شبکه افق - 7 بهمن 1400

انقلاب و بدهکارانی که طلبکار شدند (پرسش و پاسخ تشکلهای دانشجویی)

نشست ( زندگی بی آرمان، دنیای شخصی ، کوچک وخفه ) _ دهه فجر _ دانشگاه بندرعباس_ ۱۳۹۲

سوالات حضار: نامفهوم

بسیار خب خیلی ممنون.

من با حذف مکررات 7- 8تا سؤال یادداشت کردم سعی می‌کنم به این‌ها پاسخ‌های کوتاه عرض کنم. از همین آخر شروع کنیم که گفتند چطور به دیگران باید انگیزه داد که غیر از حلقه محدود بچه‌های انقلابی و بچه‌های حزب‌اللهی، دیگران هم در این عرصه‌ها وارد بشوند و احساس بیگانگی نکنند؟

همین حرف را به شکل دیگری یکی از دوستان پرسیدند چگونه جذب نیرو کنیم؟

همین را باز به شکل دیگری یکی از دوستان پرسیدند که چطور ما باید شهدا را معرفی کنیم که جاذبه داشته باشد و دیگران بیایند؟

در واقع محور 4- 5تا سؤال، به این برمی‌گشت که چگونه کار کنیم که خارج از حلقه خاص بچه‌های انگیزه‌دار فعال تشکل‌ها بقیه هم بیایند. جواب آن دوتا محور کلی است. همین دو چیز خودِ شماها را جذب کرده است. آنچه را که شما را جذب به این فعالیت کرد همان می‌تواند بقیه را جذب کند. شما ببینید چه چیزی باعث می‌شود در کنار کارها و درس و زندگی‌تان یک وقت ویژه‌ای را دارید برای فعالیت‌های انقلابی، مکتبی، سیاسی، ادبی، هنری می‌گذارید چه چیزی باعث می‌شود که شما این کارها را بکنید؟ آن چیزی که شما را واداشته به وقت گذاری و به شما انگیزه داده او عیناً به بقیه انگیزه می‌دهد خودتان را جای آن‌ها بگذارید تا بتوانید آن‌ها را جای خودتان بگذارید. خودت را جای او بگذار، یعنی ببین او با آن ذهنیت، با آن برداشت، با آن شرایط، راجع به شما و راجع به فعالیت‌های شما چطوری دارد فکر می‌کند؟ در ذهنش با خودش می‌گوید این‌ها بیکارند، شستشوی مغزی‌شان دادند این‌ها بیکارند؟ این‌ها علافند؟ یا نه، این‌ها جاه‌طلب هستند می‌خواهند ریاکاری کنند؟ می‌خواهند به یک جایی برسند؟ یا اصلاً می‌گوید کی حالش را دارد کی وقت اضافی دارد کارهای واجب‌تر دارم یا می‌گوید اصلاً این فعالیت‌های اجتماعی به من چه؟ ما سر پیازیم یا ته پیازیم چه ارتباطی به من دارد؟ یا بگوید سری که درد نمی‌کند چرا دستمال ببندم و برای خودم احیاناً مشکل درست کنم؟ دشمن پیدا کنم و از این قبیل حرف‌هاست، مجموعاً 6- 7 تا مسئله در ذهن افراد می‌گذرد که البته بیشترین آن همان است که به من چه؟ یعنی چی؟ من چه وظیفه‌ای دارم و این کارها چه ارتباطی به من دارد؟ وقت از ما می‌گیرد، هزینه می‌گیرد و فایده‌ای برای من ندارد. روشن بشود که که فلسفه این کارها چیست؟ این‌ها هم به رشد فرد می‌انجامد اگر مسیر درست طی بشود به رشد فرد کمک می‌کند. مسیر فعالیت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی غلط طی بشود آن‌ها راست می‌گویند نباشد بهتر است چون ضررش بیشتر از سودش می‌شود. ولی اگر مسیر درست طی بشود خود این تعهد اجتماعی در رشد شخصیت خود فرد حداقل فایده‌اش هست و فایده بزرگی است. کسی که در صحنه مشاهده کرد و فعالیت می‌کند در درجه اول به نفع خودش است. شخصیت او رشد می‌کند به زندگی نگاه گرم و گرم‌تری دارد بعضی‌ها نگاه‌شان به زندگی سرد است. اتفاقاً نگاه مکتبی و انقلابی به زندگی، یک نگاه گرم است، با نشاط حرکت می‌کند و فعالیت می‌کند. با نشاط و با انگیزه از خواب بیدار می‌شود. وقتی آدم احساس کند فقط دارد برای حل مشکلات غریزی شخصی موقت خودش از باب اضطرار، مثل سایر حیوانات چون مجبور است یک کاری را انجام می‌دهد اتفاقاً به راحتی دچار افسردگی می‌شود مگر این که خودش را مدام اغفال کند و سرش را به موسیقی یا مواد مخدر گرم کند یا فحشا. چون زندگی‌ای که خالی از هدف و انگیزه است مجبور است با این چیزها با آشغال پرش کند. گرمای مصنوعی در آن ایجاد کند. اصلاً کسی که زندگی بی‌هدف دارد یعنی هدف زندگی‌اش خود زندگی است این اصلاً واقعاً نشاط ندارند من نمی‌دانم واقعاً این‌ها با چه عشقی صبح از خواب بیدار می‌شوند؟ تا کسی که یک برنامه درازمدت برای کل زندگی‌اش دارد و می‌گوید زندگی هدف خودش نیست بلکه یک وسیله برای یک هدف بسیار متعالی است و در این هدف، در درجه اول، رشد و سعادت و نجات خود من در دنیا و آخرت است و دوم؛ خدمت به جامعه و بشر برای خداست و من بزرگتر از آن هستم که فقط به منافع غریزی شخصی خودم فکر کنم و دنیای شخصی من خیلی کوچک‌تر و حقیرتر از این است که همه فضای ذهن و قلب و همه انرژی من را صرف خودش بکند. بنابراین در درجه اول به شما بگویم اتفاقاً مکتبی و انقلابی بودن و انقلابی زندگی کردن، اتفاقاً همان ایدئولوژیک بودن، ارزش محور بودن، نه ماده محور و خودمحور بودن، بیشترین نفع را برای خود فرد دارد زندگی هدف و جهت پیدا می‌کند بلاتکلیف نیستی، می‌فهمی یک مطالبات فرامادی داری که لزوماً منافع مادی تو هم نیست یک چیزهایی و یک حقایقی هست که ارزش آن را دارد برای آن فداکاری کنی، خودش و ماده و نفسانیت خودش می‌بیند و بعد اگر عاقل باشد باید از خودش بپرسد که این زندگی به زندگی کردنش می‌ارزد وقتی خودش هدف خودش است؟ وقتی من زندگی می‌کنم تا زندگی کرده باشم؟ اگر عاقل باشی واقعاً باید افسرده باشی، اتفاقاً خودکشی خیلی منطقی می‌شود! یعنی چه؟ صبح، شب، شب صبح، بدوی خسته می‌شوی کارها همه تکراری، ‌هر روز همان کارها، هر روز همان حرف‌ها، همان آدم‌ها هی تکرار و هی تکرار. حال آدم بهم می‌خورد و آدم سرگیجه می‌گیرد. ولی اگر یک هدفی بیرون از این دایره قرار دادی که نور مطلق هست، حقیقت مطلق است، سعادت مطلق است، و تو را سمیع بصیر علیم خبیر عادل حکیم برای رضای او داری کار می‌کنی و به او توجه داری و او به تو توجه دارد و او را دوستش داری و او دوستت دارد و او از تو خواسته که به خلق خدمت کنی برای عدالت اجتماعی فعالیت کنی، برای گسترش معارف اسلامی فعالیت کنی، آن وقت می‌بینی همه کارها معنادار می‌شود و همه‌اش زیبا و لذت‌بخش می‌شود لذت دنیا و آخرت هردویش می‌آید. کل دنیا کوچک‌تر و حقیرتر از آن است که هدف شما باشد چون هدف، از شما باید مهم‌تر باشد و هیچ چیزی در این عالم مهم‌تر از انسان نیست که هدف انسان باشد. از این جهت ما انسان محور هستیم. انسان مهم‌ترین چیز است. همه عالم فدای انسان. منتهی فدای انسانیت انسان نه حیوانیت انسان چون انسان به انسانیت آن انسان است نه به حیوانیت آن. انسان به حیوانیتش حیوان است ما یک جنبه حیوانی داریم یک جنبه انسانی. کسانی که وارد صحنه فعالیت‌های اجتماعی سیاسی و انقلابی و فرهنگی و هنری و ادبی می‌شوند با روش و هدف درست، کسانی که عمر و وقت می‌گذارند صرف امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند یکی از فعالیت‌های اصلی تشکل‌های دانشجویی و سیاسی این است معروف و منکر، ارزش و ضد ارزش را در جامعه عَلَم کنید و بین آن‌ها مرز بکشید، مدام مطالبه کنید، موج فشار اجتماعی، نظارت بر صاحبان رسانه و قدرت و ثروت و مدیریت و سیاست، از آن‌ها ارزش‌ها را مطالبه کنید به جامعه منتقل کنید این‌ها بزرگترین عبادت و جهاد است به نفع خودت هم هست. کارهایی که شماها و امثال شماها و هر تشکل و حزب و جریان و رسانه‌ای در سطح جامعه و دانشگاه انجام بدهد فعالیت‌های فرهنگی، هنری، ادبی، رسانه‌ای، سیاسی، این‌ها مصداق برجسته امر به معروف و نهی از منکر است که یک واجب بزرگ و مقدس الهی است. پیامبر فرمودند جامعه‌ای که امر به معروف و نهی از منکر را یعنی دعوت به ارزش‌ها و مبارزه با ضد ارزش‌ها، دعوت به عدالت و مبارزه با ظلم، دعوت به حقیقت و مبارزه با باطل‌ها، دعوت به نور و مبارزه با ظلمات، دعوت به توحید و مبارزه با شرک، دعوت به حقوق شرعی ملت، مبارزه با فقر و گرسنگی و وابستگی، دعوت به عزّت، مبارزه با ذلت، دعوت به استقلال، مبارزه با وابستگی، دعوت به آزادی، مبارزه با استبداد در هر سطحی، این‌ها کم انگیزه به شما می‌دهد؟ این‌ها یعنی صدتا موتور روشن. یعنی نشاط، یعنی جهاد، یعنی فعالیت و بعد بزرگترین عبادت و بزرگترین خدمت است. تبیین حقایق، تعلیم جاهل. بخش مهمی از مخاطبان جامعه، چنان چه خود ما هم جاهل هستیم ولی یک بخش مهمی هستند که از ما و شما هم جاهل‌ترند. باز ما و شما و از آن‌ها ممکن است یک چیزی بیشتر بدانیم ما باید به آن‌ها منتقل کنیم. نسبت به آن‌هایی که از ما عالم‌ترند از آن‌ها بپرسیم. بنابراین یک سیکل دائمی جهاد علمی، ‌جهاد سیاسی، جهاد فرهنگی، جهاد اجتماعی،‌ جهاد اقتصادی، جهاد علمی ایجاد می‌شود. این که می‌گویید مطالبات امام و رهبری، مطالبات‌شان همه‌اش همین‌هاست همه هم به هم مربوط است. و همه یک جوهر واحد دارد یک جوهر جهادی.

سؤال: گفتید شهدا را چطور معرفی کنیم بلد نیستیم این‌هایی که غیر انقلابی‌اند جذب بشوند؟

شهدا را همان‌طور که بودند درست معرفی کنید کلیشه‌های دروغین نسازیم، شهید یک چیز یک موجود عجیب و غریبی نبوده که از آسمان شهید افتاده است، این‌ها از شکم مادرهایشان شهید متولد نشدند یک ادم‌هایی معمولی بودند مثل ما و شما و مثل همین بچه‌ها از انواع و اقشار تیپ‌ها بودند. ما در این شهدا آدمی داریم که دائم‌الذکر نمازشب خوان هفته‌ای دو – سه روز روزه مستحب بگیر، آدمی هم داریم که تا چند روز قبل از شهادتش اهل نماز نبود، بدنش خالکوبی کرده بود و انواع فحش‌های خیلی زشت نوشته بود ولی یک مرتبه تکان خورد. شهید داریم که وصیت کردیم که وقتی شهید شدم جنازه من را ببرید توی همان خیابانی که یک وقتی من را به جرم فساد اخلاقی جلوی اهالی محل شلاق زدند جنازه من را ببرید آن محل و همان اهالی بیایند بر جنازه من نماز بخوانند. شهید این‌جوری ما داریم. شهدایی هم داریم که 17 سالش بود مستحبات و نوافل و نمازشبش ترک که نمی‌شد نماز معمولی که می‌خواند رکوع و سجده‌اش یک ربع طول می‌کشید بنده این‌هایی را که می‌گویم خودم دیدم. ما جوان 18 ساله‌ای داشتیم از رفقای ما که شهید و مفقود شد ایشان رکوعش یک ربع طول می‌کشید و 5 دقیقه کمتر نبود و بارها جوان 18 ساله را دیده بودم که در سجده خوابش برده بود. خب این‌ها آدم‌های واقعی‌اند. یک وقتی بگویید که انسان از یک چنین وضعی آمده این‌طوری شده و این کارها را کرده، این‌ها انسان‌های زیبای دوست داشتنی‌اند. منتهی هی کلیشه و کلیات.

سؤال: چطور جذب بشوند؟

باید درست متوجه بشوند که چه می‌گویید و این حرف‌ها به کجای کار آنها مربوط است و دانستن این‌ها و انجام این‌ها چه نفعی برای آن‌ها دارد؟ فطری و منطقی باید حرف بزنید. و از آن مهم‌تر نوع رفتار ماست. ببینید امثال ما و شما که جزو فعالان سیاسی و فعالان فرهنگی هستیم و در فعالیت‌های دانشجویی و فرهنگی کار می‌کنیم مردم فقط گوش‌شان به حرف‌های ما نیست بلکه چشم‌شان به رفتارهای ما هم هست. شما چگونه رفتار می‌کنید علت مهم و تأثیر بسیاری دارد در این که دیگران بگویند ارزشش را دارد یا ندارد؟ آخه اگر من را ببیند بعد بگوید این دعوتی که می‌کنی تهش خودتی؟ آخرش می‌خواهم مثل تو بشوم؟ ما نخواستیم! تو چه فضیلتی بر من داری؟ تو چه چیزی بیشتر از من داری که من تازه باید زحمت بکشم و تهش مثل تو بشوم؟ این هم یک سؤالی است. او باید بفهمد که بنده و شما چه موجودی هستیم که ترجیح بر او داری و بعد هم می‌گویی تو هم بیا فعالیت کن مثل ما بشوی، می‌گوید تو خودت کی هستی نمی‌خواهم مثل تو بشوم!

سؤال: راجع به مطالعات،

بله باید مطالعات داشته باشید کسی که فعال فرهنگی و سیاسی و اجتماعی است باید بیش از بقیه مردم مطالعه کند و می‌شود کنار بحث و درس، و حتی کنار فعالیت‌های زندگی برنامه‌ریزی کند و مطالعه کند به شرط این که بنا را بگذارد بر روزی 10 ساعت کار، نه روزی 18 ساعت استراحت! یا تفریح، یا فیلم دیدن یا دور هم نشستن. نه؛ برنامه بریزد روزی 10 ساعت، کمتر، بیشتر، بسته به شرایط. باید من کار کنم حالا بخشی‌اش کار و تأمین معاش زندگی‌ام هست، بخشی‌اش درس رسمی من است و بخشی هم مطالعات شخصی است. خیلی مسائل است که باید مطالعات اسلامی داشته باشیم که خیلی تخصصی هم نیست ولی خیلی مهم است. مطالعات عمومی، آثار متفکران اسلامی.

سؤال: گفتید که راه مقابله با عوام‌فریبی‌های فرهنگی و جذب جوان‌ها

این را هم عرض کردم که باید به روش فرهنگی افشاء بشوند و به مخاطب‌تان قدرت انتخاب بدهید با سلب آزادی و با سلب شعور و با اغفال نمی‌شود یک جامعه‌ای را نجات داد. نجات فرد و جامعه در گرو دو چیز است. 1) آزادی؛ امکان و حق انتخاب. 2) آگاهی؛ قدرت تشخیص. باید از آزادی دفاع کنیم و باید کمک کنیم آزادی در چارچوب قانون و آزادی مشروع، رعایت بشود و با تمام وجود به مخاطب، قدرت تشخیص و قدرت انتخاب درست بدهید.

سؤال: گفتید چگونه ما خودمان – تشکل‌ها- با هم همکاری کنیم و همدیگر را تخریب نکنیم؟

بحث منیّت نشود، بحث تقوای سیاسی مطرح شد و این که ما مطالعات نداریم، ‌مطالعات نداریم را عرض کردم که داشته باشید.

یکی از حضار: سیر مطالعاتی را بفرمایید.

جواب استاد: تا این‌قدر به من سیر مطالعاتی را گفته‌اند! یکی از مشکلات ما این است که بچه‌های زیادی دانشجو و طلبه به من می‌گویند آقا فقط بگویید ما چه بخوانیم؟ من هم 10 تا کتاب به او می‌گویم دیگر می‌رود پی کارش! اکثرتان همین‌طور الکی می‌گویید سیر مطالعاتی بدهید. شما را نمی‌گویم اکثرتان این‌طوری هستید. همین حرف کلی را این‌قدر دانشجو و طلبه در این 20 سال به من گفتند که آقا سیر مطالعاتی بگویید. می‌گویم برو این 20 تا کتاب را بخوان، می‌رود که بیاید. مسئله ما نداشتن سیر مطالعاتی نیست نداشتن روح مطالعاتی است.

سؤال: سبک زندگی جهادی برای دانشجوی فعال که هم به درسش برسد و هم به کارش برسد چیست؟

برنامه‌ریزی عقلانی،‌ در خیلی‌هایش شده مدیریت زمان و شرایط، اولاً که اگر کسی کار برای معاش خودش و خانواده‌اش انجام می‌دهد و باید انجام بدهد کسی فکر نکند یک فعالیت غیر انقلابی یا غیر جهادی است. خودِ تلاش برای تأمین زندگی، یک جهاد فی‌سبیل‌الله است. آخه بعضی‌ها فکر می‌کنند چون من خودم یک زمانی در همین فکر بودم که خب اگر بخواهم برای تأمین زندگی و خرج و اجاره خانه وقت بگذارم پس کی فعالیت‌های انقلابی و جهادی بکنم؟ نه آقا، این خودش یک جهاد فی‌سبیل‌الله است، یک انقلابی، یک مؤمن، باید همین‌طور باشد باید عرق بریزد، زحمت بکشد هم زندگی‌اش را تأمین کند هم درس بخواند، هم هرجا لازم شد وقت اضافی‌اش را برای این فعالیت‌ها بگذارد و اگر هم لازم‌تر شد وقت اصلی‌اش را بگذارد یعنی یک مرتبه کل زندگی‌اش را تعطیل کند و به صف مقدم برود چنان که همین‌طور بود. این‌هایی که می‌آمدند جبهه می‌جنگیدند این‌هایی که زمان انقلاب مبارزه می‌کردند، زندان می‌رفتند، شکنجه می‌شدند این بچه‌هایی که به جبهه‌ها می‌آمدند مگر شغل این‌ها جنگیدن بوده یا شغل‌شان سیاست بوده؟ همه کار و زندگی و بیچارگی و زن و بچه و شوهر و کار داشتند منتهی تا جایی که قابل جمع بوده جمع می‌کردند و اگر یک لحظه قابل جمع نبوده می‌دیدند در این لحظه کدام مهمتر است. اگر می‌دیدند این فعالیت سیاسی خیلی ضرورتی ندارد و زندگی‌اش فلج است الآن وظیفه شرعی‌تان آن کار است، چنان که یکی از اصحاب پیامبر(ص) می‌خواهد بیاید جبهه برای جهاد بجنگد، پیامبر(ص) می‌فرمایند شما مادرتان مریض است احتیاج به سرپرستی دارد جهاد تو این است که نمی‌خواهد جبهه بیایی، شما کنار مادرت بنشین و از ایشان پرستاری کن. او دیگر نمی‌گوید که نه دیگه، جهاد این است که فقط بیایم جلو و شمشیر بزنم و بجنگم. نه، ‌هرچه وظیفه‌تان هست همان جهاد فی‌سبیل‌الله است. اما یک وقتی هم می‌رسد مسائل مهمی مطرح می‌شود که شما نه از کارت، بلکه از خانواده و زندگی‌ات و همه چیزت باید بگذری. چنان که زمان عملیات می‌شد یک مرتبه می‌دیدید که عده آمدند ملت شریف ایران که یک عده‌ای‌شان می‌آمدند این‌ها می‌جنگیدند و این‌ها فداکاری کردند این‌ها چندتا چندتا بچه‌هایشان شهید می‌شدند و جانباز دادند، این‌ها زمان انقلاب توی زندان‌ها شکنجه می‌شدند بقیه هم نگاه می‌کردند ببینند کی برد؟ کی باخت! بعد «إذا جاء نصرالله والفتح» بعداً «یدخلون فی دین الله افواجا»! آن وقت این تیپ‌ها یک بخشی‌شان وقتی ببینند فتح و نصری نیامد یخرجون من دین الله افواجا! این هم هست. نباید به سیاهی لشکر نگاه کرد. انقلابیون مجاهدین همیشه و فداکاران همیشه کم هستند منتهی هی باید بیشتر و بیشتر بشوند. خیلی وقت‌ها نگاه می‌کنند که باد از کدام طرف می‌آید؟ البته میزان باد دخالت دارد، میزان سرعت و جهتش که با منافع بسازد یا نسازد؟ من نمی‌خواهم جسارتی بکنم اکثریت مردم این‌طوری نیستند مردم طبقات و روحیات مختلف دارند اکثریت یک‌دست نداریم ولی اقلیت یک دستی هم نداریم. جبهه حق و باطل، دوتا اقلیت هستند دارند جدی مبارزه می‌کنند و یک اکثریت هم این وسط است که گاهی دست به دست می‌شود این طرف و آن طرف می‌شود باید تلاش کرد که اکثریت هرچه بیشتر بشود و الا زمان جنگ همه جبهه نمی‌آمدند یک خانواده‌هایی فقط نگاه می‌کردند حتی مسخره می‌کردند. یک خانواده‌هایی دنبال پول بودند طرف پول دزدی با کوپن دزدی، حق مردم را بخور، گرانفروشی، احتکار، خب این‌ها هم جزو همین ملت بودند بچه‌هایشان را پول می‌دادند به جای این به جبهه بفرستند به خارج از کشور می‌فرستادند یک عده هم بودند فقیر هم بود، گرفتار هم بود اجاره خانه هم نداشت هزارتا مشکل هم داشت بچه‌اش هم مریض بود باز شوهر و سه‌تا بچه‌اش را بدرقه می‌کرد که به جبهه بروند خب این‌ها هر دویشان هم جزو ملت شریف ایران هستند. اولاً این طوری نیست که همه به یک اندازه حاضر باشند فداکاری کنند، آگاهی‌ها تفاوت می‌کند، تعهدات کم و زیاد است اما این که چطور به جان هم نیفتیم؟ این دیگر همان است که تشکل و خودت به تعبیر شهید بهشتی معبود است یا معبد است؟ یعنی وارد یک کاری می‌شوید عنوان دانشگاهی، عنوان حوزوی، یک وقت معبد است یا تشکل؟ یعنی می‌گویید ما از این عنوان در این بستر استفاده می‌کنیم ولی هدف خداست. یک وقت می‌گویید خود این‌ها معبود است یعنی خودش هدف است یعنی خود این که به من و بنده بگویند آقای دکتر، پروفسور، آیت‌الله، یا خانم مجتهد، ‌این‌ها خودش برای ما هدف شده است یا بگویند این تشکل است یا آن تشکل است؟ این‌جا دیگر هدف، بحث خدا نیست. امام(ره) یک شاخصی می‌داد چون اهل تهذیب نفس بود و سالک بود این‌ها را خوب می‌فهمید می‌گفت یکی از جاهایی که بفهمید مریض هستید یا نه؟ چون همه کارهای خوب می‌کنند، کارهای خوب را تعریف می‌کنند ببین اگر یک عمل خوب را خودت انجام بدهی یا دیگری همان عمل را انجام بدهد برایت فرقی می‌کند یا نمی‌کند؟ این یک شاخص. مثلاً می‌گویند خب است که فلان جا یک مدرسه‌ای، بیمارستانی، مسجدی زده بشود فلان مقاله خوب است نوشته بشود این موضع خوب است گرفته بشود اگر این کار را یکی دیگر کرد و به نام او تمام شد نه به نام تو، تو خوشحالی یا ناراحتی؟ به نام آن تشکل بود نه تو، خوشحالی یا ناراحتی؟ اگر ناراحت هستی معلوم می‌شود می‌گویی کار خوب را می‌خواهم اما به شرط خودم. پس هدف خودت هستی نه این که آن عمل انجام بشود. اما اگر خوشحالی می‌گویی این یک واجب کفایی بود و باید این کار انجام می‌شد خب الحمدلله آن خواهرم یا برادرم یا آن دوست‌مان آن کار را انجام داد همه از او تشکر کنند، این‌جا معلوم می‌شود واقعاً هدف‌تان همان عمل بوده است.

رقابت منفی جایی درست می‌شود که هدف، خدا نیست. این از درس‌هایی است که علمای بزرگ اخلاق دادند ولی ماها یاد نمی‌گیریم. یعنی من خودم و بعضی از شماها را می‌گویم! چون وقتی به سمت خدا می‌رویم فضا تنگ نیست بلکه برای همه جا هست. در راه خدا برای همه جا هست لازم نیست کسی حذف بشود تا من جا داشته باشم. برای همه جا هست زیاد هم هست. اما وقتی مسئله منیّت و «من» شد دیگر برای همه راه نیست فقط برای خودِ من راه است بقیه یا باید پشت سر من باشند یا بروند و حذف شوند! این که امام(ره) می‌گفت نگویید من بگویید مکتب من. نگران مکتبت باش نه خودت. این شاخص است.

سؤال: گفتید آموزش و رشد خود ما چه؟

در کنار آن کار برنامه بریزید. اولاً خود این کار،‌ رشد و آموزش در آن هست یعنی معلم به شاگردش که چیزی یاد می‌دهد خودش هم دارد رشد می‌کند. هم رشد فرهنگی و هم رشد اخلاقی ولی در عین حال کنارش برنامه بگذارید. مطالبه‌گری از مسئولین و نحوه انتقاد، اصلاً این که رهبری این که از شما می‌خواهد برای همین است، ‌این که امام(ره) می‌گوید و وصیت می‌کند و می‌گوید دانشجویان انقلابی و اساتید انقلابی خودشان نگذارند فضای دانشگاه آلوده بشود اگر حکومت و دولت هم سستی کرد اول، از طریق قانونی اقدام کنید اگر می‌بینید نمی‌کنند دیگر جلوی آن‌ها بایستید، ولو اخراج‌تان کنند منتهی از آن طرف قانونی خیلی کارها حل می‌شود. امام(ره) می‌گوید حتی اگر به آنجا رسید. مطالبه، روش دارد، مطالبه کنید نگذارید این روش‌ها از متن به حاشیه برود، نگذارید بگویند این شعارها کهنه است، تکراری است، مهم نیست، اولویت دهم است. شعارهای انقلاب را نگذارید عوض کنند. آن چیزهایی که امام(ره) و رهبری گفته این‌ها را مدام بگویید،‌ هی نگویید آن هنوز نشده، یکی دیگر آمد، یکی دیگر آمد، نه همه را باید بگویید. یعنی شما هم روی سبک زندگی حساس باشید هم روی اقتصاد مقاومتی حساس باشید هم روی تهاجم فرهنگی،‌ هم روی استقلال،‌ هم روی عزت، و... همه این‌ها ارزش است هر کدام را به یک مناسبتی باید سر دست گرفت.

سؤال: گفتید بچه‌های ما تکنولوژی و اینترنت عقب هستند.

خب این هم باید جبران کنید امروز این‌ها یک ابزاری هستند که این صحنه را نباید به دشمنان واگذار کنید منتهی خودتان هم باید طوری به لحاظ فکری و روحی قوی باشید که مثل آن طرف نباشید که رفت پوست خرس را بیاورد خرس او را گرفت برد! این‌طوری هم نباشید باید قوی باشید و اولا بفهمید که این پوست خرس است یا خودِ خرس است؟ و بعد بفهمید که با آن چطوری رفتار کنید که به جای این که شما آن را بیاورید او تو را با خودش نبرد؟ این قدرت فکری و روحی را در خودتان باید ایجاد کنید، آن مهارت هم باید باشد هیچ صحنه‌ای را نباید به دشمنان اسلام و انقلاب واگذار کنید منتهی باید توان آن را داشته باشید.

سؤال: ترم بهار کوتاه است،‌ درس‌ها چی؟

خب این که روشن شد هر دوره‌ای باید اقتضائات همان را فهمید. یک دوره‌ای فتیله کارهای تشکلی را باید پاین بکشید یک دوره‌ای بالاتر بکشید.

سؤال: مدیریت مؤمن باعرضه از کجا بیاوریم؟ راهکار بدهید.

من راهکار بشکنی یک بشکن بزنید مدیران کارآمد درست بشوند یک چنین چیزی به ذهنم نمی‌رسد اگر شما بلدید بگویید. مدیر کارآمد باید تربیت بشود خودش باید وقت صرف خودش بکند، تلاش کند، کار کند، زمینه پرورش را هم بوجود بیاورد.

سؤال: یکی هم بحث علوم انسانی را گفتند.

این بحث، یک بحث درازدامنی است و آن هم نباید بگذارید که مطالبه‌اش از صحنه کنار برود. باید دائم گفت. بعضی‌ها می‌گویند علوم انسانی را 30 سال است داریم می‌گوییم دیگه بس است. پس کو؟ اصلاً بحث سال و ماه نیست، یک پروژه دائمی است تازه اگر روی آن وقت بگذارند و درست برنامه بگذارند و اقدام بکنند که خیلی وقت‌ها نمی‌کنند یک پروژه دائمی است. مثل این است که بگویید چقدر هر سال راجع به بودجه بحث می‌کنیم هر سال راجع به رسانه بحث می‌کنیم خب این‌ها مسائل دائمی ماست مسائل موقتی که نیست. آقا علوم انسانی را در 10- 20 سال است گفتید دیگر کافی است! این که تقویت رویکرد اسلامی در علوم انسانی، علوم انسانی با رویکرد اسلامی یعنی چی؟ یعنی عقل، معتبر است. تجربه معتبر است. در حد خودش هر کدام. و ادعاهای ایدئولوژیکی که در علوم انسانی و علوم اجتماعی موج می‌زند و خیلی‌هایش نه پشتوانه عقلی دارد نه پشتوانه تجربی دارد و همین‌طوری گفتند و آمدند و ترجمه کردند و پذیرفتیم این‌ها باید نقد بشود و وحی و معرفت وحیانی و الهی هم دست‌کم به عنوان یک منبع معرفت باید در علوم انسانی و انسان‌شناسی مورد توجه علمی- آموزشی و پژوهشی قرار بگیرد. یعنی منبع معرفت در علوم انسانی اسلامی وحی است. عقل است، تجربه است، شهود است و نگاه کاملاً انتقادی، به هر گزاره‌ای. نه این که علوم انسانی اسلامی یعنی گزاره‌های عقلی و تجربی را کنار بگذاریم فقط نقلی باشد. فقط آیه و حدیث باشد. نخیر آقا، خود آیه و حدیث می‌گوید که باید عقل و تجربه باشد. پس ببینید کتاب و سنت،‌ یعنی منبع دین، منبع نقل، وحی، و به علاوه عقل، به علاوه تجربه و به علاوه شهود، اگر علوم انسانی بر اساس این چهار منبع حرکت کرد این علوم انسانی اسلامی می‌شود. اگر علوم انسانی، علوم اجتماعی گفت آیه قرآن توی علوم انسانی برای ما راجع به انسان نخوانید این می‌شود علوم انسانی سکولار. به جای وحی، آن وقت مزخرفات ایدئولوژی‌های مادی را وارد علوم انسانی می‌کنند، مارکسیزم می‌آید، فرویدیزم می‌آید، انواع و اقسام ایسم‌ها آمده که این‌ها برهان عقلی ندارد،‌ نه تجربه آن را تأیید می‌کند فقط ادعاست. مسئله این است.

سؤال: ببینید فرق عمار و مالک، با بعضی دیگر از یاران امیرالمؤمنین(ع) در چیست؟ آیا در جهاد و مجاهد بودن و شهادت‌طلبی است؟

خیر. امیرالمؤمنین(ع) خیلی از اصحاب و یاران دیگر داشتند که آن‌ها هم مجاهد و شهادت‌طلب بودند. فداکار، انقلابی، زاهد، ساده‌زیست، خادم خلق،‌ مطیع و عبد خدا ولی باز امثال مالک و عمار یک فرقی با این‌ها دارند اگر گفتید در چه بود؟ در این که مالک اشتر و عمّار در آن بازی‌های پیچده سیاسی و فکری و جناحی و باندها کلاه سرشان نرفت. بازی نخوردند. ما مجاهد شهادت طلب داشتیم که بازی خورد. یک لحظه‌ای ترمز زد گفت واقعاً من نمی‌فهمم چه کسی حق است و چه کسی باطل؟ من نمی‌فهمم الآن باید چه کار کنم؟ این «خواجه ربیع» را شنیدید که قبر او در مشهد است، ایشان یک آدم عارف سالک باتقوای اهل معناست، صحابی است از اصحاب پیامبر(ص) است، مجاهد است، مؤمن است، فداکار است، عارف، زاهد. منتهی یک جا کم آورد. برای همین هم با این که مشهد است من زیارت او نمی‌روم، با این که می‌گویند ایشان جزو زُهّاد ثمانیه است، جزو هشت زاهد درجه اول بود. ایشان بعد از پیامبر(ص) و در قضایای آن 30- 40 سالی که بعداً افتاد گفت که من بی‌طرفم! بعد ریگ گذاشت توی دهانش که فقط سبحان‌الله، لااله‌الاالله،‌ الله اکبر، و ولاحول ولا قوه الله بالله می‌گفت وقتی که ذکر می‌گفت این را درمی‌آورد وقتی که ذکر نمی‌گفت ریگ را در دهانش می‌گذاشت که وقتی بخواهد درباره یک مسئله‌ای حرف بزند یا موضع بگیرد این ریگ تکان می‌خورد حواسش می‌آمد سکوت می‌کرد. بنا را بر سکوت مطلق گذاشت. گفت من بی‌طرفم. در این مسائل داخلی من نمی‌فهمم چه کسی حقیقت می‌گوید. من نه با علی کار دارم نه با کسی دیگر! ولی عمار و مالک تشخیص دادند. تا آخر ایستادند. آن‌ها حتی قرآن سر نیزه کردند عمار و مالک بازی نخوردند.

نکته دیگر این که هوشیاری انقلابی یک مسئله جدیدی نیست. جنگ تمام شده بود یک عده شروع کردند طلبکاری! شعارهای لیبرالیست مذهبی، شعار سازش، شعار این که ما تند رفتیم ما اشتباه کردیم، ما باید شعارهایمان را اصلاح کنیم، تا کی شرایط حساس کنونی؟ این شرایط حساس کنونی نیست بلکه همیشگی است. تا وقتی که می‌خواهید انسان بمانید شرایط‌تان حساس است وقتی می‌خواهید وا بدهید و تسلیم شوید دیگر شرایط حساس نیست. برای حیوانات، شرایط حساس نیست همیشه یک جور است عادی است. انسان است که برای انسان ماندن شرایطش همیشه حساس کنونی است. حرف‌هایی که الآن بعضی‌ها می‌آیند می‌گویند خیال می‌کنید اینها را تازه دارند می‌گویند، این حرف‌ها بعد از جنگ، خطاب به امام(ره) در همین حکومت و دولت، در نظام جمهوری اسلامی کسانی می‌گفتند. ببینید امام(ره) چه جواب می‌دهند؟ امام می‌گویند بعضی‌ها مدام ملت ما و انقلاب ما را دست‌کم می‌گیرند مدام می‌گویند ما نمی‌توانیم. باید به بیرون وصل شویم باید تسلیم شویم تا بتوانیم. آن‌ها می‌توانند ما نمی‌توانیم. می‌گوید ما چرا خودمان ملت و مسئولین خودمان را دست‌کم بگیریم و همه عقل و تدبیر امور را در تفکر دیگران خلاصه کنیم؟ می‌گوید من هشدار می‌دهم مراقب القائات این‌ها باشید بعضی‌هایشان هم روحانی‌نما و مقدس‌نما هستند ظاهرشان هم آخوند است و مقدس‌مآب هستند. مواظب القائات مقدس‌مآب‌ها باشید. از تجربه تلخ روی کار آمدن انقلابی‌نماها و به ظاهر عقلای قم که هرگز با اصول و اهداف ما آشتی نکردند عبرت بگیرید. شعارشان این بود که ارزش‌های ما همان ارزش‌های قبلی است. می‌گفتند دشمن ما فقط کمونیست‌ها هستند که صریحاً ضد مذهب هستند و الا آمریکا و سرمایه‌داری دشمن ما نیستند ما باید دوباره به اردوگاه آن‌ها برگردیم منتها این دفعه دموکراسی ولو نیم‌بندیم تا جایی که می‌شود که خیلی جاها هم نمی‌شود. تسلیم بشویم، به این اردوگاه وابسته بشویم. این خط از همان اول بوده، آدم‌هایش عوض شدند این حرف‌ها هنوز همان حرف‌هاست. الآن هم همین‌ها را می‌گویند. می‌گویند که نمی‌شود هم پیشرفت هم استقلال! انقلابی ماندن هزینه‌اش سنگین است رهایش کنید. فکر می‌کنند مشکلات اقتصادی ما به خاطر شعارهایمان است نمی‌فهمند بخاطر بی‌عرضگی مدیریت‌ها راحت‌طلبی، اسراف، ریخت و پاش، ضعف تولید، این‌هاست. امام(ره) می‌گوید ما یک تجربه تلخ‌تر داشتیم که اجازه دادیم این انقلابی‌نماها و به ظاهر عقلا و لیبرال‌هایی که هرگز اصول و اهداف‌شان بعداً روشن‌تر شد که با ما یکی نیست گذاشتیم این‌ها سر کار بیایند و کارها را به این‌ها سپردیم و همان زمان هم دوباره یک موجی بعد از جنگ ایجاد شد که ما در جنگ اشتباه کردیم صدام هم که هنوز هست، و... برگردیم به همان حرف‌ها. دوباره یک موجی آن‌جا تکرار می‌شود توسط کسان دیگری. بعد که امام رفت، شما فکر نکنید این‌ها حرف‌های تازه‌ای است. امام می‌گوید از آن اتفاقی که اول انقلاب افتاد عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش بشود، دلسوزی‌های بی‌مورد و ساده‌اندیشی نکنید که سبب مراجعت آن‌ها و بازگشت آن‌ها به پست‌های کلیدی و سرنوشت‌ساز نظام بشود. ما اشتباه نکردیم ما راه را درست آمدیم. امام(ره) می‌گوید می‌ترسم این تفکر به پست‌های کلیدی برگردند. امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب،‌ دوباره اعتراف می‌کنم که بعضی از تصمیات اول انقلاب در این که پست‌های مهم کشور را به گروهی سپردیم که عقیده خالص و واقعی به اسلام نداشتند اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از بین نمی‌رود. آن‌ها می‌گفتند اشتباه کردید،‌ اشتباه‌تان این بود که حکومت را به لیبرال‌های مذهبی نسپردید امام(ره) می‌گوید راست می‌گویید ما اشتباه کردیم. اشتباه‌مان این بود که آن اول انقلاب حکومت را دست همین‌ها دادیم و بعد هم دلسوزی‌های بی‌مورد کردیم و بعد هم وادادیم و گذاشتیم هنوز آن‌ها مدعی باشند بله، ما اشتباه کردیم ولی اشتباه‌مان این است نه آن که شما می‌گویید. و می‌گوید می‌ترسم دوباره این‌ها سر قدرت بیایند. ما هنوز داریم چوب می‌خوریم که در برابر لیبرال‌های مذهبی حکومت را واگذار کردیم با این که این‌ها کاره‌ای در این انقلاب نبودند، انقلاب، ‌انقلاب امام امت بود. پیروز شد دادیم دست این‌ها و امام می‌گوید من اشتباه کردم من از اول هم موافق این‌ها نبودم منتهی نخواستند بگویند که حالا این تکروی می‌کند و می‌خواهند حکومت را آخوندی کنند و می‌خواهند حذف کنند و... من قبول کردم برای این که دیکتاتوری نکرده باشم ولی سخت معتقدم که آن‌ها به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمام اصولش و هر حرکتی به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمی‌کنند من از اول هم موافق این‌ها نبودم منتهی حکومت را دست مهندس بازرگان و نهضت آزادی داد و جبهه ملی و لیبرال‌های مذهبی دادم کم‌کم خواهند گفت دفاع 8 ساله در برابر دشمن اشتباه بوده است. اصلاً مرگ بر شاه گفتن اشتباه بود. کم‌کم خواهند گفت اخراج آمریکایی‌ها از کشور اشتباه بود. امام(ره) می‌گوید به این‌ها اگر رو بدهید تا آخر می‌خواهند کل مسیر را برگردند و دوباره به دامن آمریکا برگردیم. این‌ها به هیچ حرکتی به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نخواهند کرد. تا تهش می‌گویند تسلیم مطلق در برابر آمریکا. در حالی که در کارهای دیگر هم جز حرف و ادعا هنری ندارند. بعضی‌ها خیال می‌کنند این‌ها خیلی هنرمندند این‌ها می‌توانند کشور را اداره کنند. این را بدانید این‌ها کشور عادی را هم نمی‌توانند اداره کنند عرضه‌ای هم ندارند. ادعا دارند. امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبودند. این‌ها از اول هم در کنار ما نبودند. حرف‌های خودشان را می‌زدند. این‌ها می‌گفتند یک حکومت به ظاهر مسلمان ولی در واقع لائیک با گرایش لیبرال در اقتصاد و سیاست خارجی، در اردوگاه غرب، یک کشوری که اساساً کمترین شعار انقلابی ندهد و هیچ اصطکاکی با منافع غرب سرمایه‌داری نداشته باشد سر قضایایی مثل اسرائل کاملاً سکوت کند. در برابر مخالفین شرمنده حرف می‌زدند که بله آقا ما تندروی کردیم، ما اشتباه کردیم، این گفتمانی است که الآن هم باید تعقیب بشود که ما سر حرف‌هایمان هستیم. ممکن است افرادی اشتباهات شخصی کرده باشند، انسان است الآن هم می‌کنیم. اما خط، خط درستی است همین خط مبارزه درست است خط پیشرفت توأم با استقلال. امام(ره) می‌گوید انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد ما بدهکار کسی نیستیم ما هنوز چوب اعتماد فراوان خودمان را به گروه‌ها و به لیبرال‌ها می‌خوریم. آغوش کشور را باز کنید پرستوهای مهاجر برگردید! هرچه می‌خواهد پرستو برگردد برگردد این‌جا کشور خودش است کسی این‌جا مانع‌شان نیست همان‌قدر که ما در این کشور حق داریم آن‌ها هم در این کشور حق دارند مشکل ما پرستو نیست ما با پرستو مشکل نداریم، پرستو بیاید توی لانه‌ای قشنگ هر وقت می‌خواهد بیاید و هر وقت می‌خواهد برود. با آن چیزی که مشکل داریم لاشخور و کرکس است. با پرستو چه مشکلی داریم. کرکس و لاشخور است که با او مشکل داریم که می‌خواهد بیاید انقلاب را زنده زنده بخورد دزدان طرفدار سلطنت و منافق که در دهه اول هزار جور خیانت کردند، خودشان 15 هزار نفر را ترور کردند و کشتند در جنگ خیانت می‌کردند و کنار دشمن با ما می‌جنگیدند بعد این‌ها طلبکار بشوند. بعد می‌گویند کشتار 67. سال 67 بود ما جبهه بودیم ما دیدیم این‌ها چه کار می‌کردند این منافقین در بیمارستان مجروح را از روی تخت پایین کشیدند و به مسلسل بستند عکس رجوی و صدام با هم روی تانک‌هایشان بود. گرا می‌دادند که موشکت را صد متر این طرف‌تر بزن خورد توی خیابان، این‌طرف‌تر بزن که توی خانه‌ها و آپارتمان‌های مردم بخورد. کنار دشمن دارد با تو می‌جنگد. 15 هزار نفر را ترور کردند. از آقای دستغیب‌ها و آدم‌هایی که واقعاً نور محض بودند تا بهشتی و تا رجایی تا آدم‌های معمولی. توی شهر ما توی مشهد توی سبزی‌فروشی نارنجک انداختند بعد طرف را گرفته بودند می‌گفتند برای چی نارنجک انداختی، گفته بود عکس خمینی روی دیوارش بود. مرتیکه خب تمام ملت عکس امام در خانه‌ها و مغازه‌هایشان است. پس تو می‌خواهی توی تمام خانه‌ها نارنجک بیندازی؟ ماه رمضان یکی از بچه‌ها جبهه رفته بود آمدند توی خانه به هوای این که ترورش کنند فکر کرده بودند هست، دیدند نیست گفتند حالا دست خالی برنگردیم بچه دو ساله را جلوی مادرش سر سفره افطار سرش را با تیغ بریدند! این‌ها بودند این حیوانات، کسی که دارد کنار دشمن با تو می‌جنگد. یک مرتبه طلبکار شدند. بعد از این که پیامبر(ص) از دنیا رفتند یک عده آمدند به حضرت علی(ع) گفتند که روزگارت سیاه است. حضرت(ع) فرمودند برای چی؟ گفتند تو آخه بزرگان قبایل این‌ها را در تمام جنگ‌ها زدی، در هر جنگی گردن‌کلفت‌ها و بزرگان این قبایل را کشتی، آن موقع کفار بودند الآن ظاهراً یا باطناً مسلمان شدند ولی کینه تو توی دل‌شان هست. به حضرت علی(ع) گفتند یک جوری برو از دل این‌ها در بیاور. بگو اشتباه شده، افراط شده، افراطی‌گری شده، انقلاب است دیگر، بالاخره یک کارهای افراطی می‌شود عذرخواهی کن. می‌دانید حضرت امیر(ع) چه جواب داد گفت از هیچ کدام آن ضرباتی که زدم پشیمان نیستم و به تک‌تک‌شان پیش خدای متعال افتخار می‌کنم. حالا عبارت صریح حضرت امیر(ع) این است که عرض می‌کنم. عبارت این است فرمودند هرکس را که زدم خدا زد. اگر کسی خون بهای کشته‌هایشان را از ما می‌خواهند بروند از خدا بگیرند، به فرمان خدا این‌ها را زدم، این‌ها رهبران کفر بودند این‌ها به جنگ ما آمدند. ما از خودمان دفاع کردیم حالا باز ما بدهکاریم؟ امام(ره) می‌گوید انقلاب، به هیچ گروهی بدهکاری ندارد ما اعتماد بی‌جا به لیبرال‌ها کردیم البته آغوش کشور برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت به کشور دارند گشوده است. هرکس می‌خواهد به ایران برگردد بفرمایید کشور خودتان است آغوش ما باز است امام(ره) گفت حتی اگر با ما مخالف هم باشید برگردید ولی طلبکار نه. آغوش کشور و انقلاب گشوده است برگردند ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول که چرا مرگ بر آمریکا گفتید؟ چرا جنگ کردید؟ چرا نسبت به منافقین حکم خدا را جاری می‌کنید؟ چرا شعار نه شرقی نه غربی دادید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کردید و صدها چرای دیگر؟ برگردید ولی شرمنده باشید نه طلبکار. ببینید فضا چقدر سنگین بوده؟ این‌ها حرف‌های تازه‌ای نیست ما از اول انقلاب تا به الآن با این حرف‌ها روبرو هستیم. زمان شاه قبل از انقلاب این حرف‌ها بود امام(ره) می‌گفت شاه باید برود این‌ها بین‌شان آخوند بود، ‌روشنفکر بود، چپ بود، راست بود، مذهبی بود، غیر مذهبی بود، می‌گفتند محال است شاه برود چرا افراطی‌گری می‌کنید؟ خمینی افراطی است تند حرف می‌زند و الا بگو شاه باشد یک کمی اصلاحات و رفورم کند، یعنی چه شاه باید برود؟ امام گفت شاه باید برود. گروه‌ها می‌گفتند شاه باید بماند، سلطنت کند حکومت نکند. امام می‌گفت شاه نماند نه سلطنت کند، نه حکومت کند، نه خودش، نه بچه‌اش، نه کل رژیمش. این‌ها می‌گفتند امام افراطی است. خب ایستاد شد. امام می‌گفت هی می‌آیند به ما می‌گویند لانه جاسوسی را اشتباه گرفتید، مرگ بر آمریکا گفتیم اشتباه بود، مرگ بر شاه گفتیم اشتباه بود و... امام گفت نخیر هیچ کدام این‌ها اشتباه نبود. اشتباهات را کسان دیگری جاهای دیگری کردند. می‌گوید نکته مهم در این رابطه این است که تحت تأثیر ترحم‌های بیجا نسبت به دشمنان خدا و مخالفین نکنید،‌طوری تبلیغ نکنید که احکام خدا و وظایف الهی ما زیر سؤال برود من بعضی از این موارد را نه تنها به سود کشور نمی‌دانم، بلکه معتقدم دشمنان از آن بهره می‌برند. و چه بسا حرف‌های دیگران را می‌زنند صریحاً اعلام می‌کنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت دست لیبرال‌ها بیفتد. تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی‌پناه را از بین ببرند. تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد؛ تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه‌ها کوتاه می‌کنم. تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند؛ خود را کوچک‌تر از آن می‌دانم که زبان به وصف این مردم بگشایم. خداوند پاداش عظیم این‌همه اخلاص و رشد و بندگی را خواهد داد؛ ولی به آنان که ناآگا‌هانه مردم شریف ما را متهم به روی‌گردانی از اصول و انقلاب و روحانیت می‌کنند به آن‌ها سفارش و نصیحت می‌کنم که در گفتار و کلمات و نوشته‌ها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشت‌ها و تصورات نابه‌جای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارید. بعضی‌ها خودشان قبلاً انقلابی بودند خسته شدند خودشان وادادند می‌گویند آقا مردم خسته شدند. تو خسته شدی چرا هی به ریش مردم می‌بندی؟ بگو من خسته شدم، من دیگر حوصله ندارم، من می‌خواهم تسلیم شوم، چرا به اسم مردم حرف‌هایتان را می‌زنید؟ امام(ره) قضیه سلمان رشدی پیش آمد حکم اعدام سلمان رشدی را داد بخاطر اهانت او به همسر و اصحاب پیامبر(ص) و خودِ پیامبر(ص). بعد بعضی‌ها در ایران گفتند که این حرف‌های افراطی است، این‌ها منافع اقتصادی کشور چه می‌شود؟ سیاست خارجی دیپلماسی چه می‌شود؟ - زمان خودِ امام گفتند – ببینید امام(ره) چه جواب می‌دهد؟ می‌گوید این‌ها چه زمانی از رابطه ما منافع ما را می‌خواستند؟ این‌ها همیشه منافع خودشان و سقوط ما را می‌خواهند. در شرایطی که این وسط به مقدسات و ارزش‌های ما توهین علنی می‌کنند چرا ما باید دنبال رابطه با این‌ها باشیم؟ - این‌ها دو- سه ماه قبل از رحلت ایشان است – یعنی آخرین بیانیه‌های امام است. امام(ره) با این مواضع از دنیا رفت. حالا بعضی‌ها این خط فکری را قبول ندارند و می‌گویند این‌ها از نظر دیپلماسی و اقتصاد به ما صدمه می‌زند این حرف‌ها را نباید بزنیم. امام(ره) می‌گوید ضرورت نیست که ما در چنین شرایطی به دنبال روابط و مناسبات گسترده باشیم. وقتی کتاب سلمان رشدی را این‌طور حمایت می‌کنند و به ارزش‌های ما توهین می‌کنند. چرا که دشمنان ممکن است تصور کنند که ما به وجود آن‌ها چنان وابسته که علاقمندیم که در کنار اهانت به مقدسات دینی خود آرام می‌گذریم؟ یعنی وقتی شما می‌گویید شما هرچه می‌خواهی اهانت بکن، توهین بکن به ملت ما، ما باز هم کاری نداریم ما باز هم به روابط علاقمندیم! یعنی ما اینقدر بدبخت و ضعیف و آسیب‌پذیریم که شما هرچه هم می‌خواهید به ما توهین کنی بکن. عیب ندارد باز هم ما می‌خواهیم با هم رابطه داشته باشیم. آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست، در اصول، و در دیپلماسی خود تجدیدنظر کنیم و ما خامی کردیم ما تند رفتیم اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم آن‌هایی که هنوز معتقدند شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و سپس انزوای کشور شده است. - هنوز هم این‌ها را می‌گویند، می‌گویند ما با این شعار مرگ بر آمریکا و شهادت، یک چهره خشنی از اسلام و انقلاب نشان دادیم که ملت‌ها در غرب و دنیا همه ترسیدند رابطه‌شان را با ما قطع کردند ما اشتباه کردیم – می‌گوید کسانی که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خودمان تجدید نظر کردیم، ما خامی کردیم و اشتباهات گذشته را باید تکرار نکنیم و شعارهای تند ما یا جنگ باعث شد که شرق و غرب به اسلام و به ما بدبین بشوند و باعث انزوای کشور ما شده است کسانی که هنوز معتقدند که اگر ما واقع‌گرایانه، کلمه «واقع‌گرایانه» را گوش کنید، واقع‌گرا باشید، کسانی که هنوز معتقدند که ما اگر واقع‌گرایانه عمل کنیم آنان با برخورد متقابل انسانی می‌کنند یعنی ما واقع‌بین نیستیم، ما احمقیم، ما تند می‌رویم، برای همین آن‌ها با ما بد برخورد می‌کنند و الا اگر ما مثل آدم سرمان را پایین بیندازیم واقع‌گرا بشویم آن‌ها با ما انسانی برخورد می‌کنند. یعنی چه؟ یعنی تقصیر ما بوده که آن‌ها تحریم می‌کنند و حمله می‌کنند و ترور می‌کنند، همه این‌ها تقصیر ما بوده، در حالی که ما داشتیم از خودمان دفاع می‌کردیم. اصلاً انگار امام این حرف‌ها را دوباره الآن زده است. پس ببینید شرایط حساس کنونی همیشه هست، آن موقع بود الآن هم هست. امام(ره) می‌گوید آنان که توهم می‌کنند اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم آن‌ها با ما برخورد متقابل انسانی می‌‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و به اسلام و مسلمین می گذارند این (قضیه سلمان رشدی) یک نمونه بود که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اصل اسلام – این‌ها دشمن ما نیستند دشمن اصل اسلام هستند، دشمن خود پیامبرند - برملا سازد تا ما از ساده اندیشی به درآییم. می‌گوید این‌هایی که می‌گویید واقع‌گرا باشید تا غرب هم با شما راه بیاید شعارهایتان را عوض کنید و دیپلماسی‌تان را عوض کنید تا آن‌ها به شما کمک کنند،‌ من می‌گویم شماها واقع‌بین نیستید، شما ساده‌اندیش و سفیه هستید. تا از ساده‌اندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت خودمان و بی‌تجربگی خود نگذاریم. با تمام وجود درک کنیم که مسأله، اشتباه ما نیست، - ‌ما اشتباه نکردیم که این‌ها این‌طور به ما حمله می‌کنند، تحریم می‌کنند و اذیت می‌کنند. ما درست به هدف زدیم. این‌ها می‌خواهند انتقام بگیرند، این‌ها با اصلش دشمن هستند - با تمام وجود درک کنیم که مسأله، اشتباه ما نیست، بلکه تعمّد جهان‌خواران به نابودی اسلام و مسلمین است – این‌ها می‌خواهند نابودمان کنند. شما تسلیم هم بشوید هدف‌شان همین است - و الا مسأله فرد سلمان رشدی آن قدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست‌ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند. – مسأله بالاترین از این حرف‌هاست-.

و آخرین جمله: می‌گوید مردم مواظب باشند و خانواده‌های محترم شهدا، حواسشان را جمع کنند با این تحلیل‌ها و افکار نادرست، خون عزیزانشان پایمال نشود. یک عده می‌خواهند راه رفته را برگردند می‌خواهند خیانت کنند - ترس من این است – این حرف را که امام می‌گوید خواهش می‌کنم گوش کنید، این حرفی که امام می‌گوید "ترس من این است" این اتفاق افتاد. بعد از رحلت امام این اتفاق افتاد. گفت ترس من این است که تحلیل‌گران امروز، - که می‌گویند افراطی عمل کردیم - ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید بررسی کرد و دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی آیا طبق قوانین دیپلماسی بوده است؟ یا خیر؟ گفت من می‌ترسم بعد بیایند بگویند این حکمی که دادی خلاف دیپلماسی بود بگذارید آن‌ها به پیامبرتان توهین کنند. و بعد نتیجه‌گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی برای اقتصاد کشور داشته، و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته‌اند پس باید دیگر خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر اسلام و مکتب بگذریم. خلاصه کلام این که، ما باید بدون توجه به غرب حیله‌گر و شرق متجاوز و "فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان"، در صدد تحقق فقه عملی اسلام بر آییم. مادامی که فقه و ارزش‌ها در کتاب‌ها و سینه علماست ضرری متوجه جهانخواران نیست. این‌ها با اسلام توی کتابخانه و توی مسجد مشکلی ندارند. روحانیت و نیروهای انقلابی تا در همه مسائل اجتماعی حضور فعال نداشته باشد نمی‌تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست و بایستی جهانی اندیشید و در تلاش مسائل بود.

چه را مطالبه کنیم؟ همین‌ها را مطالبه کنیم. بگو آقا به جای این که شعارهایت را پس بگیری و شعارهایمان را پس بگیریم و بگوییم ما اشتباه کردیم ما افراطی کردیم ما غلط کردیم بگو نخیر ما سر حرف‌هایمان هستیم منتهی اشکالات مدیریت و اقتصاد و تولید و مصرف را درست کنیم چرا آن را بخواهیم خراب کنیم. این‌ها را درست کنید این‌ها می‌شود پیشرفت واقعی و درون‌زا.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha