مکتب، رسانه، زیبایی شناسی (تفکر بسیجی در فیلم کوتاه)
هنر انقلابی و راهیان نور - روز بزرگداشت شهدا - لانه جاسوسی آمریکا - زمستان 1394
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر خواهران و برادران عزیز، و تشکر میکنیم از این که بنده را لایق دانستند و به این جمع شریف دعوت کردند. همانطور که فرمودند ایشان اینقدر خودشان را در شلمچه خواراندند که ما در خانهمان هم که نشستیم احساس خارش میکنیم! حالا ببینید این بچهها در همین شلمچه تابستان چطوری تحمل میکردند و گاهی بعضی از خاکریزها که فرصت نشده بود سنگر بزنند سقف نداشتند، بعضی اوقات آب کم بود. پشههایی که از روی پتو و از روی پوتین آدم را میزدند. اصلاً آنجا یک پشههای آموزش دیده و مخصوصی بودند! و گاهی هوا آنقدر گرم میشد که اخوی ما میگفت ما تخممرغ روی قالپاق و بدنه تانک میشکستیم نیمرو میشد. و آدم کلاه آهنی که سرش میگذاشت به گوش آدم که میخورد گوش میسوخت! حالا در این شرایط، نه یک روز، نه یک ربع، بلکه بچهها ماهها باید مسلّح و آماده میبودند. خیلی از بچههایی که کارشان جنگ نبود اصلاً بلد نبودند و آموزشهای کوتاه مدتی دیده بودند به عشق انقلاب و امام و توحید و عدالت آمده بودند. بحث را از همین جا شروع میکنیم نشان دادن این عشق و اخلاص، کار آدمهای عاشق و در مسیر اخلاص است و الا این دوربین و ابزار دست افرادی باشد یا ابزار دیگر هنری از عکس و گرافیک و زدن وبلاگ و.. همه این امکانات و تخصصها را ممکن است آدم داشته باشد اما آن عشق در سینهاش نباشد و آن فکر و ایده در ذهنش نباشد حتی مأموریت پیدا کند و برود این مسائل را در جا هایی مثل همین راهیان نور که دوستان در این زمینه کار میکنند ثبت و ضبط کند و منعکس بکند باز هم میبینید تصویر برداشته، فیلم برداشته، نقاشی کشیده، مجسمه ساخته، وبلاگ زده اما آن روح در آن نیست و منتقل نمیشود. راجع به جبهه و جهاد حرف میزند اخبار و اطلاع و انشاء است آن روح در آن نیست اما بعضی از دوربینها و قلمها و ابزار را شما میبینید که کسانی به کار بستند که حتی آن موقع خودشان در صحنه نبودند حتی خودشان سنشان اقتضاء نمیکرده که دیده باشند اما این ارتباط عشقی و ذهنی را دارند و طوری از آن مسائل گزارش میدهند که انگار خودشان وسط عملیات بودند! انگار اینها 20- 30 سال پیش در صحنه بودند در حالی که سن طرف هنوز 30 سال هم نیست. پس این مربوط میشود به یک عنصر دیگری که در هنرمند باید باشد. ما در حوزه هنر انقلابی و اسلامی و هنر مکتبی به نگاه عام و نگاه خاص در مورد راهیان نور و جهاد و شهادت با سه مؤلفه روبرو هستیم من راجع به هر کدام از اینها چند نکتهای را محضر شریف شما عرض میکنم.
1) هنرمند است. 2) ابزار است. 3) موضوع.
راجع به هنرمند و هنرورزی او در موضوعی که در آن مورد کار میکند به تفصیل عرایضی را خواهم کرد.
و اما ابتدا یک نکتهای را راجع به ابزار عرض کنم چون یک دیدگاه خاصی بین بعضی از دوستان وجود دارد – دوستان این جمع را عرض نمیکنم – دوستانی که راجع به مسئله هنر اسلامی جدید از جمله هنرهای با ابزار تکنیکی و تصویری. یک دیدگاهی دارند راجع به این قضیه نظریاتی مطرح کردند توجه به یک بُعد منفی در تکنولوژی رسانهای و هنر تصویری – تکنولوژی، هنر مدرن در غرب داشتند از قرن 19 و 20 تا امروز و انگشت روی نقاط ضعف مدرن و پست مدرن غرب گذاشتند و بعضی از نکات لطیف را هم اشاره کردند اما یک جاهایی هم یک نتیجه غلطی بعضیها گرفتند از جمله این است که چون ابزار هنرهای جدید مثل دوربین، سینما، و از این قبیل مسائل، اینها چون ابزارهای تکنولوژیک بخشی مهمی از آن در همین صد سال اخیر و در تمدنهای غیر الهی ساخته و تولید شد. بنابراین هر کار هنری که با این ابزار صورت بگیرد مبدأ و غایت آن غیر دینی و سکولار است به عبارت دیگر، سینمای الهی، اسلامی، انقلابی و سایر هنرها نمیشود داشت با این استدلال که این ابزار ساخته ذهنهای غیر دینی، غیر الهی بوده است، بنابراین کار الهی از آن برنمیآید.
اینجا من فقط یک تذکری عرض کنم، اصل این نگاه که ابزار خودش ذاتاً اقتضاء ذاتی دارد باید بحث بشود نسبت آن با مباحث معرفتشناختی،معرفتی، حقوقی و اخلاقی و تمدنی اسلام مورد بحث و کنکاش قرار بگیرد. این تعمیم، تعمیم درستی نیست نحوه استفاده از ابزار و آثار آن ابزار است و تأثیری که در اخلاق و حقوق و سبک زندگی و مناسبات اجتماعی ایجاد میکند تحول در حوزه اخلاق و عقاید و فرهنگ عمومی از آنجا شما باید قضاوت کنید که چه ابزاری با چه کارکردی دینی هست یا نیست؟
نکته دیگری که میخواهم اینجا بطور خاص به آن اشاره کنم این است که اینها توجه ندارند، یعنی خیلیها توجه ندارند که این ابزار مدرن که پدر تکنولوژیهای تصویری و رسانههای جدید شده است بنیاد خود این ابزار در تمدن اسلامی ریخته شد. خواهش میکنم به این نکته توجه کنید چون در تاریخ علم و تاریخ تکنولوژی اینها سانسور میشود و کسی نمیداند. من اینجا فقط یک عبارت از "زیگرید هونکه" مستشرق آلمانی برای شما بخوانم راجع به همین پدر تئوریک سینما و دوربین که اصلاً اصل این نظریه در تمدن اسلامی توسط از جمله کسانی مثل ابنهیثم (حسبنینهیثم) دانشمند شیعی اهل بصره اتفاق افتاد و این را من نمیگویم این نقل قول را برای شما عرض کنم این جواب آن نکته اول که مسئله ابزار است. یعنی حتی علاوه بر پاسخی که عرض کردیم که صانع ابزار، یک بحث است که اهداف و عقاید آن چیست؟ کارکرد ابزار بحث دیگری است اینها را نباید با هم مخلوط کرد. این که سازندگان این سینما در صد سال پیش فلان کسان بودند یا از این سینما در جهان به شیوه غالب از دوربین و از رسانههای مدرن، آن فضای مجازی چه و چه، عمدتاً در مسیر باطل و نشر کفر و فحشاء و ضلالت استفاده میشود هیچ کدام از این دو مورد دلیلی بر این نیست که یک هنرمند مسلمان دارد یک کار عَرَضی میکند و ما در عرصه هنر و رسانه میهمان هستیم و آنها میزبان هستند! ما استفاده اضطراری و اکل میته میکنیم آنها استفاده طبیعی و ذاتی میکنند! این حرفها نیست. همانطور که خداوند میفرماید: «أنزلنا ماءً مبارکا» ما آب مبارک را از آسمان فرستادیم که زمین مرده را، ارض میّت را احیاء کردیم، عقیده و اراده هنرمند مسلمان و ارزشهای الهی مثل آن آب مبارکی است که در زمین شورهزار هنر و رسانههای جدید بریزد و ببارد و این زمین مرده را احیاء کند همانطور که مردان خدا سیاست و بازار را که بستر پلشتی و ظلم و شیطانپرستی واقعی است یعنی سودپرستی، طلاپرستی به جای خداپرستی با ارزشهای الهی میشود به مَتجَر اولیاءالله، محل تجارت الهی و میشود سیاست را به دارالعباده تبدیل کرد، همینطور عرصه هنر و رسانه و سینما و وبلاگ، گرافیک و... باران الهی را باید بر این زمین مُرده ریزاند و زندهاش کرد. منتهی چه کسی میتواند این زمین مرده را زنده کند؟ چه کسی میتواند از این ابزار و تکنیک تار عنکبوت بسته در عرصه ارزشهای الهی انسانی، استفاده الهی انسانی کند و آن را غبارروبی کند و در مسیر حق به کار ببرد هنرمندی که خودش و قلبش زنده باشد و البته تخصص هم داشته باشد البته تخصص جای آن عشق را نمیگیرد. ما در این 20- 30 سال گذشته دیدیم که غیر متخصصینی که عاشق و مؤمن بودند و تخصص را به کار گرفتند بعد همینها بدون این که استاد و کلاس دیده باشند بهترین کارهای هنری جدید را در مسیر ارزشهای الهی و انقلابی ارائه کردند اینها را دیدیمی. اصلاً در حوزه دوربین و عکس و سینما و گرافیک و وبلاگ استاد ندیده بود و خودشان وارد شدند و علیرغم جوّ حاکم، ضد جریان غالب، حرکت و شنا کردند و بعد اتفاقاً جوایز بزرگ ملی و بینالمللی گرفتند و میتوانند بگیرند و در دنیا و در داخل هم کارشان درخشیده است اما اگر آن تخصص باشد و سواد رسانهای باشد ولی این عشق نباشد ضرر آن کمتر از فواید آن نخواهد بود. اگر هر دو با هم باشند که ما برای همین نظامسازی کردیم که هردویش با هم باشد آن وقت معجزات بزرگ اتفاق افتاده و بیش از این خواهد افتاد.
در تاریخ سینما ثبت است که جرقه اصلی همین تکنیکهای سینمایی از عکاسی، فیلمبرداری، تلسکوپ، میکروسکوپ همه اینها برمیگردد به چندتا نظریه اصلی در باب نظریه نور و نورشناسی و نخستین ابزار و تکنولوژی و صنعتی که برای مدیریت نور اتفاق افتاده و همه اینها در تمدن اسلامی قرنها قبل از آنچه که تاریخ اروپا نوشته شده خوانده میشود. فقط یک نمونه در تاریخ سینما اینها از کسی به نام "هازن"نام میبرند که این در واقع حسنبنهیثم است. ایشان کسی است که در چند رشته، نابغه علمی است در حوزههای فیزیک، ریاضیات، مکانیک، نورشناسی، و در واقع باید او را از جمله پدر نظریه اتاق تاریک، پدر دوربین و عکاسی و فیلمبرداری و پدر صنعتی سینما باید دانست. ایشان در بصره بود آنجا کارهای علمی میکرد، حلقاتی داشت، عدسی محدّب و مقعّر و اولین نظریهها در باب ساختن تلسکوپ و میکروسکوپ که انقلاب عظیمی از شیمی و پزشکی تا نجوم و فضاشناسی ایجاد کرد کار ایشان است. اولین عینکسازی در کارگاههای او صورت گرفته است اینها را به قرنها بعد نسبت میدهند و به اروپا. ایشان قرنها بعد ابنهیثم این کارها را کردند و بعد نظریهای طرح میکند که رودخانه نیل را در مصر ما میتوانیم یک کاری کنیم که دیگر طغیان نکند و ماجرایی دارد که حاکم شیعی مصر فاطمیون او را دعوت میکنند او به مصر میرود و اتفاقاتی میافتد که من نمیخواهم زندگی ایشان را عرض بکنم میخواهم این بخشی را که آغاز بخش صنعت و تکنولوژی دوربین و تصویر است عرض کنم که خیلیها خیال میکنند که شروع این مربوط به قرن 18 و 19 و 20 است از نظریه ابتدایی تا ساختن صنعت نخستین دوریین، فکر میکنند کار یکی دو کشور اروپایی و آمریکایی است که اتفاق افتاده است. قرنها قبل ببینید راجع به خود ابن هیثم چه میگوید، میگوید این در مصر، نزدیک مسجد الازهر، که الازهر اولین دانشگاه بزرگ اسلامی در آن منطقه در آفریقاست که این را هم شیعه ساخت به نام حضرت زهرا(س) که فاطمیون و دانشمندان بزرگ قرنها آنجا حکومت و تمدن داشتند. دانشمندان بزرگ. میگوید حسنبنهیثم در مسجد الازهر در دانشگاه الازهر بود مخارج زندگیاش با نویسندگی و تدریس اتفاق میافتاد. بسیاری از نظریات بطلمیوس و اقلیدوس را رد کرد در عین حال به خاطر گذران زندگیاش مجبور بود همانها را تدریس کند با این که خودش اینها را رد کرده است. اقلیدوس و بطلمیوس دو ستون اصلی دانش هلنی و فرهنگ یونانی و غربی بودند. میگوید اصلیترین پایههای نظریه اقلیدوس و بطلمیوس را نقد کردند. از جمله آنها میگفتند ما چطوری میبینیم؟ آنها تا آن موقع فکر میکردند که غرب و شرق عالم، فکر میکردند از چشم نوری بیرون میآید و به اشیاء میخورد و ما آنها را میبینیم. آنجا ابنهیثم بحث میکند که این نظریه غلط است و از چشم شعاعی بیرون نمیآید که باعث بشود ما اجسام را ببینیم بلکه شعاع به جسم میخورد و منعکس میشود و به چشم ما میتابد و بدنه شفاف چشم و عدسی چشم روی آن یک کاری انجام میدهد و به شکل معکوس تصویر در چشم میافتد و بعد دیده میشود. همینجا توجه داشته باشید مدتها قبل از ابنهیثم این روایت امام صادق(ع) در "توحید مفضّل" هست راجع به مسئله دیدن، که امام صادق(ع) میفرمایند نور از چشم به جایی نمیخورد این نظریه حاکم علمی در تمام جهان این است، امام صادق(ع) میفرمایند این خلاف است اینطور نیست. ابنهیثم هم شیعه است و بر اساس همین تعالیم این نظر را میدهد و بعد بحث علمی میکند و اثبات میکند. این جرقه اولیه صنعت سینما اینجا اتفاق میافتاد. انعکاس نور در عدرسی چشم، و تصویر معکوس اشیاء در داخل چشم. این را بحث میکند. جرقه اولیه صنعت اولیه سینما و دوربین اینجا زده شده است. این واقعیت فیزیکی را اینجا کشف میکند و بعد قوانین دیگری که امروز میگویند پایهگذار علم تجربی و آزمایشی "راجنبیکن" است یا فلان چیز "لئورنادو داوینچی" است یا اختراع یا کشف "گالیله" است خود همین "هونکه" میگوید همه اینها دروغ است هرچه که لئوناردو داوینچی، گالیله، راجربیکن و دیگران دارد همهاش از آثار دانشمندان و فیزیکدانان و نورشناسان و ستارهشناسان مسلمان است از جمله کسانی مثل ابنهیثم. میگوید این علم طبیعی جدید که میگویند یک تئوری مناسب به ذهن میآید و آن را آزمایش ارتباط بدهد و مدام آزمایش کن تا به نتیجه برسید میگویند این کشف از عصر جدید و علم جدید در غرب است که با این دنیا و طبیعت آن را شناختیم و از جمله به تکنولوژی و صنعت و بطور اخص به صنعت سینما رسیدیم میگوید همه اینها یاوه است! اینها دقیقاً شیوههایی بود که امثال حسنبنهیثم قرنها قبل به کار بردند یا این نظریه که مشهور بود تا آن موقع که ماه خودش نور دارد و نور ماه از خودش است. این نظریه قالب علمی در شرق و غرب عالم بود. خب ایشان چند سؤال مطرح میکند. این جرقه دوم که بعدها به صنعت سینما کمک میکرد ایجاد اختراعات سینمایی. ابنهیثم سؤال مطرح کرد که این ماهگرفتگی چگونه بوجود میآید اگر نور ماه برای خودش است؟ این نور از خورشید است و ارتباط مسئله نورشناسی با مسائل نجومی و این که سایه انداختن یک جسم بر جسم نورانی محیط چه توضیحی دارد؟ بعد خودش میآید در آزمایشگاهش مرکز نور میسازد آزمایش سیستماتیک مختلفی را با ارزش علمی و به روش علمی بحث میکند کتابهایی مینویسد از جمله کتابی در مورد طبیعت، با عنوان «خواص بوجود آمدن سایه»، کتاب «قوانین نور» حالا آن اعترافی که میخواهم بطور خاص به آن توجه کنید این است که این ابزار غربی است بنابراین با این ابزار کار الهی و دینی و مکتبی نمیشود کرد. این ابزار حتی غربی هم نیست. میگوید نخستین کسی که دوربین جعبهای یک سوراخه ساخت که مدل اولیه دوربین عکاسی بود و با آن به آزمایش نور پرداخت ابنهیثم است. دقت کنید، این اتاق تاریک و اتاق فیلمبرداری و قانون نور و تصویر معکوس، همین الآن در کتابهای درسی میگویند ببینید چه کسی اینها را کشف و اختراع کرد؟ میگوید به آزمایشهای خودش اکتفا نکرد جعبه یکسوراخه پخش مستقیم اشعه نور را با آن ثابت کرد به آزمایشهای خودش اکتفا نکرد گفت شاید اشتباه کردم این را در چند جلسه و حلقه علمی به بحث گذاشت که ببینید من درست دارم میفهمم؟ همین کرسیهای نظریهپردازی و بحث و نظر. و بعد ببینید چرا محیط را در صفحه مقابل این آزمایش معکوس و سروته نشان میدهد؟ این در کتابهای تاریخ تمدن غرب نوشتند این ابداع لئوناردو داوینچی است! چنان که تئوری و اولین نقشه هواپیما را به داوینچی نسبت میدهند هر دوی اینها برای حسنبنهیثم است قرنها قبل در آثار اوست. میگوید این روشی که در تاریخ غرب و دنیا به لئوناردو داوینچی نسبت میدهند جعبه دوربین عکاسی را، این دورغ است. دلیل شکست نور توسط آب و هوا و دیگر موارد، ابنهیثم و حلقه علمی او کشف کردند و شرح دادند و از طریق محاسبه نور و حرکت نور ضحامت جو زمین را آن موقع محاسبه کرد که گفت 15 کیلومتر یا چقدر بوده، چیزی که با محاسبات امروز یکی است. میگوید هالهای اطراف کره ماه و شفق، رنگین کمان که در غرب و شرق عالم برای اینها توضیح نداشتند. در غرب میگفتند این رنگینکمان پل عبور حضرت مسیح است، ارسطو هم نتوانسته بود توضیح بدهد که قضیه اینها چیست، همه این کارها را ایشان انجام میدهد. این تاریخ تمدنی است که یک غربی انجام میدهد و میگوید معلوماتش را در مورد وسایلی را که با عدسی و نور مربوط هستند به کار برد، انعکاس آینههای مقعر، برشهای کروَی و مخروطی، همه را محاسبه و مطالعه کرد و ساخت و قانون نورافکن را کشف کرد. تأثیر حرارتی محل تقاطع نور، بزرگ نشان دادن آینههای مقعر برای نخستین بار آزمایش علمی کرد و ذرهبین و تلسکوپ را ساخت. اولین عینک در جهان را برای خواندن اختراع کرد. همه اینها را بروید ببینید. میگویند اولین عینک و اولین ساعت در قرن 19 و 20 در هلند و کجا ساخته شد، در صورتی که همه اینها از روی آثار دانشمندان مسلمان بوده است.
حتی من در مورد عینک روایتی دیدم که یک خیاطی با چشم ضعیف میآید پیش حضرت امیر(ع) میگوید آقا شغل من خیاطی است و خرج زندگیام را از این مسیر دارم درمیآورم چه کار کنم؟ حضرت امیر(ع) فرمودند یک سنگی هست به تو معرفی میکنم برو اینطوری صیقل بده که به شیشه تبدیل میشود آن را که جلوی چشمت بگیری چیزهای ریز را هم میبینی ولو چشمت ضعیف باشد. میگوید اولین عینک را ابنهیثم طبق همین مدل ساخت. آزمایش در مورد جریان نور داخل جسم کروَی هم به لحاظ تئوری و هم عملی و آزمایشگاهی، این آزمایش را دو قرن بعد، بر اساس تعالیم او، کمالالدین دانشمند دیگر مسلمان انجام داد و بعد نظریات و کتابهای او و امثال او وارد اروپا شد. تئوریهای فیزکی، اپتیک، نورشناسی، عدسی، جریان و شکست نور را کل اروپا تا اواسط قرون جدید بیخبر بوده و اینها را از آثار مسلمینی مثل او گرفت. کتابی دارد به نام «گنیجنه نور و عدسی» که تمام مسائل را بررسی میکند و از این قبیل. که حالا من نمیخواهم بقیهاش را بخوانم، فقط میخواستم دوستان در جریان باشند که میگویند لئوناردو داوینچی ایتالیایی مخترع دوربین عکاسی و پدر علمی سینماست دروغ است. هرچه دارد از ابنهیثم است. میگویند پمپ آب، اختراع داوینچی است، میگویند طرح اولین هواپیما برای داوینچی است، در حالی که هم پمپ آب و هم اولین هواپیما و هم هنر تراشکاری و هم ایده ساختن دوربین عکاسی همه اینها در آثار ابنهیثم از چند قرن قبل وجود دارد."یوهان کپلر" آلمانی در اواخر قرن 16 میلادی، قوانین فیزیکی را از دانشمندان اسلامی میگیرد و بعد گالیله، بر اساس ایننظریات دوربینی میسازد کپیبرداری از روی دوربینهایی که امثال ابنهیثم ساختند و اینها کشفیات اوست هرچه به نام گالیله و کپلر نوشتند میگوید آنچه به نام نیوتن نوشتند قوانین نیوتن در آثار ابنسینا و در آثار فخر رازی است. چهار قانون اصلی نیوتن. و قدرت ریاضی از این طریق است. میگوید بعضی از این فرمولها را به نام «مسائل الحسن» در خود غرب هم، در اواخر قرن 19 به نام «مسائل الحَسَن» مطرح بود که در واقع او پدر صنعت سینماست. کارهای گالیله و معادله چهار مجهولی را برای اولین بار آنها حل کردند. قدرت ریاضی را مسلمانان به ما نشان دادند. محاسبه کردن یک نقطه در آینه فضایی که از آن نقطه، یک جسم از فاصله معیّن به سوی تصویر معیّن منعکس شود ما این را از مسلمین آموختیم و اولین عدسیها و دوربینها را اینها ساختند.
من فقط این را یک سند تاریخی برایتان آوردم چون میبینم بچهها مکرر مقاله مینویسند تحت تأثیر یک دیدگاهی که ذات ابزار نوین و تکنولوژی رسانهای و تصویری غربی است، آنها سکولارند پس ذات اینها سکولار است پس با سینما و دوربین و وبلاگ و اینترنت کارهای الهی نمیشود مگر اضطراری! این اشتباه است هم اشتباه تاریخی اینجا هست که من اشتباه تاریخی را به تفصیل گفتم از جمله، هم اشتباه نظری و تئوریک که اصلاً سازنده یک شیء، آثار او را محدود و منحصر نمیکند.
نکته دوم و سوم را با هم عرض میکنم مسئله هنرمند و موضوع آن، اینها دوتای دیگر است پس یکی هنرمند بود، موضوع هنر و ابزار آن بود. ابزار را عرض کردم.
هنرمند و موضوع هنر، در این موضوع خاص، شما دوستان هنرمند انواع و اقسام هنرها با موضوع جبهه و جهاد و راهیان نور. اولاً یک سؤال از خودمان بپرسیم که چگونه است که در هیچ جای جهان در تاریخ تا جایی که ما و شما خبر داریم از جمله تاریخ جدید که کاملاً ثبت شده است هیچ جا هیچ جنگی در جهان نبوده و نیست که بعد از 20- 30 سال چند میلیون افراد بلند بشوند بروند برای زیارت و آن مناطق جنگی را ببینند. این در هیچ جنگی در دنیا و هیچ در نقطهای در عالم نبوده و الآن هم نیست. خود این هم یک سؤال مهمی است. خب همین اتفاقی که در این طرف جبهه افتاده، آن طرف جبهه هم افتاده است. چطور یک کاروان 30 نفری راهیان نور از طرف عراق نمیآید؟ خب هرچه ما شهید دادیم آنها هم همانقدر تلفات و کشته دادند مگر آنها کمتر دادند؟ همانقدر که ملت ایران شهید داده، جانباز داده، مفقود داده، همین مقدار ضایعات را ارتش عراق داده است اگر بیشتر نبود کمتر هم نبود. ما جانباز داریم آنها هم یک عالمه معلول جنگی دارند.
نخستین سؤال: چرا هیچ کس از آن طرف مرز نمیآید نگاه کند، هیچ کس نمیآید افتخار کند؟ هیچ کس نمیآید اشک بریزد؟ حالا نسل بعد از جنگ، این نسلی که الآن هستند خیلیهایشان جنگ را ندیدند بعد از جنگ به دنیا آمدند چطوری است که بعد از 25 سال- 30 سال میلیون میلیون هنوز بلند میشوند میروند. این سؤال اول. یک اتفاقی آنجا افتاده است. اولین مسئلهاش این است که جنگ نوستالژی نیست بعضیها خیال میکنند که نوستالژی جنگ! من مخالف هستم با این آهنگها و بعضی از کلیپها یا بعضی از شعرها و بعضی از خاطرهگوییهایی که یک جوری گفته میشود انگار یک دورانی بوده درهای آسمان باز بوده، بعد درها بسته شده، استخوان و پلاک، اصلاً استخوان و پلاک چیست که نماد شهید شده است؟! اینها نگاه مادی به شهید است. انگشتر! پلاک! چفیه! خب آنهایی که زمان جنگ بودند میدانند خود شما و ما که زمان جنگ بودیم ما که به چفیه نگاه مقدس نداشتیم چفیه برای ما یک امر مقدس نبود با آن دماغمان را پاک میکردیم روی خاک پهن میکردیم روی آن مینشستیم صورتمان را خشک میکردیم! نگاههای نمادین خوب است اما به شرط این که به این نمادها به جای حقیقت ننشیند. این نسلی که تازه آمده خبر ندارد آن روز دیدم شهدا را آوردند دارند یک آهنگی میخواند که الهی بمیرم استخوانهایتان چه کار شد؟ مامانت میخواست استخوانهای تو را ببیند! این حرفها چیه؟ اینها خلاف فرهنگ امام حسین(ع) است. ما دوتا نگاه به جهادو شهادت و کربلا داریم. هر نوع کار هنری که باعث بشود مردم برای شهید غصه بخورند این خلاف فرهنگ تشیّع است! هنر اسلامی – شیعی باید هنری باشد که وقتی بقیه میبینند میخوانند، فیلم را میبینند نگاه میکنند و منطقه میآیند بگویند «یا لیتنا کنّا معکم» کاش ما هم با شماها بودیم حسرت بخورند نه غصه بخورند! برای چه غصه میخورید؟ این نگاه که آی طفلکها شهیدها جوان بودند میخواستند داماد بشوند مامانشان منتظر استخوانهایشان بودند و... خب این حرفها چیه؟ خب در سپاه دشمن هم همین حرفها را میگفتند. یک چیزی بگو که در جنگهای مادی آن را نگویند در تمام جنگهای دنیا همین حرفها را میزنند. نوستالژی! خاطرات کودک! یاد آن روزها بخیر! آن روزها چه بوده؟ آن روزها همین امروز است «کلّ یوم عاشورا» زمین الآن اینجا با زمین شلمچه فرقی نمیکند «کلّ ارض کربلا» اجازه ندهید فرهنگ جهاد را در آن زمینهای شلمچه و نخلستان و آب محدود کنند. مگر اروند و شلمچه و فکه، مگر آنها با بقیه جاها فرقی دارد؟ آنها بخاطر انسانهایی که در آنجا فداکاری کردند ارزش پیدا کردند قضیه را معکوس نکنید. چرا الآن چفیه و پلاک برای یک عدهای ارزش پیدا کرده است یا خاک شلمچه و خاک اروند مگر با آب و خاک جاهای دیگر فرقی میکند؟ هیچی. اصلاً شلمچه و اروند، یا چفیه به این دلیل محترم میشوند که اینها به یک آدمهایی گره خوردند که آن انسانها آدمهای شریفی بودند و از جان و مال و همه وابستگیهایشان گذشتند، زن داشت، بچه داشت، پدر و مادر داشت، زندگی داشت، درس داشت، مزرعه داشت، مثل بقیه کار داشت، همه کار داشتند اینها هم کار داشتند منتهی بقیه گفتند کارهایمان واجبتر است اینها گذشتند. این فداکاری است که باعث شد آنجا مقدس شود گفتند هرجا تو بروی مقدس است چون این کار تو مقدس است و الا نه خاک شلمچه شفا میدهد نه آب اروند شفا میدهد نه چفیه از آسمان آمده است نه پلاک مهم است نه استخوان، استخوان پوسیده چیست؟ چه کسی گفته استخوان پوسیده سمبل شهید است. با این نقل و انتقال شهدا در این حد هم موافق نیستم همانجا که شهید شده، همانجا دفن بشود همانجا مزار میشود. بگذار روز قیامت از همانجایی که به خاک افتاده، از همانجا مشحور بشود همانجا اینها را به سمبلهای بزرگ تبدیل کنید. این امامزادهها را میبینید همه جا هستند اگر قرار بود این امامزادهها را هم هی بردارند جنازههایشان را بردارند محلهشان دیگر اینجا هیچ کس نبود تمام اینها شهدایی هستند که برای صدور انقلاب و اسلام راه افتادند هر کدام در یک کوه و بیابانی شهید شدند هر کدام آنجا مزار و قبرشان پیام توحید و معنویت و عدالت شد. این فیلمهای راهیان نور، اینها یک کارهای سمبلیک است که آی یک استخوان اینجا پیدا کردیم اینجا پلاک پیدا کردیم، آن ارزشهای اساسی را مطرح کنیم که اینها برای آنها شهید شدند چون امام حسین(ع) با آن همه عظمتش در این راه کشته شد. آن چه حقیقتی است که از حسین بالاتر است که حسین هم باید برای او کشته شود؟ برای آن حقیقت فداکاری کنیم و آن را نشان بدهیم البته از این ابزار استفاده کن، از چفیه و پلاک و شلمچه استفاده کن ولی اینها هدف نیست یادمان باشد. اینها در همه جنگهای دنیا هست مگر فقط ما معلول دادیم و شهید دادیم و قطع دست و پا داشتیم؟ ما از همه کمتر داشتیم بروید جنگهای قرن اخیر را ببینید میلیون میلیون کشته و معلول دادند، یک چیزی بگویید که در جنگ ما بود و در جنگهای دیگر نبود. آن را بگویید. آن چیزی که بعد از 30 سال هنوز میلیون میلیون آدمها را آنجا میکشید و گریه میکنند بعضیها را هم من دیدم که اصلاً مسیرشان عوض میشود ببینید آن چه بود؟ و الا میخ به کفش کی رفته! خب توی همه جنگها رفته، ترکش خوردند، صد کیلومتر گرفتند! خب در جنگهای دیگر هزار کیلومتر گرفتند! یا 60تا هواپیما گرفتیم، همه اینها خوب است باید حتماً ثبت بشوند اما اصل جنگ اینها نیست.
یکی از دوستان ما که در عملیات بدر شهید شد مسئول محور بود – رحمتالله علیه – یک یادداشتهایی از او دارم در همان شب عملیات، این را آوردهام برای شما بخوانم. اینها ارزشهای اصلی جنگ است. داشت از عملیات والفجر 3 تعریف میکرد شب یک عملیاتی، نزدیک به عملیات خیبر یا بدر بود که ایشان در بدر شهید شد و شب خیبر داشت اینها را برای ما تعریف میکرد یکی دو روز مانده بود به عملیات خیبر، سال 62. ظاهراً بدر بود، که میگفت ما در والفجر 3 وقتی در راهکار خط آمدیم کنار راهکار که برای شکستن خط میرفتیم یک کانالی بود که تا کله قندی این کانال ادامه پیدا میکرد توی کانال که من آمدم چندتا بچههای در حد 15- 16 ساله که شاید هم بعضیهایشان کمتر به ذهن میآمدند دیدم 7- 8تا از این بچهها هستند که چندتایشان مجروح شدند و ما به بقیهشان گفتیم بروید عقب، چه کسی به شما گفته بود که توی خط بیایید میگفت قبلاً به اینها گفته بودند که نگذارید اینها به خط بیایند چون سنشان کم است اینها پارتیبازی کرده بودند یا دزدکی آمده بودند و دو – سهتایشان آنجا مجروح شده بودند افتاده بودند گفتند مجروحها را ببریم عقب، میگفت آمدم کنار این مجروحها دیدم یکی از این بچهها یابنالحسن میگوید و برای او آب آوردند آب بخورد میگوید نمیخورم – همان بچه خردسان – گفتم خب آب بخور تشنهات هست گفت نه من نذر کردم که در عملیات روزه باشم. به یاد حضرت عباس که آب داشت و نخورد، من هم آب هست و نمیخورم. میگفت هرکارش کردیم ایشان آب نخورد. میگفت امام حسین در روز عاشورا این که میگویند امام حسین التماس کرده به من آب بدهید من این را قبول ندارم، این با این منطق نمیخواند این یک شاگرد کوچک 15 ساله امام حسین، مجروح شده، میگوییم آب بخور نمیخورد میگوید «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء» امکان ندارد امام حسین برای آب التماس کرده باشند. این که بعضیها میگویند امام زمان در جبههها آمده، اینها دروغ است، میگفت من که نمیگویم هرکس میگوید امام زمان آمده راست میگوید اما میگویم این بچهای که اینجا نشسته و با اخلاص دارد از او خون میرود، دزدکی با و التماس و پارتیبازی جلو آمده، آب به او میدهیم نمیخورد، میگوییم برگرد عقب هم نمیرود میگوید سلاح دستم هست تیراندازی که میتوانم بکنم، میشود این آدم امام زمان را صدا بزند و امام زمان جواب ندهد؟ اصلاً امکان دارد؟ میگفت لحظههای آخرش که او افتاده بود و دیگر نفسش بیرون نمیآمد میگفت خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. میگفت این بچه 15 ساله با این نالههای بیریا که هیچ غشی در آن نیست این لحظه را هیچ کس در تاریخ در هیچ فیلمی ثبت نکرد ولی من از این صحنهها زیاد دیدم. میگفت من پیرمردی در عملیات قبل دیدم که بیش از 90 سال داشت و به سختی راه میرفت صدام با 12 لشکر و این همه تسلیحات 70 میلیارد دلار پول قرض گرفت و این کشورها و آل سعود و کشورهای دیگر منطقه او را کمک کردند و 30 میلیارد دلار هم خودش داشت همهاش را خرج کرده باز پشت سیمهای خاردار از بچههای ما میترسد و از این پیرمرد میترسد. گفت این پیرمرد سقا بود آمد اینجا گفتیم آقا شما نمیتوانید کاری بکنید گفت آب که میتوانم بدهم و آب را برداشت میرفت توی خطرناکترین نقطههای خاکریزها که حتی ما میخواستیم آنجا نیرو بفرستیم بعضی از نیروهای ما احتیاط میکردند میرفت آنجا آب بدهد بعد ایشان میگفت این پیرمرد برگشت برای من تعریف کرد که فلانی توی خط بودم توی خاکریز، توی قلاویزان یا کجا، آمدم به یک بچه نوجوان بسیجی که پشت خاکریز مجروح شده آب تعارف کردم آب نخورد گفت من خودم قمقمة آبم را قبل از عملیات به کس دیگری دادم به یاد حضرت عباس(ع) من میخواهم تشنه بمانم. بعد میگفت که مجروح شده به او گفتند بیا برو عقب، میگفت حال من خوب است آن مجروح دیگر را ببرید چون میگفت قاطر هم دیگر آنجا نمیآمد چون قاطرها میآمدند ترکش میخوردند دیگر قاطر هم نبود بعد آن مجروح دیگر را برداشتند بردند تا پایین ارتفاع رساندند که سوار تویوتا کنند ببرند آمدند سراغ این، دیدند ایشان شهید شده است و این پیرمرد میگفت من از آن بچه 15 ساله خجالت میکشم، آن بچه 15ساله خجالت میکشد از کمر خمیده این پیرمرد 90 ساله. این برادر شهید ما میگفت آقا توجه کنید دست غیبی بالای سر ماست، ما نمیجنگیم کیست که این بچه 15 ساله و این پیرمرد 90 ساله را اینجا میآورد این پیرمرد با کمر خمیده برای این بچه 15 ساله آب میآورد و او آب نمیخورد و قبول نمیکند میگفت با کدام تبلیغات را میشود اینها را اینجا آورد.
ببینید آن چیزی که در منطق و راهیان نور مهم است این است. و الا در والفجر 3 کلهقندی گرفتیم و در یک عملیات دیگر پس دادیم! آب را والفجر 8 گرفتیم بعد پس دادیم! اینها که دست به دست میشود زمین و خاک و آب مگر نشان دادن این که بچهها چقدر با دست خالی قوی جنگیدند این خوب است.
یک نکته دیگر این که یک سؤال مهم، امام(ره) یک بحثی راجع به هنر داشت که به کار شما مربوط است میگفت که هنر در انقلاب اسلامی یک سرمایه زوالناپذیری دارد که هیچ وقت تمام نمیشود و آن خون هنرمندان واقعی است. شهدا؛ هنرمندان واقعی بودند. امام(ره) میگفت در جبهههای عشق و شهادت شرف و عزت، هنرمند واقعی اینهایی هستند که زندگیشان هنری بود و مرگشان هنرمندانه بود. این شهادت و این خون سرمایه زوالناپذیری برای هنرمندان تا ابد است که بتوانند به تناسب عظمت این بچهها و زیبایی ارزشهای انقلاب مشام جان زیباپسند هرکس که طالب جمال حق است تا آخر معطر کنند. این یعنی چه؟ یعنی هنر اصلی به تعبیر امام(ره) هنر زندگی است. هنر رسمی هنری که هنرمند دارد اگر مظهر تجلّی آن حقیقت اصلی و آن هنر اصلی باشد که حیات انسان در آن کمال پیدا میکند این هنر واقعی و هنر انسانی میشود و الا هنر نیست تزیین است. این تعبیری که امام(ره) میگفت شهادت، هنر مردان خداست، شهادت هنر است این هنر را هر کسی نمیتواند هنرورزی کند مردان خدا، این که شهادت هنر اصلی است، هنر بزرگ، هنر جهاد و شهادت بود. حالا هنرمند کسی است که بتواند این هنر اصلی را درست بشناسد و درست منعکس کند. هنرمند آن وقت ادامه هنرش جهاد میشود و یک رزمندهای میشود که هنر او از خون آن بچهها رنگ گرفته است. این خون بچهها برای نظام خط قرمز ایجاد کرده است. ما فقط خط قرمزهایی را قبول داریم که خون شهدا رسم کرده است این خط با خون، قرمز شده است هنرمند مسلمان انقلابی کسی است که بتواند این خط قرمزها و این خطوطی که با خون این بچهها قرمز شد، این خطوط را که خطوط بین ارزش و ضد ارزش است اینها را حفاظت کند امروز آن ابزاری که دست توست، آن قلم و دوربین و هرچه که هست در حکم این مسلسلی است که این بچهها به دست گرفتند. چطور این بچهها با سلاح تکنفره ساده جلوی مجهزترین سلاحهای جهان و غرب و شرق را که همه به صدام میدادند یعنی فرانسه، انگلیس، آمریکا، شوروی، آخرین سلاحهایشان و تجهیزاتشان را به اینها میدادند از ایرباکس و اگزوز3 و... همه را میدادند. بچههای ما با سلاح ساده و با کلاش و آر.پی.جی جنگیدند حالا هم شما هنرمندان باید با سادهترین ابزار هنری، چون بالاخره شما که امکانات و آموزش و پول غربیها را که ندارید درست همان جنگ است آنجا با دست خالی جلوی پیچیدهترین تجهیزات جنگیدند شما امروز باید با همین ابزاری که در حوزه هنر دارید با همینها باید در برابر امپراطوری رسانهای و مافیای هالیوودی و امثال اینها و این همه رسانههای دشمن مثل هزاران توپخانه دارند میزنند با آنها بجنگید. من اگر بخواهم کار شماها را در ذهن خودم تصویر کنم در ذهنم اینطوری تصویر میکنم در خیبر در شرق دجله، بچههای ما محاصره بودند این قدر روی سر ما و بچهها توپ ریختند که این زمین خشکی که وقتی ما رفتیم زمین خشک بود و وقتی برگشتیم مجروح بودم و سینهخیز عقب میآمدیم از تمام زمین آب جوشیده بود یعنی من دقیقاً یادم هست در گِل سینهخیز میآمدم یعنی هر چند متری که میآمدم میایستادم این گِلها را از آرنج و زانوهایم بگیرم که سبک بشوم بتوانم بیایم. این آتش اینقدر سنگین بود مثل این که هزار نفر کنار و دور و برت نشستند محکم دارند با طبل میکوبند قطع نمیشود آتش توپخانههای دشمن اینطوری بود و در عین حال من نگاه میکردم میدیدم یک بچه روستایی بسیجی آنجا نشسته 17- 18 ساله است یک عرقچین سرش گذاشته یک قرآن کوچک دستش است همانطور که در سنگر دراز کشیده دارد قرآنش را میخواند اصلاً کَکش نمیگزد! صداهایش ترسناک بود غیر از ترکشهایش، صدایش ترسناک بود آن همه آتشی که میریختند و کنار افراد شهید، مجروح، دست و پا قطع شده بود هم کنار دشمن و هم بچههای خود ما افتادند، این بچه را وقتی من نگاه میکردم میدیدم با یک آرامشی قرآن دستش گرفته و یک سلاح ساده هم توی دستش هست اصلاً انگار این توپخانهها این پاتکها و این تانکها نیستند بمباران شیمیایی نیست با آرامش دارد قرآن میخواند بعد یک نگاهی به ما میکند و بعد یک لبخندی میزند این قدر روح قوی است که با همین سلاح، وقتی به او نگاه میکردم میگفتم این، اینقدر محکم است که آدم دلش به امثال این گرم است این جلوی همهشان میایستد الآن آن قلم یا دوربین یا وبلاگ دست شماست دیگر از آن که کمتر نیست در برابر آن آتش حجیم دشمن. این درخت هنر اصطلاحی، اگر در خاک خونآلود این بچهها پرورش پیدا نکند امام(ره) میگوید هنر نیست، بیهنری است. هنرمند به تعبیر امام قبل از این که هنرمند باشد انسان است. این که بعضیها میگویند هنر جهت دارد یا بیجهت است، ایدئولوژیک است یا نیست؟ و به چه متعهد است؟ هنر روی هوا که نیست، هنر در هنرمند است، هنرمند انسان است این انسان یا مؤمن است یا نیست، یا صادق است یا نیست، یا طرف حق است یا نیست. یا توحید و عدالت را تقویت میکند یا تضعیف. خب تو هرکس که هستی به عنوان یک انسان، همان حقیقت و واقعیت تو در هنر تو سرریز میکند. هنرمندی که عادل است، هنر عدالتخواه از او صادر میشود. هنرمندی که عادل نیست ظالم است محصول کار هنریاش توجیه ظلم است. هنرمندی که صالح است هنر او صالح است. هنرمندی که خودش فاسد است، اثر هنریاش ولو جذاب به لحاظ تکنیک اما فاسد است. هنرمند به عنوان یک انسان موحد هنر او توحیدی است اگر مشرک است مشرکانه است اگر ملحد است الحادی است. هنر، تجلی حقیقت خود هنرمند است. او هنرمند اگر حقیقت در آیینه وجودی او تجلی کرده باشد طبیعتاً در آثار صنعتیاش هم خودش را نشان میدهد. امثال شهید آوینی هم سعی کردند همین مفاهیم را از امام بگیرند و منتقل کنند منتهی فرق هنر متعهد و هنر مضرّ و مفید، در این است که هنر فدا شدن برای هدف است، یا برای هوس؟ اینهایی که میگویند هنر ایدئولوژیک مکتبی، هنر متعهد است، هنر اصلاً نباید متعهد باشد هنر آزاد است! جواب آن این است که هیچ هنر آزادی وجود ندارد هنر، همواره به اهداف هنرمند متعهد است. منتهی آن هنرمند یا متعهد به هدف است یا متعهد به هوس. اگر متعهد به هدف است باز یا هدف او هدف درستی است یا هدف نادرستی است. بنابراین هیچ هنر غیر متعهدی وجود ندارد. چرا؟ چون هنر فعل انسان است، انسان جز در حالت جنون و خواب و اضطرار کار بیهدف انجام نمیدهد. انسان چه فاسد چه صالح، هر کاری که دارد انجام میدهد یک هدفی دارد این هدف یا الهی است، هدف او عدالت است، توحید است، گسترش ارزشهای الهی است یا این هدف مادی و هوسآلود است و دنبال منافع خودش هست یا فقط دنبال جایزه است و از این قبیل مسائل.
نکته دیگر این بحث مفهوم تعهد، یک دعوایی بود بین هنرمندان و روشنفکران چپ، مارکسیستها، کمونیستها، به عنوان هنر ایدئولوژیک با هنر جریان سرمایهداری، بلوک غرب که اینها هم هنرشان کاملاً ایدئولوژیک بود. سینمایشان، تئاترشان، نقاشیشان، غربیها هم همهچیزشان ایدئولوژیک بود منتهی با برچسب دعوا، یعنی صورت مسئله را در دوران جنگ سرد، در رسانههایشان اینطوری طرح کردند که هنر واقعی، هنر آزاد است، هنری که هدف خود هنر است، اصالت دارد، ولی چپها و کمونیستها میخواهند هنر را ایدئولوژیک کنند، غربیها صورت مسئله را این طوری مطرح کردند ولی واقعیت قضیه این بود که هر دو طرف، شرق و غرب، طرفدار هنر ایدئولوژیک بودند منتهی ایدئولوژیهایشان فرق میکرد. آن هنر در جهت با مفاهیم و ایدئولوژی مارکسیزمی شکل میگیرد این هنر با لیبرالیزم شکل میگرفت ایدئولوژی سرمایهداری، هر دو ایدئولوژیک بودند منتهی متاسفانه ادبیات اینها توسط یک عده نادان در داخل کشور بعد از سقوط بلوک شرق، حالا باز دارد علیه هنر مکتبی و انقلابی و اسلامی دارد مصرف میشود که بله این هنری که متعهد به انقلاب و شهدا است این هنر ایدئولوژیک است بنابراین از ذات زیبایی فاصله گرفته است در حالی که هنر باید هنر آزاد باشد هر چیزی که لذتبخش است و هر چیزی که محصول خلاقیت هنری است.
اینجا من فقط دوتا پاسخ به این دو نکته عرض کنم که این دو نکته آخر عرایض بنده است خواهش میکنم دوستان میدانید ولی یک دقتی روی این بفرمایید چون مدام دارند فضاسازی میکنند متأسفانه در دانشکدههای هنر ما باز اساتید و کتابها همینها را دوباره دارند به بچهها تلقین میکنند چون خودشان در همین فضا بزرگ شدند فکر میکنند همین است باز همینها دارند منتقل میکنند. حتی پریروز یک کسی آمد گفت آقا در حوزه هنری برای سازمان تبلیغات است که این را خود انقلاب تشکیل داده یا در بعضی از محافلی که دارند آموزش رسانهای و هنری و سینماگر مسلمان تربیت میکنند در غیر از حوزه هنری در چندجا، باز میگفت در همان جاها هم همین حرفها و کتابها در اساتید و دانشجویانشان گفته میشود. بنابراین میخواهم عرض کنم که مسئله را جدی بگیرید. اینجا دوتا نکته را توجه کنیم. 1) زیبایی بله، اما هم زیبایی صوری، یعنی روش، صورت، هم زیبایی محتوا. آن چیزی که میگویند آن هنری که حامل ارزشهای توحیدی و الهی و عدالت است محتوای آن زیباست آلت و ابزار و صورت و روش تکنیک آن هم باید زیبا باشد یعنی هم زیبایی معقول و هم زیبایی محسوس. هر دو را باید داشته باشیم. اتفاقاً هنر مکتبی، الهی، اسلامی دارد میگوید ما میگوییم زیبایی به توان دو؛ اصلاً ایدئولوژی را کنار بگذارید، ایدئولوژی چیست؟ مکتب چیست؟ مکتبی که داریم از آن دفاع میکنیم مکتبی است که انبیاء آوردند سخن خدا با بشر، عین زیبایی است، مگر محتوای این مکتب چیست؟ محتوای اسلام چیست که شما میگویید ایدئولو.ژی است و ربطی به زیبایی ندارد بله ما از زیبایی معقول داریم حرف میزنیم زیبایی محسوس با زیبایی معقول باید گره بخورد، هنر سرمایهداری یک هنر اولاً ایدئولوژیک است نه آزاد، متعهد است به منافع و عقاید و ارزشهای سرمایهداری غرب، آزاد نیست. ایدئولوژی آن مادی است. این یک.
دوم این که؛ فقط به زیبایی صورتی توجه داری ولو در خدمت زشتی محتوا باشد. یعنی شما ببینید به لحاظ تکنیک، کارگردانی، مدیریت، و همه چیز بهترین فیلم را میسازد عالی و جذاب، نمیتوانید بلند شوید و میخواهید تا آخر فیلم را ببینید، زیبایی صوری و زیبایی محسوس را دارد، زیبایی تکنیک را دارد، خب ظرف زیباست مظروف آن چیست؟ چه چیزی توی آن ریختی؟ ته این فیلم، ته این رمان، ته این وبلاگ چیست؟ یک محتوای زشت! یعنی یک مظروف آلوده را در یک ظرف تمیز ریختید و تحویل دادید. ته این فیلم دعوت به پوچگرایی ممکن است باشد. ته این اثر هنری چه ممکن است باشد؟ سیاهبینی، یأس، پوچگرایی، توجیه فحشاء، ترویج خشونت، و... خب اینها که زشت است. دارید یک مفهوم زشت را به یک روش زیبا به خورد ما میدهید! خب هنر اسلامی – انقلابی چه میگوید؟ هنر مکتبی که اینها میگویند ایدئولوژیک است چه میگوید؟ میگوید هم ظرف زیبا، هم مظروف زیبا. میگوید زیبایی به توان دو. اتفاقاً ما بیشتر از شما متعهد به زیبایی هستیم شما میگویید هنر باید فقط متعهد به زیبایی باشد نه هیچ اصول و ایدئولوژیکی، فقط هرچه زیباتر هنرمندانهتر! بسیار خوب. زیبایی هم در روش و هم در محتوا. زیبایی روش به تکنیک و ابزار و روش و مهارت و هنرمندی هنرمند کار دارد. خب زیبایی محتوا چه میشود؟ اسلام میگوید هم مظروف زیبا باشد و هم ظرف. ما اصلاً به هنر ایدئولوژیک کاری نداریم ما میگوییم هدف هنر، زیبایی است، زیبایی محتوا و زیبایی ظاهر. خب محتوا چیست؟ چه نوع محتوایی زیباست؟ محتوای یک اثر هنری، دفاع از عدالت است. عدالت زیباست یا ظلم؟ یا بیعدالتی؟ کدام زیباست؟ عفت و حیا زیباست؟ یا بیعفتی و بیناموسی؟ کدام زیباست؟ کدام انسانیتر است؟ محبت و مدارا و عفو و بخشش که اخلاق اسلامی است این زیباست یا خشونت و جنایت و انتقام؟ خب ما میگوییم اتفاقاً هنر باید زیبا باشد و زیبایی را منتقل کند این میشود هنر اسلامی، مکتبی و انقلابی. شما میگویید ظرف زیبا، محتوای آن هرچه بود بود. محتوای آن هم میگویید آزاد، ولی در واقع آزاد نیست نفسانیت توست، یا ایدئولوژی مادی و غلط توست. ببینید این خیلی حرف مهمی است یعنی اینجا دوتا مغالطه شده است. هنر باید فقط به زیبایی متعهد باشد من میخواهم فقط کارم به لحاظ هنری تمیز دربیاید! خیلی خب. محتوا داری و فرم و روش، تکلیف ابزار را هم که معلوم کردیم. گفتیم نطفه اصلی ابزار هم در تمدن اسلامی ساخته شده است. توسط نورشناسان و فیزیکدانان بزرگ مسلمان شیعه، آنها کپی برداشتند و میوه نهایی آن را چیدند. آن به لحاظ ابزار. به لحاظ فرم هر دویمان قبول داریم که باید هنرمندانه و زیبا باشد اتفاقاً ما از غرب و شرق هم باید یاد بگیریم ما به لحاظ محتوا هم میگوییم باید زیبا باشد. این مغالطه را دقت کنید، مفهوم زیبایی واقعی است، واقعیت عالم، حقیقت عالم زیبا و لذتبخش است. لذت هنری، در روایت داریم پیامبر اکرم(ص) خیلی وقتها ساعتها به آسمان نگاه میکردند بخصوص شبها، و فکر میکردند. این هم زیبایی است هم حکمت است هم توحید است هم هنر است همه اینها با هم است. انسان واقعی زیباییپرستِ فقط صوری است، انسان حقیقی و تربیت شده زیباییطلبِ کمالخواه است که هم به زیبایی مادی توجه دارد و هم به زیبایی معنوی. اگر یک وقتی توانستیم یک هالیوود و شبه هالیوودی که به لحاظ تکنیک مثل اینها وارد باشد زیباییهای صوری و تکنیکی، به لحاظ محتوا هم زیبایی انسانی را نمایش بدهد نه شهوت و سکس و زنا و مالیخولیا و شراب و خشونت و سرقت و آدمکشی! دیدید در اغلب این فیلمها قهرمان، یک آدم فاسد است که قهرمان است و خصلتهای خوبی دارد! کل سناریو میخواهد بانک را بزند مدام از اول تا آخر میگوییم خدایا یک جوری بانک را بزنند که این طفلکها گیر پلیس نیفتند! پول میگیرد که آدم بکشد میگوییم خدایا یک جوری بیشتر بتواند بکشد چندتا چشم بیشتر بتواند دربیاورد و انشاءالله گیر پلیس نیفتند یعنی دقیقاً یک فرم زیبا در خدمت یک محتوای نافرم و زشت. راجع به زیبایی متفکران اسلامی بحث کردند تضادی بین زیبایی و هنر با ایدئولوژی و مکتب ما نیست. تضادی بین لذت هنری و مکتب که لذت انسانی و معنوی است نیست این دوتا لذت باید با هم ترکیب بشوند زیبایی بصری، به عنوان زیرساخت لذت هنری لازم است اما کافی نیست. نسبتی است بین زیبایی و کمال، نسبتی است بین زیبایی مادی و زیبایی معنوی و حکمت الهی. زیبایی که پرده حریری است که روی حقیقت کشیدهاند روی عالم کشیدهاند برای این که برای ما جاذبه داشته باشد و به سمت کمال حرکت کنیم در ما یک میل و گرایشی ایجاد کند. زیبایی دو سر دارد یک سر تناسب در بیرون است که خلقت خداست یک سر تمایل از درون در ما هست که آن هم خلقت خداست. یعنی خداوند یک آهنربایی درست کرده که این دوتا قطب مثبت و منفی همدیگر را جذب کنند یکیاش را بیرون گذاشته، تناسب و زیباییهایی که ما به آن زیبا میگوییم. یک قطب هم که آن را جذب کند مثبت و منفی همدیگر را بچسبند و رها نکنند میل فطری کمالخواهی و زیباییطلبی در انسان است. لذا یک چیزهایی هست که هرکس فطرت انسانی دارد شرق و غرب عالم، هزار سال پیش و هزار سال بعد از آن لذت میبرد یا از آن متنفر میشود همهمان مثل هم هستیم.
به تعبیر متفکران اسلامی زیبایی آن لایه حریری است که روی کمال کشیدهاند که یک موضوع در مجرای شایسته و بایسته خودش حکیمانه قرار گرفته است ولی برای این که انسان بتواند با آن رابطه برقرار کند و به سمت آن برود و آن را بشناسد و آن را بخواهد خداوند یک چیزی به نام حس زیباییشناسی در انسان گذاشته است که از چیز زیبا خوشش میآید. تناسب میبیند در چهره یک کسی، تناسب میبیند در یک معماری و ساختمان، در یک آهنگ خوب، در طبیعت، در رنگها، در اشیاء، در بیرون یک اتفاقی افتاده است به نام تناسب، هماهنگی، یک حکمتی است. عدالت و حکمت بیرون. در درون ما هم یک انگیزه و تمایلی گذاشت که هر چیزی زیباست دوست دارید. صدای زیبا را دوست دارید گوش کنید. چهره زیبا را دوست دارید نگاه کنید، طبیعت یک تابلوی زیباست، فیلم زیبا را دوست دارید. آن وقت یک اخلاق زیبا، ببینید، اینها زیباییهای محسوس است، یک رده که بالاتر میرویم زیباییهای معقول است. یک آدمی که چهرهاش هم زشت است خوشگل نیست ولی اخلاق او اینقدر خوشگل و زیباست مثلاً سخاوت، بزرگمنشی، فدکاری، شجاعت، در این آدم میبینید قیافهاش هم بار اولی که دیدی توی ذوقت تو زده که نگاه کن خدا با این چه کار کرده! ولی وقتی با این آدم رفت و آمد میکنید میبینید عجب روح زیبایی دارد که نمیتوانی از او جدا بشوی. او را نمیبینی فردا دلت برایش تنگ میشود. ما یادمان هست ما در اطلاعات عملیات و تخریب، یک بچههایی را میدیدیم که امروز صبح از او جدا میشدیم میرفتیم دو ساعت دیگر دلمان برای او تنگ میشد تصور این که یک روزی ما باشیم این نباشد بدون این رفقا میشود زندگی کرد، نمیشود تصور کرد. این جاذبه کمال از درون، و این بایستگی و شایستگی از بیرون، یعنی دو بُعدی بودن زیبایی در بیرون و درون انسان. آن وقت در انسان زیبایی صورت، و زیبایی سیرت لزوماً با هم نیست – ببخشید من طول دادم الآن عرضم را ختم میکنم- بعضی از فیلسوفان زیباییشناسی یونان گفتند اینها که خوشگلترند قیافههایشان زیباتر است روحشان زیباتر است اینها که قیافههایشان هچلهف است اینها روحشان هم مشکل دارد این نگاه یونانی غلطی است. در مورد انسان، اتفاقاً این مسئله و این تناسب همیشه رعایت نمیشود بسا که یک زیبایی صوری در کسی است ولی وقیحترین و زشتترین اوصاف در او باشد. راجع به همین جناب لقمان که منشأ حکمت است میگویند ایشان خوشگل نبود یک مقدار زشت هم بود، پیامبری و رسالت را هم به او ابلاغ کردند. میدانید که فرشته وحی آمد به او گفت تو شایستگی رسالت داری، آماده هستی مسئولیت رسالت را بپذیری؟ گفت نه. لذا نبیّ است، ولی رسول نیست. حالا یک بحثی است که آیا زیبایی ظاهری که میگوییم مثل یک حریری است که روی زیباییهای باطنی کشیدند که ما را جذب کند در مورد انسان این زیبایی صوری کافی نیست بلکه گاهی لازم هم نیست. آن زیبایی سیرت انسان، نه فقط زیبایی محسوس، بلکه زیبایی معقول است که در مورد انسان ارتباط دارد بعضی از بیرون بهشت است و از درون دوزخ است و برعکس. در انسان لزوماً منطبق نیست چون انسان تنها موجودی است که حالا غیر از جن، آمده اینجا برای دارِ امتحان و رشد اوست، جمال فیزیک و جمال متافیزیک با همدیگر یک نسبت دیگری صورت و سیرت پیدا میکنند که یک بحث آن در حوزه مبانی زیباییشناسی هنر و انسانشناسی هنر متفکران اسلامی کردند زیبایی در طبیعت چه نسبتی با کمال دارد؟ نسبت کمال با قانونمندی عالم که این نظم احسن الهی است، حکمت خدا، عقلانیت و شهود ما برای درک این تناسبها و زیباییها چقدر دستاندر کار هستند آن عبارتی هم که علیه هنر ایدئولوژیک گفتند من برای شما آوردم – این را برایتان بخوانم و عرضم را ختم میکنم – آن نکته دومی که گفتم این است میگوید بعضی از اینها در نظام سرمایهداری غرب که از طریق هنر و رسانه میخواهند جهان را فتح کنند همه جا فرهنگ و سبک زندگی و خوب و بد را اینها تعریف کنند، حقوق و فرهنگ و ارزش و ضد ارزش را، همینها کسانی بودند که وقتی میگفتند هنر، رسانه، سینما، جهت دارد یا نه؟ در بحثهای تئوریک گفتند نخیر، هنر و رسانه و حتی ادبیات چه کار میتواند بکند؟ اصلاً وظیفه و معنای هنر، و رسانه و ادبیات ریشه در جایی ندارد، تأثیری از هیچ نوع در جامعه و تاریخ ندارد صرفاً یک عنصر زیباییشناسی و سلیقهای شخصی باید باشد. این جمله را از "یوتوشینکو" نقل میکنند میگوید یک کارگری پیش "باریسپاسترناک" آمد گفت که شما هنرمندی ما را به سوی حقیقت ببر. یعنی هنرمند مسئول است که مخاطب خود را به سمت حقیقت ببرد نه پشت به حقیقت. خودش اول باید حقیقت را بشناسد، باور کند، حرکت کند و دیگران را هم با خودش و با هنر به سمت حقیقت ببرد. این جواب داد که عجب تصور مزخرفی، من هیچ وقت برنامهام این نبوده که کسی را با خودم جایی ببرم که شما میگویید ما را به سمت حقیقت ببر. میگوید شاعر و هنرمند مثل درختی است که برگهایش در باد زمزمه میکنند ولی نمیتواند کسی را جایی برد. بعد این آقا جواب میدهد و میگوید ظاهراً وقتی این آقا داشته این فرمایش را میفرمودند اولاً توجه نداشته که با آثارهنری خودش چند نفر را بدبخت یا خوشبخت کرده است؟ چند نفر را احمق کرده یا عاقل کرده؟ ثانیاً ظاهر آن تواضع بیحد در این صحبت است، در واقع تکبّر بیاندازه است. خودش را جای رَستنیها میگذارد درخت و گل، و میگوید هنرمند به اندازه یک جلبک در این عالم نقش دارد، از بین تمام همه فعالیتهای هنری و ادبی فقط میتوانیم دگرگونیهای اجتماعی را زودتر از بقیه بفهمیم و اگر بتوانیم گاهی پیشاپیش خودمان را نجات بدهیم و الا هنر، مسئولیتی بیش از این ندارد. بعد به او جواب میدهد که جوابش این است که یا به نیروی واقعی هنرمند آگاهی نداری یا مردم را به سوی خودشان میخوانی که یعنی همین که هستید خوب است تکامل لازم نیست! یا مردم را به سوی خودت میخوانی که مردم به من توجه کنید من هنرمندم! ما میگوییم هنر و هنرمند به جای این که مردم را به سوی خودشان دعوت کند یعنی درجا بزنند یا به سوی خودش، به سوی هنرمند دعوت کنند که برایش پول و شهرت و ریاست بیاورد مردم را به سوی خدا و به سوی حقیقت دعوت کن، ظاهرش این است که میگویی با قدرت سیاسی کاری نداریم و الا در خدمت قدرت سیاسی دارید کار میکنید و عملاً همان کاری که انجام میدهید، میگویید هنرمند هیچ چیز را بالاتر از کارش قرار نمیدهد و به زودی میفهمد که نمیتواند بیافریند مگر برای هیچ، در حالی که داری میآفرینی برای خودت. بله اگر خودت هیچ هستی داری در این مسیر میآفرینی. این دو نکته آخر را عرض کردم برای این که دوستانی که وارد این مسیر شدند فردا هرچه بیشتر جلوتر بروید بیشتر این دوتا فحش را به شما میدهند. این دوتا فحش و دوتا تهمت چه بود؟ 1) شماها به ایدئولوژی کار دارید نه به زیبایی، به هنر کاری ندارید. یکی این را میگویند. جواب این چه بود؟ جوابش این است که آن ایدئولوژی که ما از آن حرف میزنیم مکتب توحید و عدالت، میگوید زیبایی ضربدر 2، همه زیبایی روش و فرم و تکنیک و محسوس و هم زیبایی معقول و زیبایی محتوا.
جواب دوم چه بود؟ جواب دوم این بود که هنری که شما از آن حرف میزنید به عنوان هنر ایدئولوژیک صددرصد ایدئولوژیک است. منتهی این ایدئولوژی یا نفسانیت است دارید دعوت به خودتان میکنید یا ایدئولوژی مادی است مثل مارکسیزم و لیبرالیزم است. بحث این است که به ایدئولوژی حق دعوت کنی یا باطل؟ این هم نکته آخری که خدمت شما گفتم. ببخشید وقت شریفتان را گرفتم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی