کدام مبانی ، "اخلاق پزشکی" را منهدم میکند؟
بررسی مبانی معرفت شناختی "طبابت "_ بزرگداشت ابن سینا و رازی ( روز پزشکی وداروسازی)_ ۱۳۹۰
بسمالله الرحمن الرحیم
یک پزشک، فقط بدنشناس نباید باشد، انسانشناس باید باشد. البته در حدّ خودش. نمیگوییم یک پزشک باید نظریهپرداز باشد در حوزه انسان و اخلاق و حقوق و نفسشناسی و فلسفه و قرآن و حدیث، نمیگوییم ولی باید کلیّات کار دستمان باشد. اگر کسی گفت من فقط قضایای تجربی محسوس را علم میدانم، غیر از آنها را من علم نمیدانم اینها مفاهیم علمی نیست. اینها را بروید روی منبرها بگویید، در دانشگاه جای بحثهای علمی و آکادمیک است. خیلی خب. بحث علمی چیست؟ همین فقط حسّی و تجربی! سؤال: چقدر از گزارههای متافیزیک و غیر حسی و غیر تجربی هست که آنها مطلقاً قابل تجربه حسی نیست، آنها محسوس نیست آنها معقول است. محسوسات نیستند، معقولاتند. در هیچ آزمایشگاهی دیده نمیشوند، نه اثبات میشوند و نه رد میشوند. اگر تو گفتی من فقط محسوسات را واقعی میدانم و فقط درک حسی را علمی میدانم شما فاتحه معقولات و عقلانیت را خواندهاید. همه معقولات محسوس نیستند بنیان اصلی مفاهیم علمی مفاهیم معقول است نه محسوس حتی در پزشکی و شیمی و فیزیک. فقط به عنوان نمونه، شما اگر اصل محال بودن تناقض را قبول نداشته باشید علم پزشکی دارید؟ بله؟ کسی هست که بگوید میشود تناقض را محال ندانست ولی بشود علم پزشکی داشت؟ تناقض محال است که گزاره متافیزیک است یا یک گزاره حسی است؟ تناقض محال است یک گزاره عقلی است اصلاً گزاره تجربی نیست. اگر همین یک گزاره را کسی بگوید من چون تجربه نیست من این را علمی نمیدانم شما فاتحه علم پزشکی را خواندید. اصل علیّت. سؤال، اصل علیّت معقول است یا محسوس؟ معقول است. کسی هست بگوید اصل علیّت محسوس است. مصداق علت و مصداق معلول، ممکن است محسوس باشد یعنی بعضی از علت و معلولها مصداقاً محسوساند چنانچه بعضیهایشان محسوس هم نیستند اما اصل علیّت معقول است یا محسوس؟ معقول است. با هیچ گزاره حسی شما نمیتوانید با هیچ تجربه حسی شما نمیتوانید اصل علیت را ثابت کنید. حالا کسی بگوید آقا من همین دوتا را، از خیر بقیهاش گذشتیم، هرکس بتواند بگوید من گزاره متافیزیک را مثل اصل علیت و مثل امتناع تناقض اینها چون تجربی و آزمایشگاهی و حسی نیست من اینها را قبول ندارم. شما مگر میتوانید بدون این دوتا اصل متافیزیک علم تجربی داشته باشید؟ اگر کسی گفت تناقض محال نیست میتواند پزشکی بگوید. چون تناقض محال نیست یعنی یک چیزی هم هست هم نیست! یعنی الف ب است یعنی هم درست است هم غلط است. شما با این مبنا علم دارید اصلاً میشود علم داشت؟ اگر کسی گفت چون علیت محسوس نیست من قبول ندارم. چنانکه هیوم گفت، هیوم از پدران تجربهگرایی و شکاکیت در غرب است گفت فلاسفه در بحثهای متافیزیک مدام میگویند علیت! علیت چیست! من آتش میبینم گرما را حس میکنم بله من آتش و گرما را قبول دارم و این که همزمانی اینها و یا پی در پی آمدن اینها را من قبول ندارم اما من علیت را قبول ندارم علیت کو؟ این فکر میکند علیت محسوس است که باید آن را ببیند. علیت یک امر معقولی است علیت را انکار کرد گفت من توالی را قبول دارم این که پدیدههایی هستند پشت سر همدیگر و همزمان میآیند. خیلی خب مگر شما دوتا پدیده همزمان یا در پی هم آمدند از کجا علیت را فهمیدی؟ مگر نمیشود دوتا پدیده همزمان باشند اما هیچ کدام علت همدیگر نباشد. الآن این اتاق روشن است بنده و شما هم اینجا نشستم روشن بودن این علت نشستن ماست یا نشستن ما علت روشن شدن این است؟ هیچ کدام. مگر هر دو پدیده همزمان حتماً رابطه علّی با هم دارند؟ حالا اصلاً داشته باشند از کجا میفهمیدید کدام علّت کدام است؟ اینها که محسوس نیست بگویید پدیده الف و ب همیشه همزمان هستند. خیلی خب الف علت ب است یا ب علت الف؟ اینها که دیگر حسی نیست. اصلاً میشود علّت تامه با محسوس همزمان نباشند؟ یعنی یک چیزی اول بیاید بعد یک اتفاقی بیفتد بعد بگویید آن علت تامه برای این است؟ محال است. در نگاه عوامانه است که فکر میکنند به لحاظ زمانی اول علت تامه میآید بعد تمام میشود بعد معلول میآید اصلاً این به لحاظ فلسفی غلط است. علت و معلول حتماً باید همزمان باشند. بعد ما چندتا علت تامه و ناقصه، تفاوت علت با شرط و سبب، یک دریایی از مباحث متافیزیک است. اینها را هیچ آدم پوزیتویستی نه میفهمد نه میداند و نه میتواند آن را حل کند. خب بعد دور بزند مسئله را به جای این که حل کند دور بزند و صورت مسئله را پاک کند. بگوید اینها مفاهیم علمی نیست. خیلی خب مفاهیم علمی را تو روی چه سوار کردی؟ تو باید روی همینها سوار کنی. اگر کسی حسگرای محض بود پزشکی را فقط در چارچوب نگاه پوزیتویستی دید علم پزشکی هم نخواهد داشت.
سؤال بعدی؛ آیا عقلیات و معقولات بدون علم حضوری و علم شهودی و باطنی اثبات میشوند؟ نه. چون تمام گزارههای فلسفی عقلی محض را که برگردانی آخرش به یک چندتا گزارهای میرسی که آنها دیگر اثباتپذیر و ابطالپذیر نیست که به آنها بدیهیات میگویند. شما هم خود تناقض محال است را چطوری میخواهید اثبات کنید. اگر کسی گفت تناقض محال نیست، استدلال فلسفی هم نمیشود. چون شما دلیل عقلی میآوری میگویی الف، ب است، ب، پ است، پس الف پ است. این را میگویی. بعد میپرسد که شما میگویید تناقض محال نیست میشود در عین این که الف ب باشد الف ب نباشد. ب، پ باشد، ب، پ نباشد چطور دارید نتیجه میگیرید؟ بنابراین یک معقولات به علم حضوری و علم شهودی و باطنی برمیگردد. اگر کسی گفت من علم حضوری را قبول ندارم، شهود را بطور مطلق قبول ندارم برهان عقلی ندارد. اگر کسی گفت برهان عقلی را قبول ندارم تجربه حسی هم دیگر علمآور نیست. خب اینها به مسئله معرفتشناسی برمیگردد حتی در مسئله پزشکی. آن وقت دیگر یک پزشک مسلمان نمیتواند بگوید گزاره غیر تجربی هرچه که باشد ولو برهان عقلی داشته باشد از نظر من علمی نیست. این را نمیتواند بگوید. میگوید گزارهای که برهان عقلی دارد ولو حسی نیست علمی است. چنان که گزاره حسی تجربی که دلیل تجربی دارد علم نیست چنان که گزارهای که باطنی و شهودی است اگر پشتوانه شهودی و علم حضوری دارد علمی است همانطور که باید بگوید و خواهد گفت که وحی است نه فقط علمی بلکه عین علم است. یعنی اگر در وحی یک تعریفی از انسان شده، پزشک مسلمان او را مبنای اخلاق پزشکی، حقوق پزشکی و حتی آنجایی که مربوط باشد علاج پزشکی قرار میدهد و نمیگوید علمی نیست چون علم را محدود به تجربه نمیکند.
قضایای متافیزیکی که با حس درک نمیشوند و هیچ عاقلی نمیتواند آنها را انکار بکند که یک چیزی در یک لحظه خاص به یک نحو خاص هم باشد و هم نباشد، یک گزارهای با همه خصوصیاتش هم درست باشد و هم غلط باشد. این قضیه بدیهی که حسی نیست انکارش اگر بکنی حتی کسی که میگوید این را هم قبول ندارم نمیتواند قبول کند میدانید چرا؟ اگر کسی گفت که من معتقدم تناقض محال نیست میپرسیم که این گزاره چی؟ خود این گزاره تناقض محال نیست اینجا تناقض را قبول داری یا نه؟ اگر آری پس یعنی تناقض محال است و تناقض محال نیست. پس هر دویش برای تو علیالسویه است! یعنی هم تو اعتقاد داری که تناقض محال است و هم اعتقاد نداری که تناقض محال است. اگر کسی خواست پوزیتویستی به قضایا نگاه کند که مثلاً من فقط آنچه زیر تیغ جراحیام بیاید آن چیزی که زیر میکروسکوپ بیاید من فقط آن را قبول دارم! پس تو هیچی را نمیتوانی قبول داشته باشی. حتی همین گزاره حسیات را هم نمیتوانی. اصلاً شما از کجا خطا در درک حسی را میفهمید و بعد آن را اصلاح میکنید مگر یک پایه علوم تجربی از جمله پزشکی تجربی، مگر یک پایه آن آزمون و خطا نیست؟ آزمایش میکنید بعد میبینید یک جایی خطا شد اصلاح میکنید. از کجا میفهمید خطا شد؟ با اتکاء به اصل امتناع تناقض. چون شما قبول دارید تناقض محال است میگویید خطا شد حالا آن را اصلاح میکنم. اگر قبول نداشته اصلاح خطا یعنی چه؟ چون مفهوم خطا و مفهوم اصلاح خطا فقط در صورتی معنادار است که شما تناقض را محال بدانید. بنابراین یک نیروی درک دیگری در انسان است که غیر از درک حسی است و آن علم است آن اتفاقاً از حس علمتر است یعنی شما خطای حس را هم با او تشخیص میدهید و میسنجید. به یک دانشجوی پزشکی در دانشگاه کاملاً باید این را تفهیم کرد که علم با تجربی مساوی نیست. علم فقط تجربی نیست.
نکته بعدی، درک حسی فقط در صورتی صحیح است و علمی است که ثابت میکند یک چیزی در یک شرایط خاصی، زمان و مکان خاصی بوده، شما چطور میتوانید، ببینید من خواهش میکنم دقت کنید من گاهی در دانشگاههای غرب رفتم اینها را بحث کردم میبینم هنوز بعضیهایشان به این حرفها معتقدند و برای آنها جوابی ندارند برای این که روی این مفاهیم اصلا فکر نکردند در پزشکی متخصص است ولی در این مباحث کلاً عوام محض است. اطلاعات او در همان کلاس مدرسه ابتداییاش است! ما چقدر پروفسور و فوق تخصص داریم در رشتههای پزشکی و مهندسی که اطلاعات کلامی و الهیاتی و منطقی و فلسفیشان در حد کلاس دوم راهنماییشان است هیچی نمیدانند. در رشته خودش هم فوق تخصص است. ابتداییترین سؤالات را نمیداند جوابش چیست. یکی از اینها می گفت ما فقط تجربه را قبول داریم تجربه علمآور است. تجربه در صورتی علمآور است که شما تمام مصادیق آن موضوع را آزمایش کرده باشید. تمام مصادیق آن در تمام عالم را شما باید استقراء تام کرده باشید تا بتوانید از آن گزاره علمی قطعی نتیجه بگیرید تازه باز هم کافی نیست. شما باید تمام اتفاقات مشابه را در تمام هزاران سال گذشته را هم تجربه کرده باشید باز هم کافی نیست. شما باید تمام پدیدههای مشابه هزاران نمونه در هزاران سال آینده را هم آزمایش کرده باشید! اگر تو مفاهیم غیر تجربی را قبول نداری، تو باید مصادیق این مورد را در گذشته و آینده و امروز آزمایش کرده باشی تا بعد نتیجه بگیری و بگویی یک قانون پزشکی کشف کردم. همه جا الف، ب است. آیا چنین آزمایشی ممکن است؟ آیا چنین آزمایشی حتی برای یک بار اتفاق افتاده است؟ آیا اصلاً ممکن است اتفاق بیفتد؟ چه کسی توانسته با آزمایش تمام موارد گذشته و آینده، و تمام موارد حال حاضر را آزمایش کند و بعد نتیجه علمی بگیرد و بعد بگوید فقط آزمایش علمآور است. شما دارید گزارههایی را درک میکنید که هیچ محدودیت زمانی و مکانی ندارد. شما دارید میگویید مجموع زوایای مثلث مساوی است با دو قائمه 180 درجه. این قانون مگر با تجربه به دست میآید؟ یعنی شما تمام مثلثهای موجود و ممکن را همه را رفتی و رصد کردی مگر ما تمام مثلثهای موجود داریم؟ مگر تمام مثلثهای ممکن معنی دارد؟ مگر شما این گزاره را با تجربه به دست میآورید؟ مگر مفاهیم ریاضی تجربیاند؟ اگر کسی ریاضیات را قبول نکرد و گفت غیر علمی است چون تجربی و حسی نیست بنیان خود پزشکی و بنیان علوم جدید را زده است. تمام علوم تجربی وقتی به قانون و قاعده میرسند و وقتی میتوانند قابل آموزش به نسل بعد باشند وقتی میتوانند مبنا برای پیشبینی یا پیشگیری یا طراحی باشند که بتوانند تمام آن موارد را آزمایش کنند و چون چنین چیزی محال است که خودش را نتیجه را به حس ببیند و چون قدرت تجربه به لحاظ زمانی و مکانی و ابزار کاملاً محدود است و حتی همه پدیدههای همزمان را هم نمیشود آزمایش کرد تنها یک راه برای رسیدن به قانون علمی وجود دارد در شیمی و در پزشکی و در همه علوم تجربی و آن این است که ادراک تجربی فقط در یک صورت تبدیل به یک قانون کلی ضروری میشود و یک قانون علمی، و آن وقتی است که شما به مفاهیم متافیزیک رسیده باشی، به مفاهیم فراتجربی و فراحسی رسیده باشید.
یکی از حضار: فرمودید که ما برای این که به یک --------- باید استدلال تام داشته باشیم و چون این غیر ممکن است ما فعلاً در موضوعات پزشکی به استقراء ناقص استناد میکنیم و این علم آمار میگوییم اگر ما در بیش از 95 درصد از یافتههایمان یک نتیجهای را دیدیم از آن 5 درصد خطا که چه بسا ممکن است کاملاً متناقض با یافتهمان باشد صرفنظر میکنیم و این را حد فاصل میان آمار و ریاضی میدانیم. چون در ریاضی باید تماماً و حتماً، حتی یک گزاره ناقص آن یافته را ممکن است نقض بکند ولی در آمار از 5 درصد میگذریم برای این که به یافته برسیم. سؤال بنده این است که آیا این استقراء ناقص دارای جای اصل علیت را میگیرد یا خودش میتواند یک مسیری باشد برای یافتهها، و دیگر این که اگر ما این نگاه را داشته باشیم آیا این نگاه پوزیتویستی است؟
جواب استاد: متشکرم از لطف و فرمایش شما. من دو تا نکته عرض میکنم. یک) شما میفرمایید ما 95 درصد موارد را که دیدیم آن 5 درصد را میگذاریم. سؤال من این است که شما از کجا میفهمید که به 95درصد رسیدید؟ شما ممکن است بگویید 95 درصد مواردی که خودم تجربه کردم اینطور بود. درست است یا نه؟ نمیتوانید بگویید 95 درصد پدیدههای اینگونهای این چنینند. خب حالا اگر کسی بگوید 95 درصد استقراء شما دلیلی بر 95 درصد پدیدههای عالم نیست. شما ممکن است در یک منطقهای قرار گرفتید یک بیماری آنجا رایج شده است آن بیماری در یک منطقه دیگر نیست شما 95 درصد مواردی را که آنجا استقراء کردید حاکی از 95 درصد موارد کل عالم نیست، بنابراین شما به قطع نمیرسید. اما اگر این پوزیتویستی است یا نه؟ شما ممکن است بگویید پس تجربه پوزیتویستی است. نه، اکتفاء به تجربه پوزیتیویستی است. اکتفاء به تجربه، صرفاً اصالت دادن به تجربه پوزیتویستی است و غلط است. یعنی اگر کسی گفت من مفاهیم فراتجربی و مفاهیم متافیزیک را که محسوس هم نیستند ولو برهان عقلی داشته باشند یا وحیانی باشند من اینها را قبول ندارم چون آزمایشگاهی نیست حالا آیه قرآن این را گفته که گفته. برهان عقلی برایش آوردید که آوردید! فلان کس خودش تجربه باطنی داشته یک کسی یک مرضی گرفته با یک دعا... این درست است یا نه؟ طرف یک بیماریای گرفته تمام اطباء هم میگویند نه، ولی با دعا و توسل این مسئله حل شد. شما بگویید که من نه آن شهود تو را، تجربه درونی شخصی تو را علم میدانم چون زیر میکروسکوپ من نمیآید، نه آن آیه را قبول دارم نه آن برهان فلسفی و آن نظریه متافیزیک را قبول دارم چون اینها مرحله آزمایش و حسی ندارد ما این را میگوییم. این یعنی پوزیتویزم این اصلاً علمی نیست. به این شخص گفتیم که، و این نگاه قویای است در بسیاری از نظامهای آموزش پزشکی در دنیا است. نگاه سکولار به پزشکی این است که من تنها منبع معرفت را آزمایش تجربی میدانم. ما گفتیم اگر کسی تنها منبع معرفت را آزمایش تجربی بداند خود آزمایش تجربی هم برایش دیگر علمآور نخواهد بود چون اعتبار معرفتی تجربه، یک امر تجربی نیست. هست یا نیست؟ سؤال من این است که شما میتوانید اعتبار تجربه را به یک تجربه دیگری اثبات کنید؟ بعد میگوییم اعتبار آن تجربه را از کجا آوردید؟ درست است یا نه؟ یا دور میشود یا تسلسل. شما نمیتوانید بگویید من تجربه کردم این تجربه آزمایشگاهی من علمآور است. میگوییم چرا علمآور است؟ آیا تمامی موارد را استقرارء کردی؟ میگویی نه. میگویی 95 درصد مواردی که من استقراء کردم اینطور بود. این حداکثر تجربه تو برای خودت هست و برای همین منطقه تو به درد میخورد. بنابراین شما پزشکی جهانی اصلاً نخواهید داشت. اگر گفتید که نه، من به این را به عنوان مصادیقی که تجربه کردم میشناسم اینجا باید یک اصل عقلی متافزیک باید ضمیمه شود به این گزاره تجربی تا علم پزشکی معنا پیدا کند ضمن این که قوانین علم پزشکی هم، مثل هر علم دیگر همه در یک سطح نیستند بعضیهایش قطعیاند و بعضیاش نسبیاند، ظنّیاند، بعضی مشکوک هستند و بعضی کاملاً اختلافی هستند. مگر این طور نیست؟ ضمن این که اگر کسی بخواهد مفهوم تعبّد را بداند، من همیشه مثال از پزشکی میزنم. بعضیها میگویند خب اگر همه چیز برای ما ممکن است ما که مثلاً علم نبیّ را نداریم پس باید تعبّد داشته باشیم. میگوییم آن هم که پزشک نیست و علم شما را ندارد چطور نسبت به شما متعبّد است؟ مریض که توی مطب شما میآید او یک علائمی میگوید شما هم یک نسخهای را مینویسید او هم اصلاً نمیداند این نسخه شما چیست و این داروها دارد با بدن او دارد چه کار میکند. اگر به حرف شما و نسخه شما عمل کند آیا این تعبّد است یا نیست؟ تعبد است. اما آیا این تعبد عقلانی است یا غیر عقلانی است؟ عقلانی است. پس تعبّد عقلانی معنا دارد که جزئیات یک چیزی را نمیدانی اما به دلیل عقلی تسلیم آن شدی. مثل مریضی که تسلیم طبیب خود است. در مورد نبیّ همینطور است بلکه بالاتر ازاین است. پس تجربهگرایی حتماً آری. اما تجربه بسندهگی نه. تجربه کافی است. نخیر کافی نیست حتی برای اعتبار خود تجربه هم، تجربه کافی نیست. و به شما بگویم این حسگرایی یعنی اتکاء انحصاری به تجربه حسی و این به ادراکات عقلی و به تحلیلهای ذهنی هیچ بهایی ندهیم و بگوییم اینها علم نیست هم دانش را سطحی و منهدم میکند و هم سطح گرایشهای انسانی را تا حدّ حیوانیت عقب میبرد. یعنی هم در شناخت و هم در زندگی، انسان تا سطح حیوانیت پایین میآید اگر فقط پوزیتویستی به مسائل نگاه کند فقط تجربی و آزمایشگاهی نگاه کند. بعد به شما بگویم اخلاق پزشکی هم حداکثر اتیک سکولار است باز منفعتطلبانه است. کرامت انسانی در کار نیست. حقوق هم همینطور است. اینهایی که میگویند حقوق بشر، ولی برای بشر نفخه الهی قائل نیستند اینها بازی با کلمات است. شما میبینید بیشترین جنایات را در جهان کسانی میکنند که بیشتر از همه از حقوق بشر حرف میزنند این خیلی مهم است از همه بیشتر راجع به حقوق بشر حرف میزنند داد میزنند بیش از همه تاریخ هم علیه بشر جنایت میکنند و حقوق او را پایمال میکنند برای این که این حقوق بشر مبنای فلسفی ندارد شعار است! شعار سیاسی است! تاکتیک تبلیغاتی و جذب مشتری است. و فکر نکنید این تفکر مدرن است، این قدیمیترین و کهنهترین تفکر است. قرآن اشاره میکند و میفرماید بنیاسرائیل با توجه به این که آن همه معجزه را از حضرت موسی(ع) دیدند وقتی از مصر برمیگشتند رسیدند به یک بتکده خیلی باشکوهی، هوس خدای محسوس کردند! گفتند هی خدا خدا، یک موجودی که میگویید همه جا هست، اصلاً زمانی نیست، مکانی نیست، در عین حال همه جا هست و همیشه هست. میگویید بدن ندارد، ماده نیست، طبیعت نیست، اما در عین حال تمام عالم طبیعت در گرو اوست، میگویید میشنود، میبیند آخه یک موجود به این مهمی که مبدأ و معاد و منشأ همه چیز است نمیشود یک بار یک گوشهاش را ببینیم؟ چرا؟ این چه تفکّری است؟ اصلاً منشأ بتسازی و بتپرستی همین نگاه پوزیتویستی است. اینها حرفهای تازهای نیست. میدانید بتپرستها چه کار میکنند؟ بتپرستها که منکر خدا نیستند، ملحد نیستند، بتپرست میگوید من خدا و خدایان را قبول دارم ولی باید محسوس باشد. من نمیتوانم یک خدای معقول، یک خدای مشهود باطنی را قبول کنم باید او را ببینم. میرود خدا را مجسّم میکند. یا خدا یا خدایان را. مسیح را، مریم را به مجسمه تبدیل میکند و میگوید من باید این را ببینم. اصلاً خدا به زمین آمد و بشر شد، منشأ این نگاه هم به یک شکل، پوزیتویستی است. نمیتواند بپذیرد که همه حقایق عالم محسوس نیست. اصل حقیقت این عالم محال است که محسوس باشد چرا فکر میکنید هرچه که میبینید هست هرچه که نمیبینید نیست؟ و این تفکر، بنیاسرائیل هوس خدای محسوس کردند، گفتند خدای ما کو؟ ببینید خدای اینها چقدر کلفت است! خدایشان چقدر قشنگ است. هرکس به ما میگوید خدای شما کو میگوییم او را نمیبینیم! میگویند خودت او را دیدی؟ میگوییم نه ما هم او را ندیدیم! خب پس من از کجا بفهمم که هست؟ این فکر میکند فهم یعنی دیدن. لذا در قرآن میفرماید که اینها به حضرت موسی(ع) گفتند «اجعل لنا الهاً کما لهم الهه» همینطور که اینها خدایان محسوس دارند تو هم این خدایی که میگویی هست محسوسش کن که ما در برابر اینها جواب بدهیم و اقلاً دلمان خوش باشد که یک چیزی هست و او را داریم میبینیم. گفتن «لَن نؤمن لک، حتی نریالله جهرتاً» گفتند ما به او ایمان نمیآوریم پیامبری تو را قبول نمیکنیم مگر این که این خدا را آشکار ببینیم. قرآن اشاره میکند. اینها همین نگاه پوزیتویستی و نگاه امپریسیستی است. اینها حرفهای تازه علمی نیست اینها کهنهترین حرفهاست. قدیمیترین حرفهاست که فقط تجربه علم است. تحت تأثیر همین نگاه بود که گوساله طلایی ساختند! بعد از این که به موسی(ع) ایمان آوردند دوباره گوسالهپرستی کردند! آنها که نمیگفتند این گوساله خداست! بتپرستان نمیگویند این بتها خداست، نمیگویند که این من را خلق کرده، خود قرآن هم میفرماید اگر از مشرکین بپرسید، الآن هم میدانید که ما تقریباً 3 میلیارد بتپرست در دنیا داریم چه از نوع هندو و بودائیزم چه در آفریقا و آمریکای لاتین، چه مسیحیانی که جلوی مسیح و مریم نیایش میکنند، دعا میکنند، سجده میکنند، عبادت میکنند همه اینها بتپرستی است. کسی فکر نکند این حرفها قدیمی است همین الآن ما 3- 4 میلیارد بتپرست در دنیا داریم. بت اصلی هم که گفت بت نفس شماست. قرآن میفرماید بت اصلی هم، تازه این بتها را که میشکنید «مَنِ اتّخذ الهَهُ هواه» کسانی که هوای نفس خودشان را خدای خودشان قرار میدهد این بدترین نوع است. گفت مادر همه بتها، بت نفس شماست که به این معنا همهمان بتپرستیم به این معنا خداپرست کم است و نیست.
خب فرعون هم نسبت به حقایق عالم نگاه پوزیتویستی دارد. قرآن اشاره میکند و میفرماید فرعون از همین سطحینگری مردم استفاده کرد وقتی حضرت موسی(ع) راجع به خدا و اخلاق و تعالی حرف میزد گفت که ببینید آقا الآن مسئله را حل میکنیم! مسئله آزمونپذیر است ولی آزمون مضمون فراحسی روش آزمونش هم فراحسی است معقولات آزمونشان عقلی است نه حسی. مشهودات آزمونشان شهودی است نه تجربی و آزمایشگاهی. که تو بگویی من فقط آن ادعاهایی را قبول دارم که آزمایش کنم! اصلاً او از مقوله محسوسات نیست تو چطور میخواهی آزمایش حسی بکنی. اصلاً فرعون همین کار را کرد. قرآن میفرماید فرعون دستور داد گفت یک برج بلندی بسازید به وزیرش هامان گفت – این در قرآن کریم آمده است – گفت یک برج بلند بساز مردم ببینید من الآن مسئله را حل میکنم. موسی میگوید خدا. مدام هم به بالا نگاه میکند دعا میکند ما برویم آن بالا ببینیم چه خبر است؟ خیال میکند خدا یک جسمی است که در این بالای مکانی است. برج بلندی را ساخته، بالا رفته، رو کرده به مردم میگوید من میروم بالا بعضی از نمایندههای شما هم با من بیایند آن بالای بالا برویم «لعلّی اطلّع الی الهه موسی» ببینیم این خدای موسی را میبینیم؟ میرویم آن بالا آزمایش تجربی میکنیم اگر خدایش را دیدیم من هم قبولش میکنم اگر ندیدیم دیگر توی دهان او میزنیم! بگوییم این ادعاهای خرافی را نکن. ما هرچی ببینیم قبول داریم. خب این منطق پوزیتویستی منطق فرعون است. اینها بود، اینها حرفهای تازهای نیست حالا امروز نوع جدید آن این است که علوم تجربی پیشرفت میکند، شکوفا میشود، طرف دانشمند یک رشته خاصی است، حسگرای محض است، میگوید زیر چاقوی تشریح، چون روح نمیآید من آن را قبول ندارم! خب مگر روح امری جسمانی است که بیاید زیر چاقوی جراحی تو. روح، اسم آن رویش هست، مگر شما با ابزار جسمانی میتوانید روح را محک بزنید؟ روح با ابزار عقلی و روحانی فهمیده میشود. تازه جوهر آن هم فهمیده نمیشود. یکی از فضانوردها گفته بود ما فضا هم رفتم، آن بالاها را هرچه نگاه کردم خدا ندیدم، سیارات و کرات را دیدم، فضا و خلأ دیدم ما خدایی ندیدیم پس بگوییم خدا نیست. خب این حرفها را گفتند. اخیراً هم دیدم این آقای فیزیکدان که ویلچری هست، من توی اینترنت دیدم که یک چیزی از ایشان نقل کردند البته به این اینترنت هم هیچ اعتباری نیست اینقدر که در آن دروغ مینویسند آدم نمیفهمد راست چیه، دروغش چیه؟ یعنی من خودم بارها دیدم خودم یک چیزی گفتم، در اینترنت یک چیزی میگوید درست ضد آن حرفی که ما زدیم میگوید! میگویم آقا لااقل یک کم نزدیک به آن بگو، درست ضد آن را از قول آدم مینویسی. حالا من اینترنت را، ویکیپدیا، واقعاً هیچ کدام ارزش علمی ندارد و متأسفانه بخش مهمی از اطلاعات عمومی و خصوصی خیلیها از این طریق شده است. اصلاً اینها علمی نیست، اکثر این نقل قولها غلط است، مدرک ندارد، حالا در عالم سیاست همه پاچه و یقه همدیگر را میگیرند باز اینها یک توجیهی پیدا کرده است در مفاهیم غیر سیاسی چرا این کارها را میکنند من نمیفهمم. حالا این مقاله را از قول ایشان من در اینترنت خواندم ولی مطمئن هم نیستم که گفته باشد. چون بعضیها در اخبار و گزارشها میآورند ولی خودشان نمیفهمند که طرف چه گفته خودشان یک چیز دیگری مینویسند و حرفهای خودش را به نام طرف مینویسد – نمیدانم گفته یا نه- از جمله این که بله خدا قبلاً تحت عنوان اصل عدم قطعیت، مثلاً میشد قبولش کرد در خلأ علم به علل مادی. در روزنهها و تاریکیها دنبال خدا میشد گشت. یک تاریکی بود تحت اصل عدم قطعیت، ولی من امروز که نگاه میکنم با این مطالعات و محاسبات، دیگر نقطه تاریکی نمیبینم همه چیز و علل مادی روشن شد پس دیگر نیازی به فرض خدا نیست! خیال میکند خدا را باید در خالیگاههای علل جست! فکر میکند خدا در ردیف علتهاست! یکی از علتهای مادی و طبیعی است! خب این آدم در فیزیک، ممکن است نمرهاش 20 باشد. این آدم در مفاهیم فلسفی، نمرهاش منهای 2 است! چون اصلاً این مفهوم علت و علیت را نمیفهمد! اصلاً مفهوم اصطلاح متافیزیک نمیفهمی! فیزیک میفهمی. قطع رابطه فیزیک و متافیزیک مشکلات زیادی درست کرده و خواهد کرد. قطع رابطه علم تجربی با علم عقلی، و مفاهیم متافیزیک به خود علم تجربی ضربه میزند. قطع رابطه روح و جسم انسان به انسان و به انسانشناسی و حتی به پزشکی ضربه میزند. شما مگر همه مادیات را میبینی؟ امواج الکترو منتیک مادی هستند مگر آنها را میبینید؟ مگر هرچه که مادی است تو میبینی؟ مگر محسوس است؟ تمام مادیات را هم نمیشود با تجربه اثبات یا رد کرد. بعضی از مواد و مادیات هستند که تجربه حسی میشوند. بسیاری از مادیات هستند که تجربه حسی هم نمیشوند و اگر آنها را انکار کنی بنیان فیزیک را انکار کردی. اصل ریاضیات. اصلاً ریاضیات حسی نیست. من سؤال میکنم کدامیک از علوم جدید منهای ریاضیات سر پا میتواند بماند؟ مگر ریاضیات حسی است؟ معدود ممکن است حسی باشد، عدد محسوس نیست، عدد معقول است. اگر کسی بخواهد فقط بر اساس حس و تجربه حسی قضاوت کند باز هم تو حق نداری و نمیتوانی بگویی... ببینید مسئله بعدی؛ یک کسی که فقط حسگرای محض است، سؤال: حسگرای محض میتواند بگوید حقایق فراحسی وجود ندارد؟ میتواند بگوید یا نه؟ کسی میتواند این را ادعا کند که یک کسی که حسگرای محض است، به مسائل پوزیتویستی نگاه میکند و میگوید فقط تجربه علم است، آیا به لحاظ علمی و منطقی میتواند بگوید مفاهیم نامحسوس معدودماند. بله؟ نمیتواند بگوید. حداکثر میتواند سکوت کند! میتواند بگوید من نمیدانم! غیر از این است؟ یک تجربهگرای محض در مفاهیم غیر تجربی میتواند بگوید محال است اینها باشد. اصلاً مفهوم محال است یا ممکن است خود محال و ممکن بود مفاهیم تجربیاند؟ اینها مفاهیم عقلی و متافیزیک است. محال و ممکن یعنی چه؟ هیچ تجربهگرایی نمیتواند بگوید چه چیزی محال است و چه چیزی ضرورت دارد و ضروری است؟ در مورد امکان آن میتواند بگوید، یک مصداق آن که تحقق یافت پس دیگر محال نیست ممکن است. اما نمیتواند بگوید ضروری است و نمیتواند بگوید محال است. اثبات ضرورت و استحاله و امتناع مفاهیم حسی نیستند. پس این نگاه صرفاً مادی در عرصه پزشکی نه علمی است نه جدید است. بعضیها میگویند پزشکی جدید! کدام جدید؟ نه جدید است نه قابل دفاع علمی است. اما تجربه در حد خودش قطعاً معتبر است ولی تنها معرفت معتبر نیست. کل نتیجهای که میخواستیم از این عرض بگیریم اگر کسی فقط تجربه حسی را قبول دارد راجع به مسائل ماوراء حس فقط میتواند بگوید من نمیدانم، نمیتواند بگوید اینها نیستند. چرا؟ به لحاظ منطقی عرض میکنم چون با کدام تجربه امر شده میتوانی عقلاً نتیجه بگیری آنچه تجربه نکردم محال است بشود اصلاً این گزاره چطور با متد تجربه اثبات میشود؟ اصلاً قابل اثبات نیست. و لذا یک ملحدی پیش امام صادق(ع) آمد یک ماتریالیست بود. با ایشان بحث کرد. امام(ع) به او این قضیه را ثابت کردند که عالم ماده حتماً هست برخلاف ایدهالیستها که حتی عالم ماده را هم انکار میکنند، گرایشهای مختلف سفسطهای. میگوید از کجا معلوم که ماده هست؟ ارتباط من با ماده فقط از طریق ذهنیات من است. از کجا معلوم که من خواب نیستم! شما وقتی که خوابی نمیدانی که خوابی، فکر میکنی واقعی است! آتش میبینی دستت میسوزد، یکی به تو حمله میکند فرار میکنی، از بالای بلندی داری میافتی واقعاً میترسی. در خواب که نمیفهمی خواب است. بیدار میشوی میفهمی خواب بوده. ایدهالیستهای افراطی میگویند شاید کلاً ما خوابیم! اصلاً هیچ عالم واقعی وجود ندارد، نه مریضی، نه طبیبی، نه ابزار جراحی، نه هیچی. شاید همه اینها خواب است! خب این یک نگاه است که همه اینها جواب دارد، همه پاسخ دارد اما نه این افراط. معرفتشناسی اسلامی میگوید تجربه بسیار مهم است. نه از آن طرف، تفریط. امام صادق(ع) این را به او گفتند و بعد با برهان ثابت کردند که هست، بعد یک نکتهای به او گفتند، گفتند شما حسگرای محضی، میگویی فقط آنچه که تجربه کردم واقعی است آنچه که تجربه نکردیم نیست. خیلی خب من از شما سؤال میکنم. این سؤال امام صادق(ع) از یک فرد ماتریالیست و یک ملحد صاحبنظر و دانشمند ملحد است، امام(ع) میفرماید شما میگویید فقط آنچه را که دیدید میگویید هست اگر نبینی نیست من از تو سؤال میکنم تو اگر خدای محسوس را فقط قبول داری، آیا تو همه عوالم حس و محسوسات را سر زدی و دیدی که خدا نیست؟ خدا که اصلاً محسوس نیست. ولی تو که میگویی اگر خدای محسوس باشد من میپذیرم، و چون خدای محسوس نیست نمیپذیرم. امام صادق(ع) میپرسند تو چطور الآن داری داوری میکنی که خدای محسوس نیست؟ چون ما که خدای محسوس را محال میدانیم ولی آیا تو همه عرصههای محسوس را گشتی و دیدی خدا نیست؟ تمام آسمانها و زمین را همه را گشتی نبود؟ گفت نه. امام(ع) فرمود پس چرا انکار میکنی؟ تو به عنوان یک پوزیتویست به عنوان یک تجربهگرای محض، بطور منطقی و علمی اصلاً حق داری مفاهیمی غیر مادی مثل خدا را؟ جواب ندارد و جوابی هم برای این سؤال وجود ندارد. بنابراین پوزیتویست محض، وجود خدا را، وحی را، قیامت را، بهشت و جهنم را، نمیتواند بگوید اینها محال است یا غیر علمی است فقط میتواند سکوت کند و بگوید من نمیفهمم. حق هم داری نفهمی چون اینها حسی نیست. تو نمیتوانی بگویی این مفاهیم غیر علمی است.
بعد یک بحث دیگر با یکی دیگر کردند فرمودند که شما میگویید اثبات قطعی نمیشود خدا و قیامت و روح، چون محسوس نیست. امام(ع) میفرماید انکار هم که نمیتوانی بگویی. گفت نه. گفت پس تو نسبت به اینگونه مسائل فقط احتمال میدهی. نمیتوانی احتمال وجود آن را نفی کنی و نه احتمال نبودن آن را. میگویی شاید هست شاید هم نیست. بعد امام(ع) از او سؤال میکنند احتمالی که محتمل آن فوقالعاده مهم است و تمام سرنوشت تو در گرو آن است به این احتمال چقدر باید اعتنا کرد؟ به یک یقین تجربی که هیچ اهمیتی در زندگی تو ندارد به او باید توجه کرد. مقایسه این دوتا را ببینید. امام صادق(ع) به او میفرماید که – حالا مثال را من دارم میزنم ولی این اصلی که عرض کردم فرمایش ایشان است – مثال را من میزنم. شما الآن یقین تجربی آزمایشگاهی داری که یک سوسکی از اینجا رد شد و آن طرف رفت. این یقین تجربی است. بعد یک احتمال هم میدهید که واقعاً بهشت و جهنمی هم باشد، ابدیتی هست، تمام اعمالی که ما انجام میدهیم اینها در روح ما و شخصیت ما ثبت میشود و در عالم گم نمیشود و ما باید با همین عقاید و اخلاق و اعمالمان باید تا ابد زندگی کنیم، این هم یک احتمال. شما میگویید من این را قبول ندارم، امام صادق(ع) میگوید من که به تو اثبات میکنم ولی تو که میگویی من فقط حسی- تجربی و پوزیتویست هستم اینها را قبول ندارم انکار هم که نمیتوانی بکنی فقط میگویی احتمالاً، شاید باشد شاید نباشد. حالا سؤال: میزان توجهی که شما به آن گزاره تجربی بیاهمیت، کماهمیت، میزان اهتمام و توجه شما، دغدغه شما باید نسبت به آن گزاره بیشتر باشد یا نسبت به این گزاره؟ ولو احتمالاً؟ معلوم است که به این، چون این اگر برای تو یقینی نیست ولی چون احتمال آن را میدهی اگر باشد تو همه چیزت را تا ابد باختی. اما آن سوسک چه آنجا باشد چه نباشد خیلی تأثیری در سرنوشت جنابعالی ندارد آن هم تا ابد. امام(ع) به او فرمودند تو که با این روش نمیتوانی این را اثبات کنی حتی آن را هم نمیتوانی اثبات کنی، اما حالا با روش خودت من به تو میگویم، حتی اگر احتمال میدهی که خدا و معاد و قیامت و روح و بهشت و جهنم و فرشتگان و ثبت اعمال، حق، باطل، عدل، ظلم، وجود دارد، عمل صالح و عمل فاسد مساوی نیست حتی اگر احتمال آن را میدهی، این احتمال زیاد نیست 90 درصد نیست ولی محتمل خیلی بزرگ است چون کل سرنوشت تو در گرو این است چون تو دو بار به دنیا نمیآیی، دو بار نمیتوانی تجربه کنی بگویی یک بار زندگی میکنم میروم ببینم چیست دفعه بعد طبق آن تجربه عمل میکنم! این مسئله تجربی نیست رفتارت را باید طوری تنظیم کنی که از ضرر احتمالی ولو احتمالی است ولی چون بینهایت است باید از آن اجتناب کنی. مثلاً کسانی مثل بنده، من به احکامم عمل میکنم ولی نمیدانم چرا؟ دلیلش چیست؟ گرچه من نمیدانم و یقین ندارم چرا نماز صبح دو رکعت است؟ چرا باید روزه بگیرم؟ ولو ندانی که بخشی از اینها دانستنی است بخشی هم ندانستنی است ولی مبنای آن دانستنی است مثل شبیه کاری که پزشک میکند مثل مریض عامی که او اصلاً نمیداند... او به شما میگوید کمرم درد میگیرد مثلاً پزشک به او میگوید سیگار نکش! خب آقای یعنی چه؟ سیگار کشیدن با درد کمر چه ربطی دارد؟ ربط دارد تو نمیفهمی. یک رابطه علّی وجود دارد تو نمیدانی. بین نماز صبح دو رکعتی با یک سعادت و شقاوت ارتباطی وجود دارد که من نمیفهمم ولی رابطة علّی واقعی است ولی محسوس نیست نمیتوانی انکار کنی. حتی اگر کسی نمیداند باز عقلاً بایستی تبعیت کند و باید احکام را عمل کند ولو این که بگوید من فلسفه آن را نمیدانم، ولی باید عمل کنی. مثل بنده که نسخه پزشک را عمل میکنم ولی نمیدانم که دارد چه کار میکند؟ بالاخره مریضی، تو نمیتوانی بگویی چون نمیدانم عمل نمیکنم! فردا آمد و مردی! ببین مریض به نسخه پزشک یقین ندارد که درست است یا غلط است، یقین دارد؟ اصلاً یقین ندارد، احتمال میدهد ولی به این احتمال عمل میکند چون میگوید ممکن است بمیرم و یک نقصی پیدا کنم اما به یک یقین دیگری که دارد اما کوچکتر است، تازه این در مورد کسی است که یقین نداشته باشد، میفرماید و الا ما یقین به مسائل فراحسی در شما میشود ایجاد کرد اگر اهل برهان باشید.
بنابراین عرضم را ختم کنم، بعد چندتا مثال از تاریخ پزشکی بزنم که روشن شود این پزشکی تجربی از کجا به دنیا آمد؟ یعنی کسی فکر نکند که وقتی این حرفها را میزنیم به معنای انکار تجربه و اهمیت آزمایشگاه است، نخیر. همین نگاه آزمایشگاهی و تجربی از جهان اسلام و با این ایدئولوژی و با این نوع تفکر، ارتباط فیزیک و متافیزیک تولید شده است. عقل ما، به ما مستقیم فرمان میدهد که برای شناخت تلاش کنیم و از یک طرف هم شناخت را نمیشود محدود به یک سطح خاصی از شناخت محدود کرد و باید به همه ابعاد شناخت به آن توجه کرد.
هشتگهای موضوعی