شبکه افق - 17 فروردین 1401

آیا صالح و مصلح، تفکیک‌پذیرند؟(۲)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

چون شما دوستان همه دانشجو هستید این‌ها را برای این دارم عرض می‌کنم و الا مسائل را ساده‌تر می‌کردم بنابراین توجه داشته باشید یکی از بحث‌هایی که می‌شود علوم اجتماعی، علوم انسانی‌ این‌ها انسان‌شناسی‌هایشان نه این که صددرصد همه‌اش غلط باشد انسان‌شناسی‌هایشان دوتا مشکل دارد ترکیب حق و باطل است، حرف‌های درست و غلط مخلوط شده است. در این‌هایی که در علوم اجتماعی و علوم انسانی ترجمه شده هم حرف‌های درستی هست هم حرف‌های بسیار مزخرف و غلط هست که نه عقلی پشت آن است نه تجربه‌ای پشت آن است نه اصلاً درست است یکی ترکیب و خلط حق و باطل در آن صورت گرفته، یکی این که انسان‌شناسی‌اش کاملاً ناقص است یعنی فقط معمولاً به یک ابعاد قشری انسان اکتفا کرده است ابعاد مادی و جسمانی، غدد و هورمون و حداکثر روان‌شناسی‌اش با ابعاد مادی‌اش. این بخش از انسان، آخه انسان بُعد عقلی دارد، انسان بُعد روحانی و بُعد جسمانی دارد. وقتی گفتی انسان‌شناسی ما و علوم انسانی متد آن فقط تجربی است خب با تجربه شما همه ابعاد انسان را که نمی‌توانید تجربه و آزمایشگاهی کنید بله یک بخش‌هایی از انسان تجربی و مادی و محسوس است آن‌ها را می‌توانید تجربه کنید یک بخش‌هایی‌اش عقلی است آن‌ها در آزمایشگاه به دست نمی‌آید آن‌ها با تعقل و استدلال به دست می‌آید یک بخش‌هایی‌اش شهودی و باطنی است نه با تجربه مادی این ابعاد انسان را می‌فهمی نه با بحث ذهنی و استدلالی، باید مشاهده کنی، باید ریاضت بکشی، باید اهل معنا و اهل معنویت باشی تا آن بُعد معنوی انسان را بشناسی. بله انسان یک موجود چند بُعدی حداقل سه بُعدی است بُعد جسمی دارد بُعد مثالی دارد، بُعد عقلی دارد. ابزار شناخت هر کدام از این‌ها لزوماً آن ابزار دیگر نیست ما به هر سه ابزار برای شناخت هر سه لایه انسان نیاز داریم هم به عقل، همه به شهود و هم به تجربه، و وحی آمده نوری افکنده که عقل و تجربه و شهود شخصی ما بتواند یک جاهایی که دستش نمی‌رسد دستش برسد و قوی‌تر فعال‌تر بشود نیامده که جلوی فعالیت عقل و تجربه و شهود ما را بگیرد «لیسیروا دفائن العقول» انبیاء آمدند عقل را گردگیری کنند و آن را فعال کنند. شهود ما را گردگیری کنند و اصلاح کنند تجربیات ما را درست مدیریت کنند نیامدند بگویند عقل تعطیل! مشاهده تعطیل! شهود تعطیل! نه، وحی آمده اتفاقاً این‌ها را فعال کند، مدیریت کند، تکامل ببخشد و آگاهی‌های بیشتری بدهد ولی نیامده بگوید که آگاهی‌های عقلی، تجربی، انسان‌شناسی‌های عقلی و تجربی تعطیل، آمده بگوید 1) انسان‌شناسی عقلی و تجربی، نقاط خطایش را بگیرید. 2) فراتر از این‌ها انسان را بشناسید آمدند به شما آگاهی‌های بیشتری بدهند. پس ما دوتا اشکال به مباحث علوم انسانی و علوم اجتماعی ترجمه‌ای در این مقام داریم: 1) نمی‌گوییم همه حرف‌هایشان باطل است می‌گوییم مغالطه است حرف‌های درست و حرف‌های نادرست، حرف‌های اثبات شده و اثبات نشده را مخلوط کرده‌اند. 2) از بخشی از معارف مهم انسان‌شناسی خودت را محروم کردی. انسان‌شناسی وحیانی، آن‌ها را چرا حذف کردی؟ عقل و تجربه لازم است ولی کافی نیست پس یکی نقصان، نقص این‌ها و یکی مغلطه بین درست و غلط. مخلوط کردن گزاره‌های اثبات شده و اثبات نشده، خرافات مدرن؛ و الا کسی نگفته که تمام این‌ها باطل است و تمام آن‌ها کفر و ضد عقل است همه را بیرون بریز و از صفر شروع کن. کسی این حرف‌ها را نزده است و می‌خواهم بگویم این نتیجه‌ای است که خود این‌ها هم گرفته‌اند آن اوایل خیلی متصلبانه و همین‌طور کلی بگوییم و برویم جلو آمدند بعدها خودشان فهمیدند. ببینید این سرمایه‌داری صنعتی در غرب که یک عده‌ای نظریه‌پرداز در قرن 19 و 20 هستند چند نفری آمدند مطرح شدند. دوستانی که جامعه‌شناسی می‌خوانند"مارکس وبر" را می‌شناسند در حوزه تعریف عقلانیت مدرن، عقلانیت ابزاری، ایشان در پایان نظریه‌پردازی‌هایش گفت من آمدم راجع به این که عقلانیت ابزاری چطوری است و یک جامعه صنعتی مدرن را چگونه بسازیم و... این حرف‌ها را زدم اما بگذارید اعتراف کنم که ما چه کردیم؟ وقتی داشتیم راجع به جامعه‌سازی صنعتی و تمدن‌سازی به اسم عقلانیت ابزاری حرف می‌زدیم فقط جسم انسان را دیدیم فقط نیازهای مادی‌اش را ما دیدیم فکر کردیم با مدیریت جسم می‌شود نظم اجتماعی مدرن درست کرد! و امروز اعتراف می‌کنم که من مأیوس هستم. گفت که من گفتم بوروکراسی عقل ابزاری به نظم نوین می‌رسیم احتیاجی به این چیزها نیست یک جامعه مدرن می‌سازیم ولی یادم رفت بگویم و حالا می‌گویم که از همین عقلانیت و بوروکراسی یک قفس آهنی خودمان ساختیم یعنی وقتی ما به اصطلاح خودمان داشتیم یک جامعه مدرن صنعتی می‌ساختیم مثل کسی بودیم که داشت اطراف خودش قفس می‌ساخت یادش رفت که خودش توی آن است قرار بود ما بیرون آن باشیم این قفس را اطراف خودمان ساختیم حالا در یک قفس آهنی گیر افتادیم گفتیم حالا ما کاری به مسائل معنوی و اخلاقی نداریم همه‌اش غیر عقلی است مسائل عقلی فقط همین مسائل صنعتی و مادی و ابزارسازی است این‌ها فقط عقل است بعد گفتیم همه چیز را عقلی تفسیر می‌کنیم و جلو می‌رویم عقل به این معنا، اسلام هم قبول دارد که همه چیز باید عقلی باشد ولی عقل محدود است در عقل مادی نیست عقل مادی و معنوی هر دویش لازم است هم عقل معاش و هم عقل معاد. هم عقل ابزاری و هم عقل اهدافی. اصلاً ببین اهدافت چیست عقلانی هست یا نه؟ اصلاً انسان را درست شناختی یا نه؟ اول آن را عقلانی کن بعد سراغ ابزار بیا ابزار هم عقلانی کن هر دویش درست است او گفت اهداف عقلانی نمی‌شود ما نمی‌دانیم حق و باطل چیست ما می‌خواهیم همین زندگی مادی را ببینیم همین ابزارمان عقلانی باشد کافی است اهداف‌مان نمی‌تواند عقلانی باشد خب این را گفتیم بعد دیدیم که ادعا کردیم می‌خواهیم همه چیز را عقلی کنیم مسائل مذهبی ایمان و معنویت و اخلاق و مسائل عاطفی همه از یک سنخ هستند این‌ها را کنار می‌گذاریم چرتکه را برداشتیم شروع کردیم به بالا و پایین کردن، بعد دیدیم حالا ته آن چه شد؟ صنعت ما جلو می‌رود؟ مدیریت‌هایمان عقلانی‌تر می‌شود و این‌ها خوب است این‌ها ارزش است ضد ارزش نیست ولی این‌ها نیمه ارزش است این‌ها ارزش‌های درجه 2 است. ارزش درجه یک این است که خود انسان کیست و چرا زندگی می‌کند و به کدام سمت می‌رود از کجا آمده و به کجا می‌رود؟ اصلاً سؤال می‌کند هی خودش گفت ما هی سؤال کردیم چگونه مشکلات‌مان را حل کنیم یک بار از خودمان نپرسیدیم که اصلاً چرا داریم زندگی می‌کنیم؟ چون جواب این سؤال شد نمی‌دانیم سخت است چون باید بگوییم هدف چیست؟ معاد چیست؟ مبدأ چیست ما نمی‌دانیم هی نپرس چرا؟ ما نمی‌دانیم چرا اصلاً به ما چه؟ ولی ما به این سؤال جواب بدهیم که حالا چطور و چگونه زندگی کنیم که بیشتر لذت ببریم نپرسیدیم که اصلاً هدف نهایی زندگی کردن فقط لذت بردن است؟ به این سؤال نمی‌توانستیم جواب بدهیم تا نفهمیم اصلاً چرا زندگی می‌کنیم؟ آن سؤال هم که از نظر این‌ها جواب ندارد و جواب نداشت. تهش شد آن حرف‌هایی که "توماس هابس" می‌زد خودش هم می‌گوید، می‌گوید ته این نوع ابزاری شدن محض، همان حرف او می‌شد که انسان‌ها گرگ انسان هستند رسیدیم به یک راه حلی که عنصر هدف در آن تعریف نشده است که اصلاً کل این کارها برای چه؟ تهش چه؟ بعد نتیجه‌اش این شد که صنعتی‌ترین جوامع به اصطلاح مدرن که مدینه فاضله ما بودند بیشترین آمار خودکشی و افسردگی در جهان را پیدا کردند مثلاً الآن ژاپن و سوئد طبق آمار ده سال پیش، خب این دوتا به لحاظ صنعتی و مدرن شدن مدینه فاضله این تفکر سرمایه‌داری شدند، همه ماشین و همه چیز هم دقیق روی کاغذ نوشته و تقسیم کار دقیق است امکانات رفاهی بالا، همه بیمه، عمر مفید، بالاترین عمر، پیرترین مردم، بیشترین افسردگی و بیشترین خودکشی هم برای همین دوتا جامعه است. بعد می‌گویند می‌دانید چرا این‌طوری شد؟ برای این که سرمان را پایین انداختیم گفتیم این‌جا این‌جوری کن، این‌جا جوری کن برای این که بیشتر کیف کنیم حالا رسیدیم به یک جایی که الآن بیمه اجتماعی من دارم کار دارم امکانات تفریحی دارم هزارتا شبکه تلویزیونی داریم انواع پارک‌ها را داریم اما همه‌شان افسرده‌اند اصلاً نمی‌دانم برای چه زندگی کنم؟ اتفاقاً کاش این‌ها را نداشتم و یک هدفی برای خودم تعریف می‌کردم و می‌گفتم من می‌خواهم این‌ها را به دست بیاورم این هم تقریباً کل عمر ما را می‌گرفت تا به بعضی از این‌ها برسیم اصلاً برنمی‌گشتیم اصلاً دیگر برنمی‌گشتم از خودم سؤالات جدی بکنم فرصت نمی‌کردم حواسم پرت بود و از خودم سؤال نمی‌کردم ولی طرف می‌گوید من الآن خانه دارم ولو قسطی، ماشین دارم، بیمه اجتماعی دارم امکانات تفریحی دارم همین الآن من سیر هم هستم سالم هم هستم رفاه هم دارم یک عالمه هم تفریح کردم الآن هیچ مشکل مادی ندارم حالا تازه یک مرتبه دارم از خودم می‌پرسم که چی؟ هی شب صبح- هی شب صبح! هی تکرار و تکرار! حالا تازه یک مرتبه یادم آمد که آن سؤال اصلی را که اول باید جواب می‌دادم اصلاً به آن فکر نکردیم که حالا من برای چی اصلاً این‌جا آمدم؟ حالا این‌هایی که ندارند خانواده‌هایی که یک مقدار فقیرتر و گرفتارند یک کم سرشان بند است مثلاً 30 سال می‌دود تا صاحبخانه بشود ماشین بخرد حساب بانکی داشته باشد بعد برای بچه‌اش عروسش و دامادش خانه تهیه کنند حواس‌شان پرت است این‌ها کمتر دچار افسردگی می‌شوند لذا شما در خانواده‌هایی که فقیر هستند خودکشی خیلی کم می‌بینید خودکشی معمولاً برای مرفهین است. اکثراً افسردگی است. شما خانواده‌هایی را که می‌بینید اکثراً مشغول کار هستند اصلاً افسرده نمی‌شوند اصلاً وقت و حوصله و وقت افسردگی ندارد باید یکسره بدود و کار کند و انرژی داشته باشد و تلاش کند که الآن این‌طوری کنیم بعد فلان کنیم، ولی کسی که شکمش بالا آمده و چربی‌ها زیاد شده و بعد بیماری‌های ثروتمندان سراغش می‌آید بیماری‌های پرخوری می‌گیرد او کم‌کم یا می‌گوید اگر بخواهم به این سؤالات فکر نکنم یا سراغ شراب می‌رود و مست می‌کند یا سراغ سکس و شراب و غفلت می‌رود سر خودش را بند می‌کند که فکر نکند اما یک کسانی هستند در یک شرایطی، که می‌گوید اگر زندگی این بود که من به آن‌ها رسیدیم یا پدر و مادرم داشتند و از اول همه چیز برای من آماده کردند خب حالا که چی؟ این سؤال "که چی" را انبیاء گفتند اول بپرس نه آخرش که مجبور شدی، همان اول از خودت بپرس که چه کار می‌خواهی و چرا؟ اول به این سه تا سؤال جواب بده «مِن أینَ؟ فی أین؟ إلی أینَ؟» از کجا آمده‌ام؟ کجا دارم می‌روم؟ و این‌جا کجاست؟ من برای چه اصلاً این‌جا هستم. این سؤال را بپرس این می‌شود معنویت مولد، حالا وارد سلوک اجتماعی بشو با توجه به این هدف. می‌گوید ما این کارها را نکردیم صرفاً به بُعد مادی انجامید تلاش کردیم تهش که همه چیز تأمین بشود باز باید به اول خط برگردیم که عنصر اراده ما کجا رفت؟ آزادی فرد کجاست؟ ذهنیت؟ حق انتخاب؟ ما به اسم مدرنیته با این شعارها آمدیم تهش شد یک جامعه‌ای که اتفاقاً چون در این جامعه همه چیز ظاهراً برنامه‌ریزی شده است دیگر فرد، حق انتخاب فرد، آزادی فرد تقریباً منتفی می‌شود من اراده ندارم من دام باید تابع اراده بوروکراسی جمعی باشم برای من از قبل برنامه ریختند من برای خودم نمی‌توانم برنامه بریزم اتفاقاً آزادی‌های فردی‌ام را از دست دادم ما می‌خواهیم مدرنیته و مدرن شدن یعنی ایمان به فرد، آگاهی و آزادی فرد. و اتفاقاً همین دوتا را از دست دادیم در قفس هستی، ‌وقتی توی قفس هستی هدف و اراده معنی‌اش معنی ندارد من توی قفس هستم هدفم چیست؟ توی قفس بودن چه هدفی دارد و چطوری می‌توانی به آن برسی تو دیگر اراده نداری وقتی دور خودت قفس ساختی تو خودت تصمیم گرفتی که نه شخصاً هدف داشته باشی و نه اراده، سوار ماشین آن شدم اما به قیمت از دست دادن هدف و اراده‌ام. اسلام چه می‌گوید؟ می‌گوید سوار ماشینم بشو اما با هدف و اراده نه بدون آن. عملاً رفتار انسان خصلت رباتیک می‌گیرد آدم ماشین می‌شود آزادی و ‌آگاهی معنا نخواهد داشت و همه چیز از بیرون برای من طراحی شده است و این یعنی از خودبیگانه شدن از خودبیگانگی کامل ما گفتیم مذهب و عادات و آداب و سنت‌های اجتماعی انسان را از خود بیگانه کرده، بیاییم از دست این‌ها خلاص بشویم انسان به آزادی و به آگاهی و به فردیت و فردانیت برسد اما در عمل چه کار کردیم؟ خودمان برای خودمان قفس ساختیم از خودبیگانگی کامل، قبلاً ناقص از خود بیگانه بودیم یعنی به اسم مذهب و به اسم آداب و سنت‌های اجتماعی، به اسم محیط، به اسم خانواده برایمان تصمیم می‌گرفتند آزادی و آگاهی نداشتیم فردیتی نبود ولی باز در حدی بود کامل از ما نگرفته بودند باز مذهب را من می‌توانستم انتخاب کنم آداب اجتماعی را می‌توانستم با این تغییر بدهم ولی حالا این آنی‌ناسیون توتالیته کامل شده، توتال‌انی‌ناسیون یعنی به طور کامل من دست و پای خودم را بستم دیگر به دست خودم آزادی و آگاهی و شخصی خودم را قربانی کردم حالا چه می‌توانم بگویم؟ یقه چه کسی را می‌توانم بگیرم؟ بعد تهش می‌آید دوتا راه حل می‌دهد و می‌گوید این که فرد از جامعه جدا می‌شود معنویت از ماده جدا می‌شود معنویت فردی از معنویت جمعی جدا می‌شود همین سه تایی که راه حل آن را در قرآن و سنت گفتیم که راه حل هر سه تا را چطوری دادند. وقتی این سه تا از هم جدا شد بعد گفت حالا چه کار کنیم که بالا نیاوریم؟ در این قفس خفه نشویم؟ گفت دوتا راه حل به ذهن‌مان می‌رسد اتفاقاً این دوتا راه حلش هم غلط است. 1) تلاش کنیم که دیگر بیش از این عالم نشویم می‌گوید خویشتن‌داری علم از افسون‌زدایی بیشتر از جامعه و در جامعه، می‌گوید یا علم است یا افسون و خرافه است ما قبلاً که وارد عرصه علم نشده بودیم مدرن نبودیم با همین افسانه‌ها و اسطوره‌ها خوش بودیم فردیت و آزادی و آ‌گاهی ما محدود بود ولی بالاخره خوش بودیم افسرده نمی‌شدیم خودکشی نمی‌کردیم بعد عالِم شدیم آگاه شدیم طبیعتاً این جهل و اسطوره و افسانه‌ها کنار رفت ولی افسانه‌های شیرینی بود اما باطل بود این‌ها را کنار زدیم هرچه عالم‌تر شدیم جهان‌ها را بی‌معنا‌تر دیدیم بیشتر بالا آوردیم حالا رسیدیم به جایی که می‌بینیم هرچه شعورمان بیشتر می‌شود معنویت ضعیف‌تر می‌شود ولی درست است که آگاهی‌مان بیشتر شد اما دیگر اصلاً انگیزه برای زندگی نداریم همه چیز برای ما بی‌معنی می‌شود، همه چیز مساوی، همه چیز تکراری، کاش که همان افسانه‌ها بود اقلاً ما بالا نمی‌آوردیم و به یک توهماتی دل‌مان خوش بود با افسانه‌ها مبارزه کردیم آگاه شدیم قدرت پیدا کردیم اما حالا دیگر نمی‌دانیم کجا برویم. قبلاً‌ماشین نداشتیم می‌دانستیم یا فکر می‌کردیم می‌دانیم کجا برویم هدف داشتیم. حالا ماشین داریم هدف نداریم همه چیز برای ما بی‌معنی است چهه کار کنیم از این بدتر نشود؟ دیگر یک کمی موتور آگاهی و علم را خاموش کن اصلاً من نمی‌خواهم من می‌خواهم یک کمی خرافاتی باشم، دلم می‌خواهد لذا الآن به شما بگویم در جوامع سکولار، خرافات بیش از یک جامعه اسلامی گسترش دارد خیلی خرافاتی‌اند، الآن شما از آمریکا تا روسیه، از غرب تا شرق اروپا که بروید یکی از پرمشتری‌ترین کارها فال‌گیری و فال‌بینی و کف‌بینی است 6 ماه و چند سال در نوبت هستند! فال‌بینی و کف‌بینی را در کشور ما هم دارند رواج می‌دهند. کشورهای مختلف در غرب، این‌قدر خرافات دیدم از آدم‌های دانشگاهی، کمبود معنویت پیدا می‌شود و معنویت راستین و حقیقی را هم نمی‌شناسد که با مادیت چطور جمع بشود هم علم باشد تکنولوژی و تمدن مدنی و این حرف‌ها در عین حال تو معنوی باشی و این‌ها همه در چارچوب توحید تعریف بشود معنویت فردی و جمعی، این را که نمی‌تواند بعد می‌گوید پس تو هم حتماً باید بین معنویت و پیشرفت مادی هم انتخاب بکنم تا صد سال دویست سال این را انتخاب کردم تا آن ضعیف و لاغرتر شد و بعد یک مرتبه می‌بینم هیچ معنویتی برای من نمانده هیچ چیز برای من معنا ندارد همه کارها با هم مساوی شده است همه آدم‌ها مساوی، همه جاها مساوی، مدام می‌خواهد برای خودش هیجان دروغین درست کنند تفریحات هیجانی اختراع بکنی، یک کم هیجانی، قرصی، دارویی، یک کار جدیدی که معنا داشته باشد یک روز دیگر هم زندگی معنا داشته باشد که من ادامه بدهم چون هدف کلی که نیست یکی این راه حل را می‌دهد.

دوم می‌گوید منتظر باشیم راهبران کاریزماتیک و فرهمند بیایند آدم‌هایی که روی دیگران اثر می‌گذارند چون حرف‌ها که با هم مساوی هستند حق و باطل نداریم ولی بعضی افرادی در بعضی جوامع پیدا می‌شوند که این‌ها یک مرتبه چهره‌شان، نگاه‌شان، قیافه‌شان، ادبیات‌شان کارهایشان، سبک زندگی‌شان یک مرتبه برای بقیه الگو می‌شود و تأثیرگذاری می‌کند این‌ها می‌آیند برای جامعه، اخلاق و هدف و ارزش تولید کنند و خلق کنند و ایجاد کنند موقتاً یک فشار و یک پمپاژ معنویتی بشود یک مرتبه مردم به یک کسانی ایمان بیاورند به شخص او ایمان بیاورند و به خاطر او حرکت کنند این دوتا راه حل آن است هر دو راه حل هم غیر عقلانی است هم غیر معنوی است وقتی که عقل را از معنا جدا کردی این اتفاق می‌افتد راه حل اولش این است که یک کمی سرعت علم را کم کنیم افزون‌زدایی نکنیم بگذاریم یک کم افسانه‌ها باقی بماند خب این یعنی چه؟ باز هم همان حرف است یعنی هدف عقلانی‌ای وجود ندارد فقط هدف اساطیری، بعد بالاخره تو علم را درست می‌دانی، واقع‌بین می‌دانی، مفید می‌دانی آن را؟ این یعنی این که تو معنویت خرافی را فقط می‌پذیری می‌گویی معنویت خرافه است نمی‌تواند آگاهانه و عقلی باشد از آن طرف هم می‌گویی عقل و علم نمی‌تواند اساساً هیچ ارتباطی با معنویت داشته باشد منتهی تو اول آن طرف را انتخاب کردی حالا می‌گویی یک کم هم آن طرف، جلوی این را بگیر یک کم هم آن طرف. این ترکیب تو، ترکیب نیست باز هم تناقض است این معنویت باز هم معنویت نیست چون خودت پیشفرضت این است که این معنویت خلاف عقل است اشکال دومت هم این است که منتظر رهبران کاریزماتیک باشیم که درست است بیرون معنویت نیست اما یک کسانی بیایند که یک مرتبه یک هیجانی در جامعه درست کنند حالا ممکن است در موسیقی باشد در سیاست باشد در مذهبی باشد بیاید یک تکانی بدهد بیاید یک موجی درست کند یک کمی ما حال کنیم از این حالت تکراری بیرون بیاییم. این هم راه حل نیست این هم فرقی نمی‌کند با همین قرص‌های اکس زدن! این‌ها به اصطلاح قرص‌های معنوی است این چه فرقی می‌کند این هم دروغ و فریب است.

نهایتاً عرضم را ختم کنم به این جمع‌بندی رسیدند که بعضی‌هایشان آمدند گفتند این نظریاتی که در حوزه علوم اجتماعی و جاهای دیگر راجع به انسان و جامعه و فرد دادیم مثل این که یک بُعدی است یک بخشی از واقعیت جامعه است مثل آن فیل در اتاق تاریک است طرف دستش به پای فیل خورد، گفتند فیل چیست؟ فیل ندیده بودند آمدند توی اتاق تاریک هرکسی دستش خورد به یک جایی از فیل، یکی دست به پایش زد از او پرسیدند فیل چیست؟ گفت فیل مثل ستون است، یکی دستش به خرطوم فیل خورد گفت فلان، یکی دستش به گوش فیل خورد گفت فلان، این‌ها کم‌کم به این نتیجه رسیدند که هرکسی در جامعه‌شناسی و علوم انسانی هر کدام‌مان به یک بخشی از انسان و انسانیت ناقص توجه کردیم و فکر کردیم این همه انسان است کم‌کم بیاییم یک کاری کنیم بیاییم با هم ترکیب کنیم آن چیزهایی که ظاهراً پارادوکس است بیاییم ترکیب کنیم مثلاً فرض کنید حرف‌هایی پارسونز می‌زند که می‌بینید ترکیبی است از حرف‌های وبر و دورکیم این‌ها را با هم مخلوط می‌کند با این که این دوتا کاملاً ضد هم حرف زدند بعد خودش می‌آید خودش این‌ها را با هم قاطی می‌کند یک چیز دیگری بگوید یعنی این دوتا تیپ فکر با هم مخلوط بشود و یک چیز دیگر از آن دربیاید راه حل بدهند. گفتند بیاییم هم عقلانیت را بسط بدهیم و هم عاطفه و عواطف را بسط بدهیم و در جامعه تقویت کنیم و... باز این‌ها را از هم جدا کنیم یعنی عقل جدا،‌ عاطفه جدا، مذهب جدا، هر کدام از این‌ها جدا تفکیک بشود این هم جزو عواقب سکولاریزم است که بشر را تکه تکه می‌کند ماده و معنا را تکه تکه می‌کند بعد از یک دوره‌ای گفتند ما متاتئوری نمی‌توانیم از این دوره باید عبور کنیم چون یک تئوری واحد بزرگ راجع به کل مسائل نمی‌شود داد همه چیز را باید نسبی دید کوتاه دید موقت دید تا اطلاع ثانوی، نگاه شک گرایانه در علوم اجتماعی و علوم انسانی در این دهه‌های اخیر تقویت شد و هم بگوییم فعل و کنش انسان، از یک طرف بگوییم ساختارهای اجتماع، سطح کلان، سطح خورد، ما هرچه گفتیم در علوم اجتماعی و انسانی در قرن 19 تا الآن این‌ها تک بُعدی بود بیاییم یک کاری بکنیم که این نظریه‌های مختلف و پارادایم‌های مختلف با همدیگر گفتگو چالش بکنند یک کمی سوء تفاهم‌ها را حل کنیم ببینیم می‌توانیم یک نگاه وسیع‌تری به انسان بکنیم کاملاً روشن است که ما فقط به بخشی از انسان دست زدیم یک بُعدی از چند بُعد انسان را هر کدام جدا جدا مطالعه کردیم و اغلب در یک لایه معمولاً مسائل مادی و جسمانی. از دهه 70 به بعد یعنی در همین 40 سال اخیر، بخصوص گفتند بیاییم این نظریه‌های مختلف بیایند با هم همکاری کنند و یک کم فاصله گرفته بود التقاطی‌تر شد خودش را با مذهب و نظریه مخالف سازگارتر کرد. کسانی مثل هابرماس، مثل گیدنز در حوزه‌های علوم اجتماعی آمدند کنش ارتباطی که با حرف‌های قبلی خیلی فرق داشت خیلی بحث‌های کمی روحانی‌تر، معنوی‌تر، انسانی‌تر، نسبی‌تر شد و انواع نظریات، ضرورت‌های اجتماعی، پویایی کلامی و ساختاری، سوسیال بیکامین، می‌خواهم بگویم انواع و اقسام اسم‌هایی که می‌شنوید بسیاری از این‌ها در دهه قرن 19 مطلق مادی، یک جانبه‌گرا بعد کم فهمیدند که خیلی اشتباهی و محدود به ناخن پای فیل دست زده و گفته این کل فیل است تازه فیل کجا انسان کجا؟ هرچه جلوتر آمدند به سمت نسبی‌گرایی و شکاکیت نزدیک‌تر شدند، اما در فرهنگ دینی چطور همه این‌ها با هم جمع شد؟

عرضم را ختم می‌کنم با یک روایتی که معنویت، مادیت، عقلانیت، دنیا و آخرت، فردیت و جمعیت، صالح بودن و مصلح بودن ببینید چطور همه این‌ها یک کاسه شد. کل قرآن و سنت ما این‌طور است من فقط به عنوان نمونه چون وقت نیست این روایت را از پیامبر اکرم(ص) عرض می‌کنم که فرمودند می‌خواهید بدانید معنویت چیست؟ معنویتی که شما را به خدا نزدیک می‌کند علاوه بر نماز و توحید و خلوت و تقوای شخصی، اگر بدانید کسی در جامعه اسلامی و بلکه جامعه انسانی، ولو مسلمان نباشد مشکلی در عالم دارد آن طرف عالم از شما کمک خواسته و شما می‌توانید به او کمک کنید و به او کمک نکنید برای کمک به او اقدام نکنید من شما را مسلمان نمی‌دانم اگر ستم، فساد، گناه، انحراف، شرک و ظلم، استکبار ببینید یا بشنوید و بگویید به ما چه، به من چه، پیامبر فرمود که «لیس بمسلم» مسلمان نیستید اگر می‌توانید با دست‌تان اقدام کنید اگر نمی‌توانید اظهار کنید اقلاً اعلام مبارزه و نفرت کنید و بگویید ما نه با این‌ها هستیم نه با شما، اگر این هم از شما بر نمی‌آید حتماً باید در قلب‌تان از آن‌ها متنفر باشید بی‌طرف و بی‌تفاوت نباشید پیامبر(ص) فرمودند «من أطالباً حاجته» هرکس یک کسی مشکلی دارد و این می‌تواند مشکل او را حل کند و نکند بگوید به من چه این طوری راحت‌ترم این مشکل خودت هست «و هو قادرٌ علی قضائها» می‌تواند کمک کند «و علیه مثل خطیئته اشرار» گناهش گناه باج‌گیران و دزدان سر گردنه بگیرهاست و این‌هایی که مالیات‌های زورکی و دروغی می‌گیرند گناهکاری و فاسدی یک انسان و یک جامعه از تو کمک می‌خواهد می‌توانی کمک کنی ولی بگویی به من چه. فرمود گناهکاری و فاسدی نه این که مصلح نیستی صالح هم نیستی. "سماعة‌بن‌مَهران" از امام صادق(ع) می‌پرسد همه ما یک جامعه مسلمان هستیم نماز می‌خوانیم روزه می‌گیریم همدیگر را هم می‌بینیم سلام علیک می‌کنیم و گاهی هم به هم سر می‌زنیم حتی خمس و زکات و وجوهات واجب‌مان را هم می‌دهیم که تازه شما می‌دانید این را خیلی از همین مردم مذهبی نمی‌دهند آن را هم می‌دهیم آیا همین مقدار کافی است؟ «قوم عنده فضول» کسانی هستیم که بیش از نیازمان داریم مرفه هستیم «و بإخوانهم حاجتٌ شدیده» اما برادران و خواهران کسانی در جامعه ما هستند که این‌ها نیازهای خیلی شدیدی دارند مشکلات زیادی دارند «و لیس تسعهم الزکات» و آن خمس واجب و مالیات‌های واجب و مشکلات آن‌ها را حل نمی‌کند و کافی نیست ولی خب ما آن‌ها را دادیم «أیسعهم أن یشبع و یجوب اخوانهم فإن زمان شدید» آیا می‌شود من بگویم خمسم را دادم مالیاتم را دادم ولی مرفهم و بیش از نیازم دارم و می‌دانم در جامعه ما، در محله ما، در فامیل‌مان در همکاران‌مان، در شهر ما، در کشور ما، خارج از کشور ما آدم‌هایی هستند که این‌ها گرفتار بسیار شدید هستند حالا لازم نیست آن طرف دنیا همین بغل همسایه خودت، واقعاً گرفتار است من می‌توانم بگویم دیگر به من مربوط نیست؟ من که مالیات و خمسم را دادم ولو این که زندگی‌ام مرفه است طرف چندتا خانه دارد، ویلا دارد، ماشین دارد، پول آن‌چنانی، مسافرت‌های آن‌چنانی مدام هم خرج کنیم، با رشوه و دزدی هم به دست نیاورده، یک مذهبی مرفه است. امام صادق(ع) فرمودند که اگر می‌خواهی حسابت را با خدا صاف کنی و به کمالات برسی این را بفهم «المُسلم أخ المُسلم» همه ما برادر و خواهریم یک خانواده‌ایم. چطور می‌تواند خواهرت با خواهرت یا با برادرت در خانه، خواهر و برادر نسبی‌ات مشکل داشته باشد و فقیر باشد تو می‌توانی در رفاه زندگی کنی؟ نمی‌توانی مگر این که چقدر حیوان باشی، فرمودند نسبت به همه باید یک چنین احساسی داشته باشی. فرمودند «المُسلم اخ المُسلم لا یظلمه» به هیچ کس ستم نکن، آن وقت جامعه مسلمان، و شخص مسلمان و جامعه مسلمان است سیر نباشی در حالی که برادرانت گرسنه‌اند «لایظلمه و لایخذله» هرگز برادر یا خواهرت را در جامعه یک مسلمان یا یک کسی را خار و ذلیل نتوانی ببینی نه این که او را خوار و ذلیل نکنی بلکه نتوانی ببینی کسی ذلیل شده و پیش تو خار شده و تحقیر شده، از هیچ چیز نباید او را تحریم کنی حتی از تفریحو نیازهای ثانوی، «فیحق علی المسلمین الاجتهاد فیه» بر مسلمین واجب است که در این راه تلاش کنند. نه این که بگویید حالا اگر کسی به من رجوع کرد من یک چیزی به او می‌دهم! نه باید تلاش کنی و فعالیت اجتماعی کنی و کمک‌شان «و التواصل و التعاون علیه» واجب است بر شما تواصل، یعنی ارتباطات نزدیک اجتماعی، همه با هم سر بزنید و هوای همدیگر را داشته باشید «والتعاون» همه به هم کمک کنید و نگذارید هیچ کس چکش وابخورد ورشکست بشود زندان برود آبرویش برود نگذارید یک جایی آب قطع شده بگویی آن‌جا آب قطع شده به ما چه، لباس ندارند زلزله شده بگویی به ما مربوط نیست. باید تلاش کنید مرتبط باشید «والمواسات لأهل الحاج و العهد منکم» با نیازمندان اهل مواسات باشید. مواسات می‌دانید یعنی چه؟ یعنی او را در شادی خودتان شریک کنید و در مشکلات و غم او با او شریک باشی یعنی سر سفره خودت بیاوری فرمود با نیازمندان مواسات کنید «تکونون علی ما امرالله فیهم» آن وقت شما به امر خدا عمل کردید و مسلمان واقعی هستید «رُحماء بینهم متراحمین» فرمودند ما یک خانواده و جامعه‌هایی را مسلمان می‌دانیم که این‌ها مدام به همدیگر عشق بورزند و محبت کنند و به هم رحمت کنند سایه رحمت همه روی سر همدیگر باشد و هیچ کس در آن جامعه نگوید من تنها ماندم من تنها هستم. – صلوات بفرستید –

سؤال‌های خوبی فرستادید ولی بخشی از این‌ها راجع به اشخاص و مقامات و این طرف و آن طرف هست اگر اجازه بدهید من وارد این سؤالات نمی شوم. پرسیدند راجع به این که به سه هزار دانشجو جسارت شده بحث بورسیه، خب این‌ها را که رهبری نظرشان را صریح فرمودند.

سؤال: راجع به کارگزاران فعلی نظام اسم اشخاص را بردند که این‌ها به منتقدین‌شان می‌گویند بی‌سواد و بی‌شناسنامه، نظرتان چیست؟

جواب استاد: خب دیگه حالا نظرم...

سؤال: بعد فرمودید خدای معقول یک تعبیر دارد؟

جواب استاد: ذات خدا که بالاتر از عقل بشر است اما شناختن صفات خدا، آیات الهی، بله این‌ها معقول می‌شود یک تعبیر دارد که ممکن است عبارات مختلف در مورد آن بکار برود اما خدای معقول، توحید درست حتماً یکی است و باید هرچه می‌شود به او نزدیک‌تر شد.

سؤال: نگاه اسلام به خدای معقول چگونه است؟

جواب استاد: کل قرآن نگاه به خدای معقول و خدای مشهود و شهود باطنی است.

چگونه می‌توان علوم مربوط به حوزه انسانی از جمله روانشناسی را به علوم اسلامی نزدیک کرد؟

جواب استاد: باید با انسان‌شناسی اسلامی از یک طرف، از طریق قرآن و سنت آشنا باشیم از یک طرف هم روانشناسی نه همه حرف‌هایش ضد اسلامی است و نه همه حرف‌هایش درست است نه اصلاً همه حرف‌هایش علمی است و نه همه‌اش غیر علمی است. می‌شود این‌ها را ساختارشکنی کرد.

سؤال‌های سیاسی هم منظورم این نبود که نپرسید بلکه اشخاصی که در این قضایا تخصص بیشتری دارند بیایند جواب بدهند.

سؤال: فرمودند صلح امام حسن(ع) و صلح حدیبیه به دلیل همراهی نکردن امت اتفاق افتاد و سازش نبود. چرا بعضی از مسئولین ما مذاکرات هسته‌ای را به صلح امام حسن(ع) تشبیه می‌کنند.

جواب استاد: این‌ها اشتباه می‌کنند من در نمازجمعه هم توضیح دادم. اصلاً در صلح امام حسن هرگز معاویه را به رسمیت نشناخت، قراردادی که بین‌شان هست همه آن علیه معاویه است فرمودند حق نداری خودت را امیر مؤمنین بنامی یعنی ما تو را حکومت دینی نمی‌دانیم. فرمودندحق نداری حکومت را بین بنی‌امیه دست به دست کنی یعنی به یزید و... برسانی که این کار را تخلف کرد. فرمودند به هیچ کس از مخالفینت و به نیروهای اهل بیت و مؤمنین و جبهه ما حق ندارید صدمه بزنید. این‌ها امنیت‌شان صددرصد محفوظ باشد. همه این‌ها را معاویه امضاء کرد و تخلف کرد. فرمودند در سال باید این قدر میلیون پول به خانواده‌های شهدای ما و این‌هایی که مخالف تو هستند بدهی یعنی بخشی از بیت‌المال باید در اختیار این‌ها باشد همه این‌ها را قبول کرده بعد زیر همه‌اش زد. امام حسن(ع) هم هرگز نگفت که حکومت حق معاویه است تا آخر فرمود اگر من را همراهی می‌کردند «والله قاتلتُهُ» به خدا قسم با او می‌جنگیدم تا لحظه آخر تا این خط انحرافی را نابود کنم منتهی نیامدند و همراهی نکردند من هم به زور نمی‌توانم شما را به جبهه ببرم که جهاد کنید وظیفه من عوض شده است اگر از این به بعد می‌ماندم دیگر نمی‌گفتند برای حفظ اسلام است می‌گفتند برای حفظ قدرت است اسم آن جنگ قدرت بود. صلح حدیبیه هم یک توافق تاکتیکی مقطعی سر یک مسئله جزئی بود که امسال برویم مکه یا نرویم؟ خب حالا امسال بروید یا نروید که دنیا خراب نمی‌شود و بعد مقدمه فتح مکه شد پیروزی‌های بزرگ نه این که ذلت و شکست، نه این که بگویند ذلت و شکست و بله ما اشتباه کردیم انقلاب کردیم انشاءالله از این جا به بعد در همه مسائل با هم کنار می‌آییم، این حرف‌ها را نه امام زده نه رهبری گفته نه اسلام قبول دارد این‌ها آرزوهای خودشان را می‌گویند.

سؤال: در یکی از برنامه‌ها شما در صدا و سیما گفتید برای رفع مشکلات جامعه فقط حرف نزنیم عمل کنیم این حرف دل همه است خود شما برنامه عملی برای رفع مشکلات جامعه دارید که مسئولیت می‌پذیرید؟

سؤال: امر به معروف و نهی از منکر مهم است ولی وقتی می‌بینیم اثر ندارد یا بیشتر برای خودمان بد می‌شود انگار بقیه از سر چی می‌خواهند مخالفت می‌کنند خودشان می‌دانند راه درست چیست باز هم لازم است بگوییم؟ چطوری بگوییم؟

جواب استاد: اولاً چه کسی گفته که اثر ندارد؟ همه حرف‌ها اثر دارد. اثرات بعضی‌ها کوتاه مدت ظاهر می‌شود و بعضی‌ها درازمدت. بعضی‌هایش را خودت می‌فهمی بعضی‌هایش را نمی‌فهمی. هر چی بگویی اثر دارد. دوم این که ملاحظه کن چی بگویی؟ به چه کسی بگویی؟ کجا بگویی؟ چه زمانی بگویی؟ چطوری بگویی؟ این‌ها را باید دقت کنید همه این‌ها جزو شرایط امر به معروف و نهی از منکر است. اینکه بیشتر برای خودمان بد می‌شود خب بد بشود اصلاً امر به معروف و نهی از منکر می‌کنی که برایت بد بشود و الا انقلابی نیستی. آن کسی که می‌گوید من جهاد می‌کنم به شرط این که گلوله نخورم! من مبارزه می‌کنم به شرط این که مشکل برایم بوجود نیاید! من نهی از منکر می‌کنم به شرط این که خودش از من تشکر کند! خب این که دیگر مبارزه نیست. برایت بد می‌شود خب بد بشود. طرف گفت من می‌خواهم روزه بگیرم منتهی گرسنه‌ام می‌شود برای این روزه نمی‌گیرم خب روزه را گفتند که گرسنه بشوی و تحمل کنی. چون حیوانات نمی‌توانند روزه بگیرند فقط انسان روزه می‌گیرد، حیوانات واجب و حرام ندارند فقط انسان دارد، حیوان بی‌تقوا و باتقوا نداریم که بگوییم آن گوسفند را ببین به نظرم تقوایش بیشتر است! گوسفند تقوا ندارد! تقوا برای انسان است. شریعت، واجب، حرام، روزه، این‌ها برای انسان است. انفاق، ایثار.

سؤال: می‌گویند وقتی برای زیارت معصوم می‌روید سعی کنید با معرفت باشد این معرفت به امام چیست؟ چگونه به دست می‌آید؟

جواب استاد: نمی‌دانید معرفت چطوری به دست می‌آید؟ چه سؤالاتی می‌کنید! خب باید کتاب بخوانید، صحبت کنید، فکر کنید، بحث کنید، با بشگن معرفت نمی‌آید! بعضی از بچه‌های ما حزب‌اللهی‌ها و بسیجی‌ها خیلی دوست دارند معرفت داشته باشند ولی زحمت نکشند کتاب نمی‌خوانند به جایش یک موبایل دست‌شان است مثل کتاب، همین‌طوری راه می‌روند می‌خوانند!

سؤال: از قول شهید مطهری فرمودید که شیعه شارلاتان است.

جواب استاد: نگفتم شارلاتان است خیلی کلمه بدی است گفتم قالتاق است! مطهری می‌گوید این شیعه قلابی که ما و شما باشیم قالتاق هستیم. شیعه قالتاق که ایشان می‌گوید این است می‌گوید بهترین حرف‌ها را می‌زند بدترین اعمال را انجام می‌دهد وقتی با آن‌ها حرف می‌زنیم حرف‌های خوب خوب و قشنگ‌ترین حرف‌های دنیا را می‌زنند بهترین رهبران عالم را دارند، وقتی در زندگی‌هایشان می‌روی یک زندگی عین مشرکین از آن‌ها بدترند تازه من در جوامع غیر دینی دیدم از ما و شما کمتر دروغ می‌گویند. من دیدم جوامع غیر دینی مردم‌شان غیبت نمی‌کنند، دیدم که در مغازه‌هایشان کلاه برنمی‌دارند دیدم که در رانندگی‌هایشان حقوق هم را رعایت می‌کنند این حرف‌های خوب ما را هم نمی‌زنند بهترین حرف‌ها را می‌زنیم اعمال بد داریم. آن‌جاهایی که به نفع‌مان است مذهبی هستیم آن‌جاهایی که باید هزینه بدهیم مذهبی نیستیم این می‌شود شیعه قالتاق. من کی گفتم شارلاتان چرا تهمت می‌زنید!

سؤال: اهداف عقلانی چه ویژگی‌هایی دارند؟

جواب استاد: یک ویژگی دارند عقلانی‌اند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha