رضاخان که بود؟ و که نبود؟ (پرسش و پاسخ)
بمناسبت سوم اسفند، صدمین سالگشت کودتای انگلیسی رضا پهلوی و آغاز غارت سیستماتیک ایران / اسفند ۱۳۹۹
بسمالله الرحمن الرحیم
یکسری پرسشهایی که دوستان مطرح کردند در مورد دوران تأسیس رژیم پهلوی و ماجراهای رضاخان که به لحاظ شخصیتی و شخصی چه کسی بوده و چطوری و از کجا ماجرایش شروع شد تا رسید به ماجرای تسلط عامل استبداد و استعمار بر ایران به دست این آدم و چون این ایام مصادف به سوم اسفند کودتای انگلیسی رضاخان است در سوم اسفند 1299 یعنی 100 سال پیش اتفاق افتاد و بعد این دیکتاتور را بالا آوردند و کمکم همه کاره کشور کردند پرسشهایی مطرح شده است که من سعی میکنم در حد هم فرصت و هم اطلاعات خودم نکاتی را تقدیم کنم. اولین سؤالی که پرسیدند این است که رضا پهلوی را از همان ابتدا غالباً به صفت خشونت و قلدر میشناختند. او چگونه وارد نظامیگری شده بود؟ این سؤال اول دوستان است این مقداری که در این فرصت اندک خدمت رفقا میتوانم عرض کنم این است که اولاً زندگی بسیار مغشوش و مخدوش و پر از خط و خطوط دارد هم اصل و نسب این آدم و هم مراحلی که در زندگی طی کرد و از کجا به کجا رسید هم ابهامات و تناقضاتی در زندگیاش وجود دارد چون بعد از این که او را به سلطنت رساندند و شاه شد برایش یک زندگینامههای قلابی وارد کردند و نوشتند مثل این که ایشان نویسنده یک کتابی حدود صدها صفحه در مورد زندگینامه خودش است در حالی که رضاخان اصلاً سواد خواندن و نوشتن نداشت و آخر کار که داشت میرفت و او را برداشتند و به جای آن پسرش را گذاشتند همانجا یک نامهای به سفیر انگلیس نوشته که هرطور شما بفرمایید حالا اگر بشود من میروم به جای آن پسرم باشد همانجا در یک متن دو – سه صفحهای سفیر انگلیس میگوید 10 تا غلط املایی دارد. این آخر کارش بوده که تقریباً باسواد شده است! بعد از 20 سال حکومت بر ایران که دو – سه سال به عنوان سپهسالار و نخستوزیر و بعد هم شاه و سلسله جدید. از این مسائل در زندگینامه او هست. حالا من به بعضی از نکاتی که در منابع داخلی و خارجی راجع به رضاخان هست به این پرسشها پاسخهای محدودی عرض میکنم. رضاخان پهلوی این آدم از سن 13- 14 سالگی از نوجوانی نظافتچی اسطبل سربازان روسیه در قزاقخانه بوده و دربان قزاقها بوده است. او یک دایی به نام ابوالقاسم بیک دارد که ریشه اینها از طرف پدرشان قزاق هستند و از طرف مادر گرجی و گرجستانی هستند یعنی این را هم که میگویند مازندرانی و آلاشت و سوادکوه ریشههای آنها از آنجا هم نیست و بعدها به اینجا مهاجرت کردند ریشههایشان اهل گرجستان و قفقاز هستند که دیگر جزو ایران، نه الآن، همان موقع هم نبود. دایی به نام ابوالقاسم بیک دارد که آن هم در ردههای پایین نوکر قزاقخانه است. اینها خانوادگی در مشاغل پایین ارتش قاجار بودند و تحت فرمان افسران روس بودند چون اواخر قاجار ایران یک ارتش کامل ایرانی و مستقل ملی نداشت یعنی هر بخشی از نهادهای حاکمیتی در دوره قاجار از زمان ناصرالدین شاه که به اصطلاح اصلاحات و مثلاً رفورم و غربی شدن مطرح شد که دو شاخه فکری داشت یک شاخه امیرکبیر که اصلاحات اسلامی – ایرانی را میخواست پی بگیرد که او را کشتند و جلوی او را گرفتند. یعنی پیشرفت و اصلاحات در چارچوب مصالح و عزت و استقلال ایرانی و مبنای ارزشهای اسلامی. یک خط دوم اصلاحاتی هم بود که آن را یک مقدار شاه قاجار از شاهان قاجار از ناصرالدین شاه به بعد، حالا بعضی با گرایش انگلیسی و بعضی با گرایش روسی و فرانسوی اینها را تعقیب میکردند که در واقع خیر به سمت غربی شدن و غرب زده شدن بود و متأسفانه آن خط دوم حاکم شد و بعد اوج صراحت آن با کودتا و رژیم پهلوی بود که همه چیز رو شد. آن موقع ارتش رسمی ایران تحت امر روسیه بود یعنی امپراطور تزار روس فرمانده سپاه قزاق ایران را تعیین میکرد منتهی اینها حقوقشان را از شاه ایران میگرفتند و به اصطلاح ارتش ایران بودند چون آن موقع روسیه که از ابرقدرتهای جهان و اروپا بود و قبلاً هم بخشهای مهمی از ایران را اشغال کرده بودند به عنوان یک ارتش مدرن قوی جهانی شناخته میشدند و خود حکومت قاجار دست به دامن انگلیس و فرانسه و روسیه شده بود که بیایید ارتش ما را مدرن کنید. روسیه تحت عنوان این که میخواهد یک ارتش مدرن مجهز منظم جدید برای ایران و قاجار تشکیل بدهد عملاً سپاه قزاق به عنوان ارتش رسمی ایران از همان زمان ناصرالدین شاه تشکیل میشود و طبیعتاً هرچند که گذشت عملاً اختیار آن پشت پرده دست روسها بود و ظاهراً دست ایران بود تا وقتی که محمدعلی شاه را به عنوان تقریباً عامل روسها شاه ایران کردند همان زمان با مشروطه. بعداً انگلستان همین سپاه قزاق را که ارتش مدرن ایران به سبک روسی بود توسط عوامل آن مثل رضاخان بر آن مسلط شدند و با همین سپاه مدرن قزاق کودتا کرد و بعد این سپاه را چون ریشههای روسی داشت منحل کرد و انگلیسها یک ارتش در ایران درست کردند تحت فرمان افسران و ژنرالهای انگلیسی و در رأس آن امثال رضاخان را گذاشتند. حالا آن موقع هنوز زمان قاجار است و زمانی است که رضاخان یک نوجوان 13- 14 ساله است و نظافتچی و دربان است یک آدم دم دستی که برای سربازان روس خدمت میکرد و کار میکرد. آن دوره نه فقط ارتش بلکه تقریباً بسیاری از بخشهای نهادهای حاکمیتی ایران با شعارهای پیشرفت؛ اصلاحات، مدرنیزه شدن، اروپایی شدن هر بخشی تحت فرمان مستشارانی از یک کشور اروپایی بودند. تقریباً کشورهای اروپایی، یعنی مالیات و گمرک آن دست یک کشور، بانکها دست یک کشور، واردات و صادرات یک جا، ارتش آن دست یکی، همینطور تکه تکه شده بود و در بخش نظامی هم چندجا بود. مثلاً پلیس و افسران دست یک کشور اروپایی بود یک مدت سوئدیها و ژاندارمری دست کدام مستشارها و ارتش رسمی و... بخش اعظم نیروهای نظامی عمدهترین بخش آن همین قزاقها بودند که به عنوان ارتش مدرن ایران تحت امر و کنترل مستشارهای روسی و افسران روسی بودند. بعد این که یکی از دوستان سؤال کردند پس چطور این شد که انگلیسیها با همین سپاه قزاق بعدها کودتا کردند و این سپاه اگر روسی بوده چطور به نفع انگلیسیها کودتا کرده است. جواب این است که آن موقع که ما داشتیم راجع به آن صحبت میکردیم کاملاً دست روسها بود یعنی تحت امر افسران تزار بود ولی در این دوران در روسیه انقلاب بلشویک میشود و کمونیستها و رژیم تزاری و امپراطوری روسیه بعد از جنگ جهانی اول، در اثر آن جنگ و هم در اثر این انقلاب چپها کلاً رژیم سقوط کرد. تزاریسم روس به دست کمونیستها دچار فروپاشی شد و لذا فرماندهان آن که روسی بودند و تابع مسکو و سنپترزبوگ بودند عملاً رها شدند و یک عدهای از اینها به کشورشان برگشتند که انقلاب شده بود و یک عده که ضد انقلاب بودند یا ماندند یا به انگلیسیها وصل شدند. انگلستان توانست به کمک بعضی از این افسران روس سفید که وفادار به تزاریسم بودند و با رژیم انقلابی شوروی مخالف بودند و به کمک افسران ایرانی امثال رضاخان که بعدها در سپاه قزاق بودند یک کودتایی اول آنجا علیه روسیه جدید و انقلاب شوروی میکنند و کنترل سپاه قزاق را انگلیسیها به دست میگیرند و با فاصله کوتاهی هم کودتای 1299 را با همین نیرو که دیگر تحت کنترل روسیه نیست توسط عواملشان مثل رضاخان عملی کردند. روسیه گرفتار انقلاب بلشویکی و سوسیالیستی و فروپاشی شده است و یک مدتی موقتاً از صحنه سیاسی و نظامی ایران روسیه خارج شد و باز بعدها بخصوص جنگ دوم بینالملل که پیش آمد باز روسیه جدید، روسیه کمونیستی و شوروی مثل آمریکاییها و انگلیسیها وارد خاک ایران شدند که مسئله بعدهاست آن زمانی است که کار رضاخان به پایان رسیده است. حدود 40 سال از تشکیل سپاه قزاق به دست روسها گذشته است در اولین فرصت به دست همین انگلیسیها و به دست روسیه بهم میریزد با همین سپاه سلطنت قاجار را به پهلوی تبدیل کردند و آن موقع روسها و انگلیسها مدام دست به دست میکردند هم قبل از جنگ جهانی اول به یک شکلی و در ضمن جنگ که آمدند وارد شدند به یک شکلی. فرماندهان ارتش ایران که قبلاً افسران روس و دست نشانده تزار روسیه بودند حقوقشان را از شاه ایران میگرفتند بعد از سقوط تزار این ارتش باز هم پولش را از بیتالمال ایران میگیرد ولی حالا آلت دست کامل لندن و انگلیسیها شده است. این که پرسیدید رضاخان در سپاه قزاق چه کاره بود؟ عرض کردم نوجوانی همان 13- 14 سالگی کنار داییاش آنجا کارهای سرپایی و پادویی میکرده و عملاً نوکر سربازان روس و ایرانی قزاق بوده و بعدها که چند سال بزرگتر میشود در نیروی پیاده او را استخدام میکنند که سالها بعد با وساطت و با پارتیبازی آن ملیجک دربار ناصرالدین شاه که ارتباطی با اینها داشته او کاری میکند که این را در سوادکوه مربوط به سپاه قزاق استخدام بکنند کارهای متعددی داشته، یک مدتی نگهبان این درب شمسالعماره در تهران بوده، یک مدتی نگهبان سفارتخانههای اروپایی بوده، یک مدت نگهبان بانک روسها و بانک استقراضی روسها در مشهد بوده است. عمدتاً کارش همینها بوده است راجع به پدرش که پرسیدند یکی از دوستان گفتند پدرش ظاهراً یکی از نگهبانان دربار ناصرالدین شده بوده، حالا آن را من دقیق نمیدانم اما یک عکسی از پدرش دیدم که بعضیها میگفتند ناپدری یا پدر دوم اوست که بعضیها هم گفتند نه این صحت ندارد حالا اختلاف است که حالا این شخص، یک کسی است بالای سر میرزا رضای کرمانی که در زنجیر است و قبل از این که تیرباران بشود ایستاده است. میرزا رضا از شاگردان سیدجمال است و این ناصرالدین شاه را زد و اعدام کرد که ناصرالدین داشت جشن پنجاهمین سلطنت خود را میگرفت تبلیغات و سروصدای زیاد برای کسب مشروعیت مذهبی به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) آمد آنجا ظاهراً شاه وقتی سر قبر یکی از معشوقههایش به نام جیران میرود با یک گروهی از مردم مواجه میشود که اینها در اعتراض به حکومت و مظالم حکومت ناصرالدین شاه از چند ماه قبل آنجا بست نشسته بودند یعنی تحصن کرده بودند یک تحصن سیاسی در حضرت عبدالعظیم علیه حکومت کرده بودند. آنجا بطور اتفاقی چون سر قبر معشوقه و دوست دخترش میرود با این جمعیت مواجه میشود و یک مقداری کنترل حفاظتی او از دست میرود و میرزا رضا که از مریدهای سید جمال الدین اسدآبادی است و برای یک چنین عملیاتی آمده بود که ملت را از یک مستبد ضعیفالنفسی خلاص کند چون هرچه گفته میشد حرف دیگر فایدهای نداشت در یک فرصت استثنایی که شاه از میان کاخها و گاردهایش بیرون آمده، شاه را هدف گلوله قرار میدهد و کشته میشود. آن موقع در آن عکسی که میرزا رضا را به زنجیر کشیدند یکی از نگهبانهایی که بالای سر او ایستاده، نوشتند داداش بیک است. داداش بیگ با تفنگ بالای سر این اسیر ایستاده و عکس یادگاری برداشته، زیر این عکس نوشته این پدر رضاخان میرپنج بوده است. پدرش هم مثل خودش و ناپدریاش اینها همهشان اهل مشروب و تریاک بودند و رضاخان تا آخر عمرش مشروب و تریاک و ورقبازی را ترک نکرده است حتی وقتی او را تبعید کردند و رفت. این که هم پدرش و هم ناپدریاش به نام داداش بیگ شناخته میشوند. داداشبیگها با تقسیماتی که آن موقع داشت و الآن هم دارد اصلاً ایرانی به حساب نمیآمدند یعنی پسوند بیگ پسوند مازندرانی نیست مربوط به همان منطقه گرجستان و قفقاز است اینها نمیخواستند بگویند که اهل گرجستان و قفقاز آن منطقه هستند برایش هم اصل و نسب مازندرانی و آلاشت تا اجداد برایش درست کردند باز یک عدهای آمدند گفتند رضاخان ترک بوده و چون پدرانش از ترکهای قفقاز بودند بعد یک عده آمدند گفتند نه ایشان لر بوده یعنی میخواستند برایش یک شناسنامهای درست بشود لر بوده اینها از فلان قوم لر بودند که به مازندران مهاجرت کردند و... خلاصه خودشان که خواستند چندتا ریشه های ایرانی درست کنند پر از تناقض و خدشه است حالا اصلاً مهم نیست من نمیخواهم روی این قضیه تأکید کنم میخواهم بگویم که ریشههای خانوادگی ایشان واضح و مشخص و مستند نیست چون این پسوند بیگ مازندرانی نیست بلکه پسوندی است مربوط به مناطق ماوراء قفقاز که آنها از مدتها قبل جزو ایران اصلاً نبودند و ایرانی حساب نمیشدند بعد همینطور در سپاه قزاق مانده است وقتی که مظفرالدین شاه، شاه دوره مشروطه است این رضا پهلوی رضاخان حدود 20 ساله بوده و جزو افسران قزاق است. قزاقها عمدتاً زورگو بودند منفور مردم بودند هرجا میرفتند اموال مردم را میخوردند میشکستند میبردند شرارت میکردند صورتحساب نمیدادند پولی نمیدادند معمولاً قهوهخانهها و کاروانسراها به قزاقهای ایرانی و روسی به خصوص به فرماندهان و افسرانشان باج میدادند برای این که در امان بمانند از دست اینها شاکی بودند اما بیپناه بودند و هیچجا نمیتوانستند از دست اینها شکایت بکنند. راجع به رضاخان هم در این دوره بعضی از دوستان و همکارانشان چیزهایی که از آنها نقل شده این است که این در جوانی که در سپاه قزاق بود از این قبیل شرارتها و تجاوزات به دیگران، موارد مکرر داشته، شرب خمر و بدمستی و باجگیری، قماربازی و از این قبیل لاتبازیها زیاد داشتند اینها شوشتکش بودند اسلحه داشتند قلدر بودند به او رضا قلدر میگفتند و این تیپ شوشتکشها و تفنگچیها معمولاً شرور، لاتمنش، جلوی مردم بیچاره بودند ولی جلوی فرماندهان روسیشان به شدت ذلیل و حقیر بودند این رضاخان هم همینطور بودند یعنی برای سربازان رده پایین خودش بسیار خشن و بد رفتار بوده و برای این که در سپاه قزاق درجه بگیرد و دل افسران روسی را از خودش راضی کند و دل آنها را به دست بیاورد هر کاری میکرده و خط قرمزی نداشته است و از آن طرف رضاپهلوی هویتش شما اگر نگاه کنید عمدتاً به نوع سلاح سازمانیاش بوده است یعنی شخصیت دیگری ندارد عاملی فرمانبر بوده المأمور و معذور! شهرت او رضا شصتتیر بوده است چون یک مدتی شصتتیر داشته، یک مدتی رضا ماکسیم چون این مسلسل ماکسیم روسی آمده بود، در واقع رضاخان یک کسی بوده در حکم یک شماره سلاح بوده و الا هویت دیگری نداشته است مثل یک سلاح سازمانی در خدمت رؤسا و رهبرانش بوده است.
سؤال: سؤال دیگری که دوستان اینجا پرسیدند رضا پهلوی در زمان مشروطه کجاست و چه میکند؟ و زندگی شخصیاش چطور بوده و خلاصه در عصر مشروطه چه میکرده است؟
جواب استاد: اینجا عرض کردیم هرجا خشونت و خیانت هست رضا شصتتیر در خدمت است. در این دوران میپرسید زمان نهضت مشروطه، رضاخان کجا بوده و چه کار میکرده؟ هیچی. ایشان چاکری میکرد. مردم را میزد مزد میگرفت درجه میگرفت، اضافه حقوق میگرفت و بعد وضعش که یک کمی بهتر میشد هرچند وقت یک زن تازه میگرفت اولین ازدواج او هم در این دوره بود حالا غیر از روابط پنهان با بعضی از زنان که گاهی سالها بعد یک فرزندی پیدا میشد که محصول این روابط بود و ادعا بچههای او هستند حداقل سهتا مدعی که توسط رژیم با پول یا زور مجبور به سکوت شده بودند که بعداً افشا شد اسمهایشان بود. مدعیها خیلی بیشتر از اینها بود و شد اما سه – چهارتای آنها همان موقع علنی شد. بنابراین رضاخان 5تا ازدواج علنی داشته و در چهار زنش که اختلاف نیست و با زن های متعددی هم روابطی داشته است. در واقع این پهلوی اول، حکم یکی از چماقهای دربار قاجار را داشت که یک وقتی تحت امر افسران روس مشغول تعقیب و سرکوبی مشروطهخواهان بود و بعدها هم آلت فعل انگلیسیها در سرکوب ملت خود بود. در دوره بعد که محمدعلی شاه میآید و مظفرالدینشاه که درگیریهای مشروطه و ضد مشروطه خیلی شدید و کف خیابانی میشود و مشروطهخواهان را با یک شبه کودتا توسط سپاه قزاق قلع و قمع میکنند خب رضاخان هم در همین سپاه است و در خدمت همین ارتشی است که سر مجاهدان را از بدنشان جدا میکردند و با توبره تهران میفرستادند. هرجا خبری از کشتار آزادیخواهان بود سروکله رضاخان پیدا بود. در محاصره تبریز رضا پهلوی علیه ستارخان و باقرخان قهرمانان مشروطه، خب این رضاخان در صف مقابل ستارخان و باقرخان است مردم تبریز را محاصره کردند در حصر و گرسنگی و فشار و زیر آتش هستند و رضاخان رضاپهلوی فرمانده مسلسلچیهاست یعنی فرمانده گروهان مسلسل رضاخان است که مردم را به رگبار میبندد بعداً در کشتار انقلابیون جنگل و میرزا کوچکخان باز این رضاخان فاسد و جلاد است که دست او به خون مجاهدین جنگل و جناب میرزاکوچک آلوده است. در سرکوب نهضت کلنل تقیخان پسیان در خراسان باز این هست. خلاصه هرجا که جنایت و آدمکشی هست این آدم هست. شیخ محمد خیابانی عالم مجاهد بزرگ در آذربایجان، او هم به دست همین قزاق به شهادت رسید در همان ماههایی که رضاخان را انگلیسها فرمانده کل قزاقها کردند و آماده میشدند برای کودتای لندن، در همان ماههای آخر قبل از کودتا بود که میرزا کوچک خان و شیخ محمد خیابانی را به شهادت رساندند و قبلتر هم در خیانت تبریز اینها نقش داشتند. سالها اوال برای دربار قاجار و برای روسیه رضاخان آدم میکشت هموطنهای خودش را میکشت و بعد هم سالها در خدمت انگلیسیها کشتار کرد تا ایران را به کنترل کامل آنها دربیاورد. در تبریز همین حصر نظامی و اقتصادی تبریز چه کسانی بودند که یاران ستارخان و باقرخان را در سرمای زمستان با پای برهنه در بیابانها میبردند و اسیران را سر میبریدند؟ همینها بودند. رضاخان یک عمر در سپاه استبداد و استعمار خون ریخت تا عاقبت به عنوان گماشته غرب در رأس رژیم جدید استبداد سلطنت پهلوی قرار گرفت.
سؤال: سؤال دیگری که در این ضمن، باز دوستان فرستادند این است که میگویند ستارخان و باقرخان چه تیپ رجالی بودند که این دوتا سردار از جمله نمادهای انقلاب مشروطه شدند اما یک دورانی در تبلیغات بعضی از گروههای مثلاً ملیگرا یا چپ مورد استفادههای شبه روشنفکری، جریانات معارض و متعارض قرار گرفتند؟
جواب استاد: خب این تغییر تاریخ و تحریف تاریخ در هر دو جهت اتفاق افتاده است. هم اصل رژیم پهلوی را که یک رژیم فاسد و مفسد است به عنوان یک رژیم منجی و پیشرو خواستند نشان بدهند و از آن طرف هم انقلابیون را که رهبرانشان مجاهدین بزرگ در همین نهضت مشروطه و غیر از آن، همیشه علمای مجاهد بودند و مجاهدان مؤمن و متدین با انگیزه اسلامی و دینی. اینها را هم برداشتند تحریف میکردند و یک چهرههای دیگر را قهرمان میکردند یا همین چهرهها را تحریف میکردند مثلاً این بلا بر سر تحلیل کل نهضت مشروطه آمده است. تحریفهای تبلیغاتی و سیاسی ایدئولوژیک متعددی در مورد نهضت مشروطه اتفاق افتاده است. یک تاریخ تحریف شده از مشروطه، چپها و کمونیستها نوشتند یک تاریخ تحریف شده را رژیم سلطنتی و روشنفکران آن نوشتند. فراماسونها و مستشرقین غربی یک تاریخهایی نوشتند انواع تاریخها نوشته شده است. همین کسروی، تاریخ مشروطه را نوشته، خب لابلای حرفهایی که مجبور بوده بگوید چون تاریخ صریح بوده، انواع و اقسام دخل و تصرفات، تحریفها و دروغها، یک جاهایی کوچکنمایی و یک جاهایی بزرگنمایی را انجام داده است برای این که اساساً خود کسروی که ضد شیعه است ضد روحانیت اسلام است ضد و مخالف دین است و یک آدم بدعتگذار است با آن سوابقش، خب معلوم است این وقتی تاریخ را دارد مینویسد با چه جهتگیریای دارد مینویسد؟ گزینش میکند، کوچک و بزرگ میکند. و الا ستارخان کیست؟ ستارخان صریحاً و مکرراً به تکرار اعلام میکرد که من به فتوای مرجعیت نجف علما و مراجع تبریز و نجف من وارد جهاد شدم. یک جا میگوید من به حکم و به فتوای آخوند خراسانی مرجع نجف وارد جهاد شدم. و دست از نبرد مقدس علیه اشغالگران خارجی و استبداد حاکمیت و استبداد داخلی برنخواهم داشت. خب بعدها بعد از پیروزی صوری مشروطیت که این نهضت به دست بیگانه و به دست نامحرمان افتاد و به مشروطیت خیانت شد به دست همین جریان نفوذی در مشروطهخواهان در تهران ستارخان و باقرخان خلع سلاح شدند و بعد شهید شدند. مجروح شد و بعد هم شهید شد. همان کاری که رئیسعلی دلواری رهبر مجاهدین و نهضت مقاومت ضد انگلیسی و ضد اشغالگر در جنوب در بوشهر و آن استان، در تنگستان و دشتستان انجام داد. ایشان هم وقتی به دست عوامل انگلیس شهید شد وصیت کرده بود من را به کربلا ببرید. مرقد رئیسعلی دلواری کربلاست. مرقد امیرکبیر هم کربلاست. اینها مصلحین و صالحین، همه انگیزهها و دیدگاههای دینی دارند. امیر کبیر که باید او را پیشتاز نوگرایی و پیشرفت و اصلاحات در قالب اسلامی – ایرانی اجمالاً در درون حکومت قاجار دانست خب ایشان کسی بود که در برابر بابیگری و بدعتگذاریهای این جریان که بعدها بابی و بهایی شدند ایستاد و او باعث شد که اول مجبور شوی و باید مناظره کنی و اثبات کنی که پیامبری، و خدایی. و وقتی که در مناظره علی محمد باب به گریه افتاد و گفت من بیخود گفتم، گفت از این به بعد اگر ادامه بدهی مجرم هستی دیگر مشکل نظری نیست و چون ادامه داد کسانی را به کوچه و خیابانها میکشاند و باعث کشتار آدمها و در گیریهای خیابانی در شهرهای مختلف میشد و بعضی از مردم و علما را زدند کشتند. همین امیرکبیر ایستاد تا علی محمد باب به جزای خودش برسد و اعدام بشود و لذا اینها خیلی کینهاش را داشتند. روسها و بخصوص انگلیسها همهش قاتلان ستارخان چه کسانی هستند؟ همان قاتلان شیخ فضلالله نوری هستند امثال یبرمخان ارمنی که یک تروریست اسلامستیز بود نفوذ کرد آمد و در تهران از مسئولین اصلی امنیتی و اطلاعاتی پس از مشروطه شد و خیلی خیانت و جنایت کرد. یا باقرخان وقتی در پشت جبهه مشروطهخواهی به اینها خیانت شد او در جنگ جهانی اول بعدها با نیروهای خودش وارد نبرد شد و جهاد علیه روسها و انگلیسها حتی در کنار مجاهدین مسلمان ایرانی و نیروهای مسلمان عثمانی با فتوای علما و مراجع، که با این که ما به عثمانیها خیلی اعتراض داریم و به اینها اشکالات زیادی وارد است و اینها ستمگر بودند و ستم کردند اما ما الآن با عثمانی علیه کفار و انگلیس و فرانسه و روسیه متحد میشویم از ایران تا عراق تا لیبی که به دست ایتالیاییها افتاده بود و از این قبیل. همه مراجع حکم جهاد دادند. خب این باقرخان رفته، بعد از قضایای مشروطه در جنگ جهانی اول رفته علیه روسیه و انگلیس دارد میجنگد و در عراق و ایران و در کنار مجاهدان ایرانی و عراقی و عثمانی با فتوای علما جهاد میکند و اتفاقاً در همان مسیر در راه برگشت به دست افراد نفوذی اشان به شهادت میرسد. به هر صورت رضاخان تقریباً همه جا در صف دشمنان آزادی و استقلال کشور بوده است. در عملیات علیه قیام تبریز، قیام مشروطه خواهان تبریز، رضا پهلوی فرمانده مسلسل قزاقها علیه جنبش است! که اینها این قدر شهر را در محاصره و تحریم و قحطی و گرسنگی نگه داشتند که زیر آتشباری اینها مردم مظلوم یونجه میخوردند تا از گرسنگی نمیرند اما در برابر محاصره و بمباران و قحطی، بیماری، سرمای زمستان و خیانت و اشغال که بعد روسها آمدند که تبریز را اشغال کنند چون حکومت و رژیم نتوانست و امثال رضاخان نتوانستند بعد ارتش روسیه آمد. چرا مردم تبریز مقاومت میکردند با حکم مرجعیت شیعه، به حکم نجف و تسلیم نمیشدند. جنگ جهانی اول. این یک.
دو، در همان حول و حوش کشف نفت در ایران؛ و سوم، فروپاشی دوتا امپراطوری در همسایگی ایران. یعنی روسیه تزاری و عثمانی دوتا امپراطوری بغل ما فروپاشیدند. کشف نفت و جنگ جهانی اول، اینها در وضعیت ایران خیلی نقش داشت و آنچه که بعد بر سر مشروطه آمد و بر سر ایران آمد و زمینه برای کودتای انگلیسیها آماده شد و این که رضاپهلوی را سر کار بیاورند.
سؤال: سؤال دیگر فرمودند که عنوان پهلوی که میگفتند رضاشاه کبیر، رضا پهلوی از کجا آمد؟
جواب استاد: این پهلوی ماجراها دارد. ریشههای اینها را عرض کردم که اصلاً ایرانی حساب نمیشوند. برای قزاقها و گرجستان بودند ولی بعد که ایران آمدند وصلتها انجام شد در واقع ریشهشان ماوراء قفقاز و گرجستان بود ولی ایران که آمدند اینها ایلیاتی بودند و یک ایلی در منطقه سوادکوه به نام ایل پالانی بود در واقع این رضا پهلوی رضا پالانی بود و خود رضاخان تا وقتی انگلیسیها او را کشف کردند و کمکم او را بالا آوردند خودش کلمه پهلوی را نشنیده بود و معنای کلمه پهلوی را نمیدانست این را آنها به او گفتند که مثلاً اسم و فامیل تو را پهلوی میگذاریم. یعنی این کلمه پهلوی را اولین بار از سفیر انگلیس و آلمانیها شنیده است هر کدام هم به یک دلیل و این نام فامیلی به پیشنهاد آنها بوده است خودش معنی پهلوی را نمیدانسته است. حالا یک نمونه به شما عرض کنم سفیر آلمان در تهران خاطراتش مربوط به آن موقع منتشر شده است در خاطرات خود میگوید که: یک وقت در ایران هرتسفلد که از این مستشرقهای مستعمره اروپایی است آلمان است. او میگوید یک روز با رضاشاه که هنوز شاه نشده بود از پهلوی حرف میزند. رضاخان میپرسدکه پهلوی چیست و معنیاش چیست؟ آن اروپایی میگوید پهلوی زبان فارسی قدیم است قبل از فارسی دری که در ایران بوده که بعدها ساکنان خراسان را بعضیهایشان را میگفتند پهلوی به همین دلیل چون از زبان استفاده میکردند ولی بعداً راه افتاد و آن زبان دیگر نیست این زبانهایی که ما الآن فارسی داریم این زبان آن زبان نیست. بعد این شباهت صوری و لفظی بهانهای شد که پالانی را به مثلاً پهلوانی و بعد هم پهلوی تبدیل کردند و یک چنین نقل و انتقالی صورت گرفت و جالب است بعدها در یک سند دیگر من دیدم که بعدها هیتلر بود و آلمان هیتلری میخواست رضاخان را، مخصوصاً که مدام داشت پیروز میشد و به جلو میآمد آلمانها میخواستند رضاخان را از اردوگاه انگلیس جذب به اردوگاه آلمان کند تا یک حدودی هم موفق شده بود. یک زمانی هم آن موقع در ایران، یک آلمانیهایی این مقوله نژاد آریایی را با این رویکرد ترک کردند که مثلاً شما با آلمانیها ما از یک ریشه هستیم با هم متحد شویم! که البته این علمی و تاریخی ندارد. حتی خود آلمانها همان موقع این را قبول نداشتند که ایرانیها از نژاد آریایی باشند و هیتلر ازدواج آلمانیها و ژرمنهای خالص را با اقوام و نژادهای متعددی از جمله ایرانیها ممنوع کرده بود که هیچ کدام اینها آریایی نیستند و این طرح نژاد آریایی در یک دوره محمل تبلیغاتی برای نفوذ نازیها در ایران بود در رقابت با انگلستان. اما بعداً بخصوص بعد از شکست هیلتر، در آن پروژه اصلی دیگر کار، کار انگلیسیها بود بخصوص در سالهای بعد از کودتا بحث آریایی و پهلوی و نژاد آریایی را از یک منظر دیگری آنها در آن دمیدند و در جهت ایدولوژیسازی برای رژیم کودتا و اسلامستیزی و برای این که رابطه مردم ایران را با فرهنگ قرآنی و با زبان عربی قطع کنند با پوشش گفتمان ایران باستانی، و از این قبیل دامن زدند. حالا به هر صورت سؤال شما این بود و جواب آن این است و مهم این است که یک مرتبه رضاخان پالانی شد رضاشاه پهلوی و این طرح ایران باستان و نامگذاری پهلوی و نژاد آریایی اینها سفارتهای غربی و مستشرقین مستعمراتی و کاملاً سیاسی طراحی کردند حتی موقعی که داشتند شناسنامهدار میشدند چون میدانید مردم که شناسنامه نداشتند و لذا خیلیها اصلاً معلوم نبود که این الآن دقیقاً اهل کجاست؟ کی؟ از کجا به کجا رفته؟ اصل و نسب او کجاست؟ از جله در مورد خود رضاخان هم همینطور چون شناسنامهای در کار نبوده همینطور ابهامات و ادعاهای مختلفی شد. منتهی اینها که من عرض کردم بعضی اعترافات خودشان و نزدیکان خودشان است که اینها چطوری بودند و چطوری آمدند! بعد که خواستند برای رضاخان و برای همه شناسنامه بگیرند صدور شناسنامه. آنجا فهمیدند یک شخصی دیگری قبلاً این عنوان پهلوی را انتخاب کرده است یک شخصی به نام محمود پهلوی! خب آنجا رضا خان دستور میدهد که این فاملیاش حتماً باید تغییر کند به او گفته بودند گفته بود برای چی؟ گفته بودند پهلوی فقط ایشان است گفتند فامیلی تو محمود باشد. اسمش شد محمود محمود! که ظاهرا یک مأمور دولتی بود من یک جایی خواندم بیربط با این آقای رماننویس به نام محمود محمود نبوده است. حالا شاید این پسر این است یا برادزاده هست نمیدانم. بنابراین اسم پالانی، پهلوانی، پهلونژاد، بعد پهلوینژاد و بعد پهلوی، بعد تمام اینها اسمهای بسیار سیاسی شد و تحت حساسیت و کنترل حکومتی قرار گرفت برای این که تبدیل پالانی به پهلوی جزئی از پروژه ایدئولوژیهای انگلیسیها بود برای تئوریزه کردن سلطنت جدید و لازم بود که یک نسبنامه دروغین با جعل تاریخی و آریایی برایش دست و پا کنند. حالا این که آیا توانستند دست و پا کنند تا یک حدودی بله. یک عدهای را فریب دادند ولی یک مرتبه تصویری که از هخامنشی درست شد کوروش و داریوش، بعد یک مرتبه از هخامنشی به ساسانی پریدند این وسط هیچی! دورهای که اروپایی آمدند به ایران و نزدیک یک قرن است که مسلط شدند بعد از اسکندر و سلوکیان، بعد اشکانیان، پارتها که خب ایرانیها و خراسانیها، ایرانیهای اصلیلی بودن که اینها را کنار زدند باز آنها هم هیچی، یک مرتبه پریدند به ساسانیان چون آخرین رژیم ایران قبل از اسلام بوده است هخامنشی بیاید به ساسانی و از ساسانی هم این وسط هیچی، بپرد بیاید روی شانه میرزا میرپنج، رضا میرقلدر بشود رضاشاه پهلوی. میخواستند او را به ساسانی و هخامنشی بچسبانند و ایران باستان پیشکش. عرض کرم حتی به ایران زمان کودتا هم وفا نکرد نسبنامهاش. همان زمان که شناسنامه گرفتند رضاخان اصلاً ایرانی عادی هم به حساب نمیآمد برای این که عرض کردند والدین او اهل قفقاز و گرجستان بودند و این مناطق از خیلی مدتها قبل ربطی به ایرانیان نداشت و آنها ایرانی حساب نمیشوند. در شناسنامه و زندگی خانوادگی پالانی خیلی ابهامات وجود دارد به حدی که ریشه خانوادگی او خیلی معلوم نیست یک اطلاعات جسته و گریختهای هست مثلاً این که خانوادگی از دو نسل قبلاً اینها همهشان در ردههای پایین سپاه قزاق بودند تحت عمر افسران روسی چه در آنجا در قفقاز و چه در ایران، این مثلاً این مقدار هست.
سؤال: راجع به پدر و اجداد ایشان پرسیدند.
جواب استاد: آنچه که باز روشن است یک پدربزرگی به نام مرادعلی داشته است که این خودش و 7- 8 پسرش به نام چراغعلی یا عباسعلی که عباسقلی که پدر همین رضاخان بوده است و دیگران، همه فرزندان و خودش خانوادگی در خدمت قزاقخانه قاجار بودند. ثانیاً خودش از کودکی تحت فشار اختلافات شدید فامیلی و خانوادگی بوده است و این بیریشهگی چنان او را عذاب میداده که در خاطرات شیخ الملک اورنگ، آنجا میگوید رضاخان بارها میگفت من هرگز چیزی به نام محبت پدر و مادر خانواده و فامیل در همه عمرم ندیدم و نچشیدم. اصلاً نمیدانم اینها یعنی چه؟ یعنی بالاخره بیپدری، اذیت فامیلی، طرد، عقده، احساس کمبود در کودکی، بعد هم که جوان و نوجوان بوده در تمام دوران توهینها و تحقیرها و امر و نهیهای افسران خشن روسی از دوره نوجوانی عملاً این آدم با اینها بزرگ شده است و همین بیعاطفگیها و خشونت و بیرحمی او علیه مردم ایران بروز داده است. مثلاً یک جایی در همین خاطراتش هست که یک روزی صحبت از تخریب قبرستان حسنآباد در تهران میشود آنجا میشنود که میگویند مادر اعلیحضرت آنجا دفن است وقتی که او شاه شده و نباید آن را خراب کنیم. رضاخان با عصبانیت میگوید خراب کنید من کاری به قبر او ندارم! این نگاهش به مادرش هست. در مورد پدرش که ابهامات خیلی بیشتر است مخصوصاً یک شباهت ریشهای بین پدر اول و پدر دومش هست مادر رضاخان در ازدواج مجدد خود با یکی از مهاجرین قفقاز بوده است و فکر میکنم قبل از ازدواج با پدر رضاخان یک ازدواج دیگر قبلاً داشته است شاید این ازدواج دوم او بوده و بعد سوم میشود. خب بنده خدا زنی بوده بسیار تحت فشار و مشکلات داشته، شمال هم که آمده چون ایشان ریشه گرجستانی داشته ظاهراً آنجا هم نپذیرفتند بقیه فامیل و زنان دیگر پدر و پدربزرگ رضاخان که هر کدام چندین زن داشتند اینها خیلی این مادر رضاخان را نپذیرفتند که ریشههای اهل گرجستان را داشته، و این مادرش خیلی تحت فشار بوده است. باز با یکی دیگر از قزاقها ازدواج میکند آن هم اسمش دقیق معلوم نیست ولی به او هم داداش بیگ میگفتند این لقب را داشته که همین تشابه اسمی بین شوهر اول و شوهر دوم یا شوهر دوم و سوم مادر رضاخان مشکلاتی در تاریخنگاری ایجاد کرده است. بنابراین این که یکی از دوستان گفتند اینها اصالتاً مازندرانی هم نبودند و در واقع پدر و مادر رضاخان عملاً غیر ایرانی محسوب میشوند بله طبق همین اسناد همینطور است پدر و مادر رضاخان اهل گرجستان بودند و اینها به ایران مهاجرت کرده بودند ولی به لحاظ جغرافیای سیاسی منطقه و تقسیمات کشوری نسب پهلوی از طرف پدر و مادر دیگر ایرانی محسوب نمیشوند. در اسناد لانه جاسوسی آمریکا که یک جایی درباره اصل و نسب شاه و پدرش و راجع به پدر و مادر رضاخان و شوهر دوم مادرش بحث میکند میگوید این خانواده دستهجمعی برای امرار معاششان در قزاقخانه و زیر دست روسها بزرگ شدند در اینجا هم یک بحثهایی هست. پدر او از این داداش بیگیهای قفقاز است که عرض کردم اسم دقیق او معلوم نیست بعضیها گفتند عباسقلی، بعضیها گفتند عباسعلی و همان موقع هم مشهور بود که، آن شعری که ایرج میرزا دارد راجع به:
داشت عباسقلیخان پسری پسر بیادب و بیهنری
هرچه میدادند میگفت کم است مادرش مات که این چه شکم است؟
آن موقع میگفتند این تعریض به پدر رضاشاه و خود رضاشاه است حالا یا عباسعلی یا عباسقلی. نام برادر و خواهران تنی و ناتنی او هم جاهایی ذکر شده است نباتخانم و از این حرفها. اما مشکلات خانوادگی که دوستان گفتند چه بود؟ یک علتش همین بود که خیلی اینها درهم و برهم بودند یعنی ببینید پدربزرگ رضاخان که خودش زنان متعددی داشته است بعد همین پدربزرگ رضاخان یک خانم قفقازی را صیغه میکند 7- 8 تا پسر از او دارد که هفتمین آن عباسقلی خان است که پدر رضاخان میشود. بعد نوبت عباسقلی و عباسعلی خان میرسد که این پدر رضاخان است. این پدر رضاخان هم باز زنان متعدد و زیادی داشته و یک تضادهای فامیلی شدیدی بین اولاد اینها بوده که همینها باعث عقدهها و درگیریها و این که انکار نسب کند این بگوید تو بچه پدرم نیستی آن بگوید تو نیستی و امثال اینها بوده. این که از بین ازدواجهای پنهان و ارتباطات غیر رسمی متعددی که پدر رضاخان داشته غیر از آن 4- 5 ازدواجش مادر رضاخان همسر چندم آن بوده من این را نشماردم ولی فکر کنم در اسناد لانه جاسوسی یک جایی هست در مورد خانواده رضاخان دارد به واشنگتن گزارش میدهد آنجا میگوید بابای رضاخان دست کم با پنجتا زن بوده و از آنها 33تا بچه دارد 33 تا فرزند پدر رضاخان از 5 زن رسمی دارد و حداقل آمار زنانی که پدر رضاخان داشته اینها بودند البته خود رضاخان هم عرض کردیم غیر از این 5تا زن علنی داشته با زنان متعددی رابطه داشت یعنی خود محمدرضا شاه هم همینطور بود. محمدرضا شاه هم سه تا ازدواج علنی اعلام شده دارد و با دهها زن رابطه دارد با فواحش اروپایی، ایرانی، این خاطرات عَلَم را که بخوانید نمونههای متعدد جالبی آنجا فقط ذکر شده است. ظاهراً اینها نسل به نسل خیلی زنان را دوست داشتند و خیلی رابطه داشتند اما بله همینطور که دوستان گفتید پدر رضاخان و مادرش، پدرش که قفقازی و مادرش هم اهل گرجستان است حالا این که پرسیدند این قفقازی و گرجی چطوری در ایران و مازندران پیدا شده آن مناطق دیگر ربطی به ایران نداشتند ولی خب رفت آمدها برقرار بود. شناسنامه هم آن موقعها کسی نداشت و یک نمونه دیگر پدر رضاخان غیر ازاین که مادر رضاخان یک خانم اهل گرجستان است پدر رضاخان سابقه دلالی زنان زیبای گرجی داشته در یک دورانی هم دلالی زن برای حرمسرای ناصرالدین شاه قاجار میکرده است از جمله یک دختر گرجی زیبایی را از آنجا میآورد و به حرمسرای شاه هدیه میدهد به او سکه جایزه میدهند. اینخاطرات سلیمان بهبودی را ببینید میگوید همین دختر گرجی که بابای رضاشاه این را به حرمسرای شاه تحویل داد و برای شاه آورد بعداً یک اتفاقاتی افتاد مثل این که این فرار میکند همین باعث شد که پدر رضاخان یک کتک مفصلی هم از مأموریه دربار خورد که مثلاً این چه افتضاحی بود برای حرمسرای شاه ایجاد کردی؟ خود رضاخان هم که همینطور. یعنی ایشان وقتی که سرگرد شده و از افسران روسی قزاق درجه گرفته، خب این مدام در همدان، کردستان، و جاهای مختلف مأمور سرکوب و المأمور و سرکوب بوده و در طول سالها در مناطق مختلف با زنان مختلف رابطه داشته است به جز این فرزندان شناخته شده و مشهور رضاخان که از چهار- پنج تا زن هستند غیر از اینها هم بعد از انقلاب و هم قبل از انقلاب کسانی پیدا شدند که اینها ادعا کردند که اینها بچههای رضاخان هستند. همان موقع قبل از انقلاب خبر آن پیچید که یک جوان 35 ساله بود خیلی هم شبیه رضاخان بود دهان او را تهدید و پول بستند یک خانه در کرج به او دادند با حقوق ماهیانه و... حقالسکوت که خیلی خب دیگر چیزی نگو چون نمیشد انکارکرد. بعد از انقلاب هم بود یک خانمی به نام صدیقه پهلوی که در ایران مانده بود همانطور که یکی از زنان رضاشاه هم در ایران ماند – مادر شاه نه بلکه یکی دیگر از نامادریها – این هم مدارک برای امام(ره) فرستاده بود یک نامهای به امام(ره) نوشته بود که من دختر رضاخان هستم ولی رژیم قبلی به من هم ظلم کرده است و... اسنادش را هم فرستاده بود. غیر از این 4- 5 مورد ازدواج رضاخان خیلی موارد از زنان دیگر فرزندان دیگری دارد که گمنام هستند حالا راست یا دروغ مخلوط یک جا خواندم حدود 56 نفر مجموعاً راست و دروغ قبل و بعد از انقلاب کمکم پیدا شدند که اینها ادعا کردند فرزند رضاخان هستند و مدارکی هم هر کدام آوردند که البته یک بخشی از آن هم قابل اثبات نبوده ولی اجمالاً معلوم بوده که رضاخان در آن سالها بیکار نبوده است.
سؤال: سؤال بعدی فرمودند این ماجرای ارتش مدرن که میگویند انگلیسیها بعد از کودتا برای رضاخان درست کردند و جزو خدمات رضاپهلوی میشمردند آن چیست؟
جواب استاد: ببینید آن روزها دقت کنید چه وضعیتی بود؟ جنوب ایران در اشغال انگلیسیها بود. شمال در اشغال روسهای تزاری بود. ارتش رسمی ایران فرماندهان آن افسران روس بودند و بعد رژیم سوریه سقوط میکند در انقلاب بلشویکی و انقلاب لنین . لذا در این فرصت که روسیه عملاً موقتاً از ایران خارج میشود انگلستان توسط عوامل خود مثل همین رضا پالانی فرماندهی سپاه قزاق ایران را در دست میگیرد و با همان ارتش در ایران کودتا میکند و در کشور ما بطور کامل مسلط میشود با همان ارتش به اصطلاح مدرن ساخته روسیه که حالا رژیم روسیه ازهم پاشیده است بعد که با همان ارتش رضاخان کودتا میکند و بر ایران مسلط میشوند در آن فاصله، آن ارتش را منحل و متلاشی میکند یک ارتش جدیدی در ایران تحت فرماندهی افسران انگلیسی سازمان میدهند با این ارتش جدید آن کودتای آرام بعدی، فشار بعدی میشود که قانون اساسی است که رژیم عوض میشود رژیم پهلوی میآید و در قانون اساسی دستکاری میشود و انگلستان بر کل کشور با آن مسلط میشود رژیم جدیدی سر کار میآورد و تمام پاره قدرتها و مقاومتها را سرکوب میکند بله یک عده راهزن و دزد پیدا شده بودند که اینها هم سرکوب میشوند ولی جنبشهای مقاومت ضد استبدادی و ضد استعماری بسیاری سرکوب کرد یعنی در تمام این خیانتها عامل اجرایی لندن همین رضا پالانی است و عناصر خائن دیگری که در کنار آن انگلیسیها قرار دادند مثل ضیاءالدین طباطبایی، مثل محمدعلی فروغی، تقیزاده، داور، تیمورتاش، اردشیر ریپورتر و شبکه فراماسونی همه اینها در پروژه ایرانفروشی ایفای نقش کردند و بعد هم بالاخره انقلاب مشروطه در کوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران بطور کامل شکست خورد استعمار و استبداد بیشتر و گستاختر از قبل و قبل از مشروطه بر ایران مسلط شدند به اسم ارتش مدرن و به نام نظم و امنیت بیش از 20 هزار انسان یعنی تا حدود 22 هزار همان موقعها در منابع ایرانی و غیر ایرانی گفته شده بود کشتند و کشتار کردند کمترین آمار 23 هزار نفر است که زیر چکمههای انگلیسی رضاخان له شدند عشایر لرستان، بختیاری، قشقایی، عشایر کردستان، عشایر عرب خوزستان، کُردها، عشایر ترک آذربایجان، عشایر گیلان و مازندران همه اینها به بهانه مختلفی سرکوب کردند و قتل عام کردند و در واقع این ارتش مدرن رضاخان فقط کشتار داخلی میکرد اما در برابر دشمنان خارجی و اشغالگران بیگانه هیچ وقت نایستاد یعنی اولین و آخرین و تنها تجربه ارتش مدرن رضاخان برای دفاع از خاک ایران همان فرار رذیلانه و فروپاشی کل آن ارتش به اصطلاح مدرن بود ظرف یک روز در برابر اشغال ایران در همان 1320. این بود ارتش مدرن ایران پهلوی که عملاً شاخه ایرانی ارتش اشغالگر انگلیس بود به این معنی میگویند مدرن که امنیت ایجاد کرد! اصلاً چه کسی کشور را ناامین کرده بود که بعد احتیاج به امنیت پیش بیاید؟ اشغالگران بیگانه و عوامل داخلیشان کشور را ناامن کردند و بعد هم خودشان رضاخان را آوردند و گفتند امنیت ایجاد کردیم قبلاً روسها میگفتند ارتش مدرن درست کردیم سپاه قزاق که علیه مردم ایران به کار ببرد در مشروطه. بعد انگلیسها آمدند گفتند ارتش مدرن برای ایران ایجاد کردیم برای این که خودشان بر ایران مسلط شدند.
سؤال: سؤال بعدی پرسیدند که چگونه است که در دوره انگلیسیها با بعضی از عشایر جنوب و غرب علیه دولت مرکزی کار میکردند اما بعد حامی دولت مرکزی علیه عشایر شدند
جواب استاد: برای این که در دو مقطع بود آن همکاری که انگلیسیها با بعضی از عشایر مسلح میکردند در غرب و جنوب ایران بخصوص و بخشی هم در شرق ایران منطقه بلوچستان، در منقطه خوزستان، در منطقه بختیاری و مرکزی، آن قبل از کودتا بود جنگ قدرت با روسها بود اواخر دوره قاجار بود مناطق جنوب تحت اشغال انگلیسیها بود تسلط بر منابع نفتی ایران و میخواستند خیلی دولت مرکزی مسلط نباشد خودشان صاحب آن نفت باشند که خودمان کشف کردیم برای خودمان است. اصلاً سیاست، بلکه باید گفت خباثت دائمی انگلیس همیشه همین بوده الآن هم همین است زندگی در شکاف زخمها! و اختلافات داخلی ملتها. اینها با استفاده از ابزاری متقابل از دولتهای مرکزی علیه نیروهای محلی از نیروهای محلی علیه دولت مرکزی و در این شکاف کار خودشان را پیش میبرند همه جا همین کار را کردند ماجرا این بود که بعضی ایلات و عشایر جنوب و غرب که گاهی با دولت مرکزی حتی پیش از مشروطه، گاهی دشمن بودند و گاهی دوست بودند مخصوصاً بعد از این که نفت در جنوب ایران کشف شد کمپانیهای آمریکایی و انگلیسی و موقعی که ایران را اشغال کردند این ایلات و عشایر ایران مخصوصاً در آن مناطق جنوب خیلی مورد توجه بیگانگان مخصوصاً انگلیسیها قرار گرفتند انگلیسیها رفتند با تک تک این قبایل و ایلات رابطه برقرار میکردند و توانستند بعضی از سران عشایر را بخرند بخصوص آن که آنها هم با دولت مرکزی درگیر بودند از طرف دولت مرکزی گاهی به آنها ظلم میشد گاهی خودشان دست درازیهایی میکردند به هر صورت انگلستان در ایلات و عشایر مناطق نفوذ کرد و با اهرم آنها از دولت مرکزی امتیاز میگرفت اما بعد که کودتا کردند به دست رضاخان و کل حکومت مرکزی ایران را به طور کامل لندن تحت کنترل گرفت و بر ایران مسلط شد و سپاه قزاق با ساختار به اصطلاح مدرن روسی را منحل کردند و یک ارتش سراپا تحت فرمان افسران انگلیسی تشکیل دادند حالا دیگر دولت مرکزی را دست رضاخان دادند و آن ارتش برای خودشان است. حالا دیگر باید میرفتند آن ایلات و عشایر مظلوم را سرکوب میکردند و دولت مرکزی و ارتششان را انگلیسی به جان همان ایلات و عشایری انداختند که قبلاً خودشان با آنها علیه دولت مرکزی قبل از کودتا کار میکردند.
سؤال: پرسیده بودند که انگلیسیها در رضاخان چه دیدند که یک آدم بیسواد را انتخاب کردند و چرا او؟
جواب استاد: ببینید این یک یادداشتهایی بود که من مأخذ آن را اعلام کردم که رفقا ببینند و یک نمونهاش را اینجا آوردم یک نمونههایی از تحلیل شخصیت رضا پالانی در اظهار نظر سفرای اروپایی در تهران است بخصوص انگلیس که وقتی داشتند یک لیستی از نظامیان و افسران ایرانی از داخل افسران سپاه قزاق تهیه میکردند برای پروژههای خودشان در ایران، چند نفر را اسم میبرد یکی یکی آنجا تحلیل شخصیت کردند به این رضاخان که میرسند میگویند او یک شخص منافق است برای بزن بکوب، هیکلمند و هیکلی، خشن و دارای روحیه درندگی بیسواد و در عین حال آماده بکار و کاملاً بدردبخور! این توصیف کارشناسان اینترجلسرویس انگلیس و بخش اطلاعات ارتش انگلیس در ایران است و میگوید این یکی از کسانی است که در ارتش ایران و سپاه قزاق به درد ما میخورد. یا مثلاً در اسناد سفارت انگلیس آن اوایل که داشتند روی او کار میکردند که بعداً او را انتخاب کردند میگوید شخصی با خوی پادگانی است و چشمانی که اثری از گذشت در آن نیست و روحیه دسیسهگری که به درد کار ما میخورد. یک نمونه دیگری که باز من اینجا آوردم "جورج آپتون" که آن کتاب «نگرشی بر تاریخ ایران نوین» و همینطور کتاب «آخرین روزهای رضاشاه» برای ریچارد استوارت. یک نقلهای مستندی در این باب آوردهاند. آنجا راجع به رضاخان این را میگوید، میگوید یک نظامی متکبر و بیرحم در برابر سربازانش پراگماتیست که اصلاً اصولی ندارد میگوید بدون اصول اما خشن، صریحاللهجه در حد دریدگی، دارای قدرت پنهانکاری یعنی زرنگبازی و مخفیکاری و نفاق. بدون هیچ دلبستگی به آزادی. به کلی بیسواد، یعنی هم بیسواد است و هم ذاتاً فاشیست است به درد ما میخورد و ناآشنا به مفاهیم علمی و اجتماعی، سواد ندارد شعور سیاسی، دینی، علمی و اجتماعی هیچی ندارد!حتی میدانید به لحاظ نظامی رضاخان دانشگاه نظامی ندیده، همیشه از پایین یک پادو و عامل اجرایی بوده است رضاخان اصلاً درس نظامی هم نخوانده است و دارای نوعی احساس حقارت شدید در برابر اروپاییها. او را اینطوری ارزیابی کردند! که معتقد است باید با اروپاییها حتماً هماهنگ شد تا مسخره نشویم و ما را مسخره نکنند و نگویند اینها عقب ماندهاند. برای آلمانها و چندتا سفارت دیگر هم یک آدم دربانی و خدمتگزاری میکرده است پژمان آنها بوده و در این بله قربانگویی مورد توجه آنها هم بوده است. ولی این پالانی خودش وحشی بود اما به شدت هم فرصت طلب بوده است. خب میدیده احمدشاه قاجار که یک آدم بیعرضه، ضعیف، منفعل، خوشگذران که مدام میخواست به اروپا برود آنجا زندگی کند و بماند. مردم و علما از اتفاقاتی که کلاً از مشروطه به بعد همینطور پشت سر هم افتاد نگران بودند و بعد هم جنگ جهانی و قحطیها، گرفتاری، ناامنی، اشغال کشور و از این قبیل، مردم هم از هرج و مرج و ناامنیها و گرسنگیها خب ناراضی بودند میدانید در این جنگ جهانی اول میلیونها نفر ایرانی در قحطی و مرض و بیماری مردند که عامل اصلی آن اشغالگران ایران از جمله انگلیسها بودند همینطور یک مقدار هم روسها. صحبت از بین 8 تا 10 میلیون ایرانی است که آن موقع اینها نزدیک به نصف جمعیت ایران میشدند. بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر است قتل عام با قحطی و گرسنگی و تحریم که هرچی هم غذا و امکانات بود انگلیسها برمیداشتند برای خودشان و مستعمراتشان و ارتش خودشان که در منطقه درگیر بود و میخواست برای ایران و عراق و ترکیه و عثمانی داشت بر همه اینها مسلط میشد. خب پالانی بیشعور است شعور دینی و سیاسی ندارد اما فرصتطلب و فرصتشناس هست و از این وضع که بیگانهها کاملاً میخواهند نفوذ بیشتر بر ایران پیدا کنند مخصوصاً بعد انگلیسها میخواهند کاملاً مسلط بشوند مردم از وضع مشروطه و هرج و مرج و جنگ اول و ناامنی همه خسته شدند علما و مردم میخواهند یک جوری سامان پیدا کند یک حداقل زندگی بیاید دشمن دارد نفوذ میکند و دشمن هم یک رژیم پوسیده و احمدشاه هم با آن وضعیت، که دلش میخواست مدام به اروپا برود انگلیس و فرانسه، میگفت من کاشکی آنجا بودم و آنجا به دنیا میآمدم. رضاخان هم از این فرصتها کاملاً سوء استفاده کرد و مجموعاً قدرتهای بیگانه و بعد فهمید دور، دور انگلیسهاست و روسیه دارد بیرون میرود آنها را به خودش متوجه کند بعد هم که کودتا کردند برای این که رضایت کامل انگلیسها را جلب کند از اینها رضایت محض میکرد تا بتواند و توانست یکی یکی همدستانش را در خیانت ایران امثال فروغی و داور و تیمورتاش، همه را بعد از این که تاریخ مصرفشان منقضی شد همهشان را یا کشت یا مثل داور مجبورشان کرد به خودکشی یا مثل تیمورتاش کشت یا مثل فروغی گفت دوران تاریخ مصرفتان تمام است بروید. گرچه بعداً وقتی رضاخان را برداشتند دوباره انگلیسها محمدعلی فروغی را آوردند که انتقال قدرت از آن پدر فاسد به پسر فاسد توسط این شخص فاسد یعنی محمدعلی فروغی فراماسون و عامل انگلیسیها اتفاق بیفتد و بعد از این که دیگر کاملاً مستقر شد همان رضاخانی که مذهبی نمایی میکرد و در هیئت امام حسین پابرهنه سینه میزد و دموکراتنمایی کرد و جمهوریخواه شده بود دیگر فهمیدند کار تمام است و یکجا همه اینها را وقتی که شاه شد کنار گذاشت، نه فقط مخالفان و منتقدان او، نه تنها امثال مدرسها و... بلکه حتی رقبا و حتی شرکای خودش را یکی یکی حذف کرد. نزدیکترین عوامل و همدستانش را در کودتا که او را کمک کردند به دستور انگلیسیها او را حاکم کنند تاریخ مصرفهایشان که تمام شد همه اینها را به روشهای خشن و توهینآمیز یکی یکی این ها را دور انداخت، قلع و قمع کرد کاری که 12 سال بعد، البته بعد از این که رضاخان سقوط کرد و او را برداشتند و بچه او را آوردند 12 سال بعد از سال 1320 تا 1332 که کودتای دوم غربیها و این دفعه بیشتر آمریکاییها و انگلیسیها در مورد پسر خائن او یعنی پهلوی دوم را سر کار آوردند و عیناً همین را با یک تفاوت شکلی تکرار کردند.
بسیار خب، اگر سؤالات دیگری بود در این حوزه مباحث تاریخی یا تاریخ سیاسی انشاءالله در فرصت دیگری در خدمت رفقا خواهیم بود.
والسلام علیکم و رحمه الله
هشتگهای موضوعی