شبکه افق - 30 بهمن 1399

کودکی که انسان کامل بود ( امام محمدجوادع، فرمانده جنگ نرم علیه استبداد)

میلاد امام محمد تقی ع جوادالائمه _ مرکز نشرآثار رهبری در مشهد_ ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یک سؤالی دوستان فرمودند راجع به حضرت فاطمه معصومه(س) که می‌گویند ایشان چرا ازدواج نکردند و مجرد بودند وقتی که از دنیا رفتند؟ یا در واقع باید گفت به شهادت رسیدند. می‌گویند شما گفتید با آن معنویت و سطح عقل و علم و معنویت ایشان، خواستگاری هرکسی را قبول نمی‌کردند از ترس حکومت هم کسی نزدیک شدن به این خانه را برای خواستگاری نداشت. موسی‌بن‌جعفر(ع) قلیل الاصحاب نبودند اتفاقاً بعد از امام صادق(ع)، امام صادق(ع) شنیدید که 4 – 5 هزار شاگرد رسمی در طول چند ده سال داشتند. آن اصحاب که یک مرتبه دود نشدند هوا بروند آن‌ها بودند، منتها دیکتاتوری بود و فضا یک مرتبه خیلی بسته شد، دیکتاتوری اموی سقوط کرده بود، فضا یک کم باز شد، دیکتاتوری عباسی دوباره شروع شد، فضا به شدت بسته شد بخصوص زمان هارون که موسی‌بن‌جعفر(ع) بودند. اصحاب کم نشدند ولی ترسیدند یعنی فشار طوری بود که فضا به کلی بسته شد تعداد زیادی اعدام شدند شهید شدند زیر شکنجه‌ها در زندان‌ها، تبعیدها، از این جهت ارتباط معمولی با این خانواده سخت شد.

خب ما بحث امام محمد(ع) ملقّب به امام جواد(ع) را وارد شدیم. آن دفعه هم عرض کردم و الآن هم باز باید راجع به همان بحث کنیم چون مهم‌ترین و جنجالی‌ترین چیزی که در مورد امام جواد(ع) از همان ابتدا مطرح شد که هم بُعد کلامی و الهیاتی داشت که چطوری یک بچه رهبر بشود و نه فقط یک رهبر سیاسی، بلکه یک رهبر دینی و معنوی و الهی، آثار سیاسی داشت، آثار اجتماعی داشت، آثار تشکیلاتی داخل خود شیعه‌ی خاص داشت و از جهاتی تا آن لحظه کلاً این مسئله بی‌سابقه بود یعنی برای نخستین بار اتفاق افتاد که شیعه اعلام بکند که از این به بعد امام شما یک کودک و نابالغ است که تا آن موقع سابقه نداشت. و اساساً وقت زیادی صرف مناظرات و مباحثات و استدلال‌ها شد برای پذیرش رهبری ایشان شد، ابتدا بین خود شیعه، خود همان شیعه‌ی علوی انقلابی که پای کار حضرت رضا(ع) بود خود همان‌ها خیلی‌هایشان مسئله‌دار شدند و بعد از امام رضا(ع) انشعاباتی در شیعه پیدا شد. حالا شما حواس‌تان هست که علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) اوج اقتدار ظاهری اهل بیت(ع) بعد از حکومت امیرالمؤمنین(ع) هستند یعنی دیگر هیچ وقت اهل بیت بعد از شهادت امیرالمؤمنین تا زمان امام رضا(ع) به این قدرت و شکوه ظاهری و علنی نرسیده بود همیشه مخفی، تحت تعقیب و تحت فشار بود، زمان امام رضا(ع) یک مرتبه یک اتفاق عظیمی می‌افتد و شیعه و اهل بیت(ع) در عالی‌ترین سطح حکومت حضور پیدا می‌کنند. امتیازی نمی‌دهند امتیاز می‌گیرند بعد جهانی می‌شوند، یعنی بزرگترین متفکران از همه جهان می‌آیند مرکز ابرقدرت جهان در همین خراسان و مرو، از طرف اسلام حضرت رضا(ع) با همه این‌ها بحث و مناظره می‌کند و یک چهره جهانی شده است. قبلاً ائمه، یعنی پدر ایشان موسی‌بن‌جعفر(ع) را داخل جهان اسلام خیلی‌ها ایشان را اصلاً نمی‌شناختند این‌قدر در طول این مدت سرکوب شدند. در خود مدینه این‌ها مظلوم و غریب بودند تحت فشار بودند حالا یک مرتبه علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) پسر ایشان آمده در سطح جهان مطرح می‌شود و خلیفه ابرقدرت جهان مدام دنباله سر ایشان مثل شاگرد، مثل رعیت، مثل کارگزارش راه می‌افتد و همه جا می‌فرماید آقا بفرمایید ایشان، ایشان! حالا یک مرتبه بعد از علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) که ایشان به شهادت می‌رسند به روشی که هیچ کس نمی‌فهمد که ایشان شهید شدند افکار عمومی تلقی ندارند که امام رضا(ع) شهید شده، تلقی‌شان این است که ایشان متأسفانه به یک طرز عجیبی از دنیا رفت و خلیفه و کل حکومت و امت همه عزادار خلیفه‌اند. آن دفعه عرض کردم که مأمون سه روز به حال اعتکاف کنار مرقد امام رضا(ع) نشست و گریه کرد و فقط نان خالی خورد و همه جا در جهان اسلام اعلام عزا کردند بعد هم آمد سراغ امام محمد، یا امام جواد(ع) که این‌ها را عرض خواهیم کرد.

30 تا مسئله است که همزمان باید این کودک حل کند. اول؛ این که امام جواد(ع) باید بتواند خود شیعه را منسجم و جمع و جور کند. چون از این به بعد دوباره اهل بیت(ع) از قله فضای باز سیاسی دوباره کم‌کم شیب شروع می‌شود که امام جواد(ع) 25 ساله شهید می‌شوند، جوان‌ترین امام اهل بیت(ع) هستند که شهید می‌شوند. امام هادی(ع) در سن 5- 6 سالگی امام شدند، امام هادی(ع) هم زود شهید می‌شوند و امام عسگری می‌آیند، امام عسگری که شهید می‌شوند باز امام مهدی(ع) سومین امام است که در سن کودکی امام می‌شود. امام مهدی(ع) 5 ساله بودند یعنی از امام جواد(ع) هم کم‌سن‌تر هستند. پس این حالتی که با امام جواد(ع) شروع شده دوبار دیگر هم شروع می‌شود یعنی 3 امام ما به دست مستقیم خود خلیفه مسموم و ترور می‌شوند نه سیستم امنیتی‌شان، چون می‌خواستند که پخش نشود یعنی خود شخص مأمون امام رضا(ع) را مسموم می‌کند. خود معتصم با کمک دختر مأمون امام جواد(ع) را مسموم می‌کنند چنانکه بعد امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) در اردوگاه حبس هستند در حبس رسمی پایگاه امنیتی پلیسی و ارتش دشمن است. عسگر، یعنی لشکر، امام حسن عسگری یعنی در پادگان مرکزی گارد جاویدان، گارد حکومتی خاص خلیفه‌اند که دیگر کوچک‌ترین رفت و آمدی ندارند یعنی خانه‌شان در خودِ ساواک است، دیگر مراقبت لازم نیست. همه جا مراقب هستند. حالا ایشان بعداً برسیم خواهیم دید که امام عسگری(ع) و امام هادی(ع) در این وضعیت با آن تشکیلات مخفی باز ارتباط دارند و آدم نفوذی دارند کنار خلیفه که اطلاعات داخل خلافت را برای امام هادی(ع) می‌آورند. حالا انشاءالله زنده باشیم آن را هم عرض می‌کنیم.

خب در چند جبهه امام جواد(ع) باید درگیر شوند، یکی این که ایشان یک کودک است و هیچ کس ایشان را باور نمی‌کند. اولین بار است دارد این اتفاق برای شیعه می‌افتد که فرق شیعه با بقیه این است که می‌گوید امام مثل پیامبر منصوب از طرف خداست و مثل پیامبر معصوم است و خطا و گناه نمی‌کند و علم او، علم لدنی است. علاوه بر علوم آموزشی که آن هم از بقیه جلوتر و بیشتر است علم لدنی دارد خب این چندتا خصوصیت است که... یک مرتبه می‌گویند امام رضا(ع) با آن وضعش، یک چهره جهانی‌اش، اقتدار جهانی در سراسر امت اسلام، همه ایشان را قبول کردند مرجعیت علمی، مرجعیت اخلاقی، مرجعیت سیاسی هم به معنای واقعی دارد ولو مرجعیت حکومتی را قبول نکرده، ولی همه می‌گفتند اعتبار حکومت به این است، یک مرتبه ایشان رفته! شیعه چه کار کند؟ در این اوج اقتدار و احترام؟ هیچی، هیچ کس نیست. کیست؟ یک بچه 7- 8 ساله است، اکثراً هم امام جواد(ع) را از نزدیک ندیدند! چه کسی گفته که بعدش ایشان است؟ یک عده خاصی از شاگردان نزدیک امام رضا(ع) آن‌ها می‌گویند. چه می‌گویند؟ می‌گویند علی‌بن‌موسی هم وقتی که قبلاً مدینه بود و هم این‌جا به ما خصوصی گفته ایشان است، یک دفعه می‌بینی که بعضی از بزرگان شیعه و یاران علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) گفتند نه آقا این برای ما کافی نیست! از کجا معلوم گفته باشد؟ از کجا معلوم ایشان است، بعضی‌هایتان هم که می‌گویید او را ندیدید، بعد چطور می‌شود با یک بچه؟ عصمت یعنی چه؟ علم امامت و علم لدنی چیست؟ نصب الهی در مورد ایشان چه می‌شود؟ بعد اصلاً بچه نابالغ! خودش تکلیف شرعی ندارد نماز واجبش نیست این چطوری بر ما امام است، این امام جماعت نمی‌تواند بشود چطوری امام‌المسلمین است؟ یعنی چه که هرچه بپرسیم جواب می‌دهد؟ ایشان قرآن و سنت و این مسائل و این مذاهب و این مکاتب را همه را این بچه می‌تواند؟ این اولین مانع سر راه امام جواد(ع) است. اصلاً دشمنان و رقبا هیچی، خود شیعه یک دفعه اختلافات و درگیری داخلی شروع شد. این پروژه بزرگ امام جواد(ع) یک کار عظیمی که ایشان می‌کنند در همان دوران کودکی در مدینه و بعد در بغداد کاری می‌کند که بزرگان شیعه، علمای شیعه، رهبران شیعه، اکثریت به اتفاق‌شان ایشان را به عنوان امام معصوم می‌پذیرند، بعد از این که هزار امتحانش می‌کنند، یک پروژه، شیعه متلاشی شده، به شک افتاده، دارد انشعاب می‌کند بعضی از شیعه‌ها گفتند که ما اصلاً در خود علی‌بن‌موسی‌الرضا هم تردید کردیم. آخه ایشان چطور حجت خداست که فکر بعد خودش را نکرده است و این‌طوری ما را روی هوا با یک بچه‌ای گذاشته است؟ لذا می‌دانید بعضی از شیعه‌ها برگشتند و گفتند ما به موسی‌بن‌جعفر برمی‌گردیم یعنی پدر امام رضا را قبول داریم، خود علی‌بن‌موسی را به عنوان امام معصوم قبول نداریم! شک کردند! جالب بود. بخاطر امام جواد(ع) در امام رضا(ع) شک کردند! گفتند خدا رحمت کند علی‌بن‌موسی را، ولی ظاهراً معلوم می‌شود ایشان یک عالِم اخلاقی بزرگ اهل بیت است مثل پسرعمومایش و برادرهایش. ولی این که امام المسلمین و امام معصوم بوده، نیست. ظاهراً امامت با موسی‌بن‌جعفر ختم شده است. یک عده‌ای گفتند شاید برادر ایشان، جناب احمدبن‌موسی (شاهچراغ) او را ما بگوییم حتماً بعد از امام رضا او بوده است، بعد گفتند ایشان که قبل از امام رضا بوده، حالا زمان آن بحث است بعضی‌ها هم اختلاف کردند. ولی خب احمدبن‌موسی، بعضی‌ها گفتند ایشان را امام بدانیم یعنی امامت از برادر به برادر رفته است! بعد بعضی از بزرگان شیعه گفتند ما روایت داریم از اهل بیت(ع) که امامت بین دو برادر فقط بین حسن و حسین جمع شد بعد از این دیگر هیچ دو برادری امام نخواهند بود نمی‌شود که علی‌بن‌موسی و احمدبن‌موسی هر دو امام باشند ظاهراً گیر همین بچه‌ایم! باید با همین بچه کنار بیاییم! یک عده گفتند که خب شاید پس منظور این است که صبر کنیم تا ایشان بالغ شود بعد که بالغ شد حداقل 16- 17 ساله شود بعد بگوییم این امام است، اما خب در این فاصله چه کار کنیم؟ همین‌جا اختلاف می‌شود که حالا من روایات آن را عرض می‌کنم که ما برای هر کدام از این‌ها موارد واقعی داریم. انشعابات و اختلافات در خود شیعه، حتی بزرگترین شیعیان امام رضا و شاگردان خاص علی‌بن‌موسی که جزو راویان روایات امام رضا(ع) هستند در امام جواد(ع) شک کردند. هنوز ندیده نبودند. بعد بحث شد که خب برویم از نزدیک ایشان را ببینیم. چند بار کاروان‌هایی از علمای شیعه، مثلاً یک بار کاروانی 80 عالِم و فقیه بزرگ شیعه راه افتادند از جاهای مختلف، از جمله از خود عراق و بغداد به مدینه رفتند که از نزدیک این بچه را ببینند. از یک طرف می‌دیدند که 10- 15 نفر از شاگردان خاص امام رضا(ع) می‌گویند که علی‌بن‌موسی به ما گفته که ایشان است. 4- 5 تایشان می‌گویند ما از نزدیک ایشان را دیدیم، ما مدینه که بودیم تازه آن موقع ایشان 4- 5 ساله بود، ایشان همان موقع به ما گفت بعد از من ایشان است. یکی آمد گفت من حتی از امام صادق(ع) پدر بزرگ ایشان شنیدم که روزی خواهد رسید که امام شما کودکی خواهد بود. خب از یک طرف پس 10- 15 نفر از بزرگان شیعه و شیعیان و یاران خاص علی‌بن‌موسی شهادت دادند نمی‌شود گفت که نه. از یک طرف بعضی از همین بزرگان شیعه می‌گفتند نه آقا، شاید سوء تفاهمی شده، شاید منظور چیز دیگری بوده چطور می‌شود یک بچه؟ این جبهه اول. که راجع به این من بعضی از مصادیق و روایات را خدمت شما می‌گویم.

جبهه دوم، با حکومت است. حکومت خود مأمون می‌خواهد این‌ها را خراب کند چون متهم هم شده بود که چطور علی‌بن‌موسی تا دیروز حالشان خوب بود چطور یک مرتبه فردا ما جنازه ایشان را دیدیم؟ عزاداری می‌کند بعد می‌خواهد بگوید نه، از یک طرف سیاست دوگانه، همان کاری که با امام رضا بود حالا با امام جواد(ع) دارد. منتها می‌گوید حالا راحت‌تر است از پسِ او برنیامدم ولی این را یک‌جوری مدیریت می‌کنم. در ظاهر احترام، همان جلسات مناظره و... در باطن یک کاری کنیم که مسخره‌شان کنند. عجب؟ رهبرتان این بچه است؟ بعد پسرجان فوتبال بازی کردی؟ عروسک می‌خواهی؟ اسباب بازی می‌خواهی؟ می‌خواست یک کاری کند که بگویند امام شیعه اهل بیت(ع) این بچه است بروید برایش اسباب بازی بگیرید می‌خواهد بازی کند! این سیاست حکومت بود. پس یک طرف خود شیعه. یک طرف، حکومت است که می‌خواهد از یک طرف بگوید این بچه مرحوم علی‌بن‌موسی است! و آقازاده را ما سرپرستی می‌کنیم و این را هم داماد خودم می‌کنم زیر پر و بال خودم می‌گیرم ولی در عین حال بیایید بیینید چیست! گرچه خودش هم می‌دانست که از پسِ آن برمی‌آید. حالا یک جا روایت داریم که بنی‌عباس می‌گوید شماها احمق هستید، خیال کردید این یک بچه است؟ من این را دیدم می‌دانم این‌ها چطوری‌اند؟ اهداف مأمون را هم می‌گویم. پس دوم؛ حکومت است. این کودک با این سن، درست همان فرمولی را که پدرش علی‌بن‌موسی با خلافت انجام داد همان پروژه را با همان تمیزی و زیبایی ادامه می‌دهد و تکمیل می‌کند و این خیلی عجیب است. فقط علم الهی است وگرنه با علم بشری امکان ندارد یک بچه با آن پیچیدگی عمل کند که باهوش‌ترین خلیفه عباسی که مأمون است که یک آدم فوق‌العاده پیچیده است بتواند در تله‌ی او نیفتند و او را مدیریت کند باید در همان منگنه‌ای بگذارد که پدرش علی‌بن‌موسی گذاشت.

جبهه سوم؛ مکاتب رقیب و مذاهب رقیب هستند. ده‌ها گفتمان فکری، فلسفی، کلامی، الهیاتی، معرفت‌شناختی، ادیان، مذاهب، ماتریالیست‌ها، کمونیست‌های آن موقع و... همه هستند. آن‌ها هم در دوره‌ی قبل از پدر ایشان از علی‌بن‌موسی همه ضرب شصت دیدند، یعنی همه آن‌ها در آن مصاف‌ها و مناظره‌ها از علی‌بن‌موسی شکست خوردند، عقب ماندند، حالا می‌گویند خب خود شیعه که می‌گوید امام ما این است حالا وقتش است برویم حساب این‌ها را برسیم. بگوییم علی‌بن‌موسی خصوصی استثنایی بوده و نابغه‌ای بوده و الا اگر بحث امامت شیعی است مگر نمی‌گویید این بچه امام‌تان است خیلی خب. پس جبهه سوم، در برابر مکاتب، ‌بحث علمی، معرفتی.

جبهه چهارم؛ این‌ها می‌خواهند ثابت کنند این بچه غیر از این که بچه است و به لحاظ علمی که حتماً نمی‌تواند به لحاظ عصمت و آن حرف‌ها که نیست، به لحاظ سیاسی هم که چیزی سرش نمی‌شود بازی می‌خورد، و.. به لحاظ اخلاقی هم هدف قرار دادند. این‌ها می‌گفتند علی‌بن‌موسی بالاخره سنی از او گذشته بود، عالمی، ملایی، باسوادی بود، این بچه است وارد نوجوانی می‌شود، سن بلوغ و... می‌کشانیم توی همین وضعیت دربار و عیش و نوش، بالاخره دو- سه‌تا نقطه ضعف از او بدست می‌آید! مثلاً نقل شده مأمون وقتی بغداد آمد در کاخ مجلس‌هایی می‌گرفت که مثلاً صدها رقاص زن و مرد، رقص‌های تمرین کرده نه رقص‌های همین‌جوری، یعنی گروه‌های حرفه‌ای رقص بودند مثل همین رقص‌هایی که در دنیا هست، همین که روی پنجه‌هایشان راه می‌روند، رقص باله، رقص‌های نمایشی و آموزشی، یعنی یک رقص‌های خلافتی حکومتی، یعنی گروه رقص دارند، حرفه‌ای، خواننده، نقل شده از این جلسات برگزار می‌کرد و می‌گفت ایشان را هم بیاورید که یک نمونه‌اش را برای این که یادم نرود الآن بگویم، پیرمردی بوده از نوازنده‌ها و موسیقیدان‌های بزرگ جهان عرب، و خیلی قشنگ موسیقی می‌زده، موسیقی‌های هم مضحک، هم غمناک، هم رقص‌آور، خیلی ماهر بوده، یک آدم حرفه‌ای بوده – اگر الآن بود در اینستاگرام 30- 40 میلیون فالوور داشت این‌قدر این هنرمند بود – نقل شده این آمد توی جلسه، همین طور که بزن و برقص بود یک کار ویژه‌ای جلوی امام جواد را آوردند توی جلسه، این هم نشست جلوی ایشان، شروع کرد با تار زدن، انواع و اقسام، گاهی هم وسط‌هایش صدای خر درمی‌آورد، صدای حیوانات، که هم شوخی، هم جدی، جوک. خیلی جالب بود، در یک روایت دیدم که چنان امام جواد(ع) سرشان پایین است، کودک 7- 8 ساله،‌ وقتی می‌بیند این نشسته جلوی این مدام می‌زند، یک لحظه سرش را بلند می‌کند و می‌گوید پیرمرد بدریش! طوری می‌گوید که خود این پیرمرد می‌گوید یک مرتبه نگاه این بچه و حرفی که به من زد روی من اثر گذاشت و من را میخکوب کرد تار از دستم افتاد و دستم چنان درد گرفت که دیگر دردش نرفت، توبیخش کردند که خجالت بکش پیرمرد بدریش! می‌گوید تار از دستم افتاد و دستم درد گرفت و دیگر خوب نشد و جلسه را بهم زد و گفت من در این جلسه نمی‌نشینم. می‌خواهم بگویم حتی نقشه‌های این‌طوری هم کشیدند برای امام جواد که بگویند 8- 9 ساله‌ش بود آمد این طرف رقص بود و این طرف شراب بود، این طرف می‌زدند و می‌رقصیدند، این طرف هم جوکر آمد کمدی اجرا می‌کرد این بچه هم آن‌جا بود! عکسش را بگیرند بعد بگذارند توی فضای مجازی که بله، ایشان هم آمد! آن موقع در رسانه‌ها بگویند این بچه، امام شیعیان است! ببینید از چند بُعد: اخلاقی، علمی، سیاسی، انشعابات داخل شیعه با حکومت، با رقبا، حواس‌تان باشد این بچه 8 ساله چه کارها کرده است. این‌طوری نبود که گفته باشند به ما گفتند این بچه امام است!‌ خیلی خب امام است دیگر! انشاءالله! امام است دیگر! ده‌ها هزار، یعنی حداقل صحبت از 30 هزار سؤال علمی از این کودک است. هم شیعه می‌آمده می‌پرسیده، هم جدا علمای حکومتی، و هم مذاهب و مکاتب دیگر. حداقل 30 هزار سؤال – در روایات این عدد حداقل است – از این کودک شده، که یک خطایی، اشتباهی، تناقضی، یک نمی‌دانمی، یک چیزی از او بیاورند و نتوانستند. حالا بفهمید، یک کمی نزدیک شویم به ساحت شخصیت این کودک 7- 8 ساله. عرض کردم بالاترین شخص حاکمیت، شخصاً پدرش را کشته، و سه کودک به رهبری آمده، این رهبری یک مفهوم ماوراء طبیعی دارد. این رهبری عادی نیست. ببینید یک وقتی سلطنت‌ها هستند همین الآن هم در اروپا، در شرق رژیم‌های سلطنتی هستند بابایش که می‌میرد بچه‌اش شاه است منتها اگر کودک هم هست می‌گویند شاه است منتها یک نایبی، یک معاونی چیزی دارد تا وقتی که بزرگ شود تا این شاه یا ملکه باشد. این کار اهل بیت از این سنخ نیست،‌ مسئله حکومت دنیوی نیست، ادعای شیعه این است که همین بچه 7- 8 ساله به اندازه یک مرد بزرگ، به اندازه یک امام 40 ساله می‌داند و می‌تواند و کارآمد و پاسخگوست. ادعای شیعه این است. نه این که این چون بچه اوست امام است ولو فرقی هم با شما ندارد ولی چون بچه اوست این امام است حالا سنش که بالا رفت امامت کند! نه آقا، همین الآن امامت می‌کند. جدا از حکومت. مسئله سلطنت و حکومت و اعتبار نیست، اعتباری نیست، حقیقی است، بحث علم است. بحث اراده است، بحث عمل است، الگو بودن است، قدرت روحی است، کراماتی از ایشان سر زده، در همان کودکی یک کارهایی می‌کند که از هیچ انسانی برنمی‌آید. نگویید که همه حکومت‌ها و سلطنت‌های دنیا ارثی‌اند! حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس هم ارثی بودند، ابوسفیان، بعد معاویه، بعد یزید، این هم بنی‌عباس است! خب امامان شیعه هم همین‌طورند از پدر به بچه است! خیر آقا این نیست. آن‌جا مسئله حکومت و قدرت دنیاست، این‌جا مسئله امامت است. امامت اعتباری نیست، حکومت اعتباری است. این‌جا مسئله علم است، کرامت است، عصمت است یعنی این بچه نباید خطا کند، این بچه نباید گناه کند، این بچه نباید چیزی را از او پرسیدی بگوید نمی‌دانم باید همه چیز را بداند. این بچه باید به 30 هزار سؤال جواب بدهد. از شیعه و دشمن شیعه و رقیب شیعه به همه باید جواب بدهد. نگوییم خب بنی‌هاشم فرزندان امامان ما هم پدر به پسرند! نسل به نسل است! خب بنی‌عباس همین بوده، بنی‌امیه هم همین است، سلطنت‌های امروز دنیا هم، شرق و غرب عالم همین هستند! نه آقا. این نبوده، شیعه تحلیلش از مسئله امامت مسئله وراثت نیست، بحث ارث نیست. البته اثر دارد، فرزند کی؟ مادرت کیست؟ اثر دارد ولی این‌ها تعیین کننده اصلی نیست. و لذا شما از همین اهل بیت(ع) فرزندانی دارید که نه تنها معصوم‌اند، نه منصوب‌اند، نه امامند، حتی بعضی از این‌ها منحرفند! از جمله یکی از کسان، زمان خود امام جواد(ع) است عموی پدرش، عموی امام رضا(ع) عبدالله، به نام افتح، خود ایشان یکی از این آدم‌های منحرف است پسر امام صادق(ع). سؤال‌های شرعی از او می‌پرسند چرت و پرت می‌گوید! ادعای رهبری می‌کند. یک انشعاب در شیعه بوجود آورده، یک مورد در زمان ایشان است از بزرگان شیعه عموی پدر ایشان، یک مورد هم بعد از ایشان، نوه‌ی خود امام جواد(ع) جعفر پسر امام هادی(ع)، عموی امام زمان، ایشان هم کلاهبردار بود. شیعه به او جعفر کذّاب می‌گوید ایشان هم فرزند امام معصوم است، برادر امام است، عموی امام است، ولی بعد از شهادت امام حسن عسگری(ع) ایشان ادعای امامت و رهبری شیعه می‌کند که جالب است پسران خودش و فرزندان خودش جلوی او می‌ایستند و قبول نمی‌کنند و لذا یک جایی دیدم که شیخ مفید و بعضی از بزرگان شیعه به احترام همین بچه‌هایش در مورد جعفر، لقب‌های تند، جعفر کذاب، جعفر دروغگو، جعفر منحرف بکار نمی‌برند می‌گویند چون بالاخره فرزند امام و برادر امام است، و از آن طرف هم بچه‌هایش بچه‌های خوبی بودند. بچه‌هایش حضرت مهدی(ع) را به عنوان امام قبول کردند ولو کودک بود، دنبال پدر خودشان نرفتند و او را تکذیب کردند. و جالب است من دیدم این ابوبکر بغدادی رهبر داعش در عراق، نسب‌نامه‌اش را همان زمان که برو بیایی در عراق داشت در سوریه منتشر کرد آن‌جا ادعا کرد و گفت من سیدم من فرزند اهل بیتم، فرزند علی و فاطمه‌ام، نسب‌نامه‌اش را به همین جعفر فرزند امام هادی رسانده بود، بعد همین‌طور امام هادی، امام جواد، خودش را فرزند اهل بیت می‌داند! که من فرزند امام هادی، امام جواد، امام صادق، همین‌طور تا علی و فاطمه، و پیامبر. همین ابوبکر بغدادی رهبر داعش. حالا راست و دروغش را نمی‌دانم. حتی داعشی‌ها را هم دیدم در بیانیه‌شان علیه اهل بیت حرف نمی‌زنند این‌ها ناصبی نیستند. پیامبر و اهل بیت و آل محمد را می‌گویند و شیعه را می‌گویند منحرف و کذاب!

امام جواد(ع) در ماه رمضان به دنیا آمدند و درست در مرحله انتقال از قرن اول به قرن دوم هجری، یعنی یک مفصل مهمی از تاریخ صدر اسلام ورق خورده و از سن کودکی که ایشان به رهبری می‌رسند تا 25 ساله که شهید می‌شوند 17 سال رهبر شیعه هستند. دوران کودکی، دوران نوجوانی، دوران جوانی، و دوران آغاز میانسالی. اولین امامی که در کودکی امام شده و جوان‌ترین امام شیعه است که در سن 25 سالگی به شهادت رسیده توسط شخص خلیفه معتصم برادر مأمون و طبق روایت مشهور دختر خود مأمون. البته روایات دیگری هم این‌جا هست. دوباره عرض می‌کنم اگر امام جواد(ع) نمی‌توانستند مسئله امامت خودشان را در دوره کودکی حل کنند و تثبیت کنند دیگر شیعه بعداً کمر راست نمی‌کرد چون بعد از ایشان که اولین امام خردسال است امام هادی فرزند ایشان 6- 7 ساله، حداکثر 8 ساله، به احتمال قوی سن امام هادی(ع) کمتر از امام جواد(ع) بود وقتی که امام جواد(ع) شهید شدند و ایشان به امامت رسید. و بعد که نوبت حضرت مهدی(ع) می‌رسد طبق روایت مشهور ایشان 5 ساله هستند. یعنی دو – سه سال هم کوچکتر. یعنی باید گفت حضرت مهدی(عج) کودک‌ترین وکم‌سن‌ترین امام شیعه بوده وقتی به امامت رسیده است. اگر امام جواد(ع) از پسِ امامت و رهبری شیعه که بزرگترین جریان سیاسی- عقیدتی به اصطلاح امروز اپوزوسیون بود و رقیب حکومت در جهان اسلام و در کل جهان بود، اگر نمی‌توانست ایشان از پسِ آن بربیاید و قانع و متقاعدشان کند دیگر امامت بعد از امام جواد(ع) دیگر تمام می‌شد چون می‌گفتند ایشان که نشد امام هادی(ع) با سن کمتر باز او را امام کنند،‌ و از همه مهمتر مسئله غیبت امام زمان(ع). به شما بگویم امام جواد(ع) پروژه‌ای را به اذن خداوند درست مدیریت کرد که اگر نمی‌کرد حتی مسئله مهدویت و غیبت هم چند دهه بعد دیگر جا نمی‌افتاد. این‌قدر کار ایشان کار عظیمی است.

حالا باز بخصوص توجه کنید دورانی که امام جواد(ع) باید خودشان را تثبیت و اثبات کنند اول به شیعه و بعد به سایر مسلمین و بعد به مکاتب و مذاهب دیگر و بعد در برابر توطئه‌های حکومت، خیلی کار سختی است. به شما بگویم شیعه هم آدم‌های فوق‌العاده دقیق و سخت‌گیری بودند فکر نکنید که این‌ها هرکس هرچه می‌گفت دنبال او راه می‌افتادند؟ ابداً. شیعه مو را از ماست بیرون می‌کشید. چرا؟ چون فرق شیعه با بقیه در مسئله امامت بود، شیعه فوق‌العاده روی مقوله‌ی رهبری و امامت حساس بود لذا در مسئله امامت شیعه آموزش دیده بود که مراقب باشید کلاه‌تان را برندارند. چون کلاه بقیه مسلمین را برداشتند جانیان و فاسدان و ظلمه آمدند به اسم امام‌المسلمین، خلیفه مسلمین حاکم شدند. اصلاً فرق شیعه با بقیه مسلمین چیست؟ یکی‌اش و در رأس آن مسئله امامت است. لذا خیلی حساس هستند حتی توده عوام شیعه حساس هستند و به این آسانی تن به امامت کسی نمی‌دادند. از آن طرف هم یادتان باشد ائمه(ع) یک تقیه‌ای از اول تا آخر، حتی زمان امام رضا(ع) هم یک سطحی از تقیه ادامه داشت. بخشی از آن گاهی فضا باز می‌شد مثل زمان امام رضا(ع) بسته می‌شد، آن جاها کم و زیاد می‌شد اما یک بخشی از تقیه همیشه جدی بود و مهم‌ترین آن این بود که امام بعدی کیست؟ این همیشه در تقیه مطلق بود چون حتی زمان حضرت رضا(ع) می‌دانستند که، البته حضرت رضا(ع) فرزند دیگری نداشتند طبیعتاً خیلی زمینه‌اش نبود اما همه ائمه می‌دانستند حتی وقتی حکومت دارد لبخند می‌زند تمام نقشه‌اش زدن امام بعدی است که این امام را که می‌زند بعدش نکند یکی دیگر سربردارد! این حساسیت شیعه، از آن طرف هم تقیه و مخفی‌کاری است.

نکته دیگر این است که شیعه به شدت عقل‌گرا بود اصلاً فرق شیعه با مذاهب دیگر اکثریت اهل سنت که گرایشات اشعری بود یکی‌اش در حوزه نظر، مسئله عقلانیت و عقل بود و در حوزه عمل، مسئله عدالت؛ این‌ها دوتا چیزی بود که شیعه را از بقیه جدا می‌کرد. شیعه روی مسئله ایمان و فهم به شدت عقلی است، برای همه چیز استدلال می‌خواهد. در حوزه حکومت و جامعه و اقتصاد هم به شدت عدالت‌محور است می‌گوید ما حکومت اسلامی که ظلم کند اسلامی نمی‌دانیم معصوم باید حاکم باشد، اگر نبود دیگر کوتاه بیاییم عادل. از عدالت پایین‌تر نمی‌آییم. امام معصوم، اگر نشد امام عادل! خب شیعه با این حساسیت، اول برویم ببینیم امام جواد(ع) خود شیعه را چطور متقاعد کرد؟ امام جواد(ع) تقریباً مخفی بوده است چرا امام رضا(ع) با خودشان امام جواد(ع) را مرو – خراسان - نیاوردند؟ چرا نیاوردند و ایشان را مدینه گذاشتند؟ حتی بعد که حضرت معصومه(س) و احمد موسی و فرزندان و پسرعموما همه آمدند هجرت به سمت اینجا که مرکز و دور امام رضا را بگیرند که می‌دانستند که حکومت دیر یا زود نظرش عوض می‌شود و سعی خواهد کرد یک کودتایی، تروری، قتلی، یک کاری بکند. این‌ها داشتند می‌آمدند که بچسبند بگیرند که اگر کاری شد بتوانند دفاع کنند و بتوانند از مرکز، حکومت را در کل جهان اسلام بگیرند. مأمون هم از این ترسید دید اگر یک کم دیگر با علی‌بن‌موسی تسامح کند کار تمام است! حکومت را این‌ها دارند می‌گیرند. افکار عمومی را که گرفتند. امام رضا(ع) چرا امام جواد(ع) را نمی‌آورد؟ برای این که اولاً ایشان می‌داند که آن‌جا شهید خواهند شد. دو – سال بیشتر طول نکشید از وقتی که آمدند تا وقتی شهید شدند. ثانیاً اگر این که ایشان می‌آمد حضرت رضا(ع) می‌دانستند که ایشان اصلاً امنیت ندارد، این باید از مرکز حکومت دور باشد. و باید همان‌جا آن سیری که باید امام معصوم(ع) طی کند در همان دوران عدم بلوغش، در کنار رسول‌الله(ص) باید باشند ولی...

به نظرم آن دفعه هم عرض کردم طبق منابعی که حالا قطعی نیست ولی اختلافی است حداقل یک بار در زمانی که حضرت رضا(ع) در آن دو – سه سال، حداقل یک سال قبل از شهادت حضرت رضا(ع) نقل شده که ایشان از مدینه به خراسان به روش طبیعی آمدند که مسیر ایشان هم در این کتاب «تاریخ بیهق» نقل شده که از کجا آمدند از طبس آمدند به سمت بیهق سبزوار و تا کجا تا آمدند. یک احتمال این است که در آن موقع ایشان 6- 7 سال‌شان بوده آمدند – اگر این خبر درست باشد – شاید حضرت رضا(ع) خواستند ایشان را به شاگردان و اصحاب نشان بدهند که حالا خیلی‌ها آمدند خراسان ببینند ایشان است. یکی هم حالت اعجازآمیز است که کرامت است که اباصلت نقل می‌کند که وقتی امام رضا(ع) شهید شدند یک مرتبه ما دیدیم که یک کودک 7- 8 ساله آمد که نمی‌دانم چطوری آمد؟ چگونه از نگهبان‌ها و درها رد شد که یک مرتبه داخل آمد و خیلی غیر عادی بود و معلوم بود که به روش غیر عادی آمده، طبیعی نبود و ایشان آمد بر پیکر امام رضا(ع) نماز خواند و دوباره با همان شکل ناپدید شد و رفت و دیگر ایشان را ندیدیم. این هم نقل شده است. حالا طی‌الارض را می‌دانید که افراد غیر معصوم هم انجام می‌دهند. همین الآن هم هستند کسانی که طی‌الارض می‌کنند که الآن این‌جاست، همین لحظه، یک ثانیه بعد آن طرف دنیا، آن طرف ایران است. حتی نوعی‌اش ممکن است باشد که یک کسی در آنِ واحد چندجا باشد. یعنی در سه تا جمع هر سه‌تا می‌گویند ما او را دیدیم. حالا چطوری نمی‌دانم. البته من می‌دانم چون نمی‌خواهم به شماها بگویم چون میترسم اگر به شماها بگویم مثل من طی‌الارض کنید! ساعت 2 تهران بود ساعت 5/3 مشهد! طی‌السماء بود. خب حالا با روش طی‌الارض امام جواد(ع) طبق عقیده شیعه و بعضی از روایات. این هم یک مورد.

این را داشتم عرض می‌کردم یک آزمون بزرگ الهی که خدای متعال به دوش امام جواد(ع) گذاشته این است که ایشان باید در دوران کودکی به مردم، به دوست به دشمن نشان بدهد که امامتی که ما می‌گوییم یک بُعد ماوراء طبیعی و الهی هم دارد و فکر نکنید همه چیز طبیعی است، فقط سیاسی است، فقط علمی است، نه این‌طوری هم هست. این بُعد هم در آن هست که خداوند متولی تربیت و هدایت است. خداوند به او به روش غیر عادی می‌آموزاند – حالا دقت کنید – یک کار بزرگ دیگر امام جواد(ع). شیعه به شدت عقل‌گرا، اتفاقاً حکومت هم زمان مأمون یک حکومت خیلی روشنفکری و عقل‌گراست، چون معتزله است. معتزله اقلیت بین اهل سنت بودند، معتزله سنی‌هایی بودند که خیلی گرایش شیعی داشتند یعنی خیلی از حرف‌هایشان را از امیرالمؤمنین(ع) گرفتند و روی همه چیز خیلی استدلال عقلی می‌کردند از توحید تا عدل. و لذا یک جاهایی شما می‌بینید اختلاف نظر در مباحث کلامی می‌گویند اشاعره یک طرف، عدلیه یک طرف. بعد می‌گویند عدلیه یعنی امامیه و معتزله. یعنی شیعه و معتزله هر دو در صف عقل‌گراها قرار می‌گرفتند. پس، به همین دلیل عرض کردم که بعضی‌ها می‌گفتند مأمون شیعه است حتی چند سال بعد از شهید کردن امام رضا(ع) یک روزی آمد توی بغداد اعلام کرد که به نظر من افضل اصحاب پیامبر علی بوده، از ابوبکر و عمر، از همه بالاتر بوده است. که این حرف در بین خلفای قبلی همه این را رد می‌کردند بنی‌امیه رد می‌کرد، اصلاً اهل سنت این حرف را نمی‌پذیرفتند و لذا مخالفت کردند. جریان‌های حنابله، خود احمدبن‌حنبل جلوی مأمون ایستاد سر قضیه قرآن که قرآن مخلوق است یا مخلوق نیست، قدیم است یا حادث است؟ اختلاف شد یک بحث بزرگی بین سنت شد که مأمون به اصطلاح گرایش عقل‌گرای روشنفکری اهل سنت محسوب می‌شد، به حدی که خیلی از اهل سنت می‌گفتند مأمون سنی نیست دروغ می‌گوید! مأمون یا شیعه است یا معتزلی است یا منحرف است. مأمون شدیداً اهل بحث‌های روشنفکری بوده، خودش آدم بسیار باسواد و ملایی است شاید باسوادترین خلیفه است. مطالعات خیلی پراکنده و قوی‌ای دارد. خودش اهل مناظره است، خودش می‌نشست با خیلی‌ها مناظره می‌کرد و پیروز می‌شد. مأمون خودش نویسنده و شاعر است، شعرهای خیلی قوی‌ای دارد. با این که سنی هم نداشته، خود مأمون آدم مخصوصی بود، فوق‌العاده پیچیده، باهوش، مذاهب و مکاتب مختلف را می‌شناخت یک آدم دانشمندی بود. حالا شما ببینید امام جواد(ع) چه کسی را زمین می‌زند! خب امام رضا(ع) بزرگ است و... امام جواد(ع) بچه است و این کار را می‌کند. مأمون از پسِ ایشان برنمی‌آید. امام جواد(ع) در یک شرایطی است که گفتمان حاکم هم بین شیعه گفتمان عقلی است به راحتی تسلیم نمی‌شود هم گفتمان حاکم حکومتی، گفتمان معتزلی است. معتزلی‌ها حتی خودشان را از شیعه روشنفکرتر می‌دانستند یعنی معتزله خیلی ضد تعبّد بودند و می‌گفتند هیچی تعبّدی نیست. عقل بشر را تقریباً مطلق می‌کردند. لذا معتزله گرایش‌های سکولاریستی در آن‌ها بود. البته بعضی‌ها می‌خواهند سکولاریزم در جهان اسلام و جهان عرب را می‌خواهند بگویند ما ادامه معتزله هستیم و کسانی که جریان‌های اشعری را قبول ندارند به شدت همه چیز را می‌خواهند با عقل مادی توجیه کنند الآن این‌ها خودشان را ادامه معتزله می‌دانند در حالی که این‌ها معتزله هم نیستند چون معتزله منکر نبوت و قرآن که نبودند، ولی این روشنفکرهای سکولار به اصطلاح مسلمان ما در جهان عرب و ایران و هند که بعضی‌ها می‌گویند ما ادامه معتزله هستیم این‌ها خیلی‌هایشان نبوت را قبول ندارند و می‌گویند این‌ها کلام خدا نیست کلام خود ایشان است منتها شخصیت خودش خدایی است این هم می‌شود کلام‌الله! از این حرف‌ها. «بیت‌الحکمه» را هم مأمون تأسیس کرد و شد بزرگترین دانشگاه و پژوهشگاه و اتاق مناظره و گفتگوها در کل جهان. مأمون این کار را کرد. چون اصلاً امام رضا(ع)، امام صادق(ع) طوری فضا را ایجاد کردند که دیگر کسی نمی‌توانست حرف اشاعره را بگوید که اسلام همین است! ما دیگر حرف اضافه نزنیم، دین داری قبول کن، دین نداری، دیگر حرف اضافی نزن. گفتند نخیر آقا. دین داریم، حرف اضافی هم می‌زنیم، سؤال داریم. چطور پسر پیامبر علی‌بن‌موسی راجع به همه چیز، پدربزرگش امام صادق، موسی‌بن‌جعفر حتی در زندان که بود، چطور این‌ها با همه بحث می‌کردند؟ با کافر، با ملحد، با مشرک، با این دین، با آن مذهب، لذا فضا را اهل بیت(ع) یک جوری کردند مخصوصاً زمان امام رضا(ع)، یک جوری امام رضا(ع) با هم بحث کرد که دیگر از کسی پذیرفته نمی‌شد که اسلام منهای استدلال، منهای بحث. و لذا مأمون هم نمی‌توانست این خط را ادامه ندهد، خیلی روشنفکربازی می‌کرد. ببینید در تاریخ مثلاً دو جا در شرق و غرب عالم، دانشگاه‌های بزرگ جهان و مراکز علمی قبل از اسلام بودند یکی جندی‌شاپور در ایران بود، یکی دانشگاه اسکندریه مربوط به غرب بود. این دوتا ضعیف و محذوف و حاشیه شدند بغداد مرکز علم در کل جهان شد، بزرگترین دانشگاه‌ها، بزرگترین بیمارستان‌ها، بزرگترین کتابخانه‌ها، بزرگترین آزمایشگاه‌ها در جهان اسلام، در ایران تا مصر شمال آفریقا و... و مرکز همه بغداد بود. می‌دانید «بغداد» کلمه فارسی است. «بغداد» یعنی «خداداد» چون که نخست‌وزیر و رده‌های اصلی حکومت مأمون ایرانی‌ها بودند. شهر بغداد که در زمان بنی‌عباس بنا شد مهندسی و معماری آن را دانشمندان ایرانی دادند اسم آن هم ایرانی بود. بغداد شد مرکز علم در کل جهان اسلام و در کل جهان؛ و «بیت‌الحکمه» بزرگترین دانشگاه شد. یعنی اتاق مناظره داشت، حالا ساختمانش را من نمی‌دانم به نظرم یک چیزهایی از آن باشد.

یکی از حضار: کتابی در مورد آن هست؟

استاد: بله، کتاب که خیلی هست، هم کتاب «تاریخ بغداد» هم کتاب «تاریخ تمدن اسلامی» هست. اصل پروژه‌ی تفکر، تعقل، عمل‌گرایی، آزمایش، امتحان در عین توحید و توکل، تعالیم اهل بیت(ع) بود. مهندس و معمار اصلی تمدن علمی جهان اسلام که در زمان مأمون اوج آن است امام رضا(ع) است. کل این پروژه را علی‌بن‌موسی‌الرضا مطرح کردند. ادامه خط امام صادق(ع) که در شیمی، در فیزیکی، در فلسفه، در حقوق شاگرد داشت که بروید با همه بحث کنید ما درباره همه چیز حرف داریم ما با همه بحث می‌کنیم و اثبات می‌کنیم که اسلام دین حق است و بقیه حق ناقص مخلوط با باطل است و اثبات می‌کنیم مکتب اهل بیت(ع) تفسیر درست و کامل اسلام است، همه‌اش هم با استدلال و گفتگو و اخلاق و ادب و آزادی. آزادی کامل. امام رضا(ع) معلم و آموزگار آزادی، اخلاق، منطق این سه تا با هم هستند. بعد از این مأمون همین مسیر را مجبور است ادامه بدهد و لذا بله بیت‌الحکمه را بعداً می‌خواستم توضیح بدهم من الآن هنوز به آن‌جا نرسیدم. آن جزو سیاست‌های حکومت در برابر امام جواد(ع) است که شما یادتان باشد – خوب گوش کنید - امام جواد(ع) کودک 8- 9 ساله، وقتی دارد بحث‌های علمی و مناظره می‌کند و به 30 هزار سوال جواب می‌دهد که بغداد مرکز علم و مناظره در جهان است! آن‌جا این کودک به 30 هزار سؤال جواب می‌دهد و بزرگترین عالِم حکومت که مرجع تقلید حکومت است پاپ اعظم حکومت است، بزرگترین رهبر اهل سنت است، و شخص اول دینی و علمی حکومت مأمون است یحیی‌بن‌اکثم او می‌آید از امام جواد(ع) سؤال می‌کند و این بچه کاری می‌کند که مچاله‌اش می‌کند. حالا آن مورد را خواهم گفت که این یک سؤال می‌کند و امام جواد(ع) آن را تبدیل می‌کند به 30- 40 تا سؤال و جواب یکی‌یکی‌شان را می‌دهد. حالا شما فکر نکنید خب حالا یک بچه‌ای آوردند یک جلسه هم 4- 5 نفر نشستند یک 10- 20 تا سؤال هم از او کردند و بعد هم گفتند ای بدَکی نیست! نه آقا. بغداد است، بزرگترین دانشگاه جهان است، بزرگترین نظریه‌پردازان همه مکاتب و ادیان و مذاهب هستند و زمان مأمون است، دانشمندترین و باهوش‌ترین خلیفه بنی‌عباس است، خودش دانشمند و متفکر است و 30 هزار سؤال حداقل از این بچه کرده‌اند. مثل این که در سازمانا ملل جلوی دوربین‌های تمام جهان یک بچه 8 ساله را بنشانند همه بیایند از او سؤال کنند برای این که او را خراب کنند شیعه برای این که شک دارد. حکومت می‌خواهد او را خراب کند و بگوید این هم امام‌تان! بزرگترین اپوزوسیون ما شیعه‌اند این هم رهبرشان است. مکاتب و مذاهب دیگر هم برای این که بگویند حالا علی‌بن‌موسی استثناء بود این هم امام بعدی‌شان است! و امام جواد(ع) در تمام این جبهه‌ها در سن 8- 9 سالگی موفق بیرون می‌آید. اگر امام نبود می‌گفتیم بزرگترین نابغه تاریخ بوده است. خب حالا متکلمان، خود امام صادق(ع) و امام رضا(ع) این‌ها شاگردانی تربیت کردند که آدم‌های بزرگ شیعه هستند، شیعه رهبر عقل‌گرایی بوده برخلاف اشاعره که اکثریت جهان اسلام بودند همه چیز را تا اهل حدیث یک حدیثی را نقل می‌کردند به سند آن کار نداشتند، به معنایش کار نداشتند، حدیث رسیده و تمام! اصلاً بحث نمی‌کردند. حالا شاید سخت‌ترین مرحله امام جواد(ع) قانع کردن خود شیعه بود این سخت‌تر از قانع کردن بقیه ادیان و مذاهب است. چون این‌ها طوری تربیت شدند که یک) امامت فوق‌العاده برایشان مهم است. نباید بگذاریم اشتباه بشود چون امامت ناموس شیعه است. تفاوت آن با همه است. اگر در تشخیص امام خطا کنیم نکند ما یک بچه‌ای را الکی بیخود بیاوریم ما تا الآن که امام کودک نداشتیم، بعد کل تشیع روی هوا می‌رود، کل مکتب روی هوا می‌رود. ما اگر در مورد این کودک اشتباه کنیم بعداً نمی‌توانیم سربرداریم! اکثر علما بگویند بله این امام ماست، بعد از یک سال بگویند نه اشتباه کردیم این امام ما نیست! دیگر بعد در مورد هرکس دیگر هرچه بگوییم می‌گویندن شما که یک بچه را جلو انداختید دنبال او راه افتادید! حالا می‌گوییم اشتباه کردیم بعد از این از کجا معلوم اشتباه نکنید؟ ببینید فرقه‌های کوچکی داشتیم که این کارها را می‌کردند انحراف بود اما اکثریت بزرگان شیعه، زود حرف نمی‌زدند که این امام هست یا امام نیست؟ حالا به شما توضیح می‌دهم که مکتبی که توانسته امثال هشام‌بن‌حکم، هشام‌بن‌سالم، ابوجعفر پسر نعمان که شیعه به او مؤمن طاق می‌گفت، یک محله‌ای در بغداد بود به نام طاق، که به او مؤمن طاق می‌گفتند. یک بازاری بود، ایشان آن‌جا به نام مؤمن طاق می‌گفتند آن وقت حکومتی‌ها می‌گفتند شیطان طاق! از بس که در مناظره‌ها این‌ها را یکی یکی خراب می‌کرد یعنی هر مناظره‌ای با ایشان می‌گذاشتند، اسمش هم مؤمن نیست مشهور شد و لقب او مؤمن آن محله شد، در هر مناظره‌ای که می‌آمدند آن‌ها را شکست می‌داد حتی با ابوحنیفه چندتا مناظره دارد که در نقلی که شده ابوحنیفه نمی‌تواند به ایشان جواب بدهد. لذا حکومت خیلی روی ایشان حساس بود می‌گفتند شیطان طاق. این یک شیطانی است هر کاری می‌کنیم باز یک جوابی می‌دهد، گوشه گیرش می‌اندازیم یک مرتبه می‌بینی تو را توی گوشه انداخته! این‌جور مسلط بود. یک همچین کسانی هستند. علی‌بن‌اسماعیل هیثمی است. از آن طرف معتزله که عرض کردم معتزله با شعارهای شیعی زیر پر و بال اهل بیت و بخصوص با استناد به کلمات علی‌بن‌ابیطالب(ع) که ایشان می‌گفت ما برای همه چیز ثابت می‌کنیم توحید را ثابت می‌کنید، معاد را اثبات می‌کنیم، نبوت را، امامت را، معاد را، هم فطری است، هم عقلی است، هم وحی است، این‌ها تحت تأثیر او هستند منتهی عرض کردم معتزله دیگر افراط کردند یعنی اشاعره از این طرف بام افتادند معتزله از آن طرف. مکتب اهل بیت(ع) اعتدال بود. عقل حجت است، بسیار هم مهم است، اما در عین حال خود عقل‌شناسی، معرفت‌شناسی که عقل کجاها ممکن است خطا کند؟ کجا نکند؟ این‌ها را باید دقت کنیم. شیعه‌ای که، حتی یک چیزی را مقداری بعید باشد نمی‌پذیرفت، از خود ائمه و اهل بیت(ع) یاد گرفته بود که باید ثابت کنید. می‌گوید خدا این را گفته، خب ثابت کن که کجا خدا این را گفت؟ پیامبر این را گفته؟ دلیلت کو؟ این روش درست است این روش غلط است؟ به چه دلیل؟ یا باید دلیل عقلی بیاوری یا دلیل قطعی نقلی بیاوری، آیه، حدیث، قطعی روشن، ما روی هوا که نمی‌پذیریم. حالا از کجا باید فهمید که این بچه امام است؟ امام و رهبری ما به عهده این بچه است؟ از کجا بفهمیم که آن عصمت، آن علم همه جانبه، آن اراده اخلاقی که گناه‌پذیر نیست، آن نصی که این را اعلام کرده، نص صریح امام قبلی، امام معصوم، طبیعتاً باید آزمایشش کنیم. این‌جا یک سلسله‌ای، یک زنجیره‌ای از آزمایش‌ها، امتحان‌ها و آزمون‌های بزرگ اول داخل خود شیعه شروع می‌شود قبل از این که برسیم به جلسات مناظره حکومتی با مکاتب دیگر، بزرگان دیگر، ‌اول توی خود شیعه باید شما را امتحان کنند. پرسش‌های پیچیده در حوزه اعتقادی، کلامی، در حوزه فقهی، عملی، در باب قرآن و سنت، در باب مسائل اخلاقی. دیگر چه؟ کرامت، یک چشمه‌هایی باید نشان بدهی که تو آدم عادی نیستی. همان چیزی که در مورد پیامبران به آن معجزه می‌گوییم در مورد غیر پیامبر کرامت می‌گویید، ما از کجا بفهمیم که تو واقعاً از طرف خدایی؟ اولاً باید تو را امتحان کنیم، چند ده هزار سؤال پیچت می‌کنیم پشت سر هم، مسلسل‌وار، باید همه را جواب بدهی. بعد ما شخصیت تو را نگاه می‌کنیم. از این لحظه زیر ذره‌بین هستی. این طرف را نگاه کرد، برای چه نگاه کرد؟ حواس‌تان بود این طرف را نگاه کرد برای چه نگاه کرد؟ به کی نگاه کرد؟ چطوری نگاه کرد؟ حواس‌ها متمرکز شد روی کوچکترین رفتار این کودک. مثلاً طرف می‌گوید من از مصر، شمال آفریقا مأمور شده و با یک هیئتی به مدینه آمده که این کودک را از نزدیک ببیند، همه عالم، متخصص، مجاهد، چریک، مبارز، باسواد، باتقوا، عالم، ملا همه آمدند. از مصر آمده می‌گوید رفتیم خانه‌شان را با یک واسطه‌ای پیدا کردیم نشستیم، همه به هم گفتند دقیق خیره بشوید کوچکترین حرکات این کودک را در ذهن‌تان بسپارید و حفظ کنید که بعد برویم با هم صحبت کنیم. از همه جا آمدند از خراسان، از مصر، از عراق، از یمن، و... شروع کردند نماینده هیئت فرستادند که به مدینه بیایند ببینند علی‌بن‌موسی رفته و ایشان آمده این کیست؟ مثلاً این که از مصر آمده، می‌گوید که، آن موقع که دوربین نبود که عکس او را بگیرند؟ می‌گوید من با تمام دقت به تمام خطوط چهره این کودک نگاه می‌کردم که این‌ها کاملاً در ذهنم بماند چون بعد که برمی‌گردم باید ایشان را توصیف کنم که چطوری بود، قدش چطوری بود، رنگ چشمش، موهایش چطوری بود، چطور راه می‌رفت، چطور حرف می‌زد، همه این‌ها را دقیق ضبط می‌کردیم. دوربین و ضبط صوت که نبود باید با نگاه این‌ها را چند نفری به خاطر می‌سپردیم. نه فقط این‌ها، هزاران چشم متخصص حساس دقیق از این به بعد روی کوچک‌ترین رفتار این کودک 7- 8 ساله زوم شده که واقعاً این امام است؟ این می‌خواهد ما را رهبری کند؟ ما کی هستیم؟ طرف می‌گوید من 50- 60 سال است دارم مطالعه و فکر می‌کنم، خودم استادم، صدها شاگرد دارم، در فقه، در تفسیر، در حدیث، با مذاهب و مکاتب مختلف مناظره کردم، دو – سه تا امام معصوم را از نزدیک دیده، خودش یک کسی است، رهبر یک جریان عظیمی است این بچه می‌خواهد استاد من باشد؟ این چه می‌داند که من نمی‌دانم؟ این چه می‌خواهد به من بگوید؟ ببینید چقدر کار سخت است. مدعیان دروغین هم که عرض کردم همان موقع یکی‌شان عبدالله افتح است، یکی‌اش ایشان است که ادعای رهبری کرد و گفت بعد از علی‌بن‌موسی منم من عموی امام رضا هستم من رهبر شیعه هستم. ایشان که فقط یک بچه از ایشان است و کس دیگر هم نیست، همه هم قبول دارند که من رهبرم، خیلی‌ها هم مریدش بودند چون او هم آدم معمولی نبود، او هم آدم عالِمی بود خیلی هم مرید داشت. می‌دانید یک فرقه شیعه این‌ها شدند. بعد که اکثریت شیعه امام جواد(ع) را پذیرفت نه ایشان را، این‌ها یک گروهی شدند که به این‌ها افتحی می‌گویند یا فَتَحی‌مذهب. این فتحی، یک بخشی از شیعه هستند که بعضی از راویان روایات شیعه، فتحی‌اند که علمای ما می‌گویند فلانی راوی فتحی است روایت او موثق نیست در فلان مورد. چون این یک انشعابی شیعه است و این موضع دارد. شیعه است، جزو شاگردان و یاران امام رضا(ع) و موسی‌بن‌جعفر(ع) بوده ولی این انعشاب کرده است. و امام جواد(ع) را قبول نکرده و سراغ عبدالله رفته است. حالا این عبدالله را هم در یک جلسه‌ای امتحان می‌کنند، همه را امتحان می‌کردند. یک دسته گلی به آب می‌دهد که بعد امام جواد(ع) می‌آید آن‌جا، می‌گویند خب حالا مقایسه کنید این بچه 8 ساله این را گفت، این آقا هم با این سنش که عموی پدر این است این هم این را گفت! خب این‌ها رسوا می‌شدند. ببینید شیعه این‌قدر دقیق بود و ذره‌بین می‌گذاشت که کاری نداشت تو کی هستی؟ پسر امام صادقی، پسر امام هادی هستی، هرکی می‌خواهی باش. چندتا از این‌ها را شیعه لو داد. گفتند این‌ها دروغ می‌گویند و کلاهبردارند. این‌ها در برابر امام جواد(ع) زانو زدند. فکر نکنید کسی نبوده است. مثل همین الآن که کل مراجع و علما و بزرگان ما همه جلوی بچه 8 ساله بگویند این رهبر ماست! همین الآن چقدر تصور این سخت است، آن موقع از این هم سخت‌تر بوده برای این که مسئله جهانی بوده و خلیفه مسلمین و ابرقدرت جهان داشت مستقیم مسئله را مدیریت می‌کرد. خب شیعه کاری نداشت بچه امام معصوم هستی یا نیستی؟ گاهی عرض کردم دخترها و پسرهای جعفر او را نپذیرفتند. گفتند بابای ما نیست آن کسی که آن ادعا را می‌کند، همین مهدی، این کودک. مهدی هم محمد است. می‌دانید که مهدی، لقب ایشان است، اسم ایشان هم محمد است، اسم امام جواد(ع) هم محمد است. چنانچه اسم حضرت معصومه فاطمه است، معصومه نیست.

حالا ببینید اهمیت این که اکثریت قریب به اتفاق شیعه پذیرفت، بزرگان شیعه، علما، متخصصین، رهبران، سیاسیون، شاگردان مخصوص اهل بیت(ع) پذیرفتند و تسلیم شدند...



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha