شبکه یک - 28 آذر 1399

پرستاران "تاریخ درد" ( زینب ع، مادر" انقلاب درزنجیر"،"عقل بنی هاشم")

ادای احترام به پرستاری در کوران "کرونا"_ نشست " نقش ایران اسلامی در تاریخ پرستاری وپزشکی"_ میلاد زینب ع و روزپرستار _۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

محضر برادران و خواهران عزیز عرض سلام دارم. میلاد مبارک حضرت زینب(س)، آموزگار بزرگ فداکاری و پرستاری را تبریک عرض می‌کنم. حال آن که خود پرستار اسیر است و در اسارت اسیری پرستار اسرای دیگر زیر شلاق و اهانت و خون و خطر انصافاً یک حرکت تاریخی و فراتاریخی است و آموزگاری برای همه‌ی بشر است. معمولاً در این ایام حرف‌هایی گفته می‌شود که شما خوشحال بشوید. یعنی مثلاً برای روز پرستار، پرستارها خوشحال بشوند، روز کارگر برای کارگرها و روز معلم برای معلم‌ها این حرف‌ها را می‌زنند و چون هر سال تکرار می‌شود حالت کلیشه پیدا می‌کند و ممکن است بعضی‌ها فکر کنند که این‌ها یک مقدار تعارف است. ولی واقعیت امر این است که اگر همین حدیثی که این‌جا نوشته‌اند، همین یکی درست باشد، اگر ابراهیمی وجود داشته و اگر یک شبانه‌روز خدمت به یک انسان که رنج می‌برد و درد می‌کشد، هزینه‌ی این باشد که در کنار ابراهیم که پدر همه‌ی انبیا و پدر ایمان بود آدم محشور بشود و اگر این سخنی که به ما گفته‌اند راست باشد که به سرعت برق از پل صراط عبور می‌کنید و اگر اهمیت عبور از پل صراط را بفهمیم که اغلب بشریت در آن‌جا می‌مانند و اغلب بشریت گرفتار هستند. اگر این حرف‌ها درست باشد و خدا و آخرتی در کار باشد این تنها بشارت واقعی و بهجت‌آفرینی است که می‌شود به شما داد و الا این درست است که طبق این جمله‌ی کلیشه‌ای مسئولین باید رسیدگی کنند. بگوییم مسئولین رسیدگی کنید و آن‌ها بگویند چشم. حق و حقوق مالی و مشکلات حرفه‌ای جامعه‌ی پرستاری ما به طور خاص حتماً باید مورد توجه باشد و رسیدگی بشود. اگر خود پرستار یک حداقلی از تأمین خاطر و تأمین زندگی و تأمین به خصوص کرامت و منزلت و حرمت نداشته باشد چطور می‌خواهد انسان‌های دیگر که گرفتار و بیمار هستند را تیمار کند و به آن‌ها آرامش بدهد و به آن‌ها کمک کند. این سخن کاملاً درست است و وظیفه‌ی نهادهای رسمی هست که به این مسئله بپردازند. اما یک چیزی به شما بگویم. تنها چیزی که واقعاً می‌توانید دل خود را به آن خوش کنید و به شما آرامش و انگیزه بدهد این اندیشه است. این عالم زود تمام می‌شود. برای من که فکر می‌کنم اکثر آن تمام شده و برای شما هم احتمالاً نصف آن تمام شده است. به قول مشهدی‌ها نصفه‌ی بیشتر تمام شده و معلوم نیست چقدر دیگر هستیم. این تشکرها و تجلیل‌ها و جایزه و هدیه و بادبادک‌ها همه می‌ترکد و فردا بادش خالی می‌شود و هیچ نمی‌ماند. یاد مردم هم نمی‌ماند. این که ما خدماتی کردیم، یک عده‌ای دیده‌اند و یادشان می‌ماند درست نیست. یادشان نمی‌ماند. یادشان هم بماند به دردی نمی‌خورد. چون خودشان هم از این عالم می‌روند. هیچ کس این‌جا نیست و نمی‌ماند. این‌جا همه از یک درب می‌آیند و از یک درب می‌روند. فقط این که چگونه می‌آیند و چگونه می‌روند مهم است. انبیا آمدند تا همین را به ما بگویند. درست است که باید رسیدگی بشود و تا حدودی هم شده و بیشتر هم باید بشود. مخصوصاً تبعیض‌ها در حقوق و مزایا در بیمارستان‌ها و نهاد بهداشت و پزشکی باید حتماً برطرف بشود. شکاف‌های طبقاتی در جامعه‌ی پزشکی و پرستاری ما نباید باشد. البته هر کسی به اندازه‌ی حق خودش باید داشته باشد. نمی‌گوییم همه مساوی باشند. اما نباید شکاف طبقاتی باشد. ولی در عین حال به دو نکته توجه بکنیم. یکی این که این حضرت زینب(س) که از او به عنوان الگوی پرستاری یاد می‌شود و چه انتخاب خوبی و چه روز عجیب خوبی هم انتخاب شده، ایشان در بدترین شرایط شخصی از دیگران پرستاری می‌کرده است. یعنی در یک وضع ایده‌آلی نبوده که بگوید به من رسیده‌اند و حالا که به من رسیده‌اند و من در یک موقعیت مناسب هستم حالا به بقیه رسیدگی می‌کنم. در کاروان اسرا سخت‌ترین وضعیت را خود ایشان داشته است. به حدی که گاهی نمی‌توانسته بایستد و نماز شب بخواند و می‌نشسته است. زیر رگبار شلاق و شکنجه و سرهای بریده و بچه‌های آتش گرفته و آن داغ‌ها و آن غم‌ها و آن تهدیدها و آن توهین‌ها و گرسنگی‌ها و تشنگی‌ها، در آن مسیر با پای پیاده، اسارت، توهین که هر کدام از این‌ها کافی است یک حرکتی را کمرشکن کند. هر کدام از این مصیبت‌ها یک ملت و یک جامعه را زمین‌گیر می‌کند. ایشان در این وضعیت خودش را فراموش می‌کند و مدام به فکر این و آن و دنبال این و آن است. دوم این که دو دستگاه حساب است. این دستگاه حسابی که برای این‌جا هست و کارتخوان دارد معمولاً خیلی وقت‌ها در طول تاریخ و در جهان عدالت در آن رعایت نشده است. این‌طور نیست که هر کسی در این عالم به حق خود برسد. اصلاً یکی از استدلال‌هایی که برای قیامت و معاد آورده می‌شود این است که به مقوله‌ی عدالت و عدل الهی ارجاع داده می‌شود. یعنی اگر ثابت شد که خدایی هست و اگر روشن شد که محال است خدا ظالم باشد و اگر خدا هست باید عادل باشد، آن وقت ضرورت وجود خدای عادل چطور به مسئله‌ی معاد نتیجه می‌گیرند؟ یکی از استدلال‌ها همین است که در این عالم خیلی وقت‌ها حق به حق‌دار نمی‌رسد. چه بسا کسانی که تمام عمر فداکاری می‌کنند و اصلاً کسی نمی‌فهمد و نمی‌بیند. اگر هم ببیند یادش می‌رود. خود آدم هم یادش می‌رود و چه بسا کسانی که منشأ یک عالم مظلمه‌ها و ستم‌ها در حق دیگران هستند. چقدر حق‌الناس و حق‌الله ضایع می‌کنند. حق‌الناس هم فقط پول و مال نیست. همه‌ی نهادهای عمومی و عرصه‌ی عمومی عرصه‌ی حق‌الناس است. بیمارستان معرکه‌ی حق‌الناس است. ادارات دولتی معرکه‌ی حق‌الناس است. خیابان، عرصه‌ی هنر و سینما، مجلس، دولت، دادگستری، همه‌ی نهادهای اجتماعی معرکه‌ی حق‌الناس است. منتها حق‌الناس هر جایی بر حسب خودش است. حق‌الناس بیمارستان از اتاق جراحی و بی‌هوشی تا داروسازی و داروخانه و فیزیوتراپی و آزمایشگاه و عکس و اتاق و نظافت هست. همه‌ی این‌ها به حق‌الناس مربوط است. اگر خدای عادل و عالمی این آدم و این عالم را ساخته و عدالت در این عالم به طور کامل هرگز محقق نشده و بسا ظالمانی که به آن‌چه حقوق آن‌ها نبوده، رسیدند و می‌رسند و عاملانی که به حقوق خود نمی‌رسند و حتی از آن‌ها به درستی تشکر هم نمی‌شود و اصلاً کسی نمی‌فهمد. بنابراین چطور می‌شود خدای عادل توجیه‌گر و خالق زمینه‌ای از ظلم و ستم باشد. این عدالت که به طور کامل در این عالم محقق نمی‌شود و باید محقق بشود به ضرورت آخرت می‌انجامد. از جمله یکی از استدلال‌ها همین است. به نکته‌ای که می‌خواستم عرض کنم دقت کردید؟ می‌خواستم بگویم به ریشه‌ی کلامی، فلسفی، عقلی و الهیاتی قضیه توجه کنیم. و بعد تعابیری مثل این روایت که من نمونه‌های زیادی از آن آورده‌ام ولی فرصت نیست بخوانم. چون یک مورد هم کافی است. جدی گرفتن این مطالب که 24 ساعت چه 24 ساعتی است که یک مرتبه یک انسان عادی را به مرتبه‌ی خلیل‌اللهی و به سطح ابراهیمی می‌رساند و نزدیک می‌کند. اگر یک همچین نگاهی به کار خود داشته باشیم می‌بینیم که آرامش پیدا می‌کنیم. حتی اگر به عنوان پرستار مشکلات داری. حالا من این‌جا را نمی‌گویم، بلکه در کل نهادهای بیمارستانی کشور را می‌گویم. حتی اگر احساس کنی ما یک پرستار فداکار وقت‌شناس و قدرشناس و مهربان و باگذشتی باشیم یا این که یک پرستار بی‌نظم و بی‌مسئولیت باشیم در هر صورت حقوق خود را می‌گیریم و بنابراین چه ضرورتی دارد که من خودم را بیشتر به زحمت بیندازم و به جای دیگران غصه بخورم. آن وقت این دیدگاه پیش نمی‌آید. یعنی آن لحظه‌ای که به یک بیمار می‌رسی، زیر او را تمیز می‌کنی، درد او را تسکین می‌دهی، برای بیمار کار نمی‌کنی بلکه برای خودت کار می‌کنی. به ازای هر ثانیه پاداش عظیمی را می‌گیری. چون قرار شد 24 ساعته به ابراهیم برسی. پس ثانیه‌ها هم مهم است و ادامه‌ی آن و خراب نکردن آن با اعمال دیگر هم مهم است. چون بعضی‌ها می‌گویند یک روایتی داریم که آدم احساس می‌کند یک مقدار مبالغه است و نکند که سرکاری باشد و می‌خواهند به ما انگیزه بدهند و بگویند اگر فلان کار را بکنی به بهشت می‌روی؟ کارش هم خیلی کار سختی نیست. حالا اگر این که ما 24 ساعت به یک مریض رسیدگی کنیم و به بهشت برویم، مگر بهشتی شدن این‌قدر آسان است؟ جواب این است که یک کارهای دیگری بعد از آن می‌کنیم که این کارها را خراب می‌کنیم. یعنی یک کارهایی هم هست که آن‌ها 24 ساعته که نه، بلکه یک ساعت آدم را جهنمی می‌کند. همه‌ی این‌ها با هم ضرب و تقسیم می‌شود. بعد یک خدمتی می‌کنیم که آن خدمت را ضایع می‌کنیم. معنی روایاتی مثل این همین است. اگر فقط تو باشی و 24 زندگی و فرصت و همین عمل بهشتی هستی. اما خب 24 ساعت نیست و اعمال دیگر هم هست. آدم ممکن است همین عمل را هم گاهی خراب کند. این باید روشن باشد. مثلاً در روایت می‌گوید هر کس امام رضا(ع) را زیارت کند بهشتی است. خب یک نفر می‌گوید یک بلیط می‌خرم و به زیارت می‌روم تا بهشت بر من واجب بشود. نه. اولاً قید دارد. می‌گوید «عارفاً بحقه...»، بشناسی و معرفت داشته باشی که چه کار می‌کنی. این کیست، من چه کسی هستم، معنی این زیارت چیست و چه لوازمی دارد و بعد تو باشی و همین یک عمل باشد. یک عالم اعمال دیگر هم هست که جهنم بر آن‌ها مترتب است و آن کارها هم در زندگی ما هست. ولی اگر بخواهیم مشاغل را به سه دسته تقسیم کنیم، یک شغل‌هایی کاملاً جهنمی است که به آن مکاسب محرمه می‌گویند. شغل‌های حرام هستند. یعنی شغلی است که درآمد ما به قیمت نابودی دنیا یا آخرت دیگران یا خودمان تمام می‌شود. مثل این‌هایی که در تجارت فحشا و تجارت شراب و انواع این مسائل هستند که به جامعه ضرر می‌زند. یک شغل‌هایی هست که 90 درصد مشاغل است. این‌ها دو راهی هستند. یک راه به بهشت دارند و یک راه به جهنم دارند. به شاغل بستگی دارد. به این که چه انگیزه و چه نیتی دارد و چگونه عمل می‌کند. معمولاً اکثر ما مردم از این دو راهی راه جهنمی را انتخاب می‌کنیم چون فکر می‌کنیم مفیدتر و راحت‌تر است. یعنی همه‌ی این شغل‌ها این‌طور است. اغلب شغل‌ها مثل تاجر و کاسب می‌تواند درست یا غلط باشد. می‌تواند به روش درست یا غلط باشد. یک شغل‌هایی هم هست که شاید 10 درصد شغل‌ها باشد و اساساً شیب این‌ها به طرف بهشت است. یکی همین پرستاری است. شیب آن به طرف بهشت است. مگر این که لجبازی کنی و به بر خلاف شیب و بر خلاف جریان بیایی. و الا اصل کار چون خدمت به انسان است یک ساختار الهی و بهشتی و عبادی دارد. به این هم دقت بکنید که تفاوت‌ شغل‌ها و کارها چیست. چقدر ما روایت داریم که اگر کسی یک غم و رنج و درد و بی‌خوابی را از کسی دور کند چقدر پاداش دارد، انبیا چه کار می‌کنند، فرشتگان برای او چه کار می‌کنند. عرض کردم به شرطی که ادامه بدهد و تا آخر هم آن را خراب نکند. این‌ها صحبت یکی، دو حدیث نیست بلکه صحبت از هزاران حدیث و روایات از همه‌ی انبیا و از همه‌ی اهل بیت(ع) است. صحبت از یکی، دو آیه از قرآن نیست. این‌ها اصلاً پیام اصلی خداوند به بشر است. مصداق بارز عمل صالح است. حل مشکل یک نفر، کاهش درد و رنج یک نفر است. متقابلاً از آن طرف می‌گوید اگر کسی از کنار بیمار و مجروحی بگذرد و در حالی که می‌تواند به او کمک کند این کار را نکند، «تارک الجریح» یعنی کسی که مجروح را رها می‌کند، «کجارهه...»، مثل کسی است که او را مجروح کرده است. یعنی یک کسی ببیند فردی در حال مردن است و بتواند به او کمک کند و این کار را نکند مثل قاتل اوست. «کقاتله...». بنابراین این‌هایی که با درد بیمارها تجارت می‌کنند که متأسفانه هستند و کم هم نیستند، همه جای دنیا هستند و این‌جا هم متأسفانه هستند، اصلاً قرار بود بعد از انقلاب این آموزش معارف اسلامی و اخلاق اسلامی در هر حرفه‌ای بر حسب همان حرفه باشد. یعنی قرار شد که خروجی‌های دانشکده‌های پزشکی و پرستاری و مامایی کسانی باشند که در درجه‌ی اول به انسان و برای خدا بیندیشند البته زندگی آن‌ها هم تأمین بشود و حق‌الزحمه‌ی خود را هم بگیرند. نه این که طبابت و پرستاری تبدیل به تجارت بشود. مثل آخوندی است. زندگی آخوند، عالم، قاضی، پزشک، پرستار باید قطعاً تأمین بشود. اما کاری که این‌ها می‌کنند شغل نیست بلکه تماس مستقیم با انسان‌ها و سرنوشت انسان‌ها و حق‌الناس و حق‌الله دارد. چقدر روایت داریم که می‌گوید حتی اگر نمی‌توانی مشکل او را حل کنی، او را شاد بکن. یعنی طوری با او صحبت کن و رفتار کن که شاد بشود. ولو تو نتوانستی مشکل او را حل بکنی. اصلاً سرطان دارد و می‌میرد و تو هم نمی‌توانی این مشکل را حل بکنی. ولی رفتار و گفتار تو باید با بیمار و خانواده‌ی او طوری باشد که وقتی تو می‌روی آرامش بیشتری پیدا کرده باشند. در روایت داریم آن‌هایی که اطراف مریض هستند، از جمله پرستار حتی اگر مشکل شخصی دارند باید همیشه لبخند روی لب‌شان باشد که آن بیمار با لبخند تو آرامش پیدا بکند. کمک بکنیم. ولو نمی‌توانی کمک بکنی طرز حرف زدن مهم است. حالا شما ولو نتوانی برای یک مریض کاری بکنی. همین که با محبت و لبخند می‌روی مهم است. پزشک و پرستار و کارمند بیمارستان با محبت و لبخند به او رسیدگی کند و به او تسلی خاطر بدهد مهم است. همه‌ی ما بیمار بوده‌ایم و می‌دانیم وقتی آدم درد می‌کشد حساس و بی‌حوصله است. بدبین است. پرتوقع است. حتی یک کسی اگر یک رفتار عادی می‌کند، آدم مریضی که درد می‌کشد به معنی بد بر می‌دارد و می‌گوید چرا به من بی‌توجهی کرد. چرا می‌خندند؟ می‌گوید وقتی من درد می‌کشم آن‌ها چرا می‌خندند؟ مخصوصاً درد هر چه بیشتر و عمیق‌تر باشد. این‌ها را عرض کردم از این جهت که اهمیت مسئله روشن باشد. حالا شما به حضرت زینب(س) که امروز روز ایشان است توجه بکنید. ایشان در شرایطی که اصلاً شرایط عادی نیست. ما در مراسم جشن از زینب(س) می‌گوییم. در آن مسیر و در آن پیاده‌روی و در آن شرایط و آن وضعیت که ما حتی نمی‌توانیم درست تصور بکنیم. با جان خسته، با بال شکسته، فقط با ایمان به غیت و قدرت توحیدی و عرفانی، آن غیرت انقلابی و مقاومت سیاسی و اجتماعی حضرت زینب(س) امکان دارد. ایشان رهبری می‌کند. یک امت چند ده نفره‌ی در زنجیر را رهبری می‌کند. خانواده‌ی دختر پیامبر را زیر شلاق رهبری می‌کند. زنی که مظهر عاطفه و عشق است و در عین حال باید در این شرایط مظهر و استاد خردمندی و عقلانیت و برنامه‌ریزی باشد. می‌دانید یکی از لقب‌های حضرت زینب(س) چیست؟ عقیله است. عقیله‌ی بنی‌هاشم است. عقیله به معنی عقل بنی‌هاشم است. حضرت زینب(س) مظهر عقل و عقلانیت بود. یعنی عقل منفصل کل آن جامعه بود. این خانم که عالم بود، استاد بود، شاگردانی داشت. 20 سال قبل از کربلا در همین کوفه که مرکز حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) است و امیرالمؤمنین علی(ع) به اندازه‌ی یک دوره‌ی ریاست جمهوری یعنی 4 سال و خرده‌ای حکومت کرده و این تمثلات بزرگ عدالت علی بر پیشانی تاریخ خورد و دیگر پاک نخواهد شد و تا آخر دیگر قابل حذف نخواهد بود، تا آخر از علی و عدل علی حرف می‌زنند. 20 سال قبل در همین شهر بوده است برای خدمت به مردمی که لایق آن همه خدمت نبودند و خدمت یک طرفه خواستند. حقوق و اضافه‌ی حقوق خود را می‌خواستند ولی به مسئولیت‌های خود عمل نمی‌کردند و علی را تنها گذاشتند. زینب(س) در همین شهر بود. با همین مردم بود. با خانواده‌ها و زن‌ها و بچه‌ها و دخترها و مردم بود. او هم جزو سربازان عدالت بود. با همان سن و در همان موقع این‌طور بود. عقیله‌ی بنی‌هاشم که می‌گویند یعنی هسته‌ی عقلانیت بنی‌هاشم بوده است. عقل بنی‌هاشم بوده است. این زن در اوج عاطفه و عشق و فداکاری استاد عقلانیت و حکمت است. در همان حالتی که از این مجروحین و اسرا پرستاری می‌کند، اسرایی که سر بریده‌ی شوهران و پدران‌ آن‌ها را جلوی آن‌ها می‌برند و در مسیر هر طور که می‌توانستند به آن‌ها بی‌احترامی می‌کردند، متلک می‌انداختند و تف می‌انداختند و به آن‌ها شلاق می‌زدند و توهین می‌کردند. در این شرایط این زن باید سر خود را بالا بگیرد و کاری کند که همه‌ی بچه‌ها و حتی بچه‌های کوچک سر خود را بالا بگیرند. حتی کسانی که آمدند از روی دلسوزی به عنوان صدقه خرما و آب به بچه‌ها دادند و حضرت زینب(س) گفت جلوی خودشان پرت کنید. به بچه‌های کوچک و گشنه و تشنه گفت این خرماها را جلوی آن‌ها پرتاب کنید. دهان نزنید و این بچه‌ها دهان نزدند. گفت جنایت می‌کنید و بعد هم صدقه می‌دهید؟ به اهل بیت پیغمبر صدقه می‌دهید؟ خاک بر سر شما و تا ابد بگریید و اشک‌های شما خشک نشود. شما مثل آن سبزه‌ای بودید که در پهن روییدید. مثل گلی که در زباله بود. شما لیاقت این فداکاری‌های حسین را نداشتید. گفتن این تعابیر در این‌جا آسان است ولی در آن‌جا آسان نیست. بعد وارد شام می‌شوند. شام جایی است که مردم آن اصلاً نمی‌دانند این‌ها بچه‌های پیامبر(ص) هستند. اصلاً فکر می‌کنند اهل بیت پیامبر(ص) همین معاویه و یزید هستند. این‌ها فکر می‌کردند اهل بیت(ع) همین معاویه و یزید هستند. اسرا را که آوردند می‌گفتند شما اسرای کجا هستید؟ در جنگ با کفار اسیر شده‌اید؟ وقتی حضرت زینب(س) گفت ما اسرای آل محمد(ص) هستیم یک مرتبه کل محاسبات این‌ها را زیر و رو کرد. در زنجیر جشن و پایکوبی شام را به عزا تبدیل کرد. می‌دانید که از سال 13 هجری، از همان اول، یعنی از حدود 40 سال قبل از آن منطقه‌ی شام و فلسطین و اردن در دست بنی‌امیه بود. از همان اوایل زمان خلافت خلیفه‌ی دوم در دست این‌ها بود. یعنی هر چه که آن مردم از اسلام شنیده بودند حرف‌های این‌ها بود. فکر می‌کردند اسلام همین بنی‌امیه است و 40 سال از زمانی که معاویه کودتا کرد و حکومت را گرفت در نماز جمعه‌ها و رسانه‌های حکومت‌های اسلامی به علی فحش می‌دادند و لعن می‌کردند. علی را دشمن دین و دشمن خدا و پیامبر(ص) معرفی می‌کردند. اهانت می‌کردند و مردم فکر می‌کردند همان‌طور که صلوات بر پیامبر(ص) صواب دارد لعن علی هم صواب دارد. برای این که فکر می‌کردند این‌ها دشمنان اسلام هستند. این جامعه 40 سال به این شکل تربیت شده است. لحظه‌ای که حضرت زینب(س) با اسرا وارد شدند سال 61 هجری است و نسل زمان پیامبر(ص) کلاً دیگر نیستند. یعنی نقل شده حداکثر حدود 90 یا 100 نفر از کسانی که در زمان پیامبر(ص) زنده بودند آن زمان در شام حضور داشتند و به یک معنی عام به آن‌ها اصحاب می‌گفتند. همه به جای پیامبر(ص) خال‌المؤمنین می‌شنیدند. یعنی معاویه دایی مؤمنین است. معاویه برادر زن پیامبر(ص) است. این فضای مسموم به این شکل بود. حالا ببینید حضرت زینب(س) اوج عاطفه و اوج عقلانیت و اوج عزت نفس است. مثل یک سور اسرافیلی آمد و یک رستاخیز اجتماعی ایجاد کرد و اوضاع را به هم ریخت. همه چیز بر عکس شد. سخنرانی کوتاه حضرت زینب(س) یک زلزله‌ای بود. دو، سه سخنرانی حضرت زینب(س) از جمله در کاخ یزید زلزله‌ای ایجاد کرد که شالوده‌های کاخ ستم را لرزاند و پایه‌های دروغ و جهل و فریب را با دو، سه کلمه رسوا کرد و مستی را از سر ابرقدرت جهان پراند. پیروزی را به شکست تبدیل کرد. مرده‌ها را از گور سرد غفلت بیرون آورد و بیدار کرد. «یخربون بیوتهم بایدیهم....»، حضرت زینب(س) کاری کرد که یزید به دست خودش کاخ خودش را خراب کرد. آن‌ها را به آن‌جا برد تا نمایش قدرت بدهد و حضرت زینب(س) این را به مانور شکست برای حکومت تبدیل کرد. کلمه‌هایی که انتخاب کرد عجیب بود. می‌دانست که حداکثر چند دقیقه بیشتر فرصت نمی‌دهند که حرف بزند. در آن چند دقیقه باید چه بگوید و با چه تعابیری بگوید که زلزله ایجاد کند و اوضاع را به هم بریزد. تعابیری که همه جلوی او ترسیدند. اسیر طوری با امیر حرف می‌زند که انگار امیر با اسیر حرف می‌زند. جای امیر و اسیر عوض شد. این قدرت روحی و معنوی حضرت زینب(س) است. «و سیعلم من بواک و مکنک من رقاب المؤمنین اذا کان الحکم الله...»، مردک تو فکر کرده‌ای که پیروز شده‌ای؟ به زودی خواهی دید که چه کسی و چگونه بر گردن جامعه‌ی دینی سوار و مسلط شده‌ای. هنوز بین ما و شما داوری نشده است. «الحکم الله...»، خداوند داوری خواهد کرد. «و الخصم محمدنا...»، دادستان محمد است. قاضی خداوند است. تو فکر کرده‌ای تمام شده و می‌خواهی نتیجه‌گیری بکنی؟ می‌خواهی کربلا را جمع‌بندی کنی؟ تا جمع‌بندی هنوز باقی مانده است. «اللهم خذ بحقنا...»، خدای آقای ما را از اینان بستان. «و انتقم لنا ممن ظلمنا...»، خدایا انتقام بگیر از اینان که بر ما ستم کردند. بعد هم فرمودند دعوا بر سر حکومت بود. حکومت اسلامی حق تو نیست. شما فاسد و ظالم هستید. کسی مثل حسین باید بر این امت حکومت کند نه آدم فاسد و ظالمی مثل شما و فرمودند «صفا لک ملکنا و سلطاننا...»، اصلاً تعبیر ملک است. این‌هایی که می‌گویند عاشورا و کربلا ربطی به سیاست و حکومت نداشته و این‌ها می‌خواسته‌اند فقط شهید بشوند درست نیست. بله، آماده‌ی شهادت هستند، آگاه به شهادت هم بودند. حضرت زینب(س) در کاخ یزید صریح به او می‌گوید. «ملکنا...»، مسئله‌ی حاکمیت ما بود. ملک به معنی حاکمیت است. سلطان به معنی سلطه است. به معنی سلطنت نیست. معنی آن پادشاهی نیست. به معنی سلطه و حاکمیت است. حضرت زینب(س) می‌گوید دعوای ما با شما بر سر مسائل شخصی نبوده است. بحث بر سر حاکمیت است. تمام هم نشده که الان در این‌جا جشن پیروزی گرفته‌ای. بعد هم تو کسی نیستی که با تو صحبت کنم. این‌ها خیلی مهم است. حضرت زینب(س) می‌گوید تو در اندازه‌ای نیستی که من با تو صحبت کنم که تو بخواهی طرف گفتگوی من بشوی. تو غاصب یک حق هستی. تو یک جلاد هستی. من در شرایط عادی که حاضر نیستم با کسی مثل تو حرف بزنم. همچین شأنی برای تو قائل نیستم. ما را با زنجیر جلوی تو آورده‌اند. زنی که مظهر قدرت، بیداری و عقلانیت و فداکاری است. حالا به نام یک چنین زن بزرگی روز پرستار را و پرستاری نامیده‌اند. می‌دانید در کربلا از ظهر عاشورا سیدالشهدا(ع) فرمودند زن‌ها و بچه‌ها پایین‌تر باشند که صحنه‌ها را نبینند. ولی امام حسین(ع) به حضرت زینب(س) فرمودند شما بیا و بالا بنشین و یکی یکی ببین که چطور ما را می‌کشند. تل زینبیه بلندتر از زمین است. به حضرت زینب(س) فرمودند شما شاهد بزرگ کربلا برای همه‌ی تاریخ خواهی بود. پرستاری از همین جا شروع می‌شود. باید بیایی و در آن بالا بنشینی و یکی یکی ببینی. پرستاری از مجروحین کربلا و از بدن‌های تکه تکه‌ی شهدا شروع شد. آن لحظه‌ای که سیدالشهدا(ع) می‌روند حضرت زینب(س) وسط معرکه می‌آید. خودش را به کنار امام حسین(ع) می‌رساند و رو به عمر سعد می‌گوید مردک چه کار می‌کنی؟ سر حسین را جلوی تو می‌برند. شهادت امام حسین(ع) آغاز رهبری حضرت زینب(س) است. رهبر امت حضرت زینب(س) می‌شود. امام امت حضرت زینب(س) می‌شود. پرستاری چطور است؟ می‌آیند خیمه‌ها را آتش می‌زنند و او باید مراقب باشد. گوشواره از گوش بچه‌ها و دخترها می‌کنند و گوش آن‌ها را پاره می‌کنند و حضرت زینب(س) باید بیاید دفاع و پرستاری کند. بدن شهدا را می‌خواهند، حضرت زینب(س) باید بیاید. امام سجاد(ع) که یک نوجوان است و در بستر افتاده و گاهی از تب و لرز بی‌هوش می‌شود را می‌خواهند بکشند و حضرت زینب(س) باید مراقب باشد و پرستاری بکند. به دختران جوان بد نگاه می‌کنند و به دنبال آن‌ها می‌افتند که بگیرند و حضرت زینب(س) باید دفاع کند. لباس بچه‌ی کوچک آتش گرفته و حضرت زینب(س) باید خودش را برساند و آتش را خاموش کند. می‌خواهند به بدن شهدا اهانت کنند و حضرت زینب(س) باید خودش را برساند. چطور یک زن می‌تواند این همه کار انجام بدهد؟ این مظهر پرستاری است. این‌ها را عرض کردم که حواس شما باشد و منتظر این نباشید که کسی از شما قدردانی بکند. یعنی این را انگیزه‌ی خودتان قرار ندهید. دنیا خیلی در هم است. ما در همین چهل و چند سال، از زمان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب و در جنگ و بعد از آن چه صحنه‌هایی دیدیم. چه کسانی را دیدم که در گمنامی فداکاری کردند و این انقلاب محصول فداکاری‌های آن‌هاست و هیچ کس نمی‌داند. ما مادر 9 شهید داریم. ما خانواده‌ای داریم که 4 جانباز دارند. سه نفر از آن‌ها روی تخت خوابیده‌اند. 35 سال است که این‌طور هستند. در عملیات والفجر 8 و عملیات غواصی شهیدی داشتیم که من چند سال بعد خانم او را با چهار، پنج دیدم و متوجه شدم همسر این شهید غواص حاضر نشده از بنیاد شهید یک ریال پول بگیرد و به خانه‌ی مردم می‌رود و کار می‌کند. کارگری و کلفتی می‌کند تا بچه‌های خودش را جمع کند و یک ریال از بیت‌المال نمی‌گیرد. اصلاً مردم یا مسئولین این‌ها را می‌شناسند؟ اصلاً اسم آن‌ها را می‌دانند؟ اصلاً کسی کاری به این‌ها دارد؟ نه. اگر کاری هم داشته باشد مگر فداکاری آن‌ها را جبران می‌کند؟ اما یک دفتر حساب و کتابی هست که غیر از این دفتر حساب دنیاست. آن‌جا با تمام جزئیاتی که خود شخص هم نمی‌داند همه‌ی این‌ها ثبت شده است و خدای متعال در قرآن به عبارات مختلف می‌گوید یک وقت اگر زحمت کشیدید و فداکاری کردید پشیمان نشوید و شک نکنید. نگویید که به من احترام نگذاشتند، حق من را ندادند، قدر من را نمی‌دانند. به درک. گاهی همین الان آدم می‌بیند یک کسانی در جایی مطرح می‌شوند که اصلاً این‌ها آدمی نبوده‌اند. ما بعضی از این‌ها را می‌شناسیم. در انقلاب نبوده‌اند، در جنگ نبوده‌اند، بعد از آن هم نبوده‌اند. هیچ جا نبوده‌اند. حالا طلبکار هستند. و کسانی که چه فداکاری‌هایی کردند و در شب‌های تاریک که هیچ کس جز خدا این‌ها را نمی‌دید و هیچ کس اصلاً خبر ندارد. این با کسی کار ندارد. خلاصه دل خود را نباید به این‌جا خوش کنیم. درست است که این‌جا باید به حقوق برسند و رسیدگی بکنند. ولی شما برای یک جای دیگر و یک کس دیگری کار کنید. آن وقت می‌بینید که تک تک این ثانیه‌هایی که در بیمارستان صرف مریض می‌کنید، مخصوصاً صرف فقرا می‌کنید چه ارزشی دارد. می‌دانید که خدمت به فقیر چند برابر خدمت به ثروتمند پاداش دارد. یعنی شما اگر به یک فقیر و یک گرفتار و کسی که صدایش به جایی نمی‌رسد کمکی بکنید مثل این است که به ده نفر آدم که قدرت و امکانات و ثروت و ارتباطات دارد رسیدگی کرده‌اید. با این قضایا نمی‌توان فرمالیته سر کرد. حالا چیزهایی در دنیا مثل سوگند پزشکی و سوگند پرستاری و سوگند مامایی باب کرده‌اند که حالا خوب است ولی فرمالیته است. سوگندی که موقع فارغ‌التحصیلی بخوری و از این کلاه‌ها درست کنند و به هوا پرت کنند اگر پشتوانه‌ی ایمانی نداشته باشد لفاظی و نمایش و فیلم است. و الا سوگند که همه‌ جای دنیا هست. مثلاً سوگند مامایی و پرستاری می‌خورند. مثلاً راجع به سوگند مامایی بگوید پروردگارا حمد بی‌پایانت که نعمت ارزانی داشتی و من را به عنوان پرستار یا ماما همراهی در مسیر خلقت قرار دادی. خیلی قشنگ است. در پیشگاه تو با خود عهد می‌بندم تا واپسین لحظه‌ی حیات امانتدار گوهر آفرینش باشم. جان انسان‌ها را می‌گوید. و حفاظت از آن را وظیفه‌ی خطیر خودم بدانم. یعنی این را وظیفه بدانم و منت ندانم. و جهت ارتقای سلامت بیماران، مادران، کودکان و خانواده‌های آن‌ها بکوشم. با رعایت قداست و معنویت حرفه‌ی مامایی یا پرستاری یا غیره. از هواهای نفسانی و انگیزه‌های مادی اجتناب کنم. حافظ اسرار و حقوق مراجعین و بیماران باشم و پیوسته برای ارتقای دانش حرفه‌ای خود بکوشم. به حقیقت آن‌چه که زندگی را تسلسل می‌بخشد سوگند می‌خورم که به عهد خود وفادار باشم. خیلی خوب. سوگند خوردی و نمایش تمام شد. حالا به خانه‌ها برویم. نمایش تمام شد، همایش تمام شد اما اصل کار شروع شد. و الا از این سوگندها قاضی‌ها هم می‌خورند، پزشکان هم می‌خورند، مأمورین حکومت هم می‌خورند. رئیس جمهور‌ها چقدر قسم می‌خورند. وکلای مجلس وقتی به مجلس می‌روند دو، سه پاراگراف قسم‌های قرص و محکم می‌خورند. حالا که قسم‌ها را خوردی چه می‌شود؟ با او که قسم نخورد چه فرقی داری؟ از این لحظه به بعد فقط دین و ایمان آدم است که ضامن سوگند است. اصلاً لازم نیست این مراسم را به جا بیاوری. یک نکته‌ی دیگر هم عرض بکنم. این را در جهت توجه به ریشه‌های تاریخی پرستاری و پزشکی و بیمارستان و تیمارستان و رسیدگی به انسان‌های صدمه خورده در ایران و به خصوص ایران اسلامی و تمدن اسلامی عرض بکنم. چون بحث گام دوم و تمدن‌سازی مطرح است یک نگاهی به تاریخ و گذشته لازم است و به شدت برای گام‌های بعدی مفید و ضروری است. نمی‌دانم چقدر اطلاع دارید. حدود هزار سال قبل در تمدن اسلامی که بخش مهمی از آن ایرانی بوده و قرن‌ها مرکز علم و تمدن و قدرت و ثروت و پزشکی و بیمارستان‌ها و کتابخانه‌ها در کل جهان بوده است، در آن دوران شما مفاد همین سوگند پزشکی و سوگند پرستاری را خیلی دقیق‌تر داشته‌اید. حالا این‌ها را گاهی طوطی‌وار از غرب و شرق یاد می‌گیرند. هزار سال پیش که اصلاً در کل جهان بیمارستان‌هایی مثل بیمارستان‌های عظیم تخصصی که در جهان اسلام و تمدن اسلامی و از جمله ایران اسلامی بوده جای دیگر نبوده است. آن موقع بیمارستان‌های تخصصی بوده که یک بخش مهمی از آن جراحی و داروسازی و آزمایش خون و ادرار بوده است. می‌دانید که آزمایش خون و ادرار هزار سال پیش در بیمارستان‌های اسلامی و ایرانی بوده است. در کنار این‌ها آموزش اخلاق پزشکی و اخلاق پرستاری و اخلاق مامایی و اخلاق داروسازی و داروفروشی داشته‌اند و این خیلی مهم است. حالا فرصت نیست که من بعضی از این متن‌ها را بخوانم. خیلی زیبا و دقیق است و این‌ها شرط بوده است. نه این که یک کار تشریفاتی باشد. اگر پزشک یا پرستار این‌ها را رعایت نمی‌کرده توبیخ و محاکمه می‌شده است. شما می‌دانید که امیرالمؤمنین علی(ع) در حکومت خود دو، سه دادگاه ویژه درست کرده بودند. یک دادگاه ویژه‌ی روحانیت درست کرده بودند. کسانی که به اسم دین و عالم دین حرف می‌زنند باید نظارت می‌شدند که چرت و پرت نگویند، به اسم دین از خودشان حرف‌های من‌درآوردی نگویند، دوم این که به اسم دین کاسبی و تجارت نکنند. دکان باز نکنند. مریدبازی نکنند. فاسد نباشند و یکی هم دادگاه ویژه‌ی پزشکان و پرستاران بوده است. این‌ها در تاریخ ثبت شده است. پزشکی که بی‌سواد است، پرستاری که بی‌سواد است، جراحی که بی‌عرضه و نالایق است، دقیق نیست، کارآمد نیست، برای او جان انسان خیلی مهم نیست، همان موقع برایش دادگاه ویژه درست می‌کردند. یکی در مورد طبیبان، یکی در مورد فقیهان و عالم در آن سطح در همان دوران، یکی هم در مورد پزشکان، یکی در مورد قاضی‌ها و موارد دیگری هم هست. چون این‌ها مستقیم با مردم و با حق‌الناس و جان و دین و روح و جسم و حق مردم ارتباط داشتند. هم به لحاظ فنی و علمی و هم به لحاظ اخلاقی و معنوی من فقط یکی، دو نمونه برای شما عرض بکنم. اصلاً کلمه‌ی بیمارستان ایرانی است. در کشورهای غیر ایرانی مثل کشورهای عربی و ترکیه و شرق و غرب در آن دوران چنین چیزی می‌ساختند و آن‌ها هم به آن مارستان یا بیمارستان می‌گفتند. یعنی لغت فارسی به کار می‌بردند. چون اولین بیمارستان‌های بزرگ و مجهز در ایران اسلامی ساخته می‌شد و بعد این الگو به جای دیگر می‌رفت. حتی کلمه‌ی دارالشفا نمی‌گفتند. مثلاً در شمال آفریقا و در مصر به آن مارستان یا بیمارستان می‌گفتند. در عثمانی و ترکیه و شرق اروپا کلمه‌ی بیمارستان به کار رفته است. در کشورهای عربی بیمارستان به کار رفته است. در شرق تا غرب چین و آسیای میانه کلمه‌ی بیمارستان بوده است. این‌ها برای هزار سال یا 800 سال پیش است. اصلاً اولین بیمارستان‌ها به مفهوم بیمارستان‌های تخصصی که در آن بهداشت و نظافت رعایت می‌شده و دقیق بخش‌بندی می‌شده در تمدن اسلامی ایرانی ایجاد شد. سابقه‌ی این بیمارستان‌های جدید در اروپا و غرب کم‌تر از دو قرن است. این‌ها عمدتاً در قرن 19 و قرن‌ها بعد از جهان اسلام کپی‌برداری شد و ساخته شد. آن‌ها اصلاً بیمارستان نداشتند. شرق و غرب بیمارستانی نداشتند. در جهان اسلام و ایران کتابخانه‌های چند میلیون جلدی بوده در حالی که در دنیا کتابخانه‌ای نبوده است. حمام نداشته‌اند. این‌جا صنعت داروسازی بوده است. کتاب‌هایی که برای زمان ابوریحان و قبل از اوست. ابوریحان برای هزار سال پیش است. قبل از ابوریحان کتاب‌هایی که در دانشگاه‌های ایرانی و اسلامی تدریس می‌شده و به زبان‌های مختلف ترجمه می‌شده که چند هزار نوع گیاه و مواد و این که چگونه این‌ها را به روش صنعتی و شیمیایی ترکیب کنیم و از آن داروهای جدید بسازیم و این که چه بیماری‌هایی قابل علاج است. تصویر و مشخصات و آفات و روش آفت‌زدایی و روش تولید مثل این گیاهان را نقاشی می‌کردند و می‌نوشتند و با دقت راجع به گیاهان و جانوران و بیماری‌های حیوانات و بیماری‌های نباتات و گیاهان و بیماری‌های انسانی تحقیق می‌کردند. وقتی در تمدن ایرانی اسلامی این بحث‌ها می‌شده که شاید 700، 800 سال بعد در کشورها و جاهای دیگر شروع به تولید فکر در این باب کردند. مثلاً شما در قرن دوی هجری که تقریباً 1200 سال پیش می‌شود، در کشورهای اسلامی و در همین بغدادی که الان غربی‌ها آن را تبدیل به خرابه کرده‌اند، در همین تهران و ری که آن موقع تهران یک روستای کوچک و ری مرکز بود بیمارستان‌هایی را می‌دیدید که سیاحان خارجی از شرق و غرب می‌آمدند و سفرنامه و سیاحت‌نامه نوشته‌اند. این چیزی که الان عرض می‌کنم از قول آن‌هاست. مثلاً می‌گوید به یکی از بیمارستان‌هایی که آمدم دیدم بخش‌های تخصصی داشت. بخش جراحی، بخش شکسته‌بندی، ارتوپد، بخش چشم‌پزشکی، بخش پزشکی ویژه در علوم طبیعی یعنی همین علومی که امروز به عنوان رشته‌های پیراپزشکی و رشته‌های دیگری که مقدمات پزشکی است. در نمونه‌ی دیگر می‌گوید همانند کاخ بزرگی است. این از فرانسه و آلمان آمده است. از شمال اروپا آمده است. می‌گوید در هیچ یک از شهرهای ما چنین ساختمان‌هایی وجود ندارد. بیمارستان‌های بزرگی در شهرهای مسلمانان می‌بینم که همانند کاخ بسیار بزرگ و زیبایی است، با باغ‌های وسیع که بیمارستان در وسط باغ است و کوشک‌ها و اتاق‌های متعدد و تخصصی که هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه به تک تک بیماران سرکشی می‌کنند، احوال بیماران را می‌گویند و شاگردان آن‌ها می‌نویسند. همین چیزی که الان هست که پزشک و دانشجوها بالای سر بیمار می‌روند و گزارش پزشکی می‌نویسند و استاد دستور می‌دهد و آن‌ها آموزش می‌بینند. دقیقاً 1200 سال پیش این‌طور بوده است. ببینید این الگوها از کجا شروع شده است. می‌گوید هر چه برای بیمار لازم است آماده می‌کنند و پرستارانی در هر بخش ویژه آموزش دیده‌اند که حتی دارو و غذای مخصوص به هر بیمار را آماده می‌کنند. یعنی رژیم غذایی خاص دارند و برای بیماری‌های خاص داروهای خاص دارند. می‌گوید در کنار بیمارستان هم دانشکده‌ی پزشکی است و آموزش می‌دهند و هم کارگاه داروسازی است. حالا چند قرن جلوتر می‌آییم. از قرن هفتم می‌گویم. بیمارستان اسلامی دیگری که باز به نام ایرانی بیمارستان در مصر است. می‌گوید وسایل و اسبابی برای تفریح همراهان بیمار و کودکان آن‌ها در کنار بیمارستان در باغ دیدیم که بچه‌ها و همراهان بیمار وارد بخش‌های بیمار نشوند. آن‌جا در باغ پارک درست کرده بودند و آن‌ها به آن‌جا می‌رفتند و بازی می‌کردند. می‌گوید بخش هر بیماری از بیماری دیگر جدا بود. ساختمان آن جدا بود نه این که سالن و اتاق آن جدا باشد. این می‌گوید آن موقع ما از مسلمان‌ها شنیدیم که بعضی از بیماری‌ها واگیردار است. یعنی همان چیزی که بعدها به عنوان ویروس و میکروب مطرح می‌شود. لباس‌ها را در آب بجوشانند، عود و بخورهای خاصی برای ضد عفونی کردن محل می‌دادند. بعد می‌گوید بیمارانی که مبتلا به بی‌خوابی بودند در اتاق ویژه‌ای برای آن‌ها موسیقی ملایم می‌زدند. یعنی یک نفر می‌نشسته و برای این‌ها نی و تار می‌زده که این‌ها بخوابند. 1200 سال پیش در بیمارستان ایرانی اسلامی با نام ایرانی این کار را می‌کرده‌اند. می‌گوید بیمارانی که بی‌خواب بودند و راحت نمی‌خوابیدند با موسیقی ملایم می‌خوابیدند. جالب است که ما پرستارانی داشته‌ایم که برای مریض‌ها قصه می‌گفته‌اند. این دیگر چیز جالبی است. شاید تا حالا نشنیده باشید. همین الان چنین بیمارستانی در دنیا هست؟ این را سیاح اروپایی غیر مسلمان گفته که 1200 سال پیش به کشورهای اسلامی آمده است. من خواهش می‌کنم به این کتاب‌هایی که می‌گویم مراجعه بکنید. کتاب «تاریخ الحکما» از «ابن القفطی»، کتاب «عیون الانبا فی طبقات الاطبا» از «ابن ابی عصیبعه»، کتاب «سفرنامه‌ی ابن جبیر»، کتاب «خطت المقریزی»‌، کتاب «الآداب طبیه فی الاسلام» برای «آقای مرتضی عاملی» که اخیر فوت کرد. «معجم البلدان» از «یاقوت حموی»، «فرهنگ اسلام در اروپا» و کتاب «میراث اسلام» برای «خانم هنکه» و «مایرهوف» و کتاب «کارمانه‌ی اسلام» از «زرین‌کوب» را ببینید. این‌هایی که عرض می‌کنم از این منابع است و این‌ها از آن منابع نقل می‌کنند. شما دقت کنید که می‌گوید بیش از هزار سال قبل به بیمارستان‌های اسلامی رفته‌ام و دیده‌ام پرستاران رژیم غذایی خاص هر بخش و هر بیمار را رعایت می‌کردند. نظافت و بهداشت دقیقاً رعایت می‌شد. داروهای ویژه‌ی آن بیماری تولید می‌شد و داروسازی داشتند. برای بیمارانی که دچار بی‌خوابی بودند موسیقی ملایم پخش می‌کردند. موسیقی زنده بوده است. استریو و ضبط که نبوده است. اصلاً کسانی را داشته‌اند که در آن‌جا می‌نشستند و آهنگ آرام و ملایم می‌زده‌اند که این‌ها بخوابند. بعد از پرستاران قصه‌گو می‌گوید که می‌نشستند و قصه می‌گفتند تا آن‌هایی که مخصوصاً بچه‌تر و نوجوان هستند بخوابند. شما می‌دانید که اولین بی‌هوشی هنگام جراحی در این بیمارستان‌ها انجام می‌شده است. با مواد آرامبخش و خواب‌آور و همین مواد مخدر طبیعی ولی به مقدار کم بی‌هوش می‌کردند. دیگر این که پارک کودک داشته است. این‌طور که این تعریف می‌کند می‌گوید همراهان بیمار را به باغ می‌برده‌اند. پرستارانی داشته‌اند که مواظب بچه‌های همراهان بوده‌اند و می‌گفته‌اند شما بچه‌ها را همراه خود نبرید. بچه‌ها این‌جا پیش ما در باغ باشند و شما بروید و برگردید. به این‌ها دقت کنید. بخش زنان و مردان جدا بوده است. بخش بیماری‌های واگیردار جدا بوده است. همه‌ی این‌ها برای هزار سال پیش است. مفهوم پزشکی و پرستاری و بیمارستان در تمدن اسلامی ایرانی این است. هنگام خروج بیمار که مرخص می‌شده، وقتی که می‌خواسته از بیمارستان به شهر و منطقه‌ی خود برود، مخصوصاً آن‌هایی که بی‌پول بوده‌اند، بیمارستان مبلغی به بیمار می‌داد که تا شهرش برود. واقعاً در دنیا چنین چیزی وجود ندارد. می‌گوید از بیت‌المال مسلمین، از صندوق بیمارستان به بیماری که مرخص می‌شد کمک می‌کردند. اگر بیمار پولدار بود که هیچ، ولی اگر متوسط به پایین بود، همراه نداشت، خانواده نداشت، فقیر بود، به او یک دست لباس نو و چند سکه می‌دادند که وقتی تا شهر می‌رود پول ماشین و قطار و هواپیما را داشته باشد. اگر می‌خواهد به هتل برود و غذایی بخورد پول داشته باشد. بچه پولدارها و سرمایه‌دارهای اروپا و شرق و غرب به بیمارستان‌های کشورهای اسلامی می‌آمده‌اند. مثل الان که به اروپا و غرب می‌روند. آن موقع برعکس بوده است. یک گزارشی است که این گزارش برای 1050 سال قبل است. خیلی هم خنده‌دار و دقیق و جالب است. این مریض بچه‌ی یکی از سرمایه‌دارهای انگلیس است که به جنوب اروپا و اسپانیا و آندلس اسلامی آمده بوده است. سرپرستار، مسئول بخش به دکتر و رئیس بیمارستان می‌گوید حال او خوب شده است و نمی‌رود. دکتر مخصوص او گفته معالجه تمام شده و او نمی‌رود. ما حدس می‌زنیم که این‌جا به او خوش می‌گذرد. مخصوصاً غذاهایی که می‌خورد. چون حالش خوب شده و رژیم غذایی او عادی شده است او هفته‌ای دو، سه بار کباب خوشمزه می‌خورد و از این غذاها دل نمی‌کند. ما الان او را چه کار کنیم؟ ما می‌توانیم مریضی را از بیمارستان اخراج کنیم که می‌دانیم حالش خوب شده است و این‌جا خوش می‌گذراند؟ رئیس بیمارستان می‌گوید حتماً او را بیرون کنید منتها با احترام باشد. او را اذیت نکنید. بگویید تخت کم داریم و جایی نداریم و او را راضی بکنید. یعنی اگر شده یکی، دو سکه به او بده و بیرونش کنید. شما ببینید این گزارش برای 1050 سال پیش است که در تاریخ ثبت شده است. تیمارستان هم همین است. شما می‌دانید با بیمار‌های روانی در غرب و شرق دنیا،‌ حتی تا همین 180 سال پیش به عنوان موجودات خطرناک و موجودات موذی و دشمن نگاه می‌کردند و اصلاً بیمار روانی و دیوانه را برای تیمار نمی‌بردند. بلکه او را حبس می‌کردند. با زنجیر او را ببند و او را بزن تا بنشیند و اذیت نکند. همه را زنجیری می‌دیدند و آن‌طور برخورد می‌کردند. اولین بار در قرن‌ها قبل و در تمدن اسلامی این‌ها را به عنوان بیمار تلقی می‌کنند و برای تیمارداری این‌ها تیمارستان و دارالمجانین به راه می‌اندازند که موارد متعددی از این‌ها در تاریخ ثبت شده است. یک نمونه هم در سفرنامه‌ی «ابن جبیر» در قرن ششم است. از یک تیمارستان در دمشق که بیمار‌های روانی در آن‌جا بستری بودند و یکی از بزرگ‌ترین بیمارستان‌های روانی در جهان بوده است می‌گوید. حالا ببینید غربی‌ها دمشق و بغداد را چه کار کردند. آن‌ها را با خاک یکسان کردند. وقتی آن‌ها وحشی بودند و اصلاً نمی‌دانستند بیمارستان چه هست ببینید در قرن ششم هجری چه می‌گوید. می‌گوید با اروپایی‌ها جنگ صلیبی داشتیم. پشت جبهه‌ی ما هر کسی مجروح می‌شد را اغلب به بیمارستان می‌آوردیم و حال آن‌ها خوب می‌شد و معالجه می‌شدند. مجروحین آن‌ها اگر حتی زخم‌های سطحی بر می‌داشتند می‌مردند. چون آن‌ها نه جراح داشتند، نه بیمارستان داشتند و نه پرستار داشتند. صلیبی‌ها و اروپایی‌ها هیچ چیزی نداشتند. تلفات آن‌ها بالا رفته بود. ببینید این در جنگ است. در جنگ با دشمن متجاوز است. ببینید مسلمان‌ها در جنگ صلیبی به آن‌ها چه گفته‌اند. گفته‌اند ما حاضر هستیم به مجروحین شما کمک کنیم. مجروحین شما چه کسانی هستند؟ کسانی که آمده‌اند و ما را می‌کشند. ما حاضر هستیم به مجروحین شما کمک کنیم. آن‌ها هم می‌گویند اگر می‌شود برای کمک بیایید. حالا این‌ها به اسم صلیب سرخ و پرستاری در جبهه چه می‌کنند. همه‌ی این‌ها برای آخر قرن 19 و اول قرن 20 است. ولی چیزی که ما می‌گوییم برای قرن‌ها قبل است. می‌گوید تیم پزشکی مسلمان‌ها به پشت جبهه‌ی صلیبی‌ها رفت. گفت باید ببینیم جای مجروحین شما چطور است. آمدند و دیدند انگار این‌ها اصلاً نمی‌فهمند جراحی و پزشکی و بیمارستان چیست. می‌گوید رفتیم و دیدیم یک جایی مثل طویله است. به جای تشک کف آن‌جا علف ریخته بودند و بیمار معمولی که تب کرده با کسی که دست و پای او در جبهه قطع شده را کنار هم خوابانده‌اند. خون و ادرار و کثافت مخلوط است. لباس‌ها همان لباس‌هایی است که در جبهه به تن داشته‌اند. سفرنامه‌ی ابن جبیر این‌ها را از آن موقع نقل می‌کند. این تیم پزشکی می‌گویند شما اجازه بدهید دو، سه تیم از ما به این‌جا بیایند و ما به مجروحین شما رسیدگی می‌کنیم. اولاً مروت و جوانمردی را در برابر جنایات آن‌ها ببینید. این صلیبی‌ها وقتی قدس را گرفته بودند خودشان می‌گویند ما حتی سگ و گربه‌های بیت‌المقدس را هم کشتیم. نه فقط مسلمان‌ها بلکه مسیحی‌ها و یهودی‌هایی که در قدس بودند را هم ما کشتیم. چون آن‌جا در دست مسلمان‌ها بود و خیابان‌ها تا کمر دیوارها آغشته به خون بود. حالا ببینید مسلمین متقابلاً با این‌ها چطور برخورد کرده‌اند. می‌گوید ما به آن‌جا رفتیم و برای آن‌ها بیمارستان ساختیم. آموزش دادیم. بهداشت و نظافت و تفکیک بیمار‌ها را آموزش دادیم. آن‌ها جراحی بلد نبودند. می‌گوید وقتی دست و پا را قطع می‌کردند چیزی به نام بی‌هوشی نداشتند. یا می‌زدند و بی‌هوشی می‌کردند و مواد بی‌هوشی نداشتند. یک نمونه‌ای که نقل می‌کند این است که می‌گوید من آن‌جا بودم و داشتیم مجروحان و بیماران دشمن را معالجه می‌کردیم. یک مرتبه یک کشیش این‌ها آمد و گفت چه کسی گفته شما کافرها بیایید و به مجروحان ما رسیدگی کنید؟ گفتیم ما به مجروحان شما رسیدگی می‌کنیم. گفت شما بی‌جا کرده‌اید. بروید. ما می‌خواهیم مجروحان ما بمیرند و نمی‌خواهیم به دست شما کافرها معالجه بشوند. این پزشک مسلمان می‌گوید من می‌توانم این‌ها را نجات بدهم. این آقا الان درد می‌کشد و اجازه بدهید پای او را جراحی کنیم. گفت نمی‌خواهد جراحی کنید. خود ما بلد هستیم. بعد می‌گوید به ما گفت از اردوگاه ما بیرون بروید. از اردوگاه صلیب مقدس بیرون بروید. گفتم اجازه بدهید این را معالجه کنیم چون درد می‌کشد و خونریزی می‌کند و می‌میرد. گفت لازم نیست و خود ما بلد هستیم. این‌ها در تاریخ ثبت شده است. می‌گوید به مریض گفت می‌خواهی با دو پا بمیری یا با یک پا زنده باشی؟ یعنی پای تو را باید قطع کنیم. پزشک مسلمان می‌گوید به او گفتم من یک کاری می‌کنم که با دو پا زنده باشد. گفت تو بی‌جا می‌کنی. می‌گوید می‌خواست ما را بیرون کند و ما دیدیم که رفت یک تبر برداشت و پای بیمار را روی یک چوبی گذاشت و گفت به نام مسیح و پای بیمار را از جای غلط قطع کرد که بیمار بیچاره از درد و خونریزی به نیم ساعت نرسیده مرد. گفتم شما یک کاری کردی که با یک پا مرد. تعصب آن طرف را ببینید. این قضیه وسط جنگ‌های صلیبی است. «خانم هونکه» در نمونه‌ای دیگر می‌گوید جنگجویان صلیبی تحت تأثیر بیمارستان‌های کشورهای اسلامی قرار گرفتند و وقتی از جنگ‌های صلیبی برگشتند در انگلیس و آلمان و فرانسه و هلند گفتند بیایید مثل آن‌ها بیمارستان بسازیم. آن‌ها دکتر و پرستار و داروساز و جراح دارند. گفتند از هر ده مجروح ما دو نفر زنده می‌مانند و از هر ده مجروح آن‌ها یک نفر می‌میرد. این فشار سربازانی که از جنگ‌های صلیبی برگشته بودند به عنوان جانبازان مسیح باعث شد پاپ اینوسان سوم به کلیسا دستور داد که یک هیئتی بفرستید و از مسلمان‌ها بخواهید که بیایند و یک بیمارستانی مثل بیمارستان‌های خودشان برای ما هم درست کنند. دقت می‌کنید؟ پاپی که به مسلمان‌ها اعلان جنگ داده است. شاه فرانسه، لویی نهم در جنگ‌های صلیبی از مسلمان‌ها شکست خورده است. به اروپا برمی‌گردد. می‌گویند از جنگ با مسلمان‌ها چه چیزی آوردی؟ همه‌ی شما که کشته شدید و اسیر دادید و شکست خوردید و با ذلت برگشتید. گفت درست است که شکست خوردیم ولی در عوض از آن‌ها یاد گرفتیم که می‌شود چیزی به نام بیمارستان ساخت. یکی هم این که می‌توان برای فقیران آسایشگاه ساخت. گفت برای فقرا و بی‌خانمان‌ها در کشورهای اسلامی خانه‌های امن دارند و برای ما این‌جا کنار خیابان افتاده‌اند. ما همین دو مورد را از مسلمان‌ها یاد گرفتیم که برای کارتن‌خواب‌ها خانه بسازیم و برای بیماران بیمارستان بسازیم. از قرن سیزده میلادی به بعد، یعنی بعد از جنگ‌های صلیبی اولین بیمارستان‌ها و آموزش پزشکی و آموزش پرستاری در اروپا شروع می‌شود. اولین بیمارستان در لایپزیک در آلمان و در قرن 16 یعنی 1517 میلادی توسط مهندسان مسلمان ساخته شد و اولین پزشک‌های آن‌جا هم پزشک‌ها و پرستار‌های مسلمان بودند که آمدند و به این‌ها آموزش دادند. اولین بیمارستان آلمان در همین سال در لایپزیک ساخته شد. اولین بیمارستان فرانسه در پاریس و حدود 20 سل بعد یعنی 1536 تأسیس ساخته شد و تیمارستان هم بر همین اساس بود. می‌گوید ما از مسلمین آموختیم که بیمار را چه زمانی و با چه دارویی و با چه دوزی باید بی‌هوش کرد. «گستاو لوبن» مورخ فرانسوی تاریخ تمدن می‌گوید داروی بی‌هوشی از اکتشافات خیلی جدید در دنیای امروز به شمار می‌آید. در حالی که قرن‌ها قبل جراحان اسلامی با دقت از آن استفاده می‌کردند و از جمله با بذر البنج مریض را بی‌هوش می‌کردند. منظور او از بنج همین بنگ است. می‌گوید مریض را بی‌هوش و جراحی می‌کردند. ما تازه این‌ها را فهمیدیم. در نمونه‌ی دیگر می‌گوید وقتی ما در قرون وسطای خودمان بودیم و آن وضع جهل و فقر و تاریکی و بیماری را داشتیم پزشک‌های بسیار و جراحان متخصصی مثل «ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی آندولوسی» بودند. این ابوالقاسم در علم پزشکی و بیمارستان و جراحی در کتاب‌های آموزشی غرب به نام «البکاسیس»‌ آمده است. «البکاسیس» همین «ابوالقاسم» است. زهراوی هم که می‌گویند به این خاطر است که شیعیان در اندولوس و اسپانیای اسلامی شهر علمی به نام «الزهرا» ساخته بودند که اصلاً شهر دانشمندان بوده است. در رشته‌های مختلف تخصص داشته است. از این شهر صدها بزرگ در رشته‌های مختلف از جمله پزشکی و جراحی بیرون آمده است که این‌ها در تاریخ به نام «زهراوی» شناخته می‌شوند. این‌ها همه برای همان شهری هستند که به نام حضرت زهرا(س) هزار سال پیش در اسپانیا و جنوب اروپا ساخته شده است. می‌گوید یکی از کتاب‌های این جراح مسلمان به نام «التسریف لمن عجز عن التألیف»، به کسانی که نمی‌توانند تألیف بکنند آموزش می‌دهیم و به یک معنا آموزش از راه دور است. تمام اطلاعات جراحی که مبنای جراحی و حل این مشکلات پزشکی امروز و جدید شد در آن آمده است. خواهش می‌کنم به این‌ها دقت کنید. ظرف سه، چهار دقیقه عرضم را ختم می‌کنم. به این سه، چهار دقیقه خوب دقت کنید. این‌ها را نه دیده‌اید و نه خوانده‌اید. استادهای ما نمی‌دانند. دانشجوهای ما نمی‌دانند. مردم نمی‌دانند. نه و ده قرن قبل است. می‌گوید تشریح جسم مرده و کالبدشکافی بوده است. این‌ها به دروغ می‌گویند کالبدشکافی جسم برای آخر قرن نوزده و اول قرن بیست است که فلانی در فلان شهر اروپایی انجام داده است. این برای 7، 8 قرن قبل از آن است. می‌گوید تشریح و کالبدشکافی بدن مرده بوده است. منتها با بدن مسلمان این کار را نمی‌کرده‌اند. از غیر مسلمین بدن میت آن‌ها را می‌خریدند و کالبدشکافی می‌کردند. تمام بدن را باز کرده‌اند. کالبدشکافی بخشی از بدن زنده، جراحی دندان، خرد کردن و بیرون آوردن سنگ مثانه و سنگ کلیه،‌ بیرون آوردن آب سیاه و آب مروارید، سزارین که به اسم فارسی آن رستم‌زاد است. چون می‌گویند سزار روم این‌طور به دنیا آمده و اسم آن را سزارین گذاشته‌اند. رستم ما هم همین‌طور به دنیا آمده است. از این به بعد به آن رستمزاد بگویید. نه قرن پیش این‌ها رستمزاد می‌کردند. نه قرن پیش سنگ کلیه و سنگ مثانه بیرون می‌آوردند. بعد می‌گوید بنیان اصلی آن چه که امروز به عنوان جراحی مدرن می‌گویند همان موقع در کتاب‌های مسلمین بود و این‌ها قرن‌ها بعد ترجمه شد و ما از آن‌ها یاد گرفتیم و در آن‌ها تغییرات زیادی ندادیم ولی به نام ما ثبت شد. در حالی که این کار را آن‌ها کردند. اغلب ابزارآلات جراحی را آنان اختراع کردند. نهضت ترجمه‌ی اسپانیا که شروع شد و به زبان لاتین ترجمه کردند در قرن پانزده در ونیز ایتالیا که در دست مسلمین بود، در قرن شانزده در بال سوسئیس، قرن هجدهم در آکسفورد انگلیس شروع به ترجمه‌ی این‌ها کردند و کم کم نهضت جراحی و پرستاری و پزشکی به راه افتاد. کتاب‌های زیادی در این باب است که کم کم به زبان‌های مختلف ترجمه شد. تدریس در دانشگاه‌های «سالرمو»، «مونت پولیه» و دانشگاه‌های دیگر شروع شد. بخش جراحی در اواخر قرون وسطا به راه افتاد و استادان اصلی آن‌ها اساتید مسلمان و از جمله ایرانی بودند. تا جراحانی که بعد از قرن چهارده میلادی آمدند و از همین کتاب «البکاسیس» یا «ابوالقاسم» یا امثال او کپی می‌زدند. می‌گوید نظریه‌ی بقراط، نظریه‌ی دانشمندان یونانی تا قبل از تمدن اسلامی تمام دنیا به طبع یونان و غرب فکر می‌کرد دیدن و بینایی نتیجه‌ی اشعه‌ی نوری است که از چشم خارج می‌شود. می‌دانید که تا قبل از دانشمندان اسلامی و ایرانی دنیا فکر می‌کردند وقتی شما جایی را می‌بینید برای این است که یک نوری از چشم شما بیرون می‌آید و به اشیا می‌خورد و شما آن‌ها را می‌بینید. معتقد بودند این اشعه بعد از برخورد به اشیا به چشم برمی‌گردد و سبب بینایی است. بعد از این تمدن ایرانی اسلامی از «ابن هیثم» و «زکریای رازی» و «ابوریحان» آمدند و گفتند این نظریه باطل است. اشعه‌ی نور از اشیا است که انعکاس نور خورشید و ماه می‌آید. اگر خورشید نبود چیزی را نمی‌دید. انعکاس آن نور از اشیا به چشم شما می‌خورد و از چشم شعاعی بیرون نمی‌آید. حدود 40، 50 مورد را ذکر کرده که من دیگر ذکر نمی‌کنم که این‌ها انقلاب علمی در رشته‌های مختلف علمی و از جمله رشته‌ی شما بوده که شروع همه‌ی این‌ها یک شروع اسلامی و ایرانی بوده است. این را عرض کردم که بدانید اگر الان صحبت از تمدن جدید اسلامی می‌شود این حرف گزاف نیست. قرن‌ها سلسله‌جنبانان و رهبران همه‌ی علوم از جمله پزشکی و پرستاری و جراحی و داروسازی و بیمارستان‌های مجهز در تمدن ایرانی اسلامی بوده که حتی در اروپا و آفریقا و شرق آسیا با همین کلمه‌ی فارسی مارستان یا بیمارستان کار را اداره می‌کردند. مجدداً بر همه‌ی شما درود می‌فرستیم و از همه‌ی شما التماس دعا داریم.

و السلام علیکم و رحمت‌الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha