شبکه افق - 30 فروردین 1400

پاسخ به پرسش‌هایی در مورد استکبار و غرب‌گرایی با عنوان پیشرفت و توسعه، توسعه صوری، از تقی‌زاده تا جاسوس‌های کنونی و...

پرسش و پاسخ (6)

سوالات:

چه تیپ نوگرایان از مشروطه تا کنون استکبار و غرب‌گرایی را با عنوان پیشرفت و توسعه، همواره ترویج و توجیه کرده و می‌کنند؟ نفوذ انگلیس و سپس آمریکا، چگونه با وساطت ماسونی ها و به نام روشنفکری و اتیکت‌های نخبگانی صورت گرفت؟ توسعه صوری به بهانه پیشرفت (کره جنوبی و...) و فقر کشورهای وابسته (مصر و...) چه پیام تاریخی برای ما دارد؟ از انحراف در مشروطه تا خط نفوذ در مذاکرات هسته‌ای و...، که مسیر واحدی طی شده است؟ نفوذ ماسونی‌ها در ابتدای مجلس مشروطه، از تقی‌زاده‌ها تا جاسوس‌های کنونی، چگونه حتی در اسناد انگلیس و اسناد لانه جاسوسی قابل ردیابی است؟ چرا همواره "وابستگی"، شرف را گرفته و فقر آورده است، نه پیشرفت؟

عنوانی که دوستان فرمودند به این شکل که "استکباردوستی" یا "استکبارستیزی" خیلی جوابش مشخص است. سؤال این‌قدر ساده نیست که استکبار را دوست داریم یا دوست نداریم؟ چون هیچ کس در تاریخ نفوذ و استکبار، حتی جاسوس‌ترین و مزدورترین افرادی که برای قدرت‌های بیگانه و تسلط آن‌ها بر این کشور کار کردند هرگز نگفتند این‌ها استکبارند و ما استکبار را دوست داریم! تقریباً همه با این شعار که ما دنبال پیشرفت هستیم و دو – سه‌تا کشور را به عنوان کشورهای پیشرفته حساب کردند و بستگی دارد این‌ها در کدام کشور و در چه تاریخی درست خواندند. تحصیلات دانشگاهی داشتند و عضو لژهای ماسونی شدند و بیش از 100 سال پیش از انقلاب مشروطه در کدام مکتب فکری رشد کردند و به تدریج در دو سطح به کدام حاکمیت بیگانه وابسته شدند. بطور خاص انگلیس، حق تقدم در کادرسازی استعماری دارد با شعار پیشرفت داخل ایران بین نخبگان، بین طبقات موثر و در آن حاکمیت. همزمان با انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها گاهی آلمانی‌ها فعال بودند ولی در ایران به اندازه انگلیس موفق نبودند و بعد هم که از درون شبکه‌های ماسونی مسئله ارتباط با شبکه‌های صهیونیستی متولد شد و پیش رفت و بعد هم سروکله آمریکا پیدا می‌شود از بعد از جنگ بین‌الملل دوم، و بطور خاص کودتای 28 مرداد 32 که دیگر آمریکا حاکم اصلی بر ایران می‌شود و اقشار وابسته به طبقات نخبه و مؤثر، الیت در ایران،‌ الیت اقتصادی، الیت سیاسی، نظامی، فرهنگی، حتی دینی از این طریق این‌ها حکومت را و منابع اقتدار و ثروت در کشور را و حلقه‌های اصلی کادرسازی و تربیت نخبه را برای نهادینه کردن نفوذشان در ایران و غارت کشور پیش می‌گیرند و این مسیر تا انقلاب اسلامی 57 کاملاً موفق ادامه داشته است من امروز به آن وجهی از استکبار می‌خواهم اشاره کنم که خیلی حواس‌مان به آن نیست چون ظاهر خیلی روشنفکری قشنگ در جهت مدرنیته، پیشرفت، علم، تمدن، جهانی شدن و با یک چنین تعابیری بکار می‌رود. سه نکته در این مورد که هم بخشی از آن‌ها نکته تاریخی است و بخشی تحلیل سیاسی است به اشاره خدمت رفقا عرض می‌کنم. سرنخی است که آن‌هایی که مایل هستند می‌توانند مطالعات دقیق‌تری را ادامه بدهند و اگر خواستند منابعی را خدمت‌تان معرفی می‌کنم که پیش بروید.

نکته اول این که؛ مطمئن‌ترین مسیر برای حاکمیت قدرت‌های استکباری و استعماری بر یک کشور، سرمایه‌دارگذاری روی جریان نخبه علمی و فرهنگی آن کشور است. خب این‌ها از طرق مختلف وارد می‌شوند. از طریق کمپانی‌ها، کمپانی‌های سرمایه‌داری، غارت منابع کشور، غارت نفت و تسلط بر بانک، بانک مرکزی و از این قبیل مباحث، این یک شیوه است و این هم بدون کمک نخبگان داخلی آدم‌های باسواد داخلی تربیت شده و تحصیلکرده در دامان آن‌ها، این پروژه را هم نمی‌توانند درست پیش ببرند.

دوم پروژه نظامی‌گری است. وجه سخت آن اشغال کشورها بوده و هست وجه آسان آن کودتا و استفاده از نخبگان نظامی داخل هر کشوری. پس این‌جا هم باز احتیاج به نخبگان داخلی دارند یعنی برای تسلط اقتصادی، تسلط بر اقتصاد کشور هدف، نیاز هست به نخبگان اقتصادی. چه بازاری، چه صنفی و چه تحصیلکرده دانشگاهی با شعاری که ما می‌خواهیم شما پیشرفت کنید، متمدن بشوید، توسعه یافته بشوید، جهانی شوید و از این قبیل عناوین و هیچ یک از کشورهایی که بازی این‌ها را خوردند به هیچ کدام از این وعده‌ها و اهداف نرسیدند بیشتر وابسته و آسیب‌پذیر شدند مگر چند کشور که اساساً حکومت مستقل و هویت مستقل اصلاً ندارند. مثلاً ژاپن، آلمان فدرال که بعد دیگر آلمان شد یا فرض بفرمایید کره جنوبی این‌ها اصلاً کشور مستقل نیستند یعنی این‌ها در جنگ بین‌الملل دوم که توسط آمریکایی‌ها اشغال شدند و بمب اتم در ژاپن و مسائل دیگر، این کشورها همچنان تحت اشغال آمریکا هستند قانون اساسی مستقل ندارند حکومت مستقل سیاسی ندارند، ارتش مستقل ندارند، مثل ایالت‌هایی از ایالات آمریکا عمل می‌کنند! بله آن‌جا بخشی از نظام سرمایه‌داری آمریکا به عنوان کارخانه‌ها فعال است ولی کشور مستقلی شما به عنوان ژاپن، کره جنوبی و آلمان ندارید اصلاً دولت مستقل، ارتش مستقل ندارند و قانون اساسی‌شان را آمریکا نوشت بعد از این که سربازان آمریکایی آن‌جا را اشغال کردند با بمباران اتمی در ژاپن. اما کشورهایی که استقلال ظاهری صوری دارند ولی صددرصد تن به حاکمیت این‌ها دادند هیچ کدام پیشرفت اقتصادی واقعی یعنی تولید علم و تولید ثروت نداشتند هیچ کدام. نمونه‌اش ایران زمان شاه بود. نمونه‌اش مصر همین الآن است که 40 درصد مردم زیر خط فقر هستند در حالی که مصر قوی‌ترین کشور عرب بود و الآن دهه‌هاست که تسلیم مطلق آمریکا و اسرائیل است این وضعیت علمی و اقتصادشان است. کشورهای خلیج فارس جز چندتا خیابان اصلی که پاساژ ساختند که آن پاساژهایشان را هم کشورهای مهندسی غربی می‌آیند با پول دلارهای نفتی می‌سازند و جنس‌شان هم برای آن‌ها همین وضع را دارند و هیچ تولید علم و ثروتی نبوده است. دانشگاه‌های ایران زمان انقلاب، صد هزار و خرده‌ای ما دانشجو داشتیم الآن جمعیت ایران تقریباً دو برابر شده ولی تعداد دانشگاهیان ما نزدیک 6 میلیون است یعنی صد هزار شده 6 میلیون! در حالی که جمعیت دو برابر شده است. شما در دانشگاه‌های قبل از انقلاب هیچ تولید علمی اختراع، اکتشاف، حل مشکلات ملی اصلاً نداشتید الآن دارید. در بعضی رشته‌ها در صدر 5 کشور و در بعضی از رشته‌ها در صدر 10 کشور جهان است. کسانی موانعی ایجاد کردند که اگر این موانع ایجاد نمی‌شد جلوتر هم بودیم باز هم می‌شود جلوتر هم رفت. این نکته اول که جز مواردی که اشغال مستقیم بوده این‌ها بر هر کشوری که در این یکی دو قرن اخیر مسلط شدند بطور خاص، انگلیس‌ها، فرانسوی‌ها، روس‌ها و آمریکایی‌ها بلکه از بقیه بیشتر، در تمام این 100 الی 200 سال گذشته، حال بعضی‌هایشان زودتر و بعضی‌هایشان دیرتر، به کمک نخبگان و تحصیلکردگان داخلی کشورها بر آن کشورها مسلط شدند و آن‌ها را غارت کردند. یکسری الیت و نخبگان نظامی که از طریق نظامی‌هایی با شناسنامه خود آن کشور، آن کشور را کنترل و مردمش را سرکوب کردند. به اسم پیشرفت اقتصادی و توسعه از طریق الیت و نخبگان اقتصادی چه بازار، چه جریان‌های جدید و بازار مدرن، از طریق الیت و نخبگان اقتصادی آن کشور بر اقتصاد آن کشور بانک آن، بازار آن، واردات و صادرات و گمرک آن و اقتصاد آن کشور را فلج کردند یا وابسته کردند یا به سمت نابودی مطلق بردند برای این که کاملاً بتوانند آن را اداره کنند. در حوزه سیاسی همین‌طور. حالا مثال می‌زنم الآن بیشتر در حوزه سیاسی فرهنگی، از زمانی که دارالفنون تشکیل می‌شود و از زمانی که اولین بورسیه‌های دانشجویی اواخر قاجار از ایران به اروپا و بطور خاص به انگلیس و فرانسه و به یکی دو کشور دیگر می‌روند تا همین الآن، تا از طریق تسلط بر نظام آموزش و پژوهش عالی و دانشگاهی و حتی آموزش و پرورش کشورهای تحت سلطه، چه از طریق تأسیس دانشگاه‌های خارجی مستقل داخل آن کشورها چه از طریق بورسیه‌های هدایت شده، هدف عمده این بوده، از قبل از مشروطه تا امروز، و امروز خیلی پیچیده‌تر،‌ هوشمندانه‌تر، خطرناک‌تر با ادبیات روشنفکرانه‌تر. ولی همیشه این خط تعقیب شده که هر کشوری را که با هزار آدم تربیت شده می‌شود اداره کرد. یعنی کل رژیم قاجار، زمان انقلاب مشروطه به دست شاید 100 تا 200تا فراماسونی وابستگی‌اش به غرب بطور خاص انگلیس، آن موقع، و روس‌های تزاری زیاد شد و بعد مسلط شدند با 100 تا آدم! با 100 تا آدم یک انقلاب مشروطه که یک انقلاب مردمی و دینی بود اولین شهید آن طلبه بود، شعارهای آن اسلامی بود، محل تحصّن آن حضرت عبدالعظیم(ع) بود و رهبران آن علمای دین بودند یک مرتبه محل تحصن سفارت انگلیس شد و شعار عدالتخواهی شد کنسوتوسیون با تفسیر اروپایی، رهبران مشروطه شدند چندتا فراماسون. شعارهایش عوض شد، محل تحصّن عوض شد، رهبران آن عوض شدند، انقلاب منحرف شد، نتیجه انقلاب مشروطه به جای اصلاح یا تغییر رژیم قاجار، تبدیل قاجار به رژیم پهلوی شد. رژیم نیمه وابسته قاجار به رژیم تمام وابسته پهلوی. یعنی تسلط کامل بر ایران. این شد نتیجه عملی انقلاب مشروطه. هدف انقلاب مشروطه یک ایران آباد آزاد مردمی عادل اسلامی بود این هدف بود، ولی نتیجه آن شد! از چه طریق؟ کمتر از 100 نفر آدم تحصیل کرده در اروپا که آن‌ها را وارد لژهای ماسونی کردند و از طریق آن‌ها انقلاب منحرف شد و رژیم پهلوی بنیانگذاری و ساخته شد و قبلش هم رژیم قاجار توسط همین تیپ‌ها شیره‌هایش کشیده شد با توجه به شاهان فاسد و مستبد قاجار و بی‌عرضه. ببینید همین الآن که ما با شما داریم صحبت می‌کنیم من فقط چند نمونه اشاره کنم که این‌ها چطور در قالب کارشناس و متخصص درجه یک در مهم‌ترین و حساس‌ترین جاها نفوذ دارند و آدم دارند. دیدید که از اعضای مذاکرات هسته‌ای در همین 5 + 1 رسماً جاسوس هستند. یکی‌شان که به عنوان متخصص در امور بانک و بین‌الملل و مسائل ارزی و اقتصادی که عالی‌ترین مسئول‌های بانکی ما معرفی کردند، وزارت خارجه هم تأیید کرد داخل هیئت بوده است. من چند روز پیش فیلم آن را از تلویزیون دیدم که آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها به او ساعتی دادند که تمام این جلسات داخلی که به اصطلاح محرمانه بود همه را با این ساعت فیلمبرداری می‌کرد. یکی از اعضای رسمی هیئت ایران در مذاکرات 5+ 1 هسته‌ای در همین یکی دو سال اخیر که الآن زندان است. خب این هیئت مذاکره که مهمترین مذاکرات دیپلماسی تاریخ ایران بوده است. دوتا سند یکی از زمان مشروطه که چطوری از طریق تحصیلات دانشگاهی به اسم دانشگاه، به اسم پیشرفت، به اسم علمی شدن، آدم‌هایشان را داخل حاکمیت انقلاب مشروطه نفوذ دادند و اصلاً در قانون اساسی مشروطه دست بردند و موادی از آن را طبق آنچه که منافع انگلیس و ارباب خارجی اقتضاء می‌کرد سازمان دادند. من یک سند از آن موقع برایتان آوردم. یک سند هم از اسناد لانه جاسوسی زمان رژیم شاه که این‌ها چطور در تمام دستگاه حاکمیت علاوه بر این که از بالا، از طریق شخص شاه و دربار، حکومت و کشور را کلاً کنترل می‌کردند جداگانه در هر نهاد حکومتی در عالی‌ترین سطوح، با آدم‌های خودشان مستقیم رابطه داشتند، دستور می‌دادند و گزارش می‌گرفتند و در مرحله آخر، سوم؛ اشاره خواهم کرد که الآن همین خطر به تناسب وضعیت به شکل‌های پیچیده‌تری هست. آن سند اول دوران مشروطه، من عیناً از روی اسناد خود سفارت انگلیس و اسناد داخلی فراماسونری برایتان می‌خوانم. فقط دو نمونه آن را عرض می‌کنم. می‌گوید وقتی که مجلس شورای اسلامی که پیشنهاد انقلابیون بود ساخته شد و شاه تسلیم علما و مردم شد ولی موقعی که قرار بود روی کاغذ بیاید و میوه آن چیده شود، نتیجه‌گیری شود و اسم‌گذاری شود و محصول بدهد کلاً جریان دست به دست شد. از دست توده‌های مردم و علمای انقلابی توی دست جریان‌های ماسونی افتاد و به اصطلاح روشنفکران غرب و وابسته به سرویس‌های جاسوسی و برخی آخوندها و آخوندزاده‌هایی که آن‌ها هم ماسونی بودند. آن طرف علمای انقلابی و مردم، که شاه را به زانو آوردند این طرف هم این تیپ‌ها که به غرب وصل بودند و آن‌ها خون دادند این‌ها سواری گرفتند، نتیجه‌اش را این‌ها برداشتند، چوبش را آن‌ها خوردند نانش را این‌ها خوردند. فقط دو نمونه، یکی نقش سازمان لژهای فراماسونی وابسته به غرب و از جمله انگلیس، در مجلس شورا. اولاً گفتند مجلس شورای اسلامی نیست، باید مجلس شورای ملی بگذارید اسلام را بردارید که این بود تا بعد از انقلاب بود امام(ره) گفت باید مجلس شورای اسلامی بگذارید، ملی که معلوم است ملی به معنای مردمی که هست همه نمایندگان ملت هستند اما ملی به معنای ناسیونالیستی لائیک به جای اسلامی، نه؛ دوباره در قانون اساسی انقلاب،‌ اسلامی شد. همان موقع اسم این را از اسلامی، ملی کردند برای اسلام‌زدایی و سکولاریزه کردن قانون‌گذاری در مجلس. بعد جالب است یکی از این اشخاص که این تقی‌زاده است، سیدحسن تقی‌زاده درس‌های آخوندی می‌خواند بعد با عبا و عمامه ریش‌هایش را تیغ می‌زد بعد کم‌کم عبا و عمامه را هم کنار گذاشت، گفت پیشرفت، روشنفکری و اگر ما بخواهیم کشورمان متمدن بشود باید صددرصد تابع انگلیس‌ها باشیم و بعد بی‌دین و لامذهب شد! مرتد شد! مرحوم آخوند خراسانی فتوا و حکم تکفیر او را داد. یک مدتی هم فرار کرد سفارت انگلیس تحصن کرد، انگلیسی‌ها او را لندن بردند دوباره خواهش و وساطت، بعد ادوارد براوون به آخوند خراسانی نامه نوشت و خلاصه برگشت. بعد این آدم که به عنوان یکی از رهبران مشروطه‌خواه روشنفکر لائیک انگلیسی بود شد یکی از پدران تئوریک رژیم رضاخان پهلوی! خود تقی‌زاده ببینید چه می‌گوید، می‌گوید وقتی که شاه تسلیم شد که مجلس شورا را بسازد و تشکیل شود و قدرت شاه محدود شود خب این فشار را مردم و علما با شعارهای دینی داده بودند ولی ما با حمایت سفارت انگلیس چه کردیم؟ اولاً فشار آوردیم مجلس شورای اسلامی دیگر چیست! اسلام که همیشه بوده، ما می‌خواهیم یک مجلس شورای ملی به سبک غربی درست کنیم. دوم؛ - این‌هایی که می‌گویم عین عبارت است و دوستان خواستند سندش را ارجاع می‌دهم که دقیق بروید منابع را ببینید – می‌گوید یکی از قدم‌های برجسته لژ فراماسونی این بود که اساساً مدیریت مجلس را ماسونی‌ها به عهده گرفت یعنی آدم‌هایی که، 7- 8- 10 نفری که اساسنامه و آیین‌نامه برای اداره مجلس نوشتند و این که اصلاً ساختمان مجلس چطور ساخته شود، امور داخلی آن چطور مدیریت شود همه این‌ها چیزهایی بود که نیروهای ماسونی ما بودند که ترجمه می‌کردند و از سفارت انگلیس می‌آوردند. این شخصی که نقل می‌کند می‌گوید سیدحسن تقی‌زاده در جلسه خصوصی با حضور احمد فرامرزی به من گفت همه سازمان‌های جلسه علنی و حتی ادارات مجلس را بر اساس تقلید از نظامنامه لژ بیداری ایرانیان و کپی‌برداری از تشکیلات داخلی لژ فراماسونری ساخته است. این جمله خیلی مهم بود. الآن هم از این کلاه‌ها برمی‌دارند. شعارها را کسان دیگری دادند، شهیدان را کسان دیگری دادند، شاه را کسان دیگری به زانو درآوردند حالا موقع سازماندهی، بوروکراسی، قانون‌نویسی، تشکیلات مدیریت، چون این طرف آماده نبود آموزش ندیده نبود، کادرسازی نکرده بود آن‌ها تحت عنوان این که خب آقا کارها که شده حالا جزئیات آن با ما. می‌گوید اصلاً مدل مدیریت داخل مجلس را ما از روی آیین‌نامه اداره جلسات لژ ماسونی، لژ بیداری کپی‌برداری کردیم همان‌گونه که در محافل ماسونی رئیس و دو نایب رئیس در طرفین آن می‌نشستند در مجلس شورای ملی چنین چیزی را قانون کردیم. چهار منشی جلسه علنی مجلس که وظیفه قرائت لوائح و مصوبات و شمارش آراء را داشتند عیناً کپی‌برداری از کار استاد اعظم، دو معاونش، منشی و خزانه‌دار، مهماندار و ممتحن امتحان‌گیرنده لژهای ماسونی بود. داخل مجلس شورا، 6 محل برای نشستن افرادی غیر از نمایندگان گذاشتیم که دقیقاً کلمه لژ درباره آن‌ها استفاده شد. لژ جرائد، لژ دیپلمات‌ها، لژ رؤسای سلطنتی، لژ بانوان و لژ ویژه. طرفین محل اجتماع نمایندگان مجلس،‌ دو لژ عمومی برای تماشاچیان عادی نظیر آنچه که در درون سازمان ماسونی گذشت برای ویزیتورهای فراماسون بود. مقام خطیب و سخنران در لژ فراماسونی به جای سخنران در تالار علنی مجلس کمی فرق دارد ولی به هرحال این محل هم در سازمان مجلس فراموش نکردیم. خب این یک نمونه که طولانی است نمی‌خواهم همه آن را بخوانم. لباس‌های مخصوص باید باشد، اصلاً این تالار، کمیسیون، هیئت رئیسه، همه این‌ها را می‌گوید رئیس تشریفات، لژ فراماسونی، رئیس بازرسی، برای کنترل ورود و خروج، و محل رخت‌کَن، که در لژ بیداری به آن انبار لباس می‌گفتیم که باید سلاح‌ها و لوازم فلزی‌شان را آن‌جا بگذارند. می‌خواستم یک نمونه عرض کنم که می‌گوید اصلاً ما آیین‌نامه مجلس شورا را بعد از مشروطه بر اساس دقیقاً کپی از روی داخل لژهای ماسونی برداشتیم. ولی هیچ کس متوجه نشد. بعد هم آن‌ها می‌گفتند حالا این چه فرقی می‌کند عیبی هم ندارد، واقعاً تأثیر هم نداشت ولی نمی‌دانست که ما از همین‌جا به اِعمال حاکمیت داخل مجلس شروع کردیم و دزدیدن نتایج و دستاوردهای انقلاب مشروطه را از همین جا شروع کردیم. وزیرمختار انگلیس در ایران "سیسیل اسپرین‌رایس" جریان آخرین روز توشیح قانون اساسی را به نقل از عوامل مخفی سفارت که تا کنار تخت خواب مظفرالدین شاه حضور و نفوذ داشتند، عوامل انگلیس و ماسونی، می‌گوید ما از کنار تخت شاه، آدم داشتیم تا توی هیئت رئیسه مجلس و هیئت رئیسه مشروطه‌خواه‌ها – دقت کنید – آن زمان، بیش از 100 قبل این‌ها این‌جور نفوذ داشتند. الآن ندارند؟ یک کسی می‌گفت الآن بیش از 200 نفر از مسئولین بچه‌هایشان در لندن و انگلیس هستند دارند درس می‌خوانند. من نه می‌خواهم عدد این را تأیید کنم نه نتیجه آن را، و این هم این که الآن هر کسی هرجا باشد دلیلش این نیست که یا وابسته است یا سوء استفاده کرده، نمی‌خواهم این نتیجه را بگیرم، یک مقداری این‌طوری نتیجه‌گیری عوامانه است! ولی فرض کنید نصف این عدد، یک سوم این عدد راست باشد این‌ها زمان انقلاب مشروطه همین‌طوری آمدند سراغ بچه‌های درباری‌ها و شاهزاده‌ها و بچه‌های بازاریان بزرگ تهران و بچه‌های وزیر و وکیل‌ها، بچه‌های علما. چند نفر از فرزندان مراجع تقلید که خود آن مراجع انقلابی بودند، ضد شاه و ضد انگلیس بودند بچه‌های این‌ها را به اسم این که این‌ها ارتجاع است، تحجّر است، عقب‌ماندگی است، بیایید این‌جا، پیشرفت و... لندن و پاریس بردند و خیابان‌ها را نشان دادند و نگفتند این پول‌ها را از ملت خودتان غارت کردیم و آوردیم این‌جا را آباد کردیم! یا به خانه‌های فحشا و دیسکو و مشروب کشاندند و از آن فیلم و سند گرفتند و این‌ها را به عنوان رهبران روشنفکری و ماسونی در ایران، برگرداندند. می‌دانید رهبران کمونیزم در ایران، رهبران اصلی کمونیزم همه‌شان فرزند روحانی بودند یا خودشان قبلاً روحانی بودند! رهبران لیبرالیزم و روشنفکری و غرب‌گرایی از خانواده‌های بسیار محترم متدین انقلابی بودند. این‌جوری کار می‌کردند. به اسم این که کشورتان عقب افتاده است بیایید این‌جا پیشرفت کنیم، عضو ماسونی که بشوید، پیشرفت، ترقی، شعار انقلاب فرانسه، شعار ماسونی‌ها بود، شعارهای قشنگی بود، آزادی، برابری، برادری، این‌ها شعار انقلاب فرانسه بود دقیقاً قبل از آن شعارهای لژهای ماسونی بود. تئورسین‌های اصلی انقلاب فرانسه عضو فراماسونی‌اند. اغلب کشورهایی که انگلیس و بعد آمریکا، با کودتا و جنگ و تحریم بر آن‌ها مسلط شدند چیزی حدود 70- 80 تا کشور در این 200 سال اخیر مسلط شدند یکی از آن‌ها ایران بود. همه این‌ها از طریق پروژه به اصطلاح روشنفکری پیشرفت و توسعه بود. این‌ها را بازی و فریب می‌دادند و از این خطرناک‌تر نوشتن متمم قانون اساسی ایران است که می‌گوید کار اصلی‌اش را ما کردیم لژهای ماسونی کردند. می‌رفتیم با انقلابیون، با علما و روحانیون انقلابی، با مردم، کف خیابان صحبت می‌کردیم می‌گفتند بله این‌ها را می‌خواهیم. بعد می‌گفتم این‌ها را می‌خواهید این‌جوری است. این‌ها دقت نداشتند که در این کلمات و مفاهیم ما در اروپا آموزش دیده بودیم که چطوری قانون اساسی را بنویسیم. چگونه تشکیلات بسازیم. چگونه ارتباطات برقرار کنیم و چگونه روزنامه راه بیندازیم؟ چگونه حزب بسازیم. ما این‌ها را آموزش دیده بودیم. ولی این‌ها آدم‌های انقلابی، هزینه داده ولی ساده، آخوند و غیر آخوندشان را فریب دادیم! این‌ها کشته دادند و ما از آن‌ها سواری گرفتیم و همه‌اش هم تحت مدیریت مستقیم فراماسونری و سفارت انگلیس در ایران بود. می‌گوید در نوشتن قانون اساسی مشروطه، لژهای فراماسونری کاملاً دخالت داشتند بعضی از موادش را ما نوشتیم ترجمه مستقیم از بعضی از قوانین غرب، بعضی موادش هم ما نگذاشتیم تصویب شود. منتها یکی دو جا شکست خوردیم یکی وقتی بود که شیخ فضل‌الله نوری گفت که باید بگذارید یک جمعی از علما و مجتهدین مصوبات نهایی مجلس را نظارت کنند خلاف شرع اسلام نباشد مشروطه باشد، منتها مشروطه دو جور است یکی مشروطه شرعی، دینی، یکی هم مشروطه غیر شرعی و سکولاریستی. آن مشروطه‌ای که از دید انگلیس بیرون بیاید ما این‌طوری مشروطه‌خواه نیستیم. ما مشروطه اسلامی و شرعی را می‌گوییم. امثال تقی‌زاده‌ها و این تیپ‌ها، خب این‌ها نماینده مردم بودند و آن‌ها هم نماینده مردم بودند. توی مجلس سخنرانی می‌کرد که شرعی چیست، شرع که هزار سال است بوده! ما وضعیت‌مان این است. خب به شرع عمل کردی که وضعیتت این است یا زیر پایتان گذاشتید که وضعیت‌تان این است؟ مثل این که نسخه دکتر را بگیری و صد سال در جیبت بگذاری و بگویی من هنوز مریضم! نسخه را ندادند که توی جیبت یا پیشانی‌ات بگذاری، نسخه را دادند مصرف کنی. عمل کنی. این دعوا از همان موقع بوده. افراطی هستیم یا عقلائیم؟ هی مرگ بر انگلیس و آمریکا و استعمار و استکبار می‌خواهید بگویید یا نه، آشتی و تفاهم؟ این‌ها جهانند، جهانخواران را بگویید این‌ها جهان هستند و آشتی با جهان، بعد هم بگویید راه پیشرفت این است! از آب خوردن‌مان هم دست این‌هاست! پیشرفت می‌خواهید راهش سازش است. خب سؤال: این همه سازش‌ها اتفاق افتاده، قدیم و جدید، داخل و خارج، کدام یک از این سازش‌ها نتیجه‌اش پیشرفت مادی بوده؟ اصلاً آخرت و انسانیت و شرف هیچی. فقط به شکم بچسب. کدامش شکم ملتی که تسلیم شد سیر شد؟ ولو با ذلت. سیر هم نشدند. انقلاب اسلامی از چندتا (ش) حرف زد. یکی شکم بود و هست مهم است. یکی‌اش شرف است. یکی‌اش هم شعور است. شکم پر کردن بدون شرف و بدون شعور و بدون فرهنگ درست و بدون عزت و استقلال، این هنر نیست. خوک هم همین‌طوری سیر می‌شود ولی شما حتی شکم ملت‌هایی را هم که تسلیم نشدند سیر نکردید این‌قدر هم برایشان احترام قائل نشدید که حالا نوکر ما شدند سیرشان کنیم. می‌گوید لژ به عمّال و اعضای خود دستور داد به تغییر مواد قانون اساسی دخالت کند. آنچه را که استاد اعظم می‌خواهد انجام دهند. بعد از صدور دست‌خط مشروعیت قانون اساسی از اول مشروطه که در 51 ماده تنظیم شد قرار شد متممی نوشته شود که خیلی عجیب است، می‌گوید ما مستقیم زیر نظر سیسیل‌اسپرین رایس، وزیرمختار انگلیس در ایران پروژة گنجاندن بعضی از اصول در قانون اساسی مشروطه ایران را مدیریت کردیم. این‌جوری انقلاب می‌دزدند! شما بروید خواسته‌های مشروطه‌خواه‌ها و مردم را ببینید همه‌اش خواسته‌های ملی، مذهبی، ضد استکبار، ضد استعمار و ضد استبداد و همه‌اش دینی. اصلاً 5- 6 تای آن به خاطر توهین به روحانیت، به خاطر توهین به ناموس مسلمین، به خاطر اهانت به مسجد است، چند خواسته‌های اصلی مشروطه‌خواهان این‌هاست ولی آن که بیرون می‌آید این است تازه به همین هم عمل نمی‌کنند. امام(ره) آن اوایل به شاه می‌گفت به همان قانون اساسی نیم‌بند مشروطه‌ات هم که عمل نمی‌کنی،‌ باز به همان هم عمل می‌کردی قبل مذاکره بود، امام(ره) از اول که نگفت مرگ بر شاه، می‌گفت آقای شاه، ای جناب شاه، به همان قانون اساسی نیم‌بند مشروطه هم که تقلب در آن کردی به همان هم عمل نمی‌کنی. میرزا جوادخان که در اروپا به عضویت لژ ماسونی درآمده، گفت مواد قانون اساسی 51 ماده‌ای شامل حقوق اساسی و تفکیک قوا نیست باید اصلاح شود و این‌ها با تفسیر اروپایی‌اش باید وارد قانون شود. وقتی ابومله، نقایص اساسی را در مجلس مطرح کرد دیگران با او همصدا شدند انجمن‌های مخفی و علنی وابسته به ما من‌جمله فراماسون‌ها با او هماهنگ شدند. خیلی جالب است می‌گوید که تقی‌زاده و... عضوهای مختلف مأموریت پیدا کردند حوادث و ماجراهای ساختگی سروصدای الکی راه بیندازند برای هیجان مردم، تا متمم قانون اساسی به این شکلی که ما می‌گوییم تثبیت شود و همین کار را هم کرد. می‌گوید این از تهران به تبریز نامه نوشت که آقا مشروطه از بین رفت، دوباره ضد مشروطه دارد حاکم می‌شود، در حالی که اصلاً تهران مسئله‌ای نبود کار تمام شده بود مردم تبریز، مردم آن‌جا هیجان زده شدند فکر کردند که واقعاً محصول زحمات‌شان از دست رفت، به خیابان‌ها ریختند که باید دوباره تهران برویم در حالی که می‌گوید در تهران هیچ خبری نبود. تازه شما بدانید همان تبریز هم انقلاب مشروطه را چه کسانی کردند؟ ستارخان و باقرخان چه کسانی بودند؟ ستارخان رسماً متن صریح، اولی که سلاح دست می‌گیرد می‌گوید من به فتوای علمای نجف و به خاطر عزت شیعه سلاح به دست می‌گیرم و تا شهادت در راه خدا می‌روم و بعد وصیت کرد هر وقت در مشروطه کشته شدم جنازه من را به کربلای سیدالشهداء(ع) ببرید و زیر سایه امام حسین(ع) دفن کنید. ستارخان این است. بعد هم که تهران می‌آیند توسط مشروطه‌خواهان قلابی نفوذ کرده در حکومت، همین ستارخان و باقرخان را در پارک اتابک تهران هدف قرار می‌گیرند و به پای آن‌ها تیر می‌خورد و ستارخان و باقرخان تا آخر عمر مجروح هستند و درد می‌کشند و با همین درد کشته می‌شوند یعنی به دست مشروطه‌خواهان قلابی کشته می‌شوند. اصلاً همه جا مبارزه به نام خدا و برای دین بود. همین جنوب، تنگستان و دشستان، بوشهر، رئیسعلی دلواری که این‌ها بزرگترین ضربه را به انگلیس‌ها زدند که این‌ها متأسفانه به بچه‌ها توضیح نمی‌دهند که ببینند چطور این‌ها مردانه ایستادند. این‌ها چند هزار سرباز انگلیسی و هندی را کشتند بعد هم رئیسعلی هم به دست نیروهای داخلی کشته شد، به دست انگلیسی‌ها کشته نشد به دست یک تنگستانی کشته شد! چنانکه ستارخانه به دست یک مشروطه‌خوان کشته شد! اتفاقاً رئیسعلی دلواری هم وصیت می‌کند که من را به کربلا ببرید. ایشان وقتی شهید شد رئیسعلی را هم کربلا بردند آن‌جا دفن کردند چنانکه امیرکبیر وصیت کرد من را به کربلا ببرید. می‌دانید قبر امیرکبیر به نظرم در 20- 30 متری مزار سیدالشهداء(ع) است هیچ کس هم نمی‌داند. این‌ها را برداشتند امیرکبیر و ستارخان و... را برداشتند به عنوان چهره‌های روشنفکر مشروطه‌خواهی که غیر دینی‌اند این‌طوری معرفی‌شان کردند. همه این‌ها با شعارهای دینی و انقلابی، درست مثل بسیجی‌های زمان جنگ بودند با این تیپ‌ها آمدند یک سند هم اسناد لانه است که من فقط به بعضی از مجلدات ارجاع می‌دهم از جمله این جلدی که برایتان آوردم جلد 2 است. شما حدود صفحه 411 را اگر رجوع بکنید غیر از این که تمام حکومت را سفارت آمریکا در تهران، همین جایی که الآن لانه جاسوسی است و دست بسیج است از داخل همان ساختمان همه جا را مدیریت می‌کردند. می‌دانید این را که رئیس دانشگاه‌های ایران را باید سفارتخانه‌ها اجازه می‌دادند که چه کسی رئیس باشد؟ یعنی 60- 70 هزار مستشار آمریکایی، اسرائیلی، انگلیسی در ایران بودند در یک دوره‌ای تعدادشان به صد هزار رسید. ارتش ایران، پلیس ایران، رادیو و تلویزیون ایران، دانشگاه‌ها، نفت و آموزش شکنجه ساواک، رسانه‌ها، مجلس، همه این‌ها تحت کنترل مستقیم سفارتخانه‌ها بودند. یعنی اصلاً ایران از داخل سفارت رهبری می‌شد همه اجازه می‌گرفتند از شخص شاه و نخست‌وزیر، وزرا و وکلا، لیست این که چه کسانی باید به مجلس بروند، انتخابات قلابی! این‌ها باید امسال بروند،‌ همه این‌ها را سفارت تعیین می‌کرد. گاهی هم یک مواردی رقابت بین آمریکا و انگلیس هم بوجود می‌آمد ولی معلوم بود که چه کسانی در حکومت،‌ همه آمریکایی، انگلیسی، صهیونیست هستند ولی چه کسانی بیشتر آمریکایی‌اند، چه کسانی بیشتر انگلیسی‌اند، کدام‌ها مستقیم با اسرائیلی‌ها ارتباط دارند، همه وابسته هستند. این سند، که می‌خواهم ببینید نخبگان تحصیلکرده به اصطلاح روشنفکر باسواد متخصص، با شعارهای قشنگ، پیشرفت،‌ تمدن، تکنولوژی، توسعه، چگونه بزرگترین خیانت‌ها به دست همین افراد صورت گرفت؟ سال 55 ، 25 ژوئیة 1976 دو سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و یک سال قبل از شروع انقلاب،‌ اوج قدرت آمریکا در ایران است. اوج سلطه و تکبر شاه است. یک ذره احتمال نمی‌دادند که انقلاب بشود و این رژیم آن هم به دست امام(ره) سقوط کند. رابطین را طبقه‌بندی می‌کند که من فقط یک صفحه آن را اشاره می‌کنم. غیر از این که تمام اعضای حکومت، لیست‌شان باید در سفارت آمریکا و انگلیس و با تأیید اسرائیل انتخاب می‌شدند یعنی استاندار، شهردار، فرماندار، وکیل مجلس که قلابی هم بود، فرماندهان ارتش، دو سه رده بالای ارتش قطعاً گاهی تا رده‌های پایین‌تر، مسئولین ساواک، رئیس آموزش و پرورش، همه این‌ها کاملاً باید چندتا امضای خارجی زیر آن می‌خورد تا بیاید. این ایران بوده! غیر از او که از طریق شخص شاه و دربار تأمین می‌کردند مثلاً یک زمانی در اسناد لانه هست برای آن زمان‌های قبل، می‌گویند آن زمان‌ها گاهی رادیو مثلاً آلمان را، رضاخان، زمان هیتلر گوش می‌کند چون یک لحظه احساس کرد آلمان دارد انگلیس و فرانسه و آمریکا را شکست می‌دهد ارباب بعدی اوست! برود زیر بال آلمان! انگلیس‌ها فهمیدند. اصلاً این هم که بعد آمدند مسلط شدند او را برداشتند و بچه‌اش را گذاشتند برای همین بود گفتند تو لحظه آخر می‌خواستی ارباب عوض کنی! بعد دستور داده بودند به این فردوست در خاطراتش هست، می‌گوید دستور دادند که هم بچه شاه را که در سوئیس بود و از قبل چندتا کنار او گذاشته بودند می‌گوید روابط همجنس‌بازی با شاه در دوران کودکی و نوجوانی در سوئیس هم نظارت بر این‌ها، تربیتش و بعد این که بچه شاه را، سه تا شاه را برای بعد آماده کنند. مثل کشورهای عربی خلیج فارس چطوری است که شاهزاده‌ها را از 20 سال قبل در آب‌نمک می‌خوابانند می‌برند آمریکا و انگلیس، این طرف و آن طرف آموزش می‌دهند تربیت می‌کنند و یک نمونه‌اش همین بن‌سلمان که الآن آمده، آماده می‌کنند ببینند کدام‌شان بیشتر به درد می‌خورند بعد آن‌ها را سر کار بیاورند. در ایران هم همین‌طور. می‌گوید آنجا به شاه دستور دادند که خبر داریم گاهی می‌نشیند رادیو آلمان گوش می‌کند دیگر حق نداری گوش کنی فقط رادیو بی.بی.سی را گوش می‌کنی! شاه! موج رادیویش را باید روی موج بی.بی.سی قفل کند و دیگر حق ندارد رادیو شوروی و... را گوش کند حتماً باید بنشینی هر شب رادیو بی.بی.سی را گوش کنی! این‌گونه تحقیرآمیز رفتار می‌کردند.  امام(ره) یک بار در صحبت‌هایشان گفتند من غیر از ناراحتی غارت کشور، ناراحت بودند شاه ایران را این‌طور تحقیر می‌کنند. یک وقت در صحبت‌هایشان گفتند که یک وقت این قدر اعصابم بهم ریخت رئیس جمهور آمریکا آمده ایران، در کشور ما شاه ما ایستاده آن طرف این‌طوری دست به سینه – بعد امام ادای او را هم درآورد – گفت بعد عینکش را این‌طوری کرد از این زیر به شاه نگاه کرد انگار که دارد با نوکرش حرف می‌زند، امام(ره) گفت وقتی این‌طوری به شاه نگاه کرد من اعصابم بهم ریخت که این مردک شده سمبل ملت ایران، او آمده توی کشور خود ما به این به چشم یک نوکر رده پایین نگاه می‌کند. کاپیتولاسیون هم همین بود بقیه‌اش هم همین بود. تحقیر یک ملت. می‌دانید رضاخان معتاد بود، بیسواد بود، قمارباز بود، از این مست‌های لات قزاق بود که یکسره چاقوکشی و قماربازی می‌کرد این را شاه ما کردند! که بعضی از علمای همان موقع مثل مدرس گفتند آقا اقلاً یک آدم درست و حسابی از همین نوکرهای خودتان که یک آدم درست و حسابی درس خوانده و باسواد و یک مقدار شعور داشته باشد بگذارید این آدم‌ها را شاه می‌کردید آدم می‌گفت باز یک ذره احترام گذاشتید یک نوکر باسواد گذاشتید این مردک کیست که شاه ما کردید! این را کردند شاه ما و بعد هم گفتند تو کوروش هستی جای آن آمدی! کوروش دومی! هخامنیسم. بعد هم بچه شاه آن‌جا گفت کوروش بخواب که ما بیداریم، کوروش هم فکر کرد واقعاً این‌ها بیدارند خوابید! کل مملکت رفت. کوروش را خواباندند این کارها را کردند به اسم این که ما ادامه هخامنشی و ساسانی هستیم.

ببینید در همان زمان غیر از این که بر همه سلطه داشتند یکسری افرادی را با خصوصیات‌شان اسم می‌برد می‌گوید کسانی که ما به آن‌ها مستقیم خودمان دستور می‌دهیم. لیست رابطین آرچی‌بورستر، خلاصه بیوگرافی این‌ها را دارد گزارش می‌دهد که یک چنین آدم‌هایی هستند مثلاً من از هر کدام یک مثال می‌زنم. می‌گوید در وزارت خارجه فلانی، حالا ارزش این که اسم‌هایشان را هم ببریم ندارند. الآن بعضی‌هایشان در همین ماهواره‌های سلطنت‌طلب خارج از کشور و این‌ها دارند کار می‌کنند و اداره می‌کنند. می‌گوید این کارمند بهترین سرپرست مطلّع در وزارت خارجه ایران است در مورد کشورهایی که با این‌ها کار می‌کنند مثل عربستان، کویت، یمن شمالی و جنوبی و عراق، معلومات خوبی دارد با وزیر خارجه خلعتبری به این کشورها سفر می‌کند. ادعا می‌کند چیزی حدود 16 ساعت در روز کار می‌کند و همه‌اش به نفع ما کار می‌کند که از حد اغراق هم مبالغه‌آمیزتر است. من به دفعات متعدد بعد از ساعت 6 در اداره‌اش با او ملاقات کردم. یکی از محدود مقامات وزارت خارجه است که از جزئیات اطلاعات در تلفن ما را مطلع می‌کند حتی در تلفن، می‌گوید این‌قدر احمق است که مستقیم در تلفن، این‌قدر عجله دارد که به ما آخرین اطلاعات وزارتخانه را بدهد در تلفن؛ چند بار به او گفتیم که آقا در تلفن حرف نزن ممکن است شوروی و کشورهای دیگر کنترل کنند. به نظر می‌رسد در 40 سالگی است شایع است که عضو ساواک در وزارت خارجه است انگلیسی و فرانسوی را خوب صحبت می‌کند و در خلال ساعات اداری کاملاً در دسترس است ولی از او دعوت صریح می‌کنیم که که بیاید می‌گوید می‌ترسد که شناسایی شود تلفن مستقیم او این است.

اسم دیگر، فلانی این‌جوری است. بعد در مجلس سنا، فلانی، سناتور، اوایل سن 60 سالگی، نماینده منطقه فلان در مجلس، سال‌ها سناتور بوده در 20 سال گذشته با کارمندان مختلف سفارت در ارتباط است. نظریه‌های جالبی در مورد سیاست‌های ایران دارد، روابط نزدیکی با آمریکا دارد، پسرش جراح قلب در سانخوزه کالیفرنیاست، یک پسرش وکیل است، تلفن مستقیم او این است، منزل او این است.

در مجلس شورا، فلانی از رهبران حزب مردم بود الآن حزب رستاخیز است. مثل فلان سناتور. بعد وارد خصوصیات اخلاقی‌شان شده، وارد خانواده‌شان شده که خانواده‌اش چیست، بچه‌هایشان چطوری‌اند؟ زنش چطور است؟ هلاکو رامبد، شهرام چوبین، حسام غفاری، پرویز مجتهدی. این‌ها در مجلس سنا هستند بعد در مجلس شورا. همین‌طور افراد و اسم‌های مختلف. در وزارت آموزش و پرورش، در دانشگاه‌های ایران اسم می‌برد، رؤسای کدام دانشگاه‌ها فلان! بعضی از نویسنده‌های مشهور آن زمان که من دیگر اسم‌شان را نمی‌برم چون واقعاً خودم نمی‌دانستم این‌ها تا این‌قدر تحت کنترل سیا بودند خجالت می‌کشم اسم‌شان را بخوانم. بعضی از این‌ها من برایشان احترام قائل بودم فکر می‌کردم این‌ها آدم‌های ملایی بودند! بعد نگاه کردم دیدم مردک این‌ها جاسوس هستند پول از سفارت می‌گیرد و می‌گفتند این کتاب‌ها را بنویس. بعضی از کتاب‌هایش خوب بود و خیلی تعجب کردم که اسم‌هایشان را این‌جا می‌بینم بعد جالب است می‌گوید در جبهه ملی چه کسانی را داریم، در ملی مذهبی‌ها چه کسانی را داریم. مثلاً در جبهه ملی متین دفتری، نوه دکتر مصدق. حقوقدان، از داشتن ارتباط مستقیم با سفارت احتراز می‌کند می‌گوید تلاش کردیم در سفارت هندوستان با او قرار بگذاریم، خیلی ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری می‌کند منتقد رژیم شاه هست ولی کاملاً این‌طوری است. زنش مریم، فلان است در رابطه با فلان مسئله فلان نظرات را دارد. رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای، مقدم مراغه‌ای بعد از انقلاب ما استاندار آذربایجان شد! در مجلس خبرگان اول نوشتن قانون اساسی حضور داشت، جاسوس آمریکاست. وزیر نفت ایران بعد از انقلاب، حسن نظیف. عضو نهضت آزادی است و جاسوس است. سخنگوی دولت ایران بعد از انقلاب، دولت مهندس بازرگان، امیرانتظام، جاسوس است. همه این‌ها اسنادشان در لانه هست. در ارتش چه کسانی و... خب این سندهایی بود که برایتان خواندم.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha