شبکه چهار - 24 بهمن 1399

آیت الله مصباح یزدی، نظریه پردازی زیر آتش دشنام و اتهام - قسمت اول و دوم

نشست (مدلی برای ترکیب "مردم سالاری" با "عقلانیت") _ بمناسبت چهلمین روز ارتحال استاد مصباح _ زمستان ۱۳۹۹

بسم‌الله الرحمن الرحیم

عرض سلام دارم محضر سروران و اساتید مکرم، برادران عزیز از حوزه و دانشگاه. در این فرصت می‌خواهم به یکی از نظریات و دیدگاه‌های آیت‌الله مصباح(ره) در حوزه فلسفه سیاسی اشاره کنم که معرکه‌ی تنش و دعوا شد و هیچ وقت هم دقیق نه بررسی شد و نه مخالفین و نه موافقین دقیق راجع به آن بحث نکردند. خود ایشان هم یا فرصت نکرد به خاطر گرفتاری‌هایی که داشتند، به هر صورت نظر ایشان را تبیین کنم. من دقیقاً سراغ همان نقطه در آثار ایشان که خیلی‌ها را بر اساس آن ترساندند و تعابیری هم گاهی به ایشان نسبت دادند که نگفته بود! گرچه خود ایشان هم به اندازه‌ای که در ادبیات علمی و فلسفی دقیق و فوق‌العاده دقیق و نکته‌سنج بود شاید در ادبیات سیاسی روزمرّه وقتی که با افکار عمومی ایشان می‌خواستند وارد گفتگو شوند، چون ایشان اساساً رجل علمی بود تا رجل سیاسی، طبیعتاً ممکن بود گاهی جمله‌ای، تعبیری از ایشان شنیده شود که منظور ایشان را درست بیان نکند و مورد سوء استفاده قرار بگیرد. دوستان پرسیدند که این بحثی که حضرت آقای مصباح سال‌ها پیش در مورد دموکراسی کرده بود، و تعابیری از ایشان گزینشی، قیچی شده نقل کردند که گویی هر نوع انتخابات و هر نوع دموکراسی را ایشان معادل با شرک و یا احیاناً کفر می‌داند و معتقد است به این که مردم کاره‌ای نیستند، چه کاره‌اند؟ هیچ کاره‌اند؟ در مقوله مشروعیت حکومت و حاکمیت، تعابیری که ایشان بکار نبرده بود و یا تحریف شده به نمایش گذاشتند. من می‌خواستم مبنای تحلیلی ایشان را حالا که ایشان از دنیا رفتند و کسانی که از دشمنی سیاسی مباحث علمی را هم سیاسی می‌کنند و تخریب می‌کنند ژورنالیستی، گزینشی، تخریب‌گرانه مواجه می‌شوند نمی‌توانند یک مطلبی را درست بفهمند و درست بفهمانند و درست نقل کنند؛ در پاسخ به آن‌ها طرح پیشنهادی که ایشان در آثارشان حدود 20- 30 سال پیش در همان دهه 70 آن وقت‌هایی که مباحث لیبرال دموکراسی، جامعه مدنی و مردم‌سالاری دینی با تفسیر تحریف شده‌ی آن مطرح بود، آن‌جا به بحث گذاشت. ایشان نقدهایی وارد کرد به دموکراسی غربی و طرح پیشنهادی عملی و اجرایی داد برای تأمین یک مردم‌سالاری که واقعاً هرچه بیشتر مردم در آن نقش اساسی و جدی داشته باشند و در عین حال، دینی‌تر؛ یعنی هم مردم‌سالاری‌تر و هم دینی باشد. من به نظرم آمد در بزرگداشت این متفکر و نظریه‌پرداز بزرگ، این طرح ایشان را این‌جا به بحث بگذارم. البته بنده خودم هم این را ندیده بودم، ایام بعد از رحلت ایشان به مناسبتی رجوع کردم دیدم که ایشان یک طرح پیشنهادی خیلی مرحله‌بندی شده راجع به دموکراسی اسلامی ارائه کرده است و اشکالاتی که در مبانی انتخاباتی و دموکراسی فعلی حتی ایران به نظرش می‌رسد ایشان آن‌جا یکی یکی مطرح کرده که در این شیوه از انتخابات و دموکراسی با این که دموکراسی محض غربی نیست و به یک معنا اسلامیزه شده و در چارچوب شریعت اسلام مطرح است اما در عین حال، نه ارزش‌های اسلامی و نه عقلانیت و تخصص و کارآمدی در منتخبین در این شیوه از انتخابات به قدر کافی و بلکه گاه به قدر لازم تأمین و رعایت نمی‌شود و به نظر ایشان می‌آمد که باید یک اصلاحاتی در ساختار انتخابات صورت بگیرد.

من طرح ایشان را به بحث می‌گذارم. دوستان، چه حضار و چه غیر حضار نقد کنند بگویند به این دلایل قبول نداریم. ایشان دارد می‌گوید من به این دلایل قبول دارم. هرکس قبول ندارد حق دارد به شیوه‌ی منطقی و اخلاقی نقد کند هیچ کس هیچ متفکری نه خط قرمز این انقلاب است و نه آتوریته‌ی خاصی در اسلامیات دارد، بلکه هرکسی حق دارد نظر بدهد به شرط این که استدلال و برهان داشته باشد و بحث‌ها و گفتگوها تابع منطق و اخلاق و آزادی بیان باشد. اگر این سه‌تا منطق، اخلاق و آزادی باشد همه اختلافات نتیجه مثبت خواهد شد و اگر این سه‌تا یا حتی یکی از این سه‌تا نباشند این جر و بحث‌ها بیشتر وقت‌کشی، استعدادکشی، تخریب یکدیگر و صدمه به فرهنگ عمومی و حتی شیوه‌های حکمرانی خواهد شد و صدمه می‌زند. اگر منطق باشد اخلاق باشد اما آزادی بیان نباشد تا یک کسی حرف می‌زند از ده‌جا تهمت بزنند تحریف کنند، برچسب بزنند و انواع و اقسام عناوین را نسبت بدهند تا طرف صدایش را پایین بیاورد و سکوت کند این در واقع آزادی بیان نیست وجود منطق و اخلاق هم زیر سؤال است. اگر فرض کنیم منطق و آزادی باشد یعنی آزادی بیان باشد همه هم استدلالی و منطقی بحث کنند اما اخلاق نباشد هرکسی به هرکسی تهمت بزند حرف او را تحریف کند دروغ نسبت بدهد و تخریب کند باز هم این بحث‌ها و اختلاف نظرها مضر است نه مفید. اگر اخلاق باشد آزادی بیان باشد منطق نباشد، خب خیلی مؤدب و آزادانه همه حرف می‌زنند اما چرند می‌گویند و ادعاهای بدون دلیل مطرح می‌شود. بنابراین این سه‌تا با هم لازم است باشد و ما این فرهنگ کرسی آزاداندیشی و گفتگو، مناظره، نظریه‌پردازی باید باز باشد و ادای آن را در نیاوریم.

من این‌جا آن طرحی را که ایشان برای مردم‌سالاری دینی مطرح کرده، در حد اجرا که معتقد است هم عقلانیت و هم علم و تخصص و کارآمدی در او خیلی بیشتر رعایت می‌شود و هم مردمی‌تر و مردم‌گراتر است واقعاً، این طرح ایشان را به بحث می‌گذارم می‌خواهم شنیده شود. حرفی که در زمان حیات ایشان گاهی شنیده نمی‌شد و تفسیر سیاسی می‌شد، تحلیل‌های باندی و جناحی می‌شد حالا با خیال راحت، بدون احساس خطر از طرف ایشان توسط کسانی، شنیده بشود. ایشان این طرح را در دهه 70 داده است یعنی بیست و چند سال قبل. راجع به دموکراسی لائیک یا دموکراسی که خب نظر ایشان و همه مؤمنین روشن است. ایشان آن دموکراسی را البته شرک، و از جهاتی الحاد می‌داند و دموکراسی با مبانی غیر الهی حتماً با اسلام سازگار نیست، با هیچ دین توحیدی، با معنویت و اخلاق سازگار نیست. تعبیر این که مگر مردم چه کاره‌اند؟ دموکراسی شرک است، این راجع به آن تعریف از دموکراسی و آن نقش از مردم است که اکثریت هرچه گفتند ما نه به دین کار داریم نه به اخلاق و نه به عدالت، هرچه خواستیم گفتیم، هوس کردیم، اکثریت گفتند همان درست است. ایشان این را قبول ندارد و هیچ مسلمانی نمی‌تواند این را قبول داشته باشد. امام(ره) که در رأس این نوع دموکراسی خودشان بودند. نمی‌شود هم مسلمان باشی و هم دموکراسی به مفهوم غیر دینی آن را قبول داشته باشی. یعنی هیچ خط قرمزی برای هیچ هوس و خواسته اکثریت و اقلیت وجود ندارد. اکثریت اراده کنند یک فعل حلال را حرام کنند و یک حرام را حلال کنند! اکثریت هوس کنند به یک اقلیتی ظلم کنند و از این قبیل. این اکثریت‌ها اعتبار و حجیت ندارد. عدد در برابر منطق و در برابر اخلاق، در برابر عدالت کاره‌ای نیست واقعاً چه کاره است؟ عدد و کمیّت باید خودش را با این‌ها تطبیق بدهد. در واقع دموکراسی در چارچوب دین و عدالت و اخلاق باید معنا بشود نه این که دین، اخلاق و عدالت را تابع دموکراسی کنی. دموکراسی یک امر سنگ بنایی نیست دموکراسی یک روش است. روش، در چارچوب ارزش معنا پیدا می‌کند. لیبرال دموکراسی، دموکراسی را در چارچوب ارزش‌های لیبرال قبول دارد نه مطلق، آن را مقید به لیبرالیزم می‌کند اگر یک جایی دموکراسی با لیبرالیزم تعارض داشت طرف لیبرالیزم را می‌گیرد نه دموکراسی را، می‌گوید دموکراسی باید در چارچوب لیبرالیزم باشد. در سوسیال دموکراسی، دموکراسی به شرط سوسیالیزم است، طبیعتاً در مردم‌سالاری دینی، مردم‌سالاری به شرط دین است یعنی به شرط خطوط قرمز و ارزش‌های الهی و دینی.

خب بحث ایشان در این طرح مردم‌سالاری دینی، آیت‌الله مصباح پیشنهادشان این بوده، اشکال اصلی این است که خروجی انتخابات کنونی حتی از نوع اسلامی آن در ایران، معمولاً نه عقلانی‌ترین و علمی‌ترین و تخصصی‌ترین خروجی است، نه به لحاظ ارزش‌های اخلاقی سلامت افراد، دیانت آن‌ها، عدالت آن‌ها، ضامن جدی حداکثری دارد. می‌گوید به جای این که به این شیوه فعلی در انواع انتخابات، مردم بدون ملاک علمی و پاسخگو آن هم به کسانی که آن‌ها را نمی‌شناسند و معمولاً طبق لیست احزاب و رؤسای قبایل مدرن – احزاب – رأی می‌دهند و بعد هم چهار سال – چهار سال رابطه‌ها قطع است و نه آن‌ها ارتباطی دارند و نه پاسخگو هستند و نه عملاً تحت نظارت هستند و حداقل تحت نظارت مردم نیستند و نقدهای دیگری که بر این شیوه وارد می‌کند پیشنهادی دارد. پیشنهاد ایشان این است که انتخابات باید از کف جامعه و مردم واقعی شروع بشود و بر اساس آگاهی و ارادت و ایمان واقعی مردم به اشخاص باشد به کسانی که می‌شناسند. یک چیزی شبیه این انتخابات شوراهای محلات یا شورای اصناف، می‌گوید در واقع مردم‌سالارانه‌ترین شوراها همین شوراها هستند این‌هایی که در محلات، در شهر و روستا یا در اصناف خاص پدید می‌آیند.

پیشنهاد این است که در مرحله اول در ده یا شهر یا منطقه‌ای و یا احیاناً صنفی، از همه مردم بدون استثناء خواسته بشود، مرد، زن، باسواد، بیسواد، هر شخصی که از نظر آن‌ها دوتا خصوصیات بیش از بقیه دارد یعنی آدم سالم‌تری است، در حد کاری که از او می‌خواهند عادل‌تر است، چون عدالت مراتب دارد و عالم‌تر است یعنی کارآمد است تخصص دارد واقعاً مشکلات آن محله، آن صنف و آن مردم را می‌شناسد می‌تواند حل کند، تجربه دارد، آگاهی دارد، تخصص دارد، سابقه دارد. افرادی که به این عنوان بهتر می‌شناسند و قبول دارند معرفی کنند. پس اولاً مردم دارند کسانی را معرفی می‌کنند و رأی می‌دهند که واقعاً می‌شناسند و واقعاً به آن‌ها اعتماد دارند و قبول‌شان دارند، به عنوان آدم‌های نخبه هر محله، هر شهر، هر روستا و هر صنف، و بر اساس کارآمدی‌شان و بر اساس سلامت شخصیت و تقوایشان. نه این که برای کدام قبیله‌ای؟ برای ده علیا هستی یا سفلی؟ برای این جناحی یا آن جناح؟ از آن قومیت هستی یا این قومیت؟ به این‌ها نباید کاری داشته باشد. بگوید از این دو جهت یعنی تخصص و تعهد، افرادی را می‌شناسند رأی بدهند. آن شورایی که از این‌ها تشکیل می‌شود آن مجلس که اولاً 4 سال – 4 سال نیست بلکه باید دائماً فعال باشد آن‌ها اشخاص دیگری که همین صفات را دارند باز، ولی مشهور نیستند و فعالیت‌های اجتماعی علنی خیلی ندارد و در خانه‌هایشان هستند، در کتابخانه‌ها هستند در محل کار و کارخانه‌اش است ولی بیرون خیلی شناخته شده نیست ولی آدم سالم و کارآمدی است یعنی عادل و عالم است. این جمع شورا، آن‌ها را رأی بدهند و اکثریت این‌ها کسان دیگری را به این جمع اضافه کنند که ممکن است توده مردم و توده عوام آن‌ها را نشناسند. ولی آن‌ها می‌توانند کاملاً در خدمت مردم باشند و خدمات اساسی بکنند. پس مرحله دوم این است که انتخابات درون این‌هاست.

ببینید در مرحله اول، یک چیزی هم در فقه ما هست به نام شیاع مردمی، شیاع بین مردم که از این جهت وقتی ببیند اکثر مردم در یک محله‌ای با هر تیپ و عقیده و رفتار و سنخ و سبکی، تقریباً اکثر یا همه‌شان فلانی و فلانی را قبول دارند به عنوان این که این‌ها آدم‌های سالم و کارآمدی هستند. این اشخاص عدول دیگر شخص را اشخاص سالم و عادل و خادم دیگر شهر را که به درد می‌خورند و کارآمد هستند باز آن‌ها رأی می‌دهند و نخبگان گمنام را به اصطلاح شناسایی می‌کنند و با رأی اکثریت این‌ها وارد این شورا می‌کنند. البته بسته به این که جامعه چه مقدار رشد یافته و اسلامی باشد و چه مقدار عاقل و اخلاقی باشد این انتخاب‌ها که چند مرحله خواهد بود راحت‌تر است و مفیدتر و منطقی‌تر است. هرچه یک جامعه‌ای اکثریت آن عوام‌تر و غیر اخلاقی‌تر و نامتعهدتر باشند و متعصب‌تر، منفعت‌طلب‌تر و خودخواه‌تر باشند و کمتر اسلامی باشند یا اسلامی نباشند این انتخاب‌ها مشکل‌تر خواهد شد و خروجی آن کمتر به درد جامعه خواهد خورد اما باز هم از شیوه‌ی رایج، ایشان می‌گوید آسیب بسیار کمتری دارد.

در مرحله بعد، اشخاصی که در این شورای نخبگان مورد اعتماد مردم و سالم در رشته‌های مختلف، صنف‌های مختلف در دو مرحله انتخاب شدند و آمدند این‌ها بر اساس تخصص‌شان طبقه‌بندی می‌شوند یا صنف، مثلاً آن‌هایی که در حوزه کارگاه و کارخانه صنعت وارد هستند در هر رشته‌ای، آن‌هایی که نخبگان عادل سالم صنف پزشکان، صنف مهندسان، صنف معماران، صنف بازاری‌ها، حتی صنف ارتشی‌ها و نظامی‌ها که ایشان حتی آن‌جا می‌گوید به این شیوه اگر جلو بیایید همه پایه‌ترین ارکان هر صنف و هر محله، بالاترین شخص آن صنف یا ساختار را هم، همان‌ها خودشان از پایین به بالا انتخاب می‌کنند منتها با این دوتا ضابطه انتخاب می‌شود. در این مرحله که تقسیم تخصصی می‌شود در واقع شوراهای فرعی، حالا این کمیسیون‌های تخصصی که در مجلس هست منتها بدون این مقدمات الآن شکل می‌گیرد در شوراهای شهر و مجلس، نه تخصص، نه تعهد خیلی در این انتخاب‌ها معیار نبوده باشد بیشتر هرکس چشم‌پرکن و دهان‌پرکن بوده، تبلیغات بیشتری کرده، وابستگی به جایی داشته و پول بیشتری خرج کرده، وعده‌های بیشتری داده،‌ ولو وعده‌های نامشروع و نامعقول و نامقبول، معمولاً گاهی رأی می‌آورند البته این‌ها گاهی مخلوط هستند! آدم‌های صالح و کمتر صالح، آدم‌های عالم و متخصص و آدم‌هایی که تخصصی ندارند و درباره یک موضوعی هم رأی می‌دهند و سرنوشت مردم را می‌سازند، در قالب لایحه، طرح و یا هر چیز دیگری. این‌جا تخصصی تقسیم می‌شوند، معین می‌شوند و این انجمن‌های فرعی، شوراهای تخصصی، شوراهای صنفی تشکیل می‌شود که طبق این فرض همه‌شان هم معتمد و معروف پیش مردم به لحاظ شناخت نزدیک عینی هستند و محبوب پیش مردم هستند و واقعاً مردم این‌ها را از کف جامعه بدون شناخت رأی نداند و با شناخت و اعتماد خودشان رأی دادند حالا تقسیم تخصصی می‌شود. هرکس در هر علمی، فنی، حرفه‌ای، صنفی، تخصص دارد. در مرحله بعد هر شورای فرعی که شورای تخصصی صنفی از چنین اشخاصی است این‌ها چون خودشان دقیق شناخت دارند یعنی معلمان، معلم‌ها را می‌توانند بشناسند، طبقه‌بندی کنند، پزشکان می‌توانند بگویند کدام پزشک بین ما هم به لحاظ اخلاقی و انسانی، اسلامی، انسان‌تر است، مورد اعتمادتر است، صالح‌تر است، سالم‌تر است و بگویند کدام متخصص‌تر است. آن سمت استادی دارد، تشخیص او بهتر است. صنف تجارت فلان کالا آن‌ها می‌توانند بین خودشان درست داوری کنند که چه کسانی بین ما اعلم و اعدل هستند از همه عالم‌تر و عادل‌تر هستند. بیبنید "ولایت فقیه" یعنی ولایت عالِم عادل. یا اعلم اعدل، کسی که جامع شرایط بیشتر از بقیه باشد، طبق تشخیص نمایندگان خبره و متخصص مردم. همین کاری که در خبرگان اجمالاً می‌شود در همه اصناف باید باشد. ولایت فقیه در هر رشته یعنی ولایت متخصص عادل در همان رشته. در بیمارستان، ولایت فقیه یعنی ولایت پزشک متخصص عادل. وقتی که دارند سدسازی می‌کنند ولایت فقیه یعنی ولایت کسی که از بقیه مهندس‌تر و سالم‌تر و عادل‌تر است. ولایت فقیه وقتی که سوار هواپیما می‌شوید یعنی ولایت خلبان، خلبانی که متخصص باشد و آدم سالم و عادلی باشد سوء قصدی نداشته باشد. پس ولایت فقیه، فقط مخصوص به رأس حاکمیت نیست، ولایت فقیه یک سیستم است. یعنی حق حاکمیت، مدیریت، باید در اختیار علم و عدل، عقلانیت و عدالت باشد. انتخابات و دموکراسی اسلامی آن است که نقش مردم و تشخیص مردم و همراهی مردم حتماً در آن باید رعایت بشود اما جوری جهت داده شود و مدیریت شود که خروجی آن غیر تخصصی و غیر علمی نباشد، غیر عادلانه نباشد از توی خروجی، از توی صندوق‌ها آدم فاسد، آدم رشوه‌گیر، آدم اختلاسچی، آدم دروغگو و کذّاب، وعده دروغ بدهد، فرصت‌طلب، عوام‌فریب بیرون نیاید. قید عدالت این‌ها را کنار می‌گذارد. قید علم و تخصص چه کسانی را کنار می‌گذارد؟ کسانی که اصلاً تخصص و ورودی ندارد فقط تخصص او سخنرانی است! نه مدیریت سرش می‌شود، نه اقتصاد، نه نظام بانکی، نه واردات صادرات، نه آموزش و پرورش سرش می‌شود هیچی! می‌توانند بنشینند و افکار عمومی را 4- 5 سال بازی بدهند. عادل باشی یعنی کلاهبردار نباشی. فاسد نباشی، اهل رشوه و اختلاس و سوء استفاده از اموال عمومی نباشی، دلسوز مستضعفین و مردم باشی، با مردم صادق باشی، عالم باشی یعنی تصمیماتی که می‌گیری باید کارشناسی شده باشد اهل مشورت با متخصص باشد خودت ورود داشته باشی نه این که بنشینی در جلسه، یک مرتبه یک حرفی بزنی یک دستوری بدهی در حالی که همه و اهل فن ممکن است مخالفت هم بکنند دستور بدهی باید این کار باید بشود، مثلاً در حوزه ارز، بانک و... یک قرارداد بین‌المللی که چوب آن را این ملت تا سال‌ها بخورد و یک مرتبه ببینی میلیاردها دلار صدمه به بیت‌المال زده شده و بعد هم مسئولیت آن را کسی نپذیرد.

ایشان می‌گفت مردم‌سالاری باید با دو قید «عادل» و «عالِم» باشد که واقعاً مردمسالاری باشد و در خدمت مردم باشد و الا مردم‌سواری می‌شود.

در مرحله بعد، این‌جا خود آن شوراهای تخصصی، آن شوراهای صنفی که نخبگان سالم و معتمد هر فنی هستند که مردم این‌ها را می‌شناسند و به آن‌ها رأی دادند و بالا آمدند این‌ها بهتر می‌فهمند بین خودشان چه کسانی به لحاظ هم دانش و هم کارآمدی و هم انصاف و عدالت از بقیه سرند و بالاترند و بهترند. این‌ها دیگر تشخیص‌هایشان علمی و حداقل عادلانه‌تر است. حالا این‌ها اگر بگویند چه کسی در این رشته ما خوب است که وزیر بشود؟ چه کسی در این رشته می‌تواند قانونگذاری کند؟ چه کسی در این رشته برود کنار رهبری مدام به رهبری و ولایت فقیه مشورت بدهد مربوط به این رشته خاص؟ حالا این‌ها که کارشناسان سالم و مردمی هستند یعنی هم مردم شناختند و رأی دادند هم عادل‌ترند و سالم‌اند، هم عالِم‌اند. اظهارنظرهایشان تخصصی و دقیق است تجربه دارد، می‌فهمد چه قانون‌گذاری، چه نوع نظارتی، چه آثاری دارد کجا باید اصلاح شود؟ کدام بخش از بوروکراسی حکومتی عیب دارد، نشتی دارد، سوراخ دارد و چطوری باید درست شود؟ آن وقت این‌ها از بین خودشان هم مدیران مردمی انتخاب می‌کنند. معلمان رئیس آموزش پرورش آن شهر و استان را از بین خودشان کسی که صلاحیت این کار را دارد انتخاب می‌کنند. یک کسانی هستند قدرت اجرایی بیشتری دارند مدیریت قوی‌تر، آن را به مرکز استان بفرستند در شورایی که از دل شهرها باز قوی‌ترین‌هایشان به شورای استان می‌آیند. آن‌جا انتخاب کنند برای یک مدیریتی در استان. باز شوراهای استان‌ها که از پایین به بالا و از کف جامعه انتخاب شدند با این دوتا خصوصیت علم و عدل، این‌ها از بین خودشان قوی‌ترها و آن‌هایی که صلاحیت بیشتری دارند سالم‌ترند، عالم‌ترند، این‌ها را به مرکز تهران می‌فرستند که حاکمیت برای مدیریت کشوری از آن‌ها استفاده کند. دقت می‌کنید؟ یعنی همین‌طور که از پایین به بالا می‌آید اولاً یک انتخابات 4- 5 مرحله‌ای است از کف جامعه شروع شده و بعد تخصصی، هم به لحاظ اخلاقی و هم به لحاظ کارآمدی کارشناسانه دارند انتخاب می‌شوند و مدام بالا و بالاتر می‌آیند، آن‌هایی که به مرکز می‌آیند و واقعاً دیگر عصاره ملت هستند، آن مجلس واقعاً عصاره ملت می‌شود، چکیده‌ی نخبگان مردمی می‌شود آن‌ها اولاً از بین خودشان وزیر می‌توانند انتخاب کنند، وزیر معرفی می‌کنند به رهبری سیستم و نظام که ما بین خودمان این شخص یا این چند نفر را از همه صالح‌تر می‌دانیم. در هر رشته‌ای همین‌طور، در هر صنف و تخصصی همین‌طور. پزشکان، مهندس‌ها، بازاریان در رشته‌های مختلف، هر کدام. اصناف. یعنی انتخابات محلی کم‌کم به دسته‌بندی صنفی و انتخابات تخصصی می‌شود با رعایت آن قید عدالت و اخلاق. که البته مطلق نیست حداکثر، هرچه بشود. همین‌طور که به بالا می‌آید وزیر از توی این‌ها بیرون می‌آید دیگر آن وزیر در آن رشته تخصص دارد، مورد اعتماد همه آن صنف در کشور است می‌فهمند وقتی این حرفی می‌زند بیسواد نیست، تجربه دارد، می‌فهمند که ما رشد این را در تمام این 40 سال دیدیم خودش در این رشته مبتدی بوده تا رشد کرده و شده یک یل و رجلی در آن فن شده است، حرف او را قبول دارند و بیشتر با او همراهی می‌کنند. به او مشورت می‌دهند و نظرش را می‌پذیرند و او را خودی حساب می‌کنند. کسی که از بقیه کارآمدتر است، سالم‌تر است و اهل دزدی و سوء استفاده و خیانت به جامعه و ملت، خیانت به صنف، خیانت به نظام و سیستم نیست. و یک عده از همین‌ها را هم می‌فرستند هر صنفی به عنوان مشاوره رهبری. چون رهبری هم ایشان در آن‌جا می‌گوید از همه اصناف و تخصص‌ها و رشته‌ها مشاورینی می‌تواند از این قبیل داشته باشد که آن‌ها مشکلات آن صنف و آن بخش از مردم را دائم رصد کنند و ببینند کجاها گیر دارد و به رهبری منتقل کنند، نظر ایشان را بدانند و از رهبری برای حل آن مشکل کمک بگیرند یا اگر نکته‌ای هست که رهبری باید نظر بدهد که البته نظر فنی و تخصصی نیست نظر راهبردی و در حد رهبری است به آن‌ها بدهد یعنی ارتباط مستقیم منتخبین کف جامعه و نخبگان مردمی سالم هر صنف، ارتباط با رهبری دارد که موانع بوروکراسی هم این وسط مانع‌تراشی نکنند. مثلاً از بین معلمین وزیر آموزش و پرورش بیرون می‌آید و همین‌طور مشاور رهبری یا مشاوران رهبری در حوزه آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت و در همه اصناف دیگر هم به همین شکل است. و بعد ایشان قانون‌گذاری را هم قوه مجریه را از دل این شوراهای مردمی بیرون می‌آید و هم شوراهای قانون‌گذاری. پیشنهاد ایشان این است که ما یک مجلس قانون‌گذاری نداشته باشیم بلکه ما می‌توانیم 20تا شورا یا مجلس قانون‌گذاری داشته باشیم که تعدادشان کمتر باشد اما تخصصی‌تر. وضع فعلی که توی مجلس شما کمیسیون‌های تخصصی دارید چندتا مشکل دارد اولاً همه کسانی که در کمیسیونی می‌روند متخصص کمیسیون نیستند ثانیاً وقتی که اگر در مواردی هم باشند این‌ها وقتی به یک جمع‌بندی می‌رسند و یک طرحی در کمیسیون تخصصی رأی اکثریت می‌آورد وقتی توی مجلس می‌رود چون اکثریت نماینده‌های مجلس در آن رشته تخصص ندارند، در رشته‌های دیگری‌اند و بنابراین رأی‌گیری وقتی می‌شود تعداد غیر متخصصین تعدادشان و رأی‌شان بیشتر از متخصصین است و کافی است آن‌ها توجیه نشوند یا به هر دلیلی فشاری و لابی‌ای، آن‌ها رأی ندهند یعنی رأی متخصصین اقلیت می‌شود و رأی غیر متخصصین اکثریت می‌شود آن وقت ببینید خروجی این قانون چه می‌شود؟ در حالی که در طرحی که ایشان – آقای مصباح – پیشنهاد می‌کند شما مثلاً می‌توانید 20تا شورا داشته باشید تعدادش کمتر،‌ ولی شورایی که می‌خواهد مثلاً برای واردات و صادرات و تجارت خارجی قانون‌گذاری کند باید همه‌شان متخصص و مجرّب در حوزه تجارت خارجی باشند و عادل باشند که نظارت هم بر آن‌ها بشود که منافع خودشان یا بستگان و آشنایشان را مبنا قرار ندهند بلکه منافع مردم و کشور را و مصلحت نظام و مصلحت جامعه یعنی منافع ملی را در نظر داشته باشند نه منافع خودشان را. آن‌جا آن جمع چون همه تخصصی‌اند اکثریت آن عقلاً و شرعاً حجت است چون آن اکثریت یک اکثریت نخبگان است که اکثریت متخصصان نظرشان حجت می‌شود و عقلی و معقول است نه غیر متخصص. مثل این که در یک بیمارستان بگویند از هرکس آن‌جا الآن هست هر مسئولیتی در بیمارستان دارد یا حتی ارباب رجوع و مریض‌ها رأی‌گیری کنیم که با فلان مریض چه کار کنیم؟ اکثریت هرچه گفت؟ این که هم خلاف عقل است، خلاف شرع است، خلاف عدالت است، این جنایت است. این‌جا شما از همه نباید بپرسید. این‌جا باید بگویید که چند نفر در این رشته متخصص هستند؟ بگوید مثلاً 7 نفر، از این 7 نفر سؤال می‌کنید، اکثریت این 7 نفر ملاک هستند نه اکثریت آن سیاهی لشکری که آن‌جا هست چون این مسئله، مسئله‌ی تخصصی است. ببینید یک بخشی از مباحث را که به اصطلام فقهی مربوط به منطقه‌الفراغ است یعنی حکم قطعی یا به اصطلاح حکم شرعی و حکم واضح عقلی ندارد و اختلافات در آن هست، حد و حدود و خط قرمزی هم در آن نیست، در چارچوب و ارزش‌ها و احکام کلی اسلام و منافع و مصالح قطعی امت در آن چارچوب یک فضای بسیار باز برای بحث، اختلاف نظر، گفتگو، رأی‌گیری عمومی آن‌جا اشکالی ندارد لازم هم هست. یا فرض کنید در حوزه حقوق خصوصی، یک مسائلی است که شما یک خط قرمز عقلی یا اخلاقی یا شرعی خاصی در مورد آن ندارید این جزو مباهات است، اباحه است. جزو حق سلیقه و انتخاب هر شخصی است این‌جا هم می‌توانید رأی اکثریت بدون هیچ تخصص. این‌جا هم قابل قبول است. در آن موضوع شهادت و معرفی عدول نخبه و مسئله شیاع هم، باز دموکراسی همه رأی بدهند و اصلاً مهم نیست که کی رأی می‌دهد، خود رأی دهند، انتخاب کننده صالح است؟ فاسد است؟ عالم است؟ جاهل است؟ عاقل است؟ سفیه است؟ سوء سابقه دارد؟ ندارد؟ همه. در این قضایا همه مساوی‌اند هرکسی دارد یک تصمیمی برای شخص خودش می‌گیرد می‌تواند. اما در حوزه‌هایی که بحث حد و حدود عقلی و ارزشی قطعی وجود دارد آن‌جا باید تخصصی یعنی تخصص و تعهد ملاک است این است که انتخابات چند مرحله‌ای می‌شود. در همه دنیا هم می‌دانید انتخابات چند مرحله‌ای بیشتر است تا تک مرحله‌ای یعنی اغلب کشورهای جهان، شخص اول حکومت‌شان آن‌هایی که دموکراسی‌اند انتخاب مستقیم هم نمی‌کنند گاهی اتخابات‌شان دومرحله‌ای یا سه مرحله‌ای است برای این که هم می‌خواهند نقش مردم در آن باشد و هم در عین حال یک واسطه‌ای بخورد که کار یک مقدار تخصصی‌تر و منظم‌تر و کارآمدتر بشود. یک چیزی شبیه همین مجلس خبرگان ما. الآن شخص اول خیلی از کشورها همین‌جوری است دو یا سه مرحله‌ای صورت می‌گیرد استدلال‌شان هم این است که ما می‌خواهیم هم مردم‌سالاری باشد و هم عقلانیت و تخصص و انضباط ساختاری در آن رعایت بشود. پس این هم از این مرحله که ایشان می‌گوید از دل این انتخابات طرحش این است که شما هم می‌توانید قوه مجریه و هم قوه مقننه را بیرون بیاورید، کاملاً هم مردمی است و در عین حال تخصصی است. در بحث قضاوت هم حتی، در بحث روحانیت و مجلس خبرگان هم همین را می‌گوید که حالا عرض خواهم کرد. احتیاج جامعه به قانون‌گذار صالح، مجری صالح، این‌طوری تأمین می‌شود. از آن طرف هم جامعه مسئولین درست باسواد، عالم، مسئولیت‌پذیر و پاک و سالم می‌خواهد. هرچه سالم‌تر و پاک‌تر. بین روحانیون هم همین پیشنهاد را می‌کند. می‌گوید روحانیون خودشان همدیگر را بهتر می‌شناسند. از روحانیون روستا و شهر و محلات بپرسید بین خود آن‌ها یک رأی‌گیری و انتخاباتی بشود بگویند ده نفر، پنج نفر بین خودتان که از بقیه شماها ملاتر است، آگاه‌تر است و از بقیه عادل‌تر است، اخلاقی‌تر است، باتقواتر است در نظر بدهید. الآن شماها از هر طلبه‌ای در هر شهری بپرسید به شما می‌گوید آقا در شهر ما فلانی و فلانی از بقیه مثلاً عالم‌ترند و از بقیه قابل اعتمادتر و عادل‌ترند. در شوراهای روحانیون هم ایشان می‌گوید همین کار را بکنید و از دل این‌ها برجسته‌ترین روحانیون که از بقیه عالم‌تر و باتقواتر و عادل‌تر باشند در محله، شهر، روستا، این‌ها انتخاب می‌شوند همین‌طور یک مجلس خبرگان محلی و شهری تشکیل می‌شود از بین آن‌ها باز زبده‌ترهایشان در مراکز استان از بین آن‌ها باز زبده‌تر و مورد اعتمادترهایشان در سطح کشور مجلس خبرگان کشوری تشکیل می‌دهند. آن جمعی که تشکیل می‌شود در سه چهار مرحله مدام به لحاظ علمی و اخلاقی تسویه شده، نظارت شده، طبیعی پیش آمده، نه با لیست و تبلیغات و سروصدا و جوسازی، از بین خودشان از درون این جمع نهایتاً هم رهبر بیرون می‌آید چون این‌ها ظاهراً بهترین و قوی‌ترین علما و مردمی‌ترین علما هستند از بین خودشان این‌ها کسی را که در سه شرط از بقیه واجدتر آن شرایط است به عنوان رهبری انتخاب می‌کنند و بر آن نظارت می‌کنند که آیا این صلاحیتی که ما تشخیص دادیم به رسالت و مسئولیت از طرف شارع، آیا این واقعاً بین این اشخاص بیشتر واجد صلاحیت علم و تقوا و تدبیر و مدیریت است و آیا این صلاحیتش باقی است یا قبلاً داشته الآن از دست داده است یا از اولی که ما گفتیم نداشت بعد از شش ماه گفتیم و اتفاقاتی افتاد که معلوم شد یا نه اصلاً، همچنان فرد شایسته‌ای است اما بعد از یک مدتی یک کسانی را ما دیدیم که احساس کنیم یا کشف کنیم این آن سه شرط را که یکی فقاهت و علمیت دینی است یکی شناخت درست جامعه و مشکلات اجتماعی و قدرت مدیریت عقلانیت و شجاعت و تدبیر است و سوم تقوا و عدالتش. سلامتش. پاکی‌اش. صداقتش، شفافیت آن. در این سه‌تا، یک وقتی هم دیدید کسی را پیدا کردیم که مقدم بر آن شخص است. این‌جا در هر سه مرحله این خبرگانی که از طرف مردم در چند مرحله بالا آمدند می‌توانند رهبری را مورد سؤال قرار بدهند، می‌توانند او را نقد کنند،‌ توضیح بخواهند و اگر به هر دلیلی به یکی از این سه شیوه مسئله پیش آمد تصمیم دیگری بگیرند، بگویند شما سالم هستید و یک شخص واجد شرایط‌تر می‌گذاریم یا شما سالم بودی ولی دیگر نیستی، یا صلاحیت داشتی ولی الآن دیگر به آن مقدار صلاحیت نداری. بنابراین انتخابات آن هم احتیاج به زمان ندارد دائمی است. نظارت بر همه مسئولین کشور، و نظارت بر رهبر در این طرح دائمی است. چهار سال، چهار سال، 8 سال و ده سال نیست، دائمی است. لحظه‌ای است. اصلاً لازم نیست منتظر 4 سال بمانی. همچنین از بین همین نخبگان کسانی که با مباحث حقوقی آشناترند و فقاهت آن‌ها در حد مسائل حقوقی و مسائل اجتماعی و فقه حکومتی است این‌ها شورای نگهبان می‌شوند. باز پیشنهاد ایشان است که ما چرا یک شورای نگهبان داشته باشیم؟ از دل این مجلس خبرگان و علما می‌شود چندتا شورای نگهبان فقهایی باشند که هر کدام در یک حوزه‌ای تخصص دارند مثلاً یکی در حوزه فقه اقتصادی، فقه بانکداری، فقه پول و تجارت، یکی در حوزه فقه هنر، سینما، ادبیات و...، که وقتی داریم قانونی راجع به سینما و هنر و رسانه می‌گذرانیم موضوع را بشناسد بفهمد رسانه چیست و سینما چیست و این قانون چه آثار مثبت و منفی‌ای خواهد داشت و بعد بگوید این خلاف شرع یا عقل یا قانون اساسی هست یا نیست؟ همین‌طور انواع و اقسام. فقهایی باشند که در حوزه تعلیم و تربیت، فقه تربیتی قوی‌تر باشند همین‌طور که 20 تا شورای قانونگذاری برای 20 صنف و رشته دارید شورای نگهبان برای هر کدام داشته باشید از دل این‌ها مسئولین اجرایی از دل حکومت هم بیرون می‌آید و البته همه تحت نظارت رهبری است و یک عده از همین فقها که از بقیه در فقه حکومتی و مسائل دیگر قوی‌ترند این‌ها مستقیم کنار رهبر مشاوران ولیّ فقیه در کار فتوا می‌شوند همانطور که ولیّ فقیه در حوزه‌های مختلف، طبق این دسته‌بندی مشاورانی دارد که از هر صنفی بیرون می‌آیند یک مشاورانی هم هستند که مشاوره رهبری در فتوا و فقاهت هستند که در واقع آقای مصباح پیشنهاد می‌کند که شورای فتوا تشکیل بشود که این‌ها بازوهای مشاوران و کمک رهبری در کار فتوا دادن هستند که در مباحث فقه حکومتی با این همه ابعاد پیچیده فتوا بدهند. فرض کنید یک فقیهی متخصص است در حوزه فقه امور زنان است، مثلاً فقه خانواده، فقه کودک، خب این هم در مشورت دادن فتوا به رهبری و هم در مشورت دادن و هم نظارت بر مصوبات آن شورایی که می‌خواهد در این حوزه تخصصی قانون بگذارد این‌ها نظارت می‌کنند.

بنابراین کارکرد مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت یا مشاوران رهبری و همین‌طور معرفی کارگزاران حاکمیتی و نظارت بر آن‌ها، همه از دل همین شوراهای تخصصی مردمی بیرون می‌آید و رهبری هم نظارت می‌کند هم به لحاظ احکام شرعی، هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ تقوا و عدالت و تدبیر؛ و اگر دیدند فاقد همه یا بعضی از این شرایط است یا الآن اصلح نیست و شخص دیگری اصلح است آن‌ها می‌توانند جانشین تعیین کنند یا بعد از رحلت، که تا آخر آن صلاحیت‌ها را در بالاترین سطح دارد برای رهبری بعدی تصمیم بگیرند.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha