ایدئولوژی «سینمایی» و تجاوز به «افکار عمومی» (1) («هنر انقلابی»؛ ایمان، خودآگاهی و پیچیدگی)
به مناسبت روز "هنر انقلاب اسلامی"- شهادت مرتضی آوینی، راوی فتوحات معنوی دهه 60- جمع هنرمندان جوان-93
بسمالله الرحمن الرحیم
چند نکته از منظر مصرفکننده آثار هنری و سینمایی، نه تولیدکننده، به صحنه نگاه میکنم با شما که وارد یک مسیری شدید که یک نیاز مستحدث و فوقالعاده مهم برای این مقطع از تاریخ امت اسلامی بلکه کل بشریت در یک اشل وسیعتر و عام و برای کشور خودمان، انقلاب ما و مردم ما، به نحو خاص یک موقعیتی است از جهتی خطیر و مهم، از یک جهت هم خطرناک، یعنی هم خطیر و هم خطرناک. دوستان وارد یک عرصهای شدند که حتماً یک نوع خودآگاهی به آن دارند و من روی این خودآگاهی و ضرورت تقویت این خودآگاهی توأم با آگاهی یعنی هم دیگر آگاهی و هم خودآگاهی تأکید میکنم و الا اگر فقط در عرصه تکنیک و صورت و روش، تربیت بشویم و نیرو تربیت کنیم به لحاظ محتوا و نرمافزار عقب بمانیم، یعنی یک طرف این ترازو بالا باشد و یک طرف پایین، مسیری دوباره 10 سال دیگر تکرار خواهد شد که 20 سال پیش تجربه شد. یعنی بچه مسلمانهایی با انگیزههای خوب و انقلابی، اما سطحی با نگاههای قشری و مطالعات کمعمق اسلامی و فقط با احساسات وارد عرصه شدند و آمدند که اوضاع را بهم بزنند، کمکم اوضاع خودشان بهم ریخت. ما داشتیم کسانی که آمدند نجات بدهند و خودشان بعداً بیش از همه محتاج نجات شدند. مثل آن کسی که فکر کرد پوست خرس توی آب است، رفت پوست خرس را بگیرد دید آن خود خرس است پوستش نیست! به جای این که پوست خرس را بگیرد خرس او را گرفت و با خودش برد. شما به ضرورت آموزش تکنیکی رسیدید و این یک گام بسیار بلندی است یک زمانی بود که اساساً در محافل بچه مذهبیها هیچ حساسیتی نبود و کسی احساس ضرورت نمیکرد این عرصه را مهم نمیپنداشتند برای این که با ماهیت مسئله دقیق آشنا نبودند فقط آثار آن را دهه به دهه میدیدند و بعد میدیدند خیلی جاها از دست رفت. خیلی عرصهها و صحنهها متعلق به تفکر دینی بوده و دیگر نیست. و هیچ کس هم نفهمید چطوری این اتفاق افتاد. چون تحولات فرهنگی بیشتر شیمیایی هستند تا فیزیکی. هیچ تحول فرهنگی ناگهان و یکشبه اتفاق نمیافتد. ممکن است ناگهان در یک مصادیقی بروز کند، شوک در افکار عمومی ایجاد کند که آن لحظه همه اعتراف کنند یا هم بفهمند ولی هرگز چیزی به نام شوک فرهنگی وجود ندارد. همه چیز به تدریج اتفاق میافتد. گام به گام توجیه میشود و اتفاق میافتد و تا توجیه نشود اتفاق نمیافتد. این است فرق تحولات مثبت و منفی در عرصه هنر و فرهنگ با سایر عرصهها. در عرصههای دیگر لازم نیست شما کسی را توجیه کنی کافی است اتفاق بیفتد. بعداً دیگران توجیه میشوند اما در عرصه فرهنگ، هنر، از جمله سینما، توجیه باید بشوند تا آن اتفاق بیفتد یعنی آن توجیه جزئی از ماهیت آن اتفاق است بلکه اصل آن است. وارد یک عرصهای دارید میشوید و شدید قدرت روحیای میخواهد که مدام شارژ بشود. چون گاهی انسان به لحاظ نظری و تئوریک میداند چه درست است و چه غلط است؟ اما انگیزه برای این که پای درست بایستد و چشم در چشم نادرست بایستد و هزینه بپردازد این انگیزه ضعیف و ضعیفتر میشود یعنی جاذبههای مادی و غیر مادی، جاهطلبی، شهرت طلبی، پول، کف حضّار، تشویق، مقالات در تأیید من، شهرت، و مسائل دیگر، اینها خوبهایش هست، کمکم آن جاذبهها اینقدر قوی میشود که انگیزه هی لاغر و لاغرتر میشود بعد از یک مدتی هم آدم در عاقل بودن خودش شک میکند که این چه بود ما میگفتیم! جوان بودیم عقلمان به این مباحث نمیرسید. یک قدرت روحی دائما شارژشونده احتیاج دارد در کنار آن با همان اهمیت یک قدرت فکری، قدرت تشخیص درست از نادرست در عرصههای مختلف، چون هنر، وارد همه عرصههای فرهنگی میشود چنانکه امروز میبینید از انیمیشن تا سینما وارد همه عرصهها شدند یعنی درست است که این صنعت، یک بُعد اقتصادی دارد، یک بُعد آن به تکنیک و تکنولوژی مربوط است اما یک بُعد آن هم امروز با اخلاق، با کلام، با عقاید، با سبک زندگی، و با سیاست سروکار پیدا کرده، یعنی امروز، سینما یک سلاح کاملاً سیاسی و با بُعد امنیتی در دنیا بررسی میشود. یعنی امروز شما یک دیواری بین پنتاگون و هالیوود نمیبینید. پنتاگون و هالیوود در یک پروژه عمل میکنند. سازمان سیا و FBI و صنعت انیمیشن در یک پروژه دارند عمل میکنند. مدام به من و شما میگویند که هنر ایدئولوژیک نیست و ایدئولوژی را قاطی نکن، سینمای صددرصد سیاسی - ایدئولوژیک در جبهه مقابل دارد با تولید وسیع جهانی دارد عمل میکند. چون به این نکته رسیدند که برای تسلط بر یک ملت یا همه ملتها لازم نیست به بدنها و فیزیک آن جامعه با زور تفنگ مسلط شد، بخصوص که دارید میبینید کمکم با آخرین تجهیزات هستند آخرین نمونهاش همین غزه است که میگویند ارتش پنجم جهان هستند از نظر تجهیزات هم بیخود نمیگویند تمام امکانات نظامی، امنیتی، اطلاعاتی غرب در اختیار اینهاست. در غزه 300 متر نتوانستند جلو بروند. شرایط دارد عوض میشود. این را میفهمند اگر از قرن 18 تا 20 اینها با زور اسلحه حاکم شدند بعد آمدند فرهنگسازی کردند، دیگر از این به بعد ورق برگشته است. حالا باید کار نرمافزاری کرد، اخلاق مخاطب و افکار و ذهنیت و احساسات او را بازسازی و مدیریت کرد. جای ارزش و ضد ارزش را خیلی مهندسی شده با دقت، مثل روباه، نه مثل الاغ، جای اینها را عوض کنی. به مخاطبت آموزش بدهی ضمن این که به او لذت میدهی، او لذت میبرد و احساس نمیکند که چیزی دارد به او هنرمندانه حقنه میشود اما اولویتهایش دارد تغییر میکند، ارزشها تغییر میکند، احساسات، نوع داوریاش، لذا خیلی لازم نیست که جاهای مختلف جاسوس درست کنند البته آن کار را هم میکنند، ولی کمکم کافی است که سمپات درست کنی، یعنی سمپاتها جای جاسوسها را میگیرند یا لااقل کمک بسیار مؤثری میکنند. جایگاه خودت، تعریفت از خودت، تعریفت از جهان، تعریفت از مرگ، زندگی، حق، باطل، عدل، ظلم، قهرمان، ضد قهرمان، این تعریفها کافی است تغییر کند منتها هنرمندانه! برای سلطه اقتصادی بر یک ملت، غارت یک ملت، برای سلطه سیاسی بر یک ملت، امروز تجربه شده که سلطه فرهنگی، سلطه هنری، سلطه تصویری، سلطه ذهنی، که هم پیچیدهتر است و هم بسیار مؤثرتر است این اولویت پیدا کرده است. در جبهه مقابل ما متأسفانه کسانی هستند که صد سال از ما جلوتر هستند درست صد سال از ما زودتر وارد صنعت سینما و فیلم و انیمیشن رسیدند و به لحاظ تکنیک، به لحاظ ابزار، به لحاظ مفهومسازی، در عرصه علوم اجتماعی و هنر. و به لحاظ زیباییشناسی و ذائقهسازی و ذائقهشناسی، تجربهشان از ما بیشتر است، پولشان بیشتر است، نیروهای آموزش دیده بیشتری دارند و ما در یک مسابقه کاملاً نابرابر وارد شدیم. ولی به خودمان اینطوری تسلی میدهیم و امید میدهیم و این امید واقعبینانه است توهم نیست که اگر ما توانستیم در عرصه نظامسازی و در عرصه مبارزات آزادیبخش در سطح جهان و مبارزات چریکی و عملیاتی، توانستیم این فاصله طولانی 200 ساله را به این سرعت طی کنیم، و امروز معادلة قوا را در کل جهان اسلام تغییر دادیم و این را همه میفهمند منشأ این تغییر اینجاست، اگر اینجا توانستیم چرا در عرصه هنر و سینما نتوانیم؟ این یک نقطه امیدی است انگیزه میخواهد، تلاش مضاعف میخواهد، توکل به خداوند میخواهد، سواد و دانش و مطالعه میخواهد، ابتکار و خلاقیت میخواهد، عقل میخواهد و هنر. پس شارژ روحی و شارژ محتوایی و فکری و اعتقادی. بالاخره سینما وارد عرصههایی میشود مثلاً به موضوع عشق میپردازد، به موضوع احساسات، موضوع ظلم و عدالت اجتماعی، موضوع عاطفه، مفهوم خانواده، مفهوم جنسیت، مفهوم فقر و غنا، به همه این مفاهیم وارد میشود تا حتی این انیمیشنها و کارتنها همه وارد میشوند بخاطر داستانش هست که در درجه اول جاذبه دارد بعد این تکنیکهای جدید کامپیوتری به کمک آن آمده است. با نوع داستانسازی شما فقط داستان نمیگویی داری آموزش آموزش و پرورش را مدیریت میکنی. یعنی امروز سینما و انیمیشن هرچه که جلوتر میرویم این فضایی که میگویند فضای مجازی، اسمش مجازی است خیلی فضای حقیقیای است. این فضای مجازی کاملاً حقیقی شده است یعنی حقیقیتر از خیلی فضاهای دیگر تأثیر میگذارد روی رفتار ما، گفتار ما و روی طرز فکر ما، طرز احساسات ما، نوع موضعگیریها، نوع داوریها، و این یک امر مهمی است همینطور که میگویند اینطور موارد هم یک فرصت فوقالعاده است و هم یک تهدید مهم است هر دویش هست این بستگی به ما و شما دارد که چطوری در این عرصه وارد شویم. عرض کردم امروز، آنها قبل از این که هر عملیات نظامی یا سیاسی بکنند یک عملیات سینمایی و هنری و فرهنگی انجام میدهند و اول آنجا میسازند بعد بیرون میسازند. من گاهی فکر میکنم همین داعش که الآن ساخته شده، که پشت پرده آن آمریکا و صهیونیستها و سعودیها هستند جلوی صحنه، گاهی میبینید بعضیهایشان نه همهشان چند هزار بچه مسلمانها، طرف دارد توی آمریکا و اروپا درس میخواند، زندگی میکند، آنجا بلند شده به عشق خلافت اسلامی اینجا آمده، چطوری بازیشان میدهند! از 20 سال پیش شروع شد در عرصه سینما و هنر تعریف غرب، تعریف شرق، اسلام، مفهوم اصولگرایی، مفهوم تروریزم، مفهوم حقوق بشر، مفهوم دموکراسی، اینها در قالب سینما و فیلم ساخته شد. بعد از یک مدتی جای قهرمان و ضد قهرمان عوض شد و عوض میشود. ببینید شکنجهگر سازمان سیا و پنتاگون قهرمان فیلم است و تو با او همزادپنداری و سمپاتی داری. خودش هم میگوید که شکنجه کار درستی نیست ولی خوب اگر شکنجه نکنیم اتفاق بدتری میافتد. تو هم میگویی خب راست میگوید باید بین فاسد و افسد یکی را انتخاب کند، حرفش درست است! میگوید ممکن است بیگناهان را هم در گوآنتانامو شکنجه کنیم ولی خب اگر نکنیم آن طرفش چیست؟ آن طرفش میآید بمب میکروبی و بمب هستهای میاندازند صدها هزار آدم بیگناه کشته میشوند شما میگویید هر طور من حساب میکنم درست میگوید! یک تصویری از اسلامگرای احمق، خشن، در سینما ساختند هدف اولیشان ما بودیم چون قبل از ما، تا زمانی که انقلاب اسلامی آمد اصلاً این حرفها در دنیا مطرح نبود. یک تصویر غیر واقعی و دروغ از یک حرکت واقعی ساختند بعد بر اساس تصویر غیر واقعی و دروغ، یک واقعیتی بیرون ساختند. این پروژه مشترک است وقتی که عمل میشود اینطوری است که بر ذهن و زبان مخاطب، از طریق رسانه مسلط شود بعد بر رفتار و گفتار آن بطور طبیعی مسلط میشوی. مدیرتش کن. دیگر او جلوی تو نمیایستد میشود سمپات تو. چون دارد مقایسه میکند که من چی را بر چی باید ترجیح بدهم؟ در کدام صف هستم؟ بعد از یک مدتی طرف اول بحران هویت پیدا میکند، تردید میکند بعد هویت کاذب ایجاد میشود که اصلاً چه کسی گفته من این طرفی هستم، من آن طرفیام! تازه این بُعد واضح سیاسی آن است. همه چیز هم البته فقط سیاسی نیست. من خودم در حوزه سینما به عنوان یک مصرف کننده و بیننده، نه تولیدکننده، اتفاقاً از کسانی هستم که سینما، حتی سینمای غرب را و حتی سینمای آمریکا را من سیاه و سفید نمیبینم. علتش هم این است که آنها هم سیاه و سفید عمل نمیکنند. در محتوا سیاه و سفید کاملاً ایدئولوژیک هستند یعنی ته فیلم معلوم است که کجا باید خراب بشود و کجا باید آباد شود! اما در طول فیلم، هرگز نباید خیلی رسوا و اینطوری همه چیز از اول معلوم باشد. سینمای آمریکا و صهیونیستی به لحاظ محتوا کاملاً شعاری است به لحاظ روش غیر شعاری. چون خاکستری عمل میکند خاکستری که گاهی متمایل به سیاه و گاهی متمایل به سفید است. ما هم در داوری خاکستری نگاه میکنیم شما امروز هیچ فیلم صددرصد منفی نمیبینی در غرب و شرق عالم هیچ فیلم صددرصد شیطانی وجود ندارد. شیطانیترین پروژهها در عرصه رسانه، هنر و سینما، ترکیبی از خیر و شرّ است. تا تعریف خیر و شر را عوض کند و این مربوط به الآن نیست. وقتی که خود قرآن میفرماید، ما یک مفهومی از قبل داریم به نام تلبیس و تشبیه. اصلاً اشتباه یعنی چه؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «إنّما سمیّت اشبهه شبهه» اصلاً به شبهه، شبهه میگویند برای این که حق و باطل را مخلوط میکند! از 5 تا ارزش دفاع میکند و در خدمت یک ضد ارزش دربیاید و نهایتاً آن را توجیه کند. در طول این فیلم یا این کارتنی که نگاه میکنی یا این برنامه، یا این کار رسانهای، طرف احساس نمیکند که دارد به ذهن او تجاوز میشود، دارد به شخصیت تو تجاوز به عنف صورت میگیرد. این را متوجه نمیشود دارد به تو لذت هم میدهد و یک جاهایی هم با تو همراهی میکند ولی ته آن معلوم میشود که چه کسی باخت و چه کسی برد؟ اتفاقاً سینما از عرصههایی است که ظاهر آن برد – برد است. ولی ته آن برد – باخت است! در عین حال، من محصولات سینمای غرب، حتی آمریکا، حتی هالیوود خودم سیاه و سفید نمی بینم، گاهی خودم فیلمهایی از هالیوود دیدم که با خودم گفتم اگر یک بچه مسلمان انقلابی میخواست از این بهتر نمیتوانست بسازد، در نقد بعضی از مفاهیم غربی، بسیار فیلمهای خوبی گاهی وجود دارد چنانچه فیلمهای بسیار مزخرفی با صورت ایرانی ساخته میشود که محتوای آن، آن جدول ارزشی که داریم مینویسیم اصلاً هیچ ربطی به ارزشهای انقلاب ندارد یا کاسب و ریاکار است و میخواهد این طرف و آن طرف به نهادهای حکومتی آویزان شود. اتفاقاً اشتباه هم میکند چون هنوز هم نفهمیده که در جمهوری اسلامی در تمام این 35 سال، نهادهای مسئول رسمی به حساب ارشادی و هنری و سینمایی ما معمولاً هیچ کمک واقعی ولو بخواهند نمیکنند خیلی کم، بیشتر یا اصلاً خودشان افکارشان آن طرفی بوده، یا اگر این طرفیاند آدمهای ضعیفالنفسی هستند که تشخیص میدهد ولی جرأت ندارد عمل بکند یا اگر هم تشخیص دارد و هم جرأت دارد متأسفانه عرضهاش را ندارد. این هم یکی از جاهایی که بعضیها به کادون میزنند! مثلاً میخواهند پیش مسئولین هنری – سینمایی جمهوری اسلامی یک کاری بکند، خیال میکند چون نظام دینی و ولایت فقیه است خیال میکند اگر این حرفها را بزند و به این روش برود، موفق است، نمیداند اینهایی که این وسط تصمیمگیر هستند بودجه دستشان است این چیزها را اغلب یا نمیفهمد یا قبول ندارد یا اگر قبول دارد نمیداند چطوری باید به اینها عمل کند. به نهادهای رسمی جمهوری اسلامی دل نبندید. چریکی و پارتیزانی، فکر کنید زمان شاه است! فکر کنید قبل از انقلاب است! منتها با این فکر که قبل از انقلاب میگرفتند حالا دیگر نمیگیرند. قبل از انقلاب امکان و رسانه و امکان این که دور هم جمع بشویم نبود ولی حالا هست یک فرصت بزرگی است ولی این که نظام بیاید پشت شما، دولتها بیایند، اصلاً خیلی از اینها مسئله را متوجه نیستند. بعضیهایشان میخواهند کمک کنند بلد نیستند چطوری کمک کنند. بعضیهایشان هم همیشه مخالف هستند. همیشه دیدید یکی از مصیبتهای ما این بوده که بچههای انقلابی که به صحنه هنر و سینما آمدند، اسم اینها این است که اینها حکومتیاند در واقع از همه اپوزیسیونتر اینها هستند. همه جا توی سر این تیپها میخورده، و آنهایی که واقعاً مبانی انقلاب را قبول نداشتند تشویق و تأیید شدند یا علنی یا مخفی. برای این که بعضی از مسئولین همفکر اینها بودند و هستند، ولو که میگویند انقلاب را هم قبول داریم ولی نمیفهمد که انقلاب با این مفاهیم سازگار هست یا نیست؟ بعضیهایشان هم کاملاً میفهمند که هر مسیری به کدام نقطه منتهی میشود منتها نمیصرفد. با خودش میگوید ما چند ماهی یا چند سالی اینجا هستیم! یک تیپی هستند از اول انقلاب تا الآن همیشه آنها تشویق میشوند! ولو فحش ناموسی به انقلاب بدهند! آنها همیشه باید تشویق و تأیید بشوند یعنی اگر این روحیه را داشته باشید فردا دچار مأیوس و تردید و شک میشوید و میگویید آقا چطوری است؟ مثل این که هرکس بیشتر مخالفخوانی میکند محترمتر است! بیشتر به آن باج میدهند تا کسی که میخواهد در این مسیر فداکاری کند همه توی سرش میزنند. یک وقت این وسوسهها توی ذهنتان نیاید. خودتان را آماده کنید برای این که هیچ وقت هیچ کس به شما کمکی نمیکند. این یک نکته. ضمن این که باید خاکستری دید چون خاکستری عمل میکنند. شما هم باید خاکستری عمل کنید، البته خاکستری عمل کردن معنیاش این نیست که زِقسون من هذا، یک کم حق، یک کم باطل. بعضیها اعتدال را اینطور معنی میکنند میگویند نه حق، نه باطل، یک چیز ترکیبی از هر دو! هم حق، هم باطل، همه راضی بشوند، همه خوشحال بشوند. این اعتدال اسلامی نیست. اما این خاکستری عمل کردن به این معنا نیست که ترکیب ارزش و ضد ارزش، آن چیز که در اسلام میگوید، آن چیزی که از آن تعبیر به مدارا میشود در تعلیم و تربیت، و مدارا در تبلیغ، این همان چیزی است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «إنّ معاشرالانبیاء» ما پیامبران «کُلِّفنا» از طرف همان خدایی که بر ما امر کرد چه حقایقی را بگوییم و با چه باطلهایی مبارزه کنیم معروف و منکر را به ما گفت، ما «کُلِّفنا» از طرف همان خدا مکلّف شدیم که با مردم «أن نکلم الناس علی بقدر عقولهم» مخاطب را بشناس. ظرفیت عقلی و معرفتی مخاطب متفاوت است. با هر مخاطب، طبق ظرفیت معرفتی آن مخاطب باید سخن گفت. این «بقدر عقولهم» قدر عقول، یعنی ظرفیت معرفتی. یعنی شما شیرینترین عسل را اگر بخوا هی به زور توی حلق کسی بچپونی بالا میآورد. ولی اگر زهر حلائل را طرف با نرمش و مدارا به اینها بدهد میخورد قورت میدهد تشکر هم میکنند! این کاری است که دشمن دارد میکند. پس شعاری نباشد. شعاری به لحاظ محتوا، اتفاقاً ما شعاری هستیم. الله اکبر شعار است، لاالهالاالله شعار است، مرگ بر، درود بر شعار است. اما شعاری بودن به لحاظ روش، به این معنا که تو بگویی من اصلاً کاری ندارم چه کسی آنطرف نشسته، سطح درک و اطلاعاتش، احساساتش، نیازهایش، اصلاً کاری نداریم ما میگوییم. این روش نه این که معقول نیست مشروع هم نیست. بروید ببینید پیامبران و اهل بیت(ع) با مخاطبان مختلف چگونه بحث کردند. سه نفر آمدند از امام(ع) یک سؤال را پرسیدند. امام(ع) به این سه نفر در پاسخ یک سؤال، سه جور جواب میدهد. بعد یک نفر وقتی که اینها میرود میگوید آقا من متوجه نشدم من نمیفهمم یا یک اشکالی اینجا هست فرمود چطور؟ گ فت اینها یک سؤال کردند شما چرا سه جور جواب دادید؟ دو- سهتا جواب دادید؟ فرمودند من دو- سهتا جواب ندادم، دو – سه جور جواب دادم. و علت آن این بود که یکی از اینها که آمد این مأمور حکومت بود ساواکی بود آمده بود اینجا از جلسه اطلاعات بگیرد من همان چیزی را که میخواست تحویلش دادم. آن دو نفر دیگر، یکیشان آدم عوامی بود اصلاً خودش سؤال را هم که پرسید خودش معنی این سؤال را درست نفهمید ولی من میدانم او چه میخواهد من به سؤال او کاری نداشتم من میفهمم او چه نیاز دارد. من نیاز او را به او گفتم. این نفر سوم میفهمید چه دارد میپرسد آدم فهمیدهای بود من جواب دقیق سؤال را به او دادم. وقتی امام ما و شما اینطوری برخورد میکند. حتی در عمل هم مدارا میکرد. من به شما بگویم بعضیها خیال میکنند وقتی میگوییم حزباللهی یعنی همه باید در یک استاندارد خاصی از عقاید باشند، بله، هرچه بیشتر بهتر. اما ما این را در روال سیره اهل بیت داریم کسانی که در مسیر حق بودند، در مسیر حق شعر میگفتند، هنرورزی کردند، حتی اگر اینها در زندگیهایشان گاهی مشکلات شخصی و اخلاقی داشتند اهل بیت اینها را طرد نکردند. این مهم است. از یک طرف کسانی بودند که شعر علیه حق در جبهه باطل میگفتند ولی اینها را طرد کردند. اما کسانی بودند که شعر و هنرشان در مسیر حق بود ولی طرف، گاهی خلاصه اهل حال و حول هم بوده! مثلاً شاعر است گاهی لبی تر میکند منتها همه شعرهایش انقلابی است امام(ع) او را طرد نمیکنند. آن فساد و آن انحرافش را تأیید نمیکنند، اما بخاطر این گناه شخصی، نمیگوید برو گمشو تو اصلا در جبهه ما نیستی! این کار را نمیکنند. صله به او داده، او را تشویق کرده که از این شعرها بگو. اما معنیاش این نیست که شخصیت او را تأیید کرده، بلکه هنر او را تأیید کرده، جهت و مضمون هنرش را تأیید کرده است. از آن طرف کسی را داریم زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع)، شاعر انقلابی باز داریم این هم شراب خورد، به حضرت امیر(ع) گزارش دادند حضرت امیر(ع) فرمودند او را شلاق بزنید. گفتند آقا ایشان؟ ایشان که در مسیر هنر انقلابی دارد کار میکند، این همه شعرهای خوب،این همه موضعگیریهای عالی و تأثیرگذاری دارد و این همه در جوامع مخاطب دارد، آن موقع، کار سینمای الآن را میکرد. حضرت امیر(ع) فرمودند نه، ایشان باید تنبیه شود. چون الآن مماشات من با این که در حکومت هستم یک معنای دیگری پیدا میکند معنایش این است که با ما باش، هر غلطی که میخواهی بکنی بکن! معنایش عوض میشود معنیاش این است که این آقا هر کثافتکاری که میخواهد بکند، بکند، با ماست! باندبازی و قبیلهبازی میشود. اما وقتی که امام صادق(ع)، امام رضا(ع) آن شاعر را که مشکلی هم داشته، اولاً دنبال هدایت او هستند رهایش نمیکنند گناهش را تأیید نمیکنند ولی طردش هم نمیکنند ضمن این که آنجا شرایط فرق کرده، آنجا حکومت دست اینها نیست. معنای این عمل، معنای آن عمل نیست. اینها را دقت کنید. خب وقتی که اینها اینقدر در جزئیات دقت میکردند در روش، مخاطب، چرا ما و شما نباید بکنیم. یک کسی فکر نکند هنر دینی، حزباللهی، انقلابی یعنی همینطور سیخکی عمل کردن! خیر، انعطاف، دقت عقلی، هوشمندی، مخاطبشناسی، آن خاکستری هم که میگویند خاکستری ارزشی نیست که حق و باطل را مخلوط کنید. این خاکستری که ما قبول داریم خاکستری در روش، یعنی مراعات ظرفیت مخاطب. آن چه میخواهد؟ مشکل آن چیست؟ مشکل او باید حل شود. بعضیها هستند ظاهراً سؤال نظری میکنند ولی در واقع سؤال نظری ندارند. طرف مشکل عملی دارد. مثل یک وقتی یک سؤالی کردند که ظاهر آن خیلی تئوریک بود ما هم شروع کردیم خیلی تئوریک از این ادا و اصولها جوابش را دادیم و خیلی خوشحال بودم که اگر تو برای من دوتا اصطلاح روشنفکری گفتی من 20 تا گفتم. جوابش را هم دادم اما دیگر ساکت شد. بعدش یک کمی ادامه پیدا کرد، گفت آقا راستش را بخواهی مشکل ما اینها نبود، مشکل ما این بود که زن میخواهیم نمیتوانیم زن بگیریم. من میخواهم ازدواج کنم، مادرم مرده، هزارتا مشکل دارد، این سؤال را یک جوری به این ربطش بده. خب راست میگوید این یک مشکلی دارد حالا من شروع کنم برای او 20 دقیقه اصطلاحات چه بگویم که چه کسی اینطوری گفته، چه کسی آنطوری گفته. خب حالا گفته که گفته! او ته حرفش این است. گفته که گفته به من چه؟ بله من باید سؤال نظری شما را جواب بدهم اما باید بفهمم که تو چرا اصلاً این سؤال را پرسیدی؟ این سؤال تو نبود تو یک سؤال دیگری داشتی. این پشت آن را قایم کردی. بنابراین شما باید مخاطب و مردم را بشناسید. اولاً باید خودتان را بشناسید. اینها همه مسائلی است که همهاش باید دقت شود. مسئله دیگر این است که اگر... یعنی اصلاً نظام و تصمیمگیرهای ما باید دقت و توجه داشته باشند، دولت، مجلس، شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای سینما، هرکس که هستند، در همه عرصهها البته. در حوزه رسانه شما هرچقدر سختافزار را بیشتر مدرن کنید و گسترش بدهید در حالی که کار نرمافزاری نکردید دارید خودکشی میکنید. یعنی شما داری ابزار را میسازید در اختیار کسانی که در حوزه نرمافزار قوی است چون چه کسی از ابزار حاضر و آماده استفاده میکند؟ کسی که حرف آماده دارد. مثل این که شما شروع کنید توی یک حیاطی سیمکشی کنید، صدتا بلندگو بگذارید هی بگویید بلندگوها را بیشتر کنید داریم توسعه پیدا میکنیم هی بلندگوها را بیشتر کن، ولی میکروفن دست تو نیست میکروفن را دست کسی دادید که آمده ترتیب شماها را بدهد! میگوید آقا بفرما. آمار میدهی که آمارت این است اینقدر رشد کردیم، یادتان باشد ما ده سال پیش کجا بودیم الآن کجا هستیم؟ این همه پیشرفت فرهنگی کردیم! بعضیها خیال میکنند وقتی میگوییم فرهنگ، به خیالشان اینها پیشرفت فرهنگی است توناژ کاغذ روزنامهها را پیشرفت میگویند. توناژ، از تیراژ هم آنطرفتر. نه توناژ نه تیراژ، چه میگویی؟ آقا پارسال 10 تا فیلم تولید کردیم امسال 210 تا! ماشاءالله. چی در فیلمهایت داری میگویی؟ این فیلمها با جامعه و افکار عمومی چه کار دارد میکند؟ این کمیّتزدگی که به درد مسئولین رسمی میخورد این هم یکی از اشتباهات است. بعضیها که آمار فرهنگی میدهند دولتها میآیند، همیشه دولتها اینطور هستند میخواهند بگویند ما آخرش نسبت به اول، مثلاً اینقدر سینما داشتیم حالا اینقدر! بعد هم شکایت میکنند راجع به سینما. بعد هم اینهایی که شکایت میکنند چرا مردم به سینما نمیروند من از اینها تعجب میکنم! اولاً که سینما یک زمانی امکاناتی بود که از خانهات بلند شوی بروی توی یک سالنی بنشینی خود سینما رفتن یک ماجرایی داشت. مثل 60- 70 سال پیش که در خانهها حمام نبود. وقتی میخواستند حمام بروند یک ماجرا بود. آقا میخواهیم جمعه حمام برویم. حمام عمومی بود. صبح راه میافتاد بقچه میبستند، میوه برمیداشتند، هم تفریح بود هم ماجرا بود هم مصیبتی بود که میخواهند بروند حمام! حالا اگر کسی بگوید چرا مردم حمام نمیروند؟ خب هرکسی توی خانهاش یک حمومی هست بین دوتا کارش میرود یک دوشی میگیرد میآید بیرون، تعجب میکند که این چطوری است که مردم سینما نمیروند؟ مگر مردم مرض دارند سینما بروند؟ هرکسی توی خانهاش انواع و اقسام امکانات و سی.دی و فیلم و دانلود هست، خود تلویزیون دائم دارد فیلم نشان میدهد. مگر این که چه فیلمی باشد، که البته این هم خودش یک هنر است امروز اگر یک فیلمی بتواند مردم را سینما بکشد این خودش یک هنر در مخاطبشناسی است حالا قطع از نظر محتوا. ولی اینها تعجب ندارد خب معلوم است ابزار زیاد شده، امکانات زیاد شده، راحت شده، سینما پیش تو آمده، تو دیگر لازم نیست پیش سینما بروی. بعد امروز ساختن این کارها راحت شده. آن روز دیدم چهارتا از بچههای فامیل ما بچههای دبیرستانی و راهنمایی آمده گفته یک فیلم ساختم انیمیشن تولید کردم، خودش با دستگاه کامپیوترش در خانه. آن یکی آمده میگوید یک موسیقی موزیک ساختم میخواهم بفروشم. خب امروز این امکانات و تجهیزات آمده، تعجب ندارد. این از یک جهت خوب است باز از یک جهت خطرناک است. از این جهت خوب است که دیگر شما هرچه این رسانهها جهانیتر بشود و گسترش پیدا کند امکان تحریم شدن و محدودتر شدن شما کمتر میشود. سابقاً کتاب چاپ کردن یک لشکر میخواست و واقعاً یک مقطع تاریخ بود. آن قضایا قبل از چاپ این کتاب بود یا بعد از چاپ این کتاب؟ الآن هرکسی با یک دستگاه توی خانهاش خودش میتواند بنویسد تایپ کند، صفحهبندی کند، پرینت کند. یعنی هرکسی خودش میتواند یک نفری کتاب تولید کند. خب اینها خیلی امکانات مهمی است. جبهه مخالف دارد از اینها استفاده میکند. ما درست مدیریت نمیکنیم تازهپا هستیم و آموزش ضعیف میبینیم کار جمعی کمتر است و خب ضعیف میشود. ولی این را هم بدانید با تمام این مسائل، این رقابت نابرابر وقتی یک کار قوی انجام میدهی، راهش را چطور در دنیا باز میکند. یک فیلم خوب میسازی، مخاطبهای وسیعی را پای کار میکشاند. مثل به لحاظ حق و باطل یک تشبیهی برای شما بکنم. دقت کردید وقتی قرآن از ظلمت حرف میزند میفرماید ظلمات. ولی نور را نمیگوید انوار. میگوید «یخرجونهم من الظلمات الی النور». نور یکی است، ظلمات انواع دارد. ولی همین یک نور، شما انواع ظلمات داشته باش یک نور کوچک که بیاید حساب همه ظلمات را میرسد. یعنی شما یک فیلم خوب تولید کن، یک مرتبه در تاریکی میدرخشد. شما در انبار بزرگی تاریکی مطلق باشد. تاریکی اینجا خیلی هست یک نور شمع که بیاید از آن طرف انبار همه آن را میبینند. این فرق نور و ظلمات است. یک کار خوب و درست که در این عرصه تولید کنید که هم تکنیک و جاذبه آن خوب باشد و هم محتوای آن یک محتوای اسلامی، اخلاقی، عدالتخواه، انسانی که یا عقاید سالم را گسترش بدهد، اخلاقیات سالم را گسترش بدهد، رفتارسازی درستی در جامعه بکند، یک شعله کافی است که یک انبار پر از ظلمات را مغلوب کند. همه نگاهها برمیگردد نگاهش میکنند. این حالت وجود دارد. بشر فطرتش را از دست نداده، هرچه اینها جنایت بکنند نشر گناه و فساد بشود بشر فطرتش خراب میشود ضعیف میشود اما از بین نمیرود. شما همین قضیه غزه را ببینید تمام دنیا بپا خاستند در حالی که بایکوت مطلق رسانهای آن طرف است یعنی خبرهای صددرصد یک جانبه خبرگزاریهای غربی، صهیونیستی میدهند. این تصویر فلسطینی و اسرائیلی که اینها 30- 40 سال است در رسانهها و اخبار سی.ان.ان و بی.بی.سی و... ساختند همهاش خلاف این است، همهاش برای این بود که این اتفاقاتی که الآن دارد میافتد نیفتد. 200- 300 هزار آدم توی میشیگان توی خیابان آمدند علیه اسرائیل و به نفع غزه، خب این یعنی چه؟ در اروپا، در آفریقا. ملتهای آمریکای لاتین را ببینید صهیونیزم در آمریکای لاتین 50 سال است دارد کار میکند خیلی هم نفوذ دارد هم توی رسانهها، اکثراً رسانهها در آمریکای لاتین دست صهیونیزم است و پول و قدرت و کمپانیها. ولی ملتهای آمریکای لاتین را ببینید چطوری به صحنه میآیند. 5- 6 تا دولت آمریکای لاتین سفیر اسرائیلی را بیرون کردند. یعنی وقتی نور میآید یک تنه و دست خالی معادلات را عوض میکند. آن نکته اولی که گفتم برای این که نگران باشیم غافل نباشیم، نخوابیم، چرت نزنیم. این نکته دوم را میگویم برای این که امیدوار باشیم، مأیوس نباشیم. دوتا کار درست یک مرتبه میآید 200 تا کار آن طرف را کنار میزند. معادله قوا را عوض میکند. «إن تنصرالله ینصرکم» را یادتان باشد تا آخر که در کار هنر و سینما، انیمیشن، تئاتر، گرافیک در همه عرصههای هنر، هرکس هر جا هست، این وعدههایی که خداوند داده است میفرماید: «أفوا بعهدی عوف بعهدکم» به پیمانی که با من بستید وفا کنید من به پیمانی که با شما بستم وفا میکنم. یعنی خداوند در قرآن میفرماید شما سرِ قرار بیایید من سر قرار هستم. کدام قرار؟ «إن تنصرالله ینصرکم» و از این قبیل. شما در این مسیر حرکت کن، خودت را کنار بگذار، خدا را هدف بگیر و منافع خلق را. آن وقت ببین خداوند چگونه به وعدهاش عمل میکند. یک کارت را مثل آن سمبل، مثل آن گندم، یک عمل تو هفت برابر، هفتاد برابر، هفتصد برابر برکت میدهد طوری که خودت هم باور نمیکنی چطوری شد که اینطوری شد. تصورش خلاف همه معادلات بود. خداوند قول داده اگر اخلاص داشته باشی فقط برای خدا عمل کن، دنبال شهرت و... نباش. بعد خدا همه چیز را میآورد. این را بدانید خدا بلد است چه کار کند. شما برای شهرت و پول و دنیا و ریاست و شهوت کار نکن، فقط خدا را هدف بگیر بعد خدا همه این جنبههای مادی تو را تأمین میکند طوری که خودت نمیدانی از کجا رسید. «من حیث لایحتسب» اینها وعدههای الهی است. میفرماید آن که دنبال جاهطلبی و قدرت و ثروت میرود شاید به آن برسد شاید هم نرسد، با چه هزینهای به آن میرسد، موقت هم هست، بعدش چه میشود؟ آخرتت چه میشود و... اما فرمود کسی که دنبال اینها نباشد و حقمحور باشد و مرغ حق باشد مدام حق حق بگوید خداوند وعده داد که من نمیگذارم به لحاظ دنیوی، حیثیتت و منزلتت، دنیایت و آبرویت لطمه ببیند همهاش با خودم. «من حیث لایحتسب» میرساند. این یادمان باشد. سختافزار صددرصد لازم است باید دنبال آن بود. منتها هرچه سختافزار به لحاظ کمّی بیشتر باشد پیشرفت صوری بکنی برای آمار و گزارش، تعداد چی این قدر شد، توناژ روزنامهها اینقدر شد، سایتها اینقدر شد، این حرفها را بگویی ولی برای نرمافزارتان فکری نکرده باشید شما حل میشوید، شما در خدمت آنها قرار میگیرید و در پروژه آنها استخدام میشوید. تو بوقها و بلندگو میسازی ولی این بوق و بلندگو میکروفونش دست تو نیست. حرف آنها زده میشود نه حرف تو. فرهنگ او میآید. حالا تو برو دو هزارتا سالن سینما بساز، 6 میلیون سایت راه بینداز، 10 میلیون دانشجوی سینما بگیر، وقتی که مدیریت محتوایی نمیکنی بلد نیستی، یا برایت مهم نیست میخواهی آمار بدهی تو داری به سپاه آن طرف اضافه میکنی. تو داری برای او گِرا میدهی، داری امکانات میدهی، داری میگویی آقا بفرمایید اینجا، چرا از آنجا حرف میزنید بفرمایید کنار گوش خودمان و در خانه ما حرفهایتان را بزنید! ولی راه حلی که توصیه میکنیم این نیست که جلوی رشد سختافزار را بگیرید. حرکت عقربهها را متوقف کن، از این چیزهایی که بلد هستند هزار سال است میگویند. نه راه حل این نیست. راه حل این است که ببین خود غرب چه کار میکند؟ دوباره تأکید میکنم من که میگویم غرب منظورم این نیست که وای سینمای غربی، هرچه از غرب میآید همه فاسد و باطل است. خیر، بسیار فیلمهای عالی، خوب، اسلامی. من در همین آثار فیلمهای غرب و آمریکا، حتی هالیوود دیدم. به دوستانم گفتم من گاهی فیلمهای اینها را دیدم از اول تا آخر فیلم 20- 30 تا روایت و آیه و نظرات فقها و اخلاقیون و علمای تعلیم و تربیت خودمان یادم میآید که چقدر زیبا برداشته و دارد این مفهوم را نشان میدهد. من سیاه و سفید به این معنا نگاه نمیکنم. این روشن باشد. وقتی که میگویم سینمای غرب، روشن است که منظورمان چیست. بعد هم خیلی نمیگویم حساس نباشیم، چون دیدم بعضی از دوستان میگویند آقا آن گوشه فیلم توی آن سکانس دیدی، آن گوشه، چیزی پروانهای آمد یک لحظه رد شد میدانی معنیاش چیست! شروع میکند یک چیزهایی میگوید که آدم واقعاً میترسد. من گاهی بعضی از دوستان میگویند واقعاً من را ترس برمیدارد و میگویم واقعاً دنیا اینطوری است؟ پس ما خیلی داغونیم، اینها همه جا هستند، این اشباح همه جا توی همه سوراخها هستند الآن شاید این یک پیامی است. این پشت، زیر این لیوان مثلاً نکند صهیونیزم قایم شده! نباید بترسی و بترسانی. بله هوشیار باش و حتی این را قبول دارم، یکی از دوستان میگفت آقا حتی این فریمهای فیلم که میآید در هر ثانیه چقدر، گاهی لابلای اینها یک تصویری میآید که هیچ کس نمیتواند نشان بدهد ولی اثر ناخودآگاهش را میگذارد. من اینها را قبول دارم نمیخواهم انکار کنم. حتماً اینها وجود دارد اما اگر در این قضیه مبالغه بکنی بعد کمکم دچار یک بیماری روانی میشوید و بعد دیگر انگیزه برای کار ندارید بعد میگویید آقا اینها اینقدر پیچیدهاند. من الآن خودم میترسم یک کاری بکنم حرف آنها بشود. اینجوری هم نباید بود. اگر با این ترسها بخواهید جلو بروید نمیشود. احتیاط و هوشیاری بله، ترس، انفعال، مبالغه، کار بدی است. اصلاً یکی از کارهایی که مشهور بود این جملهای که میگفتند کار، کار انگلیسیهاست بعضیها میگفتند خود این را انگلیسها نقش داشتند در این که ترویج بشود. یک بخشیاش درست بود خیلی از این توطئهها زیر سر این پدرسوختهها بوده و هست اما یک بخش هم خودشان رایج کردند که شما هر وقت هر کار بخواهد بکند بگوید کار انگلیسهاست. من یادم هست امام(ره) شروع کرده بود به مبارزات، بعضی از این آخوندهای ساده میگفتند نه بابا، این هم کار انگلیسیهاست! یعنی یک کاری نکنید که تهش وقتی خودت میخواهی یک فیلم بسازی بگویی نکند کار آنهاست! نکند صهیونیستها فراماسونرها و اشباح دارند این کارها را میکنند؟ نه، نترسیم اما هوشیار باشید بله آنها روی فریم، روی سکانس کار میکنند بعضیهایشان. البته همهشان هم اینطوری نیستند ما یکی از فواید و برکاتی که این جنگ برای من داشت یعنی برای ما، اولاً ترس من، یکی از تجربههای مفید عملیاتهای جنگ برای شخص خود من و دوستان ما که در عرصه فرهنگ و علم و سیاست، خیلی کمک کرد اولاً که فهمیدیم خیلیها توخالیاند، یعنی ظاهر و ادا و اصولها زیاد است تهش چیزی نیست! هم از این طرفیها و هم از آن طرفیها. این یکی از کشفیاتی بود که در جنگ بدست آوردیم. یعنی اول که میرفتیم میگفتیم آقا جبهه، عملیات، جنگ، چه کار میخواهد بشود، بعد میگفتند دشمن! این همه موانع! سیم خاردار و... بعد میگفتیم خدایا این اگر سیم خاردار زده، تله انفجاری، - واقعاً هم بود – بعد من هی محاسبه میکردم که امکان دارد ما از اینها رد شویم؟ آب با این سرعت میرود، آنجا کوسه دارد، آنجا چطوری است، جزر آب اینطور است، تلههای انفجاری بعد از اینها که رد شویم میخوریم به میدان مین، بعد شش رده میدان مین است و... همهاش هم راست بود ولی ترسش از خودش بیشتر بود. بعدش تازه به خط اول میرسیم سگهایشان آنجا دارند نگهبانی میدهند، بعد تیربارهایی که هواپیما میزنند به ماها میزنند، بعد نخلستان شروع میشود بعد جنگ پارتیزانی نخلستانی است! بعد آنجا را پاکسازی کنیم، صبح لشکرهای تانک میآید بعدش که بگیریم بمباران شیمیایی است! همه اینها هم درست بود. ولی قبل از این که بروی میگفتیم اوه! مگر میشود ما اینجا را بگیریم؟ بعد که میرفتیم میدیدیم همه را گرفتیم تمام شده، میگفتیم اینهایی که میگفتند کو؟ میدیدیم همهاش شد ولی همه را بچههای ما زدند. همه آن کارهایی که میگفتند شد ولی ما رفتیم گرفتیم، گفت ما کردیم شد! کی میگوید نمیشود. ما کردیم شد، رفتیم جلو. الآن این قضیه غزه همینجور است. این ارتش اسرائیل 65 سال است همه را دارد میترساند آی اگر بروید جلو اینها شما را میخورند، اول میجَوندتان، بعد شما را قِی میکنند، دوباره باز میخورند! بعد زیر پا لهتان میکنند هیچی از شما نمیماند بخار میشوید میروید! خوب الآن یک کاری شده که 4 تا بچه آنجا، دیروز گفتند مردم شهرکهای اسرائیلی میگویند شبها که نمیتوانیم بخوابیم چون احساس میکنیم از زیر خانههایمان صدای گوم گوم میآید میترسیم نکند اینها از زیر خانههایمان دارند تونل میکَنند بیایند توی خانههایمان! اینجوری میشود. قبلش ما هم فکر میکردیم همه گوم گوم است! حالا آنها میگویند همه جا صدای گوم گوم دارد میآید. سینمایش هم همین است. خیلی از این اداهایی که توی ذهن ما ساخته شده بود در دوران انقلاب و جنگ اینها ریخت، چون با چشم خودمان دیدیم که با دست بچههای ما تمام این موانع را برداشتیم و جلو رفتیم یعنی گاهی عملیات میشد برمیگشتیم پشت سر، میگفتیم ما از کجا رد شدیم آمدیم؟ همین والفجر 8 اروند که ما رد میشدیم مطمئن بودیم که توی آب که رد بشویم ما را میزنند و همه شهید میشویم تمام. یعنی همه با بچهها واقعاً با این یقین توی آب رفتیم. وقتی آن طرف آب رسیدیم پایم به زمین خورد برگشتم به شهید زارع – خدا رحمتش کند از رفقای طلبه ما بود – گفتم زارع، گفت چیه؟ گفتم به نظرم پای من خورد زمین، پای تو هم خورد زمین؟ یعنی رسیدیم آن طرف آب. گفت بله بابا درست فهمیدی. اینقدر دنیا میگفت نمیشود نمیشود. بچههای ستون ما رفت بالا، گرفت، فقط یک شهید دادیم ستون غواص ما، همه جا را گرفتیم رفتیم جلو دیدیم شد.
پس نه سادهلوح باشید و نه بترسید. روشنفکران و اندیشمندان و تئورسینها و نظریهپردازان در این باب این را گفتند. گفتند که گفتند غلط کردند که گفتند، بیخود گفتند. حالا او هم گفته ما هم یکی میگوییم، یک وقت دیدی حرف ما شد. نظریهپردازان در این باب... آقا 200 تا نظریهپرداز اینها را گفتند شما چه میگویید؟ حالا ما هم میگوییم دویست و یکمیش! حالا دیدی همین یکی همه آنها را کنار زد. خب این کار شد. وقتی که امام(ره) به صحنه آمد همه مسخرهاش کردند. روشنفکران مسخرهاش کردند، سیاسیون مسخرهاش کردند، هنرمندان مسخره کردند، خیلی از آخوندها مسخرهاش کردند، گفتند آقا چه میگویی عقلت سر جایش هست که میگویی شاه باید برود؟ به دکتر مراجعه کن! یعنی واقعاً حرفشان این بود. ته دلشان این بود. بعد امام(ره) آمد گفت حالا میرویم جلو تا بعد ببینیم چه کسانی باید به دکتر مراجعه کنند! چون وعده خدا را باور کرد. امام(ره) در وصیتنامهشان میگوید به خداوند اعتماد کنید خدا دروغ نمیگوید. این آن شارژ روحی است که شما باید داشته باشید. من نمیگویم که بگویید حالا که اینجور است دیگر اصلاً علم و درس و تئوری را همه را کنار بینداز، کتاب سینمایی و تکنیک را همه را ولش کن، ما دیگر آمدیم! نه؛ باید بخوانید، دقیق، مطالعه داشته باشید، باید هزارتا فیلم ببینید، ببینید اینها از چه تکنیکهایی استفاده میکنند، چطوری عمل میکنند، منتها وسطهایش اگر نرمافزار نداشته باشید کمکم خرس را با پوست خرس اشتباه میگیرید. تو را میبرند خیال میکنی بردی! مثل آن طرف که بعد از 10- 20 روز توی جبهه توی بیسیم پیدا شد، به او گفتند کجایی؟ گفت اسیر گرفتم. گفتند خب بردار بیارش، گفت نمیآید! گفتند خب خودت بیا، گفت نمیگذارند من بیایم! بعضیها که توخالی هستند میروند بقیه را درست کنند!
هشتگهای موضوعی