شبکه یک - 11 تیر 1400

انتخابات، مدرنیته، بنیادگرایی ( ثبات بی رکود، تحول بی هرج ومرج )

لانه جاسوسی _ نشست ( چه نباید کرد؟ )_ ۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

صحبت‌های ممکن است خسته‌کننده باشد و آن مقدار هیجانی که دوستان منتظر آن هستند در آن نباشد. اتفاقات و پدیده‌هایی که بطور عام پی‌درپی افتاده، یک مقدار دست‌اندازهای مقطعی داشته مثل همین که الآن دوستان فرمودند، یکی جهت‌گیری‌های کلی، الزام‌ها و التزام‌هایی است که در درازمدت باید به آن توجه داشت. یعنی در واقع یک طرح جامع اسلامی در ابعاد جهانی امروز مطرح است که طبیعتاً ‌در مقاطع مختلف به یکسری به خرده‌مسئله‌ای مواجه می‌شود و این خرده‌مسئله‌ها حل می‌شود چنان که در گذشته حل شده است. اما آن طرح جامعی که امثال شماها بخصوص باید به آن توجه کنید چون فرمودند راجع به دهه آینده و افق مسئولیت در این دهه، نکاتی عرض بشود. ضمن این که باید در مسائل خاص حتماً هوشیار بود و همه ابعاد مسئله را دید در عین حال فراموش نکنیم از آن هدف اصلی که امروز تمدن‌سازی اسلامی است. ارائه الگوی پیشرفت ویژه‌ای است با خروج از سیطره تعریف سکولار از پیشرفت و جامعه و حتی از دین. یک مقداری اگر به این قضیه هم دوستان توجه داشته باشیم یعنی همانطور که می‌گویند برنامه‌ریزی بیست ساله، سی‌ساله، ده ساله نزدیک می‌شوند تا بفهمند برنامه شش ماه و یکساله‌شان چیست به آن هدف‌های نهایی توجه کنیم و به تعبیری که حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه خطاب به رزمندگان‌شان دارند که می‌فرمایند وقتی با دشمن روبرو می‌شوید به آن ته سپاه دشمن خیره بشوید آن‌جا را باید فتح کنید نگاه‌تان به این جلو نباشد. وقتی نگاه به این جلوها بود هم توقع‌تان از خودتان کم می‌شود و هم ابعاد مسائل در ذهن ما کاهش پیدا می‌کند. طبیعتاً همّت و اراده‌ها محدود به بعضی از مسائل می‌شود. حضرت امیر(ع) فرمودند که با دشمن که روبرو می‌شوید آن انتهای اردوگاه دشمن را هدف بگیرید. آن‌جا را باید بروید فتح کنید. آن‌جا را چطور می‌شود فتح کرد وقتی که استراتژی دشمن که در برابر ماست به درستی بشناسیم. من فکر می‌کنم در دهه آینده همچنان مسئله اصلی ما عبور نظری و عملی از ده‌ها و صدها مانع است در برابر ساختن تمدن جدید اسلامی و نحوه ارتباط برقرار کردن با دانشگاهیان و علمای دین در سایر جهان اسلام علیرغم تفاوت مذاهب و تفاوت تاریخ. تفاوت حساسیت‌ها، نحوه مواجهه ما با مشکلات داخلی، کاملاً و با یک فاصله کوتاهی الهام‌بخش به ملت‌های دیگر است گاهی مثبت و گاهی منفی. اشتباهات ما باعث می‌شود که آن‌ها تردید کنند، شک کنند، مأیوس شوند. درست هدف گرفتن ما و پیش رفتن ما باعث می‌شود که آن‌ها امید پیدا کنند و بگویند یا نگویند الگوبرداری کنند و این مسیر را بیایند. من در دو – سه محور توضیح بدهم که ما همچنان در دهه آینده هم به لحاظ نظری و هم در عبور از موانع جزئی و ساختاری که در این ده سال آینده باز ما حتماً خواهیم داشت چنانکه در سی سال گذشته داشته‌ایم. یکی از ژورنالیست‌های برجسته آمریکایی همین هفته پیش مقاله‌اش را دیدم که می‌گوید این برای ما یک نکته مهمی است و یک ساختار جدیدی است که آمده که سه قوه مدیریت می‌شوند، شوراهای شهر و روستا، در واقع مدیران شهر و روستا، نمایندگان مجلس و پارلمان و قانونگذاری و رئیس جمهور این‌ها با آرای ملت، مثل دموکراتیک‌ترین نظام‌ها با تعریف خود ما مدام در رفت و آمد هستند در این سی و چند سال سه – چهار جریان مختلف و گاه متضاد با هم در بعضی از دیدگاه‌ها همه در ذیل قانون اساسی جمهوری اسلامی آمدند و دولت و مجلس و شوراها را در اختیار گرفتند و هر بار یک افراط و تفریط‌هایی جبران شده و یک جاهای دیگری افراط و تفریط‌هایی بوجود آمده و نهایتاً همه این‌ها کنترل شده است. جمله‌اش برای من خیلی جمله جالبی در کل این مقاله بود، این جمله و عبارت است که اشاره می‌کند به کارآمدی ولایت فقیه؛ که این اولین باری است داریم یک سیستمی را می‌بینیم که اولاً سیال است جامد و منفعل نیست، انفعال نیست بلکه در آن انعطاف است. جریان‌های مدعی مختلف آمدند حرف زدند و راه‌شان باز بوده و آمدند. تمام این انتقال قدرت‌ها با رأی ملت‌ها صورت گرفته است. حالا ما می‌گوییم انتخابات آزاد، در حالی که انتخابات‌هایشان از انتخابات ما آزادتر است. – چون من بحث شخصی نمی‌کنم راجع به افراد صحبت نمی‌کنم دارم دیدگاه‌ها را طرح می‌کنم – می‌گوید ما در ایالات متحده که مظهر لیبرال دموکراسی است قدرت عملاً بین دوتا فراکسیون است یک حزب، دست به دست می‌شود و هیچ انتخابات آزاد واقعی در هیچ کدام از کشورهای لیبرال دموکراسی وجود ندارد. در انگلیس بین حزب کارگر و محافظه‌کار، اسم‌هایشان فرق می‌کند و در بعضی از روش‌های اجرایی با هم بحث دارند که مثلاً‌ امسال در این دولت، مثلاً بودجه بهداشت چقدر بالا برود یا نرود. مدرسه‌ها پولی باشد یا نباشد. در واقع بحث‌های اجرایی. بیمه را چه کار کنیم؟ و این‌طور مسائل. ولی آن خطی که بر سیاست‌های کلی حکومت انگلیس ثابت است هیچ وقت عوض نمی‌شود. شما سیاست‌های ایالت‌های متحده آمریکا را در این 20- 30 سال هرگز تغییر اساسی در آن ندیدید ظاهرش این است که این‌ها دوتا گروه جمهوریخواه و دموکرات با هم مخالف هستند ولی هیچ اتفاق جدی بنیادینی در سیاست‌های حاکمیت آمریکا اتفاق نمی‌افتد. اگر ملاک این است خب این ملاک در جمهوری اسلامی است منتها با این تفاوت که یک چیزی به نام ثبات داریم و یک چیزی به نام رکود داریم. تفکیک خیلی مهمی است بین "ثبات" و "رکود". این‌ها با هم عوضی گرفته نشود. ثبات خوب است، رکود بد است. جمود بد است. از آن طرف، تحول خوب است انتقال قدرت خوب است، نقد و انتقاد و نقدپذیری لازم است اما هرج و مرج در مبانی یک حاکمیت باعث فروپاشی می‌شود و در همه جای دنیا این وجود دارد. حالا دوتا عبارتش را می‌خواهم عرض کنم یکی این که انتخابات آزاد در هیچ کدام از کشورهای لیبرال دموکراسی یعنی آزاد از مبانی سرمایه‌داری و لیبرالیزم هرگز وجود ندارد و نداشته است. منطقی هم هست بالاخره یک حاکمیتی یا می‌خواهد بماند یا می‌خواهد نماند. هیچ حاکمیتی که علیه مبانی خودش انتخابات برگزار نکرده و نمی‌کند این که می‌شود دموکراسی دیوانه. بنابراین این حالت که هست منتها انتخابات آزاد هم در آن چارچوب اِعمال نمی‌شود. برای این که در آن چارچوب اولاً به دو جریان و دوتا حزب، و به تعبیر خودش به دوتا فراکسیون از یک حزب سرمایه‌داری در آمریکا قدرت می‌رود و در فروع بحث می‌شود. شما می‌بینید حزب جمهوریخواه به عراق و افغانستان حمل می‌کند حزب دموکرات، همان خط را ادامه می‌دهد مگر این که احساس کنند که شکست خوردند بعد تحت این عنوان که تز ما شکست خورده عقب می‌آید! در حالی که شما جنگ‌ها و کودتاها را در تاریخ ایالات متحده در 50 سال گذشته نگاه کنید جنگ‌ها و کودتاهایی که این‌ها در کشورهای دیگر انجام دادند خشونت‌ها در حزب دموکرات از حزب جمهوریخواه کمتر نبوده، بیشتر هم بوده است. یعنی یک بازی است، یک توپ است دست به دست می‌شود با این تفاوت که محیط انتخاب آن‌جا خیلی بسته‌تر است یعنی این‌ها اصلاً سر اصول با هم دعوا نمی‌کنند یعنی نمی‌توانند دعوا کنند چون اصول‌شان سر منافع سرمایه‌داری است. در جمهوری اسلامی آن آقا یک جا به عنوان انتقاد و یک جا به عنوان تعجب می‌گوید. می‌گوید در این سی و چند سال ما در جمهوری اسلامی شاهد 3-4 جمهوری اسلامی بودیم! سه – چهار سیاست حاکم بر جمهوری اسلامی بودیم و این نشان می‌دهد تلورانس در جمهوری اسلامی در ذیل ولایت فقیه چقدر وسیع و چقدر قابل کنترل است یعنی ممکن بود این درگیری‌ها و تحولات در هر کشور دیگری به سه – چهارتا براندازی رژیم منتهی شود ولی ولایت فقیه اجازه نداد و کنترل کرد. و او می‌گوید باید ببینیم این ولایت فقیه واقعاً یک سیستم جدید و یک عنصر جدیدی است که ثبات ایدئولوژیک انقلابی و اجتماعی را حفظ می‌کند در عین حال یک تلورانس و رفت و برگشتی در حاکمیت مدام اتفاق می‌افتد که همه بیایند حرف‌هایشان را بزنند کارهایشان را بکنند و با رأی ملت بیایند و بعد هم با رأی ملت باید کنار بروند و این وسوسه همیشه بوده که کسانی با رأی ملت بیایند ولی با رأی ملت نروند این وسوسه مهار شود. بزرگترین مدافع انتخابات و جمهوریت نظام خود ولایت فقیه است واقعاً اگر نبود جمهوریت و انتخابات در جمهوری اسلامی از همان اول تا امروز بارها منتفی شده بود و دوباره به سمت دیکتاتوری می‌رفتیم. این اعتراف دشمن است که ولایت فقیه، تساهل، گفتگوی انتقادی، رفت و برگشت، انتقال سالم قدرت با رأی ملت، همه این‌ها را در چارچوب اصول مدیریت می‌کند و بزرگترین مانع دیکتاتوری ولایت فقیه بوده و خواهد بود. این یک نکته بسیار بسیار مهمی است. تعبیر دیگری که دارند این است که نزاع اصلی – حالا تعبیر دشمن ما این است من عین تعبیرشان را به کار می‌برم و بعد توضیح بدهم که در واقع مرادشان چیست و چه هدفی را دارند تعقیب می‌کنند - ادعای آن‌ها این است که دعوا در جهان اسلام بین بنیادگرایی و مثلاً مدرنیته است. یک تعریفی از مدرنیته خودشان کردند که خیلی هم سیال است هرجا شما می‌خواهید انگشت بگذارید و بگویید مدرنیته به لحاظ مفهومی این است که راجع به آن بحث بکنیم می‌گوید نه آقا حالا این خیلی مهم نیست شما به روح کلی مدرنیته توجه کن. این روح کلی مدرنیته هم آخرش معلوم نمی‌شود کجاست! بالاخره باید انگشت بگذاریم و بگوییم این مدرنیته‌ای که می‌گوییم دعوا دارد با بنیادگرایی و تروریزم که نماینده‌اش انقلاب اسلامی چیست که با مدرنیته غرب، این مدرنیته چیست که با بنیادگرایی سازگار است و تعریف بنیادگرایی چیست؟ نکته اول نوع تبارنامه اجتماعی تاریخی است که این‌ها برای بنیادگرایی یعنی انقلاب اسلامی تعریف کردند. به این توجه کنید این ادبیات به شکل ژورنالیستی در رسانه‌های این‌ها در این یک دهه گذشته مدام تکرار شده و الآن هم دارد بازپروری می‌شود این خط را همیشه ادامه خواهند داد چون حرف دیگری ندارند این وسط بزنند و چیز دیگری ندارند بگویند این دوقطبی را که در دنیا بوجود آمده طور دیگری نمی‌توانند تفسیر کنند چون اگر واقعیت قضیه را بگویند که انقلاب است و عدالتخواهی است و اسلام‌خواهی در برابر امپریالیزم و اشغالگری است خب روشن شده که حق و باطل چیست. بنابراین با تعابیر این‌طوری مخاطب و افکار عمومی در سطح دنیا باید گیج بشوند. این‌ها تعبیرشان این است که ما غفلت کردیم از ظهور بنیادگرایی که از ایران شروع شده و در جهان اسلام منتشر شد. ریشه‌های روانی معنوی داشته، ریشه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشته، و یک بستری به تدریج تحت حاکمیت ما ایجاد شد که عقاید و رفتار فندامنتالیستی یا بنیادگرا به اصطلاح، کم‌کم سر بردارد. ما غفلت کردیم و ما فکر کردیم اصلاً این‌ها به نتیجه نمی‌رسند و قدرت تشکیل حکومت نخواهند داشت اگر تشکیل بدهند در کوتاه‌ترین فرصت خودشان حساب همدیگر را می‌رسند از داخل و خارج، هزاران مانع. همین موانعی که امروز در مصر و تونس می‌بینید که این‌قدر روی این جریانات فشار آورده که دیگر جرأت ندارند یک کلمه حرف انقلابی بزنند. تازه آن بخشی که واقعاً انقلابی هستند جرأت ندارند. شما الآن ببینید از طرف اخوانی‌ها در مصر و تونس، تقریباً احساس می‌کنند که اگر یک مقدار بخواهند شفاف روی حرف‌هایی که بنیادگراهایشان زدند مثل حسن‌البنا، مثل سید قطب، یک کلمه بخواهند آن‌ها را تکرار کنند به آن‌ها مهلت داده نخواهد شد که سر کار بمانند لذا می‌بینید در ادبیات این‌ها آن حرف‌ها زده نمی‌شود. چرا؟ برای این که آن قدرتی که در انقلاب اسلامی و امام(ره) بود این قدرت هرگز در هیچ کدام این‌ها نیست. در عین حال شما این قدرتی که به تعبیر آن‌ها بنیادگرایی شیعه به نام ولایت فقیه توانسته از خودش نشان بدهد و با این که یک اقلیتی در جهان اسلام است اولین جریان اسلامی که توانست حکومت تشکیل بدهد و نظام‌سازی کند تمدن‌سازی را شروع کند و از سی و چند سال حوادث بزرگ داخلی و خارجی را سالم بیرون بیاید و امروز هم قوی‌تر از همیشه باشد این‌ها برایشان خیلی مهم است که این یک نوع تفکری است و اسرار این تفکر را باید به درستی دریافت و با آن مبارزه کرد. می‌گویند یک الگوی تجربی – تاریخی ساخته شده، روابط علّی و معلولی با بحران‌های اجتماعی داشته و جنبش‌های مذهبی انقلابی و تجدید حیات طلبانه، تجدید عزت طلبانه، هدف‌شان این بود که این نظم رسمی که ما در این 150 سال گذشته در جهان اسلام حاکم کردیم نظم غربی سکولار دیکتاتور نه دموکراتیک این را ازهم بپاشند و خط اصلی‌شان این است ببینید دهه آینده مسئله ما گام‌های بلندتر و جلوتر در همین مسیر است. خط‌شان این است که نظم رسمی موجود را بهم بپاشند و جامعه نوینی بر اساس برنامه‌های ایدئولوژیک‌شان و غیر قابل انعطاف و جامع و این‌هایی که می‌گویم به تک‌تک قیدهای کنارش توجه کردند غیر قابل انعطاف، یعنی تسلیم نمی‌شود و سازش‌پذیر نیست و همان حرف‌هایی که سی سال پیش زده هنوز همان‌ها را می‌گوید منعکس کننده پاسخ‌ها یعنی واقع‌گرا و واقع‌بین و داشتن رهبران حالا آن‌ها به رهبران کاریزماتیک تعبیر می‌کنند رهبرانی که نفوذ فکری در احساسات مخاطب دارند. از نظر آن‌ها البته، من دیدم بعضی‌ها از کاریزماتیک خوششان می‌آید می‌گویند توجه ندارند کاریزماتیک یک نوع واقعیت نه ارزش یک قدرت است و از نظر این‌ها کاریزما در بودا در لنین در هیتلر هست در امام(ره) هم هست. از نظر آن‌ها یک فضیلتی نیست بلکه یک قدرت است. بعضی‌ها این را با افتخار می‌گویند. از نظر ما این‌ها نیست مسئله کاریزما حجت نیست شیطان هم در یک عده‌ای کاریزما دارد! هرکس بتواند یک جمعی را حق یا باطل حرکت بدهد این کاریزماتیک است. ما در قالب کاریزما حرکت امام(ره) را تعریف نمی‌کنیم و این‌ها آن نفوذ قلبی معنوی را تعبیر می‌کنند و نفوذ قلبی و معنوی رهبری الهی را هم از سنخ کاریزما تعریف می‌کنند و تفاوتی بین آن‌ها قائل نیستند این‌ها در واقع اعترافاتی است که می‌کنند می‌گویند شرایط بحرانی در جهان اسلام بوجود آمد و این اتفاقی نیست جنبش‌های بنیادگرا از زمین‌های مختلف و خلأهایی که ما نتوانستیم در این 100- 150 سال پر کنیم این خلأها را شناختند و به موقع این‌ها را مدیریت کردند و از آن استفاده کردند. خلأ اجتماعی،‌ اقتصادی، خلأ ایدئولوژیک، راه‌حل برای بیماری‌های اجتماعی، راه حل‌ برای تحقیر و از خودبیگانگی و همین‌طور مکانیزم بسیج اجتماعی را به دست آوردند و فهمیدند چطوری می‌شود با جامعه حرف زد و جامعه را بسیج کردند. رفتند کنار طبقات فقیر ایستادند و توانستند مخالفان سیاسی خودشان را یا منفعل کنند یا جذب کنند. شعار رستگاری معنوی را سر دادند در کنار عدالت اجتماعی. ما این‌ها را از هم تفکیک کرده بودیم گفتیم یا دنیا می‌خواهید یا آخرت. این‌ها آمدند گفتند ما دنیا را در ذیل آخرت را می‌خواهیم. دنیای بهتر و آخرت بهتر هر دویش را با هم باید تعریف کرد. می‌گوید ابتدا جوانان عناصر شهری جدید، ناراضیان سیاسی، سنت‌گراها و طبقات پایین برای این پیام احترام قائل شدند کم‌کم این‌ها متوسل به فعالیت شدند و بعد وارد مرحله درگیری خشن با ما شدند. فرآیند سیاسی شدن اسلامی به درجات در جوامع اسلامی گسترش پیدا کرد. بنیادگرایی منفعل بوجود آمد و بعد بنیادگرایی منفعل تبدیل شد به بنیادگرایی فعال. بنیادگرایی منفعل این متدینینی هستند که به حاشیه می‌روند و می‌گویند ما به سینما و تکنولوژی و حکومت و سیاست و اقتصاد و رسانه و پارلمان این چیزها به ما مربوط نیست ما این‌جاها نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم فقط برویم آن حاشیه جامعه خودمان و خانواده‌مان را مواظب باشیم که بی‌دین نشویم این می‌شود بنیادگرا ولی از نوع منفعل آن. این‌ها برای این‌ها خطرناک نیستند بلکه گاهی به عنوان لولو می‌شود از این‌ها استفاده کرد! می‌دانید در خود غرب هم این‌طور بنیادگراها از سنخ مسیحی هستند بنیادگراهای مسیحی منفعل که کمون تشکیل می‌دهند و از جامعه کنار می‌روند می‌گویند که جامعه و نظام را و تمدن را نمی‌شود اصلاح کرد برویم آن گوشه اقلاً مواظب خودمان باشیم تا مسیح برگردد این حرف‌ها هست در خود غرب هم فرقه‌های متعددی از این جهات وجود دارند. یک فرقه‌ای هست نمی‌دانم آمیش‌ها را شنیدید یا نه؟ من شهر این‌ها را دیدم، این‌ها اصل‌شان در آمریکا هستند یک بخشی از این‌ها در کانادا هستند. این‌ها جزو فرقه منونایت‌ها هستند در مورمون‌ها و در ذیل پروتستان، چون پروتستان‌ها هزار فرقه‌اند. این‌ها از تکنولوژی و برق، هیچی استفاده نمی‌کنند! و در خانه‌هایشان به سبک دو – سه قرن پیش زندگی می‌کنند. برق نیست، ماشین نیست، موتور پمپ، تلویزیون و رادیو، هیچی استفاده نمی‌کنند. حتی ما رفتیم محل این‌ها بازدید کنیم، خواستیم با این‌ها عکس بگیریم گفتیم اگر می‌شود خانم‌هایتان هم بیایند گفت نه، ما اجازه نمی‌دهیم کسی از خانم‌هایمان عکس بگیرد! با لباس‌های کاملاً پوشیده و محجبه بودند در کشاورزی و دامداری کاملاً پیشرفته است. یک عالمه از محصولات تولید گندم در آمریکا و کانادا برای این‌هاست. می‌خواهم بگویم این تفکر در غرب عالم هست. بنیادگرای منفعل با قطع نظر از مسیحی و مسلمانش، هست. طالقان هم من چند وقت پیش رفتم یک چنین گروهی ما در طالقان هم داریم که بسیار هم آدم‌های شریفی هستند و در خانه‌هایشان نه برق و نه هیچ امکاناتی دارند. تصور و تحلیل این دوستان از مسئله این است که چون این تکنولوژی در غرب با تفکر سکولار این تکنولوژی را تولید کرده و دارد استفاده می‌کند بنابراین مشکل در اصل تکنولوژی است و اگر از این‌ها استفاده بشود سکولاریزم با تکنولوژی می‌آید! این تصورشان از مسئله است و قدرت تفکیک تکنیک از فرهنگ را ندارند ضمن این که من نمی‌خواهم بگویم که لزوماً همیشه تکنیک از فرهنگ صددرصد جداست یک جاهایی مختلط است و یک جاهایی نیست باید تفکیک شود. افراط و تفریط در این قضیه غلط است. می‌خواستم این را عرض کنم این‌ها از بنیادگرایی منفعل نگران نیستند این‌ها از بنیادگرایی فعال می‌ترسند و می‌گویند بنیادگرایی را انقلاب اسلامی و امام(ره) و ولایت فقیه فعال کرد. می‌گویند این‌ها آمدند بنیادگرایی را فعال کردند اول در ایران بعد در جهان اسلام و بعد در کل جهان. بعد یک نشانه‌هایی می‌شمارد. ببینید این‌هایی که عرض می‌کنم مستقیم به وظیفه من و شما در دهه آینده مربوط است. یعنی در دهه آینده ما باید ببینیم این‌ها چه طرح‌هایی به تعبیر خودشان با بنیادگرایی فعال با مرکزیت ایران دارند این طرح‌ها را باید خنثی کنیم. به لحاظ نظری و به لحاظ عملی. این آن پروژه بزرگ است که دهه آینده یک دهه سرنوشت‌ساز است یا در دهه آینده این‌طوری که این‌ها می‌خواهند ما شکست می‌خوریم حرف‌هایمان را پس می‌گیریم و سیستم و نظام را این‌ها از درون با کودتاهای نرم و یا از بیرون با برخورد سخت و سخت‌افزاری برنامه‌شان این است که منهدم کنند متوقف کنند نابود کنند یا مستحیل کنند و در یک روند تدریجی تغییر مسیر و تغییر جهت و تغییر هویت به آن بدهند. می‌گویند مشکل اول ما این است که هویت این بنیادگرایی فعال اسلامی را درست بشناسیم و بتوانیم به درستی ارزیابی کنیم. قدم دوم این است که ببینیم می‌توانیم به مسلمانان به اصطلاح سنتی و بنیادگرایان منفعل با بنیادگرایان فعال شکاف و درگیری ایجاد کنیم که خودشان حساب همدیگر را برسند یا نه؟ قدم بعدی این است که بنیادگراهای فعال را خودشان را به جان هم بینداریم. این تعبیر اول را بوش در سخنرانی‌اش در اولی که به افغانستان و عراق حمله کردند در یک سخنرانی‌اش اعلام کرد و گفت که ما یک طرحی داریم که خود بنیادگراها را به جان هم بیندازیم. واضح‌ترین آن بنیادگراهای بین شیعه و سنی بود که بگویند القاعده و وهابی‌ها، چون یک بخشی از وهابی‌ها آمریکایی و وابسته و غیر سیاسی‌اند که مثل حکومت عربستان و قطر هستند که البته در ظاهر وهابی‌اند ولی در باطن افسد فاسدین هستند. این‌ها همه را زنا و شراب و کثافت‌کاری می‌کنند ولی حکومت‌هایشان قیافه وهابی می‌گیرند ولی بنیادگراهای فعال وهابی که طرف ضد آمریکایی هست ضد شیعه و ضد ایران هم هست. قدم بعد این است که بنیادگراهای اسلامی را با مذاهب مختلف به جان هم بیندازیم و قدم بعدی این است که خود بنیادگراهای شیعه در درون انقلاب ایران به جان هم بیفتند. این‌ها همه طرح‌هایی است که صریح این‌ها گفته‌اند و طبیعتاً هم از ضعف‌های خود ما استفاده می‌کنند. از جهل ما از هوای نفس ما، از قدرت‌طلبی ما، از بی‌تحملی ما؛ از بی‌تقوایی ما. از همین‌ها استفاده می‌کنند. بدانید این‌ها طرح‌های واضح است تازه این‌ها چیزهایی است که اعلام می‌کنند چیزهایی که اعلام نمی‌کنند هزار برابر این‌هاست. این‌ها از این انقلاب و به قول خودشان از این بنیادگرایی فعال ضربه خوردند و از پس این انقلاب برنیامدند می‌گویند باید این‌ها را با انرژی خودشان زمین بزنیم. تشخیص بنیادگرایی منفعل از بنیادگرایی رادیکال؛ قطع ارتباط بین این دو نوع تفکر؛ فاصله دادن افکار عمومی مردم مذهبی از روح انقلابی. دوستان می‌دانید الآن همان‌طور که مثلاً در دهه قبل جریان‌های سکولاریست در حکومت خیلی نفوذ کردند بخش‌های مهمی از حاکمیت را گرفتند. مذهبی‌های سکولار که بعضی‌هایشان سوابق انقلابی هم داشتند ولی بالاخره مجلس را گرفتند تقریباً مجلس ششم دست این‌ها بود. در حکومت و دولت تقریباً نفوذ وسیع کردند و افکار عمومی، گفتمان‌سازی و رسانه‌ها. بعد ضعیف و ضعیف‌تر شدند و هستند، و دوباره نرمش می‌کنند که به صحنه برگردند مخصوصاً وقتی که ببینند ضعف‌های ما و اشتباهات ما به حد نصاب که برسد دوباره برمی‌گردند کسی در صحنه سیاست حذف کامل نمی‌شود این را بدانید از متن به حاشیه می‌رود و دوباره از حاشیه به متن می‌آید اگر نتوانید درست صحنه را مدیریت کنید و دوباره این خطر وجود دارد که ما یک دهه عقب برگردیم. خیلی لحظات حساسی است و اشتباه کنیم به یک دهه عقب برمی گردیم. این دفعه با تجربه می‌آیند و با حمایت‌ها و انسجام در داخل و خارج، و دیگر به این آسانی نمی‌شود از پس این جریانات برآمد. البته می‌شود ولی آسان نیست خیلی سخت خواهد بود. و الآن یک موج دیگری است که این خیلی فعال شده، موجی که این‌ها از آن به بنیادگرایی منفعل تعبیر می‌کنند یعنی مذهبی‌های دوآتیشه افراطی غیر سیاسی در ظاهر، و در باطن حتی ضد انقلاب و ضد امام. الآن هم در مدارس طلبگی و هم دبیرستان و حتی بعضی از دانشگاه‌ها من شنیدم تشکیل شده دبیرستان‌های خیلی قوی در تهران، در مشهد، در اصفهان و در شهرهای مختلف، که این‌ها خودشان بهترین بچه‌های بااستعداد را دارند جذب می‌کنند و یا آموزش کاملاً متحجرانه و ضد انقلاب و ضد امام می‌دهند این اتفاق دارد می‌افتد و گاهی ما از یک جریان غفلت داریم. این جریان هم خطرش به اندازه جریان سکولار است قربانیان آن بچه مسلمان‌های مذهبی هستند، بی‌دین و فاسد نیستند بچه‌های خوب و بچه‌های متدینی هستند اما کل فضا دارد به این‌ها معکوس ارائه می‌شود. و این را من دارم می‌بینم.

برادران و خواهران، تبیین سبک زندگی اسلامی در عرصه اجتماعی، اقتصادی، خانواده، یکی از مهمترین وظایف ما در دهه آینده است. یکی‌اش این است که خودمان سبک زندگی اسلامی امروزی را بشناسیم و درست بتوانیم به افکار عمومی در داخل و خارج منتقل کنیم. آن‌ها نگران این هستند که رفتار جمعی و فردی اسلامی در جنبه‌های مختلف زندگی روزانه طوری در سطح دنیا تبیین شود که دیگر ملت‌های مسلمان و کم‌کم غیر مسلمان به سبک‌هایی که ما به آن‌ها توصیه می‌کنیم دیگر توجه نکنند. آن‌ها نگران این هستند و امید به این دارند که ما خودمان هم شعارهای انقلابی و حزب‌اللهی بدهیم ولی سبک زندگی و تفکر و بازارمان و روابط‌مان و معاملات‌مان و خانواده‌مان به سبکی باشد که این‌ها عملاً و غیر مستقیم دارند تبلیغ می‌کنند. در یکی از این مقالات شمردند و می‌گویند ویژگی‌های این خروش اسلامی معنوی اسلام را شما نگاه کنید در تمام جهان اسلام، حضور منظم در مساجد حتی 5 بار در روز، ظرف این 20- 30 سال در انقلاب ایران چند برابر شده، مسجدها شلوغ شده، مسجدها نسبت به چهل سال پیش در تمام جهان هم تعدادشان خیلی زیادتر شده و هم مملو از جمعیت شده. حالا آن شمارده که میزان حج، زکات و روزه چقدر شده، پرهیز از محرمات اسلامی مثل نوشیدن الکل و گوشت خوک و از این قبیل، و ملاحظات جنسی حلال و حرام در مسائل جنسی زیاد شده است. من یک چیزی به شما بگویم حدود سال 70- 71 یک وقتی یک جلسه‌ای بود بچه‌های آن‌جا سمیناری بود دعوت کرده بودند بعد رفتیم نیویورک محله هارلم در نیویورک مشهور است یک منحتن دارند که آن خیابان اصلی که در این فیلم‌ها می‌بینید که برج‌های دوقلو و برج‌های سر به فلک کشیده هست مرکز سرمایه‌داری صهیونیستی جهان است چند کیلومتر آن طرف‌تر منطقه هارلم است. هارلم منطقه محرومین است. خانه‌های ساده و کوچک، معمولاً رنگین پوست‌ها بخصوص سیاهپوست‌ها آن‌جا خیلی محله خشنی هم هست طوری که ما می‌خواستیم با دوستان برویم ببینیم آن راننده‌ای که آن‌جا بود یک ساعت به غروب بود گفت من نمی‌آیم آن‌جا خطرناک است چون آن‌جا برای 5 دلار آدم می‌کشند! و بگذاریم صبح هوا روشن شد برویم در ماشین را قفل کنیم همین‌طوری نمی‌شود رفت. گفتم حالا همین‌طوری تا آن نزدیک‌هایش برویم ببینیم چطوری است. رفتیم آن‌جا، یک دوری زدیم، خلاصه مجبورش کردیم برود توی همان خیابان‌ها، می‌گفت همه این‌ها مسلح‌اند و همه سلاح دارند و برای 5 دلار و 10 دلار آدم می‌کشند توی همان محله‌ای که این‌قدر ترسناک و پر از وحشت بود- آن‌ها می‌گفتند ما که چیزی آن‌جا ندیدیم – موقعی که هوا داشت تاریک می‌شد گفت برگردیم یک مرتبه من آن‌جا از کنار یک ساختمان یک صدای... همین مسجد مالکوم‌ایکس بود، همین مالکوم‌ایکسی که مشهور است به نام مالک‌شبات، رفتیم آن‌جا. ببینید قلب نیویورک در همین محله‌ای که این‌ها می‌گفتند بدترین محله است، ما رفتیم آن‌جا با این‌ها نماز جماعت خواندیم و گفت شهید رجایی نخست‌وزیر شما آمد این‌جا توی مسجد ما نماز خواند وقتی به سازمان ملل آمد و زیر تشک امام جمعه ما 500 دلار گذاشت. این 500 دلار چیزی نبود ولی مزه‌اش تا الآن هست و الا خیلی آمدند هزار هزار دلار می‌دادند که اصلاً چیز نبود ولی او با اخلاص آمد داد. می‌خواهم این نکته را به شما بگویم گفت که ما – خواهش می‌کنم این را دقت کنید – گفت در نیویورک، در محله هارلم، گفت ما بعد از انقلاب شما این‌جا در این بخش از محله هارلم یک حکومت اسلامی کوچولو با الهام از امام درست کردیم! گفتم چطور؟ گفت تمام این مرکز را می‌بینید که مرکز فساد و خشونت و فقر و بیچارگی است. یک محله‌ای این وسط – همین‌جا که ما رفته بودیم- ما این‌جا یک حکومت اسلامی درست کردیم این‌جا در این محله نه خشونت، نه قتل، نه دزدی، نه تجاوز، یک منطقه پاک است. و بعد جالب است می‌گفت فروشگاه‌ها و رستوران‌های این‌جا گوشت خوک و مشروبات الکلی ممنوع است و ما چند سال این‌جا این را اجرا کردیم گفتیم امام آن طرف دنیا برای حکومت اسلامی اقدام کرد ما هم این‌جا در نیویورک در حد خودمان این کار را می‌کنیم تا جایی که می‌شد و قانون و پلیس مزاحم ما نمی‌شد ما این کار را کردیم! بعد گفت کم‌کم دیدیم بعضی از این ایرانی‌ها، عرب‌ها، از آن‌جاها می‌آیند این‌جا، دیدیم این‌ها هم عرق می‌خورند، هم مشروب می‌خورند هم فاسدند هم گوشت خوک می‌خورند گفتیم شاید این‌ها خیلی حرام حرام هم نیست چون این‌ها دارند از مرکز اسلام می‌آیند نکند ما قضیه را جدی گرفتیم! قضیه این‌قدر جدی نیست او می‌گفت این ایرانی‌ها، ترک‌ها، افغانی‌ها و عرب آ‌مدند دیدیم این‌ها هم مشروب می‌خورند هم گوشت خوک می‌خورند هم فاحشه‌بازی می‌کنند بعد کم‌کم این حکومت اسلامی ما این‌جا سست شد! گفت خود آن‌هایی که از آن‌جا آمدید این‌جا را سست کردید و الا ما این‌جا واقعاً حکومت اسلامی درست کرده بودیم! بعد کم‌کم بعضی‌ها زبان‌شان دراز شد گفتند اگر این‌ها حرام است چطور خودشان این‌ها را می‌خورند و این کارها را می‌کنند؟ این ضد انقلاب‌ها و سلطنت‌طلب‌ها موقعی که آن‌جا می‌رفتند، این می‌گفت ما عبادت منظم مذهبی، خواندن قرآن و کتاب‌های دینی، شرکت در فعالیت‌های سازمان یافته مجامع دینی، داخل و خارج مسجد، شرکت تعاونی‌های خودجوش برای کمک به فقرا، کمک بهداشتی، غذایی و خدمات اجتماعی، بلند کردن ریش و غلیظ کردن حجاب خانم‌ها و از این قبیل این‌ها زیاد شد. ما همان موقع احساس کردیم که قضیه از یک حرکت سیاسی بالاتر است و یک مسئله جنبش وسیع اجتماعی است و امواج آن تا اقلیت‌های مسلمان و آمریکا و اروپا دارد می‌آید. می‌گوید اقلیت‌های مسلمان کم‌کم دُم درآوردند تا قبل از این حرکت، این‌ها خجالت می‌کشیدند بگویند ما مسلمانیم، حتی مذهبی هم اگر بودند تظاهر می‌کردند که ما لامذهب هستیم. حالا آن‌هایی که واقعاً مذهبی نیستند تظاهر می‌کنند که مذهبی‌اند. این یعنی چه؟ یعنی گفتمان حاکم دارد تغییر می‌کند.

نکته دوم؛ راه حل‌شان برای آن، راه حل نرم‌افزاری – این را دقت کنید- تحلیل‌هایشان به این‌جا می‌رسد که احساس می‌کنند نمی‌توانند با این الهیات سیاسی یا الهیات آزادی‌بخش که همین بنیادگرایی فعال است نمی‌توانند آن را حذف کنند و نابود کنند، این خط در کشورهای اسلامی و در ایران تقویت می‌شود از جمله در همین دو دهه گذشته، که این الهیات، غیر سیاسی بشود. سیاست‌زدایی از الهیات و الهیات‌زدایی از سیاست! سکولاریزه کردن فرهنگ عمومی و حاکمیت، یعنی اسلام‌ستیزی در نهادهای اجتماعی و حکومت. تفسیر سکولار از الهیات. هرچه شخصی‌تر و خصوصی‌تر و نسبی‌کردن مذهب و تحت عنوان تفکر نقدی و علمی، ویژگی‌های سکولار را برجسته کردن، و با شعار پلورالیزم و نسبی‌گرایی و کثرت‌گرایی سعی در حذف خط قرمزهای ایدئولوژیک انقلابی. در واقع این پروژه در ده سال آینده، نکته دومی است که مزاحم ما و شماست. ما اگر خودمان را برای مقابله با این پروژه آماده نکنیم اگر کل حکومت به لحاظ سخت‌افزاری در اختیار انقلاب اسلامی باشد شما حاکمیت را باخته‌اید یعنی این فرهنگ انقلاب وحاکمیت را باخته است. می‌شود سخت‌افزار آن دست شما باشد و نرم‌افزار آن کم‌کم سکولاریزه بشود چنانکه در دهه پیش تا یک حدودی هم شد. ملت از پایین و ولایت فقیه از بالا آمدند دوباره مسیر را اصلاح کردند. خطی را که تعقیب می‌کنند و آن را به صراحت هم می‌گویند دنیوی کردن دین نه به مفهومی که ما می‌گوییم. دوتا بحث است یک وقت می‌گوییم دینی کردن دنیا که این حرف انقلاب اسلامی است، یک وقت می‌گویید دنیوی کردن دین، این حرف مبارزه با انقلاب اسلامی است! سکولاریزه کردن این ارزش‌هاست یعنی زدن ریشه‌های الهی جامعه دینی و یک نظام فکری دینی. جریان دین‌ستیزی هم به عنوان ایدئولوژی و هم مکتب، و هم فرآیند یعنی فرآیند سکولاریزاسیون، سکولاریزه کردن همه این‌ها برنامه‌ریزی شده و هدف با این روش پیش می‌آید. هدف اصلی توجیه مذهبی مدرنیته غربی و لیبرالیزم غربی است. مدرنیته‌ای که من می‌گویم غیر از تعریفی است که آن‌ها می‌کنند. مدرنیته از نظر ما، اگر مراد از مدرنیته عقلانیت و علمی شدن مسائل است برنامه‌ریزی و نظم است، این‌ها سکولار نیست این‌ها مفاهیم اسلامی است. اگر مراد از مدرنیته دین‌ستیزی، تفکیک دین از دولت، مادی کردن اخلاق و جامعه است و حذف وحی از محوریت جامعه است و این که تحلیل مبدأ و معادی از مسائل نداشته باشید اگر این است که این سکولاریزم است اسم آن را هرچه می‌خواهیم بگذار. انقلاب اسلامی برای مبارزه با آن از جمله آمده است. تلاش برای رفورم غربی در دین، رفورم دینی بر اساس مفاهیم و ارزش‌ها و منافع غرب، و این که منشأ ارزش‌ها و مفاهیم و قداست‌ها به منافع صرفاً مادی دنیوی برگردد و معیارهای دینی از عرصه حقوق بشر، از عرصه اخلاق، از عرصه سیاست و قانون‌گذاری به تدریج با تعابیر مختلف حذف شود و مفاهیم دینی و اسلامی، صرفاً بشری به مفهوم غیر الهی، کاربردی صرفاً به مفهوم دنیوی و منفعت‌گرا شوند یعنی آخرت، مبدأ و معاد از محاسبات حذف شود. هدف اصلی این است که چون صریح با این شعارها نمی‌شود به میدان بیایند و حذف کنند و درگیر شوند طبیعتاً تحت این عنوان که ما می‌خواهیم نوگرایی دینی بکنیم و بین دین و مدرنیته سازگاری ایجاد کنیم عملاً سراغ ساختن یک سکولاریزم دینی می‌آیند! یعنی باطن سکولاریزم، چهره و ادبیات مذهبی است. این خط هم در دهه آینده مسئله اصلی ما و شما خواهد بود. در عرصه رسانه، تعلیم و تربیت، و حقوق و اخلاق و سیاست و اقتصاد. آن‌ها تحلیل‌شان این است که آن جدال تعریف سکولار از علم با تعریف مسیحی از مذهب در غرب، گرچه یک طرفه نشد، ولی یک جور سکولاریزم مذهبی را در غرب حاکم کرد یعنی ظاهر مبارزه علنی با مذهب نشود ولی در باطن مذهب کلاً حذف شده باشد که البته آن مذهب باید هم بخش‌هایی‌اش حذف می‌شد چون الهی نبود از آن طرف تعصب روی مبانی مذهبی، تحت این عنوان که این‌ها تعصب است در امور بشری نباید دخالت بکند، اول فلسفه سکولاریزه بشود و بعد علم سکولاریزه شود و حتی اخلاق و معنویت سکولاریزه بشود و قبل از آن نهادهای قانونگداری سکولاریزه بشوند، رسانه و تعلیم و تربیت و حتی کم‌کم معنویت سکولار بشود! یعنی یک معنویتی آرامش معنوی منتها بدون وحی، بدون اعتقاد به خدا و آخرت. این خطی است که از مشروطه تا به امروز در این‌جا حضور داشته، کم‌کم حتی دین از قلمرو متولیان دینی حذف بشود و به حاشیه برود و تفکر دنیاگرای محض حاکم بشود و دیگر هیچ رابطه الهی، اخلاقی، حقوق اسلامی و فقهی با منشأ الهی به رسمیت شناخته نشود! این آن پروژه اصلی این‌ها در ده سال آینده است که به شکل جدیدی دوباره به صحنه خواهد آمد. شما در دهه گذشته اکثرتان در یکی دو دهه گذشته به سنی نبودید که این درگیری را در این عرصه ببینید اما این را توجه داشته باشید بعد از امام(ره) و بعد از جنگ، از اواخر دهه 60 این حرکت علنی شروع شد. این‌ها اول انقلاب در حکومت نفوذ قوی داشتند سه سال اول، جنگ قدرت داشتند که حکومت را بگیرند. به امام گفتند که شما پاپ اعظم هستید بفرمایید در واتیکان دعا بفرمایید! ما خودمان این‌جا حکومت را تحویل می‌گیریم رسید هم می‌دهیم! امام(ره) بعد از یک مدتی گفت ما دعا می‌فرماییم ولی عمل هم می‌فرماییم! هر دویش با هم است. و امام(ره) در قم گفت، گفت من اشتباه کردم و عذرخواهی می‌کنم و از خانواده شهدا عذرخواهی می‌کنم که حکومت را دست لیبرال‌های مذهبی سپردیم و ملی‌گراها. بروید صحبت‌های امام را ببینید گفت دیگر موعظه تمام شد انقلاب را فروختید تمام شد! من می‌آیم تهران و دیگر آن‌جا معطل حکومت و دولت نماند، این چمران در کردستان در محاصره بودند و درگیری شده بود، امام(ره) گفت ولایت فقیه ما این‌جا تشریفاتی نیست بنده پاپ نیستم. آن‌هایی که مثل من پیرمردتر هستند یادشان هست امام(ره) خطاب به ارتش پیام داد که دستور می‌دهم فرماندهان ارتش مستقیم همین الآن به سمت کردستان حرکت کنند و این یک دستور رسمی است بعداً نگویید شما موعظه فرمودید ما منتظریم که دولت دستور بدهد! فرمود دستور من است هرکس تخلف کند محاکمه خواهد شد. این پیام امام بود. که شهید چمران می‌گفت ما در محاصره بودیم پیام امام که از رادیو پخش شد ضد انقلاب‌ها ترسیدند و عقب‌نشینی کردند هنوز هیچ کس هم آن‌جا نیامده بودند. خب بحث این‌ها این است که شما در حاشیه بایستید و موعظه کنید! این‌ها دو سه سال اول، بودند تا کار به جنگ مسلحانه رسید و حذف شدند. سال 60- 61 که این‌ها از حاکمیت کنار رفتند جنگ و آن مسائل بود، جنگ که تمام شد این تفکر البته با آدم‌های جدید و گاهی با چهره‌های جدید، دوباره با جنگ نرمی آمد بازسازی شد و به صحنه آمد منتها نه با آن صراحت دو – سه سال اول انقلاب. ولی نرم نرم حرف آن تفکر در حاکمیت جمهوری اسلامی نفوذ کرد. حالا الآن دوباره من به شما عرض بکنم بعد از این که بخصوص این دهه اخیر ما خب بالاخره شعارهای انقلاب و عدالتخواهی و ولایت فقیه خیلی هست خودتان را دوباره باید آماده کنید این صحنه به دست این تفکر دوباره نیفتد و ما یک عقب‌نشینی کنیم ظاهراً عَلَم مذهب باشد ولی در واقع سکولاریزم انگیزه برای عمل بدهد و دیگر احتیاجی به حقیقت تفکر دینی در مدیریت کشور و تعلیم و تربیت کشور نباشد به دانسته‌ها، به انگیزه‌ها ظاهراً یک رنگ دینی ظاهری بدهند و بگویند هیچی را تفسیر مبدأ و معادی نکنید و عملاً یک دین مدرن یا پست‌مدرن ظهور کند و حاکم شود و بگویند سیاست خارجی از انقلاب اسلامی و صدور انقلاب حرف بزنید و منافع ملی است در داخل بگویند در اقتصاد بگویند حرف‌های انقلابی بازی نزنید باید طبق مدل‌های توسعه سکولار حکومت اداره بشود. در عرصه رسانه همین را بگویند. امام(ره) سر فتوای سلمان رشدی فتوا داد بعداً گفت، من دارم می‌بینیم تا ده سال دیگر کسانی بیایند بگویند این فتوا خلاف منافع ملی بود! و امام نبود که ببیند ده سال نشد و آنان گفتند! گفتند این فتوا به منافع کشور صدمه زد!

بخش آخر عرایض من 4- 5تا کُدواژه است که همین الآن دارند علیه جریان اصلی انقلاب اسلامی دارند مطرح می‌کنند. این‌هایی که من می‌گویم شاید عصاره 40- 50تا مقاله است که این‌ها در طول این چند سال نوشتند. این کُدواژه‌ها را دوستان توجه کنند و یادداشت کنند این‌ها دوباره فعال خواهد شد. دهه گذشته به یک شکل گفته شد و دوباره دارد فعال می‌شود. این کُدواژه‌هایی که عرض می‌کنم سه‌تا علامت دارد. 1) آن‌ها از چه چیزهایی می‌ترسند؟ از کدام خصلت‌های انقلابی می‌ترسند؟ از کدام نوع تفکر می‌ترسند؟ 2) چه عناوین بد و زشتی را می‌خواهند به ما نسبت بدهند؟ یعنی چه چهره‌ای را می‌خواهند از ما در افکار عمومی ترسیم کنند؟ 3) از چه راه‌هایی می‌خواهند ما را منفعل کنند؟ یعنی ببینید وقتی که شما یک حرکت صحیحی دارید انجام می‌دهید یک شعار درستی دارید می‌دهید یا یک مطالبه اسلامی انسانی و معقول و درستی دارید با این مطالبه چه کار می‌کنند؟ 1) اسم بد روی آن می‌گذارند و تحریفش می‌کنند. 2) شما را شرمنده و منفعل می‌کنند. مثلاً شما انقلابی مدافع سرزمین در برابر اشغالگر هستی و این به تو می‌گوید تروریست! اولاً دفاع مقاومت انقلابی، جهاد، اسم آن خشونت، ارعاب، آدم‌کشی و تروریست می‌شود. این را به عنوان مثال دارم می‌گویم. فایده دوم این اسم‌گذاری این است که شما منفعل می‌شوید می‌خواهید بگویید من تروریست نیستم کم‌کم می‌گویید که اسلام اصلاً جهاد ندارد! ما کجا اصلاً منزل خودتان هست تشریف بیاورید! چه کسی می‌خواهد دفاع کند؟ بعد آن‌جا بحثی مطرح شد که من گفتم، گفتم این الاغی که برمی‌دارد ذوالفقار را از دست علی بیرون می‌کشد و گُل می‌گذارد این‌قدر شعور ندارد که این ذوالفقار برای زدن کسانی است که به حقوق ملت‌ها تجاوز کردند و بشریت را نابود می‌کنند این ذوالفقار برای گردن استکبار و ستمگران است. ذوالفقار را از دست علی بیرون می‌کشی؟ هزار و سیصد سال است که کسی نتوانسته ذوالفقار را از دست علی بیرون بکشد تو ذوالفقار را برداشتی دسته گل گذاشتی؟ دسته گل برای آمریکا داری می‌گذاری و الا طرف ذوالفقار، آمریکا و اسرائیل بود. این ذوالفقار هدفش دیکتاتوری و شاه و صدام است. دسته گل یعنی داری به آن‌ها دسته‌گل نشان می‌دهی. پس فایده دومش از نظر آن‌ها که ما منفعل شویم. فایده سومش هم این است که ما خودمان توجه نداشته باشیم که یک ارزش مثبت با یک ضد ارزش مخلوط نشود یعنی واقعاً مراقب باشیم که جهاد به نام تروریزم و خشونت معرفی نشود. واقعاً مراقب باشیم که حزب‌اللهی‌گری به معنای تعصب، بیسوادی و خشونت و این حرف‌ها نباشد چون واقعاً نیست. پس نه منفعل، نه لجبازی. چون بعضی‌ها این‌طور وقت‌ها اکثراً منفعل می‌شوند می‌گویند ما اصلاً مسلمان نیستیم بعضی‌ها هم لجبازی می‌کنند می‌گویند بله همین که هست، بله ما تروریزم هستیم! خب این هم حماقت است کجا اسلام تروریسزم است. اسم‌هایی که می‌گذارند این طرف بنیادگرایی و این طرف روشنفکری، مدرنیته. بنیادگرا شعار وحدت می‌دهد ما می‌گوییم عقل‌گرایی، جایی که عقل آمد دیگر وحدت نخواهد بود. اصلاً عقل‌گرایی که این‌ها تعریف می‌کنند ضد وحدت است چرا؟

چون می‌گوید منشأ وحدت جهل و تعصب است. وقتی سؤال عقلانی مطرح می‌شود اختلاف نظر می‌شود و وحدت نخواهد بود. مغالطه می‌کند بین وحدت عقلانی معرفتی با تحجّر. یعنی اسم این وحدت بنیادگراها را تحجر می‌گذارد که با عقل زیر سؤال می‌رود. می‌گوید آن‌ها شعار امنیت و وحدت می‌دهند و این طرف علاجش این است. آن‌ها شعار حماسه و جهاد و شهادت می‌دهند ما با ادبیات تحت عنوان علم‌گرایی پوزیتویستی مفهوم حماسه و جهاد و شهادت را متزلزل کنیم. آن‌ها آن طرف صحبت دولت رفاه پدرسالار فاشیستی، اسم‌هایی که می‌گذارند می‌دهند ما این طرف با دولت رفاه دموکراتیک یا سوسیال دموکرات و سوسیالیستی علاجش کنیم. ادبیات تحریکی دارند ما تحت عنوان ادبیات تحلیلی، ادبیات تحریکی را بیاییم خنثی کنیم. این‌ها توضیح دارد – الآن آخر وقت است و شما هم خسته شدید – توضیحات مهمی این‌جا وجود دارد که چطور به دام حرف‌های این‌ها نلغزیم؟ چطور منفعل نشویم؟ در عین حال چطور عملاً حرف‌هایشان را تأیید نکنیم و پاسخ هر کدام از این‌ها چیست؟ خطرات اصلی که می‌شمارند نیروی سیاسی بنیادگرای اسلامی خصوصیاتش این‌هاست: 1) این جریان را معرفی کنند تحت عنوان رویکرد ایدئولوژیک معطوف به قدرت. ایدئولوژیک به مفهوم عدم عقلانیت و عدم پاسخگویی، 2) اقتدارگرا به مفهومی که این‌ها از نظرشان فقط قدرت مهم است و وسیله‌ای برای قدرت است فاقد انعطاف در شریعت، هر کدام از این‌هایی که می‌گویم آن سه‌تا نکته را توجه داشته باشید. یک) ما بهانه ندهیم این‌ها تأیید شود. دو) می‌خواهند ما را منفعل کنند که بگوییم نخیر آقا ما این‌ها نیستیم. سه) این که این‌ها از این خصلت می‌ترسند از این که شما در مباحث فکری واندهید و محکم بایستید از این می‌ترسند. از این که شما بگویید بله، ما ایدئولوژیک هستیم و می‌خواهیم قدرت در خدمت مکتب قرار بگیرد، ما بنیادگرای منفعل نیستیم از این می‌ترسند. ولی اسم‌ها و تعابیری که روی آن می‌گذارند مراقب باشید. 3) قرائت پیشواسالار از ولایت فقیه. یعنی تقلید بی‌چون و چرا. در حالی که شما می‌دانید اطاعت از ولایت فقیه، اطاعت با چون و چراست نه بی‌چون و چرا! اطاعتی که ما می‌دانیم چرا داریم اطاعت می‌کنیم و می‌دانیم که چرا باید اطاعت کنیم توضیح دارد، منطق دارد. فرق می‌کند با اطاعت در انواع دیکتاتوری‌های استکباری و سکولاری در غرب و شرق عالم. 4) این بنیادگرایی دنبال برخورد سطحی و راه حل سخت‌افزاری است و مستقیم در مشکلات وارد شود به روش سخت‌افزاری. یعنی قدرت تحلیل نرم‌افزاری مشکلات اجتماعی را ندارید، باز به هر سه نکته توجه کنید 5) برچسب و اتهام بعدی؛ تئوری همه چیز را به دشمن نسبت دادن و ضعف خود را ندیدن، توهم توطئه. این‌ها از یک طرف می‌خواهند بگویند اصلاً توطئه‌ای وجود ندارد و دشمنی در کار نیست، چرا می‌ترسید؟ چرا هی می‌گویید دشمن؟ می‌دانید بهترین راه برای احمق کردن یک جبهه این است که بگویید تو دشمن نداری بخواب! ولی از آن طرف، این‌ها نسبت بدهند چون این‌ها ضعف‌های خودشان را نمی‌توانند بشناسند و شناسایی کنند و علاج کنند. 6) قدرت برخورد خشن در عرصه فرهنگ، مطبوعات، و عرصه عمومی اجتماعی. باز این‌ها از یک طرف از اقتدار انقلابی می‌ترسند و می‌خواهند که وا بدهی تحت عنوان دموکراسی. از یک طرف، نقطه ضعف‌هایی از ما در این عرصه می‌بینند که این‌ها برای کارهای سخت‌افزاری سریع آماده هستند ولی برای کارهای نرم‌افزاری و تحلیل پیچیده مشکلات ضعیف هستند این یک خطر مهمی است که در دهه آینده باید قوی بود. 7) تفسیر قانون در خدمت اقتدارگرایی یا حذف قانون. 8) طرح دموکراسی توده‌ای از بالا به پایین یا کف اجتماع در غیبت نهادهای مدنی به جای دموکراسی لیبرال و مدنی. 9) نگاه ایدئولوژیک در سیاست خارجی مقدم بر منافع ملی. مثل این که یک دعوایی بین منافع ملی و ایدئولوژی هست. و این‌ها این‌قدر نمی‌فهمند که همین مقاومت انقلابی و ایدئولوژیک است که این همه منافع ملی و عزت جهانی برای ما آورده است. این‌هایی که می‌گویند مذاکره بدون این که دشمن هیچ تغییری در سیاست‌های استکباری‌اش بدهد این‌قدر نمی‌فهمند که وقتی مذاکره شروع بشود همین حرف‌هایی که الآن دارید می‌زنید سر میز مذاکره دوباره همین‌ها را می‌گوید چیز دیگری نمی‌گوید! شما خیال کردید مثلاً میز مذاکره تشکیل بشود رودرو یک چیزهای دیگری می‌گویند و به شما امتیاز می‌دهد؟ همین‌ها را می‌گوید منتها پرروتر! چون از شما یک امتیازی هم گرفته و به بقیه هم گفته دیدید بالاخره این‌ها را هم مجبور به مذاکره کردیم، این‌ها که رهبر شماها بودند و همه‌تان از این‌ها خط می‌گیرید این‌ها را هم پای میز مذاکره آوردیم! بعد شما فکر می‌کنید الآن به شما می‌گوید همه چیز تعطیل، سر میر که می‌آید می‌گوید همه چیز تعطیل نه؟! چه اتفاقی می‌خواهد آن‌جا بیفتد؟ تا بیرون صحنه و معادله قوا تغییر نکند پشت میز هیچ چیز تغییر نمی‌کند. شما مگر ندیدید، مگر این‌ها همان‌هایی نیستند که 7- 8 سال پیش می‌گفتند که نمی‌گذاریم شما 10تا سانترفیوژ هم بچرخانید گفته بودند پشت شیشه برای نمایش! گفته بود آن هم مذاکره می‌کنیم بعد از مذاکره ببینیم چه می‌شود؟ یعنی سی سال می‌خواستیم با آن‌ها مذاکره کنیم بعد اجازه بدهند ما یک سانترفیوژ خاموش پشت شیشه به عنوان موزه بگذاریم! الآن چه دارند می‌گویند؟ الآن می‌گوید تو را به حضرت عباس این چند ده هزار سانترفیوژی که دارید دیگر بیشترش نکنید! خب چه اتفاقی افتاد؟ در صحنه واقعیت اتفاق اقتاد. دیدند این طرف محکم ایستاده و دارد قوی جلو می‌رود. شما اگر در صحنه واقعی ضربه بخورید و ضعیف باشید پشت میز اتفاقی نمی‌افتد. تو بیرون که قوی شدی، بعد دیدند در غزه از ما سیلی خوردند، در لبنان خوردند، در سوریه خوردند، در عراق خوردند، سانترفیوژها هم رفت، حالا حرف‌هایش را تغییر می‌دهد. 10) نگاه سیاسی معطوف به قدرت در عرصه فرهنگ. 11) یکسان‌سازی فرهنگی در پوشش ایدئولوژیک/ 12) موضع رادیکال نابردبار در برابر دیگران. 13) دنبال جامعه ایدئولوژیک به معنی کاملاً پاکسازی شده از اندیشه‌های دیگر، حتی نه فقط از دگراندیش بلکه از هم‌اندیش، 14) یکسانی کامل در روش زندگی. 15) مخالفت با همه قدرت‌های خارجی به شکل عقده و ترس پنهانی و حاضر به معامله با خارج برای حفظ قدرت، پنهانی. 16) تمایل به تولید انبوه بدون کیفیت در عرصه فرهنگ برای پر کردن چشم‌ها. و از این قبیل. و آخرین جمله؛ - من خواهش می‌کنم تک تک این جمله‌ها را بعداً فرصت داشتید یک‌طوری پیاده بشود و روی این‌ها فکر کنیم که این‌ها چگونه باید خنثی شود – این‌ها در دهه آینده هسته‌های اصلی هجوم رسانه‌ای و ایدئولوژیک به ما خواهد بود. می‌گویند ما باید تمام جبهه ضد بنیادگرا را علیه این جریان با هم متحد کنیم. یک) جمهوریخواهان سکولار و لیبرال دموکرات‌ها را. دو) آن‌هایی که طرفدار اسلام سنتی هستند و اسلام غیر فعال و تأثیرپذیر. سه) سوسیال دموکرات‌ها که طرفدار آزادی و دموکراسی هستند و دین اجتماعی را می‌پذیرند اما بدون شریعت و ولایت. چهار) جریان راست مدرن که تکنوکرات‌ها هستند و شعار شکوفایی اقتصادی، رفاه و پیشرفت با الگوهای لیبرال و شعار آزادی‌های اجتماعی می‌دهند. پنج) جریان‌هایی که قبلاً‌سابقه انقلابی و بنیادگرایی داشتند ولی به هر دلیلی دارند کَنده می‌شوند و یا جدا شدند و یا در حال جدا شدن از خط انقلاب اسلامی هستند و این‌ها گروه‌های سابقاً بنیادگرا هستند که از این‌ها جدا می‌شوند و می‌گویند این‌ها هم پتانسیل‌های خوبی برای ضربه زدن هستند. – دقت کنید – در دهه آینده اتفاق می‌افتد یک اردوگاه و یک خیمه بزرگی دارند ایجاد می‌کنند از چپ‌ترین شعارهای سکولار تا راست‌ترین شعارهای تحجّر مذهبی. همه این‌ها را می‌خواهند در یک طرح جامع تعریف کنند خود این‌ها ممکن است که ندانند همه‌شان با هم در یک طرح هستند. او دارد در آن خانه عمل می‌کند او برای خودش فکر می‌کند خودش دارد کار می‌کند او هم فکر می‌کند برای خودش دارد کار می‌کند. اما در واقع، همه دارند به تعبیری صفحه این شطرنج را پر می‌کنند و در آن مسیر حرکت می‌کنند. هر کدام از این جریان‌ها در دهه آینده قرار است یک بخش از مشروعیت انقلاب اسلامی را بکَند و بزند و هدف بگیرد. هر کدام یک بخش. متحجر مذهبی یک بخش را هدف می‌گیرد، سوسیال دموکرات یک بخش را، لیبرال دموکرات غریزده یک بخش را، بنیادگرای منفعل یک بخش را، و بحث جریان‌های مختلف.

ما باید بتوانیم در دهه آینده به نحوی از گفتمان انقلاب اسلامی درست این را بشناسیم و درست دفاع کنیم و درست تئوریزه کنیم و با قلم و بیان به صحنه بیاییم. صد نفر باید بیایند در دانشگاه‌ها، راه بیفتید از این دانشگاه به آن دانشگاه، از این حوزه به آن حوزه، از این دبیرستان به آن دبیرستان، از این سایت به آن سایت، کجایید؟ همه دعواها بحث‌های سیاسی روزمره نیست که همه یاد گرفتند روزی دو ساعت بنشینند پای اینترنت خبرهای سایت‌ها همه تکراری! همه دروغ از روی همدیگر نقل می‌کنند، درست حالت‌های خاله‌زنکی سیاسی یا عمومردَکی، حالا همه‌اش خاله نیست! عمومَردَک هم داریم خاله‌زنَک هم داریم! الآن شده این‌طوری، همه نشستند پای اینترنت. این‌ها خوب است که در این سطح حضور داشته باشیم یک کمی بیاییم یک پله بالاتر بیاییم. وقتی می‌آیی بالاتر دورتر را می‌بینی وقتی کفی همین جلویت را می‌بینی. یک کم بالا که می‌آیی آن دور را می‌بینی که چه خبر است. برادران و خواهران، دشمن دارد دوباره اردویش را می‌چیند. دوباره دارد سازماندهی می‌کند. دوباره با شعارهای قبلی دارد بازسازی می‌شود آدم‌های جدید، روش جدید، ادبیات جدید با همان هدف‌ها می‌آیند و ما دهه آینده با این چند جبهه که توسط استکبار غرب و جریان ضد دین مدیریت می‌شود دوباره مواجه خواهیم بود. انشاءالله خودتان را برای آن لحظه‌ها و آن صحنه‌ها آماده کنید. والسلام علیکم و رحمه‌الله

چون چهارتا سؤال بیشتر نیست من جواب‌های کوتاه تستی می‌دهم.

سؤال: فرمودند امام(ره) می‌فرمایند ما انقلاب کردیم تا مساجد را اداره کنیم اما هنوز در مساجد بنیادگراهای منفعل مانع بصیرت‌افزایی می‌شوند.

استاد: اولاً من نشنیدم امام گفته باشند ما انقلاب کردیم تا مساجد را اداره کنیم. چنین چیزی من نشنیدم ولی چرا در مساجد بنیادگراهای منفعل فعال می‌شوند؟ برای این که انقلابیون فعال آن‌جا فعال نیستند هرجا شما نباشید عرصه دست آن‌ها می‌افتد.

سؤال: فرمودند شما می‌فرمایید در مدارس مورد نظر علیه بنیادگرایی اقداماتی انجام می‌شود.

استاد: البته بنیادگرایی من دارم اصطلاحات دشمن را می‌گویم ما خودمان که به خودمان نباید بنیادگرا بگوییم ما اسلام‌گرا باید بگوییم، مسلمانیم و مکتب انقلاب اسلامی. آن‌ها می‌گویند بنیادگرا.

ادامه سؤال: بفرمایید با توجه به این که وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی نظام فرهنگی چه اقداماتی در دستور خود دارد؟

استاد: در شورا چیزهای خیلی خوبی تصویب شده است. بزرگترین مشکل شورای عالی انقلاب فرهنگی این است که ضمانت اجرای قطعی ندارد هر دولت و هرکسی که می‌آید هرطور که خودش تشخیص بدهد انجام می‌دهد.

با اجازه شما جلسه را ختم کنیم. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha