بسیج تمدنی (معادله نظام _ انقلاب)
نشست ( گام دوم و نظام انقلابی ) _ هفته بسیج 1398
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت برادران عزیزم.
ما را به سی و چند سال پیش برگرداندید و بچههای مثل شما که در مناطق عملیاتی با همین حال و هوا خواندند و با همین حال و هوا هم رفتند. با این که میخواهم بحثم را از جای دیگری شروع کنم دیدم مناسبترین شروع این پیامی است که امام(ره) بعد از قطعنامه، بعد از این که جنگ تمام شد خطاب به خانواده شهدا صادر کرد. حالا این را عرض میکنم و بعد وارد بحثمان میشویم چون در واقع مبنای اصلی همه مطالبات انقلابی خون این شهداست. سیصد هزار شهید از 15 خرداد 42 تا امروز که همچنان کاروان شهادت در حرکت است. امام(ره) در پیامی که بعد از جنگ به خانواده شهدا داد به آنها یادآوری کرد که گرچه ما دهها هزار شهید دادیم برای پس زدن دشمنان متجاوز، حفظ اسلام و انقلاب و آزادی خاک اشغال شده کشور، اما هدف اصلی و آن نتیجه اصلی فلاح و رستگاری بچههای شما بود حتی فرض بر این که حتی اگر ما شکست میخوردیم یعنی کل ایران اشغال میشد و انقلاب هم براندازی میشد و ظاهراً به دوران قبل از انقلاب برمیگشتیم دوباره تحت سلطه دهها هزار مستشار آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی در ایران، یک استبداد سلطنتی سرکوبگر، باز هم شما و فرزندان شما ضرر نمیکردند. "خداوندا همه چیز تویی و غیر تو همه هیچ". پیام اینطوری شروع میشود با توحید. که اصلاً شأن این بچهها بالاتر از خاک و خون و تپه است. از کل کره زمین بالاتر است. خدایا تو عزیزی و غیر از تو همه ذلیل. خداوندا تو غنی و غیر از تو همه فقیر. آن موقعها این اولین سالروز دفاع مقدس بود که داشت پیش میآمد. امام(ره) میگوید امسال حال و هوای جدیدی دارد بعد از سالها دفاع مقدس، یاری دین خدا وارد مرحله جدیدی شده است. نصرت دین خدا و جهاد تمام نشد. مرحله دیگری از آن آغاز شد تا پایان جنگ. یعنی ما مجاهد بودن را کنار نمیگذاریم. جهاد تعطیل نمیشود. مرحله دیگری از جهاد آغاز میشود آمادگی جنگی، ضرورت بیشتری پیدا کرده، چون دشمنان خدا و خلق خدا یک لحظه غافل نخواهند ماند اینها در کمین هستند تا هرچه را به خدا مربوط است و به خدا وصل است نابود کنند، هرچه خدایی است اینها میخواهند نابود کنند و شما که بچههایتان را در راه حق دادید تا همیشه تاریخ مشعلدار راه اولیاء و افتخار روشنایی طُرق الیالله هستید. طُرق؛ راههای متعدد به سوی خداوند. بچههایی که جانباز هستند روی تختشان افتادند چراغ هدایت هستند برای دینباوران راه رسیدن به خدا و سعادت به آخرت را نشان میدهند. هر کدامشان یک چراغ راهنما در تاریخ هستند و اگر بقیه کعبه میروند ایام حج بود، اینها راه خدای کعبه را به همه نشان دادند. اسرا چه؟ چون هنوز اسرا آزاد نشده بودند و جنگ تازه تمام شده بود خب در چنگ دژخیم اسیرند اما اسیران ما سرود آزادی هستند. اسیران ما احرار جهان هستند هیچ کس از اینها آزادتر و آزادهتر نیست. ظاهراً اسیرند اینها دارند سرود آزادی بشر را زمزمه میکنند. مفقودین چه؟ این بچههایی که معلوم نیست پیکرشان در کدام دشت است؟ در کوهها لای برفها؟ توی آب؟ توی باتلاق؟ هزاران مفقود ما داشتیم. مفقودین عزیز کجا هستند؟ محو دریای بیکران خداوند، در اقیانوس عشق خداوند غرق شدند و در آن اقیانوس هستند. تمام جهان فقیرند، فقر ذاتی، فقرای ذاتی، همه در حسرت مقام معنوی بالای این بچههایی هستند که مفقود هستند. این مفقودالاثرها از همه بیشتر موجودالاثرند. همه عالم مفقودالاثرند به جز مفقودالاثرها. اینهایی که هستند مفقودالاثرند. میگوید شماها کجایید؟ اینهایی که الآن دارند روی زمین راه میروند غذایی میخورند، دستشویی میروند و میآیند تا تمام شد، اینها مفقودند. آنها موجودند. آنها موجودالاثرند. همه در قیامت در حیرت مقام اینها خواهید بود وقتی همه عالم در محضر خدا حاضر میشوند آنجا میفهمید که این بچهها چه مقامی دارند به شهدا میرسد میگوید از شهدا حرف نزنم بهتر است، فراتر از حرف و وهم ما هستند شهیدان مستاند در قهقهة مستانه و در شادی وصول، «عند ربّهم یرزقون» میهمان ویژه خداوندند. «عند ربّهم» یعنی میهمان ویژه خدا. در VIP خداوند هستند. «عند ربّهم» آن هم نه ربّ، «ربّهم» رب خودشان، ربّ شهدا. نفوس مطمئنی که قرآن میفرماید نفوس مطمئنه که مخاطب «فأدخلی فی عبادی فأدخلی جنّتی» هستند پروردگار هستند این بچهها هستند. چون خداوند در قرآن به خیلیها میفرماید اهل بهشت هستید جنّت. جنّات. اما به یک گروه میگوید «جنّتی» بهشت خودم. که حالا در تفسیر میگویند جنّت ذات، جنّت صفات، این جنّت ذات است یعنی اینقدر نزدیک به ساحت ربوبی خداوند هستند. اینقدر غرق نعمت و رحمت هستند که «فأدخلی» به نفس مطمئنه، میگوید «فادخلی» تو داخل شو. خطاب خاص. به تک تک این بچهها یکی یکی تو داخل شو «فی عبادی» در زمره بندگان خاص خودم نمیگوید «عبادالله» بلکه میگوید «عبادی» بندگان مخصوص خودم. دوباره «فادخلی» یک دعوت دیگر، بیا داخل، کجا؟ «جنّتی» بهشت خودم. این مربوط به این شهداست. اینجا صحبت از عشق است و عشق قابل توصیف نیست قلم در توصیف و در ترسیم به عشق میشکافد و قلم میشکند. این بعد از جنگ بود که خب پیروزیهای خیلی بزرگی به دست آمد و ما در جنگ پیروز شدیم. یعنی دشمن را بیرون ریختیم، لت و پارش کردیم و تمام قدرتها پشت آنها بودند ولی شکست خوردند یعنی واقعاً جنگ جهانی سوم بود از 20- 30 کشور بچههای ما اسیر گرفتند. تحریم مطلق. اما خب میخواستیم صدام را هم همان موقع سرنگون کنیم و عراق آزاد بشود آن موقع نشد حالا شد. سالها بعد شد. و میدانید آمریکا نمیخواست صدام اعدام بشود میخواست او را نگه دارد. صدام هم به آمریکاییها گفته بود شما همهتان کوچکتر از آن هستید که جلوی انقلاب اسلامی بایستید. من را نگه دارید کمکتان کنم با کمک هم جلوی ایران و انقلاب را بگیریم، آنها هم میخواستند نگهش دارند این نیروهای انقلاب اسلامی در عراق تهدید کردند که اگر صدام را به ما تحویل ندهید ما با شما وارد نبرد میشویم و نمیگذاریم اینجا بماند یعنی فوری با شما درگیر میشویم که آمریکاییها ترسیدند. فقط موقعی که تحویلش میدادند که نیروهای انقلاب اسلامی میخواستند او را اعدام کنند یک میلیون ایرانی و عراق را این آدم جنایتکار کشت، آمریکاییها گفتند ما تنها کاری که میتوانیم بکنیم یک آمپول آرامبخش به او دادند که حالت نیمهگیج و نیمه بیدار باشد که خیلی نترسد و روی او فشار نیاید! اگر فیلمش را در اینترنت دیده باشید در اینترنت هست وقتی دارند به دارش میکشند هنوز گیج است نمیفهمد دارند چه کارش میکنند. به او میگویند داری اعدام میشوی و به جهنم میروی، شهادتین را بگو. موقعی هم که اعدامش کردند که صلوات بر شهدای اسلام و محمدباقر صدر فرستادند که همه اینها در زمان جنگ در ایران بودند و الآن هم، همینها با رأی ملت در عراق حاکم هستند. مسئله فراتر از این محاسبات است. این مسئله وصول حق و به محضر حق رفتن، تربیت این بچهها هدف بود. اصلاً تربیت صدها هزار بلکه چند میلیون جوان مؤمن فداکار خودش پیروزی مطلق است و از همه پیروزیهای مادی بزرگتر است و پیروزیهای مادی هم که میشود خیلی شمرد. ما به سن شماها بودیم همین بود منتهی مشکلات خیلی بیشتر از الآن بود و نوعش هم یک مقداری با الآن متفاوت بود. آنجاها بیشتر مشکلات و خطرات سختافزاری بود الآن بیشتر نرمافزاری محتوایی و فرهنگی شده است. در این بیانیه گام دوم در رأس مطالبه و عدالتخواهی که ما چگونه هم مراقب باشیم نظام حفظ شود و سرنگون نشود و تضعیف نشود بالاخره این نظام محصول نه چند ده سال، از سال 42 تا آن موقع، نه محصول سال 57، بلکه محصول قرآنها مبارزه است. فقط این 200- 300 هزار شهید و جانباز و مفقودی که ما دادیم در این راه قربانی نشدند میلیونها میلیون در طی قرنها بوده و این فرصت در طول تاریخ پیش نیامده بود. بزرگترین استبداد سلطنتی و این 2500 سال سلطنت، طولانیترین سلطنت تاریخ بود. دیکتاتوری، ضد دین، ضد مردم، وابسته، دستنشانده اولین رژیم شاهی ایران که در دستنشانده خارج از کشور بود. حالا توی قبلیها مستبد و بیدین بودند ولی دست نشانده خارجیها نبودند این اولین رژیمی بود که رسماً انگلیسیها آوردند و بعد هم آمریکاییها. سال 57 که انقلاب پیروز شد دهها هزار، 60- 70 هزار گاهی بیشتر مستشار آمریکایی، انگلیسی و گاهی اسرائیلی در ایران بودند و همه چیز تحت کنترل فرمان اینها بود. رئیس دانشگاه را اینها اجازه میدادند، سفیر، وکیل، وزیر، استاندار همه باید با اجازه اینها میبود. فرماندهان ارتش 3- 4 رده تحت امر اینها بودند. یک ژنرال ما از گروهبان آمریکایی باید دستور میگرفت. خود شاه باید دستور میگرفت. تحقق این انقلاب بزرگترین معجزه بود هیچ کس باور نمیکرد که بشود. بقای این انقلاب تا 40 سالگی، و بعد دستاوردهای بزرگی که به دست آورد اصلاً قابل باور نبود نه دوست، نه دشمن هیچ کس باور نمیکرد بشود. پس اصل این که یک نظامی تشکیل شده که این نظام باید حفظ شود و باید تقویت شود و باید اشکالات آن برطرف بشود مشکلات آن هم برطرف شود این یک اصل ثابت است. این که بعضیها میگویند نظام یا انقلاب؟ کدام؟ جواب این است که نظام انقلابی. انقلاب بدون نظام که کار احمقانه است همینطور انقلاب در انقلاب، یک چیزی را هی خودت بساز هی خرابش کن، باز بساز باز خرابش کن، باید دیوانهخانه بروی. هزینه آن را کی بدهد؟ ملت. هدف انقلاب، نظامسازی است اگر یک نظام صالحی باشد که احتیاج به براندازی نیست احتیاج به اصلاح و تقویت هست. نظارت هست، نظام بدون انقلاب، یعنی بدون ارزشهای انقلابی هم به هیچ وجه حفظ چنین نظامی از اوجب واجبات یا حتی جزو واجبات نیست و حتی جزو محرمات هم هست. حرامترین حرام، دفاع از یک نظام فاسد نامشروع است. پس ما نظام بدون انقلاب هم نمیخواهیم که بگوییم انقلاب شد و 200 هزار شهید و مفقود و جانباز دادیم حالا تحویل میدهیم حالا هر کس آمد به هر شکل، یا هر کس در انتخابات انتخاب شد و هرکس نصب شد در انتصابات هرجا، دیگر هیچی ما کاری نداریم ما خانههایمان میرویم و هر کاری هم شماها بکنید اسلامی است! نه، امر به معروف و نهی از منکر. نظارت مردم بر حاکمیت، نهادهای حاکمیتی بر جامعه، نهادهای حاکمیتی بر خودشان، بر یکدیگر، مردم بر یکدیگر، اینها 4 ضلع نظارت اجتماعی و اصلاحات دائمی است. مطالبه و عدالتخواهی این است. عدالت مطلقی که ما نداریم و تا قبل از ظهور نخواهیم داشت. عدالتها نسبی است باید سعی کنیم عدالت هرچه بیشتر، بیعدالتی هرچه کمتر بشود یعنی نظام هرچه اسلامیتر و جامعه هم هرچه دینیتر. این اصل مطالبات ماست. انتقاد برای انتقاد. اعتراض برای اعتراض، نه این جزو اهداف نیست و اصلاً هدف درستی نیست. بلکه اعتراض برای اصلاح هدف است. انقلابیگری باید مبتنی و معطوف به هر سه ضلع آن باشد 1) عدالت؛ 2) معنویت؛ 3) عقلانیت. این سهتا هم باید با هم باشد و الا اسلام نیست. اگر عقل و معنویت باشد عدالت مطرح نباشد انقلاب نیست. اگر عقلورزی و عقلانیت باشد، عدالتخواهی باشد ولی معنویت نباشد، اخلاص نباشد، اهداف شخصی، مادی، باندی بیاید باز هم به فساد منجر میشود و انقلاب اسلامی نیست. نظام انقلابی نیست. و همینطور اگر آن دوتای دیگر باشند، معنویت باشد، عقلانیت هم باشد ولی عدالت نباشد یا معنویت و عدالت مطرح بشوند اما بدون عقل. باز هم به عدالت حتی منجر نمیشود. پس هر مطالبهای دارید باید حواستان باشد روی این سهتا. هدف، حفظ نظام است به شرط انقلابی بودن، یعنی نظام انقلابی. نظام غیر انقلابی داریم و نظام ضد انقلابی داریم. این میشود نظام فاسد. ممکن است همین قانون اساسی به اسم جمهوری اسلامی 30 سال دیگر یک ولیّ فقیه قلابی هم درست بگذارند و داشته باشند اسلام آمریکایی و شیعه لندنی! همه نهادها، سپاه و بسیج، سالگرد انقلاب را هم 30 سال دیگر جشن بگیرند، ولی همهاش بازی، فرمالیته، مبانی ندارد. این میشود نظام غیر انقلابی و ضد انقلابی. اتفاقی که در صدر اسلام افتاد. اتفاقی که در اکثر جنبشهای دنیا در شرق و غرب عالم، دینی و غیر دینی، ضد دینی، جنبشها این اتفاقات افتاده است. ما میمیریم از دنیا میرویم، نسل شماها، آخر نسل شماها یا دوره نسل شماها و نسل بعد از شما تمام این خطرات وجود دارد. کربلا چه زمانی اتفاق افتاده است؟ 50 سال بعد از پیامبر(ص) نیم قرن بعد. ما هنوز 30 سال از امام(ره) گذشته است 20 سال دیگر میشود همزمان با اتفاقاتی که در کربلا افتاد! بنابراین خطر خیلی جدی است. هم خطر انقلابیگری به اسم انقلابیگری نظام را نابود کردن و ساقط کردن، افراطیگری، بدون عقلانیت و معنویت به اسم عدالت و اصلاحات، بهم ریختن کل سیستم، خریّت، به باد دادن خون شهدا و قرنها تلاش و مجاهدت؛ هم نه ظاهر نظام باشد اما انقلابی نباشد. یعنی رانتخواری، فساد، باندبازی، سکولاریزم، خیانت، غربگرایی، غربزدگی، ساخت و پاختها، فساد مالی، فساد عقیدتی، فساد اخلاقی، فساد سیاسی بر آن حاکم بشود به اسم نظام اسلامی. این هم نکت دوم، نکته اول چه بود؟ مطالبات و عدالتخواهی انقلابی بودن، باید تجمیع عقلانیت، عدالت و معنویت سهتایی با هم باشد. نکته دوم چه شد؟ محور نظام انقلابی، همینطور به اسم انقلاب بروی نگذاری نظام شکل بگیرد، انقلابیبازی، انقلابینمایی، انقلابی قلابی، یا این که بگوییم نظام هست، بروید خانههایتان هرکس هم حرف شود بگویید به توچه! کاری کنید که کمکم همه مردم بگویند به ماچه؟ راست میگویند به ما چه؟ دیگر هیچ کس از هیچ کس نه سؤال کند، نه نقد کند نه بپرسد که آقا چه کار دارید میکنید؟ در سیاست، در اقتصاد، در سیاست خارجی، در مدیریت، در دستگاه قضایی، اینها نهی از منکر و امر به معروف بر ما واجب است مثل نماز است بلکه از نماز واجبتر است. چه کار دارید میکنید؟ چون بیطرفی و بیتفاوتی یعنی نابودی جامعه. انقلابینمایی هم که هر چیزی بیخودی گیر بدهیم و اهل هیچ کار مثبتی نداشتیم ولی مدام هی گیر دادن! منفینگری! همه چیز را سیاه دیدن! به همه کس بدبین بودن، هیچ کار درستی را درست ندیدن، اصلاً فهرست عظیم خدمات سیستم انقلابی را که خود شماها بودید مردم نسل قبل شماها کلاً این کارها را کردند، اینها را اصلاً ندیدن، ندانستن، به یاد نیاوردن، کوچک شمردن، این همه کارهای عظیم شد در حوزه علم، اقتصاد، آبادی، تولید، عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی. یک طبقاتی در این جامعه جابجا شدند، یک طبقاتی 40 سال پیش جزو فقرا بودند حاشیهنشین بودند در این 30- 40 سال مرفه شدند. خیلی از فقرا ثروتمند شدند تغییر طبقه دادند. خیلی از شهرها و روستاها و شهرستانهای کوچک و مناطق محروم آباد شدند. خب آنها را هم باید دید. روستاهای کشور اصلاً آب و برق و گاز و جاده نداشئند الآن دعوا سر این است که پهنای اینترنتمان کم است از روستای پشت کوه میگوید میخواهیم فیلم دانلود کنیم دیر دانلود میشود! امنیت و عزت کشور و... اینها را باید دید. صرف انقلابیبازی که فقط اشکالات را ببینیم و نکات مثبت را نبینیم خب آن کسی هم که سر کار است و دارد کار میکند و سالم هم هست آن انگیزهاش را از دست میدهد خود شماها فردا همانها هستید! شما دانشجو هستید فردا همینها میشوید! او با خودش میگوید 20- 30 سال است دارم کار میکنم حقوق حداقلی هم گرفتم، عمداً هم این کار را کردم آخرش باز به من فحش میدهند! باز من فاسد و فلانم! یعنی تهمت به مسئول صالح زدن، ضد انقلابیگری است. همانطوری که تحمل مسئول فاسد و اعتراض نکردن و سؤال نکردن از او، آن هم یک حرکت ضد انقلابی است. بنابراین خیلی این حرکت ظریف است یعنی دو طرف آن دوتا درّه است. افراط و تفریط. امام(ره) همان موقع میگفت ما درست است که اشکالاتی در سیستم داریم اما حواستان باشد ما بالاخره توانستیم و این ملت توانست نظامسازی کند ما اولین کشور در جهان بودیم که گفتیم نه سلطه شرق، نه سلطه غرب، و به نام اسلام و خدا و به دست ملت نظامسازی کردیم و موفق شدیم ما اولین کشور بودیم. تنها کشور جهان که گفت نه شرقی، نه غربی. امام(ره) میگوید بالاخره این حرکت عظیم انجام شد و امروز نمیتوانیم بگوییم که حاکمیت، دولت، حکومت، ما زیر بار آن نمیرویم، ما با حکومت هستیم ما همیشه بر حکومتیم نه با حکومت. به اسم انقلابیبازی ما در حکومت وارد نمیشویم. نه، امام میگفت اینها که برای زمان طاغوت بود. صرف دولت و حاکمیت که یک عنوان منفی نیست. خب زمان پیامبر(ص) و زمان امیرالمؤمنین(ع) هم دولت و حاکمیت بود ولی حاکمیتی بود که در خدمت به خدا، خدمت خدا و خدمت به خلق. آن حاکمیت کمک به او واجب بود حاکمیت انقلابی مردمی، کمک به او، مشارکت به او، تأیید به او، حمایت او و اطاعت از قوانین آن یک تکلیف انقلابی است و الا اگر آن نباشد در جبهه ضد انقلاب و ضد حکومت انقلابی رفتی و طرفدار حکومت ضد انقلابی شدی. این را که امام میگفت نقض غرض است. میگفت حکومت یک چیزی است که مگر میشود نباشد جزو واجبات حسبیه است و واجب شرعی است. امور حسبیه کارهای درست و لازمی است که خداوند میخواهد و فرمان داده که حتماً باید در جامعه محقق بشود حالا اگر یک عدهای انجام دادند تکلیف از بقیه ساقط میشود و الا اگر کسی انجام ندهد بقیه باید بروند حتی اگر حکومت و مسئولین حکومتی وظایفشان را انجام ندهند مردم باید بروند آن کار را انجام بدهند. اگر حکومت ضعیف شده یا ضعیف بوده یا مسئولینی هستند که بخشیشان به وظایفشان درست عمل نمیکنند بله حکومت تقسیم به حق یا باطل میشود. در دولت باطل، استخدام شدن، همکاری کردن، تأیید کردن، حرام است. حقوقی که میگیرید حرام است، آن را تأیید کنید حرام است، به تعبیر امام صادق(ع) فرمود اگر توی دوات بوروکراسی و کارمندان اداریاش لیقه بگذارید – خطاطی میکنید یا نه؟ لیقه میدانید چیست – امام صادق(ع) میفرماید کسی که لیقه توی دوات حکومتیها میگذارد شریک در دیکتاتوری و ظلم اینهاست. یکی از یاران شیعهشان کرایه وسایل نقلیه آن موقع داشت، شتر برای کاروان کرایه میداد. امام صادق(ع) فرمود شما انگار گاهی به این حکومتیها شتر کرایه میدهی؟ گفت بله آقا، کار حرام نیست، مسافرکشی و بار است این طرف و آن طرف میبریم. مشروبات نیست. فرمودند همین قدر دلت میخواهد که تا پولت را ندادند این رژیم بماند؟ پولت را بدهد بعد سرنگون شود؟ گفت بله تا آن موقع بماند پول ما را بدهد بعد برود. فرمودند همین یعنی همکاری با اینها. خوب این یعنی حکومتهای فاسد است. یک استثناء دارد اگر کسی بتواند داخل حکومت بشود جلوی یک باطل و ظلم و را بگیرد و احقاق حقوق یک بخشی از ملت کمک کند که همان زمان افرادی داشتیم انقلابی، نفوذی در حکومت بودند که اینها تا میتوانستند جلوی ظلم را میگرفتند و به جبهه انقلاب کمک میکردند که البته آنها هم محدود و معدود بودند. استثناء کسی بود که برای احقاق حق برود توی حکومت، ولی دولت و حکومتی که اساس آن برای احقاق حقوق مردم بنا شده است، امام(ره) میگوید مگر من دلم میخواهد بیایم حاکم بشوم؟ این حکومت را ملت تشکیل داد برای هرچه بیشتر احقاق حقوق مردم کردن. خب یک چنین حکومتی که شعار آن اسلام و در جهت اسلام است نباید بگوییم که چون بالاخره حاکمیت است و حکومت ما حکومتی نیستیم ما همیشه ضد حکومت و غیر حکومتی بودیم ما با اینها کاری نداریم و همکاری نمیکنیم چون اسم آن حکومت و دولت است. میگوید مسئله، خدمت به خلق است و متولی امور مردم است، حکومتی که بعد از انقلاب تشکیل شده است میخواهد به نام خدا و اسلام به مردم خدمت کند. ما میخواهیم هرچه بیشتر عدالت محقق شود و تنها حکومتی در جهان هستیم که واقعاً با اراده مردم و واقعاً با این هدف تشکیل شد. و باید تلاش کرد که تا آخر همینطور بماند و هرجا انحرافی و چیزی میبینیم مراقب باشیم و جلوی آن بایستیم. خب این یک مسئله. که در این بیانیه بحث میشود که انقلاب اسلامی نظامسازی کرد ولی دچار رکورد نشد برخلاف بقیه انقلابها که راکد میشوند و تبدیل به نظام غیر انقلابی میشوند و کمکم هم تبدیل به نظام غیر انقلابی میشوند. ما باید این نظام بماند ولی باید تا همیشه انقلابی بماند یعنی اجازه ندهیم اشراف و سرمایهدارها به حکومت برسند. اجازه ندهیم مخالفین اسلام و مکتب و توحید به حاکمیت برسند وارد حکومت بشوند اجازه ندهیم آدمهایی که ترسو و وابسته به استکبار غرب جهانی و شرق هستند وارد حکومت بشوند و... تا این نظام انقلابی بماند. چون نظام انقلابی، نظامی است که خصوصیاتی دارد و الا با اسم که نمیشود. ولی مهم این است که ایدئولوژی این انقلاب بین جوشش انقلابی و نظم سیاسی اجتماعی تضاد نمیبیند و ما تا ابد باید از این نظریه دفاع کنیم این یک تعبیری است که در بیانیه میآید و یک تعبیر دیگر هم این است که ما میپذیریم و هیچ وقت انکار نمیکنیم بین واقعیتها با بایدها یک فاصلهای است و این فاصله همیشه بوده و همیشه خواهد بود. هیچ وقت بطور مطلق نمیتوانیم عدالت مطلق، برادری مطلق، اخلاق مطلق، استقلال مطلق، آزادی مطلق. نه، به طور مطلق نمیتوانیم. لااقل تا قبل از عدل جهانی، قیام ولیّ خدا در سطح جهان نمیتوانیم. کل جهان باید آزاد بشود تا بشود اینها را تحقق داد نمیتوانیم در یک بخشی از جهان ما این کار را بطور مطلق عمل کنیم. معصوم باید باشد، کل جهان باید درگیر این مسئله بشود، آن انقلاب آخرالزمان است. ما فاصله بین واقعیات، یعنی آنچه هست با بایدها، آرمانها آنچه باید باشد همیشه یک فاصلهای هست مهم این است که ما بخواهیم و بتوانیم این فاصلهها را مدام کمتر کنیم یعنی جامعه، ضد اسلامی صددرصد اسلامی صددرصد وجود ندارد. اسلامی و اسلامیتر، اخلاقی و اخلاقیتر، عادلانه و عادلانهتر، وجود دارد تر، و تر، و تر. مدام باید تلاش کنیم این را به سطوح بالاتری برسانیم. مهم این است که جمهوری اسلامی نباید متحجّر باشد، و متحجّر نیست ما نباید متحجّر بمانیم. حجر و سنگ نشویم. جمهوری اسلامی نباید در برابر پدیدههای نو به نو و واقعیتها و موقعیتهای جدید فاقد احساس بشود حالیاش نشود که چه اوضاعی دارد تغییر میکند و نتواند خودش را وفق بدهد. نباید فاقد ادراک بشود. تحولات و تغییرات جهان و اطراف خودش را، جامعه و بیرون را، دوست و دشمن را همه را باید دقیق رصد کنیم و بفهمیم. جهان در حال تغییر است، جامعه خودمان در حال تغییر است. هیچی ثابت نیست. هیچ واقعیت مادی ثابتی ما نداریم اجتماعی و فردی. اما اصول، چرا، اصول ما که مادی نیست آنها معنوی است و ثابت است. اهداف و غایات و مبادی آنها ثابت است لایتغیّر است. به شدت به این اصول باید پایبند باشیم و خواهیم ماند و نسبت به مرزبندیهایمان هم مرزبندی با دشمن و هم مرزبندی با رقیب، رقبا که دشمن ما نیستند ولی رقبای ما هستند. آنها هم همین شعارهای شبیه ما را میدهند. ولی خطشان با ما فرق میکند. ما هم مرز پررنگی بین خودمان و انقلاب و دشمن را باید همیشه پررنگ حفظ کنیم نگوییم آقا ولش کن، همهاش برای قبل بوده، خیلی مهم نیست، همه چیز نسبی است ما و شما ندارد. مرز با رقبایمان هم گرچه پررنگ نیست اما یک مرز کمرنگ و قابل تشخیصی باید باشد که درست است شعارهای کلیمان مثل هم است اما باز هم ما تفاوتهایی داریم. دشمن و رقیب، خیلی مهم است و به شدت در این مسئله باید حساس باشیم و با خطوط اصلیمان بیمبالاتی نکنیم برایمان مهم است و باید مهم باشد که چرا باید بمانیم؟ ما نه، این اصول و این نهضت و این حرکت، چرا باید بماند و دوم این که؛ چگونه باید بماند؟ این چگونگی آن خیلی مهم است. صرف این که ما به هر قیمت بمانیم پیروزی نیست. ممکن است شما در لجن بروی و بمانی! ممکن است خیانت کنی و بمانی! ممکن است تسلیم شوی و بمانی! بیدین بشویم و بمانیم! این ماندن هدف نیست. لذا در این بیانیه گام دوم میگوید 2 تا سؤال اینجا مطرح است. اینجا دوتا سؤال برایش مهم است 1) چرا بماند؟ ما برای چه باید بمانیم؟ چرا این نظام باید بماند؟ باید توضیح داشته باشیم، باید بماند در جهت دفاع از آزادی، استقلال، جمهوریت، در چارچوب اسلام، دفاع از مستضعفین، تأمین حقوق، عدالت این چراهای آن است نه این که بماند برای این که بنده حکومت کنم، ماها به جای یک عده دیگر حکومت کنیم! 2) چگونه بماند؟ به چه شیوهای و با چه هزینهای و با چه روشی؟ با هر روشی ماندی ماندی؟ اینها مهم است. حفظ نظام، اوجب واجبات است یعنی چرا بماند و چگونه بماند؟ حفظ نظام غیر انقلابی واجب نیست. حفظ نظام به قیمت خیانت که دیگر آن نظام انقلابی نیست برای چه باید حفظ بشود؟ که شماها که سر کار هستید و بعداً میآیید به آلاف و علوف برسید؟ حفظ منافع شما واجب است؟ نه، حفظ منافع و نظام انقلابی واجب است. این نظام باید بماند، باید انقلابی بماند و فاصله بین بایدها و واقعیتها همیشه آزاردهنده است. وجدانهای آرمانخواه، مردم و کسانی و اقشاری که نگران عدالت و آرمان هستند همیشه رنج میبرند. منتهی این فاصله طی شدنی است، بخشی از این فاصله را در این 40 سال طی کردیم. بخشهای مهمتری از آن را در آینده باید طی کنیم. این فاصله را میشود طی کرد نباید هرجا میبینیم آرمان و واقعیت، مطابق نیست مأیوس شویم بگوییم پس نمیشود اگر میخواست بشود تا حالا شده بود! تا حالا خب خیلی از آنها شده و خیلیهای دیگر باید به دست شماها بشود. این فاصله طی شدنی است در 40 سال گذشته بارها در مواردی طی شد و در آینده با حضور شما جوانان مؤمن انقلابی دانا، دانشمند، پرانگیزه، از تجربیات خوب و بد 40 سال گدشته هم استفاده کنید و با قدرت بیشتری باید طی بشود و طی خواهد شد. این بخشی از این بیانیه است که من در ذیل این دو – سه نکته خدمت شما عرض کنم که امام(ره) از دوره ما این بحثها با چه ادبیاتی و چه شرایطی مطرح میشد.
یک نکتهای که برای انقلابی ماندن و حفظ نظام انقلابی، این که تا آخر آرمانخواه بمانید، عدالتخواه بمانید یک هزینههایی باید بپردازید. دوران دانشجویی و مجردی عدالتخواه بودن و آرمانخواه بودن آسان است. البته خیلی باارزش است چون اکثریت، مثل شماها نیستند قبلاً هم همین بوده، بعضیها فکر میکنند دهه 60 همه انقلابی بودند، نه آقا، دهه 60 هم اکثر جوانها دنبال مباحث اجتماعی، عدالت، سیاست، انقلاب، جهاد، شهادت که نبودند زندگی معمولیشان را میکردند. یک عده مشغول دختربازی و مسائل خودشان بودند یک عدهای که سالمتر بودند و خیلی هم کمتر بودند فقط در نخ درس و شغل و زندگی بودند. یک عدهای بودند بچههایی که نگران همه بودند، نگران بقیه بودند و نگران خودشان نبودند. خودشان را مرکز و غایت عالم نمیدانستند. نگران مردم، نگران مستضعفین و محرومین بودند. نگران جبهه عدالت و ضد عدالت بودند. نگران انقلاب و صدور انقلاب بودند. میرفتند مناطق محروم، اردوهای جهادی آن موقع، هر هفته جمعهها ماشین، مینیبوس، اتوبوس در شهرها، میدان مرکزی میآمد این جوانها، پیر، فقیر، حتی خانوادههای مرفه میرفتند و این یک ارزش حساب میشد منزلت حساب میشد، مسابقهای در این مسیر که چه کسی بیشتر فداکاری میکند؟ خیلیها بودند مثل ما، من یادم میآید مادر بنده، من 14 سالهام بود، مرفه هم بودیم، البته جزو مرفهین بیدرد نه بلکه جزو مرفهین بادرد بودیم. هر جمعه میدان شهدا، اتوبوس و مینیبوس میآمد مردم صف بسته بودند سوار اتوبوس و مینیبوس میشدند و در روستاها و مناطق اطراف پخش میشدند جمعه صبح تا شب، تفریح بود. تفریح برای اقشاری از مردم اینها بود ولی همان موقع بخش مهمی از مردم این چیزها را مسخره میکردند شما فکر نکنید آن موقع همه انقلابی بودند. ما توی فامیلمان ضد انقلاب داشتیم من در عملیاتها هر وقت میرفتم 7- 8تا عملیات رفتیم 4تایش را مجروح شدم بستری و بیمارستان، همین ضدانقلابها عیادت ما میآمدند. بعد یک عملیاتی بود که پیروز شده بودیم خیلی بزرگ بود مثلاً فاو آزاد شده بود میآمدند بهبه خدا انشاءالله اجرتان بده، ما توفیق نداشتیم باشیم. میگفتم خب تو هم ثبتنام کن بیا توفیق داری. هنوز عملیات هست، بعد یک عملیات بود مثلاً ما رفته بودیم جلو برگشتیم عقب، ظاهر آن این بود که شکست خوردیم بچهها نمیگفتند شکست میگفتند عدمالفتح. این هم در رادیو بیبیسی و آمریکا راست و دروغ قاطی میفهمیدند. بعد میآمدند به عنوان عیادت متلک میانداختند. همان آدمها میگفتند چیه آقا هی جنگ جنگ تا پیروزی، جنگ جنگ کو پیروزی؟! این آقای خمینی بچههای مردم را میفرستد. چشم من سوخته بود نمیدیدم تقریباً مدتی نابینا شده بودم کل صورتم سوخته بود توی عملیات غواصی والفجر 8 از اروند که رد شدیم آن طرف آب مجروح شدم بعد این تیپ فامیلهای ما، البته ما خیلی فامیل داریم این تیپها را هم داشتیم که الآن خارجاند. میآمدند اولاً این آقای خمینی بچههای مردم را میفرستد جبهه و کور میکند! دهه 60 اینها هم بودند. این تصور که آن زمان همه انقلابی بودند اصلاً اینطوری نبود الآن هم اینطوری نیست بعداً هم اینطوری نخواهد بود. شما که با تیپهای دیگر در دانشگاههایتان فرق میکنید که اهل اردوی جهادی، اهل خدمت، اهل فداکاری، اهل مطالعات، کتابخوانی هستید یک فضیلت بزرگی است. اکثراً همیشه در دنیا، زمان پیامبرانش هم همینطور بوده، دنبال منافع شخصی و زندگی خودشان هستند به فکر دیگران، درد فقیران، مبارزه ظلم و ستم جهانی، نیستند، انقلابیبازی، همه را انقلابی بازی میدانند. اما این را بدانید شما هنوز هنری نکردید آن لحظهَای که ثروت کلان، قدرت، مقامات در معرض و دسترس شما قرار بگیرد آن لحظه معلوم میشود شما چندمرده حلاجید اصلاً آدم هستید یا آدم هم نیستید؟ چون ما آدمهایی داشتیم دهه 60 آدم بودند ولی دهه 90 معلوم شد آدم نیستند! یا آدم بودند و کمکم حیوان شدند. حیواناتی داشتیم در این انقلاب که آدم شدند. واقعا آدمهایی داشتیم که حیوان شدند. هر دویش هست. - من جزو آنهایی هستم که حیوان بودم هنوز هم حیوانم – ولی میخواهم بگویم ما از آن دو تیپها خیلی دیدیم. ما آدم بینماز شرابخوار دیدیم جبهه آمد که نمازشبخوان شد و شهید شد. آدمی دیدیم که 3- 4 سال توی جبههها بود ده بار، صد بار باید شهید میشد خبرش را الآن دارم که خارج از کشور است نماز نمیخواند و خانودهاش بیحجاب شدند! البته این دوتا طیف هر دو اقلیت هستند. اکثریت آن بچههایی که زمان انقلاب و جنگ دهه 60 در مسیر بودند اکثریتشان هنوز در همان مسیر هستند. حالا بالاخره خطا همهمان داریم ولی اغلبشان اینطوریاند. شما اول مسیر هستید یک کاری بکنید 10 سال دیگر، 15 سال دیگر، که خانواده دارید، در معرض یک مقامی قرار میگیرید آن موقع این شعارهایی که الآن میدهید بتوانید پای آن بایستید. آن موقع سخت است الآن که خیلی سخت نیست مثل جبهه رفتنهای ما بود. ما مجرد و جوان بودیم جبهه برای ما تفریح بود. اصلاً نمیتوانستیم پشت جبهه بمانیم سریع با بچهها و رفقا میگفتیم بدوید که عملیات نزدیک است. مثلاً 20 نفری با هم میرفتیم، 5تا شهید میشدند، 4 – 5تا مجروح، 4 – 5تا شهید، باز بقیه میآمدیم آن رفیقها را دفن میکردند سر قبرش با جنازهاش هم شوخی میکردند چون مثلاً قبل از عملیات میگفت او میگفت من آش تو را میخورم او میگفت دیدی من سور تو را خوردم! بعد همانجا هم گریه میکردند، شوخی و جدیاش معلوم نبود. یعنی زیر پای دشمن بچههای غواصی که یک ساعت بعد شهید شدند و یقین داشتند که شهید میشوند زیر پای دشمن جوک میگفتند و مسخره بازی درمیآوردند. و میخندیدند. مثلاً فرمانده آن بچهها میگفت آقا ساکت باش، برادر ساکت باش. بعد فرمانده به او میگفت آقا خفه شو الآن دشمن میفهمد همه را میزند. بعد این به فرماندهاش میگفت آقاجان اگر ترسیدی برو عقب! دو ساعت بعد، هر دوی اینها شهید شده بودند. آن طرف داشتند با هم شوخی میکردند، آن عالم دیگر. یعنی بچههایی بودند که با مرگ شوخی میکردند. همه چیز را به شوخی میگرفتند. یکی از این اخویهای من، ما همیشه 3 – 4 تا جبهه داشتیم ایشان آن موقع تازه بالغ شده بود رفته بود واحد تخریب، آخرهای جنگ، سنش کمتر بود بعد میگفت اولین باری که به منطقه رفتم گشت برای میدان مین، رسیدیم آنجا، شب که خواستیم توی خیمه بخوابیم دیدیم بچههای تخریب یکی آمد دستش را باز کرد گذاشت کنارش خوابید. یکی دیگر آمد پایش را باز کرد گذاشت کنارش خوابید! بعد دیدیم یک طلبهای دست کرد چشمش را گذاشت توی یک کاسه خوابید. با خودم گفتم کجا آمدیم؟ بعد به شوخی گفتیم همهچیتان را کَندید یا باز هم چیزی مانده؟ بعد آن بچهها میگفتند اینجا هر شش ماهی یک بار بچهها عوض میشوند یعنی همه شهید میشوند یک گروه دیگر میآیند. آن مسئول ما هم که دو – سه جایش مصنوعی بود گفت عمرتان متوسط تا 6 ماه دیگر است. همه میدانستند و میخندیدند. حالا ببینید مسئله مهم است در این که مطالبه و عدالتخواهی گاهی تا نصفه بیشتر نیست و چقدر حفظ آن سخت است. این اخلاص و اراده انقلابی شرط بقاء است نه انقلابیگری و عدالتخواه بودن. شراط بقا مسلمانی است و آدم واقعاً در معرض بیدینی است خطر نفاق، پس آنگاه کفر، که خودِ نفاق، کفر پنهان است کمکم علنی میشود. در دعاها از اولیای دین داریم که از خداوند بخواهید «اللّهُمَّ ارزُقنی التَجافِی عَن دار الغُرور» خداوندا من مسلمانم و نماز و روزه را رعایت میکنم اما اینجا «دارالغرور» است. دارالغرور یعنی قرارگاه فریب است. اینجا (دنیا) مرکز تخصصی فریب و کلاهبرداری است. هیچ چیز آنطوری نیست که به نظرت میآید. همه چیز بزک شده، هر چیزی را که فکر میکنی خوب است دقت کنی میبینی خوب نیست. بعضی چیزها را که فکر میکنی بد است دقت میکنی میبینی بد نیست. بعد میگوید از خدا تجافی بخواهید. «تجافی» یعنی حالت آماده برای رفتن. بین قعود و قیام، آن حالتی که سر پنجهها هستید که نه نشستهاید نه ایستاده، به آن تجافی میگویند. جوف یعنی درون. تجافی یعنی آماده خالی شدن و برخاستن و حرکت کردن. میگوید خدایا من یک جوری نشود که در دنیا در این 50- 60 سالی که هستم قعود کنم یا بخوابم. در حالی تجافی باشم، یعنی هر لحظه آماده رفتن باشم چون اینجا دارالغرور است اینجا هیچی آن جوری که به نظر میآید نیست. اینجا پیروزیهایش شکست است. شکستهایش گاهی پیروزی است. این حالت بیدارباش دائمی، کسانی که اینطوری باشند که خیلی کم هستند، خیلی نه ولی کم هستند. چون من این جور بچهها را دیدم. من بچههایی را الآن دیدم که 40 سال پیش در انقلاب و تظاهرات و درگیریها با هم بودیم. یادم میآید با هم بازداشت شدیم، کتک خوردیم، هم در دوران جنگ و هم ترور بود، همان موقع منافقین و گروهکها ترور میکردند تا همین الآن. بعضی از اینها را میشناسم که همان آدمها هستند گاهی از آن موقع پاکتر هم هستند. آدم 40 سال پاک بماند خیلی سخت است و سختتر از این است که آدم پاک بشود. چون آدم در جبهه میگوید ممکن است هفته دیگر نباشم. ولی اینجا میگوید ما که تا ابد هستیم. ما و خدا هستیم. همیشه هستیم باز با این حالت آدم سالم بماند وسوسه نشود خیلی سخت است. اینها جزو همین بچهها بودند که دعا کردند و مستجاب شده است. خداوند یک تعبیری در قرآن میفرماید، این را دارم عرض میکنم از این جهت که این حرفهای بنده نیست من خودم گرفتارم، اساتید ما این حرفها را به ما یادآوری کردند که خداوند وقتی در قرآن میفرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» (فاطر/ 10)؛ کلمه پاک، عقاید پاک به سوی خداوند بالا میرود. تا اینجا اهمیت عقیده است. یعنی اگر عقاید ما سالم نباشد، صاعد نمیشود بالا نمیرود، ما را بالا نمیبرد. با عقاید غلط، با جهل، با حماقت، با خرافات، با شرک، با کفر، با شک، نمیتوانید عمل صالح بکنید. پس یکی عقاید. «کلم الطیّب». و خود عقاید صرفاً کافی نیست بعد میفرماید: «َالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» عمل صالح باید بیاید و این عقاید سالم را بالا ببرد. یعنی عقاید را به چه میدانی و چه را باور کردی؟ چه جهانبینی، هستیشناسی، خداشناسی دارید آن وقت فقط در ذهن و سر زبان است مثل بنده سر کلاسها و گفتن و تدریس است یا عمل هم پشت آن هست؟ اگر عمل نباشد اینها همینجا به درد زمین و خاک و عالم ماده میخورد. موقتاً برای یک کسانی، بین گروهی وجاهتی بیاورد که آقای فلانی مثلاً کیه! ولی واقعیتاً بالا نمیرود، صاعد نیست. بعد میفرماید: «َالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» عمل صالح است که آن عمل صالح و آن عقاید سالم را بالا میبرد در ذهن و زبان کافی نیست. اگر میخواهی رشد کنی و بالا بروی و تکامل پیدا کنی، باید هزینه بپردازی. باید از جان و مال و آبرو و آسایش و راحتیات بگذری و مایه بگذاری. همینطوری بنشینی لم بدهی و بگویی عقاید درستی دارم، شعارهای خوبی میدهم، فایدهای ندارد. بعضیها هم این را اینطوری خواندند یکی میگوید عمل صالح کلمات طیّب را بالا میبرد بعضیها هم اِعراب آن را طور دیگری میخوانند میشود که عمل صالح را عقاید درست بالا میبرند. اگر این باشد که اهمیت عقاید و جهانبینی و این که افکارت چطور است، حق و باطل را درست میشناسی یا نه؟ اهمیت آن را میگوید اگر آن قرائت دیگری باشد اهمیت هر دوی آن را دارد میگوید. هر دویش البته در قرآن مهم است و جاهای مختلفی بحث میشود. در آیه 11 سوره مجادله، این را هم به تفسیر مراجعه کنید. میفرماید که: «یَرْفَعِ اللَّهُ؛ خداوند رفعت میبخشد و بالا میبرد، چه کسانی را؟ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ؛ آنهایی که این مباحث را باور کردید و ایمان دارید و اینها را مبنای زندگی و سبک زندگیتان قرار میدهید نه این که فقط میگوییم و میشنویم. وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ؛ به آنهایی که آگاهی داده شد فقط انقلابیبازی نیست آگاهی درستی در مسیر دارند واقعاً مسیر را درست میشناسند، آن وقت دَرَجَاتٍ؛ خداوند به درجات متعدد و متناوب آنها را بالا میبرد.» این نشان میدهد آنهایی که در مسیر حق هستند همه یک درجه نیستند و درجات مختلفی دارند.
سؤال دیگری که گاهی در مسیر مبارزات و انقلاب و فداکاری پیش میآید این است که همه چیز برای ما روشن نیست اصلاً همه چیز روشن نیست، مبهم است اصلاً معلوم نیست کی درست میگوید کی غلط میگوید؟ راه درست کدام است؟ مطالبات، چه مطالباتی داشته باشیم؟ خداوند میفرمایند کسانی که حرکت نمیکنند، نمیخواهند حرکت کنند برایشان همه چیز مبهم است آنهایی که خالصانه و صادقانه میخواهند در این مسیر ما حرکت کنند «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا... » آنهایی که برای ما و در مسیر ما مجاهدت و فداکاری میکنند، حرکت میکند میگوید من میخواهم به وظیفهام عمل کنم، وظیفه سیاسی، اقتصادی، علمی، اخلاقی، نظامی، وظیفه خانوادگی، خدمت به محرومین و... من به وظیفهام عمل میکنم راه افتادم. خداوند میگوید راه بیفت «لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» هزارتا راه به تو نشان میدهیم. هیچی مبهم نخواهد بود. مشکل من از ناحیه خودت هست یا قصد جهاد نداری راحتطلبی، یا جهاد میکنی منتهی نه «فینا» برای ما نیست بلکه «فیک» برای خودت راه افتادی! بله آنجا گم میشوی. اولاً برای ما باشد هدفتان فقط خدا باشد و «جاهدوا» باشد یعنی عرق بریز. عرقریزان، کار، جهاد، تلاش، فکر، مطالعه، خدمت، بعد ما هزارتا راه به تو نشان میدهیم مگر ما تو را رها میکنیم.
و آخرین آیهای که اینجا اشاره میکنم از یک جهت، مهمترین نکته است. خواهش میکنم دقت کنید. یک عدهای چطوری آدمهای انقلابی سالم هستیم بعداً فاسد میشویم. قرآن نمونههایی از آن را ذکر میکند. یک نمونه – این را هم خواهش میکنم دوستان به تفاسیر رجوع کنند – آیات 75 تا 77 سوره توبه. توبه؛ سوره جهاد و مجاهدین است. راجع به مبارزه، انقلابیگری، جهاد، خیلی آیات تبیین کننده بسیاری دارد. این آیه را دقت کنید، شأن نزول آیه را بعضی از تفاسیر اینطور گفتهاند که یک کسی، یک تیپی از مسلمانان بودند، انقلابی، مبارز، فداکار، مجاهد، مؤمن، متدین، فقیر، سادهزیست. بعد پیش پیامبر اکرم(ص) آمد گفت که آقا وضع اقتصادی و مالی من خیلی خراب است. اینقدر دلم میخواست من پولدار بودم، ثروتمند بودم و مدام به فقرا و محرومین کمک میکردم. انفاق میکردم در راه خدا. دعا کنید من در کارهایم وضع مالیام بهتر شود. جالب است پیامبر(ص) برای او دعا نکردند. هرچه ایستاد که پیامبر(ص) دعا کنند دید هیچی. گفت خیلی خب بحثهای دیگر... باز هم آمد، دو بار، سه بار. گفت آقا دعا کنید که از خدا بخواهید مشکلات اقتصادی من حل بشود من اگر واقعاً مرفه بشوم به قدرت و ثروت برسم، یک نمایشی میدهم که همه یاد بگیرند. به فقرا کمک میکنم، به محرومین و مستضعفین کمک میکنم، اردوی جهادی، به سیلزدهها، یتیمها، به آوارهها، به خانوادههای بیسرپرست، به جهاد، به مبارزه، بالاخره دو – سه بار آمد گفت، بالاخره پیامبر(ص) برایش دعا کردند. این دعا مستجاب شد. این آقا بعد از یکی دو سال ثروتمند شد. یک سال دیگر باز ثروتش خیلی بیشتر شد و کمکم برای خودش سرمایهداری شد. هرچه پولدارتر میشد میدیدند دیگر برای نماز به مسجد نمیآید گاهی میآید گاهی نمیآید. نمازجماعت، نماز جمعه پیامبر(ص) نماز میخوانند دیگر نمیآید یک وقت گذشت پیامبر(ص) پرسیدند فلانی کجاست؟ چرا او را نمیبینیم گفتند آقا وضعش خیلی خوب شده و چسبیده به کار و دنبال فعالیتهای اقتصادی است دیگر فعالیت سیاسی و خیریه و دینی و علمی نیست، تا وقتی فقیر بود اردوی جهادی هم میآمد. از وقتی که پولدار شده، دیگر نمیآید. پیامبر گفتند مالیاتش را میدهد یا نه؟ خمس و زکات و سهم فقرایش را میدهد یا نه؟ گفتند آقا خیلی مث مث میکند. حساب و کتاب میکند یک جوری که دیگر تهش لازم نباشد چیزی بدهد! یا میگوید خودم دادم. به فقرا خودم دادم و خودم میدانم چه کار کنم. این اواخر هم که خودم رفتم بهش گفتند بیا برای جبهه، برای محرومین، برای بچههای یتیم پول بده، تو که وضعت خیلی خوب شده، نمیدهد. این آیه در سوره توبه، در مورد این تیپ آدمها و این شخص نازل شد. که چطوری، این آموزش روش بیدین شده است چطوری منافق شویم! چگونه بیدین شویم؟ خداوند میگوید این تیپها که تا وقتی متوسط و محروم هستند متدین هستند، بعد یک وعدهای به خدا میدهند که خدایا اگر وضع من خوب شود من این کارها را میکنم، به پیامبر(ص) به مردم و به فقرا وعده میدهند، در انتخابات وعده میدهند، به هرکسی هر جوری یک وعدهای میدهد و دروغ میگوید. به خدا دروغ میگوید به خودش دروغ میگوید، به مردم دروغ میگوید و این تعهدات و وعدههایش را زیر پایش میگذارد. خداوند میفرماید میدانید با شماها چه میکنم؟ «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ...» خداوند میگوید میخواهی بروی بدو تندتر برو. عقاب و مجازاتشان و تعقیب عملشان این طرز کاری که میکنید که وقتی قدرت و ثروت دستتان نیست متدیّن و انقلابی و عدالتخواه هستی وقتی وضعت خوب میشود زیر همهاش میزنی، «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ...» خداوند نفاق را در قلب اینها نهادینه میکند. ببینید همه ما کم و بیش نفاق داریم هرکسی که دوشخصیتی است یعنی نمایش بازی میکند این یک مقدار نفاق دارد ما آدمی که هیچ نفاق و شرکی در آن نباشد شاید نداشته باشیم یا خیلی استثناء و کم هستند. همه ماها به یک میزانی منافق هستیم همهمان به یک میزانی مشرک هستیم. همین که الآن شما جلوی رفیقت، یک نمایش و چهرهای از خودت نشان میدهی که واقعیت ندارد در خانه یک جور یک چهرهای نشان میدهی. پیش پدر و مادرت یک جوری، پیش رفقایت یک جوری، این نفاق است. البته یک جوری، منظورم این نیست که آداب حریم عمومی و حریم خصوصی باید یک جور باشد، نه؛ آدم درخانهاش یک جور حرف میزند، یک جور لباس میپوشد و یک کارهایی میکند که بیرون نباید بکند و برعکس! نه آن را نمیگوییم. اما این که ما چندتا جدول ارزشی داریم هر جا یکی از این جدولها میآید. یک جایی ما یک چهرهای از خودمان ساختیم که این آدم خیلی صادق است، خیلی پاک است، خیلی متدین است و خیلی انقلابی است، ولی میدانم اینقدری که اینها فکر میکنند نیست یا اصلاً نیست. یک جای دیگر میرویم یک تیپ دیگری هستند چهرهای که از ما دارند و ما خودمان از خودشان ساختیم کلاً یک آدم دیگری است. این چند چهره بودن یک نفاق است. ما نفاق در زبان داریم، یک حرفی را پشت سرش یک جور میگوییم جلوی خودش یک جور دیگر میگوییم! این هم یک نفاق است. جوزدگی، تسلیم محیط بودن، دنبال منافع خودمان بودن، مدام حرفهایمان را عوض میکنیم، رأیمان را عوض کنیم بدون تشخیص و ملاک. این نفاق در قول و فعل را همه ما کم و بیش داریم. اما این نفاقی که اینجا قرآن میگوید، میفرماید خیلی نفاق بدتر و سختتری است. میفرماید: «نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ...» اینها قلباً منافق میشوند یعنی برای خدا هم فیلم بازی میکنند. یعنی یک شکاف عمیق شخصیتی. کاملاً دو شخصیتی. بهترین حرفها را میزنیم، کثیفترین آدمها هم هستیم. خداوند میفرماید این نفاقی را که وارد قلبهایشان میکنم و اجازه میدهم تا عمق استخوانشان منافق باشند یعنی بیدینهایی که تظاهر به دین و ایمان میکنند ظاهراً ریش و انگشتر و ادا و اصول و الفاظ مذهبی دارند، حتی حج برود، کربلا برود، حرم امام رضا(ع) میرود، آش نذری میدهد، صف اول نماز میایستند، این کارها را اینها میکردند نه این که ترک نماز کرده باشند ممکن است تا این حد. یک عدهای که علنی فاسد و راحتند، میگویند نه نماز و نه هیچی، مشروب و... نه، اینها حفظ ظاهر هم میکنند و گاهی خودشان را متدین میدانند. قرآن میفرماید این نفاق میرود و تا عمق قلب اینها ریشه میدواند دیگر فقط در حرف و رفتار نیست در عمق شخصیتشان منافق است و با خودش هم منافق است. تکلیفشان با خودشان هم روشن نیست. تا چه زمانی است؟ لحظهای هم نیست. چون ماها گاهی لحظهای نفاق داریم مثلاً یک لحظه یک جا در یک جلسهای یک منافقکی هستیم ولی بعدش میگوییم نه بابا، درستش میکنیم. میگوید اینها این نفاق در آنها میماند «إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ» تا روز ملاقات با خداوند. حالا یا مرگ یا قیامت، این تیپ، تا آخر منافق هستند. یعنی تا آخر واقعیت و تظاهراتشان با هم فرق میکند. بعد میفرماید چرا اینطوری میشوند؟ این مهم است 1) «بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ...» بخاطر وعدهای که به خداوند دادند و زیر پا گذاشتند. تعهدی کردند گفتند ما اگر اینطوری بشویم آن طوری عمل میکنیم نکردند. خداوند میگوید حالا که این کار را نکردید میگذارم بیدین شوید. 2) «وَبِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ» بخاطر این که دروغ گفتند به خدا دروغ گفتند به مردم دروغ گفتند. این خطری است که بعضیها را میبینید که دهه 50 قبل از انقلاب یا دهه 60 انقلابیهای فداکار بودند بعد دهه 70 و 80 و 90 میبینید عجب آدمهای کثیفی میشوند. بعضی از اینهایی که جنگ مسلّحانه با انقلاب کردند یا الآن خارج از کشور هستند اینها قبل از انقلاب، بعضیهایشان بین انقلابیون خیلی محترم بودند. بعضی از اینها ضد آمریکایی، ضد صهیونیستی بودند الآن نوکرهای آمریکا و اسرائیل هستند. البته ردههای ضعیفترش هم بین بعضی از خود مسئولین نظام است دهه 60 چه بودند و چه میگفتند، دهه بعد چه شدند.
نکته چهارم این که؛ یکی از چیزهایی که شاخص است و همیشه باید مطالبه کنید و خط قرمز است این است که هر وقت دیدید در حکومت یا بین اشخاصی که مدعی رهبری جریانهای انقلابی و حزبالهی و از این حرفها هستند یک اتفاقاتی دارد میافتد این زنگ خطر است اول با آنها صحبت کنید از آنها سوال کنید بعد اگر که دیدید نه، دارند بازی درمیآورند سند دارید احراز شده که دروغ میگوید و فاسد است و دارند فاسد میشوند یا فساد مالی، یا فساد سیاسی، سازش با دشمن، یا فساد اعتقادی، یک آدم مسلمان انقلابی بوده الآن کاملاً لیبرالیستی حرف میزند. سکولاریستی مسائل را تحلیل میکند. آن وقت باید سؤال کنید و در ملآ عام سؤال، اعتراض، انتقاد، اینها خط قرمزهاست.
یکی هم از این انتقادها این است که در حکومت که میآیند با مردم بخصوص با فقرا و مستضعفین چگونه مواجه میشوند؟ این یک خط قرمز امام و انقلاب و رهبری بوده و هست. امام میگوید هم اقتضای سیاست این است هم دیانت. هم انصاف و وجدان شخصی. انصاف داشته باشید که این مردم، بخصوص محرومین، کارگران، کشاورزان، پایینترین طبقات اقتصادی جامعه، اینها که زیاد زحمت میکشند عرق میریزند درآمد کمی دارند، امام میگوید شما هم صاحبان ثروت و صاحبان قدرت، شماها نونخور اینها هستید اینها نونخور شما نیستند. اینها خدمتگزارانی هستند که انگار مجانی دارند به شما خدمت میکنند. اینها دارند به حکومت خدمت میکنند. این جامعه را قشر زحتمکش سر پا نگه داشتند. اجر و قیمت اینها را بدانید و اگر خدای نخواسته پیوند شما با این قشر سست و گسسته بشود کار برمیگردد به همانی که اول بود یعنی دوباره لازم است علیه شما نهضت کنند و جلوی شما باید ایستاد. این فاصلهها بین شما و طبقات محروم مدام بیشتر و بیشتر میشود دیگر صدای آنها به گوش شما نمیرسد طبیعتاً صدای شما هم به گوش آنها نمیرسد. این میشود شکاف بین حکومت و محرومین. بین مسئولین و محرومین و این خطر بزرگی است. همین حقوق نجومی که شما در یک مواردی دیدید، و این که خبر بعضیها آمد که چندتا ویلا دارند سالی چندتا سفر خارجی و تفریحی با خانوادههایشان میروند، همه اینها زنگ خطر است. البته به شما بگویم اینها در حکومت اقلیت هستند متأسفانه این قدر تبلیغات شد، جواب درستی هم به موقع داده نشد، بعضیها فکر میکنند کل مسئولین اینطوری هستند. نه واقعاً اینطوری نیستند. اکثر مسئولین اینطوری نیستند منتهی همان اقلیت نباید باشند بخصوص در سطوح بالای حکومت. همان نباید باشد چون اگر الآن تحمل کنید دیگر 10- 20 سال بعد این رسم میشود. همینجا باید جلوی آن ایستاد.
هشتگهای موضوعی