شبکه افق - 18 شهریور 1400

امام حسن (ع ) و خیانت گام به گام ( ارتدادهای "عادی شده")

شهادت امام حسن ع ، به روایتی _ نشست ( بیعت به "میل"؟ جهاد به "زور"؟ )_ ۱۳۹۸ {دانشگاه عباسپور}

بسم‌الله الرحمن الرحیم

امام حسن(ع) در واقع مشاور اصلی امیرالمؤمنین(ع) و بازوی اصلی علی‌بن‌ابیطالب(ع) در مسئله حکومت و اجرای عدالت است و در جنگ‌هایی که بر علی تحمیل شد، سه جنگ تحمیل شد همه جا یک سردار اصلی امیرالمؤمنین امام حسن(ع) است. امام حسن(ع) در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع) یک جوان 32 ساله هستند و بازوی اصلی امیرالمؤمنین(ع) است. وقتی که شورش و جنگ جمل می‌شود اولاً وقتی علیه عثمان شورش شده، امیرالمؤمنین می‌گویند حق با منتقدین است چون رانت‌خواری و فساد اقتصادی در حکومت بخصوص آن سال‌های آخر حکومت خلیفه سوم خیلی زیاد شد. منابع و بزرگان اهل سنت نگاهی که به خلیفه سوم دارند با نگاه‌شان به دو خلیفه اول متفاوت است یعنی از خلیفه اول و دوم محکم دفاع می‌کنند ولی از خلیفه سوم بخصوص سال‌های آخرت خلافت محکم دفاع نمی‌کنند و بعضی از بزرگان اهل سنت معتقدند که انحراف در خلافت شروع شد چون باندبازی سوء استفاده از بیت‌المال، رانت خواری، اشرافیگری در حکومت و قوم و خویش بازی کم‌کم شروع شد. علی(ع) سر همین قضیه با حکومت اصطکاک داشت و می‌گفت من به خلیفه دوم نقد داشتم ولی از آن جهت این‌ها مشکل این‌طوری نداشتند. سبک حکومت, حکومت پیامبر واسلامی نیست. وقتی شورش شد موضع حضرت امیر(ع) نقد واجب است امر به معروف و نهی از منکر واجب است انحراف از حکومت اسلامی پیش آمده، فساد اقتصادی دارد گسترش پیدا می‌کند اما روش‌های خشونت‌آمیزی که بعد منجر به این شد که مسلحانه جمعیت داخل مقرَ حکومت ریختند و خلیفه در حالیکه روزه داشت و مشغول قرائت قرآن بود او را کشتند این شیوه را قبول نداشت. می‌فرماید که روش‌تان خشونت‌آمیز است من این روش را قبول ندارم اما اعتراض‌تان درست است این‌ها باید اصلاح کنند از عدالت فاصله گرفتند ولی این روش خشن که محاصره کنید کاخ را ببندید و توی دارالاماره بریزید و بکشید این روش درست نیست و می‌دانید وقتی مردم او را کشتند گفتند مسلمان نیست و نگذاشتند که در قبرستان مسلمین دفن کنند و در نگذاشتند در بقیع دفن شود بردند اون پشت توی یک باغی دفن کردند که البته الآن جزو قبرستان بقیع شده اما آن موقع یک باغ شخصی بود که بعضی‌ها می‌گویند یهودی بود آنجا بردند دفن کردند به این معنا که از طرف امیرالمؤمنین(ع) امام حسن مسئول هستند که هم اعتراضات مردم را به خلیفه عثمان منتقل کنند که مشکلات را حل کند. چرا به دامادت مروان 500 میلیون ازبیت‌المال داده‌ای؟ چرا این کار را کردی؟ چرا آن کار را کردی؟ از یک طرف امام حسن(ع) از طرف علی‌بن‌ابیطالب(ع) مأموریت دارد که مراقب باشد که جمعیت داخل خانه نریزد و به روش خشنی خلیفه کشته بشود. کاری که بعداً شد! حتی آب را بستند. چند نوبت امام حسن(ع) آب داخل خانه بردند که این‌ها تشنه نمانند و به جمعیت می‌گفتند که از خانه فاصله بگیرید و بیرون بروید فاصله بگیرید. می‌دانید جمعیت هزاران نفر اطراف خانه خیمه زده بودند مثل انقلاب مخملی‌های الان! و یک ماه، گاهی بعضی‌ها گفتند بیشتر، جمعیت نمی‌رفت. از مصر و بصره و از جاهای مختلف آمده بودند و اعتراض داشتند که فساد اقتصادی زیاد است و هر روز اعتراض, هر روز تومار و نامه و هر روز نماینده می‌فرستادند که مذاکره کنند و... و بالاخره جمعیت ریخت و ایشان را کشت. خب امام حسن(ع) از یک طرف مراقب بودند که جمعیت درخانه نریزد خشونت و خونریزی و خلیفه‌کشی نشود و هم از آن طرف حرف مردم را به خلیفه می‌رساندند و می‌گفتند که اجرا کن اصلاح بکن، چند وقت که ما داریم به شما می‌گوییم این طرز درست نیست جلوی فسادهای اقتصادی و اختلاس را بگیر! این هم یک نقش امام حسن(ع). که حالا جالب است بعداً همین‌هایی که در قتل عثمان دست داشتند و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین مراقب بودند که خلیفه کشته نشود و شد، همان‌ها بعداً امیرالمؤمنین و امام حسن را متهم کردند که شماها جزو قاتلین عثمان هستید! شماها دست‌تان به خون خلیفه سوم آلوده است! جالب است که امام حسن(ع) در راه است برای این که خلیفه کشته نشود کتک خوردند ولی باز هم این اتهامات بوده است. ببینید جوسازی سیاسی به چه صورت بوده است! مردم با علی‌بن‌ابیطالب(ع) بیعت می‌کنند. عرض کردم که تقریباً نفر اول شخص امیرالمؤمنین(ع) امام حسن(ع) است. مسائل مهمی در مأموریت‌های مهم داشتند. وقتی که شورش جمل می‌شود طلحه و زبیر که اولین کسانی هستند که با علی بیعت کردند که این‌ها از اول با ابوبکر مخالف بودند بیعت نمی‌کردند حتی در قضایایی که اطراف خانه امیرالمؤمنین بعد از پیامبر اتفاق افتاد آن‌جا هم همین طلحه و زبیر محکم جلوی آن‌ها ایستادند حتی زبیر شمشیر کشید مسلحانه خواست با جریان عمربن‌خطاب درگیر شود برای دفاع ازحق علی. و جزو اولین کسانی هم بودند که اولاً این‌ها درخود شورش علیه عثمان دست داشتند هم جناب طلحه بوده و هم جناب زبیر بوده است. جناب عایشه که با علی‌بن‌ابیطالب(ع) مشکل داشت ایشان با عثمان هم مشکل داشت. حتی یک جا نقل شده در منابع اهل سنت که جناب عایشه می‌گوید «اقتلوا» و یک اسمی می‌آورد که یهودی کافر است خلیفه را تکفیر کرده، یعنی بکشید غیر مسلمان را. عایشه بعدها هم با معاویه، بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و براندازی حکومت امام حسن(ع) با معاویه همکاری‌هایی کرده اما به معاویه هم اعتراض می‌کند و طبق بعضی از نقل‌ها در منابع اهل سنت معاویه فقط امام حسن را ترور و مسموم نکرده، حتی عایشه را هم به احتمال قوی معاویه مسموم کرد و طبق یک نقلی ایشان را در یکی از مسیرهای سفر در چاه انداختند او را هم ترور کرده است. چنان که سعدبن‌ابی‌وقاص که با علی بیت نکرد معاویه را هم قبول نداشت ولی وقتی که با معاویه روبرو شد به جای این که بگوید سلام بر خلیفه، گفت سلام بر پادشاه و سلام بر شاهنشاه! سلام علیک ایها المَلِک! معاویه گفت چطور به من خلیفه نگفتی؟ گفتی ملک؟ سعد گفت چون تو مثل خلیفه حکومت نمی‌کنی مثل ابوبکر و عمر و علی حکومت نمی‌کنی تو هیچ شباهتی به پیامبر نداری! تو مثل شاه ایران داری حکومت می‌کنی. تو شاهنشاهی! تو مثل شاهنشاه‌ها داری حکومت می‌کنی. همین سعد ابن‌ابی‌وقاص که با علی بیعت نکرده همین را هم معاویه مسموم کرده و ترور کرده است. ببینید یک جنگ قدرت پیچیده، جناح‌بندی‌های عجیب و غریب که این تصور که بعضی‌ها فکر می‌کنند شیعه و سنی ‌دو گروه هستند! این‌طوری نیست، داخل خود آن جماعتی که به عنوان اهل سنت می‌شناسید که کسانی که با علی اصطکاک داشتند یا حداقل بیعت نکردند خودشان ده‌ها جریان هستند و درگیری‌های شدید در داخل دارند. جنگ جمل که می‌شود امام حسن(ع) باز در مرکز حضور دارد یعنی امیرالمؤمنین(ع) ایشان را می‌فرستند که مردم کوفه و مردم مختلف در شهرهای دیگر را سازماندهی کنند و عملاً یکی از فرماندهان اصلی جبهه باشند. در جنگ صفین هم همین‌طور است سردار یکی از جبهه‌های اصلی امیرالمؤمنین(ع) امام حسن(ع) است و نقل شده در یکی از جنگ‌ها این‌قدر امام حسن(ع) شهادت‌طلبانه حرکت می‌کرد و به عمق دشمن می‌رفت، هم امام حسن و هم امام حسین(ع) که در این دوران 32 س- 33 ساله بودند که از امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه نقل شده که مدام سفارش می‌کند این‌قدر جلو نروید بعد می‌بیند که این‌ها آقازاده‌هایی هستند که جلوتر از همه جبهه می‌روند. آقازاده واقعی‌اند! آقازاده به معنی درست کلمه حسن و حسین هستند که از همه کمتر می‌خورند و از همه بیشتر فداکاری می‌کنند این‌قدر این‌ها در عمق دشمن می‌رفتند که در نهج‌البلاغه هست که حضرت امیر(ع) فریاد زدند که جلوی این دوتا جوان را بگیرید اگر این دوتا کشته و شهید شوند برای همیشه نسل رسول‌الله قطع می‌شود. این‌ها را اگر ولشان کنید تا شهید نشوند جلو می‌روند. خب امام حسن در همه صحنه‌ها هستند. حالا نوبت خود ایشان است. امیرالمؤمنین(ع) ترور می‌شوند در وضعیت کاملاً جنگی، یعنی معاویه بیعت نکرده، در تمام این 4 – 5 سال عملاً جهان اسلام را به دو بخش تقسیم کرده است. بخش غربی جهان اسلام را که منطقه شام یعنی سوریه و لبنان، فلسطین، بخشی از اردن، همین‌طور شمال آفریقاست اینها را اجازه نمی‌دهد که به اطاعت علی‌بن‌ابیطالب دربیایند عملاً حکومت اسلامی و خلافت اسلامی را به دو بخش شرقی و غربی تقسیم کرده است. در تمام آن چند سال معاویه با علی(ع) بیعت نمی‌کند. البته اول منتظر می‌ماند که علی(ع) آمد او را ابقاء کند بگوید خیلی خوب ما بیعت می‌کنیم ولی اگر علی(ع) این را می‌خواهد بردارد بیعت نکند منتها نمی‌تواند بگوید که بیعت نمی‌کنم باید یک بهانه‌ای بیاورد، بهانه‌اش هم خون عثمان است. و جالب است وقتی که حضرت امیر(ع) می‌آیند کسانی که مثل مغیره‌بن‌شعبه می‌آیند به حضرت امیر(ع) می‌گویند معاویه در زمان خلفای قبلی آن‌جا بوده، این‌ها آن‌جا خیلی پایگاه دارند اصلاً مردم خیلی جاها از اسلام جز همین که این‌ها گفتند چیزی نشنیدند و فکر می‌کنند این‌ها اسلام هستند. می‌دانید که بعد از سقوط بنی‌امیه مردم شام بعداً که بنی‌عباس سر کار آمدند و گفتند ما جزو اهل بیت پیامبر هستیم گفتند ما اصلاً نمی‌دانستیم که پیامبر(ص)... ما فکر کردیم تنها قوم و خویش‌های پیامبر همین معاویه این‌ها هستند! ما فکر کردیم اهل بیت این‌ها هستند! ما نمی‌دانستیم اهل بیت دیگری هم غیر از این‌ها هست که بنی‌عباس هستند. حالا علی(ع) و فاطمه(س) هیچی. این‌قدر شستشوی مغزی قوی بوده! امیرالمؤمنین(ع) که ترور می‌شوند پایگاه مردمی امام حسن(ع) را که عرض کردم که به لحاظ کمّی بالاتر از همه خلفاء حتی دوران آخر علی‌بن‌ابیطالب(ع) است ده‌ها هزار نفر همان روزی که امیرالمؤمنین(ع) شهید شدند و دفن شدند آمدند با امام حسن(ع) بیعت کردند. این ده‌ها هزار نفر در کوفه، با بقیه فرق می‌کند این ده‌ها هزار یعنی ده‌ها میلیون. چون کوفه پایتخت و عاصمه مرکز حکومت است تمام جناح‌ها و جریان‌های اصلی جهان اسلام، رهبران‌شان بیعت آن‌ها یعنی بیعت کل امّت. علاوه بر آن بعد از کوفه که مرکز بود و ده‌ها هزار جمعیت برای بیعت هر روز صف می‌بستند و راهپیمایی بود، کل حجاز، کل ایران، مدام نمایندگان‌شان را گروه برای بیعت می‌فرستادند که ما شما را قبول داریم. امام حسن(ع) فرمودند که وقتی پدر ما علی‌بن‌ابیطالب(ع) شهید شد «کان عَلی احدث جیش و اشَدّهم خلافاً» یک سپاهی که چند دسته شده بود و اختلافات شدیدی داشت ریشه می‌دواند طرف پدر من این‌ها بودند اما وقتی که من آمدم «اتوع جند و اخلفهم خلافا» همین‌هایی که من می‌دیدم تا چند ماه پیش با همدیگر اختلاف دارند و دعوا می‌کنند و هرچه علی‌بن‌ابیطالب(ع) می‌گوید آن اواخر دیگر اطاعت نمی‌کنند شعار می‌دهند اما عمل نمی‌کنند دیدم همه این‌ها آمدند با من بیعت کردند. یعنی ظاهر قضیه این بود که اختلافات تبدیل به اطاعت‌پذیری شد و همه با من بیعت کردند ظاهر قضیه این بود که وضع درست می‌شود «کان اطوع للحسن» همه در برابر امام حسن(ع) اطاعت‌پذیرتر شدند یعنی ظاهر قضیه این بود که این طرف قضیه امام حسن(ع) بیشتر از سال آخر امیرالمؤمنین(ع) خواهد بود و «احبهم فیه من ابیه» ظاهر قضیه این بود که الآن پایگاه مردمی امام حسن(ع) از پدرش علی بیشتر است. چون علی در آن 4 – 5 سال سه‌تا جنگ و درگیری‌ها داشت یک عده خوب مخالف شده بودند که یک عده بزرگ آن‌ها خوارج هستند که این‌ها یاران و سربازان علی(ع) بودند این‌ها انشعاب کردند. یکی از همین‌ها هم علی(ع) را کشت بعضی از فدائیان علی بودند که دشمن علی شدند.

می‌خواهم بگویم درس‌هایی که برای امروز می‌گیریم که چطوری روی ائتلاف و اختلاف‌ها باید نگاه کرد؟ ظاهر قضایا چیست باطن آن چیست؟ این جمعیتی که این‌طوری آمده بیعت کرده، چطوری شده که 6 یا 8 ماه بعد حکومت سقوط می‌کند؟ اصلاً حکومت امام حسن(ع) در وضعیت جنگی بوجود آمده یعنی معاویه قبول نکرده، درگیری شروع شده، بعد از جنگ صفین دوباره امیرالمؤمنین(ع) دارند برای یک نبرد بزرگ آماده می‌شوند که این بار کار معاویه ساخته بشود و کل جهان اسلام یکپارچه بشود. امیرالمؤمنین داشت یک سپاه صد هزار نفری آماده می‌کرد برای یک جنگ فیصله‌بخش که کار معاویه ساخته بشود. وسط این قضایا امیرالمؤمنین(ع) ترور شدند وقتی امام حسن(ع) آمدند در واقع دو طرف داشتند آماده جنگ بزرگ‌تر و جنگ اصلی می‌شدند. ظاهر این قضایا و باطن قضایا و چه اتفاقی می‌افتد که ظرف چند ماه این‌طوری شعار می‌دهند و آن‌طوری عمل می‌کنند؟ - به حدّی که حالا فرصت نشد عرض کنم – به حدّی آن آخر که امام حسن(ع) مجبور به پذیرش صلح و آتش‌بس می‌شوند و قرارداد 598 را با معاویه امضاء می‌کنند کار به جایی رسیده که دوبار از نیروهای خودشان در پشت جبهه ترور شدند یعنی وقتی که بحث قرارداد صلح با معاویه پیش می‌آید امام حسن(ع) مجروح هستند و خونریزی دارند بعد فرمودند از همین‌ها برمی‌دارند من را کت‌بسته و سالم تحویل معاویه می‌دهند با ذلّت من را به عنوان اسیر تحویل بدهند بعد هم او که جرأت نمی‌کند من را بکشد با ذلّت من را آزاد می‌کند و ما می‌شویم آزادشده‌های این‌ها در حالی که این‌ها آزادشده‌های پیامبر هستند و لذا من هیچ انتخاب دیگری ندارم جز قرارداد! یعنی به لحاظ نظامی سپاه کلاً از هم پاشیده است یک شکست قطعی نظامی است که امام حسن(ع) با آن قرارداد آن را به یک پیروزی بزرگ سیاسی تبدیل می‌کنند. موضوع بیت مردم هم واضح بود امام حسن(ع) کلاه کسی را برنداشت آن کاری را که می‌خواست بکند گفت آن کاری را که نمی‌خواست بکند نگفت. بیعت مشروط هم از کسی قبول نکرد، بعضی‌ها گفتند ما به شرط جنگ بیعت می‌کنیم! اگر قوی می‌دهی با معاویه بجنگی بیعت می‌کنیم. بعضی‌ها گفتند ما بیعت می‌کنیم به شرط صلح. اگر قبول کنی و قول بدهی که نمی‌جنگی بیعت می‌کنیم! امام حسن(ع) گفت نه به شما قول می‌دهم نه به شما قول می‌دهم. «بایعه اصحاب علی» نیروهای پدرش علی با حسن بیعت کردند «علی حرب من حارب و سلمٍ من سالم» گفتند چه جنگ، چه صلح، تصمیم با تو. بنابراین ما بدون قید و شرط با شما بیعت می‌کنیم. تشخیص با خود شما. تشخیص امام حسن(ع) هم به حرب و جنگ بود منتها می‌دانستند که این‌ها اهلش نیستند. شعار گنده گنده می‌دهند دهان‌ها خیلی باز است اما پای حرف‌هایشان نمی‌ایستند فقط هم کوفه و عراق نبود، غیر از شام، کل جهان اسلام با امام حسن(ع) ظرف همان چند ماه بیعت کردند نماینده‌های مردم از مدائن، از حجاز، یمن، از خراسان، مدام می‌رفتند بیعت می‌کردند که ما با پسر علی، تو را به عنوان خلیفه اسلامی قبول داریم. بیعت جدی بود معلوم و واضح بود مبهم نبود و صف‌بندی از همان اول آشکار بود. امام حسن(ع) دوپهلو حرف نزد. فرمود این آدم ظالم و فاسد است و بعداً هم که صلح شد فرمودند به خدا سوگند اگر کنار من می‌ایستادید تا ابد با این خبیث فاسد می‌جنگیدم چون این حکومت فاسد قلّابی، عین حکومت کفر با روکش اسلام است. منتهی وقتی که اهل آن نیستید من که به زور نمی‌توانم شما را به جهاد ببرم. وقتی که قرارداد صلح از طرف دشمن آمده، امام حسن(ع) آمدند متن سخنرانی را توی مسجد برای مردم خواندند که آقا او دارد این را می‌گوید من دارم این را می‌گویم قضیه این است، شما باید هزینه بکنید شما باید بایستید، شما بیعت کردید، می‌دانید من کی‌ام، می‌دانید او کیست، چه می‌کنید؟ یک مرتبه جمعیت از گوشه و کنار داد زدند که آقا صلح، آقا بس است، دیگر جنگ نه، سه تا جنگ زمان پدرت شد دیگر بس است! از آن طرف فرماندهان امام حسن(ع) را معاویه یکی یکی خرید که آن‌ها یکی یکی خیانت کردند که من عرضم را با بخشی از این نامه‌ها و خیانت‌های آن‌ها ختم می‌کنم. این‌ها چیزهایی است که ما باید امروز مواظب آن باشیم که چطوری خیانت به امام حسن(ع) شد و چطوری حکومت عدل و توحید فروپاشیده شد و حکومت یک انسان فاسد که از کودکی خون دشمنی با اسلام در رگ‌هایش بود و شیر مادر بدکارة زناکارش هند، شیر خصومت علیه اسلام بود، نوشید. حالا پدرش هم مشهور است که ابوسفیان است. می‌دانید که چهار نفر ادعای پدری معاویه را داشتند! چون با مادرش رابطه داشتند. هند مادر معاویه، حداقل 5 – 6تا دوست پسر داشته که با این‌ها خوابیده، و غیر از ابوسفیان 4 نفر دیگر مطرح‌اند که ممکن است این‌ها پدر معاویه باشند. این زیادبن‌ابیه را شنیدید که پدر عبیدالله‌بن‌زیاد است که در کربلا آن کارها را کرده، چرا به او می‌گویند زیادبن‌ابیه، یعنی زیاد پسر باباش، برای این که معلوم نبود پدرش کیست. مثل جاهلیت امروز غرب بوده، آن موقع روابط آزاد زن و مرد بود، یعنی هر زنی غیر از این که شوهر داشت با 4 – 5تا مرد رابطه داشت. مرد که زن داشت، با ده‌ها زن رابطه داشت عین همین فرهنگ و سبک زندگی غرب که در خیلی جاها رایج است این مسئله دوست دختر و پسر، و روابط نامشروع خیلی عادی و رایج بود و حالا بعضی‌ها فقیر بودند فاحشه بودند اما خیلی‌ها فقیر و فاحشه نبودند به عنوان فاحشه نبود اصلاً رابطه‌های آزاد سکسی و جنسی بود. یعنی مشروبات الکلی، قمار، و زنا، روابط نامشروع، همین چیزهایی که الآن در سبک زندگی مدرنیته مطرح است دقیقاً همین‌ها قبل از اسلام بر جزیره‌العرب حاکم بود و در بین این جریان‌ها. خب آن زیادبن‌ابیه سر پدرش که کیست اختلاف بود این آقا جزو مسئولین حکومت اسلامی هم بود! بعد مثل امروز که DNN که نمی‌گرفتند یک علمی به نام قیافه‌شناسی بود و علم انساب، که کسانی بودند متخصص که یکی نسب‌ها را می‌شناختند و یکی هم کسانی که معلوم نبود پدرش کیست از روی قیافه می‌گفتند این به فلانی و فلانی شباهت دارد ولی به این دلایل شبیه فلانی است. این هم که می‌گویند بچه را فامیلی پدر را بگذارید بعد من می‌بینم که بعضی‌ها فمینیست‌بازی که آقا چرا نام پدر را می‌گذارید نام مادر را بگذارید، برای این که مادر هرکس که معلوم است پدرهایشان معلوم نبود که کی هستند؟ خب هرکس که آدم را می‌زاید مادر است اما پدرش کیست؟ الآن در بسیاری از کشورهای جهان آن‌جا مشهور است که می‌گویند توی خیابان که می‌روی مادرت که معلوم کیست اما هر مردی توی خیابان ممکن است بابای تو باشد! نمی‌دانند پدرشان کیست. و لذا این بچه‌ها درست می‌شدند مردها بچه‌ها را به گیس خانم‌ها می‌انداختند و می‌رفت با یک زن دیگر! زن می‌ماند و بچه‌اش. اسلام می‌گفت باید نام پدر معلوم باشد که مال بد، بیخ ریش صاحبش! باید معلوم باشد که پدرت کیست مسئولیت او را بپذیری. نه این که هی با این زن بچه پس بیندازی باز بروی سراغ یک زن دیگر، مرد از خدا می‌خواهد که اسم زن روی بچه باشد نه اسم باباش. یا می‌گویند حضانت، چرا حق حضانت به مرد می‌دهید؟ حضانت حق نیست مسئولیت است، تکلیف است، بازدارنده طلاق است. حضانت یعنی این که مرد نمی‌تواند با هر زنی ازدواج کند بعد چندتا بچه پس بیندازد دوباره او را طلاق بدهد باز با یک زن دیگر، آن زن بماند و آن بچه‌ها، که امکان مجدد یک زنی که سه – چهارتا بچه دارد چند درصد است؟ خب آقا بچه پس انداختی مسئولیت بچه‌ها با توست، اگر هم طلاق میگیری آن زن باید امکان تشکیل خانواده مجدد را داشته باشد که یک مرد دیگری بیاید با این زن، یک وقت یک زنی هست طلاق گرفته با او ازدواج می‌کند یک وقت یک زنی با سه تا بچه است، خب چقدر امکان تشکیل خانواده مجدد این زن هست؟ این حضانت برای دفاع از حق کودک و در واقع حق زن است. بازدارنده علیه مردم است فشار روی مردم است که نتواند با زنان مختلف بچه پس بدهد و طلاق بدهد و برود دنبال کارش. کاری که الآن در دنیا رایج است.

و جالب است که یک وقتی این زیاد، این که پدرش کیست اختلاف شد، علم قیافه‌شناس آوردند گفت پدرت فلانی و فلانی است. معاویه که بعداً خلیفه شد یک وقتی به او نامه نوشت که چطوری داداشی؟ گفت ببین بابای من بابای تو هم هست. حالا بابای خودش مشکوک بود ولی می‌گفت تو داداش منی. لذا تو هم می‌توانی بگویید زیادبن‌ابی‌سفیان! که این هم یکی از بدعت‌هایی بود که گذاشت که رسماً بچه‌های زنا را به عنوان خانواده رسمی تلقی می‌کردند. خطر امروز و هر روز است. این جمعیتی که آمده با امام حسن(ع) بعیت کرده، این وضعیتی که پیش آمده، این که بعد امام حسن(ع) به جمعیت فرمودند من برای خودم وارد سیاست و حکومت نشدم و نه به خاطر خودم می‌خواهم بجنگم برای من راحت‌ترین انتخاب و تصمیم این است که همه چیز را رها کنم و بروم مشغول عبادات شخصی‌ام بشوم هیچ نیازی به شما و به هیچ کس ندارم اما نگران – دقت کنید این‌ها عبارات امام حسن(ع) است قبل از آن صلح و قرارداد – اما من نگران نه شما فقط، بلکه نگران نسل‌های بعد شما و فرزندان شما هستم از الآن دارم می‌بینم که بچه‌های شما در خانة بچه‌های این‌ها هستند، یعنی این فاجعه و فساد و دیکتاتوری تا نسل‌های بعد ادامه پیدا خواهد کرد شما فقط برای خودتان تصمیم به ذلّت نمی‌گیرید که تسلیم شوید! دارید تصمیم می‌گیرید که تا نسل‌ها فرزندان شما ذلیل و تسلیم در برابر این‌ها بشوند و نسل‌های بعد از این‌ها. دارند می‌بینم بچه‌های شما در خانه بچه‌های این‌ها صف می‌کشند دست گدایی دراز می‌کنند که بخشی از حق خودشان را از این‌ها گدایی کنند و آن‌ها به آن‌ها نمی‌دهند. من نگران شما و نسل‌های بعد از شما هستم. بخاطر شما می‌خواهم بجنگم. خب آن‌ها هم شعار دادند، خیلی سروصدا کردند، ولوله و هلهله! بعد از آن که قضیه قرارداد آمد، درگیری‌های داخلی و پشت جبهه، شعار و جناح‌بندی و اختلاف و.. که آقا جنگ بس است، تا کی هی شعار مرگ بر ... جنگ جنگ تا پیروزی؟ حالا جالب است کنار این‌ها یک اقلیتی هم هستند که بعداً قرارداد شد که این‌ها به امام حسن(ع) اعتراض کردند که تو ما را ذلیل کردی! ما به خاطر جنگ با تو بیعت کردیم! فکر کردیم تو جنگ می‌کنی و با معاویه می‌جنگی! اگر می‌دانستیم که تو مصالحه می‌کنی با تو بیعت نمی‌کردیم. تو هم مثل پدرت مشرک شدی!‍ دو طرف یک چنین دیدگاه‌هایی است. وقتی امام حسن(ع) فرمودند این قضیه و این قضیه است باید بجنگیم، اهل آخرت هستید باید بجنگیم، دنبال شرف و عزّت هستید باید بجنگید. شرف و عزت نمی‌خواهید آزادی و رفاه و کرامت و غرورتان را می‌خواهید داشته باشید؟ می‌خواهید تحقیر نشوید باید بجنگید! دنیا و امنیت می‌خواهید؟ باید بجنگید. هزینه سازش از هزینه چالش خیلی بیشتر است. اهل دنیایی باید مقاومت کنید اهل آخرت هستید باید مقاوت کنید. دارد می‌آید برای براندازی! من را می‌شناسید این را هم می‌شناسید، شما با من بیعت کردید نظر من به جنگ و مقاومت است. خب این حرف‌ها را زدند بعضی‌ها از این طرف و آن طرف، بعضی از این سران قبایل داد زدند که نه آقا ما دیگر نمی‌خواهیم بجنگیم. این وسط، تحلیل غلطی که توی ذهن بعضی‌ها آمد و خیلی‌ها این را گفتند که ما زمان علی مقاومت کردیم، سه تا جنگ بر ما تحمیل شد، ده‌ها هزار نفر از دو طرف کشته و شهید شدند، همه هم ظاهراً مسلمان، خب حالا این‌طوری را امتحان کنیم، یک مذاکره کنیم، یک قراردادی امضا کنیم حالا معاویه هم آمد آمد! بالاخره کافر که نیست! بعد هم او پیشنهاد صلح داده! خب صلح کنیم ببینیم چه می‌شود؟ به خوبی و خوشی و خرّمی کنار هم! از آن طرف نیروهایی را می‌فرستاد، از آن طرف پیشنهاد صلح کرد در حالی که برای جنگ داشت می‌آمد – تاکتیک‌های دشمن را دقت کنید – همین الآن دشمن چطوری است؟ الآن آمریکا صهیونیست‌ها مدام صحبت از صلح، حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، پشت تمام تروریست‌ها، تروریزم، دیکتاتوری‌ها، کودتاها، جنگ‌ها، سلاح‌های اتمی خود همین‌ها هستند معاویه هم مثل این‌ها عمل می‌کرد. به ظاهر سخنرانی می‌کرد، جنگ بس است! صلح کنیم صلح صلح، تا کی خونریزی؟ تا کی برادرکُشی؟ تا همان زمانی که داشت به سمت کوفه لشکرکشی می‌کرد که بیاید کوفه را براندازی کند و کل جهان اسلام را بگیرد. از یک طرف شروع کرد به شایعه، و نیروهای جاسوس را فرستاد پشت جبهه برای جنگ روانی – فرصت نیست وگرنه من 10- 15 نمونه از شایعه‌پراکنی‌ها و جنگ‌های روانی این‌ها را برایتان عرض می‌کردم – که چطوری یک مرتبه در یک شهر شایعه می‌کردند با این که فضای مجازی و اینستاگرام و تلگرام و توئیتر هم نبود ولی مثل همین‌ها کار می‌کردند! یک مرتبه در شهر یک شایعه، همه باور می‌کردند و با همدیگر پچ پچ می‌گفتند. کل آن دروغ! گروه‌های جاسوسی می‌فرستادند. فقط دو نمونه از تیم‌های جاسوسی و جنگ روانی معاویه را پشت جبهه امام حسن(ع)، نیروهای اطلاعاتی امام حسن(ع) شناسایی کردند و گرفتند که امام(ع) فرمودند همان‌جا اعدام‌شان کنید که هم مردم بفهمند که این‌ها چطوری دارند کار می‌کنند هم حلقه‌ها و گروه‌های جاسوسی و نفوذی و جنگ روانی‌شان در شهرهای دیگر نتوانند افکار عمومی را بهم بریزند. از آن طرف کار دیگری که کردند سراغ خواص آمدند – این بخش آخر عرایضم را خواهش می‌کنم توجه کنید – همه آن کارها الآن هم دارد می‌شود! آمدند با شیشه‌های شراب، پول‌های هنگفت، و زنان زیبا و برهنه، بعضی از بزرگان جهان اسلام را فریب دادند یعنی فاسد کردند. به این‌ها معاویه رسماً و خصوصی نامه می‌نوشت و به بعضی از این‌ها می‌گفت دختر خودم را به تو می‌دهم، داماد خودم شو! به یکی می‌گفت تو اگر با من همکاری کنی بخشی از حکومت شام، بخشی از فرماندهی، بخشی از ارتش بزرگ جهان اسلام را به تو می‌دهم. به یکی که بیشتر اهل پول می‌گفت ماهیانه برایت پول و سکه طلا می‌دهم. برای بعضی‌ها نقدی فرستاد! برای بعضی‌ها 5 – 6تا کنیز و زنان خیلی زیبا و خواننده و رقاص و سلبریتی برایشان حضوری می‌فرستاد که این تازه قسط اولش است! از این‌ها زیاد داریم. این قدر از این‌ها در تاریخ هست با کسانی که بعضی‌هایشان از قبل جزو سرداران علی بودند. طرف جانباز بوده، بارها باید قبلاً شهید می‌شده، همین‌ها بعضی‌هایشان آلوده شدند، بعضی‌ها نشدند، بعضی‌ها شدند! همین‌هایی که گاهی بعضی از این‌ها بودند که رزمنده بودند در حکومت بودند کنار علی(ع) بودند شعار عدالت دادند آن آخری‌ها مأیوس شدند گفتند که آخرش هم نشد، این‌طوری شد و آن‌طوری شد! معاویه پایگاهش بیشتر است، پولش بیشتر است، ارتشش بیشتر است! تا کی دیگر! عمر ما تمام شد، ولش کنیم. ما سهم‌مان را از فداکاری دادیم، بقیه چی؟ وقتی که ما می‌جنگیدیم بقیه خوردند و بردند حالا یک مقدار هم ما بخوریم باز بقیه بروند بجنگند. این‌قدر از این حرف‌‌ها زدند. من چند نمونه برای شما نقل کنم و عرض را ختم کنم.

ببینید چه لحظات دردناکی بر امام حسن(ع) گذشت. امام حسن تا به سر کار آمدند، او حمله را شروع کرد مدام می‌گفت صلح ولی حمله را شروع کرد، نیروهایش را فرستاد. امام حسن(ع) آمدند توی مسجد سخنرانی کردند که مردم آماده شوید او دارد می‌آید. اول هم همه قبول کردند بیش از 40 هزار نیرو، سریع مسلّح و سازماندهی شدند، آماده شدند آمدند. امام حسن(ع) سخنرانی کردند و فرمودند شما را به پیکار با پلیدترین شخص در جهان اسلام فرا می‌خوانم این‌ها دشمنان خانه‌زاد توحید و عدالت هستند که قبل از اسلام با لباس شرک می‌جنگیدند و امروز با لباس اسلام و دین با اسلام می‌جنگدند. مردم کوفه سکوت کردند! ور ور نگاه کردند! تا وقتی که جنگ جدّی نبود شعار، بیعت، ولوله، راهپیمایی کردند وقتی دیدند واقعاً جنگ دارد شروع می‌شود و نیروهای معاویه دارند می‌آیند و صحبت از سازماندهی نیروهاست، امام حسن(ع) آمد در مسجد سخنرانی کرد یک نفر از رؤسا و بزرگان قبائل بلند نشد بگوید که آقا ما پای حرف‌مان هستیم برای جهاد برویم! سکوت کردند. به حدّی که پسر حاتم طایی که از شیعیان خالص امیرالمؤمنین است، ایشان بلند شد به بعضی از سران قبایل و سران جناح‌ها رو کرد و گفت کَرید یا لالید؟! کَر هستید یا خودتان را به کَری زدید؟ نمی‌شنوید که پسر پیامبر چه می‌گوید؟ بیعت‌هایتان چه شد؟ این یک سخنرانی کرد جمعیت باز جوزده شدند و شعار دادند جنگ جنگ تا پیروزی گفتند، امام حسن(ع) با یک حالت یأس و تردید و ناامیدی به آن‌ها نگاه کردند گفتند با این شعارها کاری درست نمی‌شود قرار ما نُخَیله! نُخیله اطراف کوفه بود جایی بود که قرارگاه نیروها بود که باید آن‌جا سازماندهی می‌شدند و به سمت دشمن می‌رفتند. خودشان مستقیم به نُخیله آمدند، سه روز معطل ماندند، حدود 40 هزار نیرو آمد، بیشتر نیامد. - حالا خیانت‌ها را دقت کنید – ابتدا چهار هزار نیروی پیشگام را به فرماندهی حَکَم فرستادند گفتند سریع با این 4 هزار نیرو به سمت غرب عراق، استان الانبار – که الان هم هست – می‌روی، آنجا جلوی نیروهای معاویه را می‌گیری که از الانبار جلوتر به سمت داخل عراق نیایند تا من با بقیه نیروها برسم. اولین خیانت: اولین کسی که فرستادند با 4 هزار نیرو برود جلوی سپاه دشمن را بگیرد همه مطمئن هستند که ایشان رفت، نیروی خط اول و موج اول که جلوی دشمن را بگیرد. هنوز این نیروها را نرسیدند و مستقر نشدند معاویه بین راه به او پیام رسانده که نیم میلیون سکّه برای او نقد فرستاده! 500 هزار نقد برایش فرستاده و با یک نامه با امضای خودش که از همین الآن شما حاکم بخشی از کل حکومت اسلامی و شام هستید به شرطی که به من ملحق شوی! این اولین خیانت بود. خودش را فروخت. نیروها آن عقب منتظرند، دلخوش هستند که این با 4 هزار نفر نیرو رفته جلوی آن‌ها را بگیرد، خبر می‌رسد که بخشی از نیروهایش اردو زدند و خودش با بخشی از نیروها به معاویه ملحق شد و گفت رفته با معاویه مذاکره کند، عصر شد نیامد، شب شد نیامد، صبح شد نیامد، گفتند این کجا رفت؟ این چه مذاکره‌ای است؟ گفتند مذاکره کدام است؟ رفت! پناهنده شد و جزو آن‌ها رفت! نیروهایش منتظرند که این برگردد که دستور بدهد جنگ را شروع کنند، نیروهای معاویه را عقب بزنند تا نیروهای اصلی برسند! گزارش می‌دهند سریع یک نفر می‌رود عقب و به امام حسن(ع) گزارش می‌دهد که این مرتیکه عوض این که جلوی معاویه بایستد به معاویه ملحق شد و بخشی از نیروها را هم با خودش برد! امام حسن(ع) نفر دوم را، پسر عمویشان را عبیدالله‌بن عباس را انتخاب می‌کنند. عبیدالله هم خیانت کرد! گفتند عبیدالله می‌روی، این قبلی را این‌طوری بازی داد به خیلی‌ها نامه نوشته، برو و این مرد ناپاک و فاسد همه را می‌خرد یا می‌کُشد یا می‌خرد، فلانی به دشمن پیوست و پناهنده شد. چند روز بعد خبر آمد که ایشان هم پناهنده شد! یک میلیون سکه هم به او داده! و به او گفته که داماد خودمی! پسرعموی حسن می‌خواهی باشی باش ولی داماد من هم باش! این هم یک میلیون قسط اول آن. این‌ها چه کسانی هستند؟ این پسرعموی امام حسن(ع) است از یاران و سرداران و رزمندگان امام بوده، سابقه جبهه و جهاد دارد این خودش را فروخت! یک عده از نیروهای امام حسن(ع) آمدند جلوی امام حسن(ع) ایستادند و نماینده‌شان شروع به صحبت کرد یک سخنرانی بزرگ کرد که آقا شما دو نفر را فرستادید هر دو خیانت کردند «انت خلیفه ابیک و وصیّه» شما جانشین پدرتان علی و وصیّ او هستید «نحن سامعون مطیعون» ما صددرصد در خدمت شما هستیم و اطاعت مطلق. فکر نکنید این دوتا خیانت کردند همه مثل این‌ها هستند؟ ما محکم تا آخرین قطره خون ایستادیم! – دقت کنید - «فمُرنا بأمرک» فقط شما فرمان بده. فرمان شما روی سر ما. امام حسن(ع) فرمودند «فقال کذبتُ والله» شما هم دروغ می‌گویید! شما هم مثل آن دوتایید! آن دوتا از شما قشنگ‌تر سخنرانی کردند. «ما وفیتُم ممّن کان خیراً منّی فیکف تفون لی» شما با بهتر از من پیمان بستید و به او خیانت کردید (یعنی با علی پدرم) چطوری پای تعهدات‌تان با من خواهی ایستاد؟ «کیف اطمئن الیکم؟» چطوری من می‌توانم به شما اعتماد کنم؟ «و لااثق بکم» به هیچ کدام‌تان اعتمادی ندارم «إن کنتم صادقین» اما در عین حال من به شما یک بار دیگر باید فرصت بدهم. اگر صادق هستید «فموعد ما بنى و بینکم معسکر المدائین» قرار و موعد ما اردوگاه مدائن. «فوافوا الى هناک» شما را آن‌جا می‌بینم.

خب حالا این سخنرانی‌ها را کردند امام حسن(ع) هم گفت که خودتانید! ولی در عین حال من وظیفه دارم به ظاهر حرف شما گوش کنم قرار ما آن‌جا. امام حسن(ع) حرکت کرده به آن سمت برود، بین راه، هنوز بیرون نیامدند، یک بخشی از جمعیت رفته یک بخشی مانده، چند ساعتی نگذشته است یک مرتبه داخل اردوگاه شورش می‌شود و یک عده به خیمه امام حسن(ع) یعنی فرمانده‌شان حمله می‌کنند! بین آن‌ها دزد و غارتگر هست، جاسوس معاویه هست، خوارج احمق هم هستند. آمدند خیمه فرماندهی را غارت کردند! گلیم زیر پای امام حسن(ع) را برداشتند. حمله کردند برای ترور کردن و زدن امام حسن(ع). سجادة امام حسن(ع) را برداشتند بردند! به یکی گفتند چرا برداشتی بردی گفت تبرّک است. غارت تبرّکی! به امام حسن(ع) گفتند شما بیرون آمدید این‌ها به خیمه‌تان حمله کردند و غارت کردند؟ این پایگاه مرکزی و مردمی است؟ این چه وضعی است؟ امام حسن(ع) من می‌دانم این چه وضعی است؟ این‌ها اهل جنگ نیستند اما در عین حال مسیرشان را ادامه دادند، برنگشتند و به سمت مدائن حرکت کردند.

اتفاق بعدی، وسط راه در تاریکی، عملیات ترور اتفاق می‌افتد. یک تیم از خوارج عملیات می‌کنند که امام حسن(ع) را ترور کنند، امام مجروح می‌شوند. جراح‌بن‌سنان، حمله می‌کند و خنجر به پای امام حسن(ع) می‌زند. امام حسن(ع) ترور شده، مجروح شده، حالا دارد به سمت اردوگاه می‌رود که حرکت کند با معاویه بجنگند وسط راه هم ترور شدند که بعد ایشان را به حالت بستری به سمت مدائن می‌برند. این جنگی که می‌گویند صلح شده، اینطوری بوده! جنگی نبود ازهم پاشیده بودند! خیانت پشت خیانت. شعار می‌دادند ما مطیع هستیم ولی عملاً خیانت کردند. و بالاخره فرمودند: «غررتمونى کما غررتم من کان من قبلى»، به من خیانت کردید همانطور که به رهبر قبلی‌تان علی خیانت کردید! «مع اى امام تقاتلون بعدى»، بعد از من با کدام رهبر می‌خواهید بیعت کنید و پشت سر کدام رهبر می‌خواهید با دشمنان‌تان بجنگید؟ دیگر رهبرانی بهتر از من علی پیدا خواهید کرد؟ بعد از من، رهبر شما یک فاسد و کافر است به رهبری او می‌خواهید بجنگید که از حقوق و عزت خودتان و از اسلام دفاع کنید؟ ««مع اى امام تقاتلون بعدى» پس از من زیر پرچم کدام رهبر می‌خواهید بجنگید؟ «مع الکافر، الظالم» با این مردکی که کافر و ستمگر است؟ «الذى لم یؤمن بالله و لابرسوله قط»، کسی که هرگز به خدا و رسولش ایمان نیاورد، و این‌ها آخرین مسلمانان بودند بعد از فتح مکّه، با نفاق و از ترس مسلمان شدند «و لااظهر الاسلام هو و بنى امیة الا خوفا من السیف» کل بنی‌امیه بعد از شکست و از ترس اظهار اسلام کردند و مسلمان شدند «و لو لم یبق لبنى امیة الا عجوزٌ درداء» اگر از این باند فاسد حتی فقط یک پیرزن باقی بماند «بغت دین الله عوجا» شروع می‌کند به توطئه و فساد در داخل دین و فته در دین، «و هکذا قال رسول الله(ص)» و پیامبر جدّم رسول‌الله همان موقع این‌ها را گفت و این‌ها را به شما معرفی کرد، خوتان را به آن راه می‌زنید؟

بالاخره خیانت به این حدّ شد که بعضی‌ها از داخل سپاه امام حسن(ع)، و از کوفه به معاویه نامه نوشتند که فهمیدند کار یکسره شده! نامه نوشتند که اگر شما بیایید و قول بدهید که بعد از این که سر کار آمدید سهمیه ما را بدهی، شما به فلان‌جا که برسی ما خودمان حسن‌بن‌علی را که ترور شده و مجروح است خودمان ایشان را بازداشت می‌کنیم و کَت‌بسته تحویل‌تان می‌دهیم! که امام حسن(ع) هم فرمودند گفتند اگر قرارداد را امضاء نمی‌کردیم کَت‌بسته من را با ذلّت تحویل این می‌دادند. بنابراین این تصوّر که جنگی بوده و یک عده محکم ایستادند ولی امام حسن(ع) سازش کرده! ابدا این حرف‌ها نبوده است. شکست قطعی نظامی بود. امام حسن(ع) فرمودند: والله! به خدا قسم اگر این قضیه را ادامه می‌دادم «فاخذ بعنقی» گردن من را می‌گرفتند از خود نیروهای من، من را دست بسته و سالم با ذلّت تحویل می‌دادند.

اما پیمانی که بستند چه پیمانی بود؟ این که معاویه حق ندارد بگوید من حکومت دینی‌ام! این‌ها شرایط قرارداد است که امام حسن(ع) بر معاویه تحمیل کردند. انگار معاویه شکست خورده بود. متن تعهد و قرارداد صلح تقریباً همه‌اش به نفع امام حسن(ع) و برعلیه معاویه است. معاویه گفت خیلی خب حالا زود باش امضاء کن مهم نیست، هرچی بگویی قبول است! طبق بعضی از نقل‌ها معاویه کاغذ سفید امضاء به امام حسن(ع) داد. موادی که امام حسن(ع) امضاء کردند:

1) تو حکومت اسلامی نیستی. تو را امیرالمؤمنین نمی‌خوانیم. یعنی تو دیکتاتور و فاسد و زورگو و طاغوتی. حکومت غیر اسلامی هستی. امیرالمؤمنین و حکومت اسلامی نیستی.

2) حق نداری پس از خودت، پسرت یزید یا از باند تو کسی را خلیفه کنی تو اولین و آخری خواهی بود دوباره بعد از تو حکومت باید به صاحبانش برگردد که بعضی از یاران امام حسن(ع) گفته بودند باید به امام حسن(ع) برگردد، بعضی از نقل‌ها گفته‌اند که امام حسن(ع) گفت به من نه، شورای مسلمین و هرچه مردم تعیین کردند.

3) باید میلیون‌ها سکّه به خانواده شهدای ما که به دست تو کشته شدند با شماها می‌جنگند به دشمنانت بدهی. بخشی از بیت‌المال و اموال عمومی و حکومتی را باید به این طرف بدهی.

4) هیچ یک از مخالفین تو از جمله شیعیان علی را حق نداری بازداشت کنی و تحت تعقیب کنی.

5) و 6) و... همه را امضاء کرده، گفته خیلی خب من اصلاً حکومت اسلامی نیستم تا امضاء شد تمام شد وارد کوفه شد اولین سخنرانی که معاویه می‌کند متن قرارداد... مثل این که صدام آمد متن قرارداد الجزیره را پاره کرد و جنگ را شروع کرد، دقیقاً معاویه آمد پاره کرد و زیر پایش ریخت گفت من حکومت را می‌خواستم و دقت کردم – دقت کنید اولین حکومت صریحاً سکولاریسم در جهان اسلام – عین جمله معاویه است گفت این حسن و پدرش، این‌ها نگران دین و دنیای شما بودند، من هیچ کاری به دین شما ندارم، دین از سیاست و حکومت جداست! – دقت کنید – معاویه گفت من نه با نمازتان، نه با روزه‌تان، نه با آخرت‌تان، نه با تقوایتان من هیچ کاری ندارم، من می‌خواستم حاکم بشوم و قدرت با به دست بیاورم و به دست آوردم می‌خواهید نماز بخوانید یا حج بروید یا نروید؟ من به دین شما چه کار دارم؟ دین آزاد! بی‌دینی آزاد! دقیقاً لائیک. گفت من قدرت را می‌خواستم به دست آوردم، می‌خواهید دین داشته باشید می‌خواهید نداشته باشید من با دین شما کاری ندارم اما مزاحم قدرت و حکومت نشوید تمام!

یعنی اگر یک سکولاریزم پنهان پس از پیامبر شد که کسانی گفتند خداوند دین را گفته مرجعیت دینی بعد از پیامبر(ص) با اهل بیت(ع) اما راجع به مرجعیت سیاسی و زعامت و حکومت، چیزی نگفته، کسی را برای حاکمیت پس از پیامبر(ص) تعیین نکرده، یعنی حساب سیاست و حکومت از دین جدا شد البته بطور خفی. اما در زمان معاویه با این سخنرانی معاویه بعد از براندازی حکومت امام حسن(ع) سکولاریسم عریان مطرح شد! یعنی گفت من برای قدرت آمدم، قدرت هم با دین کاری ندارد، حکومت را گرفتند و گفتند بله ما خلیفه اسلامی هستیم اما من با اسلام و دین‌تان کاری ندارم! می‌خواهید نماز،‌ شراب، حجاب، روزه، این‌ها به من ربطی ندارد هر کاری می‌خواهید بکنید.


نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha