شبکه یک - 29 مرداد 1400

دوباره حسین ع دوباره یزید (پرسشگرانه به معرکه کربلا بنگریم یا نوستالوژیک؟)

نشست (خطر غیرسیاسی کردن عاشورا، نفی امامت حسین علیه السلام) - محرم ۱۳۹۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم

امام حسین(ع) از مکه که به سمت کوفه حرکت کردند گفتند انشاءالله ما فردا صبح حرکت می‌کنیم آن‌ها که آماده کشته شدن هستند از این‌جا با ما بیایند اگر کسی تا الآن با این احتمال می‌آمده که ممکن است پیروز بشویم از امروز به با یقین به کشته شدن بیاید و در چند نوبت این جمعیت کم شد هی آب رفت و آب رفت تا به چند ده نفر رسید! صحبت از چند هزار بود. خیلی‌ها ترسیدند از اول قصد خیانت نبود. وقتی که جدی شد دیگر سرهای بریده خودشان را دیدند دیدند که ممکن است خانواده‌هایشان به اسارت بروند، دیدند که خانه‌هایشان را به آتش می‌کشند اموال‌شان را غارت می‌کنند وقتی این‌ها را دیدند یک مرتبه گفتند ما چه کار کردیم؟ ما با که بیعت کردیم؟ اصلاً حواس‌مان بود که ما چه کار می‌کردیم یا همین‌طوری جوگیر شدیم به امام حسین(ع) نامه نوشتیم؟ وقتی که ابن‌زیاد مقر حکومت را رفت اعلام کردند که همه مردم جمع بشوند آن‌جا مردم فهمیدند که این مردک ابن‌زیاد بود نه امام حسین(ع). اول سران قبایل را خواست، پولداران، اشراف، من با مردم‌تان کاری ندارم آن‌ها تابع شما هستند اسم تک‌تک شما با قبایل‌تان و نیروهایتان به شام و دمشق رفته و شخص یزید دیده و بعد از این قضایا پوست یکی یکی‌تان کَنده خواهد شد اما اگر با ما همکاری کنید جایزه دارید هر امکاناتی که بخواهید به شما داده خواهد شد از شما مالیات گرفته نخواهد شد تا مدتی. یکی از دوستان ما حساب کرد با پول امروز گفت نزدیک 20 میلیارد تومان الآن به هرکسی داده! از او چه خواسته؟ نگفته برو سر امام حسین را بِبُر، گفته در این معرکه بی‌طرف باش. می‌خواهید حسین را دوت داشته باشید دوست داشته باشید اما در صحنه نیایید! در هر قبیله هم یک 7- 8 تا آدم‌های چموش، این جوان‌ها و انقلابی‌ها که بقیه را تحریک می‌کنند یا همه آن‌ها را خودتان خفه‌شان می‌کنید ساکت‌شان می‌کنید یا من حساب‌شان را می‌رسم بیشتر مردم کوفه این‌طوری سر این دوراهی قرار گرفتند شما فکر می‌کنید که می‌روید کوفه، کوفه یک آدم‌های خیلی فلان هستند! نه بابا، همه مسلمان، شیعه، دلسوز، انقلابی، نامه نوشتند و واقعاً هم قصد خیانت نداشتند. کلاه سرشان رفت و بعد هم یک جمع زیادی ترسیدند بعد گفت نه،‌بی‌طرف نه، باید به سپاه یزید بیایید و اولین تیرها را هم به سمت حسین شما باید بزنید وگرنه آن بلاها را به سرتان می‌آوریم. بعضی از این‌ها تیر به سمت امام حسین می‌زدند گریه هم می‌کردند یعنی دشمن یک قدم که جلو می‌آید نمی‌گوید که خیلی خب کافی است، شما یک قدم بروید عقب، دو قدم جلو می‌آید در حالی که این‌ها اگر 500 نفر بیرون می‌آمدند و مردانه می‌جنگیدند دوباره کوفه را پس می‌گرفتند. به شما بگویم بعضی از این هفتادتا قبلاً در خط امام حسین و امیرالمؤمنین نبودند چندتا از این شهدای بزرگ کربلا مثل زهیر که شنیدید این در خط مخالف امیرالمؤمنین بود زهیر از آن طرف به این طرف آمده، جزو شهدای بزرگ کربلاست، شمر در صفین این طرف بوده، 20 سال بعد در کربلا آن طرف رفته است. افسر علی در جنگ صفین، جانباز بوده، 20 سال بعد می‌آید فرمانده سپاه یزید سر امام حسین(ع) را از تن جدا می‌کند. همین الآن هم این اتفاق دارد می‌افتد. منتهی ما باید از خدا بخواهیم که خدایا ما را برای بعدی‌ها عبرت قرار نده، در عاشورا و در کربلا در سبک سیاسی امام حسین(ع) این دوتا جهاد به هم رسید و تلفیق شد. جهاد نظامی تا شهادت، جهاد اخلاقی و زهد و معنویت، یعنی امام حسین جهاد در هر دو بُعد را نشان داد و یک الگو ساخت. الگویی که تا امروز که دور هم ما نشستیم قیام و انقلابی در جامعه شیعه اتفاق نیفتاده است مگر این که به اسم حسین(ع) بوده است. 8 سال جنگ به اسم امام حسین بود خودِ انقلاب ما به اسم امام حسین(ع) بود، بزرگترین راهپیمایی زمان شاه عاشورا و اربعین بود. جنگ ما یک عملیات بدون اسم امام حسین نبود. لبنان و حزب‌الله به اسم حسین(ع) اسرائیل را شکست داد در عراق و منطقه به اسم حسین(ع) مبارزه شد. تا همین الآن هزار و چند سال است و این را می‌دانیم تا انقلاب جهانی آخرالزمان که قیام برای عدالت جهانی است شعار قیام ولیّ عصر(عج) شعار یالثارات‌الحسین است.. یعنی بزرگترین انقلاب جهان و تاریخ و تشکیل انقلاب جهانی و حکومت عدل جهانی باز حسین است. امام حسین(ع) مثل این قهرمان‌های ورزشی که مدال می‌گیرند که به بقیه انگیزه می‌دهند که برویم مثل فلانی بشویم به یک معنای عام، امام حسین(ع) در هر دو جبهه حرکتی ایجاد کرد که برای ابد الگو شد هم مبارزه با دشمن خارجی است یعنی دستگاه فاسد خلافت که به اسم اسلام دنیاطلب‌ها حاکم شدند یک سکولاریزم قبلاً مخفی زمان معاویه،‌ از یزید به بعد عریان، بر جهان اسلام مسلط شده است و دین و حکومت و قدرتی را که پیامبر(ص) برای نجات بشر ایجاد کرد حالا این‌ها علیه بشر و به نفع خودشان استخدام کردند علیه آن مسیر در جبهه درونی هم مبارزه با ضعف‌ها، خیانت‌ها، رفاه و رفاه‌زدگی در بین امّت و در حکومت و در بین کسانی که حتی سابقه انقلابی داشتند. طبقه اشراف جدید بعد از انقلاب پیدا شد. مسئله رفاه و رفاه‌زدگی، بین اقشاری در حکومت، اقشاری در ملت و این محصول فتوحات اسلامی بود که یک اشراف جدیدی ایجاد شد. غنایم میلیارد میلیارد آمد. جهان اسلام گسترش پیدا کرده، یک عده که اول انقلاب فقییر بودند آخر در آن دوران ثروتمند شده بودند یک کسانی که در اول نهضت پیامبر گرسنه و با یک لباس جهاد می‌کردند و آماده شهادت بودند شهید زنده بودند حالا یک مرتبه فلانی، یا پسر فلانی، دختر فلانی یا دامادش، یا... یک مرتبه مجاهد فقیر ساده‌زیست پولدار میلیارد شدند! اصلاً این‌هایی که با علی درافتادند همین‌ها بودند کفار و مشرکین نبودند. هم‌رزمان علی بودند دوستان دوره کودکی علی بودند، فامیل و خانواده و عشیره و قوم علی بودند یک مرتبه اسلامی که آمده اشرافیت را قلع و قمع کرده و از سر راه برداشته حالا به اسم اسلام یک طبقه اشراف جدید ساخته شده‌اند بعضی‌هایشان سابقه انقلابی و مبارزه دارند بعضی‌هایشان همان را هم ندارند ولی خودشان را به این‌ها وصل می‌کنند و بالا می‌آیند و شروع می‌کنند بین انقلابیون و اختلاف و جناح‌بازی و جناح‌سازی می‌کنند و خودشان را مثل مار می‌کشند و بالا می‌خزند، هم مردم عادی به سمت رفاه و رفاه‌زدگی و عیاشی رفتند هم همین افراد که از فرزند فلان صحابی، فلان یار پیامبر وارد این مسائل شدند کم‌کم برای مهریه دخترش به جای مهرالسنّه که 400 – 500 درهم است پیامبر و امیرالمؤمنین و اصحاب صدر اسلام این‌طوری عمل می‌کردند یک مرتبه میلیاردی، شمش طلا قرار می‌دهند، یک میلیون دینار مهریه فلان کس! جشن‌مان را در فلان کاخ و فلان ویلا باید بگیریم! یک میلیون مثقال طلای خالص! این‌ها کم‌کم بین بعضی‌ها آمد. مثلاً مصعب‌بن‌زبیر پسر زبیر، زبیر یک صحابی مجاهد بود. خود زبیر چه شد؟ طلحه را پیامبر(ص) به او لقب «طلحه‌الخیر» داد، پیامبر(ص) به زبیر گفت «سیف‌الاسلام» است شمشیر خداست. پیامبر(ص) طبق بعضی از نقل‌ها به این‌ها وعده بهشت داد البته اگر همین‌طوری بمانید نه این که مطلق هر کاری بکنید! و وقتی این‌ها از دنیا رفتند مسابقه ثروت، زمان خلیفه سوم آن اواخر درِ بیت‌المال باز شده بود عین طویله هرکسی سرش را تو می‌کرد و هرچه می‌خواست برمی‌داشت به این می‌بخشیدند به آن می‌بخشیدند! ظرف دو – سه دهه شروع شد بعدها به فسادهای بزرگ انجامید و کسانی که اسم‌شان را آدم نمی‌تواند ببرد خیلی آدم‌های محترم بودند و کسانی که تا مرز شهادت بارها رفتند، طلحه و زبیر شهید زنده بودند. سعدبن‌ابی‌وقاص فاتح ایران شهید زنده بود بعد آن اواخر بی‌طرف شد گفت نه با علی هستم نه با معاویه! گفت من دیگر آخر عمرم هست جهادها، زندان‌ها و مبارزات و انقلابی‌هایمان را کردیم، یک خانه بزرگ و چندصدتا برده و کنیز و چهار – پنج تا باغ دارم می‌روم آن‌جا مشغول می‌شوم نماز شب قرآن و یک کم هم تفریح کنیم خستگی‌های جهاد از تن‌مان خارج شود خیلی جهاد کردیم! بعد هم به دست معاویه همین آدم مسموم شد و کشته شد. خب همین‌هایی وقتی که از دنیا رفتند این‌قدر طلا گذاشتند که نمی‌شد عادی تقسیم کرد. این‌ها را به شمش تبدیل کردند و بعد شمش را با تبر می‌شکستند می‌گفتند به کلفتی گردن شتر طلا از این‌ها ماند که بین ورثه‌شان تقسیم شود طلا را با سنگ مثقال وزن نمی‌کردند و با تبر می‌شکستند. یعنی چه؟ یعنی بعضی‌ها از درون فاسد شده‌اند بعضی‌ها در حکومت، بعضی‌ها بیرون حکومت، فاسد شدند فساد مالی، فساد اخلاقی و جنسی، بعد فساد سیاسی با چه کسی بیعت کنیم با چه کسی درگیر شویم و بعد فساد اعتقادی، ‌همه این‌ها سراغ آدم‌ها آمد. خب وقتی توده مردم می‌دیدند که فلانی و فلانی این‌طوری هستند این‌ها چراغ سبز به معاویه در زمان علی(ع) می‌دهند خب سه تا جنگ همین‌ها علیه امیرالمؤمنین(ع) راه انداختند. سه تا جنگ داخلی و سه تا جنگ تحمیلی راه انداختند که نگذارند حکومت اسلامی را آن‌طور که پیامبر می‌گوید بعداً علی(ع) عمل کند. شورش شده، خلیفه سوم کشته شده، از چهار خلیفه صدر اسلام سه‌تایشان کشته شدند، عمر، ترور شده، عثمان در شورش عمومی کشته شده، علی‌بن‌ابیطالب هم ترور شده است. خب این بیماری اخلاقی که مسری است یعنی شهوت‌زدگی، دنیاپرستی، آقا شما چندتا سفر خارج رفتی، شما چندتا ویلا داری؟ حساب بانکی‌تان چندتاست؟ آخرین مسابقه فلانی را شرکت کردی؟ من شرکت کردم، ترانه‌های جدید را دیدی؟ نه، ولی من دیدم من رفتم توی جلسه‌شان بودم! فلان‌جا، داخل، خارج، همین کارهایی که الآن هم در بعضی‌ها مد شده است مسابقه شهوترانی در جامعه شروع شده بود شما بفهمید که چه اتفاقی افتاده بود که وقتی امام حسین(ع) داد می‌زند «هل من ناصر ینصرنی؟» همه خفقان گرفتند! شیعه و غیر شیعه‌شان. همه دارند نگاه می‌کنند. همه سرشان در آخور بود، مشغول زندگی‌شان بودند عبادت‌شان هم سر جایش بود. حج، شلوغ و شلوغ‌تر! این همان وقتی است که طرف به امام سجاد(ع) در عرفات می‌گوید آقا چقدر حاجی؟ اسلام چه عزّتی پیدا کرد؟ فرمود که «مَا اَکثَرَ الضَّجِیج وَ اَقَلَّ الحَجِیج» سروصدا زیاد است اما حاجی کم است! این از امام صادق(ع) درمسجدالحرام نقل شده و از امام سجاد(ع) در عرفات، که فرمودند نگاه‌شان کن، می‌گفت از لای دو انگشت نگاه کردم دیدم خر و خوک و سگ است که دارد طواف می‌کند! یا در عرفات دارند دعا می‌کنند. باید بگردی انسان و آدم را پیدا کنی و پیدا نمی‌شد، تک و توک آدم بودند. همین الآن هم همین‌طور است. منتهی امام سجاد(ع) نیست که از لای انگشتان او نگاه کنیم. الآن هم همین‌طور است مثل حیوانات سرشان توی آخور خودشان است و خوب هم می‌فهمند که کجا خودشان را به آن راه بزنند؟ کجا مال حرام بخورند؟ کجا اداهای مذهبی دربیاورند. مکه هم شلوغ، حرم امام رضا(ع) هم شلوغ. کو آدم؟ چندتا آدمیم؟ این‌ها حرف‌هایی است که اهل بیت می‌گفتند که آدم باشید آدم نیستید. دین بی‌خطر، دین بی‌ضرر. دین ندارید این همان حرفی است که امام حسین(ع) می‌فرمایند: «الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ...» نگاه نکنید که همه ور ور مدام حرف‌های مذهبی می‌زنند این‌ها لغلغه زبان‌شان است. «الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ... قَلَّ الدَّیّانونَ؛» دینداران چه کم هستند. دین سبک زندگی ظاهری و اداهایشان است و الا آن لحظه‌ای که باید نشان بدهند دین دارند و از جان و مال و آبرویشان بگذرند آن وقت می‌بینید که این‌ها هیچ چیزی را بر منافع خودشان ترجیح نمی‌دهند در آن شرایط قیام که هیچ کس نه دل و جرأت قیام دارد و نه حال و حوصله‌اش را دارد، همه سرها توی آخور! حسین جلوی این دستگاه و جلوی این انحراف بزرگ می‌ایستد با این فرهنگ بزرگ راحت‌طلبی و فسادپذیری و عیاشی و ترس مبارزه می‌کند. می‌گویند آقا کسی با شما نیست، می‌گوید نباشد خدا هست. می‌گویند کشته می‌شوی؟ می‌فرماید خداوند می‌خواهد من را کشته ببیند. زن و بچه‌ات اسیر می‌شوند، خدا می‌خواهد این‌ها را در زنجیر ببیند. خب مسئله این است آمدند نزدیکان ایشان می‌گویند شما که در مکه و مدینه محترم هستید، در یمن شیعه دارید بروید آن‌جا، آتش‌بس بدهید شما با یزید کاری نداشته باشید یزید هم با شما کاری ندارد. امام حسین(ع) فرمودند هم من با یزید کار دارم و هم یزید با من کار دارد. هر دو با هم کار داریم ضمن این که اگر من با یزید کاری نداشته باشم او با من کار دارد به خدا اگر بروم یک گوشه‌ای در این عالم بنشینم دست از سر من برنمی‌دارد برای این که او می‌داند تا من با او بیعت نکنم مشروعیت پیدا نمی‌کند وجود من برایش خطرناک است وجود من علامت سؤال روی مشروعیت اوست. گفتند آقا بروید عبادت کنید، تبلیغات مذهبی کنید، احکام بگویید، کاری به کار او نداشته باشید او هم کاری به کار شما نداشته باشد. این برداشت تازه است، در برابر او دوتا دیدگاه است که هر دو درست هستند ولی نیم‌درست هستند! هم آنهایی که می‌گویند امام حسین(ع) قیام کرد برای این که کشته شود، هم آن‌هایی که می‌گویند امام حسین(ع) قیام کرد برای این که حکومت تشکیل بدهد هدف او کشته شدن بود او هم می‌گوید هدفش فقط تغییر حکومت بود. ایشان می‌گوید به نظر ما این دوتا برداشت نیمچه درست است! هدف هر دوی این‌ها دوتا نتیجه و دوتا احتمال بود. هیچ کدام از این دوتا هدف امام حسین(ع) نبود. چون اگر هر کدام از این‌ها را بگویید هدف امام حسین(ع) بود یک مشکلی پیش می‌آید که به آن اشاره کردیم این که بگوییم قیام کرد تا هدف او تغییر حکومت بود یک سؤالاتی پیش می‌آید که جوابی ندارد. اگر بگوییم امام حسین(ع) قیام کرد برای این که شهید بشود کشته بشود باز یک سؤالاتی است که جواب ندارد. راه حل این است که بگوییم هدف امام حسین(ع) انجام وظیفه‌ای بود، تلاش برای اصلاح امت بود برای هم تشکیل حکومت و هم برای شهادت هم برای حکومت و هم برای شهادت آماده بود. این حرکت دوتا نتیجه دارد. در آن شرایط، قیام علیه ظلم برای اصلاح شرایط که فرمودند من برای اصلاح امّت جدم قیام کردم از اسلام منحرف شدیم و بیرون رفتیم هم حکومت و هم مردم. مردم عوام هستند فریب خوردند یا می‌ترسند اینها هم که سر کارها هستند فاسد،‌علمایشان هم مثل خودشانا فاسد و توجیه‌گر هستند هم دین تحریف شد و عدالت آن رفت و هم دارد فرهنگ و معرفت آن دارد می‌رود و هم معنویت و اخلاق آن دارد می‌رود. عدالت، عقلانیت، اخلاق، معنویت، هر سه تایش رفت و دارد می‌رود. خب برنامه چیست؟ هدف، هر دوی این‌ها جزئی از حقیقت نهضت عاشورا هست هم آمادگی برای شهادت و هم آ‌مادگی برای حکومت اما هیچ کدام از این دوتا هدف امام حسین(ع) نیست، هدف امام حسین(ع) غیر از نتیجه است. این‌ها دوتا نتیجه محتمل است یا حکومت یا شهادت. هر کدام هم بشود «احدی الحُسْنَیَیْن». هدف چه بود؟ هدف این بود که باید به تکلیفم عمل کنم آن تکلیف امروز اعتراض به این‌هاست شکستن مشروعیت این‌هاست دعوت به اسلام است دعوت مردم به قیام است و اگر توانستیم این‌ها را بزنیم بشکنیم که حکومت تشکیل می‌دهیم اگر نتوانستیم و کشته شدیم در هر دو صورت مسیر را نشان دادیم.

حالا سؤال؛ آقا علم امامت چه می‌شود؟ علم امامت هست و منافاتی هم با این ندارد. منافاتی با این ندارد. این‌هایی که فکر می‌کنند اگر کسی بداند شهید می‌شود پس حتماً نمی‌رود، این‌ها محاسبات مادی می‌کنند. ممکن است کسی بداند که من می‌روم یا حکومت یا شهادت، هر کدام شد ولی خبر دارم که شهادت می‌شود اما من شهادت را هدف نگرفتم، حکومت هم هدف نگرفتم، خلاصه‌اش این که ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه. امروز سکوت در برابر حکومت یزید حرام است. تکلیف ما اعتراض است. تلاش برای تشکیل حکومت، می‌رویم، شد، شد نشد نشد. اگر این را گفتیم پرسشات و شبهات مربوط به هر دوتا فکر، که آقا ایشان می‌دانست یا نمی‌دانست؟ ایشان برای حکومت رفت یا شهادت؟ هر دو پاسخ داده می‌شود.

نکته دیگر این که؛ تا قبل از امام حسین(ع) چنین موقعیتی پیش نیامد. زمان امام حسن(ع) این‌طوری نبود. زمان امیرالمؤمنین(ع) وضعیت این‌طوری نبود. چه برسد به زمان پیامبر(ص). تا زمان امام حسین(ع) به این واجب شرعی عمل نشد این واجبی که امام حسین(ع) به آن عمل کرد تا زمان امام حسین(ع) هیچ کس در تاریخ اسلام به آن عمل نکرده است. چرا؟ چون اصلاً موقعیت آن پیش نیامده که حکومت دست دشمنان اسلام به اسم اسلام باشد و با تحریف علنی اسلام، و هیچ راهی هم برای مدارا و مماشات نباشد. این کار زمان معاویه هم نشده بود معاویه این‌طوری علیه اسلام عمل نمی‌کرد. معاویه تا همین الآن بین بخشی از مسلمانان محترم است نمی‌دانند کیست! معاویه نه جلوی مردم سگ‌بازی می‌کرد نه مشروب می‌خورد نه علیه اسلام حرف می‌زد، تا آخر هم سخنرانی‌های معنوی داشت و دعوت به تقوا می‌کرد. سخنرانی‌هایی دارد این‌قدر شبیه به امیرالمؤمنین(ع) است که سیدرضی در نهج‌البلاغه امام علی(ع) یک خطبه‌ای دارد می‌گوید ولی بعضی‌ها گفتند این سخنرانی علی نیست بلکه سخنرانی معاویه است! تا این حد. البته ایشان می‌گوید کجا این حرف‌ها از چنین دهانی بیرون می‌آید؟ یعنی این‌قدر این‌ها حفظ ظاهر می‌کردند ولی امام حسین(ع) کلاً کاری کرد که یزید کلاً زیر میز بزند! پس امام حسین(ع) حرکت می‌کنند اگر حکومت صالح تشکیل دادند بسیار خب، قدرت را می‌گیرد و حکومت می‌کند مثل زمان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع). اگر نشد خطر شهادت است باشد به وظیفه‌ام عمل کردم و نتیجه آن شهادت شده است. «اِحْدَی الحُسنین» یک کارهایی زمان پیامبر(ص) شده است احکام نماز را گفتند، روزه را گفتند، زکات، انفاق، حج، احکام خانواده را گفتند، مسائل شخصی،‌ جهاد، حکومت، اقتصاد اسلامی، رابطه مردم و حکومت، این‌ها را پیامبر تأسیس کرده و اجرا کرده است و پیامبر(ص) فرمود که «یا أیها الناس» مردم «والله» به خدا سوگند «ما مِن شیءٍ» هیچ چیز دیگر نمانده است که «یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ...» شما را به بهشت نزدیک و از جهنم دور کند و در سرنوشت شما تأثیر داشته باشد «إِلَّا وَ قَدْ أمَرْتَکُم به،» مگر این که من به شما گفتم و دستور آن را دادم خط را نشان دام. هرچه به سعادت و شقاوت شما مربوط است را گفتم. اصول اقتصاد اسلامی، اصول اخلاق اسلام، اصول خانواده اسلامی، جهاد اسلامی، زکات، کشور نظامی، نظام تشکیل شده و آن را مهندسی کردم و یادتان دادم که چطور حکومت کنید، چطور عبادت کنید، چطور خدمت کنید، جامعه اسلامی چطوری است، فرد اسلامی چطوری است. امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) این خط را ادامه می‌دهند و حالا به جایی و اتفاقی می‌رسد که قبلاً جز در زمان امام حسین(ع) نیفتاده است. و لذا مسئولیت امام حسین(ع) با قبل متفاوت می‌شود. انحراف در حدی است که حکومت فاسد است،‌ خلیفه و حاکم شرع با زن فاحشه ارتباط دارد! بعد حالش خراب است مست است باید نماز صبح برود امام جماعت بشود به این زن بدکاره می‌گوید که عبا و عمامه و لباس‌های من را بپوش تو برو به جای من نماز بخوان! مسجد هوا تاریک است مردم نمی‌فهمند تو برو امام جماعت شو! آن یکی آمده توی محراب بالا می‌آورد استفراغ می‌کند از بس مشروب خورده است نماز صبح را چهار رکعت می‌خواند! به او می‌گویند خلاصه سمع‌الله لمن حمده! بلند شو دیگر! می‌گوید چی شده کم خواندم؟ می‌گویند نه آقا زیاد خواندی نماز صبح دو رکعت است گفت خلاصه اگر کم است بگویید من الآن حالم خیلی خوب است هرچه بخواهید نماز می‌خوانم! این‌ها شدند رهبران حکومت اسلامی. تا قبل از امام حسین(ع) که این اتفاقات نیفتاده است درست است معاویه نمازجمعه را چهارشنبه خواند، توجیه کرد. گفت جمعه ممکن است ما فلان جا باشیم امکان نماز جمعه نباشد حیف است از ثواب نماز جمعه محروم بشویم همین امروز بخوانیم! گفتند خیلی خب برای ثواب نماز جمعه اشکالی ندارد! اجتهاد هم کرد گفت نماز جمعه دو بُعد است یکی نماز است و یکی جمعه! جمعه‌اش نمی‌شود نمازش باشد چهارشنبه! روشنفکری‌اش را هم کرد. الله اکبر نماز جمعه در روز چهارشنبه! توجیه مذهبی‌اش کرد ولی این کارهایی که این‌ها زمان امام حسین(ع) کردند توجیه مذهبی هم نمی‌کردند و نمی‌شد کرد. پس این زمینه و فساد در مردم،‌حکومت فاسد شده، مردم دارند فاسد می‌شوند علمای دین فاسد شدند، قرآن را صریحاً تحریف می‌کنند و غلط معنا می‌کنند، جای خوب و بد، ارزش و ضد ارزش، معروف و منکر، عوض شده است پشت به اسلام دارند حرکت می‌کنند. ارتداد یعنی همین. آن ارتدادی که قرآن می‌گوید که درگیر شوید برجسته‌ترین مظهر ارتداد این است که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ...» فکر نکنید که شما اسلام را زیر پا می‌گذارید و برمی‌گردید خدا از ترس می‌لرزد، «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ...» (مائده/ 54)؛ خداوند کسان دیگری را می‌آورد که آن‌ها خدا را دوست دارند و خدا آن‌ها را دوست دارند آن‌ها به جای شما می‌آیند اسلام معطل شما نیست. این آیه را امام حسین(ع) خواندند که فکر نکنید خداوند نگران خودش است فکر نکنید موقعیت خدا در خطر است بلکه موقعیت شما در خطر است شما دارید به اسلام خیانت می‌کنید اسلام از بین نمی‌رود شما از بین می‌روید خداوند کسان دیگری را بعدها خواهد آورد که آن‌ها کسانی هستند که مثل شما به اسلام خیانت نمی‌کنند آن‌ها عاشق خدا هستند و خدا هم عاشق آن‌ها. «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ...». خب حالا جامعه منحرف شده، حکومت منحرف شده و اصل اسلام در خطر است تکالیف الهی در خطر است. زمان پیامبر(ص) نبود لذا زمان پیامبر(ص) اصلاً این تکلیف واجب نشده بود. زمان امیرالمؤمنین(ع) نبود، زمان امام حسن(ع) بخشی از این انحرافات بود ولی در این حد هرگز نرسیده بود که کل اسلام دارد زیر و رو می‌شود حالا این‌جا امام حسین(ع) باید برای اسلام قیام کند اگر شد حکومت اسلامی را هم می‌گیرد و تشکیل می‌دهد. اگر حکومت نشد اصل اسلام باید یک کسی از آن دفاع کند ولو هفتاد نفر، حتی شیعیان هم نمی‌آیند. حتی شیعه هم خیانت می‌کند. اهمیت این از جهاد با کفار بیشتر است. اهمیت این از خود حکومت اسلامی بیشتر است که اگر آن بشود چه بهتر، ولی اگر نشود خودِ این یک هدف بسیار مهم و گنده‌ای است. هم انحراف بزرگ بی‌سابقه ایجاد شده، این یک. دوم) هم فرصت قیام پیش آمده است. زمان امام حسن(ع) فرصت این قیام نبود. تا زمانی که معاویه بود فرصت این قیام نبود. اگر تا قبل از این که معاویه اعلام کرد که من دارم به محضر خداوند می‌روم که پاداشم را بگیرم بخاطر خدمت به مسلمین، 20 سال خدمت کردم به محضر خدا می‌روم و پاداش خود را بگیرم و برای شما آن‌جا دعا کنم. و به جای من یزید. تا این لحظه، هیچ کس نمی‌توانست علیه معاویه قیام کند شرایط این‌قدر پیچیده بود و هیچ کس نمی‌پذیرفت. لحظه‌ای که قراردادشان را با امام حسن(ع) این‌طوری علنی گذاشت زیر پا و رفت و یزید آمد، و همه می‌شناختند که یزید کیست،‌ حالا هم انحراف بزرگ هست و هم فرصت بزرگ. تا قبل از امام حسین(ع) این دوتا با هم نبوده است. حالا فرصت کشته شدن و شهید شدن پیدا شده است، فرصت جهاد پیدا می‌شود چون این‌ها دیگر ظواهر اسلام را رعایت نمی‌کنند. مسئولین حکومتی می‌روند مجالس عیاشی و در آن بزن و برقص است و مشروب می‌خورند و قمار می‌زنند بعد هم می‌آیند نماز می‌خوانند! برای مردم حرف‌های مذهبی می‌زنند. فساد جنسی در جامعه علنی شده است. فاحشه‌خانه در مکه و مدینه است. بزرگترین رقاصه‌ها در مکه و مدینه دارند پیدا می‌شوند. قرآن را صریح توهین می‌کنند یا تحریف می‌کنند. با اسم اسلام مبارزه نمی‌کنند ظواهر اسلام را رعایت می‌کنند همه‌شان حج می‌روند، نماز جماعت می‌روند همه این کارها را می‌کنند چون از این اسلام دارند نان می‌خورند و اسم آن‌ها رئیس المسلمین است. اما حکومت وقتی فاسد است و از این بالا مدام چرکاب و عفونت پایین می‌ریزد. فرق یک آدم عادی فاسد با یک حاکم و عالِم فاسد، این است شخص عادی که فاسد است به خودش و چند نفر به اطراف خودش صدمه می‌زنند ولی کسانی که در حکومت اسلامی فاسد می‌شوند و اهل فساد و گناه و خیانت می‌شوند جامعه را به گند می‌کشاند یعنی از آن بالا و ارتفاعات و دامنه‌های بالا همین‌طور گندآب و ادرار و مدفوع روی سر امّت می‌ریزد دیگر آن را نمی‌شود تحمّل کرد و مدارا کرد. آن‌ها رأس قله و در قله هستند و در ارتفاعات بالاترند. هرکس قدرتش بیشتر فساد و ضررش بیشتر، صلاح و خدمتش هم بیشتر. حالا فساد پیش آمده و زمینه آن هم آماده شده است.

سؤال زمینه آماده شده یعنی دیگر حالا خطر ندارد؟ نخیر آقا، خطر دارد از همیشه هم بیشتر است کشته می‌شوند زن و بچه هم اسیر می‌شوند، زمینه آماده است یعنی الآن اثر دارد. الآن دیگر قیام اثر دارد تا قبل از این قیام اثر نداشت اگر زمان معاویه و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) جدا جدا یا با همدیگر هم قیام مسلحانه می‌کردند اثر نداشت و مشروعیت حکومت نظام را زیر سؤال نمی‌برد و خفه می‌شد. حالا هم فساد و انحراف علنی شده و هم اثر دارد حالاست که اگر قیام کنی ولو هفتاد نفر کشته بشوی، اثر آن تا الآن می‌ماند و تا همیشه. حالا اثر دارد دیگر پیام دفن نمی‌شود، فضای جامعه اسلامی طوری نیست که بشود کربلا را در کربلا خفه کرد دیگر نمی‌شود. لذا ایشان مکه می‌آید حالا غیر از بُعد عبادی برای این که مرکز تجمع مسلمین است همه ببینند پسر پیغمبر آمد و همه ببینند که اعمال حج را انجام نداد و همه بدانند که چند هفته بعد سر او را بریدند و الا همه می‌گفتند پسر پیامبر به حج آمد، عبادت کرد،‌به‌به چقدر نورانی بود دست زدیم به عبایش تبرک جستیم بعد شنیدیم که ایشان رفتند توی راه برگشت سرطان گرفتند و از دنیا رفتند! خدا اموات شما را هم بیامرزد. آش نذری هم که خودِ یزید می‌داد. کاری کرد که سیدالشهداء ظرف چند ساعت، یک نصفه روز با خون 70- 80 نفر که نشود دفن کرد، نشود فراموش کرد، دیگر این خون شسته نشد و تا زمان امام زمان(عج) این خون شسته نخواهد شد. این کار بزرگ حسین(ع) است. این شرایط خاص امام حسین(ع) است که موقعیت خاص است. دیگر کسی نمی‌تواند پیام امام حسین(ع) را دفن کند. و الا هر کدام از اهل بیت(ع) آن وقت بودند همین کار را می‌کردند منتهی خوب نبودند امام حسین(ع) بود لذا مقام امام حسین(ع) بین همه اهل بیت(ع) یک مقام خاص و ویژه است. چون کاری که حسین(ع) کرد هیچ کدام از اهل بیت(ع) شرایط برایشان پیش نیامد که یک همچین انحرافی باشد و یک همچین موقعیتی باشد و ایشان انجام داد. چرا همه اهل بیت(ع) حسین حسین می‌گویند؟ تا امام زمان زیارت ناحیه مقدس و امام حسن عسگری(ع) توجه به کربلاست. قیام امام زمان(عج) به اسم حسین است. همه اهل بیت(ع) اشکی بر حسین، خون حسین، یاد حسین را گفتند برای این که کاری که حسین(ع) کرد هیچ کدام از اهل بیت(ع) آن شرایط برایشان پیش نیامد که این کار را انجام بدهند و الا چقدر عذر بود. محمد حنفیه برادر ایشان آدم کمی نیست بالاخره فرزند امیرالمؤمنین(ع) است. ابن عباس، عبدالله‌بن‌عباس مفسّر بزرگ قرآن و صحابی پیامبر(ص)، عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب(س) و... خب خیلی از این‌ها به کربلا نیامدند و البته هر کدام هم یک توضیح و عذری داشتند. یک عالمه دین‌شناس عالِم نمازشب خوان قاری و حافظ قرآن به کربلا نیامدند! یک عالمه آدم‌های نمازشب خوان زائر حرم پیامبر(ص) به کربلا نیامدند یک عالمه آدمی که هر سال حج می‌رفتند دیگر با امام حسین(ع) نیامدند نصیحت کردند. آقا خطر دارد، سر راه تکلیف وقتی خطر است دیگر رفع تکلیف می‌شود، آقا بعضی از تکلیف‌ها هست که همیشه خطر دارد اگر بهانه خطر بیاورید هیچ موقع آن تکلیف‌ها را نباید انجام بدهید. یکی‌اش جهاد است. طرف بگوید من جهاد نمی‌روم چون خطر دارد. به شرطی به جبهه می‌آیم که تیر و ترکش نخورم. تضمین کنید من تیر نمی‌خورم به جهاد می‌آیم! یک احکامی هست که ذات آن خطر است این‌جا دیگر جای تقیه نیست. خب این‌ها می‌آمدند احکام عادی در شرایط عادی را به امام حسین(ع) می‌گفتند. امام حسین(ع) می‌گفتند این تکلیف که بدون خطر نیست. این همان شرایطی است که زمان انقلاب ما هم پیش آمد. ایشان این‌جا یک تعبیری دارد می‌گوید زمان امام و انقلاب ما هم، فساد حکومت این‌قدر زیاد شد که همه مردم فهمیدند که این حکومت بی‌دین است ولو شاه حرم امام رضا(ع) هم آمد، حج هم رفت. خواب هم دیده بود، یک وقت گفت من کمربسته حضرت عباس هستم. گفت حضرت عباس را خواب دیدم ولی مردم می‌دانستند بی‌دین و با دین مردم می‌دانستند این حکومت هم دین ندارد هم شرف ندارد و وابسته است. پس هم انحراف بوجود آمد در حد واضح و هم شرایط قیام بوجود آمد که امام آمد خطاب کرد گفت که جهاد و مبارزه علیه حکومت واجب است ولو «بلغ ما بلغ» دیگر جای تقیه نیست، امروز تقیه حرام است چون اصل اسلام در خطر است. آ‌مدند تاریخ هجری را تاریخ شاهنشاهی کردند، قسم قرآن و شرط را از توی قانون برای چیز برداشتند و گفتند قسم به کتاب مقدس و هر چیزی. حجاب که از قبل این‌طوری شد، با احکام دین مبارزه شد. من یادم هست من مدرسه اول راهنمایی بودم قبل از انقلاب یادم هست که یک وقت در روزنامه عکس دوتا بچه را انداختند که بچه مقامات حکومتی بودند پدرهایشان از این فرماندهان ارتش و ساواک بودند که این دوتا پسر با هم ازدواج کردند! علنی! جشن هنر شیراز گذاشتند کنار خیابان شیراز، وسط خیابان جلوی مردم تحت عنوان هنر مدرن یک زن و مرد لخت جلوی مردم آمیزش کردند، وضع مشروب و فساد هم که این‌طور بود. خب زمان قاجار که حکومت این‌طوری نبود حفظ ظاهر می‌کرد رضاخان هم اوایل حفظ ظاهر می‌کرد بعداً انگلیس دستور داد که تا تهش علیه اسلام و حجاب و دین برو! زمان امام(ع) هم حکومت علناً فساد می‌کرد و علیه دین شمشیر برداشت هم شرایط آماده شد که دیگر جلو می‌رویم حکومت شد، حکومت اسلامی، ‌نشد کشته می‌شویم.

یک چیز جالبی من دیدم که رهبری از امام(ره) نقل کرد. ایشان گفت من یک وقتی از امام(ره) خصوصی پرسیدم که شما در مبارزات، از چه زمانی به فکر تشکیل حکومت اسلامی افتادید؟ همان اول سال 40 بود؟ بعدش بود؟ کی بود؟ امام(ره) گفت هیچ وقت! - نمی‌دانم این را تا حالا شنیده بودید یا نه،‌ خیلی خنده‌دار است- ایشان می‌گفت از امام(ره) پرسیدم فکر تشکیل حکومت اسلامی نه به لحاظ نظری، این که من الآن باید حکومت اسلامی تشکیل بدهم. این چه زمانی به فکر شما آمد؟ امام فرمود هیچ وقت. گفتم یعنی چه؟ گفت من اصلاً از اول نگاه می‌کردم که همان لحظه وظیفه‌ام چیست؟ این جنایت را کردند وظیفه شرعی من اعتراض است. این را گفته وظیفه شرعی من این است. اگر حکومت عقب رفت می‌توانیم یک قدم جلو برویم وظیفه شرعی‌ام این است که یک قدم جلو برویم اگر کشته شدم که خب کشته شدیم. تا لحظه آخر آماده کشته شدن بودم، تا لحظه آخر هم آماده بودم که الآن هرچه وظیفه‌ام هست انجام بدهم دیدیم مردم به صحنه آمدند گفتم وظیفه شرعی من این است که مردم را در صحنه نگه دارم. حکومت دارد ضعیف می‌شود وظیفه‌ام این است که آن را ضعیف‌تر کنم. حالا که سقوط کرد وظیفه‌ام این است که بیایم حکومت اسلامی تشکیل بدهم تا حدی که می‌توانیم. صدام حمله کرد، وظیفه‌ام دفاع است و می‌جنگیم. به وظیفه‌ام هر لحظه عمل کردم، نقشه نکشیدم، برای هر دویش هم آماده بودم هم پیروزی و هم شهادت. این دقیقاً همان است. ما قضیه امام(ره) را دیدیم خیلی مسائل را توانستیم بفهمیم. هدف این بود که جامعه اسلامی به خط صحیح برگردد. اگر شرایط آماده است حکومت را تشکیل می‌دهیم و اصلاح می‌کنیم. اگر شرایط آماده نیست شهید می‌شویم. اگر شرایط آماده قیام نیست، قیام مسلحانه نمی‌کنیم مثل زمان معاویه. شرایط آماده قیام شد قیام می‌کنیم مثل زمان امام حسین(ع). به نتیجه نرسیدی شهید می‌شوی مثل امام حسین(ع)، به نتیجه رسیدی حکومت تشکیل می‌دهی مثل زمان ما. ببینید قضیه کاملاً حساب شده است و همه طرف آن، هم توجیه شرعی دارد و هم توجیه عقلی دارد. هدف امر به معروف و نهی از منکر است، این انقلاب بزرگترین مصداق آن است و سیدالشهداء(ع) از اولی که در مدینه ولید حاکم مدینه بود ایشان را احضار کرد و گفت معاویه از دنیا رفته به من دستور دادند از شما برای یزید بیعت بگیرم. امام حسین(ع) فرمودند که من الآن به تو پاسخی نمی‌دهم. «نَظرُ و تنظُرونَ...» امشب را می‌روم ملاحظاتی می‌کنم شما هم ملاحظات خودتان را بکنید فکرهایمان را بکنیم که «یُّنا اَحقّ بِالخِلافهِ و البیعه» بین ما و شما چه کسی سزاوار به خلافت و بیعت است؟ شما باید با ما بیعت کنید یا ما با شما؟ فردا جواب تو را می‌دهم. امام(ره) آمد برود مروان گفت نگذار حسین از این‌جا بیرون برود اگر از این‌جا بیرون برود دیگر این موقعیت پیدا نمی‌شود همین‌جا شمشیر را در گردن او بگذار، یا تسلیم نمی‌شود او را بکش یا این که از او بیعت بگیر! امام حسین(ع) برگشتند یک نگاهی به مروان کردند و نشان دادند که همین‌جا حساب چندتایی شما را می‌رسانم چون شما می‌دانید که امام حسین(ع) با 40- 50 نفر نیروهای مسلّح خودشان شیعیان انقلابی آمده بودند به این‌ها گفتند اطراف کاخ مخفی بشوید، آماده باشید من داخل می‌روم اگر مثلاً ظرف یک ربع، 20 دقیقه نیامدم یا صدای درگیری و تکبیری چیزی آمد – یک چنین چیزی حالا چند طور روایت است که من الآن دقیق یادم نیست – مسلحانه داخل می‌ریزید و حساب همه را می‌رسید و کاخ حکومت را فتح می‌کنید اگر هم برگشتم که می‌آیم. یعنی امام حسین(ع) همان قدم اولی که داخل مرکز این‌ها در مدینه رفت که گفتند با یزید باید بیعت کنید معاویه از دنیا رفته همان‌جا امام حسین(ع) آماده است هم برای جنگیدن و هم برای شهادت. می‌گوید من الآن به شما جوابی نمی‌دهم برمی‌گردم بعداً جواب می‌دهم. مروان فردا به دیدن ایشان آمد و گفت اباعبدالله خودت را به کشتن می‌دهی، چرا با خلیفه بیعت نمی‌کنی؟ چرا خودت را به زحمت می‌اندازی؟ اولین جمله امام حسین(ع) در این‌جا آخرین جمله امام حسین(ع) است. وقتی که گفت خودت را به کشتن می‌دهی، ته این خط را همه می‌دانیم چیست، امام حسین(ع) فرمودند «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ...» ما برای خداییم و به محضر خدا برمی‌گردیم من از چیزی نمی‌ترسم. من به وظیفه‌ام عمل می‌کنم و فرمودند خداحافظ اسلام، اگر امّت تحت حکومت کسی مثل یزید قرار بگیرد، این جواب من به تو هست برو به یزید بگو، «وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ...» خداحافظ سلام «اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ...» اگر امّت گرفتار حاکمان و رهبرانی بشود مثل یزید نه خودِ یزید، یعنی تا ابد هرکس را مثل یزید، این تیپ آدم‌هایی را دیدید که این‌ها بر شما مسلّط شدند یعنی خداحافظ اسلام. بیعت نکنید، تقیه هم نکنید بروید مبارزه کنید ولو شهید شوید اگر هم پیروز شدید که پیروز شدید. ایشان وقتی که از مدینه بیرون آمدند وقتی از مکه بیرون آمدند با افرادی صحبت‌های مختلفی داشتند از جمله با محمد حنفیه، که وصیت می‌کنند وقتی دارند از مکه بیرون می‌روند در ذی‌الحجه، ایشان محمد حنفیه به مکه می‌آید و با ایشان گفتگو می‌کند و می‌گوید اخوی وضع خیلی خطرناک است. ایشان می‌گوید بله می‌دانم. وصیّ من شمایید، ‌وصیت‌نامه‌ای که می‌نویسند کل هدف نهضت را می‌گویند. این جواب آن دوتا سؤال است. شهادت به توحید و رسالت می‌دهند و بعد یک جمله می‌فرمایند: «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً،...» این چهارتا هیچ کدام در کار ما نیست ما سیاست‌زده نیستیم سیاست ما دینی است. فردا این طرف و آ‌ن طرف تبلیغ نکنند که حسین خروج کرد، قیام مسلحانه کرد برای دنیا و قدرت و برای خودنمایی، برای عیش ونوش، برای ظلم و فساد، برای درگیری. هیچ کدام از این‌ها نبوده، «إِنَّما خَرجْتُ...» فقط و فقط قیام کردم و قیام آغاز شد «لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی،...» هدف، فقط اصلاح حکومت و اصلاح امّت است. توانستم آن را اصلاح می‌کنم نتوانستم شهید می‌شوم. ولی سکوت حرام است، قیام بر من واجب است، این اتفاق، این وضعیت، این تکلیف، این شرایط تا قبل از سیدالشهداء نبود، امام حسین(ع) با همین وصیت‌نامه‌شان در مکه فرمودند 1) قیام می‌کنم. 2) هدف من اصلاح است. هدف من دنیای خودم نیست برای حکومت نمی‌خواهم کشته بشوم، خودِ بماهی حکومت. حکومت وسیله است هدف نیست. هدف هم بلوا راه انداختن نیست. در مکه بعد از این وصیت‌نامه دوتا نامه نوشتم یکی به رهبران بصره و یکی هم به رهبران کوفه. این دوتا نامه سیدالشهداء(ع) را تحلیل می‌کنیم که وضعیت سیاسی امام حسین(ع) در این دوتا نامه خیلی واضح خودش را نشان می‌دهد.

امام حسین(ع) به این‌ها نامه نوشتن مالک بن مسمع بکری، یزید بن مسعود، منذربن‌جاحود، انحف بن قیس، مسعود بن عمر، قیس بن هیثم، عمربن‌عبیدالله معمّر، این‌ها بزرگان بصره هستند که امام حسین(ع) به این‌ها نامه نوشته‌اند و گفتند بیایید کمک، این حکومت اسلام را از بین می‌برد. بعد از این دیگر «علی الاسلام سلام»، اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ» به حاکمی آن فقط یزید مثل یزید؛ یعنی تا همین الآن. یعنی وقتی دیدید جامعه افتاد دست حاکمانی مثل این آدم پس «وعلی الاسلام سلام» خداحافظ اسلام. مسئله من نیست شخصی نیست اسلام تمام می‌شود. خب به این‌ها نامه نوشته‌اند. همه این‌ها محبین اسلام و اهل بیت(ع) هستند! حالا ببینید این‌ها چه کار می‌کنند؟ اسم بعضی‌هایشان هم شیعه است! بین این‌ها فقط یزید بن مسعود جواب مثبت می‌دهد. طایفه بنی‌تمیم و بنی‌حنظله و بنی‌اسد را جمع می‌کند و می‌گوید من شما در این جلسه برای یک کار بسیار مهمی جمع کردم می‌خواهم نظر همه‌تان را بشنوم مشورت کنیم و از شما کمک می‌خواهم. حسین‌بن‌علی نامه نوشته و گفته با آل امیه درگیر شوید کل عکس‌العملی که این انقلابی‌نماهای دروغین نشان دادند چه بوده؟ همه‌شان یک نامه نوشتند و امضاء کردند. اگر گفتید این نامه چه زمانی دست امام حسین رسید؟ عاشورا! جواب بزرگان و محترمین بصره رسیده است. حالا جواب چه بوده است؟ نصیحت فرمودند! یا اباعبدالله! قربانت برویم ما، صبر کن. عجله نکن، وعده خدا حق است بالاخره حکومت به جای درست خود برمی‌گردد! نگذار آن‌هایی که یقین به وعده الهی ندارند کاری کنند که شما سبک‌سرانه عمل کنی! افراطی عمل کنی! خودت را کنترل کن! این جواب بصره به حسین است. کسانی که می‌گفتند ما انقلابی و طرفدار اهل بیت پیامبر هستیم. بعد احنف‌بن‌قیس یکی از این‌ها یک نامه خصوصی به بقیه می‌نویسد و یک جلسه‌ای تشکیل می‌دهد و می‌گوید ما که بچه‌های پیامبر را دوست داریم، از چشم‌مان بیشتر دوست داریم، ولی حضرت عباسی این‌ها تا حالا چند بار امتحان‌شان نکردیم، واقعاً بیشتر معاویه و اموی‌ها بیشتر سیاست بلد هستند یا این‌ها؟ آن‌ها بیشتر پول و ثروت می‌توانند جمع کنند یا این‌ها؟ آن‌ها نقشه‌هایشان بهتر است یا این‌ها؟ چطوری معاویه آمد حکومت را از حسن‌بن‌علی گرفت؟ ما نمی‌توانیم با ریسمان حسین توی چاه برویم! آقا این‌ها ضد امامان نبودند این‌ها طرفداران اهل بیت بودند. حالا نمی‌گویم شیعه به مفهوم کلامی ولی شیعه به مفهوم سیاسی بودند شیعه به مفهوم سیاسی اکثر اهل سنت به این مهفوم کنار امام حسین هستند. من چند بار عرض کردم هرچهار رهبر مذهب اهل سنت طرف حسین هستند. حالا بعضی مثل ابوحنیفه و شافعی خیلی صریح ضد یزید هستند. احمد حنبل هم لعن یزید را می‌گوید و توضیح می‌دهد. بعضی‌هایشان هم کمتر و خفیف‌تر. فرق شیعه و سنی در حبّ حسین نیست. در عزاداری برای حسین هم نیست، هر دو این‌ها را قبول دارند غیر از وهابی‌ها که بعضی‌هایشان از یزید دفاع می‌کنند. ابن‌تیمیه می‌گوید چه کسی گفته یزید به مدینه حمله کرده، و بیخودی گفتند این‌قدر خون ریخته، آدم کشته، خون تا روی قبر پیامبر ریخته؟ تا قبر پیامبر نبوده تا آن باغچه حیاط حرم پیامبر بیشتر خون نیامده است! و بعد دیگر یزید را لعن نکنید یزید هم اجتهاد کرده و حسین هم اجتهاد کرده، انشاءالله ‌خدا هر دویشان را مشمول رحمت خودش قرار بدهد! این‌ها وهابی‌های این‌طوری هستند و الا اهل سنت چنین اندیشه ای ندارند. او می‌گوید حبّ و زیارت و عزاداری‌اش را همه قبول دارند. صحبت از امامت است که آیا امام است ولی در تمام مسائل حیات شخصی و اجتماعی و سیاسی باید اقتدا کرد تا همین و تا آخر یا نه؟ آدم‌های محترم و خوبی هستند! این بحث امامت است. اغلب شیعه امامت را می‌گویند ولی به آن تن ندادند همین الان هم ما همین‌طوری هستیم. ما برای حسین دلسوزی می‌کنیم ما حسین را دوست داریم امام حسین(ع) را دوست نداریم. چون حسین غیر از امام حسین است. حسین را همه دوست دارند الآن شما به مسیحی و زرتشتی و به یهودی و کمونیست قضیه کربلا را می‌گویی من گفتم دیدم دیدم آدم بت‌پرست هندو قضیه کربلا را به او می‌گویی کاملاً آماده این است که اشک بریزد. اما امام حسین(ع) را چه کسی قبول دارد؟ اکثر خود ما شیعیان با امام حسین کاری نداریم با حسین کار داریم. یعنی مسئله را شخصی کردیم نه امام و مأموم و اقتدا. این هم همین‌طور است. احنف‌بن‌قیس هم همین‌طور است می‌گوید حسین حق است، یزید کجا؟ حسن کجا معاویه کجا؟ ولی آن‌ها موفق‌ترند ببینید آن‌ها حکومت را چطوری می‌گیرند و ول نمی‌کنند؟ - بعد این‌جا را دقت کنید – احنف‌بن‌قیس همین آدمی که این نامه را نوشته دین‌فروش شده است. دو – سه‌تا از همین آدم‌هایی که به امام حسین نامه نوشتند از این‌ها توقع داشتند که کمک کنند. سه‌تا از بزرگان بصره که امام حسین به این‌ها امید داشت جوابی به امام حسین می‌دهند طوری که این جواب ظهر عاشورا به دست امام حسین می‌رسد. یک نفر خودش را می‌رساند به امام حسین و می‌گوید آقا این جواب بصره. امام یک نگاهی می‌کند می‌گوید جواب بصره! جواب این‌طرف کسانی و انقلابیونی که تا آخر انقلابی ماندند یک نمونه جناب قیس بن مسهر صیداوی است که مُسَهَر هم خواندند ولی مُسْهِر درست است از شخصیت‌های بزرگ و برجسته کوفه و از بزرگان بنی‌اسد است مردی که در کوفه به تقوا و شجاعت و به تهجّد و به انفاق به محرومین شناخته می‌شود و ایشان نامه‌های مردم کوفه را برداشته و آورده به امام حسین داده، با امام حسین به سمت کوفه در بطن الرمه نزدیک حاجز، امام حسین(ع) نامه به مردم کوفه می‌نویسند و به قیس می‌دهند و می‌فرمایند که شما جلوتر برو و این جواب من را به مردم کوفه برسان و بگو من در راهم دارم می‌آیم و به آن‌ها بگو محکم باشید نبرد را آماده بشوید ادامه بدهید سلاح‌هایتان را زمین نگذارید و پراکنده نشوید نگذارید شهر از دست شما خارج شود من در مسیر هستم و خودم را به شما می‌رسانم ایشان در قادسیه بین راه آمد و توسط نیروهای حکومت ابن‌زیاد شناسایی و دستگیر شد دست بسته او را پیش ابن‌زیاد آوردند. اولاً یک جوان انقلاب و یک شخصیت بزرگی است. شخصیت و همه چیزش را به خطر انداخته است. دیدید بعضی از آدم‌ها یک کمی مدرک‌شان و سن‌شان بالا می‌رود و امکاناتی، قدرتی، شهرتی پیدا می‌کنند دیگر نهی از منکر نمی‌کنند، انتقاد نمی‌کنند، محکم حرف نمی‌زنند من این‌طور آدم‌ها را دیدم در بعضی از جلسات حکومتی مثل شورای انقلاب فرهنگی که هستم این‌طور آدم‌ها را می‌بینم این‌قدر آدمهای خوبی هستم اصلاً حرفی نمی‌زنند یعنی در صحنه فرهنگ و هنر کشور، صدتا حرام اتفاق بیفتد این‌قدر مؤدب هستند هیچی نمی‌گویند! به آن‌ها می‌گوییم آقا یک چیزی بگویید، می‌گویند نه این‌ها مسائل مهمتر و بزرگتری هست شماها نمی‌فهمید! این کارهای بچه‌گانه و سبکسرانه برای آدم‌های افراطی است ما یک شأن دیگری داریم از همین شأن‌هایی که خیلی‌ها داشتند؛ از آن شأن‌هایی که باعث می‌شود آن لحظه‌ای که باید، سکوت کنی! حالا شما قرار نیست جان و مال‌تان را به خطر بیندازید، آبرویتان را هم تازه به خطر نمی‌اندازید ممکن است یک اضافه حقوقی به خطر بیفتد تازه اگر بیفتد که آن هم نمی‌افتد. ما در مسئولین‌مان یک عده آدم‌هایی داریم که دغدغه خودشان را بیشتر از دغدغه دین دارند. به تعبیر سیدالشهداء(ع) فرمودند: «فأما حق‌الضعفاء فضیعتم و اما حقکم بزعکم فطلبتم» امام حسین(ع) به بعضی از قرّاء قرآن و علمای امّت و بعضی از اصحاب و تابعین در منی یک سال قبل از کربلا فرمودند که شما هر وقت حق ضعفاء پایمال می‌شود ساکت می‌شوید و می‌گویید مصلحت نیست، «فأما حق‌الضعفاء فضیعتم» حقوق ضعفا در حکومت معاویه دارد پایمال می‌شود می‌ایستید ور ور و آن‌ها را نگاه می‌کنید اما «و اما حقکم بزعمکم فطلبتم» اما آن‌جایی که فکر می‌کنید حق خودتان و منافع خودتان است «فَطَلَبْتُم» محکم مطالبه می‌کنید. مثل بلبل چهچهه می‌زنید. منافع خودتان که به خطر می‌افتد نعره می‌کشید مصالح اسلام حدود الهی، این‌ها که به خطر می‌افتد آرام هستید. خب ایشان هم آدم باشخصیت وزین است، می‌گوید بلند شد آقا از جایت، چاق شدی! ابن‌زیاد به او می‌گوید من به یک شرط تو را اعدام نمی‌کنم می‌روی بالای منبر مردم را جمع می‌کنی می‌گویی به کذّاب‌بن‌کذّاب یعنی حسین بن علی، بگویی پدرش دروغگو بود و خودش هم دروغگو و کلاهبردار است باید به این‌ها فحش بدهی آزادت می‌کنیم و الا تیکه تیکه‌ات می‌کنیم. تقیه یعنی این. فریب دشمن. به او گفت خیلی خب باشد. مردم را در مسجد جمع کردند. گفتند برو بالا بگو. قیس رفت بالا گفت – دو کلمه گفت چون می‌دانست که بیشتر نمی‌گذارند حرف بزند – گفت بسم‌الله الرحمن الرحیم یا ایهاالناس.. مردم، إن هذا حسین بن علی خیر خلق الله... این حسین بن علی که در راه کوفه است بهترین خلق خداست، و ابن فاطمة بنت رسول اللّه، پسر فاطمه دختر پیامبر است؛ و أنا رسوله إلیکم، من فرستاده او به سوی شما هستم؛ و قد فارقته بالحاجز؛ در حاجز از او جدا شدم و سریع‌تر آ‌مدم به شما بگویم که مقاومت کنید؛ فأجیبوه، به حسین لبیک بگویید. این را گفت و از بالا او را به پایین انداختند و بدنش تکه تکه شد. آخر صحبتش هم که داشت می‌آمد پایین، نگفت حسین آری. گفت – آخرین جمله‌اش - ضمناً بر یزید و پدرش لعنت. گفت لعنت خدا و خلق بر پدرش و آمرزش و رحمت خدا بر علی باد. چون این‌ها گفتند برو به علی فحش بده بگو دروغگوست او هم این‌ها را گفت... امام حسین عذیب‌الهجانات رسیدند آن‌جا خبر آمد که قیس را کشتند. امام حسین(ع) گریه کردند و فرمودند «... فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا...» (احزاب/ 23)؛ این آیه قرآن، آیه انقلابی ماندن است. معنی این آیه چیست؟ یک عده‌ای شهید شدند آن‌هایی که ماندند چه؟ «مَنْ یَنْتَظِرُ» منتظر شهادت باشند «وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» خط عوض نکردند تا آخر عمرشان ما گفتیم حالا در جنگ شهید نشدیم آن‌جا شهید نشدیم ما باید آخرش شهید بشویم این‌طوری با مرگ زرد و توی رختخواب مرگ خوبی نیست. مرگ سرخ نه مرگ زرد. فرمودند خط عوض نکردند و خط عوض نمی‌کنند.

زهیر یک سرنوشت عجیبی دارد. زهیر در جبهه مخالف علی بوده است. دقت کنید این زهیربن‌قین که جزو شهدای بزرگ کربلاست و فوق‌العاده انسان شریفی است. جناب زهیر از بزرگان کوفه است ایشان در دوران خلیفه سوم و چهارم در مسائلی که پیش آمد جناب زهیر شهید بزرگ کربلا در صف مقابل علی‌بن‌ابیطالب است. ایشان جزو شهدای کربلا می‌شود و شمر که جزو سرداران علی(ع) است جزو فرماندهان یزید می‌شود! انقلابی ماندن این‌قدر سخت است. زهیر با همسرش از حج برمی‌گردد امام حسین(ع) دارد می‌آید می‌فهمد که این کاروان حسین است مدام تنظیم می‌کند که یک منزل یا جلوتر باشد یا عقب‌تر باشد با حسین هم‌منزل نشود که با حسین روبرو نشود. اصلاً قضیه کربلا را قبول ندارد که برود توی خط امام حسین(ع) شهید شود اصلاً نمی‌خواهد با امام حسین روبرو شود. یک منزل اشتباه می‌شود یا مشکلی پیش می‌آید هر دو در یک منزل قرار می‌گیرند زهیر می‌گوید اردوگاه را می‌گوید چند کیلومتر آن طرف‌تر بزنید که نزدیک حسین نباشیم و مجبور نشویم چشم‌مان در چشم حسین بیفتد من نمی‌خواهم با حسین درگیر شوم من نمی‌خواهم به حسین کمک کنم من بی‌طرفم. بعد تاجر بزرگی هم بود گفت دارم زندگی‌ام را می‌کنم اهل حرام‌خواری هم نبود. امام حسین(ع) می‌فرماید آن اردو، آن کاروان برای کیست؟ می‌گویند برای زهیر است. کسی را می‌فرستند می‌گویند برو بگو بیا حسین پسر پیغمبر تو را کار دارد. او می‌رود به زهیر می‌گوید زهیر می‌گوید سلام من را به ایشان برسانید و بگویید من عرضی ندارم. امام حسین(ع) دوباره می‌فرستند می‌گویند بگو من عرضی دارم. باز می‌خواهد نرود خانمش می‌گوید آقا پسر پیغمبر است، حداقلش این است که می‌روی آن‌جا یک سلامی به او می‌کنی یک جوابی بده زشت است پسر پیغمبر است حالا اگر از نظر سیاسی با این‌ها نیستی، در خط علی نبودی با این‌ها نیستی اقلاً پسر پیامبر که هست، پیامبر گفته «حسینٌ مِنّی و أنا من حسین» روی زانوی پیامبر بزرگ شده، سبحان‌الله! بلند شو برو حرفش را گوش کن بعد قبول نکن جواب نده بیا. زهیر رفت اما وقتی برگشت یک زهیر دیگری برگشت. خانم ایشان که سهم مهمی در این جهاد دارد خانم بسیار شریفی است. می‌بیند زهیر عوض شده، وقتی رفت نگران و مردد بود حالا که برگشته می‌خندد شاد و شنگول است. بعد آمد گفت که کل کاروان را به تو می‌سپارم، تمام اموالم را هم به تو می‌دهم بردارید بروید که من از شما جدا می‌شوم و به کاروان حسین می‌روم. همسرش گفت نه به رفتنت و نه به این برگشتنت. چی شد؟ گفت که من این قضایا را تا این حد نمی‌دانستم. محال است حسین را که بهشت است معامله با یزید که جهنم است. بعد به او گفت من شما را همین‌جا طلاق می‌دهم که اگر کشته شدم مزاحم تو نشوم و تو برو اموال را بردار و زندگی‌ات را بکن. خانمش چه خانم شریفی است، زیر گریه می‌زند و می‌گوید نامرد من تو را فرستادم پیش حسین بروی، این نامردی نیست؟ تو که نمی‌خواستی پیش حسین بروی من گفتم برو، حالا می‌خواهی تنهایی بروی بهشت؟ من نه اموالت را می‌خواهم نه هیچی. من هم با تو می‌آیم. من هم با تو می‌آیم کنار دختران پیغمبر باشم. تو کنار پسر پیغمبر باش من کنار دختران پیغمبر باشم.

خب حالا من خواهش می‌کنم این روال که چطوری انقلابی فاسد و ساقط می‌شود. و چطوری آدم‌هایی که سابقه انقلابی نداشته، جناب زهیر شهید بزرگ کربلا که چقدر امام حسین او را دعا کردند. یا خود حُر. می‌دانید که حُر دوتا پسر دارد خودش و یک پسرش می‌آیند طرف امام حسین و یک پسرش طرف یزید است می‌جنگد. من تا جایی که بررسی کردم 6تا خانواده هستند که دوتا تیکه شدند یک عده حسینی و یک عده یزیدی. یعنی یک برادر آن طرف، یک برادر این طرف. پسر آن طرف، پدر این‌طرف. پسر عمو این طرف، آن یکی آن طرف. اقلاً 6تا خانواده هستند. حتی خانواده تقسیم می‌شده است. این مسئله انقلابی بودن و انقلابی ماندن است. و این که انقلابی شدن آسان است ولی ماندن آن خیلی سخت است. در وسوسه‌های ناشی از ترس، چه وسوسه‌های بعد از پیروزی که مسئله طمع است.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

راهپیمایی اربعین کار خود حسین بن علی است که نه کسی پیش‌بینی کرده بوده و نه کسی برنامه‌ریزی کرد همه چیز دارد طور غیر عادی پیش می‌رود.

یک بُعد عاشورا تشنگی و اسارت و شهادت است که خیلی بُعد مهمی است. آن دنیا را تکان داد. یک بُعد هم توحید و عدالت و رحمت و عقلانیت است که همه این‌ها را باید با هم دید. عاشورای سکولار یعنی این دوتا بُعد را از هم جدا کنیم. عقیده من این است که لحظه به لحظه صبح تا ظهر عاشورا را از قبل امام حسین برای آن سناریو داشت یعنی همه کارهایی را طوری انجام داد که تا الآن و تا ابد بماند.

یک سؤال مهم که چرا شیعه در طول تاریخ انقلابی بوده است؟ تمام استراتژیست‌ها و تمام نظریه‌پردازان جنگ و صلح و سیاست دارند می‌گویند همه دنیا آرام و تحت کنترل است الا همین خاورمیانه و غرب آسیا. این‌جا ناآرام است هر کاری می‌کنیم نمی‌شود آن را آرام کرد.

نهضت ایران از کجا شروع شد؟ 15 خرداد . محرم. خب پس این بزرگترین حرکت در جهان، با امام حسین(ع) شروع شد. اسرائیل در لبنان از چه کسی باخت؟ از اسم حسین. حزب‌الله با شعار حسین بودند، انقلاب با حسین بود، جنگ با حسین بود. مسئله لبنان و فلسطین حسین بود. شیعه عدد نمی‌شناسد و عدد سرش نمی‌شود که آن‌ها چند نفرند ما چند نفریم! آن‌ها چقدر امکانات دارند ما چقدر امکانات داریم؟ برای چه؟ برای این که در عاشورا معیار عدد بهم ریخت. حق به باطل داریم. چند به چند نداریم. 70 نفر با ده‌ها هزار نفر!‍ تو صادقانه پرچم عدالت را برداشتی و جهان را به این پرچم فراخواندی و پای آن با صداقت محض ایستادی من هم جبهه‌بندی دارم و بی‌طرف نیستم. با چه کسی در صلح هستم با همه بشریت. هرکس با تو در صلح بود، با چه کسی در جنگ هستم؟ با جنایتکاران. دیکتاتورها. لذا من می‌گویم من الآن هم بی‌طرف نیستم اعلام جنگ و اعلام صلح. با این‌هاییم بر آن‌هاییم. با این‌هاییم بر شماییم. درود بر این‌ها مرگ بر آن‌ها. نمی‌گذاریم کربلا نوستالوژی بشود عزاداریم مثل حسین قیام به قسط می‌کنیم، دعوت به قسط و عدالت چنانچه که خود او بود. شما این را به هر جای دنیا به هرکسی بگویید هزار سال دیگر بگو، هزار سال پیش هم بگو، درست این‌ها را بیان کن همه بشر در برابر این زانو می‌زنند.  اربعین و عاشورا و کربلا بُعد آرمان‌پرستی، خداپرستی،‌توحید و عدالت که شاخص آن حسین است این جنبه‌ای است که کاملاً جهانی شدنی است. یک روزی همه جهان حسینی می‌شوند. همین الآن هرجا حسین را درست معرفی می‌کنیم حسینی می‌شوند. این راهپیمایی بزرگترین رسانه تاریخ است فقط باید درست انعکاس پیدا کند و این پیام درست برسد. امام حسین(ع) تجسّم همه ارزش‌هاست. هرکس در جهان ارزشی است و دنبال یک ارزشی هست با حسین بیگانه نیست اگر حسین درست معرفی بشود. عاشورا جهانی است، اربعین جهانی است و ظرفیت جهانی شدن را دارد. هرکس طرفدار حقوق و انسانیت است می‌تواند جلوی حسین‌بن‌علی خضوع نکند؟ می‌تواند در این کاروان اربعین حرکت نکند و راه نیفتد؟



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha