صدای زینب س ، باران خون در صحرای کربلا(امروز،آغازما و پایان شماست)
بازخوانی سخنرانی حضرت زینب کبری س_کربلا_۱۳۹۷ {موکب حضرت فاطمه س}
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام بر حسین و بر فرزندان حسین و یاران حسین در کربلا، اصحاب حسین و سلام بر انصار حسین تا امروز و تا ابد. افتخار بزرگی است که در محضر زوّار سیدالشهداء در شهر خون و شهادت، کربلای مقدس، کربلای انسانساز، کربلای جامعهپرداز، کربلای تاریخساز، در واقع هزار و چند صدمین چهلمی که برای حسین و اصحاب حسین میگیریم به یاد آن بزرگوار، و در کربلا و در محضر اباعبدالله(ع) و شهدای کربلا و عباسبنعلی(ع) به این بزرگان عرض ادب میکنیم و به ارزشهایی که اینها فدای پاسداشت آن ارزشها شدند. در شرایطی در کربلا هستیم میلیونها زائر دیگر از دهها کشور جهان دارند پیاده به این سمت میآیند. چند روز مانده به اربعین. امام حسین(ع) پس از یک هزاره و اندی، همچنان غوغا میکند تاریخ کهنه میشود و حسین(ع) کهنه نمیشود. آن خون که در این کربلا ریخت قرار بود فردای آن روز خشک بشود و امروز بیش از 14 قرن است که آن خون به همان اندازه تازه است. و قاتلان آنها در این 1400 سال، 1400 بار مردند و به گورستان تاریخ رفتند و امروز کسی سراغ قبر یزید را نمیگیرد حتی برای لعن و سنگباران قبر آن. همه دنبال مزار حسین(ع) هستند و این چیز عجیبی است که همیشه منتظر بودند عاشورا و کربلا در آن روز و در این شهر دفن شود و تمام شود ولی تمام نمیشود. همه چیز پایان یافت، بنیامیه پایان یافت، و هزاران رژیم فاسد دیگر تا امروز پایان یافتند، رژیم شاه، پهلوی به نام حسین پایان یافت، صدام و رژیم او به نام حسین پایان یافت اما حسین پایان نیافت و پایان نخواهد یافت. چرا؟ یک علت عمده آن این است که آن شعارها و آن پیام برای ابد و برای همه، تازه و زنده و سرنوشتساز است. آن پیام چه بود؟ آن پیام که امروز دارد جهانی میشود و ایران را آزاد کرد و بعد از یک چلهنشینی، یک چهل سالی که گذشت امروز 5- 6 کشور اسلامی عرب آزاد شدند و وارد اردوگاه انقلاب اسلامی شدند به دست ملتهایشان، عراق، سوریه، یمن، لبنان، غزه، فلسطین و کشورهای دیگری که همه ملتها میخواهند به این کاروان امام حسین(ع) ملحق شوند و کسانی جلوی آنها ایستادند و آنها هم از تاریخ حذف خواهند شد چنانچه شاه و صدام حذف شدند. صدام جلوی زیارت اباعبدالله را میگرفت به این گمان که میتواند. امروز ببیند که ملت ایران و عراق که قرار بود با 8 سال جنگ این دو ملت را به جان هم بیندازند امروز این دو ملت میهمان و میزبان، همه برادر و خواهر، یکی به نام حسین، همه کنار هم و با هم، بزرگترین راهپیمایی تاریخ بشر را که در تمام جهان شرق و غرب عالم، قدیم و جدید، دینی و غیر دینی بینظیر و بیسابقه است ترتیب دادند. آن روایتی که از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند حرارت عشق حسین و گرمای حسین تا ابد در قلبها خواهد ماند. چند دهه قبل از این که کربلا پیش بیاید، 60 سال، 50 سال قبل از کربلا، وقتی حسینبنعلی کودک بود، وقتی حسینبنعلی بر سر بستر امام مظلوم امام حسن(ع) نشسته بود و امام حسن(ع) قربانی ترور و سمّی که ترکیبی بود از شیطنت معاویه و حماقت خوارج، پروژهای که یک سر آن روباه و یک سر دیگر آن الاغ با هم ائتلاف کرده بودند و امام حسن(ع) را به شهادت رساندند وقتی امام حسین(ع) بر سر بستر ایشان نشستند و امام حسن(ع) در لحظات آخر هستند. امام حسین(ع) اشک در چشمانشان است و به شدت متأثر هستند نقل شده که امام حسن(ع) رو به اباعبدالله میکنند و میگویند من که با این رفتن مشکلی ندارم دارم به محضر خدا و به لقاء خدا و به محضر جدم رسولالله(ص) میروم و به پدر و مادرمان علی و فاطمه، ملحق می شوم نگرانی دوری از شما هستم که داریم از هم جدا میشویم. تو چرا گریه میکنی؟ امام حسین(ع) فرمودند این خیانت و ناجوانمردی و ستمی که بر تو رفت، امام حسن(ع) جواب دادند که «لایوم یومک یا اباعبدالله» فرمودند هیچ روزی چون روز تو نیست و نخواهد بود اباعبدالله. همه باید بر روز تو بگریند. جنایاتی که با تو خواهند کرد هزار برابر کاری است که با ما کردند. پیام جاودانهای که دارد قرن به قرن مدام شعلهورتر میشود و این پرچم به جای این که پایین کشیده شود مدام بالا و بالاتر میرود و امیدواریم 10- 20 سال دیگر همه عالم پرچم اباعبدالله را ببینند با وجود این که این راهپیمایی اربعین که در جهان بینظیر است و در تاریخ بیسابقه است و سانسور میشود حتی فیلمهایش را هم نشان نمیدهند که دنیا و ملتها نپرسند، روشنفکران و رسانهها و متفکران نبینند و نپرسند که این اربعین چیست؟ حسین کیست؟ و اگر همین سؤال جهانی شد پاسخ جهانی و درست دریافت کرد آن وقت جهان سرنوشت دیگری خواهد داشت چون دهها پیام جهانی و بشری دارد و یک پیام آن این است که نه ستم میکنیم و نه ستم میپذیریم. این پیام را فکر نکنید یک پیام واضحی است همه قبول دارند به زبان ممکن است ولی در عمل، در همه تاریخ، انکارشدهترین و پایمال شدهترین شعار و ایده، همین شعار و ایده است. چرا؟ چون دنیا همیشه دو دستهاند یک عده آنهایی که قویترند، زور میگویند. یک عده ضعیفتر زور میشنوند. بشر تربیت نشده، یعنی خود ما و شما هم تربیت نشویم همینطوریم یا ثروتمند و غنی هستیم یا فقیر یا ضعیف هستیم، وقتی قوی میشویم به حد خودمان قانع نیستیم و به حریم دیگران تجاوز میکنیم وقتی ضعیف میشویم به ما زور میگویند تسلیم می شویم، از حوزه زندگی شخصی و اقتصاد و خانواده، خانواده کافر خانوادهای است که زر و زور حرف اصلی را میزند بین مرد و زن آن کسی که قلدرتر و پولدارتر است حاکم میشود این خانواده کافر است. خانواده مسلمان هر کدام یک نقاط قوتی و یک نقاط ضعفی نسبت به آن یکی دارند هرکسی با نقطه قوتش نقطه ضعف آن یکی دیگر را پوشش میدهد و حمایت میکند. زن و مرد، حامی هم و مکمل هم هستند. پدر و مادر با فرزندان، همسایه با همسایه، توی بازار همکار با همکار، کارفرما با کارگر، کارگر با کارفرما همه برادرند. در خانواده دینی، در بازار اسلامی و حسینی در سیاست خارجی حسینی، حسنی، علوی، دینی، قرآنی اینطوری است که اگر قویتر از بقیه شدی سوء استفاده نمیکنی به بقیه کمک میکنید، ثروتمند شدید به فقرا کمک میکنید، زورتان زیادتر شد به ضعفا کمک میکنید، اگر ضعیف بودید در برابر زور تسلیم نمیشوید. جلوی قوی میایستی، اما در منطق کفر چه ظاهر آن شیعه و سنی و مسیحی و کمونیست و ملحد باشد اسمش مهم نیست خودش مهم است. از توی خانواده شروع میشود تا توی بازار، آن کسی که قویتر است ضعیفتر را له میکند، کلاهش را برمیدارد، چک بیمحل میدهد، گرانفروشی میکند، استثمارش میکند، آن هم که ضعیفتر است تسلیم میشود و تن میدهد جلوی ظلم نمیایستد از سطح خانواده شروع میشود تا محله، تا بازار، تا شهر، تا حکومت تا روابط جهانی بینالملل، نگویید اینها جزو مسلّمات است نه خیلیها اینها را قبول ندارند یا در عمل رعایت نمیکنند یا اصلاً در نظر هم قبول نمیکنند. همین الآن یک عده، یکی از اشکالاتی که به انقلاب اسلامی و امام وارد کردند و میکنند چه در داخل، چه در خارج این است که چرا اینقدر جلوی اینها میایستید؟ چرا مرگ بر شاه؟ چرا مرگ بر آمریکا؟ چرا مرگ بر اسرائیل؟ ول کنید تسلیم شوید! مشکلاتتان هم کمتر میشود ضمن این که آنهایی که تسلیم شدند مشکلاتشان هم کمتر نشد بیشتر شد. آنهایی که مقاومت کردند مشکلاتشان کمتر شد. دوتا منطق است یکی منطق حسین است که میفرماید زندگی در کنار ظالمین، «الحیات مع الظالمین» تازه نمیگویند زیر دست ظالم، بلکه میگویند کنار ظالمین، زندگی مرگ است. والموت و مرگ با عزت، مرگ عزیزانه عین زندگی است. این یک منطق است. میگوید ما ذلت نمیپذیریم ولو کشته شویم. شما 70 نفرید ولی آنها 30 هزار نفرند دارند 100 هزار نفر میشوند خب بشوند ما وقتی که باید در برابر ظلم ایستاد دیگر چرتکه نمیاندازیم، تعداد و عدد مهم نیست. 72 نفر در برابر آنها. خب اغلب دنیا این منطق حسین را قبول ندارند یعنی ظاهراً نمیگویند غلط است ولی عملاً این را غلط میدانند. میگویند چطور میشود حالا ما زندگی کنیم رعیت شاه بشویم، رعیت زیر سایه شاه، زیر سایه صدام، حرممان هم میرویم، زیر سایه اسرائیل مسجدالاقصی را هم میرویم زیارت میکنیم زیر سایه آل سعود، حاجی میشویم! زیر شاه حرم امام رضا میرویم و زیر سایه صدام هم نجف و حرم امام حسین میرویم چه اشکالی دارد؟ - صدای باران میآید؟ کاش این باران روز عاشورا میآمد. دو دقیقه باران کاشکی روز عاشورا میآمد. البته اگر میآمد دیگر عاشورا، عاشورا نبود. باران در کربلا چه صدای خوبی دارد. - خیلیها بودند و هستند که میگویند جلوی زور نایستیم وا بده ولش کنید، توی سرت میزنند خب بزنند مگر چه میشود؟ حقت را میخورند خب بخورند چطور میشود؟ یعنی زندگی منهای شرف، از ترس مرگ، اغلب دنیا این را قبول دارند، ملتها، این را قبول دارند، دولتها هم قبول دارند! دولتهای ضعیف جلوی دولتهای قوی. امام حسین(ع) این منطق را قبول ندارد. از آن طرف، آنهایی که قوی هستند توی کشور خودشان توی سر مردمشان میزنند، توی بازار توی سر همکارانش میزند، توی کارخانه توی سر کارگرانش میزند، توی خانه هم توی سر همسر و بچههایش میزند. حیوان هرجا باشد حیوان است و انسان هم هرجا باشد انسان است. حسین(ع) درس انسانیت میدهد و زینب(س) درس انسانیت پس از شهادت مجاهدین میدهد، درس انسانیت در اسارت که میگوید ممکن است ما را به زنجیر بکشید، ممکن است همه مردان ما را بکشید تا علی اصغر(ع) بچه چند ماهه را هم بکشید، اما ممکن است ما به زنجیر کشیده شویم اما تسلیم نمیشویم، در زنجیر هم، شیر در زنجیر هم شیر است. ممکن است ما را به زنجیر بکشید، اما صدای ذلّت از ما نخواهید شنید. نخواهید شنید که از شما ترحم بخواهیم، بخشش بخواهیم، حتی دیدید حضرت زینب(س) با یزید در زنجیر، با یزید و ابنزیاد این طوری حرف میزند که تو آدم نیستی که بخواهم با امثال تو حرف بزنم، تو اصلاً لیاقت حرف زدن با من را نداری. این را زینب(س) به یزید میگوید. شرایط طوری است که مجبور شدم با تو همصحبت شوم یعنی من تو را آدم نمیدانم که بخواهم با تو حرف بزنم تو در این حدود نیستی. شما میخواهید ما را حذف کنید «والله لاتَمْحُو ذِکْرَنَا» به خدا سوگند ما حذف نخواهیم شد. اینجا پایان ما نیست آغاز ماست و پایان شماست. اینها جملات حضرت زینب(س) است. زینب(س) همان حسین(ع) در قامت زنانه است. خب این منطق را ببینید، در دنیا هم همین است کشورهایی که قدرت بیشتری دارند این قدرت را در خدمت بشریت قرار نمیدهند، علم و تکنولوژی و ارتش و رسانهها و سینمایش را، هنرش را علیه بشر به کار میگیرند چون قویترند. بقیه بشریت هم 90 درصد تسلیم میشوند چون ضعیف هستند. حسین(ع) و زینب(س) دارند به بشر میگویند وقتی قوی هستی ستم نکن وقتی ضعیف هستی تسلیم نشو. ستم نپذیر. این پیام برای دنیا نجاتبخش است همین امروز هم مثل 1400 سال پیش. هزار سال دیگر هم من و شما نیستیم ولی حسین(ع) و زینب(س) زندهاند. من و شما میرویم و سال دیگر بعضی از ماها نیستیم ولی حسین(ع) و زینب(س) دیگر هم زندهاند و این پیام را میدهند و این پیامی است که جهانی خواهد شد.
کربلا و زینب(س) بعضی از فرمایشات ایشان را میخواهم عرض کنم از کربلا که اینها را به زنجیر کشیدند، آن صحنههایی که وقتی ما تصور آن را بکنیم از تصور آن هم به شدت منقلب میشویم و حضرت زینب(س) در این صحنه رهبری کرد. کاری کرد که همه به آنها تکیه دادند در حالی که خود ایشان بیش از همه تحت فشار بود طوری که نقل شده دیگر نمازشان را نمیتوانستند ایستاده بخوانند، نماز شبشان را نشسته خواند ولی روح زینب(س) چنان قوی است که نه فقط کاروان اسرا به ایشان تکیه میکنند تا امروز همه عدالتخواهان، همه متألهان و خداپرستان مجاهد به روح زینب(س) تکیه میکنند. ما الآن به زینب(س) تکیه دادیم چون زینب(س) آموخت که پس از شهادت حسین(ع) و حتی در زنجیر اسارت بزرگترین ابرقدرتهای جهان که آن موقع خلافت اسلامی بود با خلیفه فاسد، حتی در برابر او به گونهای سخن بگو و بایست که انگار تو او را اسیر گرفتی و او اسیر توست، نه تو اسیر او. اسرا را که آوردند بعد از سخنرانی در بازار کوفه ابنزیاد رو میکند به ایشان، به عنوان این که نمیشناسد میخواهد توهین کند، میگوید تو کی هستی؟ این زنک کیست؟ حضرت زینب(س) محل سگ به او نمیگذارد نه نگاهش میکند و نه محلش میگذارد، تکبّر او را میشکند و همان اول نشان میدهد که شما پیروز نیستید قهرمان این ماجرا ماییم. شما قهرمان نیستید شما ضد قهرمان هستید. تکبّر او را میشکند، بعد او میگوید که خب بلایی سرتان آوردیم؟ چه شد؟ حضرت زینب(س) جواب او را میدهند. ببینید هر کدام از این جملات حضرت زینب(س) یک ضربه بزرگ، و یک عمود سنگین بر فرق اقتدار حاکمیت است. حاکمیتی که پیروز شده، همه را کشته و بقیه را به اسارت آورده، حجاب از سر ناموس پیامبر(ص) و علی(ع) برداشته است، سر پسر پیامبر(ص) را، سری که پیامبر(ص) بارها به دامن میگرفت و میبوسید سر نیزه آوردند دیگر هیچ حیایی نیست همه خط قرمزها عبور شده است از هیچ کس نمیترسند تا آخر خط را رفتند یک چنین کسانی که در اوج پیروزی و بیحیایی هستند اینها حضرت زینب(س) با چند جمله خوردشان میکند و این بت را با تبر کلماتش میشکند. حالا همه ایستادند که زینب، سخنگوی شکستخوردگان کربلا، سخنگوی اسرا چطوری حرف میزند. اولین جمله حضرت زینب(س): «الحمدلله الذی اکرمنا» سپاس خدای را که به ما عظمت بخشید. ببینید چقدر قشنگ است. اولاً الحمدلله. شما چه وقت میگویید الحمدلله، وقتی اوضاع روبهراه است. موحدین همیشه میگویند الحمدلله. ماها وقتی که جییبمان پرپول است و زندگی و همه کارهایمان روبهراه است میگوییم الحمدلله. وقتی که مشکل داریم الحمدلله نمیگوییم. زینب(س) در این شرایط میگوید الحمدلله. خدایا تشکر، سپاس، خدایا سپاس. مگر خدا چه کار کرده؟ این بلاها سرتان آمده جای تشکر دارد؟ منطق حضرت زینب(س) این است کدام بلا؟ خدا ما را اکرام کرده است «اکرمنا» اکرام کرد یعنی ما را اعزام کرد، ما را بزرگ داشت ما را بزرگ انگاشته است. «الحمدلله» سپاس خدای را. خدا برای شما چه کار کرد؟ خدا باید وقتی بود که این کارها نشود. تشکر چی؟ در زنجیر، کتک خورده، این سر شهدایتان، از چه تشکر میکنی؟ «الّذی اکرمنا» ما را اکرام کرد. دیگر چه؟ شما چطوری اکرام شدید؟ فرمود که پیامبر از ماست «بنبیّه محمد». این ضربه سوم. ضربه اول، هرچه او میگوید محل نمیگذارد، انگار حیوانی دارد صدا از خودش درمیآورد. وقتی من در زنجیر منی وقتی با تو حرف میزنم وقتی نگاهت میکنم باید بترسی! وقتی میگویم اسم تو چیست تو کی هستی باید سریع بگویی بله قربان ما فلانی هستیم! محل نمیگذاری؟ اصلاً انگار تو نیستی. انگار صدای پارس سگ میآید. ضربه دوم؛ چطوری است خوب شد؟ عالی بود. «الحمدالله الّذی أکرمنا» خداوند خیلی به ما احترام گذاشت و به ما حرمت داد و به ما کرامت بخشید. وقتی ما در زنجیر هستیم برای توحید، سر حسین سر نیزه است، اینها کرامت خداست. چه کرامتی؟ «بنبیّه» خداوند به ما اکرام کرد بخاطر پیامبرش، ما فرزندان او هستیم. این ضربه سوم. مردم بدانید اینها کی هستند، ما چه کسانی هستیم و اینها کی هستند؟ ما آن اهل بیتی هستیم که خداوند در قرآن میفرماید خداوند آنها را از رجسی و پلیدی و نجاست ظاهری و باطنی تطهیر کرد ما پاکیزکان هستیم. یعنی چه؟ یعنی شما ناپاک و فاسد هستید. ضربه بعدی، نمیگذارد ابنزیاد نفس بکشد. اینجاست که زینب(س) شکست را دارد به پیروزی تبدیل میکند. میفرماید که «إِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ، وَ یَکْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنا» - خیلی قشنگ است صریح هم نمیگویند که تو فاسق و نجس هستی که همانجا شمشیر را بلند کنند و بزنند و بقایای اهل بیت(ع) و حضرت سجاد(ع) را بزند- میگویند که تنها یک نفر، یک کس و یک جبهه مفتضح شد آن جناح فاسق بود. وَ یَکْذِبُ الْفاجِرُ؛ گناهکار اهل ستم دروغ میگوید. دو جبهه هستند آن کیست؟ میفرماید وَ هُوَ غَیْرُنا؛ ما که نیستیم. آن فاجر دروغگو و فاسقی که مفتضح شود وَ هُوَ غَیْرُنا؛ ما که نیستیم طرف دیگر است. یعنی تویی. خب این ضربات پشت سر هم. بعد حضرت زینب(س) آن تکبر و آتوریته اینها را شکست، اسرا دارند طلبکار میشوند. ما داریم بدهکار میشویم. آمد فضا را عوض کند. آن جوّ رعب را حضرت زینب(س) شکست. شرایط عادی نبوده، در زنجیر، گرسنه، تشنه، آن صحنهها را دیده، ترسیده، آن فشارها، زخمها، جراحتها، سرها روی نیزه، بچهها، این مسیر طولانی را در زنجیر، شلاق خورده، و... ما و شما هر کدام یک مقدار در این مسیر میرویم و هر پنج متر هم به زور به شما آب و غذا و برنج و قهوه و چایی و ساندویج میدهند پاهایتان را ماساژ میدهند باز هنوز نرسیدیم بین راه میگوییم ما دیگر بریدیم. ولی آنها این مسیر را اینطوری با این فشارها آمدند. بعد از این قضایاست که حضرت زینب(س) دارند اینطوری صحبت میکنند. نامردها نه، مردهایش هم نمیتوانند اینطوری صحبت کنند. اغلب مردها که نامردند هم آن موقع، هم الآن، هم همیشه. مردان مرد و زنانی که زن هستند و کمتر بین اینها کسانی پیدا میشوند که این طوری صحبت کنند. کم است نیست. میدانید یکی از القاب حضرت زینب(س) «عاقله» است. غیر از «عقیله بنیهاشم»، عاقله و عقیله است. هرکس که در بنیهاشم و قریش میخواستند کارهای اساسی بکنند با حضرت زینب(س) مشورت میکردند. حضرت زینب(س) عقل بنیهاشم بود. زنی که رهبری میکرد عقلانیت دینی و عقلانیت دنیوی، یعنی عقل معاد و عقل معاش، در همه عرصهها حضرت زینب(س) صاحب نظر بود و همه بزرگان در همه مسائل با ایشان مشورت باید میکردند. نظرات ایشان تعیین کننده بود. حالا ایشان اینجا فضا را شکستند آمد یک جملهای بگوید، چون ایشان فرمودند خدا ما را اکرام بخشید به نبیّاش، و به این که ما را از آلودگی تطهیر کرد، یک مرتبه إِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ، معنیاش چیست؟ شما فاسق هستید، شما مفتضح شدید، بازنده این ماجرا تویی نه ما. یک مرتبه او میآید که قیافه دینی بگیرد میگوید که دختر فاطمهای، دختر علی هستی، تو هم مثل آنها ورّاج هستی، همهتان سخنرانید قشنگ حرف میزنید. گفت دیدی خدا برادرت را چطوری کشت؟ او میگوید مگر نمیگویید هر کاری میشود خدا خواسته، اگر خدا نخواهد که کاری انجام نمیشود چون اگر کاری بشود که خدا نمیخواهد پس یعنی خلاف خواست خدا شده، پس یعنی خدا، خدا نیست. این چه خدایی است که یک کارهایی را نمیخواهد بشود ولی میشود، یک کارهایی را میخواهد بشود ولی نمیشود! پس این چطور خدایی است؟ خدای ضعیف! بعد نتیجه میگیرد که این اتفاقاتی که در کربلا افتاد یعنی خدا خواست بیفتد، یعنی خدا حسین را کشت. تقصیر ما نبود. مقصر اصلی که خود حسین بود، اگر هم غیر از حسین، دنبال این هستید که قاتل که بود؟ حسین خودش مقصر بود که مقتول شد قاتل او هم که ما نیستیم خدا خواسته، خدا قاتل است و کار خوبی کرده، مگر خدا کار بدی میکند؟ حضرت زینب(س) نگاهی به جمعیت میکنند، همان کسانی که آنجا هستند چون روی آنها هم به شدت اثر گذاشتند. حضرت زینب(س) فرمودند از نگاه من همه چیز عالی بود «ما رَأَیْتُ إِلاّ جَمیلا،» هیچ چیز زشتی ما ندیدم خیلی قشنگ بود. او میخواهد خوردش کند که ببین ما با حسین چه کردیم؟ ایشان هم گریه کند بگوید بله قطعه قطعهاش کردید به ما آب ندادید و... اینجا جای آن حرفها نیست. این حرفها جای دیگر جایش هست. او میخواهد خورد کند، اما حضرت زینب(س) اینجا دوتا جواب کوبنده به او میدهد میخواهی من را خورد کنی؟ 1) «ما رَأَیْتُ إِلاّ جَمیلا،» جز زیبایی هیچی در کربلا ندیدم. از وقتی که ما را محاصره کردید و آب را بستید و از وقتی شروع شد یکی یکی شهید شدند از وقتی که عباس رفت، میدانید که حضرت عباس(ع) قبل از این که خودش برود برادرانش را به صف کرد، که آنها هم فرزندان علی(ع) هستند گفت من قبل از برادرمان حسین باید کشته شوم و ایشان باید کشته شدن من را ببیند و شما قبل از من هستید. این سه برادر یکی یکی رفتند شهید شدند و بعد حضرت عباس(س) آمدند به محضر امام حسین(ع) برای آب و بقیه ماجرا... که خب اینجا از همان لحظه اول حضرت زینب(س) را میگویند تا لحظهای که کشته شدن اباعبدالله را دیدند همه چیز تمیز و زیبا بود. تا آنجایی که به جبهه ما مربوط میشود همهاش زیباست ولی آنچه که به شما مربوط میشود همهاش زشت و جنایت است. آن طرفش هر کار شما کردید زشت و کثیف بود، بدترین روز تاریخ روز عاشوراست. اما از این طرف، زیباترین روز تاریخ، روز عاشوراست. ابن زیاد مگر از این زیباتر هم میشد؟ «ما رَأَیْتُ إِلاّ جَمیلا» مگر قشنگتر هم میشد از بچه چند ماهه ما تا پیرمرد 90 ساله نمایش داد چقدر کربلا زیبا بود؟ ما زیباترین نمایش تاریخ را روی سن تاریخ اجرا کردیم خیلی قشنگ بود من را شکستی؟ این هم جوابت. اما نکته دوم به خدا نسبت دادی، خدا آنها را نکشت، مردک تو کشتی، شما کشتید. این که میگویند خدا، بله «هؤُلاءِ قَوْمٌ...» این شهدا و این سرهایی که بالای نیزهها جلوی ما آوردید که مردم ببینند و بترسند «هؤُلاءِ قَوْمٌ...» اینها کسانی بودند که «کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمُا الْقَتْلَ...» شهادت برای اینها نوشته شده بود. شهادت سمهیه اینها بود بحقشان رسیدند «کتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إلى مَضاجِعِهِمْ،» - اشاره به آیه قرآن است – اینها به سرعت به سوی قتلگاههای خودشان حرکت کردند اینها به سمت قتلگاهشان آمدند «وَ سَیجْمَعُ اللَّهُ بَینَک وَ بَینَهُمْ فَتُحَاجُّونَ إِلَیهِ وَ تَخْتَصِمُونَ عِنْدَهُ،» و اما اسم خدا را بردی، اینها که با عشق به سمت قتلگاهشان آمدند و خدا سهمیه اینها قرار داده بود اینها باید اینجا کشته میشدند حقشان بود مستحق بودند اما بدان که خدایی که نامش را بردی بین تو آنها جمع خواهد کرد در محاکمه قیامت آنگاه شما باید ثابت کنید که چه غلطی کردید و چه جنایتی کردید و چگونه جرأت میکنی که نام خداوند را بیاوری و به خداوند نسبت بدهی. «و انّ لک یا بن زیاد موقفاً» تو به فکر بدبختی خودت در آن روز باش! «فاستعد له جواباً» برای آن روز جوابی آماده کن! تو اسم خدا را آوردی؟ برای آن روز پاسخی آماده کن «و أنّی لک» تو کجا؟ کدام پاسخ؟ تو کجا و آمادگیات برای آن دادگاه کجا؟ بیچاره. «فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلاح» درست نگاه کن که چه کسی رستگار شد؟ «فیَوْمَئِذ، ثَکِلَتْکَ اُمُّکَ یَابْنَ مَرْجانَةَ» پسر مرجانه بدکاره! پسر مادری که با مردان مختلفی رابطه داشت و پدرت هم نمیدانست که پدر خودش کیست؟ چون پدر ابنزیاد زیادبنابیه بود، یعنی زیاد پسر باباش. یعنی نمیدانستند که پدرش کیست؟ 5- 6 نفر میگفتند ما باباش هستیم! لذا نمیگفتند زیاد پسر کی؟ میگفتند زیاد پسر باباش! زیاد بن ابیه! این ابنزیاد پسر اوست. حضرت زینب(س) میگویند تو در کدام خانواده بزرگ شدی؟ من در کدام خانواده بزرگ شدم؟ گفت دختر فاطمه، این هم گفت پسر مرجانه! مادر تو را مردان زیادی میشناسند، خیلی دوست پسر داشت! ولی من دختر فاطمهام. تو پسر مرجانهای. «ثَکِلَتْکَ اُمُّکَ» مرگ بر تو. خدا تو را مرگ بدهد و مادرت بر تو اشک بریزد و بر تو بگرید. این ادبیات زینب(س) است در اولین مواجهه اسیر در زنجیر با حاکم، با قدرت مسلّط و پیروز. ابنزیاد چنان عصبانی میشود و دستور میدهد که همین الآن او (حضرت زینب) را اعدام کنید و سر از بدنش جدا کنید. دستور قتل ایشان را میدهد و این از کوره در میرود چون زینب(س) او را شکست خورده اعلام میکند. دور و بریهایش به او مشورت میدهند که این کار بد است، که در عرب رسم نیست در اسارت زن آمده دارد این حرفها را میزند به خاطر این دو کلمه جواب تو را داده بخواهی او را بکشی. این باعث میشود که تخریب شوی و مردم بگویند زن اسیری را در زنجیر کشت بخاطر دو کلمه حرف. این دستور تو عجولانه است و به ضرر توست. ابنزیاد خودش را به آن راه میزند و میگوید من همینطوری میخواستم تو را امتحان کنم! حرفش را پس میگیرد. به او میگویند اگر زینب(س) را اینجا اعدام کنی ممکن است کوفه بهم بریزد! حالا تا اینجا را آمدند خون روی خون؟ دیگر دست نگه دار وقت ترمز کردن است. دید قافیه را باخته است گفت تو زن هستی! زن که ارزش این حرفها را ندارد شروع کرد از طریق توهین به زن، اهانت به زن، چون زنی. ولی مشکل و مسئله اصلی این بود که دل ما با قتل حسین خنک شد. جوابت را نمیدهم تو زنی جوابت را نمیدهم. این سرها را نگاه کن جوابت را بگیر. ما که دلمان خنگ شد ما حسابهایمان را با شما تسویه کردیم. حالا اینجا که باز میخواهد از این موضع وارد شود، حالا خانم حضرت زینب(س)، که واقعاً چه زن الهی و بالاتر از نبوغ ایشان هستند. آنجا که او با حالت گردنکلفتی حرف میزند و اسم خدا را میآورد جوابش را میدهد که کدام خدا؟ بازی با نام خدا؟ وقتی میخواهد تهدید کند و بترساند محکم و قاطع صحبت میکند که بیچاره ما بردیم شما باختی چه میگویی؟ میگوید تحقیرشان کند که چطور بود؟ میگوید از این زیباتر نمیشود. حالا شروع به جزاندن میکند که آدمهای ضعیف میجزانند. ما اینطوری کردیم دیدی چطوری سرهایتان را بریدیم؟ دیدی چه کار کردیم؟ حالا حضرت زینب(س) از یک موضع دیگر، شروع میکنند به اظهار مظلومیت، وقتی میخواهد قدرت خودش را نشان بدهد قدرت او را میشکند حالا که میخواهد به اصطلاح حضرت زینب را بجزاند حضرت زینب(س) شروع میکنند به مظلومیت، نه برای ترحم بلکه برای افشاگری. میگوید ما که دلمان خنک شد و ما که کارمان را کردیم حالا هرچه دلت میخواهد سخنرانی کن و حرف بزن. حضرت زینب(س) فرمودند: «لَعَمْرِی لَقَدْ قَتَلْتَ کهْلِی...» بله به خدا همینطور است بزرگان و پیرمردهای ما را کشتی «وَ أَبَدْتَ أَهْلِی وَ قَطَعْتَ فَرْعِی وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلِی فَإِنْ یشْفِک هَذَا فَقَدِ اشْتَفَیتَ...» بله اگر اینها شفایت میدهد که پیران را کشتید و کودکان را کشتید و اهل بیت را در زنجیر سرگردان کردی، اگر مرضهایت و کینههایت با این شفا پیدا میکنند که شاخههای ما را شکستید و به ریشههای ما ضربه زدید، بله شفا پیدا کردی، خوشحال باش، جشن بگیر. دقیقاً اینجا هم یک ضربه زد، ضربهای زد که یک مرتبه احساسات همه آن کسانی که آنجا شاهد هستند حتی توی کاخ حکومت هستند تحت تأثیر قرار میگیرند و بخشی از جمعیت به گریه میافتند کسانی که تا آن لحظه به اهل بیت(ع) میخندیدند. ابنزیاد دید ضربه دیگری از طرف ایشان میخورد برگشت آن جمله را اینجا گفت، گفت این زن شاعر و قافیهپرداز است، حرف معمولیاش را هم با قافیه و سجع میزند و کلمههای قشنگ انتخاب میکند چون میبیند کلمات حضرت زینب(س) یک جمله است، یک جمله یک جمله است اما تمام فضا را بهم میریزد. آنجا نقطه قوت حضرت زینب(س) نقطه ضعف نشان میدهد و میگوید این شاعر و قافیهپرداز است این هم مثل باباش علی و مثل مادرش فاطمه متخصص سخنرانی است! اینها همهشان قشنگ حرف میزنند. حضرت زینب(س) باز به این سؤال هم جواب میدهد. میفرماید بله من در خانواده علم و تقوا تربیت شدم. ما در خانوادهای تربیت شدیم که فرهنگ و استدلال و اخلاق و کلمات ارزش دارند این با سجع و قافیه و زیبا سخن گفتن من یک ارزش است. تعجب از کسانی است که میدانند روز محاکمه در پیش است و امام بر حق را، و رهبری را که همهشان میدانند او شایسته رهبری بود میکشند و بعد سر این چیزها با من بحث میکنند! الآن به من انتقاد میکنی که تو چرا قشنگ صحبت میکنی؟ چرا اینقدر حرفها و سخنرانیهایت مؤثر هستند. زن محدثه، زنی که الهامات الهی و مکاشفات بزرگ داشت، زن عاقله و عقیله، زن مجاهد، زن با روح بزرگ که وقتی سخنرانی میکند یکی از حضّار که شاهد روایت کرده میگوید وقتی که زینب(س) سخن گفت دیدیم علی است دارد با صدای زنانه سخن میگوید. خودِ علی است. طرز راه رفتنش، طرز نگاه کردنش، طرز جملهبندیها و ادبیاتش، شروع حرفهایش، استدلالهایش، قدرت کلماتش، زیبایی سخنانش، پایان زیبا و اثرگذارش علی است در قامت دخترش، در قامت یک زن.
خب هرچه ابنزیاد میگوید میبیند زینب(س) اینطوری جواب میدهد باز عصبانی میشود میگوید مثل بابات هم بیکلهای! بابات هم همینطور از هیچ کس حساب نمیبرد! اصلاً شماها کسی را آدم حساب نمیکنید مثل پدرت شجاع و نترسی. اگر زن نبودی الآن گردن تو را میزدم. خب این جوابهایی که حضرت زینب(س) به او میدهند و این هم که میگوید اگر زن نبودی، از ترس این که به ضررش تمام شود که حسین و دختر علی را کشتی باز دختر علی را هم در زنجیر اسارت باز کشتی. اینها را نمیتوانستند کتمان کنند ولی به حساب این که شما زنید ما مردیم...
یک نکته دیگری که حضرت زینب(س) در همین فاصله کوتاه گفتند و بازداشت شدند و گفتند اینها را به یک جایی ببرید که هیچ کس با اینها تماس نداشته باشد خیلی جالب است که در بعضی از کتب تاریخ که مورخ آن از اهل سنت هم هستند نقل میکند که در آن فضای سخت و اختناق که همه ساکت هستند و خفقان است و این خفقان را حضرت زینب(س) شکستند. در زندان، چند نفر خانم و آقا از شیعیان خاص خودشان را به داخل بازداشتگاه میرسانند و گزارش اتفاقات کوفه را میدهند و میپرسند که کربلا چه شد؟ ما میخواستیم به شما ملحق شویم، شهر محاصره و حکومت نظامی بود هرکاری کردیم نتوانستیم بیاییم و یک عده از ما را هم اینجا گرفتند و آنها را کشتند شقهشان کردند یا در زندانها هستند. حالا در این شرایط چه کنیم؟ آنجا اولین هسته تشکیلات مقاومت را حضرت زینب(س) در کوفه سازمان دادند. کسانی هستند که بعضی از اسمهایشان در بعضی از تواریخ نقل شده است خانمهایی هستند به نام حمیده، امّ حبیب، چند مرد هستند به نام سلیم یا سُلیم، و سلم، اینها چند نفرند. آنجا حضرت زینب(س) به آنها میگویند که حالا که ما اسیر شدیم و شهر به دست اینها افتاد چگونه پس از این که ما را از اینجا به سمت دمشق، سوریه و شام میبرند، چگونه مقاومت را در شهر کلید بزنید و شما میدانید آن سخنرانی زینب(س) و گریه زینب(س) در واقع نطفه جنبشهای مسلحانه پس از کربلا را ریخت. جنبش توابین که یکی دو سال بعد اتفاق میافتد و اینها در فرات میروند غسل میکنند و شب و روز گریه میکنند که خدایا کوتاهی کردیم ما را ببخش، ما برای جبران این کوتاهی که در کربلا نرفتیم و نرسیدیم میرویم به سمت دمشق، تا دستگاه حکومت را سرنگون کنیم و برنمیگردیم. قسم خوردند که دیگر برنگردند یا کشته میشویم یا همه ما شهید میشویم یا رژیم را سرنگون میکنیم که خب بین راه بسیاریشان شهید شدند. این جنبش توّابین با این سخنرانی حضرت زینب(س) پا گرفت. بعدش هم جنبش مختار، بعد جنبشهای مسلحانهای که پی در پی صورت گرفت، چند سال بعد هم که یزید مرد و پسر یزید هم برخلاف یزید، آنطوری که نقل شده خب تا یک حدودی آدم بوده، در بعضی از منابع نقل شده که خلافت بعد از یزید که به پسرش میرسد اسم پسرش را معاویه گذاشته بود چون باباش خیل خوشنام بود! ولی این معاویه به آن معاویه با پدربزرگش ظاهراً خیلی فرق داشته است. در روایاتی در منابع اهل سنت نقل شده است که گفته ما شایسته رهبری و خلافت نیستیم و این حکومتی که به قیمت خون حسین و بچههای پیامبر بخواهد به دست من برسد ما نمیخواهیم. ظاهراً این خودش را کنار میکشد و بعد از چند ماه هم مسموم میشود و در دعواهای داخلی بنیامیه کشته میشود و در واقع شاخه سفیانی حکومت با خود یزید سقوط میکند در واقع امام حسین(ع) در نهضت کربلا حکومت معاویه و یزید را سرنگون کرد بعد از آن شاخه مروانی که یک شاخه دیگری از اینها هستند سر کار میآیند که چند دهه آنها هستند که آنها هم سقوط میکنند و سقوط آنها هم به عنوان سقوط کربلاست. شما میدانید حتی بنیعباس که پرچمشان سیاه بود یکی از ادعاهایشان این بود که ما برای انتقام خون شهدای کربلا داریم قیام میکنیم این حکومت حق اهل بیت(ع) است این پرچم سیاه و عمامه سیاه آرم بنیعباس بود میگفتند ما عزای حسین را داریم «یالثارات الحسین» یکی از شعارهایشان بود بعد که پیروز شدند گفتند ما منظورمان از اهل بیت خودمان بودم. چون ما هم بنیعباسیم عباس هم عموی پیامبر بوده ما هم فامیل او هستیم. باز شروع کردند مثل بنیامیه. ولی اینها با این شعار جنگیدند یعنی در واقع حکومت بنیامیه را هم ایرانیها و خراسان بزرگ از آنجا با شعار اهل بیت و شعار انتقام حسین آمدند و بنیامیه سرنگون شده است در واقع امام حسین(ع) در دو فاز و در دو مرحله، رژیم بنیامیه را سرنگون کرد.
نکته بعدی، و درس بعدی را که باید از حضرت زینب(س) اینجا خدمت رفقا عرض کنیم این است که اینقدر اینها ضعیف و بیشخصیت بودند که شما هی به خواهر سر برادر را نشان بدهی و هی بگویی نگاه کن ببینم چه کار کردیم؟ آدمهای پست این کارها را میکنند حتی اگر یک کافر ظالمی باشد جنایتی بکند یک مقداری یک ذرهای شرف داشته باشد گرچه بیشرف شرف ندارد ولی یک ذره شرف داشته باشد این کارها را نمیکند مثلاً سر بابا را جلوی بچهها بیاورد! در مسیر شام میدانید حضرت زینب(س) به یکی از اینها میگوید بیا جلو، آمده، حالا یک مقداری پول داشتند، به مسئول نیزهدارها میگوید جلو بیا این پول را بگیر یک لطفی بکن این نیزهها را که سر شهدا روی آن است از این بچهها فاصله بده، این بچهها در کل مسیر همینطور سر پدرش را آن بالا میبیند! یا این نیزهها را پشت سر بچهها ببر نبینن یا اگر جلو میروید دویست – سیصد متر جلوتر آن طرفتر بروید این بچهها سرها را نبینند. این بیشرف پول را گرفت نه نیزهها را نزدیکتر آورد. اینقدر اینها حیوان و پست بودند. چون بعضیها هستند دشمن و ظالم و کافر است ولی در این حد حقیر نیست اینها اینطوری هم بودند تا کم میآورند این کارها را میکردند. خود یزید هم همینطور بود. ابنزیاد بعد از این حضرت زینب(س) او را از هر دو جهت خورد میکنند میگویند تو با عقل محکومی، تو با نقل و قرآن محکومی، تو با احساسات و فطرت محکومی و ما در زنجیر اما در حقیم. ما محکم هستیم. بله ریشههای ما را زدی و عقدههایت شفا پیدا کرد، اگر منظورت از پیروزی این است بله تو پیروز شدی. حضرت زینب(س) پیروزی او را لگدمال کرد. برمیگردد به سر امام حسین(ع) اشاره میکند و میگوید «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ» دیدی خدا با برادرت چه کار کرد؟ چطوری خدا ریشههایتان را زد؟ شما 20 سال پیش در این شهر رئیس بودید خلیفه مسلمین بود و در همین کوفه شما حاکم بودید حالا اینطور ذلیل هستید دیدید چه کارتان کردیم؟ میدانید چرا این کار شد؟ «لأنّه کان یرید الخلافه» برای این که حسین دنبال حکومت بود! حسین میخواست حکومت را سرنگون کند و خودش خلیفه مسلمین بشود. دنبال قدرت بود، دنبال ریاست بود. برای این، این طوری شد. خب باز این یک شبهه دیگری. چرا دنبال ریاست بود؟ «لیتم لها آماله» برای این که به آرزهایش برسد. یعنی حکومت و خلافت وسیلهای است که به آرزوهای شخصیاش برسد. دوستان این نکته را توجه کنید این خیلی مهم است – بعد میگوید «فخیّر الله منها رجائه و آماله» خدا محاسبات حسین را بهم زد تمام آروزهایش را که داشت خواب میدید الآن خلیفه میشود همه را باد برد.
دوتا نکته در این حرف هست که حالا جواب حضرت زینب(س) را میگویم. 1) جواب اینهایی که میگویند حسین دنبال خلافت و حکومت اصلاً نبوده، امام حسین میخواسته شهید بشود که شفاعت ما را بکند بله امام حسین(ع) شهید شد و شفاعت امّت را میکند البته نه شفاعت هر کسی را بلکه افرادی که شایسته شفاعت هستند. اما حسین(ع) برای این که شفاعت کند نرفت کربلا شهید شود. این ها هدف و غرض نبود بلکه نتیجه است. یک وقت هدف است یک وقت نتیجه است. شما مثلاً هدفتان از این که به کربلا بیایید زیارت سیدالشهداء است ثواب است پاداش الهی است اما یکی از نتایج آن هم این بود که اینجا دور هم جمع هستیم و داریم با هم حرف میزنیم. هدف نبود ولی نتجه هست. بعضیها میگویند امام حسین که به سیاست و حکومت کاری نداشته، یک سلوک صوفیانه و شخصی بین ایشان و خداوند بوده، و این که ایشان شهید بشود و شفیع ما بشود همین! همان حرفی که مسیحیها برای حضرت عیسی(ع) میزنند که خدا به زمین آمد بعد هم به صلیب رفت که بعد شفیع ما بشود و گناهان همه را ببخشد. شفاعت بله، اما هدف نهضت سیدالشهداء(ع) این نبود. آیا سیدالشهداء(ع) میدانست که شهید میشود؟ بله میدانست. اصلاً وقتی به کربلا رسیدند نقل شده که پرسیدند اینجا کجاست؟ همینجایی که ما و شما نشستیم، وقتی سیدالشهداء(ع) اینجا رسیدند و فرمودند راه بسته است و محاصره است و دیگر نمیگذارند اینها به کوفه بروند پرسیدند اینجا کجاست؟ که آنها گفتند اینها کربلا، نینوا است. سیدالشهداء(ع) یک لحظه سکوت کردند فرمودند «ههُنا» همینجاست که ما کشته خواهیم شد. همینجاست که سرهای ما بر سر نیزهها خواهد رفت. فرود آیید و خیمهها را بنا کنید. اینجا آخر خط است. و در واقع آغاز و اول خط است. حسین میدانست اما هرگز امام حسین(ع) نگفته من برای این که شهید بشوم دارم به کربلا میروم. گفته که من شهید میشوم میدانم شهید میشویم و شفاعت امّتم را میکنم اما چرا من به سمت کوفه آمدم؟ برای امر به معروف و نهی از منکر و برای تشکیل حکومت اسلامی. برای این که نه من با این، بلکه مثل منی هم با مثل این نباید تا ابد بیعت کند. اینها که میخواهند قضیه امام حسین(ع) و کربلا را شخصی کنند و بگویند فقط برای 1400 سال پیش و برای همین شهر و همین کربلا بوده، امام حسین(ع) میگوید نه «مثلی لایبایع مثله» مثل منی هم تا ابد مثل اینها بیعت نخواهد کرد. اینجا سرهای ما بر نیزه خواهد رفت. اینجا بدنهای ما تا چند روز در بیابان میماند و گرگها بدنهای ما را پاره پاره میکنند. اینجا اسب را روی جنازههای ما میدوانند. اینجا بچههای ما را تشنه میشوند. بله همینجاست. و میدانید 20 سال قبل در جنگ صفین که حضرت امیر(ع) از کوفه آمدند به سمت جنگ صفین بروند داشتند نیرو میبردند از همین کربلا که عبور کردند یک لحظه ابنعباس با ایشان است، برای جنگ با معاویه میرفتند 20 سال قبلش. میبیند امیرالمؤمنین(ع) ایستادند از اسب پیدا شدند. ابنعباس میگوید آقا برای چه پیاده شدید چه شده؟ دید امیرالمؤمنین(ع) افتادند روی زمین و به سجده رفتند و در سجده شروع به گریه کردند. ابنعباس گفت آقا چه شده؟ فرمودند اگر بدانی که اینجا چه خواهد شد تو هم بیش از من گریه خواهی کرد. فرمودند «هُنا مُصارِعُ العُشّاق» اینجا عاشقان در خونشان دست و پا خواهند زد اینجا آن خاکی است که عاشقان شهادت در خون دست و پا میزنند. «مَناخرکا» اینجاها اسب میدوانند همینجاست. کی؟ قضیه چیست؟ هیچی. و قبل از علی خود پیامبرند که وقتی حسین(ع) به دنیا آمده، حسین(ع) را پیش پیامبر(ص) آوردند که در گوش حسین(ع) اذان بگویند و نام حسین(ع) را برای ایشان انتخاب کردند دیدند همانطور که پیامبر(ص) قنداقه حسین را بغل کردند فشاردند و بیخ گوش حسین(ع) زمزمه میکنند دیدند پیامبر دارد اشک میریزد، دارد گریه میکند و بچه را میبوسد. اصحاب گفتند آقا ببخشید قضیه چیست؟ فرمودند که فئیه باقیه، باند ستمگر و مافیای قدرت و جنایت به دست آنها کشته خواهد شد سرش را میبُرند. چطوری میبُرند. اولین روضه امام حسین(ع) را پیامبر(ص) خواند. نقل شده به حضرت فاطمه(س) گفتند پیامبر(ص) بچه را بغل کرده دارد گریه میکند، حضرت فاطمه(س) گفتند که پدر جان الآن وقت گریه است؟ گریه برای چه؟ اینها قضایا بوده، ولی خودشان فرمودند ما برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امور و حکومت و برای خلافت اسلامی داریم قیام میکنیم. این تعبیر را دشمن هم فهمیده است. ابن زیاد به حضرت زینب(س) میگوید حسین برای خلافت آمد، مسئلهاش مسئله کوچکی نبود میخواست حکومت را سرنگون کند این میگوید حکومت برای شماهاست و شماها درست حکومت میکنید. این یک نکته. دشمن هم فهمیده بود که مسئله حکومت است، مسئله سیاسی است. مسئله خلافت و عدالت است منتهی نکته دوم گفت حسین میخواست حاکم شود «لیتُمّ بها آماله» تا به آرزوهای شخصیاش برسد. راست میگوید نگاه آنها به حکومت همین بود. نگاه تمام حاکمان دنیا الآن به حکومت همین است که به قدرت برسیم تا به اهداف شخصیمان برسیم اما حسین(ع) دنبال حکومت است نه برای اهداف شخصی، بلکه برای قسط و عدالت و تربیت خلق و حضرت زینب(س) جواب دادند که عرضم را با این تعبیر ختم میکنم. هنوز جمله ابنزیاد تمام نشده جواب دادند: «یابن زیاد إن کان اخی طلب الخلافه» نگفتم برادر من حسین دنبال حکومت نبود، بله برادر من دنبال تغییر حکومت بود اما اگر برادرم دنبال تغییر حکومت و به دست آوردن حکومت و تشکیل خلافت واقعی اسلامی بود «فهو میراث أبیه و جدّه» این خط حاکمیت و عدل الهی بود که از جدّم رسولالله و پدرم علی تعقیب کرد. حسین میخواست حکومت ادامه خط پیامبر و علی باشد. در آن مسیر. ایشان ادامه دهنده آن خط بود. و «أما أنت یابن زیاد» اما تو مردک، «أعِدّ جواباً» جواب ما روشن است که چرا وارد این ماجرا و درگیری شدیم چه پیروز می شدیم و چه کشته شویم در هر دو حال ما پیروزیم، جواب ما روشن است. اما تو چه جوابی داری؟ ما که هرکس از ما بپرسد در دنیا و آخرت میگوییم که چرا این کار را کردیم برای اصلاح خلافت حکومت، برای نجات دین، برای نجات امّت. اما شماها، تو چه جوابی داری؟ «إن کان قاضی الله و الخصم جدی و الشهود الملائکه و سجن جهنم» شما آن روز چه خواهید گفت؟ امروز که به مردم جواب نمیدهید همه را سرکوب میکنید، دیکتاتور هستید، آن روز چه جوابی خواهید داد؟ در آن دادگاه که قاضی خداوند است، دادستان جدّم رسولالله است. شاهدان، فرشتگان و ملائکه الهیاند که نمیتوانید دروغ بگویید، و سجن و زندان و مجازات و جهنّم. او گفت خدا برادرت را کشت، این هم جواب خدایش. یعنی آقا دوتا خدا داریم. یک خدا و دین قلّابی، پیامبر قلّابی درست کردید یکی هم خدا. یک خدای حق، و یک خدای ساختگی برای توجیه کارهای خودشان.
امیدواریم که ما و شما در دنیا و آخرت مورد توجه و عنایت و شفاعت حسین(ع) و زینب(س) و همه شهدای کربلا قرار بگیریم. و از خدا میخواهیم که حسینی زندگی کنیم و حسینی بمیریم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی