بسمالله الرحمن الرحیم
انسان بدش خیلی بد است و خوبش خیلی خوب است یک تیغ دو لب است یک طرف آن خطرناکترین جانور عالم است و یک طرف آن زیباترین و باشکوهترین حقیقتی است که در این عالم هست که همه عالم باید جلوی آن سجده کنند این دو بُعد انسان از دو طرف بینهایت و عرض کردیم اگر اینها را و این دوتا آیات را بپذیریم انسانشناسیمان عوض میشود و موضوع همه علوم انسانی یک مرتبه این موضوع که انسان است صد رتبه بالاتر میآید حالا در همه علوم انسانی میفهمی که با کی طرف هستی و راجع به چه کسی داری تصمیم میگیری؟ راجع به چه کسی داری گزارش میدهی؟ راجع به اقتصاد کی؟ سیاست کی؟ جامعه کی؟ تعلیم و تربیت کی؟ مناسبات جنسی کی داری حرف میزنی؟ یک چنین موجودی و تأکید بر این که آن بُعد اصلی با همه عظمتش این بدن نیست که وقتی خداوند این بدن را آفرید و از روح خودش در آن دمید خیلی مهم است گفت «نفخت فی روحی» نه این که خدا روح دارد و یک تیکه از روح خودش را داده است، این «روحی» روح من، منظور خداوند از روح من و روحالله یعنی نعمت خاص و نظر خاص خداست یعنی این روحی که مورد توجه خاص من است نه این که روح من است دادم خدا یک روحی دارد که آن را به ما هم داده است، نفخ روح به این معنا که دمیده نه، این دمیدن معنوی است. بعد میگوید وقتی این کار را کرد و این جسم و روح آمد ترکیب شد و این جسم ساخته شد آن وقت خداوند فرمود: «تبارکالله أحسن الخالقین» مبارک باد پر برکت است و پربرکت باد خدایی که زیباترین آفریننده است. چه زمانی این را گفت؟ وقتی انسان را آفرید یعنی این زیباترین آفریده است. موقع خلق انسان فرمود «أحسن الخالقین» معنیاش این است که این «أحسن المخلوقین» است بهترین مخلوق است فرمود تو را میدانی چطوری خلق کردیم «فی أحسن تقویم» انواع تقویم، تقویم یعنی نوع قوام دادن و سرپا کردن، انواع و اقسام دارد خیلیهایش هم خوب و درست است اما درستترین و زیباترین و بهترین آن برای توست. احسن تقویم. انسان این است. خب حالا اهمیت این انسان در انسانیت اوست نه در بدن و جسمش که حداکثر 60- 70 سال بیشتر با او نیست بعد هم میپوسد کرم میافتد و تمام میشود خاک میشود. آن چیزی که داریم این همه راجع به آن بحث می کنیم که فرشته ها سجده کنند، خلیفه است و... همه به بُعد روحانی انسان برمیگردد نه بُعد مادی آن. گرچه ماده و جسم هم آیتالله است آن مربوط به بُعد ملکوتی ماها میشود نه بُعد ملکی. روح انسان مادی و بدن نیست حالا ماده هم اگر کسانی گفتند هست این نوع ماده قطعاً نیست حالا طبق استدلال حکما و خیلی از فلاسفه که اصلاً ماده نیست مجرد است و بنابراین تا عالم غیر مادی را نشناسیم حقیقت انسان را نمیتوانیم بشناسیم یعنی انسانشناسی مساوی است با طبیعتشناسی و بدنشناسی نیست خیلی فراتر است. آن بخش سطحی آن است لاشه انسان است خودش نیست این دست من است من نیستم این بدن من است من نیستم آن من مهم است من کی هستم؟ منِ تو، منِ ما، منِ من. آن من حقیقت انسان و روح اوست که بدون این که اگر کسی نتواند عالم غیر مادی را درست بشناسد و تصور کند و اجمالاً تعریف کند و احکام عالم مادی و ماوراء طبیعه را نفهمد اصلاً نمیتواند انسان را بشناسد انسانشناسیاش همین میشود که الآن در دنیا به اسم علوم انسانی هست. ببینید من علوم انسانی را زیر سؤال نمیبرم همه اینها مهم است درست و غلط دارد مادی و الهی دارد ولی عمدتاً ناظر به همین قشر بخش بشر است راجع به بشر است نه بشریت. راجع به انسانیت انسان نیست راجع به همین مناسبات طبیعی انسان است که البته آن هم فوایدی دارد کسی نگفته نیست آنجا هم حتماً باید نظریهپردازی عقلی و تجربی کنیم آنجا هم بحث درست و غلط و مکاتب مختلف هست اما آن چیزی که دارد اینجا بحث میشود این است که قرآن دارد میگوید حواست به آن نقطه اصلی باشد آنجا را ببین بعد پایین بیا، از خورشید روح الهی انسان، اول آن را خورشید را ببین بعد این گوشه زیر صندلی که مثلاً یک کمی روشن است بعد آنجا را هم نگاه کن. این بدن و مناسبات مادی آن را ببین منتهی این در ذیل آن باید باشد و الا این که چرا فرشته باید بر او سجده کند و شیطان بخاطر این باید طرد شود. خداوند دوتا مناظره کرده و گزارش آن را هم به ما داده است در هر دو مناظره خدا وکیل مدافع انسان بوده است خدا یک جا دارد به فرشتهها و یک جا به شیطان توضیح میدهد که چرا من این را خلق کردم و چرا این از شما بزرگتر است؟ دوتا مناظره، خود خداوند هم نقل کرده که اینها چه گفتند ما چه گفتیم؟ بعد به انسان هم میگوید ببین راجع به تو چه بحثهایی شده و چه پرسشهای فلسفی راجع به تو مطرح است که چرا باید خلق میشدی؟ چرا این بدن؟ چرا تو از آنها بالاتری؟ چه چیز تو بالاتر است؟ چطوری باشی سقوط میکنی؟ خیلی جالب است خدا به ماها خیلی احترام گذاشته، به ماها گزارش داده است شما به چه کسی گزارش میدهی؟ به کسی که برای او اهمیت قائل هستی خداوند به من و شما در قرآن گزارش داده است که شروع آن چطوری بود؟ چه بحثهایی شد؟ چه مخالفتهایی بود؟ چه تردیدهایی بود و من مدافع وجود شما بودم. اگر انسان بدون هستی، هستی بدون انسان، هستی و انسان بدون خدا، خدا بدون انسان وهستی، و اصل هستی که معنای هستی است نه این اجسام. اینها اگر درست شناخته نشود امکان ندارد اگر هستیشناسی و انسانشناسی الهی نباشد انسان و هستی درست شناخته نمیشود چون در این انسانشناسی، انسان و هستی از خدا، اینها از همدیگر تفکیک نمیشوند انسان بدون خدا شناخته نمیشود جهان بدون انسان شناخته نمیشود. حالا یک وقتی هم یک کسی سؤال میکند که این که میگویند خداوند فرمود جهان را برای پیغمبر و برای تو آفریدم اگر تو نبودی آفریده نمیشد راجع به حضرت فاطمه(س) روایت داریم. یعنی چه؟ یعنی حضرت فاطمه(س) دختری حول و حوش 20 ساله، هرچه هم خوب، هرچه هم پاک، هرچه هم مقدس، یعنی کل این ستارهها و سیارهها و منظومهها را برای ایشان آفریده؟ خب وقتی سؤال را درست مطرح نکنی میگویی یعنی چه؟ کل اینجا اگر اینها نبود شما نبودید یعنی اگر پیامبر اکرم(ص) نبود، اگر علی(ع) نبود اینها نبود؟ درست صورت مسئله را مطرح کنید. معنیاش این است که نه این میلیارد کهکشان بلکه میلیاردها میلیارد دیگر هم بر اینها بیفزایید کل اینها سنگ و خاک و دود و گاز و آتش است یا اگر حیات هست همین حیات موجود در زمین مثل همینها هستند همه اینها بدون انسان کامل، بدون آن معنویت و عقلانیت، بدون آن توحید همهاش فاقد فلسفه است و بیمعنی میشود. مثل این که الآن دانشگاه را ساختند بگوییم هزاران تُن سیمان و آهن آوردند بعد بگویند هدف همه اینها توی دانشجو هستی که اینجا آمدی، برای تو ساختند بعد بگوید یعنی چه؟ هزاران تُن، این همه خرج، مهندس، پول، این همه گاز و آب و برق، این همه کارها برای من شده، یعنی اگر من نبودم این کارها نبود؟ نه اگر تو نباشی برای چه اینها ساخته بشود؟ واقعاً معنی ندارد این وقتی معنا دارد که خروجی آن یک کسی و کسانی باشند که بیایند و بتوانند یک تخصصی پیدا کنند و یک خدمتی به جامعه بکنند و الا اگر این نبود اینها نبود. روشن شد؟ آقا یعنی چه که خداوند گفته «لولاک خلقت افلاک» اگر تو نبودی این افلاک و آسمانها را خلق نمیکردیم؟ یعنی اصلاً معنا نداشت برای چه باید اینها خلق شود؟ هدف خداست، این میلیارد موجود هیچ کدام خلیفه خدا نیستند انسان است که میتواند خلیفه خدا باشد بنابراین هدف، خلیفهالله است. فلسفه و هدف کل خلقت به این معنا انسان کامل است. حالا انسان کامل کیست؟ انسان کامل انبیاء است، ابراهیم(ع) است، نوح(ع) است، موسی(ع) است، عیسی مسیح(ع) است، مریم(س) است. انسان کامل پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) است، انسان کامل اهل بیت(ع) هستند و در مراتب پایینتر آن این همه اولیاء، عرفا، بزرگان، مجاهدان آن مادری که 7تا بچهاش و شوهرش شهید شدند و باز خودش در همان شرایط پا میشود میرود خانه محرومین و شهدا خدمت میکند اینها هستند. تمام معنا بدون این زن و بدون این مرد، بیمعنا و لوس است! این مرد، این زن، این نوجوانی که این کار میکند به همه اینها معنا میدهد. اگر اینها درست معنا بشود تمام اینها کاملاً منطقی است، بد معنا بشود نه. این هم یک نکته.
و آخرین نکتهای که در این جلسه عرض میکنم بعد اگر دوستان نکتهای داشتند بفرمایند. اگر اینها درست شد پیشفرض تمام علوم انسانی، علوم اجتماعی، سیاست، اقتصاد، حقوق، اصلاً تعریف حقوق بشر عوض میشود. شما میبینید در نظامهای مادی در مورد حقوق بشر حرف میزنند حقوق بشر لیبرالی، حقوق بشر چپ، راست، چه حقوقی برای بشر میگویند؟ بخشیاش را همه ما قبول داریم ما هم قبول داریم منتهی ما باز با یک استدلال دیگری. حق حیات ما میگوییم او هم میگوید منتهی ما حیاتی که میگوییم با حیاتی که او میگوید فرق میکند. قرآن میفرماید. این حیات مقدس است الهی است قتل یک نفر مساوی است با کل بشر. آن حیات بیولوژیک و زیستشناسی است حیات در منطق مادی قداست ندارد برای چه باید مقدس باشد؟ اصلاً امر مقدسی وجود ندارد اصلاً سکولاریزاسیون یعنی قداستزدایی یعنی هیچ چیز مقدس نیست نگاه سکولار به انسان و علوم انسانی سکولار، اصلاً انسان را مقدس نمیداند نمیتواند بداند فقط دین و توحید است که میتواند از قداست و کرامت انسان صحبت کند چون اینها مفاهیم معنوی هستند در این منطق میتوانید بگویید سوگند به آزادی، سوگند به عدالت، سوگند به کرامت، در سوگند یک امر دینی و معنوی است در نگاه مادی لیبرال، مارکسیستی، سوگند چیست؟ اصلاً سوگند یعنی چه؟ شرف، تعهد، «هیهات من الذلّه»، ذلّت، عزّت، اینها مفاهیم معنویاند و الا در منطق مادی، میگوید تو الآن جانت را بیشتر میخواهی یا عزّت را؟ میگوید جانم را میخواهم. من عزت را برای خودم میخواهم من میخواهم باشم ولو با ذلّت. اما یک نگاهی است که میگوید نه، بین زندگی و عزت من عزت را انتخاب میکنم اگر قرار است با ذلت بمانم با عزت میروم شماها هم بعداً میآیید هیچ کس اینجا نمیماند منتهی همهتان با ذلت زندگی میکنید و با ذلت هم میمیرید من با عزت میمیرم این را یک آدم معنوی میتواند اینجوری بگوید اما کسی که فقط دارد به ماده و شکم و شهوت فکر میکند میگوید من برای چه باید بمیرم؟ چنان چه زمان جنگ کسانی بودند که میگفتند حالا 11 هزار کیلومتر مربع گرفته، حالا باید 110هزار،210 هزار جوان بروند کشته بشوند بخاطر 11 هزار کیلومتر مربع خاک و زمین؟ اصلاً بحث آن خاکها نیست، بحث شرف انسانی است آن خاکها مهم نیست همین الآن همان خاکها که زمان جنگ بچهها بودند ما خودمان بودیم جنگیدیم شهید دادیم ، مجروح شدیم، همان خاکها و تپهها و کوهها توی بیابان افتاده هیچ کس هم نه با آنها کاری دارد نه کاری میکنند هیچی، حالا یک کسی بگوید این قله این طرف مرز باشد یا آن طرف مرز، ارزش داشت که روی این قله 200تا شهید دادیم؟ اصلاً برای قله ما شهید ندادیم برای کل کره زمین هم نباید شهید بدهیم کل کره زمین به جان یک انسان نمیارزد. برای اروند شهید دادیم! چه کسی برای اروند شهید داده؟ اگر کسی برای اروند و جزیره فلان کشته شود عقلش کم است انسان مهمتر است یا خاک؟ اما آن معنایی داشت وقتی که طرف تجاوز میکند ظلم میکند مبارزه با ظلم است که مقدس است عدالت مقدس است فرمان خداست دفاع از انسان، حق انسان و کرامت انسان است حق یک ملت است آن ارزش دارد برایش کشته شوی آن همان امر مقدسی است که از او بالاتری تو اگر برای آن فدا شدی تو ارزش پیدا میکنی مگر همه اینها مقیاس مادی است؟ طرف پدرش مرده بود تشییع جنازه پدرش بود دید جمعیت خوبی آمد به برادرش گفت داداش جمعیت خیلی خوب آمده هفتم بابا اگر بتوانیم توی مسیر بلالی بزنیم شیربلال بفروشیم ... یعنی به جنازه پدرش هم که نگاه میکند میبیند آن لحظه چقدر میتواند بلال بفروشد! یکی از دوستان ما در اروپا در سوئد است به نظرم، تعریف میکرد، میگفت آن جا یک خانوادهای هست بعد میگفت اینها از هم که جدا میشوند دیگر همدیگر را نمیشناسند از بچگی هم بیرون میروند پدر و مادرش هم نمیپذیرند میگویند برو. او هم فکر خودش است بعد میگفت این همسایه ما 30 سال پدر از بچه و بچه از پدرش خبر نداشتند بعد این را پیدایش کردند به او خبر دادند بعد از دو روز هم فهمیدند که این مرده، به او خبر دادند که از آن شهر بیاید اینجا پدرش مرده، گفت من کار دارم نمیتوانم بیایم زنگ زده بود به بیمارستان دورا دور جنازه پدرش را فروخته بود! که اگر جنازه برای کالبدشکافی میخواهید بابام هست پولش را گفته بوده کارت به کارت کنید بروید پدرم را بردارید! خب این با محاسبات مادی چرا این کار را نکند؟ طرف میآید میگوید به ناموستان تجاوز کنیم یا خانههایتان را آتش بزنیم به شماها و دینتان و همه چیزتان اهانت کنیم یا تسلیم شوید؟ و هرچه میگوییم گوش به حرف کنید. خب در منطق مادی میگوید دوتا کفه میگذاریم ببینیم درد و زحمت کدامش کمتر است؟ چنان که سر قضیه هستهای و سر قضایای مختلف، الآن آمریکا و فرانسه و انگلیس به ما چه میگویند؟ میگویند باید تسلیم شوید و بگویید غلط کردیم! یک عده هم میگویند خب بگو، بده بره! هرچه هم او تحقیر میکند توهین میکند و خلاف وعدههایش عمل میکند، دروغ میگوید و تحریم را بیشتر میکند باز میبینید که هنوز میگویند یک مذاکره دیگر شروع کنیم! به نظرم اینها تا آخر عمرشان میخواهند مذاکره کنند نمیدانم منظورشان از مذاکره چی هم هست؟ مذاکره همین کاری بود که کردید! 18 سال است مذاکره کردید پس این کارها چه بود که داشتید میکردید؟ فکر کنم اینها منظورشان از مذاکره یک کار دیگری است. 14- 15 سال مذاکره کردید تهش این شده است! بعضیها اینطوریاند. یعنی محاسبه مادی میکند و تسلیم میشود. به سیدالشهداء(ع) و به امیرالمؤمنین(ع) و به انبیاء همین را میگفتند. به ابراهیم(ع) میگفتند که تو حرفت را زدی برو دیگر! دیگر چرا تبر برمیداری بتها را میشکنی؟ میگوید برای این که بتپرستی خلاف کرامت و شأن انسان است و ضد بشر است و هر بچهای که در این جامعه به دنیا میآید قربانی اینها و این بتپرستی و این خرافات میشود من باید از حقوق انسانها دفاع کنم. میگویم بحث کنید بحث نمیکنند با قلدری میآیم این هم تبر. جهاد و از این قبیل.
بنابراین این را هم توجه کنید که همه علوم انسانی هرچه باید و نباید است و در مباحث فقهی و شرعی هم حلال و حرام، همه مبتنی بر این است که انسان را بشناسیم اهمیت عظمت او را بشناسیم حتی علوم تجربی، این را هم عرض کنم حتی علوم تجربی. چرا؟ با این که علوم تجربی و حسی، ظاهراً دورترین علم باید باشد با آن بُعد و کرامت و معنویت غیر مادی انسان ولی حتی اینها. چون آن کسی که دارد تجربه میکند انسان است. آن کسی که از تجربیات اندوخته دارد انسان است. آن کسی که تجربههای بعدی را باید شکل بدهد انسان است. منظور از کل این تجربه و علوم تجربی، خدمت به انسان است اگر انسان را درست بشناسیم یا نشناسیم باز علوم تجربی هم دوتا مسیر میرود و از یک فیزیک بمب اتم بیرون میآید و از یک فیزیک انرژی هستهای در خدمت پزشکی، کشاورزی و... بیرون میآید. دیدید؟ فیزیکتان هم دوتا شد. از یک شیمی بمب میکروبی و بمب شیمیایی بیرون میآید و از یک شیمی دارو و درمان و... بیرون میآید یعنی از این جهت، شیمی و فیزیکی هم توحیدی و غیر توحیدی شد و از جهات دیگر هم قابل بحث است ولی من از این جهت را داریم بحث میکنیم بنابراین در علوم تجربی هم چون موضوع تجربه انسان، نیازها، استعدادها، قدرت شناخت تجربی انسان است چون علم تجربی خیلی مهم است بعضیها فکر میکنند چون موضوع علم تجربی ماده و طبیعت است اینها خیلی الهی و مهم نیست نه آقا، خداوند در قرآن به آیات متعدد، به تجربه و درک حسی توجه میدهد. این همه «أفلا ینظرون» دارد «أفلا یعقلون» هم دارد. هم میگوید اینها را درست نگاه نمیکنید تجربه نمیکنید هم میگوید چرا درست عقلتان را به کار نمیاندازید. چرا بدون عقل دارید زندگی میکنید؟ «أفلا تعقلون» میگوید چرا دارید بدون عقل همه چیز را تفسیر میکنید و تصمیم میگیرید؟ «أفلا تنظرون» میگوید چرا نگاه نمیکنی و چرا از تجربیاتت استفاده نمیکنی؟ «سیروا فیالارض» یعنی علم تجربی و انواع علوم تجربی در شناخت زمین، همین طبیعت و امکانات آن و بدن خودت. میگوید به کوهها به دریاها، به اقیانوس به درختها، به شتر، همین شتری که در بیابان داری میچرانی «أفلا ینظرون إلی الإبل؟» همین به شتر هم دو جور نمیشود نگاه کرد یک نظر احمقانه و سفیهانه که نگاه کن و برو. یک نظر هم نظر متفکرانه «أفلا ینظرون إلی الإبل؟ کیف خلقت؟» همین شتری که کنار توست، طرف میگوید آقا ما نمیدانیم در آسمانها چه خبر است؟ چطوری به خدا فکر کنیم؟ اصلاً آسمانها را ولش کن، این مباحث عمیق را ول کن، تو شترچران و در بیابان هستی؟ بله. «أفلا ینظرون إلی الإبل؟ کیف خلقت؟» به همین شتر چرا درست نگاه نمیکنی که این چطوری خلق شده است؟ خودش همینطوری آمده است؟ «و إلی الأرض کیف سُطِحت؟» این زمین چطوری تسطیح و مسطح شده است که شما بتوانید در آن راه بروید، زندگی کنید، چطوری این هوا این جوّ با این شُش شما تناسب دارد؟ چطوری این دندان با این غذا و این معده و این رودهها تناسب دارد؟ چطوری این چشمتان و... به کوهها نگاه نمیکنید؟ به آسمانها نگاه نمیکنید ببینید چه خبر است؟ یک روایت دیدم پیامبر اکرم(ص) یکی از بیشترین عبادات و تفکراتشان در سکوت مینشستند فقط به آسمانها نگاه میکردند ساعات خیلی طولانی. بنابراین در علم تجربی هم دخالت دارد.
مهندسی، معماری، شهرسازی، که سنگ و آهن و سیمان است. شما میتوانید یک خانه را طوری معماری کنید شهر را طوری بسازید که در این شهر اخلاق و نشاط و روابط انسانی بهتر باشد. میتوانید شهر و خیابانبندیهایش و نمای آن را یک طوری کنی که دوری و رقابت منفی و نفرت و بیگانگی بیشتر باشد. این را قبول دارید؟ حتی معماری خانه را میتوانید یک جوری کنید، یا دکوراسیون و مبلمان خانهتان را میتوانید یک جوری کنید که وقتی مینشینید همه دور هم، حلقهوار، چشم در چشم، روابط عاطفی را زیاد کند میتوانید هر صندلی را در یک اتاق بگذارید که هیچ وقت دور هم جمع نشوید و فردگرایی افراطی را تقویت کنید. قبول دارید؟ مبلمان، لباس. لباس پیام دارد. امروز شما یک چیزی به نام زبان بدن میگویند یعنی وقتی اینطوری میکنی یک پیام داردو وقتی اینجوری میکنی یک پیام دیگر دارد. وقتی از بالای عینک نگاه میکند یک پیام دارد و وقتی اینطوری نگاه میکنی یک پیام دیگر دارد. همه چیز پیام دارد لذا بخشی از اخلاق ما اخلاق اسلامی اخلاق بدن است که چطوری؟ قرآن میفرماید «لاتمشِ فی الارض مرحا» مثل آدم راه بروید یک جوری راه نرو که انگار هیچ کس را نمیبینی و هیچ کس برای تو اهمیت ندارد. دماغت را بالا نگیر، متکبر و بیادب راه نرو. یعنی نوع راه رفتن فرق میکند. نوع نگاه، حداقل 45 نوع نگاه شمردهاند بلکه همهاش به لحاظ مادی یک نگاه بیشتر نیست چشم فیزیکش یکی است بلکه متافیزیک آن چندتاست. نگاه تحقیر، نگاه توهین، نگاه احترام، نگاه عاشقانه، نگاه عاقل اندرسفیه، نگاه فضولی، نگاه کینهتوزانه، نگاه کنجکاوانه، نگاه شهوتی، نگاه حقیرانه،از نگاهش میفهمی این حقیر است. نگاه عادلانه، نگاه ظالمانه داریم. ببینید با این تقسیمبندی خلیفهاللهی همه چیز تفکیک به اسلامی و غیر اسلامی میشود همه چیز معنا دارد. آن وقت سینما نمیشود؟ چرا نمیشود؟ سینمایی که پیامش انسانی است و سینمایی که پیامش غیر انسانی است. سینمایی که به سمت خلیفهاللهی است و سینمایی که پشت به خلیفهالله است. سینمای ضد خانواده، سینمای تحکیم خانواده. سینمای امید، سینمای یأس. رمان، نقاشی، کاریکاتور، آتلیه میزنید یک کسی میآید توی سالن، وقتی که میرود بیرون اصلاً قلبش تاریک شده، همه چیز برایش بیمعنی شده، رابطهها سرد شده است. یک وقتی هم یک کسی میآید توی آتلیه نقاشیاش و کارش را نگاه میکنی، هر تصویر و هر نقشی که گرفته، میبینی عجب در تو امید و نشاط و تقوا و توحید دارد تقویت میکند. من که هنر نقاشی و عکاسی ندارم ولی این بُعدش را میبینم.
در همین جلسه که ما دور هم نشستیم میشود 20 تا عکس گرفت با 20 پیام. مثلاً یک لحظه یکی از شما دستتان را در دماغتان کردید از همان لحظه عکس بگیرند من یک لحظه داریم پلک میزنم چشمانم اینطوری است عکس میگیرند اصلاً پدرسوختگی بعضی از این رسانهها و بعضیهایشان که مریض هستند همینطوری است با عکس پیام میدهد معنا دارد، نگاه معنا دارد. همه چیز تقسیم میشود. علوم تجربی هم حداقل به این معنا. پزشکی برای بدن است. بسیار خب. حالا سؤال من این است که تفاوت فلسفی پزشکی و دامپزشکی در چیست؟ هر دویش بدن است و خیلی از مکانیزمهایش هم شبیه به هم هست. تفاوتهایی دارد خب همه حیوانات هم با هم تفاوتهایی دارند همین پزشکی که نسبت آن با انسانیت انسان دو جور است. بازی با هورمونها، غدهها، اعصاب، نوع داروهایی که میدهی، حالا من نمیگویم رواندرمانی و روانپزشکی که اینقدر حرفهای درست و نادرست و مزخرفات در آن میگوید که خیلی از آدمها که سر یک ناراحتی عصبی ناراحتی عصبی پیدا کردند بعضی از اینها با دارو به دیوانه کامل او را تبدیل میکنند که یکسره باید یا خواب باشد یا گیج باشد و با آن دارو به اسم آرامش، مثل این مشاورههای خانواده، بعضیهایشان که خودش ظرف یک سال سه تا ازدواج ناموفق داشته، سه تا طلاق گرفته، بعد اینها مشاوره خانواده میشوند! بعد توصیههایی که میکند برو گوش کن ببین چه میگویند؟ عوض این که خانواده را دوباره جفت و جور کند متلاشی میکند. خب حالا در مورد پزشکی و همه علوم، باز موضوع انسان ناظر به انسان است و انسانشناسی درستتر، پزشکی کاملتر میشود و فیزیک کاملتر. چون همهاش نسبتش این است جهانشناسی و هستیشناسی است. بیماریهایی در انسان هست که در حیوان نیست هم بیماریهای جسمی و هم بیماریهای روحی و عقلی اخلاقی که آنها اصلاً در حیوانات نیست. لذا سلامت جسم و روح انسان یک تفاوتهایی یک جایی پیدا میکند. بدن انسان در خدمت روح ملکوتی اوست این بدن در خدمت یک روح ملکوتی است در اختیار اوست. این بدن میپوسد و به اشیاء دیگر تبدیل میشود و این بدن سایه انسان خود انسان نیست اگر دارید به سایه ور میروید به صاحب سایه توجه داشته باشید دو جور میشود لذا اخلاق پزشکی مطرح میشود. اخلاق پزشکی اخلاق توحیدی اگر باشد، حفظ کرامت انسان، امید در انسان، امید در بیمار، خدمت به بیمار. در روایت میفرماید که «من زارَ مریض کَمَن زارَنی» حدیث قدسی پیامبر(ص) از طرف خدا میفرماید، میفرماید خداوند فرمود «هرکس به عیادت مریض برود اگر که به عیادت من آمده است» یعنی به دیدن انسان مریض که میروی انگار زیارت خدا رفتی اینقدر کرامت دارد ح حالا پزشک و پرستاری که به مریض به عنوان امانتالله نگاه کند به عنوان کسی که ظرفیت خلیفهاللهی دارد آیا هر دارویی را به او تجویز میکند؟ هر برخوردی را با او میکند؟ آیا با درد و جان بیمار تجارت میکند؟ ببینید پزشکی هم متفاوت شد. بازارش هم فرق میکند، احکام بازار، اخلاق بازار. اصلاً چرا شریعت میآید؟ چرا واجب و حرام میآید؟ واجب و حرام یعنی تفاوت سبک زندگی انسانی و غیر انسانی. سبک زندگی رو به خدا و پشت به خدا. اینها مباحثی است که باید به آن توجه داشته باشیم که لذا میگویند از هر دارویی هم استفاده کنید این را هم مفسرین و هم بزرگان اخلاق گفتند و آیات و روایات هم در این باب زیاد داریم میگویند وارداتتان هرچه باشد صادراتتان متناسب با آن است. اگر واردات روح ما، چون دهان روح ما کجاست؟ چشم و گوش است. یعنی آنچه که میشنویم و میبینیم اینها وارد روح ما میشود. هرچه واردات روح ماست یعنی فیلمی که میبینیم صحنههایی که میبینیم کتابی که میخوانیم صداهایی که میشنویم و هرچه داریم میبینیم و میشنویم دارد وارد شخصیت ما میشود و تغذیه روحی میشویم. واردات روحیتان هرچه که باشد شخصیت ما اینطوری شکل میگیرد و صادرات ما همین است. اگر یک کسی بنشیند یکسره فیلمهای ترسناک و خشن ببیند کمکم خشن میشود یعنی میبیند در این فیلمها که صدتا – ده تا دیده در این فیلمها هرکسی ده تا – دهتا آدم کشت و چشمانشان را درآورد کمکم آدم کشتن برایش عادی میشود مثل این سربازان آمریکایی، این بازیهای کامپیوتری که هست میزنی و میکشی، یکسره به اینها اینها را نشان میدهند و بیرون هم همینطوری آدم میکشند میشود ملکة روحشان. خب یک کسی یکسره موسیقی گوش کند موسیقی حلال گوش کند یعنی عادت کند روح و شخصیت او با همین حالت شکل میگیرد یک آدم رمانتیک، اراده ضعیف، شل، حساس، زودرنج و غیر واقع بین میشود به اندازه اگر گوش کند نه، زیادی که گوش کند اینطوری میشود. حالا موسیقی حرام، موسیقیهایی که وقتی گوش میکنید موزیک یا ترانهای که گوش میکنید عصبیتان میکند دیدید بعضی از موزیکها را میگذارید طرف با آن آهنگ حاضر است مشت توی کله دیگری بزند دیگری را بکشد یا خودش را بکشد از یک جایی پرت کند. چند سال پیش یک فیلمی در اینترنت دیدم در انگلیس یا آلمان بود یک کنسرت موزیک بود همه پایین نشسته بودند آن وقت این بالا موزیک خیلی خشن و هیجانی بود یعنی آدم گوش میکرد دلش میخواست بلند شود ورجه ورجه کند! بعد آن بالا همینطوری که میرقصیدند این جمعیت هم دیوانه و مست از کول هم بالا میرفتند آن وقت آن بالا آن خواننده نشست و بالای سن – معذرت میخواهم – مدفوع کرد! من فیلمش را دیدم حال آدم بهم میخورد. آن وقت از بالا پرت میکرد مردم از همدیگر میقاپیدند! تحت تأثیر آن موزیک میدانید موزیکهایی هست که خشونت را در شما تقویت میکند که شما با آن موزیک میکُشید موزیکی هست که افسردگی میآورد یک موزیک خاصی هست که یکشنبه بود میگفتند هزاران خودکشی در دنیا با این موزیک انجام شده و میشود یعنی این موسیقی را پخش میکند و انگیزه و تمایل برای خودکشی در او زیاد میشود. خب اینها موزیک حرام است موزیکی که خشونت را، شهوت را، افسردگی را و اینطور چیزها را در انسانها تقویت کند حرام است. اما یک موسیقیهایی هست که آرامش اعصاب میآورد یا حماسه ایجاد میکند خستگی آدم را در میبرد، اینها موسیقی حلال است هرچیزی که گوش کنیم و ببینیم روح و شخصیت ما را میسازد بعد صادراتتان متناسب با این واردات است. صادرات روح انسان چیست؟ اعمالی که میکنیم، تصمیماتی که میگیریم، موضعی که میگیریم، حرفهایی که میزنیم، اینها صادرات روح ما میشود. چگونه عمل میکنیم؟ متناسب با این مصرف تو. یعنی اگر غرق در این فیلم و رمان، یا رفقایی که مدام در خط بخور و بخواب و کیف کردن است خب شخصیتتان اینطوری میشود و مدام میخواهید همین کارها را بکنید. اگر با شخصیتهای صالح باشید و واردات ذهنیتان، دعایی که خواندید و کتابی که خواندید، فیلمی که دیدید، استادی که داشتید اینها مدام صحبت از فضیلت و انسانیت و علم و معرفت و جهاد است صادراتتان هم همانها میشود و مثل آنها میشوید. این که میگویند دوست چقدر مؤثر است، محیط چقدر مؤثر است برای همین چیزهاست. خانواده چقدر مؤثر است برای همین چیزهاست. در مورد جسم هم همینطور است. واردات جسم از کجاست؟ از دهان است این که چه میخوریم و چه میآشامیم هم از نظر پزشکی و بهداشتی، هم از نظر مشروع بودن یا نبودن، حلال و حرام بودن، پاک و نجس بودن، در صادرات جسم اثر میگذارد افعالی که انجام میدهیم و آثاری که روی جسمتان میگذارد مثلاً در روایتی هم دیدم که در فقه میگویند اگر شما بیماریای پیدا کردید فقط باید با مشروب الکلی فرض کنیم داروی آن است میگویند اگر واقعاً حفظ جان که واجب است در گروه مصرف الکل گوشت خوک و سگ و مرده و الکل است ولو نجس و حرام است ولی در این مورد خاص حلال میشود بعد روایتی دیدم که اصلاً چنین فرضی نیست یعنی خداوند بیماریای در بدن انسان نمیگذارد که دارو و درمان مشروع و حلال نداشته باشد. یک جایی هم دیدم "بوعلی سینا" در مباحث پزشکی و سلامتی که بحث میکند میگوید من هرگز برای هیچ دردی مواد الکلی را توصیه نمیکنم برای این که اینهات هم روی جسم و هم روی شخصیت طرف اثر میگذارد و دنبال معالجه دیگر و راه حل دیگری هستم. خب عرض من تمام شد.
جمعبندی این دوتا جلسه ما این میشود که هدف همه علوم و شناختها در دانشگاه، حوزه، غیر از آن علوم تجربی و عقلی، شهودی و باطنی و خود وحی، تعریف همهاش تعریف انسان است، شرح حال انسان است ابدیت و ازلیت آن، و این که چه اتفاقاتی برای او افتاده است و خواهد افتاد قرآن اگر میآید راجع به زمین، آسمان، حق، باطل، مرگ، زندگی، درست، نادرست، راجع به هرچیزی که بحث میکنند دنیا و آخرت، مرگ و زندگی، هدف همه انبیاء و دین این است که انسان درست شناخته شود و این که نجات انسان در چیست؟ سقوط آن در چیست؟ چه به نفع شماست و چه به ضرر شماست. هدف همه، انسان است اگر انسان نبود نه دین معنی داشت نه علم بود نه هیچی. هدف همه اینها انسان است و خداوند راجع به اهمیت این انسان صحبت کرده است. انشاءالله اگر عمری بود در جلسه بعد، من یکی دوتا آیه در همین باب را که چطوری فلسفه آفرینش کل جهان ارتباط پیدا میکند با علم انسان به خدا، و علم انسان به خودش و علم انسان به هستی. چند نمونه از آیات قرآن که در این باب زیاد است انشاءالله مورد بحث قرار میدهیم.
یکی از حضار: من یک سؤالی برایم پیش آمد ولی چون گفتم شاید تا انتها پاسخ داده شود گذاشتم برای آخر. شما در قسمتی که فرمودید ژاپن رفته بودید و 40- 50تا بتخانه فقط خودتان دیدید من این سؤال برایم پیش آمد چرا در کشوری مثل ژاپن که شما میگویید40- 50تا بتخانه خودتان دیدید و بت میپرستند
جواب استاد: بله بت میپرستند مثل هندوئیزم و بودیزم، تازه بودیزم رفرم و اصلاح در هندوئیز بود که این کارهایش کمتر شد ولی باز هم هست.
ادامه سؤال: خب چرا در کشوری مثل ژاپن، در خیلی از مسائل بگوییم مانند صنعت و مدیریت به کنار، ولی در تعلیم و تربیت از کشوری مثل ایران، ما که قرآن را داریم، من که مسلمانم، ائمه را دارم، پیامبر را دارم چرا کشور ژاپن از من پیشرفت بیشتری دارد؟
جواب استاد: من لابلای آن عرض کردم این که فرض کردیم پیشرفت صنعتی به مفهوم پیشرفت انسانی نیست...
ادامه سؤال: صنعت درست است اما تعلیم و تربیت را نگاه کنید ما الآن در کلاسهای درسمان استاد فیلم میگذارد و یک نمونه از تعلیم و تربیت ژاپن میگوید که بچهها را چطوری تربیت میکنند.
جواب استاد: بله، من خودم از کسانی بودم که گفتم، من خودم در دانشگاه توکیو در یک جلسهای دعوت داشتم بعد یکی از رفقا که طلبه ژاپنی است شاید آخوند معمم ژاپنی ندیده باشید ایشان مدتی قم بود و الآن آنجاست مسئول مرکز اسلامی است یک روز گفت بچهام را میخواهم مهدکودک ببرم بیا برویم مهدکودکهای اینجا را هم ببین. من توی ذهنم این بود که حتماً میرویم بچهها سوسول هستند لوس هستند توی پر قو بزرگ شدند رفتم یک ساعتی آنجا بودم میخواستم ببینم چطوری با بچهها برخورد میکنند دیدم اصلاً سربازخانه است! یعنی اینجا اگر توی یک مهدکودکی آنطوری برخورد کنند پدر و مادرهایشان میآیند دعوا میکنند که بچه ما را چه کار کردید! اولاً که جالب بود در کل کلاسهایشان اصلاً سطل زبالهای نبود همه باید با خودشان یک ظرف کیسهای پارچهای میآوردند هرکس زباله تولید میکند باید با خودش ببرد خانهاش. یعنی گفتند مهدکودکها نظافتچی ندارد نظافت مدرسه، حیاط، کلاس همه با خودشان است یعنی دقیقاً از بچگی به بچه یاد میدهند که باید کار کنید، باید زحمت بکشید، باید نظم داشته باشید به سه سوت 1 و 2 و 3 باید کفشهایتان را پوشیده باشید بیرون بیایید. اصلاً این لوسبازیهای اینجا نیست اینجا بچهها را میفرستند توی مهدکودک از اول تا آخر آهنگ میگذارند میگویند برقصید بعد هم شلوارشان را خیس میکنند. ما یک زمانی بچه کوچک داشتیم یک مدت کوتاهی مجبور شدیم بچه را مهدکودک بگذاریم هر وقت میرفتیم این بچه را تحویل میگرفتیم تازه برای دانشگاه تهران بود این بچه به حالت غش، شلوار خیس، و بعد هم میفهمیدیم که اینها از اول آهنگ میگذارند نشاط و شادی، بچهها بزن و برقص و بازی کن. در این مهدکودک یک بخشی بازی بود ولی بقیهاش آموزشهای درست بود. اولاً که مگر مهدکودکهای ما اسلامی و کتابی دارد عمل میکند؟ ما اینجا حساب و کتابی نداریم. هنوز نمیدانیم مسئول مهدکودکها کیست؟ یکی میگوید سازمان بهزیستی است، یکی میگوید آموزش و پرورش است، اصلاً تکلیف آن معلوم نیست. اینجا که معیار نیست، معیار قرآن است نه ما. این یک. دوم این که بدانید اگر منظور از تعلیم و تربیت ژاپن این است که یک شهروندی درست میکنند که، صددرصد تابع و مطیع است و خصوصیات آن هم این است شرق آسیا این طوری است مخصوصاً ژاپن، که صددرصد بچهها را آدمهای مطیع مثل کارگر ماشینی که باید در هر شرکتی میرویم میبینیم رئیسمان چه میگوید صددرصد باید همان را انجام بدهیم. اینطوری او را تربیت میکنند که اولاً این تربیت فوایدی دارد فوایدش هم ما باید رعایت کنیم و ضررهایی دارد. من یادم هست آنجا یک برج ایفلی شبیه برج ایفل پاریس ساختند و آنجا هم ابداع نکردند از خودشان که یک چیزی متناسب ژاپنیها بسازند یک چیزی مثل برج ایفل منتهی قرمز ساختند که گفتم برویم آن را در توکیو ببینیم که اتفاقاً کنار بتخانه هم بود. من آنجا رفتم دیدم مأموران ژاپنی که کنار آسانسورها و کنار در گذاشتند به آنها گفتند هرکس میآید با اینطوری دو بار خم بشوی در را باز کنی بعد که میرود دوباره دو بار اینطوری خم بشوی. من خیلی دقت کردم دیدم واقعاً مثل ماشین کوکی! حتی یک بار دقت کردم در خودش باز شد که باز و بسته شد به این گفته بودند در که باز و بسته میشود باید خم بشوی درِ خودش باز شد کسی هم نبود باز هم خم شد! خب حالا با خودم گفتم این یک مزیتی است، چون در ایران اصلاً کسی محل کسی نمیگذارد شما به یک کسی بگو اینقدر بگیر اینجا فقط بایست تا بروی بیرون او مینشیند! اصلاً کسی اینجا به کسی کاری ندارد یک روحیاتی است! یک ضعفهایی دارد ضعفهایش این است که وقتی او توی شرکتش رئیسش میگوید این کار باید بشود این کار میشود.
یکی از بستگان ما که زمان جنگ از دوستان جبهه بود و از بچههای لانه جاسوسی بود و بعد هم به سپاه رفت و بعد هم از اساتید دانشگاه شریف تهران است. ایشان سالها در ژاپن استاد دانشگاه بود گفت اصلاً این حالتهایی که اینجا در ادارات، در دانشگاهها، در تشکیلات هست آزادی، لارج، هرکسی هر کار دلش میخواهد میکند در هیئت علمی دوستانشان و رفقایشان را میآورند و هرکسی را نخواهند نمیآورند پایاننامه را نگاه نمیکنند. اینجا همه چیز را رها کردند. گفت آنجا اینقدر همه چیز دقیق است زیر نظارتی. نفس نمیتوانی بکشی. برقی که از اتاق بیرون میآیی اگر خاموش نکنی با تو برخورد میکنند چراغ باید خاموش بشود چرا چراغ روشن است؟ اینجا دانشگاه تعطیل است کل چراغها همه روشن است! خب این سختیها را دارد فوایدی دارد.
اما یک نقطه منفی هم دارد و این که آن آدم ژاپنی که شما میگویید تعلیم و تربیت، تقریباً هیچی نیست جز یک ماشین کوکی. ماشین کوکیاند ابداع،خلاقیت، تصمیمگیری، اینها را اصلاً ندارند یا مثلاً در هند، هندیها خیلی آدمهای تسلیمی هستند آرام هستند حالا خیلی قانونمند نیستند ولی مثل ماها نیستند که هرکس هر چی به ما میگوید اول لجاجت کنیم خلاف آن را عمل کنیم مگر ثابت بشود که فلان، و الا اصل این است که اگر قانون است باید رعایت کنیم اصل این است که نکنیم! ولی آنجا برعکس است. مثلاً در یک مغازه سوپر، 10- 20 نفر صف کشیدند حالا توی مغازه ماها کی صف میکشد مگر وقتی که چیزی نباشد و مجبور بشوند صف بستند بعد آن فروشنده دارد کار میکند وسطهایش تلفن زنگ میزند تلفنش یک ربع، 20 دقیقه طول کشیده، تمام اینهایی که در صف هستند تکان نخوردند! نه اعتراض کردند نه حرف زدند نه صف را بهم زدند هیچ کس هم به او نگفت تلفن را قطع کن کار ما را راه بینداز، حالا در ایران کسی جرأت دارد این کارها را بکند؟ از پشت میز بیرون میکشند او را فلان... یک خوبیهایی دارد و یک بدیهایی دارد. خوبیاش این که اینجا تسلیم هر چیزی نمیشوند همه رئیس هستند! همه خودمختارند! همه خلّاق هستند و سر مردم ایران را نمیشود کلاه گذاشت چون هر کسی خودش را مرکز عالم میداند و هیچ کس تسلیم کسی نیست غالباً نیست مگر مجبور شویم. همین کرونا که همه میبینید ماسک میزنند برای این که ترس مرگ بود دیدند شوخی شوخی همه دارند میمیرند و الا اگر یک جایی خطر نباشد اعلام کردند یارانه چه کسانی نیاز دارند؟ آنهایی که نیاز دارند بیایند از تعداد جمعیت ایران بیشتر ثبت نام کردند همه فقیر و بدبخت بودند گفتند ما یارانه میخواهیم میدانید از 70 میلیون بیشتر ثبت نام کردند! خب جامعه ما یک بیماریها و مرضهایی دارد اخلاقهای بدی داریم، تنبلی، دنبال مال مفت بودن، دنبال تعطیلات بودن، فرق میکند با آن کسی که از تعطیلات خوشش نمیآید ضرر شرکتش را ضرر خودش میداند آنها نقاط مثبتی است که ما اینجا نداریم. قرآن میفرماید هرجا درست عمل کنید همان میزان نتیجه آن را میبینید میخواه مؤمن باش میخواه کافر باش. منتهی آن بُعدی که ما داشتیم اینجا راجع به آن صحبت میکردیم این بُعد چیزی است که نه در ژاپن است نه در شرق است و نه در غرب است این فقط در توحید است. توحید هم معنیاش ما و شما نیست منظور در قرآن است، نه من و شما. هرکس به هر میزانی تابع سنت و قوانین الهی باشد چه در قوانین مادی و چه در قوانین معنوی به همان اندازه خداوند به او وعده داده و نتیجه آن را میبیند چه در دنیا و چه در آخرت. هرکس هم نکند هرچه میخواهد بگوید فقط این آیه قرآن را یادم آمد، مسلمانها میگفتند ما مسلمانیم و مسلمانها کارهایشان تضمین است ما گارانتی داریم بهشت میرویم و... آیه نازل شد که قبل از شماها هم یک کسانی دیگر این حرفها را میزدند مسیحیان میگفتند که یهودیها هیچی نیستند مزخرف هستند «لیست الیهود علی شیء...» (بقره/ 113)؛ یهودیها میگفتند که اینها هیچی نیستند و مزخرف هستند ما مرکز عالم هستیم. آنها میگفتند عُزیر پسر خداست، اینها هم میگفتند مسیح پسر خداست حالا نوبت شما مسلمانها شده؟ یک گروه سومی آمدید شدید مرکز عالم و هیچ کس هیچی نیست؟ بعد میفرماید تمام «لیس إلّا الأمالی» اینطور حرفهای مزخرف زدن فقط توهمات خودتان است «أمالی» یعنی آرزو و تخیل و توهم است اینها واقعیت ندارد هرکس واقعاً ایمان دارد، شما هم مسلمانهای دروغین مثل همین مسیحیها و یهودیها هستید شما هم با اینها فرقی ندارید شما هم مثل اینها خودخواه و خودمحورید. میزان؛ ایمان و عمل صالح است نه این که شناسنامه من ایرانی است مسلمان شیعهام. میزان، عمل است این معیار است.
یکی از حضار: استاد همین آیه را میفرمایید؟ «لیست علی شیء حتی تقیم تورات...» (مائده/ 68)
جواب استاد: بله، این هم هست. میگوید شما همهتان هیچ هستید تا وقتی که به تورات و انجیل و کلام خدا عمل نمیکنید چه فرقی دارد، نه او به توراتی که بود عمل کرد نه این به انجیلی که بود، نه شما به این قرآنی که هست عمل میکنید چه فرقی دارید؟ شما شناسنامهتان مسلمان است آنها یهودی! چه فرقی با همدیگر دارید؟ خدا قوم و خویش کسی نیست خدا اصلاً پسر ندارد نه مسیح، نه عُزیر، نه شما. قضیه این است. عدل الهی یعنی این. بنده مؤمن باشم یا کافر، دستم را روی آتش بگیرم میسوزد. مؤمن باشم یا کافر، منظم عمل کنم نتیجه عملم را میبینم، میخواهی ژاپنی باش، ایرانی باش، آفریقایی باش، خدا با کسی قوم و خویش نیست. ملاک، عمل و عکسالعمل است، عمل صالح و نتیجه آن است چه در دنیا چه در آخرت، بقیهاش همهاش بازی است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی