پاسخ به پرسشهایی در مورد انتخابات و مشارکت عمومی، دوقطبی درست و نادرست، دموکراسی ایرانی، نسبت آزادی و عدالت و...
پرسش و پاسخ (4)
سوالات:
انتخابات و مشارکت عمومی، چه نقشی در تأامین حقوق مردم و تضمین ارزشهای اسلامی دارد؟ چرا انتخابات، هم حق، و هم تکلیف است؟ آیا آرای عمومی، وزنه تعادل است؟
(دقیقه ۸ تاریخ جلسه بیاید؟) کدام دوقطبیها در هر انتخابات، نادرست و کدام درست است؟ کدام موضعگیریها میتواند خاکستری اما در عین حال، دقیق باشد؟ مرز انقلاب و ضدانقلاب کجاست؟ چرا دموکراسی ایرانی، با معیارهای غربی هم، از واقعیترین و صادقترین دموکراسیهای جهان است؟
چه نسبتی میان احکام عقل عملی با آزادی است؟ آیا آزادی و عدالت و برابری را میتوان علیه یکدیگر تعریف کرد و در صورت تعارض، اصالت و اولویت با کدام است؟ کدام ارزش میان همه ارزشها بدون قید و شرط، ارزش است؟ چه تفاوتی میان تعریف عدالت در منظومه فکری افلاطون و ارسطو و هگل تا امثال راسل و رالز وجود دارد؟ آیا نظر اکثریت، نقشی در تعریف عدالت دارد یا خیر؟
یکی از حضار: بسمالله الرحمن الرحیم. یک سؤال داشتم و آن این که بعضیها نظرشان این است که ما به عنوان افسر جنگ نرم، در میدان جنگ نرم، فرمانده بایستی طوری باشد که به فرمانده آسیب نرسد سؤال این است که این نظریه با این حرف آقا که گفته شما افسران جنگ نرم در سنگر فرماندهی هستید که کارها را انجام بدهید. این نظر با آن نظر آقا چطوری است؟ در زمان امام حسین(ع) یکسری آدمها بودند که گفتمان مقاومت را میخواستند داشته باشند و مصداق دیگرش این است که بر علیه آن بوده، گفتمان مقاومت که همان گفتمان ناب امام خمینی است، کلاً سؤال نامفهوم لطفاً چک شود
استاد: راجع به فرمایش اولتان ما باید به دو اصل همزمان با هم توجه کنیم. یک اصل داریم و آن این که در یک انقلاب تحت عنوان انقلاب و مبارزه جلوتر از رهبری یا عقبتر از رهبری حرکت کنیم و همگام رهبری برویم. همان تعبیری که عرض کردم در روایات ما هست که اهل بیت(ع) در یک موقعیت خاصی یک موضعی میگرفتند یک عدهای چهار قدم جلوتر میرفتند چیزهایی میگفتند که امام نگفته بود. یک عدهای هم نصف آن چیزی که امام گفته بود را نمیگفتند آن را هم با احتیاط میگفتند. در واقع آن دسته اول با عملشان دارند میگویند اما کُندرو و اهل تفریط است و امام کوتاه آمده است! دسته دوم هم با عملشان دارند میگویند ما معتدلیم و امام افراطی است! اینجا گفتند شما نوع هدفگذاریهایی که برای یک مبارزه تعیین میکنید باید با توجه به مسئله امامت باشد و الا اگر این نباشد که امام و مأموم چه فرقی نمیکند! مثل این که در نماز جماعت مأموم قبل از امام رکوع و سجده و همه کارش را خودش بکند خب تو دیگر مأموم نیستی. یا امام رکعت دوم است و مأموم هنوز رکعت اول را دارد میخواند باز هم تو مأموم نیستی. این که میگویند مأموم همزمان با امام، برای این است که اگر کسی از بیرون دارد نگاه میکند بگوید این جماعت یک فردند. این جماعت یک وحدت و انسجامی دارند و نظر آن امامش نظر همه اینهاست بنابراین حرفهایش نفوذ اجرا و ضمانت اجرا دارد و قدرتی پشت آن هست. نه این که هرکسی یک چیزی برای خودش میگوید. بنابراین اگر تفاوت با امام به این معنا باشد که احساس کنند امام، در نهضت و در مبارزه تنها میماند و یک عدهای عملاً او را عقبمانده و یک عدهای او را افراطی بدانند این حتماً صدمه است. اینجاست که گفتهاند اینهایی که عقب میافتند هلاک میشوند و گم میشوند و اینهایی که جلوتر هم بروند گم میشوند پا به پای امام حرکت کنید. اما یک نکته دوم هم هست و آن این که پا به پای امام و رهبری حرکت کردن آیا معنیاش این است که سکوت مطلق کنی و هر وقت یک سخنرانی کرد یک موضعی و خطبهای امامت و رهبری خواند، بعد شروع کنی همان جملهها را عیناً بگویی؟ البته این لازم است اما کافی نیست بلکه هدفگذاری امام را بفهمی، اصول را بشناسی، یک جایی میبینی داری به خطر میافتد لازم نیست که منتظر باشی، وقتی که امام قبلاً موضعاش را اعلام کرده و گفته اینجا اینطوری است و اینجا اینطوری نیست دوباره نباید بنشینی که تا خود امام مصداق آن را هم اعتراض بکند. اینجا شما باید زودتر حرکت کنید. میدانید مثل چیست؟ باز یک مثال از جبهه بزنم که محسوستر است، یک وقت فرمانده قرارگاه است به شما میگوید این خاکریزها باید حفظ بشود و از اینجا عقبتر نباید برویم بعد یک بار در حین عمل شما در صحنه در یک خاکریزی، این خاکریز یک شرایط دارد آن خاکریز یک شرایط دارد و ... یک مرتبه شما میبینید که نیروهای دشمن زرهی دارد جلو میآید اینجا باید بگویید خب اول من باید تماس بگیرم به بالاترین شخص مقام که خودم از دهانش بشنوم که به من بگوید مقاومت بکن تا بعد... نه! وقتی که گفت بنا بر حفظ این خاکریز است و شما دیدی دشمن آمد و شما معطل این باشی که موضع مصداقی مستقیم گرفته بشود نه دیگر، شما باید اینجا حرکت کنی و آن تانک را بزنی، باید از خاکریز جلو بیایی و به سمت دشمن حمله کنی. بنابراین باید این نکته را توجه داشته باشید در سیاستهای کلی، در هدفگذاریها نباید جلوتر و عقبتر رفت. مثلاً دولت جدید آمده، خب یک سوء ظنهایی ممکن است در مورد بعضی از افراد باشد با توجه به سوابقشان، رهبری دارند میگویند که اینها تازه رأی آوردند فرصت بدهیم ببینیم چه کار میکنند؟ انصاف و عقل و شرع همین را میگوید از الآن نباید پیشداوری کرد که اینها میخواهند خیانت کنند و سازش کنند هرکس هم به اینها رأی داده امام حسین(ع) را تنها گذاشته! خیر، چنین چیزی نیست مگر مردم مخیّر شدند بین حسین و یزید انتخاب کنند و مگر قضیه حسین و یزید بوده. اینها نیست، در عمل باید دید که چکار میشود. شعارهایی که داده شده خیلی خب، شعارهای بسیار خوبی است، گفتند نه افراط نه تفریط، بلکه اعتدال. بسیار خوب، شعارهای بسیار خوبی است. گفتید که ما با ادبیات بدون تنشزایی، با ادبیات تنشزدا حقوق هستهای و کرامت ملت را حفظ میکنیم بسیار عالی، برایتان آرزوی موفقیت میکنیم و دعا میکنیم بدون عقبنشینی از عزت این ملت و منافع او، تنشزدایی کنید و از حقوق ملت دفاع کنید. خب حالا باید فرصت داد. رهبری هم میگوید فرصت بدهید اما نظارت را باید بکنید و سادهلوح نباید باشید. ممکن است یکی اینجا بگوید خیلی خب، رهبری گفت تأیید هستند حمایت کنید و هرچه میگویید بگویید و هر کاری هم میکنید بکنید! این غلط است. یک گروه هم شروع کنند هنوز نیامده بگویند یزید آمد! شمشیر را از رو ببندند هنوز شروع نکرده و تازه وارد شدند کارشان را شروع کنند متهم به سازش و فساد و دزدی و خیانت کنید، خب هر دوی اینها غلط است. اصل اسلامی اقتضاء میکند که یک) ما ملاکات انقلاب را میدانیم، میدانیم حساسیت در باب مسئله عدالت اجتماعی و اقتصادی و فساد اقتصادی، حساسیت در سیاست خارجی در این که ما از اصول و عزت و حقوق ملت باید دفاع کنیم اما تا میتوانیم بله، تنشهای غیر ضروری را به حداقل و صفر برسانیم خیلی هم خوب است. به شرطی که تنش غیر ضروری باشد نه تنشزدایی با متجاوز که به معنی تأیید تجاوز باشد. خب ما اصول را میدانیم و باید به دولت هم فرصت داد تازه شروع کردند، کاملاً باید نظارت کرد تشکلهای دانشجویی و غیر دانشجویی ما دقیق و چهار چشمی باید مراقب باشد. اصول در سیاست خارجی معلوم است در مسائل داخلی معلوم است. در اقتصاد، در فرهنگ، در رسانه، تعلیم و تربیت. مواضع انقلاب معلوم است هرجا دیدیم که و دیدید که تخلف دارد صورت میگیرد آن هم آگاهانه و برنامهریزی شده خب آنجا وظیفه انتقاد دانشجویی، نهی از منکر و امر به معروف یک وظیفه دائمی و همیشگی است باید به صحنه آمد دوستانه، مؤدبانه اول سؤال کرد وقتی جواب داده شد، شد، و اگر داده نشد و روشن شد که غلط است و اصرار شد آن وقت به وظیفه باید عمل کنیم یعنی اعراض کنیم. اصلاً این اصل امر به معروف و نهی از منکر یک اصل دائمی و همیشگی برای همه دولتهاست. ببینید دولت خاتمی آمده، دولت احمدینژاد آمده، دولت روحانی آمده، دولتهای دیگری قبلاً بودند و بعد میآیند ولی وظیفه بچههای مسلمان و نیروهای انقلاب هیچ وقت تغییری نمیکند و همیشه یکی است. اصول ما مشخص است. هر دولتی، هرجا طبق این اصول عمل میکند باید او را تأیید و حمایت کرد، هر دولتی هرکس میخواهد باشد تا یک مدتی در این مسیر است بعد مسیر او کج شد جلوی او باید ایستاد. هر کس میخواهد شعارهای انقلاب را تغییر کند باید دید دارد آگاهانه این کار را میکند یا ناآگاهانه. اگر ناآگاهانه است باید او را هوشیار کرد، دوستانه تذکر داد. اگر آگاهانه است باید جلوی او ایستاد. ما که نمردیم. شماها که نمردید. آقا کی آمد کی رفت؟ هرکس میخواهد بیاید و هرکس میخواهد برود. این شعار را حفظ کنید هرکس میخواهد بیاید و هرکس میخواهد برود. ما در هر صورت سر موضعمان هستیم. هرکس میآید تا جایی که طبق آرمانهای انقلاب البته با عقلانیت، ما عقلانیت را صددرصد قبول داریم با اعتدال منتها با همان مفهومی که راجع به عقلانیت و اعتدال عرض کردم هرکس در این مسیر حرکت بکند خداقوتی باید به او گفت و او را حمایت هم باید کرد تا جایی که در مسیر است. هرجا دیدیم که یک دولتی یا بخشی از یک دولت تلاش میکند که شعارهای انقلاب را به شعارهای سازش تبدیل کند شعارهای اسلامی را به شعارهای سکولار تبدیل کند، عقلانیت را به نفسانیت تبدیل کند، اعتدال را به سازش تفسیر کند، عدالت را به افراطیگری ترجمه کند. فساد اقتصادی و اشرافیگری را بخواهد توجیه کند، اگر دیدید هر دولتی که میخواهد باشد وظیفه دانشجوی مسلمان این است که جلوی او بایستد. آیا در تک تک مصادیق باید مدام از رهبری برویم بپرسیم و اجازه بگیریم؟ نخیر. اما خطوط کلی را که رهبری میدهد باید بشناسیم و رعایت کنیم. الآن تشبیه دوقطبی حسین و یزید کردن این کار درستی نیست. این معنیاش این است که همین مردمی که الآن 18 میلیون رأی دادند خب همین مردم هم انتخابات قبل 25 میلیون به آقای احمدینژاد رأی دادند و دوره قبل هم به 20 میلیون به خاتمی رأی دادند این مردم همان مردم هستند. نمیشود گفت که سر یک انتخابات شما یزیدید سر یک انتخابات دیگر حسین هستید باز انتخابات بعدی یزید هستید! یک توده خاکستری اکثریت جامعه داریم که نه خیلی اطلاعات ریز سیاسی و تحلیل سیاسی و اخبار سیاسی را تعقیب میکنند و نه خیلی حساسیتهای ایدئولوژیکی صددرصدی خاص انقلابی هست ولی متدین هستند مردم معمولیاند خوباند هم میخواهند زندگیشان را بکنند هم استقلال میخواهند هم آزادی میخواهند در این حال رفاه و امکانات میخواهند، از دزدی و گرگی هم بدشان میآید عدالت را هم دوست دارند، دین را هم دوست دارند. خب همین مردم هستند حالا در یک دورهای از یک کسانی یک شعارهایی را میشنوند یک رفتاری را میبینند، یک دورهای باز خسته میشود و میگویند حالا دوباره برویم آن طرف! به نظر من مردم کار درستی میکنند. اگر این مردم نباشند باور کنید هر دولتی که سر کار بیاید خودش دیکتاتور میشود و دیگر نمیخواهد پایین بیاید. ولیّ فقیه و مردم هستند که این دولتها را مدام جابجا میکنند و نمیگذارند دیکتاتوری درست شود. بعد این تنوع باعث میشود که مدام نیروهای جدید بیایند، افراطهایی در هر دوره میشود دولتهای دیگری این افراطها را یک کمی تعدیل میکنند باز خودشان از یک جهتهای دیگری تفریط میخواند بکنند و باز دوباره ملت ما در دوره بعد... من فکر میکنم که ملت ما یک وزنه تعادلی است که در هر 7- 8 سال تا ماشین انقلاب از این طرف میخواهد توی دستانداز خاکی بیفتد میآورد محکم میآورد این طرف، از این طرف میخواهد توی خاکی بیفتد ملت باز محکم میکشند این طرف، و این وسط نگهش میدارند. به یک معنا میخواهم بگویم معتدل واقعی خود ملتاند. و تا وقتی رهبری و ولایت فقیه هست، نیروهای انقلاب زنده مثل شماها در صحنه دانشگاه و جامعه و رسانه حضور داشته باشند هیچ نترسید. دموکراسی وقتی انتخابات در ذیل ولایت فقیه و در مسیر و شاهراه اصول انقلاب باشد اتفاقاً انتخابات چیز بسیار خوبی است. این اتفاقاً تنها جایی که به نظر من دموکراسی به سود است همین دموکراسی متعهد است دموکراسی در ذیل ولایت است که این خیلی خوب است. مردم با این تغییرات اجازه نمیدهند که یک جایی به گنداب تبدیل شود. مردم اجازه نمیدهند باندهای مافیایی به شکلهای مختلف در حکومت تشکیل شود. چون مافیا برای این که بماند باید یک 20- 30 سالی خیالش راحت باشد تا بتواند مافیای نفتی، مافیای صنعتی، مافیای واردات و صادرات بمانند. دولتها که عوض میشوند این باندها، نمیخواهم بگویم این باندها به دولت وصلاند به هر دولتی حتماً وصلاند اما معمولاً سعی میکنند به دولتها وصل و آویزان شوند. بنابراین این انتخابات واقعاً خوب است تجدید نفسی است یک نگاه تازه است آسیبشناسی مجدد است اشتباهات دوره قبل یک طوری جبران میشود و اشتباهات جدید میخواهد بجود بیاید رهبری و مردم باید کنترل کنند هم از طریق انتخابات و هم از طریق امر به معروف و نهی از منکر. شما بدانید در نظامهای به اصطلاح دموکراتیک دنیا هیچ کدامشان اینقدر صادقانه دموکراسی ندارند. اینها دو – سهتا باند تعریف میکنند که اینها معمولاً دوتا فراکسیون یک حزباند یک حزب سرمایهداران. دوتا فراکسیون دارند ادبیاتشان فرق میکند کارهایشان یکی است. شما ببینید آمریکای زمان بوش با آمریکای زمان اوباما، عملش که تغییری نکرده، عمل یکی است، زمان کلینتون و بوش پدر و کارتر همه اینها جمهوریخواه و دموکرات هستند سیاستهای آمریکا تغییری نکرده است، جنگ ویتنام مگر زمان جمهوریخواهها بود؟ نه، زمان دموکراتها بود. اینطوری که جمهوریخواهها عقاباند دموکراتها کبوترند، آنها بازند اینها کبوترند، آنها کارهای خشن میکنند و اینها کارهای دموکراتیک میکنند، نه، اینها اداست، لحنشان و ادبیاتشان و سخنرانیهایشان یک کمی با هم فرق میکند. و الا یک باند است. باند سرمایهداری، کمپانیهای سرمایهداری، هر دوره یک مترسکی به اسم رئیس جمهور آن جلو میآورد، شما خیال میکنید واقعاً اختیاراتی که در قانون اساسی آمریکا نوشته واقعا این اختیارات رئیس جمهور به تنهایی میتواند اِعمال کند؟ هرگز. جنگ و صلح و مالیات و واردات و صادرات همه در اختیار کمپانیهای سرمایهداری صهیونیستی است. آنها رئیس جمهور تعیین میکنند. منتها پشت صحنه ثابت است تکان نمیخورد کسی آنها را نمیشناسد، جلوی صحنه مترسکها عوض میشوند. دموکراسی واقعی اتفاقاً در ایران الآن دارد انتخاب میافتد یعنی این دولتهایی که میآیند واقعاً با هم مخالفاند. واقعاً اینها همدیگر را قبول ندارند و گاهاً بعضیهایشان تشنه به خون همدیگر هم هستند. واقعاً ملت اینها را برمیدارد جابجا میکند. واقعاً ملت تصمیم میگیرد که چه زمانی چه کسانی بیایند و چه زمانی چه کسانی بروند! و این دموکراسی اینقدر صادق است که این غربیها میگویند این صداقتش ما را کشته! چون آنها حاضر نیستند اینقدر ریسک کنند با مصالح خودشان سر انتخابها. مثلاً یک دفعه بیایند مسائل خیلی مهم را به ملتها نمیگویند هرگز این کار را نمیکنند. آراء ملت بازیچه است اما واقعاً اینجا ملت تصمیم میگیرند. البته اصول کلی در قانون اساسی هست مثل هر قانون اساسی دیگری که در چارچوب اسلام، در چارچوب عزت کشور، در چارچوب سیاست کلی، در چارچوب عدالت اجتماعی و استقلال و آزادی و پیشرفت اسلامی در این چهارچوب، هر کاری که میخواهید بکنید و بلدید بکنید هر کس را که ملت رأی میدهد بیایند این کارها را بکنند. تغییر دولت به مفهوم تغییر رژیم نیست. در غرب هرگز دولتها که تغییر میکنند حتی سیاستهای غیر کلی هم تغییر نمیکند همانی هست که هست. مثلاً اوباما برای این که رأی بیاورد گفت من میآیم گوآنتانامو را میبندم، مثلاً یک تغییر اجمالی بود آن هم در روش. نگفت جنگ ما باطل است، نگفت ما متجاوزیم، گفت گوآنتانامو آن هم برای این که آبروریزی کرده ببندیم، نبست. دیدید آمد و نبست. این دور دوم ریاست جمهوریاش هست و گوآنتانامو سر جایش هست. تازه این سیاست کلیشان نبوده، این سیاست نبوده، یک اقدام خاص بوده همین را هم تغییر ندادند برای این که قدرت واقعی پشت صحنه است و آن تصمیم میگیرد. من با این که ملت معتقدم اگر ملت ایران در یک لحظهای واقعاً احساس کنند انتخاب بین حسین و یزید است من شک ندارم که اکثریت این ملت طرف حسین است. ممکن است همه به یک اندازه فداکاری نکنند یک عدهای بیشتر و یک عدهای کمتر. اما این تصور که ملت در یک انتخاباتی گفتند این حق است، این باطل است، اینها اسلاماند، اینها کفرند، اینها مقاومتاند، اینها سازش و تسلیماند، برویم به تسلیم رأی بدهیم، من هرگز چنین برداشتی را ندارم و نمیپذیرم. و این واقعاً یک مقدار کملطفی در حق ملت است. ملت چنین تصمیمی نگرفته است. من نمیخواهم بگویم ملت معصوم است نه، ملتها و افکار عمومی گاهی بازی میخورند در جریان خیلی مسائل نیستند افرادی را نمیشناسند ممکن است نشناسند و رأی میدهند. افراد سیاسی میفهمند که کسی که دارد اینطوری حرف میزند سوابق او چه بوده، قبلاً که در قدرت بوده چه کار کرده که حالا دارد اینطوری حرف میزند، بعداً چه کار خواهد کرد؟ این که میآید با این چه کسانی میآیند؟ یک جریانی با این میآید مسئله شخص نیست و آن جریان چه کسانی در آن جریان هستند؟ و یک مرتبه نهادهای قدرت و ثروت در جامعه ممکن است دست به دست شود. با امضایی که میافتد دست کسانی که ممکن است میلیاردها میلیارد پول را ممکن است از یک مسیر به یک مسیر دیگر با یک امضاء جابجا کنند. بله این خطرات همه هست و افکار عمومی و مردم عادی خیلی چیزها را نمیدانند. همان لحظه به صحبتها نگاه میکند و ممکن است یک تصمیمی بگیرد. ممکن است گاهی ملتها در بعضی از مسائل سیاسی – در دنیا را عرض میکنم – ممکن است گاهی بازی بخورند، فریب بخورند اما این ادامه پیدا نمیکند مخصوصاً یک ملت رشید با تجربة متدینی مثل ملت ما. شما اگر یک شعار مقاومتی بدهید ولی نتوانید افکار عمومی را درست توجیه کنید که آقا من دارم چه میگویم؟ چرا میگویم؟ بعد آنها انتخابتان نکنند بعد شما نتیجه بگیرید که مردم علیه مقاومت رأی دادند؟ اینطوری نیست. باید دقیقاً روشن شود. بله ممکن است یک شرایطی پیش بیاید که یک ملت دقیقاً بفهمد که حق کیست؟ باطل کیست؟ و باز هم بخاطر منافع و از سر ترس رأی به باطل بدهد. نمیگویم این محال است. ممکن است. اما این اتفاق در جامعه ما نیفتاده است و با این وضعیت امام امتی این اتفاق نمیافتد. پس من معتقد نیستم که این انتخاب، همان انتخاب است. معتقدم باید خطوط کلیای که رهبری گفته و خودمان اصول انقلاب را میدانیم با یک چشم به اینها نگاه کنیم و با یک چشم به دولت، به مجلس و به قوه قضائیه، همیشه حواسمان باشد و برایمان مهم نباشد که چه کسی آمد و چه کسی رفت. اصلاً خاتمی و احمدینژاد و روحانی و تقی و نقی و... اینها کی هستند؟ اشخاص کی هستند؟ اصول مهم است. هرکس و تا هر وقت و تا هر حد که به این اصول پایبند است محترم است و از او باید حمایت کرد و هر کس و هر وقت و به هر میزان تلاش کند که شعارهای انقلاب را تغییر کند و مقاومت را به سمت سازش ببرد و استقلال را به سمت وابستگی ببرد حکومت دینی را به سمت حکومت سکولار ببرد، عدالت اجتماعی را به سمت مفاسد اقتصادی و فاصلههای طبقاتی و زندگی اشرافی بین حاکمان ببرد و... این ملاکها مشخص است. هر وقت دیدیم یا واقعاً روشن شد ثابت شد و احتمال آن بوجود آمد وظیفه اول ما و شما پرسش، مطالبه دانشجویی، مرحله بعد، انتقاد، اعتراض، امربه معروف و نهی از منکر، بیانیه دادن، شعار دادن، میتینگ راه انداختن، افشاگری، اگر هم دارد درست عمل میکند تأیید میکنیم. ما عقدهای نداریم ما با کسی دشمن و دوست نیستیم. شما این را بدانید در مسیر مکتب، ما و شما نه دوست مطلق کسی باید باشیم نه دشمن مطلق کسی. اصلاً افراد مهم نیستند. یک آدمی، یک دولتی میآید صالح و خوب است تا وقتی که دارد خوب عمل میکند او را تأیید میکنیم از لحظهای که شروع کند به اشتباهات و خودمحوریها از آن لحظه به بعد حمایتش نمیکنیم. اصلاً با کسی تعارف نباید کرد. این در مورد نه فقط این دولت است بلکه در مورد هر دولت و مجلسی است. ضمن این که به شما بگویم افرادی با شعارهای خوب میآیند دورههای قبل هم بودند بعد از یک مدتی تبدیل میشوند به کسانی که خود اینها با آنها مخالفت کردند! همان شیوهها و همان ادبیات و همان کارها را میکنند. آن تعبیری که حضرت امیر(ع) دارند که رجال را با حق بسنجید نه حق را با رجال. اشخاص برای شما ملاک و اصول نباشند، اصول برای شما معیار باشند. هرکس به هر میزان به اصول نزدیک شد حمایت میکنیم هر وقت فاصله گرفت هرکس میخواهد باشد اعتراض میکنیم.
تعداد سؤالها مهم نیست سؤال باید مهم باشد. این سؤال را خیلی جاها پرسیدند. این سؤال باید درست توضیح داده شود، مهم نیست که ده تا سؤال بپرسند ده تا جواب بیفایده بدهیم. یک سؤال درست، درست جواب داده بشود مهمتر است.
استاد: شهید رجایی در همان دورهها هم کم بوده، مخصوص این دوران نیست. آدمهای صالح و سالم، تعدادشان خیلی زیاد نیست و لذا شما بدانید یکی از وظایف شماها،همین اردوها این تشکیلات و این کارها به شرطی که فقط به قول مشهدیها به المشنگه ختم نشود! مطالعات اسلامی داشته باشید کار کنید. یکی از فواید آن کادرسازی است. آن بچههایی که اول انقلاب نظامسازی کردند و نهادهای انقلابی را ساختند اغلبشان بچههای دانشجویی مثل شماها بودند که وسط دانشگاه انقلاب شد و آمدند مشغول کارها شدند. فرماندههای لشکرهای ما در جبهه، پیرمردشان که مسنترینشان بودند 26- 27 ساله بود! فرمانده لشکرهای ما 22 سال، 21 سال، 20 سال بودند. ما فرمانده لشکر 19 ساله داشتیم! نهادهای انقلابی را همین بچهها ساختند. پس اگر درست این کادرسازی بشود اینها میتوانند انقلاب کنند و اینها میتوانند نظامسازی کنند چنانچه که اگر دشمن در دانشگاههای ما کادرسازی کرد میتواند یک نظام را فاسد کند و در آن استحاله ایجاد کند و محتوای آن را تغییر بدهد حتی علناً هم تغییر بدهد. این راجع به مسئله شخص. اما این که میزان حال افراد است، پس چرا اینطوری شد؟ آنهایی که این کارها را میکنند از آنها باید بپرسید چرا اینطور میشود. این میزان، حال افراد است که امام(ره) در وصیتنامهشان میگویند برای این که سابقه در تاریخ وجود دارد و در انسانشناسی ما هم هست که انسان، هیچ کس برای همیشه گارانتی و تضمین نشده است. هرکسی در معرض خطر است. هرکسی با هر سابقهای. چون این اتفاق در صدر اسلام و در همه انقلابها افتاده است یک کسانی در دورههای جوانی میبینید بزرگترین فداکاریهایی کردند که صد بار باید شهید میشده، شهید زنده است، هزار فداکاری کرده. اما یک مقدار سن بالا میرود و قدرت میآید و پول میآید و شهرت میآید و شهوت و امکانات و ریاست و محافظهکاری میآید یک مرتبه این آدمها عوض شدند. از این نمونهها که خیلی بودند و همیشه هستند، به چشم خود ما در این انقلاب چقدر از این آدمها میشناسیم که اینها قبل از انقلاب، جزو مبارزین برجسته بودند. بعد از انقلاب، بعضیها اوایل انقلاب، جزو آدمهای اصلی نظام و انقلاب بودند و خیلی فداکاری کردند. خب بعد از 10- 20 سال اخلاق، روحیات، سبک زندگیاش، دیدگاههایش همه عوض شده است درست شده ضد آدمی که بوده، همان آدمی شده که خودش با آنها مبارزه میکردند. چون این امکان تغییر و سکوت شخصیتی و سقوط معنوی همه ما و شما را تا آخر تهدید میکند لذا نمیشود گفت که این قبلاً چون آدم درستی است پس تا آخر همین است! این همان میزان، حال فعلی افراد است همان جملهای است که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند حق را با آدمها نسنجید آدمها را با حق بسنجید. این همان است.
استاد: من این برداشتی را که بعضیها میگویند در انتخابات ملت نگاه میکند ببیند نظام چه میگوید خلاف آن را عمل کند واقعاً من اینگونه نمیبینم. ممکن است در هر انتخاباتی یک بخشی از آراء یک کسانی هستند که کاری ندارند کیست نگاه میکنند که از روی قرائن بسنجند کی با کی مخالف است به او رأی بدهند! ولی اکثر ملت اینطوری نیستند. من نمیخواهم بگویم که ملت در انتخابهایشان معصوم هستند، من میخواهم بگویم ملت انتخاب که میکند آن منتخبها معصوم نیستند. اینها ممکن است در یک شرایطی حرفهای خوبی بزنند، کارهای خوبی بکنند و بعد تغییر میکند و اگر ملت بنایش بر مبارزه با نظام بود، باید همیشه میگشت و کسانی که ضد نظام بودند پیدا میکرد اگر هم نبود باید رأی نمیداد. اولاً اغلب کسانی که همیشه در انتخابات آمدند هیچ کدام ضد نظام نبودند اگر هم شدند گاهی بعداً شدند آن لحظهای که انتخابات میآمدند اینها هیچ کدام ضد نظام نبودند مثلاً شما از آن بنیصدر شروع کن بیا تا جلو. اینها آن موقع که بنیصدر رئیس جمهور شد که ضد نظام نبود. صددرصد طرفدار نظام بود و میگفت در خدمت نظام هستیم همهشان همین بودند. آن وقتی مردم به کسانی رأی دادند که اینها با نظام بودند البته به سیاستهای دولت قبلی معترض و منتقد بودند این طبیعی است که در انتخاباتها بخصوص در هر 8 سال جهتگیری رأیها عوض بشود من این را به معنی مبارزه و مناقشه با نظام اصلاً تلقی نمیکنم بلکه تعبیر من این است که یکجور پهلو به پهلو شدن نظام است. دیدید وقتی دراز میکشید باید پهلو به پهلو بشوید. این انتخابات یک طوری است که نظام یک مقداری پهلو به پهلو میشود ولی باید مراقب بود غلت نزند از روی تخت پایین بیفتد! این است مسئله مرز انتخاب، تغییر دولت است نه تغییر رژیم. تغییر اصول نیست. تغییر دولتها در چارجوب سیستم است و اصل انتخاباتها هم همین است. دموکراسی به مفهوم علمی و آکادمیک آن همین است و اما این که مردم ما تغییر کردند آن زمان انتخابهایشان در مسیر بوده الان نیست، این حرفها نیست. به شما بگویم این تصوری که بعضیها در مورد مردم دهه اول دارند اشتباه است. مردم دهه اول، عین مردم الآن هستند. فرقی نکردند. راهپیماییها نسبت به جمعیت همانقدر است آن زمان هم جنگ شد شما فکر نکنید همه ملت به جبهه میآمدند یک بخشی از ملت میآمدند و بقیه طرفدار میکردند که خوب است شما بروید، تأیید میکنیم! ولی یک عدهای میرفتند همه که جبهه نمیرفتند.
استاد: احسنت، سه تا سؤال بسیار خوب. این که یک مبارزه نفسانی است یا عقلانی است؟ سازش آن نفسانی و عقلانی است، سؤال اول تشخیص با کیست؟ طبیعی است که با رهبری است. و الا اگر قرار باشد در یک جبهه نبرد به هر رزمندهای بگویند خودت هر وقت هر تشخیصی دادی هر وقت میخواهی قطعنامه امضاء کن هر وقت میخواهی مبارزه کن، این بگوید ما در این خاکریز پرچم سرخ میخواهیم قرارداد امضاء کنیم! او هم در آن خاکریز بگوید نه، جنگ جنگ تا شهادت! اینطوری که نمیشود این هرج و مرج است. در یک سیستم جمعی، در یک نبرد که یک امت در صحنه است طبیعتاً اینجا مسئله امامت معنا پیدا میکند. در نظامهای دیگر هم همینطور است. به شما بگویم در نظامهای غیر دینی هم تصمیمگیری در این که تا کجا مصلحت است و تا کجا نیست به عهده نهاد حاکمیت مشروع است. نه به عهده تک تک شهروندان که آن هرج و مرج است. این سؤال اولتان است. سؤال دومتان که فرمودید آیا مصالح ثابت است یا متغیر؟ یک اصول ثابت داریم مثل این که میفرماید «العزة لله و لرسول و للمؤمنین» جامعه اسلامی هرگز تن به ذلت نباید بدهد این یک اصل ثابت است. اینطور نیست که یک وقتهایی عزیز باشید یک وقتهایی ذلیل باشید! اینها متغیر نیست. یا آیهای میفرماید به نام قاعده نفی سبیل مشهور است. نفی سبیل یعنی راه نفوذ کفّار بر مسلمین باید بسته باشد. «لن یجعلالله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» خداوند راه سلطه و نفوذ به نفع کفار در جامعه دینی را چنین راهی را اجازه نداده و قرار نداده است. نباید بگذارید غیر مسلمین سلطه اقتصادی بر شما پیدا کنند. نباید بگذاریم افسار علمی ما، اقتصاد ما، رسانههای ما، حکومت ما دست آنها بیفتد. این یک اصل ثابت است. عزت و استقلال اقتصادی، سیاسی، علمی. اما استقلال به معنا و مفهوم قطع رابطه و انزوا نیست. رابطه، امابا حفظ استقلال. از این اصول، بسیاری از اصول شریعت و اصولی که گفتند اینها همه اصول ثابت است. رعایت عدالت، رعایت برابری، مخالفت با جنگافروزی، اما وقتی که جنگافروزی میکند جهاد و مبارزه. اینها اصول ثابت است. اما اصول متغیر که در واقع اصول نیستند بیشتر در حوزه تکنیک و تاکتیک است، استراتژیها متغیر است. به تشخیص زمان و مکان، و اینجا یک مسئلهای مطرح میشود به معنای تزاحم اهمّ و مهم، که در اصول فقه ما این مسئله مطرح است. اهمّ و مهم یعنی ممکن است دوتا مسئله،هر دویش مهم هستند اما یکی مهمتر است. آنجایی آن که اگر قرار شد به یکی از اینها عمل کنی و یکی را فدا کنی، آنکه مهم است رها میکنی و آن که مهمتر است میچسبی. آن حوزه متغیرها اینجاست. این همان مفهوم اجتهاد است. آن ولایت مطلقه که میگویند همینجاست. یعنی ضرورت زمان و مکان و شرایط را سنجیدن، یعنی اصل ثابت، حفظ عزت مسلمین؛ اما این که کجا جنگ جنگ تا پیروزی، و کجا امضای قطعنامه؟ اینجا بحث اهمّ و مهم پیش میآید. اینجا تشخیص اهم و مهم هم یک تشخیص نهادی است نه تشخیص تک تک افراد و شخصی. آن بُعدی که به تاکتیک و تکنیک مربوط میشود مصالح متغیر است، به زمان و مکان مربوط است این را میگویند متغیر است و تشخیص آن در موارد اجتماعی، با امام است در موارد شخصی و فردی هم با خود فرد است. مثال شخصیاش همان روزه است که چه زمانی بخوری و چه زمانی بگیری؟ چه وقت وضو بگیری و چه وقت تیمم کنی. حالا یک کسی بگویید عجب وضو نگرفتی تیمم کردی؟ از اصول عدول کردی! سازش کردی! ضعیفالنفسی. آقا ضعیفالنفس چیه؟ خود خدا گفته وقتی که احتمال خطر و ضرر است وضو نگیر تیمم کن این سازش و عدول کردن از اصول نیست. سؤال سومتان چه بود؟ این که عوام چطور تشخیص بدهند؟ عوام ممکن است در مسائل شخصی خودشان گاهی تشخیص بدهند و گاهی تشخیص ندهند. در مسائل اجتماعی گاهی تشخیص با توده نیست، چون هرج و مرج است چون هرکسی ممکن است یک چیزی بگوید و یک تشخیصی بدهد. شما ببین اهمّ و مهم اگر قرار باشد در مسئله جمعی، اهمّ و مهم را به تکتک بسپارند، یکی میگوید اهمّ حفظ جان خودم و خانوادهام و اموالم هست. مهم، دفاع از کشور است. اما اهمّ خودم هستم. حالا اگر یک کسی چنین تشخیصی داد چکارش میکنید؟ نتیجهاش چه میشود؟ نتیجهاش این میشود که میگوید من میروم خانهام، نمیآیم و فداکاری نمیکنم. اگر تشخیص اهمّ و مهم را به عهده همه افراد بگذارید، میگویند آقا مالیات بده، میگوید نه، ببین مالیات دادن درست است مهم است ولی مالیات ندادن اهمّ است چون من باید از جیبم بدهم. اینجا نمیتوانی بگویی اهم و مهم اجتماعی را هر کسی خودش تشخیص بدهد. مصلحت جامعه را هر کسی خودش تشخیص بدهد! خیر. اینجا تشخیص اگر این بشود هرج و مرج میشود. هیچ جای دنیا هم در هیچ نظامی، اینها تشخیصهای شهروندی نیست، ولی در مسائل شخصی، مسئله شخصی، شما میبینید یک معاملهای را میخواهید انجام بدهید میگویی این معامله را بخواهم انجام بدهم این سود را دارد این مهم است ولی اگر معامله دیگر را انجام بدهم آن اهمّ است. این دیگر تشخیصش با خودتان هست، البته مشورت میکنید، فکر میکنید، اما بقیه نباید بیایند برای تو تشخیص بدهند، اینها منافع و مصالح شخصی خودت است و شما باید خودت عاقلانه و اما در چارچوب قانون و شریعت حق انتخاب داری، در آن چارچوب حق انتخاب با هر فرد است. بنده امروز دوست دارم این لباس را بپوشم، شما میخواهی آن را بپوشی. این اهمّ و مهم من را خود من تعیین میکنم جنابعالی که نباید برای من تعیین کنید که امروز اهمّ تو چیست و مهم تو چیست؟ این برنامهریزی شخصی است. مصالح اجتماعی که مربوط به سرنوشت امت است تشخیص آن با تک تک شهروندان نیست بلکه تشخیص آن با نظام کلی و نهادهای کلی است. البته خود آن نهاد ممکن است تشخیص بدهد که در بخشی از این موارد، مثلاً رأیگیری بشود اشکالی ندارد. مثلاً بروید از مردم هم بپرسید الآن این کار را بکنیم یا نکنیم؟ اگر او تشخیص داده بشود که طبق مصالح جامعه است اشکالی ندارد. چون یکی از مصالح جامعه هم همراهی افکار عمومی است. - دقت کنید – معنی انتخابات لزوماً این نیست که هرکسی میآید از قبلیها بهتر است! معنیاش این نیست که لزوماً انتخابها درست است و معصوم است و هر دولتی که میآید از دولت قبل بهتر است و اشتباهاتش کمتر است! نه؛ باید کنترل شود. اما یک فایده دارد این تغییر دولتها و مجلس، و تغییر شورای شهر و روستا و نظارت بر رهبری، حتی تعیین رهبر، همه اینها از طریق آراء عمومی، همه اینها خودش یک مصلحت ملزمه اسلامی است و آن این که جامعه باید بداند و احساس کند که خودش دارد برای خودش و برای جامعه و برای حکومت تصمیم میگیرد. ملتی که میبیند خودش دارد حاکمیت را تعیین میکند این جامعه یک جور با سیستم نسبت برقرار میکند، ملتی که بگوید که کسی به ما کاری ندارد هرکس میخواهد سوار ما میشوند و کار خودشان را میکنند و روی دوش ما از ما سواری میگیرند. ممکن است شما بگویید که ملت در فلان انتخابات اشتباه کرد، اصلاً فرض کنیم اشتباه کرده، این اشتباه به نظر شما اشتباه، سودش از ضررش بیشتر است. ضررش این است که ممکن است چهارتا خطا و اشتباه در مصادیق رفتار اتفاق بیفتد که آن را هم میشود کنترل و باید کنترل کرد اما فواید آن چیست؟ منافعش این است که وقتی یک ملت میبیند خودش هر وقت اراده میکند پارلمانش را خودش درست میکند دولتش را خودش درست میکند انتخاب و تعیین میکند، شهردار و فرماندارش را خودش سر کار میآورد. رهبری و آنهایی که رهبر را انتخاب میکنند و بر رهبر نظارت میکنند را خودش دارد رأی میدهد خب این ملت پای سیستم میایستد این ملت کنار سیستم میایستد و سیستم را رها نمیکند. شما فکر میکنید اگر این مشارکت و تعامل سیستم و مردم نبود جمهوری اسلامی صرفاً به دلیل درست بودن و حقانیت ایدههایش در این سی سال باقی میماند؟ ده بار دتا حالا سقوط کرد اصلاً نمیتوانست تا آخر جنگ را ببرد. جنگ بدون مردم پیش نمیرفت. تروریزم این رژیم را از پا میانداخت. شما ببینید در این کشورها دو هزار نفر اسلحه دستشان میگیرند و حکومت را سرنگون میکنند حالا سوریه هم اگر نتوانستند به دلایل دیگری بود که همه میدانند و الا اینطوری است. این سیستم 15 هزار نفر را ظرف 3- 4 سال ترور کردند از مقامات بالا تا آدمهای کف خیابان. 8 سال جنگ، 30 سال تحریم. این همه توطئه. چرا سیستم نمیافتد؟ برای این که مردم آن را نگه داشتند مردم نخواهند سیستم میافتد. چرا مردم میخواهند؟ چون واقعاً خودشان دارند سر کار میآورند و بعد هم صداقت و حقانیت در رأس و در استخوانبندی سیستم میبینند البته فساد و انحراف در همه جایش هست. اگر یک ملتی احساس نکند که او خودش اینها را سر کار آورده، طبیعی است که پای آن سیستم نمیایستد.
مسئلهای که بحث میکردیم این بود که "کانت" معتقد است احکام عقل عملی به عقل نظری چیره و مسلط است چون بطور مستقیم از وجدان انسان سرچشمه میگیرد. کانت برای این که مسئله را مبهم نگذاشته باشد و یک سازمانی هم به فکرش داده باشد میگوید اولین حکم عقل عملی، آزادی است. جوهر حیات هستی آزادی است. تمام ارزشهای دیگر منشعب از این حکم عقل عملی و عمل اولیه است. بنابراین والاترین ارزشها و اصل ارزشها آزادی است. خب مثل "هگل"، یک چنین نظریهای ارائه کردهاند. هگل هم آرمان طبیعت و هستی را در حرکت میبیند و هدف این حرکت را جایی میگذارد که انسان به آزادی برسد. اما در مورد برابری و عدالت خیلی از حکما برای این که به آزادی برسند خب برابری را فدا کردند. این تعبیر "ژانژاک روسو" را آن دفعه عرض کردم که انسانها باید همه آزادیهایشان را به دولتها بدهند و در پناه دولت به برابری برسند. بعد میرسیم به ارزش سوم که عدالت است و آنجا خیلی بحثی نیست قبول کردند که آرمان اصلی رسیدن به عدالت است. حتی خیلیها معتقدند که آزادی هدف نیست، آزادی وسیلهای است برای رسیدن به عدالت. کانت با این که آزادی را حکم اولیهی عقل عملی میداند میگوید اگر عدالتی نباشد زندگی کردن به زحمتش نمیارزد! حالا شما با مقایسه آزادی، برابری و عدالت، این نقطه باید یک فصلالخطابی را ارائه کنید. مقایسه سختی است و ترجیح یکی از این سهتا به آن دیگری مثل این است که بگویند بین مولوی و سعدی و حافظ یکی را ترجیح بدهید. خب هر کدام از یک جهتی برای زندگی بشر لازم است. معذلک، اگر مجبور باشیم انتخاب کنیم بالاترین ارزش، عدالت است. آزادی قیود دارد، مرز دارد، هیچ کس آزادی مطلق را بدون حد و مرز نمیپذیرد. یعنی برابری مطلق به عدم عدالت و نفی عدالت میرسد. ولی هرچه عدالت قویتر و شدیدتر باشد مطلوبتر است. عدالت هیچ قیدی ندارد. برابری قید و شرط دارد، آزادی قید و شرط دارد. عدالت قید و شرط ندارد. اینجایی که افلاطون میگوید عدالت یعنی هر چیزی را در موضع خودش و جای خودش بگذارید خب این قید و شرطی دیگر ندارد، به لحاظ اجتماعی تنها کسانی میتوانند به عدالت برسند که در دامن فلسفه بزرگ شده باشند و فرهنگ اسلامی، خیلیها از جمله مولوی همین تعبیر را بکار میبرد. ارسطو، عدالت را به خاص و عام تقسیم کرد. عدالت خاص یعنی حق هرکسی را به او بدهند که در فرهنگ اسلامی داریم و خصوصیت نظریه ارسطو این است که زاویه تشخیص را روی مبنای تجربه گذاشته است. هگل، عدالت را طور دیگری تعریف میکند و میگوید آنچه که دولت میگوید عدالت است. خب به این نظر، بسیاری توجه کردهاند. "راسل"، "هِنیرو"، دیگرانی آمدند گفتند ملاک عدالت، اکثریت است. عدالت آن چیزی است که وجدان عمومی به آن عدالت بگوید. چیزی که اگر اجرا بشود کمترین نارضایتی را بوجود میآورد آن عدالت است. خب انتقادات اساسی به این دیدگاه هم وارد است. شما در بحث فلسفه حقوق، میبینید که هنر تشخیص عدالت مثل سایر هنرهاست. یعنی عوام و عموم مردم قدرت تشخیص ندارند. بنابراین نتیجهای که میخواهیم بگیریم این است که عواملی که در ایجاد اخلاق مؤثرند در تحقق و تفهم عدالت تأثیر دارند. اعتقادات، نیازها، عوامل اجتماعی و جغرافیایی، همه در یک اخلاق اجتماعی مؤثرند و نهایتاً برای عدالت مؤثر هستند. همینطور کسانی گفتند که فقط قضات، قاضیها میتوانند تشخیص بدهند که عدالت چیست! و حالا ما اینجا بحث را خاتمه میدهیم که هر کدام از این نظریات یک خدشهای در آنها وارد است ولی برای این که به یک گوهر گرانبها برسیم اگر دچار خدشه بشویم مشکلی نخواهد بود. در خیلی از علوم، مثل حقوق، سیاست، فلسفه، و امثال اینها بحث عدالت، یک جایگاه ویژهای دارد علاوه بر این که در مقام عمل هم جایگاه مهمی دارد. یکی از نکات مثبت این است که اهمیت عدالت را بالاتر از آزادی دانسته و توجه به مفهوم عدالت که یک امر نوظهوری محسوب نمیشود سابقه بسیار طولانی دارد در بعضی از دورهها توجه به آن فراگیرتر شده و عمومیتر شده است. البته دولتها نقش مهمتری در این قضیه دارند و تحقق عدالت، جز با زمامداران و حاکمان عدالتپیشه امکان نخواهد داشت. امانت حکومت و مدیریت جز با عدالت ادا نمیشود. این معیار محکم، آثار و برکاتی دارد.
پایان
هشتگهای موضوعی