شبکه یک - 21 آبان 1400

امام عسکری ع ؛ علیکم بالصبر( فرمان مقاومت تا ابد )

میلاد امام حسن عسکری ع _ نشست ( پیر ۲۹ ساله ؛ محبوس از ولادت تا شهادت ) _ ۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

بحث در خصوص امامی که کمتر از 29 سال زیست و تقریباً همه عمر در حبس و حصر در زندان یا پادگان تحت نظر مستقیم، افسران و نیرو‌های اطلاعاتی خلافت عباسی بود که آن موقع ابرقدرت جهان بود گذراند و کل ارتباطات ایشان تحت نظر بود بلکه اجازه ارتباطی به آن صورت علنی و قانونی به ایشان داده نمی‌شد و حتی از شیعیان و پیروان خودشان ایشان را دور از دسترس و غیر قابل ارتباط تقریباً قرار داده بودند کار آسانی نیست. در عین حال ایشان یا در مدینه به دنیا آمدند در همان دوران کودکی همراه به پدر به سامرا پایتخت رژیم منتقل شدند. همزمان با پدر تا شهادت ایشان و بعد هم تا شهادت خودشان که حدود 6- 7 سال بعد، بعد از شهادت پدر اتفاق افتاد کلاً در پادگان و زندان و تحت کنترل بودند. اولاً این خودش یک پیام است به کسانی که ادعای سیاسی نبودن، مفهوم ولایت و قطع رابطه اهل بیت(ع) از مفاهیم سیاسی است. امامان و ائمه‌ای که سیاسی نبودند و درگیر با مسائل اسلامی نبودند مدعی نظام سیاسی نبودند چرا باید همه به شهادت برسند و تقریباً هیچ یک به مرگ طبیعی از دنیا نروند. امام جواد(ع) 25 ساله شهید می‌شوند. امام عسگری(ع) 29 ساله شهید می‌شوند و همین‌طور. این اولاً رابطه دین به طور عام و ائمه شیعه بطور خاص با مفاهیم سیاسی – حکومتی با مسئله عدالت اجتماعی، توحید در جامعه و از این قبیل.

نکته دیگر این که شرایط به شدت در زمان ایشان سخت است. عرض کردم چون امامی که تقریباً در تمام عمرشان دور از دسترس و به نحوی امام غایب قبل از فرزندشان امام زمان بودند و در تمام عمر، چه قبل از رهبری و چه بعد از رهبری بدون ارتباط مستقیم با شیعه و انقلابیون علوی اما در عین حال همه این‌ها را به لحاظ معرفتی و معنوی و به لحاظ اخلاقی و تربیتی، به لحاظ شرعی، فقهی، و به لحاظ سیاسی و حتی نظامی تربیت می‌کرد و این یکی از کارهای امام حسن عسگری است که سخت‌ترین دوران ائمه(ع) است به علاوه این که بخاطر همین فقدان ارتباط و فشارهای سنگین حاکمیت جریان‌های انحرافی حتی در پشت جبهه شیعه به وجود می‌آمد. کسانی در اثر جهل و کسانی در جهت اثر هوس قدرت و ریاست و سوء استفاده از آن وضعیت خاص اطلاعاتی وامنیتی و یک عده‌ای اساساً به شک می‌افتادند در مورد این که رهبری بعد از امام هادی(ع) با کیست و یک عده‌ای هم شک نداشتند و تظاهر به شک می‌کردند و بخاطر منافعی که داشتند و در این بین تعقیب می‌کردند ادای شک درمی‌آوردند. روایتی از خود امام(ع) نقل شده که در همان آغاز رهبری که حدود 22- 23 ساله هستند و 6 سال قبل از شهادت ایشان، تعبیری از ایشان نقل شده که فرمودند «مَا مُنِیَ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی بِمِثْلِ مَا مُنِیتُ بِهِ مِنْ شَکِّ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ فِیَّ...» آن مقداری که من گرفتار این همه جنگ تبلیغاتی و روانی و فتنه سازی و شستشوی افکار و شستشوی مغزها برای فریب دادن‌شان و ایجاد تردید در مورد من و رهبری من، صلاحیت فرماندهی قوی‌ترین جبهه ضد حکومت و ضد خلافت اتفاق افتاد در مورد هیچ کدام از پدران من و ائمه رهبران شیعه قبل از من، یک چنین موج‌سازی شکاکانه و مورد تردید طراحی و اجرا نشده بود. یعنی امام حسن عسگری(ع) تصریح می‌کنند که مورد شدیدترین هجوم تبلیغاتی و ایجاد تردید در افکار عمومی حتی در بین خود شیعه قرار می‌گرفتند که بعد از شهادت امام هادی(ع) شیعه اعلام کند که تمام شد بن‌بست رسیدیم! افکار انحرافی هم پشت جبهه شیعه ایجاد شد مثل این که بله، امام هادی(ع) مهدی بوده و غایب شده و دیگر تمام شد! فعلاً دیگر امام حاضر نیست. جریان‌های دیگری هم آمدند ادعاهای بسیار خطرناک و انحرافی در مورد امام هادی(ع) و بعضی از ائمه(ع) کردند که امام هادی نه تنها مهدی بوده و غایب شد که ایشان پیغمبر جدید بوده است! ما باب او و رابط او با شما هستیم او مهدی غایب است و ما سخنگوی این پیامبریم! بعد هم ادعا کردند که ایشان خدا بوده! این‌طور که مسیحیان راجع به حضرت عیسی(ع) می‌گویند ایشان پیامبر نبوده، ایشان خدا و پسر خدا بود که به زمین آمد و بعد رفت راجع به بعضی از ائمه اهل بیت هم جریان غلات و افراطیونی این حرف‌ها را زدند. راجع به خود حضرت امیر(ع) جریان‌های علی‌الله‌ی، و آن زمان در مورد بعضی از ائمه دیگر هم این تعابیر کسانی به کار بردند که خود ائمه(ع) در برابر آن‌ها می‌ایستادند از جمله خودِ امام هادی(ع). خب جریان‌های وسیعی از همان دوره در زمان امام حسن عسگری(ع) و بعد از شهادت امام هادی(ع) انشعاباتی کردند یکی از این انشعاب‌های بزرگ همین جریان‌های اسحاقیه بود، جریان نمیریه، همین‌هایی که الآن به نام علوی مطرح هستند و تعداد این‌ها کم نیست یعنی الآن شما ملاحظه بفرمایید جمعیت کثیری از مردم سوریه، بیش از 20 میلیون از مردم ترکیه،‌میلیون‌ها نفر، شاید چند ده میلیون از مردم مسلمان در اروپا، در بالکان، آلبانی، مرکز اروپا، همه علوی هستند یعنی همه این‌ها شیعیانی بودند که ارتباط‌شان با اهل بیت و با تشیّع قطع شد و گرفتار و تحت فشار حکومت‌ها سرکوب می‌شدند و هم ارتباط معرفتی‌شان با ائمه قطع می‌شد و یک عده غلات و جریان‌های انحرافی وارد می‌شدند و عملاً رابطه این‌ها را با شریعت، با دین، با اسلام، با تشیع دستکاری می‌کردند و لذا ما الآن ده‌ها میلیون شیعه‌ای داریم که به نام علوی مطرح هستند که این‌ها شیعه بودند ولی به تدریج در طول قرن‌ها تغییراتی و تحریفاتی در نگاه‌هایشان ایجاد شد و این توطئه در زمان امام هادی(ع) و بخصوص در زمان امام حسن عسگری(ع) از جمله نطفه‌اش در مواردی، آن‌جا بسته شد هم امام هادی(ع) با این جریان مبارزه می‌کردند با این که در زندان و حبس بودند و هم امام حسن عسگری که تقریباً ایشان کل دوران زندگی‌شان را، کل دوران رهبری‌شان در پادگان نظامی، مقرّ پلیس و ارتش و نیروهای انتظامی حکومت به سر بردند. فرمودند که هیچ یک از پدران من، رهبران شیعه به اندازه من گرفتار شک و تردیدهای طبیعی یا ساختگی این گروه نشدند «فَإِنْ کَانَ هَذَا اَلْأَمْرُ أَمْراً اِعْتَقَدْتُمُوهُ وَ دِنْتُمْ بِهِ إِلَى وَقْتٍ ثُمَّ یَنْقَطِعُ فَلِلشَّکِّ مَوْضِعٌ...» اگر این مسئله مکتب، این اصول، این حرف‌ها، این ارزش‌ها، موقتی بوده، دین برای یک دوره‌ای بوده، حالا در این شک، یک جایی برای شک هست که بگوییم تا زمان پدرم امام هادی(ع) این خط عدالت و این جبهه برقرار بوده، با ایشان تمام شده و نیازی به ادامه نیست و دیگر آن مسائل تمام شده و دین و مکتب مربوط به گذشته بود و حالا ما هستیم و یک مقدار خاطره و نوستالوژی و تقدیر و تقدیس، و الا نه تکلیفی نه حقی، هیچی معلوم نیست. اگر این‌طور بود «فَإِنْ کَانَ هَذَا اَلْأَمْرُ أَمْراً اِعْتَقَدْتُمُوهُ وَ دِنْتُمْ بِهِ إِلَى وَقْتٍ ثُمَّ یَنْقَطِعُ فَلِلشَّکِّ مَوْضِعٌ...» اگر تاریخ دین و این مکتب و این ارزش‌‌ها تاریخ مصرف داشته است و بعد منقطع و تمام شده، خیلی خب یک جایی برای شک می‌ماند ولی اگر «وَ إِنْ کَانَ مُتَّصِلاً مَا اِتَّصَلَتْ أُمُورُ اَللَّهِ فَمَا مَعْنَى هَذَا اَلشَّکِّ» اما اگر این امر الهی و این وظایف و حقوق و این خبط و ربط، و آیین دینداری و مکتب، مسئله توحید و عدالت، یک چیزی نیست که محدود به یک دوره خاصی و بعد تمام شده باشد دیگر چه جای شکی است؟ چرا شک؟ «فَمَا مَعْنَى هَذَا اَلشَّکِّ» معنای این شک و شکاکیت و ادای شک درآوردن چیست؟ شما دقت کنید همین الآن در قرن ها بعد کسانی گفتند و به شکل‌های دیگر می‌گویند گاهی به ادبیات دلسوزانه که ما نگران قداست ائمه و تشیّع و دین اسلام هستیم که این مسائل را سیاسی نکنید، دین را سیاسی نکنید، ائمه را وارد مسائل سیاسی نکنید! اصلاً ائمه ما مرکز مسائل سیاسی بودند همه این‌ها شهید شدند امام عسگری(ع) چرا به 30 سال نرسیدند و 20 و چند ساله شهید می‌شوند. چرا تمام عمرشان را ایشان در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی تا شهادت، در بازداشت و حصر و تحت کنترل حاکمیت بوده است؟ از این سیاسی‌تر معنا دارد؟ ببینید ایشان آن زمان دارند می‌گویند که چرا یک کسانی دارند می‌گویند مسئله با شهادت امام هادی(ع) تمام شد و دیگر بعداً وظیفه و حقی و کاری با هیچی نیست تمام شد این‌ها برای گذشته بود! حالا الآن یک کسانی این حرف‌ها را می‌زنند این خیلی روشن است که چرا؟ آن زمان کسانی امام هادی(ع) را تا خدایی تقدیس می‌کردند جریان‌های افراطی و انحرافی بین شیعه و غلات که بعضی‌هایشان به دستگاه حکومت وابسته هم بودند برای بد نام کردن شیعه، برای منحرف کردن شیعه، برای درگیری داخلی بین شیعه، برای قطع ارتباط‌شان با امام حسن عسگری(ع) و در عین حال هم تقدیس ظاهری می‌کردند هم در عین حال رابطه را قطع می‌کردند که تمام شد! از این به بعد دیگر رهبری و مکتبی و اصولی دیگر وجود ندارد. امام هادی(ع) می‌فرمایند یعنی چه؟ چرا این مسئله باید مسئله موقتی بوده باشد؟ مسئله همچنان در جریان است. الآن هم که هزار و اندی سال از امام حسن عسگری(ع) گذشته است مسئله همان است. کسانی با همین ادبیات ظاهراً دلسوزانه و مذهبی و مقدس‌مآبی و مقدس‌نمایی همین حرف‌ها را می‌زنند و می‌گویند این دوره، دوره‌ای است که ما نمی‌دانیم حق چیست باطل چیست؟ نمی‌توانیم بفهمیم. دوره سرگردانی یا حیرت است؟ عصر فترت است؟ تا قبل از این که امام زمان بیایند هیچی معلوم نیست کاری نمی‌شود کرد، کاری نباید کرد، ‌ما وظیفه‌ای نداریم و از این قبیل. خب این همان حرفی است که حتی زمان امام حسن عسگری(ع) گفتند که امام حسن(ع) می‌فرمایند چه نوع منطقی بر این نوع داوری و نگاه حاکم است؟ این همه که علیه من دارند من را مورد بمباران شک و تردید قرار می‌دهند قبلاً هیچ یک از پدران من این‌طوری با آن‌ها برخورد نکردند که البته عرض کردم یک وجه آن این است که ایشان از دوران کودکی تا شهادت، هیچ وقت حکومت اجازه نداد ایشان مستقیم بین مردم بیایند و بین شیعه حضور غیر کنترل شده داشته باشند که البته یک وجه آن این بود. لذا این عبارت امام عسگری(ع) را برای امروز ما و فردای ما عرض می‌کنم که همیشه پیامی دارد که این‌هایی که می‌گویند اوضاع سخت است، همه چیز مشکوک است، چیزی معلوم نیست، زمان ائمه همه چیز معلوم بوده الآن هیچی معلوم نیست! نه آقا! امام عسگری(ع) می‌گویند آن مقدار که من را شک‌باران کردند و علیه من جوسازی و جریان‌سازی می‌کنند در مورد پدران من هم کردند، راجع به همه ائمه کردند ولی باز هیچ کدام به اندازه من نشده است. این که همه چیز مشکوک است، معلوم نیست، تمام شد، کاری نمی‌شود کرد، ما وظیفه‌ای نداریم، دین را نباید وارد مسائل سیاسی و درگیری با استکبار و استبداد و ظلم و بی‌عدالتی و فساد، نباید کرد دین باید یک گوشه‌ای باشد تا مقدس باشد و از این قبیل، همان زمان هم مطرح است و همان زمان هم ایشان جواب می‌دهند. این عبارت امام حسن عسگری(ع) فوق‌العاده معنادار است. «فَإِنْ کَانَ هَذَا اَلْأَمْرُ...» اگر این مسئله، این مکتب که امر خداست «فَإِنْ کَانَ هَذَا اَلْأَمْرُ أَمْراً اِعْتَقَدْتُمُوهُ وَ دِنْتُمْ بِهِ إِلَى وَقْتٍ ثُمَّ یَنْقَطِعُ فَلِلشَّکِّ مَوْضِعٌ...» این دینی است که شما به آن در یک دوره موقتی و تا یک زمانی معلومی به آن متدین شدید تا این که اعتبار و حجیت داشته باشد «ثُمَّ یَنْقَطِعُ...» بعد هم دیگر تمام می‌شود! خب اگر این باشد «فَلِلشَّکِّ مَوْضِعٌ...» خیلی خب این شک شما یک جایی دارد و قابل بحث است می‌گویند دینداری موقت بود و تمام شد. «وَ إِنْ کَانَ مُتَّصِلاً مَا اِتَّصَلَتْ أُمُورُ اَللَّهِ...» اما اگر امور الهی به امر خدا متصل است و قطع نمی‌شود و ادامه دارد و تمام نشده، نه وظیفه، نه حقوق، نه حق، نه عدل، نه ظلم، «فَمَا مَعْنَى هَذَا اَلشَّکّ؟» پس معنی این شک چیست؟ چرا شک می‌کنید؟ می‌گویند تو آدم درست و خوبی هستی اما دیگر کار تمام شده! پایان تاریخ رسیدیم و از این به بعد بن‌بست تاریخ است و دیگر وظیفه‌ای نیست! این یک روایت از امام حسن عسگری(ع) است.

مورد دیگر، یکی از یاران‌شان که در خط مبارزه بود و خیلی تحت فشار حکومت قرار گرفته بود، فشار اقتصادی، سیاسی و تقریباً از نظر زندگی حتی خانوادگی و شخصی‌اش به یک بن‌بست رسیده بود و متلاشی شده بود. ایشان یک نامه‌ای می‌نویسد که این نامه‌ها به طور مخفی وارد پایگاه نظامی و مرکز پلیس حکومت می‌شد و دست امام حسن عسگری(ع) می‌رسید و جواب آن می‌آمد خودش می‌گوید من یک نامه‌ای به ایشان نوشتم و از وضعیت بسیار سخت اقتصادی خودم و بعضی از دوستانی که در خط بودند و در خط مبارزه بودند شکایت و گلایه کردم که ما چه کنیم؟ اما همان موقعی که داشتیم این نامه را می‌نوشتم در ذهنم به یاد یک عبارت و تعبیری از امام صادق(ع) جد ایشان افتادم که یادم آمد ایشان در همان زمان خودشان که فشارهای خیلی سنگینی رویشان از طرف حکومت آمده بود، هم فشار مالی و اقتصادی و اجتماعی، سیاسی، بازداشت‌ها و کشتارها و از این قبیل، خلاصه طرف یک اذن خروجی می‌خواست که اگر می‌شود ما یک مقداری این مبارزات را رها کنیم تحمل آن خیلی سخت شده که مثلاً یک مقداری به زندگی‌مان برسیم، سیاست و مبارزه را یک مقداری کنار بگذاریم یک نفس‌کشی داشته باشیم. به ذهنم آمد که به امام صادق(ع) نوشته بودند که در کنار ما باشید در همین جبهه باشید و گرفتار و تحت فشار و فقر بهتر است از این که با آن‌ها باشید اما در رفاه. کنار ما باشید و کشته بشوید بهتر است برای شما از این که کنار آن‌ها باشید، یا بی‌طرف باشید یا زنده بمانید. این روایت امام صادق(ع) است که دقیقاً انقلابی‌ترین تعبیر در باب این که چرا و چگونه و تا کی باید مبارزه کرد؟ ایشان محمدبن‌حسن می‌گوید وقتی داشتم آن نامه را می‌نوشتم که به امام حسن عسگری(ع) در بازداشت برسد، خب ایشان ارتباطات و تشکیلاتی داشتند که مثلاً به ما بگویند که چه کار کنیم یک مقداری این فشار کمتر بشود یا اگر می‌توانند کاری بکنند که به ما کمکی بشود این عبارت امام صادق(ع) هم در ذهنم بود ولی این را ننوشتم و به هیچ کس هم نگفتم. این نامه رفت و پس از چند روز یا چند هفته، پاسخ آن از داخل بازداشتگاه، از طرف امام حسن عسگری(ع) آمد. ایشان نوشته بودند که بسا گرفتاری‌ها و فقر و مشکلاتی که دارید علت آن مبارز بودن شما نیست، علت آن اشتباهات و خطاهای دیگری است که می‌کنید. گاهی خودتان ظلمی می‌کنید گناهی می‌کنید خطایی می‌کنید به لحاظ عقل معاش و اقتصادی، که خب لطماتی می‌بینید، همه چیز را هر کاری که با خودتان می‌کنید و با مشکلی برمی‌خورید چرا این را به اسم مبارزه و جهاد فی‌سبیل‌الله می‌نویسید؟ بسا یک اشتباه محاسباتی در کارتان، در زندگی‌تان می‌کنید، درست عمل نمی‌کنید، یک جایی خطایی می‌کنید، ظلمی، گناهی، این‌ها گاهی باعث می‌شود که مشکلات و فقر گاهی سراغ شما می‌آید. این‌طوری نیست که این‌ها هزینه مبارزه است که شما دارید می‌دهید. اولاً یک مقداری رفتار خودتان را بازنگری کنید و اصلاح کنید و بعد این نکته‌ای که خیلی این آقا را تکان داد این بود که همان موقعی که این نامه را می‌نوشتی که پیش خودت فکر کردی و به ذهنت آمد که فقر و مشکلات در کنار ما با ارزش‌تر است و بهتر است از رفاه زیر سایة این‌ها و ظلم، همان چیزی که به ذهن تو آمد، همان حرف درست است. آن فکر، فکر درستی بود. این هم یک کرامت بزرگی از امام حسن عسگری(ع) بود که ایشان آن موقع 24 ساله‌اند که در بازداشت هستند. نامه‌ای که یکی دو هفته بعد دست ایشان رسیده، ایشان می‌نویسند که تو در حین نوشتن این نامه چنین چیزی به ذهن تو خطور کرد و این حرف درست هم بود. این خیلی مهم بود و خیلی برای آن شخص تکان دهنده بود. و بعد امام حسن عسگری(ع) زیر آن نوشته بودند که کنار ما باشید و بمانید و مقاومت کنید این‌جا پناهگاه قابل اعتماد همه صالحان، همین‌جاست، این جبهه است، زیر این خیمه بمانید، تحمل کنید «... ونور لمن استبصر بنا...» ما نور هستیم اما برای کسانی که بخواهند ببینند اگر کسی بنای دیدن ندارد نمی‌خواهد ببیند و نمی‌فهمد که در تاریکی هست این احتیاجی به نور ندارد. کسی که ذهن آن مسئله ندارد دنبال جواب نیست. ما نور هستیم برای کسانی که دنبال نگاه و دیدن هستند «وعصمة لمن اعتصم بنا،...» ما دستگیره و پناهگاه هستیم اما برای کسانی که به راستی دست‌شان را بگیرند و بنای حرکت و اطاعت داشته باشند «من أحبنا کان معنا فی السنام الأعلى، ومن انحرف عنا فإلى النار.» اما این را بدانید هرکس با ما باشد و به این مکتب و به این روش عشق بورزد ما را قلباً و صادقانه دوست داشته باشد بی‌شک در مسیر و در تقرّب به خداوند با ما و در کنار ماست و زیر سایه خداوند است. هرکس از ما جدا بشود بخاطر منافع و کینه، حسادت و منافع شخصی، بداند که هرکس مسیر دیگری غیر از این مسیر را برود که مسیر خداست، مسیر همه انبیاء است، مسیر پیامبر اکرم است ته این خط، آتش جهنم است. یک وقت فکر نکنید که اگر این مسیر را برگردید و این شعارها را کنار بگذارید و بگویید بس است، سخت است، ولش کن، فکر نکنید که وضع‌تان درست می‌شود اولاً دنیای پشت به حق، بی‌ارزش است و مشکلات در مسیر حق باارزش است. ثانیاً این‌جا تمام می‌شود، این‌جا خیلی بمانیم چند ده سالی خواهد بود تمام می‌شود اما بعد ابدیت است ببینید برای آن‌جا چه می‌کنید؟

مورد دیگر نامه‌ای است که علی‌بن‌الحسین ابن بابویه قمی که از فقهای شیعه در ایران بود که ایشان برای امام حسن عسگری(ع) که در بازداشت هستند می‌نویسند. این نامه به طُرق خیلی مخفی و پیچیده به دست ایشان می‌رسد و ایشان هم پاسخ می‌دهند و از جمله به او هم می‌گویند، ایشان هم نقل می‌کند که در ایران، در قم، این طرف و آن طرف شیعه تحت فشار است و از جهات مختلف، اوضاع خیلی سخت شده است و بعضی‌ها به تردید افتادند، بعضی‌ها مأیوس شدند و انگیزه دیگر برای ادامه ندارند. امام حسن عسگری(ع) می‌نویسند که «عَلَیکَ بِالصَّبرِ، عَلَیکَ بِالصَّبرِ، عَلَیکَ بِالصَّبرِ » مقاومت، مقاومت، مقاومت. «وَ اِنْتِظارِ الْفَرَجِ،...»

منتظر پیروزی باشید اوضاع این‌طوری نخواهد ماند، اوضاع این‌طوری نخواهد ماند. «فاصبر یا شیخی یا أبا الحسن...» شیخ من. چون امام حسن عسگری(ع) جوان 22 ساله بودند و ایشان این فقیه شیعه در ایران، یک پیرمرد مسنّی بود. امام حسن عسگری(ع) با کمال ادب با این که امام هستند می‌فرمایند «فاصبر یا شیخی یا اباالحسن» شیخ من، بزرگوار، صبر کنید، تحمل داشته باشید «علیّ و أمر جمیع شیعتی بالصبر» صبر کن در این که در شیعیان ما به صبر امر کنید. شما آن‌جا فقیه و مورد رجوع هستید شما از تزلزل و تردید دیگران متزلزل و مردد نشوید شما را دعوت به صبر می‌کنم و این که بقیه پیروان و مرتبطین خود و هرکسی که ارتباط دارید به صبر فرمان بدهید من وظیفه داریم مقاومت کنیم مستحب نیست واجب است باید مقاومت کنیم.

یک مورد دیگر که باز یک روایت دیگر نقل می‌کنم که باز به کرامات امام حسن عسگری(ع) و به شدت فشار علیه ایشان مربوط می‌شود راوی محمد بن عیّاش است. می‌گوید ما چند نفر بودیم که بحث امام حسن عسگری(ع) مطرح شد که اکثر ما ایشان را از نزدیک دقیق ندیده بودیم ولی کرامات ایشان و فضائل ایشان را شنیده بودیم و ایشان را به عنوان امام و رهبر خودمان قبول داشتیم. اما در یک جمعی بودیم داشتیم صحبت می‌کردیم بین ما شیعیانی بودند که امام حسن عسگری(ع) را دوست داشتند اما تردید هم داشتند. یک کسانی بودند مثل ما که امام حسن عسگری(ع) را قبول داشتیم و یکی دو نفر از دشمنان که با ما مخالف بودند در آن جمع و گعده حضور داشتند این‌ها دیدند که ما داریم راجع به امام عسگری صحبت می‌کنیم آن شخص ناصبی که دشمن اهل بیت(ع) بود یک توهین به امام حسن عسگری(ع) کرد و گفت چیه که بیخودی این را بزرگش می‌کنید و می‌خواهید این را علیه دستگاه خلافت علَم کنید و می‌گویید این امام است، این خلیفه است، این نائب پیغمبر است و... من از به شما ثابت می‌کنم که چیزی بار ایشان نیست! این‌ها داشتند نامه‌ای برای امام حسن عسگری(ع) می‌نوشتند که البته یک نامه رسمی غیر سیاسی بود که حکومت هم مثلاً ببیند چک کند، کنترل کند و اگر صلاح دید بخشی را سانسور کند یک نامه‌ای نبود که خیلی حساس باشد و دشمن نباید بفهمد. این شخص آن‌جا می‌گوید بیایید سر همین نامه‌ای که الآن شما دارید می‌نویسید من یک کاری می‌کنم همین‌جا ثابت شود که این آقای شما همچین خیلی هم آقا نیست! اگر راست می‌گویید این ولایت باطنی دارد، کرامت دارد، این با بقیه فرق می‌کند من به شما یک امتحان و یک آزمایشی را پیشنهاد می‌کنم. این نامه‌ای را که شما می‌نویسید من لابلای آن با جوهر نامرئی، من هم یک چیزهایی می‌نویسم این نامه شما که می‌رود پاسخ این نامه‌تان را که می‌دهد اگر فهمید که یک چیزهایی هم آن لابلای با جوهر نامرئی نوشته شده، معلوم می‌شود که یک چیزی هست و یک چیزهایی می‌فهمد و الا خواهید دید که همین‌ها را هم متوجه نمی‌شود. می‌گوید ما قبول کردیم و او هم با جوهر نامرئی لابلای خطوط ما یک چیزهایی نوشت و ما نامه را خدمت امام حسن عسگری(ع) فرستادیم این نامه خدمت ایشان رسید. بعد که جواب نامه آمد روی آن بخشی که آن شخص ناصبی و دشمن اهل بیت(ع) با جوهر و با خط نامرئی یک چیزهایی نوشته بود و گفته بود او اصلاً متوجه نمی‌شود که من یک چیزهایی این‌جا نوشتم امام حسن عسگری(ع) بالایش اسم آن شخص را نوشتند و اسم پدرش را، نوشتند فلانی فرزند فلانی که این را نوشته! بعد که این جواب آمد، در آن جلسه جواب نامه امام حسن عسگری(ع) خواندند آن شخص از حال رفت، اول باور نکرد و بعد حالش منقلب شد و در روایت نقل شده که بی‌هوش شد، باور نمی‌کرد. و بعد این آدم یکی از شیعیان امام حسن عسگری(ع) شد و گفت که من از ساحت ایشان عذرخواهی می‌کنم. نگاه من اساساً چنین نگاهی نبود من فکر می‌کردم شما یک آدم‌های سیاسی هستید و ایشان دنبال قدرت است و... .

نکته دیگر برخورد امام حسن عسگری(ع) با جریان‌های انحرافی و افراطی و غلات شیعه است بدون هیچ ملاحظه و بدون هیچ سازش. یک جریان افراطی بین شیعه‌ها بوجود آمده بود یک عده عوام که فریب می‌خوردند الآن هم هستند همین الآن مگر شما ندارید بین شیعه و سنی که امام زمان‌های قلابی را باور می‌کنند و یکی ادعا می‌کند که حضرت عیسی است! یکی می‌گوید مهدی‌ام! یکی گفته همسر امام زمان است! یکی گفته خدا هستم! همین الآن ما چندتا خدا و امام زمان و خضر و حضرت عیسی داریم که در زندان هستند در کشورهای دیگر هم داریم. خب آن زمان هم بود. الآن که بعد از هزار و اندی زمان گذشته، هنوز این‌ها مرید پیدا می‌کنند و کسانی هستند که به راحتی فریب می‌خورند آن زمان ببینید چه بوده است؟ در آن زمان یک عده از غلات، یعنی غالیان و افراطی‌هایی بین شیعه پیدا شده بودند که می‌گفتند از لج حکومت، بخصوص چون امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) کلاً تحت بازداشت و کنترل بودند این‌ها معمولاً وقتی فشار و سرکوب زیاد می‌شود از آن طرف هم در برابر این اتراف، یک اتراف و تفریط متقابلی بوجود می‌آید و زمینه‌اش برای زیاده‌روی پیدا می‌شود. یعنی وقتی این طرف به ائمه(ع) اجازه نمی‌دهند که حتی حرف بزنند حتی قرآن تفسیر کنند و به سؤالات معمولی جواب بدهند خب از آن طرف هم یک کسانی به انتقام حاکمیت پیدا می‌شدند که می‌گفتند امام هادی یا راجع به خودِ امام حسن عسگری(ع) هم بعضی‌ها گفتند که امام خداست و قائل به اولوهیت یا ربوبیت ائمه می‌شدند و از این قبیل. خب یکی از شیعیان امام حسن عسگری(ع) به ایشان نامه نوشت که فلان علی بن حسکه، این همه جا ادعا می‌کند که از یاران و شیعیان و دوستان و نزدیکان شماست و چون شما در بازداشت هستید و کسی نمی‌تواند مستقیم با شما ارتباط پیدا کند و پدر بزرگوار شما که شهید شدند یک عده‌ای هم جریان‌های مختلف مغازه‌ای باز کردند و حرف‌هایی می‌زنند و مرید پیدا کردند این آقا هم هم خوش صحبت است بیان خوبی دارد، قلم خوبی دارد، سواد دارد و هم بالاخره یک فضائلی داشته و دارد و از خودش نشان می‌دهد یک جریان وسیعی، ‌یک عده زیادی در بعضی از شهرها طرفدار این شدند به عنوان این که ایشان رابط شماست و به شما وصل است و اخیراً در بعضی از جلسات اعلام کرده که جنابعالی، شما همان حرفی که مسیحیان راجع به حضرت عیسی(ع) می‌زنند، شما اول هستید، قدیم هستید، شما از ازل بودید و همان خدا هستید که در تو تجلی کرده است. خداوند به زمین آمده و شما شدی (یعنی امام حسن عسگری(ع)). و او هم باب و رابط شماست، واسطه شما که خدایید با مردم، شیعه و مسلمین است. یک چنین ادعا کرده است و ادعا کرده که شما فرمودید این حرف‌هایی که او می‌زند از قول شما این طرف و آن طرف نقل می‌کند و اخیراً در یک جلسه‌ای هم اعلام کرده است که هرکس واقعاً محبّ اهل بیت است و به اولوهیت این‌ها ایمان دارد و اگر کسی شیعه واقعی است و قبول دارد که این‌ها خالق ائمه و خالق ما، رازق ما، صانع ما‌ و همه چیز ما هستند مرگ و زندگی ما به دست آن‌هاست و خداوند کل امور خلقت را به این‌ها سپرده و خودش استراحت رفته! هرکس به این‌ها معتقد باشد این ولایت واقعی دارد و دیگر نماز و روزه برایش واجب نیست! این شرع و واجب و حرام برای متدینین عوام است! برای کسانی است که خیلی آگاهی ندارند، ولایت ندارند. اگر کسی این اعتقاداتی که ما می‌گوییم داشته باشد این مؤمن کامل است و از او حج ساقط است، نه لازم است حج برود نه نماز، نه روزه، و دیگر احکام شرع در مورد او نیست و یک تعداد زیادی از مردم شیعه و حتی غیر شیعه‌ها حرف‌های این‌ها را پذیرفتند و باور کردند دنبال آن راه افتادند و بعضی از جوان‌ها گفتند که ما همین که اهل بیت را قبول داریم و دوست داریم حالا نماز و روزه هم نخواندیم نخواندیم! جنابعالی یک راه حلی بفرمایید که چه باید کرد؟ امروز فقط تصریح جنابعالی است که در این انحراف و موج انحرافی فیصله‌بخش خواهد شد و بخشی از پیروان شما از هلاکت نجات خواهند یافت. امام حسن عسگری(ع) این‌جا اصلاً تعارف نکردند. این هم درس دیگری از امام حسن عسگری(ع) بیاموزیم. بر سر انحرافات فکری و معرفتی، تحریف در دین، بدعت و کلاهبرداری دینی چه به اسم روشنفکر و نواندیشی چه به اسم مقدس‌مآبی و ولایت و اهل بیت به هر شکلی که باشد در برابر این مسائل نباید سکوت، سازش و مسامحه کرد. البته شفاف، آن کس که مخالف است درست و منطقی مناظره کرد اما آن کسی که کلاهبردار است مثل همین علی بن حسکه، این را باید افشا کرد و صریح تکذیب کرد و آبروی او را برد و الا باعث گمراهی صدها هزار انسان می‌شود که بعد در طول تاریخ ده‌ها میلیون می‌شوند چنانکه شدند. امام حسن عسگری(ع) نامه‌ای خطاب به شیعه نوشتند که این شخص، و این فکر، و این حرف‌ها همه مزخرف و خلاف قطعی و صریح اسلام و مکتب اهل بیت(ع) و قرآن است و هرکس این حرف‌ها را قبول داشته باشد نه شیعه، اصلاً مسلمان و متدین نیست و فرمودند «کَذَبَ اِبْنُ حسکَة عَلَیهِ لَعنَهُ اللهِ» این شخص دروغ گفت، و لعنت خدا بر او، نفرین بر او «و بحسبک انی لاأعرفه فی موالیّ ...» و همین قدر بدانید و کافی است که من اصلاً این شخص را نمی‌شناسم هرگز او جزو موالیّ و پیروان ما و نزدیکان من هرگز نبوده و اصلاً با ما ارتباطی نداشته است. «ماله لعنه ‌الله...» لعنت پشت لعنت، لعنت خدا بر او. «فوالله ما بعث الله محمداً و الانبیاء...» به خدا سوگند خداوند انبیاء و خاتم انبیاء را برنیانگیخت و مبعوث نکرد الا «قبله الا بالحنیفیه...» الا به دین حنیف و دین توحید ابراهیمی. همه انبیاء یک چیزی گفتند ما هم داریم حرف انبیاء را می‌زنیم. «و الصلاة و الزکاة و الصیام و الحج و الولایه...» نماز، زکات، ‌روزه، حج، و ولایت همه این‌ها جزو قطعیات و محکمات اسلام است هرکس به اسم مسلمان و شیعه این‌ها را بخواهد حذف کند و بگوید این‌ها واجب نیست و این‌ها تکلیف نیست این‌ها قطعاً خلاف این مبناست. هرکس به اسم عرفان و معنویت می‌گوید نماز و روزه و حج و حجاب و زکات را ولش کن، ‌ما اصلاً احکام نداریم،‌ احکام برای بقیه است. این انحراف است. این یک خط قرمز واضحی که امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند. عرفان‌های قلابی و معنویت‌های انحرافی یکی از شاخصه‌هایش این است. این‌ها می‌آیند شریعت و اخلاق را زیر سؤال می‌برند و نفی می‌کنند و می‌گویند این‌ها برای خواص نیست. این‌ها برای عوام و متوسطین است. بر ما نه نماز، نه روزه، نه حج، برای ما نیست. این‌اه وسیله است ما به هدف رسیدیم و ما عبور کردیم این‌ها تا همین الآن بسیاری از جریان‌ها با این تفکر هستند که همین حرف‌ها را می‌زنند همین الآن که ما داریم با شما صحبت می‌کنیم یک چنین دیدگاه‌های وجود دارد. آن‌جا امام(ع) می‌فرماید «و ما دعی محمد (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) الا الی الله وحده لا شریک له...» آنچه که پیامبر اکرم(ص) به آن دعوت کردند نبود جز دعوت به الله، فقط الله، هیچ کس شریک خدا، در عرض خدا، رقیب خدا نیست و نمی‌تواند باشد. نه ما نه پیامبران و نه فرشتگان و نه هیچ موجودی. «و کذلک نحن الاوصیاء من ولده...» و ما اوصیایی که فرزندان پیامبر خاتم هستیم ما چه هستیم؟ «عبیدالله...» افتخار ما بندگی خداست، ما بندگان خدا هستیم، بنده مطلق خدا و تسلیم مطلق در برابر خداوند هستیم. یعنی چه که شریک خدا یا رقیب خدا و هم‌عرض خدا؟ «و کذلک نحن الاوصیاء من ولده عبیدالله لا نشرک به شیئاً...» هرگز چیزی و کسی را با خداوند در هیچ سطحی شریک و هم‌سطح نمی‌دانیم. «اذ اطعناه رحمنا و ان عصیناه عذّبنا،...» خود ما بیش از همه، تسلیم و تابع و مطیع خداوند و احکام خدا هستیم با هم خداوند تعارفی ندارد. «اذ اطعناه رحمنا» اگر ما خداوند را اطاعت کنیم خداوند ما را مورد رحمت قرار خواهد داد «و ان عصیناه عذّبنا،...» و اگر ما خداوند را معصیت کنیم ما را هم عذاب خواهد کرد. از جهت بندگی ما فرقی با شما نداریم بلکه ما از بقیه شما بنده‌تر هستیم. افتخار ما بندگی است ما نخواستیم خدایی بکنیم. «ما لنا علی الله من حجة بل الحجة لله عزّوجلّ علینا و علی جمیع خلقه...» هیچ کس هیچ طلبی از خداوند ندارد. هیچ کس حجّتی علیه خداوند ندارد. حجّت تنها برای خداست در برابر همه ما و همه موجودات بدون استثناء همه مخلوقات.

بعد هم امام حسن عسگری(ع) ذیل آن به صراحت نوشتند که «إنّی ابراء الی الله...» من به محضر خداوند اعلام بیزاری و نفرت می‌کنم اعلام برائت می‌کنم «ممن یقول ذلک...» از هرکس که چنین حرف‌هایی را زده و می‌گوید ولو اظهار نزدیکی به ما بکند که دروغ محض است «و انتفی الی الله من هذا القول، فاهجروهم لعنهم الله ...» لعنت خدا بر هر کس که چنین حرف‌هایی را می‌زند بخصوص به نام و از طرف ما. ما همه این‌ها را نفی می‌کنیم و خط قرمز روی همه این مزخرفات می‌کشیم «و الجؤهم الی ضیق الطریق...» بعد هم دستور می‌دهند که به این حرف من اکتفا نکنید همه شما در برابر این‌ها بایستید و برایشان «ضیق طریق» ایجاد کنید یعنی راه بر آن‌ها ببندید. فضا را بر آن‌ها تنگ کنید یعنی به شدت با این تفکر و با این حرف‌ها و با این‌ها مبارزه کنید. جلوی آ‌ن‌ها بایستید. افشایشان کنید، آبرویشان را ببرید و نگذارید خلق و بندگان خدا را فریب بدهند «فان وجدتم احداً منهم فاخدش رأسه بالحجر.» سرشان را به سنگ بکوبید. سر این مسائل مسامحه نکنید که آقا یک جریانی آمده به اسم نواندیشی و روشنفکری آمده و دارد اصل توحید و نبوت و قرآن و پیغمبری و عصمت را زیر سؤال می‌برد و نمی‌گوید که من مسلما نیستم بلکه به اسم اسلام این کار را می‌کند. به اسم روشنفکر دینی این کار را می‌کند. یا به اسم عارف و عرفان یا حتی فقاهت، چه با پرچم مقدس‌نمایی، چه با پرچم روشنفکری، هر کس بیاید دین را تحریف کند تغییر بدهد و تفسیر به‌رأی کند و مردم و بخصوص مسلمانان و شیعیان را فریب بدهد، ظاهراً تجلیل کند که خدا هست، پیامبران خوب هستند اصل دین خوب است، پاک است، مقدس است، صحیح است، منتهی اما ... مثلاً اصل آن خوب است ولی این که به شما رسیده این دین خدا نیست! این به هیچ وجه نمی‌شود فهمید که دین چه می‌گوید! امکان داوری نیست. هیچ کس نمی‌تواند بگوید کدام تفسیر و قرائت درست یا غلط است؟ هیچ چیز معیاری ندارد هرکس هرچه گفت، گفته. به اسم تفسیر دین، شریعت را زیر سؤال بردن. دین منهای شریعت. به اسم تفسیر وحی و نبوت، اصل بعثت و رسالت و نبوّت را، وحی را، عصمت پیامبر را نفی کردن با تمسّک به تقطیع بعضی از آیات و روایات و خلط بعضی از مسائل، یک تیکه از فلسفه،‌ یک تیکه از عرفان، یکی از غرب، یکی از شرق، وسط آن یک آیه! تقطیع دوتا حدیث! بعد با ادبیات معنوی و ظاهراً عرفانی و تقدیس دین، و در عین حال تخریب دین زیر پوشش تقدیس دین! «ایمان ببعض کفر ببعض»! خب ببینید امام حسن عسگری(ع) صریح می‌فرمایند «و الجؤهم الی ضیق الطریق...» راه را بر آن‌ها ببندید، مسیر را برای آن‌ها تنگ کنید. جلویشان بایستید و افشایشان کنید « فان وجدتم احداً منهم فاخدش رأسه بالحجر» سنگباران‌شان کنید. سر این جریان‌ها را باید به سنگ کوبید باید آبرویشان را برد چون اصلاً آبرو ندارند و جلوی انحرافات فکری و فرهنگی و فریب افکار عمومی باید ایستاد و همین‌طور کسانی که معمولاً به عنوان عرفان و معنویت این حرف‌ها را می‌زنند که آقا ما معنوی هستیم اما فلان... شروع می‌کنند بعضی از محکمات قرآن را زیر سؤال بردن و تخریب کردن. مجدداً عرض می‌کنم چه در قالب مقدس‌نمایی و مذهبی بودن و معنوی بودن و چه به اسم روشنفکری و نواندیشی که ما عرفان و اخلاق را قبول داریم ولی فلان. خب هم زمان امام حسن عسگری(ع) این حرف‌ها بود. کسانی که با لباس دین و حتی لباس تشیّع می‌آمدند و اصل این مبانی و مفاهیم را زیر سؤال می‌بردند و عرفان قلابی معنویت‌های ساختگی برای زدن اصل ریشه دین.

باز یک فرماشی از امام حسن عسگری(ع) هست در مورد این تیپ‌ها، که معمولاً این تیپ‌ها پشت صحنه و معمولاً هم روی صحنه با دستگاه‌های ظلم و فساد ارتباط دارند، استبدادهای داخلی و استعمار خارجی و با دشمنان دین ارتباط دارند و با زبان چرب و نرم هم می‌آیند. فرمودند که «سَیَأْتِی عَلَى اَلنَّاسِ ...» یک زمانی خواهد رسید که یک جریان‌هایی بوجود می‌آیند - که در زمان ما خیلی الآن واضح هستند – که «وُجُوهُهُمْ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ ...» چهره‌هایشان خیلی عوام‌فریب و ظاهراً شاد و مثبت هستند «وَ قُلُوبُهُمْ مُظْلِمَةٌ مُتَکَدِّرَةٌ...» اما قلب‌هایشان تاریک و کدر است. حقیقتاً هیچ سهمی از معنویت و عرفان واقعی ندارند اما تظاهر و قیافه‌ها خیلی عرفان‌نما و ظاهراً معنوی و ادبیات و زبان معنوی و ظاهراً اخلاقی به کار می‌برند. «السُّنَّةُ فِیهِمْ بِدْعَةٌ وَ الْبِدْعَةُ فِیهِمْ سُنَّةٌ...» این‌ها جای سنّت و بدعت را عوض می‌کنند آنچه که اصل دین است این‌ها را به عنوان چیزهای ساختگی و نادرست مطرح می‌کنند تحریف می‌کنند آنچه که اساساً جزء دین نیست، ساختگی و قلابی است این‌ها را به جای دین و سنت‌های الهی معرفی می‌کنند که اصل دین این است نه آن. این قرائت از دین درست است نه آن که پیغمبر و اهل بیت گفتند! بعد اتفاقاتی که فرمودند جریانات اجتماعی که همه این‌ها به هم گره خوردند. در حوزه معرفت دینی کلاهبرداری و ایجاد انحراف و تحریف. در حوزه اجتماعی و فضاسازی «الْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ مُحَقَّرٌ وَ الْفَاسِقُ بَیْنَهُمْ مُوَقَّرٌ...» جای مؤمن و فاسق را عوض می‌کنند. جای شهید و جلّاد عوض می‌شود، جای ظالم و مظلوم را عوض می‌کنند! ظالم را مظلوم و مظلوم را ظالم نشان می‌دهند. مؤمن و انسان‌های صالح را در جامعه می‌کوبند، بی‌آبرو می‌کنند و علیه آن‌ها جنگ روانی راه می‌اندازند که این‌ها از چشم بیفتند. افراد فاسق را که ذرّه‌ای تقوا و عدالت ندارند این‌ها را به عنوان الگو و چهره و سلبریتی‌های سیاسی، سلبریتی‌های روشنفکری، سلبریتی‌های هنری، این‌جا مطرح‌شان می‌کنند – به تعبیر بنده – وقتی می‌گوید «الْفَاسِقُ بَیْنَهُمْ مُوَقَّرٌ...» افراد فاسد و اهل گناه را توقیر و تعظیم می‌کنند از این‌ها قدرانی می‌شود! این‌ها الگو می‌شوند و برایشان کف می‌زنند! محترم می‌شوند! «الْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ مُحَقَّرٌ...» مؤمنین، انسان‌های صالح و پاک را تحقیر می‌کنند. تخریب و بی‌آبرو می‌کنند، مسخره می‌کنند.

آن وقت ضلع دیگر آن چیست؟ این ضلع رسانه‌ای، آن ضلع معرفتی و ضلع سوم، ضلع حاکمیتی و معرفتی. امام حسن عسگری(ع) فرمودند که «أُمَرَاؤُهُمْ جَاهِلُونَ جَائِرُونَ...» امراء، حاکمیت، قدرت و دولت دست اشخاصی می‌افتد که هم جاهل هستند و چیزی سرشان نمی‌شود و هم جائرند یعنی ظالم و دیکتاتور هستند هم فساد سیاسی دارند و هم فساد عقلی و فرهنگی دارند. این‌ها سر کارها می‌آیند.

خب ضلع بعدی چه؟ علماء، نخبگان، ‌روحانیون، دانشگاهیان‌شان، علما چه؟ «وَ عُلَمَاؤُهُمْ فِی أَبْوَابِ الظَّلَمَةِ سَائِرُونَ...» نخبگان و باسوادها و روشنفکران و تحصیلکرده‌هایشان هم همه زیر سایه صاحبان قدرت و ثروت می‌روند و آن‌جا کاسه گدایی برای ‌آن‌ها می‌برند باز نگاه می‌کنند که از باد از کدام طرف می‌آید خودشان را با آن تطبیق می‌دهند. دنبال منافع خودشان هستند. درباری و وابسته‌اند. این هم ضلع بعدی.

ضلع بعدی که امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند مراقب باشید که این اتفاق خواهد افتاد. ضلع حوزه سرمایه و بازار است. می‌فرماید که «أَغْنِیَاؤُهُمْ یَسْرِقُونَ زَادَ الْفُقَرَاءِ...» ضلع دیگر آن مسئله اقتصاد است. اغنیاء و سرمایه‌داران آن جامعه نه این که به فقراء کمک نمی‌کنند بلکه حق فقرا را بالا می‌کشند. «یَسْرِقُون» اصلاً سارق و دزد هستند. این غناء محصول ثروت و اموال فقرا و محرومین است. آن خانواده‌هایی که یک وعده غذای درست نمی‌توانند بخورند، مسکن درست ندارند، امکانات ندارد،‌ بهداشت ندارد، امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید آن «زَادَ الْفُقَرَاءِ» توشه زندگی آن‌ها توسط این اغنیاء و سرمایه‌داران سرقت می‌شود. این‌ها دارند حق آن‌ها را می‌خورند. اموال آن‌ها را بالا می‌کشند. این سهم اضافی که می‌خورند سهم این‌ها نیست برای ‌آن‌هاست. این هم نسبت فقر و غنا، فقیر و غنا و مسئله شکاف‌های طبقاتی که امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند.

ضلع بعدی، اخلاق اجتماعی است. می‌فرماید «وَ أَصَاغِرُهُمْ یَتَقَدَّمُونَ عَلَى الْکُبَرَاءِ...» آدم‌های کوچک پیش آدم‌های بزرگ تکبّر می‌کنند به جای این که احترام بگذارند و کوچک پیش بزرگ کوچکی کند، گردن کلفتی و تفاخر می‌کند. اخلاق، سرشان نمی‌شود. آداب درست اجتماعی و انسانی ندارند. بزرگ و کوچک سرشان نمی‌شود. این هم یک ضلع است.

ضلع بعدی چه؟ «وَ کُلُّ جَاهِلٍ عِنْدَهُمْ خَبِیرٌ وَ کُلُّ مُحِیلٍ عِنْدَهُمْ فَقِیرٌ لَا یُمَیِّزُونَ بَیْنَ الْمُخْلِصِ وَ الْمُرْتَابِ...» جامعه و افکار عمومی، کم‌کم قدرت تشخیص خود را از دست می‌دهد. این که چه کسی خبیر و آگاه است و چه کسی احمق و جاهل است نمی‌فهمند. آن جاهل به اندازه خبیر، گاهی هم بیشتر، مرید و هوادار و طرفدار پیدا می‌کند. افکار عمومی نمی‌توانند تشخیص بدهند در چنین جامعه‌ای که چه کسی دارد چه می‌گوید؟ چه کسی دارد حرف می‌زند؟ چه کسی دارد عوامفریبی می‌کند؟ چه کسی دارد درست حرف می‌زند، صحبت می‌کند و موضع می‌گیرد؟ و هر کلاهبرداری می‌تواند خودش را به این‌ها قالب کند و از آن طرف هرکس حرف حسابی می‌زند، چیزی برای گفتن دارد، راه حلی دارد، او پیش این‌ها حقیر است و فقیر دیده می‌شود. او را یک آدم ناچیزی می‌بینند. اصلاً نمی‌توانند آدم‌ها را دست بفهمند. صداها را درست تشخیص نمی‌دهند. بعد فرمودند که بین «مخلقص» و «مرتاب» نمی‌توانند تشخیص بدهند و تفکیک کنند که چه کسانی صادق و پاک و با اخلاص هستند صادقانه و صمیمانه دارند حرف می‌زنند و کار می‌کنند و چه کسانی اصلاً خودشان هم نمی‌دانند چه می‌گویند و چه می‌خواهند؟ خودشان «مرتاب» هستند، خودشان در جهل و شک هستند. ولی می‌بیند ظاهراً خیلی پروفسورمآبانه حرف می‌زند و خودش نمی‌داند به چه باید معتقد باشد و چی درست است و چی غلط است؟ خودش متحیّر و خودش مرتاب است. اما دارد به بقیه خط می‌دهد و دارد جریان‌سازی می‌کند. و از آن طرف کسانی که صادقانه و خالصانه حرفی برای گفتن دارند این‌ها چه بسا صحبت‌هایشان شنیده نمی‌شود. چرا؟ چون آن جامعه‌ای که امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند که علمایشان درب خانه ستمگران و ثروتمندان و صاحبان قدرت مدام رفت و آمد می‌کنند و درباری هستند و ثروتمندان‌شان سهم فقرا را بالا می‌کشند و مردم اخلاق اجتماعی سرشان نمی‌شود کوچک و بزرگ نمی‌فهمند، یک بچه به استادش، به پدر یا مادرش، به پدربزرگش توهین می‌کند و تحقیر می‌کند و بی‌اعتنایی می‌کند حاکمان و مدیران آن‌ها افراد نادان و جاهل هستند و هم ظالم و جائر هستند که اغلب حکومت‌های دنیا الآن همین‌طور هستند. در کشورهای اسلامی هم اغلب همین‌طور هستند. مسلمان‌نشین هستند نه اسلامی! خب فرمودند بین مخلص و کسی که دارد به شما صادقانه و درست حرف می‌زند تا آن کسی که خودش نمی‌فهمد چه می‌گوید، خودش به حرف‌های خودش شک دارد بین این‌ها را درست نمی‌توانند تشخیص بدهند و آن جامعه میش و گرگ را نمی‌تواند متمایز کند. این تعبیر خیلی مهم است. «لَا یَعْرِفُونَ الضَّأْنِ مِنَ الذِّئَابِ ...» گرگ و میش را با هم اشتباهی می‌گیرند گرگ‌هایی را که برای دریدن جامعه آمدند، این‌ها فریب بازی‌های رسانه‌ای و ادبیات این‌ها و خوش‌زبانی‌ها را می‌خورند، فریب افکار عمومی را می‌خورند جای گرگ و میش عوض می‌شود. جای شهید و جلّاد عوض می‌شود. نمی‌توانند تشخیص بدهند. آن وقت امام حسن عسگری(ع) فرمودند که به شما بگویم آن جامعه یک مسئولیت اصلی این انحرافات به عهده علما و نخبگان آن‌هاست. توده مردم متوجه نمی‌شوند. دیر متوجه می‌شوند. آن‌هایی که عالم و آگاه هستند مسئول هستند و بدترین خلق خدا در بدترین آن مردم در آن جوامع، آن علما و نخبگان‌شان هستند که یا خودشان در این وضع شریک می‌شوند یا می‌بینند و برای منافع خودشان سکوت می‌کنند. «عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ...» روی کل کره زمین این‌ها بدترین و کثیف‌ترین موجودات این‌ها هستند که علم دارند، آگاهی دارند، تخصص دارند اما به وظیفه‌شان عمل نمی‌کنند. چرا؟ «لِأَنَّهُمْ یَمِیلُونَ الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ...» برای این که این‌ها می‌روند سراغ این چیزهایی که ظاهر آن عقلانیت است، ظاهر آن معنویت است، ظاهر آن فلسفه است، تصوف است، عرفان است اما «إِلَى وَ ایْمُ اللهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ ...» اما به خدا سوگند این‌ها کلاهبردارند او به اسم عقلانیت و روشنفکری،‌ او به اسم معنویت و عرفان، این‌ها در واقع «أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ ...» فقط خط‌شان خط عدول از حق است. این‌ها پشت به حق حرکت می‌کنند و بقیه را هم می‌خواهند از حق دور کنند «والتحرُّف» و کارشان تحریف و جابجا کردن مباحث حق و باطل است. زخمی کردن حق است. «یُبَالِغُونَ فِی حُبِّ مُخَالِفِینَا وَ یُضِلُّونَ شِیعَتَنَا...» به اسم این که ما هستند یعنی مسلمان و شیعه هستند اما در واقع، درست در جهت مکتب ما و سخنان ما دارند عمل می‌کنند و حرف می‌زنند و شیعیان ما را بازی می‌دهند و گمراه می‌کنند. گم‌شان می‌کنند، آن‌ها نمی‌فهمند که این حرف‌ها خلاف مکتب و آیین ماست. متوجه نمی‌شوند، عوام هستند بازی می‌خورند و این‌ها کلاهبردارند «وَ ایْمُ اللهِ» به خدا سوگند خط این‌ها خط عدول از حق و تحریف حق است و زیاده‌روی در عشق‌ورزی به مخالفین ما. آن‌ها قلب‌شان آن طرف است غرب‌زده، غرب‌پرست، شرق‌زده، اصلاً این‌ها با ما نیستند منتهی ظاهراً از ادبیات مذهبی و عقلانی و معنوی استفاده می‌کنند یا از موضع مقدس‌مآبی و یا از موضع روشنفکری، بعضی از شیعیان ما را فریب می‌دهند «وَ مُوَالِیَنَا...» و این‌ها را بازی می‌دهند. «إِنْ نَالُوا مَنْصَباً لَمْ یَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ ...» و این جور آدم‌ها را بشناسید «وَ إِنْ خُذِلُوا عَبَدُوا اللهَ عَلَى الرِّیَاءِ...» وقتی قدرت دست این‌ها نیست ظاهراً آدم‌های اهل عبادت، معنویت، و ریاکاران صددرصدی و متخصص در ریا هستند. طرف قلباً به چیزی عقیده ندارد ولی طوری تظاهر می‌کند و نمایش می‌دهد که انگار کاملاً یک انسان معنوی و اخلاقی است، عرفان سرش می‌شود و درس اخلاق و معنویت و عرفان به بقیه می‌دهد. فرمودند «وَ عَبَدُوا اللهَ عَلَى الرِّیَاءِ» وقتی قدرت دست‌شان نیست ریاکارانه ریا را به اوج می‌رسانند. عابد و عارف و معنوی می‌شوند هم همین‌ها وقتی که منصب و قدرت می‌رسند و سر کار می‌آیند «إِنْ نَالُوا مَنْصَباً...» به یک منصبی می‌رسند – خیلی جالب است - «لَمْ یَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ» زلزله‌ای از بخور بخور در بیت‌المال راه می‌اندازند و از رشوه گرفتن سیر نمی‌شوند! اهل اختلاس، رشوه،‌ رانت‌خواری و انواع مفاسد هستند. وقتی به قدرت می‌رسند فساد مالی‌شان حد یقف ندارد وقتی در قدرت نیستند عارف می‌شوند! عابد می‌شوند! معنوی می‌شوند! ادبیات عرفانی و ریاکاری دارند. بعد امام حسن عسگری(ع) فرمودند «أَلَا إِنَّهُمْ قُطَّاعُ طَرِیقِ الْمُؤْمِنِینَ ...» بدانید همه به هم بگویید دارم به صراحت اعلام می‌کنم که این‌ها راهزنان مؤمنین و بندگان خدا هستند. این‌ها راهزنان و قُطّاع الطریق راه به سوی خدا هستند. «وَ الدُّعَاةُ إِلَى نِحْلَةِ الْمُلْحِدِینَ...» این‌ها ظاهرشان از مذهب و عرفان و معنویت و عقلانیت، ظاهرش از فلسفه و تصوف استفاده می‌کنند، ظاهراً مسلمان هستند حتی شیعه، اما در واقع – چقدر تعبیر دقیق است و چقدر ما این‌ها را دیدیم و می‌بینیم- فرمودند این‌ها در واقع ملحد هستند، کافرند، الحاد دارند، ماتریالیست هستند. خدا را یک جور دیگر معنی می‌کنند، قیامت و بهشت و جهنم را قبول ندارند، نبوت و وحی را الهی و کلام خدا نمی‌داند. بهشت و جهنم را قبول ندارند، عصمت پیامبر را قبول ندارند، هر کدام یک جوری به یک بهانه،‌ ولی در عین حال ظاهر آن‌ها روشنفکری است، ظاهرشان عقلانیت است، ظاهرش عرفان و دیانت است. طرف معمم است از این حرف‌ها می‌زند، آن دیگری روشنفکر است همین را می‌گوید، امام(ع) می‌گوید که این‌ها «الدُّعَاةُ إِلَى نِحْلَةِ الْمُلْحِدِینَ...» این‌ها دارند به نحله و آیین ملحدین دعوت می‌کنند، این‌ها دعوت به کفر و ماتریالیزم است و شما را فریب می‌دهند. «فَمَنْ أَدْرَکَهُمْ فَلْیَحْذَرْهُمْ وَ لْیَصُنْ دِینَهُ وَ إِیمَانَهُ.» هرکس با این‌ها ارتباط دارد به شدت مراقب باشد که با نگاه سوء ظن کامل نگاه کند، حرف‌های دوپهلویشان را بفهمد که این‌ها بازی و نقشه است. این یک دام و فریب است، این دوپهلو حرف می‌زند برای حرف‌های دیگری تله است. «فَلْیَحْذَرْهُمْ وَ لْیَصُنْ دِینَهُ» باید دینش را حفظ و صیانت کند و از این‌ها به شدت فاصله بگیرد، حذر کند، با احتیاط و با دقت این‌ها را زیر نظر داشته باشد، زیر ذره‌بین بگذارد و نگذارد دیگران را بازی بدهند «وَ لْیَصُنْ دِینَهُ وَ إِیمَانَهُ.» و دین و ایمان خودتان را، افکار عمومی بچه‌ها را حفظ و صیانت کنید امام حسن عسگری(ع) به مخاطب گفت برو این‌ها را از طرف پخش کن و همه جا بگو و منتشر کن، فرمودند «ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا هَاشِمٍ...» اباهاشم این‌ها که من به تو گفتم نه این که حرف مربوط به الآن باشد «هَذَا مَا حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع)...» این را پدر من می‌گفت، پدر ایشان هم می‌گفت، حتی از جدّ ما امام صادق(ع) نقل می‌کردند و ایشان هم، همان زمان هم این حرف‌ها بود. و بعد فرمودند که «وَ هُوَ مِنْ أَسْرَارِنَا فَاکْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِه». البته این‌ها را همه جا علنی جار نزن چون این‌ها به قدرت و حاکمیت وصل هستند و بعد پاتک می‌زنند و مراقب باشید این چیزی هم نیست که جار بزنید ولی باید یک خط دفاعی دقیق هوشیارانه تشکیل بدهید. (مستدرک الوسائل ج 11 ص 380 و در منابع دیگری نیز موجود است).

این تعبیری از امام حسن عسگری(ع) است و چقدر این مسائل امروزی است و چقدر مسائل امروز ماست و چقدر مسائل همیشه بشر است و چقدر امروز باید در مورد این مباحث، دقیق بود.

سلا بر روح مطهر امام حسن عسگری(ع)، آن امام بزرگ چندجانبه و همه جانبه که قدرت جبّار و دیکتاتور بنی‌عباس اجازه نداد ایشان بیش از 29 سال که بمانند و ایشان در سن جوانی به شهادت رسیدند.

والسلام علیکم و رحمته‌الله و برکاته.


نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha