دی 1380

دین منهای شریعت

دانشگاه امام حسین علیه‌السلام - نشست دانشجویی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

عمیقاً خوشبخت هستم که خدمت محترم شما و محضر شما بزرگواران رسیدیم و برای بنده توفیق بزرگی است. به نظرم رسید به مسئله‌ی دیگری که یک رتبه مقدم است بر مسائل سیاسی و به ذات و مستقیماً به حوزه‌ی معرفت و حقوق و اخلاق مربوط می‌شود قبل از این‌که نوبت به سیاست یا فلسفه‌ی سیاسی یا حقوق سیاسی برسد به یک مسئله اشاره کنم و سعی می‌کنم از سه زاویه به این یک مسئله با مشارکت شما یک نگاهی بیندازیم و به این مسئله نزدیک بشویم و برای این‌که مسئله خیلی ابتدا به ساکن طرح نشده باشد من از بین پرسش‌هایی که در جلسات قبلی در دانشگاه‌های دیگری از برادران و خواهران دانشجو یا اساتید دیگر گرفتم یا اعتراضی به عرائض ما داشتند و اصلاحی زدند دو، سه سوال اصلی را انتخاب کردم که ممکن است در ظاهر کم‌تر به هم مربوط باشند ولی در واقع نگاه از سه زاویه به یک مسئله هستند که من در این دقایقی که مصدع اوقات شریف شما هستم می‌خواهم از این چند زاویه به این مسئله بپردازم. گرچه سوالاتی که معمولاً می‌رسد موضوعاً پراکنده است و وجه مشترک و جامع آن‌ها در هر جلسه این است که سخنران باید به آن جواب بدهد و گاهی پیش می‌آید که بین سوالات وجه مشترک دیگری نباشد و لذا ممکن است ابتداعاً کم‌تر مربوط به نظر برسند ولی در واقع کاملاً مربوط هستند. به یک سخنرانی گفتند شما یک منبر مختصر چند دقیقه‌ای برو که موضوع سخنرانی تو آب باشد. هم بحث فقهی بکن و هم بحث اخلاقی بکن و در آخر هم یک گریزی به کربلا بزن. ایشان گفت بسم‌الله الرحمن الرحیم. مردم آب بر دو قسم است. مطلق و مضاف ولی در هر صورت هر چه که باشد حضرت عباسی آب را گل نکنید. اولی بحث فقهی بود و دومی هم بحث اخلاقی بود. در آخر هم گفت آب ولو گل باشد را در کربلا از سیدالشهدا(ع) و اصحاب ایشان دریغ کردند و روضه را خواند و رفت. من هم باید در این فرصت با توجه به این چند سوالی که خدمت شما عرض می‌کنم تقریباً چنین هنری را از خودم نشان بدهم. سعی کردم این چند پرسش عام البلواتر باشد و یک مقدار ریشه‌ای‌تر و مهم‌تر بشود و در حد سواد خودمان به این سوالات حتی الامکان جوابی بدهیم و تکرار می‌کنم که همیشه آماده‌ی پس گرفتن حرف‌های خودم هستم. اگر استدلال درست آقایی یا نقلی علیه آن‌چه که عرض می‌کنیم اقامه بشود کلاه خود را فوراً به احترام آن عدله بر می‌داریم و خیلی راحت آن‌چه را که گفته‌ایم را اگر روشن بشود غلط بوده پس می‌گیریم و این درسی است که اساتید و بزرگان به ما آموخته‌اند و امیدوار هستیم که تا آخر عمر دانش‌آموزی و طلبگی و دانشجویی خود به آن وفادار باشیم و همواره این آمادگی هست که از نظرات دوستان، اشکالات و اصلاحی‌هایی که می‌زنند استفاده بکنیم. آن مسئله‌ای که قرار شد از چند زاویه به آن بپردازیم یک مسئله‌ای است که در بین مثلث عقاید، اخلاق و احکام دین مطرح می‌شود. این هم بین متفکران و بزرگان جهان اسلام از قدیم و به شکل دیگری و با متد و اهداف دیگری مطرح بوده و هم امروز در دنیا در فلسفه‌ی دین و در بحث‌هایی که متألهین و متکلمین در غرب و شرق می‌کنند یک مسئله‌ی زنده و مطرحی است. سوال اولی که می‌خواهم به آن بپردازم سوالی است که در جلسه‌ای عیناً از من شده و من به احترام سوال کننده عین سوال را می‌خوانم و بعد وارد پاسخ می‌شوم. به تفکیک معنویت از دین اشاره کرده‌اند. این یک بحثی است که در باب فلسفه‌ی دین در دنیا کاملاً مطرح است و تبلیغ و ترویج هم می‌شود و نزدیک به یکی، دو دهه است که در ایران هم با دو، سه موتور روشن تبلیغ می‌شود و آن این است که اجزای دین را از همدیگر تفکیک می‌کنند و ترتیب دادن یک نوع معنویت کشدار مجملی جدای از دین یا لااقل جدا از سایر قطعات دین را ترویج می‌دهند. به عبارت دیگر پرسیده‌اند:

با توجه به پیشرفت علم روانشناسی آیا نمی‌توان به نوعی معنویت غیر دینی دست یافت و آیا می‌توان نتیجه گرفت که برای ایجاد معنویت هیچ نوع نیاز انحصاری به دین و عقاید دینی نیست؟

این سوال گرچه خیلی ساده و در مواردی کم‌دقت مطرح شده اما اصل سوال پرسش بسیار مهم و مطرحی در دنیا هست و ما حتماً باید نسبت خودمان را با این سوال تعیین بکنیم. این سوال اشاره به تلاشی دارد که البته با توجه به الهیات اسلامی تلاش مذبوحانه‌ای است ولی در حال انجام است و آن این است که معنویت را آن‌قدر کش‌دار بکنیم که ماهیت مجهوله‌ای پیدا بکند و بر هر چیزی صدق بکند و در عین حال بر هیچ چیزی صدق نکند. حالا این‌که خود روانشناسی چه مقدار علم است و چقدر یکپارچه و یک‌دست هست و آیا اصلاً روانشناس معنویت می‌آورد یا اصلاً قرار بوده که معنویت بیاورد و اصلاً آیا چنین ادعایی دارد و آیا این‌که هیچ یک از نظریه‌پردازان در مکاتب مختلف روانشناسی چنین ادعایی داشته‌اند و این‌که حتی در علوم تربیتی هم چنین ادعایی وجود ندارد و اگر چنین ادعایی وجود داشته باشد سوال پیش می‌آید که آیا این ظرفیت خارج از دین وجود دارد که بدون معارف و عقاید دینی بتوان چنین معنویتی را سازمان داد، ادعاهایی است که بایستی با تأمل بیشتری دوست سوال کننده به آن بپردازد. ولی به هر صورت چیزی که می‌خواهم در این بحث به آن اشاره بکنم و لابد باید به آن اشاره کرد این است که باید تکلیف معنویت را در یک جایی و به یک شکلی روشن کرد. بعضی‌ها فکر کردند همین که چشم‌ها را ببندی وارد عالم معنویت شده‌ای و معنویت با معنویت تفاوتی ندارد و معنویت ارتباطی با عقاید و معارف ندارد و پس ارتباطی با فضائل و رذائل اخلاقی ندارد و ارتباطی با نحوه‌ی عمل فردی یا اجتماعی ما ندارد و به عبارت دیگر معنویت یا ایمان را به کلی از حوزه‌ی اولاً معرفت و عقاید و ثانیاً از حوزه‌ی احکام و اعمال می‌خواهند جدا بکنند و تز آن‌ها این است که ما یک دین منهای شریعت درست کنیم و یک اسلام منهای احکام هم درست کنیم و همین‌طور یک اسلام منهای معارف و عقاید هم داشته باشیم. یعنی لازم نیست شما به قول آقایان به هیچ جزمیاتی معتقد باشی. لازم نیست به توحید و معاد و نبوت معتقد باشی و هیچ لازم نیست در حوزه‌ی فردی یا اجتماعی خود ملتزم به اعمال خاصی باشی و در عین حال بدون همه‌ی این‌ها شما می‌توانی به آن معنویتی که دین وعده‌ی آن را داده خیلی شسته و رفته‌تر از آن برسی. این ادعایی است که شده و باید به آن پرداخت و این فقط هم یک ادعای کلامی و عقیدتی نیست. این همین الان ملزومات و همین‌طور لوازم اجتماعی و سیاسی بالفعل دارد. یعنی به شما عرض کنم این نوعی از دین است که رسانه‌های غرب در جهان اسلام در عرض اسلامی که شامل اخلاق و احکام است تحت عنوان قرائت تازه‌ای از دین ترویج می‌کنند. یک دین بی‌ درد سر، یک ایمانی که با فسق و فجور هم جور در بیاید و اهل تکلیف هم نباشد و در عین حال اسم آن معنویت باشد. یک معنویت کش‌دار خوشمزه‌ی بی‌ درد سری که در آن بتوان انواع ادعاهای بالای عرفانی کرد، تامات و شتهیات سرود بدون این‌که مسئولیت دیدگاه‌ها و نظریات خود و به طور خاص‌تر مسئولیت اعمال و رفتار فردی و اجتماعی خودت را بپذیری. دینی که نباید با تو کار داشته باشد و تو بتوانی هر وقت با آن کار داشتی به سراغ آن بروی و یک قطعه از آن برداری و آن را مصرف کنی و دوباره آن را سر جای خود و در کشو بگذاری. الان در جهان اسلام چنین دین‌داری تبلیغ می‌شود و ریشه‌های آن هم به الهیات مسیحی متأخر و تلفیقی از عرفان‌های تغییر یافته‌ی بودایی و شرقی بر می‌گردد. یک چنین عرفان و معنویت و ایمانی ترویج می‌شود به عنوان بدیل و جایگزینی برای اسلامی که هم عقاید دارد و هم اخلاقیات و احکام دارد. این نکته‌ای که عرض کردم زاویه‌ی جدیدی را برای نگاه به آن‌چه که در حوزه‌ی فرهنگ و عقاید و کلام در کشور ما در 10، 15 سالی که مطرح است برای شما باز می‌کند و من خواهش می‌کنم حتماً با دقت مضاعف از این چشم‌انداز به این نوع تلاش‌های فرهنگی و عقیدتی توجه مضاعف بکنید. یکی از اسرار این نوع تبلیغ دین در همین نقطه‌ای است که من الان اجمالاً به آن اشاره کردم. در این دیدگاه معنویت یک کالاست که نوع یا انواع مصنوعی آن خیلی راحت می‌توانند جای نوع حقیقی و معرفتی را بگیرند و اگر معارف و عقاید دینی را انکار بکنیم و مشکوک بدانیم باز هم می‌توان همان معنویتی که دین بشارت می‌دهد را خودت جداگانه به وجود بیاوری و از آن قلمه بزنی و اصلاً همان معنویت دین را می‌توان جدای از عقاید و معارف آن حفظ کرد. این درست بر خلاف دیدگاه مسلمان‌ها بر اساس قرآن و سنت است که اگر شما گفتی عقاید و معارف دینی معرفت‌بخش نیستند و حقیقتی را برای ما روشن نمی‌کنند و واضح نیستند و می‌توان از این‌ها هر تفصیلی را به دست داد و می‌توان با این‌ها هر کاری کرد و این‌ها هیچ چیز متعینی را به ما نمی‌گویند و اگر کسی وارد این حوزه‌ی تفکر شد و این‌ها را مشکوک دانست حتماً معنویت دینی هم پا در هوا می‌شود. چون معنویتی که پایه‌ی فکری و تئوریک ندارد فاقد هر نوع قدرت و حتی لیاقت بقا در حوزه‌ی حیات انسانی است. فقط هم در حوزه‌ی اجتماعی نه بلکه‌ حتی در حوزه‌ی فردی هم همین‌طور است و نمونه‌های آزمایشگاهی این نوع معنویت را در دنیا می‌بینید که به کجا منجر شده است و حتماً قدرت بقا و انرژی خودش را از دست خواهد داد برای این‌که معنویت دینی یک چیزی است که وجود آن به ماهیت آن بند است. یعنی همین که شما ماهیت آن را تغییر دادید وجود آن منتفی می‌شود. اگر این معنویت تغییر ماهیت داد و یک نوع دیگری از معنویت شد وجود این نوع معنویت زیر سوال می‌رود. به خصوص به بعضی از حلقه‌های معنوی عرفانی اشاره دارم که در 10، 20 سال اخیر در بعضی از محافل به وجود آمده است. جمله‌ای که بر روی آن اصرار داریم و باید روی آن محکم ایستاد این است که نمی‌توانید عقاید اسلامی را از معنویت و عرفان اسلامی جدا بکنیم. در این مرحله از بحث ادعای اصلی ما این است. یک عده‌ای مترجم در جهان اسلام و به طور خاص در ایران تحت تأثیر الهیات غربی این کار را می‌کنند و می‌گویند دین را مثله بکنید و معارف و الهیات و قوانین و شریعت آن را کنار بگذارید و ایمان و معنویت آن را نگه دارید. می‌گویند می‌توان این کار را کرد. یک معنویت ژله‌ای آسان که با آن بتوان هر کاری را کرد و مسئولیت‌آور هم نباشد. این نوع اخلاق و معنویت این یک نوع قرص مسکن و یک نوع مخدر اعصاب و یک نوع ‌آرامبخش است. می‌گویند پشت آن نباید هیچ نوع التزام عقیدتی و عملی باشد. حالا شما این را در برابر معنویت و عرفانی بگذارید که انبیا از آن بحث می‌کنند که همه‌ی آن‌ها بدون تعارف و رودروایسی گفته‌اند بدون جهاد با نفس امکان ندارد. راهش این است. اگر می‌خواهی از کوه بالا بروی باید عرق بریزی. این‌ها می‌گویند باید یک طوری باشد که سرپایینی برویم ولی به قله برسیم. دقت می‌کنید؟ این عرفان قلابی که مطرح می‌شود این است که می‌گوید ما سرپایینی برویم ولی به سمت قله برویم. ما در حوزه‌ی فردی جهاد با نفس نمی‌خواهیم، در حوزه‌ی فردی تکلیف نداریم و در حوزه‌ی اجتماعی هم جهاد با دشمنان عدالت نمی‌خواهیم. یک نوع معنویت و عرفانی که هیچ نوع سنخیت و ارتباطی با هیچ نوع جهاد فردی و اجتماعی نداشته باشد. برای من هیچ نوع مسئولیت و تکلیف و زحمتی ایجاد نکند. می‌خواهم از کوه بالا بروم بدون این‌که هیچ نوع فشاری روی عضلات من بیاید. این معنویتی است که دقیقاً در کشور تئوریزه می‌شود و چیزی جز قطعه قطعه کردن دین نیست و این‌که از اجزای این دین یک دین تازه درست در مقابل روح اصلی دین ساخته می‌شود که کاری هم اخلاقاً نادرست و هم منطقاً نادرست است. این آقایان ظاهراً دارند با بعضی مفاهیم غربی در حوزه‌ی الهیات بازی می‌کنند و ادعای آن‌ها این است که ما این مفاهیم را استخدام می‌کنیم و در حوزه‌ی نشر دین به زبان جدید از آن استفاده می‌کنیم. این ظاهر قضیه است. اما اتفاقی که در واقع افتاده و می‌افتد این است که این آقایان این مفاهیم را استخدام نکرده‌اند بلکه توسط این مفاهیم استخدام شده‌اند. دقت می‌کنید. مثل کسی که می‌رود علی‌الادعا اسیری را بگیرد و اسیر می‌شود. طرف در جبهه گم شد. بعد ارتباط او با بی‌سیم با قرارگاه وصل شد. از او پرسیدند کجایی؟ گفت من اسیر گرفته‌ام. گفتند خب اسیر را بردار و بیاور. گفت نمی‌آید. گفتند خب خودت بیا. گفت اجازه نمی‌دهد من بیایم. به او گفتند پس تو اسیر شده‌ای. اسیر نگرفتی. حساب متحجرین که اصلاً جداست. این‌ها در تمام عمرشان یک صفحه کتاب، نوشته یا نظریه‌ای که خارج از عقاید خودشان باشد نه خوانده‌اند و نه می‌خوانند. راحت هم هستند. تا آخر عمر یک دین راحت و جمع و جوری بدون هیچ مشکلی دارند. در مقابل این‌ها هم این جریان وجود دارد که می‌روند علی الادعا اسیر بیاورند و بعد نه اسیر می‌آید و نه اجازه می‌دهند خودشان برگردند. این‌ها می‌روند که با مفاهیم جدید دین را عرضه بکنند در حالی که می‌بینی دین به این مفاهیم غیر دینی سواری می‌دهد و این نکته‌ای است که بعضی از این‌ها متوجه هستند و بعضی هم متوجه نیستند که این مفاهیم هستند که با شما بازی می‌کنند و شما با آن مفاهیم بازی نمی‌کنید. برای این‌که گاهی شما فکر می‌کنید فاعل یک فعل هستید در حالی که ابزار و آلت آن فعل هستید و فاعل آن فعل نیست. گاهی ما تا آخر هم متوجه نمی‌شویم. دیده‌اید که به این خانه‌های آزمایشگاهی، خانه‌ی معما می‌گویند. موش‌ها را در راهروها رها می‌کنند و موش را شرطی می‌کنند که مثلاً اگر این کار را کردی و مثلاً اگر با پوزه دریچه را باز کردی به تو غذا می‌دهیم. یک بار دو نفر دانشجو داشتند روی دو موش آزمایش می‌کردند. این موش آمد و با پوزه‌ی خود دریچه را باز کرد و این دانشجو برایش غذا ریخت. بعد به رفیق خود گفت من این موش را شرطی کرده‌ام. هر وقت می‌خواهم دریچه را باز کند برایش غذا می‌ریزم و این با پوزه‌ی خودش دریچه را باز می‌کند. خیلی خوشحال و راضی بود. حواسش نبود از آن طرف همان موشی که در خانه‌ی معما هست به رفیق خودش می‌گوید فلانی من این آقا را شرطی کرده‌ام. هر وقت می‌خواهم غذا بخورم با پوزه‌ام دریچه را باز می‌کند و این هم برای من غذا می‌ریزد. یعنی قضیه دو سو دارد. گاهی شما فکر می‌کنید فاعل یک فعل هستید. در واقع این‌طور نیست. شما شرطی نکرده‌ای بلکه شرطی شده‌ای. دارند با فرهنگ عمومی دینی ما و به خصوص با نسل جوان و طبقات تحصیل‌کرده و روشنفکر و اهل مطالعه‌ی ما کاری می‌کنند که نسبت به بعضی از مفاهیم دینی شرطی می‌شوند. مثلاً تا کلمه‌ی تکلیف و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را بشوند نسبت به این‌ها به طور طبیعی و ناخواسته و حتی ندانسته آلرژی پیدا بکند. این وسط معلوم نیست چه کسانی می‌خواهند شرطی بکنند و چه کسانی شرطی می‌شوند و هر دو اتفاق از هر دو طرف کاملاً ممکن است. یعنی باید از دو زاویه به این صحنه نگاه بکنید تا بتوانید آن جمع‌بندی نهایی را راجع به این اتفاقی که می‌افتد داشته باشید. نتیجه‌ای که برای جمع‌بندی و پاسخ به سوال اول عرض می‌کنم این است که می‌گویم. این چیزی که می‌گویم ده‌ها و بلکه صدها کتاب و مقاله در دهه‌ی اخیر در همین حوزه در داخل کشور ترجمه شده است. حتی دوستانی که روی مسائل کلام جدید یا فلسفه‌ی دین یا جامعه‌شناسی دین مطالعه‌ی تخصصی ندارند اگر در بازار نشر و کتاب رفت و آمد داشته باشند یا بعضی از مقالات را در بعضی مطبوعات ببینند متوجه می‌شوند که این جریانی است که با حمایت لجستیکی نزدیک به 10، 15 است که در کشور ترویج می‌شود. ممکن است بعضی از حاملان آن هم سوء نیت نداشته باشند ولی از سنخ همین آقای موشی باشند که عرض کردیم. پاسخی که به این دوستان می‌دهیم این است که اگر شما معارف اسلام را حذف بکنید و بگویید این معارف نسبی هستند و بگویید این معارف اسلامی تماماً سمبلیک است و غیر معرفت‌بخش است و معارف و بعد از آن احکام دین را حذف کردید و بعد از آن گفتید ولی اخلاق و معنویت آن را جدا می‌کنیم و درون یخچال می‌گذاریم و هر وقت خواستیم آن‌ را مصرف می‌کنیم و هر وقت حال معنوی خواستیم یک مقدار آن را بر می‌داریم اشتباه محض است. چون معنویت دینی ال.اس.دی و ماری‌جوانا و حشیش نیست که هر وقت دلت خواست آن را مصرف بکنی و هر وقت دلت خواست آن را درون یخچال بگذاری. این آرامش یک آرامش مصنوعی نیست. این یک فعل و انفعال شیمیایی نیست که در خون و بدن تو اتفاق بیفتد. در درجه‌ی اول این معنویت و آرامشی که دین وعده داده یک اتفاق فکری و معرفتی است . شما نمی‌توانی بدون فهم و درک و پذیرش عقاید اسلام به معنویت اسلامی برسی. نمی‌توانی با ترک شریعت اسلام، اخلاق اسلامی را تضمین بکنی. نه در حوزه‌ی اجتماع و نه حتی در حوزه‌ی زندگی فردی نمی‌توانی این کار را بکنی. برای چه نمی‌توانی با قطع نظر از معارف دین معنویت و ایمان دینی ایجاد بکنی؟ برای این‌که کسی که توحید را قبول ندارد، به طور طبیعی حوادث زندگی و جهان را کلاً احمقانه و پراکنده می‌بیند. در دنیا و عالم اطراف خود که نگاه می‌کند می‌بینید هیچ چیز جای خودش نیست. هیچ چیزی به هیچ چیزی مربوط نیست. ببینید کسی که در تاریکی وارد یک اتاق می‌شود چطور است. مثلاً برای یک میهمانی سفره‌ای انداخته بودند و چراغ خاموش بود. یا مثلاً یک فرد که خودش نابینا بود وارد اتاق می‌شد و پایش را در سفره می‌گذاشت یا مثلاً پایش به قاشق و چنگال و ظرف می‌خورد و آن‌ها را بر می‌داشت و می‌گفت عجب صاحبخانه‌ی نادانی است. جای قاشق وسط اتاق است. باز در یک قدم دیگر پایش به لیوان می‌خورد و می‌گفت این هم یک قرینه‌ی دیگر بر نادانی صاحبخانه است. لیوان اتاق را وسط اتاق می‌گذارند؟ همین‌طور ظرف‌ها را می‌شکست و جلو می‌رفت و به صاحبخانه فحش می‌داد. یک کسی آمد و چراغ را روشن کرد و گفت آقا جلوی پایت را نگاه کن. این‌جا سفره انداخته‌اند. تو نباید داخل سفره بروی و باید کنار سفره بنشینی. هر چیزی یک جایی دارد. اگر کسی با قطع نظر از توحید به این عالم نگاه بکند و جهان را غیر توحیدی ببینید واقعاً سر تا پای دنیا پر از اشکال است. اگر با این ملاک دیده بشود. مثل کسی می‌ماند که لیوان را بر عکس در دست می‌گیرد و می‌گوید کارخانه‌ی لیوان‌سازی مشکل دارد. چون سر لیوان بسته است. بعد آن را سر و ته می‌کند و می‌گوید اتفاقاً ته لیوان هم باز است. تو لیوان را واژگونه گرفته‌ای. اگر لیوان را درست در دست بگیری متوجه می‌شوی که هم سرش باز است و هم ته لیوان بسته است. نمی‌توانی بگویی نگاه توحیدی به جهان و عقاید دینی را حذف بکن اما ایمان و معرفت دینی و عرفان باشد. نمی‌توان گفت شریعت نه، عرفان آری. عقاید نه، عرفان آری. معنویت آری، ایمان آری. اصلاً این‌ها با هم قابل جمع نیست. عقاید و اخلاق و احکام در اسلام چنان در هم تنیده‌اند که یک موجود هستند. این‌ها سه موجود نیستند. مثل یک منشور است که از سه طرف به آن نگاه می‌کنی. تو به یک چیز نگاه می‌کنی. این‌ها در هم می‌تابند و تفکیک این‌ها از همدیگر امکان ندارد. اگر در مسیحیت امکان داشت، اگر در بودیزم ممکن است واقعاً در اسلام ممکن نیست. بنابراین اگر کسی توحید را قبول ندارد طبیعی است که در نظر او جهان دیوانه باشد و یک آنارشی کیهانی و یک هرج و مرج جهانی بر همه‌ی عالم حاکم است و او حق دارد پرت بگوید. در آن نگاه هیچ چیز جای ویژه ندارد. مثلاً به او می‌گویی عدالت چه هست؟ می‌گوید عدالت یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد. می‌پرسند مگر هر چیزی در این دنیا جای ویژه‌ای دارد؟ دیده‌اید کسانی که در بعضی از رساله‌ها و حتی پایان‌نامه‌ها تعریف عدالت را نقد و حتی تمسخر می‌کنند می‌گویند این تعریف از عدالت یک تعریف خنثی است و از آن هیچ چیزی در نمی‌آید. این که بگوییم هر چیزی در جای خودش قرار می‌گیرد یعنی چه؟ بحث بر سر جای خودش است. بله، اگر نگاه غیر توحیدی به عالم داشته باشی، هیچ چیزی در عالم جای ویژه‌ای ندارد که شما بگویی قرار دادن آن چیز در جای خودش عدالت است. هر چیزی را می‌توان هر جایی گذاشت. هر اتفاقی را می‌توان هر طوری تفسیر کرد. اما به عکس، اگر شما به جهان و انسان و زندگی توحیدی نگاه کردی اتفاقاً برایت مهم نیست که چه اتفاقی برای تو می‌افتد. بلکه مهم این است که تو با آن اتفاق چه می‌کنی و لذا شما می‌بینید آدم‌هایی که در این مرتبه به درجاتی می‌رسند از بدترین و بهترین اتفاقاتی که برای آن‌ها می‌افتد استفاده می‌کنند و رشد می‌کنند. ولی برای امثال بنده هر اتفاقی که بیفتد به ضرر ما تمام می‌شود. بهترین اتفاق و بدترین اتفاق که بیفتد به ضرر ما تمام می‌شود. معلوم می‌شود که عقاید و نگاه به عالم در ایجاد آرامش معنوی یا به دست نیاوردن آن خیلی مؤثر است. چون این‌ها می‌گویند بدون این عقاید و جزمیات و بدون این احکام ما می‌خواهیم به آرامش برسیم. معنی این‌که می‌گویند ما از دین فقط معنویت و عرفان آن را می‌خواهیم همین است. این دوستان توجه ندارند که اگر کسی به این نتیجه رسید که در این دنیا هیچ چیز جای خاص و ویژه‌ای ندارد و می‌توان هر چیزی را در هر جایی گذاشت و می‌توان هر چیزی را هر طوری تفسیر کرد و به عالم توحیدی نگاه نکنند دیگر منتظر شما نمی‌مانند که اجازه بگیرند که آرامش معنوی و عرفان داشته باشند یا نه و یا چه عرفانی داشته باشند. به سرعت نتیجه می‌گیرند که این جهان اصلاً فکر نشده است و کسی به حال ما فکری نکرده و شعوری بر این عالم حاکم نیست. پس هر کاری که می‌توانی بکن. هر کاری که تا به حال کرده‌ای خوب بوده و هر کاری را هم که نکرده‌ای انجام بده. دم را غنیمت بدان که باید از این فرصت استفاده بکنی. چرا به این نتیجه نرسد؟ اگر آن عقاید را از او گرفتی حتماً به این نتیجه می‌رسد. چون ایده‌ی او این است که در این عالم فکری به حال تو نشده است. این‌که هم عقاید شرک‌آمیز داشته باشیم و مثلاً هم تبهکار باشیم و هم در عین حال عرفان داشته باشیم و آدم معنوی باشیم که نمی‌شود. قبلاً به این‌ها تناقض می‌گفتند. الان نمی‌دانم اسم این‌ها چیست چون همه چیز در فلسفه و تحلیل و منطقی که دارید عوض می‌شود. حالا یک معنادرمانی هم هست که شنیده‌اید یک بخشی از مباحث روانکاوی است که نزدیک به 20 سال است در غرب و در جاهای دیگر از دنیا یکی از پرطرفدارترین روش‌ها برای ایجاد آرامش است برای آدم‌هایی که انواع بیماری‌های عصبی و روانی دارند و یا در مرز خودکشی و جنون هستند. این یک روانشناس یهودی آلمانی است که در روانشناسی غرب ایشان را پدر معنادرمانی می‌دانند. پیش‌فرض این‌ها این است که این عالم هیچ معنایی ندارد. یعنی عقاید دینی و توحیدی حرف مفت است. اما معنویتی که دین برای پیروانش می‌آورد را چطور می‌توان به دست آورد؟ آن‌ها می‌گویند اگر از ما بپرسید که در جهان چه خبر است؟ می‌گوییم بی‌معنایی مطلق است و هیچ معنایی وجود ندارد. ما باید چه کار بکنیم؟ باید به یک چیز بی‌معنا معنا بدهیم. این‌ها با بیمارها روانی همین بحث‌ها را می‌کنند. می‌گوید تو دوست داری من جهان را چطور تصویر کنم تا آرام بشوی؟ مثل پیتزایی که سفارش می‌دهند این‌ها معنویت را سفارش می‌گیرند. می‌گوید دوست داری دنیا را چطور ببینی که من برایت همان‌طور تصویر کنم تا تو نیم‌ساعتی آرامش پیدا کنی. چون تمام این‌ها وقتی از معنای واقعی خودش در عرفان دینی وارد عالم سرمایه‌داری غرب می‌شود معنای اشرافی پیدا می‌کند. مثل یوگا می‌ماند. یوگاه یک ریاضت شرقی بسیار سخت است. احتیاج به گرسنگی و دوری از حواس و تعطیل کردن حواس ظاهری و تعطیل کردن شهوت و غضب و شکم و تمرکز و تفکر دارد. یوگایی که در شرق بوده این‌طور بوده است. یک ریاضت گردن‌کلفت شرقی است. گاهی یک ریاضت فوق طاقت است. وقتی به اروپا می‌رود تبدیل به یک ریاضت اشرافی می‌شود. یعنی بچه سرمایه‌داری که از بس خورده می‌خواهد بالا بیاورد برای این‌که نیم ساعتی این نوع از عرفان را هم تجربه بکند یوگا کار می‌کند و متمرکز می‌شود. خب تو وقتی چشمانت را می‌بندی مشغولِ تمرکز روی چه چیزی هستی؟ فیلم‌هایی که دیده‌ای، چیزهایی که خورده‌ای، چیزهایی که یک ساعت دیگر می‌خواهی بخوری، کارهایی که می‌خواهی نیم ساعت دیگر انجام بدهی. تو در چه چیزی فرو می‌روی؟ معنویت منحرف، معنویت غیر انسانی، معنویت غیر مسئول، عرفانی که در آن هیچ خبری از مسئولیت‌پذیری نیست، نه مسئولیت فرد در برابر و نه مسئولیت فرد در برابر جامعه، چیزی است که بزرگان ما اسم آن را عرفان منفی و عرفان قلابی گذاشته‌اند. این نوع عرفان و این نوع معنویت در حال ترویج است. حالا چه با ابزارها و رویکرد نظری و چه با رویکرد تبلیغاتی و حتی در سینما و رمان و حوزه‌های مختلف دیگر در حال ترویج است. این روانشناس یهودی که عرض کردم «ویکتور فرانکل» است که برای همین کار یک کلینیک درمانی درست کرد. طرف را می‌نشاند و نقاط ضعف و قوت اخلاقی او را بررسی می‌کرد تا ببیند چه مشکلی دارد. عقده‌ یا مشکل یا کمبود او چه هست. بعد مثل این کسانی که سناریوی فیلم را می‌نویسند می‌گفت من برای تو یک سناریو می‌نویسم. حالا خود طرف هم می‌داند که فرض می‌کند و همه‌ی این‌ها دروغ است. می‌گفت تو فرض کن جهان این است. یعنی با یک فرض و رویا و حباب خودت را آرام کن. حالا از طرفی نگاه واقعی به عالم چه؟ عملاً در توحید و معاد و نبوت عالم واقعی را برای ما تصویر کرده‌اند و اتفاقاً خیلی هم آرامبخش است. وقتی می‌بینی این‌طور نیست که هر کسی هر کاری بخواهد انجام بدهد و هر اتفاقی بیفتد و عالم حساب و کتاب دارد آرام می‌شوی. به قول امام که می‌گفت ما در محضر خدا هستیم و هر عملی که می‌کنیم ثبت می‌شود و هر قدمی که بر می‌داری به تو بر می‌گردد و هر قدم خیری که برداری ولو کسی نفهمد به تو سود خواهد رسید و هر ظلمی که به دیگران بکنی در درجه‌ی اول به خودت ظلم کرده‌ای. خب چرا به این‌ها نمی‌چسبی که هم واقعی است و هم آرام‌بخش است. می‌گویند این‌ها دروغ است و معارف دین نسبی است و معرفت‌بخش نیست. بعد به سراغ چیزی می‌روند که خودشان یقین دارند معرفت‌بخش نیست. یعنی خودش همان لحظه می‌سازد و می‌خواهد بر اساس آن معنویت درست بکند. این‌ها واقعاً لقمه را از پشت سر خوردن است. در حالی که حتماً هم لقمه به دهان نخواهد رسید. واقعاً هیچ اسم و توجیه دیگری ندارد. این‌ها می‌گویند چون خود جهان معنایی ندارد برای این‌که زندگی را تحمل بکنیم و دیوانه نشویم و خودکشی نکنیم یک مقدار با مواد مخدر جسم و اعصاب را تخدیر می‌کنیم و یک مقدار هم با مخدرهای روانی روان را تخدیر بکنیم. این در واقع مضمون واقعی معنادرمانی است و اتفاقاً به شما بگویم که در این 20 سال اخیر جزو پرطرفدارترین و مؤثرترین مکتب‌های روان‌درمانی معنادرمانی به همین شیوه‌ای است که عرض کردم. یعنی طبیب و مریض هر دو می‌دانند که به هم دروغ می‌گویند و می‌خواهد بر اساس دروغ خودش و پدر و مادرش و زندگی را تحمل بکند تا موقتاً یک مقداری نرخ رشد خودکشی پایین بیاید. می‌گوید انسان تنهاست و باید او را با یک مقداری از افسانه‌های شخصی از احساس تنهایی رها بکنی. یا این بحث‌هایی که راجع به روانشناسی کامیابی است که می‌دانید الان این کتاب‌ها در دنیا و در خود ایران جزو پرفروش‌ترین آثار است. ایجاد آرامش‌های مصنوعی و روانشناسی موفقیت است. یعنی چه کار بکنیم که بتوانیم از کول دیگران بهتر بالا برویم با توجه به این‌که صدمه‌ی کم‌تری بخوریم. اما در مورد این‌که دوست ما گفته‌اند در علم روانشناسی پیشرفت کرده‌اند، باید بگویم ما چیزی به نام علم روانشناسی نداریم. ما علم روانشناسی نداریم. روانشناسی یعنی همه‌ی علوم اجتماعی و علوم انسانی و به خصوص روانشناسی. می‌دانید امروز در دنیا هیچ اجماعی در هیچ بخشی از روانشناسی وجود ندارد. الان در 8 حوزه‌ی مطالعاتی در دانشگاه‌های دنیا روی روانشناسی کار می‌کنند. یعنی 8 حوزه‌ی مطالعات روانشناختی در دنیا هست. از روانشناسی رشد تا روانشناسی سازمانی و روانشناسی بهداشت و درمانی الی آخر و در این 8 حوزه مطالعات روانشناختی حداقل 5 یا 6 مکتب مهم و عمده وجود دارد که بر سر الفبا با هم اختلاف دارند. بر سر الفبای تعریف روان با هم اختلاف دارند که اصلاً روان یعنی چه؟ اصلاً انسان یعنی چه؟ از چه دربی باید وارد شد؟ و به طور کلی علوم تربیتی در این حوزه زیر سوال است. همین مکاتب روانشناسی که الان روی بورس هستند و در دانشگاه‌های دنیا تدریس می‌شوند را عرض می‌کنم. حالا مکاتب دیگری که انواع و اقسام مراحل آکادمیک را طی نکرده‌اند و تدریس نمی‌شوند را کاری ندارم. نه در روش مطالعه‌ی روان و نه در مبنای مطالعه‌ی روانشناسی هیچ اجماع و توافقی وجود ندارد و به معنای اصطلاحی علم در غرب روانشناسی یک علم نیست و لذا صحبت از مکاتب مختلف روانشناختی است. به خصوص که روانشناسی در غرب یک علم بی‌ریشه است یعنی حداکثر عمر آن به 110، 120 سال نمی‌رسد. یعنی در همین 110، 120 سال سابقه دارد. بر خلاف مطالعات انسان‌شناختی و روان‌‌شناختی که سابقه‌ی آن در جهان اسلام به بیش از یک هزاره می‌رسد. حالا غیر از مبادی خود دینی و روایی که بحث کردم. الان یک دنیا تفرق و مجهولات در روانشناسی و علوم تربیتی است و اصل مفهوم تعلیم و تربیت هم در این مکاتب زیر سوال است و اصلاً معلوم نیست از کدام انسان حرف می‌زنند. انسان به روایت رئالیست‌ها، انسان به روایت ایده‌آلیست‌ها، اگزیستانسیالیست‌ها، مارکسیست‌ها، انسان به روایت فلسفه‌ی تحلیلی، از کدام انسان و از کدام روان حرف می‌زنی؟ بعضی‌ها فکر می‌کنند وقتی می‌گویند علم روانشناسی و علم جامعه‌شناسی و علوم انسانی به همان معنایی است که فیزیک و شیمی علم هستند و دقت ریاضی دارند. البته در این علوم حوزه‌هایی هستند که به این معنای خاص علمیت دارد اما هیچ کدام از این‌ها به آن شکل علم نیست. سوال دومی هم که عرض می‌کنم از یک بعد دیگر به این مسئله پرداخته است.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha