شبکه افق - 8 اردیبهشت 1400

پاسخ به پرسش هایی در مورد جبهه امام حسن، انقلابیگری، شکست و پیروزی، جذب مخالفان، آموزه های امام حسن(ع)، انسان و دارایی هایش، بخشش و ...

پرسش و پاسخ (15)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

می‌گفتند در جنگ‌های صدر اسلام مجروح‌ها افتادند تشنه بودند آب می‌آوردند برای اولی، او می‌گفت به سومی بده، او می‌گفت به دیگری، بعد برمی‌گشت می‌دید اولی شهید شده، و همین‌طور. ما از این قضایا زمان جنگ دیدیم. این که فرمانده جلوتر از نیروی پیاده می‌جنگدد این‌ها را در تاریخ صدر اسلام خوانده بودیم ولی در جبهه دیدیم. این که جیب آدم‌ها یکی می‌شد، یک طاقچه در بچه‌های اطلاعات عملیات لشکر، بچه‌های غواص، یک طاقچه‌ای هرکس هرچی پول داشت آن‌جا می‌گذاشت و هرکس هرچی هم لازم برمی‌داشت، هیچ کس نمی‌فهمید که چه کسی چقدر گذاشت و چه کسی چقدر برداشت. خب ما این‌ها را دیدیم. ما قبلاً ‌این‌ها را خوانده بودیم که اصحاب پیامبر(ص) این‌طوری بودند. آن یاران خاص امیرالمؤمنین(ع) که از حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه آه می‌کشد و می‌گوید آن‌ها کجایند؟ کجاست ذوشهادتین؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست عمار؟ أینَ عمار؟ خب ما این‌ها را دیدیم. یا کسانی که در انقلاب فداکاری کردند، زندان و تبعید و شکنجه شدند و وقتی به قول بعضی‌ها سفره انداختند این‌ها سر سفره نیامدند، ما دیدیم آدم‌هایی که در لحظه فداکاری که همه فرار می‌کنند، این‌ها جلو می‌آمدند. در لحظه‌ای که جایزه می‌دهند این‌ها فرار می‌کردند و عقب می‌رفتند. اصلاً کسی این‌ها را نمی‌دید، هم در انقلاب کسانی بودند که تا همین الآن شناخته نشدند، و یک کسانی سروصدا کردند که هیچ کاره بودند. انقلابی‌های بعد از انقلاب، به تعبیر قرآن، مؤمنین بعد الفتح! قرآن هم تقسیم می‌کند می‌گوید مؤمنین قبل الفتح و بعدالفتح! هردویشان مؤمن هستند خدا به هر دویشان پاداش می‌دهد اما این‌ها کجا؟ آن‌ها کجا؟ و آن‌هایی که در جنگ این 7 – 8 سال فداکاری‌هایی کردند که هیچ کس نفهمیده، فقط خدا و خودش، و الآن توی یک دهاتی دارد عمله‌گی می‌کند و کارگری می‌کند. یک فرمانده گردان داشتیم دو – سه‌تا از برادرانش شهید شد خودش هم جانباز بود و واقعاً شیرمردی بود من بعد از جنگ دیگر ایشان را ندیدم. سال‌ها بعد پرسیدم که کجاست؟ گفتند یک وانت قراضه‌ای دارد در یک میدان تره‌بار در یکی از شهرستان‌های خراسان دارد بارکشی می‌کند و خرج جهیزیه دو- سه‌تا دخترش و خرج پسرش را هم ندارد دارد همه را همین‌جوری درمی‌آورد! ما قهرمانی در غواص‌های لشکر داشتیم که سال‌ها بعد ما فهمیدیم خانمش دارد با کلفتی بچه‌هایش را جمع می‌کند. حالا این فیش‌های حقوقی هم که دارد بیرون می‌آید این‌ها را هم نگاه کنید. حقوق ماهی دویست میلیون تومان! صدوپنجاه میلیون تومان! در بانک، در بیمه، جایی که هزاران خانواده و آدم‌های فقیر مستضعف بیچاره برای یک وام ده میلیونی ماندند! چقدر تولیدکننده‌های جزء خواستند چندصد میلیون وام بگیرند که یک کارخانه راه بیندازند، دو میلیارد بگیرند، نمی‌دهند پدرشان را درمی‌آورند! کارشان را به زندان‌ها کشاندند. بعد آن روز عکس یکی از این‌ها را دیدم که واقعاً حال تهوع به من دست داد از این‌هایی که یقه‌هایشان را تا این بالا می‌بندند یخ شیخی بسته، شکم زده بیرون، ته‌ریش هم دارد. حالا اگر این‌ها رسانه‌ای نمی‌شد کسی هم حرفی نمی‌زند این را حواس‌تان باشد. اگر توی این دوتا رسانه نمی‌آمد حالا همین‌طور ادامه داشت، همین‌طور دارد می‌آید فلان‌جا فلان حقوق، فلان کس فلان‌قدر حقوق! اینها چیه؟ ببینید وقتی تحلیل سیاسی درست نداری زمان امام حسن(ع) به امام حسن اعتراض می‌کنی، زمان امام حسین(ع) به امام حسین(ع) ملحق نمی‌شوی! آن‌جا که صلح است درست متوجه نمی‌شوی، این‌جا که جنگ است طرفدار جنگ نیستی می‌گویی جنگ راه‌حل نیست. بعد که تمام می‌شود می‌فهمی که اشتباه کردی می‌روی توبه می‌کنی و می‌روی جزو توابین شهید می‌شوی! معلوم می‌شده که این از مرگ نمی‌ترسیده، ‌مسئله، مسئله نفهمیدن زمان و زمانه و شرایط است. دیر می‌فهمی، آن لحظه‌ای که باید در صحنه باشی نیستی، دیر رسیدی. ببینید خیلی از کسانی بعداً آمدند و قیام کردند. اگر این 4 هزار نفری که بعد آمدند جزو توابین شهید شدند اگر نصف‌شان دو هزار نفر در کربلا به امام حسین(ع) ملحق شده بودند کربلا اتفاق نمی‌افتاد و کوفه را می‌گرفتند. شرایط عوض می‌شد. نکردند. درست است که خداوند تقدیر و مشیّت الهی هست اما جزئی از آن تقدیر این است که همه به وظایف‌شان عمل کنند.  این روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده که خیلی روایت جالبی است امام صادق(ع) می‌فرمایند «فهذا الامر فی سبعین» تقدیر الهی این بود که اگر مردم حتی شیعیان درست به فرمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) عمل می‌کردند حتی با وجود قضیه کربلا، حتی بعد از سقوط قضیه امام حسن(ع) اگر درست اطاعت می‌کردند و عمل می‌کردند ده سال بعد از کربلا، قدرت دست اهل بیت(ع) می‌افتاد یعنی دست امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) می‌افتاد. این روایت خیلی مهم است. امام صادق(ع) فرمودند اول مقدّر این بود که این حکومت با وجود قضایای امام حسن(ع) و کربلا، اگر درست عمل می‌کردند 30 سال بعد از علی(ع)، و 20 سال بعد از حسن(ع) و 10 سال بعد از حسین(ع) کربلا و حکومت باید دست اهل بیت(ع) می‌افتاد. تقریباً‌ زمانی که شاخه سفیانی بنی‌امیه سقوط کرده دیگر دست شاخه مروانی نباید می‌افتاد، ولی فرمود درست به وظیفه‌شان عمل نکردند یا کردند به موقع نکردند! سلیمان‌بن‌صرد این‌طوری عمل می‌کند. جناب عبدالله‌بن‌عباس آدم بزرگی است آخر عمرش نابیناست می‌گوید روی صورت من را به طرف مدینه بکنید من می‌خواهم به اهل بیت(ع) سلام بدهم و از دنیا بروم ولی خب در کربلا نمی‌آید! عبدالله‌بن‌جعفر شوهر حضرت زینب(س) داماد علی(ع) پسر جعفر طیّار(ع) نمی‌آید. امیرالمؤمنین(ع) چندتا فرزند و پسر دارند عمربن‌علی و دو – سه نفر دیگر نمی‌آیند. خب اگر همه به وظیفه‌شان عمل می‌کردند و به موقع عمل می‌کردند امام باقر(ع) و امام صادق(ع) خلیفه کل مسلمین می‌شدند بعد ببینید چه اتفاقی می‌افتاد. اما آن‌ها خیلی‌هایشان به وظیفه عمل نکردند و در روایت دارد این عمل نکردن باعث شد که این حکومت از دست رفت. دست شاخه دیگر اموی افتاد و بعد دست بنی‌عباس افتاد و بعد همین‌طور دست عثمانی‌ها در خلافت عثمانی، انواع قبایل و عشیره‌ها که در بر جهان اسلام و بر ایران حکومت کردند همین‌طوری اول حکومت‌ها قبیله‌ای و عشیره‌ای و سلطنت‌ها بعد هم خانوادگی تا به زمان رسیده است! پس گاهی تقدیر هست که اگر یک وقتی همه درست به وظیفه‌شان عمل کنند مسیر تاریخ عوض بشود منتها مشروط است، مشروط به این که است که به وظیفه‌تان عمل کنید. من از شما سؤال می‌کنم اگر آن‌هایی که در همین انقلاب فداکاری کردند یک زمانی در همین مشهد کل انقلابیون تعدادشان چندصد نفر هم نبود، بقیه اصلاً بی‌خبر بودند یا در صحنه نبودند، کم‌کم شروع شده، اولین تظاهراتی که در همین مشهد شروع می‌شد جمعیت چند ده نفره بوده، چند صد نفره، همین‌طور چند هزار، چند ده هزار، تا شد میلیونی. آن آخرهایش که دیگر خطر کمتر بود همه انقلابی شدند. حالا بعضی‌ها آن موقع هم نشدند. ما یک فامیلی داشتیم 4- 5 سال بعد از انقلاب، با تردید علیه شاه حرف می‌زد می‌گفت شاه بد است!‌ چند سال بعد از این که انقلاب تمام شده بود. همین تیپ‌ها الآن هم از آمریکا می‌ترسند، قبلش از شوروی می‌ترسیدند، بعد از صدام، همین‌طور همیشه می‌ترسند! یک عده‌ای هم بودند، ‌هستند و خواهند بود که این‌ها فداکاری می‌کردند و می‌کنند. حالا سؤال این است همین زمان خود ما اگر آن‌هایی که در انقلاب و جنگ فداکاری کردند، آن خانواده‌هایی که 4 تا شهید دادند و این زحمت‌ها را کشیدند اگر این‌ها به وظیفه‌شان عمل نمی‌کردند؟ به نظر شما تاریخ مسیرش عوض می‌شد؟ نمی‌شد. اگر زمان امیرالمؤمنین(ع) کسانی که به باید به وظیفه‌شان عمل می‌کردند همه عمل می‌کردند الآن در تمام جهان اسلام علی(ع) بود و بزرگ‌ترین تمدن اسلام بود و همه جهان تابع این تمدن بود. اوج اخلاق، اوج علم، اوج برادری، اوج پیشرفت، عدالت، رفاه. اسلام که اسلام بنی‌عباس و بی‌امیه نبود. متأسفانه اسلام بنی‌عباس و بنی‌امیه جهانی شد و امپراطوری شد! نه اسلام اصیل. این تعبیر امام صادق(ع) خیلی مهم است، فرمودند اگر به وظیفه‌شان عمل می‌کردند امروز حکومت دست اهل بیت بود و ما می‌دانستیم که چطور بشریت را دوباره به سمت توحید و عدالت و اخلاق و برادری برگردانیم. دو- سه تا روایت از اخلاق و هوشیاری امام حسن(ع) برایتان بگویم. 1) اهمیت هنر، رسانه و افکار عمومی. اهل بیت(ع) از جمله امام حسن(ع) خیلی توجه به هنرمندان داشتند. حالا آن زمان فیلمساز نبود، شاعر و شعر، اوج هنر بود و خیلی هم مؤثر بود. طرف یک شاعر قوی یک شعری را می‌گفت خودش می‌گفت من این شعر را گفتم ده روز بعد آن طرف از کجا رفتم شام دیدم در یک جمعی دارند شعر من را می‌خوانند یعنی شعر من از خود من زودتر آن‌جا رسیده بود و همه حفظ کرده بودند و می‌خواندند، جایزه می‌گرفتند، استقبال شده بود. حالا دقت کنید امام حسن(ع) حتی – می‌خواهم این را عرض کنم که نهادهای فرهنگی و هنری توجه کنند یک نیروی هنرمند، یک نیروی فرهنگی، رسانه‌ای قوی چقدر ارزش دارد؟ - حتی اگر طرف مخالف است چطوری ارزش این را دارد که محبت او را جلب کنی و شمشیر هنری او را علیه اسلام کُند کنی. یعنی هم از این طرف شمشیر تیز کن به دفاع از حق، و هم از آن طرف اگر کسانی دارند شمشیر هنری می‌زنند حتی هر طور شده او را متمایل به خودت کن ولو طرف اهل دنیاست با پول. امام حسن(ع) را در این شرایط ببینید یک شاعر دست‌به‌مزدی هست که این هرکس به او پول می‌داد شعر می‌گفت. و چون پول طرف باند معاویه بود هرکس دزدی می‌کرد زمان علی، به معاویه پناهنده می‌شد! مثل این که از بیت‌المال دزدی می‌کنند می‌روند پناهنده به جای دیگر می‌شوند آن زمان هم همین‌طور بود. بعد طرف قبلاً شعر به نفع علی(ع) گفته بود بعد می‌رفت آن‌جا علیه علی شعر می‌گفت! دقیقاً عین الآن. طرف بلند می‌شود می‌رود علیه آن حرف‌هایی که خودش 10- 20 سال می‌زده حالا می‌رود بخاطر منافعش به آن‌ها فحش می‌دهد! حالا یک وقت یک کسی بخاطر عقیده‌اش ولو غلط، باز به نظر من آن قابل احترام است. امام حسن(ع) می‌فرمودند حتی این‌هایی که هنرمند و شاعر و رسانه‌ای‌اند چون می‌توانند افکار عمومی را منحرف کنند یا در مسیر بیاورند این‌ها را هم از دست نمی‌داد. خیلی جالب است مدیریت سیاسی می‌کرد. حتی هنرمندانی که مخالف بودند. امام حسن(ع) برای یک شاعری هدیه فرستادند. این شاعر هم از نظر اخلاقی آدم متدینی نبود هم از نظر سیاسی در خط امام حسن(ع) نبود. یاران امام حسن(ع) آمدند گفتند آقا شنیدیم شما برای فلانی هدیه فرستادید؟ گفتند هنرمندی که دو- سه‌تا اثر هنری علیه ارزش‌های انقلابی و اسلامی تولید کرده و به شما توهین کرده برای او جایزه می‌فرستید؟ فرمودند بله،‌ ما باید جلوی شرّ را هرچه می‌توانیم بگیریم. اگر می‌توانستم این را طوری تغییرش بدهم که به نفع حق شعر بگوید این کار را هم می‌کردم. اگر بدانم من برایش هدیه می‌فرستم این چهارتا شعر کمتر علیه توحید و اخلاق و اسلام و حق می‌گوید یا به شک و تردید بیفتد وقتی می‌خواهد یک اثر هنری تولید کند به تردید بیفتد این کار را می‌کردم. چون تمام قدرت دست حکومت است ما هیچی نداریم ما هیچ رسانه‌ای نداریم. یعنی عملاً فرمودند که ما برای حفظ این که این با چهارتا اثر هنری‌اش چهل نفر دیگر را منحرف نکند و از مسیر خارج نکند این هست اما این به این معنی این نیست که ما او را تشویق کرده‌ایم. ببینید یک وقت شما به هنرمند مخالف، کمک می‌کنی و حمایت می‌کنی بدون این که او دست از حرف‌ها و کارهایش بردارد او دارد کار خودش را می‌کند دارد توهین می‌کند او دارد تولید کار هنری و ادبی و رسانه‌ای‌اش را که می‌کند مسیرش را عوض نکرده همان حرف را دارد می‌زند، تو عوض شدی! تو برمی‌داری از بیت‌المال به او می‌دهی که اسم آن جذب است؟ تو جذب نکردی تو جذب شدی! امام حسن(ع) جذب می‌کند. بنابراین یک کسانی می‌گویند ببینید خود امام حسن(ع) هم این کار را کرده، به هنرمند مخالفی که حتی نه مسلمان بوده، نه اهل تقوا بوده و نه آثار هنری‌اش به نفع دین بوده هدیه داده است! خب بله، ولی امام حسن(ع) روی او اثر گذاشت بعد از آن، دیگر آن شاعر آن‌جور شعر علیه اهل بیت نمی‌گفت، او را تغییرش دادند. تو که برمی‌داری از بیت‌المال به فلان هنرمند یا سینماگر یا خواننده می‌دهی که علیه دین و انقلاب، در خارج و داخل کار کرده می‌دهی، تو که در او تغییری ندادی! تو تغییر کردی. این‌ها فرق دو جور هدیه و صله دادن است.

یکی از حضار: معاویه هم صله می‌داد.

جواب استاد: معاویه صله می‌داد تا از معاویه تعریف کنند. دنیای معاویه تأمین بشود. امام حسن(ع) هدیه می‌دهد که علیه اسلام حرف نزند. علیه مکتب توحید و عدالت حرف نزند. فرق می‌کند. یک وقتی شما به یک کسی یک چیزی می‌دهید و به او می‌گویید برو به نفع من بگو، ‌هدف من هستم! قدرت من است! علیه من نگو، به نفع من بگو. یک وقت امام حسن یا امام حسین نمی‌گوید به برای من به عنوان شخصیت حقیقی بگو، بلکه می‌فرماید شعر به نفع این دستگاه فاسد نگو، علیه مظلوم و علیه حقیقت شعر نگو. می‌دانید این مثل چی می‌ماند؟ مثل این که بگویید خب معاویه می‌جنگیده، امام حسن(ع) هم جنگیده، چه فرقی دارد؟ خب بله، این جنگ برای چیست؟ آن جنگ برای چیست؟ این با چه روشی مبارزه می‌کند؟ او با چه روشی مبارزه می‌کند؟ بگویید خب این مبارزه سیاسی کرده، او هم کرده؟ او می‌خواسته این را بزند، این هم می‌خواسته او را بزند چه فرقی بین حسن و معاویه است! خیلی فرق است. هدف‌ها دوتاست. هدف او دنیاست، هدف این آخرت است. هدف او تحکیم قدرت جور است، هدف این عدالت و خدمت به بشریت است. هدف او شرک است، هدف این توحید است. فرق دیگر؛ در روش‌هاست. روش او خلاف اخلاق و شرع است. تهمت می‌زند، دروغ می‌گوید، رشوه می‌دهد، آدم می‌کشد، مسموم می‌‌کند، می‌خرد، جعل حدیث می‌کند، روش‌هایشان فرق می‌کند. امام حسن(ع) این کارها را نمی‌کند. امام حسن(ع) بدون یک دروغ، بدون یک خیانت، بدون ارعاب و بدون اهانت به مظلوم، بدون حق‌کشی در این نبرد سیاسی پیروز شده است. به این‌ها دقت کنید. همان که امام(ره) می‌گوید سیاست دوتاست، یکی پدرسوختگی است و یکی خیانت. بله ما هر دویمان سیاسی هستیم هم شاه سیاسی است و هم خمینی سیاسی است، اما این سیاست با آن سیاست فرق می‌کند.

یک نمونه دیگر ببینید، شاعری آمده، هنوز شعرش را نخوانده، امام حسن(ع) فرمودند این یک شعر گفته در مدح ارزش‌های الهی و اسلامی و در مدح اهل بیت(ع)، طرف وارد خانه شده هنوز شعرش را نخوانده امام حسن(ع) می‌گویند در خانه چه داریم؟ هرچه دارید بیاورید. 20 هزار درهم همه را به او می‌دهند. می‌گوید که سیدی من که هنوز در شعرم را خواندم، نه مدحی گفتم، نه حتی حاجتم را گفتم که چقدر احتیاج دارم؟ من که هنوز چیزی نگفتم! امام حسن(ع) جوابش را با شعر دادند. یک شعر بسیار زیبایی خواندند که یعنی ما مفهوم و ارزش شعر را می‌دانیم. در آن شعر فرمودند که احترام به حرمت و کرامت انسان نیازمند – معنی شعر این است – آن باعث می‌شود که پیش از آن که کسی خواسته‌اش را به زبان بیاورد ما باید آنچه از ما برمی‌آید آن کار را انجام بدهیم، قبل از این که بگوید – این را با شعر می‌گویند – یعنی اگر هدف این بود که این برای من بگوید، خب باید می‌گفتند خب بگو! جلوی جمع دوباره – سه‌باره- چهارباره، نه؛ بلکه هنوز شعرش را نخوانده به او دادند که هم مشکل او حل شود و هم این جریان تقویت بشود.

امام حسن(ع) می‌گفت وقتی می‌خواهید به کسی خدمت کنید از سر رفع تکلیف عمل نکنید، از صفر تا صد آن را بروید. دیدید یک کسی یک کاری با ما دارد خیلی می‌خواهیم بزرگواری کنیم می‌گوییم خیلی خب آقا بیا این پول را بگیر برو از فلانی بگیر فلان کار را بکن، دیگر بقیه‌اش با خودت! این کار خوبی هم هست آن‌هایی که خوب هستیم این کار را می‌کنیم در روایت دارد وقتی کسی از امام حسن(ع) کمک میخواست صفر تا صد آن را انجام می‌داد. مثلاً یک کسی آمده می‌گوید آقا فلان منطقه محروم هستند کمک می‌خواهیم امام هزار سکه نقره و پانصد سکه طلا و بخشی از وسایل را آماده میکنند بعد هم سریع می‌گویند بروید یک وسیله برای حمل بار بیاورید – برای خانه خودشان -. یعنی می‌خواهی خدمت اقتصادی بکنی یک کاری نکن که طرف بگوید به زحمتش نمی‌ارزد! بگوید عطایت را به لقایت را بخشیدم. بلکه صفر تا صد آن را انجام می‌دهد. می‌گوید وقتی می‌خواهی خدمت کنی و به یک انسان محروم کمک کنی تا تهش برو. و این که مسئله مال را امام حسن(ع) می‌فرمودند یکی از شاخص‌هایی که عرض کردم ایشان حداقل سه بار زندگی‌اش را بین فقرا تقسیم کرد و دوباره از صفر شروع کرد. چند بار هم نصف کرد یا ثلث ثروتش را داد هرچه داشت داد و دوباره شروع می‌کرد. یک چیزهایی که اهل بیت(ع) بخصوص امام حسن(ع) می‌خواهند به ما یاد بدهند و ما یاد نمی‌گیریم این است که ارزش انسان از ارزش مال بالاتر است. انسان متعلق به مال نیست مال متعلق به انسان است. آن دفعه طبق آن روایت عرض کردم که اغلب ماها مملوک هستیم ما مملوک هستیم اسب و شتر و ساختمان و زمین و ماشین و حساب بانکی مالک ما هستند یعنی ما نمی‌توانیم از این‌ها دست برداریم. آن‌ها سوار ما هستند. امام حسن(ع) آموزش می‌دادند شما مالک باشید تمام ثروت و شهرت و قدرت و ریاست و تمام عالم باید ملک شما باشد تو باید از آن بگذری، آن باید به تو دستور بدهد آن به تو دستور ندهد و خود امام حسن(ع) این‌طور بودند می‌فرمودند کمک به انسان وقتی داری از یک کسی تشکر می‌کنی چرتکه نینداز. هرچه می‌توانی بده، معامله پایاپای نیست این سبک زندگی شیعی و اهل بیتی که می‌گویند این‌هاست که ما از این‌ها خیلی فاصله داریم. مدائنی نقل می‌کند، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) و عبدالله‌بن جعفر حج می‌رفتند. بین راه توشه‌شان گم شد آن شتر و اسبی که لوازم‌شان روی آن بود این‌ها رم کردند رفتند گم شد. گرسنه و تشنه وسط بیابان، پیاده دارند به سمت مکه می‌روند. وسط بیابان به یک خیمه‌ای می‌رسند یک پیرزنی آن‌جا زندگی می‌کند از او آب می‌خواهند. ایشان می‌گوید من پیرزن هستم نمی‌توانم کار کنم این گوسفند آن‌جاست اگر می‌شود خودتان شیرش را بدوشید و شیرش را با آب مخلوط کنید و بخورید چون ما وسط بیابان هم آب کم داریم و هم شیر. و برای غذا هم همراه این‌ها را می‌برد و می‌گوید این گوسفند اینجاست این را بکُش – حالا ببینید پیرزن چقدر بزرگ است بعضی‌ها هستند جیب‌هایشان خالی است ولی روح‌شان سرمایه‌دارترین روح عالم است و از همه دنیا ثروتمندترند – بعضی‌ها حساب‌های بانکی است از همه گداتر و فقیرتر و بدبخت‌ترند. این پیرزن وسط بیابان یک گوسفند و یک بز دارد، می‌رود آن پشت می‌گوید این را بکشید بخورید. آن را بریان می‌کند و جلوی امام حسن و امام حسین و عبدالله می‌گذارد، این‌ها می‌خوابند و صبح که دارند می‌روند امام حسن(ع) به ایشان می‌گوید که ما از قریش هستیم و داریم به حج می‌رویم وقتی برگردیم سعی می‌کنیم از این مسیر بیاییم زحمت شما را جبران کنیم. الآن هیچی نداریم و نمی‌توانیم برای شما جبران کنیم و از شما تشکر می‌کنیم و الا در مدینه اگر گذار تو هم به مدینه افتاد آدرس ما آنجاست حتماً تشریف بیاور. این قضیه می‌گذرد. این‌ها می‌روند شوهر زن می‌آید خانه می‌گوید گوسفندمان کو؟ می‌گوید که یک عده‌ای بودند دادم خوردند. می‌گوید کی بودند؟ گفت نمی‌دانم. این عصبانی شد و به زنش گفت یک گوسفند داریم وسط بیابان، آن را هم می‌کشی برای آدم‌هایی که نمی‌دانی کی هستند؟ می‌گوید خب آدم بودند گرسنه بودند گیر افتاده بودند. روزی ما را خدا می‌رساند. این خیلی زنش را اذیت می‌کند. قضایا می‌گذرد. این‌ها عشیره بودند جایشان ثابت نبود از آن‌جا می‌روند. امام حسن(ع) دیگر دست‌شان به این‌ها نمی‌رسد. ولی امام حسن(ع) می‌فرماید پیگیری کنید که این‌ها کی بودند و کجا رفتند؟ مثلاً چند ماه بعد خبر می‌رسدکه این‌ها به مدینه آمدند حاشیه مدینه هستند و به زودی می‌خواهند از آن‌جا بروند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بلند می‌شوند پیش ایشان می‌آیند با یک گله بزرگ گوسفند، با چندصدتا گوسفند، با چندصدتا سکه پول. می‌آیند پیش این خانم و پیش چادر آن‌ها و پیش شوهر آن خانم و می‌گویند ما خیلی دنبال شما گشتیم این در ازای آن گوسفندی که کشتی، این پول‌ها در ازای آن مهمان‌نوازی و لطفی که به ما کردی. این خیلی نکته مهمی است. صحبت از معامله مادی نیست که آقا یعنی چه چندصدتا گوسفند با یک گوسفند؟ شما چندتا کاسه شیر و آب خوردی با چندصدتا سکه پول؟ امام حسن(ع) می‌فرماید صحبت از معامله مادی پایاپای نیست، آموزش روش پاداش بخیر است که یک انسان صالح ولو یک پیرزن که این هرچه داشته همان پیرزن بوده است. برای او یک گوسفند به اندازه هزاران سکه پول و هزاران گوسفند است. یعنی این گله‌ای که دارم به او می‌دهم در واقع ارزش آن کمتر از آن گوسفندی است که او به ما آن روز داد. انسانی که خدمت کرده و فداکاری کرده باید او را با هرچه که داری پاداش بدهی. این‌‌جا نباید چرتکه بیندازی. چرتکه‌اندازی برای این که ما بیشتر دادیم درست نیست. آخه بعضی‌ها روی لوتی‌گری پول می‌دهند یا این که ما این‌قدر دادیم این محله بیشتر داد، قبیله ما بیشتر داد، حاجی فلانی بیشتر داد، این‌ها هست، این‌ها هم یک حدی دارد. این را بگویم عرضم را ختم کنم. یکی از بنی‌هاشم و یکی از بنی‌امیه با هم جدل کردند که بنی‌هاشم سخاوتمندتر است یا بنی‌امیه؟ او گفت قوم ما بزرگوار هستند گفت نخیر برای ما بزرگوارند. گفت خیلی خب امتحان می‌کنیم تو برو پیش بزرگان بنی‌امیه بگو یک خانواده فقیری هستند کمک‌شان کنید ما هم می‌رویم پیش بزرگان بنی‌هاشم ببینیم کدام قبیله بخشنده‌تر است. حالا تا این‌جا انگار پز رقابت سر سخاوت است که چه کسی بخشنده‌تر است صحبت خدا و حق گرسنه، هنوز مسئله اول نیست مسئله دوم است. مسئله این که چه کسی در این مسابقه می‌برد! آن شخص پیش ده نفر از بزرگان بنی‌امیه رفت هریک ده هزار سکه به او دادند. صدهزار سکه دادند و گفتند برو به آن فقیر بده و بگو بنی‌امیه این‌طوری‌اند. این شخص هاشمی پیش امام حسن(ع) آمد، امام حسن(ع) 150 هزار سکه دادند که آن‌ها کل آن ده‌تا صد هزار، امام حسن(ع) به تنهایی 150 هزار سکه دادند و گفتند به آن قبیله برو و مشکل آن‌ها را حل کن برای خدا بده و مشکل او را حل کن. مسابقه بنی‌هاشم و بنی‌امیه نیست. آن‌ها چقدر احتیاج دارند ببر. بعد آمدند پیش امام حسین(ع) فرمودند قبل از من از کسی دیگر گرفتی؟ گفت بله از برادرتان امام حسن. گفت ایشان چقدر دادند؟ هرچه ایشان دادند من بیش از آن نمی‌دهم – به احترام امام حسن(ع)- گفت ایشان این‌قدر دادند و امام حسین(ع) هم همان‌قدر دادند. این دوتا 150 هزار سکه را، 300 هزار سکه گرفت رفت آن‌جا گفت من صدهزار سکه از ده نفر از بزرگان بنی‌امیه آوردم. این گفت من سیصدهزار سکه از دو نفر از بنی‌هاشم آوردم. بعد این شخص اموی گفت که چطوریه؟ حالا در یک حدی مسابقه می‌گذارند که چه کسی بیشتر پول می‌دهد نه این‌طوری! ما ده نفر صد هزار، این‌ها دو نفری سیصد هزار. گفت حسن و حسین برای خدا برای خدمت به انسان محروم و مظلوم و گرسنه پول دادند اگر شما هیچی هم نمی‌دادید این‌ها همین‌قدر می‌دادند اگر الآن هم پس بدهیم پس نمی‌گیرند. حالا جالب است آن شخص فقیر هم از بنی‌امیه بوده. خب حالا این‌ها بخشی از روایاتی است که من بخش اول راجع به سیره امام حسن(ع) نکاتی را و چندتا قرینه دیگر عرض کردم که معاویه را چگونه پایین کشیدند، چه کسی را پایین کشیدند و به چه شیوه‌ای؟ و در بخش دوم باز بعضی از روایات درباره شخصیت خاص اخلاقی امام حسن(ع) می‌گویم.

سؤال: وقتی شرایط سپاه امام به بهم پاشیدگی کشید چرا معاویه از این شرایط برای جنگ استفاده نکرد؟ با این که علم به پیروزی قطعی داشت.

جواب استاد: برای این که معاویه آن زمان مدام بحث می‌کرد که من از زمان علی می‌گویم صلح! بعد قطعنامه حکمیت پیش آمد، الآن هم من می‌گویم صلح. اصلاً معاویه نمی‌گفت جنگ. عملاً می‌جنگید تجاوز می‌کرد آدم می‌کشت و درگیر می‌شد اما به زبان هیچ وقت شعار جنگ معاویه نمی‌داد همیشه می‌گفت صلح. لذا امام حسن(ع) اگر در آن شرایط می‌گفتند جنگ، یعنی سپاه خودی‌های امام حسن(ع) هم نمی‌پذیرفتند می‌گفتند پدرت علی که قطعنامه را امضاء کرد و حکمیت شد چرا شما دوباره می‌خواهید بجنگید؟ بنابراین او شعار صلح می‌داد بهترین کار این بود که امام حسن(ع) هم افشاگری کنند و هم فرمودند اگر من را تنها نمی‌گذاشتید والله لَأقاتِلُهُ بخدا قسم تا آخر با او می‌جنگیدم و می‌جنگم تا ریشه او را بزنم ولی من امکان آن را ندارم و شما اهل آن نیستید به زور شما را نمی‌توانم به جنگ و جهاد ببرم. پس امام حسن(ع) در آن شرایط موقعیت‌سنجی کردند و گفتند خیلی خب بله صلح. وقتی که امام حسن(ع) می‌گویند بیایید پیمان صلح ببندیم دیگر معاویه نمی‌تواند جنگ کند. یکی از زرنگی‌ها و هوشمندی‌ها و پیچیدگی‌های کار امام حسن(ع) همین بود که کاری کرد که سپاه صددرصد پیروز را، کاری کرد که سلاحش را زمین بگذارد و بیاید پای میز مذاکره بنشیند و علیه خودش امضاء کند. می‌فرمایید چرا معاویه با این که می‌دانست پیروز جنگ است نجنگید؟ برای این که امام حسن(ع) نگذاشت و او را خلع سلاح کرد و کاری کرد که نتواند بجنگد.

سؤال: فرمودند پیشنهاد صلح از کدام سمت ارائه شد؟ اگر از سمت معاویه بود چرا تن به صلح داد در صورتی که علم به پیروزی جنگ داشت؟

جواب استاد: معاویه مدام شعار صلح می‌داد. این را عرض کردم این همان سؤال اول است.

سؤال: چرا کاغذی برای امام حسن فرستاد و از امام خواست هرچه در آن هست بنویسید مورد پذیرش است در حالی که پیروز بود.

جواب استاد: این هم همانی است که دارم می‌گویم. مثال شطرنج خوب نیست ولی برای این که روشن شود من دارم می‌گویم. در شطرنج چطوری، طرف هنوز وزیر دارد، رخ دارد، همه چیز دارد ولی شما یک جوری کیش و مات می‌کنی که با این که ممکن است شما مهره کمتر داری و او مهره بیشتر دارد، ممکن است شما چهارتا مهره داری و او هنوز 8-9 تا مهره دارد شما با چهار مهره طرف را کیش و مات می‌کنی. بعد می‌گویی آقا این رخ داشت، وزیر دارد، هنوز فیل دارد اسب دارد چطوری کیش و مات شد؟ این هنر است. امام حسن(ع) با دوتا مهره کاری می‌کند که او کاغذ سفید به امام حسن(ع) می‌دهد می‌گوید آقا هرچه شما بنویسید! این هنر است. من به شما آن دفعه عرض کردم وقتی قطعنامه و قرارداد را می‌بینی فکر می‌کنی امام حسن(ع) جنگ را برده، شمشیر را این‌جای معاویه گذاشته بعد معاویه گفته خیلی خب کاغذ سفید خدمت شما هرچه شما بگویی بنویس ما امضاء کنیم. در حالیکه به لحاظ نظامی در شرایط عکس آن است که امام حسن(ع) این کار را می‌کند. من تا حالا ندیدم و نشنیدم – احتمالاً حتماً گفتند – کسی راجع به هوشمندی و سیاست امام حسن(ع) کسی بحث کند. همه راجع به گذشت امام حسن(ع)، صبر امام حسن(ع)، حرف زدند راجع به پیچیدگی و سیاستمداری امام حسن(ع) کسی سخن نگفته است که با دوتا مهره طرفی را که همه مهره‌هایش سر جایش هست چگونه کیش و مات کنی که او کاغذ سفید بدهد و بگوید آقا هرچه شما بنویسی من امضاء می‌کنم. امام حسن(ع) اگر امام معصوم نبود باید ایشان را پیچیده‌ترین و هوشمندترین رجل سیاسی تاریخ بدانیم چون معاویه کسی است که همه را فریب داده و به قدرت رسیده و امام حسن(ع) این آدم را پایین هستند و او سوار اسب است پایین می‌کشند که باید آن تعهدات را امضاء کند. امام می‌گوید امضاء کن که تو امیرالمؤمنین نیستی و حکومت تو نامشروع است دینی نیست امضاء کن که تو دیکتاتوری و بعد از تو این قدرت، بچه‌هایت و خانواده‌ات و قبیله‌ات بماند، امضاء کرد همان که سر یک قضیه‌ای یزید زیر آن زد که امام حسین(ع) با استناد به همین امضاء گفتند که دیگر درگیری با تو واجب شد. تخلف علنی کردی باید امضاء کنی و به تمام شیعیان و سربازان علی تأمین بیمه اجتماعی بدهی به خانواده شهدا و این‌هایی که با تو جنگیدند و پدرت را درآوردند این‌ها امنیت صددرصد و احترام صددرصد داشته باشند و از نظر مالی تا آخر عمر باید تأمین باشند. امضاء کردی.

قضیه کوروش و این حرف‌ها ما در ایران کسی که واقعاً کوروش‌پرست باشد یا خیلی عشق این مسائل باشد نداریم اصلاً تاریخ آن را نمی‌دانند مثل کمونیست شدن‌های دهه 50 قبل از انقلاب است اصلاً نمی‌دانستند کمونیزم کی هست؟ کسی کمونیست فلسفی نبود کمونیست سیاسی – اقتصادی بودند. مثل وهابی شدن بسیاری از جوانان پراحساس و پرجوش اهل سنت در این دهه اخیر. بسیاری از این‌ها دلایل فرهنگی ندارد بلکه ظهور فرهنگی دارد. پشت سر یک چیزهای دیگر است. بحث قومیت، بحث مذهب، بحث نژاد، بحث ناسیونالیزم، آن حالتی که از توی کتابخانه‌ها می‌آیند و تبدیل به موج اجتماعی قوی می‌شود این‌ها معمولاً علت دارند نه دلیل. ما فقط دنبال دلیل‌هایش می‌گردیم فکر می‌کنیم با سؤال و جواب مسئله حل می‌شود. این‌ها دلیل ندارد، دلیل بهانه است بیشتر علت دارد. علت‌شناسی خیلی مهم است. یک بار عرض کردم من یک وقت ده – بیست سال پیش در یکی از دانشگاه‌ها جلسه‌ای بود یکی بلند شد اِشکال توهین‌آمیز به قرآن کرد معلوم بود هیچ چیز هم نمی‌داند یک چیزی خوانده! ما جوابش را دادیم، او را شستیم و رفت. خیلی خوشحال که از اسلام و قرآن دفاع کردیم یک مرتدی را جلوی جمع خرابش کردیم. بعد که داشتم می‌رفتم آمد جلو گفتم خوب جوابت را دادم؟ منظورم این بود که خوب حالت را گرفتم؟ گفتم خوب جوابت را دادم! خودش فهمید که یعنی دارم می‌گویم خوب حالت را گرفتم؟ دیگر به قرآن جسارت نکنی. فهمیده بودم او آدم نادانی است. گفت آقا حرف‌هایتان خیلی قشنگ بود از حرف‌هایتان خوشم می‌آید از خودتان بدم می‌آید. دقیقاً این مسئله‌ای است که واقعاً تنم لرزید. دیدم خیلی از این‌هایی که بعنوان ضد انقلاب و ضد دین مطرح می‌شوند مشکل‌شان جای دیگر است. با ما و رفتار ما مشکل دارد، می‌بیند چی پیش من محترم و مقدس است می‌گوید به همان ضربه بزنیم. چنان که یک بار دیگر شبهات سکولاریسم و پلورالیسم را خیلی قشنگ جواب می‌دادیم بعد یکی از بچه‌ها بلند شد خیلی دختر و پسر بودند گفت آقا ما به پلورالیسم چه کار داریم ما زن می‌خواهیم! موهایم دارد سفید می‌شود! پلورالیزم چیست، تسامح و تکثرگرایی چیست! این چرت و پرت‌ها چیست؟ ما نه خلاف این را قبول داریم نه خودش را. این‌ها چیست که می‌گویید. ما زن می‌خواهیم. و جالب است که همه برای او دست زدند، پسر و دختر چند دقیقه او را تشویق کردند! آن وقت که ما همه حرف‌ها را خیلی علمی و فضلایی و علمایی و روشنفکری زدیم انگار همه این‌ها باد هوا بود! آن قدر که او را تشویق کردند یکصدم آن حرف‌های ما را تأیید نکردند اصلاً کاری نداشتند! ما الآن از این مشکلات در جامعه زیاد داریم. در فضای مجازی، تلگرام، آقا وهابیت، بهائیت و... بهائیت چیست که کسی بخواهد بهایی بشود آن هم از شیعه مسلمان. یک مشت مزخرف و خرافات! خود مسیحیت در تمام تاریخ اخیرش، یک هزار سال است ریزش دارد باز شیعه برود کلیسای کاتولیک مسیحی! یهود که اصلاً اهل تبلیغ نیست. وهابیت مذهب خشک‌مغزهاست هرکس عقل ندارد اگر بخواهد بین مذاهب اسلامی انتخاب کند وهابیت را انتخاب می‌کند. حالا این بشود موج جاذب؟ همه این مشکل‌ها جای دیگری است. یک بخش آن این است که ما واقعیت‌های اجتماعی را، تهدیدها، فرصت‌ها، موافق و مخالف را گاهی درست دسته‌بندی نمی‌کنیم. من اگر بخواهم یک مثالی بزنم به سیره پیامبر اکرم(ص) همین‌جا یک اشاره‌ای بکنم این که عرض کردم ما نمی‌دانیم کی به کی هست، نمی‌دانیم چی با کیست؟ و خیلی راحت می‌شود گاهی اگر عاقلانه و درست، هم عقلانی و هم اخلاقی، نیروهای موجود بالفعل و بالقوه در عرصه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را در جامعه درست بشناسیم و دسته‌بندی کنیم و با هر کدام به حسب خودش کاملاً می‌شود این‌ها را مدیریت کرد حتی دشمن را علیه خودش می‌شود درگیر کرد و درست مدیریت نکنیم دوستان ما را با خود ما درگیر می‌کنند. من معتقدم بدنه اصلی این جریان‌های داعش و القاعده، این‌ها بیدارشده‌های انقلاب ما بودند. این جوانان سنی که عملیات به قول استشهادی انجام می‌دهد این که مزدور و جاسوس نیست این که برای دنیا این کار را نمی‌کند، از اروپا و آمریکا بلند می‌شود می‌آید بمب به خودش می‌بندند در عراق و سوریه خلافت اسلامی درست کند، خب این معلوم است اصل این فکر که قیام مسلحانه کنید برای تشکیل حکومت اسلامی، این معلوم است از کجا آمده است. این فکر امام(ره) و ادبیات انقلاب است. این نُطق‌های بن‌لادن اولی که شروع کرد اگر نگاه کنید من یادم هست مکه مشرف بودم، الجزیره اولین بار نطق بن‌لادن را گذاشت. اصلاً من همین‌طوری گوش می‌دادم اینقدر تعجب کردم انگار دقیقاً پیام‌های آخر یکی دو سال عمر امام(ره) بود چقدر انقلابی بود. آن‌ها را عیناً دارد از رو می‌خواند فقط وسط‌هایش یک شیخ‌الاسلام و ابن‌تیمه فلان گفته و... آن‌ها فهمیدند که این حرکت، یک جنبش عظیم اجتماعی بین جوانان مسلمان ایجاد کرده، مدیریت نکنیم بالای سرش نایستیم می‌آید به سمت امام(ره) و بعد هم شیعه. من عقیده دارم ما اگر در خارج از کشور در جهان اسلام بین جوانان اهل سنت، به موقع و درست کار می‌کردیم اتفاقاتی که در منطقه افتاد که نون آن را آل سعود و صهیونیست‌ها خوردند حتماً نمی‌افتاد یا به این شکل نمی‌افتاد. یعنی خود اسرائیل و آل سعود مجبور بودند مستقیم به صحنه بیایند. خود آن‌ها گفتند این کار را می‌کنیم حزب‌اللهی‌های شیعه و حزب‌اللهی‌های سنی همدیگر را بکشند تعبیر معاون رئیس جمهور آمریکا زمان بوش این بود که بنیادگراهای شیعه و بنیادگراهای سنی، فقط این دوتا حریف هم هستند ما حریف هیچ کدام از این‌ها نیستیم. و این جریان وابسته به آل سعود و صهیونیزم‌ها را دامن زدند و این‌ها را به تور انداختند. ولی خب ما چاره‌ای نداشتیم مثل خوارج و امیرالمؤمنین(ع) بود. بی‌حجاب‌ها، بدحجاب‌ها! خیال می‌کنیم همه‌شان یک تیپ هستند. یک وقتی این بدحجاب‌ها را من تقسیم‌بندی کردم 13 نوع بدحجابی همین الآن در جامعه ما هست که این‌ها هر کدام یک‌جور و یک تیپ‌اند. اصلاً مثل هم نیستند. ما بدحجاب داریم که زیارت حضرت رضا(ع) و زیارت اهل بیت(ع)، آش نذری‌اش، روزه و ذکرش تعطیل نمی‌شود. این هم هست. زن بدحجاب هم که فاحشه است این هم هست. این‌ها که مثل من هم نیستند. یکی از مشکلات ما دسته‌بندی نکردن درست طرف مقابل است. زمان شاه، کمونیست‌ها، یا اول انقلاب اصلاً کمونیست‌ها مثل هم نبودند. یکی خسرو گلسرخی است که آمده توی دادگاهش می‌گوید درود بر علی، اولین سوسیالیست تاریخ، و سلام بر حسین‌بن‌علی نخستین انقلابی بزرگ خلق‌های خاورمیانه. خب این معلوم است که به علی(ع) و حسین(ع) عقیده دارد منتها نمی‌فهمد مارکسیزم و اسلام چیست؟ این آقای عزتشاهی که خاطراتش را نوشتند مطهری، می‌گفت قبل از این که او را اعدام کنند توی اتاق با من بود که لوازم و پیراهنش را به من بخشید. می‌گفت دیدم برخلاف آن شجاعتی که در دادگاه نشان داد و خیلی محکم صحبت کرد که برای کمونیست‌های ایران آبروشد، می‌گفت آن‌جا وقتی به او گفتند اعدام، آن‌جا توی سلول، توی زندان باور نمی‌کرد که اعدامش کنند و می‌گفت یک مرتبه حالش بهم ریخت و نشسته بود و سرش پایین بود فکر می‌کرد و رنگش سفید شده بود، من فهمیدم این تازه الآن به فکر افتاده که بعد از مرگ خبری هست یا نیست؟ اولین بار است که دارد جدی به مسئله فکر می‌کند به نظرم وقتی که برای اعدام رفت کمونیست نبود یعنی به امید رحمت خدا رفت. خب این کمونیست است و آن فلان هم این‌طوری. ما همین الآن هم به نظرم طبقه‌بندی درستی نمی‌کنیم. موافقین و مخالفین را، حتی موافقین و مخالفین هم طبقه‌بندی دارند. همین‌طوری کلی می‌گوییم مثلاً روحانیت! جامعه روحانیت! ما روحانیت نداریم ما روحانیون داریم. منظورم جامعه روحانیت مجمع روحانیون نیست. ما چیز واحدی به نام روحانیت نداریم، ما تک‌تک روحانی داریم. روحانی بیسواد، روحانی باسواد، روحانی بادین، روحانی بی‌دین، باتقوا، بی‌تقوا، یا مثلاً دانشگاهیان این‌طوری! باز دانشگاهی چیه؟ دانشگاهی دزد است، جنایتکار داریم،‌ دانشگاهی آدم داریم. یا می‌گوییم جامعه پزشکان! هنرمندان! هنرمند مثل همین سلحشور – خدا رحمتش کند – متدین، تا آخر دغدغه‌ فیلم‌های دینی دارد، هنرمند دیوث هم داریم! هنرمندان کی‌اند؟ به قول آقای جلالی بگوییم دیاثت که بهتر است. سیره پیامبر(ص) در شناخت دقیق جناح‌بندی‌های مختلف دینی، غیر دینی و ضد دینی، در مدینه شهر به آن کوچکی، و این که با هرکس با قبایل یهود یکی یکی را پیامبر(ص) روانشناسی‌شان را می‌گویند. حتی موردی داریم می‌گوید در این قبیله باز دوتا تیره هستند با فلانی هم صحبت کنید با فلانی هم صحبت کنید. این‌ها خیلی مهم است. من اصلاً به جنبه نبوت و اعجاز و وحی و حضرت جبرئیل(س) کاری ندارم که بعضی‌ها خصومت شخصی با جبرئیل(س) پیدا کردند. قرآن می‌فرماید که پیامبر(ص) هرچه می‌آمد می‌گفت جبرئیل چنین گفت، بعد بعضی‌ها می‌آمدند یا به مسخره می‌گفتند آقا همه این چیزها زیر سر این جبرئیل است! این پیغام‌ها را برای شما می‌آورد ما اصلاً با این جبرئیل مشکل داریم. بگویید میکائیل پیغام بیاورد. که خداوند در قرآن می‌فرماید که «عدوّاً لجبریل» این‌هایی که با جبرئیل مشکل دارند مشکل‌تان با جبرئیل نیست، مشکل‌تان با خدایی است که جبرئیل را فرستاده. این‌ها بهانه است. جبرئیل هم نباشد میکائیل هم بیاورد باز یک بهانه دیگری درمی‌آورید.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha