شبکه یک - 3 بهمن 1399

مصباح و دموکراسی -قسمت اول- ( مدل پیشنهادی آیه الله مصباح در مردم سالاری دینی )

مراسم هفتم رحلت فیلسوف و متفکر بزرگ معاصر، آیه الله مصباح یزدی_ مشهد_۱۳۹۹

بسم‌الله الرحمن الرحیم

محضر سروران و اساتید مکرم، برادران عزیز از حوزه و دانشگاه عرض سلام می‌کنم. در این فرصت می‌خواهیم به یکی از نظریات و دیدگاه‌های آیت‌الله مصباح در حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی اشاره کنم که معرکه‌ی تنش و دعوا شد و هیچ وقت دقیق نه بررسی شد و نه مخالفین و نه موافقین دقیق راجع به آن بحث کردند. خود ایشان هم یا فرصت نکرد یا به خاطر گرفتاری‌های دیگر نظر خودشان را تبیین کنند. من دقیقاً سراغ همان نقطه در آثار ایشان که خیلی‌ها را بر اساس آن ترساندند و تعابیری هم گاهی به ایشان نسبت دادند که نگفته بود. گرچه خود ایشان هم به اندازه‌ای که در ادبیات علمی و فلسفی دقیق و فوق‌العاده دقیق و نکته‌سنج بود شاید در ادبیات سیاسی روزمره وقتی با افکار عمومی می‌خواستند وارد گفتگو بشوند، چون اساساً ایشان رجل علمی بود تا این که رجل سیاسی باشند، طبیعتاً ممکن بود گاهی جمله یا تعبیری از ایشان شنیده بشود که منظور ایشان را درست بیان نکند و مورد سوء استفاده قرار بگیرد. به ایشان نسبت دادند که انتخابات اساساً ضد اسلام است و هر کس قائل به دموکراسی و مردم‌سالاری باشد مشرک است و این شرک است. یا یک جمله‌ای از وسط بحث‌های ایشان در یک موضوع خاصی استخراج کردند که اصلاً مردم چه کاره هستند که بخواهند تعیین بکنند. این جمله‌ها را از بین هزاران صفحه مطلب استخراج کردن خلاف اخلاق علمی است. خلاف منطق علمی است و من شخصاً بزرگ‌ترین نقطه ضعف و خسارت را این می‌بینم که در جامعه‌ی ما کرسی‌های نظریه‌پردازی و نقد و مناظره جز در یک حیطه و حوزه‌ی بسیار محدودی عملاً برقرار نشد. در حالی که می‌توانست باعث شکوفه دادن صدها صاحب نظر در عرصه‌های مختلف باشد. در حوزه، در فقه و اصول و فلسفه، کلام، عرفان، تفسیر و غیره و در دانشگاه هم تک تک رشته‌های علوم انسانی و به خصوص علوم اجتماعی، حالا جدا از مباحث علوم پزشکی و مهندسی که آن‌ها هم می‌تواند کرسی‌های خودش را داشته باشد. یک علت هم این بود که غالب رجال ما در حوزه و دانشگاه یک اطلاعاتی و فضلی دارند اما ذهن منسجمی ندارند و اگر به آن‌ها بگویند نظرت در فلان مورد چیست بسا نظری بدهد که با نظرش در مورد دیگر تناقض دارد و خودش هم متوجه نیست. ما در حوزه و دانشگاه ملا کم نداریم. افراد فاضل زیاد هستند. ملا شدن هم آسان نیست و سخت است و به تعبیر امام می‌گفت استاد ما آقای شاه‌آبادی می‌گفت می‌گویند ملا شدن چه آسان و آدم چه سخت است در حالی که ملا شدن هم آسان نیست. اکثر حضار در حوزه و دانشگاه ملا نیستند. دارند زندگی می‌کنند. ایشان می‌گفت ملا شدن چه سخت و آدم شدن محال است. تقریباً محال است. علت این که نظریه‌ها درست در حوزه و دانشگاه مطرح نمی‌شود، درست بررسی نمی‌شود برای این است که افرادی چند جانبه متخصص باشند یعنی در فقه و اصول و فلسفه و کلام و عرفان و تفسیر و حدیث صاحب نظر باشند خیلی کم هستند. ما در کل حوزه اغلب فضلایی داریم که یک بعدی هستند. یا در فقه و اصول وارد است، یا در مباحث قرآنی وارد است. در دانشگاه هم همین‌طور است. اساتید رشته‌های علوم انسانی غالباً در رشته‌ی خودشان 30، 40 کتاب خوانده‌اند و دکتری را گرفته‌اند. پس ما یک مشکل داریم که آن هم این است که ذهن‌های جامع در حوزه و دانشگاه خیلی کم داریم. دوم این که آن‌هایی که در چند رشته ملا هستند معمولاً ذهن منسجمی ندارند. یعنی تناقض در سوراخ‌های ذهن زیاد است. سوم این که اگر ذهن آن‌ها منسجم است، زبان آن‌ها منسجم نیست. یعنی در صدر و ذیل یک کتاب آن‌ها تناقض پیدا می‌کنید یا بی‌ربطی پیدا می‌کنید. این که درست یک چینش منطقی از مبنا جلو بیاید، از اصول تا فروع، از ریشه تا شاخه و میوه بیاید، چنین افرادی در این سطح که در 10، 12 رشته نظریه‌پردازی بکنند خیلی کم داریم. انگشت‌شمار هستند. قطعاً یکی از این اشخاص در این عصر آقای مصباح بود. دقیق بود. ذهن ایشان منسجم بود. ایشان در 10، 12 رشته نظریه‌پردازی کرده است. کسانی ارزش بعضی از نظریات ایشان را می‌فهمند که در آن حوزه‌ها سال‌ها کار کنند و بفهمند چه پرسش‌هایی مطرح است، چه مکاتبی مطرح است، چه دیدگاه‌هایی مطرح بود. یک نکته‌ی دیگر هم این است که اشخاص معمولاً فارغ از تعصبات و منافع و خودخواهی و جاه‌طلبی و باندبازی وارد این بحث‌ها نمی‌شوند. یعنی بسیاری هستند که با یک طمع غیر علمی وارد این مباحث می‌شوند. حتی در داخل حوزه همین‌طور است. یک وقت من در یک جلسه‌ای خدمت ایشان بودم. راجع به مسائل داخل حوزه بحث می‌کرد و می‌گفت شما فکر نکنید این‌جا هم به لحاظ معنوی مسئله درست است. حتی تعبیر ایشان با لبخند این بود که ایمان به خدا و آخرت زیاد نیست. یعنی ایشان می‌گفت در همین حوزه رجالی داریم که رفتار آن‌ها طوری نیست که نشان بدهد این‌ها واقعاً برای خدا و آخرت عمل می‌کنند. چه به خارج از این‌جا برسد. یک تواضعی هم داشت. می‌دانید که ایشان نه فقط دست اساتید خود را می‌بوسید بلکه دست هم‌دوره‌ای‌های خودش را هم می‌بوسید. یعنی بعضی از کسانی که ایشان با آن‌ها هم‌دوره و هم‌درس بود، رفیق بود ولی معتقد بود عالم هستند، باتقوا هستند، خادم هستند، مفید هستند، دست آن‌ها را می‌بوسید. خم می‌شد و می‌بوسید. یک همچین چیزهایی کم هست یا نیست. آقای مصباح واقعاً ذره‌ای جاه‌طلبی، ریاست‌طلبی نداشت. آدم دقیق و منسجمی بود. آدم منصف و نقدپذیری بود. من ایشان را 5، 6 جلسه بیشتر ندیدم. یادم هست یک جلسه کلاً برای نقد ایشان رفتم. یعنی از اول تا آخر من به ایشان اعتراض می‌کردم. اعتراضات علمی می‌کردم و می‌گفتم این حرف شما به این دلیل غلط است. چرا این‌طور گفتید؟ راجع به چند مسئله هم بود. یک آن ندیدم چهره‌ی ایشان بگیرد و ناراحت بشود که اصلاً تو چه کسی هستی که آمده‌ای این‌جا و به من نقد می‌کنی. ابداً. دقیق گوش می‌کرد. کاری نداشت چه کسی است. دقت می‌کرد چه می‌گویی. یکی یکی هم جواب داد. حتی من گفتم شما چرا وارد بحث‌های سیاسی روز شده‌اید؟ شما یک منبع فکری هستید. ایشان گفت من که نمی‌خواستم بشوم. بنده که ادعای سیاسی ندارم. ولی وقتی که دیگران به وظیفه‌ی خود عمل نمی‌کنند من مجبور می‌شوم بیایم. ایشان گفت من از باب واجب کفایی وارد این قضایا شدم. خودم هم قبول دارم که من آدم درس و بحث و حوزه هستم و به آن صورت آدم سیاسی نیستم ولی وقتی می‌بینم خطرها و تهدیدها جدی است، در همان دهه‌ی 70 که ایشان به نماز جمعه می‌رفت و بعد هم جلوی نماز جمعه‌های ایشان را به یک شکلی گرفتند، ایشان می‌گفت من دغدغه‌ی قدرت که ندارم. من نه شغلی داشته‌ام و نه شغلی از کسی می‌خواهم. ولی مسئله‌ی این است. یکی هم این که خیلی‌ها دقت ایشان را ندارند. بعضی‌ها می‌فهمند و مسائل را زود فهمیدند. جریان‌های خاصی که در قم و تهران و این طرف و آن طرف بود را می‌فهمیدند منتها می‌دیدند که به مصلحت شخصی آن‌ها نیست که بخواهند موضع بگیرند و حرفی بزنند. چون می‌دانستند اگر چیزی بگویند یک موج قوی رسانه‌ای و ژورنالیستی علیه آن‌ها به راه می‌افتد و انواع و تهمت‌ها و افترا به راه می‌افتد و برای همین نمی‌آمدند. من از اشخاص مشهور و آدم‌های خوب کسانی را می‌شناسم که همه‌ی شما هم آن‌ها را می‌شناسید، از این‌ها در دهه‌ی 70 خاطراتی دارم که می‌فهمیدند یک خلأ هست و باید جواب داده بشود و می‌گفتیم برای کتاب نقد و مجله و این طرف و آن طرف به صحنه بیایید اما می‌گفتند نه، ما حوصله‌ی دردسر نداریم. آقای مصباح از دردسر برای دین فرار نمی‌کرد. می‌گفت من می‌گویم، حالا هر چه هم می‌خواهند فحش بدهند، مشغول فحش‌درمانی هستم. می‌شود منتقد بود و باید منتقد بود. باید نقد علمی و نقد طلبگی کرد. خودش هم ادعایی نداشت که همه‌ی حرف‌هایش صد درصد درست است. منتها به جای نقد، به جای پرسش علمی، به جای دقت و انصاف شروع می‌کنند به تهمت زدن و فحش دادن که طرف از رو برود یا خجالت بکشد. ما این احساس مسئولیت را در خیلی‌ها نداشتیم که متوجه این مسائل بودند که این‌ها چه می‌گویند و می‌فهمیدند ولی وارد نمی‌شدند. من از تهران و قم، از بزرگان حوزه و دانشگاه و از آدم‌هایی که متدین هستند و مثلاً انقلابی هستند، چیزها در دهه‌ی 70 دیدم که می‌فهمیدند چه جریان و چه فکری چه معانی و چه آثاری دارد و می‌فهمیدند یک عده‌ای بازی می‌خورند و می‌توانستند کاری بکنند و قلمی بزنند و حرفی بزنند ولی هیچ چیزی نگفتند برای این که محترم بمانند. به فکر آینده‌ی خودشان بودند. به فکر خدا و آخرت و دفاع از حق نبودند. نکته‌ی بعدی دقت و زودفهمی است. خیلی از علما در حوزه و دانشگاه هستند که یک مسئله‌ای را یا نمی‌فهمند و یا خیلی دیر می‌فهمند. حالا یک نمونه‌اش این جریانی که در دهه‌ی 70 تحت عنوان نواندیشی دینی مطرح شد، آن زمان که نمی‌گفتند ما قرآن را قبول نداریم و وحی هم نیست و عصمت هم نیست. این‌ها را که نمی‌گفتند. آن زمان با پوشش عرفان و معنویت مبانی نبوت و شریعت زده می‌شد. من آن موقع قم بودم. همان تیپ‌هایی که از آن طرف به قم می‌آمدند که همه‌ی شما آن‌ها را می‌شناسید که الان در آمریکا و انگلیس هستند و هم با این جریان و تیپ‌ها گعده‌هایی داشتیم. شاگردهای فاضل که فلسفه و کلام و عرفان خوانده‌اند متوجه نمی‌شدند این‌ها چه می‌گویند که من در جلسه گاهی می‌گفتم ایشان مبنای نبوت را می‌زند. عیبی هم ندارد ولی بفهمید و بحث طلبگی بکنید. می‌گفتند نه آقا، این چه ربطی دارد. کجا ربطی به مبنای نبوت دارد؟ کسانی مثل آقای مصباح کم بودند که آن موقع فهمیدند و گفتند این‌ها اصلاً اصل نبوت و عصمت و این که این وحی کلمه‌ی الله است را قبول ندارند و این‌ها مسلمان نیستند. هیچ کس نه می‌شنید و نه می‌فهمید، نه باور می‌کرد و نه می‌خواست اقدامی بکند. 20 سال گذشت. دهه‌ی 90 چندین نفر از خود این‌ها آمدند و گفتند این قرآن کلام الله نیست. این‌ها مجازاً کلام الله است و حقیقتاً نیست. این‌ها را خود پیامبر(ص) گفته است. منتها چون خودش یک آدم معنوی هست انگار این‌ها حرف‌های خداست ولی حرف‌های خدا که نیست. عصمت معنی ندارد. یک کسی مثل آقای مصباح 20 سال زودتر می‌فهمد و یک کسانی هم جزو بزرگان حوزه و دانشگاه هستند و تا آخر هم نمی‌فهمند. بعضی‌ها هستند که اگر به خودشان یک حرفی بزنی یا فکر کنند از خودشان نقد شده صدای و اسلاما از آن‌ها بلند می‌شود، ولی علیه پیامبر(ص)، دین، خدا، اهل بیت(ع) اگر کسی چیزی بگوید می‌گویند حالا معلوم نیست و مهم نیست. این‌طور هستند. «آراسموس»‌ می‌گفت من هر وقت به مسیح و مریم در نوشته‌های خود اهانت می‌کنم کلیسا هیچ چیزی نمی‌گوید. پاپ و کلیسا و کشیش‌ها و کاردینال‌ها هیچ چیز نمی‌گویند. یک نصیحت و یک خنده‌ای می‌کنند. ولی تا علیه کلیسا چیزی نوشتم، علیه پاپ و خودشان چیزی نوشتم تکفیر شدم. در حالی که من حرف‌های خیلی بدتر از این را از سال‌ها قبل می‌گفتم. من خود مسیح و انجیل و مریم را زیر سوال بردم. از پدران اومانیزم جدید است. می‌گوید تا آن‌ها را می‌گفتم این‌ها از کنار آن عبور می‌کردند و یک جواب محترمی می‌دادند و خیلی احترام من را حفظ می‌کردند. یک وقتی شروع کردم و به پاپ و کلیسا زدم. به کشیش‌ها زدم. به زمین‌ها و منافع آن‌ها زدم. یک پنجم زمین‌های اروپا برای کشیش‌ها بود. دائم هم از آخرت و زهد می‌گفتند و از همه هم بیشتر می‌خوردند. می‌گوید تا روی کلیسا و کشیش‌ها علامت گذاشتم شروع شد. دیگر دیدم چند روز بیشتر نمی‌توانم نفس بکشم. کافر شدم، محدور‌الدم شدم، من را تعقیب می‌کردند تا من را پیدا کنند. بعد من پرسیدم من که سال‌هاست علیه مسیح حرف می‌زنم، چرا شما این‌طور واکنش نشان ندادید؟ من به خودم گفتم وقتی علیه مسیح این‌ها را می‌گویم و هیچ چیزی نمی‌گویند حالا علیه کلیسا هم بگویم قطعاً چیزی نمی‌گویند. نمی‌دانستم که این‌جا داغ می‌کنید. این مشکل به یک شکل دیگری برای بعضی‌ها و نه برای همه هست. بعضی‌ها هستند چه در حکومت، چه در دانشگاه و چه در حوزه اگر علیه همه‌ی مبانی و عدالت و حقیقت و توحید هر چیزی بگویی، نه این‌که استدلال کنی که عیبی ندارد، بلکه مزخرفات بگویی و تهمت بزنی و دروغ بگویی از کنار آن عبور می‌کنند و می‌گویند آزاداندیشی است. حالا یک چیزی بگو که به پر قبای خودشان بخورد. آتوریته‌ی آن‌ها زیر سوال برود، منافع آن‌ها زیر سوال برود، همه‌ی شمشیر‌ها را از رو می‌بندند. ایشان از جمله افرادی بود که به دنبال اسم و رسم و عنوان و مرید برای خودش نبود. واقعاً آقای مصباح درد دین داشت. ولو این که خود من که الان با شما صحبت می‌کنم در مواردی بعضی از نظریات آقای مصباح را نقد دارم. منتها این نقد طلبگی و علمی است. معتقد هستم نظریه‌ی ایشان در فلان مسئله اشکالی دارد. ولی باز مگر می‌شود این‌طور برخورد کنی؟ شما در کل حوزه مثل آقای مصباح، در کل قم و مشهد و نجف و اصفهان و تهران و غیره چند نفر دارید؟ ایشان در فلسفه‌ی معرفت و معرفت‌شناسی و اپیستمولوژی دقیق‌ترین حرف‌ها را در حوزه زده است. در مباحث فلسفه‌ی اخلاق، در فلسفه‌ی حقوق، در فلسفه‌ی علم، در فلسفه‌ی دین، در فلسفه‌ی سیاست، هزاران صفحه مطلب دارد. من عرض کردم که یک وقتی ایشان مطالب بسیار سخت و پیچیده را آسان کرد. بعضی از مباحث انتزاعیات عقلی را آسان کرد. مفهوم کرد. روشن کرد. اصلاً به نظر من یکی از خدمات بزرگ آقای مصباح این بود که فلسفه را، فلسفه‌ی اسلامی را با شقوق مختلف به فلسفه‌های مضاف تبدیل و تجزیه کرد. یعنی آثار و لوازم فلسفه را به حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی حقوق، فلسفه‌ی سیاست آورد. یعنی آثار آن را آورد و به طور منطقی نشان داد. یعنی آن منبع را به زمین‌های لم یزرع‌ وصل کرد. زمین‌هایی که اصلاً کشت نشده بود و کسی در آن حوزه‌ها حرفی نزده بود. به یک معنا در این دوره‌ی جدید مرحوم آقای طباطبایی را باید پدر این جریان در حوزه‌های فکری در یک رشته و حوزه و سطحی دانست و همین‌طور شاگردان ایشان مثل آقای مطهری که یک حرکت عظیم و نقش مهمی در انتقال این جریان عظیم فکری عقلانیت اسلامی به عرصه‌های مختلف نظام‌سازی، تمدن‌سازی و علوم انسانی و علوم اجتماعی داشت. در بعضی مسائل که در زمان آقای مطهری این سوالات مطرح نبود ولی در این دوره‌ها مطرح بود آقای مصباح جلودار بود. یعنی اولین کسی است که در حوزه‌ها وارد بعضی از این مباحث شده و از پس آن خوب بر آمده است. ایشان در حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق نظریه‌ی ضرورت بالقیاس که دوستان حتماً با آن آشنا هستند، چند نظریه راجع به اخلاق هست که شاید هیچ کدام به اندازه‌ی نظریه‌ی ضرورت بالقیاس که ایشان مطرح می‌کند و پاسخ 5 پرسش اصلی در حوزه‌ی اخلاق و نسبیت اخلاق و ثبات اخلاق و مبانی اخلاق و منابع اخلاق هست از پس موضوع بر نیامده باشد. در حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی هم من اشاره کردم که ایشان یک بحثی داشت که می‌گفت این شیوه‌ی انتخابات‌هایی که در دنیا هست، حتی نوع مشروع آن که در ایران هست یک اشکالاتی دارد. نه به قدر کافی عقلانی است و نه به قدر لازم مردمی است. حرف ایشان این بود. من البته بحث ایشان را قبلاً شنیده بودم ولی پیگیری نکرده بودم. در این کتاب حقوق و سیاست در قرآن ایشان نظریه‌ی خودش را یک مقداری تفصیلی ارائه داده است. من خیلی خلاصه سعی می‌کنم جمع‌بندی کنم که ایشان چه می‌گفت. حالا ممکن است وقتی فهمیدیم ایشان چه می‌گفت اشکال طلبگی بگیریم ولی باید بفهمیم طرف چه می‌گوید. اشکال اصلی آقای مصباح در حوزه‌ی دموکراسی این بود که دموکراسی که با مبانی غیر دینی است، از دموکراسی یونانی تا لیبرال، دموکرسی که ما به نام دموکراسی غربی می‌شناسیم اولاً در بسیاری از کشورهای جهان اسمش هست ولی خودش نیست. یعنی از دل این دموکراسی هیتلر بیرون آمده است. هیتلر با دموکراسی آمد. بوش آمده، اوباما آمده، ترامپ آمده، رهبران رژیم صهیونیستی با همین دموکراسی آمدند. محصول و مدینه‌ی فاضله‌ی دموکراسی غیر متعهد به ضوابط الهی و اخلاقی و عدالت همین است که می‌بینید. صدمات آن با صدمات استبداد و دیکتاتوری فردی یا استبداد اقلیت از جهاتی متفاوت است اما کم‌تر از آن نیست. یعنی ایشان هم می‌گوید دیکتاتوری حکومت طاغوت است که یک شخصی یا گروه یا یک باند و یک اقلیت و قبیله و نژاد و خانواده و یا یک صنفی ولو روحانی باشند بر دیگران حکومت بکنند آن طور که دل‌شان بخواهد. ایشان می‌گوید این طاغوت و استبداد است و می‌گوید ما تمام حکومت‌های عالم را بر همین اساس استبدادی می‌دانیم. منتها بحث دموکراسی یعنی آن مواردی که صادقانه و درست طرح شده هم استبداد است. استبداد چه استبداد اقلیت باشد و چه استبداد اکثریت باشد، عوام‌سالاری است و مبنای آن هم عوام‌فریبی است. هر کسی بیشتر اکثریت عوام را فریب بدهد می‌تواند سوار بشود. در ظاهر مردم‌سالاری است و در باطن‌ مردم‌سواری است. آن هم که اقلیت هستند و هیچ حقی ندارند و به حق و عدل کاری ندارند که دیکتاتور واضح است. دیکتاتوری، همان دیکتاتوری است. حالا چه دیکتاتوری عوام باشد و چه دیکتاتوری خواص باشد. چه اکثریت و چه اقلیت باشد. یک بحث این است. می‌گوید شما ببینید از دل این دموکراسی‌های غربی چه جانورانی بیرون آمدند. همان دیکتاتور‌هایی که اگر انتخابات نبود گاهی سوار می‌شدند از طریق صندوق‌ها بیرون آمدند. تمام جنایات را هم همین‌ها می‌کنند پس این‌ها چه فرقی با فرعون و نمرود و نرون دارند؟ همه‌ی این‌ها مثل هم هستند. مهم اسم نیست، کار مهم است. ایشان می‌گفت کار یکی است. یعنی کاری که ترامپ می‌کند که با رأی اکثریت بر سر کار می‌آید، یا کاری که هیتلر می‌کند که با رأی اکثریت بر سر کار آمده چه فرقی می‌کند با کاری که یک دیکتاتور بدون انتخابات انجام داده است؟ اسم فرق می‌کند و رسم یکی است. اشکال دیگر این است که این مبنا برای دموکراسی که هر کسی صاحب حق مطلق مستقل از خداوند و مالک مطلق خودش و سرنوشت خودش است یعنی چه؟ یک سوال ایشان این است که این حرف یعنی چه؟ می‌گوید شما یا موحد هستید و یا مشرک و ملحد هستید. بله، اگر یک ملحد بگوید من مالک مطلق سرنوشت خودم هستم، یعنی هر کاری که دلم بخواهد و هوس بکنم می‌توانم با خودم و دیگران بکنم منطقی است. اما در نگاه توحیدی که شما مالک مطلق جان خودت هم نیستی، مالک مطلق بدن خودت هم نیستی و این‌ها امانت است. اگر مالک خودت بودی که حق خودکشی داشتی. چرا خودکشی حرام است؟ خودکشی مثل یک قتل است. مثل قتل نفر دیگر است. فرقی نمی‌کند. قاتل خود و قاتل دیگری مساوی است. اگر شما مالک مطلق سرنوشت خودت مستقل از خداوند بودی باید حق خودکشی می‌داشتی. باید حق این را داشتی که خودت آبروی خودت را ببری. ولی ما در نگاه توحیدی می‌بینیم که شما حتی آبرو و کرامت خودت را هم حق نداری ببری و این حرام است. به انگشت خودت نمی‌توانی صدمه بزنی چون مال تو نیست. آبروی خودت را حق نداری ببری. حق نداری اموال خودت را ضایع کنی و دور بریزی و آتش بزنی. می‌گوید در نگاه توحیدی که ما مالک مطلق سرنوشت خودمان نیستیم بلکه ما مالک مشروط هستیم. اصلاً ما مالک نیستیم بلکه ما امین خدا هستیم. این که می‌گوید دموکراسی غربی مشرکانه و شرک‌آمیز است این مبنا را دارد. نه این که کل انتخابات و صندوق رأی و دموکراسی شرک باشد. باید مشروط باشد. اصلاً وقتی شما مردم‌سالاری را مقید به قید دینی می‌کنی، جمهوری را مقید به اسلامی می‌کنی یعنی چه؟ یعنی همین. این یک مسئله است. این که می‌گویند ایشان گفته مردم مگر چه کاره هستند که دخالت می‌کنند، کجا گفته است؟ نباید این‌طور سوء برداشت بشود. ولی دقت کن که کجا و چه چیزی گفته است. من قبلاً این بحث ایشان را نخوانده بودم. حالا رفتم دقیق خواندم که خدمت شما عرض بکنم. درست همان نقطه‌ای که هدف گرفته‌اند و می‌گویند این که ایشان گفته‌اند مردم کاره‌ای نیستند ضد دموکراسی نیستند را دقیق نگاه کردم. من اصلاً این تکه را ندیده بودم. مردم چه کاره هستند یعنی انسان در برابر خداوند چه کاره است؟ این که حرف هر مسلمانی است. اگر مسلمان و موحدی باشد که بگوید من اصلاً به خدا کاری ندارم و هر طور دلم بخواهد زندگی می‌کنم دیگر مسلمان نیست. معلوم است که مشرک است. چه در مسائل زندگی خصوصی باشد حالا چه به مسائل اجتماعی و سیاست و اقتصاد برسد. این حرف که روشن است. واقعاً من و تو و همه‌ی ما با هم در برابر خدا چه کاره هستیم؟ با نگاه توحیدی ما هیچ کاره هستیم. عبد هستیم. ایشان می‌گوید نسبت این عبودیت با دموکراسی چیست؟ این خیلی سوال خوبی است. کجای این سوال اشکال دارد؟ می‌گوید شما از یک طرف مسلمان هستی و می‌گویی ما عبد هستیم. ما تسلیم حق و خدا هستیم. از یک طرف هم می‌گویی دموکراسی یعنی هر چه اکثریت به هر شیوه‌ای بگویند. نسبت این دو فکر چیست که شما دموکرات مسلمان هستی؟ این نسبت فقط به یک شکل قابل فهم است و من مردم‌سالاری را به این شکل قبول دارم و آن این است که رضایت و اراده‌ی من و ما و اکثریت به شرط رضی الله باشد. رضی العامه به شرط رضی الله باشد. رضی الناس در چهارچوب رضی الرب باشد. رضایت مردم حتماً نقش دارد و نظر مردم دخالت دارد منتها در چهارچوب نظر خداوند و شریعت الهی باشد و الا شما دموکرات هستی و مسلمان نیستی. ایشان به این معنا گفته است. خب صریح‌تر از این را که خود امام گفته است. حضرت امام که می‌گفت اگر همه به یک رئیس جمهور رأی بدهند تا ولی فقیه امضا نکند مشروعیت ندارد. این که حرف حضرت امام است. همان امامی که می‌گوید مجلس در رأس امور است، همان امامی که می‌گوید مردم باید خودشان مسئولین خود را انتخاب بکنند، همان می‌گوید تا زمانی که من امضا نکنم مشروعیت ندارد. اصلاً زمانی که رأی مهندس بازرگان را داد نه انتخاباتی بود، نه صندوق رأیی بود. چیزی نبود. ایشان گفت به خاطر اذن شرع و هم به خاطر این که مردم من را قبول دارند این کار را می‌کنم. آن‌هایی که دموکرات هستند مردم من را قبول دارند. آن‌هایی که متشرع هستند و به شریعت الهی کار دارند من به دلیل شرعی ولایت دارم. من به دلیل این که خدا و شریعت اجازه داده و هم به این دلیل که مردم من را قبول دارند این کار را می‌کنم. به بازرگان گفت من تو را به عنوان رئیس دولت موقت می‌گذارم به شرطی که باندی و جریانی و تشکیلاتی عمل نکنی و این را هم شرط گذاشت که اتفاقاً مرحوم بازرگان همین شرط را هم رعایت نکرد. اولاً این بحث که چرا دموکراسی غربی را به این شکل می‌گوید شرک است، می‌گوید در نظریه‌ی رایج دموکراسی مبنا این است که هر کسی مستقل از خداوند و در حالی که به خدا کاری ندارد، به مبدأ و معاد کاری ندارد، به اخلاق و عدالت و شریعت کاری ندارد، هر کسی هر کاری دلش بخواهد می‌تواند با خودش بکند و مالک مطلق سرنوشت خودش است. این حق وقتی در سطح جامعه به شکل اکثریت تکثیر می‌شود به این معنی می‌شود که اکثریت یک جامعه هر کاری دلش بخواهد می‌تواند با خودش بکند. هر کاری دلش بخواهد می‌تواند با اخلاق و عدالت بکند. مثلاً رأی بدهند که ازدواج هم‌جنس با هم‌جنس قانونی بشود. مثلاً رأی بدهند فلان بشود. طبق آن مبنا می‌توانند. وقتی مالک مطلق سرنوشت خود باشد هر کاری که دلش بخواهد می‌تواند انجام بدهد. این در نگاه دینی شرک است. اگر الحاد نباشد. طبق آن مبنا وقتی شما به کسی به عنوان رئیس جمهوری یا مجلس یا شورای شهر و یا خبرگان رأی می‌دهی به این معناست که تو یک حق حاکمیت و حق تعیین سرنوشت مطلق داری، شخصاً و جمعاً داریم بدون هیچ نسبتی با شریعت الهی و ما می‌توانیم این را به هر کسی که دلمان می‌خواهد تفویض کنیم. اصلاً یک آدم فاسدی است که می‌دانیم فاسد است ولی دلمان می‌خواهد او بر ما حاکم باشد. طبق این مبانی دموکراسی می‌شود. مشکل مشروعیت پیدا نمی‌کند. اما طبق مبنای مسلمانی نمی‌شود. شما نمی‌توانی هر کسی را به حاکمیت خودت بسپاری. شما نمی‌توانی مجلس و قوه‌ی قضاییه و قوه‌ی مجریه و مدیریت شهر خود را به هر کسی بدهی و بچه‌ات را به دست هر معلمی بسپاری. حق نداری هر کسی را بر سرنوشت خودت حتی و چه برسد به جامعه مسلط بکنی. این‌ها مبانی است. او تفویض می‌کند. حاکمان حق حکومت خود را به طور مطلق از آدم‌ها می‌گیرند. از همین‌هایی که هر کاری دل‌شان بخواهد می‌توانند با خودشان و با جامعه بکنند. می‌گوید مبنای این دموکراسی این است. مشروعیت حاکم فقط ناشی از خواست و اراده و تشخیص و هوس من و توست. یعنی اگر ما به یک کسی رأی دادیم و واقعاً خواستیم و دوست داشتیم عمل الف را انجام بدهد و این عمل خلاف شریعت و عدالت است. در دموکراسی باید انجام بدهد و در مردم‌سالاری اسلامی حق ندارد. در دموکراسی الان اگر همه‌ی ما توافق کنیم که به یک نفر از حضار این جلسه ظلم بکنیم یا اهانت بکنیم. چرا نمی‌شود؟ حق با اکثریت است. حق با قوی است. حتی بالاتر، اگر خود آن شخص هم بگوید خود من هم موافق هستم، به من توهین کنید و به من ظلم کنید. نور علی نور می‌شود. اما در نگاه اسلامی اگر تمام این جمع و حتی خود آن شخص توافق کنند که به آن شخص اهانت و ظلم بکنند، چنین حقی ندارند. مگر حق داری این کار را بکنی؟ حتی با خودت؟ بگویی من راضی هستم که به من اهانت بکنند و فحش بدهند و حق من را بخورند. تو چه کاره هستی؟ خدا اجازه نمی‌دهد. کرامت انسان مگر دست توست؟ کرامت خودت هم مال خودت نیست. چرا در روایت می‌گویند وقتی به میهمانی دعوت نشده‌ای نرو؟ چون وقتی می‌روی تحقیر می‌شوی. چرا می‌گویند نرو؟ برای این که کرامت تو مهم است. می‌گوید ذلت نشان نده، گدایی نکن، اگر نیاز داری خودت را کوچک نکن. به فقیر می‌گوید صبر یعنی کرامت خودت را حفظ کنی. برای چه؟ کرامت اصلاً چه هست؟ ایشان می‌گوید در این مبنا از دموکراسی و در لیبرال دموکراسی خط قرمزی به نام کرامت، عدالت، شریعت، ارزش‌های اخلاقی اصلاً وجود ندارد. اما در نگاه مردم‌سالاری دینی شما تفویض مطلق حق حاکمیت بر جامعه را نمی‌توانی به یک شخص خاص بدهی برای این که اصلاً خودت هم نداری. به این معنا می‌گوید مگر مردم چه کاره هستند؟ به این معنا می‌گوید مگر مردم چه کاره هستند که حق داشته باشند چنین کاری را بکنند. بله. چه کاره هستند؟ مگر انسان می‌تواند علی‌رغم فرمان خداوند حرفی بزند و عملی بکند؟ بله، می‌تواند. اگر مؤمن نیست می‌تواند. مشرکین این حق را برای خودشان قائل هستند. کافر قائل است. ولی مؤمن نمی‌تواند چنین حرفی را بزند. پس مؤمن باید تعریف خاصی از دموکراسی و مردم‌سالاری داشته باشد. باید شرایطی برای آن قرار بدهد، توضیحاتی برای آن بدهد. بعد ایشان یک راه حل عملی در این‌جا داده است. اصلاً من خواهش می‌کنم رفقا به عنوان استاد و مدرس دانشگاه و حوزه به این توجه بکنند. اصلاً این را نقد بکنند ولی توجه بکنند که چه گفته است. می‌گوید حتی همین مردم‌سالاری دینی، همین وضعی که در کشور ما هست، یعنی شورای نگهبان هست، تشخیص صلاحیت‌ها هست، نظارت بر انتخابات هست، همه هم می‌گویند مواظب باشید، می‌گوید وضع انتخابات در کشور ما را نگاه کنید که انصافاً چطور است. یعنی این دموکراسی که از بقیه‌ی دموکراسی‌ها درست است ولی ببینید ما چه مشکلاتی در کشور داریم. چند سوال کرده است. می‌گوید آیا در مسیر انتخابات‌ها که الان شکل می‌گیرد عوام فریبی، خریدن آرا، ترساندن افکار عمومی، بازی دادن مردم، دروغ گفتن، تهمت زدن نیست؟ این بیماری‌هایی که در دموکراسی‌های غربی هست نوع اسلامی شده‌ی آن همین‌جا نیست؟ می‌گوید این از آثار این شیوه‌ی انتخابات است. حالا یک شیوه‌ای برای انتخابات پیشنهاد می‌کند. تمام آن مشکلات در یک سطح پایین‌تری در این‌جا هست. می‌گوید آیا ما این همه انتخابات کردیم واقعاً شایسته‌ترین و صالح‌ترین افراد بالا رفتند؟ عوام فریبی در آن نیست؟ آیا همه‌ی این‌ها که در انتخابات مجلس به مجلس رفتند، این‌هایی که رئیس‌جمهور شدند، این‌هایی که به شوراها رفتند واقعاً پاک‌ترین و عاقل‌ترین و کارشناس‌ترین و متخصص‌ترین افراد یک جامعه بودند؟ ولو به طور نسبی این‌طور بودند؟ واقعاً یک سوالی است. آیا باندبازی و قبیله‌بازی نیست؟ آیا همان‌طور که هزار سال پیش رؤسای قبایل می‌گفتند با فلان کس بیعت می‌کنیم و کل قبیله می‌آمد نیست؟ می‌گوید مگر الان این‌طور نیست؟ همین الان هم در همه جای دنیا رؤسای احزاب، لیست می‌دهند و مردمی که آن حزب را قبول دارند اصلاً نمی‌شناسند آن‌ها چه کسانی هستند. می‌گویند رئیس حزب و رئیس قبیله‌ی ما لیست داده است. عین قبل است. قبیله‌ای می‌روند و به یکی رأی می‌دهند و اصلاً نمی‌دانند چه کسی هست و چه کارکردی دارد. این هم یک اشکال است. عوام زدگی و پشت سر آن عوام فریبی گاهی شرط انتخاب شدن می‌شود. گاهی در این سبک انتخابات که ما از غربی‌ها گرفتیم و سعی کردیم آن را با شریعت تطبیق بدهیم فساد مالی و رشوه و باندبازی می‌آید. این می‌گوید این‌قدر من پول می‌دهم تا من را در لیست خود بگذارید و بعداً جبران می‌کنم. از کجا می‌خواهی جبران کنی؟ از جیب مردم می‌خواهی جبران بکنی. یکی از اعضای شورای شهر تهران در انتخابات قبل خودش در رسانه‌ها اعلام کرد و گفت به من گفته‌اند دو میلیارد بده تا اسم تو را هم در لیست بگذاریم. این دو میلیارد آن موقع است. دو میلیارد بعد از برجام نیست که پول دیگر ارزش ندارد. گفتند دو میلیارد تومان پول بده تا اسم تو را در لیست بگذاریم. خب تو دو میلیارد تومان می‌دهی تا اسم تو را در لیست بگذارند. بعداً می‌خواهی چند میلیارد تومان در بیاوری و جبران کنی؟ قرض‌هایت را چطور می‌خواهی بدهی؟ یا دزدی‌هایی که از بیت‌المال شد و توجیه‌هایی که کردند. می‌دانید که می‌گویند اکثر بیت‌المال در این شرکت‌های دولتی هست که اصلاً معلوم نیست پولش کجا هست، درآمدش کجا هست. چند روز پیش دیدم اعلام کرده‌اند حقوقی که بعضی از این‌ها می‌گیرند نجومی است. مدیران بعضی از این شرکت‌ها حقوق‌های 60 میلیونی و 70 میلیونی می‌گیرند و به کسی هم جواب نمی‌دهند. اغلب هم ضرر می‌دهند و ضررشان را هم از جیب مردم و بیت‌المال می‌دهند. گاهی همین‌ها در انتخابات‌ها می‌آیند. همین بابک زنجانی و اغلب این‌ها در انتخابات‌ها آمده‌اند و کار کرده‌اند. یعنی موقع انتخابات به سراغ افراد می‌آیند و می‌گویند مگر تو نمی‌خواهی پول خرج کنی؟ بسم‌الله. این هم چک. بعداً که تشریف آوردید ما در خدمت شما باشیم. به همین شکل بعضی از وزیرها و بعضی از وکیل‌ها بچه‌ها و فامیل‌های خود را آوردند. الان همین پریروز در خبرها آمد که کل شورای شهر یکی از شهرهای شمال را گرفتند. البته نمی‌خواهم بگویم منشأ این‌ها انتخابات است. در همه‌ی نظام‌ها این مسائل فساد هست. ولی سوال ایشان این است و می‌گوید چه کنیم که انتخابات عقلانی‌تر و تخصصی‌تر و علمی‌تر بشود که آدم‌هایی بر سر کار بیایند که واقعاً وارد هستند و در آن رشته تخصص دارند؟ دوم این که میزان فساد و سوء استفاده به حداقل برسد. حالا صفر نمی‌شود ولی به حداقل برسد. مکانیزمی که پیشنهاد کرده این است. طرح نویی دارند. تأمل کنید تا شاید بشود بعدها این کار را کرد که هم ضریب عقل و تخصص در این انتخابات بیشتر رعایت بشود و هم مسئله‌ی مشروعیت و عدالت و ضوابط اسلامی بیشتر در آن هست که خود عقلانیت و تخصص هم یک ضابطه‌ی اسلامی است. پیشنهاد می‌کنم انتخابات‌های چند مرحله‌ای داشته باشیم. می‌توانیم در قانون اساسی در مورد این شیوه فکر بکنیم. از این شیوه‌هایی که از اروپا و آمریکا کپی کردیم، هم معقول‌تر و تخصصی‌تر است و هم مردمی‌تر و مشروع‌تر است و آثار بهتری دارد. یک، این که هر چهار سال انتخابات کنیم و جدا جدا و بدون رعایت تخصص‌ها و این که طرف بیاید تا آخر چهار سال هر کاری بخواهد می‌تواند بکند و این که این وسط بسیاری از نیروهای کارآمد هستند که درست شناخته نمی‌شوند و همه‌ی این‌ها به این شیوه قابل حل است. ایشان می‌گوید انتخابات دائمی باشد. چرا هر چهار سال باشد؟ نظارت دائمی بر همه‌ی مسئولین باشد. حتی سه قوه را هم تصویر کرده است. می‌گوید این چند قدم دارد. گام اول این که به مردم از بالا لیست ندهیم که برای هر انتخابات این‌ها را انتخاب کنید. مردم اصلاً نمی‌دانند این‌ها چه کسانی هستند. این‌ها را نمی‌شناسند. اصلاً مردم با کدام حجت شرعی باید به کسانی که نمی‌شناسند رأی بدهند که این‌ها بر ما مسلط بشوند؟ صرفاً بر اساس اعتماد به لیست‌دهنده‌ها هست. حالا برای این هم می‌توان یک توجیه شرعی پیدا کرد. ولی چرا این را مشروع‌تر و معقول‌تر نکنیم؟ چرا مردم نباید افراد را بشناسند؟ پیشنهاد ایشان این است که ما از کف جامعه که مردم واقعی آن‌جا هستند، یعنی مردمی که در محلات و اصناف و روستاها و کف خیابان هستند، نظر بگیریم. آن‌ها ابتدا نظر بدهند. ایشان می‌گوید ما باید دو چیز را با هم جمع بکنیم. یک، کارآمدی و علمیت و تخصص و دوم تعهد. بیایید از کف جامعه شروع کنیم. از خود مردم در سطح اول انتخابات بپرسیم. هر صنفی، در هر صنفی، صنعت‌گران، تاجرها، تا روحانیون، از هر صنفی از مردم همان صنف به شکل صندوق یا انتخابات نظر بخواهیم که شما در صنف خود چه کسانی را واقعاً قبول دارید به عنوان این که یک، متخصص در آن فن هستند و می‌فهمند اگر فردا به مجلس بروند چه قانونی را بگذرانند. وقتی به فلان وزارت‌خانه برود بتواند اجرا کند و دوم آدم سالمی است. امین شما باشند. مورد اعتماد آن صنف باشند. دقت کنید. هر صنفی می‌فهمد. مثلاً ما طلبه‌ها در مشهد می‌فهمیم که بین ما چه کسانی هستند که به لحاظ فضل و تخصص و تقوا سرآمد بقیه هستند. اصل جمهوریت و انتخابات که مسئولین منتخب مردم و مورد رضایت مردم باشند حتماً منبع اسلامی و توضیح اسلامی دارد. اما این شیوه‌ی انتخابات که از غربی‌ها گرفته‌ایم علی‌رغم منافعی که دارد مشکلاتی هم دارد. اولاً که علم و تخصص دقیقاً در آن رعایت نمی‌شود. یعنی لزوماً خروجی‌های این نوع انتخابات‌ها عالم‌ترین و متخصص‌ترین و واردترین افراد نیستند. بلکه کسانی هستند که بیشتر بتوانند افکار عمومی را متقاعد کنند که به این‌ها رأی بدهند. حالا چه عوام‌فریب باشند که معمولاً بعداً عوام سواری می‌کنند چه عوام زده باشند. یعنی عقلانیت و علمیت خیلی رعایت نمی‌شود. لذا خروجی این انتخابات‌ها معمولاً در همه جای دنیا و حتی این‌جا لزوماً همیشه شایسته‌ترین، کارآمدترین و داناترین و متخصص‌ترین افراد نیستند. گاهی هستند و گاهی نیستند و ضمانتی ندارد. دوم این که به لحاظ سلامت اخلاقی و این که آدم‌های فاسد و سوء استفاده‌چی و دزد و دروغ‌گو و اهل خیانت از صندوق‌ها بیرون نیایند الان یک تضمین حداقلی دارد و ما موارد مکرری داشته‌ایم در همین جمهوری اسلامی که افرادی با انتخابات آمده‌اند و بعد دیده‌ایم که طرف فاسد و خائن و جاسوس است و هزار درد و مرض دیگر هم داشته است. می‌پرسد چرا باید هر چهار سال یک بار انتخاب کرد؟ می‌پرسد چرا باید مردم به لیست‌هایی رأی بدهند که خودشان هم این‌ها را نمی‌شناسند. رؤسای احزاب مثل رؤسای قبیله‌های سابق می‌گویند با فلانی بیعت کنید و همه می‌آیند و بیعت می‌کنند. الان هم همین‌طور است. در دموکراسی مدرن هم همین است. رئیس یک حزبی لیست می‌دهد و آن‌هایی که آن حزب را قبول دارند و با آن رئیس قبیله و حزب بیعت کرده‌اند هر لیستی که او می‌دهد را قبول می‌کنند و با همان بیعت می‌کنند. ایشان می‌گوید چرا و با چه حجت شرعی مردم باید به کسانی که نمی‌شناسند رأی بدهند؟ چرا هر چهار سال رأی بدهند؟‌ چرا خروجی انتخابات بسا افرادی باشند که اصلاً در آن کار تخصصی ندارند؟ حتی ایشان نقل می‌کند و می‌گوید فرض کنید همه‌ی مجلس آدم‌های خوبی هستند، همه هم مردمی هستند. یک موضوع و یک قانون در مباحث اقتصادی است. فقط باید اقتصاد‌دان‌ها در آن رأی بدهند. رأی اکثریت اقتصاددان‌ها باید معتبر باشد. نه یک کسی که در یک رشته‌ی دیگری درس خوانده و اصلاً نمی‌داند اقتصاد چه هست. ولی الان در مجلس یک قانون راجع به گمرک تصویب می‌شود. راجع به گمرک می‌گویند نمایندگان مجلس رأی بدهند. اکثر این‌ها اصلاً تخصصی در این رشته ندارند. اصلاً نمی‌دانند گمرک چه هست. چطور رأی بدهد؟ چرا رأی بدهد؟ اکثریت اعضای مجلس معمولاً غیر متخصصانه رأی می‌دهند. چون در هر رشته‌ای یک اقلیتی تخصص دارند. بله، در کمیسیون تخصصی بحث می‌کنی، بعد در سطح مجلس می‌آید. مثلاً یک کسی که معلم فیزیک بوده راجع به گمرک و مالیات چه بگوید؟ چرا نظر او به اندازه‌ی یک اقتصاددان معتبر است؟ یک طرحی راجع به طرح نظامی می‌آید. یک کسانی نظر بدهند که اصلاً نمی‌دانند مسائل نظامی چه هست. پس هم غیر علمی است و هم غیر مردمی است چون مردم خیلی از آن‌ها را نمی‌شناسند و بعد هم یک رأی می‌دهند و می‌روند. این چطور مردم‌سالاری است که هر چهار سال فقط باید یک بار رأی بدهی و به دنبال کارت بروی. نه او با تو کار دارد و نه تو با او کاری داری. می‌رود تا به انتخابات بعدی برسد. پیشنهادی که ایشان کرده و من عرض می‌کنم روی آن تأمل داشته باشیم و بیندیشیم این است که می‌گوید اولاً از پایین شروع بکنیم. یعنی مردم‌سالاری واقعی باشد. از محلات و اصناف شروع بکنیم. در هر صنفی بین خودشان می‌دانند در آن صنف چه کسانی به لحاظ امین بودن و صالح‌ بودن هم سالم‌تر هستند و ریش‌سفید هستند و هم با سواد هستند و تخصص بیشتری دارند. الان ما طلبه هستیم. ما می‌فهمیم در این مشهد یا هر شهری که هستیم بین اهل علم چه کسانی بهتر هستند. مثلاً اگر بگویند 5 نفر را اسم ببرید که از بقیه هم فاضل‌تر باشند و هم آدم‌تر باشند و هم باتقواتر باشند می‌فهمیم چه کسی را بگوییم و عموماً می‌گوییم فلانی است. پزشکان شهر هم همین‌طور هستند. الان هم چیزی به نام نظام مهندسی و نظام پزشکی هست. یا همین شورای محلات و شورای شهر مگر نیست؟ از دل همین شورای اصناف و شورای محلات و شورای شهر به همین شکل شروع کنیم و مردم‌سالاری را بالا ببریم و کل حکومت تابع این باشد. سه قوه هم از درون این بیرون بیایند. رهبر هم از درون همین‌ها بیرون بیاید. این خیلی مردم‌سالاری است. حالا چطور؟ اهالی هر صنف یا محل، آدم حسابی‌هایی که خودشان قبول دارند را معرفی بکنند. حالا به شکل صندوق انتخابات باشد. پزشکان، تاجران، دامداران و هر صنفی همین کار را بکنند. بخشی از این هم می‌تواند غیر صنفی باشد. مثلاً محلات و روستاها باشد. این جمع که نمایندگان واقعی مردم هستند بر اساس علم و تخصص انتخاب می‌شوند. دوم این که مردم واقعاً می‌شناسند و رأی می‌دهند و مورد اعتماد مردم هستند. سوم این که چون آن جنبه‌ی امین بودن و درست بودن و پاک بودن رعایت می‌شود ضمانت اخلاقی در این افراد که بعداً به مسئولیت‌های بالا می‌رسند بیشتر است. در واقع ایشان یک انتخابات چند مرحله‌ای را این‌جا پیشنهاد کرده است. می‌گوید در مرحله‌ی بعد در هر صنفی و هر رشته‌ای خود این‌ها که باز سرامدان و منتخب مردم بوده‌اند و مشکلات مردم را می‌شناسند از بین خودشان یک گروهی را انتخاب بکنند که قوی‌تر از بقیه و سرآمد این‌ها هستند. همین‌طور در چند مرحله در شهرها و روستاها و استان‌های مختلف افرادی را گزینش می‌کنند. در واقع خود مردم و نمایندگان واقعی مردم بر اساس تخصص، علم و تقوا این کار را بکنند. بعضی از این‌ها را می‌بینی که به درد مدیریت اجرایی می‌خورند. مثلاً طرف معلم فرهنگی است و این را در آموزش و پرورش همان شهرستان می‌گذارند. آن کسی که قوی‌تر است را خودشان برای آموزش و پرورش مرکز انتخاب می‌کنند. آن کسی که قوی‌تر است را برای آموزش و پرورش استان انتخاب می‌کنند. از کل استان‌ها فرضاً 30 نفر می‌آیند برای این که این‌ها می‌گویند این‌ها می‌توانند وزیر کشاورزی باشند. یعنی هم از کشاورزی خوب سرش می‌شود و هم وزارت و مدیریت بلد است. دقت بکنید که همین‌طور از پایین به صورت مردمی گزینش بشود و از صافی بگذرد. ایشان می‌گوید در 5، 6 مرحله گزینش بکنید. گزینشی که بر اساس تخصص و تعهد مردمی باشد. این همین‌طور بالا می‌آید. هر چه بالاتر می‌آید کمیت کم‌تر می‌شود و کیفیت بیشتر می‌شود. حالا آن‌جا خودشان این‌ها را دسته‌بندی و طبقه‌بندی می‌کنند. همین‌ها که هم نمایندگان واقعی مردم هستند و هم آدم‌های صالحی هستند و هم متخصص هستند و درست حرف می‌زنند. افرادی را انتخاب می‌کنند و می‌گویند این به درد قوه‌ی مجریه می‌خورد. یعنی نمایندگان کشاورزان روستاها، مناطق، شهرستان‌ها، استان‌ها یک نفر نماینده‌ی کل کشاورزان کشور می‌شود. این‌ها از بین خودشان و از بین متخصصین نظری و عملی کشاورزی می‌گویند ما این ده نفر را معرفی می‌کنیم. این دو نفر به درد وزارت می‌خورند و تخصص دارند و آدم‌های سالمی هستند. از 5 مرحله گزینش مردمی علمی هم گذشته‌اند. این 2، 3 نفر به گروه مشاوران رهبری بروند. در هر رشته‌ای رهبر یک مشاور داشته باشد. هم مشاور تخصصی علمی و هم مشاور فقهی و دینی داشته باشد. اصلاً در طرح آقای مصباح این است که می‌گوید یک گروه قوی مفصل کارشناسی موضوعی و حکمی، دایره‌ی اعمال عدالت و شریعت بیشتر خواهد شد. اسلامی‌تر می‌شود. این ولایت، ولایت‌تر می‌شود. فقیهانه‌تر می‌شود. مصلحت نظام واقعاً بیشتر می‌شود. چون بعضی‌ها فکر کرده‌اند مصلحت نظام منافع حاکمان است. مصلحت نظام همین منافع ملی است که در منابع علوم سیاسی غرب و شرق به آن منافع ملی می‌گویند. مصلحت نظام همین منافع ملی است منتها با معیارهای اسلامی و نه فقط با معیارهای سکولار و این یعنی بعد مادی و معنوی را با هم می‌بیند. اگر این جامعه‌ی اسلامی است که مردم با آن تربیت شده‌اند ما خیلی از مشکلات را نداریم. انتخاب کننده و انتخاب شونده‌ها معمولاً آدم‌های درستی هستند. اما وقتی که در شرایط عادی هستیم. یعنی بخشی از جامعه و بخشی از ما اسلامی هستیم و بخشی نیستیم و هر کدام از ما به بخشی از اسلام چسبیده‌ایم و بالاخره ما باید با این وضع موجود بسازیم، با همین جامعه و همین حوزه و همین دانشگاه و همین مدیران بسازیم، همین‌هایی که در این چهل سال بر سر کار آمدند چه کسانی بودند؟ این‌ها خروجی‌ حوزه و دانشگاه هستند. خیلی از این‌ها سوابق انقلابی هم داشتند و بعد که بر سر کار می‌آیند یک طور دیگری از آب در می‌آیند یا خروجی آن‌ها یا به لحاظ کارآمدی یا به لحاظ دین و تقوا طور دیگری از آب در می‌آید. ایشان می‌گوید با این شیوه کارگرها نماینده‌ی خودشان را دارند، مهندسان و پزشکان و بازاری‌ها و ارتشی‌ها و نظامیان نمایندگان خودشان را دارند و رؤسای خودشان را انتخاب می‌کنند. پزشکان رؤسای خودشان را انتخاب می‌کنند. کشاورزان رؤسای خودشان را انتخاب می‌کنند. ایشان می‌گوید این مردم‌سالاری واقعی و دینی می‌شود که تخصص و تقوای آن‌ها هم رعایت می‌شود و از 5، 6 مرحله می‌گذرند. در یک مرحله‌ای هم در هر شهری مثلاً می‌شود شورای فرهنگیان و انجمن فرهنگیان و شورای فلان و شورای فلان تشکیل بشود و این شورا مدام خروجی برای سطوح بالاتر حکومت می‌دهد. هم شناسایی می‌کند و هم معرفی می‌کند. در رده‌های مختلف از شهرستان، روستا، شهر، محله، مرکز استان تا مرکز کشور این‌ها به این شکل رده‌بندی می‌شوند. خروجی این نوع انتخابات را بهترین خروجی در انتخابات‌های جهان خواهید دید. اولاً این که واقعاً از کف جامعه جوشیده‌اند و مردم آن‌ها را می‌شناسند و قبول دارند. به مردم تحمیل نشده‌اند. حتی به مردم معرفی هم نشده‌اند. خودشان این‌ها را می‌شناسند. مردم می‌گویند ما خودمان این را بالا فرستاده‌ایم. این مردم‌سالاری است. درجه‌ی خطا و فساد هم به حداقل می‌رسد. تمام مسئولیت‌های کشور همیشه چند رده نیروی ذخیره دارد. چون این‌طور نیست که هر چهار سال یک لیست بدهند و رأی بدهند. می‌گوید این انتخابات دائمی است. می‌گوید مثل یک رودخانه‌ی دائمی است که مدام نیروهای جدید متعهد کیفی مردمی می‌سازد که مردم آن‌ها را می‌شناسند و قبول دارند. مدام این‌ها را از کف جامعه به سطوح حاکمیتی پمپاژ می‌کند. لذا شما همیشه ذخیره دارید. مثلاً برای ریاست جمهوری 100 آدم حسابی داری. نه این که سر هر انتخابات سه، چهار اسم بیاید و باز بازی‌های سیاسی به راه بیفتد و آخر هم مجبور می‌شوی خیلی وقت‌ها بگویی این اصلح نیست و حتی صالح هم نیست ولی بالاخره چاره‌ای نداریم. می‌گوید این مشکلات و گرفتاری‌ها پیش نمی‌آید و کسی وارد عرصه‌ی قانون‌گذاری می‌شود که واقعاً تخصص قانون‌گذاری دارند. تخصص اغلب این‌ها اصلاً چیز دیگری است. رأی می‌دهی برای یک قانونی که نه خوانده‌ای و نه تجربه داری. پس چرا رأی می‌دهی؟ بعد رأی تو با رأی کسی که 50 سال در آن رشته و آن فن بوده مساوی است. بعد شما بیشتر هستید و رأی شما مسلط می‌شود و مردم باید چوب این را بخورند. یک قانونی می‌گذرانی که اصلاً غلط است. اصلاً عملی نیست. اصلاً درست نیست. یک تیپ هم روحانی است که این‌جا بحث رهبری و ولایت فقیه و خبرگان و شورای نگهبان هم مردمی باشد. روحانیت و رهبری هم با انتخاب مردم و از دل انتخاب باشد. چطور؟ هر شهر و هر محله‌ای علمایی دارند. همین‌طور که در اصناف دیگر از کف جامعه می‌گیرند و بالا می‌آیند این‌جا هم علمای اصلی استان پیدا می‌شوند، نخبگان خبرگان کشوری پیدا می‌شوند. راجع به روحانیون هم همین‌طور باشد. همان‌طور که راجع به پزشکان و کشاورزان بود راجع به روحانیان هم همین‌طور باشد. روستاها، محلات، شهرستان‌ها آخوندهایی که قبول دارند هم باسواد هستند و هم باشعور هستند و هم دین دارند را انتخاب بکنند. به قول آقای مصباح می‌گفت بعضی از آخوندها تمام مزایا را دارند فقط ایمان به خدا و آخرت ندارند. خود علما می‌فهمند کدام آخوند باسواد است. کدام آخوند تقوا دارد. کدام آخوند شعور این که به رده‌ی حکومتی برود را دارد. کدام آخوند عقل سیاسی و اجتماعی و تدبیر دارد. همین‌طور بالا می‌آیند و بعد گلچین علما و روحانیون و فقهای کشور در یک چیزی به اسم مجلس خبرگان جمع می‌شود. این دو کار دارد. یکی این که از بین خودشان رهبر را انتخاب می‌کنند. چون این‌ها بهترین و مردمی‌ترین و عالم‌ترین علمای کشور می‌شوند. از بین خودشان یک نفر که در سه شرط از بقیه قوی‌تر است به عنوان ولایت فقیه و رهبری انتخاب می‌کنند. یک فضل علمی و حوزوی است. دو، شناخت جامعه که می‌خواهی بر آن‌ها مدیریت بکنی. یعنی شعور سیاسی و عقل اجتماعی و قدرت تدبیر و شجاعت و همین شرایطی که برای رهبری در قانون اساسی هم هست. سه، تقوا و عدالت است. ممکن است یک کسی خیلی ملا باشد، مردم هم او را قبول داشته باشند ولی تقوا نداشته باشد و به دنبال منافع خودش باشد و بترسد و تطمیع بشود. یک جا می‌فهمد حرف حق است ولی به خاطر منافع خودش سکوت می‌کند. یک جایی می‌فهمد یک چیزی را نباید بگوید منتها از روی عصبانیت و کینه‌های شخصی می‌گوید. حضرت امام یک وقتی می‌گفت این کسانی که در جمهوری اسلامی از مسئولین هستند که از آمریکا می‌ترسند به این علت است که این‌ها تهذیب نفس نکرده‌اند. خیلی جالب است. یعنی ایشان می‌گفت علت اصلی ترس از آمریکا و غرب و شرق این است که این‌ها تهذیب نفس نکرده‌اند و الا خودشان می‌فهمند که باید با ظالم مبارزه کرد. مجلس خبرگانی که از کف جامعه درست می‌شود و بالا می‌آید اولاً کارآمدترین فقها و علمای دین هستند. دو، باتقواترین هستند. سوم مردمی‌ترین هستند. ممکن است کسی عالم باشد، باتقوا هم باشد ولی مردم او را نمی‌شناسند. وقتی کسی را نشناسند مردم رضایت نمی‌دهند که این رهبر ما باشد.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha