پاسخ به پرسش هایی درمورد ابعاد اعمال انسان، سبک زندگی مسلمانانه، تفاوت تخصص و تشتت، نگاه کالایی به فرهنگ، اخلاق اقتصادی و سیاسی و ...
پرسش و پاسخ (13)
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر برادران و خواهران عزیز. سؤالی را دوستان به من فرمودند که در چارچوب این سؤال گفتگو کنیم که شاید پاسخ آن به کار شما بیاید. سؤالی که به من دادند این است که برنامهریزی فرهنگی، عقلانی "یا" معنوی؟ این عنوان خودش، عنوان خوبی است اما دستکم دوتا پیشفرض دارد که این مخصوص دوستانی که این سؤال را به من دادند نیست. این دوتا پیشفرض پسِ ذهن خیلی از ما ناخودآگاه وجود دارد. به لوازم آن فکر نکردیم، یکی این که این «یا»یی که بین عقلانی و معنوی میگذارید خیلی معنی دارد! چون دارید میگویید یا عقلانی یا معنوی. مثل این که فکر کنید میشود یک کار معنوی کرد که هیچ سهمی از عقلانیت در آن نباشد. یا برویم کارهای عقلانی بکنیم که ربطی به معنویت ندارد. من نمیخواهم بگویم دوستانی که این را نوشتند نمیدانم چنین منظوری داشتند. منظور آنها روشن است که چیست، منظورشان این است که بیشتر سراغ ایجاد شور فرهنگی و معنویت و سوز و گریه برویم یا بیشتر برویم بحثهای خشک ذهنی و معرفتی و ملالغتی انجام بدهیم. منظور کسانی که این سؤال را طرح میکنند معلوم است که چیست. اما گاهی میبینیم در ناخودآگاه و پسِ ذهن ما یک مفاهیمی نهفته است که به آن توجه نداریم و این نتیجه یک فرهنگی است که برای ما ساختهاند. این فرهنگ دوجا ساخته و تئوریزه شده است. در پسِ این، یک جور سکولاریزم نهفته است. از یک طرف فرهنگ و فعالیت فرهنگی را برای ما در عرصههای جامعهشناسی فرهنگ و جامعهشناسی هنر و این قبیل مباحث تعریف کردند و گفتهاند که فعالیت یعنی چه؟ فرهنگ یعنی چه؟ فعالیت فرهنگی یعنی چه؟ و عملاً تفکیک کردند فرهنگ و فعالیت فرهنگی را از بسیاری نیازهای عقلانی یا معنوی در زندگی. ما این تفکیک را به این شکل نداریم. کل زندگی فعالیت فرهنگی است. تفکیک حوزهها به این معنا وجود ندارد. شما همان لحظهای که دارید کار میکنید برای تأمین معاش و زندگی خانوادهات این در عین حال یک عمل فرهنگی است. جهاد میروید مبارزه سیاسی میکنید فرهنگی است منتها آن فرهنگ اقتصاد و عقل معاش و فرهنگ زندگی است به اصطلاح سبک زندگی یک بخش مهمی است، این یکی بخش سیاسی میشود در جبهه فرهنگ جهاد و نظامی میشود. شما همه جا در حال فرهنگ سازی و در ذیل یک فرهنگی دارید کار میکنید. و لذا کل زندگیتان تبدیل به جهاد میشود و کل زندگی تبدیل به عبادت میشود. اصلاً سبک زندگی را یک وقتی خواستند برای شما با اینطور تقسیمبندی تعریف کنند، نپذیرید. سبک زندگی اسلامی که به ما آموزش دادند سرتاسر، یعنی تفریح آن، لذت، مثلاً با دوست یا خانوادهات میخواهی بیرون بروی تفریح کنی الگوی اسلامی تفریح هم فرق میکند. در یک تفکر به دیگران میخندی، مسخرهاش میکنی، به زجر دیگری میخندی، این میشو الگوی نامشروع تفریح. یک تفریح دیگر نه، یک تفریح درست و مشروع است و کاملاً هم میخندی. بنابراین در سبک زندگی اسلامی به ما گفتهاند که – معذرت میخواهم – از دستشویی رفتنتان، سر سفره رفتنتان، مهمانی رفتنتان، تفریح رفتنتان، کار کردنتان، جهاد کردنتان، روش معاشرت با زنت، با شوهرت، بچهات، پدر و مادرت، همسایهات، پدر و مادرت و... همه اینها بُعد جهادی دارد، بُعد معنوی دارد و سبک زندگی است و همه اینها توأم با یک فعالیت فرهنگی است همه اینها فرهنگی است منتها فرهنگ، در تفکر اسلامی ایزوله نمیشود که بگویید ما اقتصاد داریم، سیاست داریم، نهاد خانواده داریم، یک کم فرهنگ داریم همه چیز به فرهنگ مربوط است و فرهنگی است اصلاً تفکیک فرهنگ و فعالیت فرهنگی از بقیه زندگی خود این اشتباه است. مگر این که بگویید منظور ما از فعالیت فرهنگی همان کارهایی است که مستقیماً مربوط به تعلیم و تربیت است، کار رسانهای است، کار آموزشی است، این به این معنا بله. چنان که در باب عبادت تمام زندگیتان عبادت میشود. یعنی همین الآن که شما اینجا آمدید گفتگوی علمی بکنیم برای طرز کار خودتان و موضوع کار خودتان، این الآن خودش عبادت است و اگر هدف خداست و نشر حقیقت است این کار خودش عبادت است مثل نماز و مثل زیارت حرم امام رضا(ع) است گرچه بعدش که میروید یا قبلش میروید نماز میخوانید و یک زیارتی هم میروید آن میشود عبادت به معنی خاص، این میشود کل زندگی یک مسلمان عبادت است حتی وقتی دارد تفریح میکند. حتی وقتی خوابیده، در روایت میفرماید آدم روزهدار خوابش هم عبادت است همان که خوابیدی آن عبادت است و داری رشد معنوی میکنی چون بدون آن خواب، عبادت به معنی اخص انجام نمیشود پس اولاً یک نگاهمان را درست کنیم. این که یک زندگی تبدیل به قطعات مختلف و متقایص میشود قطعات زندگی را تفکیک کنیم ابعاد زندگی خودمان را تفکیک کنیم فرد را از جامعه کاملاً منفک بکنیم درون را از بیرون منفک کنیم عبادت را از فرهنگ و سیاست و اقتصاد تفکیک کنیم، همه این تفکیکها، تفکیکهای نادرست است. اینها از یک طرف مُثله کردن شخصیت انسان است و از یک طرف، مثله کردن حقیقت است. نهادهای اجتماعی را هم که تقسیم میکنید یک وقت دارید تقسیم میکنید به لحاظ این که توزیع کار و تقسیم کار بکنید و تخصصی عمل کنید، تخصص خوب است اما تشتت بد است. یک وقت متشتت نگاه میکنی و همه ابعاد را با هم نمیبینی. این را به آن بیربط میبینی، مثلاً فکر میکنی که میتوانی نهاد یک نهاد بازار داریم، یک نهاد سیاست داریم، نهاد تربیت داریم، نهاد رسانه داریم و یکی هم نهاد دین کنارش است. بعد میگوییم دستمان به آن نهادها که نمیرسد مثلاً برویم همین نهاد دین را درست کنیم. اینها اصلاًدر تفکر دینی معنی ندارد. برای این که دین ما و شما به بیرون و درون با هم نگاه کرده، به فرد و جامعه نگاه کرده، به آخرت نگاه کرده، به ماده و معنا نگاه کرده و اینها را با هم دیده است و اصلاً انسان، ترکیبی از همه اینهاست و یک منشور چندبُعدی است که از یک طرف نگاه میکنیم میشود اقتصاد، از یک طرف نگاه میکنیم میشود سیاست، از یک طرف نگاه میکنیم میشود عبادت. یعنی عمل ما در آنِ واحد چند بُعد و چند معنا دارد. این را از یک جهت عرض کردم که یک جریان در مخالفت با مذهب و تلاش برای حذف مذهب از عرصه زندگی و جامعه، و سکولاریزه کردن عریان جامعه، این تفکیکها را صورت میدهد می گوید مسائل معنوی و اخلاقی و عدالت را با کار فرهنگی قاطی نکن. کار فرهنگی یک کار تخصصی است. تخصصی هست اما تشتت غیر از تخصص است. حتماً کسی که کار فرهنگی میکند باید تخصصی هم داشته باشد اما این که بگوییم عرصه فرهنگ داریم، عرصه اقتصاد داریم، سیاست داریم، دین داریم، واقعیت هم ندارد. شما مگر در زندگیتان چند بُعد دارید مگر ابعاد شما با هم کاری ندارد؟ همان لحظهای که دارید کار اقتصادی میکنید همان لحظه دارید فعالیت اخلاقی هم میکنید. لذا اخلاق اقتصادی، حقوق اقتصادی، مطرح است در بازار نمیتوانید بگویید این ده ساعتی که من سر کار هستم دارم فعالیت اقتصادی میکنم و به کار فرهنگی و دینی کاری ندارم اینجا اقتصادی است.
بیانیه گام دوم، شاید بیش از 50- 60 زیرمجموعه و سرفصل دارد. بنابراین اگر بخواهیم راجع به همه ابعاد یک بیانیهای که چیزی شبیه یک مانیفست برای یک جمعبندی است و استنتاجی از چهل سال اول، گام اول، و یک استقبال و طرح موضوع و پیشنهاد الگو برای گام دوم و چهل سال دوم است و مخاطب اصلی آن شماها یعنی جوانان هستند، بحث کنیم، خودش به نظرم 10- 20 جلسه بحث میخواهد. من مجبورم طبیعتاً به یک عنوان اکتفا کنم از عناوین آن، و البته حداقل در چهار فصل، به نحوی مربوط با این موضوع میشود و بعد انشاءالله اگر فرصت بود و دوستان خواستند بعد از عرایض بنده، سوالاتی راجع به این بیانیه گام دوم، یا نکاتی در ذهن دوستان هست بفرمایید که به آنها هم بپردازیم.
در چهار محور از این بیانیه، حداقل ما شاهد مؤلفههایی هستیم که مدام دارد انگشت اشاره به سمت تمدن جدید اسلامی است. به یک معنا در چهلمین سالگرد انقلاب، چشمانداز تمدنی با رویکرد اسلامی و با قید جدید معاصر بودن، خطاب به شماهاست. چهل سال گذشته صرف تأسیس و تثبیت انقلاب و نظام و صرف توسعه و گسترش آن در منطقه و جهان اسلام شد و گامهای اولیه در جهت نظامسازی. چهل سال دوم، گام دوم که نوبت شماهاست اشکالات چهل ساله گذشته باید برطرف بشود، اصلاحاتی در آن بشود، که اگر ممکن است خطایی، افراطی و تفریطی در اشخاص هست... که رهبری هم در این بیانیه صریح میگویند که ما گاردمان کاملاً باید باز باشد، انتقادپذیر باشیم، به عنوان بشر، ممکن است اشتباهاتی کرده باشیم، ارزشهایمان صددرصد درست است اما ممکن است روشهایمان، تحویل از بیرون، مشکلات، قصورات، تقصیرهایی طبیعتاً باشد. وقتی خود اما در وصیتنامهاش میگوید اگر تقصیر یا قصوری از من سر زده یا از من دیدید من را ببخشید، من به عنوان یک انسان آگاه اهل حق مجاهد در این مسیر تمام تلاش خودم را کردم ولی نه ادعای عصمت داریم نه ادعای این که همه چیز همانطور که میخواهیم و باید، پیش رفته است. طبیعتاً تمام کار بشری ریخت و خیز دارد، اما جهت، جهت درستی است، هدف، هدف درستی است. مبنا و مبدأ درست بود، غایت و مقصد درست است. ارزشها و شعار درست است، توحیدی است، الهی است، انسانی است، مربوط به زمان و مکان خاص و مردم خاص نیست. فطری است، معقول است، مشروع است، شعارها، شعارهای درست جهانیِ ابدی است. صحبت از عدالت و آزادی است، صحبت از استقلال و پیشرفت و برادری، اخوت، معنویت و اخلاق بوده است. هدفها اینها بوده الآن هم هدفها همینهاست منتها این مسیر، لایتناهی است تمام نشدنی است ما انسانیم و تمام میشویم اما این مسیر تمام نمیشود. به چند دلیل حداقل در این تمدنسازی جدید اسلامی که اهداف آن باید روشن باشد، گامهای بزرگی در چهل سال گذشته برداشته شد. متأسفانه اطلاعرسانی درستی نمیشود که در این چهل سال، چه کارهای عظیمی در حوزه عدالت، آزادی، استقلال، پیشرفت صورت گرفت. این یکی از نه قصورها بلکه از تقصیرهای نظام اطلاعرسانی ماست که هنوز هم درست نشده است خیلی از کسانی که در قلب ماجرا بودند هنوز نمیدانند چه کارهای عظیمی شد. اما کارهای بسیار عظیمتر و اصلیتری در این گام دوم و چهل سال آینده باید صورت بگیرد که آن به دست شماهاست. در حوزه تمدنسازی، در حوزه نظام سازی، در حوزه ملتسازی، دولتسازی، ملتسازی منظور جامعهپردازی است در عرصههای مختلف، چه ظرفیت و پتانسیل عظیمی در این نسل شماها هست و چه راههای طی شده طولانی و صعبالعبوری پشت سر شماست و چه راههای گشوده شده، گرچه پرخطر اما پربرکت و پر حاصل پیش پای شما و پیش روی شماست. منتها من میخواهم در این جلسه در یک محور خاصی که از لوازم قطعی تمدنسازی جدید اسلامی است اشاره کنم و آن این است که اگر ما بر مسئله تفاوتهای مذهبی و قومی نتوانیم درست غلبه کنیم و اینها را درست بشناسیم و درست مدیریت کنیم قطعاً در تمدنسازی جدید اسلامی شکست خواهیم خورد. هم در داخل کشور و هم بخصوص در کل جهان اسلام. بالاخره مذاهب مختلف فقهی، کلامی و قومیتی، نژادی وجود دارد. دشمنان اسلام دقیقاً همین تفاوتها را میگردند پیدا میکنند و تفاوت را به تضاد تبدیل میکنند و تضاد را به ستیز و درگیری تبدیل میکنند و مسلمین فقط به دست خودشان شکست میخورند، مسلمین هیچ وقت به دست کفار شکست نخوردند. همیشه به دست خودشان شکست خوردند خودشان همدیگر را ضعیف کردند بعد کفار آمدند بر مسلمین، غلبه کردند و مسلط شدند. از جمله در این 100- 150 سال گذشته که همین اتفاق افتاد. قدس را همین طوری از ما گرفتند. کل کشورهای اسلامی را همینطور در 100- 150 سال اخیر، ارتشهای انگلیس و فرانسه و روسیه و بعد آمریکا و صهیونیستها آمدند بین خودشان بیش از صد سال است تقسیم کردند. یعنی بین شکافهای مذهبی، قومیتی، نژادی، ملی، این کِرم لابلای این شکافها آمد تخمگذاری کرد و به اژدها تبدیل شد و بر ما مسلط شدند. همین نهضت بیداری اسلامی را دیدید راه افتاد برای آزادی ملتهای مسلمان سنی عرب، چطوری تبدیل به جنگهای قبیلهای، قومی و مذهبی کردند و یک انقلاب و نهضت عظیم اسلامی را و یک فرصت را به یک تهدید تبدیل کردند. البته موقت است، این آتش زیر خاکستر دوباره بیرون خواهد آمد اما بالاخره توانستند هم رژیم صهیونیستی را و هم رژیمهای خودشان را حفظ کنند فقط با تبدیل نهضت بیداری اسلامی به جنگهای مذهبی در عراق، در سوریه، در این طرف پاکستان و افغانستان و از آن طرف در ایران تلاشهایی کردند ولی شکست خوردند ولی باز هم دست برنخواهند داشت. در یمن، در شمال آفریقا، چون میدانند تنها راهی که جلوی تمدن اسلامی را که اساساً طرح اصلی بیانیه گام دوم است بگیرند همین است. خب در این بیانیه هم به بحث معنویت و اخلاق اشاره میشود که چه پیشرفتهایی در این مسیر کردیم و چه پیشرفتهایی باید بکنیم. هم مسئله استکبارستیزی در آن هست هم مسئله وحدت امت در آن هست، وحدت عملی نه فقط وحدت زبانی. وحدت در کار. و به همه این دلایل و دلایل دیگری ما از جمله باید به این مسئله توجه داشته باشیم. امام صادق(ع) فرمودند من یک معیار به شما میدهم «احب الناس ما تحبون لأنفسکم» فرمودند شعار ما اهل بیت این است هرچه برای خودتان میخواهید برای همه بخواهید نگویید این مسلمان است یا شیعه است یا سنی است؟ نگویید این مسلمان شافعی است؟ حنبلی است؟ مالکی است یا جعفری است؟ هرچی که برای خودت میخواهی باید آن را عیناً برای برادرت و خواهر مسلمانت ولو از مذهب دیگر است باید بخواهی. بعد فرمودند «و مایستحی رجل منکم» شما حیا نمیکنید، شرم نمیکنید؟ «أن یعرف جاره و لایعرف حق جاره» همسایه شما مسلمان است از یک مذهب دیگر، او حقوق شما را رعایت کند بعد تو که اسمت شیعه اهل بیت است حقوق همسایهات را که از یک مذهب دیگر است رعایت نکنی. خجالت نمیکشی؟ اتفاقاً این مربوط به شهرهایی است که شیعه و سنی در آن شهرها دارند با هم زندگی میکنند. امام صادق(ع) میگوید آن شیعهای که حیا نمیکند حق همسایه یا همکارش را که شیعه نیست رعایت نمیکند این از خدا و ما شرم نمیکند؟ آن برادر مسلمان غیر شیعهات دارد حقوق تو را رعایت میکند او دارد به تو راست میگوید تو به او دروغ میگویی؟ او در معامله حق تو را رعایت میکند تو حق او را بالا میکشی؟ شرم نمیکنی؟ این مذهب اهل بیت است. خب این رهبران این طرف، میگویند هرکس شیعه نیست میشود از نظر ما هر بلایی سرش آورد و حقوق او را هم میشود خورد! فحش هم میشود به او داد! این حرف دروغ است. شیعه این است، اهل بیت(ع) این است. ابیاسامه زید از شیعیان اهل بیت(ع) است میگوید آمدم خدمت امام صادق(ع) گفتم آقا یک جاهایی بعضیها هستند پیروان شمایند ولی به دیگران، به سایر مسلمین توی جلسات خصوصی توهین میکنند، مسخرهشان میکنند. فرمودند که «اقْرَأْ عَلَی مَنْ تَرَی أَنَّهُ یُطِیعُنِی مِنْهُمْ وَ یَأْخُذُ بِقَوْلِیَ» اینهایی که میگویند شیعه ما هستند خیلیهایشان به حرف ما نیستند و به حرف ما عمل نمیکنند اما یک نکتهای به تو میگویم برو از طرف من به کسانی به شیعیانی که «من تری آنها یطیعنی منهم» میدانی آنها از من اطاعت میکنند «ویأخذ بقولی» و اگر یک چیزی بگویم پی آن را میگیرند، یعنی همهشان این کار را نمیکنند. بعضیها شیعهنما و شیعههای قلابی و قالتاق هستند، آنهایی که شیعه واقعی ما هستند و حرف ما را گوش میکنند از قول من این را بگو «إقرأ السلام» به آنها سلام برسان به آنهایی که به حرف ما گوش میکنند فقط در شناسنامههایشان فقط شیعه و مسلمان نیستند، و به آنها بگو «اوصیکم بتقوی الله عزوجل» اصل آن چیزی که برای ما ملاک است تقوای الهی است معیارتان باید خدا باشد «والورع فی دینکم،» دینتان و اسلام را محکم بچسبید و بر خودتان مسلط باشید، حرص قدرت و ثروت و شهوت نه، «و الاجتهاد للّه،» فقط برای خدا شب و روز تلاش کنید، خدمت به مردم کنید. «وصدق الحدیث،» راستگو باشید ما شیعه دروغگو را شیعه نمیدانیم. فرمودند شیعهای که در بازار میخواهد جنسش را قالب کند دروغ میگوید چه برسد به این که قسم دروغ هم بخورد، فرمودند ما شما را شیعه نمیدانیم. به آنها بگویید «صدق الحدیث» مسلمان جز راست نباید بگوید. فرمودند حتی به شوخی دروغ نگویید. هرگز سر هیچ چیز کوچک و بزرگ دروغ نگویید «و أداء الأمانة،» از نظر من به شرطی شما شیعه هستید که این کارها را بکنید، امانتدار باشید یعنی اگر کسی به شما اعتماد کرد به اعتماد او خیانت نکنید. یکی اعتماد ناموسی کرده، یکی اعتماد مالی، یکی اعتماد سیاسی، به تو رأی داده، وعدهات را باور کرده، همه اینها میشود امانت. فرمودند هرگز به هیچ کسی که به شما اعتماد کرده خیانت نکنید. امام سجاد(ع) فرمودند اگر آن شمشیری که با آن پدرم حسینبنعلی را در کربلا کشتند آن را بعداً یک کسانی بگویند آقا ما این را پیش ما امانت بگذاریم فرمودند من در این امانت خیانت نمیکنم. من با این حکومت فاسد درگیر میشوم اما حتی شمشیری که پدرم را با آن در کربلا کشتند پیش من امانت بگذارند من خیانت نمیکنم. این مثال است برای این که بفرمایند وقتی یک چنین چیزی هست بقیه روشن است، حقوق دیگران و اعتماد دیگران. بعد فرمودند «و طول السجود،» من کسی را شیعه میدانم که سجدههایش طولانی باشد مثل ماها که گاهی مثل کلاغ تندتند نوک میزنیم نباشد، شیعه سجدههایش طولانی است و «و حسن الجوار» فرمودند من کسی را شیعه میدانم که همسایههایش از دست او راضی باشند. هر دین و مذهبی که دارند داشته باشند، حقوق همسایهها را باید رعایت کنید. بعد فرمودند «فبهذا جاء محمد صلّی اللّه علیه و آله» امام صادق(ع) فرمودند جدّ ما رسولالله با این اصول آمد. «و أدوا الأمانة» یک موقع به حقوق دیگران و امانت دیگران خیانت نکنید «إلی من ائتمنکم علیه» هرکسی که به شما اعتماد کرده است. جالب است «برّا أو فاجرا» اصلاً نگاه نکن که او کیست بگویی بله این آدم مسلمان است من امانت او را رعایت میکنم اما اگر یک کافری داد بگویی نه امانت این کافر مهم نیست! خیر؛ حق نداری بگویی. میخواهد مسلمان باشد یا نباشد، حتی می گویند آدم فاسد باشد «برّا أو فاجرا» آدم خوب، حتی آدم بد. یک آدم بد فاسد گناهکار است ولی یک پولی را پیش شما امانت گذاشته، یک رازی را پیش شما گفته، امام صادق(ع) فرمودند نباید بروی بگویی آبرویش را ببری. نگویید آدم فاسد بیتقوایی است، زناکار است، شرابخوار است، فلان است، فرمودند حساب آن جداگانه است خدا حسابش را با او صاف میکند اما حق ندارید بگویید چون آدم خوبی نیست من حقوق او را رعایت نمیکنم چه برسد به این که آدم خوبی هم باشد ولی صددرصد نباشد همینطور که تو نیستی. فرمودند رسولالله «فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله کان یأمر» پیامبر(ص) حتی در مورد یک نخ یا سوزن میگفت مراقب باشید، امانتدار باشید، بعد فرمودند که «بأداء الخیط و المخیط صلوا فی عشائرهم و اشهدوا جنائزهم، و عودوا مرضاهم، و أدوا حقوقهم،» به همه انسانها و بندگان خدایی که در جامعه هستند ولو مذهب شما نیستند حتماً به دیدن آنها بروید، حقوقشان را رعایت کنید، به آنها خدمت کنید، به آنها لطف کنید، اگر مشکلی دارند کمکشان کنید، اصلاً نپرس که تو شیعه هستی یا نیستی، حتماً بروید کمکشان کنید «فإنّ الرجل منکم إذا ورع فی دینه» گوش کنید این را امام صادق(ع) میفرمایند. میفرمایند به شما بگویم که چه کسی جعفری است که پیرو من است؟ هر کس حقوق همه مردم را صددرصد رعایت کند، به همه احترام بگذارد ولو هممسلک او نباشد «ورع فی دینه» تقوا در دینش داشته باشد «و صدق الحدیث» به هیچ وجه دروغ نگوید. نه دروغ سیاسی، نه دروغ اقتصادی. در خانهها چقدر زن و شوهرها گاهی به همدیگر دروغ میگویند. دروغ به فرزند، دروغ به دروغ به پدر و مادر، دروغ همکار، دروغ به مشتری با فروشنده به همدیگر، دروغ مالک و مستأجر به همدیگر، دروغ استاد و شاگرد به هم. فرمودند دروغ در جامعه اسلامی نباید باشد. فرمودند اگر کسی راست باشد «و أدی الأمانة و حسن خلقه مع الناس» و حُسن خلق با مردم، - چیزی که امثال ماها نداریم – نمیگویند با مؤمنین، با همه مردم، یعنی هر انسانی را که میبینید حتی غیر مسلمان، کافر باشد، اصلاً بیدین و لامذهب باشد حُسن خلق داشته باشید. اگر اینها را رعایت کنید یا با حُسن خلق، با لبخند، با محبت، رعایت حقوق او را بکنید «قیل هذا جعفریّ، فیسرّنی ذلک» وقتی به یک چنین آدمی میگویند جعفری است این من را شاد میکند. فرمودند اینگونه باشید. یعنی مسلمان باشید، تابع قرآن و سنت پیامبر باشید.
الآن غدیر، یعنی مواظب باشید حقوق نجومی در حکومت نگیرند. مواظب باشید یک عده اشراف سرمایهدار در حکومت نفوذ نکنند و امکانات بیتالمال را غارت نکنند. الآن غدیر یعنی سیستان و بلوچستان و همه استانها باید به کمک خانوادههای محروم رفت. اردوهای جهادی. باید برای آبشان، برقشان، امکانات و ایجاد شغل. بحث حکومت اسلامی معنیاش این است. حضرت امیر(ع) فرمودند مراقب کارگزاران حکومتت باش. همه را آزمایش و امتحان کن، الکی اجازه نده آدمها توی حکومتت بیایند فردا معلوم شود شایسته نبودند. من دیروز توی خبرها دیدم که 7تا از بچههایش در آمریکا هستند. اصلاً فرض کنید جنابعالی همهتان هم آدمهای خوبی هستند بعد گفته الحمدلله همه بچههایم خوب و متدین هستند تحصیلاتشان را آنجا میکنند بعد میآیند آن را تکمیل میکنند. اصلاً این یعنی چی؟ من میگویم اصلاً سوء استفاده از بیتالمال هم نه، این چه طرز نگاهی به مسئله حکومت است؟ حالا اسم شما شیعه است، سنی است، ولایتی غیر ولایتی است؟ اصلاحطلبی، اصولگرایی؟ هزار میلیارد پول جابجا شد تا همین اواخر چند سال است هی بحث میشود معلوم نیست کی به کی است. مدام میگویند ب. ز. – خ. ر. خب اسمش را بگو، بگو خر، بگو بز. چرا اسمهایشان را نمیگویید؟ بعد یک چاقوکش توی خیابانها میگیرند عکسش را توی روزنامهها انداختند یک بچه لاتی که یک جیببری کرده، این آقا تا آخر شطرنجی اسمهایشان را هم کسی نباید بداند. برای چی؟ حالا اسمت میخواهد شیعه باشد یا سنی باش، مسلمان باش، ایرانی باش، غیر ایرانی باش. اصلاً اسم تو مهم نیست رسمت مهم است. انقلاب که پیروز شد من یادم هست جزو اولین جاهایی که اعلام کردند جهاد سازندگی باید برویم همین سیستان و بلوچستان بود، یکی کردستان بود، مناطقی بود که آن موقعها خیلی محرومتر بودند. شما میدانید در همین سیستان و بلوچستان بعضی جاها بچههایشان را میبردند چرا! یعنی میبردند که سبزیجات بخورند یعنی داشتند از گرسنگی میمردند! توی چندتا استان ما اینطوری داشتیم. این اخوی ما کردستان رفته بود، پزشکیار بود که کمک کند. میگفت ما دیدیم بچه یک خانوادهای مریض بود، شربتی بود تقویتی، اسم آن معروف بود شیرین و خوشمزه بود ما این را دادیم به این بچهاش فردا آمدند گفتند آقا دوباره میشود از این شربتها بدهید؟ گفتم آن شربت برای یک ماه بود چه کارش کردید؟ گفت ما چند وقت است غذا نخوردیم، ما این را ریختیم نان توی آن تلیت کردیم به عنوان غذا خانوادگی دیروز خوردیم! الآن هم ما مشکلاتی داریم حالا بحمدالله در آن حد نیست ولی ما الآن مشکلات داریم. اصلاً شما بگو من غدیریام، من شیعه اهل بیتم، یا بگو من سنیام، من مسلمانم، ولی وقتی در بیرون برایتان عدالت مهم نیست، حق ضعیف مهم نیست، خب علی و عمر هردویشان آدمهای سادهزیستی بودند در خدمت فقرا و محرومین بودند اجازه نمیدادند دوروبریهایشان و نزدیکانشان سوء استفاده کنند و بخور بخور بکنند. این کار را نمیکردند. ما الآن به حاکمان کشورهای اسلامی میگوییم شما راه علی را در حکومت بروید مثل آنها حکومت کنید. وقتی عمر قدس رفت، سوار الاغ بود رفت، مردم باور نمیکردند این خلیفه مسلمین است دارد میآید، فکر کردند یک آدمی است همینطوری دارد رد میشود! اینطوری به بیتالمقدس رفت. اختلاف نظر به جای خود، اما این نقاط مشترک است. اینها اصل مسئله اسلام و حکومت است. حضرت امیر(ع) میگویند مسئولین حکومت را بر اساس حبّ و بغض و باندبازی انتخاب نکن «وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَأَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِیَانَةِ» اینها جور و خیانت است. اگر افراد غیر شایسته را در مسئولیتها بگذاری چون توی باند تو هستند اینها خیانت است. شما هر مذهبی میخواهی داشته باش، اینها ملاک است. «وَتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ (النّصیحة) وَالْحَیَاءِ،» دنبال آدمهایی باش که یک) تجربه دارند، ماهرند و بلدند درست مدیریت کنند و 2) شرم کنند، و نسبت به حقوق ضعفاء و بیتالمال و محرومین و ناموس مردم بیشرم نباشند «مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ،» کسانی که در خانههای درستی تربیت شدند «وَالْقَدَمِ فِی الاِْسْلاَمِ الْمُتَقَدِّمَةِ،» کسانی که در اسلام سابقه دارند و زیر بوته به عمل نیامدند. رنگ عوض نمیکنند، حزب باد نیستند «فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلاَقاً،» کسانی باید توی حکومت بیایند که یک) بیش از بقیه کرامت اخلاقی داشته باشند. دو) «وَأَصَحُّ أَعْرَاضاً (أغراضاً)،» آدمهایی باشند که حیثیت و آبرو برایشان مهم است نباید بگذاری آدمهای بیآبرو و بیشخصیت توی حکومت بیایند. «وَأَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً (اسرافاً)،» از همه کمتر طمع داشته باشند، وسوسه نشود وقتی که میبیند بیتالمال جلویش هست و میتواند هر کاری بکند.
سؤال یکی از حضار: میفرماید اگر یک کسی آدم خوب مهربان خدمتگزار باشد حقوق بقیه را رعایت میکند به کسی ظلم نمیکند اما خدا را قبول ندارد، آخرت را قبول ندارد، اهل نماز و روزه نیست. تکلیف این چیست؟
جواب استاد: این را قرآن و روایت توضیح دادند من هم آن تقسیمبندی که عرض کردم که مردم دو دسته نیستند بلکه طبق تعریف، حداقل 6 دسته هستند این ممکن است جزو مستضعفین باشد یعنی دنبال حق هست تلاشش را هم کرده، به حق نرسیده، نتوانسته این مسئله را بفهمد. این جزو مستضعفین میشود خداوند با مستضعفینی که تقصیر ندارد قصور دارد یعنی کوتاهی عمدی نکرده، یک وقتی یک کسی هست یک چیزی را میشنود احتمال میدهد حق باشد ولی دنبال آن نمیرود میگوید برو بابا حال داری! این مسئولیت دارد. اما یک وقتی هست که واقعاً مسئله برایش در این حد هیچ وقت مطرح نشده، توی ذهنش هم نیامده که واقعاً مسلمانی مسیر درست است، اصلاً یک چنین چیزی توی ذهنش نیامده و اصلاً نشنیده، چنان که خیلیها واقعاً در دنیا اینطور هستند توی ایران هم همینطور است. این پیش خدای متعال مستضعف حساب میشود. این تعبیری که «مرجعون لأمرالله» یا مستضعف هستند یا چه، بعضیها در دنیا حجت برایشان تمام نمیشود دوباره یک جور دیگری قبل از قیامت در برزخ دوباره امتحان میشوند، در دوره برزخ بعد از دنیا و قبل از قیامت، و این قبیل مسائل هم هست. ما راجع به افراد نمیتوانیم قضاوت بکنیم ما اعمال را میتوانیم بگوییم این عمل درست است یا بد است و کسی که این عمل را میکند باید جلوی او بایستیم یا باید با او همکاری کنیم، امر به معروف و نهی از منکر، اما راجع به اشخاص واقعاً نمیتوانیم قضاوت کنیم. خدا آن اشخاص را میشناسد و در قیامت داوری خواهد کرد. آن بین او و خداست. ببینید من اگر بیایم یک کار غلطی بکنم شما وظیفه داشته جلوی من بایستی، به وظیفهات عمل کنی، این را خدا میداند. ممکن است بنده فریب خوردم، ممکن است متوجه مسئله نبودم، اگر کسی قاصر بوده، مقصر نبوده و خدا و پیامبر را اصلاً نفهمیده ابلاغی هم به او نشده، دنبال آن هم رفته باز هم کسی را پیدا نکرده، مسئله برایش حل نشده، شک دارد، نمیداند، آن وقت نه اهل نماز است و نه روزه، ولی به قول ایشان به لحاظ اجتماعی برای دیگران آدم مفیدی است مضرّ نیست. این چه میشود؟ 1) حتی اگر کافر باشد، کافر عادل با کافر ظالم مساوی نیست. کسی که کافر است ولی به مردم خدمت میکند با کسی که کافر است به مردم ظلم میکند اینها با هم مساوی نیستند این دومی قطعاً جهنمی است. آن اولی ممکن است جزو آن 6 دسته باشد.
نکته دیگر؛ این در دنیا به نتیجه دنیوی کارهایش حتماً میرسد. یعنی الآن یک آدم کافری باشد ولی مثلاً به مردم خدمت میکند این به نتیجه دنیویاش میرسد یعنی مردم دوستش میدارند، به او رأی میدهند، مشکلی داشته باشد به او کمک میکنند، به نتیجه دنیوی اعمالش میرسد، اما به نتیجه اخروی چه؟ کسی که آخرت را قبول ندارد دیگر منتظر نتیجه اخروی نباید باشد. تو خودت قبول نداری، تو میگویی من همین دنیا را قبول دارم برای همین جا هم کار کردم، خیلی خب به نتیجه آن هم رسیدی، خوشنام شدی، بعد از مرگت هم تابلویت را صدجا میزنند و تا صد سال دیگر هم اسمت را به خوبی میبرند. تو دنبال همین بودی خب به آن رسیدی. اما آخرت را که قبول نداشتی منتظر چه هستی؟ مگر این که بگوییم مستضعف بوده که خداوند متعال البته با رحمت با او برخورد میکند. ضمن این که خدای متعال در قرآن میگوید من را اینطوری نبینید، خیلی پررو نشوید حواستان باشد، یک وقت هم دیدید «إن الله یغفرالذنوب جمیعاً» یک وقت دیدی یک مرتبه کل گناهانت را بخشیدم! یک چنین خدایی داریم که انشاءالله غافلگیرمان هم میکند.
سؤال: فرمودید اگر یک فاسد امانتی دست ما سپرد نباید خیانت کرد اگر این امانت، به جامعه ضرر بزند یا به شخصی باید سکوت کنیم؟ مثلاً یک شیء که دزدی کرده!
جواب: نه دیگر، آن امانت نیست. مثلاً یک چیزی مال خودش هست، آن شمشیری که با آن حسین را کشتند مشکل آن شمشیر مشکل مالکیت نداشته، آن شمشیر غصبی نبوده، صاحب آن شمشیر جنایتکار بده ولی مالک شمشیر بوده، این مثال است که حضرت سجاد(ع) میزند. میگوید نفرتانگیزترین چیز شمشیری است که با آن پدرم حسین را در کربلا سر بریدند آن هم باشد، من اینجا جدا از او ظلم، این حسابش جداست. اگر منظورتان این است که یک کسی مال دزدی است شما هم میدانید دزدی است آمده پیش شما امانت بگذارد نه، اصلاً شما نباید چنین امانتی را قبول کنید چون مشارکت در دزدی است. این مشارکت در خیانت است. اما اگر یک آدمی است که فاسد است دین هم ندارد اما یک سرّی پیش شما دارد میگوید از شما خواهش میکنم این را جایی نگویی. حالا سرّش هم حقالناس نیست. نه این که بگوید ببین من یک سرّ کوچولویی دارم من 7- 8 نفر را کشتم اینها را بیزحمت یک وقت به کسی نگویی! چند میلیارد هم از بیتالمال بالا کشیدم این شرعاً پیش شما امانت باشد! اینها نه. باید جلوی اینها بایستی و او را نهی از منکر کنی. اما یک آدمی است میگوید من یک کاری را کردم، یک گناهی فسادی کردم، شما میدانی، من خواهش میکنم به کسی نگو و آبروی من را نبر! حقالناسی هم در کار نیست. یا یک پولی و چیزی را پیش شما امانت میگذارد شما نباید بگویی این که آدم فاسد و گناهکاری است، این که نماز نمیخواند، این شرابخوار است، پس من به او خیانت میکنم! نه.
سؤال: این را گفتند اگر کسی شیء دزدی پیش ما گذاشت نباید به صاحبش برگردانیم؟
جواب: چرا، نباید در دزدی مشارکت کنیم باید جلوی آن بایستیم.
سؤال: کشور من الآن به چه چیزی بیشتر نیاز دارد و من دانشجو در این موقعیت چه کنم که یک کمکی بکنم.
جواب: شما بستگی به توانتان، حوزه اختیارتان و شرایطتان به عنوان فرد، به عنوان یک انسان و یک مسلمان و همینطور به عنوان یک دانشجو خیلی کارها میتوانید بکنید. بعضیها خیال میکنند اگر یک کارهایی کردند اگر یک کلید را زدند و سرنوشت مملکت عوض شد این کار است، و الا اگر یک جایی در یک روستایی یک خدمتی به یک کسی میکنند هیچ کس هم نمیفهمد این کار نیست. اینها ملاکهای مادی است. ملاک الهی این است شما تنها، در تاریکی در دل شب، میروید در یک روستای دورافتاده یک خدمتی به یک انسان محروم میکنید هیچ کس هم جز خودت و خدا نمیداند این کار تو یک کار بزرگ و یک خدمت بزرگ است. اصلاً مردم نیست مهم نیست که بدانند یا ندانند، تو را تشویق بکنند یا نکنند، مشهور بشوی یا نشوی، اینها ملاکهای مادی است، ملاکهای ماهاست. ملاکهای خداوند اینها نیست. در یکی از جهادها فرمودند هرکس میتواند برود جبهه بیاید، خب یک عدهای از این پولها آمدند گفتند آقا میشود ما به جای این که برویم جبهه پول بدهیم؟ اجازه هست ما نیاییم کارهای واجب پشت جبهه داریم! آیه نازل شد که اینهایی که از شما اجازه میگیرند بیایند یا نیایند، اینها اگر بیایند هم به درد نمیخورند! این آدم اهل جهاد و جنگ است؟ اینها اهل فداکاریاند؟ اینها مفتخور راحتطلب است. دارد از تو اجازه میگیرد که اینجا باشد یا نه که خودش را برای حق به خطر نیندازد. بعد جالب است یکی از اینها آمد یک پول و مبلغی داد مثلاً یک چک چند میلیونی آن موقع کشید و برای کمک داد. یک پیرزن فقیری هم آمد به رسولالله گفت من که نمیتوانم جهاد بکنم هم پیرم هم بر ما واجب نیست این شاخه خرما را من دارم خدمتتان آوردم، را به رزمندهها بدهید. وقتی رفت یک کسی آنجا گفت خب بالاخره حالا کمک کردند ولی دیدید او ماشاءالله چه کمکی کرد؟ این پیرزن بنده خدا هم بالاخره ... پیامبر(ص) فرمودند دقیقاً اشتباه گفتی عکس گفتی! خداوند از این پیرزن قبول کرد و از او قبول نمیکند. از این قبول کرد چون این پیرزن هرچه که داشت همین شاخه خرما بود همهاش را داد و با اخلاص داد. ولی آن شخصی که پول دارد این پول را که داد یکهزارم پولش را هم نبود برای خدا اینقدر داد، توی رودربایستی بود. خداوند از این پیرزن این شاخه خرما را قبول کرد. نگویید که هر کار بزرگی در دنیا شده، کارهای بیسروصدایی بوده که برای حق شده.
میگویند چرا نمیروی شما رئیس جمهور بشوی! این همه فحش به رئیس جمهورها میدهند کم است. بیکار که نیستیم. اصلاً مشکل ما این آدمها نیستند. مشکل ما این است که اینها اگر به وظایفشان درست عمل کنند به همین قانون نوشته عمل بشود خیلی مشکلات حل میشود.
سؤال: فرمودند خوارج چه گروهی بودند زمان کدام خلیفه و با چه کسی درگیر شدند؟
جواب: خوارج جزو سپاه امیرالمؤمنین(ع) بودند و به اصطلاح جز یاران علیبنابیطالب بودند و در جنگ صفین که معاویه براندازی کرد و بیعت نکرد و همه انصار و مهاجرین و اصحاب همه بیعت کردند معاویه از قبل از زمان خلیفه قبل، در شام حاکم بود این بیعت نکرد و حضرت امیر(ع) هم نمیخواستند اجازه بدهند که بمانند چون اینها ظالم بودند و فساد مالی و فساد اخلاقی خیلی داشتند. حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه میگوید که ابوسفیان و معاویه هیچ وقت واقعاً به خدا و رسولش ایمان نیاوردند، بلکه اینها تسلیم شدند. اینها بعد از فتح مکه شکست خوردند تسلیم شدند ولی هیچ وقت ایمان نیاوردند. جنگ شد داشتند پیروز میشدند وسط جنگ عمروعاص گفت داریم میبازیم قرآن را سر نیزهها ببرید و به سپاه علی هم بگویید ما که قرآن آوردیم، شما هم قرآن را قبول دارید، تمام کنید. این کار را کردند یک عده از سربازان علیبنابیطالب سر این مسئله، و مسائل دیگری، نفوذیهایی که بودند، فریب خوردند و اینها به علیبنابیطالب گفتند باید تمامش کنی. چه کسی حق است، چه کسی باطل است و... دارند براندازی میکنند! درست در لحظه پیروزی این اتفاق افتاد و اینها تردید کردند، بعد گفتند باید صلح کنیم و حکمیت، بعد که مذاکره شد و حضرت امیر(ع) گفت این اشتباه است و این آدم و باند معاویه هیچ وقت تسلیم حق نمیشود میخواهند بخوربخورهایشان را ادامه بدهند. آنجا حکمیت شد بعد در حکمیت هم حضرت امیر(ع) میخواستند کسی مثل مالک اشتر نماینده امیرالمؤمنین(ع) باشد آنها به زور گفتند نه، ابوموسی اشعری باشد. بعد هم عمروعاص آمد از آن طرف، یک آدم پیچیده، ابوموسی هم از این طرف، کلاه این را برداشت و آن قضایا و حکمیت پیش آمد. بعد خوارج، یعنی کسانی که قیام کردند، خروج کردند و شورش کردند سربازان علی بودند که علیه علی(ع) در جنگ صفین شورش کردند و فریب قرآن سر نیزهها را خوردند. و بعد هم اتفاقی که افتاد این بود که بعداً فهمیدند چه کلاهی سرشان رفته و یک توطئه بود، پشیمان شدند گفتند ما کافر شدیم استغفار میکنیم به علی گفتند تو هم کافر شدی که به حرف ما گوش کردی! تو هم استغفار کن. حضرت امیر(ع) گفت من همیشه استغفار کردم و خواهم کرد ولی بنده کافر نشدم هم آن صلح و سازشتان تحمیلی بود و هم... بعد اینها با حضرت امیر(ع) درگیر شدند و حتی با حضرت امیر(ع) جنگیدند (جنگ نهروان) و بعد هم یکی از همینها آمد (ابنملجم) حضرت امیر(ع) را ترور کرد! البته این خوارج بعد از امیرالمؤمنین(ع) با همه حکومتها درگیر بودند یعنی اینها با معاویه میجنگیدند، با بنیامیه، با بنیعباس، با همه همیشه درگیر بودند.
سؤال: شما فرمودید حقوق کافر و مؤمن باید رعایت شود. چرا حقوق اعضای فرقه ضالّه بهائیت رعایت نمیشود؟
جواب: اولاً که حقوق همهشان رعایت میشود. کسی که حقوقش رعایت نشود نیست، تعدادشان کم است ولی بنده چند نفر از اینها را میشناسم که دارند مثل بقیه مردم زندگیشان را میکنند و از همه حقوق شهروندی هم برخوردارند. ما یک بحثی داریم به نام بهائیت، یک بحث داریم به نام بهاییها! بهائیت یک توطئه است یک مذهب و یک دین نیست که شما بگویید پیروان همه ادیان مؤمن هستند. مسلمان، یهودی، مسیحی، زرتشتی، حقوق همهشان رعایت میشود الآن همهشان در مجلس نماینده دارند مدرسه دارند، آزادی عبادت دارند، معابد خودشان را دارند باید هم داشته باشند. بهائیت، یک دین و مذهب نیست. بهائیت یک توطئه و یک تروریزم مذهبی بود که توسط بیگانه ایجاد شد، فرقههای انحرافی. میدانید که از داخل شیعه هم بیرون آمد. همینطور که وهابیت را انگلیسیها از داخل سنیها بیرون آوردند و حجاز و عربستان را گرفتند، بهائیت را هم از توی شیعهها درآوردند. اصل بهائیت چه بود؟ بابیها، علیمحمد باب، این در حوزه شیعه درس میخواند و تجارت میکرد، یک آدم فاسدی بود. آنجا ادعا کرد بحث امام زمان، و ما منتظر امام زمان هستیم، بعد کمکم گفتند ما با امام زمان ارتباط داریم، من رابط امام زمانم! هی میرفت پیغام از امام زمان میآورد شد باب! گفت ما بابیم! یک مقدماتی جریان شیخیه داخل شیعه قبلاً ایجاد کرده بودند بعد اینها آمدند سوار موج آن جریان شدند رکن رابع، یک بحثی بود، این که ما باب امام زمانیم. ادعای بابیت کرد. بعداً دید یک عده مرید او شدند حتی یک عده طلبه آخوند شیعه جزو پیروان این آدم شدند! بعداً گفت که من پیغام شما را به امام زمان میبرم. بعد از یک مدتی گفت حالا که اینجور است اصلاً من خودم امام زمانم! بعد از یک مدت هم گفت، نمیخواستم بگویم میخواستم کمکم بگویم من پیغمبرم! من پیغمبر جدیدم! اسلام تمام شد، اسلام محترم، قرآن محترم، پیامبر محترم، ولی من جدیدم! بعد هم ادعای خدایی کرد، بعد هم گفت بعد از من یکی دیگر میآید زمینه خدای بعدی را چید. بعد یکی از پیروان اینها دوتا برادر بودند "صبح ازل" و "بهاءالله"، این دوتا دعوایشان شد و هر کدام جدا جدا ادعا کردند که ما خداییم! بین دو خدا دعوا شد دوتا خدا هم برادر بودند. فرقه ازلی و فرقه بهایی از دل بابیها درست شد. پس اینها یک توطئه بود از داخل شیعه، اول به اسم انتظار امام زمان، بعد شد امام زمان، بعد گفت پیامبرم، بعد گفت خدایم، بعد هم فرقهسازی. روسها اول از اینها حمایت کردند، انگلیسها حمایت کردند، بعد هم آمریکاییها الآن هم که میدانید قبله و مرکزشان در اسرائیل است. از زمان عثمانی در فلسطین بود بعد هم در رژیم شاه، از ارکان اصلی حکومت پهلوی اینها بودند. یعنی هویدا که طولانیترین دوران نخستوزیری را در رژیم پهلوی داشت که در انقلاب اعدام شد این آدم بهایی بود، تعدادی از وزراء بهایی بودند، رئیس ساواک از بهاییها بود، بزرگترین بانکها و سرمایههای اصلی کشور بهاییها بودند، در شکنجهگران ساواک بودند، در ارتش بودند، صهیونیستها و آمریکا از طریق اینها از جمله به کمک اینها رژیم پهلوی را هدایت و تأمین میکردند. بنابراین اینها یک دین یا مذهب نیستند اینها یک توطئه و فرقه بودند. این راجع به بهائیت.
اما راجع به بهاییها، یعنی اینهایی که در این خانوادهها متولد شدند یعنی ارثی است اصلاً نمیداند، یکی در خانواده مسلمان بوده، یکی در بهایی. بهاییها اصلاً مسلمان نیستند و الا اگر بحث دین بود خب مسیحیها که پیامبر اکرم(ص) و قرآن را قبول ندارند، یهودیها اصلاً قبول ندارند که ایشان پیامبر است و این کتاب خداست ولی در عین حال، آزادی دین دارند. اما بهائیت، باب و بابها میگفتند ما قبول داریم که پیامبر اکرم پیامبر اسلام بوده، این هم قرآن بوده، ما بعد از او آمدیم. دقت میکنید این اصلاً بحث ایمان و عقیده نبوده، یک توطئه بود. بیایی داخل یک دین و مذهب، و بعد به اسم همان دین و مذهب بمبگذاری کنی! این تروریسم است. اما بهاییها تعدادشان خیلی کم است و بعد هم اینها قربانی هستند. ما دستور نداریم شرعاً تحقیق کنیم که ببینیم چه کسی چه عقیدهای دارد؟ اصلاً چنین وظیفهای نداریم بلکه ممنوع و حرام هم باشد. حقوق او هم مثل بقیه تأمین میشود. اما اگر شروع کنند به تبلیغ و گسترش این توطئه، یعنی وارد کار علنی علیه توحید و اسلام بشوند خب طبیعی است باید با آنها مبارزه کرد. آن حکم مرتد مربوط به این است ولی ارتداد هر نوع شک و انحراف فکری ارتداد نیست. ضمن این که مگر کسی از کسی میپرسد که شما بهایی هستی یا نه؟ کسی سؤال نمیکند. هستند، تعدادشان کم است ولی مثل بقیه همه جا هستند توی بازار هستند، توی دانشگاه هستند، بنده خودم 5- 6تا از اینها را میشناسم، تبلیغ هم نمیکنند، دارند زندگیشان را میکنند. کسی کاری به کارشان ندارد.
خب خسته نباشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی