زینب ع، ایستاده در میهمانی شلاق ها
خانواده شهدای مدافع حرم زینب ع _مشهد_ ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
عرض سلام به محضر برادران و خواهران عزیز. درود میفرستیم بر ساحت مقدس حضرت زینب(س) و امروز روز شهادت ایشان است بویژه به خانوادة شهدای مدافع حرم و همینطور به دوستان و خادمان زائرین عزیز در موکبها و مواکبی که در مسیر قدمگاه اسرای کربلا بعد از هزار و چندصد سال به زائرین سیدالشهدا(ع) خدمت میکنند. دوستان فرمودند که چون جمع هم به یاد شهدا و مجاهدان تشکیل شده و از طرفی به یاد حضرت زینب(س) که از عصر عاشورا تا اربعین آن سال و تا اربعین قرنهای بعد تا امروز همچنان زینب(س) مشغول رهبری محبّان اهل بیت(ع)، شیعیان اهل بیت(ع) بلکه عدالتخواهان جهان است. زن مجاهد و قهرمان که پس از حسین(ع) در شرایطی سختتر از صبح عاشورا از عصر عاشورا رهبری امّت را به عهده گرفت. من چند کلمه در مورد حضرت زینب(س) و آموزههای ایشان برای امروز عرض خواهم کرد و قبل از آن، یکی دو نکته در مورد کاری که امثال شما عزیزان انجام میدهید. یک انرژی لایزالی از زمان انبیاء(ع) تا امروز و از امروز تا قیام بزرگ آخرالزمان یعنی قیام بزرگ عدالت جهانی حضور داشته و خواهد داشت و در محاسبات رسمی معمولاً دیده نمیشود و محاسبه نمیشود ولی کارهای اصلی را همین انرژی و قدرت انجام میدهد یک قشری که مربوط به طبقه و صنف خاص نیستند اما عمدتاً از طبقات متوسط به پایین و اغلب جزو طبقات و خانوادههای محروم و مستضعف ولی دریادل، بزرگوار، کریمالنفس، عدالتخواه، صالح و مصلح، یک قشری هستند که امثال شهدای شماها و خود شماها جزو همین قشر هستید. اینها کسانی هستند که انبیاء(ع) نهضتشان را با کمک اینها به انجام رساندند و امام(ره) از 15 خرداد 42 تا 57 و تا همین الآن این تیپ، این قشر، این نهضت و انقلاب را حفظ کردند و نگه داشتند. خودشان مشکلات زندگی، مشکلات اقتصادی، محرومیتها، دیده نشدنها، حتی گاهی حقوقشان ضایع شده و غصب شده ولی به تنها چیزی که علیرغم مشکلاتشان معمولاً فکر نمیکنند منافع خودشان است. بیسروصدا فداکاری کردن، هرجا خطر است خود را سریع رساندن، هرجا سر سفره است و موقع تقسیم غنایم است عقب رفتن و دیده نشدن. من این تیپها را از سالهایی که انقلاب شروع شد از همان 56 و 57 این تیپها را میدیدیم و میشناسیم. دوران جنگهای کردستان و مناطقی که جنگ تجزیه بود ما اینها را میدیدیم. 8 سال دفاع مقدس اینها جنگیدند. در قضایای سوریه و عراق و فتنه شام اینها بودند و هستند. در دفاع از حرم اهل بیت(ع) حرم زینب(س). بحث حرم هم بحث ساختمان نیست، بحث حرم نیست وقتی میگویند مدافع حرم یعنی مدافع مکتب، نه ساختمان و آجر و سنگ. مدافع مکتبی که زینب(س) هم برای آن مکتب فداکاری کرد و به شهادت رسید. همه شهدای کربلا برای آن حقیقت بزرگ مقدس که توحید و عدالت بود فدا شدند. هرجا خطر است اینها هستند. در کربلا همینها بودند. زمان سیدالشهداء(ع) چند صدهزار شیعه بوده ولی نیامدند. شیعیان قالتاق اکثریت بودند. 72 نفر بیشتر نیامدند و جالب است بدانید این چند ده نفری که کربلا آمدند از همین تودههایی بودند که ظاهراً در منطق دشمن آدمهای بیسروپا، پابرهنه، آدمهای معمولی، آدمهایی که ظاهراً هیچ مزیت خاصی نداشتند بودند. شما میدانید حتی بعضی از شهدای کربلا شیعه هم نبودند یعنی شیعه به این معنایی که ما الآن هستیم قائل به امامت و خلافت بلافصل و عصمت اهل بیت(ع) اصلاً نبودند. بعضیهایشان اصلاً مسلمان نبودند بعضیهایشان یکی دو هفته قبل از کربلا مسلمان شدند، مسیحی بودند، سنی محبّ اهل بیت بوده است. شیعه فداکار بوده، اما نه جزء مقامات رسمی بوده، رسماً شیعه، مولاهای رسمی، نه جزء افراد تحصیلکرده و پروفسور شیعه بوده، جزو بزرگان و اشراف و شناخته شدهها نبودند. بروید زندگینامه این 72 شهید کربلا را نگاه کنید ببینید چه کسانی بودند. همین بچههایی که عکسهایشان را اینجا گذاشتهاید اینها از همان سنخ هستند. الآن پایین که بودم تصویر بعضی از دوستان دوران جنگ را نشان دادند که گفتند فرزندانشان اینجا هستند ما هم با شهید نظرنژاد، شهید شوشتری، شهید محمدزاده، شهید فرومندی، شهید قدمیاری همه در عملیاتهای مختلف من در خدمتشان بودم و از اینها خاطراتی دارم و امروز باعث خوشوقتی است که آدم میبیند نزدیک 37 سال از دورانی که اینها شهید شدند گذشته، کربلای 1 و کربلای 5، بدر، بعضیها هم بعد از جنگ در ترورها، ولی آن نسل آن تیپ بچهها در نسل جدید ادامه پیدا کرد این شهیدی که الآن اینجا اسمش را گذاشتند و گفتند این موکب به سفارش این شهید و شهدا تعبیه شده است، موکب شهداست، چندین شهید در دفاع از ناموس اسلام و شیعه و دفاع از حقیقت و عدالت و صدور انقلاب و گسترش توحید، دفاع از مظلوم، دفاع از انسان مظلوم، دفاع از سرزمینهای مورد تجاوز، سرزمینهای اسلامی به شهادت رسیدند این خیلی مهم است که 40 سال از آن دوران گذشته، 30 سال گذشته اما باز شبیه همان بچهها در نسل جدید در بچهها، فرزندان و نوههای آنها آدم دارد میبیند. بعد که دقت میکنیم میبینیم که این تیپ آدمها همیشه بودند، اکثریت نبودند ولی همیشه بودند کارهای بزرگ تاریخ را همینها کردند و جالب است که خداوند در قرآن میفرماید که معمولاً کسانی که به حساب نمیآمدند همین تیپها بودند. اولاً چون اغلب محروم و مستضعف بودند متوسط به پایین زندگی میکنند، گاهی خودشان فقیرند، ولی موقعی که سیل میشود، زلزله میشود، گرفتاری میشود طوری میآیند به دیگران خدمت میکنند که انگار بزرگترین سرمایهدار شهر هستند. این فرهنگی که این موکبها فقط بحث زیارت و نجف و کربلا نیست یک فرهنگ است این فرهنگ همان فرهنگی است که دوستان گفتند تا یک جایی سیلی، زلزلهای، گرفتاریای، مشکلی پیش میآید این نیروهای مردمی سریعتر از مقامات رسمی میجنبند و در منطقه و در محل نیاز حاضر میشوند یعنی هنوز فرمانداریها، شهرداریها، نهادهای اصلی حکومتی میخواهند جلسه تشکیل بدهند که چه شده چه نشده، چه کار باید کرد؟ نکرد؟ طبق قانون چه کسی مسئول است چه کسی نیست؟ میبینیم یک مرتبه هزاران نفر از این تیپها، پیر، جوان، مرد، زن، اکثر هم خودشان جزو طبقات محروم خودشان را میرسانند. بحث دفاع از حرم میشود باز اینها خودشان را میرسانند. جنگ میشود اینها مسئولیت رسمی که ندارند ولی جلوتر از بقیه میرسند. من یادم هست اول جنگ بعضیها با ماشین شخصی به منطقه آمدند هم آخر جنگ که زمان قطعنامه یک کمی اوضاع بهم ریخته بود آن موقع هم یادم هست و دیدم کسانی را که اصلاً معطل نماندند که ببینند به لحاظ رسمی و قانونی چه میشود سوار ماشین شخصی خودش شده بود راه افتاده بود. ما بودیم و دیدیم کسانی را که شب عملیات به منطقه رسیدند آمدند توی خط، تازه آنجا لباسهایشان را عوض کردند بدون کارت و پلاک جلو رفتند، نه کسی فهمید، نه کسی پرسید بعد هم مفقود شدند. اصلاً کسی نفهمید اینها چه زمانی آمدند؟ کجا رفتند؟ چرا رفتند؟ الآن کجا هستند؟ خب اینها یک محاسبات دیگری است اینها آن کسانی هستند که خدای متعال در قرآن میفرماید که اَشراف و اغنیاء و طاغوتها، فرعونها و نمرودها اینها را آدم حساب نمیکردیم به پیامبران میگفتند چه کسانی دور و بر شما را گرفتند؟ «اراذلنا بادی الرأی و مانری لکم علینا من فضل» اینها چه کسانی هستند که دور و بر تو را گرفتهاند؟ به نگاه اول، نگاهشان میکنی همهشان جزو اراذل هستند، طبقات رذل و پایین و پست هستند اینها چه کسانی هستند که یک مشت گدا و گرسنه دور خود جمع کردید، اغلب اغنیاء و مرفهین دور انبیاء نبودند الآن هم نیستند بیشتر از همه هم غُر میزنند طلبکارند در حالی که بیش از همه بدهکارند و مؤمنین این طبقات محروم خودشان را بدهکارترین آدمها میدانند در حالی که از همه هم طلبکارند چون اینها بیشتر فداکاری کردند ولی گمنام و بیسروصدا و بیتوقع هستند. هرجا کار و سختی و مشکلات است حاضر میشوند هرجا صحبت از تشویق و تأیید و تشویق و امکانات است یا نمیآیند یا با کراهت میآیند. خداوند متعال میفرماید وقتی که دشمنانی که پی حق یا اینهایی که سست هستند و دنبال منافع خودشان هستند میگویند ایمان بیاورید، اوایل سوره بقره است میگوید « أَنُؤْمِنُ» ما ایمان بیاوریم «کَمَآ ءَامَنَ السُّفَهَآءُ» یک مشت آدم بیسواد نادان به شما ایمان آوردند ما هم کنار اینها بیاییم؟ مگر ما مثل اینها هستیم؟ خدای متعال میفرماید: «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهآءُ» (بقره/ 13)؛ آقایان روشنفکر و آقایان تحصیلکرده و مولاهای رسمی سفیه و نادان شما هستید اینها عین عقلانیت هستند عقل اینجاست شما نادان هستید شما مفسدید که میگویید ما مصلح هستیم هر جا میروید به گند میکشید و با شعار اصلاح خراب میکنید. اینها همان کسانی هستند که وقتی بعضی از اشراف مکه خدمت پیامبر به مدینه آمدند آن اواخر که مؤمنین قوی شده بودند گفتند آقا ما حاضریم ایمان بیاوریم – برخی از اشراف مکه و مدینه بودند – منتها یک جلسه جداگانه بگذارید این فقیرها، گدا و گرسنهها، پابرهنهها و پیر و پاتالهایی که دور و برتان هستند یک جلسه برای اینها بگذارید یک جلسه هم جداگانه برای بزرگان قوم و اشراف و باسوادها بگذارید، برای آنهایی که ثروتمند هستند و قدرت دارند قبیله دارند ما در آن جلسه اگر باشد ما میآییم ولی اینجا بیاییم کنار این گداها بنشینیم ما نمیآییم! خداوند معطّل نماند که پیامبر اکرم(ص) جواب بدهد. آیه نازل شد که با همین ادبیات با آنها محکم صحبت کن که هرگز بخاطر شما دست از اینها برنمیدارم. شما حرف میزنید اینها عمل میکنند. شما زیاد میخورید اینها زیاد کار میکنند. شما سروصدایتان زیاد است اینها فداکاریشان زیاد است. شما همیشه طلبکارید، اینها همیشه خودشان را بدهکار میدانند. شما هرجا خطر است فرار میکنید ولی اینها هرجا خطر است جلو میآیند. شما هرجا رفاه است اول صف هستید اینها هرجا مشکلات هست اول صف هستند اینها آن تیپ هستند. بعد جالب است که این آیه نازل شد که به آنها بگو که من به خاطر شماها از این بچهها و این خانوادههای مستضعف مجاهد مؤمن فداکار دست برنمیدارم شماها آدم بشوید مسلمان هم که میشوید باز طبقاتی؟ باز دو طبقه؟ باز به شرط تأمین منافع شما و اسم و جاه و حقوق و اضافه حقوق و امکانات و راحتی شما؟ باز در ایمان هم دکان باز میکنید؟ اینجا هم بازی؟ باز یک مذهب اشرافی؟ مذهبیون اشرافی مذهبیونی که حسابشان را از مردم و تودههای مردم جدا میکنند؟ شما خواص هستید و آنها عوامند؟ آن عوام، خواص هستند شما خواص عوام هستید! بعد آنجا دارد که پیامبر اکرم(ص) سریع دم در مسجد آمدند و اصحاب صحفه مهاجرین مکه بودند که هرچه داشتند در مکه گذاشته بودند و از مال دنیا همه چیزشان را گذاشته بودند مثل فقرا برهنه و گرسنه زندگی میکردند بخاطر ایمانشان و همه در کنار مسجد در یک سکوی بلندی میخوابیدند و همانجا زندگی میکردند که به آنها اصحاب صفحه میگویند مستضعف و محروم. رسول خدا(ص) آمدند فریاد زدند که «مَعَکُمُ الْمَحْیَا وَ مَعَکُمُ الْمَمَاتُ» زندگی با شما، مرگ با شما. فرمودند من شما را به خاطر این صاحبان قدرت و ثروت و شهرت و ریاست و آدمهای رسمی رها نمیکنم. مگر ما زمان سیدالشهداء(ع) فقیه رسمی نداشتیم که فتوا داد حکم داد که کار حسین مشروع نیست و امام حسین دارد خطا میکند! مگر نیامدند به اسم دین به حسین گفتند خدای متعال در قرآن مگر نمیگوید که خودکشی نکن «لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» (بقره/ 195)؛ شما چرا خودتان را دارید در مهلکه میاندازید؟ خلاف شرع است. یک شرع و فقهی درست شد که خلاف فقه حسین بود. دوتا شرع درست شد یک شرع میگفت برای جهاد و شهادت برو، 70 نفر جلوی 30 هزار بایستید، یک شرع هم میگفت نه این کار خلاف منطق و خلاف مصلحت است. خلاف عقلانیت است. خب پس همه چیز تقسیم بر 2 شد! حسین و زینب، همه چیز و همه کس را تقسیم بر دو کردند، شیعه را هم تقسیم بر دو کردند گفتند از این به بعد دوتا شیعه داریم، شیعه قلّابی و کلّاش، شیعه واقعی. دسته اول، اکثریت؛ دسته دوم 72 نفر. همه هم مذهبی حرف میزنند همه هم ادعا دارند. ولی آنجایی که باید فداکاری کنند نیستند آنجایی که باید از مال و جان آبرو بگذارند نیستند. همه مذهبی به شرط جان و مال و آبرو. خب قرآن اینها را افشاء میکند. خداوند در قرآن میفرماید یک عدهای از شما مسجدالحرام را تعمیر میکنید، مسجد میسازید، کارهای خیریه میکنید، به زوّار آب میدهید، سر راه زوّار میآیید آب میدهید اینها خوب است ثواب دارد باریکالله! اما یک وقت فکر نکنید مجاهدین و شهدا در تراز شما هستند؟ یک وقت فکر نکنید مسجد میسازید ثواب دارد شما در ردیف مجاهدین و شهدا قرار گرفتهاید. اینگونه نیست. هرگز مجاهدین و کسانی که با جان و مال و آبرویشان جهاد میکنند و آرامششان را به خطر میاندازند و خانوادهشان را به خطر میاندازند خودشان را به خطر میاندازند شما با آنها مساوی نیستید ولو دارید کار خیر میکنید. و الا مسجدالحرام مقدسترین جای زمین است مسجدالحرام تعمیر میکنید آب میدهید، سقّا میشوید و به زوّار آب میدهید اینها همه پاداش الهی دارد اما هیچ عملی را با جهاد و شهادت مقایسه نکنید هیچ کس را با مجاهد و شهید مقایسه نکنید اینها آیه قرآن است. خداوند میفرماید مذهبیها دو دسته هستند مجاهدین و قاعدین. مذهبی مجاهد، انقلابی مجاهد که فداکاری میکند و میرود خودش را در خطر میاندازد و مذهبی و انقلابیونی که همیشه پشت جبهه هستند خط مقدمشان همیشه زمان جنگ اهواز بود یقههایشان را میبستند ولی در عملیاتها نبودند! ادا و اصول مذهبی خوب بلد بودند، صبحکم الله، مساءکمالله، انگشتر عقیق، اداهای مذهبی ولی هیچ جا موقع خطر ما اینها را نمیدیدیم! در هیچ عملیاتی. بعد هم طلبکار! اینها تازه متدین و مذهبیهایشان بودند غیر مذهبیهایشان که لات و لوت بودند که هیچی. حالا جالب است بعد از جنگ، اینهایی که در برابر مجاهدین و شهدا بدهکار بودند طلبکار شدند! فضایی ایجاد کردند که انگار اینهایی که رزمنده بودند باید بیایند از اینها معذرتخواهی کنند که ببخشید ما رفتیم به جای شماها برای شماها جنگیدیم ببخشید معذرت میخواهیم. جای طلبکار و بدهکار عوض شد. کمکم جای شهید و جلاد هم عوض شد. در این فضاهای مجازی و رسانهها جای ظالم و مظلوم را هم دارند عوض میکنند ولی خداوند اجازه نخواهد داد که این خونها هدر برود خداوند ضمانت کرده است. خدا میگوید مجاهدین و قاعدین مساوی نیستند. مذهبیهای قاعد به اندازهای که کار خیر و عبادت میکنند پاداش دارند ولی با مجاهد مساوی نیستند. زنان با زن و با آن مادری که 7 تا شهید داده مگر میتوانند مساوی باشند؟ مگر زن شهیدی که 5 تا بچه یتیم را با کارگری و کلفتی بزرگ کرد و یک کلمه چیزی نگفت مگر این با بقیه زنان و مردان مساوی است؟ آن خانوادهای که سه تا جانباز دارد اینها با ما مساویاند؟ این اگر باشد ظلم است. و خداوند فرمود که «ما هو بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ» خداوند هرگز ذرهای ظلم نمیکند هرکس هر اندازه با اخلاص فداکاری کرده پیش خداوند همانقدر عزیز و مقرّب است. این شهدا دیروز کنار ما بودند امروز اینها کنار انبیاء هستند. خداوند میفرماید فردا اینها در قیامت کنار انبیاء میایستند و شفاعت میکنند. اصلاً اینها با ما مساوی نیستند ما با همدیگر عکس داریم دیروز کنار هم بودیم الآن که کنار هم نیستیم آنها یک جای دیگر هستند و ماها یک جای دیگری! و این عالم گذشت و تمام شد حالا که به پشت سرمان نگاه میکنیم میبینیم تقریباً همهاش توهّم و فریب و دروغ بود. گفت پایین آمدیم دوغ بود قصه ما دروغ بود. آنهایی که بالا رفتند ماست بودند قصه آنها راست بود قصه ما دروغ بود الآن که نگاه میکنیم تمام شد اینهایی که ما 35 سال پیش با هم بودیم اینها کجا رفتند ما داریم اینجا چه کار میکنیم؟ عالم اصلی عالم بعدی است. عالم اصلی و حیات اصلی هنوز نرسیده، ما اینجا زنده نیستیم ما گرفتار ترکیبی از مرگ و زندگی هستیم خداوند در قرآن میفرماید «إِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ... »؛ زندگی آخرت «لَهِیَ الحَیَوانُ» (عنکبوت/ 64)؛ میفرماید شما در دنیا زندگی نمیکنید فکر میکنید زندهاید حیات حقیقی پس از این عالم است. حیات آخرت است. این که میگویند شهدا زندهاند به آن حیات زندهاند نه به این که بدنشان اینجا برود دستشویی و غذا و... ما اینها را زندگی میدانیم، این زندگی بیولوژیک است، اینها بیولوژی و شیمی و فیزیک است. قرآن میفرماید حیات حقیقی حیات آخرت است و این عالم حداکثر 70- 80 سال طول میکشد با هزارتا مرض و سرم و اسهال و سرطان و دعوا و گرفتار و طلبکار و بدهکار و قهر و آشتی، تهش این است. آن عالَمی که این شهدا، از شهدای صدر اسلام تا شهدای انقلاب و جنگ تا شهدای مدافع حرم رفتند آن عالم، عالم اصلی است آنجا معلوم میشود چه کسانی بردند و چه کسانی باختند؟ اینجا معلوم نیست. اینجا برنده و بازنده همه کنار هم نشستند. پیامبر فرمود به این قشر فرمود که
«مَعَکُمُ الْمَحْیَا وَ مَعَکُمُ الْمَمَاتُ» زندگی در کنار شما، مرگ در کنار شما. اینها آنهایی هستند که انقلاب را پیروز کردند و در خیابانها از اول 56 تا آخر 57 توی خیابانها جلوی مسلسل رفتند و ظرف یک سال یکی از قویترین رژیمهای سلطنتی جهان را با پشتیبانی مستقیم آمریکا و انگلیس و اسرائیل پایین کشیدند. بعد در مناطقی که ترور و جنگ و تجزیهطلبی بود باز اینها رفتند و فداکاری کردند، باز 8 سال جنگ اینها رفتند. همه ملت نبودند حالا احتراماً میگویند همه ملت بودند، چندصد هزار خانواده جنگیدند و فداکاری کردند و خودشان را فدا کردند. زمان انبیاء هم همینطور بوده، همه نبودند. یک عدهای فداکاری میکردند بقیه میایستادند تماشا میکردند اگر اینها باختند میگفتند خوب شد الحمدلله ما نبودیم. به شما گفتیم نروید دشمن قوی است اینها آیه قرآن است. اگر بردند میگویند «یا لیتنا کنّا معکم» کاش ما با شما بودیم به فیض بزرگ جهاد و شهادت میرسیدیم. زمان جنگ یک عده جبهه نمیآمدند ولی مدام میگفتند خداوند متعال به ما توفیق شهادت بدهد. بعد یکی از رفقای ما که بعداً شهید شد گفت آقا بیا ثبتنام کن تا توفیق بدهند! ثبت نام نمیکنی، جبهه هم نمیآیی میگویی خدایا توفیق شهادت بده. اینطوری که نمیشود. اینطوری ممکن است در خانه توی دستشویی با کله بیفتی اینجوری میشود و الا توفیق شهادت را که در خانه به آدم نمیدهند! باید از خانواده و امکاناتت بگذری از همه چیز بگذری جلو بیایی، وقتی میروی دیگر نمیدانی برمیگردی یا برنمیگردی ولی محکم جلو بروی. این فرق مجاهدین و قائدین است. از اموال و آسایششان میگذرند. همین الآن هم باز مشکلی پیش بیاید این اقشار خودشان را میرسانند. بقیه چه مذهبی و چه غیر مذهبیشان میایستند نگاه میکنند و کارهای بیضرر و بیخطر میخواهند. ببینید خداوند میفرماید این شهدا و مجاهدین رحمت خدا بر مردم هستند، چون اگر اینها نبودند جامعه بشری بویی از امنیت و عدالت و رفاه نداشت اگر اینهایی که رفتند شهید شدند، جانباز شدند، مفقود شدند اگر اینها نبودند مگر من و شما میتوانستیم اینجا بنشینیم اینطوری با هم صحبت کنیم؟ اصلاً مگر شما شب میتوانستید در خانههایتان بخوابید؟ این عزّت که کسی نمیتواند این مردم را تحقیر کند همه ملتهای دنیا دارند تحقیر میشوند ولی ملت ایران را کسی نمیتواند تحقیر کند بخاطر فداکاری این فداکاران بود.
من چند کلمه از حضرت زینب(س) عرض کنم که اصل مطلب ادا شود چون امروز روز میلاد ایشان است و شما بحث موکب و حرم و اربعین دارید، قهرمان اربعین، زینب(س) است. ایشان استاد این شهدا و آموزگار بزرگ همه مجاهدین در بدترین شرایط است چون جهاد زینب(س) جهاد در بدترین شرایط بود. جهاد عصر عاشورا از جهاد صبح عاشورا خیلی سختتر بود چون صبح عاشورا شما اسیر نبودید درست است جنگ نابرابر بود، جنگ نبود قتل عام بود، 70 نفر با 30 هزار، مگر این جنگ است؟ ولی باز هم دوتا اردوگاه حساب میشد لذا کار زینب(س) از کار حسین(ع) هم سختتر است. در بعضی از نقلها گفتهاند که سیدالشهداء(ع) فرموده بودند که خانمها و بچهها را یک جایی خیمه بزنند که گود باشد هم در تیررس نباشند همه نبینند که چطوری ما یکی یکی داریم کشته میشویم و سرهایمان را از بدن جدا میکنند نبینند. ولی به زینب(س) فرمودند شما باید جایی بنشینید که همه چیز را ببینید. این تلّ زینبیه را دیدید که ارتفاع آن بیشتر و بلندتر بوده، شما اینجا بنشینید سر بریدن یکی یکی ما را ببینید. شما شاهد تاریخ خواهی بود و گزارش خواهی کرد و گزارش کن که بر ما چه گذشت و الا ما سانسور میشویم بایکوت میشویم، همه چیز را فراموش میکنند و زیر خاک دفن میکنند بعد هم میگویند حسین با مرض سرطان مُرد! زینب(س) باید بنشیند یکی یکی قطرههای خون را بشمارد و گاهی ایشان از جایش بلند میشود و وسط معرکه میآید از جمله آن وقتی که سر سیدالشهدا(ع) را دارند میبُرند وسط میدان میآید که جنایتکاران دارید چه میکنید؟ ایشان این قدرت و جرأت را از کجا آورده است؟ عرفان و توحید زینب(س). این درسی است که به این بچهها داده که نمیترسیدند. همین تصویری که دوستان داشتند این شهید فرومندی و شهید قدمیاری در کربلای 1 آن عکسی که نشان دادند در قرارگاه تاکتیکی بود مهران، تقریباً چند ساعت قبل از عملیات بود که یکیشان کربلای 1 شهید شد، شهید فرومندی در کربلای 5 چند ماه بعد شهید شد، شهید محمدزاده که عکسشان اینجاست یادم هست آخر جنگ، زمان قطعنامه مسئول محور بود در کوشک حسینیه، ایشان هم قبلاً روی مین رفته بود بخشی از پایش قطع شده بود که وقتی ما با دوستان طلبه آنجا رسیدیم گفتیم خط کجاست یک بخشی از خط را به ما بسپار، ایشان با شوخی گفت آقا این خط، کل آن خالی است! هر بخشیاش را میتوانید مستقر بشوید. روز آخر جنگ. شهید شوشتری را آخرین بار یادم هست در یک جلسهای مثل همین جلسه اتفاقاً راویان جبهه بودند بعد از جنگ، نشسته بود ایشان صحبت میکردیم ایشان خاطراتی گفت ما هم خاطراتی. خب حالا اینها همه رفتند و ضرر نکردند ولی ما همیشه این نگرانی را داریم که نکند یک وقتی برسد که نه این آدمها، اینها مهم نیستند، اهداف اینها مورد تمسخر قرار بگیرد یا فراموش بشود. نسل جدید همینهایی که ظاهرشان خیلی مذهبی و انقلابی نیست اغلبشان بچههای پذیرایی هستند این هم از برکات خون اینهاست که ما 7- 8 سال بعد از جنگ فکر کردیم تمام شد! این خون بخار شد و خشک شد! ولی وقتی این بچههای مدافع حرم را میبینیم میبینیم خیر این خون تازه است. این خون زنده است و این حرکت ادامه پیدا خواهد کرد ولو اینها اکثریت نباشند، اما اکثریتها مدیون این اقلیتها هستند همیشه تاریخ اکثریت مدیون آن اقلیتی است که برای اکثریت فداکاری میکند. اینها نانآورند آنها نانخورند. اینها ایمان و قدرت تولید میکنند آنها مصرف میکنند، اینها حرکت میکنند و حرکت میدهد آنها سواری میدهند. ولی بالاخره تاریخ جلو میرود و این کار همینهاست. یک مرتبه شما میبینید در همین عراق و شام و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن، یک مرتبه میبینید از 40 تا کشور بچه شیعهها محبّین اهل بیت(ع) خودشان رساندند. از افغانستان فاطمیون، از پاکستان زینبیون، از کجا علویون، از یمن انصارالله، آنجا حزبالله و... یک مرتبه اینها از کجا میآیند؟ مگر میشود اینها را با پول درست کرد؟ مگر اینها را با بخشنامه حکومتی و با قانون مگر میشود درست کرد؟ اینها همان انرژی و آن قدرت توحیدی و معنوی است که عرض کردم. همان قدرتی که 72 نفر کاری در کربلا کردند که از 72 میلیون بیشتر اینها مؤثرند، زندهترند، از همه تاریخ زندهترند با این که همهشان ظرف دو ساعت شهید شدند ولی چه کسی نگذاشت فراموش شود؟ زینب(س). زینب(س) اوج عاطفه و عشق است در عین حال به ایشان میگویند «عقیله بنیهاشم» عقیله یعنی چه؟ یعنی صاحب عقل. زینب(س) این خانم، عقل جامعهاش بود. در همه مسائل به عقل زینب(س) رجوع میشد از ایشان سؤال میکردند مشورت میکردند ایشان در مسائل معارفی در حوزه مفاهیم معنوی و روحی و در مسائل اجتماعی و سیاسی و تعلیم و تربیت عقیله بود تجسّم عقل و عقلانیت بود. عالِم بود، عالِم به علوم الهی و معنوی بود. به ایشان میگویند «محدّثه» یعنی کسی که نه وحی به مفهوم پیامبری، ولی مراتبی از علم الهی به ایشان میرسد یعنی کشف شهود غیر عادی و فوقالعاده دارد مادون وحی است اما مافوق این کشف و شهودها و حالات و خوابهایی است که امثال آدمهای معمولی ولو اهل معنا میبینند ولی با باطن عالَم وصل است این زینب(س) است. آن عقلانیتی که مشهور به «عقیله بنیهاشم» است و این عرفان ایشان. ببینید این تعبیری که حضرت امیر(ع) فرمودند که میدانید چرا مؤمنین شجاع هستند و نمیترسند؟ با این که بدن نحیفی دارند قدرت و ثروت هم ندارند ولی از هیچ کس و هیچ چیز نمیترسند. امام(ره) را یادتان هست؟ - حالا بچههای نسل جدید بدانند – امام(ره) میگفت والله تا به حال من نترسیدم. والله قسم جلاله است که میگفتند والله تا حالا من نترسیدم این خیلی حرف عجیبی است. با این که امام(ره) که از نظر مادی و جسمانی که چیزی و کسی نبود، برای چه نترسیدی؟ برای این که حضرت امیر(ع) فرمودند اینها کسانی هستند که «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ» خداوند در پیش اینها بزرگ است لذا «فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ» (خطبه 193 نهجالبلاغه)؛ غیر خدا همه در چشم اینها کوچک و صغیر و حقیر هستند. برای این نمیترسند. این خیلی مهم است. من در عملیاتهای مختلف صحنههایی دیدم که، حیف که آن موقعها این موبایلها نبود آدم فیلم بگیرد اگر اینها بود چه میشد، صحنههای تکه تکه شدن بچهها و فریادهای انقلابی و توحیدی و شهادت طلبانهشان، کسی که آخرین رمقشان و جانش دارد بیرون میرود ذکر میگوید. من مجروحی را دیدم که بدنش آش و لاش، رودههایش بیرون ریخته بود، ما مجروح شده بودیم در مجنون شرق دجله، این به ما نگاه میکرد برای این که به ما که مجروح هستیم روحیه بدهد رنگش سفید، خونی در بدنش نبود به زور لبخند میزد ادای خنده درمیآورد که ما نترسیم. همانجا هم شهید شد و مفقود شد. نمیدانم جزو همین شهدایی است که استخوانهایشان را میآورند یا همانجا ماند؟ ما در دهکده همایون روبروی القُرنه بودیم در بدر 30- 40 کیلومتر در عمق دشمن، شرق دجله، کنار جاده بصره - بغداد آن طرفتر از چهارراه خندق، بچه 15- 16 سالهای که کنار ما پشت خاکریز، دهها شهید و مجروح افتاده بود و جنازههای دشمن، خاک و دود و باروت همه جا را گرفته، منطقه بمباران شیمیایی، ما غواص بودیم خط شکسته بود، مقاومت، نیروی کمکی نیامده، اسلحه نیامده، مهمّات نیست، مجروحها ماندند پشت سر 20- 30 کیلومتر باتلاق و نیزار است خاکریزی نیست پشت یک جاده خوابیدیم از سه طرف هم روبرو دشمن، تانکهایش آمده و دارد میزند از بالا هم هلیکوپتر، هواپیما، بمباران شیمیایی است، در این وضعیت یک بچه 15- 16 ساله افتاده مجروح، رنگش سفید دارد شهید میشود که وقتی من داشتم به او حرف میزدم دهانش را باز میکرد نمیتوانست جمع کند بعد سه – چهار بار من به این بچه گفتند چیزی نیست الآن میآیند تو را عقب میبرند، حالا بیخودی هم میگفتم چون کسی نبود که بخواهد بیاید توی محاصره بودیم، مهمات نمیتوانستند بیاورند، نیروهای موج دوم به ما نرسیدند همان بچههایی که خط را شکستند میجنگیدند روز دوم، همانجایی که شهید برونسی شهید شد، شهید طاهری شهید شد، همان عملیات که شهید چراغچی شهید شد قبلش در آبراهها تیر خورد. حالا منظور این که میخواهم بگویم این بچه، و ببینید قدرت از کجا میآید؟ به این بچه 15- 16 ساله، بدنش آش و لاش، بدنش خون رفته، من به اصطلاح برای این که به او روحیه بدهم نترسد گفتم چیزی نیست برادر الآن میآیند تو را عقب میبرند، همینطور الکی، یک بار گفتم، دفعه دوم ده دقیقه دیگر گفتم میآیند تو را عقب میبرند نگران نباش. دفعه سوم که گفتم، یک دفعه دیدم با عصبانیت به من نگاه کرد آمدم جلو فکر کردم الآن میخواهد مثلاً به من بگوید که خب مرتیکه ما را میبرند عقب پس چرا نمیبرند؟ من منتظر بودم یک متلکی به من بگوید، دیدم با زحمت خودش را جمع کرد و به من گفت حالا کی خواست عقب برود هی به من میگویی تو رو عقب میبرند، میخواهی بروی عقب خودت برو به من چه کار داری؟ بعد گفت که من اگر میخواستم عقب بروم جلو نمیآمدم، خودت عقب برو! خب این بچه آنجا مانده شهید شد و استخوانهای او را آوردند. این را کسی ندیده که، اینقدر از این صحنهها بود و کسی ندید، این شهدا را عکسهایشان را میبینید نمیدانید که اینها چه انسانهای بزرگی بودند و چه روحهای بزرگی بودند این قدرت از کجا آمده؟ این قدرت همین است. ابن سینا در «اشارات» یک بحثی دارد یک نمط است که راجع به عرفان و عرفا بحث میکند آنجا میگوید که برخلاف این تعبیری که بعضیها فکر میکنند عرفان، عارف، یعنی یک انسان معنویای که کاری به کسی ندارد پرهیز میکند و فقط یک گوشهای یک سوراخی پیدا کرده! اصلاً اینطوری نیست. اتفاقاً «العارف شجاع» یک علامت عرفان که میخواهی ببینی واقعاً کسی عارف است یا نه؟ ببینید ترسو است یا شجاع است؟ این عارفهایی که مدام ذکر میگویند و از معنا و معنویت حرف میزنند ولی جلوی هیچ ظلمی نمیایستند و در تمام زندگیشان احتیاط دارند، احتیاط به نفع خودشان نه به نفع دین ولی به اسم دین، اینها عارف نیستند کلاهبردارند و دچار توهماند. این بوعلی میگوید «الْعارِفُ شُجاعٌ» عارف شجاع است «و کَیفَ لا وَ هُوَ بِمُعزِلٍ عَنْ تَقیَّهِ المَوت» چطور میشود شجاع نباشد کسی که قضیه مرگ برایش حل است، مرگ برایش فرصت است نه تهدید. ما از مرگ میترسیم. من واقعاً دیدم بچههایی را که واقعاً مشتاق شهادت بودند و منتظر مرگ بودند. خدا شاهد است بدون تعارف میگویم اصلاً ابا نمیکردند. من دیدم عملیات که تمام میشد من ته دلم خوشحال بودم البته به ظاهر میگفتم خدا توفیق شهادت نداد ته دلم میگفتم الحمدلله که نداد! مثلاً طرف کنار من شهید شده میگفتم خدا به ما توفیق نداد و الا این ترکش به ایشان خورد شهید شد ما دوباره برگشتیم ولی بعد ته دلمان میگفتیم که دیدی چه شانسی آوردیم اگر یک کمی ترکش اینطرفتر بود به ما خورده بود! خدا رحم کرد خورد به این! خب امثال بنده هم بودند و هستند، والله من کسانی را دیدم که وقتی عملیات تمام میشد و برمیگشتند به خدا ناراحت بودند میگفت چرا فلانی و فلانی شهید شد من نشدم؟ اینطور آدمها هستند که تاریخ انبیاء را زنده نگه داشتند، این آدمها هستند که توحید و عدالت را نگه داشتند، اینها اخلاق را نگه داشتند، اینها عرفان و معنویت را نگه داشتند نه آدمهای مفتخور و راحتطلب، اینها و خا نوادههایشان، زن و بچههایشان، پدر و مادرهایشان نگه داشتند. بشریت مدیون اینهاست. زینب(س) از هیچ کس نمیترسید و حساب نمیبرد به جز از خدا. خداوند متعال در قرآن میفرماید «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ...» آنهایی که پیام خداوند را میرسانند «وَ یَخْشَوْنَهُ» از خدا حساب میبرند «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً» (احزاب/ 39)؛ از هیچ کس دیگری نمیترسند و حساب نمیبرند. اینها همینها هستند. زینب(س) به همین دلیل شجاع بود اینها هم شاگردان مکتب زینب(س) هستند. راجع به این شهید مدافع حرم، دوستان گفتند ایشان در منطقه نوبُل و الزهراء که شیعیان مظلوم سوریه ماهها و سالها در محاصره بودند سرشان بریده میشد، تشنگی و گرسنگی و.. البته اینها هم آنجا مدافع شیعه و سنی و علوی و همه بودند بحث مذهبی نبود دفاع از یک ملت مظلوم بود در برابر یک توطئه استعماری عِبری عربی صهیونیستی و آمریکایی؛ اما میگفت که، دوستمان در مسیر به من گفتند که ایشان را رفتند کمک مردم سوریه در برابر این جریانهای تکفیری و صهیونیستی که محاصرهشان کردند اینها را میکشند تجاوز میکنند و سرشان را میبُرند بعد نیرو کم بوده گفته بروید نیروهای کمکی بیاورند، بعد ایشان گفته بروید من کنار اینها هستم از اینها در حد توان دفاع میکنیم تا برگردید. بعد جالب است بعضی از کسانی که کارشان آنجا رسماً همین بوده آنها فرار کردند اینها خودشان چند نفری جلوی صف دشمن ایستادند و تا آخرین گلوله جنگیدند تا به شهادت رسیدند. خب اینها را که کسی ندیده، ولی خدا که دید اینها که در جریدة عالم ثبت است ما فکر میکنیم هرچه در ذهن ما هست این ثبت شده ولی چیزی که در ذهن ما نیست و در تاریخ ننوشتند اینها ثبت نشده، بابا ذهن ما با خود ما از این عالم میرود و تمام میشود. این سلولهای مغزی ما بایگانی خدا نیست اینها بایگانی خود ماست، ناقص است، ضعیف است میپوسد و کِرم میافتد. هرچه در خاطره ما نیست معنیاش این نیست که نیست، هست، ما نیستیم آنها هستند. زینب(س) اسیر است اما اسیری که امیر است. اینها که در مسیر اربعین موکب میزنید بدانید که راجع به چه کسی داریم حرف میزنیم، اسیر نیست امیر است، رو میکند به ابرقدرت جهان که یزید خلیفه است آن بالا نشسته، اینها اسیر هستند اما یک جوری حرف میزند که انگار اینها امیرند او اسیر است برمیگردند به او میگویند که اگر این گرفتاری و مصیبتی که برای ما پیش آمد ما را با زنجیر اینجا آوردند نبود تو حقیرتر از آنی هستی که من با تو صحبت کنم. این قدرت «العارف شجاع» این است و الا یک زن در زنجیر، کتک خورده با آن سرهای بریده، شلّاق خورده در مشت ابرقدرت دنیا با چه جرأتی اینطوری حرف میزنی؟ حضرت زینب(س) برگشته به او میگوید این مخاطبهای که من جلوی آدم کثیفی مثل تو ایستادم و دارم حرف میزنم این تحمیل این روزگار است بخاطر این زنجیرهاست، این مصیبتها من را گرفتار کرده مجبور شدم بیایم با تو صحبت کنم و الا تو آدمی که من با تو صحبت کنم؟ با تو گفتگو کنم؟ بعد میفرمایند که «إنی لأستصغر قدرک» من تو را ریز و کوچک و حقیر میبینم، به یزید میگوید. میدانید یزید آن موقع بزرگترین قدرت جهان، خلافت اسلامی بود ابرقدرت جهان بود و یزید در رأس آن بود و آن هم بعد از پیروزی به اصطلاح کربلا. این خانم در زنجیر، برمیگردد به او میگوید که «انی لاستصغر» لـ تأکید هم میآورد، إنّ هم میآورد یعنی یک وقت تردید نکنی فکر کنی من دارم همینطوری حرف میزنم از طرف من مطمئن باش که تو پیش من پشیزی نمیارزی حقیری، من قدر تو را صغیر و حقیر میدانم «واستعظم تقریعک، واستکثر توبیخک» من میخواهم تو را محاکمه کنم، مَردک من دارم تو را توبیخ میکنم من تو را میکوبم من با تو حرف نمیزنم من با تو گفتگویی ندارم، من دارم تو را تحقیر میکنم، بعد همه میگویند خلیفه فلان، اعلیحضرت، ایشان در زنجیر برمیگردد چندبار وسط صحبتشان میگویند یایزید، یزید گفتن به خلیفه مثل فحش بود «یا عدوّالله و ابن عدوّه» دشمن خدا که پدر و مادرت هم دشمنان خدا بودند، پدرت هم دشمن خدا بود خودت هم دشمن خدایی، به عنوان خلیفه اسلام و مسلمین حرف میزنی؟ این عزت پوشالی ظاهری یزید را که عزت نبود غرور بود زینب(س) شکست. برای چه؟ برای این که عرفان حقیقی بود نه عرفان فرار! برای چه زینب(س) اینقدر قوی است؟ برای این که زینب(س) زاهد و سادهزیست است. زینب(س) دنبال لذتچرانی و سودچرانی و امکانات و اشرافیگری نیست. شما میدانید شوهر حضرت زینب(س) که پسر جعفر طیار(ع) و پسرعموی ایشان است جناب عبدالله، اینها یک خانواده بسیار مرفّه و به لحاظ ظاهری از بزرگان قبایل و طوایف بنیهاشم بودند در خانهشان همیشه به روی مردم، مسافران، فقرا و بردهها باز بود، یعنی بخشی از خانه جناب عبدالله و حضرت زینب(س) مدام مهمان میآمد یک چنین وضعی بودند یک خانواده فقیری نبودند ولی ایشان سادهزیست بود و از همه آن امکانات آقایی و آن خانمی کردنها، از همه گذشت، خادم داشت، برده داشت، کنیز داشت، امکانات بود، آبرو داشتند همه را رها میکند و به اسارت تن میدهد و میگوید به مهمانی زنجیرها میروم، به مهمانی شلّاقها میروم. بعد روح ایشان این قدر قوی است که در سختترین شرایط نمازشبهایشان و نوافل حضرت زینب(س) ترک نمیشده، ما در شرایط عادی هم نوافل نمیخوانیم ولی اینها در آن شرایط که از مرگ بدتر و سختتر است که حضرت سجاد(ع) میفرمایند بعضی شبها در اسارت میدیدم که ایشان دیگر نمیتوانند ایستاده نماز بخواند و مینشست. فشار عصبی که آمده بود ضرباتی که خورده بودند و بعد گرسنگی و تشنگی و ضعف، که میدانید اسرا سهمیه داشتند سهمیه خیلی کمی هم داشتند که حضرت زینب(س) در مسیر اسارت همان سهم کم آب و غذا و نانشان را هم خودشان نمیخورد و باز به بچهها میداد گرسنه بود مثل روزهداری که افطار و سحر ندارد بین آنها تقسیم میکرد و از بچهگی تربیت شده بودند. در یک روایتی دیدم که روزی مهمان خانه حضرت امیرالمؤمنین(ع) میرسد غذا در خانه نبود، دیروقت هم مهمان آمده، حضرت امیر(ع) به حضرت زهرا(س) میفرمایند که چیزی هست که مهمان آوردم جلوی ایشان بگذارم، حضرت فاطمه(س) فرمودند که چیزی در خانه نیست و اگر هم چیزی بوده بقیه شامشان را خوردند، فقط سهم نان زینب(س) مانده است، ایشان هنوز شام خود را نخورده، به اندازه یک کف دست نانی بوده، آن موقع زینب(س) چهار ساله است، میشنود که پدر و مادر دارند میگویند مهمان آمده الآن چیزی در خانه نداریم بدهیم، دختر 4 ساله، گرسنه شام نخورده، بلند میشود میآید به پدر و مادرش میگوید که من میتوانم تا صبح صبر کنم، این سهم من را به مهمان بدهید. روحهای بزرگ اینطوری هستند. این برای وقتی است که زینب(س) دختر 4 ساله است و عزت نفس و قدرت که تن به پستی و فرومایگی نمیدهند. بعضیها هستند حاضرند توی سرشان بزنی فحششان بدهی، به آنها توهین کنی ولی بگذاری زندگیشان را بکنند، توی لجن حاضرند زندگی کنند. واقعاً بعضیها اینطوریاند، همه جای دنیا هم هستند اینجا هم هستند. میگوید بگذار زندگی کنم ولو مثل مگس، مثل کِرم توی مدفوع! اصلاً شرف و کرامت برای او مهم نیست. عزّت مهم نیست. میگوید زندگی ولو با ذلّت، ولو با حقارت حاضرم. واقعاً بعضیها اینطوریاند. در جامعه خود ما هم هستند. همه جا هستند، همیشه بودند. میگویند شما راست میگویید آنها باطل هستند ولی آنطرف راحتترند. دروغ هم میگویند راحتتر نیستند. توی لجن زندگی کردن راحت است؟ یک عدهای اینطوری هستند. ولی یک تربیت دیگر هم داریم زینب(س) حاضر نیست کرامت و شرافت خودش را و اهل بیت(ع) را فدا کند. میگوید شلّاق بزن،شمشیر بکش، قطعه قطعه بکن، ولی از ما تا ابد خواهی شنید نه؛ از ما آری نخواهی شنید. آن تعبیری «هیهات منّ الذلّه» که شهدا میگویند، میگویند ما این طرف عالم هستیم ذلّت آن طرف عالم است. «هیهات» یعنی دور باد دور، و دورترین نقطه از ما، دورترین چیز به ما ذلّت است. یعنی ما مذهب ذلیل نمیخواهیم. همین شهید طاهری میگفت که بعضیها میگویند صدام گفته صلح کنید بیایید زیارت کربلا. ایشان هم در بدر شهید شد. میگفت که ما کربلای حسین را با ذلّت زیر سایه صدام زیارت نمیکنیم. ما صدام را پایین میکشیم با عزّت میرویم حسین(ع) را زیارت میکنیم، چون حسین(ع) فدای عزّت شد. مگر میشود ذلیل باشی بروی زیارت امام حسین(ع). آقا برویم زیر سایه صدام به زیارت اهل بیت(ع)! زیر سایه آل سعود حرمین شریفین، کمکم برویم زیر سایة اسرائیل به زیارت بیتالمقدس! اینجا هم زیر سایه شاه هم زیارت حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س)! نمیخواهیم. اصلاً این خلاف جهت اهل بیت(ع) است. آنها ائمه و رهبران عزّت بودند مگر میشود با ذلّت پیرو آنها باشیم.
مقصود این که، این یک تربیت خاصی است و منشأ الهی دارد. خداوند به دوستان خودش این عزّت و قدرت را میدهد و خداوند میگوید من متکفّل شما میشوم، من مراقب آبرو و شرف و کرامت شما هستم، برو شلّاق در زنجیر بخور، کتک بخور ولی سرت را پایین نگیر، من کاری میکنم 1400 سال بعد، بزرگترین راهپیمایی تاریخ بشر 20 میلیون نفر راه بیفتند به یاد شما 72 نفر و شما عزّت برای جهان باشید. خداوند میفرماید برای من حرکت کن و تن به ذلّت نده، خداوند در قرآن میگوید من «ربّ العزّه» هستم. خداوند عزّتم. خدا ربّالذلّه نیست، خداوند مالک و صاحب عزّت است و عزّت و ذلّت را مدیریت میکند. صلابت، عزّت نفس، مقهور شرایط نمیشود.
ببینید من یک تعبیری را عرض کنم – نکته آخری را که میخواهم عرض کنم ظرف چند دقیقه دقت کنید خیلی مهم است از درسهای حضرت زینب(س) است که به ما دادند – همه ما در شرایط عادی موحّد هستیم یعنی الآن از هر کدام از ما بپرسند که خدا را قبول داری میگوییم بله. خدا یکی است یا چندتاست؟ عددی هم حساب میکنیم که یکی است یعنی دوتا نیست، در حالی که معنی توحید این نیست، معنی دقیق آن این نیست فراتر از اینهاست. خب حالا یک کمی روی ما فشار بیاید یعنی جانمان به خطر بیفتد، مالمان، آبرویمان، شغلمان، راحتیمان به خطر بیفتد یک مرتبه میبینید تعداد موحدین یک پنجم میشود، خمس آن میماند! یک مقدار فشار بیشتر بشود، کمتر بشود! مثلاً الآن اگر درهای این سالن را نبندند همه ما با احترام برادر خواهر بفرمایید، ولی درهای این سالن را ببندند بگویند تا یک هفته نه به شما آب میدهیم نه غذا. فردا صبح ما و شما اینی که الآن هستیم نیستیم، روز دوم ضد این که هستیم بعضیهایمان هستیم. یعنی یک مرتبه میبینید یک کسانی یک کارهایی میکنیم که اصلاً تصور آن را نمیکردی که این چنین آدمی است! چنانکه ما در عملیاتها قبل از عملیات تمام متدین و حسین حسین میگفتیم، من یادم هست توی خط که میرفتیم بعضیهایمان کاملاً میترسیدیم و بعضیهایمان اصلاً نمیترسیدیم. بعد میگفتیم چطوری است مگر همه ما رزمنده خطشکن بسیجی حزباللهی نیستیم؟ مگر همه ما همین الآن قبل از عملیات سینه نمیزدیم و حسین حسین و شهادت شهادت میگفتیم، چطوری است که در گردان 200- 300 نفری بیست نفر نمیترسند، بقیه میترسیم بعضیها کمتر، بعضیها بیشتر. اگر این 10- 15 تا میایستادند بقیه هم میایستادند! یعنی حتی توی گردان خطشکن اینطوری بود تازه اینها زبدهها بودند که میآمدند جبهه بجنگند فداکاری کنند، اینطوری است. حالا شما ببینید این کارهایی که حضرت زینب(س) کردند چقدر بزرگ است. در شرایطی زینب(س) موحد و عارف است که در آن شرایط از یک میلیون یک نفر هم عارف نمیماند. گفت کشته نشدی که عرفان یادت برود! نترسیدی، بیخوابی نکشیدی، خطر ندیدی، استخوان قلم میشود، سر طرف میپرد، رودههایش بیرون میریزد اینها را ندیدی که عرفان یادت برود. ما بودیم یادمان میرفت. ولی بعضیها تازه آنجا عارف واقعی هستند ما میترسیم او نمیترسد ما کم صبر و کم طاقت میشویم او نمیترسد پرطاقتتر میشود. فرقش این است. اگر میخواهید زینب(س) را بشناسید ایشان در سختترین شرایطی که برای یک نفر، یک زن یا یک مرد ممکن است اتفاق بیفتد در اوج عرفان و توحید بود. هرچه شرایط سختتر میشده، زینب(س) قویتر میشده، اقتدار و عزّت نفس ایشان بیشتر میشد. بیشتر خودشان و دیگران را مدیریت میکرد و زینب(س) درست است که از اول بزرگ بود اما باز هم زینب(س) قبل از کربلا با زینب(س) بعد از کربلا یکی نبود. زینب(س) بعد از کربلا یک سلوکی کرد که از زینب قبل از کربلا هم ارتفاع گرفت و اوج گرفت. یک دوره سلوک بزرگ عرفانی الهی بود. این عزت و اقتدار یک شبه بوجود نمیآید که حالا ما بگوییم ما اینطوری هستیم لحظه عزت و اقتدار که رسید آنجا آن عزت و اقتدار وایمان پیدا میکنیم. اصلاً مگر دست خودمان است؟ نمیتوانیم. من یادم هست این شهید سعیدی بود که در جزایر مجنون مفقود شد. ایشان در عملیات والفجر 8 مسئول آموزش غواصی به ما بود که میخواستیم از اروند برای فاو رد شویم در نخلستانهای شمال آبادان آموزش میدادند بعد آنجا از این آبراههای فرعی گاهی جزر و مد میشد گِل میشد گاهی تا اینجا گِل بود. ایشان داد آموزش میداد و ما آموزش میدیدیم یکی از آموزشهایمان هم گِلنوردی بود که تا اینجا توی گِل میرویم چطور بتوانیم سریع عبور کنیم و جنگ در باتلاق و جنگ در نخلستان و نارنجک انداختن، به اصطلاح جنگهای پارتیزان نخلستانی آموزش میدادند و غواصی. ما با یکی از رفقا که شهید عباس ابراهیمی در والفجر 8 شهید شد ما با هم دیگر میگفتیم این کار در گِل رفتن به زحمتش نمیارزد، یک لحظه میگوید بروید توی گِل، میآییم بیرون تا میخواهیم برویم لباسهایمان را بشوریم و خودمان را بشویم سه- چهار ساعت وقت الکی میگیرد حالا توی عملیات میرویم توی گِل، حالا توی گِل رفتن که چیزی نیست، گفتیم این تا رویش را آن طرف میکند ما دور میزنیم از توی نخلها آن طرف میرویم که توی گِلهایش نرویم. این فهمید. بعد ما را کشید کنار گفت برادر رحیمپور، گفت چیه؟ گفت از چه فرار میکنی؟ گفتم آقا حوصله گِلبازی نداریم توی عملیات هرچه گِل باشد میرویم. گفت نگاه کن الآن اگر نری آنجا هم معلوم نیست بروی. بعد توی گِل پرید بعد این گِلها را روی سرش، موهایش، ریشهایش ریخت همه جایش را گِلی کرد گفت از چه بدت میآید بیا با این گِلها عشقبازی کن این گِل خدا و گِل انبیاء است بیا خودت را گِلی کن، بیا صفا کن برای چه فرار میکنی؟ گفت اگر الآن نیایی فردا هم نمیآیی. حالا اگر کسی از قبل، تمرین عزت و وفا نکند مگر میتواند وسط اسرا در زنجیر، بعد از کربلا یا عصر عاشورا این کار را یک مرتبه انجام بدهد؟ چه کسی میتواند این جملهای را بگوید که زینب(س) گفت. من خواهش میکنم یک مقدار دقت کنید و خودتان را در یک هزارم آن موقعیت قرار بدهید دختری که از 5 سالگی وسط معرکه جهاد و شهادت است، خانهشان مرکز انقلاب است، مرکز جهاد است، مرکز عدالتخواهی است، خانهای که همه اعضای آن شهید شدند، از پدر و مادر و برادر و خواهر، همهشان شهید شدند. اینها دیگر خانواده شهید نیستند بلکه خانوادهای هستند که خودشان شهیدند، شیعه تنها مذهبی است که تمام رهبران آن کشته و شهید شدند. یعنی سیاسیترین و انقلابیترین مذهب. حالا شما ببینید سر سیدالشهداء(ع) را جدا کردند اینها اسیر شدند آن خبیث میگوید که اسرا را از کنار شهدا عبور بدهید، زن و بچهها را در زنجیر بزنید و از کنار شهدا عبور بدهید که ببینند بدن پدرانشان چطور تکه تکه شده و سرشان از بدنهایشان جدا شده است. میخواهند ببینند زینب(س) ضعف نشان بدهد، اسرا هم چشمشان به زینب(س) است. حضرت زینب(س) چه گفته باشد خوب است؟ وقتی میآید در زنجیر جنازه حسین(ع) و سر را میبیند و شهدا را میبیند با صدای محکم میگوید «اللهمّ تقبّل مِنّا هذا القلیل من القربان» خدایا این قربانی کوچک را از ما بپذیر. میگوید قلیل؛ حسین(ع) را قلیل میگوید. میگوید خدایا در محضر تو هرکس کشته شود هیچ است. حالا شما ببینید معنی این جمله چیست که حضرت زینب(س) میگوید. به جای این که شکایت کند و بگوید که ما را از کنار این شهدا رد نکنید، به این بچهها و به این زنها رحم کنید، یا گریه کند و بگوید که چرا با ما این کار را کردید یا... اینجا حضرت زینب(س) صدتا جمله میتوانسته بگوید اما هیچ کدام را نگفته؛ شهدای مدافع حرم را ببینید جلوی چشم چه کسی شهید شدند؟ جلوی چشم زینب(س) و برای او. چه گفته؟ با قدرت برمیگردد، اولاً توحید؛ میگوید من با شما حرف نمیزنم من دارم با خدا حرف میزنم. «اللهم» خدایا، ما طلبکار نیستیم، من بدهکارم. میگوید میشود خدایا از من قبول کنی. نمیگوید خدایا دیگر شهید دادیم و ما وظیفهمان را انجام دادیم! این را هم نمیگوید، بدهکار است و با زبان بدهکار. میگوید خدایا میشود از ما قبول کنی؟ بعد نمیگوید این قربانی را، بلکه میگوید این قلیل؛ یعنی این قربانی کوچک. میگوید خدایا میشود این بدنهای تکه تکه شده را که هدیه کوچک ما به محضر توست از ما قبول کنی؟ اصلاً یک مرتبه تفی بود توی صورت آنهایی انداخت که ظاهراً پیروز کربلا بودند. این جمله زینب(س) است. میگوید خدایا این اندک قربانی، این کشتهها، این بدنهای تکه تکه شده را در راه خودت از ما بپذیر، از خاندان پیامبر بپذیر گرچه اینها در محضر تو چیزی نیست ما چیزی برای تو ندادیم. میشود از ما قبول کنی؟ این صبر و مقاومت، محصول یک لحظه نیست آدم نمیتواند در یک لحظه این روحیه را در خودش ایجاد کند. این محصول یک عمر تربیت و جهاد و تأمّل و عرفان و عمل صالح است. یک صبر و مقاومت هدفدار اندیشیده است که میتواند ایمان و تقوایش را در سختترین شرایط حفظ کند.
خب وقت شریف شما را زیاد گرفتم. ما خواستیم اینجا عرض ادب کنیم به اولاً شهدای شما و خانوادههای آنها بخصوص مفقودین، جانبازان، آن شهدایی که در فتنه شام جلوی دوربین سرشان را بریدند و قهقهه میزدند و خداوند اینطور ذلیلشان کرد و این نهضت همینطور با این همه دشمن دارد جلو میرود. خداوند در قرآن به ما و شماها میگوید اگر شما کنار بکشید این مسیر ادامه دارد کسان دیگری جای شما را میگیرند شما از خدا تشکر کنید که خدا به شما این توفیق را داد که در صف این فداکاران باشید و در قیامت سربلند باشید. یک عدهای منت میگذاشتند ما در انقلاب بودیم، ما در جنگ بودیم، ما قبل از بقیه مسلمان شدیم ما در مبارزات بودیم، خداوند به آنها گفت «لاتمنّوا» شما حق ندارید منّت بگذارید، شما طلبکار نیستید شما باید تشکر کنید چون این مسیر که بنبست نیست این پرچم پایین نمیآید ما به شما توفیق دادیم که شما زیر این پرچم بروید بقیه نرفتند شما رفتید از ما تشکر کنید و الا با اردنگی شما را کنار میزنم و کسان دیگری هستند که به جای شما بیایند زیر این پرچم بایستند و آنها به سعادت برسند. ما امیدواریم که ما هم زیر سایه شماها انشاءالله خداوند به برکت شما و به برکت شهدای انقلاب و اهل حرم ایرانی، افغانستانی، عراقی، سوری، لبنانی، یمنی، فلسطینی، پاکستانی، هرکس از هرجا که هست انشاءالله همه با شهدای کربلا و با حضرت زینب(س) محشور بشوند. والسلام علیکم و رحمهالله.
هشتگهای موضوعی