شبکه افق - 5 اسفند 1400

پیامبران چگونه سخن می گفتند؟

در استقبال عید مبعث، برانگیختگی آخرین سخنگوی خداوند، محمد بن عبدالله ص _ ۱۳۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت برادران عزیز.

دوستان فرمودند که در مورد شیوه گفتگو با مردم و جامعه، شیوه انتقال مفاهیم در باب سیره پیامبر اکرم(ص) در این زمینه چند نکته تقدیم بشود. پیامبر با بشر و با مخاطبان خود چگونه رفتار کرد؟ چه گفت؟ چگونه گفت؟ و چه کرد؟ موفق‌ترین کسانی که در طول تاریخ با افکارعمومی با مردم کار کردند و سخن گفتند پیامبران بودند هیچ کس به اندازه پیامبران در تأثیرگذاری روی بشر موفق نبوده است. الآن به درست یا غلط بودن و حق و باطل کاری نداریم به کارآمدی و ناکارآمدی، موفقیت و عدم موفقیت کار داریم. هیچ چیز به اندازه دین، هیچ حقیقتی یا اساساً هیچ مفهومی چه حق چه باطل، به اندازه دین در عمق جان بشر مستقر نشده است. با این که معمولاً هم صاحبان قدرت، ثروت، با رسانه در صدد مبارزه با پیام انبیاء بودند معمولاً انبیاء یک طرف بودند با توده‌های محروم، چون اغلب مؤمنین و مخاطب انبیا، محرومین، مستضعفین، و طبقات متوسط به پایین بودند طرف مقابل ملأ و مطرفین و اشراف و صاحبان قدرت و ثروت و رسانه بودند با این که همیشه قدرت و ثروت و رسانه در طرف مقابل انبیاء بوده است، ولی پیام انبیاء تا امروز مانده و بیشتر بشریت همیشه خودشان را به انبیاء منتسب کردند حالا در عمل بودیم یا نبودیم بحث دیگری است اما شاید از وقتی که تاریخ مکتوب تا همین الآن هست در شرق و غرب عالم بروید جامعه‌ای نیست که بگوید این جامعه کلاً ما هم ملحد هستیم ما اساساً پیامبران را قبول نداریم و به آن‌ها احترام نمی‌گذاریم ما هیچ دینی نداریم! اصلاً چنین جامعه‌ای وجود ندارد یعنی از موفق‌ترین و کارآمدترین روش در کار با افکار عمومی و تربیت مردم کار روش انبیاء بوده است و از همه موفق‌تر پیامبر اکرم(ص) بوده است چرا؟ چون از بین همه انبیاء پنج پیامبر در ر‌أس هستند این پنج‌تا هم به یک اندازه نه موفق بودند و نه همه به یک معنا شریعت جدید آوردند و نه همه‌شان مأمور به کل بشر بودند در باب حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) مأمور به بنی‌اسرائیل هستند بین این‌هاپیامبری که مأمور به کل جهان و مخاطب او تا ابد همه بشریت است او کسی است که ختم نبوت و پیامبری است یعنی دیگر چیزی نمانده که خدا باید به بشر بگوید و از طریق ایشان نگفته باشد حرف نگفته‌ای دیگر از طرف خدا نمانده است برای همین دیگر لازم نیست رسول جدیدی بیاید و پیام دیگری بیاورد. چرا نبوت به معنای عام غیر تشریعی، منهای رسالت یعنی ولایت باطنی هست و ادامه دارد و بعد از پیامبر هم این ارتباطات با خداوند قطع نشده و نخواهد شد. فیض خدا قطع نمی‌شود اما هیچ کس به درجه نبوت خداوند نمی‌رسد و هیچ کس رسالتی بعد از پیامبر نخواهد داشت دیگر شریعتی نخواهد آمد. چرا پیامبر از همه این‌ها موفق‌تر بودند؟ رسالت‌شان جهانی‌تر است پیام او جامع‌تر و جاودانه است تاریخ مصرف ندارد فکر ثابتات و متغیرات در مخاطب بشری و تاریخ و جامعه جهانی کرده و حتی یک نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که چرا بعضی از پیامبران به اندازه‌ای که از حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) معجزه‌های فیزیکی نقل شده، در آن حد چرا ایشان به آن اندازه معجزه نکردند؟ خب اولاً کردند معجزات متعددی از همان سنخ از ایشان سر زده است منتهی در تاریخ اسلام در خود قرآن و در تعالیم عمومی اسلامی بیش از این که روی این سنخ معجزات تمرکز بشود روی اصل پیام معنوی و اخلاقی و تربیتی و تمدن‌سازانه اسلام یعنی روی محتوای پیام یعنی روی قرآن کریم تأکید می‌شود شاید یکی از علل آن این باشد که پیامبر اکرم(ص) با آخرین، چون آخرین خطاب خدا به بشر است اگر بخواهد حقانیت او مدام به معجزات فیزکی گره بخورد روزی یک معجزه فیزیکی بکند بعد با مشکلاتی روبرو خواهیم شد چون بعد از ایشان دیگر پیامبر و رسول جدیدی قرار نیست که بیاید و معجزاتی به مردم نشان بدهد. یک روزی بشر باید عادت کند که بدون دیدن اتفاقات عجیب و غریب ایمان بیاورد به درستی مطلب پی ببرد. چون تمام این معجزه‌ها مقدمه بود. برای چه مقدمه؟ برای توده مردم که برای باور کردن یک سخن و باور کردن ارتباط با خدا احتیاج داشتند که ببینند عصا روی دریا می‌خورد، مرده زنده می‌شود این‌ها را باید ببینند تا بعد آماده شوند که حالا بپذیرند این رسول خداست و بعد بگویند خب حالا شما چه می‌گویید؟ کار بزرگ پیامبر اکرم(ص) مإموریت بزرگی که خدا به ایشان می‌دهد این است که این صنف موجودات را دارد اما طوری نیست که هر روز و هر هفته و هر ماه یک معجزه‌ای بکنند بیا این معجزه حالا این حرف را بشنو. خطاب به عقل بشر، به فطرت و وجدان بشر و بشر باید عادت کند بدون دیدن معجزه‌های پی در پی با حقیقت آشنا بشود و خو کند و یاد بگیرد به خود سخن دیگر بیشتر توجه کند تا به مقدمات جلسه. این هم نشان دهنده این است که بشر وارد یک مرحله جدیدی پس از تعالیم پیامبر و پس از اسلام در دوره پسااسلام بشر به یک سطح جدیدی از بلوغ و عقلانیت رسیده و می‌رسد و همین که اگر قرار باشد این معجزات مدام ادامه پیدا کند و هر نسلی بگوید ما که ندیدیم الآن باید برای ما معجزه بکنید خب بعد این معنی‌اش این است که تا آخر و تا قیامت هر روز و هر هفته‌ای یک معجزه‌ای بشود یک نمایشگاه معجزه راه بیندازند تا بشود به بشر دوتا کلمه حرف حساب گفت و آموخت. چون هر دوره‌ای که بیاید خواهد گفت ما که نبودیم ما که ندیدیم راست هم می‌گوید ندیده. می‌گوید قبلی‌ها دیدند ما چرا باید باور کنیم یک بار هم یک چشمه به ما نشان بدهید. چنانچه الآن همه معجزاتی که برای پیامبران شده جلوی چشم من و شما که نشده، خواندیم و شنیدیم ولی مطمئن هم هستیم که شده، چون همه گفتند همه قبول کردند. بعد می‌پرسیم که حالا قبلاً شده شاید درست نقل نشده، شاید آن‌ها ساده بودند کلاه سرشان رفته، شاید آن‌ها فقط برای همان دوران پیامبر بودند نه برای ما، کم‌کم بشر باید یاد بگیرد که مبادله پایاپای بین پیام حق، پذیرش پیام حق در برابر دیدن یک چشمه معجزه این شیوه تمام می‌شود و بعد یک دوره‌ای لازم است این معجزات انجام شود تا بشر نگوید که به صرف مطلب برای من کافی نیست معمولاً توده مردم. توده مردم اغلب همین‌طوری بودند الن هم همین‌طور است خیلی قدرت تشخیص دقیق مفاهیم را ندارند یک کلیاتی می‌دانند در جزئیات وارد می‌شوی کلاه اکثر مردم را می‌شود برداشت. باید به یک حدی از شعور و رشد برسد که بگوید معجزات قبل را پذیرفتم که انجام شده و این حجیت دارد و چیزی را اثبات کرده است اما دیگر لازم نیست خودم هم دوباره هر روز معجزه ببینم. این یک. دوم؛ این که اگر فقط به معجزه بند باشی باز اغلب بشریت و اغلب مردم قدرت تشخیص معجزه از سحر و جادو حتی شعبده‌بازی ندارند و دوباره کلاه سرشان می‌رود چنانچه زمان حضرت موسی(ع) واقعاً خود مردم تشخیص نمی‌دادند چه چیزی اعجاز است چه چیزی سحر و جادو ارتباط با اجنه و این چیزهاست خود آن جادوگرها فهمیدند. قرآن می‌فرماید آن ساحرها. آن‌ها خودشان فهمیدند مردم تشخیص نمی‌دادند می‌دیدند او مار دارد این هم مار دارد می‌گفتند حالا جادوی آن یک کم از این قوی‌تر است شده بود نمایشگاه مثل شعبده‌بازها که می‌آیند این جادوگرها و ساحرها توده مردم اول آن‌ها تشخیص ندادند خود آن‌هایی که اهل جادو و سحر بودند و یک قوای خارق‌العاده داشتند آن‌ها خودشان گفتند، قرآن می‌فرماید خود آن‌ها گفتند که این اصلاً از جنس سنخ نیست این یک چیز دیگر است. خب به دلایل مختلفی پیامبر اکرم(ص) حالا چند معجزه دادند ولی بعد گفتند حالا از این به بعد یاد بگیرید که بدون دیدن معجزه حق را از باطل تشخیص بدهید. تا آخر قرار نیست که معجزه بشود. حالا مسیر را بشناسید حالا حق و باطل را بشناسید. سخن من سخن همان انبیایی است که از قبل آمدند و آن معجزات را کردند من هم معجزاتی کردم و می‌کنم اما معجزه اصلی من قرآن است. ببینید خدا با شما سخن گفت. خدا لال نیست خدا سکوت نکرده است خدا به شعور انسان احترام گذاشت با انسان حرف زد پیامبر فرستاد یعنی به شعور ما احترام گذاشت یعنی خدا گفت من به تو قدرت تشخیص دادم من به تو حق انتخاب دادم من با تو سخن می‌گویم و حق انتخاب را به تو می‌دهم «... فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ...» (کهف/ 29)؛ خودت تصمیم بگیر این تصمیم را برای خودت می‌گیری تو برای جهان تصمیم نمی‌گیری. جهان آنگونه که ما اراده کرده‌ایم پیش خواهد رفت, تو را هم ما اراده کرده‌ایم که این‌گونه پیش برود که مسیر و سرنوشت خودت را خودت تعیین کنی اینک بر سر دوراهی هستی، ما پایان و آغاز هر دو راه را به تو نشان دادیم برو. و خود این یک سبک و یک چیزی که همین الآن باید یاد بگیریم تا به روایت برسم این است که پیامبر اکرم(ص) اساساً با هیچ کس زورگویانه سخن نمی‌گفت تهدیدگرانه به کسی آموزش نمی‌داد حتی وقتی هم تهدید جهنم می‌کند می‌گوید من دارم به تو گزارش می‌کنم من تو را جهنم نمی‌برم من نمی‌خواهم تو را به جهنم ببرم یا به زور بخواهم به بهشت ببرم. تویی که باید تصمیم بگیری ولی من به تو گزارش می‌کنم که چه کنی چه خواهد شد؟ کدام مسیر را بروید به کجا خواهی رسید انتخاب با توست. خداوند در قرآن می‌فرماید: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه/ 22)؛ به پیامبر(ص) می‌فرماید تو به مردم سیطره نداری. «لست عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ» تو جبّار و دیکتاتور و زورگو نیستی تو مردم را مجبور نمی‌کنی که به بهشت بروند تو آگاهی و آزادی می‌دهی و به وظیفه‌ات هم عمل می‌کنی.- خب این‌ها را دقت کنید- پیامبر اکرم(ص) موفق‌ترین و کارآمدترین روش را در سخن گفتن با بشریت پیش کشیده است و بشر را به سمت عقلانیت و تفکر، نگاه وجدانی و فطری، آگاهی و آزادی پیش برد. اول چند معجزه به اذن خدا انجام می‌دهد که آن‌هایی که عقل‌شان به چشم‌شان است ببینند ایشان هم معجزه کرد. مثلاً امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید با پیامبر(ص) ایستاده بودیم در برابر یک عده از بزرگان آن‌ها، آن‌ها هرچه سؤال کردند پیامبر(ص) جواب داد و سؤالاتی پیامبر(ص) کرد آن‌ها نتوانستند جواب بدهند بحث‌های فکری و عقلی تمام شد بعد یکی از آن‌ها گفت که خب اگر شما راست می‌گویید پیامبر هستید حالا حرف‌هایتان درست، اخلاق‌تان هم درست، آدم درستی هم هستی، پاک هم هستی، ولی از کجا بفهمیم پیامبری؟ پیامبران معجزه می‌کردند. حضرت علی(ع) می‌فرماید این‌ها که مسیحی بودند یهودی بودند مشرک بودند به پیامبر(ص) گفتند اگر راست می‌گویی که پیامبری به این درخت بگو این‌جا بیاید! به حالت مسخره گفتند. حضرت امیر(ع) می‌فرماید رسول‌الله چشمان‌شان را بستند و صورت‌شان را به سمت درخت کردند و چشمان‌شان را باز کردند و فرمودند که به اذن خدا جلو بیا. می‌فرماید جلوی چشم آن‌ها یک مرتبه درخت تکان خورد و با ریشه از خاک بیرون آمد و به سمت ما آمد معجزه شد و دوباره در خاک فرو رفت می‌گفت تمام این‌ها دهانشان باز ماند به همدیگر نگاه کردند هم ترسیدند یکی‌شان گفت نه این هم چشم‌بندی بود یک کاری کردند مگر می‌شود؟ پیامبر(ص) فرمود هر کاری برایتان بگویم آخرش باز همین را می‌گویید! باز می‌گویید یکی دیگر انجام بده اگر راست می‌گویی! از کجا بدانیم این معجزه بود! وقتی قلب شما در برابر حقیقت تسلیم نیست و دنبال حقیقت نیستید شق‌القمر کردند شق‌القمر هم بکنم تأثیر نداردو آن کسی که دنبال حق است بدون معجزه هم می‌شنود و تأثیر دارد. پس این‌ها مؤفق‌ترین آدم‌ها بودند در تأثیرگذاری روی مخاطب. با این که هیچ کدام از ابزار قدرت، ثروت، رسانه چه برسد به ابزار مدرن امروزی، هیچ کدام را نداشتند ولی چنان در عمق جان بشر این سخنان ریشه دوانده که تا همین الآن میلیون میلیون انسان، میلیاردها انسان بدون این که پیامبران را دیده باشند به آن‌ها ایمان دارند و می‌گویند آن‌ها درست گفتند. و این‌ها حق دارند مسیحی، مسلمانش، حالا انحرافات فکری بحثش جدا است می‌خواهم در مورد کارآمدی، موفقیت و تأسیس آن بگویم. حضرت عیسی‌بن‌مریم(ع) دو هزار سال و اندی پیش رفته، هنوز دو میلیارد آدم در دنیا می‌گویند این خدا بوده است! درست است این تحریف دین است ولی قدرت خداست این معجزه خداست. حضرت موسی(ع) معجزه خدا بوده است. آن کلیم‌الله است این کلمه‌الله است روح‌الله است. این یکی هم حبیب‌الله دوست خداست عشق خداست خب این‌ها موفق بودند انبیاء موفق بودند ابراهیم(ع) موفق بود. حالا ببینیم این‌ها چرا موفق بودند؟ چند نمونه از سیره پیامبر در این که چه می‌کرد و چه می‌گفت که تا عمق جان مخاطب، حرفهایش، شخصیتش فرو می‌رفت و عاشقانه او را دوست داشتند و دارند. همین الآن هزار و خورده‌ای سال از پیامبر گذشته است چه کسی پیامبر(ص) را بین ماها دیده است؟ شما دیدید سر قضیه توهین به پیامبر(ص) پانصدواندی آدم شهید شدند برای این که توی خیابان‌ها ریختند و اعتراض کردند که چرا به ایشان اهانت می‌کنید کشته شدند اصلاً نه پیامبر(ص) را دیدند نه شنیدند، هزار و اندی سال از ایشان گذشته است. ایمان این‌طوری تا عمق وجود اثر می‌گذارد. خب این یک مسئله.

یک نکته‌ای هم در روایت حضرت جواد(ع) است که عرض کنم. این‌ها فرزندان پیامبر(ص) و شاگردان مکتب پیامبر(ص) هستند. یک بخشی از سیره پیامبر(ص) همین‌ها هستند. این‌ها محصولات سیره پیامبر(ص) هستند هم فرزند نسبی پیامبرند و هم فرزندان معنوی و فکری پیامبر هستند این‌ها حافظان دین خدا هستند دوتا تعبیر از ایشان که مربوط به امام جواد(ع) است عرض کنم. فرمودند - صفاتی که واقعاً در من و امثال من قطعاً نیست – فرمودند هرجا آگاهی و علم است باید تنگ آن تواضع و فروتنی باشد اگرنه جواب نمی‌دهد یعنی شما پروفسورو علامه دهر باش، هرکس می‌خواهی باش، نابغه باش، امام جواد(ع) می‌فرمایند اگر متواضع نباشی و خودت را از بقیه بالاتر و بلندتر و مهم‌تر بدانی این آگاهی و تخصص جواب نمی‌دهد نه در دیگران می‌توانی تأثیر بگذاری نفوذ کنی و نه خدمت واقعی می‌توانی بکنی. این یک مشکلی است که اغلب بسیاری از کسانی که از بقیه در مباحث علم و تخصص بالاترند یک نوع خودبرتربینی و خودبزرگ‌بینی هم در آن هست آدم به زبان هم نگوید و به زبان هم بگوید ما کوچیک شماییم ولی ته وجودش این است که ما بزرگ شماییم یادتان نرود که من بزرگ هستم! لذا اگر وارد یک جایی بشوم به من تعارف نکنند خب بدم می‌آید! نگویند شما این‌جا بنشین، وقتی می‌بینی که اصلاً تو را نگاه نمی‌کند و محل نمی‌گذارد که تو کی هستی! خب ناراحت می‌شویم. چرا ناراحت می‌شویم برای این که این بیماری روحی را داریم در حالی که آن‌هایی که حقیقتاً عالم هستند این‌طور نیستند. امام جواد(ع) می‌فرمایند که علم وقتی زیباست که کنار آن تواضع خود را با همه مساوی دیدن، حتی از بقیه کمتر دیدن، آن وقت این علم به بشر خدمت می‌کند وگرنه آن علم ابزاری برای تسلط بر دیگران می‌شود. خب در کار فرهنگی و تبلیغی و دینی به این توجه کنید. یکی هم فرمودند عقل و عقلانیت خیلی لازم است اما عقلانیت وقتی زیبا می‌شود که کنار آن ادب یا اخلاق انسانی باشد و حلم و بردباری، قدرت تحمل، به ستوه نیامدن بر خود مسلط بودن فرمودند باید نشان بدهی که اگر در درون هست در بیرون نشان بدهی و آن از طریق خوشرویی و لبخند و محبت با مردم است. این‌هایی که باسواد هستند ولی این صفت را ندارند ممکن است حرف‌هایش را مردم بشنوند و بگویند باریک‌الله عجب آدم باسوادی است ما دوتا کلمه یاد گرفتیم ولی هیچ وقت به این تیپ آدم‌ها ایمان نمی‌آورند که دنبال آن راه بیفتند که آقا شما بگو چه کار کنیم؟ یاد می‌گیرند که حداکثر بروند ولی آدم‌هایی که به این خصلت‌ها را دارند مردم ایمان می‌آورند. یا یک تعبیر دیگری که امام جواد(ع) فرمودند در مسیر زندگی و سیاست و مبارزه باید اهل مقاومت باشید چه در زندگی‌تان چه در کار فرهنگی‌تان، به ستوه نیاید فرمودند هرکس و هرجا بی‌تابی بر شکیبایی چیره شد اجر آن تباه می‌شود. یعنی تو زحمت کشیدی، عرق ریختی، کتک خوردی، فحش شنیدی، زحمت کشیدی اما رشد معنوی نکردی، این هم یک متن دارد که اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) در کار فرهنگی به شدت قدرت تحمل و صبر داشتند.

حالا چندتا روایت از پیامبر اکرم(ص) که موضوع بحث ما سیره نبوی است عرض کنم یکی بهترین تعریف راجع به پیامبر(ص) تعریفی است که امیرالمؤمنین(ع) از ایشان کردند که سیره پیامبر با مردم چطور بود؟ آموزه‌های سیره نبوی درباره نحوه کار فرهنگی: 1) علی‌بن‌ابیطالب(ع) می‌فرمایند که اولین شرط برای این که بتوانید روی مخاطب‌تان تأثیر بگذارید این است که مخاطب باید باور کند که تو از این طریق، دنبال پر کردن شکم خودت نیستی. به اسم کار فرهنگی، به اسم این که من می‌خواهم کار فرهنگی و انقلابی و اجتماعی بکنم دنبال پرورندان خودت نیستی. این اصل اول.

حضرت امیر(ع) - در خطبه 160 نهج‌البلاغه - می‌فرمایند: «... وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَةِ خصلت‌هایی که در پیامبر(ص) است هر کدام از آن‌ها به تنهایی کافی است که الگو و اسوه بشود. جای پایت را جای پیامبر بگذار که اگر معتقدی و می‌خواهی در آن مسیر کار پیامبران را بکنی در آن مسیر موفق باشی. آن‌ها چیست؟ اولین نکته: «وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْیَا وَ عَیْبِهَا ..» پیامبر(ص) هیچ کاری نکرد که کسی از ‌آن برداشت کند که این وسط‌هایش می‌خوهد بار خودش را هم ببندد دارد کارهای دینی و تربیتی و اصلاحی می‌کند اما دوتا هدف دارد یکی ثواب آخرت و خدمت به خلق است یکی هم چرب کردن دنیا برای خودش است هر دوتا کار را دارد با هم انجام می‌دهد. حضرت امیر(ع) فرمود اگر مخاطب تو احساس کند تو داری ادا درمی‌آوری، ریش و انگشتر عقیق و یقه بسته و حزب‌اللهی و نهادهای فرهنگی و جمهوری اسلامی و ولایت و مقام عظمای ولایت و... از این حرف‌ها می‌زنی برای این که بار خودت را ببندی، این درست خلاف مسیر ارزش‌های الهی است. می‌فرماید که اول هر کس می‌خواهد کار دینی و فرهنگی بکند باور کند که دنیا ارزش هدف‌گیری را ندارد دنیا در حد وسیله و ابزار لازم است اما در حد هدف، هدف بدی است دنیا وسیله خوبی است و هدف بدی است. وسیله خوبی است اما هدف بدی است. نه، بگو وسیله هم نیست وسیله بدی است نه بگو هدف خوبی است هر دوی آن اشتباه است. دنیا، ثروت، قدرت، محبوبیت، ریاست، همه این‌ها اگر به عنوان وسیله هستند وسیله خوبی است اما همین که به هدف تبدیل شد، هدف بسیار بدی است مرز ایمان و کفر همین است که این‌ها را هدف بگیری یا وسیله. مرز عقل و جهل هم این است که اصلاً به این وسیله‌ها می‌اندیشی یا به این وسیله‌ها کاری نداری؟ اما به وسیله اصالت نده. بعد می‌گوید اگر کسی بخواهد ببیند که برای هدف‌گیری چه چیزی ارزش دارد و چه ارزش ندارد ببین خدا با پیامبر خودش چه کرد؟ آیا پیامبر(ص) زندگی مرفه چرب و چیلی داشت؟ اگر خدا یک دنیای مرفه و یک زندگی مرفه، کاخ و فیش‌های حقوقی و این چیزها را به پیامبر داده بود آن وقت تو نتیجه بگیر که پس دنیا هدف خوبی بوده است! اما اگر می‌بینی خدا با رسولش، رسول خدا محبوب‌ترین کس نزد خداست و خدا دنیا را به او نداد این دنیا را نخواست که داشته باشد پس بفهم که دنیا ارزش ذاتی نداشته است. «وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْیَا وَ عَیْبِهَا وَ کَثْرَةِ مَخَازِیهَا وَ مَسَاوِیهَا،» می‌گوید اگر می‌خواهیم بفهمی خودش مستقلاً چقدر بد است و ابدا ارزش اصالتی ندارد و هدف خوبی نیست و معیوب است و مخازیه یعنی رسوایی‌هایش زیاد است و چقدر انسان را پایین می‌کشد در ننگ بودن و تنگ بودن و پست بودن دنیا بهترین دلیل این است که «إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا،» پیامبر که محبوب‌ترین شخص پیش خداوند بود دنیایش از همه کمتر و سخت‌تر بود. این نشان می‌دهد که دنیا از نظر خدا بهترین چیز و بهترین قدرت و ثروت نیست. پیامبر(ص) برای شخص خودش ثروت و قدرت و شوکت و ریاست ذخیره نکرد و دنبال آن نرفت و خداب رای او این‌ها را نخواست. «إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا،» اتفاقاً مدام دامنه دنیاداری پیامبر(ص) تنگ‌تر و کوچک‌تر شد مدام قیچی می‌شد خدا نمی‌خواست پیامبر در کاخ زندگی کند خدا نمی‌خواست پیامبر در شوکت مادی باشد. خود پیامبر هم نمی‌خواست. «وَ وُطِّئَتْ لِغَیْرِهِ أَکْنَافُهَا،» و این پر و بال دادن به دنیا خدا گفت برای غیر پیامبر و برای بقیه‌ست شأن تو از این‌ها بالاتر است. تو باید زهد داشته باشی. ت باید از همه کمتر بخوری، امکانات زندگی‌ات کمتر از بقیه باشد استراحت تو از همه کمتر باشد و ثروت و قدرت شخصی‌ات از همه کمتر باشد. تو باید روی خاک بخوابی. – دقت کنید – این اصل اول، که می‌گوید اگر می‌خواهید بفهمید چرا حرف پیامبر(ص) تا عمق قلب‌ها نفوذ می‌کرد برای این که پیامبر دنبال دنیای خودش نبود «وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا،» خداوند پیامبر را از شیر دنیا گرفت و «وَ زُوِیَ عَنْ زَخَارِفِهَا.» و از تمام زیورآلات و ارزش‌های صوری دنیا پیامبر مطهر شد و مطهر ماند.

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند هر کس دنبال چاق‌تر کردن دنیای خودش است، مسابقه ثروت و قدرت خودش هست، مسابقه ریاست، این محال است بتواند زندگی الهی بکند محال است بتواند انقلابی بماند محال است بتواند تأثیر فرهنگی در مخاطب بگذارد این نکته اول در سیره پیامبر(ص). بعد حضرت امیر(ع) خطاب به مسلمانان می‌فرماید کدام‌تان به پیامبر نزدیک‌ترید؟ آن که کس که بیشتر به سبک پیامبر زندگی کند و در رأس آن خود علی‌بن‌ابیطالب. از این پیامبر پاک پیروزی کنید. این‌ها تعابیر حضرت امیر(ع) است. او برای همه شما الگو و اسوه است او ارزش دل بستن دارد. حضرت امیر(ع) می‌گوید یک چنین پیامبری که هرچه در دنیا بود پس می‌زد و برای خودش نمی‌خواست. این آدم ارزش دل بستن و ارزش دوست داشتن را دارد باید عاشق این آدم شد. حضرت امیر(ع) می‌فرماید من عاشق او هستم چون هرجا بخور بخور و امکانات و چرب و شیرین بود ایشان فاصله می‌گرفت رویش را برمی‌گرداند و به سمت دیگر می‌رفت دنبال هیچی برای خودش نبود همانطور که عرض می‌کنم بلکه بالاتر از آن. حضرت امیر(ع) می‌فرماید معشوق‌ترین و محبوب‌ترین بنده نزد خدا کسی است که دنبال خط پیامبر حرکت کند و رد پای او را دنبال کند. پیامبر(ص) دنیا را آنگونه خورد که با نوک دندان در حد رفع گرسنگی که چیز می‌خورند. دقت کنید می‌گوید رابطه پیامبر(ص) با دنیا این‌طوری بود. دقت ما دو جور غذا می‌خوریم یک جور برمی‌داریم می‌لومبونیم و می‌گوییم... یک طرز غذا خوردن هم این است که به حداقل اکتفا می‌کند. حضرت امیر(ع) می‌فرماید پیامبر با دنیا می‌دانید چطوری برخورد کرد؟ مثل کسی که به حداقل دنیا اکتفا می‌کند و با این نوک دندانش غذا را می‌جود یعنی این‌قدر نبود که دهانش را از غذا پر کند و با دندان‌ها این‌طوری آسیاب کند و لقمه پشت لقمه و دیس پشت دیس بخورد! می‌فرماید پیامیر این‌طوری بود. حضرت امیر(ع) می‌فرماید پیامبر دنیا را چهارچشمی نگاه نمی‌کرد بلکه با گوشه چشم نگاه می‌کرد – چقدر تشبیه قشنگی است – می‌گوید هرچه متعلق به دنیا یعنی ثروت، قدرت،ریاست، شهوت بود می‌گوید به هیچ کدام از این‌ها پیامبر(ص) خیره نمی‌شد و هیچ وقت به آن ارزش ذاتی نمی‌داد. با گوشه چشم نگاه می‌کرد در حدی که نیاز است حداقلی. می‌گوید این سبک زندگی رسول‌الله(ص) بود. دقت کنید هیچ کس به اندازه علی(ع) پیامبر(ص) را نمی‌شناسد. می‌گوید رسول خدا عزیزترین موجود، گرسنه‌ترین کس بود همیشه گرسنه بود هیچ وقت سیر نخورد شکم‌تهی‌ترین آنان بود دنیا تماماً و بارها به او پیشنهاد شد. بارها خداوند و جبرئیل دنیا را در سینی به او تعارف می‌کردند ولی پاسخ پیامبر(ص) به همه پیشنهادهای دنیا نمی‌خواهم بود. به یک تکه نانی و به بستری از خاک اکتفا می‌کرد.

یک روز خادم پیامبر(ص) انس‌بن‌مالک می‌گوید که ایشان معمولاً روزه بود و معمولاً در افطار و سحر چیزی نمی‌خورد خیلی ساده می‌خورد. بعد که ایشان بعد از نماز می‌آمدند من یک کاسه شیر و نان ایشان بخورد روز قبلش هم سحری نخورده بود و افطار قبلش هم نبود می‌دانستم که ایشان دو – سه روز است که گرسنه است بعد آن شب دیر آمد من گفتم حتماً هرجا بودند افطار کرده، شیر و نان را خوردم. حالا حیای پیامبر را ببینید. می‌گوید پیامبر(ص) تا وارد شدند آن کاسه خالی آن‌جا بود حتی برنگشتند نگاه کنند که کاسه خالی است چه شد فهمیدند که من خوردم برای این که من خجالت نکشم می‌گوید پیامبر سرش را کج نکرد همین‌طور مستقیم رفت. بعداً رفتم پرسیدم که پیامبر افطار چه خوردند؟ گفتند پیامبر افطار نخورده مگر برایش نگه نداشتی؟ گفتم نه خودم خوردم! گفت دو روز است هیچی نخورده. گفتم آخه ایشان هیچی نگفت حتی سرش را کج نکرده توی کاسه نگاه نکرد همین‌طور مستقیم رفت و به من هم هیچی نگفت. این‌قدر از این چیزها در سیره پیامبر و اهل بیت(ع) هست. می‌خواهم بگویم گاهی اوقات این‌قدر چیز در ذهن ما هست که ما چون امکانات نداریم کار فرهنگی نمی‌توانیم بکنیم! چون به ما بودجه نمی‌دهند این‌طوری است. ما چون مشکل حمایت داریم، ما چون بخشنامه نداریم این‌طوری است و... پیامبر(ص) کدام بخشنامه؟ کدام بودجه؟ کدام حمایت؟ همه دشمن او هستند و حتی دوستانش هم یک کاسه شیر برایش نمی‌گذارند. این‌طوری اثر می‌گذارد و تا همین الآن دنیا را بهم ریخته است. پیامبر(ص) می‌فرماید به شما بگویم عشق من گرسنه‌ترین مردم دنیا بود. دنیا را در سینی به او تعارف می‌شد ولی چشمانش را می‌بست که نمی‌خواهم. هرگاه دانست خداوند از چیزی خشمگین است او خشمگین می‌شد. آن‌جا که می‌دانست خدا چیزی را پست و کوچک می‌داند او آن را پست و کوچک می‌دانست و پست و کوچک می‌خواند. اگر در ما جز دوستی آنچه و خدا و رسولش کوچک انگاشته‌اند نبود همین مقدار برای اثبات دشمنی ما با خدا و بیگانگی ما با خدا کافی بود – جمله را دقت کردید- حضرت امیر(ع) می‌فرماید همین‌قدر که دنیا پیش خدا حقیر است و متاع قلیل است پست است و رسول خدا می‌دید خدا می‌گوید دنیا حقیر است اصل آخرت و ابدیت است لذا می‌گفت کل این دنیا برای من بی‌ارزش است وسیله است هدف نیست. بعد می‌فرماید همین که ما به همان چیزی که خدا و رسولش گفتند بی‌ارزش است ما به همان دل بستیم اگر هیچ کار و گناه دیگری نکنیم همین که ما دل بستیم به چیزی که این‌ها می‌گویند چیزی نیست معنی‌اش این است که ما خدا و پیامبر را قبول نداریم. در واقع معنی‌اش این است ما ادا درمی‌آوریم. او روی خاک می‌نشست ما روی خاک می‌نشینیم او روی زمین غذا می‌خورد همچون بردگان ما همچون بردگان باید زندگی کنیم او کفش خود را با دست خود وصله می‌زد لباسش را به دست خود پینه می‌زد بر الاغ برهنه بی‌پالان سوار می‌شد نه این که حتماً باید یک چیزی داشته باشد. چون پایین‌ترین طبقات سوار الاغ بی‌پالان می‌شدند گاه کسی را هم با خود سوار می‌کرد که دیگر از این هم شأن آن پایین‌تر. یک روز پیامبر(ص) ‌آمدند دیدند خانم‌شان یک پرده گُل‌گُلی قشنگی آن‌جا زدند فرمودند فلانی نمی‌گویم این حرام است نامشروع است اشکالی ندارد اما توی خانه من همین مقدار هم چیزی که حواس پرت کند نمی‌خواهم باشد ولو به اندازه یک لحظه. یک نگاه از آن هدف اصلی پرت کند یک لحظه چشمم را برگرداند ما نباید مسیر کمال و تقرب الی الله را از دست بدهیم. این پرده را باز کن ما بدون این پرده داریم زندگی می‌گذرانیم. البته پیامبر نگفتند که همه مردم مثل ایشان زندگی کنند ولی فرمودند این الگوی ماست من این دو ثانیه را هم نمی‌خواهم از دست بدهم. حضرت امیر(ع) می‌فرماید از دنیا با دل و با تمام قلب دوری می‌جست. یاد دنیا و هوس را در خود کشت. دوست داشت هرچه که اشتها برانگیز است و توجه انسان را به عالم طبیعت بیشتر می‌کند از چشمان او پنهان باشد هرگز از دنیا لباس فاخر و گران نگرفت. یک لحظه نیز دنیا را جای آرام نبیند. می‌گوید دنیا جای آرامی نیست شما در مسیر خطر هستید ما در دنیا چند دهه بیشتر نیستیم تازه اگر تا آخرش برویم! کل ابدیت را باید این‌جا تأمین بکنیم. می‌گوید وقتی توی خط بخور و بخواب و تفریحات زیاد رفتی یادت می‌رود کجایی؟ حواست پرت می‌شود نمی‌فهمی وسط حساس‌ترین تصمیم‌ها هستی. علی‌بن‌ابیطالب(ع) می‌گوید پیامبر(ص) این‌طوری بود. غذای چرب نخورد، لباس فاخر نپوشید، جای گرم و نرم نخوابید تا دنیا را جایی آرام نپندارد و به دنیا ایمان نیاورد به دنیا امید نبندد و از دنیا آرامش نطلبد. دنیا را از وجود خود بیرون ریخت و از چشم خود پنهان کرد. به دنیا به چشم دشمن می‌نگریست نه دوست. نمی‌گفت ریاست و شهوت و قدرت اهداف من است بلکه می‌گفت این‌ها دشمن است این‌ها من را از خدا دور می‌کند. «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مَا یَدُلُّکَ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْیَا وَ عُیُوبِهَا...» پس این یک اصل. یک اصل از حضرت جواد(ع) عرض کردیم. اصل دوم را حضرت امیر(ع) از پیامبر نقل می‌کنند. می‌خواهی حرف‌تان نفوذ کند و در کار فرهنگی موفق باشید مردم باید باور کنند که تو دنبال دکان برای خودت نیستی.

سوم؛ فرمودند با معارف و ارزش‌های دین بازی نکنید از خودتان جفنگ نبافیدبه اسم این که این‌ها ارزش‌های دینی و انقلاب است. این‌ها ارزش‌های انقلابی است و این‌ها مکتب است. ببینید فقط یک جاست که خداوند در قرآن، در یک آیه سه بار می‌فرماید «ویل»، ویل یعنی وای؛ سه بار می‌گوید وای. یعنی خدایی که خودش خالق است سه بار در یک جمله می‌گوید وای بر شما، وای بر شما. به چه کسی می‌گوید؟ سه‌تا وای. کسانی که از خودشان چیز می‌بافند و می‌گویند این‌ها دین است. همین‌طوری از خودشان ارزش و ضد ارزش درست می‌کنند. بین ماها خیلی چیزها هست که ما همین‌طور گفتیم و خیال می‌کنیم این‌ها دین است. در حالی که نه آیه‌ای است، نه حدیثی است، نه حرفی است همین‌طور خودمان برای خودمان هم حلال‌سازی کردیم و هم حرام‌سازی کردیم حالا بعضی‌ها روی نادانی و جهل این کارها را می‌کنیم و بعضی‌ها آگاهانه کاسبی می‌کنند! این آیه کریمه 79 سوره بقره؛ به تفسیر آن مراجعه کنید. «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ؛ وای بر آن‌ها که به دست خودشان می‌نشینند چیز می‌نویسند, ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؛ بعد می‌گویند این‌ها حرف‌های خداست. این‌ها دین است این‌ها حرف خداست. چرا این کار را می‌کنند؟ این وای اول. لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا؛ دین‌فروش هستند می‌خواهند با دین و مفاهیم فرهنگی و دینی ارزشی کاسبی کنند. دکان باز کردند. و ثمناً قلیلا دارند مفت می‌فروشند. مذهب‌فروشی ارزان و چقدر هم ارزان. فَوَیْلٌ لَهُمْ؛ پس وای بر آنان. مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ بخاطر آنچه که خودشان از خودشان بافتند. دوباره: وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» از دستاوردهایشان از آنچه که دارند به دست می‌آورند. وای بر آن‌ها. سه‌تا می‌گوید وای بر شما. یعنی با شما در قیامت و جهنم چه خواهم کرد. هیچ کس را من ندیدم این‌طور خداوند تهدید کند. کسانی که می‌آیند با مردم کار رسانه‌ای، فرهنگی، درس دین، درس اخلاق، درس عرفان، تفسیر تا ... مدام یک چیزهایی را به اسم خدا به مردم ارائه می‌کنند در حالی که سندی وجود ندارد.

اصل چهارم؛ این بحثی که می‌فرماید تنبلی سازشکاری. یعنی یک چیزی را می‌فهمی اولاً دنبال آن برای دانستن نمی‌روی. آیه 122 سوره توبه را دقت کنید. این یکی از آیاتی است که در حوزه بین طلبه‌ها مشهور است و می‌گویند این دلیل حجیت و مشروعیت و تکلیف برای ما طلبه‌هاست که بیاییم طلبگی بخوانیم از جانب این آیه استناد می‌شود به آن آیه نَفر می‌گوید. «نَفر» یعنی حرکت، بسیج، جهاد، تلاش. خدا سه چهارتا کلیدواژه در این آیه است خواهش می‌کنم توجه کنید. 1) می‌فرماید که «فَلَوْلَا نَفَرَ؛ چرا هجرت نمی‌کنید چرا از جایتان تکان نمی‌خورید نشستید یک جایی و می‌گویید معارف اسلامی! معارف الهی بر ما نازل بشود و به ما برسد. تکان بخور، راه بیفت. یک) مبارزه با تنبلی و رکود و ایستایی. لولا نفر؛ این توبیخ است چرا حرکت نمی‌کنند از جایشان تکان نمی‌خورند چرا راه نمی‌افتید و تلاش نمی‌کنید. کلیدواژه دوم: مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ؛ از هر فرقه‌ای که بودی، از هر قومیتی، کُرد و فارس و عرب، از هر قومیتی. مِنْهُمْ طَائِفَةٌ؛ از هر قومیتی و از هر طبقه اجتماعی از بین همه باید یک عده‌ای حرکت کنند بقیه دارند زندگی‌شان را می‌کنند سرشان را پایین انداختند فقط می‌خواهند مشکلات زندگی شخصی‌شان را حل کنند خداوند می‌گوید یک عده‌ای از شما سرتان را بالا بگیرید، همه سرشان پایین است. تکان بخور، آن‌ها فقط دارند به خودشان فکر می‌کنند تو به کل جامعه فکر کن. این هم اصل دوم. 1) فَلَوْلَا نَفَرَ؛ توبیخ! چرا تکان نمی‌خورند چرا نشستید و تنبل هستید. 2) مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ؛ همه اقشار اجتماعی از بین‌شان باید یک کسانی بیرون بیایند. مِنْهُمْ طَائِفَةٌ؛ ریشه طائفه «طواف» است. طائفه یعنی یک جمعی که ننشسته دارد دور یک هدفی طواف می‌کند یک عده‌ای باید بین شما باشند متحرک هدف‌دار «طائفه» اهل «نَفر» هجرت کند و بکَند آسایش و تنبلی را کنار بگذارد زمین‌گیر نباشد. از هر فرقه و طبقه‌ای که باشد. خب چه کار کنند؟ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ؛ دین عوامانه نه. تفقّه یعنی ریشه‌یابی به عمق دین رفتن. در لایه‌های عمیق‌تر دین بروید تحقیق و تفکر کنید. خداوند می‌فرماید این دین عوامانه کافی نیست و همه هم اهل آن نیستند یک عده‌ای تکان بخورید به اعماق بروید لایه‌های پایین‌تر دین را بشناسید. بعد چه؟ «وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ؛ کلیدواژه بعدی «رجعت» است. حالا که بیرون آمدی آموختی بعد نگو که خب حالا به جای خوش آب و هوا رسیدیم همان‌جا می‌مانیم، نه، برگرد و به سمت قوم و جامعه‌ات برو. نگو ما آنجا که بودیم محرومیت بود حالا مثلاً از شهرستان آمدیم مرکز استان بعد تهران بعد می‌رود طرف خارج، دیگر همان‌جا میخکوب می‌شود. می‌گوید «رجعوا» برگرد، آگاه شدی حالا مسئولیت احساس کن و دوباره بین مردم خود برگرد و از صحنه فرار نکن و راحت‌طلب نباش. حالا کلیدواژه بعد در همین آیه، برگردم چه کار کنم؟ لینذروا؛ آرامش آن‌ها را بهم بزن، اخطار کن، بگو خطر نزدیک است. انذار، یعنی اخطار، آن‌ها را بترسان، یعنی چه؟ یعنی آن آرامش گورستانی را بهم بزن. خواب هستند تکان‌شان بده بیدارشان کن. ناراحت می‌شود، بگذار بشود. اوضاع را عوض کن. وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ؛ قوم و مردم خود را بیدار کن از هر قومیتی که هستی. کُردی، ترکی، فارسی، هرجا که هستی به قوم خودت برگرد، سختی را تحمل کن و آن‌ها را تکان بده. آن‌ها را بترسان و آرامش‌شان را بهم بریز، برای خودت دشمن درست کن. اگر شما ساکت باشید و مدام حرف‌های کلی بزنی هیچ کس به شما فحش نمی‌دهد همه می‌گویند به‌به! گل و گلابی! چه زمانی به تو فحش می‌دهند؟ وقتی که لِیُنْذِرُوا؛ وقتی که رجعوا؛ برگردی اخطار کنی. بعد می‌فرماید که لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ. هدف تو این است، حالا ممکن است تأثیر کند و ممکن است نکند. لَعَلَّهُمْ؛ شاید، باشد که اثر کند. نگو من به شرط اثر کردن کار می‌کنم. نه آقا یاد بگیر که گاهی حتی اگر بالفعل نتیجه را نمی‌بینی تو مأمور به تکلیف هستی نه نتیجه، کار خودت را بکن. خداوند در قرآن چندتا پیامبر را نام می‌برد که مدام نگو من به شرط این که همین الآن نتیجه کارهایم را ببینم کار می‌کنم. یک مثال به حضرت نوح می‌زند و می‌گوید ایشان فقط 950 سال نزدیک یک هزاره فقط معلمی کرده، ته آن 40 نفر مؤمنین واقعی شدند تو چرا خسته می‌شوی؟ نزدیک هزار سال 40 نفر، تو بعد می‌گویی ما رفتیم فلان جا مردم دنبال ما نیامدند، خب نیامدند که نیامدند. اولاً اثر آن را می‌گذارد به همین دلیل هم حرف پیامبران تا همین الآن مانده است. حرف همان نوح مانده است.

یک مثال هم جناب حضرت یونس(ع) است. حضرت یونس طبق بعضی از روایات مأمور شد به یک جامعه صد هزار نفری. مثل این که مثلاً الآن شما به یک شهرستان بروید. الان شهرستان خود شما جمعیت آن چقدر است؟ سیصدهزارتا. حالا شما از آن کمتر، برو به یک جامعه‌ای که صد هزار نفر هستند. خداوند پیامبر برای یک شهر صد هزار نفری فرستاده است. پیامبرانی فرستادند برای یک روستا. این 124 هزار پیامبر بعضی‌هایشان این‌طوری بودند وگرنه شریعت جدید که نیاوردند. مبلّغ پیام الهی بودند وحی و الهام الهی هم به آن‌ها می‌شد. ما پیامبر داریم که فقط مأمور خانواده‌اش بوده است. حالا شما کار فرهنگی نمی‌خواهید بکنید این دقیقاً همان کاری است که این 124پیامبران می‌کردند منتهی ما و شما در آن حد نیستیم ولی می‌خواهم بگویم نگو حالا ما در یک شهرستانی هستیم کل جمعیت آن مثلاً 30 هزار نفر است! سی هزار چیست؟ برای سی هزار نفر 50 تا پیامبر فرستادند. دست‌کم این‌ها را نگیرید. چرا حضرت یونس(ع) را نهنگ خورد و بعد بالا آورد؟ برای این که مدام در جامعه حرف زد حرف زد، دید خیلی‌ها محلش نمی‌گذارند او را فحش می‌دهند ظاهراً اثر نمی‌کند خسته شد خلاصه گفت من کاری که وظیفه‌ام بود انجام دادم من این‌جا را ول می‌کنم می‌روم سراغ یک مردم و جامعه دیگری را پیدا می‌کنم که آن‌ها لیاقت آن را داشته باشند. من هرچه باید به شما می‌گفتم گفتم هنوز خداوند وحی نکرده ول کرد! گناه نکرده، حرامی انجام نداده ولی باید می‌ایستاد. زود مأیوس و خسته شد. خداوند گفت حالا فعلاً یک کم فشارت بدهیم تا... بعد که نهنگ او را بالا آورد مدت‌ها تحت فشار جسمانی بود. در روایت دارد خداوند از او پرسید ببخشید چه کسی به شما اجازه داد شهر را ترک کنی؟ ما به تو گفتیم بس است برو؟ گفت نه شما نگفتید ولی هرچه از من برآمد کردم کسی به حرف من گوش نمی‌کند، محل نمی‌گذارند، هرکسی سرش توی لاک خودش و مشغول زندگی‌اش و مشغول گناهانشان هستند. در روایات می‌گوید، خداوند می‌فرماید ما نمی‌دانستیم تو را کجا فرستادیم؟ ما این‌ها را نمی‌شناختیم؟ بعد شما از کجا فهمیدید و مطمئن شدید اثر نکرده؟ مگر اثر باید همین‌طوری یک مرتبه جلوی چشم شما ظاهر بشود؟ فرض کنیم اثر نکرده، شما رسول مایی تا نگفتیم نباید ترک کنی باید بمانی، هیچ کس هم به حرف تو گوش نکند. اثر هم می‌گذارد. خب این مثال حضرت نوح(ع) و این مثال حضرت یونس(ع) به ما و شما نشان می‌دهد باید ایستادگی کرد. آقا بودجه نداریم، آقا امکانات نداریم! این جوابش هست پیامبر بدون هیچ امکانات و بودجه‌ای کار می‌کرد انبیاء و اهل بیت این‌طوری بودند تازه علیه آن‌ها کار می‌شد. تف توی صورت پیامبر(ص) می‌انداختند. پیامبر(ص) نماز که می‌خواند می‌آمدند روی سر پیامبر(ص) مدفوع شتر خالی می‌کردند که حضرت فاطمه(س) دختر 4- 5 ساله، می‌نشست روی زانوی پدر این زباله‌ها را از روی سر و صورت پدر پاک می‌کرد. به پیامبر(ص) سنگ می‌زدند به بچه‌ها می‌گفتند دنبال پیامبر راه بیفتید ایشان را فحش دهید دیوانه دیوانه! سنگ می‌زدند! علی‌بن‌ابیطالب(ع) می‌آمد می‌ایستاد که سنگ‌ها به او بخورد! آن موقع هم حضرت علی(ع) 15 ساله بودند. یکی سوء استفاده از این‌ها و یکی هم تحریف دین است.

آخرین نکته که محبت با خلق است. محبت به مردم است. این در طول تاریخ جواب داده است. بیشتر از حرف‌هایی که به مردم می‌زنید خدمت به مردم جواب می‌دهد اصلاً حرف لازم نیست بزنید به مردم خدمت کن. پیامبر و اهل بیت(ع) برای مردم نوکری و خدمت می‌کردند. طرف آمده به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) فحش می‌دهد توهین می‌کند و به علی و فاطمه توهین می‌کند، این‌ها فهمیدند این آدم معاندی نیست بلکه احمق است و بازی خورده است. فحش‌هایش را خوب می‌دهد. بعد امام(ع) به او می‌گویند شما این‌جا غریب هستی، شب کجا می‌خواهی بخوابی؟ غذا خوردی؟ استراحت کردی؟ می‌شود مهمان ما باشی؟ با این که این همه داشت فحش می‌داد. پاداش فحش‌هایت این که می‌شود امشب میهمان ما باشی؟ به زور می‌برند به او غذا می‌دهند، خواب و استراحت و پول و کمک می‌کنند. شب یک آدم مریض فحاش ضد اهل بیت(ع) را تحویل گرفتند هیچ هم موعظه و صحبت با او نکردند فقط عمل. صبح یک مسلمان محبّ اهل بیت(ع) از خانه ایران بیرون می‌آید و به شام می‌رود و جزو مبلّغین اهل بیت(ع) می‌شود. این هم یک مسئله است. می‌گویند در کار فرهنگی رفق داشته باشید، یعنی ملاطفت و رفیق بودن با طرف. این یک شرط و اصل است که در روایت داریم پیامبر اکرم(ص) این‌طور بودند. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل می‌کنند که فرمودند «صَاحِبُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ...» کسی که می‌خواهد جامعه را یک گام به جلو ببرد و تربیت کند و هدایت کند و اثر مثبت فرهنگی در جامعه بگذارد «یحْتَاجُ إِلَی أَنْ یکونَ...» این باید چندتا شرط داشته باشد: 1) عَالِماً بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ؛ اولاً باید سواد دینی و آگاهی داشته باشد خودش بفهمد ارزش چیست ضد ارزش چیست؟ همین‌طور ندانسته بخواهد بقیه را درست کند؟ یکی اول باید تو را درست کند. بداند چه درست است و چه نادرست است. معرفتی دینی داشته باشد. – این‌ها همه شرط‌های تبلیغ در سیره پیامبر(ص) است - 2) ‌فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ عَمَّا یَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنْهُ؛ - خیلی عجیب است – می‌گوید حتی در یک توصیه یا دستوری که به دیگران می‌دهد و امر به معروف و نهی از منکر می‌کند حتی در یک موضع‌گیری هدف آن منافع نفس خودش نباشد. ما مثلاً وسط‌هایش که می‌خواهیم کار فرهنگی بکنیم مثلاً دیگران را داریم امر به معروف می‌کنیم وسط‌هایش می‌خواهم ریاست خودم را هم جا بیندازم این که من از تو بهترم، به من باید احترام بگذارید! به من باید برسید! این را هم می‌خواهی وسط‌هایش جا بیندازی. می‌گویند شرط این که می‌خواهید اگر کار فرهنگی کردید اثر کند یک شرط آن این است که آگاهی داشته باش، چرا جفنگ و چرند به مردم می‌گویی؟ خب ما یک مشکلی که داریم می‌دانید بعضی از رسانه‌ها یا اشخاصی که به نام دین و ارزش‌های دینی، انقلابی و مکتب حرف می‌زنند کتاب می‌نویسند صحبت می‌کنند چرند می‌گویند! اصلاً یک چیزهایی می‌گویند که ربطی به مکتب ندارد. خودش سواد دینی ندارد دوتا کتاب درست نخوانده، همین‌طوری یک چیزهایی پراکنده می‌بافد می‌گوید. این مشکل اول. آدم جاهل، نباید سخنگوی مکتب بشود. پس یکی آگاه باشد و یکی هم که خیلی از ماها این‌طوری نیستیم با خودمان می‌گوییم ما هم کار مثبت فرهنگی را انجام می‌دهیم و هم وسط‌هایش یک چیزی به جیب بزنیم و یک جایی مشهور بشویم رئیس بشویم یک کاری می‌شود وسط‌هایش یک چیزی هم باید گیر ما بیاید. می‌فرماید این هم اثر ندارد. می‌دانید چرا این همه حرف‌های خوب همه بهم می‌زنند اثر ندارد یک علت آن این است که طرف اصلاً خودش نمی‌فهمد حرفی که می‌زند بلد نیست به چهارتا سؤال جواب بدهد استدلال کند همین‌طوری روی هوا. یک علت آن هم این است که ‌فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ عَمَّا یَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنْهُ؛ این بکن نکن‌ها و بگو و مگوها، برو و نروهایی که می‌گوید پشت صحنه آن علاوه بر این که مکتب و انقلاب و ارزش‌هاست یک نانی هم برای خودش دارد و مخاطب این را می‌فهمد. مردم این را می‌فهمند. مردم فرق مسئول متدین و مسئول بی‌دین را در حکومت اسلامی می‌فهمند. مردم فرق آخوند دین‌دار و آخوند بی‌دین را می‌فهمند. مردم فرق رسانه صادق و کاذب را می‌فهمند حتی همان‌هایی که شما ظاهراً فکر می‌کنید چیزی سرشان نمی‌شود. دیدید دو نفر دارند یک چیزی را می‌گویند ولی مردم می‌گویند آن کلاهبردار است با این که همه حرف‌هایش درست است ولی این راست می‌گوید. خَاصَّةِ نَفْسِهِ؛ دنبال منافع خودت نباش، از این چیزها فارغ باشد آن وقت این اثر می‌گذارد. کار پیامبر(ص) این‌طوری بود. 3) نَاصِحاً لِلْخَلْقِ رَحِیماً رَفِیقاً بِهِمْ؛ خیر مردم را بخواهید منافع مردم مد نظرتان باشد. آن اثر می‌گذارد. مردم می‌دیدند پیامبر اکرم(ص) همه چیز را برای مردم می‌خواست منافع آنان برایش مهم بود و 4) رَحِیماً رَفِیقاً بِهِمْ؛ مهربان و رفیق مردم بود. با مردم اهل رفق و مدارا بود. خدمت به خلق و رفیق مردم بودند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha