شبکه یک - 26 دی 1399

رنجهای فاطمه س ؛ «مبارزه منفی» و درد «خلوص حاکمیت» («وحدت امت» و « شهیدولایت»)

بمناسبت "روز حجاب وعفاف" _ سالگرد قتل عام مسجدگوهرشاد مشهد و جنبش علیه کشف حجاب _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

سعی می‌کنیم به بخشی از ابعاد اجتماعی و سیره معنوی – سیاسی حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) اشاره کنیم. من می‌خواهم به قضیه‌ای اشاره کنم که اگر از یک زاویه‌ای طرح بشود منشأ بزرگترین اختلاف و انشعاب در جهان اسلام است. از زوایه دیگری اگر مطرح شود بزرگترین درس عبرت برای اصلاح مسیر امت است و بهترین روش است که نشان بدهد چگونه می‌شود ضمن حفظ وحدت از مبانی عصمت کوتاه نیامد؟ چون بعضی‌ها فکر می‌کنند یا باید از مظلومیت حضرت فاطمه(س) و از شهادت ایشان سخن نگفت؛ چون مانع وحدت و باعث اختلاف می‌شود یا این که این واقعیت و سند تاریخی و سند مظلومیت را گفت و به حقیقت تاریخ وفادار ماند ولو به شیوه‌ای که جنگ داخلی بین مسلمین راه بیفتد. شقّ ثالث و روش سوم روشی است که خود اهل بیت(ع) رفتند، روشی که خود فاطمه(س) ضمن اعتراضاتی که فرمودند به انحرافی که از صدر اسلام پس از پیامبر(ص) آغاز شد و اجازه ندادند این مسئله کتمان بشود و مسکوت بماند و توجیه بشود و مسئله بویژه حاکمیت و ولایت سیاسی پس از پیامبر(ص) تحریف شود و در عین حال به نحوی مسئله به لحاظ تئوریک نهادینه بشود که به جنگ داخلی و مسلمان‌کُشی منجر نشود. این شیوه حضرت فاطمه(س) است که نه آمدند کسی را دعوت به جنگ مسلحانه و جنگ مسلمین با هم کنند و نه سکوت کردند؛ و روش حضرت امیر(ع) که قهرمان مقاومت مصلحت‌محور است، قهرمان جمع حقیقت و مصلحت حقیقت اسلامی، حقیقت اسلام و مصلحت مسلمین است و مدیریت آن مسئلة بسیار مهم و خطرناک پس از پیامبر(ص) در مورد خودشان و در مورد حضرت فاطمه(س). خب بررسی این مسائل خودش جلسات متعدد بحث و گفتگو می‌خواهد. زندگی حضرت صدیقه طاهره(س) از قبل از تولد مورد توجه پیامبر است. تنها کسی که واقعاً تولدش، تربیتش، سبک زندگی‌اش و شهادت‌شان از ابتدا در یک پروژه خاص تعلیم و تربیت زیر نظر شخص پیامبر(ص) بوده فاطمه است. علی و فاطمه شاگرد اول‌های مدرسه پیامبر و مکتب توحید هستند. در روایت نقل شده که از قبل از تولد حضرت فاطمه(س) حتی قبل از انعقاد نطفه فاطمه(س) خداوند به پیامبر اکرم(ص) یک مأموریت خاص و یک برنامه ویژه قرار می‌دهد. پیامبر اکرم(ص) بیش از 40 روز روزه می‌گیرند. حضرت خدیجه(س) مادر اهل بیت(ع) نیز همین‌طور، یک سلوک معنوی را پدر و مادر فاطمه از مدتی قبل شروع می‌کنند که وقتی که این چله‌های معنوی با ذکر و دعاهای خاص و با روزه سپری می‌شود بعد آمیزش صورت می‌گیرد. ایشان تولدشان غیر عادی است. دوران آبستنی جناب خدیجه بارها می‌فرمایند که این بچه با من حرف می‌زند. نه به آن معنا که همه مادرها به نوعی داد و ستد عاطفی با بچه دارند، بلکه یک چیز غیر عادی؛ بنابراین حضرت زهرا(س) از قبل از تولد مورد توجه خاص خداوند و یک برنامه و پروژه خاص الهی است. فاطمه(س) از بین همه اولیای خدا یک پروژه خاص است و این مسئله در منابع اسلامی بخصوص شیعی و حتی غیر شیعی ذکر شده است. بنابراین حضرت فاطمه(س) اولاً به عنوان یک نور خاص، یک انسان ویژه، یک بنده اخصّ، و یک فرزند خاص و خاص‌تر مورد توجه است. تعابیری که راجع به ایشان است در روایات و ادعیه ذکر شده یا از قول پیامبر(ص) ذکر شده و در قرآن کریم به ایشان اشاره شده، مطالب فوق‌العاده‌ای است و در مورد هیچ کس دیگر نیامده است. یکی از چهار زن بزرگ کل تاریخ بشر ایشان است. طبق روایت مشهور 18 سال بیشتر عمر نکرده‌اند. طبق روایات دیگر تا 23 تا 25 سال گفته‌اند. حتی روایت ضعیفی هم داریم که ایشان 28 سال عمر کرده‌اند. حدود 10 سال اختلاف بین روایات در مورد تولد ایشان است. بعضی‌ها گفته‌اند 5 سال قبل از بعثت به دنیا آمدند تا بعضی که گفته‌اند 5 سال بعد از بعثت به دنیا آمدند، سال 5 پیش از بعثت و پس از بعثت؛ یعنی 10 سال اختلاف است. خود این هم یک نمونه جالبی است که ایشان تنها فرزند باقی مانده پیامبر پس از پیامبر هستند و با فاصله چند ماه ایشان هم از این عالم می‌روند و بشارت آن را خود پیامبر به ایشان می‌دهد که باز در منابع اهل سنت از عایشه بنت ابی‌بکر نقل می‌شود که دیدم پیامبر در بستر هستند و در آن لحظات و دقایق آخر فاطمه(س) را صدا زدند که جلو بروند و چیزی به او بگویند، فاطمه به شدت ناراحت بود و گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت که پیامبر دارند می‌روند. ایشان را به جلو خواست که حرفی بزند من هم آمدم جلو گوشم را جلو آوردم ببینم در این لحظات آخر به فاطمه چه می‌گویند؟ پیامبر به من گفتند که من با فاطمه کار دارم و می‌خواهم صحبت کنم، مسئله خصوصی است؛ لذا من عقب رفتم. دیدم حضرت فاطمه که به شدت بی‌تاب هستند پیامبر در گوش ایشان اول چیزی گفت که گریه ایشان بیشتر شد و بعد دوباره چیزی را گفت یک مرتبه دیدیم که ایشان ساکت شد و لبخند بر لبش آمد و در حالی که اشک در چشمانش بود می‌خندید. که بعد ایشان می‌گوید من بعد از حضرت فاطمه پرسیدم که پیامبر به شما چه گفت؟ ایشان گفت ایشان خصوصی به من گفت اگر می‌خواست بقیه بشنوند خب بلند می‌گفت، ایشان فقط به من گفت. و بعد که پیامبر از دنیا رفتند ایشان به من گفت، گفت که ایشان فرمودند فاطمه جان من دارم به محضر خداوند می‌روم و من به شدت بی‌تاب‌تر شدم و بعد گفتند اولین کسی که بعد از من به سرعت به من ملحق خواهد شد تو هستی، وقتی خبر مرگ من را دادند که من هم به پیامبر ملحق می‌شوم به شدت آن خنده و آن شادی و آن آرامشی که سراغ من آمد برای خبر دوم پیامبر(ص) بود. تمام زندگی حضرت فاطمه(س) غیر عادی است، معنویت ایشان، جهاد سیاسی و اجتماعی‌شان، عبادات و معنویت‌شان، اخلاق اجتماعی‌شان، سبک زندگی‌شان، اقتصاد خانواده‌اش، نوع مادری‌شان، کدام مادر است که حسن و حسین و زینب را تربیت کند؟ یکی از یکی درخشان‌تر در طول تاریخ هستند، مگر هر مادری می‌تواند؟ زهد و ساده‌زیستی‌شان، خدمت‌شان به محرومین، حضورشان در سیاسی‌ترین و خطرناک‌ترین صحنه‌ها در زمان پیامبر(ص) و زمان علی(ع)، حتی در موردی که حضرت علی(ع) جاهایی صلاح نمی‌دانند که درگیر شوند و مجبور هستند به خاطر جنگ داخلی بین مسلمین و سقوط حکومت اسلامی و فروپاشی امت پس از پیامبر(ص) علیرغم اعتراض و درگیری باید همکاری کنند، باید بیعت کنند ولی بیعت انتقادی و مشروط، حتی آن‌جا حضرت فاطمه(س) وظیفه‌شان همچنان فریاد و اعتراض است که نشان بدهند ما داریم می‌گوییم که مسیر درست پیامبر چه مسیری است و چه مسیری نیست؟ آنجا اگر حضرت فاطمه(س) سکوت می‌کرد و هیچ اعتراضی ایشان نمی‌کرد تا ابد ثبت می‌شد که خب همه بودند، اعتراضی نبودند، هیچ قرائت و تصویری دیگری از مسئله حکومت اسلامی پس از پیامبر(ص) نبوده، خب همه واقعاً اجماع کرده‌اند!

آنچه که نقل می‌کنم هیچ یک از هیچ منبع شیعی نیستیم. من نمی‌گویم این را داغ کنیم در بوق کنیم و تحریک کنیم! ولی این که یک عده بگویند اصلاً این اتفاق‌ها نبوده و این‌ها را شیعه ساخته، اصلاً این مسائل در صدر اسلام اتفاق نیفتاده است. من از هر کدام یکی دو حدیث نقل می‌کنم. یکی این که وقتی پیامبر اکرم(ص) در بیماری رحلت هستند و آن لحظات و ساعات آخر می‌دانستند که دارند از عالم می‌روند فرمودند بزرگترین لشکر و سپاهی که می‌توانید آماده کنید آماده کنید برای این که به سمت امپراطوری روم بروید چون رومی‌ها جاسوس در مدینه داشتند که پیامبر مریض است. پیامبر احتمالاً این احتمال را می‌دادند که بعد از رحلت ایشان ارتش روم حمله کند و بیاید، لذا فرمودند بزرگترین سپاه آماده باشد، فرمودند هرکس می‌تواند سلاح بردارد باید برود، جالب است فرمانده آن را هم یک جوان 19- 20 ساله گذاشتند. این هم یک چیز خیلی عجیبی است تمام اصحاب و بزرگان هستند فرمودند هیچ کدام از این‌ها در شهر نمانند فقط علی نزد من بماند، که خود این یک برنامه مشخصی بود. می‌خواستند همه به جنگ امپراطوری روم بروند جنگ بشود یا نشود دیگر پیامبر نباشد و حکومت و ولایت دست علی‌بن‌ابیطالب(ع) باشد. جیش اسامه که می‌گویند این است اسامه یک جوان 19- 20 ساله است که همین را یک عده از بزرگان اعتراض کردند که آقا ما این همه از بزرگان هستیم چرا فرمانده سپاه بزرگترین لشکرکشی را یک جوان می‌گذارد؟ حالا در این هم بحث است که پیامبر اکرم شاید دارند یک پیامی هم می‌دهند که یکسری تابوها و افراد را بشکنند. چند بار این‌ها رفتند اردو زدند، پیامبر گفتند بروید اردو بزنید چرا نمی‌روید؟ بارها پرسیدند که همه رفتند؟ از آن طرف هم خب یک عده‌ای متوجه هستند که پیامبر مریض هستند و ممکن است از دنیا بروند نگران این هستند که بعد از پیامبر چه می‌شود هم هستند، حالا بعضی‌ها با نیت خوب و بعضی‌ها با نیت این که خب بعد از پیامبر قدرت دست کیست؟ چرا پیامبر به همه ما می‌گوید بروید و به علی می‌گوید نرو؟ چرا علی را پیش خودش نگه داشته است؟ این‌قدر مکث کردند و آخرش این سپاه حرکت نکرد و آنجا یک مورد است که پیامبر(ص) بعضی‌ها را نفرین کردند که من هنوز نرفتم این‌ها دارند این‌طوری می‌کنند. بعد پیامبر اکرم(ص) دانستند که این‌ها سر قضیه رهبری حتماً بعد از من درگیری خواهد شد. فرمودند کاغذ و قلمی بیاورید چیزی بنویسم که بعد از من، بین‌تان اختلافی نیفتد. ببینید این روایت از منابع اهل سنت دارم عرض می‌کنم اصلاً مشهور شد به مصیبت روز پنجشنبه، در خود منابع برادران اهل سنت از خود جناب ابن‌عباس به عنوان پنجشنبه سیاه نقل شده است، «رضیت یوم الخمیس» مصیبت آن روز پنجشنبه! چه بود؟ این سه جا در کتاب صحیح بخاری نقل شده و دو بار هم در صحیح مسلم. دست‌کم 5 بار در دو کتاب صحیح روایات اهل سنت ذکر شده است. می‌گوید ابن عباس از صحابه بزرگ پیامبر(ص) تا آخر عمرش هر بار یاد آن روز می‌افتاد اشک می‌ریخت، می‌گفت پنجشنبه، چه پنجشنبه‌ای سیاهی آن پنجشنبه بود کاش آن روز را نمی‌دیدم. «یوم الخمیس و ما یوم الخمیس ثم جعل تسیل دموعه» یعد اشک می‌ریخت «حتی رایت علی خدّیه کانّها نظام اللولو» که این مثل مروارید روی ریش‌هایش می ریخت، ابن عباس هر وقت یاد آن روز می‌افتاد ریش‌هایش از بس گریه می‌کرد خیس می‌شد، صورتش خیس می شد. چه بود؟ می گفت من خودم دیدم که «قال رسول‌الله(ص) صلی‌الله علیه و آله و سلّم». « صلی‌الله علیه و آله و سلّم» معمولاً نمی‌گویند با این که صلواتی که در نمازهای واجب می‌گویند "آل" دارد چون پیامبر(ص) دستور داده هر وقت بر من صلوات می‌فرستید به «آل من» هم باید بگویید، آن‌جا می‌گویند همان‌طور که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات می‌فرستیم صلوات می‌فرستیم بر محمد و آل محمد. این هم یک نکته که باز در منابع اهل سنت تصریح شده است که صلوات بر پیامبر باید با آل باشد، ولی خب از زمان معاویه به بعد، این آل بخصوص حذف می‌شد و این همین‌طور ماند. حالا نقل شده که ابن‌عباس می‌گوید پیامبر گفتند که « ائتونی بالکتف و الدوات او اللوح و الدوات» کَتِف و دوات یعنی روی کتف و استخوان شانه یا روی لوح می‌نوشتند فرمودند خلاصه یک قلم و کاغذ بیاورید «اکتب لکم کتابا لن تظلّوا بعده ابدا» یک چیزی برایتان بنویسم به عنوان آخرین توصیه مکتوب به همه که بعد از آن دیگر خط را گم نکنید، «فقالوا ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یهجر؛ إن رسول لیِهَجُر» پیامبر دارد هذیان می‌گوید، تب‌شان زیاد است حال‌شان خوش نیست! این را ابن‌عباس در صحیح مسلم، جلد 3، صفحه 1259، حدیث 1637 «کتاب الوصیه» نقل می‌کند و منابع دیگر که چندتا را خدمت شما عرض کردم.

و اما راجع به خود حضرت فاطمه(س)؛ من فقط می‌خواهم جواب بعضی از جوسازی‌های جریان وهابی را بگویم و الا اهل سنت می‌دانند این‌ها در منابع اهل سنت هست، البته توجیه می‌کنند توضیح می‌دهند که شرایط خاصی بوده، می‌گویند حالا یک اشتباهی شده، مواردی بوده، مبالغه‌ای شده! اصل آن را انکار نمی‌کنند ما فقط از منابع برادران اهل سنت داریم نقل می‌کنیم. اولاً یک روایت را جناب ذهبی از استاد خودش امام جوینی عرض می‌کند که او را امام محدّث و اوحد اکمل و فخرالاسلام می‌نامند، روای یک چنین کسی است، مؤلف کتاب چنین کسی است می‌گویند «دَیّنُ المصالح» نمونه دین‌داری و انسان صالح (امام جوینی) حالا این که راجع به ایشان و جناب ذهبی چه تعاریفی در منابع اهل سنت آمده مآخذ زیاد است. ممکن است کسی بگوید این روایت که شما یک نمونه از روایت بوده که شما نقل می‌کنید راوی آن خیلی آدم مهمی نیست! چرا، راوی خیلی مهم است. در «تذکره الحفاظ» که راجع به حفّاظ و حافظان قرآن بحث می‌کند بزرگان حافظان قرآن اهل سنت، جلد 4، حدیث 1، که مؤلف جناب شمس‌الدین ذهبی است، جناب شمس‌الدین ذهبی برای قرن 8 است و ایشان راجع به استادش یعنی راوی می‌گوید. می‌گوید «الامام محدث اوحد الاکمل» یک چنین صفاتی در مورد او می‌گوید فخرالاسلام و... امام جوینی اهل خراسان بوده و از محدثین بزرگ اهل سنت است. «کان شدید الاعتناء بروایه» ایشان متخصص روایت بود «و تحصیل الاجزاء» راجع به جزئیات احادیث متخصص است «حَسن القرائت» قرائت او در مورد قرآن و احادیث یکی از بهترین قرائات و معیار است «ملیح الشکل» خوش چهره و با نمک هم بود. جزئیات ایشان را دارد نقل می‌کند «دَیِّناً صالحاً و...» خوش صدا بود، خوش چهره، با هیبت، دیندار، صالح، این کسی که داریم از او نقل می‌کنیم چنین کسی است. ایشان نقل می‌کند که پیامبر اکرم(ص) خودشان قضایای پس از رحلت‌شان که در خانه علی و فاطمه افتاد از قبل پیشگویی کردند و از قبل گفتند که این اتفاقات خواهد افتاد حتی به قضیه حضرت محسن خود پیامبر اشاره کردند. این یک روایت که در منابع اهل سنت است که عرض کردم. خود ذهبی هم آدم مهمی است که از قول استاد امام الحرمین جوینی نقل می‌کند، خود ایشان بین علما و محدثین اهل سنت یک شخصیت بی‌نظیر است و اهل دمشق و سوریه است. ایشان از 17- 18 سالگی شاگرد درس حدیث بوده، یعنی از جوانی مدام حدیث جمع‌اوری می‌کرده و نظرات ایشان در اغلب کتب حدیث برادران اهل سنت معتبر است به عنوان مورخ‌الاسلام، به عنوان امام المحدثین از ایشان یاد می‌کنند. جناب سُبکی می‌گوید ایشان محدث العصر و خاتم الحُفاظ بود، خاتم همه حافظان قرآن بود، محدّث عصر بود، «القائم بأبئائها به صناعه» جزو متخصص‌ترین افراد در مسئله نقل حدیث بوده است، هر حدیثی را نقل نمی‌کرده، و به لحاظ سندی چیزی را که ایشان نقل می‌کند به عنوان یک سند معتبر دانسته می‌شود «امام اهل عصره حفظاً و اتقاناً» در حفظ قرآن و حدیث و در دقت و متقن کردن و دیدن اسناد روایات، امام اهل زمان خودش بود. «و فرد دهر» یگانه روزگارش بود «الذی یضلع اهل عصره» همه علمای دوران ایشان، ایشان را درجه یک می‌دانستند «و یقولون لاینکر الذی احفظنا و اتقانا» و می‌گفتند که ما انکار نمی‌کنیم که شما از همه ما حافظ‌تری، حافظه‌تان بیشتر است و از همه ما بیشتر حدیث حفظ داری و از همه ما محکم‌تر و دقیق‌تر حرف می‌زنی. خب پس ببینید جناب ذهبی که نقل می‌کند که کیست از جناب امام حرمین جوینی که نقل می‌کند او کیست، هر دو جزو بزرگان اهل سنت در عصر خودشان هستند. این در کتاب «طبقات الشافعیه، جلد 3، صفحه 57» است. و موارد دیگر؛ برای این که بشناسید روات این‌ها چه کسانی بودند. حدیث چیست؟ حدیثی که نقل می‌کنند این است که می‌گویند «و إنّی لما رأیتها» پیامبر(ص) فرمودند که من هر وقت فاطمه‌ام را می‌بینم «ذکرت ما یصنعُ بها بعدی» به یاد می‌آورم آنچه را که پس از من با او خواهد شد، رفتاری که پس از من با او خواهد شد «کأنّی بها و قد دخلت ذلّ فی بیتها» گویی دارم می‌بینم که فاطمه و علی که عزیزترین امت هستند وقتی من هستم آن موقع در خانه خودشان عزت‌شان پایمال می‌شود. «وانتهکت حرمتها» حرمت فاطمه من هتک می‌شود و به او بی‌احترامی می‌شود «و غُصب حقها» حقوق او پایمال می‌شود «و منعت ارثها» حتی آن چیزی را که خودم به او ارث دادم به طور خاص گفتم این برای فاطمه است آن هم از او گرفته خواهد شد «و کُسِرَ جنبها» پهلوی او شکسته خواهد شد «و اسقطت جنینها» فرزند او سقط خواهد شد «و هی تُنادی یا محمدا و فلا تجاه» او من را صدا می‌زند و جوابی نمی‌آید، می‌گوید وا محمدا و جوابی نمی‌آید «فتکون اول من تلحقُنی» و آن‌گاه او نخستین کسی خواهد بود که به من ملحق خواهد شد «من اهل بیتی» از خانواده‌ام. خیلی جالب است بعد می‌فرماید «فتقدم إلیّ» با فاصله کوتاهی پیش من می‌آید «محزونتاً مکروبتاً مغمومتاً مقتولتاً» در حالی که به قتل رسیده، شهید شده، در حالی که غمزده و ستمدیده است به من ملحق می‌شود. این حدیث در منابع برادران اهل سنت است یعنی صریحاً قضیه حضرت محسن را پیامبر از قبل گفته‌اند و اتفاقاتی که خواهد افتاد. شهادت حضرت فاطمه را گفتند. ما این‌ها را نمی‌خواهیم با ادبیات شیعه لندنی مطرح کنیم! ولی این که بعضی از وهابی‌ها پیدا می‌شوند یا بعضی‌ها پیدا می‌شوند می‌گویند اصلاً چنین چیزهایی نبوده و سندی ندارد، این در منابع اهل سنت، یک نمونه است.

بعد در منابع اهل سنت از سه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) ذکر شده است یک بار نبوده، سه بار بوده است برای این مسئله بیعت و خلافت، برای این که احساس کردند که حضرت امیر(ع) و بعضی از اصحاب که خانه علی جمع شدند و تحصن کردند ابوذر و سلمان و مقداد و بلال و طلحه و زبیر و... اجماعی بین اصحاب نبوده، آن‌ها چند دسته بودند!  یک عده از بزرگان اصحاب گفتند ما بیعت نمی‌کنیم که بعد از این که حضرت امیر(ع) درگیری‌هایی که شد و اعتراضاتی که کردند بعد که جنگ ادامه پیدا نکند حضرت امیر(ع) به این‌ها فرمودند که بیعت کنید و خودشان هم بیعت کردند منتهی فرمودند این بیعت مشروط است و همکاری انتقادی خواهم داشت تا آخر هم به خلفا مشورت دادند. امیرالمؤمنین(ع) به ابوبکر، به عمربن‌خطاب و عثمان‌بن‌عفان در حکومت اسلامی کمک کردند نه یک بار و نه دو بار، بارها و بارها مشکلات حکومت را حل کردند. هر وقت این‌ها گرفتار بودند و جایی گیر می‌کردند و نمی‌توانستند یک مسئله نظری یا عملی را حل کنند، آیه قرآنی مطرح می‌شد معنی آن را نمی‌دانستند، مسئله قضاوت مطرح می‌شد نمی‌دانستند که چگونه قضاوت کنند سریع دنبال امیرالمؤمنین(ع) می‌فرستادند. خود جناب خلیفه دوم عمربن‌خطاب در منابع اهل سنت است که ایشان گفت «لولا علی هلک عمر» اگر علی و راهنمایی‌های علی نبود کار عمر ساخته بود من نمی‌توانستم اصلاً مشکلات حکومت را حل کنم. خب این‌ها تعابیری است که صریح گفته شده و ما نمی‌توانیم این‌ها را کتمان و انکار کنیم.

نمونه دیگر، سند دوم، جناب ابن‌قتیبه دینوری، که ایشان هم ایرانی است، کتاب «الامامته و سیاست» جلد 1، صفحه 19، ایشان یک بابی دارد که ماجرای بیعت علی چگونه بود؟ «کیف کانت بیعت علی‌بن‌ابیطالب» ایشان آن‌جا این روایت را نقل می‌کند که من همه‌اش را نمی‌خوانم چون باز ماجراهای تلخ و اختلاف پیش می‌آید، یک خشونت‌هایی این‌جا نقل شده، که آن‌ها را نمی‌خواهم نقل کنم. فقط ایشان یک جمله‌ای را نقل می‌کند می‌گوید که وقتی که دنبال علی‌بن‌ابیطالب فرستادند که بیایید با خلیفه پیامبر بیعت کنید حضرت امیر(ع) فرمودند که این خلافت از کجا آمد، پیامبر تازه رفته، به پیامبر نسبت غیر واقعی می‌دهید؟ کجا پیامبر چنین چیزی را گفته‌اند؟ و جالب است بدانید که برادران اهل سنت معتقد نیستند که پیامبر گفتند ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلیفه من هستند، می‌گویند این‌ها دیگر ربطی به پیامبر نداشته! خدا و پیامبر سکوت کردند! حضرت امیر(ع) می‌گوید گفتند، خلافت علی را ما معتقدیم که حکم خدا و نص صریح پیامبر است اما در مورد خلافت خلفا هیچ کس از جمله اهل سنت ادعا ندارند که اینها را خدا یا پیامبر تعیین کردند گفتند خودمان کردیم. وقتی پیغام امیرالمؤمنین(ع) را برای خلیفه می‌برند ایشان گریه‌اش می‌گیرد که علی گفته چرا چنین نسبتی را به پیامبر می‌دهید؟ کدام خلیفه پیامبر؟ نقل شده که ایشان گریه می‌کنند، ابوبکر مدتی گریست، «لقد دَعا ما لیس له» جناب عمربن‌خطاب خلیفه دوم به امیرالمؤمنین می‌گوید رفتید گفتید بیعت کند بیعت نکرده اگر مهلت بدهید جنگ داخلی راه می‌افتد و حکومت متلاشی می‌شود چون همه چشم‌ها به علی است، مسئله را حل کنیم چون اصل حکومت به خطر می‌افتد و درگیری می‌شود. بعد «فقال لقنفذ رُدَ الیه» به قنفذ می‌گوید برگرد به علی قضیه را بگو «فقلت له خلیفه رسول الله یدعوک لتباین» خلیفه پیامبر از شما دعوت می‌کند که بیایید بیعت کنید «فجائه قنفذ و فاَدا مأموریت به» مأموریت را انجام می‌دهد «فرفع علیٌ صوته» علی صدایش را بلند می‌کند «فقال سبحان الله لقد ادعا ما لیس له» چیزی را ادعا کرده که حق او نیست، ولایت برای آن حکومت نیست «فرجعَ قنفذ» قنفذ برگشت «فأبلغ رساله» جواب امیرالمؤمنین را گفت «فبکی ابوبکر طویلا» ابوبکر گریه‌اش گرفت و به مدت طولانی گریه کرد.

حدیث دیگر در «انصاب الاشراف» جناب بلاذری، جلد 1، صفحه 586 است که ایشان هم همین قضیه را با یک تفاوتی نقل می‌کند که من نمی‌خواهم جزئیات آن را بگویم، باز قلب‌ها آتش می‌گیرد و آن چیزی که خود امیرالمؤمنین(ع) بخاطر اسلام تحمل کرد نباید آن‌ها را گفت، ولی باید اصل قضیه محفوظ باشد.

نمونه دیگر، حتی «آلوسی» این روایت را نقل کرده، سند آن را قبول کرده و روایت را هم نقل کرده است. مفسّر قرآن است «روح المعانی فی تفسیر قرآن العظیم و سبع مثانی» تفسیر آلوسی که خیلی مشهور است، جلد 3، صفحه 124. ایشان می‌گوید حدیث درست است و حدیث این است و آخر حدیث را این‌طوری نقل می‌کند که علی جواب داد «ما اسرع ما کذبتم علی رسول‌الله(ص)» چقدر زود به پیامبر(ص) دروغ بستید هنوز کفن او خشک نشده «ورتدتم» برگشتید «والله مستخلف رسول‌الله(ص) غیری» به خدا سوگند پیامبر به جز من، برای نصب رهبری پس از خودش هیچ حرفی نزده است. این را هم آلوسی با گرایشات وهابی دارد نقل می‌کند.

از یک وجوه دیگر به خانه فاطمه زهرا(س) در منابع دیگر اهل سنت نقل شده که این را هم باز آلوسی نقل کرده، منتهی یک توضیحی بعد از آن داده که قضیه را توجیه کند از کتاب «ابان بن عیاش» نقل می‌کند، سند آن را رد نمی‌کند و باز من این روایت را کامل نمی‌خوانم روایت تلخی است، منتهی این تعبیر را آخرش دارد که می‌گوید علی‌بن‌ابیطالب گفتند که «کذبتم والله لاتقدر علی ذلک» به خدا سوگند نمی‌توانید چنین کاری را بکنید. نقل می‌کند که آمدند در خانه را آتش زد – این را آلوسی دارد ذکر می‌کند و می‌گوید این حدیث معتبر است – در خانه را آتش زدند آمدند داخل، فاطمه گفت یا ابتاه! یا رسول‌الله! با تازیانه به بازوی فاطمه زدند با غلاف شمشیر به پهلوی فاطمه زدند، ناگهان علی خود را رساند و او را به شدت بر زمین کوفت. آخه بعضی‌ها می‌گویند اگر این اتفاق افتاده غیرت علی کجا بوده؟ وهابی‌ها می‌گویند غیرت علی کجا بوده اگر می‌دیده که زنش را می‌زنند اگر شما راست می‌گویید این وقایع بوده، چطور نگاه کرده؟ خب طبق این منابع نگاه نکرده، می‌گوید که بلند شد «فاخذ علی بتلابیبه و حظه» یقه او را گرفت از زمین جدا کرد «و فجع عنه و رغبته» محکم او را به زمین کوبید، با مشت بر بینی و بر گردن او کوبید که صورت او پر از خون شد و به او گفت «فکذبتم والله» چون او گفت یا باید بیایی بیعت کنی یا چه می‌کنم، حضرت امیر گفت به خدا سوگند هیچ کس چنین کاری را نمی‌تواند بکند و چنین جرأتی ندارد «و انت اضعف من ذلک» تو کوچکتر از این هستی که بخواهی با زور و خشونت این کار را بکنی. من با زور این کار را نمی‌کنم اما برای مصلحت امت و وصیتی که پیامبر به من کرد این کار را می‌کنم، اما با زور و گردن کلفتی نیست.

نمونه دیگر، از کتاب «ملل و نحل» جناب شهرستانی است که در قرن 56 هجری است، از علمای بزرگ اهل سنت است و کتاب «ملل و نحل» از کتب مهم معیار در عقاید است. نقل می‌کند از جناب نزّام که در روز بیعت به بدن مبارک حضرت فاطمه(س) لگد کوبید و همان‌جا ایشان افتاد و همه متوجه شدیم که فرزند ایشان محسن از دنیا رفت و ایشان از همان جا بیمار شد.

چون بعضی‌ها آمدند که بعضی از این اشخاص را زیر سؤال ببرند. مثلاً گفتند نزّام که ما او را اصلاً قبول نداریم، در حالی که نزّام را وهابی‌ها قبول ندارند و الا در تاریخ اهل سنت جزو بزرگان اهل سنت همیشه بوده است. بعد جناب «مسعودی» که شافعی است و «تقی‌الدین سُبکی» کتاب «الطبقات شافعیه» را دارد در مورد علمای اسناد رجال محدث اهل سنت بحث می‌کند اسم ایشان را جزو این علما آورده است. جناب مسعودی شافعی کتابی به نام «اثبات الوصیه» دارد ایشان هم صریحاً به این قضیه حضرت محسن و در و دیوار اشاره می‌کند.

جناب ابن ابی‌شیبه، در قرن 2 و 3 هجری، ایشان شاگرد ابوحنیفه از بزرگان اهل سنت است و ایشان استاد بخاری است، یعنی جناب بخاری صاحب کتاب «صحیح بخاری» هم شاگرد ایشان است و ایشان هم عیناً این حدیث را نقل می‌کند که من باز وارد جزئیات آن نمی‌شوم که می‌گوید وقتی بیعت شد علی و زبیر در خانه فاطمه مشغول گفتگو و مشاوره بودند آمدند و چه شد و چه شد، که من جزئیات آن را معذورم و ذکر نمی‌کنم ولی این حدیث از منابع اصلی اهل سنت است «الکتاب المصنف فی الاحادیث و الآثار» جلد 7، صفحه 432، حدیث 371045؛ و در کتاب «مغازی، باب ما جاء فی خلافه فی ابی‌بکر و سیرته فی رد» گزارش دوران خلافت جناب ابوبکر؛ ابن‌ابی‌شیبه کوفی، متوفای 235 هجری، همین‌طور «جامع‌الاحادیث» که جامع صغیر و زوائد آن، و جامع کبیر برای جناب «سیوطی» است؛ «کنزالعمال فی سنن الاقوال و الاحوال» برای جناب علاءالدین ابن حسام‌الدین هندی، برای قرن 10 هجری است. «انصاب الاشراف» جناب بلاذری است، جلد 1، صفحه 586، و آن‌جا نقل می‌کند که حضرت فاطمه(س) با یکی از این آقایان بحث می‌کند و اشاره می‌کند که «محرّقاً علیه بابی» در را داری آتش می‌زنی؟ خانه‌ای که پیامبر می‌بوسید؟ ایشان گفت «نعم، ذلک اقواف فی جائک ابوک» بله متأسفانه برای حفظ دین پدرت مجبور هستیم! برای این که اسلام حفظ شود ما چاره‌ای نداریم با این مقاومتی که شما دارید می‌کنید باعث اختلاف دائمی و جنگ دائمی بین امت می‌شود و حکومت سقوط می‌کند، ما برای حفظ دین پدرت مجبوریم با شماها برخورد کنیم!

سند دیگر در «تاریخ طبری» است که طلحه و زبیر و مهاجرین در خانه علی و فاطمه تحصن کرده بودند و خبر رسید که بیرون بیایید و الا خانه را به آتش می‌کشانیم. این خانه با همه سوابق خوبش، این خانه باعث تفرقه مسلمین می‌شود و اگر بیعت نکنید انشعاب و اختلاف ایجاد می‌شود و اصلاً اسلام از بین می‌رود! ما امروز به خاطر حفظ اسلام هم که شده ولو این خانه را آتش هم بزنیم می‌زنیم! با همه احترامی که برای شما قائل هستیم! مسئله مهم‌تر است.!

سند دیگر، «الامامته و سیاست» جلد 1، صفحه 19، «باب کیف کانت بیعت علی‌بن‌ابیطالب کرّم‌الله وجهه» که جناب علی چگونه بیعت کرد. «تاریخ طبری» جلد 2، صفحه 233» و...

و یک هجوم دیگر هم نقل شده به عنوان هجوم سوم، درگیری سوم در خانه امیرالمؤمنین(ع) و حضرت فاطمه(س)، باز در منابع برادران اهل سنت که آن هم بحث مجروح شدن حضرت فاطمه(س) است و کاری که قنفذ انجام داد و مسائلی از این قبیل، و مسائل شهادت جناب محسن. باز در منابع برادران اهل سنت که من فقط به چندتای آن اشاره می‌کنم. یکی جناب «ابن عبد ربّه» اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری، کتاب «العقد الفرید» کتاب مشهوری در فقه برادران اهل سنت است اسم اشخاصی را که بیعت نکردند می‌آورد که می‌گوید خیلی از اصحاب بودند، می‌گوید اجماعی نبود خیلی از اصحاب مخالف بودند و بیعت نکردند رفتند خانه علی تحصن کردند. عباس عموی پدر بود، ابن‌عباس بله، طلحه و زبیر بودند، سعدبن‌عباده بود و... بعد عباس و زبیر آمدند در خانه فاطمه، بعد آن مسائل را نقل می‌کند و گفتگوی حضرت فاطمه(س) با ایشان را که شما آمدید در خانه من دارید سروصدا و درگیری ایجاد می‌کنید؟ جواب دادند که بله، برای حفظ اسلام و مصلحت امت! چرا شما مخالف‌خوانی می‌کنید و چرا می‌خواهید اختلاف ایجاد کنید؟

در «تاریخ ابوالفداء» باز این قضیه نقل می‌شود، جلد 1، صفحه 156، چاپ مصر است که باز همین نقل می‌شود.

بلاذری در «انصاب الاشراف» از قول ابن‌عباس گفتگو را نقل می‌کند که ابوبکر و عمر را فرستاد دنبال علی، که مخالفت و مقاومت و درگیری باعث می‌شود مسلمان‌ها به جان هم بیفتند و مسئله از نظر ما تمام شده است. شما هم سوابق‌تان، شخصیت و حرمت‌تان، همه‌اش محفوظ است حالا به هر دلیل مسئله، فیصله پیدا کرده، مقاومت و لجبازی و درگیری باعث می‌شود که اسلام در خطر بیفتد که بعد جناب بلاذری در «انصاب الاشراف» که اهل سنت است از ابن عباس نقل می‌کند که ابن عباس به جناب عمر گفت که شما به فکر خودتان هم یک مقدار هستید، شیر شتر خلافت باید دوشیده شود! یک چنین تعبیری را هم ابن‌عباس در منابع اهل سنت از قول امیرالمؤمنین(ع) نقل می‌کند.

و جناب ذهبی، باز قضیه شهادت حضرت محسن و بیماری حضرت زهرا(س) را نقل می‌کند که از این جا به بعد شروع می‌شود هم به لحاظ روحی و هم به لحاظ جسمی.

«انصاب الاشراف» جلد 1، صفحه 253 «باب امر سقیفه». «میزان الاعتدال» صفحه 551، که می‌گوید «رفث فاطمه» فاطمه(س) را با خشونت مجروح کرد «حتی اسقطت محسن» تا این اتفاق افتاد.

بنده خواستم این‌ها را عرض کنم، بنده همان کسی هستم که با دهه محسنیه گرفتن‌ها مخالف بودم و گفتند فلانی گفته حضرت محسن نبوده و... روشن بشود که حرف من چیست؟ مسئله اتفاقات پس از پیامبر(ص) در خانه علی(ع) و فاطمه(س) و مسئله شهادت حضرت محسن، اینها در منابع اهل سنت، این همه حدیث آمده که من چندتایش را برای شما ذکر کردم ولی بحث ما این است که، یک وقت کسی می‌خواهد بگوید که این اتفاقات اصلاً نبوده، اینها را جعل تاریخ کردید و شیعه ساخته، ما این سندها را نقل می‌کنیم. یک وقت یک عده از این طرف می‌گویند اینها چون بوده، وحدت شیعه و سنی چیست؟ ما یک وظیفه داریم و آن این که الآن راه بیفتیم فحش و توهین بدهیم! امروز وظیفه ما فحاشی و لعن علنی آن‌هاست و الا به حق حضرت فاطمه(س) ستم کردیم! مثل این که یکی از شخص همین‌ها به من گفت که خواب امام خمینی را دیدند که در عالم برزخ در عذاب است، گفتم چطور؟ چون گفته با قاتلین فاطمه وحدت کنید! جواب این‌ها. اولاً اهل سنت قاتلین حضرت زهرا هستند؟ اغلب اهل سنت انسان‌های بسیار متدین، شریف، احترام به قرآن، به رسول خدا، به علی و فاطمه، به حسن و حسین، اسم این‌ها را می‌آوریم گریه می‌کنند، من خیلی‌هایشان را دیدم، این‌ها اطلاع از مسائل، آنطوری که در منابع شیعه هست ندارند، اغلب اهل سنت محترم هستند شما چندتا وهابی و تکفیری را نگاه نکنید. بحث ما این است که این مسائل بوده، این‌ها ساخت شیعه و اختراع ما نیست، این‌ها مکرر در منابع اهل سنت است. اما تحریک عوام، بگوییم بیایید برایتان حدیث بگوییم که فلانی... بعد بیاییم فحش ناموسی به کی و کی بدهیم! این‌ها همان کاری است که حضرت امیر(ع) بخاطر اتفاق نیفتادن آن با وجود همه این مسائل، بیعت می‌کند ولی در عین حال منتقد و معترض است و هیچ اقدامی برای براندازی حکومت نمی‌کند. عمربن‌خطاب با همین شخص است که وقتی می‌خواهد با امپراطوری ساسانی خودش به خط مقدم برود علی‌بن‌ابیطالب می‌گوید شما نرو. شما به خط مقدم بروید ممکن است تیراندازی کنند شما کشته شوید و بعد بگویند رهبر جهان اسلام کشته شد! شما در منطقه خطرناک نرو! حضرت امیر(ع) به همین عمربن‌خطاب می‌گوید. عمر در جنگ با ساسانی می‌آید با حضرت امیر(ع) مشورت می‌کند و حضرت امیر می‌گویند شما خودت توی خط مقدم نرو. لازم نیست شما خودت به جبهه بروی. سر قضیه قدس و فلسطین که از بیت‌المقدس پیغام می‌آید که ما حاضریم شهر را بدون جنگ تسلیم کنیم ما نمی‌خواهیم زیر شاخ امپراطوری روم باشیم ما با شما هستیم چون شنیدیم شما مسلمانان عادل و اخلاقی هستید، خشن نیستید، به شرطی که خلیفه خودش بیاید. ما کلید شهر را به خود خلیفه می‌دهیم. باز عمربن‌خطاب می‌آید با حضرت امیر(ع) مشورت می‌کند، حضرت امیر(ع) می‌گوید شما برو، هم بیت‌المقدس خیلی مهم است و هم به سمت امپراطوری روم و پیشروی اسلام به غرب است و هم بدون جنگ می‌خواهد تسلیم شود. خب همین امیرالمؤمنین که این حرف‌ها را به ابوبکر و عمر می‌گوید، هم ایشان مشورت می‌دهد که این‌ها در خطر نباشند، سقوط نکنند، هر وقت در مشکلات حکومتی گیر می‌کنند سریع می‌آیند و حضرت امیر(ع) خودش را می‌رساند و می‌گوید این‌طوری انجام بده، قضاوت این‌طوری است، این کار را بکن، این کار را آنجا بکن. یک مشاور درجه یک است. با همین جناب عثمان که در نهج‌البلاغه آن تعابیر تند را بکار بردند - که من نمی‌توانم بکار ببرم - ولی با همان شخص وقتی که شورش می‌شود و سوء استفاده‌های بیت‌المال اتفاق می‌افتد، بخور بخورهای حکومتی به اسم حکومت اسلامی و خلافت اسلامی می‌شود، شورش می‌شود، با وجود همین، حضرت امیر(ع) حسن و حسین را می‌فرستند که مواظب باشید خلیفه کشته نشود. ببینید این حرف‌ها را بیش از من و شما حضرت امیر(ع) می‌داند، خودش بوده، چه کسی بیشتر از من و شما فاطمه را دوست دارد و می‌شناسد؟ که چرا بعداً با خلیفه اول و دوم و سوم این‌طوری عمل می‌کند ضمن این که منتقد است ولی کاملاً کمک‌شان می‌کند. ولی با معاویه و اموی‌ها حاضر نیست یک لحظه هم کمک کند. حضرت امیر(ع) می‌گوید خیلی فکر کردم که معاویه را نگه دارم یا کنار بگذارم؟ دیدم اگر او را در حکومت اسلامی بگذارم این خدمت به کفر است اگر با او نجنگیم؟ معلوم می‌شود در نگاه علی‌بن‌ابیطالب(ع) ابوبکر و عمر و عثمان، با همه انتقاداتی که حضرت امیر(ع) به این‌ها دارد این‌ها با بنی‌امیه و معاویه فرق می‌کنند. آن‌ها را حضرت امیر(ع) کلاً از بیخ ضد اسلام می‌داند اما حکومت ابوبکر و عمر را امیرالمؤمنین(ع) اگر ذاتاً از بیخ فاسد و حرام می‌دانست همان موقع هم سازش و بیعت نمی‌کرد، یا اگر کرده بود در آن 25 سال یک اقدامی برای براندازی می‌کرد. بارها این فرصت و امکان را داشت. پس حضرت امیر(ع) حکومت این‌ها را صددرصد غیر اسلامی و باطل و مضرّ به اسلام نمی‌دانست حضرت امیر(ع) معتقد بودند این‌ها با این که مشروع و حق این‌ها نیست اما این حکومت‌ها آنقدر فاسد و باطل نیست که نشود با آن‌ها بیعت و همکاری کرد ضمن انتقادهایی که داشت. دقت کردید؟ این بحث است. ضمن این که فرض کنید که بودند، گفتن الآن آن ها چه آثاری در امت اسلامی دارد؟ به نفع آمریکایی‌ها، صهیونیست‌ها، انگلیسی‌ها، به نفع حکومت‌های فاسد منطقه تمام می‌شود یا به نفع امت است؟ امروز این بحث‌ها مفید نیست، مضرّ است. امیرالمؤمنین(ع) خودشان هم می‌گفتند نکنید. به امام صادق(ع) گفتند آقا یکی از شیعیان خالص شما رفته جلوی مسجدالنبی، جلوی مزار پیامبر(ص) دارد راست راست اولی و دومی و سومی را فحش می‌دهد! امام صادق(ع) فرمودند خدا لعنتش کند، کاری می‌کند که به این بهانه شروع کنند.

خیلی جالب است، یک وقتی حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس، یک کسی از این‌ها می‌رود از امام صادق(ع) می‌پرسد که شما ابوبکر و عثمان را قبول دارید یا خیر؟ امام(ع) می‌فرمایند که ابوبکر و عمر و عثمان به تو چه؟!‍ بحث ما با آن‌ها یک بحث است، شما که از بیخ هیچ کس را قبول ندارید به تو چه که ما این‌ها را قبول داریم یا نداریم؟ این خیلی مهم است.

یک نمونه دیگر، بعد از همین سقیفه، ابوسفیان آمده با علی(ع) بیعت کند، علی را کنار کشیده می‌گوید آقا من که تو را می‌شناسم این ابوبکر و عمر را هم می‌شناسم، تو اولاً به لحاظ تیره قبیله ما با شما هستیم، ما قبیله‌هایمان به هم نزدیک‌تر است. دوماً تو کجا؟ این‌ها کجا؟ درست است که این‌ها دارند بیعت می‌گیرند و تند تند جلو می‌روند، ابوسفیان به علی می‌گوید من با شخص شما بیعت می‌کنم و نیروها و نفوذی که داریم من به شما قول می‌دهم حکومت را از ابوبکر بگیرم و به شما تحویل بدهم. این در منابع شیعه و سنی هست. علی(ع) به ابوسفیان چه گفته باشد خوب است؟ حضرت علی(ع) فرمودند ابوبکر و عمر به تو چه مربوط است؟ تو که با اصل اسلام مخالفی؟ تو با اصل اسلام و توحید مخالف هستی، تو همین الآن هم ایمان نیاوردی، من که می‌دانم چه فتنه‌ای در سر توست، شیطنت تو چیست و می‌خواهی چکار کنی؟ تو یک هدف داری ما و مسلمان‌ها را به جان هم بیندازی. من یک حسابی با ابوبکر و عمر دارم که آن هم سرجایش خودش هست خودم هم می‌دانم چه کنم؟ تو خیلی با ما صمیمی نشو! تو نگران خلافت علی و وصیت پیامبر نیستی! تو از خدا می‌خواهی ما با هم وارد جنگ شویم.

و آخرین حدیثی که عرض می‌کنم، باز از منابع برادران اهل سنت، دقیقاً این قضایای سقط رحم، شکستن پهلو، در منابع مختلف با عین عبارات هست. پیشگویی پیامبر، روایات پیامبر.

جناب سَفطی نقل می‌کند در «میزان الاعتدال» صفحه 550 هست، در «لسان المیزان» نقل شده است. در «الوافی بالوفیات» جلد 5، ص 347 نقل شده است.

ابوعبید در قرن 2 و 3 هجری، نقل می‌کند. ایشان می‌گوید عبدالرحمن ابن عوف در کتاب «الاموال» نقل می‌کند، می‌گوید جناب عبدالرحمن عوف می‌گوید جناب ابوبکر مریض بود در حال رحلت بود که به عیادت او آمدم، احوالپرسی که کردیم بعد جناب ابوبکر به من گفت – این‌ها روایات شیعه نیست دوباره یادآوری می‌کنم – این حدیث در «الاموال» صفحه 144، از جناب ابوعبید قاسم بن سلام، در آغاز قرن 3 هجری، «المعجم الکبیر» جلد 1، صفحه 62، از جناب طبرانی، در قرن 4 هجری؛ در «تاریخ طبری» جلد 2، صفحه 353 در آغاز قرن 4 هجری و پایان قرن 3 هجری نقل شده است همه اهل سنت و بزرگان اهل سنت هستند. می‌گوید جناب ابوبکر در بستر بیماری بستر فوت بود به عیادت او رفتم، احوالپرسی که کردیم دیدم ابوبکر خیلی ناراحت است و اشک در چشمانش هست، گفت سه کار در عمرم انجام دادم که کاش نکرده بودم. پرسیدم چیست؟ جناب عبدالرحمن عوف می‌گوید من نمی‌خواهم و نمی‌توانم عین جمله‌های او را بگویم، فقط اجمالاً ایشان گفت ای کاش حرمت فاطمه و خانه او را رعایت کرده بودم و آن اتفاقات نمی‌افتاد. اگر دوباره به آن وضعیت برمی‌گشتم هرگز نمی‌گذاشتم آن کار بشود! یعنی چه؟ یعنی آن کار شده است. در «تاریخ شهر دمشق» جلد 30، صفحه 418 ، قرن 6 هجری. در «تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام» جلد 3، صفحه 118، از جناب ذهبی. «مجمع الزوائد و منبع الفوائد» از جناب علی‌بن‌ابوبکر هیثمی، آغاز قرن 8 و 9؛ «الامامته و السیاسه» جلد 1، صفحه 21، ابن قتیبه دینوری؛ «العقد الفرید» جلد 4، صفحه 254، جناب احمد آندلسی، در قرن 4 هجری. «مروج الذهب» ابوالحسن مسعودی، قرن 4 هجری. «سمت النجوم الاوالیف الأنباء اوائل و التوالی» جلد 2، صفحه 465، از جناب شافعی عاصمی مکی؛ و...

من خواستم این‌جا به همین مناسبت، هر وقت اسم فاطمه(س) می‌آید صحبت از شهادت می‌شود، خواستم در برابر دو دیدگاه غلط، یکی به نام شیعه که می‌گوید چون آن اتفاق افتاد الآن دشمن ما اهل سنت هستند و الآن باید توی خیابان‌ها راه بیفتیم و به مقدسات این‌ها توهین کنیم، و از این طرف جریان وهابی که می‌گوید اصلاً این‌ها نبوده! چه کسی گفته جریان فاطمه، قضیه بیعت و قضیه ... اصلاً این‌ها نبوده، این‌ها را شیعه ساخته است. به این‌ها جواب بدهیم که در منابع اهل سنت این‌ها هست، به آن‌ها جواب بدهیم که این روش برخورد و نتیجه‌گیری و این تفسیر و این سوء استفاده از مسئله، به ضرر اسلام، امروز به ضرر شیعه است و شیوه مواجهه با آن قضایا باید شیوه خود حضرت امیر(ع) باشد. مظلوم اول و آخر علی(ع) است و ببینید ایشان چگونه برخورد کرده است. استدلال صریح هم دارد گفت ترسیدم مسلمین خون هم را بریزند و به اسم علی و ابوبکر و عمر و عثمان جنگ داخلی راه بیفتد؛ و دوم این که ترسیدم مسلمان‌ها مرتد بشوند، از اسلام بیزار بشوند که ای بابا چه اسلامی است! و سوم این که؛ ترسیدم جنبش حمله کفّار به اصل اسلام و مسلمین تقویت بشود.

حالا من از شما سؤال می‌کنم این سه‌تا استدلال امیرالمؤمنین(ع)، این سه‌تا خطر، الآن هم هست یا نیست؟ کسی هست که بگوید الآن دیگر این سه‌تا خطر نیست؟! هست بیشتر هم شده، آن موقع فقط در مدینه بود الآن در کل جهان اسلام است. با این همه دشمنان گرگ صفتی که دشمن اصل اسلام و انسانیت و کل مسلمین هستند و می‌خواهند قرآن از بین برود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha