شبکه افق - 18 اردیبهشت 1400

پاسخ به پرسش هایی درمورد پزشکی در اسلام، اخلاق پزشکی، انقلاب علمی و تمدن سازی، تربیت، احترام بدن انسان و ...

پرسش و پاسخ (23)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یکی از خطرناک‌ترین نفوذهایی که، نه فقط دیروز امروز، بلکه در یکی دو قرن اخیر صورت گرفته و ما حواس‌مان نبوده جابجایی زیرپوستی در مبانی علوم، فلسفه علم و از جمله پزشکی است و یکی از آثار آن، انسان‌شناسی‌ای که مبنای پزشکی است و آثار آن در اخلاق پزشکی و اخلاق حرفه‌ای دیده می‌شود. این یک نفوذ پنهان است، نفوذپذیری ما، پدران ما و یکی دو نسل گذشته ما نقش اساسی را تحقق این نفوذ داشته است. چون نفوذپذیری یعنی ذلت نباشد نفوذی اتفاق نمی‌افتد. عزت در برابر ذلت، می‌دانید معنوی لغوی عزیت نفوذناپذیری است و ذلت نفوذپذیری است. عرصه اقتصادی، سیاسی، روابط بین‌الملل، نظامی، قراردادهای ظالمانه، اشغالگری ذلت و عزت واضح است اما یک ذلت و عزتی هم در عرصه علم و مدیریت و نهادسازی‌های اجتماعی هست تا برسد به علم و فلسفه علم تا کم‌کم خودش را در عرصه‌های مختلف نشان بدهد. ما به این نوع ذلت و نفوذپذیری که زمینه اصلی تحقق نفوذ است کمتر توجه می‌کنیم. یکی از این عرصه‌ها همین اتفاقاتی است که در حوزه نظری و سپس عملی در عرصه پزشکی افتاده است هم به حسب جمع حاضر دوستان، هم به حسب این دو روز با نام جناب ابن‌سینا به عنوان روز پزشک و محمدبن‌زکریای رازی روز داروسازی است. مناسب‌ترین زمان و مکان و مخاطب برای بحثی در باب اخلاق پزشکی باشد آن هم از طرف کسی که به اعتراف مورخین علم در غرب، این دو تن را پدران پزشکی جدید در اشل جهانی دانستند و بارها می‌گویند که به مدت چند قرن مبنای اصلی آموزش و پژوهش پزشکی در همه بیمارستان‌های جهان از جمله اروپا مبتنی بر آثار و نظریات ابن‌سینا و در مرحله‌ای زکریای رازی است. از «قانون» و سایر آثار ابن‌سینا تا کتاب «الحاوی»، «جامع کبیر» که یکی از قوی‌ترین منابع و دایره المعارف پزشکی در جهان بوده و همچنان بسیاری از تحلیل‌های آن مورد توجه است. این را دیگر ما نگفته و نمی‌گوییم که بگویند چون هر دو ایرانی و فارسی‌زبان بوده‌اند و هر دو و به خصوص "ابن‌سینا" که علنی‌تر و واضح‌تر شیعه است و راجع به "رازی" هم استدلال‌ها و بحث‌های متعددی هست که ایشان هم به همین دلیل که شیعه‌ی امامیه بود بعضی از آثارش تحریف شد و نظریه‌پردازی‌های او در عرصه‌های غیر پزشکی تحریف شد و اتهاماتی به او زده شد. از آن‌چه که پزشکی مدرن و جدید در غرب دانسته می‌شود تقریباً 80 درصد از مبانی اصلی آن ترجمه از آثار متفکران و پزشکان بزرگ ایرانی مسلمان است. جهت‌گیری اساسی پزشکی مدرن در عرصه‌ پیشرفت‌های تجربی و علمی که داشته، از آن‌جا نشأت گرفته و یک تغییر اساسی و چرخش 180 درجه‌ای اتفاق نیفتاد. یعنی کسانی که تاریخ پزشکی قدیم و جدید را در دنیا نوشته‌اند، نه مسلمان هستند و نه ایرانی هستند بلکه مطلقا نسبت به این طرف سمپاتی هم ندارند و حتی مخالف هستند ولی صریحاً می‌گویند که از بعد از این افراد، در این هزار و اندی سال، چه رازی که قبل از ابن سینا هست و تقریباً 250 قمری و حدود قرن 8 و 9 میلادی به دنیا آمده است.  رازی همزمان با آغاز عصر غیبت و آن دوران‌هاست؛ و قرن سه و چهار که اوج تمدن طلایی جهان اسلام با محوریت ایران بوده است. یعنی دیلمی‌ها و آل بویه عملاً قدرت اصلی در جهان اسلام هستند. ظاهر پوشش خلافت جهان اسلام خلافت عباسی است و در واقع خلافت ضعیف‌شده عباسی است. این دورانی که به عنوان اوج تمدن و علم و از جمله در پزشکی، تاریخ تمدن اسلامی می‌شمارند که می‌گویند در زمان بنی‌عباس بوده و بوده، این مربوط به بنی‌عباس نیست مربوط به همین هسته اصلی تمدن اسلامی – ایرانی بود که آن موقع قدرت غالب بود و خلیفه عباسی در آن دوران یک مترسکی بود جلوی صحنه او را نگه داشتند که ظاهراً خلافت باشد که کسانی برانگیخته نشوند اما در واقع تمدن‌سازی در اختیار پیروان اهل بیت(ع) بود. حالا بخشی در شمال ایران شیعیان زیدی بودند و بخشی اسماعیلی و بخشی امامی‌، ولی به هر صورت این بود. آن دوره که سه‌تا تمدن و سه‌ - چهارتا جریان وسیع تمدنی در جهان اسلام هست و همة آن شیعه است. فاطمیون در مصر هستند، که شمال آفریقا عظیم‌ترین تمدن و پیشرفت‌های علمی را ساختند. بیمارستان‌های عظیم، کتابخانه‌های عظیم، شهر قاهره را بنا کردند. الازهر را ساختند. می‌دانید چندین دانشگاه شیعی بود در همه علوم یکی‌اش البته الازهر بود. همدانیان در شام و لبنان و سوریه هستند که یک تمدن عظیم شیعی بودند. در ایران آل بویه هستند. در یمن شیعیان زیدی حکومت تشکیل دادند و در حجاز، بخش‌هایی از مکه و مدینه هم این‌ها در اختیار فرزندان اهل بیت(ع) است. یعنی کل جهان اسلام هم به لحاظ نظامی، اقتصادی، سیاسی و هم به لحاظ علمی عمدتاً رویکرد شیعی و گرایش‌های مختلف شیعی حاکم است. این دوران، دوران تمدن طلایی اسلام که می‌گویند جهان اسلام که به لحاظ تاریخی در زمان بنی‌عباس است و به لحاظ محتوایی این‌طور نیست مربوط به بخصوص قرن 3 و 4 است.

یکی از نکات مهم که می‌خواهم عرض کنم این است که این‌ها ظاهراً به هم بی‌ربط هستند واقعاً با هم با ربط هستند. یکی از مشکلات این است که تخصصی اندیشیدن خوب است، تخصص خوب است اما تشتت بد و غلط است. ما به اسم تخصص دچار تشتت شده‌ایم. تشتت یعنی چه؟ یعنی ارتباطی بین کلام و منطق با پزشکی نمی‌بینیم. ارتباطی بین اخلاق و جراحی دیگر نمی‌بینیم. چرا؟ چون دیگر ارتباطی بین جسم و روح نمی‌بینیم. چون دیگر ارتباطی بین ماده و معنا، بین فیزیک و متافیزیک نمی‌بینیم و رابطه قطع می‌شود و بعد می‌گوییم آن یک علم است این یک علم است اصلاً به هم چه ربطی دارد. دیدید این‌هایی که می‌گویند در دیپلماسی بحث اخلاق و ایدئولوژی و حق و باطل نکنید آن‌ها یک علم هستند این‌ها یک علم است. چون تو اصلاً معنی این دوتا علم را نمی‌فهمی. در اقتصاد می‌گویند اقتصاد اسلامی یعنی چه؟ اقتصاد اسلامی در درجه اول یعنی حقوق و اخلاق؛ یعنی اقتصاد توأم با حقوق و رعایت حقوق و توأم با رعایت اخلاق. یک بخش مهمی‌اش این است همه‌اش این نیست ولی یک بخش مهمی از آن همین است. آقا اخلاق یک علم است، حقوق یک علم است و اقتصاد یک علم است، پزشکی یک علم است! بله، تخصصی این‌طور است ولی نباید متشتت کرد همه این‌ها به هم مربوط است. یکی از مزایایی که بزرگان تمدن اسلامی داشتند این بود که در چند فن متخصص بودند. نمی‌گویم همه‌چیزدان بودند یا ادعا می‌کردند چون کسی که ادعای همه چیزدانی می‌کند در واقع هیچ چیزندان است. همه چیزدان، هیچ چیز ندان است. «...ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًاّ» (اسراء/ 85)؛ بشر، سهمش از علم بسیار اندک است نسبت به حقایق این عالم، در عالم ماده و معنا. واقعاً هم همین‌طوری است. اما آنچه که می‌دانیم باید این‌ها را در ذهن‌مان مربوط کنیم چون در عالم واقع هم به هم مربوط هستند شما در ذهن‌تان می‌گویید تاریخ، جغرافی، پزشکی، هندسه، این‌ها چی هستند؟ این‌ها از زوایای مختلف ذره‌بین انداختن روی یک واقعیت هستند، آن واقعیت انسان و جهان است. تو می‌گویی من فقط از این طرف نگاه می‌کنم، خب تو داری از این طرف نگاه می‌کنی، تو داری یک بخش کوچکی از یک واقعیت را می‌بینی، بخش‌های دیگر واقعیت را در علوم دیگر باید به دنبال آن باشی. لذا من معتقدم هیچ کس در هیچ رشته علوم انسانی واقعاً دانا و قادر به نظریه‌پردازی نیست الا این که در اغلب همه علوم انسانی، حالا همه که می‌گویم آن‌هایی که به هم مربوط است، حتماً باید عالم و صاحب‌نظر باشد و الا در هیچ کدام آن‌ها نمی‌تواند نظریه بدهد. هم نظریه غلط مادی و هم نظریه الهی. چنانکه معتقدم اگر کسی کلام و تفسیر و اخلاق نداند یک مفسّر قرآن خوب نیست. اگر کسی با قرآن و حدیث آشنا نباشد یک متکلم، یک نظریه‌پرداز در تعلیم و تربیت و... نیست.

حالا همین‌جا یک نکته را به شما عرض کنم این تقسیمات علوم از قدیم تا جدید، از یونان که از قبل مکتوب مانده تا تقسیمات به اصطلاح مدرنی که در غرب اتفاق افتاده، البته مدرن آن به این معنا بود که حکمت نظری و حکمت عملی، انقطاع فاصله انداختند و حکمت نظری کم‌کم از "کانت" به بعد بخصوص در حوزه مفاهیم فراتجربی منتفی شد. حکمت عملی مستقل و اختراعی شد. یک تقسیم جدید علم اگر به آن نظر کنیم من این تقسیم را الهام از خودِ قرآن گرفتم که پزشکی کجای آن قرار می‌گیرد. به نظر من این‌طوری آمد که جای بحث دارد، چطور علوم را می‌گویند حکمت؟ یونانی‌ها می‌گفتند حکمت نظری، حکمت عملی، بعد در عملی اخلاق، فلسفه، تربیت، سیاست، تدبیر منزل که مدیریت خانواده است و از جمله اقتصاد خانواده، اخلاق که مدیریت نفس و شخص است و سیاست مُدُن که مدیریت جامعه است. (در حکمت عملی)

در حکمت نظری شقوق مختلف که طبیعیات کجا قرار می‌گیرند؟ ریاضیات کجا؟ الهیات کجا؟ و همه این‌ها به هم مربوط دیده می‌شدند در ضمن این‌ها یکی‌اش هم پزشکی بوده است. آن تقسیم درست‌تر از تقسیم جدید بود که در غرب سکولار صورت گرفت چون همه علوم را به هم مربوط می‌دید مبدأ و غایت آن هم روشن بود، انسان تکه تکه و مُثله نمی‌شد بلکه همه ابعاد زندگی‌اش به هم مربوط بود. اقتصادش با اخلاقش و... باز آن تقسیم‌بندی به نظر من درست‌تر است تا این تقسیمی که این‌ها کردند و این‌ها را از هم منقطع کردند حالا اگر یک تقسیم‌بندی دیگری بکنیم و پزشکی را هم در این قالب تقسیم کنیم اخلاق پزشکی و اخلاق حرفه‌ای به معنی درستش روشن می‌شود. چون بعضی‌ها می‌گویند اخلاق حرفه‌ای منظورشان اخلاق کاسبی است، چطوری مشتری نگه داری و چگونه مشتری جمع کنی. بعضی‌ها هستند چه پزشک چه غیر پزشک، مسئله را کلاً اقتصادی می‌بینند بله او هم ظاهراً مؤدب است مریض می‌آید لبخند می‌زند، حالش را می‌پرسد، بعد می‌بیند او چه می‌خواهد همان کار را می‌کند. چرا؟ تا بتواند 5 جلسه دیگر او را بیاورد بیخودی! سه تا جراحی هم غیر لازم بکند. خب بعضی اسم این را هم اخلاق حرفه‌ای می‌گذارند. این اخلاق کاسبی است. این خیانت است. تو به او به عنوان انسان کاری نداری هدف تو کمک به او نیست، هدف تو خودت هستی.

اما اخلاق حرفه‌ای به معنای اسلامی و توحیدی؛ به این معناست که هرکس در هر حرفه‌ای است و سروکار با مردم و انسان دارد،‌حتی با حیوان، حتی با گیاه و طبیعت. در روایات ما می‌فرماید شما مسئول هستید حتی در برابر حیوانات،‌ حتی در برابر "بقاع" یعنی مکان‌ها، امکنه،‌ اشیاء، در برابر امکانات. یعنی در برابر ساختمان مسئول هستید. این‌ها اخلاق حرفه‌ای و اخلاق مهندسی است. «إنّکُم مَسؤولُونَ حتّى عنِ البِقاعِ و البَهائمِ»، شما مسئول هستید از شما پرسیده خواهد شد نه فقط راجع به انسان، بدن آن، جسم آن در پزشکی، روح و افکار او در رسانه و آموزش و تعلیم و تربیت و دانشگاه و حوزه، و... بلکه راجع به حیوانات و حقوق حیوانات پرسیده خواهد شد که آیا در عالم حقوق حیوانات را رعایت کردید یا نه؟ حقوق گیاهان را رعایت کردید یا نه؟ روایات ما این‌ها را می‌گوید. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا» (اسراء/ 36)؛ سمع و بصر، ادراکات تجربی و حسی‌اند، فؤاد را بگویید ادراکات شهودی و عقلانی، فراحسی. قرآن می‌فرماید شما راجع به هر آنچه که به آن علم پیدا می‌کنید چه محسوسات، چه معقولات باید پاسخگو باشید. خیلی آیه عجیبی است این مسئولیت در برابر علم و همه علوم، باید پاسخگو باشید با این علم چه کردید؟ «إنّکُم مَسؤولُونَ حتّى عنِ البِقاعِ و البَهائمِ» از شما پرسیده خواهد شد با ساختمان، با سد، با جنگل، با دریا چه کردید؟ با حیوانات چه کردید؟ خب اخلاق حرفه‌ای از این‌جا شروع می‌شود. وقتی به انسان می‌رسد این دیگر مهم‌ترین دستاورد خداست. دستاور می‌گویم چون خود خداوند فرمود که «خلقتک بیدی» من با دو دست خودم خلقت کردم. مستقیم خودم تو را خلق کردم. در مورد آسمان و زمین می‌فرماید «إنّا خلقنا السموات و الارض» - خیلی این‌ها مهم است – ما آسمان و زمین را خلق کردیم. «ما» خیلی از مفسّرین می‌گویند وقتی خداوند می‌فرماید «ما» یعنی از طریق وسائط مادی و معنوی، فرشتگان و اسباب علّی عادی که البته هیچ چیزی در عالم عادی نیست همه‌اش معجزه است منتها ما چون به آن عادت کردیم می‌گوییم عادی! و الا همه چیز معجزه است منتها ما به بعضی از معجزات عادت کردیم می‌گوییم این‌ها عادی است آن‌هایی را که ندیدیم و عادت نکردیم می‌گوییم این‌ها معجزه است. همه‌اش معجزه است. خداوند می‌فرماید شما یک مگس را نمی‌توانید درست کنید. اما در مورد انسان می‌فرماید که خودم تو را خلق کردم. البته «إنّا خلقنا الانسان» هم به کار رفته است، اما این که در مورد "انسان" می‌فرماید و کلمه "من" را به کار می‌برد یک خصوصیتی در این قضیه است یعنی نوع خلقت انسان با خلقت بقیه متفاوت است. خب پس حقوق انسان با بقیه موجودات هم، با این که همه حقوق دارند در مورد همه‌اش مسئولیت هست از محیط زیست تا انسان؛ از اشیاء تا انسان؛ همه این‌ها در یک شبکه‌ای از اخلاق و حقوق هستند. بنابراین هرکس دارد در این عالم کاری انجام می‌دهد مواجه با یک جدولی از اخلاق وحقوق است، یعنی مسئول است و باید مسئولانه رفتار کند. باید همه‌مان آموزش ببینیم، هم آموزش فنی – حرفه‌ای و هم آموزش اخلاقی – حقوقی. از نانوا تا شوفر تاکسی، تا معلم، تا دانشجو تا پزشک، تا سیاستمداران ما باید آموزش ببینند، آن‌هایی که دارند برای مردم تصمیم می‌گیرند، در مجلس، در دولت، در دستگاه قضایی، همه باید آموزش ببینند. هم آموزش دائمی فنی و حرفه‌ای برای کار خودشان و هم آموزش اخلاقی – حقوقی. یکی‌اش هم پزشک است.

آن تقسیمی که من عرض کردم، اگر ما گفتیم علم مادر را بگوییم تعلیم و تربیت، آن چیزی که عرض می‌کنم این است، بگوییم علم اصلی، یعنی آن طرح جامع، تعلیم و تربیت باشد اصلاً فلسفه خلقت انسان، تعلیم و تربیت انسان است. «یعلمهم الکتاب و الحکمه» تعلیم، و «یُزکّیهم» تربیت. خب پس ما بگوییم جدول اصلی، پایه اصلی برای علوم تعلیم و تربیت است که هدف خلقت انسان است. حالا بگوییم این تعلیم و تربیت چه لوازمی دارد؟ انسان بدن دارد در عالم طبیعت زندگی می‌کند این بدن احتیاج به تغذیه دارد، یکسری علوم در باب تغذیه است. این بدن احتیاج به مسئله بهداشت و سلامت دارد، یک رشته علوم در باب سلامت بدن است. احتیاج به ازدواج دارد، علم خانواده. احتیاج به مسکن دارد، و... یعنی شما از انسان شروع کن، بیاییم این‌طوری علم را تقسیم کنیم. مادر علوم، تعلیم و تربیت است. هدف علوم، رشد انسان و رستگاری انسان است که اصلاً خداوند ما را برای رستگار شدن آفرید. خداوند ما را برای بهشت آفریده نه برای جهنم. حضرت امیر(ع) می‌فرماید شما را برای بهشت آفریدند «لاتبیعوها» خودتان را به هیچ چیز دیگری در این عالم نفروشید، فقط برای بهشت. بعد در یک روایت دیگر می‌فرماید بهشت هم برای شماست شما برای بهشت نیستید. شما را برای بهشت نیافریدند بهشت را برای شما آفریدند. یعنی باز هدف، انسان است. هم توسعه و عدالت مادی در دنیا، هم بهشت آخرت هر دو وسیله است، هدف انسان و رستگاری انسان است. ما مبنا و پایه علوم را انسان بگذاریم، این انسان روح دارد، جسم دارد، نیازها و آسیب‌هایی به لحاظ روحی و به لحاظ جسمی دارد. روح و جسم به هم مربوط هستند، همه این‌ها را با هم جمع کنید.

طبقه‌بندی دیگری از علوم پیدا می‌شود، با این خصوصیت – خواهش می‌کنم دقت کنید – در همه حرفه‌ها هم اخلاق حرفه‌ای اصل می‌شود چون هر حرفه‌ای باید نسبتش را با انسان و با تعلیم و تربیت روشن کند از جمله پزشکی. بیاییم سراغ مهندسی. نسبت مهندسی باید با تعلیم و تربیت روشن شود. همه علوم در این طرح جامع باید دیده شود. تعلیم و تربیت تخصصی هم جزئی از همین است. تعلیم و تربیت و آموزش هم جزئی از همین می‌شود. منتهی آن مستقیماً تعلیم و تربیت است ولی پزشکی، مهندسی،‌ داروسازی و... با واسطه، ولی همه باید به انسان و رابطه آن با رستگاری انسان، در دنیا و آخرت که هر دو یک پروژه است. نه دنیا "یا" آخرت. چون سکولاریزم می‌گوید اگر آخرتی هم هست این‌ها دوتا پروژه است. لذا می‌گوید دین از سیاست جداست، اقتصاد از اخلاق جداست، پزشکی از حقوق جداست، چون این‌ها را دوتا پروژه می‌داند و می‌گوید ما نمی‌دانیم که آخرت هست یا نیست، بر فرض هم باشد، هرکس قبول دارد قبول داشته باشد ولی حساب آن را قاطی نکند! انبیاء آمدند بگویند که ماده و معنا، دنیا و آخرت، جسم و روح، پزشکی و اقتصاد با اخلاق و حقوق، همه این‌ها یک پروژه است، انسان را تکه‌تکه نکنید، انسان یک موجود است،‌ ذو ابعاد است، ابعاد مختلف را در رابطه با هم ببینید. این خیلی مهم است. اگر شما آمدید پزشکی و داروسازی و دامپزشکی و روانپزشکی و روان‌درمانی را همه را در ذیل این آوردید آن وقت ببینید نسبت دامپزشک و دندانپزشک و روانپزشک همه این‌ها با هم معلوم می‌شود. این‌ها همه در یک پروژه دارند کار می‌کنند هر کدام در یک بخشی از پروژه دارند می‌پردازند اما تمام شاغل مقدس می‌شود. همه‌اش از باب واجب کفایی، از باب اطاعت خدا و خدمت به خلق معنی‌دار می‌شوئد. حالا اگر پزشکی، داروسازی در این قالب آمد دیگر قطعاً یک امر اخلاقی می‌شود، قطعاً پزشکی از اخلاق پزشکی و پرستاری از اخلاق پرستاری، داروسازی از اخلاق داروسازی اصلاً قابل تفکیک نخواهد بود. مثل این که شما بگویید ما بخشی از یک پزشکی را بخوانیم بخشی‌اش را نخوانیم. این‌ها با هم یکی است. آن وقت دانشکده‌های پزشکی و پرستاری ما جور دیگری می‌شود. نظام مهندسی و نظام پزشکی ما طور دیگری عمل می‌کند. قانون‌گذاران ما طور دیگری قانون می‌نویسند. آن وقت رعایت اخلاق و اخلاق پزشکی و حقوق بیمار و حقوق پرستار جزو لازم مجوز برای باز کردن مطب یا ساختن بیمارستان می‌شود. این که قائم مقام مجلس که ایشان پزشک هم هست رسماً اعلام کرد که پرستاران ما دارد یک و خورده‌ای می‌گیرد. نه این که پزشکان همه این‌طور باشند ولی پزشکانی داریم که دارند تا ماهی یک میلیارد تومان در بخش‌های مختلف درمی‌آورند و در بخش دولتی تعهد کرده که جراحی و رزیدنت بیاید شاگردانشان را می‌فرستند خودش امضاء می‌کند ولی شاگردانش عمل کنند اصلاً خودش پایش به انجا نمی‌رسد. نه این که بگویند ایشان پزشک خوبی است ولی اخلاق پزشکی و حقوق پزشکی را رعایت نمی‌کند می‌گویند اصلاً این پزشک نیست و پزشک بدی است چون پزشکی را از اخلاق پزشکی و عدالت و حقوق در این منطق اسلامی دیگر نمی‌شود تفکیک کرد. مثل این که بگویند یک پزشک خوبی است ولی اختلال مغزی دارد، این جراح خیلی خوبی است ولی دستش می‌لرزد. خوب دستش می‌لرزد پس الآن جراح خوبی نیست. عین این است که بگویی پزشک بسیار خوبی است مهندس بسیار خوبی است ولی اخلاق و حقوق رعایت نمی‌کند. مثل این که بگویند آخوند خیلی خوبی است ولی تقوا ندارد. یا بگویند این آخوند خیلی ملای خوبی است ولی سواد ندارد! خب یعنی چی؟ اصلاً آخوندی یعنی علم و تقوا. پزشک هم همین‌طور است. پزشک یعنی تخصص و رعایت مصلحت بیمار. بقیه‌اش اداست. این‌ها تفکیک نشدنی است. ببینید نگاه اسلامی و توحیدی این است این بدن، ابزار تجارت برای بعضی‌ها که در پزشکی اهل تجارت هستند نیست بلکه این بدن امانت الهی است که روح انسان که ابدی است و نفخه رحمانی است نفس الهی است و مادی نیست به کمک این بدن، این ابزار است که در دنیا آماده می‌شود برای ملاقات با خداوند. برای لقاءالله. «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» (انشقاق/ 6)؛ ای انسان تو در این مدتی که در عالم طبیعت هستی رنج می‌بری و به سوی یک هدفی حرکت می‌کنی، آن هدف چیست؟ پس آن گاه ملاقات کننده‌ای با خداوند هستی داری برای قرار ملاقات با خدا می‌روی. حالا شما ببین پزشک اگر این‌طوری نگاه کند که این امانت خداست، «خلقتک» خودم این بدن را خلق کرد. وقتی خلق کرد این روح و بدن یکی شد خداوند فرمود «فتبارک‌الله احسن الخالقین» گفت من بهترین خالقم. مبارک باد. خداوند به خودش تبریک گفت. مبارک باد نیکوترین آفریننده. یعنی چه؟ یعنی این احسن‌المخلوقین است. اگر من موقع خلق انسان احسن‌الخالقین هستم مبارک باد این آفرینش، پس این احسن المخلوقین است. حالا دانشجوی پزشکی، جراح، داروساز، پرستار اگر این‌طوری به انسان نگاه کنند چه می‌شود؟ غوغا می‌شود. این منشأ اخلاق پزشکی اسلامی است. بگوید در این عالم این بدن، امانت خداست. یک جایش را قرمز بکنی باید دیه بدهی. فقه ما می‌گوید حتی اگر به شوخی دوستت را یک نیشگونی بگیری قرمز بشود این‌قدر باید دیه بدهی کبود بشود این‌قدر، سیاه بشود این‌قدر. به اسم تنبیه بچه، بچه خودت را یا شاگردت را خشونت فیزیکی نشان بدهی و بخشی از بدنش کبود شود باید دیه بدهی. مگر به اسم تربیت می‌توانی این‌طوری کتک بزنی؟ یک وقتی خواندم که مرحوم سیداحمد خمینی در نوجوانی‌اش مثل همه نوجوان‌ها شیطنت می‌کرد و به حرف گوش نمی‌کرد و می‌دوید یک جایی دیدم امام(ره) به او تذکراتی می‌دهد توی حیاط، او گوش نمی‌کند بعد همین‌طور که نشسته یک شاخه کوچکی برمی‌دارد پرت می‌کند طرف او، این به دست یا پای او می‌خورد بعد امام(ره) می‌آید می‌بیند قرمز شده، دیه‌اش را به سیداحمد می‌دهد. خب بدن انسان این‌قدر محترم است. هم احترام معنوی دارد و هم حریم مادی دارد. احترام مادی دارد. به دانشجوی پزشکی باید این را حالی کنی. این می‌شود پزشکی اسلامی. می‌دانید اولین نظام‌پزشکی را حضرت امیر(ع) سه‌تا دادگاه ویژه درست کرده، یکی دادگاه ویژه قضات، دادگاه ویژه روحانیون، دادگاه ویژه پزشکی. گفت غیر از دادگاه‌های عادی این سه‌تا دادگاه ویژه باید تشکیل بشود. دادگاه ویژه پزشکی، پزشکان بی‌سواد یا پزشکان بی‌اخلاق فوراً حذف می‌شدند. پزشکان تاجرمسلک که با جان و سلامتی مردم تجارت می‌کنند با داروسازی و داروفروشی و قاچاق دارو، خیانت و جنایت می‌کنند این‌ها فوراً مجازات می‌شدند. حضرت امیر(ع) یکی دادگاه روحانیت داشت تأسیس کرد گفت هرکس به اسم دین حرف می‌زند باید مراقب او باشید که چه می‌گوید! جفنگ نگوید، خرافات نگوید، دکان شخصی راه نیندازد، کاسبی راه نیندازد. سوء استفاده نکند، فرقه‌سازی نکند، عوام‌فریبی نکند. یکی هم دادگاه ویژه قضات. این دادگاه ویژه، حتی قاضی عادل شیعه امیرالمؤمنین(ع) مثل ابوالاسود را که صبح حضرت امیر(ع) ایشان را به قضاوت نصب کردند و عصر از قضاوت او را عزل کردند. می‌آید پیش حضرت امیر(ع) می‌گوید آقا من چه کار کردم؟ خیانت کردم؟ جنایت کردم؟ می‌فرماید «ما خُنتَ و ما جنیت» نه خیانت اقتصادی کردی و نه جنایت در قضاوت کردی. کارهایت از نظر تخصصی و علمی درست است. گفت پس چه؟ فرمودند به من گزارش دادند که تو امروز دو – سه‌تا دادگاه داشتی صدایت را در دادگاه بلند می‌کنی. تو حق قضاوت نداری. چرا بلند حرف می‌زنی که آن‌هایی که آمدند آن‌جا حرف بزنند ترسیدند. تو باید قاطع باشی ولی آرام. خب شما ببینید، ما چقدر روایات در مورد پزشک داریم، نه فقط پزشک، کسی که می‌رود عیادت بیمار، کسی که به دیدن یک مریض می‌رود در روایت دارد «کمن زارَ الله». مثل کسی است که به زیارت خود خدا رفته است. یعنی مریض، انسان بیمار بخصوص کودک، این‌ها خدا می‌گوید بهدیدن این‌ها آمدی به دیدن من آمدی. یعنی خداوند خودش را جای انسان بیمار می‌‌گذارد و می‌گوید کسی که به عیادت مریض برود «کمن زارالله» انگار زیارت خدا رفته و عبادت است. می‌فرماید «تارک المجروح کجاره» - خیلی عجیب است – اگر یک کسی یک مجروح یا بیماری می‌بیند به آن رسیدگی نمی‌کند، هرکس که باشد بخصوص پزشک، بگوید این برای من سودی ندارد من وقتم تمام شده به من چه! می‌فرماید کسی که مجروح یا بیمار را به حال خود بگذارد و رسیدگی نکند «کجاره» مثل کسی است که او را مجروح کرده، مثل کسی که به او چاقو زده و مثل قاتل اوست! رسیدگی نمی‌کنی می‌روی و می‌گویی حالش را ندارم وقت من تمام شده. پول نداری. طبق تعابیری صریحی که ما در این مبحث داریم خب این‌ها خیانت است و بعضی‌ها را جهنمی می‌کند. معادشناسی، خداشناسی و انسان‌شناسی درست را باید به دانشجوی پزشکی، به مهندسین و به همه باید درست آموزش داده شود. به نظر من، واجب‌تر از این برهان‌های اثبات خدا و قیامت، آموزش این‌ها در دانشگاه‌هاست. اصلاً در دانشگاه‌های ما کسی به نظرم منکر خدا و قیامت نیست. حالا یک زمانی کمونیست‌ها بودند از این حرف‌ها زیاد بود. همین الآن نظرسنجی که می‌کنند آماری که می‌آید این است 90 و خورده‌ای درصد، از همه، چه اویی که نماز می‌خواند چه او که نمی‌خواند می‌پرسند خدا را قبول داری می‌گوید بله. می‌گویند شما بهشت و جهنم را قبول دارید؟ اغلب‌شان گفتند بله. شما قبول داری که اخلاق را، می‌گویند بله. بعد می‌گویند نماز می‌خوانی؟ می‌گوید گاهی می‌خوانم گاهی نمی‌خوانم. الآن مشکل ما مشکل عملی است که تکلیف‌شان را نمی‌دانند. اصلاً ما منکر خدا و قیامت که یک کسانی به لحاظ فلسفی بگویند کو؟ براهین اثبات خدا کافی نیست. به نظرم ما الآن که در دانشگاه‌ها می‌رویم چنین چیزهایی اصلاً نمی‌بینیم. اصلاً کسی این سؤالات را نمی‌کند. نمی‌گویم آن‌ها نباشد من می‌گویم از آن‌ها واجب‌تر آموزش اخلاق و روش سبک زندگی دینی و تمدن‌سازی باشد. یک پزشک بفهمد با چه کسی سروکار دارد، داروسازش، مهندسش، کارمند بانکش، طلبه‌اش، همه دانشجویان همه با این‌ها آشنا بشوند. یکی از بحث‌ها این است. پزشکان مسلمان در بحث‌هایشان دارند می‌گویند یا این دو گروه پزشک را تربیت‌شان کنید که نه بی‌رگ و بی‌غیرت نسبت به درد و فقر بیمار باش. نه عجول و شتابزده و همین‌طور فرت‌وفرت بیمار دیدن! می‌گوید اعتدال شرط حزم است. حزم به معنی عقلانیت و احتیاط. شتابزدگی پزشک سبب تشخیص نادرست‌، و تشخیص نادرست سبب درمان ناروا می‌شود. همین‌طور تشخیص ندهی الکی یک چیزی را بگویی بعد هم بر اساس آن نسخه می‌نویسی. می‌گوید این خیانت در امانت است این خیانت به اعتماد بیمار است. و بعد در مواردی به بیمار ضرر جبران ناپذیر می‌زند. یک نسخه میدهی یک آمپولی که تا آخر عمر طرف را گرفتار کرده است. من الآن می‌شناسم توی بستگان خود ما یک خانمی که ایشان در جوانی‌اش رفت پیش پزشکی، این پزشک بخاطر این که درست دقت نکرد و روی هوا نسخه نوشت و داد، دارویی به او داد که ایشان درتمام عمرش تا همین الآن دارد درد می‌کشد بخاطر یک تجویز نادرست از روی شتابزدگی و بی‌حوصلگی و عدم دقت. یعنی الآن طرف 40 سال است دارد کورتن مصرف می‌کند و انواع و اقسام چیزها و عوارض آن، و مدام بدنش باد می‌کند مدام کوچک می‌شود نه خواب دارد نه خوراک دارد! خب چرا؟ این‌ها مسئولیت شرعی دارد مثل قتل یک انسان است همان‌طور که شفای آن مثل احیاء است. ببینید این که آیه قرآن می‌فرماید : «مَن قتل نفساً» کسی که یک انسان را بدون گناه بکشد «کمن قتل الناس جمیعا» مثل این که همه بشریت هفت میلیارد را کشته است. کسی که یک نفر را «من احیاء نفساً» کسی که یک نفر را احیاء کند یک مریض را شفا بدهد یک فقیر را نجات بدهد یک آدم افسرده مأیوس را به او امید بدهد و از همه واضح‌تر یک مریض دم مرگ را نجات بدهد قرآن می‌فرماید: «کمن احیاء الناس جمیعا» انگار همه بشریت را احیاء کرده است. این می‌شود مثل آن مجتهدی که، در روایت داریم مجتهد در هر صورت آن‌هایی که صلاحیت و قدرت و روش اجتهاد را دارند نه هرکسی، ‌می‌گوید مجتهد در هر صورت پیش خداوند مأجور است و پاداش می‌گیرد چه خطا کند چه نظر درست بدهد. اگر فتوا و نظریه غلط هم بدهد پیش خدا پاداش دارد منتها یک پاداش. اگر نظریه درست بدهد دوتا پاداش دارد. «لللمصیب اجران و للمخطیء اجر واحد» آن کسی که نظر درست داده دوتا پاداش دارد چون هم به هدف زده و مشکلی را حل کرده، هم نیتش صلاحیت داشته و برای این مسیر تلاش کرده است و هم به خاطر تلاشش و هم بخاطر حل مسئله و مشکل دوتا پاداش می‌گیرد. می‌فرماید آن فقیهی که خطا کرده صلاحیت فقاهت دارد ولی یک نظریه‌ای به دین نسبت داده که اشتباه است ولی تلاشش را کرده نفهمیده، خطا کرده است می‌فرماید او هم پاداش می‌گیرد چرا؟ چون تلاشش را کرد. پزشک هم همین‌طور است. مهندس هم همین‌طور است. در همه رشته‌ها همین‌طور است.

***

توقعات غلط کسی از یک کاری داشته باشد و در ذهنش یک چشم‌انداز دیگری داشته باشد بعد برود یک چیز دیگر و یک جور دیگر است بعد در اصل این مطالعات دینی تجدید نظر کند. به این حواس‌تان باشد. همه فکر می‌کنند دائم در این دنیا هستند و لذا نیازی نمی‌بینند که برنامه بریزند. می‌گوید دیگر چیزی که زیاد است وقت است! آن‌ها هم که می‌خواهند برنامه بریزند توجه ندارند که واقعاً چقدر فرصت دارد. در یک محاسبه سرانگشتی اگر کسی بطور متوسط 60- 70 سال زندگی کند فرض بر این که سالم باشد، جوانمرگ هم نشود مشکلات عجیب و غریبی هم سراغش نیاید که اصلاً نتواند برنامه بریزد، گرفتاری‌هایی که بالاخره برای افراد ممکن است پیش بیاید. در عادی‌ترین شرایط حساب کردیم دیدیم در این 60 سال، 25 سالش را که کلاً همه خواب هستند یعنی حداقل بیش از یک‌سوم عمرمان را ما خواب هستیم یا چرت می‌زنیم. آن‌هایی که بیداری‌مان هم خواب است که دیگر هیچی! در بیداری‌مان هم خواب هستیم. مثلاً چهار سالش مجموعاً آدم‌ها در دستشویی یا سفره غذا هستند. بین آشپزخانه و دستشویی در رفت و آمد و در هروله هستند! یعنی همه‌مان همین‌طور هستیم خنده ندارد خود شماها هم همین‌طور هستید. حالا فرض کن 25 سال خوابی، 4 – 5 سالش را هم در دستشویی و آشپزخانه‌ای، و حالا 30 سال شما یا خواب هستید یا مشغول خوردن هستید. دیگر وسط غذا خوردن و دستشویی که نمی‌شود کاری کرد البته دوستان فرمودند دستشویی خودش یک اتاق فکری است! گفتم بله هست ولی آن فکری که از آنجا دربیاید محصول آن معلوم نیست چه از آب درمی‌آید!؟ چند سال از عمر را مجبور است هم به جبر غریزی و طبیعی که دنبال نان درآوردن و کار باشد. چقدر آن مریضی باید بیمارستان بروی، چقدر آن را باید صرف رفت و آمدها بکنی و از این قبیل مسائل. در بهترین وجه در یک عمر 60 ساله ما حداکثر سه – چهار سال وقت داریم برای کار علمی و عقلی و دینی روی خودمان. البته اسلام مشکل را این‌طوری هم حل کرده که همان بخشی هم که شما اعمال غریزی حساب می‌کنید یعنی همان خواب و خوراک و کار و تلاش و تفریح، تازه تفریحات را نشمردیم که چقدر وقت می‌گیرد اگر همه آن‌ها در مسیر توحیدی باشد و با رعایت اهداف و ارزش‌های شرعی باشد همه آن‌ها جزئی از روند تکاملی انسان است همن خواب و خوراک کارش هم باعث رشد است. جدا نیست. یک چیزهایی نیست که از معنویت جدا باشد. آن مقداری که تهش برای ما می‌ماند که مثلاً مطالعات اسلامی و فکر داشته باشیم چقدر است؟ لذا باید این را واقع‌بینانه تقسیم کرد که ببینیم چه چیزهایی اولویت دارند چه چیزهایی کمتر مهم هستند کدام‌ها شدنی‌ترند و کدام‌ها نه.

یکی از حضار: ... نامفهوم .

جواب استاد: به نظرم شما با توجه به همان واقع‌بینی که اول عرضم گفتم که فرصت چقدر دارید و چقدر می‌توانید کار کنید؟ به نظرم شما در رشته‌های مهندسی در این حوزه، یکی با یک مقدار بنیادهای متافیزیک اسلامی در تعریف علم و تکنولوژی و گزاره‌های مختلف در این که تعریف تمدن اسلامی چیست، خوب است با این‌ها آشنا شوید. و شما کار فرهنگی را یک جوری نگویید که انگار مثلاً یک کار پیش پا افتاده است که آقا کار علمی بکنیم یا کار فرهنگی؟ نه، آشنایی با این ملازمات و ملزومات و پیشفرض‌ها و نتایج؛ خیلی کار مهمی است. خلاصه‌اش این که من عقیده دارم اگر یک کسی در یک رشته‌ای مهندسی فنی است، و معرفت‌شناسی اسلامی و آگاهی‌های عمده اسلامی را هم در این عرصه دارد این هزاربار می‌تواند موفق‌تر باشد از کسی که به این‌ها آگاهی ندارد. هم در انتشار و گسترش مطلبش و هم در کادرسازی و تربیت شاگردش. این که شماها بروید در علوم انسانی کار کنید من توصیه نمی‌کنم چون شما وقت این را ندارید چون این کار و وقت می‌خواهد حالا صرف این که از این طرف می‌خواهید مهندسی‌تان را بخوانید، از یک طرف درس‌های حوزه را هم یک مقدار یک ناخن هم به آن‌ها بزنید یک ناخن‌ها هم به اینها، نه من توصیه نمی‌کنم.

همان:  مسئله اصلی آن یک مسئله عملی و ----- این مسئله، مسئله بودنش خاستگاه دینی دارد، ------------ در واقع علم باید دینی شود. نقد پروژه آکادمیک علم جدید، در واقع نقد فلسفه است که علم جدید را مسئله‌اش را جدایی علم از فلسفه تلقی می‌کند در حالی که پروژه ایدئولوژیک مشکل علم جدید را جدایی علم از دین تلقی می‌کند و در واقع تمام این‌ها به این می‌رسیم که...

جواب استاد: شما همین الآن دین را یک مفاد غیر فلسفی تعریف کردید.

همان: دقیقاً می‌خواستم همین را بگویم. درهم آمیختگی پروژه آکادمیک منجر می‌شود به این که مسئله ما به صورت ایدئولوژی می‌شود عقلی کردن علوم، به صورت دیگر می‌شود دینی کردن علوم، چرا؟

جواب استاد: بله همین‌طور است. منشأ این مشکل، باز همان بحث معرفت‌شناسی آن است.

 ببینید من این تفکیک شما را به لحاظ نظری قبول ندارم. ممکن است بگویید در عرصه بحث، ببینید ممکن است بگویید در سطح بحث و عرصه بحث، عملاً این تفکیک صورت می‌گیرد یعنی یک کسانی بیشترین دغدغه‌شان و سؤالات‌شان بحث دینی کردن یک چیزی است، و آن‌جا باید یک‌جور بحث کرد. یکی هم به دنبال بحث فلسفی کردن و عقلی کردن است. اگر دارید این تفکیک را به لحاظ عملی می‌گویید یعنی مطالباتی که در عرصه عمومی دارد می‌شود بیشتر دو نوع گرایش در آن دیده می‌شود....

همان: دوتا تیپ هستند.

جواب استاد: بله، اگر به لحاظ تیپولوژی دارید می‌گویید، تیپولوژی و رفتارشناسی تبلیغاتی در عرصه این حرف، خب درست است ممکن است دوتا هم نباشد من می‌توانم آن را بیشتر هم بکنم.

همان: نامفهوم. حرف آخر که می‌خو اهیم بزنیم این درهم آمیختگی عقل و دین، اگر ما مرز بین این‌ها بکشیم در نهایت شما نمی‌توانید به آن تیپولوژی در این عرصه برسید. یعنی چی؟ یعنی مسئله‌ای که ما الآن با آن مواجه هستیم سکولاریسم است. سکولاریسم یعنی دانش و معرفتی که می‌خواهد جهان را بدون دین بسازد. و از طرفی، زمانی که برای دین -------- قائل نباشیم به قول شما شأن معرفتی و آگاهی‌بخشی قائل نباشیم آن دین نمی‌تواند...

جواب استاد: گفت اشتباه شما این است که فکر می‌کنید که وقتی کسی دارد از شأن آگاهی‌بخشی دین صحبت می‌کند این یک بحث ذاتاً غیر فلسفی است. این اشتباه شماست و این فقط اشتباه شما نیست خیلی‌ها این نگاه را دارند اصلاً منشأ آن همین است. عرض کردم یک وقت دارید در تیپولوژی مطالبات اجتماعی بحث می‌کنید این درست است. دوتا هم نیست بیشتر هم هست من می‌توانم نمونه‌های دیگری را هم برای شما مثال بزنم که کسانی نه از باب رابطه علم و فلسفه، نه رابطه صنعت و علم و تکنولوژی با دین، بلکه اساساً از مواضع دیگری حرف زدند. اما به لحاظ معرفت‌شناختی آن بحثی که ما این‌جا مطرح کردیم اتفاقاً عرض بنده درست در نقطه مقابل این فرمایش جنابعالی است. من دارم همین را می‌گویم که شما نمی‌توانید رابطه علم و فلسفه را به بحث گذارید و بگویید این یک بحث است. رابطه دین با علم و تکنولوژی یک بحث دیگر است. اصلاً این‌ها را نباید تفکیک کرد چون اولین نقطه تلاقی و تزاحم در باب نگاه سکولار به علم و نگاه دینی به علم، دقیقاً در همین نقطه شروع می‌شود چون شروع بحث دین هم بحث معرفت‌شناختی است. البته به بحث معرفت‌شناختی اکتفا نمی‌شود ولی اولین سؤالاتی که در عرصه تعریف سکولار از علم و تعریف علم از دین می‌شود، دقیقاً همین نقطه‌ای است که شما می‌گویید این را از دین جدا کنیم. و آن نقطه چیست؟

همان: از نظر شما تعریف علم سکولار چیست؟

جواب استاد: من همین‌جا بحث کردم که ما اصلاً علم سکولار نداریم. اگر دارید به معنای ... یک وقت دارید علم لغوی را بحث می‌کنید به معنای لغوی سکولار ندارد. یک وقت دارید می‌گویید علم اصطلاحی، یعنی این رشته خاص علم، و دارید راجع به این مجموعه و منظومه از گزاره‌های علمی حرف می‌زنید آن وقت چرا، می‌گویند سکولار و غیر سکولار. اما نه به این معنا که معلومات این علم سکولار است یا معلومات آن دینی است! بلکه وقتی که شما کاگنتیو بودن دین را پذیرفتید که مبنای شروع تمدن دینی در عرصه نظری است وقتی پذیرفتید که دین معرفت‌بخش است، این‌جا باید بلافاصله از جمله اولین پرسش‌هایی که مطرح می‌شود این است نسبت آگاهی وحیانی، آگاهی عقلی، به اصطلاح برهانی – فلسفی، آگاهی تجربی که معمولاً و اصطلاحاً به نام علم شناخته می‌شود، آگاهی برهانی که به نام فلسفه شناخته می‌شود، آگاهی وحیانی که بعضی‌ها فکر می‌کنند دین فقط این است و آگاهی شهودی، علم حضوری باطنی که بعضی‌ها می‌گویند این مربوط به عرفان است، این تفکیک عرفان و فلسفه و علم و دین، این تفکیک، تفکیک غلطی است یک وقت دارید این تفکیک را برای تفهیم مطلب روی کاغذ انجام می‌دهید اشکالی ندارد دسته‌بندی است. دسته‌بندی‌ها همه اعتباری است. می‌گویند تقسیم به اعتبار مُقسّم است! به اعتبار معتبِر است ولی یک وقت فکر می‌کنید در واقع این هست، در واقع چنین نیست. اصلاً اصل مسئله که شما بپذیرید که دین واقع‌نما یا ناظر به واقعیت هست یا نیست؟ ...

همان: نامفهوم

جواب استاد: نخیر کفایت نمی‌کند. یک وقت می‌گویید لازم است یک وقت می‌گویید کافی است.

همان: ...به نظر من کافی است!

جواب استاد: نخیر کافی نیست. معنی حرف‌های شما این بود که لازم را هم قبول نداری.

همان: نه من می‌گویم بعضی‌ها...

جواب استاد: شما برو از قول من به آن بعضی‌ها بگو که شما متوجه این مسئله باشید که آن حرف‌هایی که بعضی‌ها تا حالا زدند نتیجه‌اش این بود که اصلاً لازم نیست ولی این را که الآن دارید می‌گویید این حرف درست است. این حرفی است که معرفت‌شناسان مسلمان دارند می‌زنند. می‌گویند آگاهی و بحث عقلی برای دین، دین‌داری شخصی و تمدن‌سازی و جامعه‌پردازی دینی لازم است اما کافی نیست حتماً کافی نیست. اگر یادتان باشد اول بحثم اشاره کردم که آگاهی در تعریف اسلامی و معرفت‌شناسی اسلامی چند شق است. گفتم حتی بخشی از آگاهی مربوط به تقوا و عمل می‌شود حتی قرآن کریم می‌فرماید یکسری آگاهی‌هایی است که شما با تفکر فلسفی به آن نمی‌رسید با تجربه آزمایشگاهی هم نمی‌رسی با وحی هم به آن نمی‌رسی. فقط می‌شنوی. بلکه با عمل به آن می‌رسی. قرآن می‌فرماید «کلمه طیب» از کلمه طیب صحبت می‌کند بعد عمل صالح، و می‌فرماید: «الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» (فاطر/ 10)؛ ما یک معرفت 1 داریم بعدش ایمان 1. معرفت 1، عمل 1 و بعد ایمان یک. عمل صالح. بعد از عمل صالح 1؛ باز یک معرفت 2 پیدا می‌شود. بعد از معرفت دو، ایمان دو می‌آید که ایمان دو از ایمان یک بالاتر است چون قبلش یکسری علم و آگاهی‌ها و عمل صالحی است که قبلش نبود، بعد عمل صالح دو می‌آید. بعد ایمان دو می‌آید. بعد معرفت 3 می‌آید. بعد آگاهی رتبه درجه 3 می‌آید. بعد عمل صالح و بعد ایمان. همین‌طور این‌ها به هم مربوط هستند. پس بعضی از مراتب علم، سابق بر عمل است. بعضی از مراتب عمل سابق بر ایمان است، این‌ها هست این که قرآن می‌فرماید تقوا داشته باش قدرت تشخیص بده تو می‌دهم. آن یعنی چه؟ می‌خواهم بگویم همه این‌ها لازم است.

همان: در حوزه درد ایدئولوژیک هست.

جواب استاد: نه، در حوزه هم درد ایدئولوژیک نیست. حالا مواظب باشید این اسم‌گذاری‌ها حواس‌تان را پرت نکند. ایدئولوژیک آکادمیک خود این تقسیم‌ها غلط است. حواس‌تان باشد خود این تقسیم مبنای سکولار دارد. این تقسیم، را کسانی کردند که گفتند ما یکسری بحث‌های آکادمیک داریم، آکادمیک یعنی علمی است. یکسری هم مطالبات ایدئولوژیک داریم، ایدئولوژیک یعنی چه؟ یعنی غیر علمی و عملی است این‌ها بیشتر مربوط به انقلاب و مذهب است ربطی به علم و آکادمی ندارد. ما می‌خواهیم همین تفکیک را از توی ذهن همه‌تان حذف کنیم. نپذیرید که مفاهیم به ایدئولوژیک و آکادمیک تقسیم می‌شوند، اصلاً این تقسیم ایدئولوژیک آکادمیک غلط است، این مبنای سکولاریزه کردن علم همین است. این دعوا و نزاعی که تفکر پوزیتویسیتی دارد، این‌ها نگاه‌های پوزیتوییستی است که ...

همان:...

جواب استاد: نه این حرف شما نیست، شما می‌گویید چون رایج است. خب همان را بگو، همان که منظورت هست بگو. این کلماتی که شما به کار می‌برید معنا دارد. آکادمیک، ایدئولوژیک.

همان: ...

جواب استاد: خب چرا این را نمی‌گویید. آن حرفی که دارید می‌گویید حرف درستی است. به نظر من تعابیر نادرستی برای آن انتخاب کردید. این تعابیری که شما گفتید مبنای نظری غلطی دارد. شروع آن تفکیک بحث آکادمیک از بحث ایدئولوژیک است دقیقاً یعنی تفکیک علم از ایمان و عمل. دعوای ما همین است. دو ساعت است داریم فرمایشات می‌فرماییم برای این که همین را نفی کنیم. ولی این نکته‌ای که شما می‌گویید و الآن آخرش تعبیر کرد این حرف درست است. خواستی خیلی روشنفکری‌اش کنی خراب شد! ولی حرف درستی که می‌زند این است می‌گوید آقا توی حوزه، - منظورتان فکر می‌کنم این بود حالا حوزه را ولش کن – شما می‌گویید دوتا رویکرد است یکی عمل‌گرایانه نگاه می‌کند که بالاخره دینی شد یا نشد؟ چه کار کنیم دینی‌اش کنیم؟ حلش می‌کنی یا نمی‌کنی؟ یک عده هم می‌خواهند بنشینند تا روز قیامت بحث‌های فلسفی بکنند در رابطه حوزه فلسفه علم و معرفت‌شناسی و رابطه فلسفه و علم. این را من قبول دارم این حرف‌تان صددرصد درست است ادغام کردن آن دغدغه نظری و این ادغام عملی، کار لازمی است البته آسان هم نیست سخت است. شما هر کاری را که می‌بینید نمی‌شود برای این است که سخت است. من چون این را تجربه دارم به شما بگویم من در این 10- 15 سال از این جلسه‌ها خیلی مجبور شدیم شرکت کنیم همین جلساتی که می‌نشینند حرف‌های گنده گنده می‌زنند کم‌کم شدیم علامه مجلسی از بس توی مجلس‌ها شرکت کردیم. آنجا می‌نشینند اولین حرفی که به ذهن افراد می‌آید و توی جلسه اول می‌گویند همان‌ها معمولاً درست‌ترین حرف‌ها بوده که باید عمل می‌شد. بعد همه بزرگان در جلسات مهم این‌طوری می‌کنند که همه فکر می‌کنند آن‌ها دارند تصمیم‌گیری می‌کنند! همه سر کارند! نشسته مثلاً این‌طوری می‌کند نه، این بحث را باید یک کمی پیچیده‌تر کرد! بعد یک سال وقت می‌گذرانند الفاظ می‌بافند بعد از دو – سه سال بحث می‌آید در همان جلسه، در همان شورا مطرح می‌شود از آن جلسه اول هیچی اضافه‌تر توی آن گفته نشده، یعنی این‌ها حتی بحث نظری نیست لفاظی است ما گرفتار این کار هستیم. لفاظی چون آسان است هزاران نفر، هزاران پروژه برمی‌دارند سال‌ها کار می‌کنند یک عالمه مطلب برای‌تان می‌آورند! بعد هرچه نگاه می‌کنی که خب الآن من چه کار کنم؟ من الآن می‌خواهم بروم بیرون چه کار کنم؟ الآن شما در دانشگاه شریف باید چه کار کنی چه قطعه‌ای از پروژه تمدن‌سازی اسلامی را به شما مربوط است؟ نمی‌دانید. اویی هم که در دانشگاه علامه است نمی‌داند. حوزه هم نمی‌داند! یک نیروی عظیم سرگردان داریم – راست می‌گویند این دغدغه شما درست است – ولی راه حل این دغدغه، تلفیق این‌دوتاست.

خیلی خب اذان شده، سؤالات دیگر شما را نمی‌رسم جواب بدهم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha