کودکی که سه جبهه جهانی را رهبری کرد (امام محمد تقی، جواد الائمه علیه السلام)
سلسله نشستهای سیره سیاسی اهل بیت ع _ میلاد امام جواد ع _ مشهد_1398
بسمالله الرحمن الرحیم
امام جواد(ع) از یک طرف باید در شیعه مدیریت کند و از یک طرف هم مذاهب و فرقهها و جریانهای دیگر را مدیریت کند و از طرفی هم مراقب حکومت باشد در چند جبهه ایشان درگیر است و آن نهضت آزادی و آن نهضت آگاهی و آن تشکیلات مخفی سازمان وکالت و شرایط آنقدر سخت است که دوباره دیکتاتوری و خفقان شدید بیسابقهای شروع میشود که 4 امام بعدی همه در بازداشتگاه و حصر زندگی کردند و متولد شدند همانجا به سرعت شهید شدند و سه نفر از این چهارتا در کودکی مجبور شدند رهبری را به عهده بگیرند که اولین آن امام جواد(ع) است. همه اینها نشان میدهد که شرایط امام جواد(ع) چقدر سخت است. فعالیتها باید کاملاً مخفی و سرّی باشد. دختر مأمون در خانهات هست هیچی هم نباشد. بعد از مأمون دوباره بازداشت شیعهها به بهانههای مختلف کم و بیش شروع میشود مأمون مدیریت میکرد خیلی هوشمند بود. امام جواد(ع) دوباره خط تقیه را شروع کردند آموزش دادند. چون زمان امام رضا(ع) یک مقداری فضا باز شد و بعد دوباره امام جواد(ع) از همان کودکی به رهبران شیعه که ایشان را قبول میداشتند میگفتند که شرایط عوض شده و دوباره باید مخفی بشویم کمکم دوباره باید به زیرزمینها برویم آماده بشوید که از آخرین فرصتها هنوز تا مأمون هست استفاده کنیم چون این نمیتواند علنی سیاست خود را عوض کند وانمود میکند که عزادار پدر من است از این فرصت آخرین استفادهها را بکنید ولی آماده شوید در آینده دوباره شرایط سخت شروع خواهد شد و آن آن جا این تعبیر که از امام صادق(ع) رسیده بود موسیبنجعفر(ع) گفته بودند و امام جواد(ع) گفته بودند هرکس اسرار ما را لو بدهد این دهانگشادها و بیشعورها حواسشان باشد این کسانی که مفهوم سازماندهی، تشکیلات، سازمان وکالت را نمیفهمند بدانید افشا کردن این مسائل و آشکارا حرف زدن و دقت اطلاعاتی امنیتی نداشتن باعث میشود که شما از دین خارج شوید چون باعث میشوید که بسیاری از ما و نیروهای انقلابی شناسایی شوند و کشته شوند و همه ما را از بین ببرند شما در حکم قاتل ما خواهید بود ولو نمیخواهید و نمیدانید و گرفتار آهن داغ و زنجیر زندانها دوباره خواهیم شد و خب متأسفانه بخشی از شیعه دقت نکرد و رعایت نکرد و همین باعث شهادت پیدرپی امام جواد(ع)، امام هادی(ع)، امام عسگری(ع) و بعد هم غیبت امام زمان(عج) شد. یعنی نیروهای اطلاعاتی بنیعباس به تدریج کاملاً نفوذ کردند و بخشهایی از این شبکه لو رفت و اینها فهمیدند که خطر اصلی دوباره اینها هستند و آن روایات نهی از منکر افشاء اسرار اهمیتش آنجا روشن میشود و ضرباتی که ائمه خوردند که اولین آنها امام جواد(ع) بود. فضا دوباره بسته شد زندانها دوباره باز شد، شکنجهها دوباره کمکم شروع شد و هنوز در برابر امام جواد(ع) رودربایستی داشتند بخصوص آن سالهایی که مأمون بود. عرض کردم یکی از نقاط درخشان در استراتژی امام جواد(ع) این بود که از این رودربایستی استفاده کنیم در جلسات مناظره مکرری هم خودشان شرکت کردند و هم بعضیها را میگفتند بروید شرکت کنید اینها فضا را میبندند هنوز فضا را کامل دوباره نبستند آخرین حرفهایمان را تا میتوانید منتشر کنید و پخش کنید در حالی که شرایط قبلش زمان موسیبنجعفر(ع) یک وقت اینقدر سخت شد که موسیبنجعفر(ع) از داخل زندان به هشام پیغام دادند که شاگرد امام صادق(ع) بود و از یاران ایشان بود فرمودند دیگر مناظره نکن! جمعش کن! چون وقتی مناظره میکنی هم بیشتر شناسایی میشوید و هم اینها بیشتر عصبانی میشوند و تصمیم قطعی میگیرند یک مقدار فتیلة مناظرهها را پایین بکشید و فضا دارد از حالت مناظره و بحث علمی خارج میشود و دارد به سمت کشت و کشتار و شکنجه میرود اینها دارند زیر میز میزنند و دیگر اهل این حرفها نیستند و باز شما بدانید که موسیبنجعفر(ع) چه کار عظیمی از داخل همان زندان و تبعید و شهادت انجام داد و علیبنموسیالرضا(ع) چه کار عظیمی کرد که حکومت اینطور وحشی دیکتاتور مجبور شد وابدهد و بگوید بیاید حکومت تحویل شما باشد یعنی فهمیدند مردم آن طرف رفتند و حکومت از دست رفت و اینقدر خطر شد که یک وقتی یحییبنخالد به خود هارون گفته بود که به تو بگویم این موسیبنجعفر نه فقط ملت را از ما برگردانده و باید او را بگیری و در زندان نگه داری و او را از بین ببری بلکه حتی بسیاری از بنیعباس را گمراه کرده است. یحییبنخالد از رجال حاکمیت به هارون که قویترین خلیفه عباسی است که شاه فرانسه و آلمان به او باج میدادند به این هارون میگوید که موسیبنجعفر چنان نفوذ کرده و اثر گذاشته که من به تو میگویم در همین دربار حکومت بین مسئولین حکومت تو یک عده قلباً طرفدار او شدند دل بنیعباس را هم تباه کرده و برگردانده است یک بخشی هم فعالیتهای علمی امام جواد(ع) است که من انشاءالله مفصلاً در یک جلسه دیگری باید بحث بکنم فقط هم اینجا بحث شیعه نیست اینها نگران بخش مهمی از جامعه که مسلمان هستند و به آنها سنی میگفتند ولی اینها سنی به مفهوم این که مخالف اهل بیت(ع) باشند ابدا نبودند بله، در مورد خلافت پس از پیامبر(ص) قائل به ابوبکر و عمر و عثمان و علی بودند و هرچهارتا را احترام کامل میگذاشتند بحث عصمت و امامت نبود. ائمه را به عنوان صاحب حق و خلافت و عصمت نمیدانستند اما کاملاً آنها را دوست داشتند و به آنها احترام میگذاشتند برایشان گریه میکردند. من به شما یک نکتهای عرض کنم این حدیث سلسلهالذهب که شنیدید حضرت رضا(ع) به نیشابور به سمت اینجا آمدند آن موقع مردم نیشابور اکثراً سنی بودند اصلاً علمایی که به استقبال علیبنموسیالرضا(ع) آمدند و گفتند حدیثی، جملهای به ما بگویید که ما آنها را یادداشت کنیم همه اینها علمای سنی بودند یک اقلیتی از شیعه بود. آن هزاران هزار نفری که روایت است که حدیث سلسلهالذهب را نوشتند اهل سنت بودند. امام رضا(ع) وقتی که وارد نیشابور شدند دو نفر از حافظان بزرگ حدیث، محدثان بزرگ اهل سنت یکی ابوذر رازی یکی محمدبناسلم طوسی و خیلی از طلبهها و علما و مردم اینها همه آمدند با التماس و خواهش، اینها اکثراً هم سنی بودند. نقل شده که مردم نیشابور هزاران نفر کیلومترها بیرون آمدند وسط بیابان سر پا ساعتها بعضیها از روز قبل آمده بودند آنجا خیمه زده بودند یا منتظر بودند که کاروان علیبنموسیالرضا دارد میآید بعد وقتی آمد که یک عده جمعیت گریه میکردند یک عده غش کردند یک عده روی پای سُم پای اسبی که امام رضا(ع) روی آن بود میبوسیدند همین اهل سنت، یعنی کسانی که نمیگفتند شیعه هستند ولی کاملاً محبّ اهل بیت(ع) هستند یکی لباسش را پاره میکرده، یکی در خاک غلت میزده، همه اینها نقل شده، یکی التماس میکرده که میهمان ما باشید آن آخر هم که داشتند میرفتند جمعیت آمده، مردم، علمای سنی، علمای شیعه، هزاران هزار نفر استقبال و گریه میکردند و اشک میریختند که علیبنموسی دارد از نیشابور میرود و بعد علما و بزرگان همه به مردم فریاد زدند که ساکت باشید، سروصدا نکنید، گریه نکنید که رسول خدا را با آزار دادن عترتش و فرزندش آزار ندهید. علیبنموسی خسته شدند میخواهند بروند اذیتشان نکنید قلب پیامبر در عذاب است و رنج میبرد. ببینید اینطوری نگاه میکردند. آنجا گفتند یک چیزی بگویید. نقل شده که 12 هزار نفر نوشتند. این زمانی است که در کل اروپا آدم باسواد در پاریس و در لندن بودند یا نبودند؟ 12 هزار خطاط میگویند نوشتند ببینید نیشابور و خراسان چه خبر بوده است؟ آن موقع شهرهای یک میلیونی در جهان اسلام داشتیم شهرنشینی، شهرسازی، شهر پر جمعیت جدید، اینها در جهان اسلام بود غرب شهرنشینیهایش از قرنهای 18 شروع شده است اروپا همه قبیلهای و روستایی بودند جهان اسلام هزار و چندصد سال پیش، میگویند زمان امام رضا(ع) شهرهایی مثل نیشابور جمعیتهای میلیونی داشتند کتابخانههایی با صدها هزار جلد کتاب بوده، شما میدانید زمان مأمون، چون مأمون در حوزه علم خیلی کار کرد و خودش هم دانشمند بود. بدانید که علیبنموسی الرضا(ع) چه کسی را به تعبیر مشهدیها چه کسی را لِنگش کرد و زمین زد؟ او یک چنین آدمی است. جهان اسلام کتابخانههای چند میلیون جلد کتاب داشته و در کل اروپا بزرگترین کتابخانه برای شارلمانی، که به آن شارل کبیر میگویند شاه فرانسه بزرگترین کتابخانه اروپا در پاریس است کلاً چند هزار جلد کتاب است که اغلب آن هم اوراد کلیسا است. بعد در جهان اسلام شما کتابخانههایی دارید با سه میلیون، 4 میلیون، 2 میلیون کتاب، آن زمانی که صنعت چاپ نبوده و حواستان باشد که امام رضا(ع)، بعد امام جواد(ع) در یک چنین جامعهای به مبارزه فرهنگی شروع کردند. متمدنترین و علمیترین جامعه در جهان بوده است مرکز علم و روشنفکری و ابتکار و اختراع و کتابخانههای بزرگ و صنعت کاغذسازی، اولین نمونههای صنعت چاپ، بعداً اینها به اروپا رفت و آنجا گفتند چاپ و گوتنبرگ و صنعت چاپ و کاغذ. 13 نوع کاغذ در کارخانههای کاغذسازی در همین جهان اسلام در همین خراسان از سمرقند و بخارا و همینجا و نیشابور و سبزوار تا جاهای دیگر جهان اسلام بوده است در حالی که در کل اروپا اصلاً نمیدانستند کاغذ چیست! کتابخانهای نداشتند. حواستان باشد امام جواد(ع) در سن کودکی با یک چنین وضعیتی مواجه شده و رهبری کرده است این قدر نفوذ در مردم زیاد شد و در زمان علیبنموسیالرضا که بند و زنجیرها کم شد علنی شد که دیگر حکومت سیاست خود را عوض کرد زمان مأمون و با امام رضا(ع) و امام جواد(ع) فتییلهاش را پایین کشیدند در حدی که یک مرتبه گفتند حکومت رفت! و معتصم گفت من این شیوه مأمون اخویام را قبول ندارم این فکر کرد که اینها را مدیریت کرده در حالی که اینها را زیر پر و بال خودش پرورش داده است. شروع به برخورد میکند که امام جواد را شهید میکند بعد متوکّل که آمد او خبیث بود شمشیر را از رو گفت حتی گفت قبر امام حسین در کربلا را هم بروید از بین ببرید به آب بست. گفت هرکس زیارت حسین آمد او را بکشید و دستش را قطع کنید. گفت اینها خطرناک هستند اینها در هر شرایط چه در حکومت ولیعهد باشند مثل علیبنموسی؛ چه پسر پدرش در زندان باشند در هر دو صورت ریشه ما را میزنند. متوکل گفت آنها را بکوبید تا جایی که یک نفرشان هم نماند. امام جواد(ع) فرمودند فکر نکنید اینهایی که گل میریزند و اشک میریزند و قربان و صدقه ما میروند اگر درگیریای راه بیفتد اینها حاضرند همهشان تا پای کار بایستند. نه. ضمن این که به شما بگویم زمان بنیعباس جهان اسلام ثروتمند و مرفه شده بود چون ابرقدرت جهان شده بود و از همه جای جهان اسیر میآوردند، طلا میآوردند، پول میآوردند. بزرگترین قدرت جهان بود از مرزهای چین بود تا کل آسیای میانه، تا جنوب اروپا، فرانسه، اسپانیا، شمال آفریقا، کل جزیرهالعرب، کل ایران، عراق، سوریه، شام، فلسطین، بزرگترین قدرت جهان بود و مدام در همه جنگها پیروز میشدند هزاران هزار اسیر، یعنی برده و کنیز از جاهای دیگر میآوردند و کاروان کاروان طلا میآوردند سطح زندگیها بالا رفته بود البته فاصله طبقاتی هم کاملاً بود ولی مردم هم دنبال خوشی بودند حتی شیعه! یعنی شیعه هستیم به شرط خوشی! آقا یک جوری باشد که هم حال و حولمان را بکنیم هم زیارت کربلایمان را برویم! خیلیها هم خدا هم خرما تا با هم باشد است و الا اگر قرار باشد یا خدا یا خرما را انتخاب کنند طرف خرما میروند لذا ما سرنوشت کل این نهضت را نمیتوانیم به اینها گره بزنیم. دوتا فشار بیاید چندتا درگیری بشود و یک عدهای کشته شوند تمام میشود و این خط برای همیشه بسته میشود. یک حالت رفاهزدگی هم بود. بخشی از اینها هیجان موقت بود. سرد میشد. مبنای فکری، مبنای عقیدتی و یقین باطنی قوی نبود تغییرات به اندازه کافی نبود. امام جواد(ع) فرمودند ما توانستیم افکار عمومی را به سمت خودمان تا حدود زیادی بیاوریم و پدرم علیبنموسی این کار را کردند اما معنیاش این نیست که همه اینها شیعه واقعی هستند و پای کار هستند یک انقلاب بیخدشه که تداوم و استمرار داشته باشد شرط آن تغییرات واقعی در وجدان آدمهاست تربیت آدمها ما باید حداقل بتوانیم چندهزار نیروی مجاهد آگاه شهادتطلب داشته باشیم نداریم. اینها در حد مجلس عزا و چراغانی و شیرینی پخش کنند شربت بخورند گریه بکنند و یک زیارتی بروند هستند اما این که از تمام اموال و جانشان بگذرند نیستند. لذا یک اشتباه سیاسی ممکن است باعث شود برای همیشه این راه بسته شود بالاخره بادهای مصلحتاندیشی و شهوتپرستی و رفاهطلبی همچنان در حال وزیدن است بعضی از اینها در حد زبان هستند حتی آنهایی که محکم ایستادند که شاید قویترینشان جریان زیدیه بودند خالصترینشان اینها بودند بعد هم یحیی پسر زید. میدانید که زید در کوفه قیام کرد و مسلط شد و بعد در درگیری تیری به صورت یا پیشانی ایشان خورد شهید شد، نهضت شکست خورد و شیعیان ایشان را توی فرات نهر آب بردند و یک بخشی از رودخانه را منحرف کردند زمین را گود کردند زید را دفن کردند بعد روی آن را پوشاندند دوباره رودخانه را روی آن انداختند که حکومت نفهمد ایشان کجاست که نیایند جنازه ایشان را نبش قبر کنند ولی خب حکومت بالاخره افراد را این طرف و آن طرف شکنجه کرد تا فهمید و جنازه زید شهید پسر امام سجاد(ع) را از زیر آب درآوردند و ایشان را بردند توی محل فاضلاب عمومی شهر کوفه، جنازه ایشان را آویزان کردند و تا دو سه سال همانجا جنازه بپوسد و اسکلت بشود نگذارند جنازه زید را بردارند! و جالب است میگوید هر بار سه شیفت، هر شیفت 300- 400 مأمور مسلّح مراقب بود چون از بس مردم عاشق زید بودند اینها صدها بلکه هزار نیروی مسلّح شبانه روزی، هزارتا هزارتا عوض میشدند که تا دو سه سال این آن بالا باشد مردم و یا شیعه حمله نکنند جنازه را بگیرند ببرند دفن کنند این آنجا باشد که همه بترسند! بعد پسر ایشان یحیی قیام مسلّحانه کرد ایشان هم ضربه سنگینی به حکومت زد ولی باز شکست خوردند که ایشان از آنجا مخفیانه فرار کرد به خراسان آمد و در درگیری با حکومت شهید شد که بعدها که قیام شد و بنیامیه سرنگون شد آنجا که یادتان باشد من بحث ابومسلم را یک جلسه بکنم، آنجا جنازه ایشان را با احترام برمیدارند و دفن میکنند. جالب است آن سال که بنیامیه سقوط کرده میگویند مردم خراسان خانوادهای نبود که پسری به دنیا بیاورد اسم او را زید یا یحیی نگذارد. اینقدر عشق به اهل بیت(ع) در خراسان بود. شما میدانید که خراسانیها رفتند بنیامیه را سرنگون کردند. منتهی بنیعباس نان آن را خورد و متأسفانه این وسط ابومسلم یک نقش بدی ایفا کرد. یک بخشی نقش خوب بود و یک بخشی هم نقش بد بود و آخر هم زدند خودش را لت و پار کردند وقتی تاریخ مصرف او تمام شد. مردم در همین خراسان و ایران و مناطق مختلف و جاهای دیگر اینقدر عاشق اهل بیت(ع) بودند که یک سال هر پسری که در خراسان به دنیا میآمد اسم او را زید یا یحیی، اسم این پدر و پسر را به عشق اهل بیت(ع) میگذاشتند و اعلام جنگ که پسران ما زید بعدی و یحیی بعدی هستند. حالا شما بدانید که اینها بعداً همین بچههایی که همان موقع به دنیا آمدند یحیی و زید هستند اینها زمان امام جواد(ع) هستند ولی در عین حال امام جواد(ع) امید این که بتواند با اینها حکومت را براندازی کند بطور قطعی ندارد. خب صادقترین و سالمترین آنها جریان زید بود. زید هم یک قیام نبود، فرزندان ایشان، فرزندان زید و فرزندان امام حسن(ع) میدانید که همهشان جنگ مسلحانه بودند بنوحسن، اینها و زیدیها مکرر قیام کردند ولی خب همه اینها شکست خورد. این که امام جواد(ع) میگویند ما همه تخممرغهایمان را در سبد جنگ مسلّحانه نمیتوانیم بگذاریم و نبایدمن وارد شوم برای این که میدانند روی آنها نمیشود حساب کرد سرکوب میکنند، تباه میکنند، دستهایشان را هم میتکانند انگار هیچ حادثهای اتفاق نیفتاده است و هنوز امام جواد(ع) میفرمودند ما به آن شرایطی نرسیدیم که بتوانیم این کار را انجام بدهیم و فعلاً باید همچنان باید از فرصتهای موجود استفاده کنیم این در عمق وجدان نسلها برود و احساسات تند ناگهانی با آگاهیهای خشک سطحی کافی نیست باید یک زیربنای محکمی در سطح صدها هزار و میلیونها ایجاد بشود شما ببینید این بزرگترین ابرقدرت دنیا و ارتش جهان را دارند بزرگترین دستگاه اطلاعاتی امنیتی جهان بوده است زمان مأمون و معتصم. اگر میگفتند نه بابا ولش کن برویم سراغ زندگی عادیمان این یعنی یک شکست صریح و یک ناکامی مهلک و پایان کار ما برای همیشه و دیگر نمیتوانیم عمل کنیم! خب اگر ما هم مثل زیدیها عمل کرده بودیم مثل زیدیها تمام شده بودیم این خط شیعه تمام شد و دیگر نمیتوانستند نفس بکشند. هرجا میفهمیدند زیدی هستند با آنها برخورد میشد حالا با این زیدیهای یمن شما ببینید بعد از هزار و چند صد سال الآن آنها را چه کار میکنند؟ همین الآن اینها زیدیهای یمن که دارند با آمریکا و انگلیس و اسرائیل، عربستان و امارات و با هزاران مزدور و با همه اینها دارند با دست خالی میجنگند الآن بزرگترین جنایات دارد روی سرشان میشود و دنیا هم دارد نگاه میکند! میدانید که میگویند فاجعهای که در یمن هست در تمام جهان بینظیر است همین الآن هم این وضعیت است.
بعضی از بزرگان خودِ اهل بیت(ع) مثلاً جناب علی، ایشان پسر دیگر امام صادق(ع) و برادر عبدالله است. ایشان عالم خیلی بزرگی است. ایشان هم میشود عموی حضرت رضا(ع) به لحاظ معنوی، اخلاقی و علمی، این پسران امام صادق هستند و خودشان جزو شاگردان درجه یک امام صادق هستند ایشان برخلاف برادرشان آدم باتقوایی است بزرگان شیعه از جاهای مختلف بعد از امام رضا(ع) آمدند مدینه پیش علی، پسر امام صادق(ع) که آقا ما ترجیح میدهیم قبل از این که این کودک را برویم امتحان کنیم اول خدمت شما آمدیم که با شما بیعت کنیم بعد حالا کودک دیر نمیشود بعداً بالغ میشود الآن فعلاً چه کار کنیم؟ ایشان جناب علیبنجعفر با اینها برخورد میکند میگوید بچه یعنی چه؟ شما فکر کردید اینجا بحث تجربه و سن و عدد است؟ مگر صحبت از علوم تجربی و آموزشی است که میگویید سن و تجربه؟ معنی امام و امامت را نمیدانید؟ عیسیبنمریم(ع) چه زمانی پیامبر شد؟ کودک بود. عیسی(ع) در گهواره گفت «آتَانِیَ الْکِتَابَ» خداوند به من کتاب داده است. عیسی(ع) دو – سه ساله است که مسئله نبوت او مطرح شده است. شما مقوله امامت را دارید با یک مسئله سیاسی و علمی و عادی مقایسه میکنید؟ چرا میگویید بچه است و این حرف را میزنید؟ و خود ایشان با این که عموی پدر امام جواد(ع) است در همان جلسه مدینه که وقتی که همه به ایشان احترام کردند که وقتی کودک را به جلسه میآورند که اولین ملاقات صورت میگیرد سؤال کنند، تا ایشان میآید جناب علیبنجعفر، پسر امام صادق(ع) از جا تمام قد بلند میشود و به استقبال ایشان میآید و این کودک را جلو میاندازد و با احترام بالا میبرد مینشاند و خودش جلوی ایشان مینشیند و میگوید ایشان رهبر من هستم. مسیح(ع) چه زمانی پیامبر شد؟ چه زمانی علم الهی داشت؟ چرا در مورد ایشان نشود؟ مگر این که بگویید ائمه نگفتند یا گفتند دروغ گفتند. که آن وقت شما باید از اصل مسئله از بیخ تردید کنید همه تعجب کردند که چطور؟ حتی بعضیها به علی اعتراض کردند که در شأن شما نیست که یک پیرمردی با این همه سن و وجاهت جلوی یک بچه بلند میشوید و اینطور دست به سینه و با احترام پشت سر او راه میافتید! بچه را لوس میکنید! این کار شما درست نیست بچه باید جلوی شما بلند شود نه شما جلوی ایشان. باز علیبنجعفر میگوید که باز هم نفهمیدید که من چه گفتم؟ باز فکر کردید که یک مسئله عادی است. خب این اولین گرداب عقیدتی است با این وضعیت بین شیعه، که در نوع خودش بینظیر و بیسابقه بوده است. یک زلزله فکری ایجاد شده است حالا بعد خواهم گفت که فرقهها و مذاهب و مکاتب دیگر چقدر در این قضیه اول خوشحال شدند گفتند ما همه جا در بحثها از شیعه شکست خوردیم حالا وقت آن است که تلافی کنیم از پدربزرگ خود امام صادق(ع) و بعد موسیبنجعفر(ع) که خب آن وضعیت بود بعد علیبنموسی(ع)، قبل از آن با امام باقر(ع)، این زنجیره رهبری اهل بیت(ع) در بحثهای علمی، مکتبی، عقیدتی، ایدئولوژیک همیشه اینها یک سر و گردن از همه بالاتر بودند حالا این بچه آمده، وقت این است که انتقام همه اینها را از این بگیرند. – دقت کنید – تغییرات و تحولات فکری خیلی زمینه پیدا میکند بعضی از بزرگان و علمای شیعه مسئلهدار شدند، خردگرایی شیعه بالاست، فوقالعاده حساس است، مسئله امامت فوقالعاده باریک است، فوقالعاده ریز و تیز است بعد مسئله بُعد ماوراء طبیعی دارد، عصمت، نصب الهی و کرامات. مثلاً یک نمایشگاه راه بیندازیم بگوییم آقازاده بنشین این بالا و تند تند معجزه کن و کرامت کن همه ببینند! باورت کنند! این هم که نمیشود. اینطوری نیست. چطوری میشود مسئله عصمت و نصب الهی و کرامات و علم الهی را در مورد این بچه ثابت کرد که حالا روایات زیاد است و من همه را فرصت نمیکنم عرض کنم. یکی دوتا را عرض میکنم در این کتاب «دلایل الامامه» اینهایی که میگویم در همین کتابهایی که راجع به زندگی امام جواد(ع) به صورت عربی و فارسی نوشته شده است من دارم آنها را میگویم چون اینها در سطح افکار عمومی مطرح نمیشود بعد نمیشود در کتابها مانده است اینها را باید بحث کنیم و ببینیم چقدر بهروز است و به سؤالات امروز جواب میدهد. در این کتاب «دلائل الامامه» میگوید که زمانی که سن او 6 سال و چند ماه بود مأمون پدرش را به قتل رساند – این میگوید حتی 8 سال هم نبوده – میگوید سن ایشان وقتی امام شد 6 سال و خوردهای بود. و طایفه شیعه در حیرت و سرگردانی فرو رفت. بین شیعیان اختلافات عظیم افتاد گفته شد ابوجعفر – یعنی همین امام جواد(ع)- گفته شد ابوجعفر کودک است شیعه در تمام شهرها در سراسر جهان اسلام از شمال آفریقا تا خراسان و مرزهای چین، شیعه در حیرت افتاد. یک مرتبه یک بحران فکری ایجاد شده است. امام جواد(ع) این بحران را در کودکی کنترل و مدیریت کرده است.
مورد دیگر در کتاب دیگر؛ میگوید وقتی که علیبنموسی رحلت کرد سن ابوجعفر نزدیک به 7 بود. در بغداد و شهرهای دیگر عراق، مرکز شیعه بین مردم اختلاف افتاد. حتی بعضی از شاگردان درجه اول علیبنموسی مسئلهدار شدند. اینها جزوه راویان شیعه هستند. رَیّان بْن صَلْت ، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، عبدالرحمن حجّاج، یونسبن عبدالرحمان، یک جلسه و یک شورای ویژه گذاشتند، یک شورای مدیریت بحران، جلسه جمع شدند که ما الآن باید چه کار کنیم؟ علیبنموسی رفت چه کار کنیم؟ جلسه در خانه عبدالرحمن حجّاج در مدینه برگزار شد، اینها مدینه بودند خبر شهادت حضرت علیبنموسی(ع) رسیده، آنجا دور هم جمع میشوند میگوید یک مجلس عزایی گرفتیم، اشک ریختیم، گریه کردیم و تأسف و تأثر داشتیم و هنوز چشمهای ما خیس بود و در عزای علیبنموسی بودیم که یونس بن عبدالرحمان از راویان شیعه است گفت گریه بس است، با امامت چه کنیم؟ بعد از علیبنموسی چه کار کنیم؟ تا این بچه بزرگ شود چه کنیم؟ یعنی ایشان هم قبول ندارد و در ذهنش نیست که خب همین الآن ایشان امام است. میگوید تا این کودک بزرگ شود... خب خود ایشان گفته بود، اینها تازه کسانی هستند که خبر داشتند، میگویند خب حالا تا این بچه بزرگ شود تا مثلاً 7- 8 سال دیگر چه کار کنیم؟ میگوید تا این حرف را زد، رَیّان بلند شد و جواب داد وقتی علیبنموسی به من و تو گفت ایشان است، نمیفهمید که وقتی شهید میشود این بچه است. آن هم یک جوابی میدهد. نقل شده که رَیّان بلند شد گفت تو تظاهر میکنی که ایمان داری، شک داری. این همه با علیبنموسی و با پدرش و با امام صادق(ع) بودیم هنوز ما آدم نشدیم هنوز نفهمیدیم اینها عادی نیستند اینهارا با بقیه مقایسه میکنی؟ اگر امامت و رهبری این کودک از طرف خداست این کودک یک روزه باشد مثل یک پیرمرد است و اگر رهبر الهی نباشد اگر هزار سال – دو هزار سال سن او باشد باز هم امام ما نیست. تو چرا این مسئله را به سن گره میزنی؟ آن رهبران عادی سیاسی است که به سن نگاه میکنند. این یا امام هست که اگر یک روزه هم باشد امام است یا امام نیست اگر دو هزار سالش هم باشد امام نیست! ما باید ببینیم آن معیار امامت در او هست یا نیست؟ معیار امامت، نصب است. ما از خود علیبنموسی شنیدیم، خود تو شنیدی و من شنیدم، همه ما شنیدیم این را به ما نشان داد و گفت ایشان است. از او پرسیدیم که آقا اگر خدای نکرده همین امروز یا فردا بروید چه کسی؟ گفتند ایشان است. تو از علیبنموسی پرسیدی گفتم اگر امروز و فردا بروید، یعنی ایشان بچه است. مگر علیبنموسی دوباره نگفت ایشان. تو چطور آن چه را که صریح شنیدی میپرسی. این که نصب صریح است، خب سؤال کن و علم آن را بفهمیم چیست؟ او را امتحانش میکنیم؟ ما هم مینشینیم کنار او را با هم امتحان میکنیم. جلسه که بهم ریخت اکثریت علیه یونس موضع گرفتند. ایام حج شد اولین حج بعد از علیبنموسیالرضا است. یک مرتبه شیعه از شهرهای مختلف کاروان کاروان علما و بزرگانشان گفتند امسال ما همه حج میرویم و میرویم مدینه، باید این کودک را ببینیم تا تکلیفمان روشن شود بدانیم با چه کسی باید بعت کنیم؟ همه به قصد دیدن ایشان آمدند. آنجا در همان جلسهای بود که عبدالله هم بود و او هم آن چرت و پرتها را گفت. حالا سؤالهای جالبی از او میپرسند عمداً سؤالهایی را انتخاب میکنند که خیلی استثنایی پیش میآید. سؤالهای عمومی، سؤالهایی که شاید برای هر یک میلیون یکی پیش بیاید از آن سؤالها عمداً پرسیدند. اول از عبدالله میپرسند، تند و با جسارت جواب میدهد و از خودش چرت و پرت میسازد و بعد از همان سؤالها بعد که امام جواد(ع) را به اتاق میآورند از ایشان میپرسند و جوابهای امام جواد(ع) نقل میشود. میگوید فقط 80 عالم و فقیه بزرگ و درجه یک شیعه از بغداد حج آمدند که با امام رضا(ع) و با موسیبنجعفر(ع) بودند و بعضیهایشان قبلاً با امام صادق(ع) بودند شاگردان اینها بودند آدمهای بزرگ در سطح جهان بودند. 80 فقیه فقط در یک کاروان به مدینه آمدند که امام جواد(ع) را امتحان کنند او را از نزدیک ببینند و از او سؤال کنند ببینند واقعاً بلد است این چه میگوید و چطوری میخواهد ما را رهبری کند. اول از این عبدالله پرسیدند دیدند او چرت و پرت جواب داد. نقل شده که در آن جلسه از بزرگان شیعه ناراحت شدند بهم نگاه کردند گفتند این میخواهد رهبر ما باشد؟ اصلاً سؤالهایی که ما میکنیم از خودش جواب در میآورد از خودش میسازد خجالت هم نمیکشد توی چشمهای ما نگاه میکند و میگوید حکم شرعی این است! میگوید ناراحت شدند و مأیوس شدند و گفتند ما بیرهبر و بیامام شدیم و اگر اهل بیت آدمی باسوادتر و بهتر از این داشتند خب این جلسه که ما این همه از شهرهای دیگر آمدیم او را میفرستادند این که سوال میکنیم چرت و پرت میگوید. این که تمام شد امام جواد(ع) را میآورند و آن جوابها یک مرتبه یک انفجاری در جلسه ایجاد میکند. فضای جلسه عوض میشود همه بزرگان و علما و فقها به هم نگاه میکنند خوشحال میشوند تعجب میکنند میخندند بعضیها سر تکان میدهند بعضیها اشاره میکنند که دیدی چه گفت؟ اولین جرقه امید ایجاد میشود که مثل این که قضیه غیر عادی است و یک چیزی هست. راست میگوید این. حالا جالب است بعضی از این سؤالات سؤالهای سختی است که اصلاً برای کسی پیش نمیآمد گاهی استثنایی پیش میآمد عمداً میپرسیدند، چون بقیه را خیلیها بلد بودند میخواستند ببینند این الآن چه میگوید؟ فتواهایی هم بود فقها و آخوندهای درباری در آن موارد، میخواستند ببینند این فتواهای حکومتی را میگوید یا از خودش چیزی درمیآورد یا واقعاً حکم شرعی میدهد. مثلاً سؤال کردند که اگر یک مردی زنش را به تعداد ستارههای آسمان طلاق بدهد اینها از هم همینطور بینهایت از هم طلاق بگیرند باید با اینها چه کار کرد؟ عبدالله گفت که هیچی جدای کامل میشوند مثل جدایی برج جوزا و مثل جدایی عقاب از زمین همین. هیچی دیگر نمیگوید. علما و فقها به همدیگر نگاه کردند و از جسارت این ناراحت شدند که هنوز سؤال ما تمام نشده این سریع جواب میدهد یک جوری هم که انگار مسئله که خیلی روشن است. آخر جلسه که امام جواد(ع) میآید سؤالات متعددی میکنند آخرش یکی میگوید همان دوتا سؤالی که از این کردیم این چرت و پرت گفت از ایشان هم بپرسیم ببینیم چه میگوید؟ از ایشان سؤال کردند، جالب است وقتی ایشان آمدند نشستند فرمودند که بنده آمادهام میشنوم. یک بچه 8 ساله وسط آن همه بزرگان و عالمان شیعه، گفت بنده آمادهام بشنوم. گفتند اینجا یک مسئلهای مطرح بوده گفتند کسی رفته به جنازه یک خانمی تجاوز کرده، حکم این چیست؟ حالا حکمهایی که ممکن است هر ده هزارتا یک مورد، یک مورد پیش بیاید، استثناء است. ایشان میگویند بدن زنی که از دنیا رفته، مثل زن زنده محترم است این شخص که تجاوز به خانمی که از دنیا رفته کرده، مثل این که به یک خانم زنده اهانت و تجاوز کرده است بنابراین اگر این مرد همسر دارد اعدام میشود، اگر همسر ندارد حد زنا و صد ضربه شلاق میخورد. گفتند اگر زنی به اندازه ستارههای آسمان طلاق گرفته باشد آن چطوری میشود؟ امام(ع) گفتند شما قرآن میخوانید؟ أقیم الشهادته لله، طلاق چندتا شرط دارد یکی شهادت دو شاهد عادل است، یکی این است که زن و آن خانم در دوران زنانگی نباید باشد، رابطه زن و شوهری در آن مدت نباید بوده باشد و طلاق جدی است. بعد فرمودند کجای قرآن گفته به تعداد ستارهها میشود مدام زن را طلاق داد و گرفت دوباره طلاق داد و گرفت؟ کجای قرآن چنین اجازهای به مرد داده است که از حق طلاق سوء استفاده کند؟ و از این قبیل. گفتند ما گشتیم و سؤالاتی که از هر هزار مورد یکی پیش میآید آن را هم پرسیدیم اون یارو بلند میشود همینطور جواب میدهد و از خودش چیز درمیآورد خب ایشان هم برای هر حرفیاش دارد استناد به قرآن میکند و هیچ چیزی خلاف قوانین جزایی اسلام نگفت. جلسهای که در آن بزرگانی در حد یونس بن عبدالرحمان تردید دارند، دوست ثابتقدم اهل بیت که آنقدر عالم و مُلاست، صفوانبنیحیی که بین بزرگان شیعه از اصحاب اجماع بود از اصحاب بزرگ اهل بیت(ع) است نمیتواند درک کند که یک بچه رهبر میشود. کسی که خود امام رضا(ع) تأکید کردند و به او گفتند که بعد اینطوری میشود. بعد به امام رضا(ع) گفته بود که بچه چطوری میشود که رهبر بشود؟ امام رضا(ع) فرموده بودند مگر عیسی(ع) در سه سالگی اقامه حجّت نکرد؟ چرا در مورد عیسی میشود ولی در مورد ایشان نمیشود؟ بعد شما میدانید که ما روایت داریم پیامبر اکرم(ص) اسم دوازده امام را آوردند. این روایت در منابع سنی هست اما بدون اسم، بقیهاش حذف شده است. در منابع اهل سنت است که پیامبر فرمودند بعد از من خلفای اثنی عشر خلیفه دارند. بعد در روایت شیعه داریم که اسم آنها را آوردند از علیبنابیطالب تا امام جواد تا حضرت مهدی(عج) است بعد فرمودند نسل نهم حسین، مهدی است که غایب میشود و پیام آخرالزمان است اگر یک روز به آخر زمان مانده باشد او خواهد آمد. خب همه اینها را گفتند. در عین حال جناب صفوان بن یحیی تردید میکند، با این که این روایت را ببینید خود صفوان در جریان بوده است اینها آدمهای بدی نبودند، سخت بوده، میترسیدند باور کنند. مثلاً جناب احمد بزنطی، احمدبن محمد ابینصر میگوید من و صفوان در مدینه خدمت امام رضا، خانه امام رضا رفتیم همین ایشان یعنی امام جواد(ع) ایشان آن موقع 3 سالش بود، مگر صفوان خودت نبودی که از علیبنموسی پرسیدیم که آقا این همه تهدید متوجه شماست اگر شما را هم مثل پدرتان موسیبنجعفر گرفتند یا کشتند یا مسموم کردند یا توی خیابان یک نفر شما را آمد زد، ما بعد از شما چه کار کنیم؟ ایشان با دست به این بچه سه ساله اشاره نکردند و گفتند که همین پسرم، ایشان هست. بعد تو به علیبنموسی گفتی که آقا منظور من همین امروز و فردا بود، نگفتی؟ علیبنموسی مگر به شما نگفت عیسی مگر دو سال سنش بیشتر بود که حجّت خدا شد؟ تو همانجا نشنیدی؟ چطور بازدوباره داری همان سؤالها را میکنی؟ این شک میکرد میگفت نکند من طور دیگری شنیدم؟ نکند منظور دیگری داشتند؟ نکند مثال زدند با این که خودش بوده. یا نقل شد که معمّر بن خلّاد میگوید از امام رضا شنیدم علیبنموسی داشت یک چیزی را برای من توضیح میداد بعد گفتند که ممکن است بعدها اینطوری بشود اگر این طوری شد جواب مسئله این است اگر این سؤال شد جواب آن این است، بعد یک مرتبه خود امام رضا صحبتشان را قطع کردند و گفتند گرچه نیازی نیست من از الآن بگویم که بعد اگر چه شد چه کار کنید؟ ایشان هست. میگوید اشاره کرد به امام جواد(ع) که آن موقع دو – سه ساله بودند. امام رضا فرمود حالا من دارم پیش پیش بعضی چیزها را میگویم ولی چه ضرورتی دارد من نباشم ایشان هست. ما با تعجب نگاه کردیم و گفتیم ایشان؟ ایشان گفت بله، کودک ما هم مثل بزرگان ما هستند مو به مو. آن کودکی که امامت دارد. حتی یک نمونه دیگر در همان جلسه، یکی از علمای بزرگ شیعه نقل میکند به بقیه میگوید من و فلانی نه تنها از علیبنموسی و از موسیبنجعفر، بلکه من زمان امام صادق شاگرد امام صادق بودم الآن یک پیرمردیام، من این حرف را از امام صادق شنیدم. ابوبصیر چشمهایش نمیدید کور شده بود، میگوید من بچهای داشتم 4- 5 سالش بود دستم بود من با این بچهام خدمت امام صادق پدر بزرگ ایشان رفتم، جدّ این امام جواد(ع)، میگوید بچه من 4- 5 سالش بود دستم بود نابینا هم بود رفتم پیش امام صادق، آنجا یک مناسبتی بود ایشان گفت ابوبصیر – که از یاران و راویان امام صادق بود- ابوبصیر چگونه خواهید بود زمانی که حجّت خدا کسی باشد در سن همین کودکی که دستش در دست توست؟ آن موقع چگونه امتحان پس میدهید؟ میگوید این حرف را امام صادق گفتند، فرمودند در همان سنین بر شما ولایت خواهد داشت و مسیر حق را او به شما نشان میدهد و جالب است همین سؤال را چند بار از خود امام جواد(ع) پرسیدند. در یک جلسهای یک عالمه سؤال کردند مدام جواب این را داد جواب او را داد، کلامی، فقهی، اعتقادی، اجتماعی، اخلاقی، اینها همه بریدند. جلساتی که میگویند 30 هزار سؤال از او پرسیدند. بعد یکی از ایشان پرسید گفت آقازاده جوابها را همه را دادید ما واقعاً به لحاظ علمی جوابی ندارم ولی یک سؤالی دارم که چطوری میشود بچهای به این سن رهبر کل جریان توحیدی در برابر جریانهای فرعونی بشود؟ این بچه 8- 9 ساله گفت اگر مسائل طبیعی باشد شما درست میگویید اگر طبیعی باشیم همین است که شما میگویید اما امر خدا را با امر بشر یکی نگیرید. میگوید ایشان در آن کودکی گفت که من از شما چندتا سؤال میکنم حضرت سلیمان(ع) چند سالش بود که گوسفندان را به چرا برده بود و در همان سنین داود سلیمان را به جانشینی و خلافت خودش برگزید و اعلام کرد؟ چند سالش بود؟ کودک نابالغ بود. وقتی پیامبر(ص) دست علی(ع) را گرفتند و گفتند که او خلیفه من است علی چند سالش بود؟ چرا در مورد من تردید میکنید وقتی دارم به همه سؤالاتتان درست جواب میدهم؟ آن شخصی که از مصر آمده، یک چیزهای جالبی نقل میکند و میگوید همان موقعی که ما همه به هم گفتیم که همه نگاه کنیم خطوط چهره، قد، قامت، اخلاق، حرفهایش را همه را حفظ کنیم بعد اگر یکیمان خطا کرد بقیه اصلاح کنند یعنی 10- 20 نفری حفظ کنیم بعد حرفهایمان را روی هم بریزیم مشخصاً روشن بشود که از خودمان اشتباهی چیزی نگوییم. میگوید ما با این نیت به جلسه آمدیم نگاههای اولیه همه ما نگاههای شکآمیز بود. میگوید اولین ضربهای که به ما خورد و فهمیدیم غیر عادی است این بود که تا به جلسه آمدیم همان هیئت مصری از شمال آفریقا، سودان و مصر آمده بودیم دیدیم یک بچه 7- 8 ساله داخل آمد همه نگاه میکردیم و چشمانمان تشنه بود که او کیست و چه میگوید؟ میگوید تا ایشان آمد و سلام کرد، ما هنوز هیچی نپرسیده بودیم و نگفته بودیم اولین چشمه را آمد تا نشستیم ایشان برگشت احوال ما را پرسید ما اصلاً خودمان را معرفی نکرده بودیم. ایشان برگشت گفت علی آقا خداوند همانطور که در مورد نبوت و پیامبری حجّت میآورد در مورد امامت نیز حجّت عَلَم میکند. ما هم پیامبر و هم حجّت الهی در سن کودکی داشتیم خداوند در قرآن میفرماید: «آتیناه حکما سبیّا» وقتی سبیّ و کودک بود حکم و حکمیت و حکمت و داوری را به او دادیم و هم در اول بلوغ پیامبر داریم. قرآن میفرماید: «لما بلغ اشُدّه» بنابراین چرا در 8 سالگی امامت را نشود پذیرفت؟ بعد از همه آزمونها و سؤالاتی که خواهید کرد. میگوید اصلاً ما نگفتیم که اسم من علی است یا نگفتم که برای چه آمدیم؟ از در آمده نگاه کرده و به ما این حرفها را میزند و میگوید حجتمحور باشید همانطور که در مورد پیامبر باید حجّت داشته باشید در مورد امام هم حجّت الهی باید داشته باشید. حکم، حکومت، نبوت، معیار دارد. این معیار سن نیست بلکه الهی است چون اینها چیزهای آموزشی و تجربی نیست بلکه یک امر الهی است. خب این موقعیت استثنایی امام جواد(ع) است که من عرض کردم فقط در یک روایت که در «کافی» نقل شده، در «بحار» هست، در «مناقب ابن شهرآشوب» هست، در منابع مختلف هست که دستکم 30 هزار سؤال از ایشان در 10- 15 رشته پرسیده شده است. بعضی جاها در نقل شده که در یک جلسه 30 هزار، که علمای شیعه میگویند چنین چیزی بعید است مگر میشود در یک جلسه 30هزار سؤال؟ که بعضی گفتند شاید این 30 آن یا هزار آن در نسخهنویسی اضافه شده است بعضیها گفتند شاید این 30 هزار مثل مبالغه است، مثلاً مثل این که میگوییم آقا ده هزار بار صدایت زدم چرا جواب نمیدهی؟ این 30 هزار بار، منظور این بود که خیلی سؤال پرسیدند. ولی اکثر علما میگویند حداقل 30 هزار سؤال بوده ولی در یک جلسه نبوده است. جلسات متعدد بوده است ولی 30 هزار امتحان. سؤالات دقیق غلطانداز، سؤالات اختلافی. سؤالاتی که مورد آن یک در هزار پیش میآید. از سؤالات فقه عبادی، فقه جزایی، فقه در احکام جنسی و اخلاق جنسی، فقه سیاسی، فقه اقتصادی، از همه اینها پرسیدند و بزرگانی و حتی کسانی که مثل یونسبنعبدالرحمان که تردید کردند اینها بعد کوتاه آمدند و تسلیم شدند.
یکی از علمای اهل سنت تردید میکند و میگوید یعنی چه که شیعه میگوید 30 هزار سؤال از ایشان پرسیدند مگر میشود؟ بعد یکی از بزرگان شیعه میگوید که اولاً بحث عادی و غیر عادی فرق میکند ثانیاً ما اصراری نداریم که 30 هزار در یک جلسه بوده است ولی ما در مورد ایشان معتقدیم که یک امر الهی غیر عادی بوده است شما که در مورد بعضی از بزرگانتان که یک چنین ادعایی ندارید، در حالی که در کتاب مناقب امام احمد بن حنبل، در مورد احمد بن حنبل که ایشان هم در زمان امام جواد(ع) و مأمون بودند که اینها شاگرد شاگرد امام صادق(ع) میشدند. میگوید شما در مناقب احمدبنحنبل، دارید که ایشان کسی بود که 60 هزار مسئله از او پرسیدند و همه را با حدیث جواب داد خب ایشان که ادعای الهی و غیر عادی بودن ندارد میگوید 60 هزار سؤال از ایشان پرسیدند با حدیث جواب داده، ایشان که ما ادعای غیر عادی در مورد ایشان داریم چرا 30 هزار سؤال را نباید جواب بدهد. چون بعضیها گفتند که چطور میشود از یک کودک 30 هزار سؤال پرسیدند جواب داده است؟ میگوید شما در مورد کسی که ادعای عصمت ندارد میگویید 60 هزار سؤال پرسیدند جواب داده در مورد ایشان که ما ادعای عصمت داریم میگویید نمیشود؟ البته اکثر این 30 هزار سؤالاتی که میگویند از امام جواد(ع) پرسیدند متأسفانه در تاریخ دست ما نمانده است. یک علتش این است که خیلی از اینها یادداشت و ثبت نمیشده، چون هدف خیلی از این سؤالات دانستن احکام آن نبوده، امتحان ایشان بوده است میخواستند ایشان را امتحان کنند نمیخواستند جواب آن را بدانند، اجمالاً میخواهم بگویم که امام جواد(ع) داخل خودِ شیعه چقدر مشکلاتی داشت که از همه آنها عبور کرد با این که دو – سهتا فرقه در همان زمان از شیعه انشعاب کردند بخاطر کودک بودن ایشان و در منابع اهل سنت هم هست که جناب شهرستانی در «ملل و نحل» میگوید که شیعه یک عده دنبال احمد بن موسی رفتند و یک عده دنبال علی بن جعفر رفتند و یک عده دنبال محمدبنجعفر رفتند یک عده واقفی شدند یک عده حتی از علیبنموسی برگشتند و گفتند وقف در موسیبنجعفر، اینها به خاطر سن امام جواد(ع) بوده است. و بین خود شیعه باز یک مسئله دیگری پیش آمد و گفتند خیلی خب این غیر عادی است اما در سن کودکی یک مسئلهای داریم که آن به علم نیست مسئله بلوغ است بعضیها گفتند کسی که بالغ نیست خودش مکلّف نیست خودش تکلیف شرعی ندارد نه نماز بر او واجب است نه روزه واجب است نه هیچی. چطوری میشود ایشان امام بقیه بشود خودش تکلیف ندارد، صبر میکنیم تا بالغ شود، الآن ایشان را مثل یک نگینی حفظ میکنیم دوستش هم داریم حرمت او را هم حفظ میکنیم اما امام ما نیست. نگه داریم بالغ که شد بعداً. این هم یک مسئلهای بود که حتی گفتند اگر سن مطرح نیست خب پس فردا یک کودک نوزاد هم در قنداق است بگوییم این هم امام ماست که جواب آن را دادند که عیسی سه سال نداشت اما حجّت اقامه کرد گفت «إنّی عبدالله آتانی الکتاب» خداوند به من کتاب داده «جَعَلنی نبیّا» من پیامبر هستم. مگر این که بگوییم آن هم دروغ بوده، یعنی قرآن را تکذیب کنیم! در مورد حضرت زکریا(ع) میگوید «آتیناه حکما سبیّا» زکریا هم کودک بود وقتی که در مورد ایشان نبوت مطرح میشود. حضرت سلیمان کودک است وقتی که از داود حکم و خلافت و ولایت را به او میدهند و او را جانشین خودش میداند و بعد علی، آیه «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی» (یوسف/ 108)؛ این خط خداست، این خط من است من شما را به سوی الله دعوت میکنم با بصیرت و با چشم باز، نه کورکورانه و احمقانه، بلکه با حجّت. چه کسی؟ أَنَا؛ من، وَمَنِ اتَّبَعَنِی؛ و کسی که دنبال من است. آن که بود؟ علی. علی چند سالش بود؟ 9 سالش بود. این جوابهایی که خود امام جواد(ع) هم میدهند و دیگران هم میدهند.
بعد باز یک اختلاف دیگری در شیعه شد که ایشان که کودک است این سؤالات را همه را اینجوری جواب میدهد این چیست؟ یک عده گفتند اینها را قبلاً از پدرش یاد گرفته است. علیبنموسی همه اینها را قبلاً به او آموزش داده است این برای خودش نیست. بعضیها گفتند که نه، ایشان حداکثر 4 سال و خوردهایاش بوده که پدرش رفته و ایشان جدا شده، یعنی همه اینها را امام رضا تا قبل از 4 سالگی یاد ایشان داده؟ این بعد از این که بالغ بشود بعد خداوند چه میکند و چه میکند؟ بعضیها گفتند نه، هم آموزش پدر است و هم علم لدنّی است. خود همین هم باز سهتا نظر بین شیعه مطرح شد. میخواهم بگویم سر همه چیز مته به خشخاش میگذاشتند شما فکر نکنید این که اکثریت شیعه بعد از مدتی قبول کردند که ایشان امام شیعه باشد در برابر خلافت مأمون در برابر همه آن مکاتب، حتی در برابر رقبای داخل اهل بیت(ع) این کار آسانی بوده؟ در جزئیات مته به خشخاش میگذاشتند که کی بوده؟ از کجا میداند؟ چرا بوده؟ و لدنّی بوده؟ نبوده؟ و از این قبیل.
یک تردید دیگر در مورد ایشان این بود که از لحظهای که علیبنموسی از دنیا رفته، ایشان واجبالاطاعه و امام است. بعضیها گفتند نه، بالغ بشود. بعضیها میگفتند نماز را میتوانیم اقتدا کنیم در مسائل سیاسی و اجتماعی اقتدا کنیم در نماز نکنیم. بعضیها میگفتند نه، بعضیها میگفتند یک روایتی داریم که بچه نابالغ اذان بگوید عیب ندارد ایشان اذان بگوید ما به اذان ایشان نماز بخوانیم ولی جلویمان نایستد. یعنی میخواهم بگویم فکر نکنید آسان پذیرفتند و ایشان از چه موانعی عبور کرد که اکثریت شیعه ایشان را قبول کردند. بعضیها گفتند ما به او از باب احترام اقتدا بکنیم دوباره خودمان اعاده کنیم که هم اقتدا کرده باشیم حرف علیبنموسی تأیید شده باشد که ما ایشان را قبول داریم هم نمازمان خراب نشود یعنی ببینید سر اینطور مباحث اینها مطرح بوده است. تازه اینها خواص و علما هستند! تازه بعد از این امام جواد(ع) باید مردم را متقاعد کند عوام را. حالا باز علما با اهل بیت(ع) اینهایی که از نزدیک ارتباط داشتند میدانستند که اینها آدمهای عادی نیستند ولی وقتی به او میگویی که عیسی 3 سالگی آنطوری بود، میگوییم خیلی خب به مردم عادی هرچه هم از این حرفها بزنیم میگوید مگر میشود؟ حالا مسئله بعدی این است که امام جواد(ع) باید مردم عادی شیعه را متقاعد کند. این هم باز یک مشکلی بود که ایشان این کار را هم کرد.
کار بعدی که از اینها سختتر و پیچیدهتر است باید یک کار بکنی که نه تنها شیعیان زمان خودت قبولت کنند ما بعد از هزار و چندصد سال اینجا بنشینیم باور کنیم که تو امام بودی. امام جواد(ع) یک نقطه ضعف در کودکیاش نباید نشان بدهد که بعد از هزار سال بگوییم مردم آن دوره قدیمی بودند عقلشان نمیرسیده، کلاهشان را برمیداشتند ما دیگر الآن کلاه سرمان نمیرود. نه؛ باید امام جواد(ع) یک جوری این پروژه را مدیریت کند که نسلهای بعد شیعه هم مسخره نکنند، تردید نکنند. بخصوص همان نسل بعدی و بلافاصله که امام بعد از ایشان هم، امام هادی(ع) کودک است کودکتر از امام جواد(ع) است و بعد امام غائب هم وقتی امام میشود کودک است. امامی که تا ابد سرنوشت شیعه، اعتقاد به او گره خواهد خورد. امام جواد(ع) باید چنان زیبا و دقیق عمل کند که ولو چند هزار تا ظهور مهدی طول میکشد همه بتوانند معقول بدانند و باور کنند که خلاف عقل نیست که یک کسی، یک مهدی امام بشود، بعد چند دهه زندگی مخفی و غیبت صغری از دست حکومت دارد بعد دوباره ظاهر میشود و بعد میگوید دیگر غیبت کبری شروع شد ممکن است قرنها و قرنها و هزارها طول بکشد. و همان خدایی که شتر را از دل سنگ و کوه برای ناقه صالح، را از دل سنگ بیرون آورد و همان خدایی که عصای موسی را مار و اژدها کرد و همان خدایی که دریا را شکافت و بنیاسرائیل عبور کردند و فرعون را غرق کرد و همان خدایی که اجازه داد عیسیبنمریم مرده را زنده کند و کور را بینا، و همان خدایی که مشیّت او تعلّق گرفت که ابراهیم را در آتش بیندازند و نسوزاند، همان خدا اراده کرده است که مهدی، پس از هزاران سال برگردد و عدالت جهانی را برقرار کند. کجای آن خلاف عقل است؟ شتر از دل کوه آمدن محال است؟ بله عادی نیست اما خلاف عقل نیست. امام جواد(ع) باید طوری عمل کند که این زمینه ساخته بشود که تا بعدها و تا مهدی و تا همه چیز و همه کس، تا ابد این پروژه را حل کند و ایشان با موفقیت کامل توانستند این عمل را انجام بدهند.
خب پیروزی امام جواد(ع) را در حل مسئلهشان با شیعه و حکومت و یکی هم با مکاتب و ادیان و مذاهب دیگر گفتیم. این چهار امام، مجهولالقدر هستند. راجع به ائمه دیگر هم میگویند. این امام جواد(ع)، امام هشتم رضا، امام نهم جواد، امام دهم، تقی، آن یکی نقی، یک تقی نقی یاد گرفتند، خود شیعه، خودِ ما و شما یک تقی و نقی یاد گرفتیم بعد میگوییم این تقی جواد است یا آن نقی جواد است؟ هادی کدامشان است؟ اول هادی بعداً نقی است، اول جواد است بعد تقی است؟ کودک بوده امام شده، جوان بوده شهید شده! همینها را میدانیم و هیچی دیگر نمیدانیم، خدا اموات شما را هم بیامرزد! هیچی ما از این ائمه نمیدانیم. علیبنموسیالرضا که در محضر ایشان هستیم ببینید چه کار عظیمی کرد؟ تا دو – سه نسل به همه ائمه ما ابنالرضا میگویند یعنی به امام جواد(ع)، ابنالرضا میگویند. به امام هادی(ع) ابنالرضا میگویند، یعنی حضرت رضا(ع) در شاکله و فاهمه جهان کاری کرد، شیعه، سنی، مسلمان، غیر مسلمان، حکومت، ضد حکومت که خودِ ایشان یک عَلَمی شد که ائمه بعد زیر سایه مبارک و زیر نام مبارک حضرت رضا(ع) مطرح هستند. به حضرت معصومه(س) میگویند اخت الرضا، به امام فلان میگویند اخ الرضا، به اینها میگویند ابنالرضا. این هم کار حضرت رضا(ع) است. البته ما یک ضرر بزرگی در این بحثها میکنیم که راجع به ائمه(ع) اجمالاً یک چیزی میگوییم ولی حرفهایشان را اصلاً بحث نکردیم یعنی شما روایاتی که از حضرت رضا(ع) دارید که ایشان در اقتصاد چه میگویند؟ در تربیت؟ در معنویت؟ در مورد خانواده؟ در مورد سیاست؟ در مورد خدا و آخرت؟ یک اقیانوس مطلب از ائمه(ع) است. خود امام جواد(ع) با این که سانسور شدند، زود هم شهید شدند حدود 250 جمله و حدیث از ایشان مانده است. 250 جلسه لازم است راجع به این 250 جمله ایشان بحث بشودکه هر کدام از اینها صدتا پایاننامه در ذیلشان میتواند نوشته شود از مباحث فقهی، حقوقی، مباحث کلامی، مباحث اخلاقی، تاکتیک و روشهای سیاسی که خب ما چون متأسفانه وقت نداشتیم و نداریم. اصلاً ما راجع به روایات اهل بیت(ع) بحثی نکردیم یک بخشی از تاریخ سیاسیشان را گفتیم. اگر عمری بود راجع به حل پروژه با حکومت را هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ معرفتی که امام جواد(ع) چه کار عظیمی با مأمون و معتصم کردند که معتصم ایشان را ترور کرد و شهید کرد. آن را انشاءالله عرض میکنیم.
هشتگهای موضوعی