بسمالله الرحمن الرحیم
خدا وکیلمدافع انسان است. خداوند به یک معنا هم با فرشتهها در مورد انسان مناظره کرده است و هم با شیطان، و در هر دو جا هم خدا از انسان دفاع میکند که این باید باشد و شما در برابر او باید به خاک بیفتید و از عقل انسان، علمالاسماء یعنی علم به حقایق عالم، از عقل او و معرفت انسان و از آزادی و ارادة او که میتواند بر خلاف بُعد مادیاش عمل کند خداوند با فرشتگان سخن میگوید. خب حالا میخواهد خلق کند روی زمین است، زمین عالم ماده و طبیعت است. حالا بدن او را از چه ماده و موادی خلق میکند؟ باز مواد هم فرق میکند مادههایی هستند یک کمی متعالیتر، لطیفتر و مقدستر. از بدترین ماده روی زمین، حماء مسنون، لجن، گِل رسوب کرده و خشک شده که سفال از آن درست میکنند. حداقل سهتا تعبیر در قرآن درباره ماده جسم انسان آمده است که هر سه تای آن، یکی را میفرماید «صلصال کالفخار» خاک رسوب شده، گِلی که خشک میشود، آن؛ گِل و لجنی که ته رودخانه که آب میرود خشک میشود میماند. یکی میفرماید که «حماء المسنون» گِل بدبو. لجن، میخواهند یک کسی را بگویند خیلی وضعش خراب است میگوید طرف لجن است. لجن گِل بدبو است گِل عادی هم نیست. و تعبیر طین؛ تو یک موجود گِلی و خاکی هستی. اینقدر این ماده پست است میدانید وقتی که ابلیس اعتراض میکند، جن هم مثل انسان یک موجود مادی است منتهی جنس ما از خاک است منتهی این موادی که در بدن ماست همین موادی است که در خاک است یعنی همه عناصری که در خاک است در بدن ماست، از طریق تغذیه، گیاه، همین مواد وارد بدن ما میشود و تبدیل به گوشت و استخوان میشود بعد هم وقتی که از بدن دفع میشود باز به همین عناصر خاک میشود وقتی هم میمیریم و وارد عالم بعد میشویم بدن ما کلاً دوباره خاک میشود این بدن از جنس خاک است یعنی همان مواد خاک در آن هست دوباره هم به خاک تبدیل میشویم و این جسم خاک میشود. شیطان، یعنی ابلیس که از جن است گرچه بین فرشتگان است. جن یعنی موجود نامرئی، که اغلب ما آدمها ما نمیبینیم آنها هم دارند اینجا زندگی میکنند از جهاتی هم شبیه ما هستند و از لحاظ آگاهی، آزادی، اراده، مؤمن، خوب، بد هستند اما نه قدرت درک و تعقلشان به اندازه انسان است و نه قدرت تعالیشان به اندازه انسان است از این جهات از انسان ضعیفترند اما به لحاظ مادی ظرفیتهایی دارند که ما نداریم جنسشان را قرآن میفرماید از نار و آتش است، یا از آتش بدون دود است از گاز است، یک نوع انرژی به یک شکل خاص است محدودیتهای بدن ما را ندارد. اجمالاً به یک معنا ابلیس میگوید من موجود مادیام این هم موجود مادی است. این ماده که لطیفتر از آن است «خلقتنی من نار، خلقته من طین» او را از گل آفریدی و من از آتش هستم. راجع به خلقت تعبیر «دخان» دارد که گازها، دود، گاز و آب، آغاز خلقت و کهکشانها از دود و گاز بوده است الآن هم دارند همین را میگویند بیگبانگ و انفجارهای اولیه در کهکشانها، گاز بود و انفجارات بود و دود همین دخان که گاز است و ماء (آب) کشفیات بشر هرچه جلوتر میآید دارد به این تعابیر قرآنی نزدیکتر میشود میپرسد که جنس من از جنس این بهتر است چرا من باید جلوی این سجده کنم؟ پس این نشان میدهد که خداوند روی زمین خلیفهای خلق کند این نمایندهاش باشد اما آمده همین نماینده عزیز خودش را، همین که به آنها میگوید سجدهاش کنید هدف تو هستی توی بالفعل نه توی بالقوه، یعنی تویی که هستی، صالحی، مصلحی، تویی که زندگی برایت محترم است دست به قتل کسی قتل نفس انسان بیگناه نمیزنی، فساد در زمین ایجاد نمیکنی. خب این نماینده عزیز خودش را میآید از لجن خلق میکند و بعد از روح ویژه «روحی» از حیات خاص و روح خاصی در همین لجن میدمد و انسان خلق میشود. بعضیها گفتند این دوقطبی که در انسان هست از همین ساختار او معلوم است این میل به گناه، میل به صواب، میل به اطاعت، میل به معصیت، دعوای هابیل و قابیل از همان اول شروع میشود. ظلم و عدل، خیر و شر، نور و ظلمت، ظلمات، تا همین الآن این درگیریها هست استعمار، استثمار، استکبار، استبداد، همه اینها ادامه همان استکبار شیطان است و تجلّی آن در عالم انسانی استکبار و خودبرتربینی قابیل است. هنوز دعوای هابیل و قابیل است. هنوز ماجرا و قصه هابیل و قابیل است. این قصه فقط سمبلیک نبود بلکه حقیقت دوقطبی انسان بود و لذا بعضی گفتهاند که یک طرف بشر پستترین سمبل هستی، لجن، گِل بدبو، تعفن، ذلّت، خباثت، دیگر از لجن پستتر در عالم ماده و طبیعت میگویند نیست از آن طرف عالیترین و مقدسترین و متعالیترین موجود، عالیترین موجود نه متعالیترین، خداوند، روح خدا، این ترکیب اینها با هم که این انسان یک موجود دوبُعدی است اجمالاً این اعلیترین موجود قابل تصور در اسفل، سافلترین موجود ممکن است. این ترکیب اعلی و اسفل. خداوند هم در قرآن میفرماید که تو به عالیترین سطوح وجود و هستی و وجودی بالا آوردم «ثمّ رددناه اسفل السافلین» بعد تو را پس دادیم نه که بین سافلین موجودات پایینتر و طبقه پایین سُفلی، بلکه اسفل السافلین، از همه بدتر و پایینتر. «کالانعام بل هم اضلّ» مثل چهارپاها بلکه چهارپاها به تو شرف دارند آن بُعد دوم تو. عالیترین مفهومی که در ذهن ما ممکن است بیاید از همین جا خداوند میفرماید شما موجود دو بُعدی هستید دو سبک زندگی، دو سبک اخلاق، دو سبک روحیه، حالا بعضی میگویند این موجود ثنوی دوئالیست است انسان دوقطبی است از یک جهت بله خداوند در قرآن میفرماید «إنّا هدیناهم نجدین» چون بحث ما کلاً بحث قرآنی است بر محوریت انسان. «إنّا هدیناهم نجدین» ما هر دو مسیر و هر دو سرزمین را به انسان نشان دادیم، ما او را هدایت کردیم، ما به انسان حالی کردیم فطرت او، وجدان او، و بعد هم وحی، پیامبران، اولیاء خدا به او گفتند به شما گفتند که دو تا راه و دوتا سرزمین است انتخاب با خودت، ما به تو آگاهی و آزادی میدهیم و تو انتخاب میکنی و میروی هر راه هم که بروی ما کمکت میکنیم که برویم. اصلاً ما دنبال تو راه میافتیم خوب است؟ برو در هر مسیری که انتخاب میکنی. جهنم و بهشت هر دو در اختیار خودت هست کسی را نه به زور به بهشت میبریم نه به زور به جهنم. آگاهی و آزادی میدهیم.
خب گِل حرکت ندارد و موج ندارد تکامل ندارد گِل تهنشین شده است متوقف است. یک بُعد انسان میل به این تهنشینی و توقف و تنبلی دارد هر جا میخواهد انتخاب کند انتخاب بدها را میکند همان چیزی که به هوای نفس، به بیتقوایی و میل به گناه، میل به عیش و لذت آنی تعبیر میشود. بُعد دیگر که بُعد روحالله است میل به تعالی و صعود دارد و میخواهد تا آخرین قله بالا برود. وقتی او دارد بالا میرود از همه بالاتر میرود و این هم که پایین میآید از همه پایینتر میرود. خب این هم یک تعبیر قرآنی است که انسان به یک معنا جمع متناقضین است. «لجن» و «روح» و فاصله دو بُعد او از لجن تا خدا و روح خدا، تصمیمگیری با خود انسان است و همیشه یک جنگی در درون ما ادامه دارد. پیامبر(ص) فرمودند: «إنّ الشیطان یَجری مجرَ الدم» یکی گفت آقا این شیطان چه زمانی دست از سر ما برمیدارد؟ شیطان یعنی هر موجودی که چه انسان چه جن، شیطان عام، یک موجودی است که بدخواه انسان است دعوت به شرارت میکند. اما ابلیس آن شیطان خاص است. قرآن میفرماید شیطان و نیروهایش «قبیل و قبیله» یعنی نیروهایش و قبیلهاش، ایادیاش شما را میبینند اما شما آنها را نمیبینید لذا خداوند میفرماید هرجا هستید خدا هست، خودِ خداوند میفرماید شما هرجا هستید شیطان و ایادی شیطان هستند یعنی شما همیشه سر دوراهی هستید. و جالب است برخلاف آیینهای زرتشت که جهان را دوقطبی میبیند و مثل این که نصف آن دست خداست و نصف آن دست شیطان است اهریمن و اهورا و... یا ادیان دیگر، مثل این که بخشی از کنترل هستی از دست خدا خارج شده است! قرآن این را نمیفرماید. قرآن میفرماید عالم بطور مطلق در ید کنترل خداوند و اراده اوست و شیطان هم به اذن الله وسوسه میکند. شیطان از قدرت خدا خارج نشده است که خدا بگوید من نمیخواهم تو و اصلاً اجازه نمیدهد این کار را بکنی و امکان آن را نمیدهم او هم بگوید دست تو که نیست! در واقع شیطان رقیب خدا نیست بلکه شیطان رقیب و دشمن انسان است. این دوقطبی در انسان است نه در هستی، اصل وجود شیطان و خلقت او شرّ نیست خیر است، دعوت شیطان به شرّ است. چرا وجود شیطان خیر است؟ چون اگر شیطان و وسوسه او نباشد ما سر دوراهی هیچ وقت قرار نمیگیریم وقتی سر دوراهی نیستیم و انتخاب نمیکنیم تکامل و تعالی نداریم به سمت انسان کامل حرکت نمیکنیم اصلاً اگر انتخاب سر دوراهی نباشد بهشت و جهنم معنی ندارد. اگر شیطان نباشد وسوسه شیطان نبود، وسوسه نباشد انتخاب معنا ندارد اهمیت هم ندارد. منتهی این نفس ما و این بُعد لجنی که در ما هست در واقع عامل نفوذی اوست از درون جاسوس اوست و دارد با او همکاری میکند. ضعفی که آن بُعد ما نشان میدهیم این باعث میشود که او بر ما ولایت و تسلط پیدا میکند و الا خداوند در قرآن میفرماید شیطان بر شما تسلط ندارد مگر خودتان دنبال او راه بیفتید. در نگاه قرآنی اینطوری نیست که یک بخشی از این عالم دست خداست و یک بخشیاش دست شیطان است و جنگ بین این دوتاست! نه؛ کل آن در اختیار خداوند است. شیطان هم جزئی از پروژه الهی است و اگر انسان درست با او مواجه بشود شیطان در خدمت تکامل انسان قرار میگیرد لذا انتخاب انسان تعیین کننده است نه وسوسه شیطان، انسان خودش برای خودش تصمیم میگیرد در مشت شیطان نیستیم مگر این که خودتان برای خودتان بخواهید. آیات متعددی است بعد صحبت از تعلیم اسماء است. آن هم خیلی مهم است. که ما آن را به یک بخشی و یک جلسه دیگری من به آن میپردازم که این تعلیم اسماء چیست که راجع به این هم خیلی در تفاسیر و مبانی بحث شده است.
نکته دیگری که خدمت دوستان عرض کنم فقط به 3- 4 تا آیه اشاره میکنم و وارد تفسیر و بحث آن نمیشوم که نشان میدهد انسان چه نقشی دارد؟ یکی آیه 12/ سوره طلاق هست که میفرماید: «الله الّذی خلق سبع السموات» خدایی که همان که هفت آسمان را آفرید «و من الارض مثلهن» و از زمین هم مثل او، که معنیاش ظاهراً میشود هفت زمین. «یتنزل الامر بینهن» امر الهی و قضا و قدر خدا بین زمین و آسمانها در این منظومهها و کهکشانها در این عالم مرحله به مرحله دارد پیش میرود و اجرا میشود. «لِتعلموا» این خیلی مهم است «لـِ» همه کارها میشود تا «تعلموا» تو ای انسان بدانی، یک) انسان دو) علم و آگاهی انسان، چه بدانی؟ «إنّ الله علی کلّ شیء قدیر» قدرت مطلق خداوند را به آن آگاهی پیدا کنی. «و إنّ الله قد أحاط بکلّ شیء علما» و این که بفهمی یعنی چه که علم خداوند بر همه چیز بطور مطلق احاطه دارد و هیچ چیز از مدار علم خدا خارج نیست و تو نمیتوانی بفهمی یعنی چه؟ «ما أوتیتم من العلم قلیلا» به انسان به شما، همان آخر آخر که همه اختراعها و تلاشهایتان را بکنید که هنوز ما تا آن موقع خیلی چیزها هست که نمیدانیم یعنی 200 سال پیش اگر میگفتند این موبایلها، موشکها، کامپیوتر، برق که نمیفهمیدند چیست 300 سال پیش اگر به ما میگفتند میگفتیم مگر میشود؟ الآن شما یک کتابخانه کامل توی جیبت داری و هزار امکانات دیگر. ممکن است 500 سال دیگر، 200 سال دیگر، همینطور که به مسافرت میروید همینطور خانوادگی بلند شوند بروند کره ماه، بگویند مثلاً این تابستان میرویم مریخ! خداوند هم دارد میفرماید این قدرت را به تو دادی که آسمانها را تسخیر کنی. این امکان وجود دارد. میفرماید آن ته تهش که هرچه بشوید که قیامت میشود «ما أوتیتم من العلم» سهمی که از علم به شما داده شده نیست «إلا قلیلا» آن ته تهش که خیلی خواهید دانست باز هم هیچی نمیدانید! اما اینها را داریم به تو گزارش میدهیم 7 آسمان و زمین مثل او خلق کردیم فرمان خداوند بین آنها در جریان است و دارد اینها تدبیر میشود «لتعلموا» برای این که انسان تو بدانی و بفهمی قدرت مطلق خداوند را و علم مطلق خداوند را.
خب اینجا راجع به این آیه و آیات دیگر بحث زیاد شده است ولی من فقط چند نکتهاش را که به انسانشناسی ما کمک میکند اشاره کنم. یکی این که این «لـ» که میگوید اینها را برای شما آفریدیم در قرآن یک جایی میگوید این آسمانها را برای شما آفریدیم زمین را برای شما آفریدیم و... مفسّرین این «لـ» لکم را بحث کردند که یعنی چه؟ برای شما؟ آیا این لـ تعلیل است و دارد میگوید علت خلق همه اینها تویی؟ یا لـ به اصطلاح انتفاع است یعنی همه اینها له تو نه علیه تو؛ به نفع تو آفریده شده است حالا همه اینها به نحوی در خدمت وجود تو هست و به قدرت تسخیر اینها را هم دادهایم و هیچ موجودی مثل انسان نمیتواند اینقدر تسخیر کند. انسان تمام حیوانات را میتواند تسخیر کند، تربیت کند، دلفین را میتوانی تربیت کنی که بیاید قشنگ... فیلمها را که دیدید انواع نهنگها، ماهیها، شیر را تربیت کند که بیاید وسط برایت برقصد، اسب را تربیت کند. آن روز دیدم یک بچه فیلی دارد با خرطومش نقاشی میکند قشنگ یک تصویر را کشید خب خداوند به انسان میگوید به تو قدرت تسخیر دادم یعنی «سخّرنا لک» نه فقط موجودات زمین بلکه آسمانها را میتوانی تسخیر کنی. یعنی ممکن است مثلاً 500 هزار سال دیگر بشود و آن وقت از اینجا اتفاقاتی را مثلاً در یک منظومه دیگر از اینجا بتواند هدایت و مدیریت کند. اینها را قرآن نه از الآن، بلکه از هزاران سال پیش دارد میگوید این کارها میشود. آن موقع هم که این امکانات نبود آنها تصورات دیگری طبیعتاً داشتند. حالا هم ما هنوز نمیدانیم همانطور که آنها تصوری از وضع امروز نداشتند ما تصوری از وضع 500 سال دیگر نداریم و نمیدانیم چه امکاناتی میآید؟ این قدرت تسخیر را به تو دادیم. بعضیها میگوید این خلیفهالله را که میگویند یک بُعد آن همین است که چگونه خدا خلق میکند؟ انسان هم خلق میکند، خلق هنری، خلق صنعتی، منتهی این خلق به اذن خداست یعنی انسان به عنوان خالق و به عنوان خلیفهالله میتواند خالق باشد.. این هم یک بُعد است اما بقیه موجودات نمیتوانند این کار را بکنند. این هم یک بُعد از خلافت و کرامت انسان است. در همه چیز میتوانی دست ببری. میتوانی خود انسان را، سلولهای بنیادین، میتوانید خود حیوان و انسان را از DNA دوباره درست کنی. حیوان را که کردند، میدانید دو – سه تا کشور در دنیا میتوانند یکیاش ایران است. آن گوساله و بچه آهو و بره که درست شد به همین سبک انسان هم میشود. و این معنیاش این نیست که ما جدا از خدا خلق کردیم. ما و آنچه که خلق کنیم هم خودمان هم او همهمان مخلوق خدا هستیم یعنی به اذن الله داریم خلق میکنیم به عنوان خلیفهالله داریم در عوالم تسخیر میکنیم. به اذنالله و به عنوان خلیفهالله وارد هسته اتم میشویم یا به کهکشانها میتوانیم برویم. ما که رقیب خدا نیستیم ما کار خدا و مخلوق خداییم، هر کاری که انسان بکند هر اختراعی که بکند خلق الهی و اذن الهی است چون خلیفهالله هستی خداوند به تو قدرتی داده که بتوانی این کارها را بکنی. پس هم در بُعد مادی این همه اختراع، اکتشاف، هم در بُعد معنوی دو خلیفهالله هستی. یعنی به کمالات معنوی، عقلانی و معرفتیای میتوانی برسی که فقط خدا میداند و فرشتهها هم دسترسی ندارند این همه میتوانی ارتقاء پیداکنی. حالا من از شما سؤال میکنم علوم انسانی اگر با این تعریف از انسان شروع بشود چه میشود؟ اگر فقط به آن بُعد لجنیاش کار داشته باشد فقط غریزهاش، غریزه ما، حیوانیت ما، خودخواهیها ما، همان بُعدی از ما که بُعد لجنی ماست همان بُعدی که گِل بدبو است همان بُعدی که به تعبیر فرشتهها «یسفک الدماء» جنایت میکند «و یفسد فیالارض» زمین را به گند میکشاند اگر فقط آن بُعد انسان را ببینی یک علوم انسانی بیرون میآید اگر هر دو بُعد انسان را ببینی، یعنی این بُعد انسان را هم ببین، بعد روانشناسیتان تغییر نمیکند؟ جامعهشناسی تغییر نمیکند؟ تعریفتان از اقتصاد، تعریفتان از توسعه، سیاست، معنای سیاست، فقط جنگ قدرت میشود؟ سیاست جنگ قدرت؟ اقتصاد جنگ ثروت؟ بله فرمول عقلی، تجربی در هر دویش هست باید هم باشد هرچه بیشتر، اما هدف علوم انسانی چیست؟ نقطه آغاز از کدام تعریف انسان است؟ پایان آن توصیه به کدام انسان است؟ بحث این است. البته آن توصیه علوم انسانی و الهی و سکولار و غیر الهی مشترکات هم خیلی دارند در آن بُعد لجنی انسان، در آن بُعد مادی و جسمانی انسان ممکن است خیلی از چیزهایشان هم شبیه هم باشد اما چرا به آن اکتفا میکنید؟ اما این که میگوید «جعل لکم، خلق لکم» آسمانها و زمین را، حداقل معنی قطعیاش این است که هرچه در این عالم آفریده شده به نفع شما آفریده شده است این حداقل. «سخّرنا لکم»، «جعلنا لکم»، «خلقنا لکم» یعنی این عالم علیه انسان نیست. نه زمین، نه کهکشانها، نه آنچه که در بدن خودش هست، نه آنچه که زیر زمین است یا بالای زمین است، هیچ چیز علیه انسان خلق نشده، همه له انسان خلق شده است. این حداقل، اگر لـ به معنای لـ انتفاع باشد. بالاتر از آن، بحث این است که بالاتر است یعنی اصلاً فلسفه خلقت اینها به تو مربوط است این که در روایت میگویند که خداوند به پیامبر(ص) فرمود یا به حضرت زهرا(س) فرمود یا به حضرت علی(ع) فرمود «لولاک لما خلقت افلاک» اگر تو نبودی این افلاک را خلق نمیکردیم برای چه خلق کنیم؟ بعضیها میگویند یعنی چه؟ یعنی کل این میلیاردها، منظومهها، کهکشانها، اقیانوسها، موجودات، همه اینها برای حضرت فاطمه آفریده شده است؟ این صورت مسئله را غلط میفهمد. کل این کهکشانها سنگ و گاز و بخار و آب و انفجارات است یا خبری از روح الهی در آن هست خلیفهالله هست یا نیست؟ همه اینها برای انسان کامل است انسان کامل، آیینه خداست، خلیفهالله است بله برای خداست و برای خلیفهالله که خلیفهالله بشوی. مثال خیلی پیش پا افتادهاش مثلاً شما فرض کنید دانشگاه پزشکی در یک دانشگاهی هستی میگویند این هزاران، دهها هزار تُن آهن و سیمان و گچ و سیمان و این همه برو بیا برای توست؟ بله برای توست اگر تو نباشی اصلاً این ساختمان را برای چه بسازند؟ کل این ساختمان، دهها هزار تُن سیمان، سنگ، آهن، پول، سرمایه، زحمت و... برای این که از درون این نهایتاً توی دانشجوی پزشکی یا مهندسی بیرون بیایی و بروی توی جامعه، همهاش برای این است که یک آدمی بیرون بیاید اگر تو نبودی که این ساختمان فلسفهای نداشت که آن را بسازند همهاش سنگ و آجر هست. حالا این هم یک معنای پیشرفته و پیچیدهتر از لامپ است، یعنی تو هدفی، کل اینها وسیله است. نه این که به ضرر تو نیست به نفع توست آن که قطعاً هست اما اصلاً اگر تو نبودی اینها معنی ندارد برای چه اینها باید باشد؟ چون تو حلقه وصل خدا و این عالم هستی، انسان کامل. تو حلقه وصل طبیعت و ماوراء طبیعت هستی، فرشته طبیعت نیست فقط ماوراء الطبیعه است. حیوانات هم ماوراء الطبیعه به این معنای خاص انسانی ندارند «نفخت فیه روحی» ندارند طبیعت است البته طبیعت هم الهی است ولی آن چیزی که طبیعت را به ماوراء الطبیعه وصل میکند و به کل این طبیعت میلیاردها کهکشانها هدف میدهد و آن را معنادار میکند خلیفهالله است آن انسان دوبُعدی است که یک سر آن در طبیعت است و یک سر آن در ماوراء طبیعت است. حالا ببینید این انسان چقدر مهم است؟ یک معنی دیگرش و آن این که کل این عالم برای توست، نه تو برای این عالم. خیلی قشنگ است، اینها خیلی مهم است. تمام این امکانات عالم، ماده، طبیعت و هرچه که در کره زمین و غیر از آن هست، آن چیزی که به درد تو میخورد و تو از آن استفاده میکنی حواست باشد تو هدف هستی اینها وسیله است. ثروت وسیله است تو هدف هستی. نه تو وسیله، ثروت هدف. ثروت باید در خدمت تو باشد نه تو در خدمت ثروت. قدرت وسیله است تو هدفی، انسان هدف است. دعوای ما با توسعه، که هی میگویند غربی و مادی این است، او هی میگوید انسان برای پیشرفت، ما میگوییم پیشرفت برای انسان، تکنولوژی در خدمت انسان، نه انسان در خدمت ماشین، ماشینیزم یعنی انسان در خدمت ماشین. سکس و شهوت در خدمت انسان، نه انسان در خدمت سکس و شهوترانی. شهوت باید باشد لازم است نعمت خداست اما او در خدمت انسان است نه انسان در خدمت او! این هم یک معنا.
وقتی میگوید «لکم»، «لکم»، «لکم» برای شما، برای شما، یعنی تو هدف هستی همه چیز وسیله است یعنی یک وقت سرت را کج نکنی تو بروی وسیله بشوی و اینها هدف بشود؟ 70- 80 سال بیشتر در این عالم نیستی بعد به مرحله بعدی میروی، احتیاج داری به آنچه که در این عالم آموختی باید با دست پر و جیب پر از معارف از این جا بروی. دست پر از حسنات و صالحات. بعداً در مراحل بعدی حیات دست خالی میمانی. خب حالا میگوید این امکانات را برای تو آفریدیم. اصلاً بدن هم برای توست تو برای بدن نیستی. میدانید دو جور است. ما معمولاً برای بدن هستیم. مثلاً من مدام میگویم چه کار کنم که به لحاظ بدنی به من خوش بگذرد؟ هرچه بیشتر و چیزهای خوشمزهتر بخورم بهتر بخوابم، بهتر شهوترانی بکنم، بهتر من را مشهور کنند و به من احترام بگذارند، یعنی به این بدن احترام بگذارند! تفریح کنم، سالی ده بار بیشتر از بقیه تفریح کنم و... در واقع من خودم را فدای بدن کردم و من وسیله شدم و بدن هدف شد! در حالی که در نگاه توحیدی و قرآنی میگوید این بدن وسیله است تو هدف هستی. یعنی بدن باید در خدمت روح تو قرار بگیرد نه روح تو در خدمت بدنت. بدن در خدمت تکامل تو، یعنی با این بدن باید عمل صالح بکنی، با این گوش هر صدایی را نشنو، با این چشم هر چیزی را نبین، با این زبان هر چیزی را نگو، با این پا هر جایی را نرو، فقط آن اقداماتی را بکن که این بدن در خدمت رشد تو باشد تو هدف هستی، تو وسیله نیستی. این هم کرامت انسان است. در تمام ایدئولوژیها انسان وسیله میشود، انسانیت انسان وسیله میشود روحش یا حقیقت انسان انکار میشود یا در خدمت بُعد لجنی قرار میگیرد و ساقط میشود. این هم یک معنی «لکم» که مدام میفرماید. یعنی اگر کل این زمین و آسمانها را که ما برای تو خلق کردیم کل این آسمانها و زمین را، کل این عالم را هدف بگیری تو وسیله بشوی و اینها هدف تو بشود باز هم خسارت کردی. «خلقنا لکم السموات و الارض» یعنی چه؟ یعنی ای انسان تو از همه زمین و آسمانها بزرگتری. آنها «لک» هستند نه تو «لها» تو برای آنها نیستی آنها برای تو هستند. ببینید چه کرامتی برای انسان تعریف میکند. نمیگوید ما «فوّضنا الیک» نمیگوید ما این دنیا و آسمان و زمین را خلق کردیم دنبال کارمان رفتیم و تو جانشین به این معنای انسانیاش به تو سپردیم و رفتیم! نه هیچ چیز به شما تفویض نشده است. همان لحظهای که انسان دارد یک عمل آگاهانه و آزادانه اختیاری میکند همان فعل از جهتی به ما منسوب است و از جهتی همان فعل به خداوند منسوب است بدون این که جبر پیش بیاید. هر کاری تو میکنی در واقع خدا کرده است اما جبر هم نیست. خب این هم روشن بشود که معنیاش این نیست که خدا بگوید به تو واگذاشتیم و خودمان رفتیم تعطیلات، آدم را گذاشتیم این کارها را بکند! نه، همان لحظهای که داری تسخیر میکنی ما داریم برایت تسخیر میکنیم تو داری هسته اتم را میشکافی، تو داری به فضا میروی، ما داریم تو را میفرستیم. ما تو را مسلط کردیم. ما اراده کردیم که این آگاهی، این عقل، و این ابزار را به تو دادیم که این کارها را با آن بکنی. همان لحظهای که داری این کارها را میکنی ما داریم آن کارها را میکنیم. قرآن میفرماید آن وقتی که بذری را میکارید «أ أنتم تزرعون» واقعاً شما دارید زراعت میکنید؟ «أم نحن زارعون»؟ یا ما داریم زراعت میکنیم؟ تو چه کار میکنی؟ تو بذر را زیر خاک میگذاری یک آبی هم میدهی میروی. این بذر چرا به یک درخت و گیاه و میوه و گل تبدیل میشود؟ تو ای کار را کردی؟ زارع حقیقی ما هستیم. زارع ظاهری تویی. اینجا هم میفرماید نسبت این آسمان و زمین ... معنی دیگرش هم این است که انسان یک جور کرامت او حفظ میشود چون ارزش هستی انسان از کل عالم بزرگتر و بالاتر است فقط خدا از انسان بالاتر است بنابراین اگر میخواهید از قلهای بالا بروید و رشد کنید فقط باید به خدا توجه کنید چون او بالاتر است و به هر چیز دیگری توجه اصیل، توجه ابزاری عیبی ندارد توجه اصیل بکنید تو به پایینتر از خودت نگاه کردی! هرچه را هدف بگیری داری سقوط میکنی و پایین میآیی جز خدا. تو برای عبودیت و عبادت و اطاعت خدا آفریده شدی یعنی برای رشد؛ چون رشد انسان در آن است، برای کاملتر شدن است.
نکته دیگر این که، میگوید زمین را هم برای بهره مادیتان آفریدیم هم برای معنویتتان. برای هر دویش دارد میگوید. دارد میگوید شما برای فرصتی که در زمین و روی زمین هستید و بعد بدن شما زیر زمین میرود و میپوسد و تبدیل به زمین میشود و خودتان وارد عوالم بعدی میشوید ممکن است همین یک ساعت دیگر برای ما اتفاق بیفتد و حداکثر 40- 50 سال دیگر! و این اتفاق خواهد افتاد. قرآن میفرماید: «لاتعلم نفسٌ» هیچ کدامتان نمیدانید «بأیّ أرضٍ تموت» در کدام نقطه از زمین خواهید مُرد؟ ما کجا شما را قبضه روح خواهیم کرد؟ کجا فینیش و کارتان اینجا تمام است، فرصت تمام است. نمیدانید ولی عمرتان را برای اینجا صرف نکنید. قرآن یک آیه دیگری دارد میفرماید از اینجا که میآیید بعد میگویند ما دستاوردمان که دستمان خالی است نه آگاهی، نه عمل صالح، نه تقوا، رشد، ما فکر کردیم همه اینها شوخی است، حاشیه است، متن و حاشیه و هدف و وسیله را عوضی گرفتیم! بعد میفرماید که اینجا چه داریم؟ «أذهبتم طیّباتکم» طیّبات یعنی تمام آن نیروهای پاک، امکانات تمیزی که در اختیارتان گذاشتیم همه را به باد دادی، خرج کردی. برای چی؟ برای چیزهای موقتی که در عالم ماده مربوط به عالم طبیعت بود تو باید ماده را فدای معنا میکردی، معنا را فدای ماده کردی. تو معنویت را خرج ماده کردی، باید ماده برای تو وسیله میشود و معنویت برایت هدف میشد. بله ازدواج بکن، درس بخوان، پیشرفت بکن، برنامهریزی بکن، خانه، امکانات،سفر تفریحی، همه کارها را بکن، اما هدف آنها نیست آنها وسیلهای است برای این که آن انسانیت تو در یک وضعیت متعادل بشکفد. نه این که انسان از همه نظام کیهانی بالاتر است همه به اذنالله در اختیار اوست، قدرت تسخیر و تصرف آن فوقالعاده است و فرمان خدا میان آسمانها و زمین جاری است پیوسته فرود میآید تا بدانید بر همه چیز توانا و بر همه چیز داناست. حالا بعضیها میگویند این «لِتعلموا» که این کارها شده که بدانید... این مربوط به خلق آسمانها و زمین لزوماً شاید نباشد مربوط به آن که شاید میگوید فرمان الهی و قضا و قدر الهی در بین آسمانها و زمین است این در جریان است «لِتعلموا» تا شما بدانید که فلان... بعضیها میگویند «لتعلموا» برای این است، بعضیها میگویند مربوط به اوست، بعضیها میگویند این دوتا از هم تفکیک نمیشود و مفسّرین اینجا با هم اختلاف کردند.
یک نکته هم فقط عرض کنم این کلمه 7 و 7 آسمان هم، بعضی از مفسّرین گفتند که 7 یعنی عدد کثرت. مثل توی فارسی میگویند آنجا چند نفر بودند؟ میگوید اوه هزارتا بودند! نه این که واقعاً هزار نفر بودند یعنی بینهایت جمعیت، خیلی بودند. بعضیها گفتهاند این 7 آسمان یعنی بینهایت آسمانها، اصلاً نمیتوانید بفهمید چقدر است؟ چنان که الآن هم میگویند ما اصلاً نمیدانیم ته عالم و این کهکشانها کجاست؟ این که به آن میگویند ماده تاریک و بعد انواع کهکشانها و منظومهها. و بعضیها میگویند «و من الارض مثلهم» زمین هم 7 تا ؛ یعنی کراتی هم مثل کرة زمین هم بینهایت هستند. الآن میدانید که فقط صدها میلیارد کراتی مثل زمین با ابعاد زمین ثبت شده است که اینها اگر در آن آب (ماء) باشد و این دخان و گاز باشد امکان یک چیزی شبیه اینجا هست یعنی یک چیزی شبیه زمین است که «مثلهنّ» بعضیها گفتند این 7 تا زمین اشاره به این کرات است. بعضیها گفتند شاید در این منظومه، کهکشان خودمان، منظومه خودمان، حداقل 7 تا کره دیگر مثل زمین باشد. بعضیها گفتند به 7 لایه طبقات خود زمین اشاره دارد. اجمالاً تفسیرهای مختلفی شده است. بعضیها گفتند کل این میلیاردها منظومهها و کهکشانها، و 7 آسمان و 7 زمین، همه که میگویند کل اینها سماء دنیا، یعنی پایینترین سماء نزدیک، سماء پایین است. همهاش روی هم آسمان اول است! و 6 جهان دیگر باز وجود دارد. 7 آسمان و 7 زمین؛ 6 کیهان دیگر وجود دارد. بعضیها باز این تعبیر را کردهاند. بعضیها هم گفتهاند این «سماوات سبع» کل اینهایی که اینجا میبینید تازه آسمان اول است یعنی آسمان دنیاست، آسمانهای معنوی و معقولات، اشاره به آنهاست. حالا اجمالاً زمینها و آسمانهای متعددی وجود دارد و فرمان خدا در آنها و بین آنها جاری و حاکم است و خدا حکم آن را بین آنها به جریان میاندازد فرمان الهی بین آنها نازل میشود.
خب این آیهای که الآن خواندیم میگفت ما آسمان و زمین را خلق کردیم و فرمان خدا بین آنها در جریان است «لتعلموا» تا شما بفهمید و پی ببرید به علم و قدرت مطلق خداوند.
یک جای دیگر، این را هم عرض کنم: آیه 7/ سوره هود، میفرماید که: «هو الّذی خلق السماوات و الأرض» آسمانها و زمین را آفرید «فی ستّته أیام» در 6 روز، 6 مرحله و... «لِـ» برای چه؟ هدف چیست؟ «لِیبلُوَکم أیّکم أحسن عملا» تا شما آزموده شوید که کدامتان بهتر عمل میکنید؟ نمیفرماید «اکثرکم عملا» کدامتان بیشتر عمل میکنید؟ میگوید «أحسن عملا» یعنی برای این که برای خودتان روشن کنید و روشن بشود و آزمون پس بدهید که کدامهایتان تمیزتر زندگی میکنید و درستتر عمل میکنید حتی نمیگوید بیشتر. درستتر عمل میکنید؟ احسن. کدامتان زیباتر عمل و زندگی و رفتار میکنید. احسن یعنی زیباتر. پس این هم میگوید آسمان و زمین را خلق کردیم تا ما علم به قدرت مطلق و علم مطلق تو ببریم این یک. در آن آیه.
در این آیه، آسمان و زمین را در 6 مرحله به تدریج آفریدی تا وضعیتی پیش بیاید که ما بتوانیم و انسان بتواند خودش را به نمایش بگذارد که چه کسی تمیز زندگی میکند حسن و احسن، و چه کسانی گند میزنند؟ این هم یک هدف برای خلقت آسمانها و زمین. همان سوره هود/ آیه 119، میفرماید شما را خلق کردیم برای این که بحث رحمت رب است میگوید «إلا من رحم ربّک» الا کسانی که پروردگار آنها را مورد رحمت قرار میدهد بعد میفرماید «و لذلک خلقها» اصلاً برای همین خلقشان کرد. یعنی هدف خلق فلسفه خلقت انسان این بود که مشمول رحمت خدا قرار بگیرد. فلسفه خلقت آسمانها و زمین و انسان چه بود؟ رحمت الهی بود. یعنی رحمت خدا به ما، یعنی عشق خدا به انسان. عشق خدا به شما. این هم سوم.
چهارم در آیه 56/ سورة ذاریات، آنجا میفرماید که انسان و جن آن موجود دیگری که نامرئی است و اغلب شماها آنها را نمیبینید بعضیهایتان میبینید بعضیها هم که خرافی هستند همینطور از خودشان میبافند یک صدایی میآید یا یک نوری میآید میگوید جن دیدم، روح دیدم، توهم دارند اما بخشیشان واقعیت است و وجود دارد. خب حالا میفرماید جن و انس را نیافریدم، اینجا نمیگوید «ما خلقنا» میگوید «ما خلقت» نمیگوید ما آفریدیم میگوید من، نیافریدم خلق نکردم «إلّا لیعبدون» باز یک هدف دیگری. هرکجا «لِـ» میآید یک به یک معنا یک هدف دیگری است، برای چه ما را آفریدی؟ «لِیعبدون» برای این که من را عبادت کنید. خب حالا آیات دیگری هم هست که دیگر الآن وقت نیست.
همین چهارتا آیه که عرض کردیم گفت فلسفه خلقت انسان و زمین و آسمان 4 تا چیز بود: مگر میشود یک موجود 4 تا هدف، 5 تا هدف، 10تا هدف داشته باشد. یک موجود واحد یک هدف دارد، نمیتواند که به 4 سمت حرکت کند، یک سمت است. پس این تعابیر چیست؟ شما از همین نتیجه بگیرید که در واقع این 4تا یک چیز است. یعنی این که میگوید شما را خلق کردم برای رحمت به شما، یعنی عشق به شما. رحمتم به شما. خلق کردم برای عبادت من. خلق کردم برای این که شما آگاه شوید به علم و قدرت مطلق الهی. و خلق کردم برای «أیکم أحسن عملا» خلق کردیم برای این که آزمون پس بدهید و نشان بدهید کدامهایتان درست زندگی میکنید. پس معلوم میشود که این 4تا در واقع یکی است یعنی رحمت خدا به ما، علم ما به خدا، عشق خدا به ما، و سبک زندگی ما و عبودیت ما در برابر او، کرنش ما و خضوع ما در برابر آن حقیقت مطلق، اینها در واقع 4تا تعبیر از یک حقیقت است که با هم محقق میشود و این فلسفه خلقت است.
هشتگهای موضوعی