نگاهی به جریان شناسی دهههای پیشاانقلاب(انقلابیون غیر انقلابی)
نشست دانشجویان دفتر تحکیم وحدت _ مشهد _ ۱۴۰۰
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت خواهران و برادران عزیز.
عنوانی که دوستان فرمودند بحث مردمسالاری در منطق امام(ره) و انقلاب است. ما میتوانیم این فرصت را به دو شیوه پیش ببریم یا از ابتدا گفتگو کنیم دوستان اگر فرمایشی یا سؤالی دارند کل بحث را به سؤال و گفتگو بگذرانیم میتوانیم هم بنده چند نکته خدمت شما از مبانی این مردمسالاری عرض کنم و بعد با هم گفتگو کنیم. هر یک از این دو شیوه را که مایل هستید بنده در خدمت شما هستم.
از پیش از انقلاب شروع کنیم و به مردم در نظام سازی و دولتسازی بیاییم. پیش از انقلاب در ایران مثل همه جهان، گرایشات نسبت به حاکمیت سیاسی یا آشکارا ضد مردمی بوده مثل خود رژیم پهلوی که بدون تعارف دیکتاتوری میکردند سلطنت ارثی، پدر – پسری، دیکتاتوری، دینستیزی، وابستگی و اطاعت کامل از عنصر بیگانه یعنی دستنشاندگی و بعد هم 70- 80 هزار مستشار آمریکایی، انگلیسی در ایران بودند و همه جا کلاً تحت کنترلشان بود و همه باید از آنها اجازه میگرفتند. اما جریانهای مدعی مردمسالاری هم در دنیا به دو – سه شیوه صورتبندی میشدند یک عده بخصوص در آن دو – سه دهه آخر پیش از انقلاب، مردمسالاری از طریق جنگ مسلحانه بود یعنی این که رژیمهای دست نشانده آمریکا و انگلیس، متحدین صهیونیزم مثل ایران و عربستان، مثل ترکیه در آن موقع و اغلب کشورهای مسلمان، چون میدانید کشورهای مسلمان حدود صد سال پیش بعد از جنگ اول و دوم بینالملل بطور کامل سقوط کردند و تمام کشورهای اسلامی بین انگلیسها، فرانسویها، روسها و آمریکاییها تقسیم شدند. یعنی ما تقریباً یک کشور مسلمان تا انقلاب ایران نداشتیم که مستقل باشد. همه ظرف این قرن 20 بین این 4 کشور تقسیم شدند. ایران هم سهم انگلیسها و بعد هم آمریکاییها بود در هر کشوری هم اینها فرهنگ و زبان خودشان را اجباری کردند و مشغول غارت آن کشور شدند. ما هم سهم این انگلیسها بودیم و بعد آمریکاییها زبان انگلیسی در این کشور اجباری شد و هنوز هم هست به عنوان زبان علم و تمدن. مستعمرات فرانسه مثل الجزایر، سوریه، تونس، لبنان اینها زبان رسمی و اجباری زبان فرانسه شد به آنها گفتند زبان علم و تمدن زبان فرانسوی یعنی زبان اربابتان است. کشورهای مسلمانی که تابع روسیه تزاری شدند و بعد هم کمونیستی، اینها زبان و خط روسی آنجا اجباری شد الآن هم هست. آسیای میانه همه مجبورند در مدارس از بچگی زبان روسی بیاموزند. به اینها گفتند زبان علم و تمدن و جهانی شدن و پیشرفت، زبان روسی است. هرجا ارباب هرچه گفت زبان او اجباری شد. قبل از انقلاب کشورها تقسیم شده بودند بعضیها مثل سوریه و یک مدتی عراق و لیبی و یمن جنوبی و بعضی از کشورها در آفریقا سهم شوروی روسیه کمونیستی بودند اکثر این کشورها مثل ایران و مصر و عربستان و کل این کشورهای خلیج فارس که اصلاً این کشورها تا 90 سال پیش نبوده است اصلاً کشورهایی به اسم قطر، امارات، دبی و ابوظبی، این کشورها، کویت و لبنان و اردن و خود عربستان سعودی به این عنوان اصلاً وجود نداشته است اینها 80- 90 سال پیش، این کشورها را فرانسویها و انگلیسیها مرزبندی کردند اسم روی آنها گذاشتند آدمهای خودشان را گذاشتند و این کشورها مرز کشیدند و بین خودشان تقسیم کردند. ایران هم که خب پهلوی را آوردند و اولین رژیم سلطنتی که دستنشانده بیگانه بود علاوه بر این که مستبد بود این رژیم بود. تا زمان قاجار، بخشهایی از ایران جدا شد، زمان پهلوی آخرین بخشهای مرزی را دادند بعد هم کل ایران را دادند و مستقیم تحت سلطه بیگانه درآمد. آن کشورهایی را هم که عرض کردم سهم انگلیس و آمریکا بودند و بعضیها هم سهم روسها.
اولین نهضت و نخستین کشوری که آن هم با انقلاب مردمی از زیر سلطه اینها در این صد سال اخیر رها شد ایران بود. نخستین انقلاب مردمی موفق. هیچ کدام از این کشورها اینطور نبود. بعضیها طرفدار کودتا بودند و اسم آن را کودتای انقلابی میگذاشتند. مثلاً قزافی در لیبی، بعثیها و قبل از آنها، بعضی از گروههای چپ نظامی و افسران چپ در عراق، حافظ اسد در سوریه، فلان کس در یمن، 7-8 تا کشور بودند که معمولاً اینها همه کپیبرداری از جمال عبدالناصر در مصر میکردند که در سر قضیه ملیسازی کانال سوئز با انگلیسیها و فرانسویها و غربیها درافتاد با اسرائیلیها جنگید خب بعد هم که شکست خورد و دق کرد و مُرد. او هم بیشتر گرایش ناسیونالیستی داشت یعنی ملیگرایی عرب بود و از دل همانها هم خائن درآوردند انورسادات یکی از افسران و معاونان او بود که خیانت کرد و مصر و جهان اسلام و کمپ دیوید و به رسمیت شناختن اسرائیل که بعد از آن هم، بقیه دیگر رفتند.
در این کشورها کودتای چپ میشد و تحت سلطه شوروی درمیآمدند یعنی یا با گرایش به شوروی بودند یعنی عراق و سوریه و کمی الجزایر و لیبی و قزافی و یمن جنوبی اینطور بودند. یمن شمالی و بقیه کشورهایی که عرض کردم مثل مصر، سودان، همه سهم انگلیسیها و بخشی هم برای آفریقا و فرانسه بود بعد هم آمریکا بالای سر اینها آمد و متعلق به او شد. بعضیها معتقدند که ما میتوانیم با کودتا، چون خود مردم که به صحنه نمیآیند قدرت ندارند شعور سیاسی ندارند قدرتش را هم ندارند ما میآییم انقلابی کودتا میکنیم و این حکومت مردمی را با قدرت اسلحه به وجود میآوریم خب این کودتاها گرچه با شعارهای مردمی و خلقی آمدند مثل همین 4-5 تا کشوری که عرض کردم ولی عملاً رفتند به سمت دیکتاتوریهای ملیگرای نژادپرست عرب و با گرایش چپ و سوسیالیستی و اکثرشان هم بعد از سقوط شوروی یا سقوط کردند یا تسلیم غرب شدند. شاید بین همه اینها فقط همین سوریه باقی مانده است همان گرایش ضد اسرائیلی و ضد استعماری را اجمالاً حفظ کرد اگرچه اینها هم سکولار هستند هم ناسیونالیست عرب هستند به لحاظ ایدئولوژیک با ما نزدیکیای ندارند ولی تنها کشور رژیم عربی بودند که به اسرائیل خیانت نکردند و الا همه خیانت کردند. حالا یک جمله معترضه هم اینجا بگویم سوریه تنها کشوری بود که در قبل از انقلاب هم با ما و با انقلابیون ایران همکاری میکرد. چریکهای مبارز ایران چه مذهبی و چه مارکسیست عمدتاً میرفتند از طریق سوریه و لبنان در مرز اسرائیل آموزش نظامی میدیدند و با اسلحه به ایران برمیگشتند که با شاه بجنگند هم مذهبیها و هم چپها، یعنی عملاً اسرائیل و لبنان از قبل از انقلاب جزو پشتوانههای مبارزین بودند. در دوران بعد از انقلاب و جنگ هم تنها کشور عربی که از اول تا آخر جنگ کنار ما ماند و ما تحریم مطلق بودیم و هیچی نداشتیم به ما موشک داشت امکانات داد سوریه بود بقیه قزافی و لیبی یک مدتی اول آمد و بعد طرف غرب رفت فقط سوریه در دوران 8 سال جنگ به ما کمک کرد. صدام میخواست بگوید جنگ عرب و عجم است سوریه گفت نخیر جنگ عرب و عجم نیست جنگ جبهه مقاومت و جبهه استعمار است. حالا این را گفتم که بعضیها در ذهنشان نیاید که سوریه به ما چه! سوریه در دوران انقلاب و جنگ خیلی به ما کمک کرد الآن هم تنها کشوری که کمک کرد جبهه مقاومت حفظ شود این بود و الا ما به لحاظ ایدئولوژیک و به لحاظ ساختار حاکمیتی یک رژیم اسلامی نمیدانیم خودشان هم نمیدانند.
کودتاهای انقلابی عملاً به مردمسالاری ختم نمیشود. راههای دیگر جنگ مسلحانه و چریکی بود کودتا از طریق ارتش است جنگ چریکی از طریق ضد ارتش و ضد حاکمیت است. 10- 20 سال آخر قبل از انقلاب، خط جنگ مسلحانه در ایران خیلی قوی شد دستِکم به دو دلیل. یک دلیل داخلی و یک دلیل خارجی.
دلیل داخلی آن این بود که بعد از کودتای 28 مرداد دیکتاتوری شدید آمریکایی – انگلیسی حاکم شد ساواک تشکیل شد و نمیگذاشتند کسی نفس بکشد اگر یک کسی یک رمان خارجی میخواند که از خارج ترجمه شده بود 6 ماه زندان میرفت! توضیحالمسائل امام(ره) یعنی همین احکام نماز و روزه را از او پیدا میکردند حداقل 6 ماه زندان و شکنجه بود. خیلیها به زندان رفتند فقط به خاطر بودن یک کتاب، یک مقاله، یک اعلامیه، بیخودی. خب فضا که بسته شد دیگر امکان هیچ نوع رفورم و اصلاحی وجود نداشت بعد که یک کمی آمریکا گفت فضا را باز کنیم که در ایران شورش کمونیستی یا شورش مذهبی نشود به محض این که یک کمی فضا را باز کردند که خودشان کنترل کنند نهضت امام سال 42 اوج گرفت دوباره آمریکا و انگلیسها دستور دادند کشتار کنید و سرکوب کنید که خب هزاران نفر را دوباره کشتند و دستگیر کردند و شکنجه کردند و دوباره دیکتاتوری برقرار شد. از سال 42 به بعد جامعه جوانان ما مذهبی، و حتی مارکسیستهایی که قبلاً مذهبی بودند و بعضیشان فکر مذهبی قوی نداشتند سواد دینی نداشتند بالاسرشان آدمهای درستی نبود و فضای دنیا هم فضای چپ و مارکسیستی بود. چه چپها و چه مذهبیها بعد از سال 42 که کشتار 15 خرداد و تبعید امام را دیدند خیلیها سمت جنگ مسلحانه و جنگ چریکی رفتند و گفتند دیگر فایده ندارد و رژیم شاه اصلاحپذیر نیست ما باید جنگ مسلحانه کنیم. خب اول هیئت مؤتلفه اسلامی بودند که پیروان امام(ره) بودند و عمدتاً در مساجد و بازار و طبقههای متوسط به پایین بازار که نخستوزیر شاه را بعد از تبعید امام زدند اعدام انقلابی کردند و او را ترور کردند و بعد حزب ملل اسلامی بود که آنها دانشجویان مسلمان بودند و شعارشان تشکیل جمهوریهای مسلمان در سراسر جهان بود که اینها هم قبل از این که عملیات بکنند در تهران، لو رفتند آنها را گرفتند و زندانهای طولانیمدت بودند که یکی از عمومای من جزو اینها بود دانشگاه پلیتکنیک آن موقع بود که بعداً امیرکبیر شد درس میخواند که میگفت ما در آنجا خودمان نارنجک درست میکردیم و سلاحهایی به شکل خودنویس که میگفت وقتی ما را گرفتند من توی زیرزمین جای دانشجوییام مشغول ساختن نارنجک بودم. خب اینها سال 43 و 44 به زندان افتادند و بعد هم چریکهای فدایی خلق، کمونیستها و سازمان مجاهدین خلق که بعداً منافقین شدند اینها بوجود آمدند و جنگ مسلحانه کردند اینها زوری که زدند کلاً 4- 5تا آمریکایی را کشتند و چندتا ساواکی و چندتا بانک را زدند و چندتا آدمهای ردهپایین مأمورها را زدند مثلاً یک ستون چراغ برق را منفجر کردند این کل کارهایشان در آن دوران بود که مجموعاً صد تا دویستهایشان در همان سالهای 49 تا 54، ظرف 3- 4 سال و حدود 120 نفر هم کشته دادند و متلاشی شد. یعنی سال 55 هیچ گروه چریکی مسلّحی در ایران، نه چپ، نه مذهبی، تهدید جدی برای حکومت دیگر نبود. گروههای کوچک چریکی مسلمان در شهرهای مختلف تشکیل شده بودند گروه ابوذر، گروه ستاره ...، گروه مجاهدین اسلامی در شهرهای مختلف، اینها کارهای پراکنده کوچکی گاهی میکردند مثلاً یک افسر آمریکایی را فلان شهر میزدند یا به خانه یکی از فرماندهان ساواک حمله میکردند یا جشن 2500 ساله شاهنشاهی را بهم میزدند و یا برقش را قطع کنند! اینها کل کارها بود. عملاً شعار مردمسالاری با جنگ مسلحانه هم میدادند مذهبی و چپ، سال 55 بطور کامل متلاشی و نابود شدند. باقیماندههایشان یا ساواکی شدند تسلیم شدند و با رژیم همکاری کردند یا از کشور فرار کردند یا زندان بودند یا اصلاً ول کردند و گفتند فایدهای ندارد. پس اینها هم به یأس رسیدند. کودتا هم در ارتش، یکی دو بار شوروی و عوامل تودهای، افسران حزب توده میخواستند بکنند که همه اینها آمریکا و انگلیس کشف کردند و سرکوب شد و بنابراین خط کودتای به اصطلاح انقلابی ضد سلطنت و خط جنگهای چریکی هر دو شکست خورد یک خطی هم که از قبل شکست خورده بود خط فعالیتهای حزبی و پارلمانی در ایران بود که تیپهای جبهه ملی پیروپاتالهای آنها و بعد هم نهضت آزادی این تیپها طرفدارش بودند. اینها میگفتند رژیم شاه را نمیشود عوض کرد سلطنت امکان ندارد حذف شود و شاه هم نمیشود حذف کرد ما باید شعارهای انقلابی و سوپرانقلابی را کنار بگذاریم اگر بخواهیم به مردم کمک کنیم بگوییم شاه باشد، سلطنت باشد، شاه سلطنت هم بکند و اما حکومت و یک دموکراسی و یک انتخابات پارلمانی آزاد شود و یک آزادیهای نسبی داده شود یک کمی فضای باز و اجمالاً شبه دموکراسی باشد ما این را قبول داریم و حتی مهندس بازرگان سال 57 که امام(ره) پاریس بودند و انقلاب راه افتاده بود آن موقع حتی پاریس میرود زمانی که 3- 4 ماه دیگر مانده شاه سقوط کند او و سنجابی رهبر جبهه ملی و رهبر نهضت آزادی میروند پاریس که به امام(ره) بگویند که آقا میشود سلطنت باشد شاه هم باشد یکسری رفورم و اصلاحاتی بکنند. امام(ره) از آنها میپرسد که خب شما 20 سال است از این حرفها زدید اینها هر وقت ضعیف میشوند یک قولهایی میدهند و هر وقت قوی میشوند همه را لت و پار میکنند. اینها گفتند مردم فقط به حرف شما گوش میکنند شما به مردم بگویید بروند خانههایشان ما میخواهیم مردمسالاری مردمی باشد مردم به خانههایشان بروند شاه و سلطنت و آمریکا و انگلیسها احساس کنند که امنیت دارند ایران توی دستشان است ولی خب آنها را وادار کنیم که امتیازات دموکراتیکی بدهند و یک انتخابات نسبتاً آزادی برگزار شود کمکم آزادی احزاب و آزادی مطبوعات زیر سایه شما، کمکم برویم ببینیم چه میشود و انشاءالله گام به گام درستش کنیم امام(ره) گفت یک تضمین به من بدهید و آن این است که الآن که مردم به صحنه آمدند من به مردم بگویم بروید خانههایتان، اینها هم قول بدهند که درست میکنند یک تضمینی به من بدهید که دو سال دیگر که مردم دوباره این نهضت فروکش کرد دوباره همین جنایات دیکتاتوری و شکنجهها و غارتها شروع نشود. با کدام ضمانت؟ بعد هم من به چه حقی میتوانم به مردمی که بپا خاستند بگویم کنار بروند مردم مگر به من کار دارند؟ من هم نباشم این مردم مسیرشان را ادامه میدهند. این رژیم و اربابانش نمیگذارند در این کشور دموکراسی، مردمسالاری واقعی و انتخابات آزاد، احزاب آزاد، روزنامهها و مطبوعات آزاد برگزار شود نمیگذارند امکان ندارد چون اگر اینها آمدند یعنی مردم آمدند یعنی دین میآید و اینها شکست میخورند. بنابراین من این بازی را نمیخورم یک بار توی مشروطه، روحانیت بازی شماها را خورد انقلاب را راه انداخت، هزینه داد، داشت پیروز میشد به شما تحویل داد و شما هم تحویل انگلیسها دادید و از دل مشروطه 10- 15 سال بعد باز رژیم پهلوی را درآوردید استبدادی بدتر از استبداد قاجار و استعماری بدتر از استعمار دوره قاجار نیست. ما چند بار این خطا را ما بکنیم این دیگر خطا نیست بلکه خیانت به مردم است. نه. در نظام سلطنتی تحت سلطه آمریکا و انگلیس و دیکتاتور و حکومت ارثی خانوادگی نمیشود نه آزادی احزاب، نه آزادی مردم، نه مردمسالاری نمیشود. مردم بپا خاستند و من عقب نخواهم رفت، مردم به من اعتماد کردند و من به این اعتماد خیانت نمیکنم ما تا آخر ایستادیم و شما هم تکلیفتان را با ما و با شاه و با آمریکا روشن کنید یا بپذیرید حرف ما را و جزء مایید یا اگر این حرفهایتان را میخواهید بزنید ربطی به ما ندارید و ما با شما کاری نداریم و ربطی نداریم. خب اینها بیرون آمدند و مجبور شدند تظاهر کنند که بله ما با امام مذاکراتی کردیم و به توافق رسیدیم. امام(ره) سریع اعلامیه داد که بنده با هیچ کسی به توافقی نرسیدم شعار ما این است که با مردم هستیم و این حکومت را سرنگون میکنیم و یک حکومت مردمی اسلامی بر سر کار میآوریم که تن به استبداد و استعمار ندهد هرکس این را قبول دارد با ما هست هرکس نیست، نیست بنده با هیچ کس توافقی نکردم. خب امام(ره) نشان داد یک خط دیگری از مردمسالاری مطرح است این سهتا، سهتاییاش به بنبست رسید چه بود؟ یکی این که برویم به نفع مردم علیه مردم و به نفع سلطنت کودتای انقلابی کنیم مثل مصر و لیبی. دوم این که برویم جنگ مسلحانه کنیم.
دلیل داخلی که آن موقع جنگ مسلحانه اوج گرفت سرکوب 15 خرداد 42 و تبعید امام و هزاران نفر را کشتار کردند و دیکتاتوری بود همه به این نتیجه رسیدند که دیگر با این رژیم نمیشود حرف زد، میکشد و ما هم باید بکشیم که البته آنها شکست خوردند میدانید که ساواک هر سال مستشاران آمریکایی و انگلیسی میآمدند و آخرین مدل شکنجه را به اینها آموزش میدادند اینها در اسناد و خاطرات خود ساواکیها هست میگوید ما هر ساله دوره تحصیلات تکمیلی داشتیم میرفتیم اسرائیل و آخرین شیوههای شکنجه را به ما آموزش میدادند شکنجههای مدرن، چطوری ناخن بکشیم، چطوری تجاوز کنیم، چطوری فک طرف را بشکنیم چطوری درد بکشد ولی علائم شکنجه روی بدنش نباشد شکنجه روانی چطوری است؟ خب همه اینها را پیش افسران انگلیسی و آمریکایی و اسرائیلی کلاس میدیدند در لندن، در واشنگتن، در تلآویو.
دلیل خارجی اوج مبارزات قهرآمیز هم پیروزیهایی بود که جنبشهای چریکی کمونیست یا ملی در دنیا آن موقعها پیدا کرد. یعنی مائو با جنگ مسلّحانه مردمی چین را آزاد کرد یک انقلاب مردمی چپ. خود شوروی، روسها انقلاب کمونیستی بالاخره لنین را به عنوان یک چهره انقلابی مطرح میکردند نه یک چهره استعماری، بعداً کمکم استعماری بودن اینها مشخص شد. دو – سه تا جنبش مارکسیستی هم در دنیا اتفاق افتاد مخصوصاً در رأس آنها کوبا بود یعنی فیدل کاسترو و چگوآرا یک مرتبه قهرمانان جهان شدند که همه جا تیپشان و ریش و مو که اینها درست میکردند و جنگهای چریکی تنها ره رهایی است. اصلاً یکی از شعارهایی هم که ما خودمان میدادیم البته جوانها در تظاهرات میدادند من 14 سالم بود سال 56، میگفتیم تنها ره رهایی جنگ مسلّحانه است. یک شهید میدادیم همه این شعار را میدادیم. میکشم میکشم آن که برادرم کشت و از این قبیل.
ضمناً تفاوت شعارهای آن موقع را هم با شعارهای سوسولی جنبشهای ضد جمهوری اسلامی این است مثلاً آن موقع شعار این بود ایمان، جهاد، شهادت، تنها ره سعادت. یعنی از اول میگفتیم ما میخواهیم کشته شویم. در این دوره، شعارها این شد نترسید نترسید ما همه با هم هستیم. تفاوت این دوتا جریان را با این دوتا شعار میشود فهمید. نترسید نترسید ما همه با هم هستیم! خب اگر بترسید با هم، هم که باشید میترسید آنجا شعار ما این بود ایمان، جهاد، شهادت تنها ره سعادت یعنی اصلاً ما دنبال شهادت هستیم و واقعاً هم بچهها بودند. مبارزین آن موقع مثل شماها شُل و وِل نبودند! بچههای به سن شما و کمتر از شما، بچههایی که در مبارزه بودند دانشجو و غیر دانشجو، دوشنبهها و پنجشنبهها روزه میگرفتند حتی بچه پولدار بودند بچهها میرفتند کورهپز خانه کارگری میکردند، بچه سرمایهدار میرفت کورهپزخانه و میگفت باید بفهمم که کارگرها چه میکشند؟ چلوکباب خانهاش را میرفت دوتا خانه آن طرف به فقیر میدادند و خودشان نان و ماست میخوردند. کوهنوردی میرفتند دو روز کوهنوردی با یک مقدار کمی نان و پنیر، آنجا نماز شب بخوان، ذکر بگو. بعد کارگری، روزه، کوهنوردی، آموزش جنگ مسلحانه، زن و مرد. یعنی مثلاً مادر بنده که 7 تا بچه دارد قبل از انقلاب در این کوههای اطراف مشهد آموزش جنگ مسلحانه میدید چون میگفت آنجا میرفتیم نارنجک پرتاب میکردیم که آماده برای عملیات باشیم. این هم جهت اطلاع خانمها، هم خانهدار و هم 6- 7 تا بچه، و هم آماده برای جنگ مسلحانه. آموزش جراحی دیدند که بچههایی که در مبارزات تیر میخورند و بیمارستان نمیتوانند بروند اینها ببرند توی خانهها جراحی کنند و گلوله از توی تنشان بیرون بیاورند. یعنی آماده برای هر نوع مشکلات و سختیها. یک جلسهای سال 56 بود که من کوچکترین عضو آن جلسه بودم 7- 8 نفر بودیم چندتا از این جلسات داشتیم قرآن و نهجالبلاغه میخواندیم بعد بچهها باید میرفتند خانه فقرا کمک میکردند بعد هم در کوچههای مشهد را شناسایی میکردیم و شعارنویسی میکردیم تازه انقلاب داشت شروع میشد. بعد یک روز هر روز یک آیهای را باید بچهها میخواندند میآمدند بحث میکردند من آن موقع 13- 14 سالم بود مسئول گروه ما یک دانشجوی 22 ساله بود ایشان مسلط به کارهای مسلحانه بود. یک روز آمد توی جلسه - میخواهم که آمادگی بچهها را بدانید که چطوری بود که فدای اسلام و فدای مردم بشوند- مثلاً یک روز میآمد میگفت امروز چون وقتی ما را بگیرند شکنجه میکنند ما باید تمرین کنیم که وقتی شکنجه میشویم مقاومت کنیم یک روز آمد مثلاً میگفت بچهها پاها را بالا بیاورید و کف پاهایمان شلاق میزد خودش هم بازداشت شده بود میگفت اینطوری میزنند کف پاهایمان میزد و ما هم همه الله اکبر میگفتیم و مقاومت که اگر گیر افتادیم ما را شکنجه کردند زود کم نیاوریم. یک روز آمد گفت دستها همه روی میز، سیگار روشن کرد، ما گفتیم مگر تو سیگاری هستی، گفت نه میخواهم شماها را امتحان کنم، بعد سیگار را آورد گذاشت روی یکی از دست بچهها گذاشت و خاموش کرد. او هم جیغ و داد و فحش داد، او هم گفت دیدی اینجا اگر تو را گرفته بودند بریده بودی، برای این که آنجا یکی از کارهای اولیه این است که سیگار روی تنت خاموش میکنند. خب من 14 سالم بود، دوتا از اعضای جلسه ما مسلّح بودند و کُلت داشتند. ما هنوز به آن حد نرسیده بودیم ولی میخواهم جدیت بچههای مذهبی و متدین را بدانید، قرآن، نهجالبلاغه، فداکاری، ایمان، جهاد، شهادت، تنها راه سعادت.
امام(ره) یک دستورالعمل 13 مادهای داده بود که نماز اول وقت بخوانید، کوهنوردی بروید، ورزش کنید، صبح اول چند آیه قرآن بخوانید، غذایتان باید کم و سبک باشد این شده بود دستور جلسات بچهها. در هر شهری چندتا از این جلسات بود عملاً ارکان اصلی انقلاب هم همینها بودند. حالا آن روز که من نگذاشتم روی دست من سیگار بگذارد من گفتم اگر من را گرفتند و روی دست من سیگار گذاشتند من همان جا مقاومت میکنم. این کاری که الآن میخواهیم بکنیم همان وقت میکنیم. اگر میخواهید مردمسالاری امام(ره) را بشناسید امام میگفت نه کودتا، نه کار حزبی در زیر سایه استبداد و استعمار که بازی و دروغ است و نمیگذارند و نه حتی جنگ مسلحانه، مگر وقتی که لازم بشود یعنی مردم به صحنه بیایند و اینها به کشتار مردم شروع کنند آن وقت ما برای دفاع از خودمان مجبور شویم جنگ مسلحانه عیبی ندارد ولی خط ما خط جنگ چریکی و با اسلحه و چهارتا پاسبان را بکشیم و چند نفر را ترور کنید و بانک بزنید این که انقلاب نشد. ضمن این که اغلب اینها را خود مردم میگرفتند حتی قبل از انقلاب چون نمیدانستند اینها کی هستند مردم آگاهی و شعور سیاسی نداشتند مثلاً ما قبل از انقلاب زندانی سیاسی داشتیم اینها در فامیل در خانواده مثل این که شوهر اینها معتاد است دزدی کرده و زندان رفته، اینطوری برخورد میکردند یعنی واقعاً شعور نداشتند که فرق مبارز و مجاهد زندانی را بفهمند با یک قاچاقچی و دزد و مجرم یعنی زن و بچهاش را آزار میدادند. نگفتیم این کار را نکنید این چه غلطی بود کردید، اینطوری برخورد میکردند. فکر نکنید زمان شاه اینها که زندان میرفتند قهرمان میشدند، نه. مگر بین یک اقلیتی. افکار عمومی، مردم زیاد پایین بود اصلاً مردم نه شعور دینی داشتند نه شعور سیاسی داشتند این هم که میگویند قبل از انقلاب مردم متدینتر بودند دروغ محض است! ما مدرسه راهنمایی در همین مشهد بودیم دو – سه کیلومتری حرم، دوتا مشروبفروشی بود مدرسه راهنمایی زنگ تفریح میخورد بچههای مدرسه راهنمایی میرفتند عرقخوری میکردند. آن موقع امکانات نبود، اینترنتی نبود، فاحشهخانه بود و عرقفروشی. دیگر فاحشهخانه توی جیب هرکسی نبود این موبایلها که هرکس هرجایی میخواهد برود، این چیزها نبود، اگر این امکانات آن موقع بود دیگر هیچ چیزی باقی نمیماند. همان موقع صفحه اول روزنامه عکس پسر دوتا از افسران رژیم شاه انداختند گفتند این دوتا آقازاده میخواهند با هم ازدواج کنند من یادم هست دبیرستان بودم بچهها روزنامه را آورده بودند میگفتند کدام اینها عروسند کدامشان دامادند؟ این فضای قبل از انقلاب بوده است این که میگویند مردم متدین بودند، روحانیت محترم بوده، همه اینها دروغ است. ضمن این که اصلاً روحانیت و مردم محترم باشند وقتی اسلام محترم نیست چه کسی گفته شما باید محترم باشید؟ فضا یک مرتبه از سال 42 به بعد برگشت. چون امام آمد، علما آمدند، مسئله بُعد دینی پیدا کرد. 15 سال این مبارزات ادامه پیدا کرد. شعار امام(ره) یکی بود میگفت من بدون مردم به صحنه آمدن را شکست مطلق میدانم ما نمیتوانیم مردم را هول بدهیم یا مجبورشان کنیم مردم را باید آگاه کنیم مردم باید اراده کنند ما مردم را باید بیدار کنیم آنها خودشان باید تصمیم بگیرند مردم را هول نمیدهیم تز امام این بود. امام(ره) میگفت مردمسالاری نه کودتاست، نه ترور است، نه فرمالیزم حزبی و دموکراسیهای دروغین و پوشالی است براندازی رژیم نه شخص شاه، کل رژیم سلطنت و پادشاهی، ایجاد جمهوری با رویکرد دینی، تشکیل حکومت اسلامی به دست مردم، و این معجزه بزرگ، نوآوری بزرگ این عصر است. اولین انقلاب اولین ملت مسلمان را از چنگ استعمار ی خارجی رها کرد ایران بود. همه ملتها در بند بودند حالا 5-6 تا کشور دارند از کنترل اینها بیرون میآیند عراق و سوریه، لبنان، غزه، یمن، افغانستان کمکم دارد از سلطه اینها بیرون میآید، اینها حاصل انقلاب ماست موجهای بعدی آن است برای اولین بار دارند آمریکاییها، انگلیسیها، اسرائیلیها شکست پشت شکست میخورند. اینها را شما دستکم نگیرید اینها بعد از تاریخ فروپاشی تمدن اسلامی سابقه نداشته است ورق دارد برمیگردد و مسیر تاریخ دارد عوض میشود از ایران شروع شد. یک دوقطبی که آقا مردم یا مکتب؟ خب همیشه که مردم مکتبی نیستند، احکام مکتب هم، هیچ مکتبی همیشه دلخواه همه مردم نیست بالاخره یک جاهایی واجب و حرام است و بعضیها دوست ندارند خب یک دینی میخواهند که توی آن واجب و حرام نباشد همه کار بکنی و مذهبی هم باشی. رشوه اسلامی، زنای اسلامی، دزدی اسلامی، ربای اسلامی، استبداد اسلامی، استعمار اسلامی، یک چنین دینی میخواهند، این دینی و دین لیبرال با همه چیزش قابل جمع میشود. قرائت مدرن از دین. این که دین یک خط قرمزهایی دارد که اگر همهتان هم صددرصد بگویید الف، ب هست ما نمیپذیریم چرا؟ چون خداوند نمیپذیرد. امام(ره) گفت تا مردم در صحنه نیایند هیچ اتفاقی نمیافتد حالا که مردم آمدند همه چیز به دست مردم است مردم بزرگترین انقلاب تاریخ را کردند میدانید هیچ انقلابی در غرب و شرق عالم به اندازه انقلاب ما مردمی نبود، این همه جمعیت توی خیابان نیامده، نه چین، نه روسیه، نه فرانسه، نه هند، هیچ کدام، نه کوبا، نه الجزایر، حالا این انقلاب الجزایر هم چون اینها مسلمان بودند، مذهبی بودند این هم خیلی نقش داشت و چریکهای فلسطین، - و این دوتا یادم رفت بگویم – الجزایر و فلسطین نقش بسیار برجستهای داشتند برای الگو شدن برای جنگهای چریکی مسلّحانه بعد از سال 42 در ایران که حالا رهبران الجزایر مثل بنبِلا مثل آن جنگ پوکاشا و قهرمانان انقلاب الجزایر بودند هیچ کدام هم متدین و مذهبی به آن صورت نبودند مسلمان شناسنامهای بودند از اسلام هم میگفتند اما مکتب اسلامی و مکتب مبارزهشان اسلامی نبود آنها هم بیشتر همین ناسیونالیست و سوسیالیست بودند. بعد از پیروزی که یک میلیون خوردهای این حقوق بشریها و این فرانسویها الجزایری را کشتند بعد که اینها پیروز شدند دوباره حکومت الجزایر همین حکومتی که الآن هست به اصطلاح اینها حکومت الجزایر هستند ولی تقریباً بعد از یک مدتی هیچ اثری از انقلاب در آنها نبود بعد کمکم خودشان به پای خودشان توی بغل غرب برگشتند. رهبران درجه یک فلسطین هم، مثلاً یاسرعرفات بود که تا انقلاب پیروز شد ایران آمد و گفت این اولین پیروزی برای فلسطین در جهان است ولی بعد خودش خیانت کرد رفت با اسرائیل ساخت و اسرائیلیها تهدیدش کردند و احتمال قوی هم مسمومش کردند با چیزهای مشکوک مثل ایدز آلودهاش کردند و مُرد. رهبر چریکهای کمونیست فلسطین که همین یک ماه پیش فوت کرد احمد جبرئیل، این الگوی چریکهای چپ ایران بود یعنی چریکهای فدایی و چریکهای کمونیست ایران همه پیش اینها رفتند احمد جبرئیل و جبهه آزادی بخش خلق فلسطین در فلسطین و سوریه و لبنان آموزش میدیدند و به اینجا برمیگشتند. خود این آقا که این اواخر یکی دو ماه پیش فوت کرد در آخرین صحبتهایش گفت من دیگر از بعد از انقلاب ایران مارکسیست نیستم و تنها نهضتی را که قبول دارم انقلاب اسلامی است چون فقط این انقلاب صادقانه پای حرفهایش ایستاد و تنها کسی که واقعاً کنار ملتهای مظلوم از جمله ما فلسطینیها ایستاد وقتی که همه رژیمهای عربی خیانت کردند ایرانیها بودند و من اگر مارکسیست بودم من را به عنوان رهبر مارکسیستهای فلسطین، منظور من از مارکسیزم مبارزه و عدالت بود و من این را در اسلام عربی آن موقع نمیدیدم ولی امروز هم مردمسالاری و دموکراسی را و هم عدالتخواهی، هم صدّیق بودن و صداقت انقلابی بودن را در اسلام امام دیدم و هرکس از من بپرسد که شما چپ هستی یا مسلمان؟ میگویم من مسلمانم و وقتی مسلمانم چپ هم هستم! چپ به معنی مارکسیست و کمونیستی و ملحد نه، چپ به معنی عدالتخواهی. شما ببینید الگوهای آن موقع اینها بودند. فیدل کاسترو در دنیا یک کسی بود. چون در دنیا کلاً سه تا حکومت کمونیستی بیشتر نبوده، یکی کره شمالی است، یکی کوبا است که کوبا هم خیلی واداده و یکی هم چین است که فقط اسم چین کمونیستی و روی پرچمش داس و چکش است، و الا رژیم چین به هیچ وجه کمونیستی نیست نه به لحاظ فلسفی تبلیغ رسمی الحاد و کمونیزم میکند نه به لحاظ اقتصادی اینها مارکسیست هستند حتی سوسیالیست هم نیستند همان آرم و تابلویش هست و الا کمونیزم نیستند و به همین دلیل اقتصاد اول جهان دارد میشود میبینید که تا چند سال دیگر، شاید هم الآن، اقتصاد اول جهان است. بخاطر ایدئولوژیاش نبود بلکه به خاطر مدیریت درست و پیگیر بود. 5/1 میلیارد جمعیت، از هر 8تا آدم یکی چینی است. اینها باید از گرسنگی همدیگر را میخوردند! شما میبینید که هرچیزی که میجنبد این چینیها میخورند تا حالا باید همدیگر را هم میخوردند مثل هندیها میلیونها فقیر دارد ولی خب الآن اقتصاد اول جهان شده است و این به مارکسیزم و کمونیست مربوط نیست و به غرب هم مربوط نیست یک نوع مدیریت خود انگیختهای که نقاط مثبتی دارد و نقاط منفی هم دارد این هم که میگویند در چین رشوه و فساد اقتصادی نیست این هم دروغ است. کاسترو، بعد از انقلاب ما دو بار به ایران آمد سر مزار امام(ره) رفت، گفت اگر ما این دینامیزمی که در انقلاب اسلامی است و امام خمینی این را کشف کرد و فعال کرد به نام دین، اگر ما یک چنین دینامیزمی را و اگر ما خمینی را داشتیم و این مردم شما را داشتیم که پای او ایستادند، اگر ما این منابع ایدئولوژیک شما را مثل عاشورا و امام حسین(ع) را داشتیم جهان را فتح میکردیم. کسی که بین همه چپها و مارکسیستها حتی مذهبیها قهرمان جهان بود. در همین ایران خیلی از مبارزین در خانههایشان عکس چگوآرا بود عکس کاسترو بود. یک مرتبه الگوها عوض شد. حالا چگوآرا شما بخواهید مقایسه کنید یک صدم قاسم سلیمانی نبوده به لحاظ شخصیت، شجاعت، شهادتطلبی و موفقیت. چون این همان کاری را که چگوآرا میکرد، کرده است یعنی صدور انقلاب، دفاع از مستضعفین جهان، و جنگهای چریکی در برابر اشغالگران و استعمارگران هرجا که ملتها و دولتها از ما کمک بخواهند. این سلیمانی و امثال او، میدانید اینها دهه 70 در بوسنی جنگیدند، داخل فلسطین اشغالی میرفتند پشت خط جبهه اسرائیلیها، توی افغانستان با شوروی جنگیدند بعد با آمریکاییها، در سوریه، در عراق، در لیبی، در یمن، همه جای دنیا بودند و هستند و همه جا هم به خواسته آنها بودند و هیچ جا هم پول نبوده که بگوییم بخاطر پول بوده، که مدام میگویند آقای پولهای ما را بردند آنجا. پول نبوده، جانشان را بردند از حججی تا سلیمانی. جانشان را بردند، ایدئولوژی جهاد را بردند. ما پولی نداریم که بخواهند ببرند. اگر پول سرنوشتساز بود 7 تریلیون دلار ترامپ گفت ما در عراق و سوریه خرج کردیم ولی باختیم. اگر پول معیار بود میلیاردها دلار عربستان و قطر و امارات آنجا خرج کردند چطور باختند؟ اصلاً سرنوشت سوریه و عراق و افغانستان و منطقه و یمن با پول حل نشده، با ایدئولوژی انقلابی و جهادئ و شهادت حل شده است. سبک جنگیدن را بچههای ما رفتند به اینها یاد دادند که اینطوری بجنگید. این تونل زدنها در غزه که سه تا شکست پیاپی به اسرائیل وارد شد این خط را خود بچههای سپاه قدس و سلیمانی رفتند زدند و گفتند باید اینطوری بجنگیم و منتظر کمکهای بیرونی عربی و این طرف و آن طرف هم نباشید خودتان تنهایی هیچ کس نیست خب اینها را آموزش دادند. آموزش دادند چگونه ده به صد بجنگید و عقب نروید موفقیتش را حزبالله در لبنان دیدند و بقیه هم یاد گرفتند. خب الآن در 7-8 تا کشور بسیج تشکیل شده، انصارالله یمن، حزبالله، جهائد اسلامی و حماس، فاطمیون افغانستان، انقلاب جهانی شد امام همان موقع گفت ما مردمسالاری را نه فقط در ایران بلکه در کل جهان اسلام تعقیب خواهیم کرد. همه کشورهای اسلامی باید ملتها بپا خیزند اتحاد جماهیر اسلامی تشکیل بدهیم اگر امپراطوری میگویید ما دنبال امپراطوری نیستیم اما اگر اصرار دارید باشد ما میخواهیم امپراطوری مستضعفین علیه مستکبرین ایجاد کنیم از این پس، جهان سه قطبی خواهد بود و سه قطبی شد بعد شوروی سقوط کرد دوقطبی شد. امام از اول انقلاب گفت مردم باید آگاه بشوند، مردم تصمیم بگیرند، مردم اگر بخواهند میشود نخواهند نمیشود. مردم انقلاب کردند ولی باز میگوید خودتان انتخاب کنید چه رژیمی؟ هیچ انقلابی در تاریخ بعد از پیروزی نه انتخابات برگزار کرده، نه قانون اساسی نوشته، نه قانون اساسیاش را و نه رژیم خود را به رأی مردم گذاشته است حتی یک انقلاب در این باب وجود ندارد هیچ رژیمی در جهان اصل موجودیت خودش را به رأی مردم خود نگذاشته است در شرق و غرب عالم، یک کمی جلوتر، هیچ قانون اساسی در کل جهان با رأی مردم و به قلم نمایندگان مردم و بازدوباره با رأی مردم تثبیت نشده است این قانون اساسی کل کشورهایی که نوشتند آنهایی که قانون اساسی دارند نمایندگان مردم بنویسند و بعد به رأی مردم بگذارند وجود نداشته است. چرا با آرایی دو- سهتا ماده را از یک قانون اساسی را شده که بعضی از کشورها، مثلاً گفتند این ماده را به رأی بگذاریم، مثلاً روسیه میخواست ریاست جمهوریاش را از دو دوره بیشتر کند و چند دورهای یا مادامالعمری کند یک انتخاباتی گذاشتند، اما تنها کشوری که حتی بعد از انقلاب، چون مردم آن رژیم را پایین کشیدند و این را آوردند اصل انقلاب را به رأی گذاشت که مردم جمهوری اسلامی را میخواهید یا نمیخواهید؟ اگر مردم واقعاً میگفتند نمیخواهیم مطمئن باشید اما برمیگشت میرفت قم یا نجف، میگفت هر کاری میخواهید بکنید وظیفه من مبارزه با استبداد بود که کردم از این به بعد شما باید خودتان تصمیم بگیرید من که نمیتوانم بر شما تحمیل کنم. قانون اساسی گفت مردم نماینده تعیین کنید نمایندگان شما بیایند قانون اساسی را بنوسیند. آمدند. حالا قانون را نوشتند دوباره گفت مردم، شما باز خودتان به قانون اساسی که نمایندگانتان نوشتند دوباره رأی بدهید که قبول دارید یا نه؟ این اتفاق، نه در هیچ انقلابی، چه برسد به کودتاهای انقلابی، نه در هیچ دموکراسی در جهان اتفاق نیفتاده است اولین قانون اساسی را به این شیوه جدید را میگویند در آمریکا بوده و آمریکا نه رئیس جمهورش همین الآن با رأی مستقیم مردم است و نه قانون اساسیاش با رأی مردم تصویب شده است. اصلاً قانون اساسی آمریکا را مردم رأی ندادند حتی نمایندگان مردم همه ایالات هم نبودند آن وقت اینها ادعای پدران دموکراسی دارند. فرانسه بعد از انقلاب قانون اساسیاش کجا بود چهاربار جمهوریاش سقوط کرد. اول، دوم، سوم، چهارم، آخر هم بعد از 10- 15 سال از انقلاب فرانسه نماد آن یک جنایتکاری مثل ناپلئون شد که گفت من امپراطورم نه رئیس جمهور! کل اروپا و بخش دیگری از جهان را به خاک و خون کشید. انقلاب روسیه اساساً انتخاباتی نداشته از همان اول تا آخری که سقوط کرد. اصلاً کمونیستها انتخابات ندارند اینها گفتند ما مالکیت و مذهب و سلطنت را برمیداریم برابری اقتصادی، دیکتاتوری کارگری، آزادی و دین را گرفتند و سرکوب کردند قرار بود به جای آن رفاه و برابری بدهند محصول کمونیزم و سوسیالیزم شد امپراطوری فقر و دیکتاتوری. تمام مردم کشورهای کمونیستی فقیر، همه جا هم دیکتاتوری. خب بعد از 60- 70 سال هم سقوط کردند همهشان یک جا رفتند وا دادند یا نوکر غرب شدند یا بیچاره شدند همین روسیه و کشورهای کمونیستی بعد از سقوط شوروی کمونیزم، اینقدر وضع اقتصادیشان خراب بود که تا 10- 20 سال بزرگترین صادراتشان زنانشان بودند یعنی دخترانشان و خانمهایشان را به کشورهای مختلف میفرستادند که اینها ارز بیاورند. این نتیجه اقتصاد سوسیالیستی و مارکسیستی و دیکتاتوری مطلق بود و ازهم پاشید. میخواهم اهمیت این قضیه را بدانید که وقتی میگویم مردمسالاری دینی، خودِ این کلمه مردمسالاری دینی تا قبل از انقلاب ما در دنیا مسخره میکردند میگفتند مگر میشود که هم بگویید حق انتخاب با مردم است و هم بگویید معیار دارد؟ حالا یک عدهای میگویند بالاخره دموکراسی است یا اسلامی؟ جمهوری است بالاخره یا مردمسالاری است یا اسلامی یا دین سالاری است؟ خب این جواب دارد. اولاً وقتی شما میگویید لیبرال دموکراسی اصول لیبرالیزم را میگویید یا دموکراسی را میگویید کدامش را میگویید؟ دموکراسی یعنی هر چه اکثریت بگویند لیبرالیزم خودش یک ایدئولوژی است اگر اکثریت خلافت لیبرالیزم رأی دادند چه کار میکنید؟ در دموکراسی لیبرال میگویید لیبرالیزم دموکراسی را وتو میکند یعنی ما رأی مردم را مطلق قبول نداریم باید در چارچوب لیبرالیزم باشد. مالکیت بیحد فردی، اصالت لذت و سود، نمیگذاریم. خب پس مدل دیگر آن چیست؟ سوسیال دموکراسی. سوسیال دموکراسی که در اروپا در چندین کشور هست. سوسیال دموکراسی یعنی چی؟ یعنی دموکراسی در چارچوب سوسیالیزم. سوسیالیزم یک ایدئولوژی است مثل لیبرالیزم. خب آقا بالاخره مردمسالاری دموکراسی یا سوسیالیزم؟ کدام؟ اگر اکثریت مردمتان علیه یک اصل سوسیالیستی رأی دادند مثلاً میگفتند نباید مالکیت دولتی باشد مالکیت خصوصی باشد چه کار میکنید؟ طرف دموکراسی را میگیرید یا طرف سوسیالیزم را؟ میگویند طرف سوسیالیزم را میگیریم. دموکراسی یک روش است، روش در خدمت یک ارزشی. یک مکتبی باید باشد آن مکتب و ایدئولوژی است که مبنا و هدف ما را تعیین میکند دموکراسی در چارچوب ایدئولوی است پس لیبرال دموکراسی، دموکراسی در چارچوب لیبرالیزم. سوسیال دموکراسی، دموکراسی در چارچوب سوسیالیست. فاشیسم هم همینطور. میدانید هیتلر با دموکراسی آمد. هیتلر چندین انتخابات رأی اول آورد. هیتلر با کودتا و جنگ مسلحانه نیامد با آرای قوی مردمی میآمد پایگاه مردمیاش خیلی قوی بود. اصلاً این که هیتلر توانست میلیونها آلمانی را سازماندهی کند و حمله کند کل اروپا را با سرعت بگیرد برای این که پایگاه قوی مردمی داشت میلیونها سرباز داشت خب این هم دموکراسی بود. پس ما دموکراسی غیر ایدئولوژیک، دموکراسی مطلق در ایران داریم یا نداریم؟ نداریم. اصلاً آیا دموکراسی مطلق ممکن است؟ یعنی هر روز در هر موردی به آراء عمومی رجوع کنید ببینید اکثریت چه میگویند؟ اصلاً مگر چنین چیزی ممکن است؟ قانون چیست؟ حاکمیت چیست؟ بعد نوبت به اسلام که میرسد میگویند جمهوری اسلامی چیست؟ مردمسالاری دینی چیست؟ یا دموکراسی یا اسلام؟ آقاجون دموکراسی در چارچوب اسلام. به شما که میرسد بله به ما که میرسد نه؟ اگر دموکراسی در چارچوب لیبرالیزم، سوسیالیزم، فاشیزم در مدرنیته سیاسی معنادار است خب در چارچوب ایدئولوژی این مکتب چرا معنا نداشته باشد؟ پس مشکل تئوریکی وجود ندارد. اگر دموکراسی به مفهوم است که با توحید و نبوت و وحی و عدالت و ارزشهای الهی تعارض پیدا کند ما آن دموکراسی را نمیپذیریم. آن خیانت به مردم است چنان که شما اگر دموکراسی علیه اصول لیبرال باشد نمیپذیرید و حق هم دارید. اگر لیبرال هستید حق دارید. درست است خود لیبرالیزم حق نیست ولی تو میتوانی بگویی من لیبرالم، من هم میتوانم بگویم من مسلمانم.
بنابراین یک جریان مردمسالاری افراطی هم داشتیم نوع قدیمیاش در جهان اسلام خوارج بودند. در دنیای مدرن غرب آنارشیستها بودند. این آنارشیستها را میدانید که مردمسالاری افراطی هستند. آنارشیزم ضد حاکمیت است، ضد دولت، ضد قدرت است، خوارج همین فکر را داشتند. خوارج در صدر اسلام قبلاً جزو نیروهای امیرالمؤمنین بودند بعد بازی خوردند در قضیه صفین و قرآن سر نیزه بردن معاویه، بعد کمکم سر همه چیز شک کردند. بعد گفتند اصلاً مشکلات در این است که علی خلیفه مسلمین است معاویه هم از آن طرف قبول ندارد میگوید من میخواهم باشم دعوا سر خلافت و حکومت است ما اصلاً اسلام منهای حکومت میخواهیم. چقدر ظاهر شعار قشنگ است. خودِ مردم کافی هستند ما اصلاً دولت نمیخواهیم کار خوارج این بود. لاحکم الا لله. حکومت و حاکم خداست ما غیر از خدا حاکم نمیخواهیم. حضرت امیر(ع) گفت که واقعاً خودتان هستید؟ معنی این آیه قرآن این است؟ «لاحکم الا لله» یعنی جز در چارچوب احکام خداوند هیچ حکومتی حق حاکمیت ندارد باطل است، ظلم است. معنیاش این است نه این که جز خدا کسی نیاید اینجا حکومت کند! یعنی خدا و فرشتهها میآیند اداره مالیات و اداره برق را اداره میکنند؟ عوامها و آن رهبران عوامفریبتان معنی لا حکم الا لله این است؟ اگر کلاً رهبر نمیخواهید، اینها گفتند نه علی، نه معاویه، هر دویشان را میرویم ترور میکنیم ما اصلاً حاکم نمیخواهیم. حضرت امیر(ع) گفتند اگر حاکم نمیخواهید علی را نمیخواهید، معاویه را هم نمیخواهید، خودتان که الآن رهبر دارید. این دو سه تایی که رهبران خوارجاند اینها الآن رهبران شما نیستند؟ پس نگویید مردم بدون رهبری و امامت میخواهیم بگویید ما میخواهیم رهبر مردم باشیم! شما بروید به جای علی، میخواهید آدمهای احمق متکبر سطحی که رهبران خوارج بود میخواهید آنها رهبری کنند و الا یعنی چه که رهبر نمیخواهیم؟ آنارشیستها در دوره مدرن گفتند هرچه میکشیم از حکومت و دولتها میکشیم. چپ و راستشان. آنارشیست به معنای هرج و مرج نیست. آنها ادعایشان این است که به معنای هرج و مرج نیست میگوید به شعور مردم اعتماد کنید خودشان مشکلات را حل میکنند. خیلی خب اعتماد میکنیم یک نمونه در دنیا نشان دهید! یک جامعهای بدون حکومت نشان بدهید که هرج و مرج نشده، جنگ داخلی نشده، قویها به ضعیفها ظلم نکردند، ظلم نامنظم بر آن حاکم نشده است، یک جامعه بدون حکومت صالح نشان بده که به نظام عادلانه منتهی شده است. اصلاً چنین چیزی امکان ندارد. هر جامعه بشری با هر دینی، امکان ندارد بینیاز از امیر یعنی از حاکمیت. «برّاً أو فاجر» خوب یا بد. تو انتخاب کن رهبری خوب میخواهی یا حاضرید به رهبریهای بد و ضعیف و فاسد تن بدهید؟ و الا جامعه بدون رهبری امکان ندارد بگو حاکمیت و رهبری درست میخواهی یا نادرست؟ این را میتوانی انتخاب کنی. بدون حاکمیت که نمیشود، نه شده و نه خواهد شد. بدون حاکمیت یعنی کسی نباشد جلوی ظالم را بگیرد هرکس قویتر است از ضعفا سواری بگیرد. این مردمسالاری افراطی آنارشیزم، تهش قانونشکنی، هرج و مرج، ظلم نامنظم. چون استبداد ظلم منظم است باز قابل پیشبینی است ولی هرج و مرج ظلم نامنظم است یعنی هر لحظه هر کاری میتواند بکند این از ظلم قابل پیشبینی وحشتناکتر است. بنابراین اگر آنارشیستها یا خوارج اعتقاد داشتند با ایمان و اخلاق شخصی و با اصول اخلاقی خود مردم میتوانند زندگی اجتماعیشان را اداره کنند و احتیاجی به حکومت نداریم خب باید اثبات کنند چگونه به لحاظ نظری و با کدام شاهد تاریخی؟ یک نمونه نشان بدهید. 5 نفر با هم مسافرت بروید که معلوم نباشد چه کسی برنامهریز است چه کسی بالاخره باید تصمیم بگیرد؟ همین سمینار را راه بیندازید بدون این که مسئول داشته باشد و بگویید ما همه خودمان سمینار راه میاندازیم. ولی هیچ کس معلوم نباشد که چه کسی مسئول چه کاری است؟ خب این کار چطوری میتواند ... ما غیر از آنارشیستهای جهان اسلام خوارج، و آنارشیستهای غرب و شرق که هیچ کدامشان هیچ وقت حتی یک مدل کوچک از حکومت خودشان را نشان ندادند که ما ببینیم چطوری میشود جامعه بدون حکومت اداره شود؟ عملاً طرفداری ندارد چون خلاف عقل است همه مکاتب چپ و راست، این نظریه را غیر واقعبینانه، غیر عملی و بلکه ظالمانه و نادرست میدانند و میگویند هیچ فلسفه عقلانی ندارد و در طول هزاران سال تاریخ بشر چنین جامعهای وجود خارجی نداشته است چون در هر جامعهای خیلیها هستند با آن اصول اخلاقیای که شما میگویید اصلاً عقیده ندارند، عقیده هم دارند التزام عملی ندارند، در خانواده و اعضای خانواده به همدیگر ظلم میکنند. آقا به شعور همه احترام بگذرید، خب همه باید شعور داشته باشند تا به شعور همه احترام بگذارید وقتی خیلیها شعور ندارند به چه احترام میگذارید؟ مثل این که بگویند چراغ قرمزها و پلیس راهنمایی را جمع کنید این توهین به شعور مردم است! خودِ مردم شعور دارند. نه آقا خیلیها شعور ندارند همین الآن که چراغ قرمز هست خیلیها شعور ندارند. هر هفته تصادف و کشته میدهیم چطور میگویید که این کارها توهین به شعور مردم است؟ بله، یک جامعه رشدیافته که شاید در آخرالزمان این جامعه محقق شود نیازش به قانون و نظارت و حکومت به حداقل برسد. ولی آن مردم تربیت شدند در یک حکومت صالح قبلش تربیت شدند اگر میل به ظلم مهار نشود زندگی اجتماعی به چه وضع نابسمانی درمیآید.
مسئله چهارم که در باب مردمسالاری امام(ره) مطرح میکنند طرح نسبت "مشروعیت" و "شریعت" است. بعضیها در علوم سیاسی و بحثهای فلسفه سیاس وقتی میگویند مشروعیت با مردم است مردمسالاری، مرادشان از مشروعیت، ترجمه لغتی است در علوم سیاسی اروپا که آن به معنای مشروعیتی که ما میگوییم این عمل مشروع است یا نامشروع است نیست، آن مشروعیت یعنی قانونی بودن و معیار قانون هم در دموکراسی مقبولیت باشد در واقع آن یعنی جامعهپذیر بودن. این مشروعیتی که ما میگوییم به مفهوم درست بودن است که یک رکن آن پذیرش مردم است نه تمام آن. این هم یکی از سؤالاتی است که زیاد میپرسند. مشروعیت سیاسی در علوم سیاسی مطرح میشود این ربطی با مشروعیت دینی ندارد. خب اصلاً سکولاریزم از همینجا شروع میشود.وقتی که بگوییم مشروعیت سیاسی ربطی به مشروعیت دینی ندارد تفکیک دین از سیاست و دین از دولت همین است. من میبینم بعضی از این بچه مسلمانها، کارشناسی، دکتری، درسش را خوانده، پایاننامهاش را نوشته همین حرفها را میزند و معنویاش را هم نمیفهمد چیست، میگوید آقا این را که میگویید در ذیل این کلمه است ما به مشروعیت دینی کاری نداریم،خب ما کار داریم اصلاً دعوا سر همین است. مشروعیت سیاسی به مفهوم مقبولیت اجتماعی از نظر ما برای مشروعیت حکومت لازم است اما کافی نیست حتی اگر برای یک ظلمی در یک جامعه، اجماعی صورت بگیرد که معمولاً نمیگیرد، اجماع صورت بگیرد ولی آن ظلم قانونی نمیشود. در دموکراسی اسلامی اگر همه شما که اینجا هستید همهتان رأی بدهید که به یک نفر اینجا ظلم کنید مشروعیت پیدا نمیکند. حالا یک چیز دیگر؛ خودش هم رأی بدهد، باز هم حرام است چنین حقی ایجاد نمیشود. مگر شما مالک این هستید؟ شما مالک این نیستید آن جایی وکیل میشوی که مالک او باشی. شما مالک چی هستید که در این حوزه ادعای وکالت دارید؟ ما جانمان، مالمان، عمرمان، همه چیزمان برای خداست «إنا لله» ما برای خداییم ما برای خودمان هم نیستیم کسی حق ندارد به مال خدا چپ نگاه کند حتی خودم. حرام است اگر اگر شما به آبروی خودت صدمه بزنی. میدانید اگر یک کاری بکنید که خودتان آبروی خودتان را ببرید فعل حرام انجام دادید چون آبرو و کرامت تو برای تو نیست امانت خداست. یک وقتی پیامبر(ص) داشتند یک جایی میهمانی میرفتند دعوت بودند دو – سه نفر هم از اصحاب راه افتادند که بروند میهمانی. سورچرانی! پیامبر(ص) آنها را کنار کشیدند و گفتند ما آنجا دعوت شدیم شما هم دعوت شدید؟ گفتند نه آقا دعوت چیه ما هم با شما میآییم. پیامبر(ص) فرمودند از جهت من مانعی نیست منتهی آنجا شما تحقیر میشوید کسی که دعوت نشده ولی به یک جلسه میرود تحقیر میشود شما خودتان باعث میشوید که به شما توهین بشود و شما چنین حقی ندارید.
مشروعیت دینی همان مشروعیت سیاسی غرب و شرق دنیا، مقبولیت هست اما به شرط این که در چارچوب کرامت انسان، کرامت الهی و شریعت باشد بنابراین ما مشروعیت را از شرعیت تفکیک نمیکنیم ولو در اصطلاح علوم سیاسی اینها از هم جدا باشند.
نکته پنجم؛ پاسخ یک سؤال دیگر. میگویند آقا اطاعت و حاکمیت، این کلمات مردمسالارانه نیست. من از شما سؤال میکنم قانون یعنی چه؟ قانون یعنی الزام، اجبار. یکی بگوید من نمیخواهم قانون را رعایت کنم، بیخود نمیخواهی. الآن به نظر شما این قانون چراغ قرمز سر چهارراه، این دموکراتیک و مردمسالارانه هست یا نیست؟ قوانین راهنمایی، قوانین مدنی، اینها صددرصد دموکراتیک است یا نه؟ به این معنایی که بعضیها میگویند، البته نوبت به ما میرسد این را میگویند و الا برای خودشان قوانین بسیار آهنین در این جوامع سرمایهداری لیبرال اجرا میکنند نمیگذارند نفس بکشید. یک نوشابه میخورید باید مالیات آن را بدهید. مالیات ندهید انگار که اعلام جنگ به حکومت کردید. نمیتوانید سرپیچی کنید مثلاً اگر بگویند واکسن بزن اگر نزنی پدرت را درمیآورند. سربازی را که گفتند باید بروی باید بروید و الا بازداشتتان میکنند و اموالتان را هم مصادره میکنند. برای خودشان کاملاً این مسئله اطاعت، الزام، قانون را خیلی سفت میگیرند اصلاً مدنیت بدون قانونیت نمیشود. بعد به ما که میرسد میگویند این کلمه اطاعت از رهبری، این کلمه غیر دموکراتیک است! اطاعت، الزام! اجبار! قانون اجباری. خب اصلاً قانون یعنی اجبار، قانون غیر اجباری که قانون نیست. تو نگو قانون اجباری، بگو آن قانون و آن اجبار، آیا آن قانون مشروع و درست هست یا نیست؟ عادلانه هست یا نیست؟ این را بپرس. قانون ظالمانه، اطاعت از آن درست نیست. قانون عادلانه درست است. سر همین مسئله حجاب اجباری اینها از مغالطههایی است که میکنند حجاب اجباری. خب همین را برای همه چیزها بگو. بگو شلوار اجباری! شورت اجباری! بگو توقف اجباری پشت چراغ قرمز! واکسن اجباری! مالیات اجباری! هر چیزی که قانونی است معلوم است که اجباری است. حالا شما بگویید آقا حجاب را نباید قانونی کرد. چرا نباید کرد؟ برای جلوگیری از کرونا اجبار به ماسک را میشود قانونی کرد چون صدمه مادی دارد، اما پوشاندن بدن و عورت را نمیشود اجباری کرد؟ چون مسئله معنوی و اخلاقی است؟ یعنی اینها مهم است آنها مهم نیست؟ ویروس مادی مهم است ویروس معنوی مهم نیست؟ بعد هم چطور شما قانون و حجاب را با قانون در کشورهای خودتان دارید ممنوع میکنید؟ اگر برای حجاب قانون نباید نوشت علیه آن هم نباید نوشت. چرا علیه حجاب قانون مینویسید؟ بیحجابی را اجباری میکنید؟ ما که لیبرال نیستیم ما مسلمانیم. اسلام میگوید این قانون مسلمانی است شما چرا آن طرف را اجباری میکنید؟ ما اگر پوشش را اجباری کنیم یک قانون اسلامی است قابل دفاع است، دفاع از اخلاق عمومی و اجتماعی است. میگوید چه اطاعتی را اجباری کنیم؟ میگوییم آن چیزی که مربوط به حریم عمومی است. او میگوید من میخواهم لخت و بیحجاب بیرون بیایم بدن خودم است، خب حالا بدن خودت هست خیابان که خیابان خودت نیست. حریم عمومی است. حریم خصوصی اتاق خوابت هست. حتی هال تو هم نیست یعنی تو جلوی بچههایت هم نمیتوانی لخت بیایی. هال و خانه و پذیراییات هم نیست. حریم خصوصی تو یکی حمام است، دستشویی و اتاق خوابت هست اینجا هر طوری میخواهی برو. توی خانهات هم هر کاری میخواهی بکن. من میخواهم شراب بخورم من نمیخواهم روزه بگیرم، به درک، به جهنم که میخواهی به جهنم بروی. ولی نمیگذاریم جامعه را جهنمی کنی. طرف میگوید ماشین خودم است میخواهم به دیوار بزنم. خب خیابان خودت که نیست، بقیه ماشینها هم که برای تو نیست، مردم هم جان دارند، میخواهی خودت را سربهنیست کنی آن هم حرام است ولی حالا میخواهی این کار را بکنی با ماشین خودت برو توی بیابان هرکاری میخواهی بکن. ولی توی خیابان که نمیتوانی بگویی ماشین خودم است. پس این که بعضیها تا صحبت از اجبار، اطاعت، الزام، میشود میگویند اینها مردمسالاری نیست اینها الزام و اجبار است. نه آقا، کلاً قانون یعنی اجبار. عدالت یکجور الزام است. عدالت به زور حق مظلوم را از ظالم میگیرد ولو آن ظالم خوشش نمیآید. عدالت یک وقت به نفع شماست یک وقت هم علیه شماست میدانید تا مردم گرسنهاند عدالتخواهند وقتی سیر میشوند آزادیخواه میشوند. وقتی گرسنهای عدالتخواهی سهمت را میخواهی. سیر که میشوی دیگر عدالت برای تو چیزی ندارد از این به بعد آزادیخواهی. آزادیهای اجتماعی، آزادیهای اقتصادی و... این هم نکته پنجم.
پس این نکته آخر را دقت کنید خیلی از اشکالات و شبهات اینجا مطرح میشود که حکومت دینی، ولایت فقیه، اجبار قانونی، اجبار اخلاقی و... اصلاً نظام سیاسی یعنی اجبار. منتهی اجبار مشروع. اصلاً میدانید همه جای دنیا به پلیس و دادگاه و زندان، اینها مظهر خشونت است ولی میگویند خشونت قانونی است! خشونت عادلانه است یعنی پس خشونت قانونی را قبول میکنند. خشونت غیر قانونی میگوید اگر میخواهید براندازی کنید و نظم جامعه را بهم بزنید، بزنید بکشید بسوزانید آتش بگیرید هرکی میخواهی باشی با هر حرفی، پلیس تو را سرکوب میکند همه جای دنیا این را میگویند. بگوییم که خب این که خشونت است، میگوید بله خشونت است ولی یک خشونت قانونی است برای دفاع از امنیت و دفاع از حقوق اجتماعی و نظام ما این کار را میکنیم. منتهی بحث این است که 1) آیا اصل آن نظام مشروع است یا نیست؟ 2) روش اِعمال قانونتان روش اخلاقی و درستی است یا نه؟ اما این که گاهی ممکن است به خشونت هم بکشد بله.
پس جمله نهایی در این باب: قانون یعنی الزام. از چراغ قرمز و واکسن و سربازی تا حجاب و شراب. مشروعیت؛ این اصطلاح را بدانیم حکومت اگر ضروری است و بدون حکومت نمیشود اساس حکومت یعنی دستور، یعنی فرماندهی و فرمانپذیری، چه لیبرال باشد چه کمونیست باشد چه مذهبی. صحبت بر این است که یعنی قوام حکومت بر این است که شخصی، گروهی، نهادهایی باشند که اینها حاکم هستند. حاکم هستند یعنی اینها حق دارند به جامعه دستور بدهند برای جامعه قانون بنویسند. حق دارند تخلف از آن قانون را مجازات کنند و یک مردمی در برابر هستند که آن مردم حقوقی دارند که حکومت باید حقوق آنها را در چارچوب آن قانون رعایت کنند و متقابلاً مردم باید دستورات آن حاکمیت و دولت را اطاعت کنند حتی اگر یک قانون خاصی را قبول ندارند ولی قانون اجتماعی است دموکراسی یعنی همین است چه چپ و چه راستش. وضع استبداد هم که روشن است.
پس میگوید اینجا فرق شما با حکومتهای لیبرال و مارکسیستی و استبدادی چیست؟ فرق ما این است که آیا مردم از هر دستوری باید اطاعت کنند؟ آیا هر شخصی، هر گروهی، هر حزبی حق دارند به مردم دستور بدهند؟ حق حاکمیت دارند؟ اختلاف ما با اینها اینجاست. نه در اصلی که یک حکومتی باید باشد و قوانین و یک جاهایی الزامی و یک جاهایی هم اختیاری است. در طول تاریخ، اغلب حکومتها با زور بر مردم حکومت کردند و مسلط شدند و صلاحیت حاکمیت نداشتند و الآن هم ندارند. اکثر حکومتهای دنیا الآن به زور حکومت میکنند و الا اسمشان جمهوری هم باشد. اینها صلاحیت حکومت و حق حاکمیت ندارند. از آن طرف، در همه این کشورها اشخاصی هستند صالح برای حاکمیت که اینها در حکومتها نیستند اینها حق حکومت دارند عالم عادل مدیر شجاع مدبر پاک مردمی است ولی در اغلب کشورها نمیگذارند اینها سر کار بیایند اینها باید آن نظامها اصلاح بشود اگر نمیشود انقلاب بشود پس وقتی ما مشروعیت میگوییم یعنی کسانی حق حاکمیت دارند که قدرت را در اختیار بگیرند و مردم موظف باشند از آنها اطاعت کنند. متقابلاً آنها وظیفه دارند حقوق مردم و منافع مردم را در چارچوب آن ایدئولوژی و قانون رعایت کنند و در عین حال پاسخگو هم به مردم باشند.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی