شبکه چهار - 6 اسفند 1400

امام موسی بن جعفر ع؛ یک‌تن و ده جبهه (زمانه و زمینه پس از امام صادق ع)

بمناسبت شهادت موسی بن جعفر، امام کاظم ع _ مشهد_ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت برادران و خواهران عزیز.

این جلسات چون خیلی نامنظم و گاهی با فاصله‌های زیاد برگزار می‌شود نقطه ضعف بزرگی است و من هم چاره‌ای ندارم. قاعدتاً این جلسات باید یک تعداد هفته پشت سر هم انجام می‌شد و تمام می‌شد من خودم هم فکر نمیکردم این‌قدر طول بکشد و این‌قدر هم نامنظم باشد امیدواریم تا قبل از ظهور حضرت(عج) این جلسات تمام بشود و بحث حضرت حجت(عج) همزمان با ظهور ایشان بشود. بحث امام جعفر صادق(ع) ما تقریباً به آخر رسیدیم و قرار بود بحث موسی‌بن‌جعفر(ع) را آغاز کنیم و همین کار را هم می‌کنیم. منتهی یک اتفاقاتی بعد از شهادت امام صادق(ع) افتاده که اگر آن‌ها توضیح داده نشود فهم بخشی از آنچه که در زمان هارون به دست موسی‌بن‌جعفر(ع) اتفاق افتاد روشن نخواهد بود. چون رژیمی تغییر کرد و عرض کردیم بیشترین و بیش از نیمی از احادیث شیعه غیر از امیرالمؤمنین(ع) از امام صادق(ع) است فضا باز شده و بعضی از مطالب برای نخستین بار امکان طرح آن در زمان امام صادق(ع) پیش آمد. یک اشاره به آن بکنیم که امام موسی‌بن‌جعفر(ع) در این فضا وارد صحنه شدند و پرچم رهبری مکتب اهل بیت را در دست گرفتند این شرایط را بشناسیم. به عنوان نمونه یک کاری که شاید بطور علنی و وسیع برای نخستین بار در زمان امام صادق(ع) که موسی‌بن‌جعفر جوان بودند و خودشان در صحنه بودند و در تمام این مسائلی که ما از امام صادق(ع) نقل کردیم موسی‌بن‌جعفر در کنار پدر هستند در تمام این صحنه‌ها؛ حتی در طبق بعضی از نقل‌ها در بعضی از بازداشت‌ها تعقیب و مراقبت‌ها موسی‌بن‌جعفر(ع) در سن جوانی و نوجوانی هدف قرار می‌گرفتند و مورد تعقیب بودند. در زمان امام صادق(ع) یکی از بحث‌هایی که برای نخستین بار مطرح شده بحث علوم جدید بود آنچه که امروز به آن علوم جدید می‌گویند در واقع علوم طبیعی و علوم تجربی که اگر بشود من امشب به آن یک اشاره‌ای خواهم کرد که از جمله باید امام صادق(ع) بنیانگذار آن چیزی که امروز دانشگاه‌های مدرن به آن می‌گویند بدانیم که در همه رشته‌ها در کنار فقه و حقوق و فلسفه و تعلیم و تربیت و تفسیر حدیث و کلام، آموزش فیزیک و شیمی، جانورشناسی، گیاه‌شناسی، آناتومی و فیزیولوژی بدن، ستاره‌شناسی و آنچه که در این دوران ما به نام علوم انسانی و علوم فرهنگی مطرح می‌شود تعلیم و تربیت و روانشناسی و... تمام این‌ها در بحث‌هایی که امام صادق(ع) بنیانگذار آن بودند به شکل دانشگاهی و آکادمیک با چند هزار شاگرد و حلقه‌های خاص است. خب موسی‌بن‌جعفر(ع) در این قضیه حضور دارند در این دوران، یعنی شما دورانی که موسی‌بن‌جعفر(ع) در زمان پدر و در کنار پدرو در همه این صحنه‌های سیاسی و علمی و اجتماعی هستند، این را در نظرداشته باشید که حالا من به بعضی از این روایات در این باب، اگر فرصت کنم امشب اشاره می‌کنم در باب مسائلی که درباره علوم تجربی و علوم طبیعی می‌گویند. دعوت به آزمایش, تجربه, مشاهده و بیان مبادی متافیزیک و الهیات توحیدی به عنوان بستری برای علوم تجربی، فیزیک، شیمی و این قبیل. در واقع تعریف اسلامی و دینی از علم، نه تعریف سکولار از علم. اما بخش نخست دو نکته مهم؛ که این‌ها در فضای فعالیت موسی‌بن‌جعفر(ع) تأثیر دارد. 1) بعد از شهادت امام صادق(ع) بزرگترین انشعاب شیعه بوجود می‌آید. دوستان به این نکته توجه کنند. شیعه ده‌ها انشعاب داشته است این که شما فکر می‌کنید الآن شیعه اثنی عشری و شما شیعه اثنی عشری هستید نه، شیعه اولاً کلمه شیعه علی را خود پیامبر(ص) بکار بردند در زمان رسول‌الله(ص) این کلمه به کار رفت و اشاره داشتند به بعضی از اصحاب که این‌ها حلقه اطراف علی(ع) بودند یعنی در زمان خود پیامبر(ص)، پیامبر کسانی مثل ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، بلال را شیعه علی می‌گفتند یعنی این‌ها چون خود اصحاب پیامبر(ص) چند حلقه و چند دسته بودند که این دسته‌بندیها جناح بندی‌ها در زمان پیامبر(ص) بود ولی خیلی علنی و شفاف نبود و بعد از پیامبر(ص) این دسته‌بندیها خودش را نشان داد یعنی علنی رو آمد. این یک نکته. در زمان امیرالمؤمنین(ع) به چند دسته شیعه علی(ع) می‌گفتند. یکی کسانی که به لحاظ اخلاقی و شیفته علی و محبّ علی بودند. یک عده کسانی که به لحاظ سیاسی شیعه علی بودند ولی به لحاظ اعتقادی علی‌بن‌ابیطالب(ع) معصوم بود، منسوب خدا بود و یا چه بود این‌ها را قبول نداشتند و تصریح نکردند ولی این که علی(ع) بهترین اصحاب پیامبر است بحث و اخلاف بود. یک عده اما شیعیان و افراد خاص حلقه محدودتری بودند به همین معنایی که امروز من و شما می‌گوییم شیعه علی، که علی را معصوم بداند به این معنا قائل به تشیع بودند و علوی بودند. پس زمان امیرالمؤمنین(ع) هم چند دسته شیعه علی می‌گفتند و معانی مختلفی داشت. زمان خلافت عثمان یک دسته‌بندی داشتند می‌گفتند شیعه عثمان، شیعه علی! که این بیشتر جناح‌بندی سیاسی بود که کار رسید به آن شورش و یک انقلابی علیه خلیفه سوم که به کشتن خلیفه انجامید و کشته شد. امیرالمؤمنین در این میان، موضع‌شان این بود که منتقد خلیفه بودند اما مخالف با خشونت و کشته شدن خلیفه بودند گفتند کشتن خلیفه و شورش درست نیست اما انتقادها و اعتراض‌ها بخشی‌اش به خلیفه وارد است و باید اصلاح شود ولی جلوی خشونت را می‌گرفتند که خلیفه سوم کشته نشود، محاصره شده بود آب به روی او بسته شده بود. حضرت امیر(ع) از طریق حسنین آب به عثمان می‌رساندند چند بار خواستند حمله کنند بریزند توی خانه عثمان، حضرت امیر(ع) مانع می‌شد و می‌گفت نگذارید ولی بالاخره این کار شد. بعد از این قضیه هم یک جور اسم شیعه. در زمان امام حسن(ع) باز شیعه علی، شیعه حسن معانی مختلف داشت ولی یک انشعاب در شیعه بعد از امام حسین(ع) و بعد از کربلا اتفاق می‌افتد. چندتا انشعاب است که بیشتر انشعاب‌های سیاسی است و این که ما در قضیه کربلا کوتاهی کردیم، نکردیم، و حالا باید چه کار کنیم و چندتا جنبش به وجود آمده است. یک انشعاب آن‌جا به نام کیسانیه اتفاق می‌افتد که بعضی‌ها گفتند این کیسانیه همین کیان است. و یک انشعاب از جریان مختار و کیان و در رابطه با جناب محمدبن‌حنفیه فرزند امیرالمؤمنین(ع) این اتفاق می‌افتد که بعضی‌ها گفتند ایشان امام زمان است، مهدی است غایب شده و کوه رضا که در دعای ندبه می‌گویند این‌ها هم در همان مورد ایشان به کار می‌بردند. این‌طور انشعاب‌ها را ما داریم ولی بعد از امام سجاد(ع) یک انشعاب بزرگ اتفاق می‌افتد شیعیان بین این که رهبری امام باقر(ع) را داشته باشند یا جناب زید شهید اهل بیت را داشته باشند؟ این اولین تقسیم بزرگ شیعه است که شیعه زیدی راهش را جدا می‌کند می‌گوید ما امام باقر(ع) و محمدبن‌علی را قبول داریم اما امام ما کسی است که شمشیر بردارد و جنگ مسلحانه بکند و بجنگد و او زید است. بنابراین این یک انشعاب است که شهدای زیدی بوجود آمدند که خیلی از شیعیان در دنیا قیام کردند نهضت کردند و حکومت تشکیل دادند شهدای زیدی بودند حتی بعضی‌ها می‌گویند شیعیان شمال ایران که در زمان آل بویه اولین حکومت بزرگ شیعه را تشکیل دادند و بعد از ایران آمدند عراق و بغداد را هم فتح کردند و ظاهر آن خلیفه عباسی بود و باطن آن اینها بودند و قرن 3 و 4 هجری دوره درخشان علم و تمدن اسلام و ایران است بعضی‌ها گفتند ایرانی‌ها شیعه زیدی در آن‌جا بودند و بعداً اثنی‌عشری شدند اما قویترین منطقه‌ای که شیعیان زیدی حکومت تشکیل دادند و قرن‌ها حفظ کرده است همین یمن بوده که الآن هم شیعیان زیدی هستند. و جاهای دیگری هم اینها بودند و مناطقی حکومت تشکیل دادند. اما یک خرده انشعاب‌هایی ما داریم اما بزرگترین انشعابی که باید گفت در شیعه بود در زمان موسی‌بن‌جعفر(ع) بعد از امام صادق(ع) اتفاق افتاد. امام صادق(ع) فرزندی به نام جناب اسماعیل دارند. در روایت هم داریم مثل این که قرار بود جناب اسماعیل بعد از امام صادق(ع) امام و رهبر باشد حالا در روایت داریم که ایشان در جوانی از دنیا رفت و بعد بحث بداء آمد که بداء حاصل شد و بحث این که مصلحت نبوده، و یک تعبیری از امام صادق(ع) راجع به جناب اسماعیل نقل می‌شود که همین تعبیری که – بلانسبت – امام(ره) راجع به مصطفی گفت که مرگ مصطفی از الطاف خفیه بود، ما خیلی روی آن برنامه‌ریزی کرده بودیم اما خدا چیزی دیگری را اراده کرد، شبیه این از امام صادق(ع) راجع به جناب اسماعیل برادر موسی‌بن‌جعفر هست. اسماعیل وقتی که از دنیا می‌رود یک مرگ خیلی تکان دهنده‌ای بود که آثار خیلی زیادی در تاریخ اسلام و شیعه گذاشت. این‌جا شیعه بعد از شهادت امام صادق(ع) بزرگترین انشعاب در شیعه اتفاق می‌افتد همین‌هایی که به آن‌ها شیعه اسماعیلیه می‌گویند در واقع نقطه شروع آن این‌جاست. یک و نیم قرن از هجرت پیامبر گذشته، جریان اصلی شیعه چند گروه می‌شود. یک عده بعد از امام صادق(ع) توقف می‌کنند و می‌گویند ایشان آخرین امام بود حتی برخی گفتند ایشان مهدی است. بعضی‌ها آمدند گفتند امام صادق(ع) از دنیا نرفته شهید نشده بلکه غائب شده است و برمی‌گردد و ظهور می‌کند. حتی در زمان امام صادق(ع) بعضی‌ها پیش ایشان می‌گفتند که شما قائم آل محمد نیستید؟ نظر یاران و شیعه این است که شمایید. ایشان فرمودند نه، من نیستم. جریان‌های غالیگری و انحرافی منحرفی بین شیعه بوجود آمده، کسانی که حتی گفتند امام صادق(ع) پیامبر جدیدی بوده به او وحی می‌شده، و کسانی که حتی گفتند ایشان خدا بوده مثل مسیحی‌ها راجع به حضرت عیسی(ع) چه می‌گویند؟ می‌گویند خدا به شکل بشر آمد، پسر خداست خدا در او حلول کرد، می‌گفتند خدا در جعفربن‌محمد امام صادق(ع) حلول کرده است این خدا بود. حتی چند نفر از نزدیکان و یاران نزدیک امام صادق(ع) که رابط بین ایشان و شیعه بودند این‌ها منحرف شدند و بعضی‌هایشان هم خیانت کردند و مرتد شدند. کسی مثل ابوالخطاب است که جریان خطابیه یکی از انشعابات شیعه بوجود آمد. شیعه راجع به امام صادق(ع) اعلام کرد که به ایشان وحی می‌شد و ایشان پیامبر بود و بعد از یک مدتی هم گفت که ایشان مثل حضرت عیسی بوده و خدا بوده است از دنیا هم نرفته خدا هست. بعد گفتند خب ما از کجا پیام‌های او را بشنویم؟ گفت من پیامبر او هستم! چند نفر از افراد نزدیک و افراد عالم و بزرگ بین شیعیان، سر این قضیه خیانت کردند و دکان باز کردند این خیلی چیز عجیبی است. بنابراین چندتا شعبه انحرافی در شیعه بوجود می‌آید با ادعای مهدویت، ادعای نبوت، ادعای اولوهیت و خدایی، برای امام صادق(ع) و دکان باز می‌کنند و از بقیه جدا می‌شوند و می‌گویند مسیر درست شیعه ما هستیم و یک عده‌ای گرفتار این‌ها می‌شوند منحرف می‌شوند و بین شیعه اختلاف می‌افتد.

یکی هم جریان جناب اسماعیل است. اسماعیل بعد از ایشان، بزرگترین فرقه شیعه بوجود آمد که تازه آن موقع از شیعه اثنی عشری این‌ها بخشی‌شان بیشتر و قوی‌تر بودند حتی این‌ها گفتند در بعضی از شهرها اکثریت شیعیان شهر رفتند و اسماعیلی شدند. ببینید در چه شرایطی موسی بن جعفر(ع) پرچم را برداشتند. اسماعیلیه به آن‌ها لقب‌های مختلفی دادند بعضی‌ها به آن‌ها سبعیه گفتند، سبع، یعنی تا شش امام، تا امام صادق(ع) با ما همراه بودند و بعد امام هفتم اسماعیل است و خودشان چند گروه شدند بعضی‌ها گفتند اسماعیل غایب نشده و نمرده و امام غائب است و ظهور خواهد کرد و از آن به بعد ما با او از طریق غیب رابطه داریم و بعد از جناب اسماعیل که ایشان بزرگترین فرزند امام صادق(ع)، که ایشان از موسی‌بن‌جعفر(ع) بزرگ‌تر بود. بعد از ایشان گفتند اسماعیل است، بعد از اسماعیل هم فرزند اسماعیل به نام محمد است که ایشان هم چون مخفی بود به او محمد مسطور می‌گفتند چون ایشان زندگی مخفی و زیرزمینی داشت به نام محمد مسطور، و لذا این‌جا یک جریان قوی شیعه جدا شدند و اتفاقاً اینها چنان قوی عمل کردند که بزرگ‌ترین حکومت‌های شیعه را در همان قرن 4 و 5 در جهان اسلام ایجاد کردند. مثلاً فاطمیون در مصر که مصر را تا مراکش، الجزایر، تا تونس و حکومت‌های علوی و شیعی تشکیل شد و فلسطین و قدس در اختیار این‌ها بود یک تمدن بسیار قوی، کتابخانه‌ها و بیمارستان‌های عظیم که حب امیرالمؤمنین(ع) و حضرت فاطمه(س) تا همین الان در مصر جزو کارهای این تیپ‌هاست همه این‌ها اسماعیلی بودند. در ایران چندین حکومت کوچک اسماعیلی تشکیل شد بعضی از بزرگان فرهنگ و ادبیات ایران اسماعیلی بودند. مثلاً ناصرخسرو و قبادیانی که ایشان جزو دعوت‌گران و داعیان اسماعیلی بود شاعر بزرگ و آدم انقلابی و قوی که از همین خراسان دعوت می‌شد آن‌جا شمال آفریقا پایگاه انقلابیون شده بود که همه آن‌جا می‌رفتند و شیعیان انقلابی آن‌جا آموزش می‌دیدند تشکیلات و پول، اسلحه، ارتباطات بعد می‌آمدند در کل کشورهای اسلامی قیام مسلحانه می‌کردند و خیلی جاها شیعیان اسماعیلی حکومت تشکیل دادند و حتی بعضی‌ها در مورد خواجه نصیرالدین طوسی گفتند ایشان اول شیعه اثنی عشری بود بعد اسماعیلی شد البته این دلایلی را که این‌ها گفتند برای این قضیه کافی نمی‌دانم اما آن موقع به این‌ها شیعه اسماعیلی گفته می‌شد مثلاً در مورد فردوسی می‌گویند او شیعه اسماعیلی بودند. در مورد ابن‌سینا که می‌گویند او شیعه بوده، او شیعه اسماعیلی بوده است. آن موقع شیعه را به اسم شیعه اثنی عشری نمی‌شناختند بلکه شیعه بیشتر به نام اسماعیلی شناخته می‌شد. اینها قوی‌ترین جریان شیعه شدند، انقلاب‌ها بزرگ و حکومت‌های بزرگ تشکیل دادند در تمام جهان اسلام. یا مثلاً جناب حسن صباح که مشهور است، این حسن صباح که غربی‌ها به نام حشیشیون می‌شناختند می‌گفتند این‌ها عملیات‌های انتحاری استشهادی انجام می‌دهند و از مرگ نمی‌ترسند اینها حتماً مواد می‌زنند و این حسن صباح که هم با مغول‌ها جنگید و هم با حکومت سلجوقیان که عوامل اجرایی بنی‌عباس بودند و خیلی هم ضد شیعه بودند جنگید همین قلعه‌ها و دژهای الموت که در قزوین است یکی از پایگاه‌های این‌هاست که تا همین الآن می‌گویند این پایگاه‌ها با این عظمت در جهان کم‌نظیر است و این‌ها تمدنی ساختند و نیروهای حسن صباح و جریان این‌ها که ادامه پیدا کرد این‌ها چنان دقیق و پیچیده عمل می‌کردند که غیر از این که در نبردها هم بارها مغول‌ها را شکست داده بودند، مغول‌ها که همه ایران را گرفتند تا مدت‌ها از پس این‌ها برنمی‌آمدند غیر از این که این‌ها در جنگ‌های پارتیزانی و چریکی خیلی وارد بودند عملیات‌های برنامه‌ریزی شده ترور آدم‌های درجه یک را هدف می‌گرفتند یعنی نیروهای انتحاری و شهادت‌طلب تربیت می‌کردند. مثلاً خواجه نظام الملک نفر دوم حکومت سلجوقی را این‌ها زدند و کشتند. خود رئیس حکومت سلجوقی در ایران را که یک امپراطور جهانی زیر نظر بنی‌عباس شده بود آن ملکشاه یا آن دیگری را، شیعیان اسماعیلی این‌قدر در دستگاه نفوذ داشتند که یک روز تا توی اتاق خواب شاه رفته بودند صبح که شاه بلند می‌شود می‌بینند که نامه‌ای با کارد کنار سر او کوبیدند که ما هر وقت بخواهیم تو را بزنیم مثل آب خوردن می‌زنیم تو اصلاً نمی‌دانی ما کی هستیم. حواست باشد علیه شیعه و علیه ما اقدام نکن. که می‌گفتند این‌ها چطوری تا توی اتاق شاه، بزرگترین قدرت جهانی آمدند؟ این سلجوقیان کسانی بودند که مدام رومی‌ها را شکست می‌دادند این‌قدر قوی بودند. خب حالا نمی‌خواهم تاریخ اسماعیلیه را بگویم. می‌خواهم بگویم شروع این جریان از جناب اسماعیل برادر بزرگ موسی‌بن‌جعفر(ع) است که یک انشعاب بزرگ شیعه در زمان موسی‌بن‌جعفر(ع) اتفاق افتاده است. حواس‌مان به این باشد یا قرامطه، قرامطیه که به این‌ها گفته می‌شود، البته به این‌ها اسم‌های مختلف می‌گویند چون یکی از رهبران این‌ها در دوره‌ای شخصی به نام حمدان قرمط است که پیروان او را قرمطی می‌گفتند بعد کم‌کم انحرافاتی در این‌ها بوجود آمد تحت عنوان باطنی‌گری، که ما به ظاهر دین کاری نداریم اصل به باطن است باطن آن هم امام باید بگوید امام هم این کسانی هستند که ما می‌گوییم! این‌ها ائمه ما هستند این‌ها به لحاظ علمی خیلی کارهای بزرگی کردند. مثلاً شما "اخوان الصفا" را حتماً در فلسفه، در کلام، در هنر، عرفان، شنیدید این‌ها کارهای خیلی عظیمی کردند این‌ها نوابغ نظریه‌پردازی بودند. اخوان الصفا نظریه پردازان اسماعیلی بودند، اخوان الصفا برادران مخلص و برادران عاشق، برادران یکرنگ، و جالب است که با اسم مستعار کتاب می‌نوشتند یعنی حتی در عرصه علمی هم نظریه‌پردازی می‌کردند باز چریکی بود. یک جریان خیلی عجیبی است و از شمال آفریقا تا شرق آسیا این‌ها کار علمی کردند، قیام کردند حکومت تشکیل دادند. عرض کردم ناصرخسرو از ایران، از خراسان به مصر می‌رود به عنوان یک داعی و دعوت‌گر این‌ها آموزش می‌بیند دوباره می‌آید به خراسان و افغانستان، و شعرهایش در این مسیر، هنر متعهد و... خلاصه یک جریان تمدن‌سازی بودند. قرمطی را می‌گویند به این دلیل که بعداً به کل اسماعیلی‌ها قرمطی گفتند در حالی که قرامطه پیروان این جریان بودند چون خود این اسماعیلی‌ها منشعب شدند و چندین گروه شدند خودشان هم باز چند دسته شدند یا به آن‌ها باطنیه می‌گویند چون می‌گفتند ما به ظاهر کاری نداریم معانی باطنی قرآن و حدیث از شریعت مهم‌تر است و کسانی به این‌ها ملحد می‌گفتند کسانی که نمی‌خواستند صریح ملحد بگویند به اسم باطنی یا قرمطی می‌گفتند. "ابوحامد غزالی" در کتاب خود که علیه این‌ها به نام «فضائح الباطنیه» نوشته، افتضاحات و باطنی‌ها، می‌گوید این‌ها بیشتر خودشان را به نام تعلیمیه می‌نامیدند که یعنی دین را باید امام تعلیم بدهد و معمولاً این امام، امام غایب و مخفی است و گرفتار ظواهر نیست اصل باطن قرآن است و باطن را این امام و ائمه ما می‌دانند. و نسل ائمه‌شان مثل ما که ائمه اثنی‌عشر ادامه می‌دهیم آن‌ها هم ادامه دادند منتهی در جهت دیگری. امامان مختلف، انشعابات مختلف،‌ خودشان را آن‌ها بیشتر به نام الدعوه می‌نامیدند. گروه دعوت، چون به شدت به لحاظ تبلیغاتی متشکّل، قوی، پیچیده، باسواد، شجاع، نترس، و تشکیلاتی عمل می‌کردند. کم‌کم این‌ها دچار انحرافاتی شدند چون بحث باطن دین را می‌کردند به اسم عرفان و معنویت، تفسیر به‌رأی، کم‌کم نسبت به شریعت، نسبت به قرآن، نسبت به بعضی از مصرّحات قرآن و حدیث، بی‌دقت و بعد هم منحرف شدند الآن هم اسماعیلی جریان قوی‌ای نیست ولی باز هم ما می‌دانیم که چند میلیون شیعه اسماعیلی داریم ولی الآن دیگر آن اهمیت را ندارند. رهبرشان هم آغاخان است که در هند و پاکستان تحت نظر سفارت انگلیس او را تربیت کردند و الآن بیشتر به لندن وصل است، الآن این‌ها کسی نیستند ولی یک زمانی این‌ها قوی‌ترین جریان شیعی و قوی‌ترین جریان اسلامی بودند این نکته را پس باید به آن توجه داشته باشید که انشعاباتی که در زمان موسی‌بن‌جعفر(ع) بعد از امام صادق(ع) پیش آمده است. یک عده گفتند امام صادق(ع) نمرده بلکه غایب شده است مهدی است و بعد از امام صادق(ع) گفتند دیگر هیچ کس امام نیست نه موسی‌بن‌جعفر(ع) نه اسماعیل و نه هیچ کس. ایشان خودش امام غائب است و باید صبر کنیم که دوباره خودشان (امام صادق(ع)) ظهور کند. یک جریان دیگرشان که بعضی از بزرگان شیعه سراغ او رفتند برادر دیگر موسی‌بن‌جعفر است که ایشان هم از موسی‌بن‌جعفر بزرگ‌تر هستند. فرزند دوم امام صادق(ع) است. ایشان به نام عبدالله، یک عده‌ای گفتند که بعد از امام صادق(ع) عبدالله رهبر ماست! اسماعیل که از دنیا رفته، به جایش برادر او عبدالله رهبر ماست چون می‌گفتند فرزند ارشد بعد از اسماعیل عبدالله است و باید فرزند ارشد امام باشد، موسی‌بن‌جعفر فرزند ارشد نیست. منتهی عبدالله حدود دو ماه و نیم بعد از امام صادق(ع) جناب عبدالل هم از دنیا رفت این‌ها گفتند چون عبدالله فرزند ندارد و از آن طرف یک بخشی‌شان به موسی‌بن‌جعفر رجوع کردند و یک بخشی از این‌ها را یک شخصی رهبری کرد که اسم او عبدالله است به نام عبدالله افتح، افتح یعنی کسی که کف پایش صاف است یا به کسی که دماغش یک کمی پهن و صاف است به این عرب، افتح می‌گوید ایشان چون چنین لقبی داشت فرقه ساخت! گفت رهبر ما بعد از امام صادق(ع) و بعد از جناب اسماعیل، عبدالله است و ایشان مهدی است. خلاصه کم‌کم جریانی به نام فتحیه بوجود آمد که الآن مشهور است حتی برخی از بزرگان شیعه جزو این جریان شدند این خیلی عجیب است! بعضی از راویان شیعه که از اهل بیت(ع) روایت نقل می‌کنند راوی و رجالیون زیر آن می‌نویسند فلانی این را نقل کردند ولی فلانی فتحی است! فَتَحی المذهب است. فَتَحی یعنی همین شیعیانی که بعد از امام صادق(ع) با موسی‌بن‌جعفر(ع) نیامدند و در چاله و چوله افتادند! همین‌طور هر کسی یک چیزی ساخت. بعضی از این‌ها که قبول کردند موسی‌بن‌جعفر(ع) بعد از عبدالله است یعنی اسماعیل از دنیا رفته، عبدالله از دنیا رفته، موسی‌بن‌جعفر(ع) رهبر می‌شود منتهی با تبصره‌هایی که زدند و جریان‌های مختلفی که پیش آمد عرض کردم حالا اگر بخواهیم فرقه‌شناسی بگوییم خیلی مفصل است! شما فکر نکنید شیعه همین‌طوری یک راست آمده، انشعاب داشتیم فرقه‌های انحرافی زیاد بودند. همین الآن مگر ما چندین جریان منحرف نداریم؟ همان زمان هم بوده، همیشه بوده است. این گروه تا اواخر قرن 3 هجری یک جریان خیلی قوی بودند که بعضی از راویان شیعه که امروز ما در فقه‌مان به آن‌ها عمل می‌کنیم جزو این‌ها فَتَحی هستند. یک عده دیگر به یک فرزند دیگر امام صادق(ع) گفتند او رهبر است یعنی برای تک تک امام صادق(ع) یک جریانی بوجود آمد. امام صادق(ع) فرزند دیگری به نام محمد دیباج دارند مشهور به دیباج است و چون یکی از بزرگان شیعه گفت ایشان بعد از امام صادق(ع) رهبر است. این‌ها هم یک جریان شدند و البته خود محمد دیباج می‌گفت من چه زمانی چنین ادعایی کردم؟ آن‌ها می‌گفتند نه خودت نمی‌دانی خودت رهبری! چون برادر موسی‌بن‌جعفر(ع) بود می‌گفت من کی ادعا کردم که بعد از پدرم رهبرم؟ من چنین حرفی نزدم. چون خود ایشان نپذیرفت این جریان خیلی دوام نیاورد اما آن گروه انشعابی اسماعیلی که بزرگترین گروه بود که این فرقه‌ها بعضی‌هایش به تدریج از بین رفت و بعضی‌هایش باقی ماند خیلی قوی و بعضی‌هایش ضعیف بود بعضی‌ها قوی بودند کم‌کم ضعیف شدند بعضی از این جریان‌ها هستند که حتی توانستند در حکومت عباسی‌ها نفوذ کنند یعنی مثلاً شما یک دوره‌ای دارید که غیر از این که این اسماعیلی‌ها حکومت عباسی را در چندین بخش جهان اسلام شکست دادند و حکومت تشکیل دادند حتی توانستند بین اطرافیان بعضی از خلفای عباسی طرفدار پیدا کنند یعنی این‌ها این قدر قوی کار می‌کردند. خب لازم است دوستان این را بدانند که امام موسی‌بن‌جعفر(ع) در چه شرایطی آمدند و بعد این نکته مهمی است که حکمت الهی که اسماعیل باید از دنیا برود، محمد باید از دنیا برود محمد دیباج هم که نمی‌پذیرد باید این رهبری به دوش موسی‌بن‌جعفر(ع) بیفتند. حالا در جلسات بعد انشاءالله توضیح خواهم داد که موسی‌بن‌جعفر(ع) بعد از شهادت امام صادق(ع) به جای این که عقب‌نشینی کنند ولو به لحاظ تاکتیکی خیلی صریح وارد میدان شدند یعنی موسی‌بن‌جعفر(ع) – به نظرم آن جلسه گفتم – محمد نفس زکیه که از سادات حسنی اولاد امام حسن(ع) که قیام مسلحانه کردند و بنی‌عباس از این‌ها تقریباً سوء استفاده کردند به اسم این که اینها اهل بیت هستند دعوت کردند – آن دفعه گفتم – حتی ایشان نامه می‌نویسد عموی امام صادق(ع) که نامه‌ای آمده و این‌ها دارند از خراسان می‌آیند که حکومت را سرنگون کنند به من نامه نوشتند که با شما بیعت می‌کنیم. امام صادق(ع) فرمودند که عین این نامه را برای من هم نوشتند، این‌ها بازی است. این‌هایی که قیام کردند مردم صادق هستند دنبال عدالت هستند دنبال حق اهل بیت هستند آرم بنی‌عباس، آرم سیاه به عنوان عزای امام حسین(ع) برداشتند شعارهایشان خیلی شعارهای انقلابی و علوی است ولی این‌هایی که دارند رهبری می‌کنند این‌ها آدم‌های پیچیده و خطرناکی هستند بازی این‌ها را نخورید. من وظیفه خودم نمی‌دانم وارد این نبرد مسلحانه بشوم ولی جلوی شما را نمی‌گیرم. – اگر یادتان باشد آن‌جا روایتی در این کتاب نقل شد که من آن‌جا خدمت شما خواندم – این بود که موسی‌بن‌جعفر(ع) و برادرشان که هر دو فرزندان امام صادق(ع) در آن جلسه بودند، آن جلسه بسیار مخفی که قرار بود جنگ مسلحانه داخل عراق علیه بنی‌عباس شروع شود که تا نیروهای خراسان می‌آیند اینها به هم دست بدهند و حکومت را براندازی کنند. وقتی امام صادق(ع) از این جلسه بیرون آمدند موسی‌بن‌جعفر(ع) هم بلند شدند آمدند. امام صادق(ع) توی حیاط گفتند شما چرا آمدید؟ وظیفه من نیست که دنبال اینها راه بیفتم من کار دیگری می‌کنم من نگفتم که شما هم نروید، موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند خودِ عمو گفتند شما بروید با پدر باشید! خب این‌ها خیلی چیزها را نشان می‌دهد. خب آن قیام مسلحانه شد همانطور که امام صادق(ع) فرمودند آن قیام شکست خورد و همه آن‌ها شهید شدند بخش دیگری از شعیان انقلابی آن‌جا درو شدند بعد امام صادق(ع) این حرکت و نهضت را ادامه می‌دهند و این مسائلی که پیش آمد. پس یک جریان دیگری ما این‌جا داریم افراطیونی و منحرفین خط انحراف و افراطی‌گری در شیعه انحرافات و انشعاباتی پیدا شد که تا قبل از آن در زمان بنی‌امیه این‌طوری و این‌قدر علنی نبود. بود کم بود. آن زمان این اتفاق افتاده است. قبل از آن هم بود که این ائمه خدا هستند بعضی چیزهایی که می‌بینید بعضی‌ها به شوخی یا جدی می‌گویند آن روز در همین مراسم عزاداری‌ها در اینترنت دیدم یک مداح خری می‌گوید لاحول ولا قوه الا بعلی! لا حول ولا قوه الا بفاطمه! آن یکی می‌گوید لا اله الا حسین! خب این‌ها یعنی چه؟ به حساب خیلی شماها مذهبی هستید از بقیه مذهبی‌ترید؟ ایمان‌تان از بقیه خیلی داغ‌تر است شما از بقیه خیلی شیعه‌ترید یا منحرف هستید؟ این جریانات در زمان خود ائمه بوجود آمدند. حواس‌تان باشد ائمه(ع) این‌ها را تکفیر کردند. این‌هایی که این‌طوری حرف می‌زنند یا احمق هستند یعنی همان خریت که گفتیم، یا مرتد و کافر و نجس هستند! اهل بیت(ع) دو گروه را تکفیر کردند گفتند هیچ کس حق ندارد هیچ مسلمانی را کافر بگوید، بله ممکن است انحرافاتی دارند باید صحبت کرد ولی نباید تکفیر کرد که اینها کافر یا نجس‌اند، این سنی است، آن فلان است و... حق ندارید تکفیر کنید اما دو گروه را ائمه گفتند این‌ها کافرند: 1) کسانی که غالی هستند یعنی افراطی‌اند یعنی فرمودند ما را در حد خدا بالا می‌برند. 2) یک عده هم ناصبی‌ها. ناصبی‌ها یعنی کسانی که خودشان می‌گویند ما دشمن اهل بیت هستیم. ناصبی که دشمن اهل بیت است و شیعه افراطی که می‌گوید اهل بیت را صفات خداوند را به اهل بیت نسبت می‌دهد این دو گروه را اهل بیت گفتند اینها کافر هستند اما بقیه مسلمان‌ها را ولو انحراف دارند حق ندارید بگویید کافر هستند. این‌ها را متوجه باشید. می‌خواهم بگویم این جریان از همان اول هم بود قبل از موسی‌بن‌جعفر(ع) قبل از امام صادق(ع) هم بود. امام سجاد(ع) فرمودند که کسانی به اسم شیعه در مورد ما حرف‌هایی می‌زنند در مورد اهل بیت(ع)، ولی تعدادشان کم است، آن زمان کم بودند، مخفی هم بودند بعداً علنی شدند و زیاد شدند از لج بنی‌عباس. گفتند کسانی هستند که، همان حرفی را که یهودی‌ها در مورد عْزیر گفتند که عُزیر ابن‌الله، می‌دانید که عزیر از انبیاء بنی‌اسرائیل است که بعد از این که تورات بعد از حکومت‌ها حذف و محو شد دوباره ایشان کل آن را حفظ بود آمد دوباره خواند و تورات را احیاء کرد. از بزرگان بنی‌اسرائیل و انبیاء بنی‌اسرائیل بود. همان که قرآن اشاره می‌کند در مورد آن مرگ صد ساله که بعدش زنده شد همین جناب عزیر است. یهودی‌ها به جناب عزیر ابن‌الله می‌گفتند این آدم معمولی نیست این پسر خداست. مسیحی‌ها در مورد حضرت مسیح(ع) گفتند که مسیح ابن‌الله است. حالا دقت کنید این‌ها را قرآن گزارش می‌کند. امام سجاد(ع) فرمودند یهودیان و مسیحیان چنان در عشق به مسیح و در عشق به عزیر افراط کردند که این‌ها را به حد خدایی رساندند و گفتند این‌ها بچه خدا هستند این‌ها خود خدا هستند خدا روی زمین آمده و شده این‌ها. خدا در اینها حلول کرده است، همان‌طور که در مورد علی‌بن‌ابیطالب گفتند که در زمان خود امیرالمؤمنین(ع) که حضرت امیر دستور داد آن‌ها را اعدام کردند گفت استغفار کنید نکردند، گفت آن‌ها را اعدام کنید. گفتند هر کار تو بکنی قبول است. تو خدایی. حضرت امیر(ع) گفت – به نظرم چند بار این را گفتم – که حضرت امیر(ع) با اسب می‌رفتند دیدند ایستادند امیرالمؤمنین(ع) را عاشقانه نگاه می‌کنند هی زیر لب می‌گویند انت، انت، انت، تو تو. حضرت امیر(ع) فهمیدند از همان جریان هستند. فرمودند خدا مرگ‌تان بدهد، من چه؟! گفتند که «أنت ربّ و ربُّ أنت» تو خدایی و خدا تویی! تو آدم معمولی نیستی، تو مسیح دومی. حضرت امیر(ع) زمان خلافت از اسب پایین آمدند سجده رفتند، گریه کردند از خداوند معذرتخواهی کردند گفتند خدایا من از این‌ها بیزارم. بعد برگشتند گفتند احمق‌ها چه می‌گویید؟ توبه کنید، بگویید منظورتان چیز دیگری بوده، گفتند نخیر، منظور ما همان چیزی بود که تو فهمیدی! گفت استغفار کنید و توبه کنید، گفتند ما توبه نمی‌کنیم! دستور داد آن‌ها را اعدام کردند. در روایت دیدم که همان‌طور که اعدام می‌شدند باز می‌گفتند أنت أنت! خب امام سجاد(ع) فرمودند: «إن قوم من شیعتُنا» فرمودند یک عده بین شیعه ما – آن موقع کم بودند – ولی فرمودند بعداً زیاد خواهند شد «سیحبونا» یک عده از شیعیان ما پیدا خواهند شد که حبّ اهل بیت دارند عاشق ما هستند «حتى یقولوا فینا...» در مورد ما چیزهایی می‌گویند و خواهند گفت «ما قالت الیهود فى عزیر...» همان چیزی که یهودی‌ها در مورد عزیر گفتند که این ابن‌الله است! «و ما قالت النصارى فى عیسى بن مریم...» و مسیحیان در مورد عیسی‌بن‌مریم(ع) گفتند. بعد امام سجاد(ع) فرمودند یادتان باشد که بعدها من نیستم این جریان بوجود می‌آید و قوی می‌شود. از الآن می‌گویم «فلا هم منا و لا نحن منهم» آن‌ها از ما نیستند و ما از آن‌ها نیستیم و این جریان به کلی انحرافی است. هرکس بگوید ائمه مردم را خلق می‌کنند و خلق کردند یا ائمه رزق ما را می‌رسانند رزق ما دست ائمه است، خلق ما دست ائمه است در زمان‌ها و مکان‌ها هرجا برویم ما در محضر ائمه هستیم، علم غیب ائمه مطلق است، امام سجاد(ع) فرمودند هرکس این چیزها را در مورد ما بگوید بدانید ما از آن‌ها نیستیم و آن‌ها از ما نیستند و ما از ‌آن‌ها بیزاریم و این جریان بعداً بین شیعه بوجود خواهد آمد.

صنایع به معنای مخلوقات نیست. صنایع به این معنا نیست. صنعت و صنایع یعنی چه؟ اولاً اگر که شما این جمله را بین هزاران روایت از خود حضرت امیر(ع) بگذارید و در نهج‌البلاغه را ببینید چه زمانی چنین حرفی را زدند؟ این صنایع‌ها را شما باید تعبیر کنید. «صَنایِعُنا» یعنی تربیت شده‌های ما. مردم مؤمنین صنایع ما هستند و ما صنایع خدا هستیم. این یک معنا. ده جور دیگر می‌شود معنا کرد وقتی ده‌تا احتمال است نباید آن احتمال را بگیرید که خلاف صریح قرآن و سنت پیامبر و روایات سریع امیرالمؤمنین(ع) است نباید این احتمال روایت را بگیرید. ضمن این سند روایت را باید دید، راوی آن را دید، نقل آن را دید. ما مقدار زیادی بحث داریم هرچه که در نهج‌البلاغه داریم سند آن قطعی نیست! شما می‌دانید این که بعضی‌ها می‌روند «بحارالانوار» علامه را برمی‌دارند، بعضی‌ها می‌روند «کافی» را باز می‌کنند و فکر می‌کنند هرچه در کافی است روایت قطعی است. نخیر. در «اصول کافی»، در «بحارالانوار» در همه این‌ها روایت جعلی وجود دارد کم هم نیست. کجا "سید رضی" گفته که همه سند روایات من درست است؟ معنی این روایت هم این نیست. اگر شما یک جایی هم یک عباراتی دیدید که ظاهر آن ممکن است یک عبارتی باشد که بله ما مردم را خلق کردیم، این چون خلاف صریح قرآن است و خلاف همه روایات و این همه دعا از اهل بیت است، یا باید آن‌ها را بگویید اصل حدیث، نقل و کلمه آن مشکل دارد، دستکاری شده، جعل شده یا معنی‌اش این نیست یا باید آن را تأویل کنید. مثلاً شما در زیارت جامعه چندتا عبارت دارید، چندتا عبارت خاص هست که آن‌جا ممکن است کسانی بگویند معانی این‌ها چیست؟ «حسابهم إلیکم » این‌ها باید درست تفسیر و تأویل بشود. هرگز معنای این‌ها این نیست که ائمه ما را خلق کردند ما از این روایات زیاد داریم. این‌ها به ما رزق می‌دهند معنی‌اش این نیست که این‌ها به ما رزق می‌دهند اما یک وقت شما هست شما از ولایت تکوینی صحبت می‌کنید ولایت تکوینی باذن الله بله. آن دیگر این نیست که این‌ها رازق هستند! مثل این است که کسی بگوید مگر حضرت عیسی(ع) مرده زنده نکرد؟ چرا. البته من بگویم راجع به پیامبر اکرم(ص) هم ما روایت داریم – نمی‌دانم چرا این‌ها را نمی‌گویند – معجزات غیر قرآن هم پیامبر اکرم دارند از جمله احیاء میّت دارند. خب این احیاء میّت به معنای خلق انسان نیست، این که حضرت موسی(ع) معجزه کنند غذایی بیاید از آسمان نازل بشود و بیاید، معنای آن این نیست که ایشان رازق و رزاق است. غذای معجزه آسایی هم که می‌آید رازق آن خداوند است. اما این که اگر کسی بگوید خداوند رفته تعطیلات و مرخصی دنیا را سپرده که ائمه اداره کنند! چنین چیزی در قرآن و سنت نیست که خدا بگوید ما یک مدتی برویم استراحت کنیم کار داریم ما می‌خواهیم یک چرت بزنیم یک خوابی بکنیم ائمه هستند! این‌ها شرک است. یا یک کسی برود حرم امام رضا(ع) بگوید یا امام رضا ما با خدا دیگر کاری نداریم تو خودت کار ما را راه بینداز! یا بگوید این‌قدر کار سخت شده مگر این که خدا و حضرت عباس، این دوتا با همدیگر کمک کنند یک کاری را بکنند! همه این حرف‌ها شرک است منتهی ما چون به معنای آن توجه نداریم عیب ندارد. عیب ندارد یعنی این که مثل یک بچه‌ای که چرت و پرت می‌گوید، ولی اگر کسی گفت که خدا به برکت علی‌بن ‌موسی ‌الرضا(ع) و اهل بیت(ع) مشکلات ما را حل کند بله این توحید است. اگر رفتیم محضر امام رضا(ع) گفتیم یا علی‌بن‌موسی‌الرضا شما از خدا بخواه، خدا بخاطر شما و دعای شما این مشکل ما را حل کند این هم توحید است شرک نیست. بروید به محضر ائمه اهل بیت بگویید خدایا به حرمت این‌ها مشکل من را حل کن. این شرک است؟ متوسل می‌شویم «بِکُم» اما «إلی الله» نه این که ما متوسل می‌شویم «إلیکم» بلکه به «إلی الله» متوسل می‌شویم منتهی «بکم». اصل خداست این‌ها باذن الله است شفاعت و همه این‌ها باذن الله است. این توحیدی آن می‌شود. بگوییم خدایا به خاطر ایشان ما را ببخش. این توحید است. یا بگوییم یا موسی‌بن جعفر(ع) یا علی‌بن موسی‌الرضا(ع) شما از خدا بخواه این مشکل ما حل شود این توحید است. حتی اگر گفتید که شما این مشکل من را باذن الله حل کن. این هم شرک نیست. اما اگر کسی چیزی نگفت ولی در ذهنش باشد که خدا حالا نبود چهارده معصوم که هست. این شرک است. یا بگوییم یا اباعبدالله ما که هرچه می‌گوییم خدا مشکلات ما را حل نمی‌کند خودت درستش کن! خودت کیست؟ این شرک است. اگر در روایت تعبیری یا جمله‌ای دیدید که یک احتمال آن این است ظاهر یا حتی صریح هم این باشد در این که ائمه ما را خلق کردند، رزق ما دست ائمه است، ائمه دارند این میلیاردها ستاره، کیهان، عوالم را این‌ها دارند ربوبیت می‌کنند این‌ها خلاف مکتب اهل بیت(ع) و خلاف قرآن است. اما این که مادون خدا که این‌ها خدا نباشند هرچه به این‌ها نسبت بدهی درست است به شرط این که دلیل داشته باشی. یک وقتی یک کسی پیش حضرت امیر آمد شروع کرد تملق و چاپلوسی که آقا اگر شما نبودید ستاره‌ها می‌افتاد و... امیرالمؤمنین(ع) فهمید این حقه‌باز است فرمود من از آن چیزهایی که می‌گویی پایین‌ترم اما از آن چیزهایی که توی دلت است بالاترم. یعنی منافق هستی. آن چیزهایی که توی قلب توست و از آن چیزهایی که در ذهن توست خیلی بالاترم، اما از این چیزهایی که می‌گویی خیلی بالاترم. یعنی کلاهبرداری و حقه‌بازی می‌کنی من می‌فهمم چه داری می‌گویی؟ برای چه این حرف‌ها را به من می‌زنی؟ آقا ائمه می‌توانستند مرده زنده کنند؟ بله باذن الله. غیر ائمه معصوم کارهای غیر عادی می‌کنند. طی‌الارض مگر معصوم هستند، همین حاج شیخ حسن نخودکی در مشهد خیلی‌ها دیده بودند که طی‌الارض می‌کند یا شفای بیمار، بیمار آن طرف کشور است و خودش این‌جاست آقای نخودکی می‌گفت مریض‌تان خوب می‌شد. زنگ می‌زدند می‌پرسیدند می‌گفتند مریض‌تان در همین ساعت خوب شد. این چیزها که از غیر معصوم خیلی‌ها دیدند. حتی مرتاض‌های غیر مسلمان هم از این چشمه‌ها زیاد دارند. ریاضت می‌کشند، اراده‌ها و روح‌ها قوی می‌شود ولی شرک که تمام می‌شود، توحید است یک مسیر دیگری، قدرت دیگری یک پرده دیگری از قدرت الهی خودش را نشان می‌دهد. - حالا وارد این قضایا نمی‌خواهم بشوم – حالا اجمالاً شما حواس‌تان باشد هم امام صادق(ع) در زمان خودشان متهم شدند که خدا هستند ابن‌الله هستند. بعد امام صادق(ع) در رد این تیپ‌ها فرمودند که به خدا قسم ما تنها بندگان مخلوق خداییم که خداوند ما را برگزید ما هیچ قدرتی بر نفع و ضرر خودمان هم مستقلاً نداریم. این تعبیر امام صادق(ع) است. اگر خداوند به ما رحم کند و ما را مورد رحمت قرار دهند به واسطه رحمت خود است اگر ما را عذاب کند ما از خداوند طلبی نداریم این تعبیر ائمه است. این‌ها چه زمانی ادعای خدایی کردند؟ این‌ها می‌گفتند ما از همه شماها بنده‌تریم ما چون از همه شماها بنده‌تریم خداوند ما را رهبر شما قرار داده است و الا ما کجا ادعای خدایی کردیم؟ ما از همه شما بنده‌تریم هیچ کدام از شماها به اندازه ما بنده نیستید. افتخار ما بندگی است نه خدایی! ولی کسی که بنده شد بعد می‌تواند در یک مواردی خداگونه عمل کند. این حدیث قدسی است که فرمود «أطِعنی عبدی» به ما و شما هم گفتند که «أطِعنی» ‌من را اطاعت کن، از خودت خالی شود، از خدا پر شو. تسلیم مطلق شو «حتّی أسئلک أو مثلی» تو را مثل خودم می‌کنم. من می‌گویم «کُن فیکون» کاری می‌کنم تو هم بگویی «کُن فیکون». من می‌گویم بشو می‌شود. کاری می‌کنم تو هم بگویی بشو می‌شود. خب این‌طوری بود. به پیامبر(ص) گفتند آقا حضرت عیسی روی آب راه می‌رفتند. پیامبر(ص) فرمودند این که چیزی نیست باید بتوانی روی هوا راه بروی. بعد اصلاً کل این‌ها چیزی نیست بندگی کن، اطاعت کن. آقا امام رضا(ع) شیر را از توی پرده درآورده است! ‌اصلاً شما فکر کنید سند این حدیث درست یا دروغ است. بله می‌شود، من نمی‌توانم شما هم نمی‌توانی، اعجاز و کرامت، ما روی این چیزها نمی‌خواهیم مانور بدهیم که یک عده بگویند فلان. ولی می‌خواهم بگویم این مسائلی نیست که در آن‌ها گیر کنیم. یک عده‌ای می‌خواهند کلاً ائمه را بیاورند مثل آدم‌های عادی، ائمه روشنفکر بودند،‌ مبارز بودند، آدم‌های خوبی بودند، علمای ابرار بودند اما معصوم نبودند اما آدم‌های خیلی بودند. آدم اگر انقلابی باشد، بله امام حسین چگوآرا بوده! ائمه را پایین می‌کشیم به حد خودمان در لجن، مثل خودمان. یک عده این‌طوری‌اند روشنفکربازی، ائمه را سکولاریزه و مادی می‌کنند. منتهی می‌گویند مثل ما نه، ولی از ما بهتر بودند! یک عده انحراف هم این طرف هستند این‌ها ائمه را در حد خودشان پایین می‌کشند، آن‌ها ائمه را بالا می‌برند در حد خدا. اغلب‌شان هم کاسب هستند بعد هم می‌خواهند بگویند ما پیغمبر و نماینده آن خدا هستیم بیایید حساب کتاب کنیم! بعد امام صادق(ع) فرمودند ما هیچ گونه حجّتی علیه خداوند نداریم. ما می‌میریم. چرا امام صادق(ع) این حرف‌ها را می‌زنند؟ می‌گویند ما خدا نیستیم، پسر خدا نیستیم، خدا بچه ندارد، بنده خداییم، ما می‌میریم و وارد قبر می‌شویم و مثل شما دوباره از قبرها برانگیخته خواهیم شد و در موقف، در محضر خداوند می‌ایستیم و ما مثل شما از سوی خداوند مورد پرسش و سؤال قرار می‌گیریم و باید پاسخگو باشیم. ما بیش از شما از قیامت حساب می‌بریم. چطوری است این استغفارهایی که ما نمی‌کنیم یا می‌کنیم رد می‌شویم همین استغفارها را ائمه می‌کردند در محضر خدا بیهوش می‌شدند. ما راجع به اهل بیت داریم که می‌گفتند فلان امام را می‌دیدند که دارد وضو می‌گیرد در وضو بدن او می‌لرزد. پاهایش دارد می‌لرزد. گفتم آقا حال‌تان مساعد نیست؟ چرا دارید می‌لرزید؟ فرمودند دارم به محضر چه کسی می‌روم؟ کجا دارم می‌روم؟ نماز چیست؟ در وضو و گاهی در نماز ائمه(ع) از شدت خوف و خشیت خداوند، از خشم خداوند و از محبت خداوند بیهوش می‌شدند. این همه دعا چیست؟ خدایا عبدک عبدک. بنده‌ات بنده‌ات. «عبدُک بِبابک» بنده‌ات، برده تو در محضر تو و در درگاه تو ایستاده است بعد راضی نمی‌شوند می‌گویند «عُبَیدُک ببابک» عُبَید، یعنی بنده نه، بلکه بنده حقیر تو دمِ در است. از من حقیرتر چه کسی؟ این‌ها معلم بندگی هستند. البته کسی که هرچه بنده‌تر باشی خداوند قدرت‌هایی به تو می‌دهد ولایت تکوینی و قدرتی به تو می‌دهد که هم در قلب مردم و هم روح مردم و هم جسم مردم را تسخیر می‌کنی.

در روایت نقل شده که یک وقت یک کاروانی داشت به حج می‌رفت یک گله شیر پیدا شد کاروان‌ها ترسیدند که چه کار کنیم؟ کمان‌دارها بیایند این‌ها را بزنند فرار کنیم؟ آمدند تیراندازی کنند امام رضا(ع) فرمودند کارشان نداشته باشید همین‌جا بنشینید. آن راوی می‌گوید که دیدم ایشان آرام آرام به سمت شیرها رفت شاید 30- 40تا شیر درنده بودند غرّش شیرها می‌غرّیدند هرچه امام رضا(ع) به این‌ها نزدیک‌تر می‌شد این‌ها آرام‌تر می‌شدند تا کلاً ساکت شدند. بعد می‌گوید ما دیدیم شیرها مثل گربه خوابیدند. بعد امام رضا(ع) کنار این‌ها رفتند ما نمی‌فهمیدیم که ایشان چه می‌گوید گله شیر بلند شد و آرام آرام رفت! امام صادق(ع) سمت کاروان برگشتند. گفتند آقا شما جادوگر هستید؟ چه کار کردید؟ امام صادق(ع) فرمودند: «إتّقوا الله، آطیعواالله» تقوا داشته باشید تا شما هم بتوانید به حیوانات دستور بدهید. خدا را اطاعت کنید خدا کاری می‌کند که حیوانات، گیاهان، پرنده‌ها، آدم‌ها شما را اطاعت کنند. خب یک بخشی این‌هاست و یک بخشی هم مخصوص معصوم و معصوم الهی است. مقصود این که فرمودند ما را به حد خدا نبرید، ما هم مورد پرسش قرار می‌گیریم. امام صادق(ع) در جواب این تیپ‌ها فرمودند، یک عده‌ای آمدند گفتند آقا نقل می‌کنند که شما رازق هستید رزق همه مردم دست شماست شما اگر بخواهید رزق می‌رسد اگر نخواهید مردم از گرسنگی می‌میرند! امام صادق(ع) فرمودند به خدا سوگند رزق ما را نیز خداوند تعیین می‌کند و جز او تعیین نمی‌کند و فرمودند من خودم گاهی رزق و غذای خانواده‌ام تا آخر سال تأمین نبوده فکرم مشغول بود بعد از این که معاش خانواده را تأمین کردم خیالم راحت شد. چطور می‌گویید که من رزاق و رازق شما هستم؟ از آن طرف اهل بیت(ع) می‌دیدند که یک کارهای عجیب و غریبی می‌کنند که هیچ کس نمی‌تواند بکند دعایی و ذکری می‌آموختند که فقیر مرفّه می‌شد مریض همان لحظه شفا پیدا می‌کرد. اتفاقاتی که هیچ کس نمی‌فهمید این قضایا چیست. این‌ها را می‌دیدند یک عده جاهل و یک عده احساساتی یک عده نادان افراطی و کاسب، نمی‌توانستند این‌ها را درست تحلیل کنند و یک عده هم می‌‌توانستند دنبال مغازه بودند! و اهل بیت را به خدایی نسبت می‌دادند. نخیر،‌ این‌ها قدرت است اما قدرت خدایی است، در عرض خدا و مستقل از خداوند نیست و معنی‌اش این نیست که این‌ها خدایند انسان نیستند. مریض بشود و مریض به طبیب رجوع می‌کند. موقع شهادت امیرالمؤمنین(ع) پزشک یهودی بالای سر ایشان آوردند. این که اجل محتوم، اجل معلّق، و اجل مقدر چیست این که ولایت تکوینی چه مراحلی دارد؟ مفهوم اذن الله چیست؟ این‌ها بحث‌های مفصلی است.

گرفتار دو جریان نشویم یکی کسانی که فکر می‌کنند ائمه مثل ماها بودند و از ماها یک کمی بهتر بودند. یک جریانی هم که می‌گویند این‌ها اصلاً انسان نبودند این‌ها خدا بودند ابن الله بودند! این اگر ابن‌الله بودند پس دیگر امام ما نیستند! این‌ها که امام ما نبودند ما چطوری آن‌ها را اطاعت کنیم؟ ما که نمی‌توانیم آن‌ها می‌توانستند. پس ما وظیفه‌ای نداریم، هر دو جریان غلط است. هر دو دیدگاه غلط است. و این حدیثی که از امام رضا(ع) نقل کنم که در محضر ایشان هستیم، راجع به همین حرف‌ها، که همین حرف‌ها پیش امام رضا(ع) گفته شد که آقا یک عده‌ای راجع به شما این حرف‌ها را می‌زنند. – دقت کنید این روایت از امام رضا(ع) است – این روایت در «کافی»، جلد 1، ص 186 آمده است. فرمودند: «نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اَللَّهُ طَاعَتَنَا...» ما کسانی هستیم که اطاعت ما را بر شما واجب کرده است ما راه را می‌دانیم و به شما می‌گوییم «وَ أَنْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لاَ یُعْذَرُ اَلنَّاسُ بِجَهَالَتِهِ» شما پیروی می‌کنید از کسانی که هیچ کس عذری نخواهد داشت که ما نمی‌دانستیم! من دارم به شما می‌گویم که شما بدانید این حرف را می‌زنند این‌طوری بحث می‌کنند از آن طرف کسانی که می‌آیند نسبت‌های عجیب و غریب می‌دهند می‌فرمایند یک عده‌ای از آنان جاهل و نادان هستند و یک عده‌ای‌شان نااهل هستند مریض‌اند، فاسدند، بخشی از این حرف‌ها را هم فرمودند حکومت برای ما می‌گوید که مدام نقل می‌کنند و می‌خواهد که مردم به ما شک کنند از دور ما پخش بشوند و طرف ما نیایند به دروغ نسبت می‌دهد که این‌ها می‌گویند ما خداییم، ما خالق هستیم! یکی آمد به امام رضا(ع) گفت آقا می‌گویند شما مردم را بنده خود می‌دانید. حضرت رضا(ع) رو به قبله کردند و دستان‌شان را بالا آوردند در روایت دارد که اشک ریختند و گریه کردند و فرمودند که خدایا من معذرت می‌خواهم از این حرف‌هایی که کسانی راجع به ما گفته‌اند. خدایا تو می‌دانی که این نخستین باری نیست که به ما ستم می‌شود به خدا سوگند نه چنین کلمه‌ای شبیه این را نه من و نه پدران من هرگز نگفته‌اند ما چه زمانی گفتیم که ما خالق شما هستیم؟ ما معبود هستیم و باید ما را عبادت کنید؟ که فردا نگویند ما اشتباه کردیم رهبران‌مان هم بودند ولی هیچی به ما نگفتند! چرا گفتند. به این جمله حضرت رضا(ع) عنایت بفرمایید: «اللهم إنّی أبرأ إلیک من حولی و قوتی...» خدایا من اظهار برائت و بیزاری می‌کنم از این نظر که ما صاحب حول و صاحب قوت هستیم، مستقل از خداوند ما منبع قدرت هستیم «و لا حول ولا قوه الا بک» خدایا حول و قوت و هرچه قوت و حیات و حرکت است فقط از توست «اللهم إنی أعوذبک» خدایا به تو پناه می‌برم «و أبرء إلیک من الذین دعوا لنا ما لیس لنا بحق» و اظهار بیزاری و برائت می‌کنم از کسانی که در مورد ما و برای ما ادعاهایی کردند و چیزهایی گفتند که برای ما حقیقت ندارد و نیست حق ما نیست ما چنین حرفی نزدیم. «اللهم إنّی أبرء الیک من الذین قالوا فینا ما لم نقل فی انفسنا» خدایا من اظهار برائت می‌کنم من متنفرم از کسانی که در محضر تو اظهار تنفر می‌کنم از کسانی که در مورد ما چیزهایی گفتند که ما هرگز چنین سخنانی را در مورد خودمان نگفتیم. «ما لم نَقل فیه انفسنا اللهم لک خلق» خدایا خلقت فقط از آنِ توست و تو خلق می‌کنی. - این‌ها فرموده صریح حضرت(ع) است این‌ها را باید ملاک قرار بدهیم - «اللهم لک الخلق» خدایا خلق از تو و در اختیار توست «و مِنک الرزق» رزق از طرف توست «و إیّاک نعبد و إیّاک نستعین. اللهم أنت خالقنا» خدایا تو ما را خلق کردی، ما چه وقت گفتیم که ما خالق مردم هستیم؟ پیامبران و امامان خالق هستند؟ «أنت خالقنا و خالق آبائنا الاولین و الآخرین» ما و پدران ما و نسل‌های ما را تو خلق کردی. «اللهم لا طلیق الربوبیّته الا بک» خدایا ما چه وقت گفتیم ما رب هستیم و ربوبیت می‌کنیم؟ ما داریم جهان را اداره می‌کنیم؟ «لا طلیق الربوبیّته الا بک» ربوبیت لایق هیچ کس جز تو نیست. تو رب هستی. «و لا تصلح الالهیه الا لک» الاهیت و اولوهیت و خدایی، صلاحیت آن فقط در حق توست، فقط تویی که صلاحیت داری. «فالْعَن» خدایا نفرین کن، لعنت کن. چه کسانی را؟ «النصارى الذین صغروا عظمتک،» اول آن عده از مسیحیان منحرفی را که شأن تو را چنین پایین آوردند که گفتند تو مسیحی و مسیح توست و مسیح پسر توست! تو را تحقیر و تسخیر کردند. دیگر چه؟ «والعن المضاهین لقولهم من بریتک.» خدایا لعنت کن کسانی را که شبیه آن‌ها در مورد دیگران حرف‌هایی را می‌زنند. «اللهم انا عبیدک،» خدایا ما بندگان تو هستیم «وابناء عبیدک،» و فرزند بندگان توییم. «لا نملک لانفسنا ضرا ولا نفعا،» نفع و ضرر ما هم دست خودمان نیست. «ولا موتا ولا حیاة ولا نشورا.» مرگ و زنده شدن در قیامت‌مان هم به فرمان توست. «اللهم من زعم اننا ارباب،» خدایا هرکس توهم کند و بگوید ما رب هستیم ما اهل بیت رب هستیم «فنحن الیک منه براء،» ما از آن‌ها برائت می‌جوییم و متنفر هستیم. «ومن زعم ان...» و هرکس گمان کند که «الینا الخلق...» عاقبت خلق به دست ماست «وعلینا الرزق،» و رزق‌شان دست ماست «فنحن الیک منه براء» ما از آن‌ها بیزاریم. – این روایت امام رضا(ع) است - «کبراءة عیسى(ع) من النصارى،» همانگونه که عیسی‌بن‌مریم از مسیحیانی که او را پسر خدا می‌دانند بیزارم. «اللهم انا لم ندعهم الى ما یزعمون،» ما هرگز کسی را آموزش ندادیم که بگوییم این حرف‌ها را بزند «فلا تواخذنا بما یقولون،» خدایا ما را بخاطر حرف‌هایی که این آدم‌های احمق می‌زنند مؤاخذه نکن. که لااله الا علی! لا حول ولا قوه الا بفاطمه! «واغفر لنا ما یزعمون.» خدایا ما را ببخش به خاطر این حرف‌های مفتی که این‌ها می‌زنند! بعد این آیه قرآن را خواندند که این‌ها را تکفیر کردند. «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً» خداوندا یک کافر روی این زمین نگذار، یعنی این‌ها کافرند «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا» (نوح/ 26 و 27)؛ اگر این‌ها بمانند بندگان تو را منحرف و گمراه می‌کنند و نسل بعد را هم فاسد و کافر بار می‌آورند. چرا امام رضا(ع) این آیه را این‌جا می‌خوانند؟ این جواب کسانی است که راجع به اهل بیت(ع) مشرکانه بحث می‌کنند؛ که وهابی‌ها هم دنبال چنین آدم‌هایی هستند که بگویند ببینید این‌ها چه می‌گویند! کسانی که این حرف‌‌ها را می‌زنند شیعه نیستند منحرف هستند این‌ها کمک دست وهابی‌ها هستند. از یک طرف اهل بیت(ع) می‌گویند توجه به توحید ضرورت دارد. توحید ذات، صفات، افعال، اظهار عبودیت و بندگی که ما از همه بنده‌تریم. ما کی گفتیم که ما خداییم؟! صفات بشری به خودشان نسبت دادند و فرمودند صفات ذات خدا را به ما نسبت ندهید. پیامدهای خطرناک و اهداف شوم کسانی که این حرف‌ها را باب می‌کردند بارها اهل بیت تذکر دادند و گفتند با این‌ها خوشرویی نکنید، جواب سلام این‌ها را ندهید با این‌ها ازدواج نکنید کسانی که به این عنوان این حرف‌ها را می‌زنند این‌ها را طرد کنید ولو اسم‌شان شیعه باشد. بعد در یک مواردی هم کسانی که این حرف‌ها را زدند، امام هادی(ع) در بازداشت، فرمودند آقا یکی از یاران نزدیک‌تان از طرف شما پول جمع می‌کرد برای مبارزه و فقرا و محرومین و وجوهات و... پیام‌های شما را می‌رساند می‌آورد دیده شما در زندان هستید و بازداشت هستید و ارتباط با شما قطع شده، باری خودش دکان باز کرده است! و حرف‌های عجیب و غریب می‌زند می‌گوید هادی مسیح است، خدا است، من مهدی‌ام و... – روایاتی که من دیدم این است - حضرت هادی(ع) چند بار افرادی را فرستادند گفتند بروید با او صحبت کنید که این حرف‌ها چیه که می‌زند؟ چطور از آن مقالات بالا به این پایین رسیدی؟ چرا این‌قدر سقوط کردی؟ آن سوابق تو کو؟ چرا این‌قدر وحشی شدی؟ سؤالی داری جواب تو را بدهم چرا این کارها را می‌کنی؟ چند نفر رفتند با او صحبت کردند گفتند در زندان هم پیام‌های مخفی می‌آمد این‌طور نبود که در باز باشد، نفوذ داشتند، تشکیلات داشتند طوری که از آن زندانبان‌ها عبور کردند و به پیام به امام هادی(ع) پیام رساندند که آقا هرچه با این حرف می‌زنیم مست شده است! دکان باز کرده! می‌فهمد که دارد چه کار می‌کند؟ بعد که دیدند نمی‌شود فرمودند که بروید شرّ او را از سر اسلام و مسلمین کوتاه کنید.

بعضی از این‌ها ادعای انقلابی‌گری هم داشتند یعنی با حکومت هم درگیر بودند ادعاهای انحرافی هم به اسم اهل بیت(ع) می‌کردند یعنی هم حکومت دنبال آن‌ها بود می‌زد و هم اهل بیت(ع) می‌گفتند این‌ها از ما نیستند قبلاً با ما بودند ولی دیگر نیستند منحرف شدند. خب این تعابیر را ببینیم و توجه داشته باشیم می‌گفتند این‌ها کافرند، ملحدند، مشرک هستند، شدیداً حرف‌های این‌ها را رد می‌کردند و می‌گفتند ما بدون خدا هیچ هستیم! اما با خدا همه چیز این‌جاست می‌خواهید به بهشت بروید و جهنم نروید پیش ما بیایید به شما می‌گوییم چه کار کنید. می‌خواهید حقیقت را بشناسید ما می‌دانیم بیایید بگویید ما به شما می‌گوییم. ما با بقیه مساوی نیستیم. اما خدا نیستیم یا باید خدا باشی یا مثل بقیه باشی. دوستان توجه داشته باشید که موسی‌بن‌جعفر(ع) در چنین شرایطی آمدند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha