرامش پیدا نمی‌کند یعنی شما بالاترین مدرک تحصیلی هم داشته باشید مثلاً بچه‌ای بوده می‌گفته چه زمانی بروم مدرسه؟ می‌شود برویم دبیرستان، بعد می‌شود بروم کنکور بروم دانشگاه؟ بعد می‌شود بروم کارشناسی و کارشناسی ارشد بگیرم؟ می‌شود عضو هیئت علمی بشوم؟ جایزه علمی را ببرم؟ عکسم را کجا بیندازند؟ همه کارها شد! الآن باز چه مرگت هست؟ تو که باز همان ناآرامشی قبلی را داری باز یک چیز دیگری را می‌خواهی! به هر چیزی که برسیم باز همین آدم بدبختی که هستیم باز هم هستیم. من الآن نگاه می‌کنم همان حرص و رنج‌هایی که 40 سال پیش می‌خوردم الآن هم دارم بلکه بیشتر شده است! علت آن را می‌دانید چیست؟ قرآن می‌فرماید شما دنبال خدا هستید خودتان نمی‌فهمید چون فقط اوست که بی‌نهایت است فقط با او آرامش پیدا می‌کنید «ألا بذکرالله تطمئن القلوب» ألا یعنی بدانید کلاه سرتان نرود «بذکرالله» مقدم آمده، اول آمده، قبل از فعل آمده، یعنی فقط و فقط یک چیز به شما آرامش واقعی می‌دهد و قلب‌هایتان آرام می‌گیرد و این استرس و اضطراب و مدام انتظار که بعداً چه می‌شود؟ ترس و غم از شما فاصله می‌گیرد فقط یک راه دارد و آن «ذکرالله» است. همان که جلسه قبل در همین آیات سوره بقره گفتیم که وقتی خداوند به آدم و حوا گفت بروید به عالم طبیعت. گفتند توبه کردیم اشتباه کردیم خداوند هم گفت اشکالی ندارد من هم بخشیدم ولی دیگر به مرحله قبل نمی‌توانید برگردید! مخصوصاً حالا که به عیب خودتان پی بردید که مجبور شدید با برگ بپوشانید و این نتیجه نزدیک شدن به آن گیاه و درخت ممنوعه بود حالا که فهمیدید نیازهای مادی دارید، نیاز جنسی، نیاز به تولد، نیاز به آب، و این عورت آدم و حوا که با برگ پوشاندند خودشان که قبلاً ندیدند «وُریَ عنهم» از آن‌ها پوشانده بود آن‌جا دیدند عجب! انگار از این بعد زندگی یک طور دیگری شد. برای بقاء باید یک کارهایی کرد برای تولد آدم‌ها و خلقت آدم‌های بعد به شکل ما نیست باید تولد صورت بگیرد و... وقتی که آن میوه ممنوعه را خورید و این عیب‌هایتان آشکار شد و بعد می‌گویید ما فهمیدیم اشتباه کردیم. قرآن هم می‌فرماید اگر از این میوه بخورید «تشقی» نگفت شما جهنمی می‌شوید، گفت در مشقّت می‌افتید. یعنی اگر این کار را بکنید بعد وارد یک مرحله دیگری از زندگی می‌شوید آن‌جا زندگی سخت است و مثل این‌جا بهشت نیست این‌جا نه گرما می‌خورید نه سرما می‌خورید نه تشنگی می‌کشید ولی آن‌جا همه این مسائل هست. بعد گفت حالا ما اشتباه کردیم عذرخواهی می‌کنیم نباید این کار را می‌کردیم. می‌گوید ‌آن‌ها توبه کردند و خداوند هم پذیرفت و گفت بخشیدم اما این وسط با خودتان یک کاری کردید که حالا با این وضع جدید دیگر نمی‌توانید در آن بهشت اولیه زندگی کنید دیگر نمی‌توانید چون اصلاً سنخیت ندارد چون این کاری که با خودتان کردید با این وضع نمی‌توانید آن‌جا زندگی کنید آنجا یک مکانیزم خاصی داشت حالا وارد یک عالم دیگری می‌شوید ابزار زندگی در عالم طبیعت را به شما می‌دهیم این شُش و هوا و تنفس و... انواع چیزهایی که با این بدن با آن هستیم و خبر از خیلی چیزهای آن نداریم. اما هم بپرس چگونه و هم بپرس چرا؟ همین‌طور شما نماز را با همین اساس، عبادات را ما باید بر همین اساس بفهمیم. حج را باید بر همین اساس بفهمیم. هفت بار دور خانه خدا چرخیدن، خدا که خانه ندارد آن نماد است ولی خدا گفته چون شما زمان و مکان و جهت دارید می‌خواهید دور من بچرخید این که می‌گوییم دورت بگردم می‌خواهید هفت بار دور من بگردیم عشق خدا را دارید شما هفت بار دور این خانه بگردید. ولی به من لبیک بگویید. آن قربانی، ابراهیم، اسماعیل معنایش این است این‌جا که می‌گوییم سعی بین صفا و مروه معنی‌اش این است آن‌جا که می‌دویم یعنی همان‌جا که هاجر مادر اسماعیل می‌دوید مستحب است شما هم آن‌جا بدوید، یعنی تمام حج، به یک معنا سمبلیک است و نمادهایی هستند ولی همه اشاره به یک حقایق مهمی دارند که مربوط به همان آغاز هبوط و خلقت هم هست چون در روایت هم داریم که آدم و حوا در همین صفا و مروه هبوط کردند! روایت داریم که این صفا و مروه که بین آن‌ها سعی و تلاش کنید هفت بار بروید و بیایید، چون هاجر رفت و آمد. در روایت داریم که این‌ها از آن بهشت که وارد این عالم زندگی طبیعی مادی شدند در همین صفا و مروه بود، آدم روی کوه صفا بود حوا روی کوه مروه بود و این‌جا دوباره همدیگر را پیدا کردند و زندگی انسان روی زمین شروع شد. آن قضیه دحوالارض هست که دعای دحوالارض می‌خوانید آن مربوط به آغاز حیات مادی بشری روی کره زمین است که آب همه را گرفت و بعد چه شد. رمی جمرات، همه‌اش سمبلیک و نماد است آن سنگی که به آن سنگ می‌زنید آن سنگ که شیطان نیست، بلکه این‌جا آن جایی بود که شیطان بر ابراهیم ظاهر شد باز به آن می‌گوید هفت بار سنگ زدند. معنی عدد هفت چیست؟ هفت، عدد کثرت است، هفت بار طواف، هفت بار سعی، هفت بار سنگ زدن، همه این‌ها دارد آن عشق ازلی را یادآوری می‌کند حواستان باشد یعنی حج تماماً دارد آن مسئله هبوط را می‌گوید. در روایت هم داریم که این حجرالاسود (همین سنگ) هم از بهشت آمده است. باز این را یک بار اشاره کردم اگر فرصت بود بیشتر به آن می‌پردازیم. چون می‌ترسم بحث این دو – سه‌تا آیه خودش 100 جلسه بشود خسته بشوید این همه آیات دیگر در قرآن راجع به انسان هست، همه‌اش راجع به انسان است که به آن نرسیم، ولی این قدر مطالب در همین چندتا آیه مربوط به هبوط است. همین که می‌گویند همه در طواف با حجرالاسود بیعت کنند اگر می‌توانند دستشان را به آن بزنند اگر جمعیت زیاد است از دور با آن بیعت کنند. در روایت داریم سنگی که با آدم و حوا از بهشت آمد، بهشت چیست و کجاست؟ آن بهشت قبل از این‌جا چه بوده است؟ آن‌جا هم روایاتی داریم و هم مفسرین بحث کردند بعضی‌ها گفتند خود آن بهشت هم در همین زمین بوده منتهی نه تابع این قوانین فیزیکی که الآن ما در آن هستیم ولی همین‌جا بوده است. بعضی‌ها احتمال دادند که در منظومه، کرات و سیارات و جاهای دیگری بوده، بعضی‌ها گفتند اصلاً عالم ماده نبوده، عالم طبیعت نیست در عوامل معنوی و فراطبیعی است که آن‌جا حقایق هستند اما حقایق عقلی‌اند نه جسمی. حالا راجع به این‌ها بحث‌های مختلفی است و راجع به هر کدام هم برداشت‌‌ها و تفسیرها و استدلال‌هایی هست ولی تقریباً هرچه در دنیا عقل، فطرت، انبیاء دارند به ما می‌گویند آن قصه ازلی است. و اشاره به آثار ابدی. آینده ما. گذشته چه بود و آینده چه خواهد بود؟ و شما این وسط یک دوره‌ای در این عالم مادی و طبیعت هستید بروید زمین، آنجا زندگی کنید و آ‌ن‌جا بمیرید و دوباره شما را از زمین بیرون خواهیم آورد. ولی با این آگاهی و آزادی، همان مدت کوتاهی که در زمین هستید، خداوند می‌فرماید من که برای ابد شما را به زمین نفرستادم، تبعید به زمین به این معنا نیست به یک معنای دیگری ممکن است این تفسیر بشود. خب یک بحث دیگر، مدام هم شما می‌بینید این مسئله رحمان و رحیم هست. الحمدالله که می‌گوید بعد می‌فرماید «رب العالمین» است فقط این عالم شما نیست فقط این جهان نیست اولاً رب‌العالمین یعنی این جهان دارد مدیریت می‌شود شیرتوی‌شیر نیست که یک وقت فکر کنید همین‌طور هر اتفاقی ممکن است بیفتد. نه، دارد ربوبیت می‌شود همه چیز تحت کنترل است و دارد اداره می‌شود. این یک؛ این عالم رب دارد. این هم یادآوری به ماست. چون خیلی وقت‌ها توی ذهن ما می‌آید مثل این که جهان، انگار رَم کرده است! انگار دنیا حساب و کتاب و قواعدی ندارد. یا خیلی جهان وحشی و خشن است اول می‌گوید رحمان و رحیم است، تفسیر رحمانی و تفسیر عاشقانه باید بکنید همه این‌ها حکایت از یک عشق و رحمت الهی است کل وجود مظهر عشق و رحمت خداست. حتی همین اتفاقاتی که ما بد می‌دانیم چون بدجایی ایستادیم و از زاویه بدی داریم نگاه می‌کنیم. ما فکر می‌کنیم آمدیم این‌جا تا ابد بمانیم همیشه هم به ما خوش بگذرد اصلاً هدف خلقت خوش گذشتن به ماست! لذا تمام جهان را گاهی می‌گوییم عجب حساب و کتابی ندارد، شیرتوی‌شیر است. می‌گوید نه، رب؛ دارد تدبیر می‌شود. بعد می‌گوییم این‌جا خیلی خطرناک است،‌ خیلی جهان بی‌رحم است، می‌گوید نه؛ رحمان و رحیم. تو بفهم چرا این‌جا آمدی آن وقت هم آن رحمت را می‌فهمی و هم آن ربوبیت را می‌فهمی بعد می‌گوید رب العالمین است تو فکر نکن که همین یک عالمی است که تو در آن هستی و از بخشی از آن عالم خبر داری. صحبت عالم‌هاست. و همه عالمیین و جهان‌ها و جهانیان، شما و این زمین، یک بخش کوچکی از این عوالم است همان خدایی که به تو می‌گوییم روزی چند بار بایست با او حرف بزن همان خدا همه این‌ها را دارد از سر رحمت تدبیر می‌کند بعد می‌گوید به خودتان یادآوری کنید «مالک یوم‌الدین» یوم‌الدین یعنی یک روزی است که - ما روزی چند بار باید این را به خودمان در نمازها بگوییم واجب است – مسئله یوم‌الدین مطرح می‌شود یعنی همین الآن هم این عالم حساب و کتاب دارد اما شما متوجه نمی‌شوید یعنی یک روز حساب و کتاب هم خواهد رسید که مو را از ماست بیرون می‌کشند. یک وقت در ذهن‌تان نیاید دور و برتان را نگاه می‌کنید می‌گویید ای بابا این‌جا شیرتوی‌شیر است هرکس هرکاری کرد کرد! این که دروغ می‌گوید خیانت می‌کند این که خدمت می‌کند، خدمت و خیانت مساوی است! یکی فداکاری کرد یکی مردم‌سواری می‌کند سوء استفاده می‌کند تازه آن طرفش هم بهتر شده این مشکلاتش بیشتر است مثل این که حساب و کتابی در کار نیست ما مدام در ذهن‌مان می‌آید که انگار همه اعمال با هم مساوی‌اند هرطور زندگی کردی، راست و دروغ فرقی ندارد می‌گوید روزی چند بار بگو یوم‌الدین در کار است تک تک حرف‌هایی که می‌زنید اعمالی که می‌کنید نگاه‌هایی که می‌کنید جاهایی که می‌روید، جاهایی که نمی‌روید بازی‌هایی که درمی‌آورید، فداکاری می‌کنید همه این‌ها دارد ثبت می‌شود و در شخصیت خودت هم دارد ثبت می‌شود چون در قرآن می‌فرماید نفس شما کتاب است و در قیامت به تک تک شما می‌گوییم کتاب نفس خودت را بخوان. یعنی برگرد به خودت نگاه کن. بزرگترین عذاب این است که مدام باید برگردیم به خودمان نگاه کنیم ببینیم عجب جانوران وحشتناکی هستیم. خودمان، خودمان را بیچاره می‌کنیم.

طرف آمد از امام حسن(ع) پرسید که من خیلی از مرگ می‌ترسم امام حسن(ع) فرمود طبیعی است که بترسی همه بدشان می‌آید که از جای خوب به جای بد بروند این‌جا را فکر کردید جای خوبی است و تمام سرمایه‌هایت را این‌جا گذاشتی که به تو خوش بگذرد، آن‌جا را ول کردی، خودت می‌فهمی که الآن آن‌جا برای تو خرابه است تو برای خودت چیزی نفرستادی، تمام انرژی‌ات را داری این‌جا صرف می‌کنی برای این که همین‌جا به تو خوش بگذرد در حالی که این استعدادتان، بدنتان، عقل‌تان، حافظه‌تان، امکانات‌تان، قدرت‌تان، وقت‌تان همه این‌ها را به تو دادیم برای این که ابدیت‌تان را آباد کنید تو همه را داری صرف این‌جا می‌کنی که این‌جا به تو خوش بگذرد خوب معلوم است که از مرگ بدت می‌آید! همه بدشان می‌آید از یک جایی که آباد کردند بروند به جایی که خرابه است و آن‌جا را آباد نکردند همه بدشان می‌آید طبیعی است. واقع‌بین باش و آن‌جا را باید آباد کنی نه این که این‌جا را خراب کنی. این باید ابزار آن باشد. یک آیه دیگری در قرآن داریم که می‌فرماید از این عالم که می‌آیید بعد می‌گویید که خدایا چه شد پس ما چه؟ بعد جواب می‌دهند که «أذهبتم طیباتکم» شما تمام آن استعدادها و نیروها و امکانات طیّب و پاکیزه‌ای که داشتید همه چیزهایی که به شما دادیم همه را «فی الحیاه الدنیا» همه را در زندگی چند دهه دنیا همه را آنجا مصرف کردید هدر دادید تمام شد چیزی برای خودتان نگذاشتید و چیزی هم برای خودتان از پیش این‌جا نفرستاید. حالا چطوری از پیش می‌فرستیم؟ هرچه این‌جا عمل صالح بکنیم، عبادت، اطاعت، خدمت به خلق، آگاهی، فداکاری، تلاش، حل مشکلات دیگران، و.. آن‌جا را دارید آباد می‌کنید. این روایت از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند در معراج دیدم فرشتگانی را که دارند کاخ‌های بهشتی می‌سازند گاهی کار می‌کنند گاهی توقف می‌کنند و می‌ایستند. پرسیدم این‌ها چرا گاهی کار می‌کنند و گاهی می‌ایستند؟ گفتند این‌ها مربوط به فلان کس است، هرجایی مربوط به یک کسی است وقتی آن‌جا دارد ذکر می‌گوید، عمیقاً سبحان‌الله می‌گوید یا دارد یک عمل صالحی انجام می‌دهد این‌ها مشغول ساختن می‌شوند وقتی او رها می‌کند این‌ها هم بیکار می‌ایستند یعنی از همین‌جا داریم آ‌ن‌جا را می‌سازیم. خب این «مالک یوم‌الدین» هم یادآوری آن عهد ازل و عهد ابد و میثاق الهی است که همین آیات سوره بقره به همین چیزهایی که گفتیم اشاره داشت. یعنی چه؟ یعنی وقتی هر روز وقتی چند بار بگوییم من سپاسگزار تو هستم همه چیز را از تو می‌دانم و تو رحمت عام به همه موجودات داری، رحمت خاص به آدم‌های مؤمن و پاک داری که با بقیه فرق دارند چون فداکاری می‌کنند و بقیه نمی‌کنند بعد دوباره می‌گوید «الرحمن الرحیم» دوباره تکرار می‌کند که در آن ربوبیت هم رحمت عام و خاص هست که قبل از آن گفتی «الحمدلله رب العالمین» بعد «مالک یوم الدین» خود همین «یوم الدین» هم رحمت خداست و در رابطه با رحمت است بعد فرمودند روز قیامت عصبانی است می‌خواهد بیاید یکی یکی همه را جزغاله کند و انتقام بگیرد! نه آقا خدا کاری نمی‌کند. طرف به حضرت امیر(ع) گفت آقا من خیلی از مرگ و قیامت و خدا و جهنم می‌ترسم دیگر آرامش ندارم دیگر نمی‌توانم یک میهمانی، یک تفریحی و یک کاری بروم مدام در فکر این‌ها هستم. فرمودند که «لاتخف» از هیچ نترس هیچ چیز ترسناکی در آن عالم نیست «إلا ذنبک» فقط از کثافتکاری‌های خودت بترس. هیچ چیز ترسناکی هم در این عالم نیست. در این عالم، هم دنیا و هم آخرت آن تماماً به نفع توست، کل این آسمان‌ها و زمین را «خلقنا لکم» به نفع شما آفریدیم آخرت هم به نفع شماست خودت داری آن را خراب می‌کنی. فرمودند اگر گناه نمی‌کنی،‌ کثافتکاری و ظلم نمی‌کنی، چرا باید از خدا بترسی؟ چرا باید از مرگ بترسی؟ مرگ ملاقات با خداست چرا می‌ترسی؟ خدا کیست؟ جمال مطلق است، مرگ ملاقات با زیبایی مطلق است. یک مرتبه همین مرگ را هم که ما از آن بدمان می‌آید و می‌ترسیم و گریه می‌کنیم و مدام می‌گوییم خدا نکند! یا تا یک کسی چیزی می‌گوید می‌گوییم آقا حرف مرگ را نزن خب حالا حرف مرگ را نزنیم مرگ هم نیست؟ خودت را فریب می‌دهی؟ آقا به مرگ فکر نکن، خب مرگ به تو فکر می‌کند، تو به مرگ فکر نکن. شش ماه دیگر ماها که اینجا هستیم معلوم نیست کدام‌مان هستیم یا نیستیم؟ هفته دیگر هم معلوم نیست شش روز دیگر هم معلوم نیست. می‌گویند مدام تو فکر نباش. روایت داریم که می‌گویند ما چگونه به مرگ بیندیشیم؟ مرگ بازگشت به سوی خداست، مرگ لحظه انتقال معکوس هبوط است که ما از هبوط از آن عالم به این عالم آمدیم و با مرگ آن مسیری که با هبوط آمدیم برمی‌گردیم و به آن عالم می‌رویم. این عالم نسبت به آن عالم هیچی نیست خیلی کوچک و حقیر است. مثال می‌زنند که وقتی بچه در شکم مادرش هست نمی‌تواند آن بیرون چه دنیای بزرگی است او فکر می‌کند کل عالم همان‌جاست دارد خون می‌خورد! بچه، جنین در رحم و شکم مادر خون می‌خورد، در تاریکی مطلق است می‌فهمد که زنده هست و هست ولی اصلاً نمی‌فهمد که خروج از شکم مادر یعنی تو از چه عالم تنگ و تُرُش و از چه غذایی و از چه وضعیتی وارد چه وضعی می‌شوی و چقدر عظیم و بی‌نهایت است. آخرت نسبت به دنیا خیلی بیشتر از این است لذا اولیای خدا این سیر معکوس هبوط را که با مرگ وارد مرحله اصلی می‌شود این که می‌گوید «إنّا إلیه راجعون» دارید به سوی ما برمی‌گردید این رجعت، حلقه معکوس هبوط است. هبوط آمدی این‌جا در عالم طبیعت هستی،‌مرگ و رجعت دوباره به عوالم غیر مادی و فرامادی می‌روی. لذا اولیای خدا عاشق مرگ هستند. قرآن هم به یهودی‌ها می‌گوید، چون مدام آ‌ن‌ها می‌گفتند ما بچه‌های خاص خدا هستیم و خدا ما را از بین همه انتخاب کرده، ما را دوست دارد، ما عاشق خدا هستیم، ما از خدا هستیم و بقیه هیچ! قرآن می‌فرماید: اگر راست می‌گویید «... فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (بقره/ 94)؛ اگر بدون ادعا صادق هستید آرزوی مرگ کنید. چرا این قدر از مرگ می‌ترسید اگر واقعاً عاشق خدا هستی و خدا هم عاشق توست و از همه رابطه‌تان با خداوند بهتر است چرا از مرگ می‌ترسید؟ مرگ فاصله شما با خداست، مرگ پلی است که از آن عبور می‌کنید و با خداوند ملاقات می‌کنید از چه بدتان می‌آید و از چه می‌ترسید؟ از خودت بترس، از خدا می‌ترسی؟ خدا که جمال مطلق است از چه می‌ترسی؟ خدا کمال و جمال مطلق است از جمال می‌ترسی؟ علم مطلق است از چه می‌ترسی؟ این که می‌ترسی علت آن یا جهل یا نادانی است تو فکر کردی برای این‌جا تا ابد آمدی، یا علت اصلی آن این است که این‌قدر گند زدی، همان کارهایی که گفتند فرشتگان می‌کنند همان کارها را کردی، فساد فی‌الارض، فساد کردی یا به آدم‌ها ستم کردی، ‌جنایت کردی، تو حتماً می‌ترسی. اما این ترس تو ترس از خودت هست کاری که خودت با خودت کردی باید هم بترسی. این عذاب‌هایی که جهان می‌گوید که زنده زنده پوست‌تان کَنده می‌شود آب جوشان عفن و متعفن می‌نوشید و... این‌ها در واقع تجلّی همین اعمال ما در این‌جاست. هر کاری الآن داریم می‌کنیم آن‌جا به عذاب تبدیل می‌شود. هر خدمتی این‌جا می‌کنیم به بهشت تبدیل می‌شود و هر عمل صالحی که این‌جا می‌کنی در بهشت به نعمات بهشتی تبدیل می‌شود، لذا امام(ع) آن‌جا به آن شخص فرمودند که از هیچی نترس. هیچ چیز ترسناکی نیست چون قرار نیست به تو ظلمی بشود قرار نیست کسی بلایی سر تو بیاورد فقط یک نفر می‌تواند سر تو بلا بیاورد و آن خودت هستی «لاتخف إلا ذنبک» از هیچی نترس فقط از خودت بترس هیچ چیز ترسناکی نیست نه توی مرگ و نه در زندگی. زندگی را هم درست نگاه کن این مشکلات باید باشد این مشکلات جزئی از این عالم هست. همین مشکلاتی که ما گرفتار آن هستیم که مدام می‌گوییم آقا این مشکل چه زمانی حل می‌شود؟ قرار نیست همه این‌ها حل بشود. ما این‌جا آمدیم دنیا مسابقه عبور از موانع است. اصلاً فلسفه دنیا با همین مشکلات است قرار نبوده دنیا بدون مشکل باشد ما فکر می‌کنیم اصل این است که این‌جا مشکل نداشته باشیم مدام می‌گوییم این مشکلات چیست؟ این‌جا بخاطر همین مشکلات آمدیم. لذا خداوند می‌فرماید شما را خلق کردیم و این‌جا آوردیم برای این که معلوم بکنید که «أیّکم أحسن عملا» کدام‌هایتان تمیزتر زندگی می‌کنید و بهتر عمل می‌کنید نمی‌گوید «أکثر عملا» بیشتر عمل می‌کنید بلکه می‌گوید بهتر عمل می‌کنید. حالا ممکن است این یک پیرزنی باشد پشت کوه، توی یک بیابان و دهاتی نه تکنولوژی است، نه ابزار است نه دانش است نه ثروت است نه هیچی. ممکن است هم یک کسی باشد در اوج قدرت و ثروت باشد این فلسفه برای هر دویتان یکی است. تو این‌جا باید در این موقعیت این فلسفه را تأمین کنی و از این موانع عبور کنی تو یک موانعی دارد او هم یک موانعی دارد، گاهی او به اوج انسانیت می‌رسد و تو در حزیز «اولئک کالأنعام بل هم أضل» مثل چهارپایان بلکه از آن‌ها بدتر و حیوان‌تر می‌شوی. حیوانیت برای حیوان بد نیست حیوانیت برای انسان بد است. این که می‌گویند مثل چهارپا می‌شوید ممکن است بگویید خب چهارپا چه تقصیری دارد، یک کاری نکن مثل حیوان بشوی! حیوان بودن برای حیوان چیز بدی نیست نه توهین است نه چیزی. شما به حیوان اگر حیوان بگویید توهین نکردید، حیوان بودن برای انسان بد و توهین است. و معنی‌اش هم این نیست که ابعاد حیوانی خودت را نبین. چون حیوان یعنی همین حیات،‌ ریشه حیوان همین «حیّ» است حیوان یعنی موجودی که زنده است اصلاً ترجمه کلمه حیوان به فارسی یعنی جاندار. هر موجودی که جاندار است حیوان است انسان هم حیوان است منتهی حیوانی است که با بقیه حیوانات تفاوت‌هایی دارد اگر مثل بقیه باشد قرآن می‌فرماید «اولئک کالانعام بل هم اضلّ» بلکه تو واقعاً راه را حسابی گم کردی. حیوان در حیوان بودن که گمراه نیست، گمراه نمی‌شود معنی ندارد. انسان وقتی مثل حیوانات عمل می‌کند یعنی غریزه‌مان بر عقل‌مان حاکم می‌شود و اخلاق و عدالت را کنار می‌گذاریم و هر کاری دل‌مان می‌خواهد می‌کنیم آن وقت دیگر حیوانیت بر ما غالب شده و ما از انسانیت فاصله می‌گیریم این قابل توبیخ است این هم توهینی است که ما خودمان به خودمان می‌کنیم همین‌طور شما بقیه نماز را این‌طوری جلو بروید که همه‌اش همین هبوط و رجوع را به ما یادآوری می‌کند و همه این‌ها دارد می‌گوید که مواظب باش تو خلیفه الهی. وقتی می‌گوید مالک یوم‌الدین یعنی یوم الدینی هست، همه اعمال مساوی نیست،‌ همه عقاید مساوی نیست علم و جهل مساوی نیست همه اخلاق‌ها مثل هم نیستند هرکس هر طور زندگی کرد نیست،‌ کرد کرد نیست. شیرتوی‌شیر نیست یوم‌الدین است و دقیق حساب و کتاب می‌شود و همه این‌ها دارد ثبت می‌شود مراقب باشید. دوربین مخفی‌های الهی همه چیز را دارد ثبت می‌کند حتی تخیّلات تو را. این که این کار را می‌کنید به چه نیتی می‌کنید نیت تو هم ثبت شد مالک یوم‌الدین یعنی آن، و آن روز فقط یک مالک بیشتر ندارد و آن خداست. خداوند مالک آن روز است. بعد از این رحمان و رحمت عام و رحمت خاص،‌ مُلک یوم‌الدین همه این‌ها که می‌گذرد بعد یک مرتبه می‌گوید حالا مستقیم با خداوند حرف بزن «إیّاک نعبد» تا حالا مستقیم نبود آیاتی است که دارد توصیف می‌کند. ظاهرش تا حالا حرف مستقیم ما با خدا نیست تا این‌جا که رسیدی حالا فهمیدی یوم‌الدین چیست؟ حالا یک مرتبه می‌گوید چشم در چشم خداوند بگو «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» خود این دوتا جمله را اگر ما واقعاً باور کنیم و بفهمیم چه می‌گوییم اصلاً زندگی‌مان را زیر و زبر می‌کند، إیّاک نعبد یعنی من در کل 24 ساعت هیچ هدفی جز تو ندارم یعنی هر روز داریم دروغ می‌گوییم! چون تنها چیزی که در نظر نداریم خداست. ما می‌گوییم تنها چیزی که در نظر داریم تویی. «إیّاک» یعنی فقط تورا. من فقط تو را دارم عبادت می‌کنم فقط دارم تو را ستایش می‌کنم، تو را عبادت می‌کنم تو همه چیز منی. إیاک نعبد یعنی خدایا تو همه چیز منی و من برای هیچ چیزی جز تو ارزش و اصالت قائل نیستم هر کاری می‌کنم هدفم تویی. خب این یک دروغ که اول به خودمان می‌گوییم بعد به خدا. بعد می‌گوییم «إیّاک نستعین» یعنی خدایا فقط از تو کمک می خواهم. این هم دروغ بعدی. البته بعضی‌ها می‌گویند این که فقط از تو کمک می‌خواهم معنی‌‌اش نیست که از دیگران اصلاً کمک نمی‌خواهم! حواس‌تان به این باشد یعنی کمک استقلالی نمی‌خواهم. یعنی شما مریض می‌شوید پیش پزشک می‌روید این که شرک نیست. شرک این است که بگویی این اصلاً ربطی به خدا ندارد عمر من دست این است مرگ و زندگی من دست این شخص است یا در این داروست به خدا هم کاری ندارد این شرک و کفر است. اما اگر معتقد باشیم که شفا دست اوست مرگ و زندگی دست اوست ولی این‌ها اسباب طبیعی است همانطور که می‌گویی خدا رازق است خدا رزق می‌دهد ولی اگر شما نروید کار نکنید پول پیدا نکنید غذا بدست نیاورید و آشپزی نکنید رزق که به تو نمی‌رسد یک کسی هم بگوید من خودم رفتم کار کردم غذا و پول و امکانات آوردم و خوردم آشپزی کردیم و خوردیم من خودم رازق هستم نه، این شرک و کفر است. توحید این است که تلاش‌تان را می‌کنید اما چرا تأمین شد؟ اصلاً چرا وقتی این‌ها را می‌خورید چرا سیر می‌شوید؟ قرآن می‌گوید اگر هرچه آب می‌خوردید تشنه می‌ماندید می‌خواستید چه کار کنید؟ قرآن می‌فرماید اگر همه آب‌ها در زمین فرو می‌رفت هرچه می‌کَندید به آب نمی‌رسیدید و از بالا هم آب نمی‌آمد می‌خواستید چه کار کنید؟ همه چیز دارد تدبیر می‌شود ما داریم به شما رزق می‌دهیم ما داریم این کار را می‌کنیم. بچه‌ای که به دنیا می‌آید پدر و مادر بگویند پدر و مادر این بچه را درست کردند خدا که نکرده، پدر و مادر چه کار کرده؟ اصلاً پدر و مادر نمی‌دانند که چه اتفاقاتی در بدن‌شان می‌افتد. خدا خالق است، خدا رازق است می‌فرماید وقتی که بذر گیاه را می‌کارید زراعت می‌کنید شما زارع هستید یا ما؟ تو چه کار می‌کنی؟ شما یک دانه‌ای را زیر خاک می‌گذارید آب می‌دهید می‌روید؟ آن دانه از کجا آمده؟ آب چیست؟ خاک چیست؟ تو که هستی؟ بعد آن زیر خاک این چطوری است که دارد رشد می‌کند؟ خداوند از انسان سؤال می‌کند که همه عوامل ماده و طبیعت را ببین اما پشت همه این‌ها فراطبیعت و ما را ببین همه این‌ها آیات خداست آیه یعنی علامت. همه این‌ها علامت است این همه علامت می‌دهیم نمی‌فهمید؟ «أفلا تعقلون» از عقل‌تان استفاده نمی‌کنید؟ نمی‌فهمید همه این‌ها علامت است و هیچ کدام از این‌ها واقعاً برای شما نیست یعنی هم علامت است هم امانت است. چون هر چیز دارید قبلاً نداشتید به شما داده شد و بعد هم را از شما پس می‌گیریم پس برای تو نیست اصلاً خودت هم برای خودت نیستی شما که نبودی، بعداً هم که این‌جا نخواهی بود پس اصل وجودت برای خودت نیست هوایی که تنفس می‌کنید. این که می‌گوید «إیّاک نستعین» یعنی ما بدانیم یا ندانیم ما در واقع فقط داریم از تو همه چیز را می‌گیریم یعنی حتی کافر هم ولو نفهم هست ولی کافر هم می‌تواند بگوید «إیاک نعبد و ایاک نستعین» چون هرچه در عالم است برای توست، هرچه به ما می‌رسد از طرف توست منتهی کافر باید بگوید البته ما شعور نداریم مؤمن می‌گوید حواس من هست. خب یک مرتبه رو می‌کنید به خداوند و می‌گویید خدایا فقط تو. بله من پیش پزشک می‌روم، من بلند می‌شوم سر کار می‌روم، من مدرسه و دانشگاه می‌روم که بیاموزم اما در واقع معلم تو هستی، رازق تویی، محیی تو هستی، تو به من زندگی دادی. ممیت تویی. ظاهراً کرونا دارد ما را می‌کشد، اما ممیت تو هستی تو داری ما را می‌بری. اصلاً هیچ اتفاقی در این عالم مستقل از تو نه امکان دارد نه معنا دارد پس یک ایاک نعبد و ایاک نستعین همه موجودات دارند می‌گویند همه آدم‌ها و حتی کفار می‌گویند ولو ندانند. یک إیّاک نعبد و إیاک نستعین را آگاهانه مؤمنین دارند می‌گویند حواس مؤمن هست می‌گوید من واقعاً هر روز می‌گویم ایاک نعبد و ایاک نستعین، بعد می‌گوید اگر واقعاً روزی چند بار بگویی خدایا هدف من فقط تو هستی اگر برای خانواده‌ام یک کار می‌کنم اگر درس می‌خوانم، اگر بازار می‌روم، اگر کارگری می‌کنم، اگر توی سیاست می‌روم، حتی اگر بیرون برای تفریح می‌روم میهمانی می‌روم باز هدف اصلی و نگاهم به توست تو را یادم نمی‌رود. خداوند در آیه سوره بقره که بحث بهشت و مسئله هبوط پیش آمد گفت شما می‌روید وارد مرحله دیگری از زندگی در زمین می‌شوید آن وقت من رهایتان نمی‌کنم برای شما راهنما و پیام و انبیاء می‌فرستم و با شما حرف خواهم زد هدایت خواهی شد رهایتان نمی‌کنم هدایت خواهید شد بعد آن‌جا شما دو گروه می‌شوید یک عده‌ای این هدایت را می‌پذیرید اتفاقاً دنیا با همه سختی‌هایش برایتان راحت، منطقی، معنادار و حتی با وجود همه مشکلاتش شیرین می‌گذرد و در دنیا هم آرامش دارید این‌هایی که عرفان واقعی دارند و آدم‌های صالحی هستند شما نگاه کنید همه آن‌ها شاد هستند با این که مشکلات مادی‌شان از ما بیشتر است ولی در چهره‌شان آرامش است برای این که فلسفه این را فهمیدند و حواس‌شان به این‌هاست همه چیز برایشان معنادار است مشکلات هم که می‌آید می‌گوید این مشکل را هم معشوق من فرستاده و این پیام اوست. بیمار می‌شود، مریض می‌شود دارد درد می‌کشد در همان درد بیماری‌اش دارد با خدا عشق‌بازی می‌کند می‌گوید خدایا این هم علامت است و این آمد که من را یاد تو بیندازد، این درد سفیر توست، یک موحد این‌طوری نگاه می‌کند اما یک عده‌ای هم از بیماری و درد و گرفتاری‌اش رنج می‌برد ما رفقایی داریم که زمان جنگ با هم بودیم الان بیش از 30 سال است روی تخت، فلج از گردن به پایین افتاده، هر وقت با او صحبت می‌کنم می‌بینم این خیلی بیشتر از من آرامش دارد. با این که من واقعاً چهار ساعت مثل این نمی‌توانم تحمل کنم فقط از گردن به بالا. 30- 35 سال است که یک جا خوابیده است هر وقت او را دیدم و با او حرف می‌زنم می‌بینم روح او از من شادتر است و آرامش دارد هر بار هم می‌گوییم که مثلاً معنی‌اش این است که کاش این‌طوری نمی‌شدی یا انشاءالله خوب می‌شوی می‌گوید نه، من راضی‌ام من اگر دوباره هم بیایم همین مسیر را می‌روم و دوباره هم همین اتفاق بیفتد همین کار را می‌کنم خب این یک آدمی است که رنجش همین رنج مادی نیست چون اگر این رنج سراغ من بیاید که من یک چنین حرف‌هایی نمی‌زنم چون من مؤمن نیستم ولی او که دارد نگاهش نگاه «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» است و مسئله هبوط و رجعت را می‌فهمد و می‌داند که همه این عالم موقت است و تمام می‌شود همه رنج‌ها و مشکلاتش هم معنادار است. یکی بگوید آقا این‌جا شیرتوی‌شیر است یکی مثلاً ناقص‌الخلقه به دنیا آمده، یکی فلج شد، یکی مرد، یکی فقیر است، یکی غنی است اصلاً معلوم نیست چی به چی هیست؟ خیر؛ همه چیز حساب و کتاب دارد. ربوبیت هست، رحمت هست، یوم‌الدین هست، الله هست، استعانت از اوست، عبودیت اوست، بعد می‌گوید که وقتی خطاب می‌کنی خدایا فقط تو را می‌خواهم و هدفم فقط توست، ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی فقط تو را می‌خواهم ایاک نستعین یعنی کمک واقعی فقط تو هستی. یک حرفی هم هست که این وهابی‌های نادان می‌گویند شرک است، نمی‌فهمند می‌گویند به حرم می‌روید و به پیامبر و اهل بیت توسل می‌کنید و می‌گویید از خداوند بخواه ما را ببخشند یا به خاطر شما فلان کار را بکند یا اصلاً شما این کار را بکنید منتهی بخاطر منزلت‌تان پیش خدا نه مستقل از خدا، آن‌ها می‌گویند این‌ها دارند از غیر خدا کمک می‌خواهند که این شرک است! صرف کمک خواستن از کسی که شرک نیست الان بنده این‌جا نشستم و از شما کمک می‌خواهم می‌گویم می‌شود آن لیوان آب را به من بدهید؟ این شرک است؟ شما وقتی که مدرسه می‌روید و می‌خواهید از معلم چیزی بیاموزید دارید از مدرسه و از معلم کمک می‌گیرید این شرک است؟ مریض می‌شوید و پیش پزشک می‌روید این شرک است؟ شرک چیست؟ اصلاً در شرک لازم نیست از کسی کمک بگیرید، همین‌جا که نشستید اگر معتقد باشید که همین وجود خودت مستقل از خداست، همین شرک است ولو از هیچ کس هم کمک نخواهی. آب خوردن هم اگر عقیده داشته باشی این آب مستقل از خداوند منشأ یک اثری است یعنی خدا نیست که دارد من را با این آب سیراب می‌کند اگر این عقیده را داشته باشی این مشرکانه است. منتهی معمولاً ما از سر نادانی مشرک هستیم شرک از سر نادانی و ناآگاهانه نیست ولی بالاخره مشرک هستیم. حالا اگر کسی رفت از پیامبر و اهل بیت(ع) کمک خواست و گفت به من کمک کنید بخاطر قرب و آبرویتان پیش خداوند بخاطر این که شما به خداوند نزدیک‌ترید و شما خلیفه‌الله هستید خلیفه‌الله کار الهی می‌کند، برای این که شما عبدترید و شما از همه ما بنده‌تر بودید صالح‌تر هستید از شما کمک می‌خواهم که به من کمک کنید به رحمت و مغفرت خداون نزدیک شوم یا فلان مشکل من حل شود مثل این است که پیش پزشک رفتید و می‌گویید آقای دکتر یا خانم دکتر، من دارم درد می‌کشم من را جراحی کنید، این هم عین همان، اگر آن شرک است این هم شرک است اگر آن شرک نیست این هم شرک نیست. حالا سؤال؟ شرک هست یا شرک نیست؟ بستگی دارد که تو با چه اعتقادی داری می‌روی؟ اگر کسی برود حرم امام رضا(ع) فکر کند که امام رضا(ع) جدای از خدا خودش یک کاره‌ای است یعنی بگوید خدا که این کار ما را حل نکرد امام رضا تو حل کن! این شرک است. چنان که اگر پیش پزشک بروی و بگویی به خدا که ربطی ندارد تو بیا ما را معامله کن، این هم شرک است. چنان که اگر من یک لیوان آب بخورم معتقد باشم این به خدا ربطی ندارد این هم شرک است. شرک، نگاه مشرکانه است. پس معنی این «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» هم روشن باشد.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha