شبکه افق - 7 اردیبهشت 1400

پاسخ به پرسش هایی در مورد نقش استاد و دانشجو در تولید علم، معرفت شناسی، شبکه توزیع معرفت، حلقه وصل مفاهیم اسلامی و افکار عمومی، معنای علم، علم سکولار و ...

پرسش و پاسخ (14)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

مؤلفه‌های دینی بودن یا نبودن علم چیست؟ تا این مسئله به درستی فهمیده نشود و از زوایه دقیقی به مسئله نگریسته نشود بحث راجع به دانشگاه اسلامی و به طریق اولی راجع به نظام‌سازی نه فقط ناممکن بلکه بی‌معنا خواهد بود. دوستان خواستند راجع به نقش و مسئولیت دانشجویی هم در باب مسئله تولید علم اجمالاً یک صحبتی بشود. از دانشجو و جمع دانشجویی طبیعتاً دستِ‌کم به دو دلیل توقع تولید یا نظریه‌پردازی نیست. یکی این که شما اول راه هستید تا سال‌ها باید آموخت باید با مفاهیم آشنا شد و به تدریج ذهن فعال بشود شقوق مختلف مسئله بیاید با استدلال‌های له و علیه آشنا بشود مبانی دست فرد بیاید آن وقت بتواند اول دیدگاه‌ها را بشناسد و بعد روش بحث را اشراف پیدا کند تا بعد بتواند انشاءالله کسانی از بین این جمع‌ها و طبیعتاً نه همه، بتوانند وارد عرصه تولید علم بشوند. دلیل دوم هم موقت بودن دوران دانشجویی است. تقریباً تمام جمع‌های دانشجویی حتی متعهدترین، پرتلاش‌ترین، فداکارترین‌شان یک دوره چند ساله بیشتر ندارند تشکل‌های دانشجویی بطور طبیعی و ذاتی سیال هستند حداکثر توقف بچه‌ها در این تشکل‌ها دو سال – سه سال، حالا چهارسال که معمولاً هم نمی‌شود تا مقدمه و مؤخره و امتحانات و گرفتاری طبیعتاً نمی‌گذارد. با توجه به طبع دوران دانشجویی و فعالیت‌های دانشجویی دو – سه‌تا عرصه بسیار مهم دیگر هست که اگر این عرصه‌ها فعال نباشد هرچند هم فرضاً نظریه‌پردازی و تولید علم شده باشد در عرصه تمدن‌سازی اسلامی فایده‌ای ندارد چون درست توزیع نشده، درست منتشر و شناخته نشده است. شاید وظیفه هم واقع‌بینانه و هم فوق‌العاده مهم و اصلی برای فعالیت‌های دانشجویی، جمع‌های دانشجویی و تشکل‌های دانشجویی مثل شما که در حوزه معرفت‌شناسی اسلامی و آشنایی با معارف اسلامی که اولی بر دومی به لحاظ رتبه مقدم است گرچه دومی مقدم بر اولی است به لحاظ ارزش و نتیجه؛ و می‌خواهید روی شناخت درست علمی دینی و مفهوم آن وقت بگذارید که علم دینی به چه معنایی داریم و به چه معنا نداریم؟ در این عرصه، دو- سه‌تا مأموریت فوق‌العاده مهم هست که فقط شما از پس آن برمی‌آید یعنی امثال شماها از پسِ آن برمی‌آیید اگر نکنید بر زمین می‌ماند.

یکی ارتقاء سطح شناخت خود شماها از این مفاهیم است، دانشجویی که فعالیت دانشجویی دارد باید قاعدتاً از بقیه دانشجویان بیشتر چیزی سرش بشود باید یک چیزهایی را بداند، بخواند، بفهمد که بقیه برایش وقت نمی‌گذارند و این بیشتر دارد وقت می‌گذارد. بنابراین مسئله اول، آگاهی خودتان است. فایده دوم نشر این آگاهی‌ها در سطح دانشکده و دانشگاه‌هاست یعنی متفکران اسلامی، قدیم و جدید، بعد از 20- 30- 40 سال کار وارد عرصه می‌شود و در کتابخانه‌ها نباید خاک بخورد. طرف زحمت می‌نشیند 10- 20 سال زحمت می‌کشد چندتا مقاله می‌نویسد کتاب می‌نویسد که محصول کل عمرش هست شب‌ها تا صبح بیدار، کار، زحمت، این می‌شود محصول کارش. بعد یا چاپ نمی‌شود یا چاپ می‌شود و گوشه کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها می‌رود و به شکل یک مقاله‌ای، مجله علمی و اگر مثلاً صد نفر آن مقاله را بخوانند! خب این سرمایه‌ای که تولید شده اگر درست کانال‌کشی نشود و توزیع نشود، بازپروری نشود و معرفی نشود هدر رفته است. هم شما این‌جا هدر می‌روید و هم آن آنجا هدر رفته است. امروز در دنیا در عرصه فرهنگ سازی نقش توزیع درست معرفت از تولید معرفت بیشتر شده و کمتر نیست، خیلی بیشتر است و مهم‌تر است. منظور از توزیع هم، فقط توزیع فیزیکی نیست که یک کسی کتابی و مقاله‌ای نوشته آن را بیاییم تقسیم کنیم و به همه جا برسانیم این ابتدایی‌ترین سطح آن است. توزیعی که داریم از آن بحث می‌کنیم یعنی ترجمه و تبدیل فکرهای تولید شده اسلامی، اجتهادی اسلامی در حوزه نظر و عمل، متناسب با امروز با متدولوژی درست، ترجمه آن‌ها به زبان دانشجویی. تجزیه آن‌ها و بعد ترکیب آن‌ها در قالب نشریات دانشجویی، مقالات دانشجویی، بیانیه‌های دانشجویی، کنفرانس های دانشجویی، تریبون‌های آزاد، این می‌شود توزیع معرفت، و الا آن‌جا اینها می‌پوسد و این‌جا هم دانشجو نمی‌داند باید چه بگوید فقط می‌داند که باید بگوید ولی نمی‌داند چه باید بگوید.

و نکته‌ای که خیلی مؤثر است و اصلاً آن را دست‌کم نگیرید به اصطلاح امروز گفتمان‌سازی است. فضاسازی است. یعنی تا مطالبه دانشجویی نباشد خط تولید به کار نمی‌افتد یا اگر به کار بیفتد خط توزیع درست برقرار نمی‌شود. ببینید تشنگی تا نباشد آب هم که باشد بهترین آب هم که باشد مصرف نمی‌شود. بنابراین وظیفه سوم تشکل‌های دانشجویی ایجاد تشنگی در دانشگاه و افکار عمومی و جامعه است، یعنی یک موج فشار، مطالبه کردن. هم مطالبه فکری که آقا این سؤالات را جواب بدهید، بحث کنید، منتشر کنید اگر یک جایی می‌بینید یک خلأیی یا یک حرف دیگری تولید شده، این‌ها را درست به هم وصل کنید. این کار تشکل‌های دانشجویی است. و الا خط‌تان سقوط می‌کند در حالی که آنجا مهمّات هست و نیرو نیست، این‌جا نیرو هست و مهمّات نیست. در جبهه گاهی از این اتفاقات می‌افتاد. یک خاکریزی بود که مثلاً دو کیلومتر آن طرف‌تر می‌بینید مهمّات آوردند گذاشتند گلوله آر.پی.جی و تیربار، 5تا نیرو آن‌جا هست! ولی مهمات به اندازه 50 نفر است. دو کیلومتر این طرف‌تر 50 تا رزمنده هستند مهمات‌شان تمام شده است! آن‌ها خبر نداشتند این‌ها این‌جایند یک بیسم‌جی این وسط می‌خواست حالا یک فرماندهی شهید شده یا مجروح شده یا بیسیم آن خراب شده، ممکن بود این خط سقوط کند آن‌جا مهمات بود نیرو نبود که بجنگد، این‌جا نیرو هست اما مهمات نیست که استفاده کنند. در هر دو صورت این خط سقوط می‌کند. در حوزه ایدئولوژی و فکر هم خط ایدئوژیکی و فکری ممکن است سقوط کند نه به دلیل این که حرفی برای گفتن نیست بلکه به دلیل این که آن حرفی که هست به موقع و درست شناخته و معرفی نشده، توزیع نشده و عرضه نشده است. یا گاهی کسی حرفی برای گفتن دارد یک آدم ملا و صاحب‌نظری است در حوزه و دانشگاه، 30- 40 سال کار کرده و یک بحثی را دارد، در حوزه حقوق اسلامی بشر، در حوزه الگوی اسلامی خانواده، حوزه غیر اسلامی خانواده چیست، اقتصاد اسلامی و غیر اسلامی چیست، حقوق بشر، فلسفه سیاسی اسلام یا غیر اسلامی، در عرصه‌های مختلف، منتها به زبان تخصصی خیلی فنی نوشته که فقط استادان و دانشجویان همان رشته می‌فهمند باز یک کار توزیع که می‌گوییم شامل همه این‌هاست یک کار علمی و کاملاً محتوایی است. توزیع علم کاملاً علمی است چگونه بتوانی این مطالب را عصاره‌گیری کنی و تبدیل کنی به زبانی که مخاطب دانشجویی عام متوجه بشود. ما الآن یک چنین چیزی کم داریم. به شما بگویم ما الآن یک حلقه وصلی بین معارف انبوه اسلامی که به زبان تخصصی حوزوی و علمایی و فنی نوشته شده و کاملاً پاسخ سؤالات امروز است داریم منتها مشکل انتقال، توزیع و فهم درست و عرضه صحیح داریم. یکی از کارهای بزرگ دانشجویان که خودشان هم در این مسیر رشد می‌کنند، خودتان هم در این مسیر رشد می‌کنید و چیز یاد می‌گیرید، هم محتوا و هم روش، فهمیدن آن‌ها، خواندن آن‌ها و تبدیل این‌ها به این است ما در اقتصاد همین مشکل را داریم. مثلاً می‌گویند بهترین زعفران دنیا زعفران ایران است یا خرمای خوب ایران، برمی‌دارند این‌ها را با بسته‌بندی بد می‌دهند، می‌خرند. بعد می‌روند اسپانیا همین زعفران ما را بسته‌بندی شیک و قشنگ می‌کنند به 50 برابر قیمت می‌فروشند. اهمیت بسته‌بندی این است شما ممکن است بهترین محصول را تولید کرده باشید اما درست بسته‌بندی و عرضه نکردی و به موقع به مصرف کننده نرساندی و به نحو مناسب برای تغذیه او نرساندی! خب از بین می‌رود ، آن از بین می‌رود او هم از گرسنگی می‌میرد آن هم کِرم می‌افتد. اگر ما نتوانیم این حلقه وصل و انتقال را درست فعال کنیم ضربات سنگینی می‌خوریم در حالی که می‌توانستیم نخوریم. پیروزی‌های بزرگی را از دست می‌دهیم در حالی که می‌توانستیم به دست بیاوریم و از دست ندهیم. پس ببینید تولید علم و نظریه‌پردازی کار آسانی نیست حتی بین کسانی که 30- 40 سال زحمت می‌کشند از هزار نفرشان یکی دو نفر می‌توانند این کار را بکنند چون کار آسانی نیست اگر قرار بود این همه کار انبوه تولید نظریه داشته باشیم دیگر انبار کم می‌آوردیم خود انبارگردانی نظریات می‌دانید چقدر هزینه دارد؟ بنابراین آن یک سطح کار است و مهم‌ترینش هم نیست به لحاظ تأثیر اجتماعی. آن هم مهم است. یک بخش مهم دیگر است. پس تشکل دانشجویی چون اولاً موقتی است، ثانیاً هنوز احتیاج به ذخیره‌سازی معرفتی دارد، تولید علم در عرصه‌های مختلف به معنای دقیق کلمه، یک کار دانشجویی ممکن است نباشد، حتی یک کار اکثر اساتید هم نیست اما دو – سه‌تا کار بزرگ دیگر هست که این‌ها بسیار مهم است، بسیار باارزش است، بسیار علمی است، بسیار ضروری است 1) ارتقاء درک دینی علمی و معرفتی دینی خود دانشجویان. تغذیه خودتان. 2) انتقال درست این مفاهیم، توزیع درست آن‌ها در عرصه‌های دا نشجویی و مطبوعات و روشنفکری و کشاندن آن‌ها به رسانه‌ها، یعنی یک بحث فنی تخصصی دقیقی را، یا حتی یک بحث مُغلق با یک زبان خیلی مفهوم برای توده‌های دانشجویی نباشد ترجمه محتوایی کردن، تبدیل آن‌ها از آن حالت نیمه خام به حالت پخته‌ای که مخاطب پخته‌خوار شما بخورد. می‌دانید مثل چیست؟ مثل این که آشپزخانه غذایی را طبخ کرده باشد ولی کسانی نباشد که این غذا را بیاورند سر سفره جلوی میهمان بگذارند! میهمانی این‌جا از گرسنگی نشستند و هی زیر لب فحش می‌دهند بعد هم گرسنه بیرون می‌روند و غذاها هم آن‌جا خراب می‌شود. این خیلی کار عظیمی است اگر نباشد همه چیز نابود است کل این میهمانی و ضیافت بهم می‌ریزد. رشد خود دانشجو، توزیع درست آن علم و معارف اسلامی تولید شده، از آثار متفکران اسلامی که در همین 60- 70 سال زحمت کشیدند کسانی که در این عرصه‌ها کار کردند این‌ها را خود شماها باید بخوانید و مسائل را بفهمید، درست هم بخوانید. خیلی‌ها را می‌بینم که مثلاً بچه‌ها سؤال می‌کنند می‌گویم برو آن کتاب را بخوان، می‌گوید خواندم، می‌گویم اگر درست خوانده باشی اصلاً این سؤال را نمی‌کنی چون کل آن کتاب آمده به این سؤال جواب داده، چطور خواندی و نفهمندی؟ درست خواندن و دقیق خواندن و بعد انتقال درست این مفاهیم با زبان دا نشجویی در قالب قصه، رمان، نمایشگاه‌های مختلف، کنفرانس، تریبون دانشجویی، اصلاً خود دانشجو هم درست رشد می‌کند. ما خودمان قدم‌های اول‌مان را همین‌طوری برداشتیم. هرکسی قدم‌های اولش را باید همین‌طور بردارد تا آخر عمر باید این‌طوری قدم‌هایش را بردارد ما تا آخر عمر باید چیز یاد بگیریم. تا آخر عمر بزرگترین افتخار امثال بنده این است که تا آخر عمرمان چیز بخوانیم یاد بگیریم و 3) فضاسازی در دانشگاه، ایجاد مطالبه و گفتمان. یک وقت جریان‌های مخالف می‌آیند گفتمان درست می‌کنند که آقا مزخرف است اصلاً تمدن اسلامی چیست؟ انقلاب اسلامی چیست؟ تولید علم چیست؟ نظریه‌پردازی چیست؟ علم اسلامی و غیر اسلامی چیست؟ وقتی فضا را آن‌ها بگیرند این وسط کسی جرأت نمی‌کند فکر بکند او هم که فکر کرده جرأت نمی‌کند که حرف بزند. این‌ها می‌روند به حاشیه و آن‌ها به متن می‌آیند. ولی وقتی شما مدام این گفتمان را دامن بزنید مطالبه کنید، خودتان توزیع کنید، بحث کنید، جلسه بگذارید، بیانیه بدهید به لحاظ ساختاری نهادهای مسئول را زیر فشار قرار بدهید، وزارت علوم چه شد، دانشگاه آزاد در این قضیه چه شد، پیام نور چی شد؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی چی شد؟ و از این قبیل. این فضا را می‌سازد. شیب را به این سمت می‌آورد. این از این مسئله، که چه باید کرد شماست به عنوان تشکل‌های دانشجویی و بچه‌های متعهد دانشگاه‌ها که همیشه در تمام ادوار تاریخ دانشگاه‌ها یک جمع‌هایی که جمع‌های هدفی، ایدئولوژیک، معتقد و اهل مطالعه و فکر بودند و وقت بیشتری خواستند روی این کارها بگذارند این‌ها همیشه کار کردند. این را بدانید هر کار در دانشگاه‌ها شده این‌طور جمع‌ها کردند. اکثریت دانشجویان و اساتید، معمولاً در این نخ‌ها هیچ وقت نبودند الآن هم نیستند. همان دهه اول انقلاب دهه 60 هم این خبرها نبود. دهه‌های اول انقلاب هم یک اقلیتی بودند که دنبال این کارها بودند اکثریت دنبال زندگی‌شان بودند. الآن تازه آن اقلیت خیلی زیاد شده است یعنی جمع‌های امثال شما الحمدلله خیلی شدند دهه 60 کم بودند. در بعضی از دانشگاه‌ها بچه‌ها بودند باید جلوی کل آن سیاهی لشکرها می‌ایستادند و می‌ایستادند. کتاب می‌خواندند، زحمت می‌کشیدند، جلسه می‌گذاشتند، جلسات پرسش و پاسخ می‌گذاشتند، خودشان کنفرانس می‌گذاشتند، مقاله می‌نوشتند، مجله دانشجویی درمی‌آوردند، بیانیه می‌دادند، عقب نمی‌رفتند. فضا را باید به این سمت برد و این مطالبه را زنده نگه داشت.

و اما راجع به مدل زندگی، یا تمدن‌سازی و نظام‌سازی دینی و غیر دینی که به چه معناست که به شمول اقتصاد، سیاست، حقوق، تعلیم و تربیت، نظام رسانه‌ای، نظام آموزشی و پژوهشی، به شمول همه این‌ها، همه این‌ها ارکان تمدن‌سازی هستند. علم اگر علم است چه موضوع آن طبیعت و جهان هستی باشد بخصوص طبیعت در عرصه علوم تجربی، و چه عرصه آن انسان باشد. یعنی چه علوم طبیعی و چه علوم انسانی،‌ همه علوم به شمول همه آنچه که امروز علم و علوم خوانده می‌شود در ادبیات دانشگاهی در پارادایم حاکم در دانشگاه‌های فعلی دنیا، طبیعت‌شناسی و انسان‌شناسی این‌ها به چه معنا به دینی و غیر دینی قابل تقسیم است و به چه معنا قابل تقسیم نیست؟ به معنای لغوی کلمه قابل تقسیم نیست. یعنی علم به مفهوم کاشف به صفت کاشفیت از واقع، علم تقسیم به دینی و غیر دینی نمی‌شود برای این که واقعیت و کشف واقعیت، درک واقعیت به چه معنا دینی و غیر دینی است؟ علم و درک، یا هست یا نیست، یا علم است یا جهل است یا مشکوک است. این‌جا ما فقط علم صادق و علم کاذب داریم. علم به معنای لغوی یعنی کاشف از واقع تقسیم نمی‌شود به دینی و غیر دینی، تقسیم می‌شود به درست یا نادرست. اما یک معنای دوم داریم و آن این است که آیا علم به معنای مجموع بسته‌هایی که به نام علم در آکادمی‌ها و دانشگاه‌های دنیا امروز عرضه می‌شود آیا آنچه که به نام علم دارد عرضه می‌شود به لحاظ منطقی مساوی با علم است به معنای لغوی؟ یعنی علم اصطلاحی همان علم لغوی به معنای کاشف از واقع است؟ این است که قابل تردید است. بخش‌هایی از آنچه که در این بسته‌ها به اسم علم به بشر عرضه می‌شود علم نیست یعنی کاشف از واقع نیست تصورات و ایده‌ها و القائات ایدئولوژیک بلادلیل است و ناشی از یک نوع نگاه خاص به این عالم است که به نفع آن نگاه استدلالی وجود ندارد. بخش‌هایی هم از علم است که کاشف از واقع است به معنای دقیق و لغوی کلمه علم است ولی امروز به معنای اصطلاحی در این بسته‌هایی که به نام علم در جهان و در دانشگاه‌ها و در آکادمی‌ها عرضه می‌شود قرار ندارد در این‌ها به عنوان علم به حساب نیامده است. این‌ها علم دانسته نمی‌شود و علمی دیده نمی‌شود. پس بین علم اصطلاحی، یعنی بسته‌هایی که به نام علم موضوع آموزش در دنیای امروز هستند با علم به معنای واقعی و درست کلمه،‌ یعنی کاشف از واقع، به لحاظ منطقی نسبت آن چیست؟ عموم و خصوص من‌وجه است. یعنی چه؟ یعنی یک بخش عظیمی است که مشترک بین هردو هست، هم ما می‌گوییم علم است هم این‌ها می‌گویند علم است. بخش مهمی از همین علوم تجربی و ریاضی. یک بخش مفاهیمی است که در این اصطلاح امروز علم حساب نمی‌شود در حالی که حقیقتاً علم است یعنی کشف واقع است. شناخت انسان است. شناخت عالم است.

سوم یک بخشی در این سیستم علم حساب می‌شود در حالی که حقیقتاً به لحاظ معنای کلمه، کاشف واقعی نیست اصلاً علم نیست. ایدئولوژی‌های مختلف مادی است که با پوشش علم به خورد ما داده می‌شود. حالا این‌ها عمدتاً در حوزه‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی بیشتر قابل فهم برای دوستان است تا حوزه‌های دیگر. پس به لحاظ نظری علوم نظری داریم، علوم عملی داریم، بدون تفاوت از این جهت، وقتی که می‌گویید علم آیا دینی یا غیر دینی دارد؟ یعنی طبیعت‌شناسی و انسان‌شناسی دینی و غیر دینی معنا دارد یا نه؟ جواب این است که علم بماهو علم، علم به معنی لغوی و دقیق کلمه، به معنای کشف واقعیت، نه؛ دینی و غیر دینی ندارد. دینی‌ها همه‌اش دینی است. یک وقت می‌گویید علم اصطلاحی به معنای بسته‌هایی که به نام علم در آکادمی‌های جهان عرضه می‌شود و ترجمه می‌شود آن‌ها چرا دینی و غیر دینی دارد. به چه معنا؟ حالا این معنا را توضیح بدهیم از جمله من این‌جا به یکی دوتا از خصائص آن اشاره می‌کنم البته نکات و توضیحات دیگری هم دارد.

برای مرزگذاری و تفکیک بین این دو معنا از علم، که این‌جا جای محور دوم، محوری است که قابل تقسیم هست. ساختارهای علمی و نظام‌های آموزشی به دینی و غیر دینی، یا دینی و سکولار؛ بعضی ممکن است به این قضیه توجه نکنند و فکر کنند که آنچه که در این بسته‌های علمی در سطح دنیا دارد مطرح می‌شود صددرصد بدون کم و زیاد این‌ها مطلقاً و دربست ادامه همان علمی است که مثلاً‌ در قرن 9 و 10 میلادی، 11، 12، 13، 14 و حتی 15 میلادی در جهان اسلام در عرصه‌های مختلف علوم تولید می‌شد همین فیزیک، شیمی، پزشکی، ستاره‌شناسی، جانورشناسی، گیاه‌شناسی، جراحی، پزشکی، مکانیک، فیزیک و شیمی که همه این شروع علوم تجربی در تمدن اسلامی بود و چند قرن ترجمه و انتقال آن به جهان اروپا، جرقه این‌ها را زد. بعضی از متفکران اسلامی توجه دادند که درست است شروع این‌ها همان‌ها بود اما یک وقتی اشتباه نکنید که فکر کنید این بسته‌های علمی لزوماً و عیناً همان بسته‌های علمی و تداوم آن‌هاست. یعنی این همه چیز راجع به علم می‌نویسید، تقدیس می‌کنیم و آیه و روایت می‌آوریم که علم چیست، طلب علم، فریضه است یا دنبال علم که می‌رویم انگار پایمان را روی بال ملائک گذاشتیم، انگار نه، واقعاً گذاشتیم. این‌ها به یک معنا در آیات و روایات اسلامی تقدیس علم است. بالاتر از تشویق به علم است. می‌رود به سمت تقدیس علم؛ به حدی که در روایت می‌گوید در راه کسب یک علمی که مفید به حال دنیا و آخرت خودت و جامعه‌ات هست حتی اگر کشته بشوی شهید هستی، می‌ارزد به دنبال آن بروی «ولو بِخَوض لُجَج» یعنی در عمق گرداب‌ها به دنبال علم بروید یا اگر خون‌تان در این راه ریخت عیب ندارد بروید. این یعنی تقدیس علم. آن وقت صحبت این است که کدام علم دارد تقدیس می‌شود؟ به لحاظ موضوعی نمی‌گویم. چون به لحاظ موضوع هم طبیعت‌شناسی، هم انسان‌شناسی، هم خداشناسی، همه این‌ها علم هستند و در روایات ما به همه این‌ها توصیه شده است کسی فکر نکند وقتی می‌گویند علم مقدس یا علم دینی، فقط مثلاً فقه و تفسیر و علم و حدیث است، فقط آن‌ها نیست. همین علوم طبیعی هم همین است، علوم تجربی و علوم ریاضی هم هست. تمام علومی که در روایات امام صادق(ع) و حضرت رضا(ع) هست تمام علوم و صنایع، - اصلاً در روایات مکرر تعبیر صنعت هست – هم علم و هم تکنولوژی، همه علوم و صنایعی که برای تشکیل یک جامعه اسلامی یعنی جامعه‌ای که فقر نیست، فلاکت نیست،‌ ذلت نباشد، وابستگی نباشد، تحقیر نشود، ذلیل نباشد، اخلاقی باشد، معنوی باشد، اخوت باشد، آرامش در آن باشد، استرس و اضطراب در آن کم باشد،‌ این مشخصاتی است که برای جامعه اسلامی می‌آورند خیلی بیشتر از این‌هاست. این‌ها چندتایش است. هر علم یا صنعت و تکنولوژی‌ای که برای رساندن جامعه و امت به این سمت مفید باشد آن علم دینی است و واجب است گاهی آموختن آن واجب می‌شود بنابراین آن علم هم مقدس می‌شود. یعنی ممکن است شما علم تجربی دارید می‌خوانید ولی این مشمول آن روایات هست. چون بسته به هدف است، انگیزه و هدف، همه این‌ها دینی و مقدس می‌شود، البته همه این‌ها باید به هم وصل باشند جدا جدا نه. یعنی یک کسی نباید پزشکی یا مهندسی یا بازرگانی بخواند و ارتباط آن را از تعریف توحیدی از انسان و عالم و سود و ضرر قطع بکند. این علوم همه باید در ارتباط با هم و نهایتاً منشأ و غایت آن به آن علم الهی و وحی برگردد. همه این علوم و آزمایشگاه‌ها کارگاه‌ها، آموزشگاه‌ها باید قرآن‌مرکز و قرآن محور باشد، همه به هم برگردد آن وقت همه این‌ها مقدس می‌شود. همان تکنولوژی‌اش هم مقدس می‌شود، تکنولوژی‌ای که به نفع عدالت باشد، علم یا فنی که به نفع عدالت است، به نفع گسترش اخلاق و رحمت است، به نفع در مبارزه با فقر و فلاکت و عقب‌ماندگی است، به نفع گسترش اخلاق است نه علیه اخلاق؛ نه تکنولوژی مواد مخدر و تکنولوژی پرنو و سکس، تکنولوژی‌ای که گسترش بهداشت، گسترش علم، گسترش فضیلت اخلاقی، گسترش روابط انسانی، چطور همه ابزار به حلال و حرام تقسیم می‌شوند؟ صنعت و تکنولوژی هم همین‌طور است، ذاتاً حرام نیست، ذاتاً واجب نیست، بسته به کارکرد آن دارد. در فقه، فقهای ما می‌گویند در معامله و مکاسب ابزار و آلاتی که خرید و فروش می‌کنید سه دسته است، یا فقط در مسیر حرام است، یعنی یک ابزارآلاتی است حالا شما تعمیم بده بگو صنعت یا فنی است، یک مهارتی است که فقط به درد صدمه زدن به بشر می‌خورد، مثلاً تجسس در حریم خصوصی مردم، آبروریزی افراد، گسترش دروغ، گسترش خیانت، گسترش شکاف‌های طبقاتی، فروپاشی خانواده، هر علم و فن و صنعت و تکنولوژی‌ای که در این مسیر عمل می‌کند فقط در این مسیر حرکت کند حرام کند، اما به عکس، اگر علم و تکنولوژی و صنعتی است که در مسیر ارزش‌های اسلامی حرکت می‌کند آن علم نه این که مشروع است بلکه گاهی واجب می‌شود. مثلاً فقهای ما می‌فرمایند فرض بفرمایید اگر در یک جامعه اسلامی طبیب و پزشک نداری بر همه واجب عینی است که بروند پزشک بشوند تا منبه‌الکفایه، یعنی به قدر کافی داشته باشی، فرق واجب کفایی و عینی تا قبل از خودکفایی، فرقی نیست بین آن‌ها بر همه واجب می‌شود. مثلاً واجب می‌شود خانم‌ها معلم شدن برای دختران، واجب می‌شود پزشک داشتن برای خانم‌ها، پرستار شدن برای خانم، خب یک امر اسلامی است اسلام می‌خواهد که حریم زن محفوظ باشد که مجبور نباشد به خاطر بهداشت و درسش و کارش، مثلاً خودش را به ده تا و صدتا مرد دیگر عرضه کند. بنابراین یک وقتی می‌بینید در آن جامعه، خواندن آن علم و تخصص واجب شد مثل نماز. راجع به همه صنف‌ها همین‌طور است اگر در یک آبادی نانوایی کم باشد واجب کفایی است که بروند نانوایی یاد بگیرند. قصابی است، کشاورزی است، امت اسلامی وابسته شده در یک رشته‌ای در برابر دشمن، واجب کفایی می‌شود که بروید یاد بگیرید. الآن برای ماهواره‌ها، ماهواره‌های ایران را همین رسانه‌های برون‌مرزی ما را یا پارازیت ول می‌کنند یا می‌خواهند قطع کند از آن طرف خودشان هرکاری بخواهند با رسانه‌ها می‌کنند، گسترش ضد اخلاق و خط براندازی و... خب تو دستت بسته است یک مرتبه می‌بینی شرعاً واجب شد در تکنولوژی این قضیه کار بکنی و کشور خودکفا بشود و بتوانی به فضا ماهواره بفرستی. خب این واجب می‌شود. همین تکنولوژی واجب شرعی می‌شود مثل نماز.

×××

سؤال: فرمودند سیر مطالعاتی عمیق در زمینه‌های مختلف در کنار کتب درسی که بین راه مأیوس نشویم.

جواب استاد: بین راه که مأیوس می‌شوید مربوط به تنبلی‌هایتان است، مأیوس شدیم یعنی چه؟ یکی از رفقایمان خیلی جبهه می‌آمد و سه – چهار سال آخر اصلاً نمی‌آمد بچه‌ها پرسیده بودند چرا منطقه نمی‌آیی؟ گفته بودند آدم را مأیوس می‌کنند. مگر آدم را مأیوس می‌کنند؟ خود آدم مأیوس می‌شود! مثل این که از بیرون کسی می‌آید به زور مأیوس می‌کند، یک مرتبه می‌گوید آهان مأیوسش کردیم. مأیوس کردن نداریم مأیوس شدن داریم. مأیوس شدن هم یعنی کم آوردی! به لحاظ روحی، فکری و اعتقادی کم آوردی و رهایش کردی، ما را مأیوس کردند! حالا این‌جا فرمودید که چه کار کنیم در بین راه مأیوس نشویم؟ یک راه دارد برای این مأیوس نشوید و آن این است که مأیوس نشوید.

سؤال: فرمودید باید تاریخ علم و تمدن تغییر دهیم.

جواب استاد: من نگفتم تغییر بدهیم من گفتم این تاریخی را که این‌ها در قرن 19 نوشتند این تاریخ جعلی و یک طرفانه و متأسفانه دروغ است نه این که همه‌اش دروغ است بین آن دروغ زیاد است. یک علم و تاریخ تمدن درست که سهم همه ملت‌ها و تمدن‌ها از جمله سهم مسلمین در همین علوم و تمدن واقع‌بینانه گفته بشود این باید نوشته بشود. خب این هم تحقیق و زحمت می‌خواهد.

سؤال: فرمودند ایدئولوژی غرب می‌گوید اخلاق و پیشرفت نسبی است، با توجه به این نسبی بودن عملاً هر گونه رفتاری را توصیه می‌کنند.

جواب استاد: ببینید عملاً را با نون نوشتید! این‌ها برای این است که مطالعه نمی‌کنید کتاب نمی‌خوانید. سؤالش سؤال مُتنتنی است اما این برادر یا خواهرمان عملاً را با نون می‌نویسی؟

ادامه سؤال: می‌گوید با توجه به این نسبی بودن عملاً هر گونه رفتاری را توصیه می‌کنند و می‌گویند که مثلاً – باز مثلاً را با نون نوشته – و می‌گویند که مثلاً امروز برای پیشرفت، آزادی مطلق جنسی لازم است تجربه و تاریخ هم که این را اثبات کرده است!

جواب استاد: خب تجربه و تاریخ اثبات کرده است که آزادی جنسی برای پیشرفت لازم است؟ کجا اثبات کرده است؟ کجا چنین چیزی را اثبات کرده است؟ مثلاًنی! چه ارتباط منطقی و نظری بین لاابالی‌گری جنسی، فساد اخلاقی با پیشرفت اقتصادی است؟ به لحاظ منطقی چه ملازمه‌ای است، اتفاقاً در عکس آن ملازمه است. چون آن‌هایی که دارند در آزمایشگاه‌ها و کتابخانه کار می‌کنند آن کسی نیست که تمام حواسش به پایین تنه‌اش است. اصلاً آن‌ها یک تیپ دیگری هستند این تیپ‌هایی که معمولاً علم را در عرصه‌های مختلف در شرق و غرب عالم پیش بردند معمولاً آدم‌هایی اهل فساد نیستند، آن‌هایی که در فیلم‌ها می‌بینید در کاباره‌ها می‌رقصند و عرق می‌خورند آن‌ها دانشمندان‌شان نیستند آن‌ها الوات و الاف‌ها هستند و الا آدم حسابی‌هایی که در عرصه‌های مختلف کار علم را پیش بردند بروید زندگی‌هایشان را ببینید و بخوانید که اتفاقاً اکثرشان اهل این مسائل نیستند. اکثرشان اصلاً ملحد نیستند. دانشمندان درجه یک تاریخ، بین‌شان ملحد که اصلاً خدا و اخلاق و این چیزها را قبول ندارد تقریباً نیست. خیلی کم اسثنایی است. من الآن که دارم می‌گویم جز دو – سه نفر را یادم نمی‌آید. اکثراً آدم‌هایی هستند که خدا را قبول دارند، بسیارشان در کنار حرف‌های علمی و تکنیکی‌شان حرف از اخلاق و معنویت و انسانیت زدند. همین چهره‌های برجسته‌ای که شما در شرق و غرب عالم می‌شناسید بروید ببینید. کسی که تمام حواسش فساد اخلاقی است این دیگر فرصت و حال این که بنشیند روی یک موضوعی ده ساعت فکر کند و متمرکز شود اهل این حرف‌ها معمولاً نیستند. همین‌جایش هم همین‌طور است. شما بین خودتان، بچه‌هایی که بیشتر اهل درس و مطالعه و کار هستند چنددرصدشان اهل این کارها هم هستند؟ اکثرشان نیستند. آن‌جا هم همین‌طور است، همه جای دنیا همین‌طور است. چنین ملازمه‌ای وجود ندارد. آن‌هایی که کارهای موفق می‌کنند غالباً آدم‌هایی هستند که اتفاقاً تمام عمرشان معمولاً وقت مفیدش را برای کار علمی‌اش، ریاضی‌اش و پزشکی‌اش می‌گذارد. عمده وقتش و حواسش در این کارهاست. این که می‌فرمایید تاریخ این را اثبات کرده، کجا این را اثبات کرده؟ تاریخ خلاف آن را اثبات کرده است. در تمدن اسلامی بروید ببینید بزرگترین فیزیکدانان، شیمی‌دانان، ستاره‌شناسان، فضاشناسان، گیاه‌شناسان اسلامی که این تمدن جدید روی دوش آن‌ها ساخته شد و غرب آمد روی شانه آن‌ها ایستاد و با استفاده از زحمات آن‌ها این تحولات 200 سال اخیر را انجام داد، اکثر قریب به اتفاق این‌ها، شاید همه‌شان نه فقط مسلمان و مؤمن هستند، اصلاً دانشمندان اسلامی‌اند یعنی طرف هم فقیه است هم مفسّر قرآن است هم عارف است و هم فیزیکدان است. پس نه به لحاظ نظری و نه به لحاظ تاریخی این حرف درست نیست.

سؤال: چگونه می‌توان استدلال کرد در رابطه با نسبی نبودن این‌ها یا این که اخلاق یا پیشرفت نسبی‌اند؟

جواب استاد: پیشرفت که حتماً نسبی است و اخلاق هم نسبی بودن یا نبودن را باید درست معنی کنید. همین کتاب‌هایی را که گفتم اگر بخوانید مفهوم نسبی بودن و نبودن اخلاق را درست متوجه می‌شوید. اخلاق نسبی است به یک معنا بله، بروزات اخلاقی ممکن است نسبی و شخصی باشد، فرهنگی باشد، اما آن صرفاً بروز بعضی از مسائل اخلاقی است و الا در منطق الهی، اخلاق اگر نسبی باشد، وقتی گفتی اخلاق کلاً نسبی است یعنی گفتی اخلاق کلاً وجود ندارد. چون وقتی گفتی اخلاق فقط شخصی است، یعنی هرچه که جنابعالی می‌فرمایید اخلاقی است در نظر ایشان غیر اخلاقی است آن چه که شما می‌گویی اخلاقی در نظر بنده غیر اخلاقی است پس اخلاق کجاست؟ به این معنا یعنی چه؟ اخلاق به کدام معنا نسبی است به کدام معنا غیر نسبی است؟ این‌ها را باید همین مطالعات را داشته باشید تا متوجه شوید. این که در غرب، چون اخلاق نسبی بوده پیشرفت کردند چنین حرفی نیست.

سؤال: فرمودند که همانگونه که می‌دانید در زمان آقای خاتمی بود در ماجرای 11 سپتامبر، به ملت ما لقب تروریسم دادند در حالی که در آن زمان هیچ مقاومتی هم در برابر آمریکا و غرب نمی‌شد. چرا ملت ما را چنین ملتی در بین کل دنیا ارائه داده‌اند.

جواب استاد: کی؟ اگر منظورتان آن زمان است بروید از خودشان بپرسید! ولی این حرف درست است که هر زمانی که شما بیشتر کوتاه می‌آیید تصور نکن که آن‌ها بیشتر به شما احترام می‌گذارند! این تجربه تاریخی ملت ماست در این 200 سال اخیر. هرجا کوتاه آمدی و گفتی آقا غلط کردیم شما آقایید، شما سرورید! این‌ها دوتا لگد اضافی هم زدند و ده قدم جلوتر آمدند! هرکجا محکم جلویشان ایستادی حرف‌هایشان را عوض کردند و عقب رفتند. امام(ره) می‌گفت این‌ها مثل سگ هستند، سگ‌هایی که دنبال‌تان می‌کنند گازت هم می‌گیرد ولی اگر بایستی و احساس کند که ایستادی آن هم می‌ایستد! بعد تو برو جلو آن می‌رود عقب. این‌ها سگ‌اند اخلاق سگی دارند باید با این‌ها این‌طوری رفتار کرد. هر جا امتیاز دادند جایی بوده که مقاومت کردید. هرجا توی سرمان زدند جایی بوده که مقاومت نکردیم. این قانون آن‌هاست. این‌هایی که می‌گویند به آمریکا تسلیم شویم بعد پیشرفت می‌کنیم مشکلات حل می‌شود اصلاً چنین چیزی نیست مگر این مصر، 30 سال تسلیم این‌ها نبود؟ یکی از بدبخت‌ترین و فقیرترین ملت‌هاست. آن روز می‌گفتند 45 درصد جمعیت آن زیر خط فقر هستند و میلیون‌ها آدم کنار خیابان‌ها می‌خوابند! در همان منطقه قبرستان در قاهره، دوستان ما رفته بودند دیده بودند و عکس آن‌ها را هم آورده بود. گفت اصلاً این‌جا بعضی از توی همین قبرستان کنار خیابان به دنیا آمدند و بعضی‌ها هم همین‌جا مردند. خب این مصر که 30 سال دست شما بود کدام پیشرفت؟ ایران که زمان شاه کاملاً‌ تحت اختیار مستشاران آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی بود. فساد هم که بود - که دوست‌مان می‌گویند آزادی جنسی باعث پیشرفت می‌شود – خب زمان شاه که این‌ها بود، زمان شاه بنده 13 – 14 ساله بودم خیلی سن من طوری نبود که این چیزها سرمان بشود! طرف می‌گفت سن‌مان در حدی نبود که این‌طور توفیقات را داشته باشیم! زمان انقلاب من 13- 14 ساله بودم ولی من کاملاً یادم می‌آید ما مدرسه راهنمایی می‌رفتیم، شما می‌گویید ‌آزادی جنسی پیشرفت می‌آورد! خب ایران قبل از انقلاب که معلوم است چقدر بدبخت بود. یک کشور حقیر درجه 4. حاکمانش نوکر آن‌ها که امام(ره) می‌گفت اگر ماشین آمریکایی بزند مرجع تقلید شما را یا رئیس ارتش شما را زیر بکند کسی حق ندارد به او حرف بزند ولی اگر شما یک سگ آمریکایی را زیر بگیرید حساب‌تان را می‌رسند. دیگر از این ذلت بالاتر و عقب‌ماندگی و بدبختی بدتر! این خیابان‌ها و این جاده‌ها و این برق‌ها و روستاها را که می‌بینید هیچ کدام این‌ها این خبرها نبوده، بروید فیلم‌های زمان شاه را پیدا بکنید، فیلم‌هایی که از توی خیابان‌ها بود، یک وقت دلم می‌خواهد تلویزیون این‌ها را پخش کند که مردم ببینند خیابان‌ها و شهرها به چه شکل بوده! خب این زمان که از زمان عقب‌ماندگی این‌طور بودیم. حکومت هم که صددرصد تسلیم غرب و ضد اسلام بود. فساد اخلاقی هم بوده خیلی زیاد بود، کدام پیشرفت؟ خب پس فساد اخلاقی بود، آزادی جنسی بود، مشروب‌فروشی و خانه‌های فحشا هم که همه جا بود. همین شهر ما مشهد که شهر مذهبی امام رضا بود خیابان ارگ آن، دو- سه‌تا خیابان بود که ما می‌شنیدیم مسلمان‌ها از این خیابان‌ها نمی‌رفتند متدینین از آن خیابان‌ها رد نمی‌شدند برای این که آن خیابان با فاصله پیاده 10 دقیقه تا حرم، یک ربع تا حرم بود آن خیابان فاحشه‌خانه و مشروب‌فروشی بود. یک بخشی از تهران را که می‌دانید یک بخشی از شهر خانه فحشا بود، شهرهای شمالی تا بابلسر، تا رشت، تا بندر انزلی، که همان پهلوی بود توی خیابان‌ها مرد و زن‌ها لخت می‌آمدند نه فقط کنار ساحل، کنار ساحل که عادی بود، می‌آمدند توی خیابان‌های شهر که شما با ماشین از خیابان رد می‌شدی توی خیابان لخت بودند! و توده مردم سنتی و مذهبی بودند ولی شما به سختی باید یک رستوران پیدا می‌کردی که مشروب در آن نباشد. یعنی غذا که می‌آوردند به جای نوشابه برای شما مشروب می‌آوردند! خب پس آزادی جنسی و فساد که این طور بوده، که اگر کسی دوست دختر یا دوست پسر نداشت مسخره‌اش می‌کردند، معلم‌ها با هم، شاگردها با هم، همه چیز بود! سینماها فیلم‌های فاسد می‌آوردند، تلویزیون‌ها هنوز توی جامعه ما رایج نبود، تلویزیون کم داشتند، خب کدام پیشرفت؟ چطور می‌گویید ملازمه اخلاقی است بین آزادی جنسی و پیشرفت؟ من نمی‌فهمم بر چه اساسی دوست‌مان این را می‌فرمایند؟ خب این واقعیت تاریخی هم ندارد به لحاظ نظری هم این‌طور نیست. بعد به شما بگویم این پیشرفت‌هایی که الآن در دانشگاه‌های ما دارد می‌شود بچه‌ مسلمان‌ها مثل شماها اکثراً دارند این کارها را می‌کنند، این درست است یا نیست؟ اکثر بچه‌هایی که الآن دارند اختراعات و ابتکارات می‌کنند اکثراً بچه‌هایی هستند که به لحاظ اخلاقی هم مقید هستند. اقلیت‌اند کسانی که نیستند. آن‌هایی هم که نیستند نه این که ضد اخلاق باشند حالا در محیط این‌طوری تربیت نشدند و الا اکثر آن‌ها هم بچه‌های فاسدی نیستند، عادت‌شان همین است و الا کسی فاسد نیست. اگر قرار باشد یک نسل جوانی یکسره سرش توی دیسکو و کاباره و رقص و دوست پسر و دختر و مشروب و سکس باشد، این نسل نه انگیزه برای مقاومت و مبارزه دارد، جهاد چیه؟ مبارزه چیه؟ پیشرفت علمی چیه؟ ما می‌توانیم چیه؟ تو فقط یک کار می‌توانی کار دیگری نمی‌توانی! این‌ها این‌طوری چیز می‌کردند.

سؤال: فرمودند که با وجود مقاومت ما و گام پیش نهادن ما در عرصه امر به معروف و نهی از منکر، و این جهانی که آمریکا و رژیم صهیونیست می‌کنند، به عبارتی ما دست به صدور ارزش‌های اسلامی مثل مصر و تونس و یمن می‌کنیم در قبال آن، غرب دست به توطئه فریبکارانه در سوریه می‌زند یا مثلاً دست به تحریک اقوام بودایی در میانمار که مسلمانان را در آتش بسوزانند، آیا این امر به معروف و نهی از منکر می‌ارزد؟

جواب استاد: این سؤال را اول از پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و اولیاء خدا بپرسید. بگویید این مقاومتی که کردید به این همه زحمت و مصیبت می‌ارزید؟ این مبارزات به این می‌ارزید که بعد امیرالمؤمنین(ع) را بزنند با شمشیر شهید کنند؟ امام حسین(ع) و اصحابش را در کربلا تکه تکه کنند می‌ارزد؟ مهم این است که ملاک ارزیدن از نظر ما چیست؟ اگر معیار دنیوی است نخیر نمی‌ارزد. ضمن این که با ملاک دنیوی هم ممکن است بگوییم می‌ارزد. بگوییم یک مقاومت کن هزینه بده بعد خودت آقا می‌شوی و دنیایت هم چرب‌تر است. معمولاً این‌ها دنیا هم نمی‌خواهند آن تیپی که می‌گوید مقاومت نکنید دنیا هم نمی‌خواهد دنیای مفت می‌خواهد. چون اهل دنیا هم برای رسیدن به دنیا هزینه می‌پردازند. زحمت می‌کشد. شما فکر می‌کنید غرب، مفتی مفتی در این 150 سال بر دنیا مسلط شد؟ صد برابر ما و شما زحمت کشیدند. چرا فیلم آن مؤثر است برای این که او 5 هزار ساعت مطالعه و کار می‌کند ولی تو روی یک ساعت فیلم، نیم ساعت کار کردی، فیلم آن یک ساعت و نیم است ولی تو نیم ساعت کار کردی، یعنی از این طرفش شما کار کردی! آقا هرکسی سرمایه بگذارد، زحمت بکشد، این‌ها بر اقتصاد دنیا، بر رسانه‌های دنیا، گلوگاه‌های پولی مالی بانکی جهان بیخود مسلط نشدند. بله ظلم کردند، زور گفتند، تجاوز کردند، اما زحمت هم کشیدند. چند وقت پیش‌ها یک خانمی را تلویزیون نشان می‌داد که در آزمایشگاه زیست‌شناسی کار می‌کرد می‌گفت من 30 سال است دارم روی همین بخش کوچک کار می‌کنم! خب این یعنی زحمت. این کسی که سی سال روی یک موضوع دارد کار می‌کند خب این معلوم است بعد استاد من می‌شود. او موفق می‌شود تو شکست می‌خوری. بله می‌ارزد به شرط این که ملاک ارزش‌گذاری روشن باشد. البته عقلانیت هم باید باشد. بعضی ضررها را لازم نیست بکنیم می‌توانیم حسابگرانه عمل کنیم و بعضی از ضررها را هم ندهیم. ولی اگر حسابگری‌تان را کردید، وظیفه‌تان را عمل کردید ولی ضربه خوردید آن ضربه نوش جانت، هم پاداش اخروی دارد و هم تو را قوی می‌کند. و اصلاً کدام ملتی است که بدون هزینه دادن به جایی رسیده باشند؟ هر ملتی آقا شده، هزینه داده آقا شده. دنیا هم بخواهید باید زحمت بکشید. مگر این‌هایی که پولدارند مفت‌خور بودند؟ حالا شما بگو این آقا چطوری ثروتمند شده، می‌گویید دزدی کرده، رشوه گرفته، دروغ هم گفته، حق کی را هم خورده، خب حالا فرض کنید این کارها را کرده، بعضی‌هایشان که نکردند، آن‌هایی که کردند فقط همین بوده؟ فقط دزدی بوده؟ یا زحمت هم کشیده، حرام هم خورده، حلال هم خورده، زحمت هم کشیده، ‌هر دویش را ببین بعد ارزشگذاری کن!

سؤال: اگر پیشرفت برای آسایش واقعی نیست پس برای چه امری، انگیزه پیشرفت وجود دارد؟

جواب استاد: چه کسی گفته برای آسایش واقعی نیست؟ ما داریم می‌گوییم برای آسایش واقعی هست منتها بحث این است که آسایش واقعی، فقط آسایش مادی نیست. اگر فقط لذت مادی نباشد ما از کجا انگیزه بیاوریم؟ این را چه کسی می‌گوید؟ کسی که تفکر مادی دارد. بله با تفکر مادی اگر یک کاری برای شما هیچ لذت مادی ندارد شما انگیزه‌ای برای آن کار ندارید. فرض این است که ما گفتیم پیشرفت مادی اما با انگیزه معنوی. نمی‌شود چون همان رفاه مادی هم هدف است آن هم جزئی از انگیزه است اما همه انگیزه نیست.

سؤال: فرمودند اگر پیشرفت برای سربلندی اسلام هم باشد نتیجه‌اش راحتی باید باشد که در جبهه اسلام راحت‌تر بجنگیم.

جواب استاد: بله این حرف از یک جهت درست است، از یک جهت هم که یک جوری باشیم هم راحت باشیم هم مبارزه بکنیم نه دیگه! امام(ره) می‌گفت که این را بدانید که نمی‌توانید هم مرفّه بی‌درد باشید هم مجاهد باشید نمی‌شود. آقا نمی‌شود یک جوری بجنگیم که شهید هم نشویم؟ تیرهایش درد نگیرد و اصلاً به ما تیری نخورد ما فقط بزنیم ولی نخوریم! مثل این که با یکی از دوستان صحبت کردیم گفتیم برویم عملیات، پنجشنبه و جمعه تعطیل است برویم یک عملیات استشهادی انجام بدهیم شنبه هم بیاییم سر کارمان. این‌طوری بجنگیم، برویم به شرط این که برگردیم! این که دیگر مبارزه نیست. اما این که بالاخره ما در دنیا نباید راحت باشیم؟ چرا حتماً باید راحت باشیم. من عرض کردم قرآن می‌فرماید به این روش سبک زندگی اسلامی عمل کنید که در آن عقل هست، اخلاق هست، حقوق متقابل هست، معنویت هست، مادیت و رفاه هست همه این‌ها هست آن وقت «لاتخافوا و لاتحزنوا» اصلاً یک سبک زندگی است که نه در آن غم است نه ترس. یعنی آرامش کامل در همین دنیا نه فقط آخرت. پس نگفتند که رفاه و راحتی بد است. این روایتی را که من خواندم پس برای چه بود؟ رفاه آری، اصالت رفاه نه. لذت آری، اصالت لذت نه. دنیا و طبیعت آری، اصالت طبیعت نه. فرقش این است.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha