شبکه افق - 15 فروردین 1401

هدف وسیله را توجیه می کند؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

دوتا نکته را اگر در کنار هم قرار ندهیم در دام افراط یا تفریط می افتیم یعنی واقعاً راهی است که دو طرف آن بیراهه و پرتگاه است یک طرف نام هدف وسیله را توجیه می‌کند ما از همه ارزش‌ها و معیارها و واجب‌ها و حرام‌ها و قانون حرف بزنیم اما در عمل تابع منافع‌مان باشیم هرجا که اجرای شریعت و اصول انقلاب و مکتب و قانون و اجرای قانون به نفع ماست بگوییم قانون‌گرایی و تشرع و اصول‌گرایی. هرجا که منافع ما را تأمین نمی‌کند حتی ممکن است به ما صدمه ضرر مادی هم برساند یعنی ما را از قدرت و ثروت و از رفاه و از ریاست دور کند آن‌جا بگوییم بله مصالح پیچیده است و به اسم مصلحت, هدف، وسیله را توجیه می‌کند به معنای غلط کلمه. چون هدف، وسیله را توجیه می‌کند کاملاً بستگی دارد که شما هدف را چه تعریف کنید اگر بگویید هدف ریاست من است هدف اقتدار من است قدرت و ثروت من است هدف من هستم حالا بگویید هدف وسیله را توجیه می‌کند آن وقت شما هرجا قانون و شرع به نفع شماست قانونمند و متشرع هستید هرجا به نفع‌تان نیست به اسم مصلحت و منافع, مسائل پیچیده است می‌گویی اهمّ و مهم کردم راست هم می‌گویی. راست هم می‌گویی اهمّ و مهم کردی منتهی ملاک اهمیت از نظر تو منافع مادی خودت است من‌محوری! اصلاً اومانیزم همین است من محور هستم منتهی خیلی از ما مذهبی‌ها هم در واقع همین منیت و نفسانیت و انانیت هست منتهی ما با ادبیات مذهبی این کارها را می‌کنیم طرف در بازار ربا می‌خورد اسم مذهبی روی آن می‌گذارد همه کارهایی که کفار و مشرکین می‌کنند خیلی کارهایش را ماها هم می‌کنیم ولی گاهی اسم اسلامی روی آن می‌گذاریم این می‌شود هدف وسیله را توجیه می‌کند ولی به معنای غلط. چرا غلط؟ چون اصلاً هدف غلط است نه این که هدف درست است وسیله‌اش غلط است. ببینید به این معنا می‌گوییم هدف وسیله را توجیه نمی‌کند اما اگر هدف درست بود ما این‌جا گفتیم هدف قابل عقلانی شدن نیست نمی‌شود داوری کرد که کدام هدف درست یا غلط است هدف، ذاتاً امر نفسانی است نه عقلانی. هر هدفی برای خودش محترم است نمی‌توانیم بگوییم کدام هدف حق است، کدام باطل است، کدام بد است و کدام خوب است؟ ولی می‌توانیم بگوییم وسایلی که انتخاب کردی وسایل درستی است یا نه؟ خوب است یا بد است؟ عقلانی است یا غیر عقلانی؟ این‌جا می‌شود گفت. اما اگر یک کسی گفت هدف، من نیست بلکه هدف مکتب من است. امام می‌گفت نگویید من، بگویید مکتب من. اگر هدف منیت و نفسانیت نیست که ما سر کار باشیم ما به قدرت برسیم من مشهور بشوم بنده رئیس بشوم و ثروتمند بشوم، اگر هدف این نیست هدف مکتب من است یعنی هدف رضایت خداوند است بله این‌جا هم به یک معنا هدف، وسیله را توجیه می‌کند اما به معنی درست کلمه. به این معنا که وقتی هدف، رضای خداست تمام وسایل نسبی‌اند منتهی نسبی نه نسبت به منیت من؛ منافع من، نفسانیت ما، منِ فردی یا مای جمعی، نسبی به معنای نسبت به حق، حق مطلق. اگر حق مطلق هدف بود حقوق نسبی یعنی اهداف میانی، هدف حق مطلق، هدف نهایی، اهداف میانی حق هستند اما حقایق نسبی‌اند آن وقت در شرایط عادی شما شریعت و قانون است که 95 تا 98 درصد موارد این‌طوری است. در یک مواردی در حوزه‌های فردی و در حوزه جمعی، در حوزه زندگی شخصی هم همین‌طور پیش می‌آید مثلاً یک وقتی شما می‌خواهید بروید یک مشکلی را حل کنید اگر مشکل‌تان حل نشود زندگی‌تان نابود می‌شود ورشکست می‌شوید اگر بخواهید آن را حل کنید احساس می‌کنید باید فلانجا رشوه بدهید امر دایر شد بین دوتا حرام، امر دایر شد بین دوتا حقوق، دوتا حق، حق ادامه حیات و حق سالم ماندن از گناه در زندگی شخصی این‌طور مسائل پیش می‌آید. در کار سازمانی – تشکیلاتی و مبارزه جمعی و... تا حکومت تا مبارزات جهانی آنجا هم خیلی از این مسائل پیش می‌آید. خیلی وقت‌ها مجبور هستی بین بد و بدتر انتخاب کنی نه بین خوب و بد. همیشه انتخاب بین خوب و بد آسان نیست که آسان باشد. گاهی انتخاب بین خوب و خوب‌تر تشخیص آن سخت است از همه سخت‌تر انتخاب بین بد و بدتر است در یک موقعیتی قرار می‌گیری دوتا کار بد است یکی از آن را مجبوری انجام بدهی, در آن لحظه عمل بدتر بد است نه این که خوبی و بدی نسبی است. نه. هدف چیست؟ اگر هدف حق مطلق است این‌جا هم هدف وسیله را به یک معنا توجیه می‌کند منتهی هدف چیست؟ وسیله چیست؟ توجیه یعنی چه؟ بله در منطق ما هم بعضی از ارزش‌ها نسبی‌اند منتهی هم نسبی‌اند نسبت به ارزش مطلق. در آن منطق هم همه ارزش‌ها نسبی‌اند منتهی مطلق آن مکتب من نیست بلکه من است! منابع دنیوی است. سکولاریزم یعنی دنیا و اصالت دنیا. پس یک فرض این است که هدف تعریف می‌شود یا نه؟ قابل عقلانی شدن است یا نه؟ هدف حق و باطل در مکتب ما معنا دارد یا نه؟ بله در مکاتب ماتریالیستی مادی و در مکاتب نسبی‌گرا نه. فرق بعدی این است که صحبت منافع من است یا صحبت مصالح عمومی، مکتب من؟ فرق سوم این است که وقتی می‌گوییم مصالح، فقط مصالح دنیوی را داری می‌بینی یا مصالح دنیوی و اخروی هر دو را می‌بینی؟ حالا این‌ها به در هر دویمان می‌خورد همه جا. این بحث تخصصی و غیر تخصصی و مردانه و زنانه، اداری و غیر اداری نیست ما خیلی وقت‌ها در زندگی شخصی‌مان هم این مشکلات را داریم. الآن ببینید سیاستمداران در سیاست، اقتصادیون در اقتصاد، بازاریان در کار و بحث خانواده، در بحث تربیت کودک، گاهی اوقات آدم می‌بیند برای تربیت فرزندش یا تنظیم کار داخل خانه باید بین دوتا بد یکی را انتخاب کند همیشه انتخاب بین خوب و بد نیست. و آیا آن که ما در اصول بس داریم که آیا حکم رفته روی موضوع بدون شرط یا موضوعی با قید و شرط؟ اگر این موضوع دو – سه‌تا شرط داشته و حکم روی آن رفته، هر جا آن شرایط باشد باید حکم باشد اما اگر روی یک موضوعی بدون شرط رفته، شما روی یک موضوع با شرط و شروط‌هایی می‌بینید اینجاست که بیشتر بحث تزاحم مطرح می‌شود لذا می‌بینید یک جاهایی اهل بیت(ع)، پیامبر(ص) و انبیاء سر یک اصولی ایستادند و سنگین‌ترین هزینه‌ها را هم داده‌اند اصلاً صحبت از مصلحت نکردند. یک جا می‌بینید سر یک مسائلی کاملاً دارند چرتکه می‌اندازند و محاسبه بیرونی کردند گفتند نه. اگر این‌ها را نفهمیم که این‌جا این‌ها دوتا شکل است، دوتا مصداق است، مفهوم اصلی چه بودکه حکم الهی روی آن رفت؟ گیچ می‌شوید. بعد می‌پرسید که ببخشید امیرالمؤمنین با چه ملاکی بعد از پیامبر درگیر نشد؟ 25 سال ولی سه‌تا جنگ بین مسلمین شد پای آن ایستاد و ده‌ها هزار مسلمان از دو طرف کشته شدند، حافظ قرآن، اصحاب پیامبر، همه از دو طرف کشته شدند؟ چه بود؟ آنجا چطور یک مصلحتی رعایت شد ولی اینجا مصلحت نبود؟ واقعاً آدم محاسبه کند. بعضی‌ها به امیرالمؤمنین(ع) اشکال می‌گیرند که اگر همان اول محکم ایستاده بودید بعداً خیلی از مسائل دیگر پیش نمی‌آمد. اتفاقاً خود حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه 3- 4تا توضیح می‌دهد که مصلحت چه بود؟ ایشان در نهج‌البلاغه می‌فرماید من اعتراضم را کردم و.... بعد دیدم که امت تازه مسلمان پاگرفته بلافاصله بعد از پیامبر از هم فروخواهد پاشید اگر من بخواهم سر آن حق بایستم. من مجبورم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنم و بد را انتخاب کردم تا بدتر تحقق پیدا نکند. خب یک کسی بگوید 25 سال بعد چرا همین محاسبات را نکردی؟ مغیره‌بن‌شعبه آمد پیش امیرالمؤمنین گفت آقا بگذارید این معاویه در منطقه شام و فلسطین و شمال آفریقا، غرب جهان اسلام دست این‌هاست نمی‌شود شما همین اول یک ملاحظه مصلحت نظام بفرمایید و بگویید حالا فعلاً باش! بعد که مستقر شدید و پایه‌های قدرت‌تان کاملاً مسلط شدید بعدا او را بردارید حضرت امیر(ع) فرمودند نه نمی‌شود. این‌جا مصلحت نظام هم این نیست. چرا؟ چون هدف این نیست که من به یک حکومت مطلق و یکپارچه برسم و رقیب نداشته باشم یک مصلحت و هدف بزرگتر این است که اسلام نباید تحریف بشود من اگر همین الآن معاویه را بپذیرم این تحریف اسلام است! این آدم اصلاً صلاحیت حکومت ندارد.

ببینید هم اینجا که درگیر شد و هم بعد از پیامبر(ص) که درگیر نشد هدف یکی بود – خواهش می‌کنم این را دقت کنید – هر دوجا یک هدف بود نسبی‌گرایی نشد در هدف، مطلق‌گرایی بود. هدف چه بود؟ مصلحت اسلام. نه حاکمیت من. امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید حاکمیت من هدف نهایی نیست هدف واسطه است اگر حاکمیت من باهدف نهایی که مصلحت اسلام و مسلمین است اگر با هم مطابق افتاد من برای حفظ حاکمیت خودم می‌جنگم مثل آن سه جنگ که بر ایشان تحمیل شد و ایشان هم جنگید نگفت مصلحت نظام میگوید که خیلی خب شام دست معاویه باشد خیلی خب بصره و حجاز هم دست شما باشد، فلان هم دست فلان باشد تا بعداً ببینیم چه می‌شود! ولی آن زمان چی؟ آن زمان مصلحت اسلام مطابق با حاکمیت من منحصراً نبود باید یکی از این دوتا را انتخاب می‌کردم من مصلحت اسلام که هدف اصلی است انتخاب کردم. هدف صلح حسن و کربلای حسین عیناً یکی است دوتا هدف نیست. چون هدف نه حاکمیت است نه شهادت و شهید شدن است, هیچ کدام هدف نیست نه شهادت نه حاکمیت هیچ کدام هدف نیست. هدف اسلام است مکتب باید معرفی بشود و درست تعریف بشود اگر توانست حاکم هم بشود و اگر نتوانست حاکم هم نشد مهم نیست ولی باید درست معرفی بشود. این هدف در زمان امام حسین با آن وسیله تأمین می‌شود و در زمان امام حسن با این وسیله. بعضی‌ها که این را متوجه نشوند می‌گویند ببینید در کار امیرالمؤمنین تناقض است انتحاری ائمه می‌کند بین رفتار ائمه تعارض است امام حسن(ع) مصلحت نظام را می‌بیند امام حسین اصلاً به مصلحت کاری ندارد کربلا جای عشق است نه جای عقل. این را هم نمی‌دانیم چه کسی گفته؟ یک روایت نداریم این حرف‌ها توی آن باشد! اینجا جای عشق است نه عقل. اصلاً تعارض عشق و عقل چیست؟ امام حسین(ع) تا ظهر عاشورا استدلال می‌کند عشق عقلانی است و عقل عاشقانه است هر دویش هست اگر همه‌اش عشق بدون عقل است چرا این قدر صحبت می‌کند مدام توضیح می‌دهد و استدلال می‌کندو معرفی می‌کند. پس فرق بین این دو نوع مصلحت‌گرایی، این دو نوع اهم و مهم، این دو نوع هدف وسیله را توجیه می‌کند انشاءالله امیدوارم روشن باشد.

در حوزه سیاست خارجی، هم ما و هم مخالفین ما از اهم و مهم حرف می‌زنیم. هم ما و هم مخالفین ما از جهانی شدن و گسترش جهانی و انترناسیونالیزم و فراملی بودن داریم حرف می‌زنیم هم غرب هم ما. تفاوت این دوتا در چیست؟ این هم نکته دوم. وقتی شما قوی باشید و صدتا قطعنامه هم برایت صادر کنند اصلاً نمی‌فهمی دارند قطعنامه صادر می‌کنند. وقتی ضعیف می‌شوی یا خودت خودت را ضعیف ببینی کوچک‌ترین حرفی که بیرون یکی می‌زند شما می‌گویید وای دیدید برای ما چه گفتند؟! این یعنی چه؟ یعنی قدرت یعنی ژئوپلتیک قدرت جهانی، تابع قدرت توست تو وقتی خودت را ضعیف می‌بینی هی گوش می‌کنی بقیه راجع به تو چه می‌گویند؟ وقتی قوی هستی و اعتماد به نفس داری اصلاً صدای کسی را نمی‌شنوی اصلاً محل نمی‌گذاری! هرکس هرچه می‌خواهد بگوید هدف من روشن است من دارم می‌روم جلو. شکست و پیروزی هم برای من مساوی است و آخرش هم پیروز می‌شوم این قدرت واقعی است. پس تصور نکنید قدرتی که روی نقشه مرزهای رسمی تعیین می‌کند واقعاً مرزهای قدرت است. اصلاً این‌طور نیست. مدت‌هاست گاهی کشورهایی از آن سرحد جلوتر یا عقب‌تر رفتند، کوچک‌تر شدند یا بزرگ‌تر شدند در حالی که مشخصات آن‌ها روی کاغذ همان است اما مشخصات واقعی‌شان کلاً تغییر پیدا کرده است. الآن یمن ظاهراً همان یمن است اما این یمن، یمن پارسال هم نیست، یمن 6 سال پیش هم نیست. غزه یک تیکه کوچک در فلسطین اصلاً کسی نمی‌دانست کی هست؟ اما غزه و مقاومت غزه یک معنای دیگری می‌دهد. لبنان یک معنای دیگری پیدا کرده است. لبنان به آن کوچکی آن هم یک گروه در لبنان اصلاً دیده نمی‌شد خود لبنان هم با ذره‌بین دیده نمی‌شد چه برسد به این قدرت. ولی یک قدرتی مثل حزب‌الله آمد مفهوم لبنان، مفهوم جهان عرب، مفهوم فلسطین و خاورمیانه، مفهوم شیعه، اسلام، مفهوم قدرت منطقه‌ای را کلاً تغییر داد ولی روی نقشه هنوز همان است بیرون یک چیز دیگر است. یک وقتی دارید می‌گویید که خشکی‌های جهان چطور تقسیم شده، یک وقتی می‌بینید یک کشوری قدرت دولتی رسمی یا بین‌المللی رسمی است اما در واقع یک بخش خصوصی یک گروه کوچکی دارد بر کل آن‌ها حکومت می‌کند کسی هم اسم آن را نمی‌داند ولی در واقع قدرت اوست. مثال می‌زنند می‌دانید این قطب جنوب و قطب شمال کشور خاصی نیست گفتند این‌ها بطور مشاء برای همه دنیاست ولی در واقع برای کیست؟ برای کسی که آن‌جا برود و کارش را بکند برای اوست. روی کاغذ گفتند قطب جنوب، اسمش را گفتند قاره جنوبگان، خودش یک قاره است، همه‌اش یخبندان است. گفتند این میراث بشری است اما در عمل چه بود؟ در عمل شد یک بخش خصوصی چون فقط دو – سه تا قدرت آن‌جا می‌روند حالا چه کار می‌کنند آن یک بحث دیگری است اما می‌روند آن‌جا و می‌آیند و عملاً برای خودشان مرز تعیین کردند با این که هیچ قانونی آن‌جا را ملیت خاصی تعریف نکرده است آن‌جا بین‌المللی است یا اقیانوس‌ها، آب‌های آزاد. آب‌های آزاد مشترکاً برای همه بشریت است اما واقعاً برای کیست؟ واقعاً برای دو – سه‌تا قدرتی است که ناوگان‌هایشان می‌روند و می‌آیند جزایرشان را می‌برند می‌نشینند پایگاه می‌زنند. این یعنی چه؟ یعنی قدرت مشروعیت می‌آورد هرکس قوی‌تر است و هرکس اعتماد به نفسش بیشتر است هرجا حضور پیدا کنی تو به رسمیت شناخته خواهی شد و به بقیه یاد می‌دهند که ما آقامعلم شما هستیم ولو باد هوا باشد ولی ما باید بگوییم و جهان پس از هر حادثه منتظر اعلام نظر ما باشد این خودش بخشی از آقایی است. همه باید منتظر باشند ما چه می‌گوییم؟ ما باید راجع به حقوق بشر حرف بزنیم. راجع به این که در کجای دنیا چه اتفاقی افتاد حق با کیست و چه کسی را محکوم می‌کنیم و چه کسی را محکوم نمی‌کنیم ولو این که هیچ ارتباط مستقیمی با منافع مادی ملی ما اصلاً نداشته باشد اصلاً به ما مربوط نیست ولو این که ما اصلاً قدرت عملی را در آن‌جا نداشته باشیم و اصلاً به صرف‌مان نباشد. ما باید بگوییم و دنیا باید یاد بگیرد و منتظر اعلام نظر ما باشد. امام(ره) این آتوریته را شکست یعنی جلوی یک چنین کسی یک مرتبه گفت ببین آقاجان سفارت تو را گرفتیم، آدم‌هایت را هم گرفتیم یک سال است نگه داشتیم هیچ غلطی هم نمی‌توانی بکنی. امام آمد این آتوریته را شکست این که برای اولین بار در عمرش اسرائیل تند تند در این سه چهار جنگ اخیر شکست خورد این آتوریته را شکست. این آمریکایی‌ها، اسرائیلی‌ها و غربی‌ها همین را دارند می‌گویند، می‌گویند مهم‌تر از این که در صحنه فیزیک چه کسی شکست بخورد و چه کسی پیروز بشود از این مهم‌تر این است که اعتبار ما به خطر افتاده است قدرت اصلی اعتبار توست اعتبار که باشد قدرت دیگران را هم به خدمت می‌گیری. تو را به آقایی می‌شناسند اگر اعتبار نداشته باشی ده برابر قدرت داشته باشی فایده‌ای به کارتان ندارد. و این‌ها می‌خواهند اعتبار ایدئولوژیک انقلاب ما را بشکنند 6 سال است! مهم‌تر از قدرت واقعی این است. حتی در یمن شنیدم – حالا دوستان بهتر از ما خبر دارند – شنیدم که عربستان حتی پیغام داده بود بگذارید در این عدن حتی بطور نمایشی ما باشیم ولو این که ما کاری به کار شما نداریم حتی تا این حد من شنیدم پیغام داده بودند که نمایشی بگذارید در تلویزیون نشان بدهیم چون این مهم‌تر از این است که ما واقعاً در یمن باشیم یا نه، مهم‌تر این است که بگوییم آقا ما هنوز هستیم. این پیام، این اعتبار، اقتدار مشروعی مهمتر از خود قدرت فیزیکی است. اصلاً قدرت مقدمه‌ای برای ایجاد اقتدار است. یعنی اعتبار. اعتبار که آمد دیگر خیلی جاها شما بدون قدرت فیزیکی کارتان پیش می‌رود. مثلاً آمریکا یک بمب اتم توی ژاپن هست دیگر لازم نیست هرجا می‌رود یک بمب اتم بزند با آن قدرت، یک اقتداری برای خودش تعریف کرد 60 سال است دارد نان آن بمب اتم را می‌خورد! با این که هیچ جای دیگر ممکن است نتواند بمب اتم بزند و به نفعش هم نباشد ولی نانش را دارد می‌خورد آن قدرت است این اعتبار است. یعنی یک مرزهای مادی فیزیکی قدرت داریم که کشورها را ظاهراً مستقل از هم مرزهایشان را بررسی می‌کند. یک چیزی داریم به نام مرزهای فرهنگی، مرز اعتباری، اعتبار قدرت که موافقان تو ر از مخالفان تو در سطح جهان تفکیک می‌کند. این‌جا دیگر مفهوم وطن عوض می‌شود وطن فقط آن جایی نیست که تو به دنیا آمدی. ضمن این که وطن کشور نمی‌شود، وطن همان شهر بلکه همان محله بلکه همان خانه‌ای است که به دنیا آمده اگر بخواهیم فقط به مفهوم تولد فیزیکی نگاه کنیم هر کدام اهل هرکجا هستیم اهل همان محله هستیم نه اهل شهر دیگری. وطن شما که آن‌جا نیست. این مرزها را که کشیدند خیلی کوچک و بزرگ شده در این 500 سال. همین وطن 500 سال پیش چقدر بود 200 سال پیش چقدر بود الآن چقدر است به لحاظ فیزیکی. به لحاظ اعتبار فرهنگی و اقتدار معنوی و کاریزما در سطح جهان 200 سال پیش چقدر ذلیل بود، 50 سال پیش چه وضعی داشت الآن چه اعتباری پیدا کرده است. وقتی این‌طوری نگاه می‌کنید ژئوپلتیک انتقادی از این زاویه نگاه می‌کنید مفهوم جهان‌وطنی، مفهوم بین‌الملل بودن، مفهوم وحدت و تفرقه، مفهوم هرج و مرج، مفهوم خیلی از این تعاریف عوض می‌شود. مفهوم حقوق و تعهدات، مفهوم نظم و منطقه‌ای و جهانی و محلی، مفهوم آزادی، استقلال، یک وقت کدام مرز را معیار تعریف می‌کنید؟ یک وقت بیرون از مرزها نه نظمی هست نه اجتماعی و نه چارچوبی است که بتواند آن گفتمان ارزشی که شما به آن می‌اندیشید آن را به اصطلاح هدایت کند یا گسترش بدهد بلکه فقط یک روابط مکانیکی خشکی است تعامل فیزیکی بین علایق و منافع آدم‌ها با هم هست و گروه‌های اجتماعی با هم که غالباً هم با هم متضاد درمی‌آید در اندازه‌های متفاوت و معمولاً با هم رقابت، منازعه و همکاری است منتهی همه‌اش هم بر اساس مصلحت، منتهی مصلحت به معنی منافع. پس این هم یک بحث است و نکته بعدی که بیشتر آن را حالا توضیح نمی‌دهم که مرزها، منطقه مستقل را طوری تعریف کردند که هر منطقه خودش 40 تکه است! و کافی است که یک فشاری از بیرون یا درون یک بحرانی بوجود بیاید که آن گسل اعتباری یعنی آن مرزهای اعتباری را بی‌معنا کند یک مرتبه می‌بینید یک وطن به اصطلاح واحد ولو خیلی کوچک 40 تیکه می‌شود چنان که شما خیلی جاها می‌بینید یک شهر بین سه تا گروه تقسیم شده است. یادتان هست اول انقلاب خود لبنان چطوری بود؟ سه نوع سنگربندی علیه هم شده بود از این خانه به آن خانه تیراندازی می‌شد همین کاری که الآن در سوریه و عراق به یک شکل دیگری شده است در یک اشل کوچکی در لبنان بوده است. لبنان 15 سال قبل از انقلاب ما تا همین اوایل مدام در خود بیروت در تمام شهرها جنگ بود از این خانه به آن خانه تیراندازی می‌شد. که بعد یک مدتی شکل مذهبی گرفت مثلاً مسیحی‌ها و شیعه و سنی بودند بعد از یک مدتی بحث چپ‌ها و راست‌ها، یک وقت‌هایی قدرت‌های عربی بیرون چقدر نفوذ در لبنان دارد از عربستان، سوریه، جبهه مقاومت و... بالاخره می‌خواهم بگویم وقتی هویت فرهنگی را درست نتوانیم درست منسجم کنیم هر روستایی ممکن است بشود... یک روستا ممکن است تجزیه بشود و آن روستا 7تا کشور می‌شود! ولی وقتی قدرت یکپارچه و هویت تعریف کنی می‌بینی خودت یک گوشه جهان نشستی اما یک مرتبه کل منطقه گفتمان غالب هستی. یعنی 7- 8 تا کشور را یک کشور کردی ولی همه آن‌ها مثل دولت قدرت اول شدی. این‌ها فرق قضایا است که قدرت روی کاغذ چیست قدرت روی زمین چیست؟ چه چیزی را دنیا و کی به رسمیت می‌شناسد و از چه زمانی به بعد دیگر به رسمیت نمی‌شناسد؟ حتی منافع ملی در اِشل روابط جهانی معنی‌اش چیست؟ ببینید منافع جهانی یک مفهوم نظری است فقط چرتکه مادی نیست یک مفهوم نظری و یک مفهوم ایدئولوژیک است این که بخواهید روابط بین‌الملل را به لحاظ سیاسی درست بفهمی این خیلی مهم است که مفهوم منافع ملی را بفهمیم. یک کسانی می‌گویند سیاست، یعنی فقط سیاست قدرت، قدرت هم یعنی فقط قدرت فیزیکی. یعنی تقسیم فضایی قدرت مادی در سراسر جهان و این تقسیم همیشه نابرابر بوده است. چه کسی بر بیشتر دولت‌ها حکم می‌دهد؟ ارزش‌های چه کسی بر بیشتر دنیا حاکم است؟ پول چه کسی در دنیا معیار معامله است؟ زبان چه کسی زبان بین‌الملل شده است؟ ارزش‌ها و حرف‌های کیست؟ در دنیا همه منتظر باشند چه کسی راجع به همه مسائل اظهار نظر بکند؟ این‌ها مفاهیم بُعد اعتباری قدرت است که پشت بُعد فیزیکی قدرت قرار می‌گیرد. اگر توانستی جهان را دوقطبی کنی که راجع به هر مسئله‌ای هر وقت اتفاقی می‌افتد دنیا این‌طوری کند که خب ببینیم آمریکا چه می‌گوید؟ خب حالا ببینیم ایران چه می‌گوید؟ اگر به این لحظه رسیدید و نزدیک شدید شما دارید جهان را دوقطبی و چند قطبی می‌کنید این تعریفی که آقاعیسی خادم امام(ره) بودند به ایشان گفتم یک خاطره مخصوص که هیچ جا نگفتند و خودت فقط بودی بگو. چون یک خاطره‌ای نقل می‌شد که به ایشان گفتند این آمده چایی بده، امام(ره) مهمان داشته، اولش درست چایی می‌داده، بعدش که شلوغ می‌شود برای بعضی‌ها نمی‌اورده برای بعضی‌ها دوبار می‌آوردند! امام(ره) به اوگفتند آقا عیسی چرا این‌طوری است؟ گفت آقا جلسه درست بود شما که آمدید خرتوخر شد! یعنی می‌خواست بگوید شما که آمدید نظم جلسه بهم ریخت من نفهمیدم به چه کسی چایی دادم به چه کسی ندادم. بعد به او گفتم این‌طوری بوده؟ گفت نه این‌طوری نبوده آن را عوض کردند و تحریف کردند. گفتم پس یک خاطره به جای این که الآن تکذیب کردی یک خاطره بگو این خیلی جالب بود گفت امام(ره) همیشه دوتا نیم ساعت قدم می‌زد. یک روز امام که داشت قدم می‌زد سیداحمد هم آمد داشت کنار امام قدم می‌زد من هم یک سینی چایی برداشتم بروم به آن‌ها چایی بدهم یک عکسی هم با هم بگیریم یک عکسی هم آن‌جا سه‌تایی با هم دارند. سیداحمد داشت می‌گفت بالاخره دوتا قدرت در جهان هستند آمریکا و شوروی ما باید چه کار کنیم؟ تا این را گفت امام صحبت او را قطع کرد گفت نخیر، سه‌تا ابرقدرت. ایران و اسلام. ابرقدرت اسلام هم هست. ببینید این در اتاقش در جماران پیرمرد که مشت به او بزنی می‌افتد دارد در حیاط قدم می‌زند ولی قدرت واقعی این‌جاست دارد به آن فکر می‌کند از این به بعد به سه تا قدرت فکر می‌کردیم، آمریکا، شوروی، غرب و شرق و اسلام. این قدرت واقعی است. این قدرت، اعتبار و اقتدار می‌آورد. الآن همین شده، شوروی که رفت پی کارش و کمونیزم تمام شد امروز واقعاً جهان دوقطبی شده است شده آمریکا سرمایه‌داری و اسلام.  اسلام مرز نمی‌شناسد. آمریکا گفت ما مرز نمی‌شناسیم ما هم گفتیم اتفاقاً ما هم مرز نمی‌شناسیم در این جهت با هم خیلی همفکر هستیم. صهیونیزم هم مرز نمی‌شناسد. لیبرالیزم هم مرز نمی‌شناسد، کمونیزم هم مرز نمی‌شناسد، اسلام هم مرز نمی‌شناسد، وقتی نیروهای ضد بشری مرز نمی‌شناسند چرا نیروهای مخالف آن‌ها مرز بشناسند؟ البته مرزنشناسی یک وقت به مفهوم تجاوز به حقوق دیگران است این حرام است مرز هم لازم نیست از این خانه به خانه بغل، توی کوچه به یک آدم معمولی حرام است و حق‌الناس است. یک وقت می‌گوییم مرز نمی‌شناسیم یعنی ما در تمام جهان با ظلم و کفر مبارزه می‌کنیم به نفع همه بشریت. این مفهوم، مفهوم آنترناسیونالیستی مثبت است هم غربی‌ها برای خودشان ادعا کردند و هم ما. به هر صورت این که مشخصات سیاست، یک وقت می‌گوید قدرت، تنها عامل در روابط بین‌الملل قدرت فیزیکی است منافع طرفین هر دعوای قدرتی تا آن حدی به شمار می‌آیند و حساب می‌شوند که در منافع قدرت مادی سوار هستند چندتا موشک داری؟ چقدر تانک داری؟ چقدر دلار داری؟ چقدر رسانه داری؟ البته این‌ها مهم است اما فقط این‌ها نیست. بعد دارند می‌گویند قدرت یعنی چه؟ قدرت یعنی هر چیزی که موجب سلطه بیشتری در جهان بشود نفوذ بیشتری در جهان بشود آن قدرت است ولو توپ و تانک نباشد لذا قدرت نفوذ فرهنگی، خودش از صدتا تانک مؤثر است. گاهی یک سخنرانی کار هزارتا تانک را می‌کند. یک مفهوم‌سازی کار ده‌تا لشکر را می‌کند اصلاً یک مرتبه صف‌بندی‌ها را زیر و رو می‌کند. اثرگذاری در ذهن موافق و مخالف، قدرت کلمات، کلمات بمب اتم هستند کلمات دینامیت است قدرت انفجاری کلمات. دارد می‌گوید نوع تبیین و تفسیر مسائل، لحن آن، کلماتی که انتخاب می‌کنی گاهی به اندازه 5تا لشکر قدرت ایجاد و تولید می‌کند یا قدرتی را نابود می‌کند. یک مرتبه از توی خانه‌های مردم عادی ده‌تا لشکر می‌سازد و بیرون می‌آورد. امام(ره) لشکریانش را از کجا ساخت؟ خودش گفت که توی گهواره‌ها هستند بعد همان‌ها را بعداً بزرگترین قدرت چریکی مردمی جهان کرد. 8 سال جنگ ما که در واقع فقط جنگ کلاسیک نبود در بخش پدافند و شرایط عادی کلاسیک بود و الا در تمام عملیات جنگ پارتیزانی بود. اصلاً شیرتوشیر شده بود. جنگ ما مفهوم جنگ در جهان را عوض کرد! ترکیب کلاسیک و پارتیزانی. اصلاً چنین جنگی در دنیا نبوده است یا کلاسیک هستند یا پارتیزانی! ما گفتیم نخیر آقا، یک چیزی جدیدی ما الآن درست می‌کنیم که ببینید می‌شود کلاسیک – پارتیزانی. یک قدرت جدیدی درست شد. این مفهوم که تولید شد در لبنان کمر اسرائیل را شکست بعد در غزه کمر این‌ها را شکست حالا خودشان می‌گویند 5 کشور عربی به این اردوگاه ملحق شده است و قدرت اول جهان اسلام شده است. امام(ره) و انقلاب اسلامی جهان را دوقطبی کرد اول جهان دوقطبی را چندقطبی و سه قطبی کرد دوباره جهان را چند قطبی کرد امروز دو قطب است. غرب به رهبری آمریکا و اسرائیل؛ و جهان اسلام به رهبری ایران. دنیا دوقطبی شد. الآن هر اتفاقی می‌افتد همه می‌گویند حالا ببینیم آمریکا چه می‌گوید؟ حالا ببینیم ایران چه می‌گوید؟ این یعنی قدرت. بعد بعضی از احمق‌ها داخل این کشور و در مسئولین ما هم همیشه بودند و هستند و خواهند بود بعضی‌ها نمی‌فهمند و شعور و درک این درت را ندارند نگاه ماتریالیستی دارند حالا خود آن‌ها دارند این حرف‌ها را می‌زنند این‌ها تازه دارند حرف‌های صد سال پیش آن‌ها را می‌زنند خود آن‌ها دارند می‌گویند قدرت هر چیزی است که موجب نفوذ و قدرت تغییر اندیشه و تصمیم در جامعه جهانی بشود حتی اگر توهم باشد تأثیر می‌گذارد و صف‌بندی‌ها را تغییر می‌دهد. یک دید وسیعی الان نسبت به قدرت پیدا کردند و می‌گویند تمام عرصه سیاست و غیر سیاست را قدرت می‌پوشاند سیاست روابط متابعت بین همه افراد و گروه‌ها از افراد و سازمان‌های کوچک تا بزرگ تا جامعه خاص تا جامعه جهانی است و واقع‌گرایی در تعریف قدرت و نقش قدرت در مدیریت باید این‌طوری دیده و تعریف بشود. بنابراین سیاست فعالیتی است که بتواند اختیاراتی را از دیگران سلب کند و به اختیارات شما اضافه کند. هر چیزی که این کار را بکند آن قدرت واقعی است. این هم یک نکته.

می‌گویند الآن هرچه دارد می‌گذرد قدرت یک بحث عقیدتی می‌شود. این بحث فوکویاما و هانتینگتون این بحث جنگ تمدن‌ها و هم بحث پایان تاریخ هر دویش به این سمت آمد که مفهوم مرزهای رسمی در ژئوپلیتیک همه الکی است و امروز نبردهای واقعی نبردهای عقیدتی و فرهنگی است. یعنی قدرت واقعی هم تقسیم جهان به شرق و غرب، تقسیم به شمال و جنوب یعنی دارا و فقیر تقسیم به چه و چه، این‌ها همه بهم ریخت از این به بعد، دعوا، دعوای فرهنگی – عقیدتی است که تحت عنوان تمدن تعریف می‌کند. تهاجم فرهنگی هم بر همین اساس است. می‌گویند امروز مهم‌تر از تهاجم فیزیکی تهاجم فرهنگی است یعنی هر هویتی که قوی‌تر به لحاظ فرهنگی بتواند خودش را تعریف کند و هویت خود را در جهان گسترش بدهد و هجوم کند این قدرت واقعی است ولو قدرت تانک‌هایش و ذخیره طلایش در بانک‌های مرکزی‌اش کمتر باشد. الآن بحث این است.

یک بحث دیگر هم همکاری با مبارزان غیر مسلمان است. این مسئله مبارزه بین‌المللی جهانی، یک سؤال مهم این است که هدف ما تحقق امت اسلامی و تمدن اسلامی است. آیا یک بُعد آن که مبارزه با ظلم است همکاری با مبارزان غیر مسلمان است مثلاً چپ‌ها، چپ‌هایی که ضد آمریکا و ضد سرمایه‌داری‌اند و طرفدار فلسطین هستند در آمریکای لاتین و در آفریقا، در شرق آسیا هستند مبارزان عدالتخواه مشرک یا کافر، غیر مسلمان، دگراندیشان این‌طوری که دارند با ظالم مبارزه می‌کنند ظلم هم نمی‌کنند ما با این‌ها چه نسبتی داریم؟ یعنی اخلاق سازمانی و سبک کار سازمانی در سطح بین‌الملل چه اقتضائی می‌کند؟ آیا همکاری با مبارزان ضد ظلم اما غیر مسلمان به چه معنا جایز است یا نیست؟ ما این‌جا 3- 4تا مسئله را نباید با هم مخلوط بکنیم یک وقت دارید ارزشگذاری می‌کنید فرد و عمل فرد را عندالله، ما یک معیار برای داوری داریم که حتی یک مسلمان غایب، غیر مبارز، با یک مشرک قائم و انقلابی مبارز، این‌ها را بخواهی با جدول ارزش‌های الهی مقایسه بکنی کدامیک از این‌ها به ارزش‌های اسلامی نزدیک‌ترند؟ این‌جا باید کاملاً تفکیکی برخورد کرد که به چه لحاظ عقاید و اخلاق بُعد اخروی عمل، بُعد دنیوی عمل. این‌جا از آن جاهایی است که همان مسئله حُسن فعلی و حسن فاعلی که عرض کردم مطرح می‌شود. یک وقت دارید می‌پرسید که دارید راجع به ابدیت و مقوله نجات فرد که یک آدم کافر مشرک در این‌جا در دنیا آدم خوب و مصلحی بوده و ظالم نبوده و با ظلم مبارزه می‌کرده، ما الآن واقعاً خیلی آدم در دنیا داریم که طرف ملحد است، کافر است، شکاک است، مشرک است دین ندارد ولی بسیار آدم اخلاقی است واقعاً دروغ نمی‌گوید، تهمت نمی‌زند، اذیت نمی‌کند کسی را حتی با ظلم تا حد کشته شدن مبارزه می‌کند ما این‌طور آدم‌ها را دیدم شماها هم دیدید من خیلی از این آدم‌ها را دیدم، این‌ها به لحاظ فکری اغلب مستضعف حساب می‌شوند چون حق‌طلب هستند ولی دسترسی به حق ندارند. در محاسبات الهی، شاید خیلی از این‌ها و اکثر این‌ها این‌طوری باشند یک وقت می‌گوییم این‌ها به مقامات اخروی و الهی می‌رسند یا نمی‌رسند؟ جواب این است که به چیزی که عقیده نداری و آن را هدف نگرفتی و اصلاً قبول نداری که هست چرا باید برسی؟ به مقامات قرب الهی چرا باید برسی؟ اصلاً نه اله را قبول دارد نه قرب الهی و نه می‌خواهد و نه قبول دارد چطور می‌تواند برسد؟ هر بذری انتخاب کنی و در جای مناسب در این دنیا بکاری این میوه مناسب خودش را می‌دهد تو می‌خواستی در دنیا عدالت حاکم بشود به خدا و آخرت هم کاری نداشتی تا جایی هم که توانستی اجرا شد، تو همین را می‌خواستی به آن رسیدی عدل الهی حکم می‌کند که شما نتیجه آن را ببینید برایتان کف هم می‌زنند محبوب هم هستی. هرچه خواستی در این دنیا به آن می‌رسی این عدل الهی است و رحمت عام خدا حتماً شامل آن هست. یک وقت می‌گویید این رحمت رحمانیه به همه می‌رسد و مخصوص نیست. یک وقتی هم می‌گویید یک حمایت خاصی هم الهی برای اهل حقیقت دارد کسی که مبارزه می‌کند اما هدف نهایی تو چیست؟ هدف نهایی تو توحید است عدالت است تقرب به خداست یا هدف نهایی‌ات همین است که این آقا ظالم است باید کنار برود! این که هدف نهایی تو چیست خب دنیاطلب از رحمت رحیمیه و رحمت خاص محروم است حتی اگر عدالتخواه باشد. چون دنبال این رحمت نیست و قبول ندارد، به این سمت نیامده که بخواهد به آن برسد. این رحمت عام، علی‌السویه به همه می‌رسد چه مؤمن باشند چه کافر. حالا سؤال بعدی. آیا کافر ظالم با کافر عادل مساوی است؟ مثلاً یک کمونیستی که یا سوسیالیستی که دارد با ظلم مبارزه می‌کند با یک سوسیالیست و کمونیستی که دارد ظلم می‌کند یا نظام سرمایه‌داری دارد ظلم می‌کند و یک آدم واقعاً طرفدار حقوق بشر نه شعاری، واقعاً، یعنی هرجا جنگ است... دیدید حتماً. مثلاً من یادم هست همان زمان‌های بوسنی ما داشتیم می‌رفتیم یک کشیش انگلیسی واقعاً خالصانه از این طرف و آن طرف، کمک و غذا تهیه می‌کرد و برای مسلمان‌های بوسنی می‌آورد به خودش خطر می‌پذیرفت در قطار و در اروپا داشتیم با هم به آن سمت می‌رفتیم در قطار با هم بودیم خیلی جلسه خوبی هم با او داشتیم. جالب هم بود می‌گفت من از خانمم جدا شدم و طبق مذهب ما ازدواج هم نمی‌توانند بکنند چون بعضی از این مذاهب مثل کاتولیک‌ها ازدواج هم نمی‌توانند با هم بکنند عواقب آن را هم داریم می‌بینیم کارهایی که می‌شود خبر کشیش‌ها می‌آید! بعضی‌ها مثل پروتستان‌ها ازدواج می‌توانند بکنند بعضی‌هایشان فقط یک بار می‌توانند ازدواج کنند. بعضی‌هایشان طلاق حرام است و بعضی‌هایشان هم یک بار که ازدواج کردند دیگر نمی‌توانند ازدواج کنند. بعد ایشان می‌گفت من یک ازدواج حق داشتم بکنم کردم خانمی داشتم و بچه‌هایی، بعد دیدم خانم من معاد و بهشت و جهنم را قبول ندارد خیلی خب این انسان، یک انسانی است که فطرت الهی دارد و مدام درد دین دارد منتهی حقیقت را همان‌قدر که شناخته است... – بعد جالب این بود برای این بود که می‌گویم صداقت داشت – گفت من با خانمم صحبت کردم گفتم شما بهشت و جهنم را قبول نداری؟ گفت نه. گفتم من قبول دارم ما الآن جسم‌مان کنار هم است ولی روح‌مان کنار هم نیست من دارم به این سمت می‌روم و زندگی می‌کنم و تو داری به آن سمت زندگی می‌کنی! ما باید از هم جدا شویم چون تو مثلاً ملحد هستی. بعد رفت طبق قوانین آن‌جا بچه‌ها را از من گرفت و بچه‌های من را با خودش به کانادا برد و بچه‌های من را بی‌دین و لامذهب مثل خودش کرده است! و من خیلی نگرانم همیشه دعا می‌کنم که بچه‌های من را از این نجات بده – نکته جالب دوم این بود که – گفت بعد از این طلاق من رژیم غذایی‌ام را عوض کردم غذاهای محرک و تحریک‌آمیز نمی‌خورم که تحریک جنسی نشوم و تلویزیون را هم از خانه‌ام بیرون بردم که هیچ تصویر و فیلم چیزی نبینم. خب این تقوای جنسی است در حد خودش در همان مسیری که می‌داند. خب حالا یک کسی بگوید این آدم، چون بالاخره مسیحی و تثلیث و گرفتار شرک ندانسته‌اند تکلیف این چیست؟ یا آن مبارز چپی که زندان می‌رود و 30 سال در زندان شکنجه می‌شود برای دفاع از برابری برای مبارزه با سرمایه‌داری و طبقات حاکم، تکلیف این‌ها چیست؟ تکلیف این‌ها خیلی روشن است، اولاً در روایت ما که من روایت را از این‌جا شروع کنم و عرض کنم این کتاب «ثواب الاعمال» جناب "شیخ صدوق"، از علی‌بن‌یقطین و از موسی‌بن‌جعفر(ع) نقل می‌کند، فرمودند که در بنی‌اسرائیل مرد مؤمنی بود و همسایه کافری داشت ولی این کافر بسیار انسان اخلاقی بود کافر بود اما اخلاقی، مهربان، انسان، عادل، دروغ نمی‌گفت، با محبت بود، حقوق همسایه را رعایت می‌کرد همیشه با همه مهربان بود. وقتی که مرد در روایت هست که امام صادق(ع) فرمودند از این عالم که رفت با این که کافر بود اما خداوند برای او عالمی در آن‌جا ساخت و ایجاد کرد که از آتش عذاب جهنم در امان باشدو رزق و روزی از خارج از جهنم از بیرون برایش برسد و به او گفتند که چون در دنیا عادلانه زندگیکرد ولو کافری، تو بهشتی به آن مقامات عالیه قرب الهی نمی‌رسی چون اصلاً نمی‌دانی چی هست و نمی‌خواهد هم بدانی مثل این که شما بروی به کرم که توی لجن هست – بلاتشبیه – بگویی که خانه و کولر و امکانات و کاخ؛ او اصلاً نمی‌داند چیست و نمی‌خواهد هم. اما اگر همان‌جا به او خوش بگذرد، حالا در روایت فرمودند که کافری که، خدا و پیامبر و هیچی را قبول ندارد اما انسان است انسان اخلاقی است موسی‌بن‌جعفر(ع) طبق این روایت فرمودند که در آن عالم خدا کاری می‌کند که عذاب نشود و رزق نیکو به او برسد به خاطر رفتار عادلانه‌اش. اما به لحاظ عقایدش چه؟ این مستضعف است. کسی که به خاطر این که ظالم نیست و عادل است این انسان فاسد مفسدی نیست بلکه این قاصر و مستضعف است. سندش را من نمی‌دانم ولی این روایت هم نقل شده که یک کشور اگر کافر باشد ولی عادل باشد این تمدن می‌ماند و رشد می‌کند اما اگر مذهب شخصی باشد اما مذهب در سطح جامعه و حکومت یعنی عدالت اسلامی رعایت نشود این جامعه نمی‌ماند سقوط می‌کند. بله این روایت از پیامبر(ص) نقل شده است «المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلم». ظلم نمی‌ماند، اما کفر دنیایت را می‌توانی با کفر تأمین بکنی اما آخرت چه؟ حالا آخرت، می‌فرماید اگر طرف قاصر و مستضعف است اما در این جا تا همان حدی که می‌دانسته صادقانه عمل کرده، ظلم نکرده، خیانت نکرده، تجاوز نکرده، خدمت به خلق کرده، هدفش هم شهرت و ریاست و رأی نیست می‌فرماید خداوند با این در قیامت طور دیگری عمل می‌کند. مرحوم علامه مجلسی راجع به همین در ذیل این روایت می‌گوید که این روایت و امثال این روایت که ما داریم همه نشان می‌دهد که بعضی از جهنمیها که کافر هم هستند عذاب از آن‌ها برداشته می‌شود در بهشت به آن مقامات معنوی و الهی نیست اما عذاب بعد از این عالم نمی‌کشد.

یکی از حضار: در اعراف هستند.

جواب استاد: آن بیشتر راجع به مستضعفین است. اعراف جایی است که نه بهشت است نه جهنم است و یک نوع آزمون و فرصت مجددی است که دیگر آ‌ن‌جا قصور و استضعاف نیست. آن‌جا باید تصمیم بگیرد. علامه مجلسی هم می‌گوید طبق این روایات تخفیف اساسی داده می‌شود و عذاب از بعضی از این‌ها برداشته می‌شود و آن آیاتی از قرآن که می‌گوید کفار تخفیفی در عذاب‌شان داده نمی‌شود چیست؟ می‌گوید آن در مورد کسانی است که 1) ناآگاه نیستند مستضعف نیستند می‌فهمند دارند چه کار می‌کنند؟ 2) ظالم هستند.

حاتم طایی مشرک است اما اهل خدمت به خلق و سخاوت بوده است دختر ایشان در یک جنگ، قبیله طیّ با مسلمین می‌جنگند اسیر می‌شوند از جمله دختر حاتم. به پیامبر(ص) می‌گویند جزو اسرا، دختر حاتم هم هست پیامبر(ص) صریح خودشان می‌آیند که ایشان کجاست؟ خیلی گرم احترام می‌گذارند عبایشان را پهن می‌کنند و به دختر حاتم که آن موقع مشرک هم هست می‌گویند بفرمایید این‌جا. بعد می‌فرمایند که شما وقت خواستید می‌توانید بروید. خیلی جالب است. می‌گوید من الآن می‌خواهم بروم. می‌گوید الآن می‌خواهی بروی بروید ولی الآن مسیر ناامن است بگذار کاروانی چند هفته دیگر از این‌جا می‌خواهد برود می‌گویم شما را با امنیت از این‌جا ببرند. بعد این جمله از پیامبر(ص) نقل شده که خیلی جالب است فرمودند که این خصلتی که در پدر شما بود (سخاوت) که دنیاپرست نبود مادی نبود هر چه داشت می‌داد همه بخورند این خصلت یک خصلت اسلامی و الهی است ما می‌خواهیم همه این خصلت را داشته باشند اسلام می‌گوید همه این خصلت را داشته باشند و اگر پدر شما مشرک نبود برای او طلب رحمت هم می‌کردم. یعنی چه؟ یعنی شرک به جای خود سخاوت هم به جای خود. شرک او را خداوند با او معامله می‌کند ما طرف مشرک نیستیم ما نمی‌توانیم شرک را تأیید کنیم ما شرک را تأیید نمی‌کنیم ضد بشر است اما سخاوت یک خصلت شرک نیست یک خصلت الهی است. هرکس که سخاوت دارد پول‌پرست نیست تا می‌بیند هرچه هست دست توی جیبش می‌کند می‌دهد. من آدم فقیر دیدم می‌شناسم که خدا شاهده خودش محتاج است ولی تا به یکی می‌رسد که محتاج‌تر از خودش هست می‌دهد. واقعاً این‌ها غنی هستند روح غنی این‌ها دارند. میلیاردر هم داریم که از گدا گداتر است، جیبش پر است ولی قلبش خالی است. پیامبر(ص) فرمودند این‌هایی که اهل سخاوتند و هرچه دست‌شان می‌ایند زود به دیگران می‌دهند خیلی به بهشت نزدیک هستند. آن‌هایی که پول‌پرست هستند حتی اگر نمازشب بخوانند و هر روز زیارت و روضه و... این‌ها به جهنم نزدیک هستند چون این موحد نیست این باید خودش را نشان بدهد موحد نمی‌تواند خسیس باشد آدم مادی نمی‌تواند خداپرست باشد! نمی‌توانی هم پول‌پرست باشی هم خداپرست. بنابراین آن‌هایی که گفتند کفار عذاب می‌شوند و تخفیف داده نمی‌شود آن در مورد کسانی است که هم کافرند و هم ظالم‌اند یا کافرند که مستضعف نیستند. الآن بسیاری از دنیا کافران مستضعف هستند شما دیدید من خیلی دیدیم من از آدم بودایی ژاپنی تا هندو در هند، تا کمونیست در آمریکای لاتین آدم‌هایی را دیدم که واقعاً مستضعف هستند. خداشاهده با این‌ها ده دقیقه راجع به اسلام و احکام اسلام صحبت کردیم من دیدم توی چشمانشان اشک جمع شده است. این‌قدر قشنگ می‌شود دنیا را ... مثلاً گفتند امام زمان تشریف بیاورند آخه 7 میلیارد آدم را چطوری... حالا می‌بینم به نظر بنده یک کسی با آن صفات الهی و آن اخلاق الهی بیاید با این رسانه‌ها و این رشد فکری بشر، من تعجب می‌کنم اگر امام زمان(عج) بر جهان حاکم نشوند حتماً می‌شوند.

نمونه دیگر روایت، از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمودند یک آدمی بود در یک کشوری که حکومت مستبد و ظالمی داشت زندگی می‌کرد حکومت دنبال او آمد او مخفی شد و زندگی مخفی داشت و فرار کرد و رفت به کشوری که مسلمان نبودند اما عادلانه زندگی می‌کردند ظلم نمی‌کردند حقوق مردم را رعایت می‌کردند آن‌جا رفت مهمان و پناهنده به یک فرد مشرک شد گفت توی کشورم من تحت تعقیبت هستم می‌شود این‌جا بمانم؟ او گفت بله بفرمایید شما مهمان هستید از این پذیرایی کرد، این مشرک، میزبان این مؤمن شد به او پناهندگی داد، مشکلات او را حل کرد و... و رفت از او پذیرایی می‌کرد و همه امکانات را به او می‌داد بعد که این فرد مشرک مُرد، امام باقر(ع) فرمودند از طرف خدا خطاب رسید – حالا شاید زمان انبیای قبل بوده – که به عزت و جلالم سوگند اجازه نخواهم داد که آتش به این مشرک در آخرت صدمه‌ای بزند و اگر می‌شد مشرک را به بهشت رد بهشتی هم بود ولی حالا بهشتی نیست اما جهنمی هم نیست به عزت و جلالم سوگند که نمی‌گذارم آتش عذاب آخرت به او برسد. آتش به خاطر شرک او، او را می‌ترساند اما به او صدمه‌ای نخواهد زد و امام، از جایی که خدا خودش می‌خواهد و می‌داند.

در روایت داریم که پیامبر اکرم(ص) در مورد یکی از کفار عصر جاهلیت که قبل از اسلام بود ولی خدمت به انسان‌ها می‌کرد مدام گرسنه سیر می‌کرد به فقرا کمک می‌کرد. پیامبر(ص) فرمودند که این ابن‌جدعان، حالا بخاطر کفر و شرک خود و افکار و عقاید غلط و خرافات و جهت‌گیری‌های نامناسب فکری و اخلاقی بهشتی نیست اما به خاطر همین که گرسنه‌ها را سیر می‌کرد به فقرا و محرومین کمک می‌کرد این مورد لطف و رحمت خدا قرار می‌گیرد یا اگر عذاب است سبک‌ترین است یا ... پرسیدند برای چه؟ پیامبر(ص) فرمودند: «إنّهُ کانَ یُطعِمُ الطَّعامَ» گرسنه‌ها را سیر می‌کرد، به فقرا، به ملت‌های فقیر، ملت‌های گرسنه، آفریقا به این‌ها کمک بکن.

و آخرین حدیث در این باب، راجع به چندتا از افراد جاهلیت را پیش پیامبر(ص) اسم بردند گفتند آقا این‌ها که کافر بودند و مشرک بودند و اصلاً مسلمان نشدند چه؟ بعضی از مسلمان‌ها هستند که هزارتا کار می‌کنند ظلم می‌کنند اسم‌شان هم مسلمان است این‌ها چی؟ پیامبر(ص) فرمود ببین در معراج جزو مشاهدات شب معراج من این صحنه را دیدم که بین مسلمین کسانی بودند که طرف حاجی‌ها را اذیت می‌کند یا این که یک زنی گربه‌ای را نگه داشته بود این گربه گرسنه شده بود پنجه می‌کشید این گربه را بسته بود نه به او غذا می‌داد آب می‌داد نه ولش می‌کرد که خودش دنبال آب و غذا برود. پیامبر فرمودند یک چنین آدمی و یک چنین تیپی را هم من در شب معراج دیدم که این‌ها در آتش عذاب می‌کشیدند و از آن طرف، دیدم کسانی مورد رحمت خدا واقع می‌شدند که ولود مسلمان نبودند اما یک سگ را از تشنگی نجات داده بودند سگی را سیراب کرده بودند و مشمول رحمت خدا بودند. ببینید این‌ها در روایات ما هست.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha