شبکه افق - 12 اسفند 1400

امام سجاد ع ، در برابر سرکوب و خشونت پساکربلا

بمناسبت میلاد امام علی بن حسین ع، زین العابدین مشهد ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

من سعی می‌کنم بیشتر به این متن وفادار باشم که لااقل این‌ها یک طوری بازخوانی شده باشد هم نوع طبقه‌بندی و ورود و خروج مباحث هر امام(ع) و هم سعی می‌کنم به آن روایات خاص، مصادیق و شواهد خاصی که به آنها اشاره شده آن‌ها را هم ذکر کنیم که آن‌ها درست تفهیم بشود. چون هدف ما تفهیم و بازخوانی این متون است. در بحث امام سجاد(ع) حدود 7 سرفصل را سعی می‌کنم به سرعت اشاره کنم که در این طبقه‌بندی آمده و برای بعضی از آن‌ها هم به بعضی از روایات استشهاد شده است در سیره امام سجاد علی‌بن‌الحسین(ع). باز با یادآوری این نکته مهم که در تمام این بحث‌ها مدام اشاره می‌شد که شرایط خاص هر امام به لحاظ سیاسی و اجتماعی باید درست درک بشود تا موضع‌گیری‌های آن‌ها درست فهمیده بشود همین‌طور موضع‌نگیری‌های آن‌ها، یعنی مواردی که مواضع صریح علنی نگرفتند چرا؟ و اشاره کردیم که اگر جهت اصلی حرکت اهل بیت و مقصد اصلی‌شان را در این مبارزات و تلاش‌شان در هر دو بُعد معنوی و مادی؛ تربیتی وسیاسی، بُعد ناظر به فرد و بُعد ناظر به جامعه، یعنی انسان‌سازی و جامعه‌پردازی هر دو، مرتبط با هم، اگر کسی آن‌ها را درست نفهمد ممکن است تک تک روایاتی از اهل بیت(ع) یا امام سجاد(ع) را که بشوند ترجمه درست تحت اللفظی بکند اما معنای حدیث را بد بفهمد حتی معکوس. اگر نفهمد که این جمله در کنار کدام جملات دیگر است مسبوق به کدام موضع‌گیری‌هاست و در چه فضای خاص سیاسی است؟ مثلاً اگر شما ندانید که شاید هیچ یک از اهل بیت(ع) خفقانی که تجربه کردند به اندازه خفقان و دیکتاتوری زمان امام سجاد(ع) نبوده آن وقع بعضی موضع‌گیری‌ها و بعضی سیاست‌های اجتماعی امام را درست درک نمی‌کنیم از یک جهاتی باید گفت هیچ یک از اهل بیت(ع) به اندازه امام سجاد(ع) تحت فشار پلیسی و خشونت حکومت نبودند چون حکومت کربلا آفریده و دیگر آب از سر آن گذشته است با کسی رودربایستی ندارد در برابر این حکومت، مکتب را حفظ کردن. اشخاص محدود و معدود بر سر موضع را حفظ کردن، تجدید سازماندهی باقیمانده اصحاب اهل بیت را زیر چهار چشم پلیسی حکومت آغاز کردن، حتی یک بهانه به حکومت ندادن و تمام دستگاه‌های اطلاعاتی‌اش را دور زدن و در عین حال همه چیز را گفتن، این‌ها بخش‌هایی از واقعیات در سیره امام سجاد(ع) است و آن دفعه هم عرض کردیم حتی آنچه که به نام دعا هست علاوه بر این که خود دعا یک بحث فوق‌العاده مهمی در حوزه انسان‌سازی است رابطه انسان و خدا را درست تعریف می‌کند و به انسان قدرت معنوی می‌دهد در زندگی مادی و عرصه‌های مختلف بتواند خودش را حفظ کند و سالم بماند و محکم بماند و مغرور نشود و مأیوس نشود علاوه بر این در خود این دعاها سبک زندگی اسلامی ناب، و حتی سبک حکومت اسلامی و مدیریت اسلامی تبیین شده است که اگر با این چشم هم شما از این زاویه به دعاهای صحیفه رجوع کنید می‌بینید در هر بند از این دعاها از این پنجاه و چند دعا که دست ما هست طبیعت و ماوراء طبیعت چطور درهم تنیده‌اند. همان لحظه دارد اخلاق می‌گوید و همان لحظه دارد سیاست و اقتصاد می‌گوید. آنجایی که دارد از توحید صحبت می‌کند علاوه بر توحید نظری و توحید قلبی، دارد از آثار توحید در عرصه سیاست و خانواده و جامعه حرف می‌زند یعنی این مجموعه همین دعاهایی که از آن‌ها مانده علاوه بر این که دستور سلوک است یک سلوک اخلاقی و انسانی، مراحل آدم شدن را در همه ابعاد نشان می‌دهد وقتی فقیر هستی چگونه؟ وقتی ثروتمند هستی چطور؟ وقتی بیماری رابطه‌ات با خدا و خلق چگونه باشد؟ وقتی سالمی چطور؟ و... علاوه بر این در تمام حوزه‌ها شما تقریباً دعایی از این دعاها نیست که چهار – پنج‌تا سرفصل از تعریف یک حکومت صالح و یک جامعه دینی ارائه نشده باشد یعنی هر دعا به یک معنا شامل یک مانیفیست سیاسی و اقتصادی و دعانامه علیه حکومت‌ها هم هست که خود این یک بحث مفصلی است و به نظر من ده جلسه حداقل لازم است که راجع به صحیفه سجادیه از این سه بُعد بحث بشود که ما چون فرصت نداریم عبور می‌کنیم. ضمن این که موعظه است. موعظه و دعا, سخن گفتن و دعا با قلب انسان است. یک وقت شما از حکمت و استدلال سخن می‌گویید دارید با عقل انسان سخن می‌گویید. امام انسان علاوه بر عقل، قلب دارد. بعضی چیزها هست که به لحاظ ذهنی برای من و شما روشن است ولی برای قلب ما روشن نیست مشکوک است. موعظه و دعا علاوه بر این که با عقل ما حرف می‌زند قلب ما را هدف قرار می‌دهد با وجدان و روح انسان حرف می‌زند. می‌گوید همین چیزهایی که خودت می‌دانی حتی خودت بلدی تدریس کنی، سخنرانی کنی، پایان‌نامه بنویسی، همه شما بلد هستید، همین‌هایی که همه‌تان می‌گویید و همه‌تان بلد هستید همان‌ها را باور کن. و این خیلی مهم است ما خیلی چیزها می‌دانیم، می‌گوییم، قبول هم داریم، منکر نیستیم ولی باور نداریم. یک وقت امام(ره) تفاوت علم و ایمان را میخواست توضیح بدهد که قبول داریم ولی باور نکردیم مثال می‌زد به تفاوت ماها با غسّال نسبت به میّت، وقتی شما نزدیک‌ترین فردتان بمیرد گریه‌هایتان را می‌کنید ولی می‌گویند شما امشب در همین اتاق با او باشید یا با چند جنازه مرده که می‌دانید ضرر ندارند به صد دلیل استدلال می‌کنید که این جنازه که در آن روح در آن نیست هیچ خطری برای من ندارد و هیچ صدمه‌ای به من نمی‌زند ولی ترس از این موهوم است می‌توانی یک عالمه استدلال کنی اما حاضر نیستی شب با مرده‌ها تنها توی یک اتاق بخوابی، بگویی آقا شب چراغ را خاموش کن یا اصلاً روشن باشد با این بگیر بخواب. ولی حاضر نیستی چرا؟ با این که استدلال داری، عقل هم هم توضیح می‌دهد اما قلب تو باور نکرده است. اما غسّال این‌ها که بدن میّت توی مشت اوست می‌چرخاند بالا و پایین و... او باور کرده، کنار جنازه می‌نشیند صبحانه‌اش را می‌خورد، می‌نشیند، بلند می‌شود، مسواک می‌زند می‌آید بقیه کارهایش را می‌کند. او در قلبش هست. امام(ره) گفت این ایمان در ذهن و زبان ماست وارد قلب ما نشده، کاری کنید که وارد قلب‌تان بشود. اگر این حرف‌ها وارد قلب شد، یکی از آیات قرآن، یکی از این احادیث و یکی از این دعاها اگر وارد قلب ما بشود سبک زندگی ما روبرو می‌شود. نه طمع می‌کنیم نه می‌ترسیم، نه دروغ می‌گوییم، برای این که این کارها را می‌کنیم متدین هم هستیم برای این که این‌ها در ذهن ما هست در زبان ما هم هست اما در قلب ما نیست بنابراین خود این دعا آموزش جامعه‌شناسی و انسان‌سازی است که بهترین نحوه القاء افکار و انتقال تربیت درست به جامعه است. اصلاً یکی از آموزش‌های بزرگ امام سجاد(ع) به امت اسلامی این بود که – البته آن موقع شنیده نشد هنوز هم شنیده نشده ولی کم‌کم اهمیت آن دارد دانسته می‌شود – که این دعاها آموزش حقوق بشر است، آموزش وظایف بشر است، آموزش حاکمیت درست سیاسی و نادرست سیاسی هست، آموزش الگوی خانواده هست، آموزش الگوی مصرف، اقتصاد، تولیدو توزیع در همین دعاها هست، مسئله حقوق بین‌الملل و حقوق اقلیت‌های دینی و مذهبی و حقوق دگراندیشان در همین دعاها آمده است. مسئله جهاد و انواع جهاد، مسئله صلح، مسئله مرگ و زندگی در همین دعاها آمده است یعنی ارکان آنچه که برای تربیت انسان فردی و انسان جمعی لازم است هم به لحاظ معنوی، اخلاقی و تربیتی، هم به لحاظ در عرصه‌های مادی، سیاست، اقتصاد، حقوق، مبانی کاملاً روشن شده است و یک جاهایی دقیق وارد مصادیق شده‌اند و می‌خواهند به ما آموزش بدهند که همین چیزهایی که فکر می‌کنید قبول دارید همین چیزهایی که در آیات و روایات و دعاهایتان می‌خوانید، همین‌هایی که فکر می‌کنید و می‌گویید خیلی واضح و روشن است، همین‌ها وارد قلب شما نشده و برای همین است که این‌قدر کلاه همدیگر را برمی‌دارید و به هم دروغ می‌گویید و خیانت می‌کنید اختلاس می‌کنید از اموالعمومی بالا می‌کشید آن را توجیه می‌کنید می‌ترسید امر به معروف و نهی از منکر کنید، جوزده می‌شوید، و دست‌تان به خطا و خیانت آلوده می‌شود. امام سجاد(ع) می‌فرماید همین‌هایی را که خیال می‌کنید می‌دانید نمی‌دانید. بله من می‌خواهم دوباره قرآن را برای شما بخوانم. بعد مخاطبان ایشان این‌جا طبقه‌بندی می‌شوند که ایشان با چند دسته مخاطب، چندجور حرف زدند هم با ناس کل مردم، «ایها الناس» مؤمن و کافر، هم با مؤمنین «أیها المؤمنون» و هم با «إخوه» یعنی برادران خاص تشکیلاتی و مرتبط. دست‌کم سه نوع خطاب از آنچه که از ایشان مانده وجود دارد با این که اغلب آن هم سانسور شده، سرکوب شده، و تحریف شده است از تاریخ حذف شده است ولی همان چیزی که مانده خیلی مهم است جهت را نشان می‌دهد. پس نکته اول این که طبقه‌بندی مخاطب توسط امام سجاد(ع) چگونه صورت گرفته است؟ ایشان چند دسته مخاطب را تعریف کردند و با هر کدام یک جور وارد بحث شدند ولی در همه این‌ها دنبال یک حقیقت بودند منتهی به ظرفیت مخاطب‌ها توجه داشتند و این‌ها را طبقه‌بندی می‌کردند این یک درس مهمی است که از هر مخاطبی هر توقعی نمی‌توان داشت به هر مخاطبی هر حقیقتی را نمی‌توان منتقل کرد به همه مخاطب‌ها حتی یک حقیقت را با یک نحوه زبان نمی‌شود منتقل کرد. یک خطاب ایشان به همه مردم بوده, همه کسانی که بودند که این‌ها خیلی‌هایشان اصلاً امام را امام نمی‌دانستند و می‌گفتند این‌ها فرزندان پیامبرند آدم‌های محترمی هستند خوب هستند آدم‌های باتقوایی هستند عالم‌اند اما امام و معصوم، حق حاکمیت این‌ها نیست وصایت نیست، عصمت را که قبول نداشتند خب اکثر مردم این‌طوری بودند مسلمانان خوب نیمه آگاه یا آگاهی که به امام سجاد(ع) و به اهل بیت(ع) علاقه هم داشتند احترام هم می‌گذاشتند نمونه‌اش یک موردی است که وقتی وارد مطاف در مسجد الحرام می‌شوند هشام‌بن‌عبدالملک آمده ادای حج را درمی‌آورند بالاخره باید برای خودشان مشروعیت درست کنند طواف که می‌کند حاکم بزرگ، این ابرقدرت جهان، خلیفه مقتدر، همه هم می‌دانند که این‌ها چقدر دیکتاتور هستند از آن طرف هم دارند به اسم جهاد مرزهای اسلامی را به اصطلاح توسعه می‌دهند ولی داخل خود سرزمین خبری از اسلام نیست و اوصیاء پیامبرو اهل بیت را می‌کشند. هشام آمده دارد طواف می‌کند بعد می‌خواهد بیاید حجر را استعلام کند لمس کند مستحب است یک بار می‌آید که مردم او را احترام کنند و کنار بروند می‌بیند هیچ کس او را محل نمی‌گذارد. نگهبانان و سروصداها را می‌بینند ولی کسی کنار نمی‌رود میگویند هرجا که تو شاه هستی ولی در مسجدالحرام کسی به کسی نیست. مسابقه سر لمس کردن حجر است یک بار می‌رود که به سمت حجر برود فکر می‌کند که جمعیت راه را برایش باز می‌کنند ولی باز نمی‌کنند از آن طرف هم خلیفه است نمی‌تواند که مثل ما فشار بیاورد و لای دست و پای مردم برود چون تحقیر می‌شود می‌گوید نمی‌خواهم واجب که نیست. بعد می‌رود آن بالا می‌نشیند دارد نگاه می‌کند می‌بیند یک مرتبه یک گوشه‌ای از مطاف، جمعیت کنار رفت به سمت حجرالاسود، راهی باز شد یک آقای جوانی آن‌جا رفت حجر را لمس کرد و آمد. مردم هم دور و بر او، مدام تبرک می‌جویند خودشان را به او می‌رسانند و راه را باز می‌کنند گفت این کیست که از من محترم‌تر است کسی به من محل سگ نگذاشت ولی این کیست که این‌قدر او را احترام می‌کنند. آن‌هایی که دور و بر هشام بودند در مکه یا مدینه بودند امام را می‌شناختند حالا نفهمید یا فهمید خودش را به آن راه زد یا از اول به آن راه زده بود، بعضی‌ها می‌گویند چهره ایشان را چون از دور بود تشخیص نداد و نشناخت آن‌هایی که می‌شناختند جرأت نکردند که بگویند کیست چون گفتند اگر الآن بگوییم که جنابعالی بگوییم که رفتیم مردم به تو محل نگذاشتند ولی این آقا که آمد مردم با عشق و علاقه ایشان را تکریم کردند همین مردمی که ایشان را امام و معصوم نمی‌دانستند این‌طور با عشق راه را برایش باز کردند که آقا شما بفرمایید این یعنی بزرگترین فحش و تحقیر خلیفه، ترسیدند بگویند ایشان کیست گفتند آقا نمی‌شناسیم نمی‌دانیم کیست. تحقیق می‌کنیم بعداً خدمت شما گزارش می‌دهیم.

آنجاست که فرزدق آنجا به خلیفه می‌گوید ایشان را نمی‌شناسید؟ او هم بالاخره هنرمند و شاعر قوی و سلبریتی هم بود پیش خلیفه بود، گفت شماها ایشان را نمی‌شناسی؟ من الآن می‌گویم که ایشان کیست. شعر تاریخی که در مورد اهل بیت(ع) و امام سجاد(ع) گفت و این شعر تا الآن مانده است و این شعر چنان خلیفه را عصبانی کرد و اعصاب او را بهم ریخت در عین حال دید شعر خیلی زیباست. قسمتی از این شعر را بخوانم:

هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبیت یعرفه والحل والحرم

ایشان را نمی‌شناسی؟ ایشان کسی که است تمام سرزمین بطحاء، تمام مکه و اطراف مکه، ریگ ریگ بیابان‌ها او را می‌شناسند، شما این را نمی‌شناسید؟ او کسی است که رد پای او را تمام ماسه‌ها و ریگ‌های بیابان می‌شناسند. پایش و کف پایش را می‌شناسند. «والبیت یعرفه» کعبه او را می‌شناسد. «والحل و الحرم» حرم می‌شناسد، خارج حرم او را می‌شناسد. حرم این‌جاست و بیرون از حرم را حل می‌گویند چون حریم نیست. شما ایشان را نمی‌شناسید؟ یعنی می‌خواهد بگوید خودتان را به آن راه نزنید و ادامه‌اش که ایشان را زمزمه و صفا می‌شناسند شما نمی‌شناسید. فرزند پیامبر است، فرزند بهترین مردم است و یک قصیده خیلی زیبا و باشکوه که مثل خنجر قلب هشام را مجروح کرد و از این به بعد است که گفت دیگر اجازه ندهید در هیچ مراسمی بیاید این مطرود حکومت شد گفت برود گم شود و اجازه ندهید هیچ جا شرکت کند. و جالب است این خبر به امام سجاد(ع) که رسید بعداً برای این که دیدند این بخاطر یک شعر انقلابی مورد غضب حکومت قرار گرفته برای او صله و هدیه فرستادند که هم جبران آن فشارها بشود و هم این شعر انقلابی و هنر متعهد تقویت بشود. هنر ارزشی. یعنی مرز هنر ارزشی و هنر غیر ارزشی امام سجاد(ع) با این صله تعیین کردند. همه هنرها مثل همه شعرها ممکن است قشنگ باشند قالب قشنگ است اما محتوا هم باید قشنگ باشد. و الا زیبایی قالب را در خدمت زشتی محتوا آوردی. این خیانت به هنر و زیبایی است. باید وسیله زیبا در خدمت هدف زیبا باشد. هدف، محتوای شعر و هنر، سینما، محتوای هنر مهم است تکنیک آن هم مهم است. فرم و محتوا. و ایشان آن پول را قبول نکرد، فرزدق بوسید و قبول نکرد گفت که من این شعر را برای خدا گفتم نه برای پول. و از شما تشکر می‌کنم من را دعا کنید من به آن دعا بیشتر احتیاج دارم تا به این پول و یک چنین تعرضاتی این‌ها می‌کردند صریح هم نمی‌گفتند ما شیعه امام سجاد هستیم ولی عملاً شیعه سیاسی که قطعاً بودند بعضی از اینها شیعه‌های اعتقادی و کلامی هم بودند یا موردی که مثل یحیی‌بن‌ابن طُحیل که یک جوان شجاع مخلص است که علنی در همان موقعیت بعد از کربلا و زمان عبدالملک، هر چند وقتی توی کوفه می‌رفت و وسط میدان داد می‌زد ای مردی که تن به حاکمیت ضلالت بنی‌امیه دادید ما به شما کافریم، ما شما را قبول نداریم این کوفه کافر است با این که خیلی از کوفیان اکثرشان شیعه بود تا شما به خدای محمد حقیقتاً ایمان نیاورید ما به شما کافریم. می‌گفتند دیوانه‌ای می‌روی هر چند وقت وسط میدان می‌ایستی و این‌طوری شعار می‌دهی؟ گفت بله دیوانه‌ام! برای این که همه ترسیدند - همه به قول مشهدی‌ها خف کردند همه ترسیدند - من نمی‌گذارم این پرچم بخوابد می‌گویم تا کشته شوم این‌ها جزو تربیت شده‌های امام سجاد(ع) هستند. و این فرزدق همان کسی است که قبل از آن در مسیر کربلا داشت از کوفه به مکه می‌رفت و سیدالشهداء(ع) از مکه به سمت عراق و کوفه می‌رفتند که از او پرسیدند اوضاع چطور بود؟ تحلیل شما از آن اوضاع چگونه است؟ این جمله معروف از فرزدق است که گفت: «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» همه شما را قبول دارند اما همه در جبهه دشمن هستند! قلب‌هایشان با توست می‌دانند تو حق هستی اما تسلیم قلب‌هایشان نیستند دنبال منافع و دنیایشا هستند همین سپاه یزید که دارند آماده می‌شوند اکثر قلب‌هایشان با توست می‌دانند تو حق هستی. اسلام‌شناسی جامعه ریاکار، دنیاپرست و منافق. یک چیزی می‌گوید و یک چیز دیگری را قبول دارد. تظاهر به یک چیزهایی می‌کند ولی در باطن یک جور دیگری دارد زندگی می‌کند. شکاف ظاهر و باطن. نفاق یعنی این. می‌دانید در لسان عرب، نفاق به لانه موش‌های بیابانی می‌گویند که این‌ها دوتا سوراخ می‌کَنند یکی از این طرف و یکی از یک جای دیگر، که هیچ وقت در بن‌بست قرار نگیرند جایی که مجبور بشوند سریع موضع بگیرند و دفاع کنند. از یک سوراخ داخل می‌رفتند و از یک سوراخ دیگر آن پشت بیرون می‌آمدند و فرار می‌کردند. نفاق یعنی همین دوسوراخه بودن! چندتا مسیر سر دو نبش داشته باشد هر وقت لازم شد این‌طوری موضع بگیر و هر وقت هم لازم شد آن‌طوری موضع بگیر! اصل این است که تو بمانی و به منافعت برسی! اصل, حقیقت نیست بلکه اصل منفعت توست. خب این الآن چقدر بین خود ماها جاری است. بین برخی از مسئولین ما هم هست. خب این‌ها در خطاب به عموم که به امام علاقه داشتند در طواف راه برای خلیفه باز نمی‌کنند اما برای ایشان با عشق و محبت راه باز می‌کنند ولی معصوم و امام نمی‌دانند و سر مسئله حکومت هم یا جرأت ندارند درگیر شوند یا بالاخره معتقدند که دوقطبی است این ها عالمان ما باشند و آن‌ها هم حاکمان ما باشند اصلاً سکولاریسم یعنی همین، یعنی تفکیک عالم از حاکم. یک عده‌ای بر ما چون زور دارند بر هر مبنایی حکومت کنند و یک عده هم آدم‌های خوب و سالم و صالح هستند هدایت‌مان کنند. تفکیک هدایت از امامت. تفکیک امام، حکومت بنی‌امیه امام باشند اما هادی و عالم و معلم و مربی و استاد اخلاق‌مان حضرت سجاد باشد اشکالی ندارد! اصلاً بنی‌امیه سکولاریسم را در جهان اسلام حاکم کردند معاویه بود. گفت علی و حسن و حسین به شما سر دین‌تان هم گیر می‌دهند من با دین‌تان کاری ندارم هر کاری دل‌تان می‌خواهد بکنید فقط من باید بدون مزاحم حکومت کنم! این بود. در حالی که امیرالمؤمنین(ع) می‌گفت حکومت، نسبت به شکم مردم مسئول است نسبت به شعور مردم هم مسئول است مسئولیت فرهنگی دارد نسبت به شرف جامعه و مردم هم مسئول است جامعه نباید در برابر بیگانه یا در درون خودش به ذلت بیفتد. دین و دنیا تفکیک نمی‌شوند با هم هستند. سیاست اخلاقی باشد به اخلاق سیاسی جهت می‌دهد. اقتصاد اخلاقی باشد و اخلاق اقتصادی آموزش بدهد، اخلاق را از اقتصاد، دین را از سیاست و دولت جدا کردن معنی ندارد این‌ها این‌طوری بودند و مردم هم کم‌کم این‌طوری تربیت شدند که حکومت دست آدم‌های دیکتاتور ظالم است شراب هم می‌خورند، فسق و فجور هم می‌کنند مجلس قرآن هم می‌گذارند. قاری قرآن هم هستند! می‌دانید همین عبدالملک جزء قُرَاء قرآن بوده، این قدر قرآن می‌خوانده، و جالب است در منابع برادران اهل سنت نقل شده است که وقتی به قدرت رسید قرآن را کنار گذاشت و گفت «هذا فراق بینی و بینک» دیگر وقتی قدرت آمد گفت خداحافظ قرآن. ما تا حالا کاره‌ای نبودیم کارهای مذهبی می‌کردیم! حالا که قدرت دست ما افتاد دیگر هذا فراق بینی و بینک! خداحافظ قرآن. قرآن را کنار گذاشت. یا نقل می‌شود حجّاج بن یوسف ثقفی جلّاد بزرگ بنی‌امیه که خون رگ‌های شیعیان را در عراق مکید و یکی از معدودترین جنایتکاران تاریخ است ایشان می‌آمد خطبه‌های نمازجمعه را سخنرانی می‌کرد از اول تا آخر «اتقواالله!» می‌گفت گاهی هم خودش اشک می‌ریخت اتقواالله! اتقواالله! جنایتکار. معلم تقوا این‌ها کسانی هستند که در زمان امام سجاد(ع) هستند امام سجاد با یک چنین کسانی طرف است باید جامعه را آگاه کند. اسلام قلابی، حکومت اسلامی قلابی، حکومت دینی حقیقی نیست شاخص حکومت دینی این‌هاست از روی این‌ها بشناسیم. سخنرانی اتقواالله را همه بلد هستند از این‌جا بشناسیم. لذا امام سجاد(ع) با این تیپ مردم صحبت می‌کردند که این‌ها بیشتر مستضعف فکری بودند آدم‌های خوبی بودند آدم‌های آگاه و نیمه آگاهی بودند. با این‌ها که گاهی شک می‌کردند از طرف حکومت و آخوندهای حکومتی به شک می‌افتادند که حکومت می‌گوید این‌ها اصلاً مسلمان نیستند. این‌ها خوارج هستند و علیه حکومت خروج کردند, این‌ها برانداز هستند، این‌ها منحرف هستند، این‌ها اصلاً مسلمان نیستند. آن علی‌شان وقتی گفته شده، گفتند برای چه در مسجد؟ مگر نماز می‌خوانده است؟ این هم حسین ین بعلی(ع) و حرم پیامبر(ص) که این‌ها نمی‌دانستند این‌ها کی هستند؟ لذا دیدید که در راه خودشان را مدام معرفی می‌کنند حضرت زینب(س) می‌گوید من کی هستم, حضرت سجاد(ع) می‌گوید من کی هستم، پسر علی و فاطمه هستم برای این که مردم واقعاً نمی‌شناختند و باور نمی‌کردند. در مسیر بخصوص در شام، اصلاً کسی نمی‌دانستند فکر می‌کردند این‌ها اسرای کفار هستند که در جنگ‌های مختلف اسیر می‌شدند با امپراطوری رم و این طرف و آن طرف، شرق و غرب، فکر می‌کردند این‌ها هم جزو آن‌ها هستند این‌ها می‌گفتند ما بچه‌های پیامبریم، ما اسلام هستیم. یک مرتبه این‌ها منقلب می‌شدند در کاخ یزید علیه خود یزید شورش شد و بعداً مجبور شد برای امام حسین(ع) مجلس عزاداری بگیرد همان کسی که با چوب به لب و دهان امام حسین زد مجبور شد که بگوید من نگفتم این کارها را بکنید. حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) این کارها را کردند. ورق برگشت. کل قدرت دست آن‌ها بود و پیروز را به شکست خورده تبدیل کرد. آن لحظه‌ای که باید افتخار می‌کردند امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) کاری کردند که این‌ها شرمنده بشوند و انکار کنند و همه چیز را پس بگیرند و بگویند اشتباه شده، سوء تفاهم شده است! امام سجاد(ع) به این دسته عمومی مردم برایشان خیلی قرآن می‌خوانند برای این که بعضی از این‌ها ممکن است تردید داشته باشند که اصلاً امام سجاد(ع) قرآنی است یا این‌ها فرقه‌های انحرافی هستند که حکومت مدام می‌گفت. حواستان باشد این دورانی است که روی منبرها لعن علی ادامه دارد. در ده‌ها هزار منبر حکومتی و نماز جمعه‌ها و تریبون‌های آن موقع، رسانه‌های ملی حکومت، اول هر سخنرانی، حمد خدا، درود بر پیامبر خدا مرگ بر علی! بنی‌امیه یک جامعه و ملتی را این‌طوری ساخته است. امام سجاد(ع) با این توده مردم با وجود این همه جوسازی و تبلیغات، در مطاف راه را بر علی‌بن‌الحسین باز می‌کنند و بر هشام‌بن‌عبدالملک باز نمی‌کنند امام سجاد(ع) با این تیپ‌ها باید قرآن بخواند که ما داریم قرآن می‌گوییم قرآن این است که ما داریم می‌گوییم نه این چیزی که این‌ها می‌گویند. لذا در روایات نوع خطاب اول که دسته بندی شده است 50- 60 موردی روایاتی است که در آن‌ها امام سجاد(ع) یا بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم با استعاره به آیات قرآن استناد کرده‌اند که این عمدتاً خطاب به کسانی است که قرآن را درست نمی‌شناختند و در قرآنی بودن حکومت به اصطلاح دینی، یا قرآنی بودن نهضت اهل بیت(ع) و امام سجاد(ع) تردید داشتند یا برایشان روشن نبود. برای این‌ها قرآن می‌خواند. این‌ها امام را که امام نمی‌دانند می‌گویند فرزند پیامبر است آدم باتقوا و اخلاقی است نگاه کن چقدر نورانی است! با این‌ها باید استدلال کرد و برای هر حرف دلیل آورد لذا امام استدلال به آیات قرآن می‌کند که این‌ها بفهمند تفسیر درست قرآن چیست و این که ما قرآنی هستیم چون مردم این‌قدر ناآگاهی می‌شوند که همه متدین ... شما فکر نکنید آن زمان مردمان بی‌دین بودند، مردمان از مردم الآن ماها متدین‌تر بودند یک وقت شما در ذهن‌تان نباشد که مردم بی‌دین بودند. روایتی در مورد امام عصر(عج) است که در عصر غیبت کوچک، آن دورانی که زندگی مخفی داشتند و مدام محل‌شان را عوض می‌کردند هنوز قبل از این که غیبت کبری، غیبت بزرگ تاریخی تا امروز و تا فردا ادامه پیدا کند. نقل شده که ایشان بطور ناشناس برای طواف وارد مسجدالحرام شدند مردم نمی‌شناختند ولی خب چهره نورانی و جذاب داشتند. ایشان همان‌طور که طواف می‌کردند به حجر رسیدند حضرت مهدی(عج) خواستند بروند حجر را لمس کنند دیدند مردم همین‌طور از سر و کول همدیگر بالا می‌روند مردم هم که نمی‌شناختند ایشان حضرت مهدی است. دیدند مردم همین‌طور با آرنج توی صورت همدیگر می‌زنند، آن یکی لگد می‌زند توی شکم او، که چی؟ که می‌خواهد برود دستش را به سنگ بزند. آن راوی می‌گوید ایشان برگشتند به من گفتند یک نگاهی به این مسلمان‌ها و مردم کردند فرمودند «و اَللَّهِ مَا بِهَذَا أُمِرُوا...» به خدا سوگند یک چنین دستوری از طرف شرع و خداوند نرسید که این‌طور همدیگر را لت و پار کنید که می‌خواهید به سنگ دست بزنید؟ «و اَللَّهِ مَا بِهَذَا أُمِرُوا...» به خدا سوگند چنین دستور شرعی‌ای وجود ندارد یک چنین مسّ حجَری خدا از مردم نخواسته است. در هر لمس حجر 10- 15 نفر صدمه می‌بینند. امام زمان(عج) فرمودند والله به خدا سوگند خداوند یک چنین طوافی نخواسته است، احترام به همدیگر و نگران همدیگر باشید. نه اخلاق، نه ادب، فشار و لگد که می‌خواهیم ثواب کنیم! این فرق باطن شریعت است معلوم می‌شود آن موقع مردم این‌قدر عاشق طواف و حجَر هستند که ازدحام جمعیت این‌قدر است طوری که حضرت مهدی(عج) سخت است که بروند طواف و حجر را لمس کنند. مثل الآن که مردم چطوری با عشق و علاقه حجرالاسود می‌روند و هنوز هم همان کارها می‌شود؟ ولی در عین حال امام زمان باید مخفی باشد از دست جهل همین مردم. در یک روایتی فرمودند از حضرت مهدی این را بدانید که مشکل اصلی حضرت که تشریف بیاورند اول تربیت خود مؤمنین است. فرمودند که هیچی به اندازة حُمَقاء شیعه، هیچ کس به ما صدمه نزده است. اصلاً تعبیر «حُمَقاء الشیعه» شیعیان احمق! همان شیعه قالتاق. هیچ کس به اندازه احمق‌های شیعه به ما صدمه نزده که ایمان‌شان به اندازه جناح بعوضه، یعنی بال پشه است! کل ظرفیت ایمان‌شان به اندازه بال پشه است یعنی به کوچک‌ترین بادی می‌رود، می‌آید نه وزنی دارد نه ایمان‌شان عمقی دارد نه ارزشی دارد، تعصب بدون آگاهی و بدون حقیقت. جای خطر هم که پیش می‌آید زود فرار می‌کنند نیستند ما را تنها می‌گذارند. خطاب دوم خطاب به مؤمنین است کسانی که امام را به امامت می‌شناسند و قبول دارند. در این نوع روایات امام سجاد(ع) برای این‌ها لازم نیست قرآن بخواند و اصول قرآنی را یادآوری کند چون این‌ها را این‌ها می‌دانند. لذا شما در این دسته از روایات، کمتر آیات قرآن را می‌بینید که امام سجاد(ع) آورده باشند. معمولاً در این دسته خودی‌ها هستند کسانی که خودی هستند و آن‌ها هم مراتب دارند و این‌جا در «تحف العقول» یک روایت مفصلی نقل شده است که چندتا استفاده از این می‌شود کرد که عنوان آن این است که مؤلف «تحف العقول» می‌گوید که «مَوعِظَتُهُ لِسائِرِ اَصحابِهِ وَ شیعَتِهِ وَ تَذکیرُهُ اِیاهُم کُلَّ یومِ جُمُعَةٍ» سخنانی که خطاب به شیعیان و اصحاب خاص خودشان گفته شده در جلسات محدود نیمه مخفی، جلسات هفتگی ثابت بوده، مخفی، ‌نیمه علنی، در جمع‌های کوچک و بزرگ، محدود که ایشان اصول و مبانی را به آن‌ها یادآوری می‌کردند که نشان می‌دهد در مجامع خودمانی‌تر یک سازماندهی و کادرسازی در جریان بوده است که لحن آن روایات از امام سجاد(ع) یک جور دیگر است. نکته دیگر که در تعابیر رسمی و علنی امام سجاد(ع) از جمله در صحیفه سجادیه یا رساله حقوق یا جاهای دیگر، ایشان لحن عاشورایی سیاسی محکم صریح ضد حکومتی به کار نمی‌برند حتی آن لحنی که بعد از کربلا در زمان یزید خود امام سجاد(ع) در نوجوانی آن لحظه را به کار برده است در خطرناک‌ترین شرایط ولی حالا در این شرایط بد آن لحن را به کار نمی‌برد چون فضا عوض شده، فضا پلیسی و دیکتاتوری هست اما نوع آن با فضای دیکتاتوری بلافاصله بعد از عاشورا و کربلا تفاوت کرده است و الآن باید در برابر سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی دشمن و نفوذی‌ها و ساواکی‌ها و دستگاه حکومت چگونه باید رفتار کرد؟ لذا در یک دوره‌ای است که سال‌ها می‌گذرد و از امام سجاد(ع) یک جمله صریح علیه حکومت نقل نمی‌شود. تقیه دقیقاً یعنی همین. یعنی مبارزه را پیچیده کن. نه این که مبارزه را ترک کن. تقیه ترک مبارزه نیست. تقیه پیچیده‌سازی و مخفی کردن و زیرزمینی کردن مبارزه است. ضربه بزن به نحوی که ضربه نخوری. ضربه بزن، ولی ضربه نخور. نه این که نه ضربه بزن نه ضربه بخور. ضربه نزن تا ضربه نخوری. فرار از صحنه. ما خیلی آدم‌هایی داشتیم زمان انقلاب‌های خودمان قبل از انقلاب، کم‌کم کل مبارزه را کنار گذاشته بودند و می‌گفتند داریم تقیه می‌کنیم که بعد امام گفت در این شرایط تقیه حرام است «ولو بلغ مابلغ» دیگر باید برویم تا کشته شدن. چون ظلم دارد با سکوت دین تثبیت می‌شود. پس در این دوران مطالب صریح می‌گویند اما با لحن مبارزه‌جویانه و صریح سیاسی مرگ بر حکومت و براندازی کنید و قیام کنید و... این حرف‌ها نیست چون نه اثر دارد فایده نداشت و مؤثر نبود بلکه ضرر داشت و می‌توانست برای اصل مسیر مبارزه مانع ایجاد کند؛ و در این دوره ایشان دارند یک دوره اسلام‌شناسی و معرفی مکتب اهل بیت و تفسیر درست دین را ارائه می‌کنند و اعتقادات اسلامی و معارف قرآنی را یادآوری می‌کنند. زبان، زبان تربیت و موعظه است البته پیام صریح سیاسی دارد ولی لحن او لحن صریح سیاسی در این دوران نیست. آیات قرآن را می‌خواند، موعظه می‌کند امام سجاد(ع) اخلاق می‌گوید. «اَیهَا النّاسُ اتَّقُوا اللهَ وَ اعلَموا اَنَّکُم اِلَیهِ راجِعونَ» مردم حقیقت تقوا نه لفظ آن بلکه خودش. خود تقوا نه لفظ تقوا که مدام همه به هم می‌گویید. مدیریت خود، کنترل خود، غلبه بر شهوت قدرت و ریاست و ثروت و... آدم بودن، آدم شدن، «وَ اعلَموا» همه‌تان می‌دانید، ولی باور کنید، یقین کنید که اَنَّکُم اِلَیهِ راجِعونَ؛ دارید به محضر خدا برمی‌گردید. آماده شدید؟ آن‌جا چه می‌خواهید بگویید؟ خیلی جالب است این‌ها را به کفار نمی‌گویند، این‌ها را دارند به چه کسی می‌گویند؟ به آن جامعه‌ای که همه می‌گویند اتقوالله اتقوالله، از حاکم فاسد تا آخوند فاسد حکومتی تا مردم، همه می‌گویند اتقوالله. به این جامعه می‌گویند واعلموا و الیکم راجعون. یعنی راستی راستی تقوا، خودش، این الفاظ و سروصداها. شروع می‌کند عقاید اسلامی را درست به مردم معرفی کردن. معنی آن چیست؟ یعنی همین‌هایی که خیال می‌کنید می‌دانید همین‌ها را نمی‌دانید. یک بار دیگر می‌خواهم الفبای اسلام را به شما یادآوری کنم. ای امّت اسلامی، ای حکومت اسلامی، ای ابرقدرت اسلامی. یک بار دیگر می‌خواهم الفبای اسلام را به شما بگویم و یادتان بیاورم که چه بود؟ «ألاَ و إنَّ أوَّلَ ما یَسألانِکَ عن ربِّکَ الذی کُنتَ تَعبُدُهُ ..» وقتی از این عالم می‌روید آن دو فرشته در آغاز عالم آخرت و پایان دنیا که وارد عالم دولایه برزخ می‌شوید که نه دنیاست و نه آخرت، ترکیبی از دنیا و آخرت است منتظر می‌مانید تا قیامت بزرگ و اصلی، از شما این پرسش‌ها صورت خواهد گرفت: 1) إنَّ أوَّلَ ما یَسألانِکَ عن ربِّکَ؛ پیامبر تو که بود؟ «الذی کُنتَ تَعبُدُهُ» آن کسی که او را حقیقتاً عبادت و اطاعت می‌کردی او که بود؟ خب جالب است مگر مسلمانان نمی‌دانند که کیست؟! همه می‌دانند. می‌گوید حالا دارم به شما می‌گویم از شما پرسیده خواهد شد که در زندگی‌تان کدام خدا را عبادت می‌کردید؟ آن‌جا که نمی‌توانید برای خدا ادا بیاورید. خدای تو پول بود، خدای تو شهوت بود، خدای تو قدرت و ثروت بود. خدای تو رفاه و راحتی خودت بود. کدام خدا را عبادت یعنی اطاعت کردید. این یک. یعنی به زبان نصیحت، مردم شما را در قبر می‌گذارند نکیر و منکر می‌آیند اول می‌پرسند که با کدام خدا بودی؟ در راه کدام خدا بودی؟ شما توحید را درست نمی‌شناسید اگر توحیدی بودید تن به این‌ها نمی‌دادید. اگر توحیدی بودید کلاه هم را برنمی‌داشتید، اگر توحیدی بودید ربا نمی‌خوردید، رشوه و اختلاس نمی‌کردید، خیانت نمی‌کردید، از پرخوری نمی‌ترکیدید همسایه‌ات از گرسنگی بمیرد. بیمار است برهنه است به دادش نمی‌رسی. کدام خدا را می‌پرستیدی؟ و بعد انگیزه شناخت نبوت را می‌پرسند. «و عن نَبیِّکَ الذی اُرسِلَ إلَیکَ،» پیامبرتان که بود و بر اساس پیام کدام پیامبر شما زندگی‌تان را در دنیا سازماندهی کرده بودید؟ بر اساس کدام اصول در حوزه فردی و اجتماعی زندگی کردید؟ اصلاً پیامبر را می‌شناختید؟ مگر مسلمان‌ها نمی‌شناختند که پیامبرشان کیست؟ چرا از ما سؤال کنند؟ کدام مسلمان و حتی کدام غیر مسلمان است که نداند پیامبر غیر مسلمان‌ها که مسلمین او را باور دارند ایشان است. یعنی چه از ما سؤال می‌کنند پیامبر تو کیست؟ آن سؤال، سؤال امتحان کتبی و شفاهی نیست که نمره بخواهد، آن سؤال را حقیقت ما می‌گوید نه زبان ما. قرآن می‌گوید آن‌جا زبان‌تان و پوست بدن‌تان و اعضای بدن‌تان علیه شما شهادت می‌دهند زبان‌تان همین زبان نیست که تو یک چیزی به او دستور بدهی بگوید، حقیقت را می‌گوید. همه چیز علیه شماست. خودت هم علیه خودت هستی و اقرار می‌کنی. می‌پرسد شما واقعاً کدام پیامبر و دنبال کدام پیامبر بودید؟ اگر بگویید ایشان، می‌گویند خب ایشان که این حرف‌ها را زد شما آن طوری زندگی کردید ایشان این‌طوری گفت، چطوری پیامبر شما بوده؟ «و عن دِینِکَ الذی کُنتَ تَدِینُ بهِ،» امام سجاد(ع) می‌پرسد در این عالم کسی شما را حساب و کتاب نکرد و نمی‌کند اما از این عالم بروید از شما خواهند پرسید شما مسلمان بودید؟ «عن دِینِکَ» بر اساس کدام دین زندگی کردیدئ؟ اقتصادتان، خانواده‌تان، سیاست‌تان، اخلاق شخصی و اجتماعی‌تان، رابطه‌تان با خانواده‌تان، با همسایه، با مردم، با دوست و با دشمن‌تان، بر اساس کدام دین بود؟ امام سجاد(ع) می‌فرماید مردم از شما می‌پرسند شماها اصلاً دین دارید یا نه؟ دین‌تان چه بوده است؟ «و عن کتابِکَ » از شما پرسیده خواهد شد که شما بر اساس کدام کتاب و کدام قانون اساسی، کدام اساسنامه، کدام ضوابط زندگی کردید؟ شما واقعاً به قرآن عقیده داشتید یا فقط آن را می‌بوسیدید؟ جزو جهیزیه بود و سر قبر میّت بود و سر سفره هفت سین می‌آوردید و از این بازی‌ها! که همه ادیان دیگر هم با کتاب‌های مقدس‌شان که پر از خرافات است با کتاب‌های دیگرشان همین کارها را می‌کنند. همین کارها را می‌کنند از شما می‌پرسند «عن کتابک» شما کدام کتاب را در زندگی‌تان می‌خواندید؟ «الذی کُنتَ تَتلُوهُ،» کتاب را می‌خواندید که این‌طور زندگی کردید؟ قرآن می‌خواندید این‌طور زندگی می‌کردید؟ یعنی امام سجاد(ع) دوباره دارد توحید را آموزش می‌دهد، نبوّت را، قرآن را، دین را، و سؤال بعدی که این خطرناک‌تر می‌شود این است که «و عن إمامِکَ الذی کنتَ تَتَولاّهُ» از شما خواهند پرسید که رهبران‌تان چه کسانی بودند؟ تن به حکومت چه کسانی دادید؟ با کدام حکومت‌ها همکاری کردید یا نکردید؟ از شما خواهند پرسید از امامی که ولایت او را داشتید، از شما می‌پرسند آیا با خودتان گفتید هدایت و اخلاق را از اهل بیت(ع) از چه کسی می‌گیریم، حکومت و قدرت را از دست فلان کس، قدرت دست فلان کس‌ها باشد! تفکیک کردید؟ حکومت را دست اشرار دادید؟ تسلیم‌شان شدید؟ دین را از دنیا و دولت جدا کردید؟ همان فرشتگانی که در قبر از شما می‌پرسند در عالم برزخ و در عالم بعد که می‌روید که شما بر اساس پیام کدام پیامبر، تابع کدام خداوند بودید همان ها می‌پرسند امامان تو که بودند؟ نه این که اسم کدام‌شان را از حفظ بودی؟ زیارت‌شان می‌رفتی؟ نه، بلکه امام یعنی کسی دنبال آن‌ها راه می‌افتادی! آن طوری که گفتند زیستی و مُردی. آن امام می‌شود. یعنی زعامت و آن زعیمی که پشت سر او راه افتادید که بود؟ خلاصه‌اش این که در خط چه کسی بودید؟ در کدام خط بودید؟ و قدرت و حکومت دست که بود؟ به کی دادید؟ به طرفداران این جبهه توحید و عدالت؟ یا مخالفین آن یا بی‌طرفان آن؟ زعامت و امامت را از هم نباید تفکیک کنید. چرا امام صادق(ع) در مِنی خطاب به مردم فریاد می‌زند: «أیها الناس إن رسول الله کان الامام» مردم رسول‌الله فقط پُستچی نبود که پیام بیاورد که بگوید من پیام را رساندم خداحافظ! من می‌روم توی غار می‌خواهم عبادت کنم. «کانَ الإمام» آمد توی صحنه و رهبری را به عهده گرفت برای اجرا و تحقق همان ارزش‌ها. شما نمی‌توانید رسالت پیامبر(ص) را از امامت پیامبر(ص) تفکیک کنید. پیامبر رسول‌الله بود امام عنِ الله، از طرف خدا امام هم بود. چرا؟ چون یک کسانی می‌خواستند بگویند رسول‌الله دین را گفته، امام هم حکومت‌های بنی‌امیه، این‌ها هم دنیای ما. تفکیک دین از دنیا! دنیای‌مان با این‌ها، دین‌مان هم با آن‌ها. امام صادق(ع) می‌فرماید که: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ...» رسول‌الله امام بود فقط تعلیم و تربیت نبود اجرای عدالت و رهبری امّت و حکومت هم بود. این حرف‌ها یعنی چه؟ یعنی این‌ها فاسدند و این حکومت حق این‌ها نیست. دین ندارند. این‌ها واقعاً به خدا و آخرت عقیده ندارند. دین و دنیایتان را نباید از هم جدا کنید دین و دنیای‌تان را باید از یک جا بگیرید، این‌ها دین‌تان را دنیوی کردند ما می‌خواهیم دنیای‌تان را دینی کنیم که دنیا و آخرت سالم داشته باشید «آتِنَا فِی‏الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی‏الآخِرَةِ حَسَنَةً» دنیای خب، آخرت خوب، چرا قبض و بسط نظام زندگی‌تان و اداره حکومت و امورتان را دست آدم‌های فاسد نااهلی که خودشان را در زمان بنی‌امیه حاکم اسلامی نامیدند چرا دست این‌ها دادید؟ خب ظاهرش که امام سجاد(ع) این‌ها را علنی که نمی‌گوید ولی معنی‌اش همین‌هاست. وقتی که می‌گوید از شما می‌پرسند امام‌تان کیست؟ و به لحاظ سیاسی و اجتماعی در خط چه کسی بودید؟ یعنی آقا دنیایتان از آخرت‌تان جدا نیست یعنی این‌ها حق حکومت بر شما را ندارند. یعنی شما نگو عبدالملک و هشام و یزید حاکمان دنیای ما باشند، رهبران دینی و اخلاقی و معنوی‌مان هم اهل بیت باشند. در طواف و مطاف مسجدالحرام راه را باز کنیم که آقا استعلام حجَر کنند فرزند پیامبرند از همه ما معنوی‌ترند، اما هشام هم آن‌جا نشسته کاری با او نداشته باشیم زیر سایه او طواف می‌کنیم! نه این‌طوری نیست. وقتی می‌گویند در قبر از امامت سؤال می‌کنند که آیا شما امام درستی، رهبران صالحی، حکومت درستی را انتخاب کردید. یعنی یکی از سؤالات شب اول قبر، سؤال از حکومت است، سؤال از این است که شما در زندگی‌تان دنبال چه کسانی راه افتادید؟ در کدام جبهه بودید؟ در کدام جریان بودید؟ این‌ها را هم می‌پرسند. بعضی‌ها می‌گویند این سؤال‌ها تشریفاتی است! همین‌طوری است! و الا چه کسی است که نداند خدایش کیست؟ پیامبرش کیست و امامش کیست؟ بعد هم آن‌جا اگر در امتحان جواب غلط بدهیم تجدید و نمره نیست یک راست توی جهنم می‌برند، خب معلوم است فکر می‌کند از این امتحان‌هایی است که می‌شود تقلّب کرد، می‌شود با خودت یادداشت توی قبر ببری! می‌توانی تماس بگیری! می‌توانی نمره تخفیفی بدهند! اصلاً‌ آن‌ها امتحان که نیست. آن‌جا این سلول‌های خاکستری مغز، که الآن ما هرچه با هم حرف می‌زنیم بر اساس حافظه‌های این‌هاست، همه این‌ها با این بدن در این دنیا می‌مانند یعنی تمام چیزهایی که شما حفظ کردید از شیمی و فیزیکی و اسم افراد و شماره و آدرس، تا حتی آیه و حدیث و احکام، فقه و اصول، هرچه حفظ کردید این‌ها با این مغز و با این بدن در عالم دنیا می‌مانند، این‌ها اطلاعات هستند علم نیستند. آن چیزی که با ما به عنوان علم وارد عالم بعد می‌شود و با ما هست آن دانسته‌هایی است که از طریق عمل، تبدیل شده به ایمان و باور حقیقی. یعنی وارد قلب شده است آن‌ها با ما می‌آید. آن وقت از این عالم که ما می‌رویم دیگر آن‌جا تظاهر نیست که امام تو کیست شروع کنیم 12 امام را بشمریم از اول تا آخر، باز از آخر تا اول، باز ضربدری بگو. حقیقت توست، زبان تو دیگر حرف نمی‌زند. اصلاً به ریخت تو نگاه کنند می‌فهمند که رب تو که بوده؟ امام و نبی تو که بوده است؟ لذا نگویید حافظهَ‌مان مگر آن‌جا از کار می‌افتد؟ اصلاً این حافظه دیگر نیست. الآن یک مرض شدید می‌گیرید، تب شدید، درد شدید، عمل جراحی، یک کمی بیهوش، اغماء و... یک کمی حالت خراب می‌شود یک عالمه از چیزها همین‌جا یادت می‌رود! بعد فشار مرگ که انتقال از یک عالم به عالم دیگر است اصلاً مگر ما و شما این اعتبارات و این حافظه‌ها و این چیزها را می‌توانیم با خودمان ببریم؟ همه این‌ها این‌جا می‌ماند، ما می‌مانیم و آن حقیقت ما. آن سؤال‌ها از حقیقت ماست. وقتی از حقیقت ما می‌پرسند که «مَن ربُّک؟» دیگر نمی‌توانی بگویی الله! آن ربّی که واقعاً داشتی. آن‌جا که سؤال می‌کنند «عَن امامک» امام سجاد(ع) می‌فرمایند دیگر تو نمی‌توانی بگویی اسم او را حفظ کردم الآن می‌گویم! نه؛ آن مسیری که رفتی همان است. در حقیقت امام تو هرکس بوده، ‌همان است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha