شبکه افق - 31 فروردین 1400

پاسخ به پرسش هایی در مورد نقش رسانه و فضای مجازی در فساد اخلاقی، فروپاشی انسان و نیاز به بازسازی فوری، دین ستیزی و دین سازی مادی، معدله قوا پس از انقلاب ایران و...

پرسش و پاسخ (7)

سوالات:

آیا ایران قوی، بدون قدرت فرهنگی می‌تواند قوی باشد؟ غرب از قرن ۱۷ تاکنون، در گذار فرهنگی از چه مرحله به سوی چه مرحله‌ای بوده است؟ در جنگ‌های جهانی غرب و امثال قحطی و هلوکاست ایرانی، بهای مدرنیته آن‌ها را کدام ملت‌ها پرداخته‌اند؟  چرا گسترش فساد اخلاقی در جهان، مدیون غرب در صد سال اخیر است و امروز رسانه و فضای مجازی، چه نقشی در آن دارند؟ ضرورت مدیریت فرهنگ و مدیریت فرهنگی، توأمان در چیست؟ اعترافات به پوچ‌گرایی و فروپاشی انسانی و نیاز اضطراری به بازسازی ایمان به چیزی، محصول کدام ایدئولوژی‌های مادی است؟ اعتراف غرب به نیاز به یک معنویت دوباره، گرچه از نوع بودیزم و هندوئیزم و خرافه، جایگزینی درام به جای متافیزیک و سفارش معنویت سکولار، راه حل درستی است؟ از دین‌ستیزی تا دین‌سازی مادی، و تا معناتراشی در علوم انسانی، روانشناسی و... چه مسیری طی شد؟ آیا معناستیزی در اروپا، صرفاً فلسفی بود؟ معضلات روحی و اخلاقی امثال اگوست کنت، فروید و ویتگنشتاین و... آیا هیچ تأثیری در نظریات معناستیزانه آنان نداشته است؟ غرب‌زدگی و ترجمه‌پرستی دانشگاه‌های جهان سوم، چگونه راه را بر ایدئولوژی‌های مادی به نام علم گشود و دوقطبی "علمی - دینی"، را تبدیل به گفتمان حاکم کرد؟ چرا جهت‌گیری نهایی، مجموع قوت و ضعف‌های تمدن غربی، نشان از زوال تدریجی آن و آغاز صعود دوباره جهان اسلام می‌دهد؟ چرا مدیریت فرهنگی ما (به ویژه نظم و برنامه‌ریزی و مهندسی نهادهای فرهنگی)، ضعیف است؟ آیا هیئتی عمل کردن، نوعی سرخپوستی عمل کردن بود؟
چرا تدریجاً دغدغه‌های سخت‌افزاری به نرم‌افزاری تبدیل خواهد شد؟ آفات و برکات تمدن‌سازی و مفهوم پیچ تاریخی و شب قدر تمدن‌ها چیست؟ معادله قوا در جهان، چگونه با انقلاب مردم ایران، درهم ریخت؟ چرا به لحاظ معرفتی و نیز اخلاقی تا این حد بر ضرورت خودشناسی و محاسبه نفس، تأکید شده است؟

نظرسنجی که تلویزیون رژیم صهیونیستی کرد بیش از 30 درصد مردم اسرائیل، یعنی شهروندان جعلی، ملت جعلی اسرائیل اشغالگران گفتند دیگر اسرائیل جای زندگی نیست و باید برویم. در همین جنگ اخیر غزه 800 هزار نفر بساط‌شان را جمع کردند و دارند از اسرائیل می‌روند. مهاجرت شدید معکوس. این‌ها یعنی فروپاشی رژیم صهیونیستی. جهان، تغییر کرده و به نفع ما تغییر کرده است و انقلاب اسلامی امروز ابرقدرت منطقه و یکی از چند قدرت سیاسی ایدئولوژیک و حتی نظامی جهان شده است. ما باید در چند دهه آینده به لحاظ علمی و اقتصادی هم جزو قدرت‌های جهان باشیم منتها ابرقدرتی که دنبال امپراطوری و امپریالیزم و استعمار و غارت بقیه مثل این‌ها نیست یک ابرقدرتی که در خدمت به خلق‌ها و محرومین و مستضعفین جهان باشد در دفاع مسلمین و محرومین باشد. بخش خیلی مهمی از این حرکت، بخش فرهنگ و مدیریت فرهنگی در داخل و در خارج است ما فعلاً داریم راجع به مدیریت فرهنگی صحبت می‌کنیم. با توجه به این که به عنون فرهنگ رقیب ما بوده که در این 100- 150 سال فرهنگ حاکم بر اروپا و آمریکا و جهان شده و الآن ضربه‌پذیر است و مشروعیت آن زیر سؤال رفته و محبوبیت آن دارد زیر سؤال می‌رود اقتدار آن زیر سؤال رفته، و انقلاب اسلامی با فرهنگش عملاً یک فرهنگ اپوزوسیون در سطح جهان مطرح است آن‌ها پوزیشن حاکم‌اند ما الآن اپوزسیون هستیم اپوزیسیونی که قوی و قوی‌تر شده و بخشی از جهان را از سلطه آن‌ها خارج است. بنابراین مسئله فوق‌العاده مهم است. اولاً باید آن رقیب و آن دشمن را شناخت. این تفکری است که خودشان طبق تاریخی که برای فرهنگ و فلسفه و دین در غرب نوشتند طبق تاریخی که خودشان نوشتند تا قرن 16 و 17 مسیحی بودند. در قرن 18 این گفتمان حاکم بی‌دین شدند. نه این که مردم مغرب همه بی‌دین شدند ما با مردم کاری نداریم هژمونی حاکم، آنان که تصمیم‌گیران عرصه عمومی و حوزه امر پابلیک هستند. یعنی دین از صحنه حاکمیت و مدیریت کنار رفته است. در قرن 18 بی‌دین شده، در قرن 19 ایدئولوژی مادی بشری، انواع و اقسام ایدئولوژی‌های غیر دینی یا ضد دینی را ابداع و اختراع کرده، چپ و راست، مارکسیزم، فاشیزم، لیبرالیزم و... این‌ها را در صحنه عمل آزموده، محصول آن بخصوص در قرن 20 دوتا جنگ بزرگ جهانی و اروپایی بوده است یعنی جنگ بین قدرت‌های غربی بر سر تصاحب غرب و تصاحب جهان؛ که در این دو جنگ از خود غربی‌ها به دست خودشان ده‌ها میلیون نفر کشته شدند و افرادی دیگر در قاره‌های دیگر در راه منافع این‌ها به شکل‌های مختلف قربانی شدند و بخشی از آن‌ها صدایش هم درنیامده. مثلاً انگلیسی‌ها می‌آمدند هند را غارت می‌کنند بعد نزدیک یک میلیون سرباز هندی را برمی‌دارند و می‌روند کشورهای دیگر را می‌گیرند! یعنی خودشان خیلی هزینه زیادی نمی‌دهند. امکانات مختلف جهان را به نفع خودشان علیه ملت‌های دیگر مدیریت می‌کردند. حتی انگلیسی‌ها وقتی به ایران حمله کردند اکثر آن‌ها سربازان هندی بودند و قربانی‌هایی ما داریم که اسم آن‌ها را حتی خودمان هم خبر نداریم. این‌طور سانسور شده است. مثلاً‌ در جنگ اول بین‌الملل اروپایی شما نمی‌دانم ملاحظه کردید یا ظرف دو – سه سال نصف ملت ایران از گرسنگی مردند. یعنی از 1917 تا 1919 بعد از جنگ بین‌الملل اول، آن حول و حوش، ملت ایران نزدیک 20 میلیون جمعیت داشته و نزدیک 9ونیم میلیون تا 10 میلیون مردم ایران بر اثر قحطی مربوط به جنگ کنار خیابان‌ها مردند. هولوکاست واقعی. واقعی‌ترین هولوکاست،‌ کثیف‌ترین هولوکاست. در جنگی که ایران بی‌طرف بوده است. ارتش انگلیس، متفقین و غربی‌ها آمدند و تمام سیلوهای گندم، غذا، نان، گوشت،‌ همه چیز، هرچه بود برداشتند و بردند غارت کردند و با این طرح انگلیسی که در کشوری که بی‌طرف بود یک قتل عام تقریباً ده میلیون صورت گرفت که هنوز این جزو اسناد سرّی انگلیس است و جزئیات آن را پخش نمی‌کنند چون بعضی از اسناد سیاست خارجی‌شان بعد از مدتی منتشر می‌کنند بعضی‌هایش را هرگز منتشر نمی‌کنند و نکردند از جمله این را. یک جاهایی یک گراهایی دادند یک چیزهایی از دست‌شان در رفت که اسم آن را هم دنیای جدید گذاشتند و عملاً آنچه را که آن‌ها مدرنیته و تمدن مدرن خوانده شد به این قیمت‌ها تهیه شد یعنی اگر چهارتا شهر مثل لندن و پاریس و واشنگتن و نیویورک ساخته شد و آباد شد و به چشم دنیا نشان دادند که ساختمان‌ها و خیابان‌های ما را ببینید چطور امکانات داریم و... هرگز اجازه ندادند فرهنگ از کجا آورده‌اید مطرح شود که شما این‌ها را از کجا آورده‌اید؟ شما تمام دنیا، 5 قاره را یا قتل‌عام و هولوکاست کردید یا غارت و چپاول کردید هنوز هم دارید می‌کنید یعنی 95 درصد جنگ‌های جهان در این صد سال گذشته یا مستقیم این‌ها حضور داشتند همین سه تا چهارتا کشوری که عضو شورای امنیت هستند اسم خودشان را جامعه جهانی می‌گذارند چهار- پنج‌تا کشور غارتگر، یا غیر مستقیم در جهت منافع خودشان این جنگ‌ها را مدیریت کردند. همین الآن هم که ما داریم با هم صحبت می‌کنیم در اشغال چند کشور اسلامی و چندتا جنگ و جریان‌های تروریست و چپ و راست این‌ها حضور دارند و منافع این‌هاست، از جنگ عراق صدام با ما بگیرید تا جنگ‌های مختلف تا قضیه لبنان، اشغال عراق، افغانستان، قضایای سودان، قضایای لیبی، الآن سوریه و... این‌ها همه جا دیکتاتورهای وابسته به خودشان را گذاشتند، غارت، شکنجه، دیکتاتوری، سکولاریزم، از آن طرف هم شعارهای قشنگ، حقوق بشر، آزادی، دموکراسی، این روش‌شان بود. خب در قرن 19 و 20 که قرن انکارهای بزرگ و لجوجانه در عرصه مفاهیم الهیاتی و معنوی و معرفتی بود بعد از این که گفتند ما همه چیز را کنار گذاشتیم بعضی از متفکران در حوزه‌های مختلف انسانی و اجتماعی یا فیلسوفان فرهنگ گفتند که ما به چه چیزی راستی دست پیدا کرده‌ایم؟ حالا بحث مسائل نظامی، اقتصادی، تبدیل به قدرت‌های اول جهان شدیم، تمان نهادهای بین‌المللی از نهاد حقوق بشر تا نهاد آژانس اتمی هسته‌ای تا اقسام این نهادهای بین‌المللی همه را داریم کنترل می‌کنیم هرجا منافع ماست داریم این‌ها را باد می‌کنیم و هرجا نیست باد آن را خالی می‌کنیم. درست است ما توانستیم اقتدار مادی ایجاد کنیم و فرهنگ مادی‌مان هم در این صد سال، هم در خود اروپا و هم در خود غرب، و هم در جهان حاکم کردیم. می‌دانید مردم غرب هم تا صد سال پیش این همه فساد در غرب نبود. حتی زنان غربی پوشش داشتند. مفهوم برهنگی، زنا، همجنس‌بازی، این کثافت‌کاری تا صد سال پیش این‌قدر نبود این‌ها در حاشیه برای اقشار فاسد و لجن بود. این فرهنگ هم که آمد پدر خود مردم غرب را درآورد. الحاد، شکاکیت، خودمحوری، منفعت‌طلبی، لذت‌پرستی، نسبی‌گرایی در همه حوزه‌ها و اصالت دنیا. یعنی قبل از همه فرهنگ دینی مردم غرب را نابود کرد بعد هم دارد بقیه بشر را قربانی می‌کند. چه کسی منکر است که محتوای رسانه‌ها نه ذات رسانه، چون بعضی‌ها فکر می‌کنند مسئول اینها ذات رسانه است، محتوای رسانه‌ها از ماهواره بگیرید تا حوزه‌های اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی و فیس‌بوک که اصل آن هم فرصت است هم تهدید است اما چون محتوا و نرم‌افزار آن توسط آن‌ها دارد مدیریت فرهنگی می‌شود چقدر خانواده‌ها را متلاشی کرده و دارد می‌کند. در انگلیس من خواندم که، یعنی بعد از این که این ارتباطات شبکه‌های اجتماعی خیلی راحت شد ارتباطات خیلی نسبی و راحت شد طلاق و فروپاشی خانواده‌ها و خشونت‌ها بیشتر شده چه برسد به کشورهای دیگر. البته اگر یک ملتی قوی باشد و تربیت فرهنگی شده باشد، ابزار فساد هم در اختیار آن باشد فساد نمی‌کند ولی واقعیت این است که چند درصد مردم همیشه این‌طور هستند، یک اقلیتی همیشه این‌طورند. اکثریت بسته به این که امکاناتی برای گناه و فساد در اختیارشان باشد یا نباشد، سبک زندگی تغییر می‌کند. البته راه حل آن هم نفی مطلق و تعطیل و احاله دادن به ذات رسانه و ذات تکنولوژی که ذات همه این‌ها خراب است و ذات آن سکولاریستی است نیست، این‌ها هم به لحاظ تئوریک غلط است و هم به لحاظ عملی. هیچ پیشنهاد مثبتی در آن نیست جز فرار از صحنه. اما واقعیت این است که وقتی یک ابزاری آمد هم امکان رشد، و هم امکان سقوط در آن هست، آن که راحت‌تر است رایج‌تر است و همیشه آن ابزار چه باشد و چه نباشد سقوط و انحطاط راحت‌تر از رشد و ارتقاء است ولی وقتی که ابزار باشد هم رشد را ضریب تصاعدی می‌دهد هم انحطاط را. با توجه به این سه‌تا گزاره‌ای که عرض کردم محصول آن عملاً روشن است. اگر نتوانیم مدیریت فرهنگی کنیم ما ضربه می‌خوریم. مدیریت فرهنگی یعنی یک؛ نرم‌افزارت را قوی کن که هرجا سخت‌افزار آمد ضرر تو بیشتر از استفاده‌ات نباشد. نحوه آمد و رفت و گسترش سخت‌افزار را هم مدیریت کن. چنانکه در خود غرب هم سخت‌افزار و هم نرم‌افزار را مدیریت می‌کنند منتها در راستای ایدئولوژی و منافع خودشان. ولی این‌ها به یک نکته‌ای این‌ها پی بردند که این نکته را صریح گفتند که ما عملاً در قرن 18 و 19 یک پروژه‌ای را شروع کردیم که در پایان قرن 20 میلادی داریم نتیجه آن را می‌بینیم و آن این که همه مبانی و ارزش‌ها انکار شد عملاً روح خودمان را به قتل رساندیم ما یک خودکشی بزرگ فرهنگی انجام دادیم. یعنی دیگر وقتی که اخلاق و خانواده و تقوا حتی از نوع مسیحی‌اش حتی از نوع بودایی‌اش به حاشیه رفت و حذف شد و گفتیم همه چیز مسخره و همه چیز حرف مفت است، دیگر بازسازی به این راحتی‌ها امکان ندارد. مثل یک ظرف شکسته‌ای که بند بزنیم مثل اول کنیم نیست، وقتی رفت به آسانی برنمی‌گردد. وقتی یک جوامعی امروز به وجود آمده که 70- 80 درصد بچه‌ها پدرشان را نمی‌شناسند دیگر به راحتی نمی‌شود این نسل را بعداً درست کرد. وقتی برهنگی و همجنس‌بازی و فساد عادی شد بلکه ارزش شد و در رأس فهرست حقوق بشر قرار گرفت و علامت آزادگی و روشنفکری شد دیگر شما به راحتی نمی‌توانید همین جامعه خودتان را به 100- 150 سال قبل خود غرب برگردانید که فحشا در آن ارزش نبود. حالا این سؤال آن‌جا مطرح شد که ما امروز فهمیدیم که اضطراراً احتیاج داریم به اعتقاد داشتن به چیزی، در حالی که به هیچی اعتقاد نداریم و این که چه کار کنیم که فقط خوش باشیم. چه کنیم بیشتر خوش بگذرد و لذت بیشتر ببریم. دیگر به هیچ چیز اعتقاد نداری به این روندی که در حوزه مبانی فرهنگ در این 100- 150 سال گذشته در غرب طی شد و همان را دارند در رسانه‌ها جهانی می‌کنند. من نمی‌خواهم بگویم مسئول همه چیز غربی‌ها هستند. بخش مهمی از آن ضعف فرهنگی خود ماست. و الا زمان شاه که همه این فسادها بود و انقلاب شد شماها نسلی هستید که بعد از انقلاب متولد شدید ما قبل از انقلاب متولد شدیم زمانی که ما مدرسه راهنمایی و اوایل دبیرستان می‌رفتیم گاهی در مدارس ما بخشی از بچه‌ها علناً مشروب می‌خوردند و دوست دختر داشتند معلم ما سر کلاس می‌آمد می‌گفت تجربه‌های دوست دخترهایتان را تعریف کنید که ما متأسفانه چون توفیق نداشتیم مسخره می‌کردند. نصف بچه‌ها هم دوست دختر نداشتند دروغ می‌گفتند می‌آمدند از دروغ خاطره تعریف می‌کردند که معلم نمره بدهد. یک عده هم صادق بودند واقعاً دوست دختر داشتند و توضیح هم می‌دادند. خب این فرهنگ بود، مشروب‌فروشی و فاحشه‌خانه در خیابان‌ها عادی بوده، به آن صورت زن باحجاب نمی‌دیدی، دوست دختر و دوست پسر یک مسئله عادی بود. در این فرهنگ که این فیلم‌های پورنو را گاهی در سینما می‌گذاشتند که ما که از خیابان رد می‌شدیم می‌دیدیم نوشته ورود زیر 18 سال ممنوع است. می‌گفتیم می‌شود برویم ببینیم که می‌گویند زیر 18 سال ممنوع است. خب این فرهنگ‌ بوده، بچه‌های انقلاب حرکت و کار خودشان را کردند آمدند انقلاب شد بعد خیلی از این بچه‌ها به جبهه‌ها آمدند آن فعالیت‌های جهادی بزرگ که امروز مسیر جهان را تغییر داد الگوی قرن بیستمی جهاد و شهادت. یک نسلی لابلای فساد و وسط همه این مفاسد تربیت شد. بنابراین وقتی آن موقع شد که یک چنین بچه‌هایی شهادت‌طلب باشند الآن حتما می‌شود. من نمی‌خواهم بگویم آی غرب آمد، فساد آمد، همه رسانه‌ها آمدند دیگر تمام شد! تهاجم فرهنگی کلاً پیروز شده و ما نابودیم. هرگز. ما الآن داریم تهاجم فرهنگی به آن‌ها می‌کنیم. این تحولاتی که در جهان ایجاد شده، تهاجم فرهنگی ما به آن‌هاست. ما فرهنگ دیکتاتوری‌های سکولار و فرهنگ غرب را در کل جهان اسلام زیر سؤال بردیم ما تهاجم کردیم. دژهای این‌ها را خورد کردیم و شکستیم و نفوذ کردیم. حالا من به داعش کاری ندارم که چه کسانی دارند این‌ها را رهبری می‌کنند و این‌ها چند هزار کسانی هستند که از اروپا و آمریکا پا شدند به اسم حکومت اسلامی و دولت اسلامی آمدند! حالا سرشان کلاه می‌رود اتاق فرمان باز خود صهیونیست‌ها و غرب هستند بازی‌شان می‌دهند من کاری ندارم. پیدا شدن یک چنین تیپ‌هایی جزء انعکاس‌ها و آثار انقلاب اسلامی است. اصلاً کسی تا قبل از انقلاب ما به مذهبی بودن افتخار نمی‌کرد، مذهبی بودن ننگ بود. حالا طرف توی آمریکا و اروپا دومَن ریش می‌گذارد دختره هم خودش آن‌جا به دنیا آمده پوشیه می‌گذارد این یعنی تهاجم فرهنگی ما به غرب. موفقیت‌های بزرگی به دست آمد. ولی در عین حال حواس‌مان به این باشد که اگر فرهنگ به لحاظ سخت‌افزاری و نرم‌افزاری درست مدیریت نشود آن وقت فرصت‌ها به تهدیدها تبدیل می‌شوند یعنی تهدیدها بر فرصت‌ها غلبه می‌کنند. خب حالا دارد می‌گوید ما اعتقادات‌مان را از دست دادیم و دیگر به هیچ چیز نمی‌توانیم اعتقاد داشته باشیم. احساس می‌کنیم که به اعتقاد داشتن احتیاج داریم. به چه مهم نیست ولی به یک امر غیر مادی، و الا غرق در مادیات هم که بشوی برایت آرامش نمی‌آورد. انواع بیماری‌های روحی، اعصاب، اگر کسی کلاً معنای عالم را انکار کرد و در بهترین امکانات مادی غوطه خورد مطمئن باشید به زودی دچار افسردگی می‌شود چنانچه بیشترین خودکشی‌ها در مرفه‌ترین کشورهای غرب است. می‌گوید ما به یک امر غیر مادی احتیاج داریم. حالا بعضی‌ها پیشنهاد کردند یک مسیحیت بازسازی شده، بعضی‌ها رفتند سراغ ایده‌آلیزم آلمانی و امثال این‌ها مثل جریان‌های هایدگر و امثال این‌ها و رویکردهای دیگرش. بعضی‌ها به بودیزم شرقی و هندی پناه بردند و بعضی‌ها به هر خرافه دیگری. میل به معنویت به معنای بازگشت نه به مسیحیت است نه به دین، چون دیگر امکان این بازگشت بعد از خراب کردن پل‌های پشت سر نیست ولی احتیاج به این بازگشت هست و احراز شده است این اتفاقی است که آن طرف دارد می‌افتد و افتاده. و به این نتیجه رسیدند که ما متافیزیک دینی را انکار کردیم، حذف کردیم و کنار گذاشتیم بیاییم به جای آن درام بگذاریم، صورتک‌های رومانتیک. رومانتیسیزم را بگذاریم به جای متافیزیک دینی. یک معنویت ساختگی، ترکیبی از مذهب و سکولاریزم. معنویت سکولار. معنویتی که به لحاظ مبدأ و خدا و قیامت و پیغمبری و انبیاء و شریعت مبتنی نباشد. یک معنویتی باشد آسان، راحت، ما داریم گاهی بالا می‌آوریم از فرط لذت مادی، افسرده شدیم و احساس پوچی می‌کنیم این به ما یک آرامشی ولو مصنوعی، موقتی ترزیق کند. کپسول معنویت است نه خود معنویت. یعنی معونیت‌ستیزی افراطی جایش را داده و دارد می‌دهد به معنویت‌تراشی خرافی. انواع خرافات الآن به جای معنویت مطرح است. این یک مسئله. قبل از آن هم تجربیاتی داشتند. مثلاً در پوزیتویست‌های قرن 19 و 20 در غرب که گفتند دین و معنا و اخلاق و همه چیز کشک و چرند و ساختگی است و چون مادی نیست بعد از مدتی که مثلاً در قرن 18 و 19 یک دین‌ستیزی مطلق‌گرا را تجربه کردند و در قرن 19 شروع کردند یک دین پوزیتویستی را بازسازی کردند ترکیبی از مناسک دینی با معارف پوزیتویستی. این اتفاقی بود که افتاد. یعنی یک دین جدید با مبانی ضد دینی. مونتاژشده ساخته بشود و تحویل شود. بعد هر طور می‌تواند سعی کند زندگی بی‌معنا را، زندگی‌ای که ما آن را بی‌معنا کردیم دوباره هدف‌دار و معنادار کند. یک جنبه هیجانی و دراماتیک بطور مصنوعی به زندگی بدهد. یعنی وقتی بعد از معرفت‌زدایی در معنویت‌شناسی مادی، دیگر زندگی جالب نیست. حتی هیجانی دیگر در آن نیست، فقط ارضاء غریزه است و انگیزه برای هر کاری کمیاب شد، بعد از دو – سه قرن، سکولاریزاسیونی که اول تدریجی و پنهان و چندلایه بود و بعد علنی و عریان و خشن و افراطی شد حالا سعی می‌کنند در این چند دهه اخیر به کمک خرافات هم که شده برای خودشان به جای متافیزیک دینی، درام بسازند. یکی از چیزهایی که در این قضیه از آن استفاده کردند در حوزه علوم اجتماعی بطور خاص و علوم انسانی بطور عام بود که حالا شما بخشی‌تان تخصص‌تان در این رشته هست که درس می‌خوانید به این قضیه توجه کنید که علوم اجتماعی، علوم انسانی و انسان‌شناسی سکولار، به عنوان مبنای این نوع نگاه به انسان و رفتار انسانی و اجتماعی، و توصیف‌ها و توصیه‌هایش، عملاً تخریب‌هایش را در قرن 19 و 20 کرد. ولی قدرت درام‌سازی نداشت. چون نگاه مادی به انسان کرد در روانشناسی، روانشناسی منهای روح الهی، روح‌الله، این را موضوع قرار داد. در جامعه‌شناسی، جامعه انسانی منهای فطرت الهی و غایت الهی را مطرح کرد. در تعلیم و تربیت فقط ساختن یک شهروند لائیک دموکرات را برای جامعه صنعتی را هدف گرفت. یعنی یک کارگری که فقط آچار بچرخاند. مثل آن فیلم کمدی که برای چارلی‌چاپلین بود که هی می‌پیچاند و فلسفه وجودی‌اش فقط پیچاندن آچار است و می‌آید جلوی طرف نوک دماغ طرف را می‌بیند می‌پیچاند می‌رفت جلو گوش او را می‌پیچاند. همه چیز را آن‌طوری می‌بیند.  این فیلم بسیار زیبای انتقادی بود که نشان بدهد تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش و علوم اجتماعی که بر مبنای نگاه صرفاً مادی شکل می‌گیرد تکریم انسان نکرده، کرامت انسان را حفظ نکرده، انسان را حتی نه به حیوان بلکه به ماشین تبدیل کرده است. بدون فکر، بدون احساس، بدون انگیزه، یک ماشینی که نفس می‌کشد. یعنی به جای این که ماشین در خدمت انسان باشد، انسان خادم ماشین است و جزئی از ماشین است. یک قطعه از ماشین می‌شود. این نگاه‌هایشان را شما به آن توجه کنید. ریشه‌اش برمی‌گشت به همین که علوم انسانی اجتماعی که البته، - من تذکر بدهم که آنچه که به نام علوم انسانی غرب ترجمه می‌شود یک عالمه گزاره‌های درست عقلی و تجربی وجود دارد که ربطی به سکولاریزم ندارد ما و شما هم که بخواهیم مسلمانانه در علوم اجتماعی و انسانی نظریه‌پردازی کنیم در خیلی از این گزاره‌ها اشتراکات داریم. مثل دو دوتا چهارتا، اسلامی و سکولار ندارد. یک مفهوم صددرصد عقلی و یک مفهوم عینی تجربه شده باشد در همان حدی که عقل و تجربه اعتبار دارند هر کدام، در همان حد اسلام قبول دارد. اما بحث ما این است که یک عالمه گزاره‌ها و پیشفرض‌ها و نتیجه‌گیری‌ها و توصیف‌های ایدئولوژیک و توصیه‌های مادی و ایدئولوژیک وارد علوم انسانی – اجتماعی شد که این‌ها نه مبنای عقلی دارد و نه مبنای تجربی دارد، نه هیچ وقت با عقل اثبات شده و نه حتی با تجربه تأیید شده و قابل تأیید بوده است. این‌ها را ترکیب کردند گزاره‌های عقلی – تجربی را با گزاره‌های ایدئولوژیک مادی ترکیب کردند که آن‌ها هیچ وقت دلیل هم نداشت آن‌ها خرافه‌های مدرن هستند به جای خرافه‌های قدیمی. خرافات جدید به جای خرافات قدیم. ما با آن‌ها مشکل داریم نه ما،‌ اصلاً انسان با آن‌ها مشکل دارد و به همین دلیل هم این‌ها علوم انسانی بخصوص علوم اجتماعی را به تدریج بخصوص در این 100- 150 سال از مبانی دینی و حتی مبانی فلسفی‌اش جدا کردند چون گفتند در حوزه دین و فلسفه و مفهوم‌سازی‌های کلی که به مقولات متافیزیک ارتباط پیدا می‌کند هیچی نمی‌شود گفت یا نباید گفت و اصلاً فایده‌ای ندارد آن‌ها را کنار گذاشتند. حتی علوم انسانی از فلسفه علوم انسانی تفکیک کردند و گفتند در فلسفه علوم اجتماعی هرچه می‌خواهی بگویی بگو، ما اصلاً به آن‌ها کار داریم،‌ ما از علوم اجتماعی بدون فلسفه علوم اجتماعی، یعنی فقط تجربی،‌ ابزاری، فایده‌گرا، سودمحور، فقط این‌طوری به قضیه نگاه می‌کنیم. خب در این 150 سال به همین دلیل ادعای علوم اجتماعی از جمله در جامعه‌شناسی فرهنگ، چون یک چیزی داریم به نام روانشناسی فرهنگ، جامعه‌شناسی فرهنگ، از جمله در این حوزه‌ها اجباراً بسیار کوچک‌تر، تجربی‌تر، شخصی‌تر، و محدودتر شده است. اجباراً کوچک‌تر شده،‌ سؤالات بی‌جواب بیشتر شده، سؤالات کلی و فلسفی در این دستگاه بی‌جواب می‌ماند. اختلافات بنیادین در آن بحرانی‌تر شده، و به لحاظ روش‌شناختی هم متشتت‌تر شده. هرچه جلو آمده، بخصوص در این چند سال اخیر. تمام سلسله مراتبی که این‌ها برای علوم تعریف کردند که اگر بخواهیم مراتب علوم را تعیین  کنیم کدام‌ها مقدم‌اند و کدام‌ها مؤخرند، همه را در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 عمدتاً بر اساس پیشفرض‌های پوزیتویستی تعریف کردند. مراحل پوزیتویستی سه‌گانه‌ای که دوستان دیدید "آگوست‌کنت" به عنوان پدر هم پوزیتویست هم جامعه‌شناسی، هم اومانیزم به معنای خاص، می‌گوید علم و معرفت سه دوره داشته، یک دوره دینی بوده، بعد پیشرفت کرده، فلسفی و غیر دینی شده و بعد باز پیشرفت کرده و دیگر فلسفی هم نیست و فقط تجربی است. این پیشفرض پوزیتویستی در حوزه معرفت‌شناسی است یک پیشفرضی است که به لحاظ معرفت‌شناختی به لحاظ اپیستومولوژیک غلط است اشکالات متعددی درون خودش و تناقض‌های لاینحلی دارد که این‌ها عملاً بعدها به این رسیدند یک پیشفرض اثبات نشده و نادرستی بود و اشکالات اساسی به لحاظ معرفت‌شناختی و منطقی دارد و خیلی اثر گذاشت در حوزه فرهنگ‌ و فرهنگ‌سازی، فرهنگ خواص و فرهنگ توده‌ها و رسانه‌های فرهنگی، این‌ها پیشفرض‌های آن است این‌ها مبانی تئوریک است که متأسفانه کمتر به این قضیه توجه می‌شود. و مراحل سه‌گانه‌ای هم که برای پیشرفت تاریخی و تکامل علم و معرفت و فرهنگ بشری و اجتماعی تعریف کردند یک پیشفرض نادرست دیگر بود به لحاظ علم‌الاجتماع که پشتوانه استدلالی نداشت. حالا من دیدم بعضی‌ها می‌گویند اصلاً ایشان مشکلات شخصی روانی هم دارند، من اصلاً از این زاویه وارد نمی‌شوم. راجع به خود اگوست‌کنت، ایشان دچار روان‌پریشی و آشفتگی روانی بود یعنی مدتی چندبار دیوانه‌خانه بستری شد. حتی خودکشی کرد و کسانی که یک چنین افرادی که تکلیف خودشان با زندگی معلوم نبود. این پدر جامعه‌شناسی غرب شد! "فروید" به عنوان بزرگترین نظریه‌پرداز در حوزه روانشناسی، زندگی‌نامه‌اش را بخوانید که چه مشکلات شخصی داشته است از دوران کودکی، تجاوزهایی که به این‌ها می‌شده، و مسائلی که در خانواده‌ و گرفتاری‌هایی که داشته و وقتی که از عقده مسائل جنسی حرف می‌زند می‌گوید دختربچه به پدرش و پسربچه به مادرش نگاه جنسی دارد! البته حرف‌های حساب هم زیاد زدند. ولی می‌خواهم بگویم گاهی بعضی‌ها آمدند این‌طوری تحلیل کردند. مثلاً ویگتینیشتاین قهرمان فلسفه تحلیلی و بعضی‌های دیگر در زندگینامه‌اش نوشته که این خودش و چهار برادرش  همجنس‌باز بودند و همه‌شان هم خودکشی کردند، دو – سه‌تا برادرهایش خودکشی موفق و خودش خودکشی ناموفق داشت. معلم سرخانه بوده به دختربچه‌ها که آموزش می‌داده با آن‌ها با خشونت‌های جنسی برخورد می‌کرده است. خب این‌ها در زندگی‌نامه‌هایشان هست، بعضی‌ها آمدند گفتند که چگونه است که برخی افراد بیمار بنیان‌گذار این نوع نگاه به انسان شدند، البته متفکر و نظریه‌پرداز بودند. اما بعضی‌هایشان را می‌بینی 30- 40 درصدشان آدم‌های روانی‌اند. بعضی‌ها این‌طوری تحلیل کردند من اصلاً نه می‌خواهم انکار کنم و نه می‌خواهم قبول کنم. من از این زاویه به مسئله فرهنگ و فرهنگ سازان غرب در 100- 150 سال اخیر نگاه نمی‌کنم. و نتیجه‌گیری‌های عجولانه و بی‌دلیل این‌ها که مبنای جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی مدرن شد حتماً این مسائل شخصی‌شان در آن تأثیر داشته ولی من از این زاویه به پریشان‌گویی‌های نظریه‌پردازان فرهنگ در غرب، در 100- 150 ساله اخیر نمی‌خواهم نگاه کنم و وارد بشوم ولی ما و شما باید یک هوشمندی داشته باشیم که هم در حوزه مدیریت فرهنگ وارد می‌شوید و هم بخشی‌تان مشغول علوم انسانی و اجتماعی هستید و هم می‌خواهید در عرصه میدانی به نبرد با این فرهنگ بروید به این توجه داشته باشید که ما نگاه سیاه و سفید به علوم انسانی و علوم اجتماعی ترجمه شده از غرب، یا به فرهنگ رسانه‌ای غرب، یا به فیلم‌های هالیوود یا به ماهواره و شبکه‌های اجتماعی نداریم من خودم واقعاً نگاه سیاه و سفید ندارم و بسیاری از این‌ها قابل استفاده در جهت ارزش‌های انقلاب است و بخشی از آن نیست، بخشی از آن مساوی‌الطرفین است اما چون جبهه دشمن در حوزه سخت‌افزار و نرم‌افزار جلوتر از ما وارد صحنه شده و در این 100- 150 ساله گذشته برگ برنده دستش بوده، صحنه مین‌گذاری شده است! به آسانی وارد این عرصه‌ها نمی‌توانیم بشویم و سالم بیرون بیاییم و مخاطب‌مان را درست مدیریت کنیم. از وسط یک میدان مینی باید عبور کنید و عبور بدهید و این خیلی ظرفیت‌های مهم هم روحی و اخلاقی می‌خواهد و هم علمی و سواد و مطالعات می‌خواهد و هم دقت و هوشیاری در حوزه مدیریت فرهنگ در عرصه جامعه می‌خواهد. اتفاقی که در دانشگاه‌های که اصطلاحاً می‌گوییم در دانشگاه‌های جهان سوم افتاده، حالا مثلاً دانشگاه‌های آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین، شرق اروپا، که تقریباً همه‌شان یک چرخه بی‌مصرف انگل‌واری در حوزه آموزشی و علوم انسانی تشکیل شده که در این یک قرن گذشته، در این دهه‌های گذشته، تقریباً همه نشستند سر سفره چندتا ایدئولوژی قرن 18 و 19 که عمدتاً‌ در چهارتا کشور تولید شد، آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان. و اسم خودشان را این‌ها گذاشتند جامعه علمی، جامعه جدید، جامعه جهانی، جامعه مدرنیته، ‌هرچه می‌گویند راجع به این‌ها می‌گویند خودشان می‌گویند اسم‌‌ها را هم خودشان روی خودشان گذاشتند که دعوا، دعوای کهنه و نو است ما جهان جدید را ساختیم و حرف می‌زنیم، علم جدید بقیه همه کهنه هستند. با همین ادبیات‌های ایدئولوژیک تبلیغاتی کار خودشان را کردند حالا یکی دوتا کشور اروپایی دیگر هم، گاهی سهمی دارند آن‌ها هم در ذیل گفتمان‌هایی ساخته شد که عمدتاً در انگلیس، فرانسه، آلمان و بعد آمریکا با تأخیر، و چون با تأخیر بوجود آمد در واقع آمریکا نماد اروپاست، اروپایی‌ها بودند که رفتند آن قاره را غارت کردند و اشغال کردند و تمدن‌سازی کردند. عمدتاً سر سفره این‌ها نشستند ته ماندة کهنه آن‌ها را در دانشگاه‌های این سه – چهارتا قاره صد سال است هی از هم می‌قاپند، افتخار بکنند و پز بدهند که چه کسی زودتر قاپید! و چه کسی زودتر با رفرنس و بدون رفرنس آن‌ها را گفت و بر همان مسیر هم دکتری گرفت! بدون این که برای هیچ کدام از این کتاب‌ها هیچ نقدی بنویسد نه از موضع منافع و شرایط ملی خودش، اجتماعی کشور خودش و نه از موضع مبانی فرهنگی و مکتبی و ایدئولوژی خودش، هیچ کدام. افتخار در ترجمه و نقل. این باعث شد که به نام علم و نگاه‌های علمی یک نظام مغشوش اعتقادی ساخته شد یک جهان‌بینی ساخته شد که این جهان‌بینی با جهان‌بینی اسلامی رابطه‌اش به لحاظ منطقی عموم و خصوص من‌وجه است. یعنی چه؟ یعنی مشترکاتی دارد و تضادها و تفاوت‌هایی دارد. تفاوت‌هایش هم دو دسته است. یکی چیزهایی که در آن فرهنگ امر فرهنگی حساب می‌شود و در فرهنگ اسلامی ضد فرهنگ است  و برعکس، یک چیزی در فرهنگ ما فرهنگی است اما در نظام فرهنگی آن‌ها امور فرهنگی نیست و جز مسائل قابل حذف است. بالاخره مراقب باشیم کنار حرف‌های حسابی که در علوم اجتماعی و علوم انسانی زده می‌شود یک مشت جزمیاتی هم هست که هیچ دلیل عقلی و نقلی ندارد. هیچ دلیل اخلاقی ندارد، دلیل فلسفی ندارد همین‌طور از یک رشته علمی به یک رشته علمی، از یک دانشگاه به یک دانشگاه در این صد سال با برچسب علم دارد منتقل می‌شود و منتقل شده، در حالی که ایدئولوژی‌های اثبات نشده‌اند و خودشان هم با هم هزارتا تناقض و تعارض دارند و دانشگاه‌های امثال ما صد سال است مشغول بازخوانی تاریخ پریشان نظریات متضاد گروهی از اظهارنظرکنندگان اروپایی و غربی است از قرن 17 تا قرن 20 یک حرف‌هایی زدند که ما مجبوریم و حرف‌های آنان را داریم می‌خوانیم فکر می‌کنیم داریم علوم انسانی می‌خوانیم. تاریخ حرف‌های آن‌ها که خودشان هم با هم تناقض دارند البته باید خواند ولی باید نقد هم کرد، تولید هم کرد تا روشن شود که مرزهای فرهنگ اسلامی و فرهنگ مادی یک قرن اخیر غرب، مرزهایش کجاست، شباهت‌هایش کجاست، تفاوت‌ها و تضادهایش کجاست. حالا من در بخش اول بیشتر از این ادامه نمی‌دهم و فقط کسانی که حواس‌شان به این مبانی و این تاریخ و این سیر نزول و سقوط نیست گاهی چهارتا کلمه خواندند یک مدرکی می‌گیرند، مطالعات دیگری هم ندارند و قدرت برخورد انتقادی و کریتیکال را با این‌ها ندارند سوادش را هم ندارند، انگیزه و شجاعتش را ندارند، ولی همین‌طور طوطی‌وار از این‌ها می‌گویند و نتایجی را هم می‌گیرند. مثل این که بله آقا مدت‌هاست این‌ها این بحث را که ترکیب جمعیتی ایران جوان شده، جوان می‌شود و این جوان شدن باعث شده که مطالبات نوگرا و تحول‌طلب و مدرن بشود به این معنای خاص و این لابدی و اجتناب‌ناپذیر است و ما با آن هر نوع برخورد حتی انتقادی بکنیم منشأ یأس و خشونت می‌شود باید نگرش دینی را نسبت به جوانان عوض کنیم نگرش فلان بیاوریم! شما از این جور حرف‌ها بپرس نگرش دینی چیست؟ نگرش علمی به این قضایا چیست؟ خواهید دید که جز چندتا جمله و چندتا پاراگراف که طوطی‌وار حفظ کردند چیز دیگری ندارند بگویند. این بخش سلبی و انتقادی بحث ما که اجمالاً روشن شود جبهه مخالف چه گفت؟ چه می‌گوید و چه می‌خواهد؟ و در چه موقعیتی است؟ نقاط قوتی داشته بخصوص در صد سال گذشته و الآن به اعتراف خودشان در سراشیبی است به لحاظ هم فرهنگی و هم به لحاظ اقتصادی،‌ هم به لحاظ سیاسی ایدئولوژیک و هم به لحاظ نظامی. از قله دارند پایین می‌آیند و این طرف خودشان می‌گویند جهان اسلام، انقلاب اسلامی دارد به سمت قله می‌رود. یعنی قدرت‌هایی مثل فرانسه، انگلیس، دارند پایین می‌آیند و یک قدرت‌هایی مثل ایران دارند بالا می‌روند. در دنیا از چشم دشمن یک لحظه به خودتان نگاه کنید دارد به ما به عنوان یک ابرقدرتی که تازه در حال تولد است دارد نگاه می‌کند، تمدن جدیدی دارد طلوع می‌کند. حالا آن‌ها با ملاک‌های مادی‌شان فقط می‌گویند ولی همین هم مهم است. در حوزه مدیریت فرهنگی، نظم و برنامه‌ریزی دقیق. گاهی می‌گویند کار حزب‌الهی، هیئتی، کار حزب‌الهی و هیئتی اگر مراد از آن اخلاص باشد، چون در کار بسیجی و انقلابی در جبهه، این که هی بیاید برنامه بریزد و بگوید ساعت کار ما این قدر است! حالا ساعت کار می‌زنند آن موقع که در جنگ ساعت کار نبود، بعد از جنگ درجه دادند،‌ در صورتی که در جنگ اصلاً کسی درجه نداشت. در دنیا چنین چیزی تا حالا نبوده! در جنگ،‌ هیچ کس درجه نداشت. بعد از جنگ درجه دادند. در جنگ ما درجه نداشتیم، هیچ کس در جبهه به کسی قربان و فرمانده نمی‌گفت. در فیلم‌هایی که می‌سازند می‌گویند قربان، فرمانده گفته فلان! اصلاً توی جبهه هیچ کس به هیچ کس نه قربان می‌گفت نه کسی به کسی فرمانده می‌گفت. یا می‌گفتیم غلامعلی عباسعلی چه کار کردی! یا می‌گفتیم برادر تقی، برادر عباس. این که بگوییم فرمانده چه کار کنیم نه! یک کسانی این فیلم‌ها را درست کردند که جبهه را ندیدند. اگر منظور از کار هیئتی، بسیجی، مسجدی،‌ حزب‌الهی در کار مدیریت فرهنگ، اگر مراد این باشد، اخلاص داشته باشی، خیلی گزارش کار هم ندادی ندادی. دنبال مابه‌ازاء مادی و امکانات و تشویق و درجه و از این حرف‌ها نباشی. با اخلاص کار کنی در سکوت و تاریکی، بله این خوب است و این درست است. اما یک وقتی ما یک اسم‌های خوبی را روی یک کارهای دیگری می‌گذاریم مثلاً تنبلی، بی‌نظمی، مسئولیت نپذیری، بی‌برنامه‌ای، بی‌برنامه‌گی، همین‌طور روی هوا یک کار را بکن، قبل از فکر نکن، درست تقسیم کار نکن، خیال می‌کنیم هر کاری گل و گشاد و نامعقول و بی‌نظم و قابل پیش بینی نیست اسم این را باید بگذاریم کار هیئتی و حزب‌اللهی. این‌ها دروغ است. این فیلم‌ها را هم که راجع به جنگ می‌سازند که در عرض، همه با هم هیئتی به معنی سرخپوستی می‌روند، اصلاً جنگ اینطوری نبوده، ما مثلاً والفجر 8 می‌خواستیم از اروند رد شویم، غواص بودیم. شش ماه بچه‌ها حداقل شبانه روز مطالعه کردند سرعت آب کجا چقدر است، کجا بستر رودخانه v شکل است، کجا u شکل است، کی جزر شروع می‌شود تا مد، چند ساعت؟ دقایق آن؟ چه زمانی آب پایین می‌آید؟ چقدر پایین می‌آید؟ وقتی که جزر می‌شود چقدر از حاشیه  چند متر باتلاق می‌شود؟ وقتی مد است چطوری می‌شود؟ سرعت؟ همه این‌ها حساب شد؟ کجاهای اروند کوسه بیشتر است؟ کجا نیست؟ کی مهتاب است؟ کی باران است؟ همه این‌ها محاسبه شد. بچه‌های غواص خط‌شکن، 40 شبانه روز آموزش و تمرین، جنگ مانور نخلستان، جنگ باتلاق، جنگ پارتیزانی، چطوری نارنجک توی نخلستان بیندازی،‌ جنگ تن به تن، چطوری پابرهنه باید توی نخل‌ها بروی، روی جزئیات آن بچه‌ها کار کردند. قبل از عملیات، هر غواصی بسته به وقت، باید با دوربین، دقیق سنگری را که باید می‌زدیم باید دقیق آن را نگاه می‌کردیم. من یادم هست ما تیم نفوذ بودیم ما باید جلوی غواص‌ها حرکت می‌کردیم دوتا سنگر را منهدم می‌کردیم سنگرهای جناحین را رها می‌کردیم باید نفوذ می‌کردیم توی عمق دشمن می‌رفتیم توی نخلستان‌ها، سر یک چهارراه  سه‌راهی هفتصد متر پشت خط، با بعضی از دوستان می‌ایستادیم، وظیفه ما این بود که افسرهای عراقی می‌خواهند فرار کنند نگذاریم، یا اسیر کنیم یا آن‌ها را بزنیم و از عقب هم تا بچه‌ها خط را پاکسازی نکردند نگذاریم از عقب نیروی کمکی بیاید. یعنی دقیق بچه‌ها قبل از عملیات رفته بودند آن طرف خط از عراقی‌ها رد شده بودند رفته بودند پشت آن‌ها تک تک این راه‌ها نخل‌ها، کجا آبراهه است، این‌ها همه شناسایی شده بود. ما دقیق می‌دانستیم در کدام سنگر از کدام پنجره باید نارنجک بیندازیم. یعنی ما دو – سه‌تا سنگر باید منهدم می‌کردیم. دقیق می‌دانستیم، سه ساعت دقیق با دوربین نگاه می‌کردیم. این‌ها توی این سنگر چند نفرند، چند ساعت بیرون گشت می‌روند. چه زمانی داخل سنگر می‌آیند؟ سنگر، چندتا پنجره دارد؟ فاصله سنگرها چقدر است؟ همه این‌ها ما دقیق می‌دانستیم. این تصویری که در فیلم‌ها می‌سازند بله، یک زمان‌هایی بخصوص اوایل جنگ بی‌تجربگی بود از صفر و زیر صفر شروع شد ولی کم‌کم آن اواخر خیلی کارهای دقیق صورت می‌گرفت.
ضرورت مجدد تمدن‌سازی اسلامی امروز خودش را واضح‌تر از همیشه در یکی دو قرن گذشته دارد نشان می‌دهد که این تمدن‌سازی مجدد،‌ این بازسازی تمدن اسلامی، هم ضرورت بیشتری پیدا کرده، حتی برای حفظ ایمان شخصی، هم امکان بیشتری پیدا کرده، یعنی در قرن گذشته امکان تمدن‌سازی تا این حد برای مسلمین، مسلمانان و بطور ویژه برای پیروان اهل بیت(ع) در یک شرایط انقلابی چنین امکانی تا این حد جدی فراهم نبوده است. یعنی اساساً دو – سه نسل قبل از شما دیگر به تمدن اسلامی فکر نمی‌کردند. قضیه تمام شده بود! نسل قبل از شما، تلاش کردند برای حفظ اصل اسلام و مقابله با تهاجم‌ها و توطئه‌ها و خیانت‌ها، ولی باز بیشتر مسئله اصلی در یکی دو نسل گذشته دغدغه اصلی و مسئله اصلی حفظ خود بود، حفظ انقلاب بود، حفظ اصل سیستم و نظام بود. یعنی دغدغه‌ها بیشتر سخت‌افزاری بود چون اصل بدنه و ساختار نظام انقلابی از درون و بیرون مورد تهدید و حمله بود. این تهدیدها همچنان ادامه دارد. نسل قبل از انقلاب،‌ اساساً تمدن اسلامی برایش یک خاطره محو شده بود. نسل انقلاب که انقلاب 57 را به نتیجه رساندند و بعد تا یکی دو دهه هزینه آن را برای حفظ اصل و ساختار آن هزینه پرداختند در دهه 60، جنگ، تروریزم، تحریم‌های خیلی وحشتناک. این‌هایی که الآن هست تحریم نیست شرق و غرب، نسل شما در یک شرایط بسیار خاص قرار گرفت که در این دو – سه دهه آینده می‌تواند میوه این همه مجاهدت و تلاش‌ها را بچیند یعنی نرم‌افزار و سخت‌افزار تمدن اسلامی جهانی را پیش ببرد و به یک نقاط حداقلی برساند. می‌تواند هم ضایع کند! یعنی این درخت و نهالی که با این همه زحمات و تلاش‌ها دهه‌ها مبارزه و مجاهدت مستقیم و صدها هزار کسانی که هزینه‌های سنگینی پرداختند، همه این‌ها نهایتاً یک سخت‌افزاری را دارد به نسل شما تحویل می‌دهد که در 20- 30 سال آینده، 40 سال آینده یا تمام زحماتی که کشیده را خراب و ضایع می‌کنید و کشور و جهان اسلام دچار یک عقب‌گرد بسیار خطرناک می‌شود و خدای نکرده این تجربه مثبت و موفق تبدیل به یک خاطره تلخ می‌شود و تا چند قرن دیگر نمی‌توانیم کمر راست کنیم و سر بالا ببریم و سرمان را بلند کنیم. امام(ره) می‌گفت اگر این دفعه زمین بخوریم چنان این‌ها نسبت به اسلام و نسبت به مکتب اهل بیت(ع) کینه دارند دیگر تا چند صد سال نمی‌گذارند سر بلند کنیم. و اما اگر انشاءالله با موقعیت‌شناسی، زمان‌شناسی، خودشناسی، جهان‌شناسی درست، با اراده‌های قوی وارد عمل و وارد صحنه در عرصه‌های مختلف نرم‌افزاری و سخت‌افزاری وارد عمل بشویم. این بذر اولیه تمدن جدید اسلامی را نگذاریم از بین برود. شماها انشاءالله آن را باور کنید و به بار بنشانید نسل بعد از شما قطعاً شاهد یک تمدن جوان اسلامی معاصر در سراسر جهان اسلام بطور خاص، تأثیرگذار در کل جهان بشری، می‌تواند باشد. این شرایط همیشه فراهم نبوده و همیشه فراهم نخواهد بود. خیلی هزینه‌ها پرداخت می‌شود. قرن‌ها گرفتاری و مشکلات است تا یک لحظه تاریخی که به آن پیچ تاریخی می‌گویند در یک قطعه خاصی از تاریخ، یک امکان و ظرفیت بزرگی شکوفا بشود و فعال بشود و آن وقت آن لحظات شب قدر آن تاریخ است، شب قدر آن تمدن و آن ملت و آن امت است که هر ساعت آن هزار ساعت است و هر شب آن هزار شب است و هر تصمیم آن مساوی با هزار تصمیم است. هر اقدام، هزار اقدام است و هر خدمت هزار خدمت است و هر خیانت، هزار خیانت است. گاهی دیدید یک عالمه زور می‌زنیم یک کارهای معمولی پیش نمی‌رود. بعد این زورها هی انباشته می‌شود و یک لحظه شروع به ثمر دادن می‌کند، در آن لحظه خاص، یک انگشت هم که بزنی فشار بدهی جلو می‌رود و تغییر شکل پیدا می‌کند. آن لحظه‌ای است که یک تمدن و امتی به نقطه جوش رسیده یعنی تا 99 درجه می‌رسد شما ممکن است آثار آن را نبینی ولی نمی‌دانی این 99 درجه حرارت خورد. آن لحظه‌ای که به 100 درجه می‌رسد سر آن درجه آخر غلیان شروع می‌شود. ممکن است کسی فکر کند که خب حالا این یک درجه، آن هم یک درجه، همه یک درجه! بله به لحاظ کمّی همه این‌ها مساوی‌اند، اولین درجه حرارت با آخرین درجه حرات مساوی است اما به لحاظ تأثیر تاریخی و بیرونی‌اش این‌ها یکسان نیستند. این یک درجه آخر به یک معنا با آثار بیرونی آن 99 درجه مساوی می‌شود. 99 درجه فشار،‌ مقاومت،‌ تلاش، آن یک لحظه‌ درجه آخر که یک تاریخی به غلیان می‌آید سرنوشت یک ملت، مسیر یک تمدن و تاریخی می‌خواهد تغییر کند الآن ما تقریباً در چنین لحظه‌ای قرار گرفتیم. چند صد سال فشار، شکنجه، تحقیر، آزار، استبداد، و بعد در این یکی دو قرن اخیر، تسلط به دشمن بر کشورهای اسلامی و بر ایران، بخصوص در صد سال اخیر و بالاخص از اواخر قاجار به بعد، تا انقلاب اسلامی، خیلی‌ها مصیبت کشیدند بدون هیچ چشم‌انداز مادی. امروز لحظه‌ای است که یک مرتبه شما می‌بینید یک صدا حق یا باطل، چطوری در جهان منعکس می‌شود و آثار خود را می‌گذارد. شما الآن در یک شرایطی قرار گرفتید می‌بینید از یک طرفی یمن اتفاقاتی می‌افتد. از آن طرف لبنان، از آن طرف غزه، از آن طرف پاکستان، از این طرف آسیای میانه، از آن طرف کل جهان اسلام. اصلاً این‌طوری نبوده، این‌ها اولین بار است که چنین اتفاقاتی دارد در تاریخ معاصر می‌افتد و همه این‌ها مستقیم یا غیر مستقیم، دانسته یا ندانسته،‌ به یک معنا تحت تأثیر انقلاب اسلامی در ایران بود. این انقلاب اوضاع را بهم ریخت. معادله قوا و معادله افکار را، ایدئولوژی‌ها را، نسبت ایدئولوژی‌ها، نسبت تمدنی را، نسبت تاریخی و فرهنگی، همه را درهم ریخت. حالا درست نسل شما در یک لحظه‌ای آمده که هزینه‌های سنگینی پرداخت شد، شکست‌ها و تجربه‌های تلخی داشتیم، پیروزی‌های بسیار بزرگی به دست آمد. با اطلاع از تاریخ معاصر عرض می‌کنم ملت ایران با صبغه اسلامی قرن‌ها به اندازه امروز مقتدر و قوی نبوده است. امروز در عرصه بین‌الملل گسترش پیدا کردیم. گفتمان انقلاب اسلامی پرچم شده، رقبا ضعیف عمل کردند، دشمن با تمام قدرتش در این 3- 4 دهه، دهه به دهه عقب‌تر رفت و ما جلو رفتیم. امروز ملت ما و انقلاب ما در کل جهان اسلام و در منطقه بطور خاص و در جهان اسلام به نحو عام و در کل جهان به نحو اعم تعیین کننده است و تأثیرگذار هستیم. یک کار مثبت قوی در دانشگاه‌های ما صورت می‌گیرد ابعاد جهانی پیدا می‌کند. حوزه ما اگر بتواند قدمی بردارد و درست معارف دینی را عرضه کند ابعاد جهانی پیدا می‌کند. چون هیچ وقت به اندازه امروز نه این تعداد دوست داشته و نه هیچ وقت این تعداد دشمن داشته است این یعنی حساس شدن، این یعنی فعال شدن، یعنی مؤثر شدن. شما وقتی مؤثر نیستی دوست و دشمنان زیادی نداری. دوستان و دشمنان تو یک حلقه کوچکی تعریف می‌شوند وقتی ابعاد و آثار جهانی پیدا می‌کنی دوستان جهانی و دشمنان جهانی پیدا می‌کنی. دوستانی صمیمی و صادق و دشمنانی خطرناک و قاطع و پر از کینه، ما الآن هر دوی آن را داریم.
سؤال: فرمودند که در مورد افراد راحت‌طلبی که موضع‌گیری و تصمیم‌گیری نمی‌کنند از این نوع افراد در شورای انقلاب فرهنگی هم هستند؟
استاد: بله هستند.
سؤال: آیا دلیل ناکارآمدی مطلوب شورا به همین است؟
استاد: من حالا راجع به شورا و اشخاص، چون همکاران ما هستند و چندجا هم گفتیم به ما گفتند که شما هرجا می‌روید هی انتقاد می‌کنید خیلی نمی‌خواهم عرض کنم. ولی بله، این مسائل است. ولی با تمام این مسئولیت‌ها دو جور می‌شود مواجه شد. یکی این که خب حالا یک جلسه‌ای است – تمام مسئولیت‌های حکومتی را هر عرض می‌کنم هرکس هر جا هر مسئولیتی دارد – دو جور می‌تواند برخورد کند. یکی اینکه بالاخره هم خداست هم خرماست! شغلی و الحمدلله پیشرفتی و حقوقی و عزتی! حالا البته شورا که به کسی حقوق نمی‌دهد به عنوان حقوق عضویت شورا چیزی ندارند و این‌طوری بگویند که هم محترم می‌شویم هم جلوی پایمان بلند می‌شوند، توی فرودگاه پاویون می‌برندشان! فرقش ما نفهمیدیم چیست این‌ها که می‌روند پاویون با بقیه مردم، نفهمیدیم فرق‌شان چیست! جز ادا و اصول. مگر یک وقت اضطراری و ضرورتی باشد. چهار – پنج تا کارهای صوری و این حرف‌ها. اما این‌جا حالا شما باید راجع به فلان مسئله فرهنگی، آموزشی، علمی، سیاسی در جامعه باید یک موضعی بگیری و یک چیزی بگویی. بله اگر بگویم برایم مشکل درست می‌شود! یک عده با من دشمن می‌شوند! ما داریم افرادی را – بدانید – داریم کسانی را که در این شورا و شوراهای دیگر، می‌گوییم آقا شما که در این قضیه مخالفی خب حرف بزن، می‌گوید بودجه ما دست این‌هاست همین را هم یک کاری نکنیم قطع شود! این‌طور رسمی! بله آقا افرادی هستند که خیلی بیشتر نگران شغل‌شان هستند تا نگران فرهنگ و آموزش، بله هستند. توجیه هم می‌کنند. این یک.
یک روش هم این است که آقا اگر یک جایی واقعاً به لحاظ شرعی و قانونی مسئولیت ماست باید اقدام کنیم ولو این که نتیجه‌اش این باشد که ما را از آن‌جا بردارند. مگر ما قرار است مت تا آخر عمر آن‌جا باشیم؟ چه کسی این را گفته؟ این‌ها که هدف نیست، به مسئولیتت عمل کن، شد، شد، نشد نشد. تو به مسئولیتت عمل کردی. بعضی‌ها این‌جور محاسباتی دارند! در شورا را نمی‌گویم کلی عرض می‌کنم. این دوتا شیوه است که همه جا هست بین خود شماها هم هست، در مسائل شخصی‌تان هم هست. این دوتا شیوه وجود دارد.
یک مواردی هم هست که محدودیت اختیارات قانونی است یعنی یک کارهایی می‌خواهند بکنند اما نمی‌توانند.
سؤال: چگونه خودمان را بشناسیم و بدانیم چه ویژگی‌هایی داریم؟
استاد: یک روش آن که در روایت همه اهل بیت(ع) از جمله حضرت رضا(ع) است این است. – این خیلی چیز عجیبی است و در ما هم کمتر است. یک وقت‌هایی زمان جنگ و انقلاب این کارها بود ولی دیگر ادامه‌اش ندادیم – فرمودند از ما نیستند کسانی که در شبانه روز حداقل یک بار خودشان را محاکمه نکنند. یک دادگاه علیه خودشان تشکیل ندهند. محاسبه نفس. بهترین وقت آن هم قبل از خواب است که یک بار آدم کاری که آن روز از صبح انجام داده مرور کند، انگیزه‌های خودش را بررسی کند. این کار را چرا کردم؟ چرا نکردم؟ چگونه انجام دادم و چرا؟ اصل و کیفیت و کمیّت آن را مورد سؤال قرار بدهد. این یکی از راه‌هایش هست. علمای اخلاق به ماها می‌گویند کشیک نفس خود را کشیدن؛ که ما این کار را نمی‌کنیم یعنی من خودم متأسفانه اهل آن نیستم. شما این تعبیری که از موسی‌بن‌جعفر(ع) نقل شده، از حضرت رضا(ع) هست که از ما و پیروان اهل بیت نیستید، مسلمان حقیقی نیستید اگر حداقل روزی یک بار خودتان را در خلوت محاکمه نکنید  24 ساعت گذشته خودتان را تبدیل به یک دادگاه صادق و دقیق و قاطع کنید که دادستان آن خودت هستی. خودت باید یقه خودت را بگیری. و این چقدر کمک می‌کند به اصلاح فرد و جامعه. چقدر به عدالت و گسترش اخلاق کمک می‌کند.

 



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha