شبکه افق - 6 آبان 1400

آخرین پیام خداوند ،نیاز همیشه بشر

دفتر نشر آثار رهبری _ میلاد پیامبر اکرم ص _ مشهد ۹۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم

کار فرهنگی انقلابی، جهاد فرهنگی هم گزاره‌های جدیدی را به مخاطب و افکار عمومی باید منتقل کند و هم بعضی از گزاره‌های کهن را بشکند و ساختارشکنی کند. یک گزاره‌هایی است که در افکار عمومی فرو می‌رود که حالا اتفاقاً منشأ آن کمتر نظری است، گاهی نظری است و یک بخشی هم عملی و اجتماعی یعنی محصول آداب و رسوم و تربیت و سنت‌های غلط و بدعت‌هایی که عادی شده و این قبیل مباحث است. و لذا یک کاری که پیامبران و در رأس آن‌ها پیامبر اکرم انجام می‌دادند و امروز هم درس مهمی برای ماست ساختارشکنی گزاره‌های نادرست حاکم بر افکار عمومی یا اخلاق عمومی است. یک عده می‌گویند ما انقلابی، مذهبی، حرف‌های خوب خوب می‌زنیم تا وقتی که دشمن پیدا نکنیم. پیامبر(ص) گفت تا دشمن پیدا کرد. دوستان او دشمن او شدند. فامیل او دشمنش شدند. سنگ و فحش و اهانت، وحشت نکرد، سختی‌ها را تحمل کرد و همین‌طور خانواده خانواده مسلمان کرد و بعد هم که حکومت اسلامی را گرفت دشمنان بیشتری در برابر او صف کشیدند. دسته‌بندی شده در این بحث، دشمنان پیامبر(ص) در جزیره‌العرب که آن را هم عرض کنیم.

یک دسته سران قبائل و گروه‌های مسلح وحشی، واقعاً وحشی. آخه ببینید بعضی وقت‌ها ارتش روم و ایران بود این‌ها جنایتکار و خشن بودند اما وحشی نبودند. جنگجویان ارتش‌های منظم آموزش دیده، ارتش‌هایی با یک میلیون سرباز بودند که مسلمین این‌ها را از هم پاشوندند ولی قبائل وحشی که جلوی پیامبر(ص) می‌جنگند غیر از این که خشن و بی‌منطق و بی‌فرهنگ بودند اصلاً به لحاظ رفتاری وحشی بودند. خب پیامبر(ص) باید این‌ها را اصلاح کند و جلوی بزرگان قریش هم بایستد. از آن طرف پادشاهی که در منطقه هستند و همه‌شان به یکی از دو ابرقدرت ایران و روم وابسته هستند و از آن‌جا دستور می‌گیرند مثلاً شاه یمن حاکم یمن، از شاه ایران دستور می‌گیرد. غرب جزیره‌العرب از امپراطوری روم دستور می‌گیرد شمال آن هم تابع شاهنشاهی ایران بوده است. جلوی این دوتا ابرقدرت و حکومت‌های محلی وابسته به آن‌ها هم باید بایستد. محاصره اقتصادی هست، تحریم اقتصادی هست. سه سال شعب ابی‌طالب که نان خوردن نداشتند. لباس دیگر نداشتند. محاصره اقتصادی و تحریم اقتصادی آن بوده نه این که ما داریم یک نفر لباس می‌پوشید نماز می‌خواند بعد آن یکی دیگر نمازش را بخواند. محاصره اقتصادی این‌طوری بوده است. بعد خودیها. این‌هایی که به اصطلاح در جبهه خودی هستند تا یک مشکلی پیش می‌آمد یا نق بزنند یا بگویند بس است دیگر! دعوت به سازش بکنند و روحیه سازشکار تسلیم‌پذیر لیبرال مسلک، یک عده خیانت حتی بکنند، جاسوسی کنند. یک عده از موضع روشنفکری بگویند که آقا مقاومت بس است و تسلیم بشویم. یک عده از موضع مذهبی و مصلحت سنجی‌های اخلاقی و معنوی، یک عده متزلزل نگران، پیامبر(ص) این‌قدر باید در این وضعیت محکم باشد نه این که خودش سست نشود، بلکه نگذارد دیگران سست شوند، و جامعه‌سازی در همان محاصره و تحریم شعب ابی‌طالب، امت سازی شروع شده، هنوز به مدینه نرفتند، هم اقتدار و عزت، هم تربیت و معنویت، هم اخلاق، هم اعتقادات محکم و درست، و هم روح مقاومت و مبارزه سیاسی. همه این‌ها را پیامبر(ص) در این جمع و محاصره باید حفظ کند و از این‌جا تمدن‌سازی شروع شد. از شعب ابیطالب تمدن‌سازی شروع شد تمدنی که چند دهه بعد شد قدرت اول جهان، زمانی که دیگر پیامبر(ص) نبودند ولی پیروزی‌ها از فتح کل جزیره‌العرب شروع شد. 40- 50 سال بعد دوتا ابرقدرت جهان، یکی شاهنشاهی ایران بود که کلاً متلاشی شد. امپراطوری روم تکه تکه و ضعیف شد و همین مسلمانان عرب جزیره‌العرب ابرقدرت جهان شدند به لحاظ نظامی، سیاسی، ایدئولوژیک و کم‌کم اقتصادی و یکی دو قرن بعد هم به لحاظ علمی تمدن اسلامی قدرت اول جهان شدند که اتفاقاً سهم مهمی هم ایرانی‌ها در آن داشتند. خب ما یک نتیجه این‌جا بگیریم ما چه در موضع قبل از حاکمیت، چه پس از حاکمیت، ‌سنت سیاسی پیامبر(ص)، چه بعد از یک شکست سیاسی و چه بعد از پیروزی‌های سیاسی، تکلیف‌مان عوض نمی‌شود. روحیه‌مان عوض نباید بشود. در هر دوحال، هدف دعوت و جهاد است. برای گسترش هر چه بیشتر توحید و برای اجرای هرچه بیشتر عدالت و مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه. پیامبر(ص) همان وقتی که با چند ده نفر در شعب ابیطالب محاصره است طوری نگاه می‌کند که انگار بر کل کره زمین دارد فرماندهی می‌کند. نمی‌شمارد که... ببینید شما یک جمع کوچک ده نفره در اختیارتان باشد باید همان‌قدر درست حکومت کنی که اگر فردا بگویند کل جهان در اختیار توست. کسی که می‌تواند در یک جمع کوچک درست فرماندهی و رهبری کند می‌تواند یک جهان را هم درست رهبری کند. چون اصل آن مسئله یکی است. اگر کسی بتواند در خانواده خودش عدالت را اجرا کند این می‌تواند فردا در جامعه مسئول بشود در حکومت عدالت را اجرا کند. بنده که عدالت را در رفتار شخصی خودم نمی‌توانم اجرا کنم وقتی گرفتار خشم و شهوت می‌شوم نمی‌توانم! تا یک حدی مقاومت می‌کنم ولی از یک حدی به بعد رها می‌کنم، من امکان ندارد بتوانم در خانواده‌ام توحید و عدالت را گسترش بدهم و من امکان ندارد فردا استاندار، شهردار، وزیر، وکیل و قاضی بشوم و بتوانم این کار را در یک جمع بزرگ‌تری انجام بدهم. کسی که عادل نیست نمی‌تواند عدالت را به دیگران هدیه کند. کسی که در درون خودش – مثل من - نمی‌تواند عدالت را حاکم کند بیرون از خودش در جامعه، در خانواده‌اش در جهان نمی‌تواند عدالت را حاکم کند و این اصل دوم در سنت سیاسی پیامبر است که صداقت و امانت، اخلاق انقلابی‌گری، پیش و پس از پیروزی. این باعث می‌شود که تو هم ظرفیت شکست را داشته باشی و هم ظرفیت پیروزی را. در کربلا به همان اندازه یقین داشته باشی که حق هستی و درست است و پیروزی که بعد از جنگ فتح مکه، که می‌دانید فتح مکه بدون جنگ بود. پیروزی و شکست پیش تو مساوی می‌شود. پیامبر(ص) پیش از بعثت آدم بود. این را دقت کنید پیامبر(ص) پیش از بعثت آدم بود و بسیاری از این فضائل اخلاقی پیامبر(ص) هنوز وحی نیامده ایشان در خودش ایجاد کرده بود ایشان سال‌ها قبل از این که پیامبر بشود و جبرئیل بیاید مورد اعتمادترین و صادق‌ترین آدم در شهر بود. محمد امین بود. این که می‌فرماید من برانگیخته شدم «بُعثتُ لأتمم مکارم الاخلاق» من برانگیخته شدم از جمله برای این که کرامت‌ها و مکرمت‌ها و فضایل اخلاقی را تمام کنم یعنی قبل از من هم اخلاق و فضائیل اخلاقی مطرح بود. ولی من تمام کننده هستم. من آخرین قله پیام خداوند در حوزه اخلاق را به شما می‌گویم. نه فقط اخلاق شخصی، اخلاق اجتماعی، اخلاق اقتصادی، سیاسی، خانواده. ضمناً بعضی‌ها خیال می‌کنند آدم اخلاقی کسی است که همیشه، همه جا و به همه لبخند می‌زند این خیلی بااخلاق است این خیلی غلط است. بله اصل این است در روایات هم داریم که پیامبر(ص) و اهل بیت همیشه لبخند بر لبان‌شان بوده است. مثلاً در مورد پیامبر(ص) داریم که همیشه گوشه لب پیامبر یک لبخند نمکین بود. یعنی هرکس چهره پیامبر را می‌دید یک چهره باز خندان می‌دید. بعضی‌ها را دیدید که مادرزاد همیشه الکی می‌خندند ولی پیامبر الکی نمی‌خندید حساب شده بود ولی بعضی‌ها چهره‌هایشان خندان است بعضی‌ها مثل من همین‌طوری با هم درگیری دارند. فیزیک جلالی است نه جمالی! پیامبر(ص) در روایت دارد که وقتی کسی ایشان را می‌دید دلش نمی‌آمد چشمش را بردارد همین‌طور دلش می‌خواست نگاهش کند همین‌طور یک لطف معنوی و روحانیت معنوی در ایشان بود و هم این چهره این‌قدر جذاب بود، یک وقتی از پیامبر پرسیدند که آقا شما خوشگل‌ترید یا یوسف خوشگل‌تر بود؟ ایشان فرمود یوسف از من خوشگل‌تر بود ولی من با نمک‌ترم! یوسف غیر از این که چهره معنوی داشت خیلی هم خوشگل بود یعنی هم زیبا بود هم خوشگل. اصحاب می‌گفتند ما هر وقت غصه‌دار می‌شدیم فقط می‌آمدیم یک کم به چهره ایشان نگاه می‌کردیم آرامش می‌گرفتیم. غصه‌هایمان تمام می‌شد. خب ایشان می‌گوید من آدم اخلاق را به نقطه اوج برسانم اما کسی که خودش کرامت اخلاقی ندارد مگر می‌تواند دیگران را به لحاظ اخلاقی کامل کند؟ کسی که در زندگی خصوصی خودش عادل نیست چطور می‌تواند عدالت اجتماعی در حکومت ایجاد کند؟ اگر شنیدید یک وقت یک کسانی هستند که در زندگی خصوصی و خانوادگی و شخصی‌شان عدالت را رعایت نمی‌کند ولی آمده یک مسئولیت بزرگ در کشور می‌گیرد، در شهر می‌گیرد و می‌خواهند عدالت را اجرا کنند باور نکنید! حداکثر همان‌قدر که خودت عادلی می‌توانی عدالت را اجرا کنی. چرا حضرت در آخرالزمان می‌تواند عدالت را اجرا کند؟ چون به اندازه همه جهان عادل است. حقوق و حدود را می‌شناسد و تابع و مجری است. قرآن راجع به پیامبر(ص) همان اوایل بعثت می‌فرماید که «إِنَّکَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ» بالاترین سطح اخلاقی را داری. تازه پیغمبر شده است. یعنی چه؟ یعنی ایشان تا قبل از پیامبری روی اخلاق خودش کار می‌کرد. خدا دید این روح و این قلب این‌قدر پاک است و رشد کرده که این می‌تواند ظرف آخرین وحی و بالاترین سطح پیام خدا می‌تواند باشد. این ظرف را پیامبر(ص) آماده کرده بود. این که «إِنَّکَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ» یعنی تو قبل از این که پیامبر بشوی، چون اول بعثت خداوند این را به ایشان می‌فرماید، تو قبل از این که پیغمبر بشوی بر اخلاق بزرگ و کرامت‌های اخلاقی رسیدی. بعد این شرح صدر برای انقلابی ماندن ولو پس ازحکومت باید قبل از حکومت و قبل از حاکم شدن در اشخاص بوجود بیاید آدمی که ضیق صدر دارد اگر حاکم بشود آن‌جا نمی‌تواند شرح صدر داشته باشد باید شرح صدر را قبلاً در خودت ایجاد کرده باشی تا بعد از پیروزی دچار انحراف، دچار فساد و دچار خیانت نشوی. نگو من می‌روم اول رئیس می‌شوم بعد روی اخلاق خودم کار می‌کنم و تهذیب نفس می‌کنم. نمی‌توانی. باید قبل از این که بروی خودت را در معرض رإی مردم برای مجلس یا ریاست جمهوری یا شورای شهر و روستا قرار بدهی خودت را به حداقل اصلاح و صلاحیت برسانی و الا نمی‌توانی حکومت اسلامی را اجرا کنی. آن وقت حکومت‌های اسلامی با استانداردهای پایین می‌شود. حکومت اسلامی می‌شود اما می‌بینید دزد و رشوه‌خور هم پیدا می‌شود. کادرسازی برای حکومت، قبل از ورود به حکومت باید صورت بگیرد. باید 5 هزار آدم صالح تربیت بشود هم متخصص باشند و هم پاک باشند بعد بگویید این 5 هزارتا، حالا بروید خودتان را برای شوراهای شهر و روستا و مجلس و ریاست جمهوری عرضه کنید که از بین این 5 هزارتا و 10 هزارتا مردم انتخاب کنند. نه این که هرکس از راه می‌رسد می‌آید. الآن این انتخابات شوراها عکس‌هایی که در خیابان‌ها می‌اندازند آدم‌های مختلف، بعضی‌هایشان چرند می‌نویسند همان شعارش مثل جوک است! بعضی از این‌ها از عقل متوسط هم پایین‌تر هستند می‌خواهند رئیس مردم بشوند! یا این خانم‌های جوانی که آرایش می‌کنند عکس‌هایشان را بزرگ می‌اندازند آدم فکر می‌کند پرده سینماست! که ببینید کدام ما قشنگ‌تر هستیم به او رأی بدهید. از توی این مدیریت اسلامی در می‌آید؟ مسابقه دختران شایسته است؟ دختران زیبا و دختر سال زمان شاه می‌گذاشتند، آرایش تمام می‌کند عکس‌هایش را بزرگ می‌ندازد و می‌گویند به این رأی بدهید که به شورا برود! آن یکی دیگر آمده ... اصلاً این عکس‌ها را آدم نگاه می‌کند – البته همه‌اش نه – ولی به نظرم 40- 50 درصد این‌ها مشکل روانی دارند. همانطور که برای ریاست جمهوری دیدید که اول چه کسانی نامزد شدند. کادرسازی، شرح صدر، اول اصلاح بشویم و بعد بتوانیم وارد این عرصه بشویم و خود را در معرض رأی مردم و خدمت به مردم قرار بدهیم. نکته دیگر این است که پیامبران هم تکامل دارند. وقتی به آخرین نقطه تکامل حالا حداقلی بگوییم یا نصاب تکامل می‌رسند وحی نازل می‌شود. پیامبران همه به یک اندازه کامل نبوده‌اند بعضی‌ها کامل‌تر بوده‌اند. حالا ممکن است یکی بگوید حالا کامل‌تر چیست؟ ما یا کامل داریم یا ناقص؛ دیگر کامل‌تر چیست؟ کامل‌تر وقتی است که برای آن حد نصاب شما یک اقلی و یک حداکثری داشته باشد. حداقل کمال یعنی همه نصاب‌های لازم را برای انجام حداقل وظیفه داری. کامل‌تر یعنی بیش از آن داری. یعنی می‌توانی به کمالات بیشتر، به سطوح بالاتری از کمال برسی چون کمال نهایت ندارد. کمال نقطه پایان ندارد ولی نقطه شروع دارد. کمال حداقلی! می‌گویند حداقل این صلاحیت‌ها را 5- 6تا باید داشته باشی. این‌ها را نداری یا نه؟ اگر داری، حالا بعضی از این صلاحیت‌ها را ممکن است بیشترو بیشتر کنیم. آقا مگر آدم عادل، عادل‌تر هم می‌تواند بشود؟ بله. عدالت هم مراتب دارد یعنی الآن عدالتی که برای امام جماعت می‌خواهید چون می‌گویند امام جماعت شما باید عادل باشد با عدالتی که برای قاضی می‌خواهید با عدالتی که برای ولیّ فقیه می‌خواهید مگر به یک اندازه است؟ همه‌اش عدالت است ولی میزان عدالت برای اقتدا در نماز، با میزان عدالت لازم برای قضاوت در حکم و جان و مال و ناموس مردم با عدالت لازم برای ولایت امر به یک اندازه نیست. کمیّت و کیفیت آن فرق دارد. و الا چرا می‌گویند آن کسی که اعدل است. اعدل یعنی چه؟ یعنی عادل‌تر. خب آدم یا عادل است یا فاسق، یا عدال است یا ظالم. دیگر عدال‌تر چیست؟ نخیر، هم فاسق‌تر معنا دارد و هم عادل‌تر و هم ظالم‌تر و هم عالم‌تر و هم جاهل‌تر. همه این‌ها مراتب دارد ولی یک مرتبه حداقلی در موردشان هست. حالا آن بحثی که ایشان اینجا می‌کند این است که اواخر دوران تکامل قبل از نزول وحی، ایشان قبل از بعثت مدام به خلوت در کوه حرا می‌رفت به آسمان، ستاره‌ها، به آیات الهی فکر کردن در تاریخ و گذشته اندیشیدن، به انسان و خدا و طبیعت به اخلاق، به حق به باطل مدام ایشان می‌رفت می‌اندیشید سال‌ها از نوجوانی آیات الهی را می‌دید و روز به روز خوشرویی‌اش، طهارتش، تقوای او بیشتر می‌شد. روز به روز عدالت او بیشتر می‌شد قبل از این که پیامبر بشود. رشد می‌کرد. در روایتی که این‌جا از «بحار» ج 17، ص 309 نقل می‌کند که این روایت را من قبلاً ندیده بودم این‌جا در این کتاب دیدم که می‌فرماید پیامبر(ص) قبل از این که مبعوث بشود «کان اعقلاً الناس و اکرمهم». به لحاظ عقلانیت و کرامت اخلاقی سرآمد همه بود. قبل از پیامبری‌اش. یعنی پیامبر(ص) از این که وحی بیاید مسلمان بود. تسلیم در برابر حق بود. به حق آگاه شده بود. و مدام رشد کرد رشد کرد «کان اعقلاً الناس و اکرمهم» کریم‌ترین آنها و عاقل‌ترین آن‌ها بود به لحاظ عقلی و اخلاقی و و معرفتی. دیگر چه؟ «فَلَمَّا اسْتَکْمَلَ أَرْبَعِینَ سَنَهْ» وقتی به سن چهل رسید «وَ نَظَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَی قَلْبِهِ» و خدای متعال که او را تحت نظر داشت در این سن 40 سالگی آسمان‌ها به قلب او نظر کردند دیدند این قلب دیگر حالا آماده است، ظرفیت آخرین و کامل‌ترین پیام الهی را پیدا کرده است. «فَوَجَدَهُ أَفْضَلَ الْقُلُوبِ وَ أَجَلَّهَا وَ أَطْوَعَهَا وَ أَخْشَعَهَا وَ أَخْضَعَهَا...» - دقت کنید - خداوند این صلاحیت و رشد و تکامل و بلوغ را در پیامبر دید که جبرئیل را به سوی او فرستاد. دید که این شخصیت، این روح، این قلب به لحاظ معنویت و نورانیت خاشع‌ترین و نورانی‌ترین و مشروح‌ترین سینه شده است. حالا که این‌طور شد آن وقت می‌فرماید « أَذِنَ لِأَبْوَابِ السَّمَاءِ» آن وقت خداوند اذن داد که درهای آسمان گشوده شود «فَفُتِحَتْ» و گشوده شده «وَ مُحَمَّدٌ یَنْظُرُ إِلَیها» آن وقت درها گشوده شد و محمد که از همه جهت خودش را آماده کرده بود به اوج تکامل رسیده بود دیگر ظرفیت برای آخرین پیام خداوند به بشر را پیدا کرده بود درها گشوده شد، وحی شد. و او در حالی که نگاهش به همان طرف بود «ینظر الیها» یعنی اگر درها گشوده می‌شد ولی روی پیامبر به سمت آسمان معنوی نبود و به رو سمت دیگری بود باز هم نمی‌دید. پیامبر(ص) قلب و وجودش به روی حق مطلق باز بود و خودش این را باز کرده بود. ظرفیت این گشودگی و گشایش را درخودش ایجاد کرده بود. خداوند فرمود وقتی به چهل رسید و دیدیم این ظرفیت و آمادگی در او هست، این خاشع‌ترین قلب است، این متواضع‌ترین انسان است. این مؤدب‌ترین آدم است. این عادل‌ترین است، این حاضرترین است، این شجاع‌ترین شد، حالا اجازه دادیم درهای آسمان را باز کردند. «أَذِنَ لِأَبْوَابِ السَّمَاءِ فَفُتِحَتْ» درهای آسمان معنا باز شد که به روی همه بسته است. و او در حالی که «یَنْظُرُ إِلَیْهَا» نگاه می‌کرد و فرشتگان را می‌دید «أَذِنَ لِلْمَلَائِکَهْ» خداوند اجازه داد به فرشتگان «فَنَزَلُوا» حالا پایین بروید به آسمان دنیاو به عالم طبیعت بروید «وَ مُحَمَّدٌ نْظُرُ إِلَیْهِمْ» داشت آن‌ها را نگاه می‌کرد محمد منتظر آمدن‌شان بود آن‌ها را دید. آن‌ها وقتی نازل می‌شدند او آن‌ها را می‌دید. خب حالا انسان کامل پیدا شد. پس وحی کامل یک فرودگاهی روی زمین پیدا کرد قبل از آن هیچ فرودگاهی نبود. این پیام آسمانی کجا فرود بیاید؟ حالا قلب پیامبر هست چنان که الآن قلب امام زمان هست. می‌دانید که هرسال همچنان کل قرآن به زمین نازل می‌شود. کجا نازل می‌شود؟ پیامبر که نیست کجا نازل می‌شود؟ به قلب امام زمان. الآن قلب امام زمان(عج) است که فرودگاه پیام الهی است که هر سال در شب قدر دوباره کل این وحی به زمین نازل می‌شود. حالا که آماده شد به او می‌گویند «إقرأ» حالا بخوان. حالا از آسمان پیام‌هایی که پیش از تو نرسیده است می‌رسد. بخوان. ایشان می‌گوید من نمی‌توانم بخوانم من خواندن و نوشتن ندارم جواب آمد که این از آن خواندن‌ها نیست. حقیقت را بخوان. بحث خط و کلمه نیست. خط وکلمه حکایت حقیقت است خود الفاظ و کلمه که نیست. گفتیم بخوان، خود حقیقت را ببین و بخوان. صحبت از سواد دانش آموختن نیست. بعثت شروع می‌شود ایشان قبل از این حالت، قبل از این که بعثت بشود به این حالت رسیده، کامل‌ترین انسان تا حد قبل از بعثت شده، بعد وحی آمده و الا وحی سراغ کس دیگری می‌رفت. البته هم تفضّل الهی است، ببینید در وحی و نبوت هم اکتساب در آن نقش دارد یعنی ظرفیت‌سازی و عمل صالح و ایمان و تقوا و خلوص پیامبر است و هم گزینش الهی در آن نقش دارد یعنی ما اگر چهار موتوره تهذیب نفس و کسب حکمت بکنیم، دیگر من تا یک جایی می‌خوانم که پیامبر بشوم، ما پیامبر نمی‌شویم رسالت از آسمان می‌انتخاب می‌کند. ما پیامبری را انتخاب نمی‌کنیم پیامبری انتخاب می‌کند. هر دویش هست. اگر پیامبر خودش را آماده نکرده بود انتخاب نمی‌شد مصطفی نبود. مصطفی یعنی چه؟ اصطفاء یعنی انتخاب. اگر خودش را آماده نکرده بود ایشان مصطفی نبود، مجتبی نبود. انتخاب نمی‌شد. ترکیبی از آن تلاش خود او ظرفیت‌سازی او و انتخاب الهی است. این دوتا انتخاب به هم مربوط هستند. این انتخاب، به این تلاش وابسته است. این تلاش به آن انتخاب و فیوضات الهی وابسته است. این که می‌فرماید «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» (انعام/ 124)؛ خدا بهتر می‌داند که رسالت را باید کجا قرار بدهد. شما از پایین نگاه می‌کنید نمی‌فهمید. اصلاً شما صحنه را درست از بالا نمی‌توانید نگاه کنید شما از پایین، همین تا نوک دماغ‌تان را می‌بینید می‌گویید به نظرم اگر فلان وقت پیامبر خاتم می‌آمد یا اگر فلانی بود بهتر نبود؟ تو اصلاً نمی‌دانی اشراف نداری تو از چاه داری نگاه می‌کنی. نه بهتر نبود. «الله اعلم» او بهتر می‌داند که رسالت را کجا قرار بدهد. خب ایشان تا مبعوث شدند و «إقرأ» آمده یک جهاد مرکب پیدا شده نه این جهاد بسیط. جهاد بسیط به این معنا که ایشان وقت راه بیفتد بگوید ای مردم به خدا خدا با من حرف زد. خود همین کار هم جهاد است کی حرف آدم را باور می‌کند. شما خیال می‌کنید همین الآن کسی بیاید توی این‌جا بگوید دوستان خداوند با من سخن گفت! شما به او چه می‌گویید چه کارش می‌کنید؟ ما هم اگر بودیم می‌گفتیم مجنون! دیوانه! خدا با تو حرف زد؟ بعد می‌دیدید که یک عده‌ای را دارد تحریک می‌کند و به او ایمان می‌آورند بعد می‌گفتی ساحر، جادوگر بچه‌های ما را جادو کردی. بعد می‌گفت خدا آخرت، فلان، بعد می‌گفتی، کذّاب، کاذب. «یکذبون» تکذیب انبیاء. چرا این‌قدر دروغ می‌گویی! مگر حضرت نوح وقتی آمد وسط بیابان گفت خدا به من گفته کشتی بسازید همه نگاهش کردند خندیدند گفتند طفلک نوح! آخر عمری به سرش زده! خب چطوری آقا نوح! وسط بیابان کشتی بسازی؟ می‌خواهد باران و طوفان بیاید؟! خب بعداً چه کار می‌شود؟! خب شما هم اگر آن زمان بودید همین حرف‌ها را می‌زدید. - من که این حرف‌ها را نمی زدم وی شماها می‌زدید – باور کنید همیشه می‌ترسیدم که اگر زمان انبیاء بودم چه کار می‌کردم؟ چون احتمال خیلی قوی می‌رفتم با همه‌شان یکی یکی بحث می‌کردم که این‌ها دروغ می‌گویند. خیلی خدا را شاکرم که نه زمان امام و اهل بیت بودم نه زمان امام زمان انشاءالله خواهم بود. همین الآن بهترین وقتش بود.

خب شما خودتان را بگذارید جای حضرت نوح، یک پیرمردی آمده چند صد سال است هی از همین حرف‌ها هم می‌زند ول‌کن هم نیست و کلاً 30- 40 نفر بیشتر به او ایمان نیاوردند. چند صد سال است دارد حرف می‌زند 30- 40 نفر هم به او ایمان آوردند حالا یک مرتبه آمده گفته آی گناه نکنید، مشرک نباشید، در طوفان غرق می‌شوید! وسط بیابان! خب هم من و شما بودیم به حضرت نوح(ع) چه می‌گفتیم؟ اگر فقط منطق مادی باشد کل منطق نباشد فقط بُعد مادی آن باشد. همین حرف‌ها را ما می‌زدیم پسرش هم شرمنده بود که می‌گفت پیرمرد یک چیزی می‌گوید آبروی من را همه جا می‌برد! مثل بچه‌های بعضی از متدینین هستند که نمی‌فهمد پدرش چه می‌گوید هی این طرف و آن طرف می‌گوید من با پدرم نیستم من یک جور دیگری‌ام! من اصلاً دین ندارم من مثل شماها روشنفکر هستمن. به خدا من هم اهل گناهم من اصلاً‌ متدین نیستم پدرم این‌طوریه! این بچه نوح هم یک چنین آدمی بوده. دیدید بعضی از خانواده‌ها خیلی انقلابی و مذهبی‌اند حالا به هر دلیلی مسیر دیگری می‌روند یا حق داشتند یا نداشتند، یا قاصر یا مقصر، این‌ها از بی‌دین‌های معمولی بی‌دین‌ترند! می‌خواهند ثابت کنند که من مذهبی نیستم ببینید من اصلاً نماز هم نمی‌خوانم. - من این‌ها را دیدم – بعد یک طوری تیپ می‌زنند لباس و چهره و آرایش و مو و صورت که اصلاً وقتی این‌ها را نگاه می‌کنی خیال می‌کنی یک بچه از یک خانواده لامذهب صددرصد است! حرف‌هایی که می‌زند تندترین حرف‌های ضد مذهب می‌زند بعد که با او حرف می‌زنی می‌بینیم بچه آخوند است! یا بچه یک خانواده خیلی مذهبی و متدین است همین عقیده‌هایی که ایجاد می‌شود حقیقت را نمی‌فهمد بعد فکر می‌کند دارد هزینه‌اش را می‌پردازد بعد می‌گوید من دارم هزینه این خانواده را می‌پردازم همه از من توقع‌های مذهبی دارند من نمی‌دانم مذهب چی هست! بچه نوح یک چنین چیزی بوده. مدام می‌رفته می‌گفته این پدرم که این حرف‌ها را می‌زند من قبول ندارم این چرت و پرت می‌گوید شرمنده‌ام! رفقایش می‌گفتند پدرت دیشب چی خواب دیده؟ از خدا پیغام جدیدی چیزی ندارد؟ به نوح می‌گفتند دیشب باز خدا به تو چه گفت؟ می‌گفت خدا گفت که بی‌ناموسی نکنید! ربا نخورید! دروغ نگویید! می‌گفتند عجب دوباره همین‌ها را گفت. خب چه خبرها؟ نوح می‌فرمود دارد طوفان می‌آید. خب؟ بعد همه شما غرق می‌شوید. می‌گفتند تو چه کار می‌کنی؟ گفت من می‌خواهم کشتی بسازم. وسط بیابان، توی دشت. به او گفتند تو اصلاً نمی‌فهمی که چند سال است این‌جا اصلاً باران نمی‌آید؟ گفت چرا می‌دانم خداوند فرموده که قرار است سیل بیاید همه‌تان غرق می‌شوید. هر هر خندیدند گفتند باز پیری حرف زد! بچه‌اش را دیدند گفتند پدرت زده به سیم آخر! دقیقاً فکر کنید، یک چنین چیزهایی بوده به خدا.

طوفان شروع شده، کشتی را ساختند طوفان هم شروع شده، باز می‌گویند نه نمی‌شود تا این حد نخواهد بود. سیل راه می‌افتد. دارند غرق می‌شوند یک عده‌ای می‌فهمند غلط کردم غلط کردم استغفار ، ولی دیگر فایده‌ای ندارد. پسر نوح این‌قدر لجباز است که وقتی حضرت نوح به او می‌گوید حالا که فهمیدی من مسخره نیستم این‌ها مسخره‌اند بیا به ما ملحق شو. می‌گوید نه آنجا کوه است، تپه است، می‌روم بالا، احتیاجی به کشتی تو نیست. نوح می‌گوید خدایا پسرم، فرزندم. خداوند می‌فرماید: «‌إنّه لیس من أهلک» جزو خانواده تو نیست. مرز خانواده توحید است. این پسر به لحاظ فیزیولوژی فرزند توست ولی به لحاظ ایمانی دیگر رفت، او خودش هم نخواهد آمد دارد لجبازی می‌کند دیگر وظیفه‌ای نداری بگذار برود.

خب من می‌خواهم بگویم که من و شما واقعاً زمان انبیاء بودیم چه کار می‌کردیم؟ وقتی ابراهیم(ع) تبر برمی‌دارد می‌رود بت‌ها را می‌شکند. بت‌ها مقدسات مردم بودند. مثل این که یک کسی بیاید مسجد شما را خراب کند بعد هم بگوید از طرف خدا آمدم. خب باور آن آسان نیست بعد هم بگوید باید کل سبک زندگی‌تان را تغییر بدهید. عبادات‌تان، خانواده‌تان، پوشش‌تان، غذایتان، بازارتان را باید اصلاح کنید از این پس باید با عدالت رفتار کنید، درست حرف بزن، درست سکوت کن، زندگی‌تان را بهم می‌ریزد. این تعبیر خیلی مهمی است این‌جا بحث این است که امیرالمؤمنین می‌فرماید وقتی ایشان آمد وارد یک جهاد مرکب شد یعنی جهاد در چند صحنه، اخلاق، عقاید، سبک زندگی، اقتصاد، سیاست، نظامی‌گری، روابط بین‌الملل. یک مرتبه گفت همه چیز، ما از این به بعد مسیرمان و جهت‌مان عوض می‌شود. در یک ظلمت مطلق با مردمی بی‌ادراک و کم عقل که به راحتی نمی‌شد با آن‌ها حرف زد. سطح شعور پایین بود و کسانی جنایتکار بر آن‌ها مسلط بودند که کاملاً آن‌ها را فریب داده بودند و می‌گفتند مقدسات همین‌هاست. بعضی از این بزرگان قریش خودشان بت‌ها را قبول نداشتند در جلسات خصوصی مسخره می‌کردند. بعضی‌هایشان خودشان بت‌پرست بودند. بعضی‌هایشان متدین به بت‌پرستی هم نبودند در جلسات خصوصی مسخره می‌کردند و می‌گفتند از این طریق داریم بر مردم حکومت می‌کنیم! دکان مذهبی باز کردند. حضرت امیر(ع) می‌گویند رسول خدا وقتی آمد – ببینید این‌ها سنت‌های سیاسی پیامبر است - «فی فتن داستهم بأخفافها، و وطئتهم بأظلافها، وقامت على سنابکها،...» فتنه‌های مختلف اعتقادی و عملی و اجتماعی کل مردم را لگدمال کرده بود و با سُم محکم چنان بر آن‌ها کوفته بود که همه‌شان را انگار دفن کرده بود و فتنه سرِ دو پا ایستاده بود! فتنه و ظلم و فساد سر دو پا ایستاده بود وقتی که پیامبر(ص) با دست خالی و تنها وارد این جامعه شد. اگر این سد را در مکه شکستی در تمام جهان خواهی شکست. اگر در مکه نتوانی بشکنی هیچ جا نخواهی توانست. انقلاب از یک اشل کوچک شروع می‌شود اگر آن‌جا پیروز شدی بعد می‌توانی جهانی بشوی. قانون پیروزی یکی است قانون شکست یکی است. اگر توانستی در مکه 40 نفر را مسلمان کنی و یک امت کوچک 40 نفره بسازی که در شعب ابیطالب محکم مقاومت کنند و دست برندارند تو آن وقت خواهی توانست یک امت جهانی بسازی. روش آن یکی است. تو اگر توانستی یک ماشین کوچک کم قیمتی را در یک جاده روستایی درست برانی آن وقت دیگر تو بهترین ماشین را هم در اتوبون‌های بزرگ همه جای دنیا می‌توانی به راحتی برانی. تو روش سخن گفتن و کار کردن با انسان را بلد هستی.

من یک چیزی به شما بگویم که قبل از انقلاب، حلقه‌های کوچکی بودند که انقلاب در همان حلقه‌ها بود. در همین مشهد قبل از انقلاب، کل انقلابیونی که واقعاً اهل عمل بودند هزارتا هم نبودند. یک 50- 60تا جلسات خانگی کوچک و مخفی، بعضی‌ها مسن‌تر تجربیات بیشتر و بعضی‌ها هم جوانتر بودند که اهل عمل بودند. آن هزار نفر وقتی درست کار بکنی آن هزار نفر در مشهد شد یک راهپیمایی یک میلیونی. اولین تظاهرات مشهد خانم‌ها 200 نفر بودند! بعداً شد یک و نیم – دو میلیون نفر جمعیت. پیامبر(ص) در مکه و یا مدینه اگر بتواند یک الگوی درست کوچک موفق نشان بدهد دیگر جهان فتح خواهد شد. اگر یک کسی بتواند در یک جمع کوچک مخاطب را متقاعد کند در بزرگ‌ترین جمع‌های جهانی هم خواهد توانست چون انسان، انسان است. مخاطب یکی است تعداد آن تأثیر نمی‌گذارد. حالا ایشان باید جلوی این قدرت‌ها بایستد. آن قدرت‌هایی که همه جا را کوبیدند و له کردند. پیامبر باید با یک جامعه له شده و تحقیر شده سخن بگوید. پیامبر(ص) باید یک جامعه له شده و تحقیر شده را سر پا بایستاند. توحید شرک شده را دوباره باید به روال توحیدی برگرداند. خب این موانع, هم در جزیره‌العرب است یعنی موانع فقط در مکه نیست بلکه در کل جزیره‌العرب و بعد در سطح جهان است. دو ابرقدرتی که جهان را بین خودشان تقسیم کردند اول شوخی می‌کنند مسخره‌اش می‌کنند بعد جدی‌ترین دشمنان این حلقه کوچک می‌شوند که این باید از بین برود. جهاد پیامبر(ص) از همان اولین ساعت بعثت که به آن ‌إقرأ گفتند شروع شد. اول آمد سراغ علی و خدیجه. همان اول شروع کرد. امت دو نفره تشکیل شد. علی و مادر فاطمه, امت دو نفره شروع شد و این وحی مدام می‌رسد هر چند وقت مثل یک چشمه‌ای که مدام آب تازه بدهد و مثل یک قلبی که مدام خون تازه رها کند به سرزمین‌های مستعد برسد به قلب مقدس پیامبر(ص) می‌رسید و از طریق این قلب ایشان قوی می‌شد و به بقیه جامعه و اطرافیان و اصحاب پمپاژ می‌شد. تحول جهان از تحول در کوچه پس کوچه‌های مکه شروع شد. انقلاب بزرگ معرفتی معنوی، اقتصادی و سیاسی جهان از توی خانه تیمی‌های مخفی مکه شروع شد. خانه زید بن ارقم و سه - چهارتا خانه است که جلسات مخفی آن‌جا تشکیل می‌شود و از آن‌جا شروع می‌شود. این‌ها اولین سلول‌ها هستند که بعدها پیکره امت اسلامی را تشکیل می‌دهند. نخستین مؤمنان، کسانی که شرح صدر پیدا کردند. قرآن می‌فرماید: «من یُرد الله أن یهدی یشرح صدره للاسلام» کسی را که خداوند مستحق ایمان ببیند و اراده کند که او را به جبهه‌ی مؤمنین ملحق و وارد کند اولین کاری که می‌کند این است که به او شرح صدر می‌دهد. شرح صدر یعنی قلبت باز شود و 1) قدرت تحمل و مقاومت پیدا کند. 2) باز شود برای فرا گرفتن نور و حقایق هرچه بیشتری در برابر حق مقاومت نکند. ذهن‌ها روشن بشود. یک جامعه‌ای که شما فرض کنید تقریباً همه ارزش‌هایش – نه همه – تقریباً همه ارزش‌های حاکم – نه ارزش‌های موجود – تقریباً همه ارزش‌های حاکم بر آن جامعه ارزش‌های جاهلی است یا تعصب است. تعصب یعنی غیرت بی‌جا و غیرت احمق‌ها. – این را من توضیح بدهم – تعصب همیشه خوب نیست گاهی تعصب علامت کفر است. مثلاً حتی در مورد غیرت زن و حیای زن پسندیده است که برای حفظ حریم جنسی و طهارت زن و مرد و خانواده لازم است در عین حال در روایت داریم که حضرت امیر(ع) در یک جا فرمودند تعصب مرد نسبت به زن یا حتی تعصب زن نسبت به خودش، این تعصب را خداوند نخواسته! بیش از اندازه داری زیاده‌روی می‌کنی. این روایت از حضرت امیر(ع) است. غیرت نابجا. هم بی‌غیرتی بد است و هم غیرت نابجای افراطی بد است هر دویش در روایت امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت است. بعضی‌ها فکر می‌کنند الآن در این جامعه، فکر می‌کنند اگر زن کلاً از خانه بیرون بیاید، این وارد فعل حرام شده است! بستگی به خود این زن، به پوشش او، به اخلاق او، عقاید او، کجا می‌رود با کی می‌رود! همین‌طوری کیلویی؟! اصالت تحریم برای همه چیز. به حضرت امیر(ع) گفتند که فلانی راجع به زنش این‌قدر حساس است به لحاظ این مسائل، این‌قدر سخت‌گیری می‌کند که زنش را در عسر و حرج گذاشته! خانمش هم فکر می‌کند این‌ها حکم اسلام است. حضرت امیر(ع) او را می‌خواهند و به او می‌گویند چه کسی اینها را به تو گفته؟ زندان درست کردی؟ آن که خدا و رسول گفتند شریعت است و باید رعایت شود. اما این که سخت‌ترین مدل، سخت‌گیرترین روش، بیشترین محدودیت، این‌ها را از کجا آوردی؟ خب حالا من چون این‌جا بحث تعصب و غیرت بی‌جا بود عرض کردم.

جامعه‌ای پر از کینه، قساوت، خشونت، ظلم، شهوت، فساد جنسی، قماربازی و ربا، حاکمیت ربا بر جزیره‌العرب. هیچ کس به هیچ کس هیچ کمکی نمی‌کرد الا ربا و سود بیشتر گرفتن. این‌ها خصلت‌های ضد اسلامی‌اند. حضرت امیر(ع) می‌گوید جامعه‌ای که برای این که بدانید چه جامعه‌ای بود جامعه‌ای پر از صخره و افعی! هم به لحاظ مادی و هم به لحاظ فرهنگی. و این درخت توحید و عدالت وسط این همه صخره و خشونت و خشکی متولد شد و رشد کرد «وَإِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ» درخت درست، درخت خوب «أَصْلَبُ عُوداً، وَالرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً،» درختی که در سخت‌ترین شرایط می‌شکفد و رشد می‌کند بالا می‌آید هم چوب آن محکم‌تر است و هم آتش آن سرخ‌تر و سوزنده‌تر است یعنی می‌خواهد بگوید توحید و عدالت با یک انقلاب بسیار پرهزینه و سخت پا گرفت. فکر نکنید مفت آمد. فکر نکنید خداوند آمد گفت خیلی خب برو بگو، بقیه‌اش را ما با معجزه درست می‌کنیم! بزن برو جلو. تقریباً معجزه‌ای صورت نگرفت. پیروزی‌های پیامبر(ص) بر اساس معجزات نبود نه این که ایشان معجزاتی نداشت، معجزاتی بود برای تکمیل بخشی از پروژه برای بخشی از اشخاص. اما بنای نهضت پیامبر(ص) معجزات نبود. حتی من فکر می‌کنم این یک حکمت الهی است. ببینید خداوند به حضرت عیسی(ع) معجزات علنی داد. مرده زنده کن به اذن‌الله. بیماری‌های لاعلاج را شفا بده. خب پیامبر هم این نیرو و قدرت را داشتند حتی در معجزات پیامبر(ص) از این قبیل مسائل هم نقل شده است. ولی پیامبر(ص) این‌ها را در مرکز نهضت خود قرار نداده است. – خیلی جالب است – قرآن هم به این مسائل در مورد پیامبر اکرم(ص) خیلی انی‌ها را برجسته نکرد. با این که پیامبر این‌ها را دارد. مگر حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه نمی‌گویند که با بزرگان این‌ها بحث کردیم من در خدمت پیامبر(ص) بودم. آخر حرف‌شان این بود که خیلی خب حرف‌هایت که خوب است ولی به معجزه‌ای نشان بده، به مسخره گفتند به آن درخت بگو جلو بیاید اگر تو پیامبر باشی باید یک چنین کاری را اقلاً باید بکنی، بگو آن درخت پیش ما بیاید! حضرت امیر(ع) می‌گویند رسول خدا رو کردند به درخت به اذن خداون نزدیک شو. حضرت امیر(ع) می‌گوید همه‌شان دیدند درخت از ریشه بیرون آمد، طرف ما آمد و دوباره به خاک فرو رفت، همه‌شان دیدند که بعضی‌ها نگران شدند، بعضی‌ها سرشان را برگرداندند و بعضی‌ها تعجب کردند. تهش که تمام شد صحبت‌ها را شنیدند و این را هم دیدند، باز به هم دیگر داشتند می‌رفتند این را نروید جایی نقل کنید، الآن برمی‌گردیم نروید بگویید این کارها شد! خب پیامبر(ص) معجزاتی دارند. پیامبر(ص) هم مرده زنده کرد، شق‌القمر کرد. ولی قرآن جالب است که راجع به انبیاء قبل، روی این مسائل تأکید می‌کند راجع به پیامبر(ص) اینها را مسئله اصلی قرار نمی‌دهد. خب حضرت موسی(ع) مگر کم معجزات کرد؟ ید بیضاء آن انبیاء و رسولان پیش، عصای موسی(ع)، دریا شکافت و خشک شد و... خب این‌ها چیست؟ بشری که احتیاج دارد به این که این‌ها را با چشم خود ببیند، دینی که بر این اساس استوار می‌شود یک دین همیشگی، ابد و جاودانه و خاتم‌الادیان و خاتم‌الانبیاء نخواهد بود. الآن با حقه‌های سینمایی همه معجزات را می‌توانی ببینی! طی‌الارض، دریا شکافتن، همه این‌ها را الآن طوری با فیلم درست می‌کنند که شما واقعاً فکر می‌کنید خودت آن‌جایی و با چشم دیدی. ممکن است بگویند سحر و جادو و ارتباطات ماوراء طبیعی، الآن که هالیوود هم انیمیشن و کارتن‌هایش، هم فیلم‌های سینمایی، پرمشتری‌ترین فیلم‌ها شده فیلم‌های سحر و جادو آخرالزمانی، معنی‌اش این بشود که تازه این‌ها را هم این‌طوری برای بشر در همه دوران‌ها یک جور جواب نمی‌دهد! پیامبر(ص) گفت من حالا توحید را به شما طوری آموزش می‌دهم که بدون این که لازم باشد ببینید مرده را زنده می‌کنم و نیل را می‌شکافم، و آتش بر من گلستان می‌شود، بدون این که همه‌تان این را ببینید و لازم باشد که ببینید توحید را به شما آموزش می‌دهم و حرفی که همه انبیاء با آن همه معجزات گفتم من با همان معجزات ولی با تکیه بر آن‌ها، معجزه بزرگ من قرآن است. کلمات خداوند را بشنوید. خب این کلمات بخشی‌اش هم سیاسی است. این کلمات بخشی‌اش در مسائل اقتصادی است و بخشی‌اش در مسائل خانواده است. بخشی‌اش به طهارت انسان‌ها و طهارت جسم‌شان مربوط است و موارد دیگری. ایشان امت‌سازی را شروع کرد. امت اولیه آن علی(ع) و خدیجه(س) هستند. در مکه امّت مکی پیامبر(ص) طبق بعضی از روایات 40 نفرند. 13 سال تلاش یک امت چهل نفره! و بعد در مدینه، گسترش پیدا می‌کند. بخشی از امّت‌سازی سیاست است. بخشی‌اش تربیت است. هم باید از پایین مردم را یکی یکی، گروه گروه، جمع جمع به لحاظ فکری و اخلاقی و روحی تربیت کنید و هم باید سیستم‌سازی و نظام‌سازی کنید، ساختار درست کنید برای جامعه و حکومت برای رفتن هرچه بیشتر و تسهیل هرچه بیشتر تحقق این ارزش‌ها و گسترش آن‌ها. وقتی می‌فرماید که «هو الّذی بعث فی الأمیین رسولا» امّی یعنی تودة مردم، که کلاس آموزشی خاص، تخصص خاص، مدرک تحصیلی دانشگاه و حوزه ندارند (امّی) خداوند اراده کرد و برانگیخت از میان همین توده‌ها، بیسوادها، چوپانها، کارگر و طبقات پایین مردم، رسولی از خودشان، فرشته نیامد، یکی از خودشان. که چه؟ «یتلوا علیهم آیات» آیات خداوند را بر بشر تلاوت کنند «و یُزکّیهم» پاک‌شان کند «و یُعلَمهم الکتاب و الحکمه» کتاب را، احکام و تعالیم خداوند را که از آسمان آمده تعلیم بدهد و حکمت را، "حکمت" غیر از "کتاب" است. "کتاب"، آموزش است که این اطلاعات را داشته باش، این گزاره‌ها را بشنو، درست و نادرست را بشناس. "حکمت" به آن معناست که چشمت به روی حقیقت این کتاب باز بشود. در صحنه قدرت، طوری فعال باش که دشمن نتواند با قدرت و ثروت به جبهه توحید و عدالت صدمه بزند. قدرت و ثروت ابزار است. سیاست و اقتصاد ابزارند. یکی باید حقوق مردم تأمین بشود عدالت است، از این جهت به عدالت مربوط است، (اقامه قسط) یکی به توحید مربوط است برای این که با قدرت و ثروت راه توحید را می‌بندند. تو برو قدرت و ثروت را به دست بیاور راه توحید را باز کن. دفاع از کیان امت کوچک اسلام و کم‌کم گسترش دامنه اسلام، و هم تربیت کم‌کم انسان‌ها و هم تربیت حلقه‌ای، هم سیاست‌ورزی در مکه، که بر اساس مقداری تقیه و مبارزه مخفی بود و مدام علنی و علنی‌تر شد سه سال کاملاً مخفی بود. بعد آن فرمان آمد که «أنْذر» شروع کن. ده سال این‌ها به عنوان یک گروهی که حرف می‌زدند و کتک می‌خوردند. یک طرفه آن‌ها می‌زدند این‌ها می‌خوردند. به حدی که بعضی از اصحاب گفتند خدا یک حکم جهادی بدهد ما هم بزنیم! پیامبر(ص) می‌فرماید خداوند هنوز حکم جهاد نداده است ما باید یک طرفه بخوریم و تحمل کنیم. فعلاً فقط مقاومت، تهذیب نفس، تربیت انسان. آگاهی به مکتب، که قرآن می‌فرماید بعضی از این‌هایی که می‌گفتند چرا آیه جهاد نمی‌آید، افراطی‌تر از پیامبر بودند، وقتی آیه جهاد در مدینه آمد همین‌ها آمدند عکس آن را گفتند! گفتند آقا برای چه جنگ‌افروزی؟ جنگ جنگ تا رفع فتنه برای چی؟ جنگ‌افروزی چرا؟ نمی‌شود خدا یک مقدار تأخیر بیندازد همین الآن وقت جنگ است؟ تحریک می‌کنید! افراطی‌گری! دشمن می‌خواهی درست کنی؟ قرآن می‌فرماید که بعضی از همین‌ها که می‌گفتند چرا خدا دستور جهاد نمی‌دهد وقتی که آمد همین‌ها گفتند برای چه دستور جهاد آمده؟ پس این هم یک مسئله.

اسلام را تجزیه کردن. الآن هم همین حالت را داریم. پیامبر(ص) هم به این گرفتار بود. آیه نازل شد. بیبنید این آیه که می‌فرماید: «یؤمن ببعض الکتاب و یکفر ببعض» یعنی چه؟ یعنی یک عده مسلمان‌ها هستند در جبهه خودی‌اند که همیشه گزینشی برخورد می‌کنند هرچه می‌گویی می‌گویند نه، آن بخش از اسلام را علیه این بخش از اسلام عَلَم می‌کند! می‌گوییم اخلاق و تقوا و مقاومت و صبر و فعلاً تحمل. یک مرتبه می‌گوید حکم جهاد، عدالت، قسط! دوآتیشه می‌شوند و انقلابی‌تر از پیامبر! وقتی جهاد می‌شود پیامبر می‌گوید حرکت کنید آماده جهاد و شهادت شوید، می‌گویند مدارا، تساهل، اخلاق، تحمل، دوستی، عشق، صلح! بله هم این‌ها ارزش‌های اسلامی است هم آن‌ها. تو چه مرضی داری؟ قرآن می‌فرماید این‌ها که قلب‌هایشان مریض است، محکمات قرآن را نمی‌بینند که متشابهات را بر محکمات عرضه کنند. می‌چسبند به متشابهات. متشابه یعنی بخشی از آیات قرآن که ظاهراً دوپهلوست، دو – سه‌تا تفسیر و دو – سه‌تا احتمال است. قرآن می‌گوید آدم‌هایی که سالم هستند سراغ آیات محکم می‌روند که خیلی واضح و قاطع‌اند اصول محکم را درمی‌آورند و متشابهات را بر اساس آن‌ها و با رجوع به «راسخون فی العلم» کسانی که قرآن را می‌شناسند نه همین‌طور روی هوا، متشابهات را درست تفسیر می‌کنند. اما آن‌هایی که مریض هستند به اسم دین کار خودشان را می‌خواهند پیش ببرند به متشابهات قرآن و آیات دوپهلو چند پهلو می‌چسبند و روایاتی که سند و معنای آن قطعی و دقیق نیست یا یک بخشی از آیه، یک تقطیع، یک جزئی یا یک بخشی از قرآن را برمی‌دارد و آن را علیه پیامبر و علیه امام و علیه رهبری صالح عَلَم می‌کند و می‌گوید اسلام این است. و یک عده ایمان می‌آورند «ببعض کتاب» و عده‌ای هم کافر می‌شوند «ببعض کتاب»! می‌گوید بخشی از اسلام را قبول داریم و آن بخش آن را نداریم. از مسائل عادی. من خانم‌های بدحجاب را دیدم که تسبیح دستش هست ذکر می‌گوید ولی حجاب ندارد. بی‌دین نیست یعنی کاملاً خدا و آخرت را می‌گوید قبول دارم، حرم امام رضا(ع) می‌آید، می‌گوید حجاب را قبول ندارم. عکس آن شما آدم‌هایی دارید در همه شهرها، در شهرهای مذهبی، همین مشهد خودمان و... زیارتش، انگشتر عقیق، مستحبات درجه 6 را انجام می‌دهد، ولی با توجیه اسلامی ربا می‌خورد! زمانی که جهاد پیش می‌آید پایش را جبهه نمی‌گذارد، نه خودش می‌رود نه می‌گذارد بچه‌اش برود، واجب دسته اول را رها می‌کنی آن وقت مستحب درجه 6 را می‌چسبی؟! ایمان ببعض کتاب، و کفر ببعض! مثل این که یک کسی بگوید من حرم امام رضا می‌روم شراب هم می‌خورم! هم کارهای بی‌ناموسی می‌کند و هم می‌گوید شب شهادت امیرالمؤمنین عزا می‌گیرم و سینه می‌زنم! خب این‌طور آدم‌ها هستند. در عالم سیاست هم یک عده همین‌طورند! «... نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ... » (نساء/ 150)؛ «الَّذینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضینَ» (حجر/ 91)؛ آن‌ها نمی‌گویند قبول نداریم می‌گویند این تیکه‌اش را قبول داریم این تیکه‌اش را قبول نداریم، برای الآن نیست! برای ما نیست! عملی نیست! الآن هم یک جور دیگر است. هم روشنفکرمآب‌ها، شُل‌دین‌ها این کار را می‌کنند برای توجیه لیبرالیزم دینی و اباحه‌گری و هم مقدس‌هایی داریم که آن‌ها هم بخش‌هایی از اسلام را، تشیّع اهل بیت(ع) را یک بخشی‌هایی را قبول دارند، مستحب درجه 5 را می‌کند واجب درجه 1. بعد واجب قطعی درجه 1 را مشکوک می‌کند! الآن ما این گرفتاری را داریم آن موقع هم بود. این هم جزو سنّت سیاسی پیامبر است که اشاره کردم. تجزیه اسلام، تحریف اسلام، برخورد گزینشی با شعارهای نهضت، با امام خود ما در انقلاب همین کار را کردند. مثلاً یک عده می‌خواهند دموکراسی غربی را رایج کند. آن همه بحث امام راجع به ولایت فقیه، انتخابات در چارچوب اسلام، همه این‌ها را نمی‌بیند. می‌گوید مجلس در رأس امور است، میزان رأی ملت است! خب بله. حتماً همین‌طور است. میزان چی؟ در رأس کدام امور؟ می‌دانید امام(ره) بارها این کلمات را به کار برده است. مثلاً می‌گوید جنگ، در رأس امور است. یک جا گفته مجلس در رأس امور است، یک جا گفته تهذیب نفس در رأس امور است! حالا یکی بردارد بگوید گفت تهذیب نفس در رأس امور است ما برمی‌داریم تهذیب نفس می‌کنیم دیگر کاری به انتخابات و مجلس و انقلاب نداریم. یکی می‌گفت امام(ره) گفته جنگ، در رأس امور است. فقط جنگ! ما غیر جنگ چیزی نداریم، کلاً جنگ با همه و همه جا! تهذیب و نفس و انتخابات را ولش کن! یکی هم بگوید امام(ره) گفته مجلس، در رأس امور است. تهذیب نفس چیه؟ الآن مجلس و انتخابات مهم است تهذیب نفس همیشه وقت هست. خب آقا درست بفهم. این یک اصطلاح خاص است. امام(ره) وقتی می‌خواهد بگوید خیلی مهم است این تعبیر را به کار می‌برد. بله در حوزه قانونگذاری مجلس در رأس امور است. در حوزه امنیت کشور، جنگ در رأس امور است. در حوزه خودسازی تهذیب در رأس امور است. این‌ها با هم منافاتی ندارند. میزان چیست؟ بعد یک عده هستند مذهبی و سوپر حزب‌اللهی‌اند خیال می‌کنند مردم هر وقت رأی می‌دهند اگر به نفع این‌ها رأی دادند خداوند قلب‌های این‌ها را تصرف کرده! هر وقت ندادند همه این‌ها حرامزاده و منحرف و مردم کوفی‌اند! آقا دیدی به فلانی رأی دادند به ما ندادند؟ خاک بر سر این ملت! دین ندارند! شرف ندارند! آقا همه چیز به این سادگی نیست! نه، همه کسانی که طرف تو هستند برای خدا هستند نه همه کسانی که آن طرف هستند برای ضد خدایند درست مسائل را بشناس و درست داوری کن، و وظیفه‌ات هم در شکست و پیروزی یکی است.

این تعبیر، که ایشان راجع به سنت پیامبر دارند بحث می‌کنند به این نکته اشاره می‌کنم که این هم الآن مشکل بزرگ ماست. از جهت دیگری. قبل از حکومت یک جور. بعدش یک جور. مثلاً امام، حکومت‌های فاسد و جائر، جوانان جهان اسلام، حکومت‌هایتان را سرنگون کنید! تنش‌زدایی. از جوانان جهان اسلام می‌خواهند که سرنگون کنند و اتحاد جماهیر اسلامی را در دنیا برقرار کنند. خب حالا یک جا این حرف را زدند درست هم هست هدفی دارند. یک جای دیگر، ریئس جمهور فرانسه – میتران- خبیث، این همه داشت به صدام کمک می‌کرد، هواپیما، بمب، همه جا را می‌زد و می‌کشت و... بعد که رجایی رفت رئیس جمهور شد که دو ماه بعد هم شهید شد، توسط همان منافقینی که زیر چتر همان میتران در فرانسه بودند. رجایی جواب تبریک او را به جای این که مرسوم جواب بدهد – خلاصه و مضمون آن این است که – نوشت من اصلاً نمی‌خواهم تو به من تبریک بگویی، به منافقین و صدام کمک می‌کنی. گفت من نمی‌خواهم تو تبریک بگویی، تو این جنایات را کردی، این بمب‌ها را دادی، این موشک‌ها را دادی. حالا دقت کنید همان امامی که می‌گوید ما هسته‌های حزب‌الله را باید در سراسر جهان تشکیل بدهیم ما برای آمریکا و دشمن در منطقه منافع نمی‌گذاریم، ما رژیم‌های وابسته را باید سرنگون کنیم ما منتظر رهایی بشر از دست سرمایه‌داری و کمونیزم هستیم. همان امام به رجایی می‌گوید وقتی او به شما تبریک گفته، شما هم تشکر کن، آن حرف‌هایت را یک وقت دیگر یک جای دیگر بزن. این به لحاظ آداب و رسوم، وقتی او می‌آید به شما تبریک می‌گوید و تو می‌گویی غلط کردی تبریک گفتی، این به نفع اسلام نیست! این خلاف اخلاق اسلامی در روابط بین‌الملل است. ببینید با هم قابل جمع است. حالا یک عده آمدند همین را تا سال‌ها عَلَم کرده بودند که بله دیدید که امام به رجایی گفته که باید تشکر می‌کردی و استقبال می‌کردی و نباید طعنه می‌زدی. پس کلاً ما در روابط بین‌الملل در دنیا به هیچ قدرتی نباید طعنه بزنیم باید با همه مؤدب باشیم. با آمریکا و اسرائیل بگوییم ما ادب را رعایت می‌کنیم خیلی ممنون که شما پدر ما را درآوردید خیلی متشکر. برای این که آداب دیپلماتیک رعایت شود. حتی من دیدم بعضی از مسئولین درجه 1 جمهوری اسلامی در دهه 70 یواشکی می‌گفتند حالا بعدها علنی گفتند و می‌گویند. یادم هست دهه 70 بیانیه نوشته بودیم، طلبه‌ها و دانشجویان، من یک زمانی مشهد هرچه اعلامیه حوزه مشهد می‌داد من می‌نوشتم، طلبه‌ها، حوزه‌ها و مدارس علمیه، برای امام و انقلاب، و انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها هم بیانیه‌شان را خود من می‌نوشتم، یک روز یادم می‌آید وحدت حوزه و دانشگاه بود – این قضیه برای هزار سال پیش است – من یک بیانیه‌ای نوشتم به عنوان ما طلبه‌ها ما حوزه، خطاب به دانشگاه. رفقای طلبه رفتند از 10- 20 تا مدارس علمیه امضاء گرفتند خطاب به دانشگاه. بعد دیدم کسی نبود از این طرف بنویسد باز آن طرف هم کسی عقلش نمی‌رسد جواب بدهد! جوابش را هم باز خودم نوشتم 30- 40 تا انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌های مختلف امضاء کردند. یعنی نامه حوزه به دانشگاه، دانشگاه به حوزه را هر دویش خودم نوشتم. آن‌جا 20- 30 تا مدرسه‌های طلبگی و 20- 30 تا انجمن‌های دانشگاه امضاء کرده بودند. بعد همان وقت‌ها این آقای قمی – انشاءالله خدا او را ببخشد- با آن مقدمات قبلاً داشت، این اواخر روی لجبازی، حسادت با امام(ره) درگیر شد. می‌دانید که 3 – 4 نفر با امام(ره) درگیر شدند. سر مسائل شخصی که اتفاقاً امام(ره) هم دستور حصر آنان را داد که حق فعالیت سیاسی ندارند، حرف‌های اسرائیل را علیه امام و انقلاب تکرار کرد. یک بیانیه هم نوشتم از طرف رفقای حوزه، بچه‌های طلبه‌ها امضاء جمع کردند، خطاب به آقای قمی و آقای شریعتمداری که این‌طور مرجعیتی است که جلوی پرچم توحید و عدالت و امام می‌ایستید؟ بعد هم جبهه رفتم، نمی‌دانم عملیات بدر بود، این رفقای طلبه ما که این‌ها را توی مشهد تکثیر کرده بودند آمدند این‌ها را گرفتند! دو – سه نفرشان را بازداشت کردند که شما به مرجعیت اهانت کردید، این طفلک‌ها هم توضیح نداند کدام مرجعیت؟ این‌ها جلوی امام ایستاده بودند، ما را معرفی نکرده بودند،‌ من هم جبهه بودم. دوتایشان را گرفته بودند برده بودند، یکی‌شان را خیلی اذیت کرده بودند، دنبال این بودند که چه کسی این‌ها را نوشته است؟

-داشتم چه می‌گفتم که به این‌جا رسیدم؟- آهان! انشاءالله می‌خواستم این را بگوید که «الَّذینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضینَ» تکه تکه می‌کنند، یک می‌آمدند امام گفته، آن‌طوری نامه ننویس. همین یکی را برمی‌داشتند و کل آن حرف‌های انقلابی صدور انقلابی امام را که همین‌طور واضح می‌گفت بروید سرنگون کنید، آن‌ها را انگار امام نگفته است! طوری شد که مدت‌ها حرف‌های امام(ره) گفته نمی‌شد. من یادم هست که اولین بار بعد از چند سال که رفتم این‌ها را گفتم، در چندتا دانشگاه تهران در دهه 70، با من برخورد شد! یکی زنگ زد من را احضار کرد که باید بیایید توضیح بدهید! گفتم تو توضیح می‌خواهی تو باید بیایی پیش من، من پیش تو نمی‌آیم. نمی‌دانم اداره کجا بود؟ آمد، گفتم تو چی می‌گویی؟ گفت این حرف‌ها تضعیف نظام و انقلاب است. گفتم عمو! این‌ها حرف‌های امام(ره) است. برو امام را از توی قبرش دربیاور و بازداشت کن! بعد آخرین حرفش این بود که خب در آن شرایط مصلحت بوده ولی الآن دیگر مصلحت نیست. گفتم تو الآن تشخیص می‌دهی که مصلحت چیست؟

باز این طرف یکی شعارهای انقلابی امام را ببیند، این شعار را که آقا، یک آدابی هم هست، یک حقوق متقابلی هم هست. هم پروتکل‌ها باطل نیست بعضی‌هایش را باید رعایت کنی. «... جَعَلُوا القُرآنَ عِضینَ» معنی‌اش همین است. تکه تکه کردن قرآن و بخش بخش، گزینشی عمل کردن. این که «یقوم الناس بالقسط» حالا جدا از تعلیم مفاهیم الهی، قیام به قسط خودش مستقلاً یک انقلاب تمام عیار صددرصدی پر از خطر است. شما فرض کنید برای توحید به جنگ شرک و بت‌پرستی نروید. به مردم نگویید که بت‌هایتان را بشکنید، به مردم نگویید که شراب نخور، حق نداری شراب بخوری، سکس غیر اخلاقی نباید داشته باشی، ربا نباید بگیری، زنا نباید باشد، خود این‌ها که ظاهراً به سیاست ربط ندارد، خود این‌ها کافی است که برای تو صدهزارتا دشمن درست کند! جدا از این‌ها بعد بگویی قسط! از این به بعد قسط! عدالت! همه باید به حقوق‌شان برسند و همه در برابر خدا مساوی‌اند! باز خود این شعار است. عدالت اجتماعی یک کار کاملاً سیاسی است. چه کسی می‌گوید انبیاء برای ادامه قسط نیامده‌اند؟ ضد قرآن است. کی می‌گوید برای اقامه قسط آمدند ولی اقامة قسط، یک امر سیاسی نیست. واقعاً نیست؟ قسط غیر از سیاست چیست؟ قسط، مبارزه با ظلم سیاسی اقتصادی است، در رأس آن مبارزه با حکومت‌هاست، صاحبان قدرت و ثروت است. خب این کار مدیران کشور است و این از اهداف انبیاء است. همه انبیاء از ابراهیم تا پیامبر(ص) و از نوح تا پیامبر(ص)، همه از قبل همین بود. مسئله‌ی الگوسازی برای جهان، و جهانی عمل کردن، حتی در شهر کوچک مکه. یعنی اگر منطقه‌ای عمل می‌کنی باید جهانی بیندیشی. اصلاً معنی صدور انقلاب همین است که اگر واقعاً این ارزش‌های انقلابی به نفع انسان است چرا باید این‌جا محدود بماند؟ همه بشریت حق دارند این سخنان را بشنوند و آموزش ببینند و از این ارزش‌ها و حقوق برخوردار بشوند. ببینید انقلاب اگر قابل صدور نباشد ارزش صدور و جهانی شدن نداشته باشد، اصلاً انقلاب نیست، اصلاً انقلاب در همان محدوده خودش هم به درد نمی‌خورد. اگر انقلاب، انقلاب است و انسانی است و مفید است، حتماً می‌تواند و باید جهانی شود. تا قبل از اسلام، ممکن بود بگویید پیامبران، هیچ کدام جهانی نبودند. می‌دانید حتی حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) مأمور به جهان نبودند، این‌ها مأمور به بنی‌اسرائیل بودند. ولی پیامبر اکرم(ص) که خداوند فرمود ما تو را فرستادیم «للنّاس کافّه» برای همه بشریت تا ابد. این دیگر مأموریت جهانی است و اصل بر گسترش آن است.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha